عصرایران - حل ابرچالش "صندوق های بازنشستگی" در کشور یکی از مهم ترین و پیچیده ترین دستورکارهای اقتصادی دولت سیزدهم است. بسیاری از صندوق های بازنشستگی در کشور با بحران عدم تناسب بین دخل و خرج مواجه هستند و اگر حمایت دولتی و یا فروش سرمایه های صندوق نباشد، اکثریت قریب به اتفاق این صندوق ها قادر به پرداخت حقوق بازنشستگان از محل منابع و درآمدهای پایدار و دریافتی های عادی خود نیستند. این بحران به ویژه طی سال های در پیش رو نمود بیشتری خواهد یافت و ضرورت اصلاح سازوکارهای این صندوق ها به منظور رسیدن به تعادلی پایدار در دخل و خرج آنها یکی از ضرورت های اصلی سیاست اقتصادی دولت سیزدهم است.
خبرگزاری قدس در گزارشی که در تیر ماه ۱۴۰۰ منتشر شده، هشدار داده :
"دولت سیزدهم در حالی زمام امور سازمان تامیناجتماعی و صندوقهای
بازنشستگی کشور را به دست میگیرد که ساختارهای کهنه، کاهش ضریب پشتیبانی،
کسری بودجه، عدمسرمایهگذاری مناسب و بهروز نشدن قوانین مربوط، این
نهادها را در مردابی از مشکلات قرار داده است."
موضوع وضعیت صندوقهای بازنشستگی کشور، مدتهاست از سوی کارشناسان به عنوان یک ابر چالش و یکی از تهدیدهای اصلی اقتصادی ایران مطرح شده است. کارشناسان عوامل مختلفی را در شکلگیری بحران صندوقهای بازنشستگی و وابستگی روزافزون و نگرانکننده آنها به منابع دولتی و بودجه عمومی نام بردهاند، که از جمله آن میتوان به کاهش سن بازنشستگی و کاهش منابع ورودی به صندوقها، اقتصاد تورمی و نرخ پایین رشد اقتصادی و نوسانات شدید ارزی، نظام بانکی ناکارآمد، محیط بیثبات و پرریسک کسبوکارها، و وابستگی شدید به دولت و پایین بودن نرخ بهرهوری فعالیتهای اقتصادی در صندوقها اشاره کرد.
در این میان گزارش اخیر معاونت رفاه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در خصوص نظام بازنشستگی و تامین اجتماعی ایران پرده از مشکلات نظام بیمهای و صندوقهای بازنشستگی برداشته است. این گزارش هشدارهای جدی را خصوص سازمان تامین اجتماعی، صندوق بازنشستگی کشوری و سازمان بازنشستگی نیروهای مسلح مطرح میکند، و در این میان تنها یکی از صندوقهای بازنشستگی کشور یعنی صندوق بیمه اجتماعی روستاییان و عشایر در مقایسه با سایر صندوق ها باثبات و پایدار ترسیم شده است.
مرور وضعیت شاخصهایی چون نسبت پشتیبانی در صندوقها و نسبت منابع به مصارف به عنوان عوامل کلیدی موثر در پایداری صندوق میتواند در ارائه تصویری دقیقی از بحران های پیش روی دولت سیزدهم در مواجهه با صندوقهای بازنشستگی موثر خواهد بود.
نسبت پشتیبانی بیانگر نسبت تعداد بیمه پردازان به مستمری بگیران صندوقهای بازنشستگی است و در حالت مطلوب معمولا بین 6 تا 7 و حداقل این نسبت برای جلوگیری از ورشکستگی صندوق ها 3 است. به عبارت دیگر باید نسبت پشتیبانی بیشتر از 3 باشد تا صندوق به منابع خارجی (مانند بودجه دولت) برای حفظ تعادل در منابع و مصارف نیازمند نشود. با توجه به میانگین نسبت پشتیبانی بیمهشدگان کشور، در این گزارش وضعیت اغلب صندوقهای بازنشستگی بحرانی است. به طوریکه بر اساس دادههای پایان سال 1399 نسبت پشتیبانی در سازمان تامین اجتماعی4.51 ، صندوق بازنشستگی کشوری 065 درصد ، سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح 083 درصد و این نسبت تنها در صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر 11.26 بوده است. به عبارت دیگر تنها یک صندوق از مجموعه صندوقهای بازنشستگی زیر مجموعه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به بودجه عمومی وابسته نیست.
در خصوص شاخص نسبت مصارف و منابع نیز که بر اساس گزارش مذکور
میتواند بیانگر وضعیت مالی صندوقها باشد، دادهها نشان می دهد که سازمان
تامین اجتماعی رشدی معادل 250 درصدی را طی سالهای 1398 تا 1400 در مصارف
داشته و سازمان بازنشستگی کشوری نیز رشد 253 درصدی را در تنها سال 1398
تجربه کرده است، روند افزایشی این شاخص در صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان،
روستاییان و عشایر در سال 1398 متوقف شده و حتی در سال 1399 کاهش 7 درصدی
داشته، که دلیل این امر افزایش درآمدهای صندوق در مقایسه با مصارف و
هزینههای آن نسبت به سال 1398 بوده است.
بررسی مختصر همین دو شاخص، در تصویر عمق بحران پیش روی صندوق های بازنشستگی کافی است. اما سوال اینجاست که میتوان با اتخاذ سیاستهای کوتاه مدت وآنی توان تاب آوری صندوق ها را در مواجهه با این بحران ها افزایش داد؟
به نظر میرسد با بررسی گزارشهای عملکرد وصورتهای مالی صندوقهای بازنشستگی کشور میتوان الگویی از اقدامات آنی وعاجل را در مسیر برون رفت از بحران شناسایی کرد. به این منظور در ادامه با رویکردی مقایسه ای عملکرد سازمان تامین اجتماعی به عنوان بحرانی ترین صندوق بازنشستگی کشور وصندوق بیمه روستاییان وعشایر به عنوان صندوق باثبات وپایدار مورد بررسی قرار گرفته اند.
بی تردید پرداختن به ابعاد مختلف عملکرد این دو صندوق در این فرصت
مقدور نیست؛ جوان بودن صندوق بیمه اجتماعی روستاییان وعشایر، ساختار
وتشکیلات و حتی ماهیت ماموریتهای آن از مهمترین دلایل تفاوت صندوق
روستاییان و سازمان تامین اجتماعی است، اما میتوان گفت عملکرد حوزه
سرمایهگذاری و طراحی و اجرایی سیاستهای این نیز میتواند تا حدودی چرایی
تفاوت صندوقها در شاخصهای کلیدی را توضیح دهد، حوزه ای که صندوقهای
بازنشستگی در آن با چالشهای جدی روبرو هستند.
برای مثال، منابع درآمدی سازمان تامین اجتماعی شامل درآمدهای حاصل از دریافت حق بیمه، حق بیمه انتقالی از سایر، کمکهای بلاعوض ومازاد درآمد بر هزینه است. سهم درآمد حاصل از حق بیمه (بدون در نظر گرفتن حساب مازاد درآمد بر هزینه) بالغ بر 91 درصد از کل منابع سازمان در سال 1399 بوده که در مجموع منابع این سازمان نسبت به سال 1398 ، با افزایش دو برابری مواجه بوده است و حتی افزایش حدود 100 درصدی ناشی از عرضه دارایی های سازمان در بورس نیز قادر به تامین رشد 250 درصدی هزینه های سازمان طی دو سال اخیر نخواهد بود.
اما نکته قابل تامل آنجاست که به باور کارشناسان فروختن اموال برایِ
تامین هزینههایِ جاری در بزرگترین تامین کنندهی خدمات اجتماعی کشور، خود
یک فاجعه است. علی حیدری کارشناس تامین اجتماعی در مصاحبه با ایلنا با
بیان اینکه اموال سازمان تامین اجتماعی جزء ذخایر بیمهشدگان است، هشدار
داد باید در مورد نحوه مصارف وفروش آنها حتما "پاسخگویی" وجود داشته باشد،
گفته این نگرانی وجود دارد که مدیران آن هرچه بیشتر وبیشتر با ارزشترین
داراییهای بیمهشدگان در سازمان را که پشتوانهی قابل اعتمادی برای 3
میلیون و300 هزار بازنشسته است، بفروشند ومنابع به دست آمده را صرف
هزینههای جاری کنند.
در مقابل گزارش عملکرد صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر (که بر روی سایت آن در دسترس عموم قرار گرفته) اظهار می دارد، که این صندوق با اصلاح نظام سرمایهگذاری که با تغییر بهینه پرتفوی سرمایهگذاری و کاهش درصد وجوه سپرده در سال 1398 و هدایت آن به سمت سهامهای بنیادی همراه بوده است، طی مدتی مشابه رشد 543 و 560 درصدی را به ترتیب در ارزش سبد سرمایهگذاری و ارزش سبد بورسی خود (از ابتدای 1398 تا اول شهریور1400 ) رقم زده است.
همچنین با بررسی دادههای منتشر شده در سایت شستا نیز تفاوت عملکرد دو سازمان در حوزه سرمایهگذاری بار دیگر نمایان میگردد. چنانکه در سال 1398 بر اساس دادههای گزارشهای موجود، سبد بورسی شستا با ارزش 470630 هزار میلیارد تومان، تقریبا 4 برابر صندوق بیمه روستاییان و عشایر بوده، در حالی که با اقدامات صورت گرفته، طی دو سال گذشته این فاصله چنان کاهش یافته که نسبت ارزش سبد بورسی شستا و صندوق بیمه روستاییان در شهریور 1400 به حدود یک و نیم برابر رسیده است( ارزش روز سبد بورسی شستا در شهریور 1400 حدود 162 هزار میلیارد تومان بوده و این شاخص در صندوق بیمه روستاییان حدود 92 هزار میلیارد تومان بوده است.)
به این ترتیب، رشد در دو شاخص ارزش سبد سرمایهگذاری وارزش سبد بورسی در کنار، مدیریت مصارف و در نتیجه کاهش آن از سال 1398 تا کنون، چشم انداز روشنی را در برابر روستاییان و عشایر عضو این صندوق برای گذران دوران بازنشستگی و سالمندی ترسیم کرده است و صندوق بیمه روستاییان را به پایدارترین و با ثباتترین صندوق بازنشستگی کشور بدل نموده است.
در پایان لازم به یادآوری است که امروز تمامی کارشناسان مدعی هستند
که یکی از مسیرهای برون رفت صندوقهای بازنشستگی کشور حکمرانی خوب است که
از مسیر شفافیت وانتشار اطلاعات می گذرد، بنابراین انتخاب اصل شفافیت در
برابر ناظران و به ویژه اعضای صندوق بی شک در بهبود حکمرانی و عملکرد صندوق
ها موثر است. موضوعی که در صندوق بیمه اجتماعی روستاییان وعشایر به دلیل
ماهیت اختیاری آن ولزوم ارائه عملکرد به جامعه هدف خود، بدل به اصلی اساسی
شده وعنوان شفاف ترین صندوق را میان دستگاه های اجرایی زیر مجموعه وزارت
تعاون، کار ورفاه اجتماعی برای آن به همراه آورده است. این التزام وتعهد به
پاسخگویی که با انتشار گزارشهای عملکرد مالی وبیمهای لحظهای، ماهانه
وسالانه در صندوق بیمه اجتماعی روستاییان وعشایر ونیز گزارشهای حسابرسی
وانتشار صورتهای مالی همراه بود، می تواند عامل کلیدی تفاوت در عملکرد این
صندوق با سازمان تامین اجتماعی وحتی دیگر صندوقهای بازنشستگی باشد.
حال باید دید، دولت سیزدهم در مواجهه با این ابر چالش به کدام سو خواهد رفت؟ آیا اقدامات عاجل وآنی در تامین اجتماعی میتواند این سازمان را از بحران برهاند؟ آیا صندوق بیمه روستاییان میتواند الگوی برون رفت از بحران در صندوقهای بازنشستگی باشد؟
ناصر فکوهی - استاد دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ
یکی از بحثهایی که در هفتههای اخیر بارها موضوع مناقشه و گاه سردرگمی بوده است اینکه: در شرایط کمابیش وخیمی که کشور ما در یکی دو سال اخیر تجربه میکند (بحران کرونا، سوء مدیریتها، بحرانهای اجتماعی، گرانی و....) آیا هنوز جایگاهی هم برای فکر و اندیشه باقی میماند؟ اصولا در چنین شرایطی میتوان در آرامش فکرکرد و اگر هم اندیشه خود را بر موضوعی متمرکز کرد، چقدر میتوان اطمینان داشت که مقطعی نیاندیشیدهایم؟ و یا تحت تاثیر فشار جوّ اجتماعی، پیرامون ِ سطحینگر و ... تمرکز، جامعیت و اعتدال را در اندیشه و بیان خود از دست ندادهایم؟ شاید این یادداشت بتواند کمک کوچکی در پاسخ به این سئوال به همراه داشته باشد.
ابتدا از یک بحث معروف حرکت میکنم که به گمانم اکثر خوانندگان آن را بشناسند: قضیهای با عنوان «هرم سلسله مراتبی مازلو». آبراهام مازلو(1908-1970) یک روانشناس آمریکایی بود. یکی از مباحث مهمی که او مطرح کرده و تا امروز بعد از دهها سال هنوز کسی نتوانسته است به طور کامل آن را زیر سئوال ببرد، این است که انسانها بر اساس یک نظام سلسله مراتبی از نیازهایشان، عمل میکنند. بنابراین چون «زیستی» بودن، مهمترین موقعیت انسان است، ابتدا باید نیازهای زیستی خود مثلا غذا و آب و حرکت و غیره خویش را تامین کند، تا سپس به نیازهای دیگر برسد. در این هرم، هر انسانی به باور مازلو، پس از رفع نیازهای ردههای پایینی به نیازهای رده بالایی هدایت می شود، و اگر در میانه راه باز هم نیازهای اولیه دچار کاستی شوند، نیازهای رده بالا را به سود آنها کنار میگذارد. بنابراین، پس از نیازهای زیستی بلافصل، مسئله نیازهایی چون امنیت و سرپناه داشتن، یعنی جلوگیری از خطراتی که موجودیتش را تهدید میکنند مطرح میشود؛ و سپس به نیازهای اجتماعی و عشق و علاقه دیگران نسبت به خود و خود نسبت به دیگران میرسد. و تنها در نهایت است که میتواند به شکوفایی فردی، خلاقیت و در یک کلام، به تاثیرگذاریِ ِفکری و کلامی و هنری برسد.
نظریه مازلو، گرچه مورد انتقادات شدید قرار گرفته و بسیاری از موارد تاریخی و معاصر آن را رد کردهاند، اما درباره اکثریتِ جوامع و اکثریت آدمهای یک جامعه صادق است.
تنها چند مثال کوچک می تواند به جا بودن انتقادات بر این نظریه را نشان دهد: اگر باورها و اعتقادات دینی و یا عقیدتی را در نظر بگیریم، میبینیم که امروز برای بسیاری از انسانها، این اعتقادات، یا حتی سلایق هنریشان، پیش از حتی نیازهای زیستیشان قرار میگیرند مثلا حاضرند غذای کمتری بخورند اما کتاب مورد علاقهشان را بخرند و غیره. و نوع دوستی و عشق به دیگران نیز چنین است؛ اما نه در همه جوامع و همه دورهها و شرایط. تاریخ به ما نشان میدهد که درست برعکس آنچه مازلو میگوید، خلاقیتها و شکوفاییهای فردی به ویژه در هنر و اندیشه در دورههایی شکوفا بودهاند و به فرازهایی خارقالعاده رسیدهاند که گاه بحرانهای بزرگی جوامع و کنشگرانشان را تهدید میکرده است.
در فرهنگ خود ما وضعیت حافظ و سعدی و مولوی و بسیاری دیگر تا امروز چنین بوده و هست. در اروپا پس از قرون وسطا و تفتیش عقاید و طاعون، هیچ دورهای به سیاهی قرن بیستم، قرن اردوگاههای مرگ و توتالیتاریسمهای راست و چپ وجود نداشته است. اما همین قرن آکنده از بالاترین ثمرات زیبایی فکر و هنر انسان در موسیقی و نقاشی و همه اندیشه های فلسفی هم بوده است.
حال اگر به وضعیت خود برسیم؛ دلیل آنکه ما در چنین بحرانی قرار گرفتهایم، که بسیاری از آدمها احساس میکنند بالاتر از سیاهی رنگی نیست، به باور من، دست کم همان اندازه که به خود واقعیت ارتباط دارد، به احساس و بازتاب این واقعیت در ذهنیت افراد نیز مربوط است.
مثالی ساده بیاوریم؛ فقر و موقعیت شکننده مالی و محرومیت از نیازهایی اساسی، نظیر بهداشت و آموزش و گرانی در ایران یک واقعیت است که با بحران کرونا به مراتب بدتر شده است. اما کسی که جهان را بشناسد یا دست کم از طریق رسانهها مسئله فقر و بحرانهای طبیعی و اجتماعی را دنبال کند به سرعت میتواند بفهمد که کشورهای آمریکای مرکزی و برخی از کشورهای آمریکای جنوبی، برخی از کشورهای آفریقای سیاه و آسیا (به ویژه هندوستان و منطقه اصلی سرزمین شرقی چین) و همینطور خاورمیانه وضعیتی به مراتب بدتر از ایران دارند. نگاهی به افعانستان، لبنان و سوریه بیاندازیم تا به این واقعیت پی ببریم. اما سوء مدیریت در تقریبا همه زمینهها چنان وضعیتی را در ایران ایجاد کرده است که افراد "احساس میکنند" بدترین شرایط را در کل جهان و در کل دورههای تاریخ تجربه میکنند و دایما نیز این وضعیت بدتر خواهد شد.
این باور به خودی خود نادرست نیست که اگر فکری به حال مشکلات نکنیم وضعیت ما میتواند بسیار بدتر از آنچه هست بشود، اما خوشبختانه میتوان با تدبیرهایی مهم و البته جسورانه و ریشهای این وضعیت را تغییر داد.
وقتی ما با بحران تحریم روبرو هستیم و یک جنگ اقتصادی تمام عیار، وقتی با بحران کرونا روبرو هستیم و اکثریت بزرگ جوانان تحصیلکردهای که با شرایط اشرافیگری نولیبرالی، حتی دیگر نمیتوانند طرف ازدواج بروند؛ در این شرایط چگونه و چرا انتظار داریم افراد دچار فشار عصبی نشوند و به گونهای خود را در یک خطر آنی زیستی نبینند؟ و حال وقتی به روشنفکران و اهل فکر و هنر و قلم میرسیم، باز در شرایطی که با سوءمدیریتهای بیشمار در طول دهها سال همه این گروهها شاهد آن بودهاند که تنها عدهای خاص که نامشان را «سلبریتی» گذاشتهاند، از همه چیز برخوردارند و حتی نمیدانند با پول های بادآورده خود چه کنند، اما آنها برای آنکه آبروی خود را حفظ کنند و بتوانند یک زندگی ساده داشته باشند، باید به زمین و زمان بزنند. و وقتی در کشوری که در آن دهها میلیون نفر تحصیلات دانشگاهی دارند، از مردم بخواهیم که فراموش کنند جزو ده کشور ثروتمند جهان هستند، اما به دلایل سیاسی و عقیدتی و ایدئولوژیک باید شرایطی بدتر از بنگلادش را تحمل کنند، در این شرایط چطور انتظار داریم که حتی نخبگان فکری و هنرمندان، بتوانند آرامشی را داشته باشند که بدون آن بستر، نمیتوان خلاقیتِ اندیشه و هنر را متصوّر شد.
دانشگاه، صحنههای نمایش، پهنههای خیالپردازی شاعرانه و ادبی و ... باید فارغ از دغدغههایی چون ترس از فشار سیاسی، فشار پول و شهرت و زیر ضربه تبرهای مضحک کژاندیشی باشند تا بتوانند این خلاقیتها را از وضعیت بالقوه به وضعیت بالفعل در بیاورند. در این حال است که میبینیم «احساس ناامنی و بیچارگی و فقر و سقوط اجتماعی» از خود این واقعیتها در جامعه بیشتر است. راه حل در این میان آن نیست که دنبال مقصر بگردیم و با متهم کردن این و آن فرد به انتقام فکر کنیم و این تصوّر را داشته باشیم که انتقام گیری مشکلات را حل خواهد کرد و یا با چند تغییر در آدمها و مدیران و روابط قانونی و غیر قانونی، معجزهای اتفاق میافتد و همه چیز به وضعیت عادی باز خواهد گشت. مسئله در آن است که شجاعت پذیرش اشتباههای گذشته را داشته باشیم، دست از شعار دادنهای بیمعنا بکشیم و با هدف حفظ استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی که اهداف اصلی انقلاب بودهاند، سعی در آشتی همه مردم با هم داشته باشیم. وقتی میگوییم آشتی، منظور آن نیست که افراد هر عقیدهای را بپذیرند و هیچ کسی عقیده و باور و شیوه زندگی خود را نداشته باشد. اما باید بپذیریم که اگر در جهان قرن بیست و یکم هنوز از «شرق» و «غرب» خیالین صحبت شود و هنوز در این فکر باشیم که نظریههایی را که حتی در قرن بیستم، پایههای مستحکمی نداشتند را برای خود به غذای توجیه وضعیت نابسامان و به هم ریخته اجتماعی و فرهنگی و سقوط اجتماعی تبدیل کنیم، مشکل هیچکس را حل نخواهد کرد. هیچ راه حلی جز تحمل دیگری و داشتن انعطاف و پرهیز از خشونت و تمایل به سلطه در برابر تفاوت وجود ندارد و خط سیر کنونی که دقیقا همه راهحلها را به رویکرد سلبی خلاصه میکند، نزدیکترین راه، نه برای رسیدن به صلح و آسایش اجتماعی، بلکه برای بالا رفتن هرچه بیشتر احساس نگونبختی و دامن زدن هرچه بیشتر به مهاجرت و انفعال ذهنی و اجتماعی است که به همان میزان نیز سبب خواهد شد، فکر افراد از کار بیافتد.
برای جلوگیری از این وضعیت دستکم گروهی باید آن میزان شجاعت و جسارت داشته باشند که بتوانند در میانه بحران، به بحران بیاندیشند و راهحل هایی ولو کوچک برای برون رفت بیابند.
مجمع جهانی اقتصاد هم زمان با برگزاری نشست اقلیمی گلاسکو، به نقل از دانشمندان هشدار داده که در صورت ادامه افزایش دمای زمین ناشی از تغییرات آب و هوایی، نزدیک به یک سوم انسان های روی زمین وادار به ترک خانه هایشان و آوارگی برای مهاجرت به سوی نقاط خنک تر خواهند شد.
به گزارش روز شنبه ایرنا از تارنمای مجمع جهانی اقتصاد (WEF)؛ اما خبر امیدوارکننده این است که بخش بزرگی از این اثرات زیانبار با موفقیت و پیشرفت در کاهش تغییرات اقلیمی توسط انسان به نصف میزان کنونی یا کاهش تاثیرهای زیانبار آن، قابل پیشگیری است.
تازه ترین ارزیابی گروهی از دانشمندان جهان درباره آوارگی احتمالی سه میلیارد و ۵۰۰ میلیون انسان در ۵۰ سال آینده در پی تغییرات آب و هوایی، همه پیش بینی های پیشین را تحت الشعاع قرار می دهد. بانک جهانی در سپتامبر ۲۰۲۱ این شمار را ۲۱۶ میلیون تَن اعلان کرده بود.
این دانشمندان می گویند: حتی اگر گرم شدن دمای زمین به ۲ درجه سانتیگراد محدود شود که نیم درجه بالاتر از هدف تعیین شده در پیمان اقلیمی ۲۰۱۵ پاریس خواهد بود، بازهم نزدیک به یک میلیارد و ۵۰۰ هزار تن از ساکنان بخش های گرم تر زمین، وادار به ترک خانه هایشان خواهند شد که بیشتر در کم برخوردارترین و فقیرترین بخش های جهان اقامت دارند.
به نوشته روزنامه ال اکونومیستا اسپانیا،هفته نخست از اجلاس بینالمللی اقلیمی موسوم به کاپ۲۶ (COP۲۶) در گلاسکوی اسکاتلند با امضای 2 قرارداد بزرگ چند میلیون دلاری به پایان رسید: از یک طرف تاسیس صندوق ۱۰۰ میلیارد دلاری توافق شده توسط کشورها به پیشنهاد آلمان و کانادا و دیگری صندوق ۱۳۰ میلیارد دلاری موسسات مالی و سرمایه گذاران نهادی. به این مبلغ میبایست قراردادهای دوجانبه و چندجانبه میان کشورهای توسعه یافته و اقتصادهای نوظهور به ارزش ۳۵ میلیارد دلار را اضافه کردکه تنها نقطه آغاز واقعبینانه این مسئله خواهد بود که مدیریت فرآیند انتقال «سبز» در مقیاس جهانی تا چه میزان هزینه خواهد داشت. این ارقام اگر چه به طور چشمگیری بالا است اما همچنان از آنچه تا پیش از آغاز گلاسکو انتظار میرفت، کمتر است.
جف بزوس، بنیانگذار میلیاردر آمازون که اخیراً به فضا پرواز کرده نیز قول داد ۲ میلیارد دلار برای بازسازی زیستگاه های طبیعی و تغییر سیستم های غذایی سرمایه گذاری کند. او همچنین گفت که آمازون قصد دارد تا سال ۲۰۲۵ فعالیت های خود را با انرژی های تجدیدپذیر تقویت کند.
تنش بر سر پول در حالی ادامه خواهد داشت که کشورهای فقیرتر خواستار کمک بیشتر از سوی کشورهای ثروتمندتر هستند؛ چرا که بر این باورند که بخش زیادی از افزایش دمای زمین بر عهده کشورهای ثروتمندتر است. هند خواستار تعهد یکتریلیون دلاری کشورهای ثروتمند برای کمک به توسعه کشورهای ضعیفتر و گذار آنها از سوخت فسیلی به سوختهای تجدیدپذیر شده است.
خبرگزاری افه اسپانیا نیز به تازگی در گزارشی نوشت: شاید منصفانهترین خواسته از نشست گلاسکو این باشد که بار دیگر از کشورهای ثروتمند بخواهیم که به صورت مستقیم، بودجه مبارزه با تغییرات آبوهوایی را تامین کنند و سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار در اختیار کشورهای با درآمد پایین که با کمک به آنها در توافق پاریس موافقت شده است، بگذارند.
کاپ ۲۶ زنگ خطر را به صدا درآورد که جهان با هدف محدود کردن افزایش متوسط دمای جهانی به ۱.۵ درجه سانتیگراد یا ۲.۷ درجه فارنهایت تا پایان این قرن در مقایسه با آغاز قرن جدید فاصله زیادی دارد. این آستانه دمایی است که فراتر از آن شدیدترین تأثیرات آب و هوایی به طور قابل توجهی محتمل تر می شود.
در حال حاضر، حتی اگر همه کشورها به برنامههای اقلیمی داوطلبانه خود دست یابند، میانگین دمای کره زمین به مراتب از افزایش ۱.۵ درجهای فراتر میرود و چشمانداز موجهای گرما، آتشسوزی و سیلهای شدیدتر و بزرگتر را افزایش میدهد. اجلاس آب وهوایی گلاسکو تا ۲۱ آبان ادامه خواهد داشت.