واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

اگر غفلت ادامه یابد بحران آب ایران را خواهد بلعید!

مصطفی نجفی
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۱ 08 October 2016 (در سایت تابناک)
پیش از شروع چرایی جدی بودن بحران آب در ایران، باید پرسید آیا مردم و مسئولان ما آگاهی یا درک لازمی از بحران آب در ایران دارند یا خیر؟ بدون شک بسیاری از مردم  به غیر از مردمی که با این مسئله درگیر شده اند(آنهم در سطح بسیار محدود) از بلایی که قرار است بر سرشان بیاید و یا بلایی که سرشان آمده، اطلاع چندانی ندارند. اما در سطح دولتمردان و حاکمان چطور؟ این ها نیز دو دسته هستند. دسته ای از مسئولین و به ویژه نمایندگان مجلس که اصلا درکی از بحران آب در کشور ندارند و تصور می کنند که در کشور ما بحرانی به نام بحران آب وجود ندارد. دسته ای دیگر از مسئولین که اطلاعات کافی و یا اولیه در مورد این بحران و تبعات آن دارند نیز بنابه دلایل مختلف اراده ای برای مقابله با این بحران ندارند.

یکی از این دلایل این است که بسیاری از مسئولان ما نگاه بلندمدت در برنامه‌ریزی‌هایشان ندارند. نداشتن چنین نگاهی واقعا یک معضل است؛زیرا باعث می‌شود برنامه‌ریزی‌ها برای خوشامد امروزمان باشد و نه برای فردای خود و فرزندانمان. مردم هم معمولا برای کسی یا چیزی ابراز احساسات می‌کنند یا به طرفداری از آن می‌پردازند که به وضع فعلی‌شان مرتبط شود.

مردم ما باید بدانند که یکی از  بزرگ‌ترین مسائل امروز ما آب است. مسئله٣٠سال آینده‌مان هم بر سر آب است اما  شوربختانه هنوز هیچ سیاستی در زمینه آب نداریم.

در طول 12 سال، دولتمردان و مجموعه حاکمیت چندین مرتبه پای میز مذاکرات هسته ای نشستند و شاید یکی از دستاوردهای حداکثری این مذاکرات که منتج به حصول «برجام» شد، جلوگیری از تحمیل یک جنگ خارجی بر کشور بود. اما آیا مسئولین و دولتمردان اراده ای برای جلوگیری از وقوع یک جنگ داخلی را دارند؟ از سوی دیگر مردم اراده ای برای جلوگیری از تحمیل خشونت بر خودشان را دارند؟

سوریه را ببینید... بیش از 300 هزار کشته و 6 میلیون آواره و زیرساخت های اقتصادی نابود شده و جامعه تکه تکه شده... آیا می دانید بحران سوریه از کجا و از کدام نواحی و بر سر چه چیزی شروع شد؟ بحران سوریه اگرچه ریشه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زیادی دارد اما جرقه نهایی شروع بحران بر سر آب بود... جایی که عده ای در شهر «درعا» به خاطر کمبود آب و خشکسالی و از بین رفتن کشاورزی و زراعتشان اعتراض کردند و بحرانی شروع شد که یکی از ویرانگرترین و پیچیده ترین بحران های بعد از جنگ دوم جهانی است. بحرانی که همچنان ادامه دارد و هیچ دورنمای مشخصی برای حل آن وجود ندارد.

شاید درگیری چند ماه پیش بلداجی در استان چهارمحال بختیاری را یادمان باشد. درگیری هایی که منجر به زد‌ و خورد میان مردم و نیروهای انتظامی و امنیتی شد و چند قربانی بر جای گذاشت؟ آیا این نزاعی نبود که مسئولین را به فکر وادارد؟

 ﺍﻣﺮﻭﺯ « ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺟﻨﮓ » ﺩﺭ« ﺣﻮﺯﻩ ﺁﺏ » ﺍﺳﺖ.دشمنی ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ انرژی ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻭ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﯾﻤﻦ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً « ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ » ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. بدون شک اگر دشمنان ایران هوشیار باشند(که امیدوارم نباشند) و بر روی تشدید اختلافات آبی در ایران برنامه ریزی کنند، نه تنها امنیت ملی بلکه تمامیت ارضی کشور با خطر جدی مواجه خواهد شد. اگرچه باید گفت تشدید اختلافات آبی به صورت خواسته و یا ناخواسته توسط مقامات خودمان در حال اجرا شدن است و نیازی به برنامه ریزی دشمنان ندارد.

 ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ  جنگ آب ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺭﺥ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ اگر این شرایط به همین صورت تداوم یابد، ﺗﺎ ده سال ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺷﺎﻫﺪ ﺟﻨﮓ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺑﯿﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺁﻥ ﺧﻄﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﻨﯿﺖ و تمامیت ارضی ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ بسیاری از ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ و حتی نخبگان فکری و دانشگاهی ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ و یا نسبت بدان بی تفاوت هستند.

دولتمردان و مردم اگر تصور می کنند با دعا و راز و نیاز مشکلات و کمبودهای آبی کشور حل می شود، باید منتظر باشند تا مادر طبیعت تمامشان را نابود کند. ما در حال بازی با آتش هستیم. آتشی به نام آب!!! در کشور ما هم اکنون بر سر این که چه کسی اصلاح طلب یا اصول گرا است، چه کسی برای انتخابات ثبت نام می کند و چه کسی تایید صلاحیت یا رد صلاحیت می شود بحث و جدل وجود دارد اما کسی در مورد این مسئله فکر نمی کند که  مادر طبیعت بی‌کار ننشسته است. به قول توماس فریدمن، ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز، «طبیعت» اهل سیاست نیست. فقط قوانین فیزیک، زیست و شیمی را می‌داند و اگر این مردم مسیرشان را اصلاح نکنند، تمام‌شان را نابود می‌کند.

تنها «گرا»ی ناجی مردم و مسئولین ما در شرایط کنونی و در آینده نزدیک  «محیط‌زیست‌گرایی» است و اگر مردم و مسئولین در همکاری در مدیریت و حفظ منابع آبی  اهتمام مشترکی نداشته باشند بحران آب به انتظار مرگ تمام آن‌ها خواهد نشست.

مروری بر فرونشست زمین به دلیل مصرف غلط و بی رویه آبهای زیرزمینی

شرق: مورخان می‌گویند دلیل اصلی شکل‌گیری نخستین شهر-دولت‌ها در شرق، «مدیریت آب» بوده است. اگر این گفته درست باشد، حالا پس از هزاران سال تجربه، دولت ایران توانسته خطی قرمز بر پیکره همه تاریخ و سابقه دلیل شکل‌گیری‌اش بکشد؛ فهمیدنش چندان سخت نیست: سخن از دولت‌های محمود احمدی‌نژاد است. هرچند ناگفته نماند، «محمود» در این کار دست‌تنها نبوده است؛ حداقل در پایتخت، شهرداری تهران، همدستش است. به‌هرحال همیشه هم سخن از کدورت‌ها نیست؛ این‌بار «این ‌دو» در یک جبهه گام برداشته‌اند. همه چیز از سفر احمدی‌نژاد به فیروزکوه شروع شد. همان‌جا بود که آقای «رئیس» به برداشت‌های غیرمجاز از منابع آبی چراغ سبز نشان داد. مجلس وقت هم بر حرف‌هایش مهر تأیید زد.
«چه کسی گفته است بیلان سفره های آبی در این منطقه و کشور منفی است؟ هرکس بخواهد می‌تواند هر حجم آبی را که لازم داشت، از چاه‌های زیرزمینی پمپاژ کند»؛ «مناطق ممنوعه یعنی چه؟ این دکان وزارت نیرو است، هر کس هر جا توانست، چاه حفر کند» و... . اینها سخنان احمدی‌نژاد بود؛ همان حرف‌هایی که امروز وضع منابع آبی کشور را بحرانی کرده است. هرچند منابع آبی، تنها بخشی از ماجرا است. بیابان‌زایی، فرونشست زمین و ایجاد حفره‌های زیرزمینی هم بخشی دیگر است.
تنها سه روز پس از سخنان او بود که مجوز حفاری‌های چاه، سه ‌برابر شد؛ ناگهان روزی حدود هزار متر چاه زده می‌شد و حالا هیچ‌کس نمی‌داند دقیقا چند چاه غیرمجاز در کشور حفر شده است؛ هرچند روایت‌هایی از ٤٠٠ هزار حلقه چاه غیرمجاز حکایت می‌کرد اما نام «غیرمجاز» خود به‌تنهایی گویای این واقعیت است که آمار دقیقی از تعداد این چاه‌ها وجود ندارد.
شهرداری، همدست احمدی‌نژاد  در  زایش بحران
حالا روشن شده که احمدی‌نژاد دست‌تنها هم نبوده و نیست. همین دیروز محمد شکرچی‌زاده، معاون وزیر راه و شهرسازی، گفته دلیل اصلی فرونشست، برداشت غیرکارشناسانه و بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی است که باعث تغییر در فشار حفره‌ای اجزای تشکیل‌دهنده خاک شده و به فرونشست یا فروچال در تهران انجامیده است. او دلیل حادثه «شهران» را نبود ارزیابی دقیق از وضعیت خاک و ناآگاهی از مسیر انشعابات ارزیابی کرده و گفته در شهران گودبرداری به واسطه مترو انجام شد که وضعیت خاک غیرچسبنده درشت‌دانه باعث فروریزش خاک در مترو شد و گودالی بزرگ ایجاد کرد. این گودال به قطع و پاره‌شدن شبکه اصلی گاز و برق انجامید که آتش‌سوزی شد. رئیس مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی گفته که با توجه به این حوادث ممکن است مجبور شویم محدودیت‌هایی در عمق گودبرداری‌ها در نظر بگیریم. وقتی گودبرداری عمیق انجام می‌شود، علاوه بر بحث خاک، بحث ایمنی برابر آتش‌سوزی مطرح می‌شود؛ زیرا وقتی هشت، ٩ طبقه زیرزمین ساخته می‌شود، مهار آتش و نجات افراد و خودروهایی که در طبقات زیرین قرار دارند، بسیار مشکل است. شکرچی‌زاده با بیان اینکه «مدیریتی از نظر ضوابط ایمنی وجود ندارد»، گفت: ما حتی رکوردهای حفاری بیش از ۶۰ متر را در تهران داریم که باید در دستور کار شورای‌عالی شهرسازی و معماری قرار گیرد که این اقدام دو هفته قبل انجام شده است. پس اگر بخواهد هر نوع خاک‌برداری جدی انجام شود، باید ملاحظات شورای عالی شهرسازی و معماری را در نظر گرفت.
چند روز پیش هم معاون وزیر نیرو به «شرق» خبر داده که «شهرداری‌ها برای آبیاری فضای سبز به‌شکل غیرمجاز از آب‌های زیرزمینی استفاده می‌کنند». گذشته از این مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای تهران با اشاره به برداشت شهرداری‌ها از آب‌های زیرزمینی، اعلام کرد ٧٠‌ میلیون مترمکعب از برداشت‌های شهرداری‌ها از منابع آب سفره‌های زیرزمینی غیرمجاز است. به گفته خسرو ارتقایی، شهرداری تهران درحال‌حاضر ٢٠٠‌ میلیون مترمکعب از منابع آب سفره‌های آب زیرزمینی استفاده می‌کند که ١٣٠‌ میلیون مترمکعب از این مصارف مجاز و بیش از ٧٠‌ میلیون مترمکعب برداشت‌های شهرداری از منابع آب سفره‌های زیرزمینی غیرمجاز است. در چنین اوضاع و احوالی است که علیرضا دائمی، معاون وزیر نیرو، ناامید از بارها اخطاری که برای برداشت غیرمجاز شهرداری‌ها داده است، می‌گوید اگر این روند ادامه پیدا کند، با ابزارهای قانونی این مسئله را پیگیری خواهند کرد و ممکن است دست به انسداد چاه‌های شهرداری‌ها هم بزنند.
معاون وزیر درباره چه هشدار داده است
نشست پدیده‌اى است که در اثر آن سطح زمین به شکل تدریجى و در برخى موارد ناگهانی فرو می‌نشیند، این نشست باعث ایجاد ترک و شکاف‌هایى در زمین شده و باعث تأثیر بر الگوى جریان‌هاى زیرزمینى و سطحى، تغییر کیفیت آب‌هاى زیرزمینى، تغییر شکل ‌سطح زمین، سیل‌خیزى منطقه و پیشروى آب دریا‌ها به سمت خشکى‌ها در نواحى ساحلى مى‎شود، طوری‌که این تغییرات و عوامل خسارات جدى به ‌مناطق شهرى، صنعتى و کشاورزى وارد مى‌کند. آب‌های زیر زمینی به آب‌هایی گفته می‌شود که در لایه‌های آب‌دار و اشباع زیرزمین تجمع پیدا کرده‌اند، این آب‌ها فقط حدود چهار درصد از مجموعه آب‌هایی را که فعالانه در چرخه آب‌شناختی دخالت دارند، تشکیل می‌دهند. با وجود این، حدود ٥٠ درصد جمعیت دنیا از نظر آب شرب متکی به همین آب‌های زیرزمینی هستند. عوامل متعددی از جمله انحلال، آب‌شدگی یخ‌ها، حرکت آرام زمین، خروج گدازه یا عملیات انسانی همانند معدن‌کاری یا برداشت آب‌های زیرزمینی و نفت باعث نشست زمین می‌شوند، البته بین عوامل مؤثر در ایجاد فرونشست، به‌نظر می‌رسد برداشت بیش ‌از حد مجاز از منابع آب زیرزمینی، عامل اصلی فرونشست در بیشتر دشت‌های ایران است که مانند سرطان آرام و بی‌صدا گسترش پیدا می‌کند.
چرا  اینجاییم
از سال ١٣٨٤ تا سال ١٣٩٢ براساس اطلاعات و آمار سازمان بازرسی کل کشور، ٣٠٠ هزار حلقه چاه غیرمجاز در کشور احداث شد، درحالی‌که از ابتدای انقلاب تا سال ١٣٨٤ تنها صد هزار حلقه چاه غیرمجاز احداث شده بود؛ پیش‌تر معاون وزیر جهاد کشاورزی گفته بود: این موضوع سبب شد میلیارد‌ها مترمکعب آب از سفره‌های زیرزمینی برداشت غیرمجازشده و خیانتی بزرگ که همان غارت منابع آبی است، انجام شود.
واقعیت آن است که به گمان بسیاری از کارشناسان، «سنت پنج‌هزار‌ساله «حیات آب» در ایران، پس از انقلاب تغییر کرده و باعث شده مالکیت آب در دست دولت قرار بگیرد که این وضعیت، امکان سوءاستفاده از منابع محدود آب‌های زیرزمینی را فراهم کرد. اگر مالکیت آب در دست بخش خصوصی بود، خود مالکان بهتر از آن استفاده و حراست می‌کردند». سنتی که سالیان سال - چه پیش از اسلام و چه پس از آن- در بسیاری نقاط ایران به عنوان معیاری برای تعیین مالکیت آب معمول بوده است؛ «حیازت» در احکام فقهی به معنای «تحت تصرف درآوردن مباحات منقولی که ملک کسی نیست، مانند آب دریاها و رودخانه‌های عمومی، ماهی دریا، هیزم و علوفه زمین‌های بدون مالک و پرندگان بی‌صاحب» است. نحوه عمل در این شیوه مالکیت، به این ترتیب است که اولویت با کسانی است که زودتر از سایرین اقدام به استفاده مشروع و مستمر از منبع آب کرده باشند. با‌این‌حال، در سال‌های نخست پس از انقلاب و با تصویب قانون «توزیع عادلانه آب» این حق حیازت در عمل ملغی شد و «مسئولیت حفظ و اجازه و نظارت بر بهره‌برداری از آب‌های دریاها و آب‌های جاری در رودها و انهار طبیعی و دره‌ها و هر مسیر طبیعی دیگر اعم از سطحی و زیرزمینی و سیلاب‌ها و فاضلاب‌ها و زه‌آب‌ها و دریاچه‌ها و مرداب‌ها و برکه‌های طبیعی و چشمه‌سارها و آب‌های معدنی و منابع آب‌های زیرزمینی به دولت محول شد.

ایران در آستانه تعارض‌های داخلی بر سر آب

ایران در آستانه تعارض‌های داخلی بر سر آب
در نشست بحران آب در ایران در دانشگاه خوارزمی مطرح شد:

ایران در آستانه تعارض‌های داخلی بر سر آب

پایگاه خبری تحلیلی آب ایران: یک استاد منابع طبیعی و مدیریت آب معتقد است اگر در کشور سالانه 10 درصد بر روی جلوگیری از تبخیر سرمایه‌گذاری شود میزان سوددهی آن 11 برابر سد کرج خواهد بود.

به گزارش ایسنا، «علی سلاجقه» در نشستی که با موضوع بحران آب در ایران و سیاست‌گذاری متناسب با آن عصر دیروز(دوشنبه 24 آبان‌ماه)، در دانشگاه خوارزمی برگزار شد، گفت: ما در ایران تاکنون بدترین برخورد را با طبیعت داشته‌ایم.

سلاجقه افزود: یکی از این برخوردها به سدسازی‌های که در کشور صورت گرفته برمی‌گردد، البته سد یکی از محورهای توسعه کشور است و با آن مخالف نیستم اما این‌که یک سد کجا ساخته شود بحث بسیار مهمی است.

وی با بیان این‌که امروز مسأله آب به یکی از مسائل جامعه‌شناختی کشور تبدیل شده است، گفت: این موضوع به‌عنوان بحران مطرح شده است.

سلاجقه به کافی بودن آب در اختیار اشاره کرد و گفت: بحث اصلی در بحران آب سوءمدیریت است و همین سوءمدیریت باعث شده است تا ایران تا سال 2025 در نقطه کانونی بحران آب جهان قرار گیرد. وی با بیان این‌که تا سال 2050 یک سوم از جمعیت جهان با مشکل آب مواجه خواهند شد، تصریح کرد: طبق متدولوژی استفاده از منابع آب تجدیدپذیر براساس شاخص‌های توسعه پایدار اگر برداشت از این منابع کمتر از 20 درصد باشد وضعیت ایمن، بین 20 تا 40 درصد قابل قبول و بالاتر از 40 درصد غیرقابل قبول است.

سلاجقه افزود: این در حالی است که میزان برداشت ما از این منابع به 85 درصد می‌رسد که 92.8 آن در بخش کشاورزی است. وی ادامه داد: تنها دو کشور در جهان دارای این وضعیت هستند، ایران با 85 درصد و مصر با 45 درصد برداشت از منابع آب تجدیدپذیر.

سلاجقه در بخش دیگری از سخنان خود به لزوم رعایت حق آبه‌های زیست محیطی اشاره و اعلام کرد: در دنیا 30 درصد از جریان آب‌های سطحی به حق آبه زیست محیطی اختصاص می‌یابد اما این رقم در ایران 10 درصد است و در همین حد هم به طبیعت احترام نگذاشته‌ایم.

رئیس پیشین پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران در ادامه به کاهش 47 درصدی بارندگی در سال جاری نسبت به سال گذشته اشاره و خاطرنشان کرد: این کاهش چهار استان فارس، کرمان، خراسان جنوبی و اصفهان را در وضعیت حاد قرار داده است.

وی آماری از کل آب ورودی به کشور در یکسال ارائه کرد و گفت: با متوسط 240 میلی‌متر بارندگی سالانه 413 میلیارد مترمکعب آب به کشور وارد می‌شود که 270 میلیارد مترمکعب از آن تبخیر و به چرخه طبیعت بازمی‌گردد و 130 میلیارد مترمکعب آن باقی می‌ماند.

وی ادامه داد: با این وضعیت در حالی که میانگین جهانی سرانه مصرف آب 170 مترمکعب است این رقم در ایران به 590 مترمکعب می‌رسد. سلاجقه در بخش دیگری از سخنان خود به کشته شدن چند نفر از هموطنان در تعارض‌های منطقه‌ای مربوط به آب  اشاره کرد و گفت: ایران در آستانه و مرز این درگیری‌ها قرار دارد.

وی در ادامه به دوره بازگشت حوادث طبیعی در کشور اشاره و تصریح کرد: زلزله، سیل و خشکسالی جزو ذات کشور ایران محسوب می‌شود و اگر در هر دوره چند ساله این حوادث در کشور رخ ندهد باید تعجب کنیم.

سلاجقه افزود: حال با این وجود آیا ساختارهای کشور براساس این حوادث طراحی شده است؟

این استاد دانشگاه ادامه داد: به‌عنوان مثال در 25 سال اخیر شمار سیلاب‌های کشور رو به افزایش بوده است و به طور مجموع 975 سیل در کشور رخ داده است. وی اضافه کرد: آخرین سیلابی که در کشور رخ داد به حوضه آبریز سد دز مربوط می‌شود که در عرض یک‌روز پنج  میلیارد مترمکعب که  رقمی 20 برابر سد کرج است وارد خلیج‌فارس شد و از دسترس خارج شد.

سلاجقه در بخش دیگری از سخنان خود به خشک شدن تالاب‌های کشور اشاره کرد و گفت: تاکنون یک میلیون هکتار از تالاب‌های کشور خشک شده است.

وی اضافه کرد: خشکیدن تالاب‌ها  سالانه 16 میلیارد دلار خسارت به کشور وارد می‌کند.

سلاجقه در بخش دیگری از سخنان خود به فرسایش خاک و رسوب‌گیری سدهای کشور اشاره و اعلام کرد: سالانه دو و نیم میلیارد تن از بهترین خاک‌های کشور بر اثر فرسایش از دست می‌رود و رسوب‌گذاری سالانه 2 درصد ظرفیت سدهای کشور را پر می‌کند که معادل بایگانی شدن یک سد به اندازه سد کرج است.

این استاد دانشگاه در ادامه از تغییر اقلیم در ایران گفت و تصریح کرد: بسیاری از قوانین در کشور باید بر اساس این تغییر اقلیم جایگزین شود.
وی افزود: با روند کنونی جمعیت کشور تا سال 1400 به 90 میلیون نفر خواهد رسید که با این احتساب برای تامین آب شرب 12 میلیارد مترمکعب کمبود آب خواهیم داشت.سلاجقه با بیان این‌که برای خارج شدن از بحران آب فرهنگسازی باید در میان مسئولان کشور رخ دهد، خاطرنشان کرد: به‌عنوان راهکار اگر در کشور سالانه  10 درصد بر روی جلوگیری از تبخیر سرمایه‌گذاری شود میزان سوددهی آن 11 برابر سد کرج خواهد بود.

درباره شناخت سایکوپت Psychopath

سایکوپت شناسی:چگونه یک روان‌ پلید(سایکوپت) را بشناسیم؟

در این نوشتار با اتکا به متون روانشناسی معتبر و پر ارجاع در زمینه ی سایکوپت شناسی مورد بحث قرار می گیرد.

ما فکر می‌کنیم آدم‌های روان پلید(سایکوپت) قاتلانی غریب و دور از جامعه هستند. اما، دانشمندی که عمرش را صرف سایکوپت شناسی و مطالعه روی سایکوپت ها کرده است می‌گوید، ممکن است شما هم با یکی از آنها در قالب همکار، دوست- یا همسر- سر و کار داشته باشید.

چند چیز هست که در تعاملات اجتماعی با آدم‌ها، آنها را بدیهی فرض می‌کنیم. ما فرض می‌کنیم جهان را تقریبا به شیوه‌ای یکسان می‌بینیم، که همه‌ی ما واقعیت‌های اساسی خاصی را می‌دانیم، که واژه‌ها برای شما همان معنی را دارند که برای من دارند. و فرض می‌کنیم ایده‌های درست و غلط کاملا مشابهی داریم.


مطلب مرتبط : ۵ روش شناسایی آدم روان پلید ( سایکوپت )


اما برای زیرمجموعه‌ی کوچکی—اما نه چندان کوچک—از جمعیت، اوضاع کاملا متفاوت است. این آدم‌ها احساس عذاب وجدان و همدردی ندارند و عواطف‌شان کاملا سطحی است. در موارد شدید، آنها ممکن است برای‌شان مرده یا زنده بودن شما اهمیتی نداشته باشد. به این آدم‌ها روان پلید(سایکوپت) می‌گویند. بعضی از آنها مجرمان و قاتلانی خشن هستند. اما قطعا نه همه‌ی آن‌ها.

تست سایکوپت شناسی

پرفسور رابرت هِیر که یک روانشناس جنایی، و خالق آزمون سایکوپت شناسی PCL-R ( نوعی ارزیابی روانشناختی مورد استفاده برای تعیین این که آیا کسی روان‌پلید است یا نه) است و تا دهه‌ها، آدم‌های سایکوپت را مطالعه و در زندان‌ها و جاهای دیگر با آنها کار می‌کرد می‌گوید:

“این من را شگفت‌زده می‌کند، درست به همان اندازه که ۴۰ سال پیش به حیرت وا می‌داشت، که آدم‌هایی وجود دارند که آن‌قدر به لحاظ عاطفی از هم گسیخته باشند که بتوانند به گونه‌ای رفتار کنند که انگار آدم‌های دیگر اشیایی هستند که قرار است بدون هیچ اهمیتی آلت دست قرار بگیرند و نابود شوند.”

درک ما از مغز هنوز دوران طفولیت خود را طی می‌کند، و دهه‌های چندی از زمانی که به اختلالات روانشناختی به عنوان ضعف ها و شکست‌های شخصیتی نگاه شد نمی‌گذرد. کم کم یاد می‌گیریم که به بیماری‌های روان پلیدی به عنوان بیماری فکر کنیم، مثل بیماری کلیوی یا نارسایی کبدی، و اختلالات روان‌پلید مثل اختلالات رشد مانند اوتیسم. این دیدگاه را به چالش می‌کشد. هیر می‌گوید، “یک بیمار روان‌پلید وخیم(با نمره‌ی بالا) جهان را به شکلی متفاوت می‌نگرد. مثل این است که آدم کور رنگ سعی کند رنگ قرمز را تشخیص دهد، اما در این مورد “قرمز” همان عواطف آدم‌های دیگر است.”


مطلب مرتبط : ۱۱ خصوصیت که همکار شما یک بیمار روانی است


اساسا، تست سایکوپت شناسی هیر ساده است: فهرستی از ۲۰ معیار، که به هر یک نمره‌ی ۰(در مورد آن شخص صدق نمی‌کند)، ۱(تا حدودی صدق می‌کند) یا ۲(کاملا صدق می‌کند) داده می‌شود. این فهرست به طور کامل شامل این موارد است: چرب‌زبانی و فریبندگی سطحی، احساس غلو شده‌ی ارزش خویشتن، دروغگویی آسیب‌شناختی، حیله‌گری/مهارت در انجام کار، فقدان عذاب وجدان، سطهنگام گریه عاطفی، قساوت و فقدان هم‌دردی، عدم تمایل برای پذیرش مسئولیت اقدامات، تمایل به خستگی، سبک زندگی انگلی، فقدان اهداف بلند مدت واقع‌گرایانه، تکانشگری، عدم مسئولیت، فقدان کنترل رفتاری، مشکلات رفتاری در اوان زندگی، بزهکاری نوجوانی، تطبیق‌پذیری جنایی، سابقه‌ای از “لغو آزادی‌های مشروط”(یعنی آزادی مشروط نقض شده)، ازدواج‌های متعدد، و رفتارهای جنسی لاقید.

بر اساس تست سایکوپت شناسی نمره‌ی یک بیمار روان‌پلید محض ۴۰ خواهد شد. نمره‌ی ۳۰ یا بیشتر واجد شرایط تشخیص بیماری روان‌پلیدی می‌شود. هیر می‌گوید: “یکی از دوستانم که روانپزشک است یک بار گفت: «باب، وقتی من کسی را می‌بینم که نمره‌ی ۳۵ یا ۳۶ می‌گیرد، می‌دانم که آن شخص واقعا متفاوت است.» آن‌هایی را که ما غریب و بیگانه می‌انگاریم کسانی هستند که در قسمت بالای این طیف قرار می‌گیرند.”


سایکوپت شناسی و اختلال سایکوپتی

اما آیا روان‌پلید بودن یک اختلال است- یا فقط روش متفاوتی از زیستن است؟ هرکس که فهرست بالا را بخواند چند تا از معیارها برایش در آدم‌هایی که می‌شناسد آشنا به نظر خواهد رسید. به طور متوسط، شخصی بدون هر گونه محکومیت کیفری نمره‌ی ۵ می‌گیرد. هیر می‌گوید: “قضیه چند بعد دارد. آدم‌هایی وجود دارند که تا حدودی در سطح بالای طیف هستند، آن قدر بالا که واجد شرایط روان‌پلید بودن ارزیابی می‌شوند، اما نه آن‌قدر بالا که بخواهند مشکلی ایجاد کنند. آنها اغلب جزو دوستان ما هستند و بودن کنار آنها سرگرم‌کننده است. آنها ممکن است گاه به گاه از ما منتفع شوند، اما معمولا این امر نامحسوس است و ممکن است با حرف و دلیل شما را در مورد این کار قانع کنند.” “روان‌پلید بودن” هم مثل اوتیسم بیماری است که روی یک طیف قرار دارد و تشخیص شخص مبتلا به آن از انسان‌های عادی دشوار است.


مطلب مرتبط : شناخت شخصیت افراد با ۱۰ روش اثبات شده


ما فکر می‌کنیم آدم‌های روان پلید(سایکوپت) قاتلان یا جانیانی دور از جامعه هستند. آدم‌هایی مثل جوآنا دننی، یک زن بریتانیایی ۳۱ ساله که در ۲۰۱۳ سه مرد را کشت و کسی که سال گذشته اختلال شخصیتی روان‌پلیدی در وی تشخیص داده شده، یا تد باندی، قاتل زنجیره‌ای امریکایی که معتقدند دست کم ۳۰ نفر را کشته است کسی که درباره‌ی خودش گفت: “من بی‌عاطفه‌ترین مادر به خطایی هستم که تا به حال دیده‌اید. من فقط دوست داشتم آدم بکشم.” اما بسیاری از ویژگی‌های روان‌پلیدی لزوما اشکال نیستند- و ممکن است، در شرایط خاصی- مزیت باشند. برای نوشتن کتاب مشترک‌شان، “مارهای کت و شلوارپوش: وقتی روان‌پلیدها سر کار می‌روند”، هیر و محققی دیگر، پائول بابیاک، ۲۰۳ متخصص شرکت را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که حدود ۴ درصد در تست سایکوپت شناسی PCL-R به قدر کافی نمره‌ی بالایی کسب کردند که به عنوان روان‌پلید ارزیابی شوند. هیر می‌گوید که این یک نمونه‌ی تصادفی درست نبود(این ادعا که ۱۰ درصد مدیران مالی روان پلید هستند قطعا نادرست است) اما به راحتی می‌شود دید که اگر بخواهید در کسب و کار از بقیه پیشی بگیرید چگونه فقدان محذورات اخلاقی و بی‌عاطفگی نسبت به رنج و آلام دیگران می‌تواند سودمند باشد.

جیمز فالون، عصب شناس دانشگاه کالیفرنیا و مولف کتاب درونیات یک بیمار روان‌پلید: سفر شخصی یک عصب شناس به نیمه‌ی تاریک مغز، می‌گوید، “دو نوع همدردی وجود دارد، همدردی شناختی که توانایی پی بردن به احساسات دیگران است، و همدردی عاطفی که تجربه احساسی مشابه احساس دیگران است.” آدم‌های دچار اوتیسم می‌توانند بسیار همدل و همدرد باشند- آنها درد آدم‌های دیگر را حس می‌کنند- اما کم‌تر قادر به بازشناسی نشانه‌هایی هستند که ما به راحتی می‌خوانیم‌شان، لب‌خندها و اخم‌هایی که به ما می‌گویند یک نفر چه فکری می‌کند. روان‌پلید‌ها اغلب برعکس هستند: آنها می‌دانند شما چه احساسی دارید، اما خودشان آن را احساس نمی‌کنند. “همه‌ی این‌ها برای یک روان‌پلید مزیت است، چون آنها می‌توانند آن چه را فکر می‌کنید بفهمند، فقط موضوع این است که اهمیتی به آن نمی‌دهند، پس می‌توانند از شما علیه خودتان استفاده کنند.” (به نحو تکان دهنده‌ای، روان‌پلید‌ها در تشخیص آسیب‌پذیری ماهر هستند. در یک مطالعه‌ در ۲۰۰۸ که از شرکت‌کنندگان خواسته شده بود شخصیت‌های مجازی را به خاطر بیاورند دریافتند آن‌هایی که در روان پلید بودن نمره‌ی بالایی کسب کرده بودند بازشناسی نسبتا کاملی از زنان غمگین و ناموفق داشتند، اما درمورد شخصیت‌های دیگر دچار اختلال حافظه بودند.)


مطلب مرتبط : اختلال شخصیتی و انواع اختلال شخصیتی را بشناسیم


خود جیمز فالون در امتیازگیری از آزمایش سایکوپت شناسی یکی از مصادیق از آب درآمد. در ۲۰۰۵، او داشت به بررسی اسکن‌های مغزی قاتلان روان‌پلید می‌پرداخت، در حالی که در مطالعه‌ای دیگر، بر روی آلزایمر، از اسکن‌های مغزی خانواده‌ی خودش به عنوان گروه کنترل استفاده می‌کرد. در میان دسته‌ی اسکن‌های دوم، او چیز عجیبی یافت. او می‌گوید، “فقط از روی اسکن مغزی نمی‌توان گفت که کسی روان‌پلید هست یا خیر، اما در مورد ویژگی‌های شخصیتی او حدس‌های خوبی می‌توان زد.” او یک حلقه‌ی بزرگ را توصیف می‌کند که از جلوی مغز شروع می‌شود و شامل اتصال مجاور به هیپوکامپ، آمیگدال و نواحی دیگری می‌شود که با عاطفه و کنترل برانگیزش و همدردی مرتبط است. تحت شرایط مشخصی آن‌ نواحی در اسکن MRI یک شخص عادی روشن تر نمایان خواهند شد، اما در اسکن یک شخص روان‌پلید تیره‌تر خواهند بود.

او می‌گوید، “من موردی را دیدم که به شدت غیرعادی بود، و فکر کردم این اسکن مال کسی است که پاک قاطی کرده است. شبیه قاتلینی بود که من مطالعه‌شان کرده بودم.” محض این که نکند این اسکن را در دسته‌ی نادرستی قرار داده باشد، رمز ناشناسی افراد را شکست. وقتی این کار را کرد دریافت که آن اسکن، اسکن مغز خودش است. او می‌گوید، “تقریبا به آن اهمیت ندادم. اما بعدا، بعضی از دوستان روانشناس‌ام رفتار من را مورد بررسی قرار دادند و گفتند، در واقع، احتمالا تو یک روان‌پلید مرزی هستی.”

صحبت کردن با او تجربه‌ای عجیب است؛ او به ندرت در یک ساعتی که از او شاید سه سوال پرسیدم، نفس می‌کشید. او توضیح می‌داد که چگونه چندین بار خانواده‌اش را به خطر انداخته است، برادرش را در معرض ویروس کشنده‌ی ماربورگ قرار داده است و پسرش را در دشت ها و حومه‌های شهرهای افریقا به ماهیگیری برده است در حالی که می‌دانسته است شیرهایی آن اطراف پرسه می‌زنند. و ی می گوید در جوانی‌ ام، “اگر با قانون مواجه می‌شدم- اگر ماشین می‌دزدیدم، بمب لوله‌ای درست می‌کردم، آتش‌سوزی راه می‌انداختم-  یعنی وقتی پلیس ما را می‌گرفت هیچ احساسی نداشتم، هیچ نگرانی از خود نشان نمی‌دادم.” با وجود این او بسیار موفق، و مشتاق پیروزی است. او چیزهایی به من می‌گوید که بیشتر آدم‌ها از گفتنش معذب خواهند شد: مثلا این که همسرش می‌گوید از یک طرف با یک “مرد بامزه‌ی دوست داشتنی شاد وشنگول” ازدواج کرده است و از طرف دیگر با یک”شخصیت بسیار تیره که دوست ندارد”. او خوش مشرب و با مزه است، هرچند خودشیفته است، اما من نمی‌توانم به معیارهای تست سایکوپت شناسی PCL-R هیر فکر نکنم: جذابیت‌های سطحی، فقدان ژرفای عاطفی، حس غلو شده‌ی ارزش خویشتن. او-که۶۶ساله است- می‌گوید، “تام، من الان خیلی احساس بیماری و خستگی می‌کنم، اما در سن رشد خوشتیپ بودم، ۱۸۲ سانتیمتر قد، ۸۱ کیلوگرم وزن، دارای هیکل ورزشی، باهوش، بامزه، محبوب.” (در ضمن، هیر به غیرحرفه‌ای‌هایی که سعی می‌کنند با استفاده از این تست سایکوپت شناسی آدم‌های روان پلید را تشخیص دهند هشدار می‌دهد.)


مطلب مرتبط : ۱۲ نشانه که شاید شما اختلال دو قطبی دارید


هیر می‌گوید “روان پلید‌ها واقعا فکر می‌کنند که از سایر آدم‌ها منطقی‌تر هستند، که این یک نقص نیست. یک خلافکار را ملاقات کردم که به طور قطع یک روان‌پلید بود و می‌گفت”مشکل من این است که طبق نظر روانپزشک‌ها بیشتر با مغزم فکر می‌کنم تا با قلبم. انتظار دارید چکار کنم؟ انتظار دارید شر شر گریه کنم؟” از یکی دیگر پرسیدم که آیا از این که یکی از قربانیان سرقتش را با چاقو زده است احساس پشیمانی می‌کند، او پاسخ داد: “واقع بین باش! او یک چند ماهی را در بیمارستان سر می‌کند و من در زندان می‌پوسم. اگر من می‌خواستم او را بکشم، گلویش را می‌دریدم. من چنین آدمی هستم؛ من به او فرصت دادم.”

و با وجود این، همانگونه که هیر اشاره می‌کند، وقتی در مورد آدم‌هایی حرف می‌زنید که مجرم نیستند، و ممکن است در زندگی موفق باشند، دسته‌بندی کردن بیماری‌شان به عنوان یک اختلال کار دشواری است. “برای من کاملا سخت است که در بافت سیاسی، اقتصادی یا دانشگاهی رده بالا وارد شوم و همه‌ی موفق‌ترین آدم‌ها را جدا کنم و بگویم «ببینید، من فکر می‌کنم شما اختلال مغزی دارید.» یکی از زندانیان می‌گفت مشکلش این است که گربه‌ای در جهان موش‌ها است. اگر فعالیت امواج مغزی یک گربه و یک موش را مقایسه کنید، در خواهید یافت که آنها کاملا با هم متفاوت هستند.

هیر می‌گوید، این احتمالا برای بسیاری از نیاکان ما یک استراتژی موفق تکاملی بوده است، و امروز هم می‌تواند موفق باشد؛ یک روان‌پلید، که در آلت دست قرار دادن آدم‌ها مهارت دارد، می‌تواند وارد اجتماعی شود، “مثلا یک کلیسا یا یک سازمان فرهنگی، و بگوید «من به همان کارهایی که شما انجام می‌دهید باور دارم»، اما البته آن چه ما در حقیقت با آن روبه‌رو هستیم گربه‌ای است که ادای موش را در می‌آورد، و ناگهان تمام پول‌مان را از دست رفته خواهیم دید.” در این لحظه نامِ برنی میداف را مطرح می‌کند.

سایکوپت شناسی

درمان سایکوپت ها

این مسئله‌ی درمان را پیش می‌کشد. جان رانسون خبرنگار که کتابش، تست سایکوپت شناسی، مفهوم روان‌پلیدی و به طور کلی صنعت سلامت روان را توضیح می‌دهد، می‌گوید “بیماری روان‌پلیدی احتمالا خوش‌آیندترین اختلال روانی است. تمام چیزهایی که شما را به لحاظ اخلاقی سر حال نگاه می‌دارد، چیزهایی دردناک هستند: گناه، ندامت، همدردی.” فالون موافق است که: “روان‌پلید‌ها می‌توانند بسیار سریع کار کنند، و می‌توانند بهره‌ی هوشی بالاتری از آن‌چه واقعا دارند نشان بدهند، چون مانعی به نام نگرانی‌های اخلاقی پیش روی خود ندارند.”


مطلب مرتبط : ۱۱ نشانه اختلال شخصیت مرزی


بنابراین روان‌پلید‌ها اغلب با آغوش باز وضعیت‌شان را می‌پذیرند، و “درمان” آنها پیچیده‌تر می‌شود. هیر می‌گوید: “به جز آن‌هایی که زندانی هستند، چند روان‌پلید به خاطر روانپریشی سراغ یک روانپزشک می‌روند؟ چنین اتفاقی نمی‌افتد.” البته، آن‌هایی که در زندان هستند، اغلب ملزم می‌شوند به “گفتار درمانی، آموزش همدردی، یا صحبت با خانواده‌ی قربانیان”- اما چون روان‌پلید‌ها هیچ احساس همدردی ندارند، این کار جواب نمی‌دهد. “آن چه می‌خواهید انجام دهید این است که بگویید، «ببین، نفع شخصی تو در این است که رفتارت را تغییر بدهی، وگرنه مدت‌ها در زندان خواهی ماند.»”

به نظر می‌رسد پیام هیر به وزارت دادگستری بریتانیا رسیده است: در راهنمای آن جهت کار کردن با زندانیان دارای اختلال شخصیتی توصیه می‌شود در حالی که “افراد به شدت روان‌پلید” محتمل است “به شدت به درمان مقاوم” باشند، “مداخلاتی که از همه بیشتر احتمال دارد اثرگذار باشند آن‌هایی هستند که بر «نفع شخصی» تمرکز دارند- آن چه شخص خلافکار از زندگی می‌خواهد- و با آنها کار می‌کنند تا مهارت‌ها را برای رسیدن به آن چیزها به روشی اجتماعی و نه ضداجتماعی پرورش و تغییر دهند.”

اگر مغز کسی فاقد مناسبات و آداب اخلاقی باشد، باقی ما این را بدیهی می‌انگاریم که او مشخصا نمی‌تواند کاری در این باره انجام دهد، همانطور که یک شخص کور رنگ نمی‌تواند شروع کند به دیدن رنگ‌ها. پس مفهوم مسولیت اخلاقی را کجا وامی‌گذارد؟ عصب شناس دیوید ایگلمن، مولف مجهول‌الهویه: زندگی‌های سری مغز می‌گوید، “سیستم قانونی به طور مرسوم اظهار می‌کند که تمام آدم‌هایی که در مقابل میز قاضی می‌ایستند با هم برابر هستند.” او پیشنهاد می‌دهد که به جای فکر کردن از منظر قابلیت سرزنش، قانون باید به احتمال وقوع دوباره جرم توسط شخص فکر کند، و مطابق آن محکومیت‌هایی صادر کند، با توانبخشی کسانی که احتمال فایده رساندن‌شان می‌رود و محکومیت‌های دراز مدت برای آن‌هایی که خطرات بلند مدت محسوب می‌شوند. هم اینک تست سایکوپت شناسی PCL-R به عنوان بخشی از الگوریتم‌هایی استفاده می‌شود که آدم‌ها را به لحاظ ریسک تکرار جنایت طبقه‌بندی می‌کنند. “شرکت‌های بیمه‌ی عمر دقیقا چنین کارهایی انجام می‌دهند، در جداول آماری، که می‌پرسند: «در چه سنی فکر می‌کنیم او قرار است بمیرد؟» هیچ کس وانمود نمی‌کند دقیقا می‌داند چه وقت قرار است که ما بمیریم. اما می‌توانند حدس‌های تقریبی بزنند که منجر به یک سیستم فوق‌العاده اثربخش‌تر می‌شود.”

او می‌گوید، آن چه از این مراد نیست، موقعیتی است مانند فیلم علمی تخیلی گزارش اقلیت، که در آن آدم‌هایی که احتمال می‌رود مرتکب جرم شوند پیش از انجام چنین کاری محبوس می‌شوند. او می‌گوید، “دلیلش این است. چون بسیاری از آدم‌ها (حدود ۱ درصد) سطوح بالایی از روان‌پلیدی دارند، اما تمام آنها تبدیل به مجرم نمی‌شوند. در واقع بسیاری از آن‌ها، به خاطر بیماری و افسون‌شان و تمایل‌شان به تحقیر آدم‌هایی که در مسیر خود می‌بینند، کاملا موفق می‌شوند. آنها مدیرعامل، ورزشکار حرفه‌ای و سرباز می‌شوند. این آدم‌ها به خاطر شجاعت‌شان، رک گویی‌شان، و تمایل‌شان به در هم شکستن موانع سر راه‌شان مورد احترام واقع می‌شوند. صرفا روان‌پلید بودن به ما نمی‌گوید که یک شخص بیرون خواهد رفت و مرتکب جرم خواهد شد.” هم در بریتانیا و هم در ایالت متحده این هسته‌ی مرکزی سیستم قضایی است که شما نمی‌توانید پیشاپیش کسی را مجازات کنید. ایگلمن می‌گوید؛ و این هیچ‌گاه تغییر نخواهد کرد نه تنها به دلایل اخلاقی، فلسفی، بلکه به دلایل عملی. سناریوی گزارش اقلیت تخیلی است، چون “غیر ممکن است پیش‌بینی کنیم کسی چه کاری انجام خواهد داد، حتی با دانستن نوع شخصیت آنها و هر چیز دیگری، چون زندگی پیچیده است و جرایم زمینه‌ای هستند. وقتی کسی جرمی را مرتکب شده باشد، وقتی کسی از مرز اجتماعی پا فراتر گذاشته باشد، آن‌وقت قدرت آماری بسیار بیشتری درباره‌ی آنچه احتمال دارد در آینده انجام دهد وجود خواهد داشت. اما تا این اتفاق نیفتد، هرگز نمی‌توانید بدانید.”

پس از صحبت با تمام این متخصصین، متوجه شدم که تمام آنها درباره‌ی روان‌پلید‌ها در قالب “آن‌ها” صحبت می‌کنند، تقریبا به عنوان یک گونه‌ی متفاوت، هرچند آگاهانه تلاش می‌کنند که اینگونه نباشد. چیزی به طور منحصربفرد مشکل ساز درباره‌ی شخصی که فاقد عاطفه و همدردی است وجود دارد؛ مسئله داستان‌های متغیر است، میندویچ کاکوس، هانیبال لکتر. هیر می‌گوید، “شما بچه‌هایی را که از ذره‌بین برای سوزاندن مورچه‌ها استفاده می‌کنند و فکر می‌کنند کار جالبی است، می‌شناسید. آن را به یک روان‌پلید بالغ تفسیر کنید که با یک انسان چنین رفتاری می‌کند. خوفناک است.” در یک مرحله رانسون پیشنهاد می‌کند که من با روان‌پلید مشهور دیگری، یک زن، که شرح حال خود را توضیح می‌دهد صحبت کنم اما من از عهده‌اش بر نمی‌آیم. این ایده به نظرم ناراحت‌کننده می‌آید، انگار به من پیشنهاد کرده باشد با مرده‌ها درد دل کنم.


ترجمه: تحریریه سایت کسب و کار بازده _ کامروا ابراهیمی

نویسنده: تام چیورز

منبع: telegraph.co.uk





از جامعه ستیزان بیاموزیم

نوشته : ایوا داوران

قاتلین سریالی جامعه ستیز Psychopathic) ) در برخی ویژگی ها- خود شایسته پنداری اغراق شده، قدرت مجاب کردن دیگران، جذابیت سطحی، بی رحمی، نداشتن حس ندامت و توان به بازی گرفتن آدم ها- با سیاستمداران و رهبران جهان مشترکند. این ویژگی ها به دارندگانشان امکان می دهند که هر کاری که دوست دارند بکنند بی این که بابت عواقب اجتماعی، اخلاقی یا قانونی آن خم به ابرو بیاورند.

اگر نفوذ شما بر ذهن مردم مثل نفوذ ماه بر دریا باشد، ممکن است به راحتی دستور قتل عام صدهزار کرد را صادر کنید و در پای چوبه دار مثل صدام حسین به دکتر بگویید نگران نباش، این سرنوشت مردان است.

اما همین خصوصیات ممکن است در یک جراح مغز و اعصاب درجه یک هم موجود باشد که فشار عصبی خارق العاده کارش را تحمل می کند و وقتی در حال جراحی است کمترین همدردی با بیمارش حس نمی کند زیرا می داند که در این حالت احساسات هیچ خاصیتی ندارند.

جامعه ستیزان نترس، مطمئن به خود، کاریزماتیک، بی رحم و متمرکز اند. اما بر خلاف باور عمومی لزوما جابر نیستند. به سادگی نمی شود گفت شما جامعه ستیز هستید یا نیستید. میزان این اختلال درجات متفاوتی دارد. می شود آن را به نقشه یک شهر و حومه اش تشبیه کرد. هر یک از ما در طیف جامعه ستیزی جایی داریم، اما اقلیتی از ما در مرکز شهر زندگی می کنیم.

فرض کنید گرایش های جامعه ستیزانه مثل کلید های یک دک میکس صدا هستند. اگر همه کلید ها روی حداکثر باشند صدای حاصل به هیچ دردی نخواهد خورد. اما اگر کلید ها درست تنظیم شوند- و برخی از آنها- مثل نترس بودن، تمرکز، نداشتن حس همدلی، سرسختی ذهنی- بالاتر از بقیه قرار گرفته باشند کاملا امکان دارد شما جراح قابلی شوید که یک سر و گردن از همکاران خود سر است.

طبعا جراحی تنها حرفه ای نیست که در آن داشتن خصوصیات جامعه ستیزانه امتیاز محسوب شود. گفته می شود که سایکوپت ها شامه ای قوی برای تشخیص کسانی دارند که چیزی را پنهان می کنند. در یک آزمایش، سی داوطلب که برخی از آنها- طبق ارزیابی خودشان- گرایشات جامعه ستیزانه داشتند و برخی نداشتند- می بایست شاهد عبور 5 نفر از مقابلشان باشند. برخی از این 5 نفر دستمال قرمزی را پنهان کرده بودند و اگر موفق می شدند آن را رد کنند و گیر نیفتند 100 پوند جایزه می گرفتند. 70% ناظرانی که گرایشات سایکوپاتیک داشتند موفق به تشخیص قاچاقچیان دستمال قرمز شدند. این نسبت برای دیگر ناظران 30% بود. بنابراین سایکوپات ها در نقش ماموران امنیتی فرودگاه موفق تر از آدم های عادی خواهند بود.

سایکوپت ها با تناقضات اخلاقی چه بر خوردی دارند؟

فرض کنید 5 نفر روی ریل راه آهنی گیر افتاده اند و واگنی به طرفشان می رود که آنها را خواهد کشت. شما می توانید با زدن یک کلید واگن را به مسیر دیگری هدایت کنید، اما روی آن ریل یک نفر گیر افتاده و عمل شما باعث مرگ او خواهد شد. سایکوپت ها و آدم های عادی در این مورد نظر مشابهی دارند: کاری را می کنیم که کمتر بد است. کشته شدن یک نفر بهتر از کشته شدن 5 نفر است.

اسکن مغزی دواطلبان نشان می دهد که در این تصمیم گیری بخش هایی از مغز که با عواطف سر و کار دارند دخالت نمی کنند.

حالا همان سناریو را با کمی تغییر تصور کنید. هنوز واگن در حال حرکت به سوی آن پنج نفر است. شما روی سکو ایستاده اید. می دانید که اگر نفر چاق جلویی تان را هل بدهید تا روی ریل بیفتد، واگن در برخورد با او متوقف خواهد شد و آن پنج نفر نجات خواهند یافت هر چند این یکی خواهد مرد. شما چه می کنید؟ اینجاست که در مغز آدم های عادی مرکز پردازش عواطف- آمیگدالا- فعال می شود و در تصمیم گیری دخالت می کند. اما در مغز سایکوپت ها آمیگدالا خاموش می ماند و خیلی راحت می گویند که آن آدم چاق را روی ریل پرت خواهند کرد.

در سال 2005 دو دانشجوی دانشگاه ساری انگلستان تحقیقی انجام دادند که هدفش شناسایی خصوصیاتی بود که آدم های بسیار موفق در کسب و کار را از دیگران متمایز می کند.

آنها سه گروه را انتخاب کردند- مدیران رده بالا، بیماران روانی و مجرمینی که اختلال روانی داشتند (برخی سایکوپت بودند و برخی مشکلات دیگری داشتند) و آنها را تحت یک آزمون روانشناسی قرار دادند.  

بررسی آنها نشان داد که برخی از خصوصیات سایکوپاتیک در مدیران رده بالا متداول تر از مجرمین بیمار است- خصوصیاتی مثل جذابیت سطحی، خودمحوری، مجاب کنندگی، فقدان همدلی، خودرایی و تمرکز. فرق عمده این دوگروه این بود که برخی جنبه های "جامعه ستیز" تر اختلال- خشونت فیزیکی و تکانه ای بودن و قانون شکنی در مجرمین برجسته تر است.

سایر تحقیقات نیز این را تایید کرده اند: مرز بین سایکوپاتی به دردخور و به درد نخور[1] ناشی از خود این گرایش ها نیست، بلکه به میزان آنها و نحوه ترکیبشان با یکدیگر مربوط می شود.  

ضمن یک بررسی کم هزینه از تعدادی دانشجوی سال اول دانشگاه خواسته شد که بگویند فردی با این خصوصیات برای چه کاری مناسب است: "بی رحم، نترس، جذاب، فاقد گرایش اخلاقی[2] و متمرکز".

مدیر ارشد اجرایی، جاسوس، جراح، سیاستمدار، ارتشی، قاتل سریالی، آدمکش حرفه ای و سارق بانک در پاسخ ها به چشم می خورد.

به گفته یک مدیر اجرایی ارشد "داشتن توانایی های ذهنی صرفا برای نفر دوم شدن کافی است. یادتان باشد بی جهت آن را دیرک روغنی[3] نام گذاری نکرده اند. راه قله دشوار است. اما اگر روی دیگران پا بگذارید ساده تر می شود. از این هم ساده تر وقتی است که خیال کنند به آنها هم چیزی می رسد."

 منبع

 


[1] این ها را در برابر functional و dysfunctional آورده ام

[2] Amoral – یعنی کسی که اخلاقیات در تصمیم گیری ها و رفتارهایش نقشی ندارند.

[3] مثلا یعنی برای موفق شدن باید از یک دیرک عمودی چرب (لغزنده) بالا بروید.






جامعه ستیزی یا سایکوپتی

افراد جامعه ستیز(سایکوپت) افرادی حقه باز و جذاب اند .

جامعه ستیزی یا سایکوپت

تولد یک جامعه‌ستیز!

پس از هر جنایت هولناکی که ما را متأثر می کند، سؤالی که خیلی از اوقات می پرسیم این است که "چطور کسی می تواند چنین کاری انجام دهد؟". افراد جامعه ستیز(سایکوپت) دروغگویانی بیمارگون، افرادی حقه باز و جذاب اند. آنها بطور مشهودی فاقد احساس پشیمانی از اعمال نادرست خود هستند.

اگر فرد جنایتکار یک جامعه ستیز باشد، جواب بسیار ساده است؛ آنها احساس همدلی یا گناه نمی کنند. بنابراین به جای پرسش "چطور این افراد می توانند این عمل هولناک را انجام دهند؟" سؤال مناسب تر شاید این باشد که "آنها از چه زمانی انجام اعمال هولناک را شروع کردند؟"

تعریف جامعه‌ستیز چیست؟

افراد جامعه ستیز(سایکوپت) دروغگویانی بیمارگون، افرادی حقه باز و جذاب اند. آنها بطور مشهودی فاقد احساس پشیمانی از اعمال نادرست خود هستند. در واقع، در پذیرش مسئولیت کارهای خود ناتوان اند و اصلاً همدلی ندارند. آنها تکانشی (دارای تصمیم گیری آنی و بدون فکر) و عاری از حس مسئولیت و در پی انگیزش های مداوم هستند. بسیاری از آنها بطرز وحشتناکی خشن اند و طبق بیانیه ی اف بی آی درخصوص این اختلال، انگیزه هایشان "معمولاً شامل لذت دیگرآزاری بعنوان عنصری مهم است". همانطور که در این بیانیه نوشته شده: "فرد جامعه ستیز یک شکارگر درون گونه ای است."

جامعه ستیزان در هر کشوری پیدا می شوند، به هر نژادی تعلق دارند، و اکثریت آنها را مردان تشکیل می دهند. بنابر مطالعات مختلف، تقریباً %1 مردان در آمریکا احتمالاً جامعه ستیز هستند، و این افراد به احتمال زیاد علائمی را در سنین بسیار پایین از خود بروز داده اند. در واقع این علائم اهمیت کلیدی دارند--هیچ درمان شناخته شده ای برای جامعه ستیزی کاملاً رشد یافته وجود ندارد.

یک بیماری غیرقابل علاج؟

محققان به جستجو برای یافتن یک برنامه درمانی موفق ادامه می دهند اما ماری اِلن اُتول، که سابقاً در اف بی آی مسئول تهیه اطلاعات روانشناختی جانیان ناشناس بوده است و بطور مفصل در مورد جامعه ستیزان نوشته است، می گوید: "ما مداوایی برای این بیماری نداریم و قرص شناخته شده ای هم برای جامعه ستیزی وجود ندارد."

هر اقدامی در درمان بایستی بدقت سازمان دهی و نظارت شود، بویژه در مورد جامعه ستیزان تبهکار، زیرا آنها مجهز به این مهارت و انگیزه هستند که بیشتر بعنوان یک شکارگر رفتار کنند تا بیمار. آنها براحتی می توانند نقاط ضعف درمانگران خود را شناسایی و تظاهر به بهبود کنند تا اینکه درمان را زودتر پایان دهند.

رابرت هیر که بیش از 40 سال بر روی جامعه ستیزی تحقیق کرده و شاخص های مورد استفاده برای اندازه گیری آن را ایجاد کرده است، می گوید: "جامعه ستیزان خودشان بدنبال درمان نمی روند." او توضیح می دهد که جامعه ستیزان بدلیل اینکه هیچ درد روانی یا جسمانی ندارند، باور نمی کنند که چیزی در رابطه با آنها وجود دارد که نیازمند درمان است.

یک جامعه ستیز اصلاً چه نوع درمانی را می تواند دریافت کند؟ هیر می گوید: "شما می توانید بکوشید به آنها تعلیم دهید تا عواطف را حس کنند، اما این کار شبیه این است که سعی کنید به گربه بیاموزید که موش باشد. بنظر می رسد که هیچ یک از برنامه ها به استثنای آنهایی که مشکلات رفتاری را تغییر می دهند، نتیجه بخش نخواهند بود؛ می توانید آنها را وادار کنید که بکوشند به شیوه ی متفاوتی خود را بشناسند، و وادارشان کنید احساس نفع شخصی بخردانه ای در خود بپرورند." و به منظور انجام این کار، تشخیص زود هنگام مهمتر از هر چیز دیگری است.


علائم هشدار دهنده:

هیر که کتاب "بدون وجدان: دنیای نگران کننده جامعه ستیزان درمیان ما" را تألیف کرده است می گوید: "اگر به دوران کودکی هریک از مجرمان نگاه کنید سابقه ای بسیار بسیار طولانی را می توانید پیدا کنید. یکی از علائم اولیه درمورد یک جامعه ستیز خشن ممکن است بی رحمی نسبت به حیوانات یا فقدان کامل دلسوزی برای کودکان دیگر شامل آزار رساندن یا حتی صدمه زدن به آنها، باشد.

این مسئله فراتر از بحث های عادی در مدرسه یا مشاجره بین خواهرها و برادرها است. هیر می گوید: "رفتار فرد باید کاملاً خارج از هنجارها باشد." هرچند به کودکان عنوان جامعه ستیز داده نمی شود اما نشانگرهایی که احتمال بالای جامعه ستیز بودن شخصیت یک کودک در آینده را پیش بینی می کنند، دربردارنده بسیاری از خصوصیات ذکر شده هستند: فقدان احساس گناه، فقدان همدلی، عدم نگرانی درمورد عملکرد خود، و احساسات سطحی یا ریاکارانه.

با گذشت زمان ثابت می شود که رفتار کودک بسیار فراتر از خودخواهی معمول کودکی است. حتی درمقایسه با کودکانی با اختلالات رفتاری یا مسائل روانشناختی دیگر، کودکی که این ویژگی ها را دارا است و می توان از نظر بالینی او را "سخت-بی عاطفه " نامید، نزد والدین، معلمان و همسالان متمایز خواهد بود.

شناسایی فرد جامعه ستیز یا کودکی که در خطر ابتلا به جامعه ستیزی است، به بررسی رفتار فرد و تعامل با کودک طی مصاحبه های طولانی برپایه ی فهرست ها و معیارهای هیر بستگی دارد. هیچ تست پزشکی سریعی وجود ندارد که بتواند در مورد جامعه ستیز بودن یک فرد و یا میزان آن حکم قطعی بدهد.

با این وجود، اسکن های تصویربرداری کارکردی با رزونانس مغناطیسی، برخی تفاوت ها را در عملکرد مغز افراد جامعه ستیز به ویژه در قشر فرونتال و سیستم لیمبیک نشان داده اند.

به عقیده جی رِید مِلوی، روانشناس قانونی و نویسنده "ذهن جامعه ستیز"، جامعه ستیزی یک بیماری ارثی نیز هست. او می گوید: ”هرچه جامعه ستیزی شدیدتر باشد، اختلال به ارث رسیده بیشتر می شود."

هیر با نظر او موافق است و می افزاید: "عواملی ژنتیکی ای وجود دارند که دخیل هستند. مدارک بسیار زیادی هست که نشان می دهد جامعه ستیزی حاصل اثر متقابل ژنتیک و محیط است."


مداخله زودهنگام

 در جستجو برای درمان یا برنامه ای مهارگرانه دربرابر اختلال جامعه ستیزی همانطور که محقق برجسته دیگری در این زمینه و روانشناس سابق زندان، مت لوگان می گوید: " مداخله به موقع در واقع تنها چیزی است که نشان داده مؤثر است."

مداخله فشرده، منظم و دراز مدت از طرف والدین و همینطور مربیان دارای بیشترین اهمیت است. برنامه های درمانی ممکن است درمان شناختی رفتاری، گروه درمانی ویا سایر روش ها را بکار برند. اما کودکانی که میزان بالای صفات سخت-بی عاطفه را از خود نشان می دهند به این دلیل که نوعاً ترس و اضطراب بسیار کمی نیز دارند، معمولاً در برنامه هایی با تأکید بر آموزش انضباط به کمک تنبیه، تغییر رفتاری مثبتی پیدا نمی کنند. آنها به احتمال زیادتر نسبت به تقویت مثبت و برنامه های پاداش محور واکنش مطلوبی خواهند داشت.

اگرچه بحث هایی در این باره وجود دارد اما بسیاری از محققان معتقدند که شناخت کودکانی که به این کمک ویژه و متناسب نیاز دارند، حتی آنهایی که در خطر برچسب های انگشت نما کننده ای همچون سخت-بی عاطفه و یا بعدها جامعه ستیز قرار دارند، از اهمیت زیادی برخوردار است. هدف، همان گونه که هیر می گوید: "این است که این کودکان را وادار کنیم بیشتر در راستای توقعات جامعه رفتار کنند."

و چنانکه هیر اشاره می کند: "همه ی افراد جامعه ستیز جنایتکار نیستند. آنها در تجارت، مناصب دولتی، دانشگاه ها و رسانه ها حضور دارند. شما بسیاری از این افراد را خواهید یافت لیکن آنها قصد ارتکاب اعمال مجرمانه را ندارند. آنها از مردم بهره مطلوب را خواهند برد."

شاید اگر به جامعه ستیزان بالقوه در سنین بسیار پایین ابزار داده شود تا آنچه را که می خواهند در چارچوب قوانین و انتظارات جامعه بدست آورند، افراد بسیار بیشتری بتوانند از زندگی فوق العاده پرثمری برخوردار شوند.

منبع:     زینب اسماعیلی     forum.hammihan.com






اختلال شخصیت ضد اجتماعی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
اختلال شخصیت ضد اجتماعی
آی‌سی‌دی-۱۰ F60.2
آی‌سی‌دی-۹ 301.7
پیشنت پلاس اختلال شخصیت ضد اجتماعی
سمپ D000987

اختلال شخصیت ضد اجتماعی(به انگلیسی: Antisocial personality disorder) یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمی‌تواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد.[۱] مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است، اما این اختلال مترادف با بزهکاری نیست. ICD-10 آن را اختلال شخصیت مردم ستیز (به انگلیسی: (Dissocial personality disorder)) نامیده است.[۲]


محتویات


همه گیر شناسی

میزان شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی سه درصد در مردان و یک درصد در زنهااست. این اختلال از همه بیشتر در نواحی فقیر نشین شهری و در جمعیت غیر ثابت این نواحی شیوع دارد. پسر بچه‌هایی که مبتلا به این اختلال اند، خانواده‌هایی بزرگتر از دختر بچه‌های مبتلا به این اختلال داشته‌اند. این اختلال پیش از پانزده سالگی شروع می‌شود. دختر بچه‌ها معمولا پیش از رسیدن به سن بلوغ و پسر بچه‌ها حتی از این هم زودتر علایمی دارند. شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی در زندانیان، بسیار بالا یعنی حدود هفتاد و پنج درصد است. این اختلال الگویی خانوادگی دارد، به طوری که شیوعش در بستگان درجه اول مردان مبتلا به این اختلال، پنج برابر افراد گروه شاهد (کنترل) است.[۲]

خصایص بالینی

بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آنها مختل بودن حوزه‌های بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده می‌شود. دروغگویی، فرار از مدرسه، فرار از خانه، دزدی، دعوا،سوء مصرف مواد، و اعمال غیر قانونی، تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشته‌اند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بالینگران جنس مخالف خود را اغلب تحت تاثیر جنبه‌های مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار می‌دهند، اما به چشم بالینگران جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمی‌دهند و این مغایرتی واضح با وضعیت آنها دارد، هر چند تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی مربوط به مسایل جسمی در آنها شایع است. توضیحاتی که آنها خود در مورد رفتار ضد اجتماعیشان می‌دهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بی فکری و بی توجهی انجام شده است. با این حال در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمی‌شود حتی آنها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار می‌دهند. افراد معروف به کلاهبردار نمونه‌های خوبی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی اند. آنها بسیار فریبکارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را می‌دزدند و آنها را به دام مشارکت در طرح‌های خود می‌اندازند؛ طرح‌هایی که شامل راه‌هایی ساده برای پولدار شدن یا کسب شهرت یا بدنامی است و نهایتاً نیز ممکن است فرد را به ورطه فساد مالی، رسوایی اجتماعی، یا هر دو بکشند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ وقت راست نمی‌گویند و هرگز نمی‌شود به آنها اعتماد کرد که وظیفه‌ای را درست انجام دهند یا اساساً به هیچ‌یک از ملاک‌های متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالی گری جنسی، همسر آزاری، کودک آزاری، و رانندگی در حین مستی، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمی‌شوند، یعنی انگار که اصلا وجدان ندارند.[۲]


نشانه‌ها

اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) دارای چهار نشانه است که عبارتند از: خودمحوری، فقدان وجدان، رفتار تکانشی و جاذبهٔ سطحی. خود محوری به اشتغال ذهنی فرد به مسایل خود و عدم حساسیت به نیازهای دیگران مربوط می‌شود. فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به زندگی خود در دنیا یی که با تنهایی او آمیخته شده‌است ادامه می‌دهد، گویی که در مکان جدا و عایقی قرار دارد و هرگز دوست و آشنایی ندارد. این افراد اغلب فکر می‌کنند که با دیگران تفاوت دارند. آن‌ها ظاهراً احساس توجه و نگرانی نسبت به دیگران را درک نمی‌کنند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه و یا احساس‌های پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی را به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمی‌کنند. آن‌ها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو می‌شوند، آرام و موقر باقی می‌مانند و نسبت به کسی که بتواند آن‌ها را فریب دهند، احساس تنفر می‌کنند.

این افراد بر خلاف بزرگسالانی که یاد گرفته‌اند، رضایت مندی‌های بی درنگ خود را به خاطر اهداف دراز مدت فدا کنند، بدون توجه به پیامدهای احتمالی بر اساس تکانه‌های خود عمل می‌کنند. آن‌ها مشاغل و روابط خود را به طور ناگهانی تغییر می‌دهند و اهل خشونت و بی ملاحظه هستند. آن‌ها اغلب، سابقهٔ مدرسه گریزی دارند و ممکن است مکرراً به خاطر رفتار مخرب از مدرسه اخراج شده باشند. حتی هنگامی که آن‌ها پیوسته به خاطر رفتارهای خود تنبیه شوند، نسبت به رابطهٔ بین رفتارشان و پیامدهای آن‌ها هیج بینشی ندارند.

افراد مبتلا به شخصیت‌های ضد اجتماعی می‌توانند کاملاً فریبنده و متقاعد کننده به نظر آیند و به طور قابل توجهی نسبت به نیازها و ضعف‌های دیگران آگاهند. آن‌ها حتی در حالی که فردی را استثمار می‌کنند، احساس‌های اعتماد را در وی بر می‌انگیزانند. کن بایانچی در فریب دادن دیگران به اندازه‌ای مهارت داشت که توانست زنی را متقاعد کند که دربارهٔ بعضی از قتل‌ها، برای حمایت از وی شهادت دروغ بگوید. بایانچی می‌دانست که این زن تنها به طور اتفاقی قبل از دستگیری وی حضور داشت و هنگامی که در جایگاه دادگاه بود، او را متقاعد کرد که به وی کمک کند.

اگرچه به نظر می‌رسد که چنین افرادی احتملاً مجرم می‌شوند، ولی بسیاری از افراد جامعه ستیز از مشکلات قانونی اجتناب می کنند و با استفاده از روش‌های کمتر قابل توجه به عنوان تاجران بی رحم، و سیاست مدارانِ متقلب به دیگران آسیب وارد می‌کنند. عللی که در بوجود آمدن رفتار ضد اجتماعی دخیل اند:۱-زمینهٔ خانوادگی و اجتماعی ۲-نارسایی‌های یادگیری ۳-احتمالاً عوامل وراثتی معلوم شده‌است که عدهٔ زیادی از افراد ضد اجتماعی دارای ناهنجاری‌هایی در امواج مغزی غیر عادی هستند. یکی از این ناهنجاریها، کندی امواج مغز است، چنان که می‌توان گفت امواج مغزی آنان شبیه کودکان است که خود نشانه‌ای است از نارسایی در رشد مغز آنها.

علت‌ها

اگرچه علت‌های اختلال شخصیت ضد اجتماعی کاملاً شناخته نشده‌اند، ولی پژوهش‌ها از تبیین‌های مربوط به وراثت و هم از تبیین‌های مربوط به پرورش و ترکیبی از هر دو حمایت می‌کنند. همبستگی بالایی بین شیوه‌های فرزند پروری و سرمشق دهی نامناسب به دست آمده‌است. افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اغلب به خانواده‌هایی تعلق دارند که با محرومیت هیجانی، روش‌های انضباطی خشن و بی‌ثبات مشخص می‌شوند و علاوه بر این، رفتارهای والدین نیز ضد اجتماعی است.


تشخیص افتراقی

تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی، بر افرادی که سن پائینتر از ۱۸ سال دارند گذاشته نمی‌شود و تنها زمانی مطرح می‌شود که سابقه ای از چند نشانه اختلال سلوک قبل از سن ۱۵ سالگی وجود داشته باشد. برای افرادی که بیش از ۱۸ سال سن دارند، تشخیص اختلال سلوک تنها زمانی داده می‌شود که ملاکهای اختلال شخصیت ضداجتماعی مطابقت نکنند.

هرگاه رفتار ضداجتماعی در یک فرد بزرگسال با یک اختلال مرتبط با مواد مربوط باشد، تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی داده نمی‌شود مگر این که علایم اختلال شخصیت ضداجتماعی در دوران کودکی نیز وجود داشته و تا دوران بزرگسالی ادامه یافته باشند. هرگاه مصرف مواد و رفتار ضداجتماعی، هر دو، در کودکی آغاز شده وتا بزرگسالی دوام یافته باشند، اگر ملاکهای هر دو اختلال مطابقت کنند، هر دو تشخیص مرتبط با مواد و اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح می‌شوند، اگرچه امکان دارد بعضی از اعمال ضداجتماعی، پیامد اختلال مرتبط با مواد باشند (برای مثال، فروش غیرقانونی داروها و یا دزدی جهت کسب پول برای خرید داروها). نباید رفتار ضداجتماعی را که صرفاً در طی سیر اسکیزوفرنیا با یک دورۀ مانیک رخ می‌دهد به عنوان تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح کرد.

سایر اختلالهای شخصیت، ممکن است با اختلال شخصیت ضداجتماعی اشتباه شوند زیرا ویژگیهای معین مشترکی دارند؛ بنابراین، تمایز میان این اختلالها، براساس تفاوت در ویژگیهای آنها مهم است. با وجود این، هرگاه فردی ویژگیهایی داشته باشد که علاوه بر اختلال شخصیت ضداجتماعی با ملاکهای یک یا چند اختلال شخصیت مطابقت کنند، تمام تشخیصها را باید مطرح کرد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت خودشیفته از نظر یک دندگی، چرب‌زبانی، سطحی بودن، استثمارگر بودن، و نداشتن همدلی شبیه هم هستند. با وجود این، اختلال شخصیت خودشیفته فاقد خصوصیات تکانشگری، پرخاشگری و فریبکاری است. علاوه بر این، افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است نیازمند تحسین نباشند و به حال دیگران غبطه نخورند و افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً سابقه ای از اختلال سلوک در کودکی یا رفتار جنایی در بزرگسالی ندارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت نمایشی از نظر تکانشی و سطحی بودن، هیجان طلبی، بی ملاحظه بودن، اغواکنندگی و فریبکاری شبیه هم هستند ولی اشخاص مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی، بیشتر در هیجانهای خود اغراق می‌کنند و به طور بارز درگیر رفتارهای ضداجتماعی نمی‌شوند. افراد مبتلا به اختلالهای شخصیت مرزی نمایشی در مهرجویی مهارت دارند، در حالیکه افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی منفعت طلب، قدرت طلب، یا به دنبال کسب سایر رضامندیهای مادی هستند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نااستواری هیجانی کمتر و پرخاشگری بیشتری نسبت به افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دارند. اگرچه رفتار ضداجتماعی ممکن است در بعضی از افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانویایی وجود داشته باشد، ولی این افراد معمولاً بواسطۀ نفع شخصی و یا میل به استثمار دیگران- آن طوری که در اختلال شخصیت ضداجتماعی وجود دارد- برانگیخته نمی‌شوند، بلکه رفتار ضداجتماعی آنان ناشی از تمایل برای انتقام گرفتن است.

اختلال شخصیت ضداجتماعی را باید از رفتار جنایی که برای کسب منفعت صورت می‌گیرد، متمایز کرد، زیرا با ویژگیهای شخصیتی شاخص این اختلال همراه نیست. رفتار ضداجتماعی بزرگسالان را می‌توان برای توصیف رفتار جنایی، پرخاشگرانه یا سایر رفتارهای ضداجتماعی به کار برد که مورد توجه بالینی قرار می‌گیرند، ولی با تمام ملاکهای اختلال شخصیت ضداجتماعی مطابقت نمی‌کنند. صفات شخصیتی ضداجتماعی، تنها هنگامی به عنوان اختلال شخصیت ضداجتماعی تلقی می‌شوند که انعطاف ناپذیر، ناسازگارانه و پایدار بوده و موجب اختلال کارکردی یا پریشانی ذهنی قابل ملاحظه شوند(DSM-IV-TR.2000).


معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت ضد اجتماعی

الف) فرد تقریبا در همه جنبه‌های زندگی به حقوق دیگران احترام نمی‌گذارد و آنها را نقض می‌کند. این رفتار از ۱۵ سالگی شروع شده است، و سه مورد (یا بیشتر) از موارد زیر آن را نشان می‌دهند:

  1. فرد با پیش نگرفتن رفتارهای قانونی، هنجارهای اجتماعی را رعایت نمی‌کند، و این موضوع را تکرار ارتکاب اعمال مجرمانه‌ای که به دستگیری او منجر می‌شوند نشان می‌دهد.
  2. مکار و فریبکار است، و این موضوع را دروغگویی‌های مکرر، استفاده از نام‌های مستعار، یا کلاهبرداری از دیگران به منظور سودجویی شخصی یا لذت بردن نشان می‌دهند.
  3. فرد بدون فکر و بلافاصله بر اساس امیال ناگهانی خود عمل می‌کند یا نمی‌تواند از پیش برنامه ریزی کند.
  4. زود رنج، زودخشم، و تحریک پذیر، یا پرخاشگر است، و این موضوع را تکرار دعواها یا تهاجم‌های فیزیکی نشان می‌دهند.
  5. با کارهای خطرناکی که انجام می‌دهد، ایمنی خود یا دیگران را رعایت نمی‌کند.
  6. تقریبا در همه امور بی مسئولیت است، و این موضوع را تکرار قانون شکنی‌ها در محل کار یا رعایت نکردن مسئولیت‌های مالی نشان می‌دهند.
  7. پشیمانی و عذاب وجدان ندارد، و این موضوع را بی تفاوتی او نسبت به ناراحت کردن دیگران، بدرفتاری با آنها، یا دزدیدن اموال آنها، یا تلاش برای توجیه این اعمال، نشان می‌دهند.

ب) فرد حداقل ۱۸ سال سن دارد.

پ) شواهد موجود نشان می‌دهند که فرد اختلال سلوک دارد و شروع آن قبل از ۱۵ سالگی بوده است.

ت) رفتار ضد اجتماعی صرفاً در طول اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی روی نمی‌دهند.[۳]



سینما

فیلم‌های زیر در رابطه با اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند.


منابع


  • مجموعهٔ واژه‌های مصوّب فرهنگستان زبان فارسی تا پایان سال ۱۳۸۹.

  • سادوک، بنجامین جیمز، ویرجینیا آلکوت سادوک و هارولد کاپلان. [۲۷ «اختلالات شخصیت»]. محسن ارجمند. در synopsis of psychiatry [خلاصه روانپزشکی]. ج. دوم. ترجمهٔ فرزین رضاعی. تهران: ارجمند، ۱۳۸۷. ۴۱۸. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۴۹۶-۱۷۶-۲.

    1. گنجی، مهدی. [۱۳ «اختلالات شخصیت»]. حمزه گنجی. در آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5. ج. دوم. تهران: ساوالان، ۱۳۹۲. ۲۳۲. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۷۶۰۹-۸۰-۷.
    • کارل هافمن، مارک ورنوری، جودیت ورنوری. روان‌شناسی عمومی (از نظریه تا کاربرد). چاپ جلد دوم. شابک ‎۵-۰۱-۶۳۸۹-۹۶۴.




    مغز جامعه ستیزان (سایکوپت ها) ناهنجاری های ساختاری دارد 

     
    [رویترز - پژوهشکده علوم شناختی:]  دانشمندان با پویش (اسکن) مغز مردانی که به خاطر جنایت، تجاور و ضرب و شتم های خشونتبار محکوم شده اند محکم ترین مستندهایی تا این زمان را یافته اند که نشان می دهد مغز جامعه ستیزان (سایکوپت ها/ پسیکوپات ها) دارای ناهنجاری های ساختاری است.

    این دانشمندان از موسسه روانپزشکی کینگز کالج لندن اظهار داشتند که تفاوت های موجود در مغز افراد جامعه ستیز حتی آنها را از جنایتکاران خشن با اختلال های شخصیتی ضد اجتماعی (ASPD) و افراد سالم نابزهکار متمایز می سازد.

    نایجل بلکوود، هدایت کننده این مطالعه، اظهار داشت که استفاده از پویش های مغزی برای شناسایی و تشخیص این زیر-گروه از جنایتکاران خشن دارای پیامدهای ضمنی مهمی در زمینه درمان می باشد.

    این مطالعه نشان داد مغز جامعه ستیزان، که نداشتن همدلی ویژگی تمایز بخش آنها است، در ناحیه هایی که برای درک احساسات دیگران مهم می باشد میزان کمتری از ماده خاکستری دارد.

    در حالی که درمان های شناختی و رفتاری ممکن است برای افرادی با اختلال های شخصیتی ضد اجتماعی سودمند باشد، به گفته بلکوود، همین رویکرد ممکن است در مورد جامعه ستیزان دارای آسیب دیدگی مغزی بی فایده باشد.

    او در یک گفت و گوی تلفنی اظهار داشت: "برای داشتن تصویر روشن تری از این که کدام درمان ها اثر دارد، شما می بایست به طور مشخص تعریف کنید که افراد در هنگام ورود به برنامه درمانی در چه وضعیتی هستند."

    اسسی وایدینگ، یک استاد بخش روان شناسی وعلوم زبان دانشگاه کالج لندن، که در پژوهش بلکوود نقشی نداشت، گفت: این مطالعه "مستند تازه و گرانسنگی" درباره اهمیت تمایز گذاردن میان افراد جامعه ستیز و نا-جامعه-ستیز به دست می دهد، تا آن که همه آنها در یک گروه قرار داده شوند.

    این یافته ها همچنین پیامدهای ضمنی نیز برای سیستم قضایی دارد زیرا مرتبط ساختن جامعه ستیزی با عملکردهای مغز دورنمای استفاده از جنون به عنوان دفاع را پیش می آورد.  [ادامه در زیر ...]


      A brain scan shows areas of reduced gray matter volume in the medial prefrontal cortex of the brain of the
    psychopathic group of antisocial men compared to the non-psychopathic group of antisocial men. 
    REUTERS/Institute of Psychiatry King's College London/Handout


      A brain scan shows areas of reduced gray matter volume in the temporal pole of the brain of the psychopathic
    group of antisocial men compared to the non-psychopathic group of antisocial men. 
    REUTERS/Institute of Psychiatry King's College London/Handout

    Study Finds Psychopaths Have Distinct Brain Structure

    Reuters | May 7, 2012
    By 
    Kate Kelland

    LONDON - Scientists who scanned the brains of men convicted of murder, rape and violent assaults have found the strongest evidence yet that psychopaths have structural abnormalities in their brains.

    The researchers, based at King's College London's Institute of Psychiatry, said the differences in psychopaths' brains mark them out even from other violent criminals with anti-social personality disorders (ASPD), and from healthy non-offenders.

    Nigel Blackwood, who led the study, said the ability to use brain scans to identify and diagnose this sub-group of violent criminals has important implications for treatment.

    The study showed that psychopaths, who are characterized by a lack of empathy, had less grey matter in the areas of the brain important for understanding other peoples' emotions.

    While cognitive and behavioral treatments may benefit people with anti-social personality disorders, the same approach may not work for psychopaths with brain damage, Blackwood said.

    "To get a clear idea of which treatments are working, you've got to clearly define what people are like going into the treatment programs," he said in a telephone interview.

    Essi Viding a professor in the psychology and language sciences department of University College London, who was not involved in Blackwood's study, said it provided "weighty new evidence" about the importance of distinguishing psychopathic from non-psychopathic people rather than grouping them together.

    The findings also have implications for the justice system, because linking psychopathy to brain function raises the prospect of arguing a defense of insanity.

    Interest in what goes on inside the heads of violent criminals has been sharpened by the trial of Anders Behring Breivik, the Norwegian who massacred 77 people last July.

    Two court-appointed psychiatric teams who examined Breivik came to opposite conclusions about his mental health. The killer himself has railed being called insane.

    LESS GREY MATTER IN BRAIN'S "SOCIAL" AREAS

    Blackwood's team used magnetic resonance imaging (MRI) to scan the brains of 44 violent adult male offenders in Britain who had already been diagnosed with anti-social personality disorders.

    The crimes they had committed included murder, rape, attempted murder and grievous bodily harm.

    Of the 44 men scanned, 17 met the diagnosis for ASPD plus psychopathy and 27 did not. The researchers also scanned the brains of 22 healthy non-offenders.

    The results showed that the psychopaths' brains had significantly less grey matter in the anterior rostral prefrontal cortex and temporal poles than the brains of the non-psychopathic offenders and non-offenders.

    These areas of the brain are important for understanding other people's emotions and intentions, and are activated when people think about moral behavior, the researchers said.

    Damage to these areas is linked with a lack of empathy, a poor response to fear and distress and a lack of self-conscious emotions such as guilt or embarrassment.

    Lindsay Thomson, a professor of forensic psychiatry at the University of Edinburgh who was not involved in this study, said Blackwood's findings add to evidence that psychopathy is a distinct neurodevelopmental brain disorder.

    Research shows that most violent crimes are committed by a small group of persistent male offenders with ASPD.

    In England and Wales, for example, around half of male prisoners meet diagnostic criteria for ASPD. A major review of studies covering 23,000 prisoners from 62 countries conducted in 2002 found that 47 percent had anti-social personality disorder.

    Such people typically react in an aggressive way to frustration or perceived threats, but most are not psychopaths, the researchers wrote in a summary of their study, which was published in the Archives of General Psychiatry journal.

    There are clear behavior differences among people with ASPD depending on whether they also have psychopathy. Their patterns of offending are different, suggesting the need for a separate approach to treatment.

    "We describe those without psychopathy as 'hot-headed' and those with psychopathy as 'cold-hearted'," Blackwood explained.

    "The 'cold-hearted' psychopathic group begin offending earlier, engage in a broader range and greater density of offending behaviors, and respond less well to treatment programs in adulthood compared to the 'hot-headed' group."

    (Reporting by Kate Kelland; Editing by Rosalind Russell)





    سرگذشت تکان‌دهنده دختر یک استاد دانشگاه تهران

    سرگذشت تکان‌دهنده دختر یک استاد دانشگاه تهران

    «فلج نیستم، بیمار نیستم، زشت نیستم، پیر هم نیستم، اما مادر ۱۹ ساله‌ای هستم که بچه ندارم.» اینها جملات «آریا میترا»ی لاغر و نحیف است که با بغضی در گلو بر سرم آوار می‌کند. سن‌اش هنوز به ۲۰ هم نرسیده، اما زندگی‌اش خیلی بیشتر از یک زن بلا کشیده میانسال، فراز و فرود داشته است.

    تنها ۱۶ سال داشت که مادر شد و روز و شب‌های زیادی دار و ندارش را در خیابان‌های این شهر به دوش کشید، تا اینکه چند ماه پیش برید و کم آورد و به «سرای مهر» پناه آورد. آریا اعتیاد ندارد اما مدت کوتاهی است میهمان این مرکز شده که پناهگاه دختران و زنان بی‌سرپناه و عمدتا مبتلا به اعتیاد کشور است.

    «آریا میترا»، تمایلی به انعکاس چهره‌اش در روزنامه نداشت اما می‌خواست راوی قصه زندگی و یک دنیا بغض مانده در گلو و یک عالمه درد دل ناگفته‌اش باشد، به این امید که به گفته خودش «حتی اگر این حرف‌ها روی تنها یک دختر هم اثر کند و موجب شود راه را از بیراه بشناسد، برایش کافی است.» از این گذشته امیدواراست این حرف‌ها پلی شود میان او و مادرش که استاد دانشگاه تهران است و چه بسا رحم کند و آغوش به روی دخترش  بگشاید.

    رنجنامه سیاه
    «خیلی زود طعم تنهایی را چشیدم. مادرم آن روزها دانشجوی کارشناسی ارشد بود و پدرم شغل آزاد داشت. صبح‌های زود که مادرم بیدارم می‌کرد تا موهای بلندم را ببافد، می‌فهمیدم وقت رفتنش به دانشگاه رسیده و باید بیدار شوم و به مدرسه بروم. خواهر و برادر دیگری هم نداشتم و وقتی از مدرسه باز می‌گشتم، تا اواخر شب خودم را مشغول می‌کردم تا پدر و مادرم به خانه برگردند.»

    او هیچ خاطره خوبی از کودکی‌های خود به خاطر نمی‌آورد اما بدتر از آن، مرور دوران نوجوانی‌اش است که با دلزدگی از آن یاد می‌کند و یادآوری آن دوران، قلبش را به شدت می‌فشارد؛ دورانی که مادر – که حالا دکترا گرفته – سرانجام پدر الکلی‌شده را که از لحاظ سطح سواد و فرهنگ متناسب با خود نمی‌دید، از خود می‌راند و فرزندش را هم راهی شهرستان می‌کند تا در کنار برخی خویشان زندگی کند.

    می‌گوید: پس از مدتی مادرم به سراغم آمد و به من گفت داخل ماشین بنشین تا به تهران بازگردیم. بی‌خبر از همه جا سوار ماشین شدم و خوشحال بودم که تا ساعاتی بعد به زادگاهم می‌رسم و دوباره با پدر و مادرم زندگی خواهم کرد؛ غافل از اینکه  مادرم می‌خواست مرا که ۹ سالم بود،‌ تحویل پدرم بدهد. روزشمار سختی‌هایم آغاز شده بود.

    ای کاش
    «ای کاش آن روزها یک نفر از راه می‌رسید و می‌گفت صلاح نیست یک دختر کم سن و سال در کنار پدری بی‌کفایت و معتاد به الکل زندگی کند.  کاش مادرم در حق من که قدرتی برای تصمیم‌گیری در مورد زندگی‌ام نداشتم، چنین جفایی نمی‌کرد.

    در آن روزها که مرز میان کودکی و نوجوانی‌ام بود، راهی جز تحمل نداشتم تا اینکه پدرم همسر دومش را انتخاب کرد. زنی به نام «لیلا» که شغلش فروش مواد مخدر بود، جای مادر تحصیلکرده‌ام را گرفته بود. من در حالی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدم که نه پدر و نه لیلا مطلقا حواسشان به من نبود. شب‌ها که برخلاف همسن و سالانم ساعت ۱۱ شب به خانه می‌آمدم، کسی نبود که بازخواستم کند و این برایم لذتبخش بود. مدتی گذشت تا اینکه به یمن حضور نامادری، پدرم به انواع و اقسام مواد مخدر نیز اعتیاد پیدا کرد و از آن پس حتی اگر دو شب هم به خانه نمی‌آمدم، کسی نبود که سراغی از من بگیرد. همه این بی‌قیدی‌ها باعث شد تا بسیار متفاوت‌تر از هم‌نسل‌هایم زندگی کنم.»
     
    ناگهان زندگی
    آریا میترا با یادآوری آن روزها ادامه داد: لیلا برای فروش مواد مخدر که به شوش، دروازه غار و محله قالیشوها می‌رفت، مرا هم با خودش می‌برد. آنجا با زنی به نام «فرشته» معروف به «فری» آشنا شدم. برایم جالب بود که اکثر مردهای محله از او حساب می‌بردند. تا جایی که یادم می‌آمد، مادرم از دست پدرم کتک می‌خورد و نمی‌توانست روی حرفش حرفی بزند اما «فری» فرق داشت. جذبه و رفتارهایش مرا به خود جلب می‌کرد تا اینکه از بخت بد روزگار، شد مادرشوهرم. پسرش «علی» تازه از زندان آزاد شده بود که با نقشه و بدون اینکه برای وصلتمان سندی وجود داشته باشد، مرا به علی نزدیک کردند. تا پیش از او، با پسرهای مختلفی حشر و نشر پیدا کرده بودم و بارها از سوی آنها مورد تعرض قرار گرفته بودم. از وقتی هم که موهایم را رنگ کرده و ابروهایم را برداشته بودم، رفتار و چهره‌ام خیلی بیشتر از سن و سالم نشانم می‌داد. احساس کاذب بزرگی می‌کردم. وقتی فهمیدم باردارم، گمان نمی‌کردم ۱۶ سالگی سن بسیار پایینی برای مادرشدن است. اسم دخترم را که علی پدرش بود، «النا» گذاشتم اما شناسنامه‌ای نداشت تا نامش در آن ثبت شود و از آنجا که علی را دوست داشتم، اعتیاد، خماری، نشئگی و بدرفتاری‌هایش به چشمم نمی‌آمد. البته مدام مراقب بودم که مثل او و خانواده‌اش معتاد نشوم که خوشبختانه هرگز نشدم.

    «آریا میترا» لحظه‌ای مکث کرد، بغضش را فرو خورد و با صدایی آرام‌تر ادامه داد: دوست‌داشتن کافی نبود. علی که بر اثر مصرف زیاد شیشه دچار توهم می‌شد، زندگی را برایم تبدیل به جهنم کرده بود. این بود که تصمیم گرفتم به همراه النا که تنها ۶ ماه داشت، از آن خانه فرار کنم. بعد از گذراندن هر روز و شب در خانه یکی از دوستان و خیابان‌های مختلف، با پیگیری‌های بسیار، در خانه یک فرد خیّر ساکن شدم. النا را به مهد کودک می‌بردم و خودم به عنوان منشی در دفتر یک وکیل کار می‌کردم. زندگی، تازه داشت روی خوش خودش را به من نشان می‌داد که سر و کله علی پیدا شد و دلتنگی‌اش برای النا را بهانه‌ای کرد تا دوباره برگردم و با او و در کنار «فری» زندگی کنم.

    انتخاب تلخ
    «آریا میترا» که خاطرات تلخ کودکی برایش زنده شده بود، در خیال خود النا را جای خودش گذاشت و  رضایت داد که به همان خانه برگردد. با وجود زندگی بسیار سختی که در کنار آنها داشت و کتک‌هایی که از فری و به خصوص از علی می‌خورد، یک سال تمام دوام آورد، ولی در نهایت طاقتش طاق شد و درست فردای تولد دوسالگی النا، فرار کرد و آوارگی را به ماندن در آن خانه ترجیح داد. آواره شد و بار دیگر کارتن‌خواب. از این هم که به خانه همان آدم خیّر برگردد، شرم داشت.

    در عمیق‌ترین نقطه استیصال و در نهایت ناامیدی بود که با یک مؤسسه خیریه آشنا می‌شود. این نهاد دست او را می‌گیرد و شرایط اسکانش در سرای مهر را فراهم می‌کند. ادامه می‌دهد: از طرفی یقین داشتم النا در کنار من آینده خوبی نخواهد داشت و نمی‌خواستم همان حرف‌هایی که من به مادرم نسبت می‌دهم، او به من نسبت بدهد؛ برای همین با تناقضی که بین عقل و احساس مادرانه‌ام به وجود آمده بود، کنار آمدم و او را به بهزیستی سپردم. «سرای مهر» برای من  مأمنی موقتی است؛ ایستگاهی برای مکث  درباره خودم، زندگی و آینده‌ام و حرکتی دوباره؛ زندگی من پر است از سوء تفاهم، نامرادی، بداقبالی و البته خامی و یک عالمه اشتباه اما دوست دارم زندگی دوباره‌ای برای خودم بسازم و می‌دانم که می‌توانم. در حال حاضر در حال گذراندن دوره اپراتوری کامپیوتر هستم و یادگیری زبان را هم به طور جدی آغاز کرده‌ام. لحظه‌شماری می‌کنم تا در اولین فرصتی که به دست بیاورم، سراغ «النا»ی خودم  بروم و در آغوشش بکشم و برایش مادری کنم.

    به رنگ امید
    تنها ۱۹ سال دارد اما خیلی بیشتر از آنکه باید، سرد و گرم زندگی را چشیده است. در تمام این سال‌ها نتوانسته مادرش را ببخشد اما از سه ماه قبل که متوجه شده مادرش یک بار دیگر ازدواج کرده و دخترش را در آمریکا به دنیا آورده، در برزخی از احساسات معلق مانده است. وقتی عکس دختر مادرش را دید که همان لباس کودکی‌های او را به تن دارد، روزنه‌ای از امید در وجودش زنده شد و حالا که «سرای مهر» مأمن او شده، روح و جسمی خسته اما اراده‌ای تازه‌نفس دارد و می‌خواهد رنگ تیره زندگی‌اش را با آبی آسمان و سبزی زندگی معاوضه کند. «آریا میترا» امید دارد حرف‌هایش به گوش مادری که سال‌هاست چهره‌اش را تنها در اینترنت دیده برسد و مسیر زندگی‌اش تغییر کند.

    منبع: روزنامه ایران