واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

«انگل» بهترین فیلم سال از نگاه منتقدان شیکاگو

فیلم انگلانجمن منتقدان فیلم نیویورک، فهرست برندگان ۲۰۱۹ خود را با اعطای چهار جایزه اصلی از جمله بهترین فیلم و کارگردانی به «اَنگل» ساخته «بونگ جون هو» اعلام کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از ددلاین، «اَنگل» به کارگردانی «بونگ جون هو» که پیش از این از سوی انجمن منتقدان لس‌آنجلس و تورنتو به عنوان بهترین سال انتخاب شده بود، از سوی انجمن منتقدان فیلم شیکاگو نیز برگزیده شد و چهار جایزه اصلی بهترین فیلم، کارگردانی، بهترین فیلم خارجی و فیلمنامه اصلی این جوایز را به خود اختصاص داد.

«اَنگل» ساخته «بونگ جون-هو» که اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره کن امسال تجربه کرد و توانست نخل طلای بهترین فیلم را کسب کند، تاکنون از سوی حلقه منتقدان فیلم نیویورک و  هیات ملی نقد فیلم آمریکا نیز به عنوان بهترین فیلم خارجی سال ۲۰۱۹ معرفی شده است. 

این فیلم که نماینده سینمای کره‌جنوبی در شاخه بهترین فیلم بین‌المللی اسکار ۲۰۲۰ است، در سه شاخه بهترین فیلم خارجی، کارگردانی و فیلمنامه جوایز گلدن گلوب نیز نامزد کسب جایزه معرفی شده است. 

در سایر بخش‌ها جوایز سالانه انجمن منتقدان شیکاگو،  «آدام درایور» و «لوپیتو نیونگو» به ترتیب برای بازی در فیلم‌های «داستان ازدواج» و «ما»، بهترین بازیگر مرد و زن این رویداد نام گرفتند و جایزه نقش مکمل مرد و زن نیز به ترتیب به «برد پیت» (روزی روزگاری در هالیوود) و «فلورنس پو» (زنان کوچک) رسید. 

در شاخه بهترین فیلمنامه اقتباسی نیز «گرتا گرویگ» برای فیلم «زنان کوچک» برنده شد و «آپولو ۱۱» نیز جایزه بهترین مستند سال را به خود اختصاص داد و جایزه بهترین انیمیشن نیز به «داستان اسباب‌بازی ۴» رسید.

«راجر دیکینز» برای درام جنگی «۱۹۱۷» برنده شاخه بهترین فیلمبرداری شد و جایزه بهترین تدوین نیز به «تلما شونمیکر» برای فیلم «مرد ایرلندی» رسید. 

فیلم جدید «کوئنتین تارانتینو» درباره یکی از مشهورترین جنایتکاران تاریخ آمریکا؛ «چارلز منسن»

فیلم جدید «کوئنتین تارانتینو» درباره یکی از مشهورترین جنایتکاران تاریخ آمریکاست؛ مردی به نام «چارلز منسن» که در اواخر دهه ۶۰ میلادی، آمریکا را وحشت‌زده کرد.

عصر ایران؛ محسن ظهوری - او یکی از ترسناک‌ترین چهره‌های آمریکا بود؛ مردی که ۵۰ سال پس از جنایاتش، داستانش دستمایه فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» ساخته «کوئنتین تارانتینو» قرار گرفته. «چارلز منسن» که او را در فارسی «چارلز منسون» هم می‌گویند، رهبر یک گروه بی‌رحم بود که نیم قرن پیش شوک بزرگی به مردم آمریکا وارد کرد.


 بیشتر بخوانید: 

منفورترین چهره تاریخ آمریکا (+عکس)

«تارانتینو» از دهمین و آخرین فیلمش گفت


سال ۱۹۶۹ میلادی؛ در فاصله زمانی کوتاهی جسد ۹ نفر در کالیفرنیا پیدا شد که با گلوله و ضربات چاقو کشته شده بودند. مشهورترین آن‌ها «شارون تیت» بازیگر و همسر «رومن پولانسکی» فیلمساز پرآوازه بود که او را در حالی با چاقو دریده بودند که فرزندش را هشت‌ماهه باردار بود. ضربات ممتد چاقو بر بدن جنازه‌ها نشان می‌داد این کار برای ایجاد رعب و وحشت صورت گرفته. روی دیوارها کلمه «خوک‌ها» و «مرگ بر خوک‌ها» با خون نوشته شده بود که توجه پلیس را به گروه سیاهپوستان «بلک پانتر» جلب کرد؛ گروهی که پلیس‌ها را به‌خاطر رفتار بد با سیاهپوستان، خوک خطاب می‌کرد. اما برای پلیس مشخص بود که این گروه نقشی در قتل‌ها ندارد.

ماه‌ها گذشت تا سرانجام یکزن باعث لو رفتن قاتلان شد؛ «سوزان اتکینز» که برای سرقت به زندان افتاده بود، برای هم‌بند خود از گروهی گفت که زنان اعضای آن هستند و از فردی پیروی می‌کنند که به آن‌ها آموزش‌های خاص می‌دهد. «اتکینز» گفته بود که آن‌ها به دستور این فرد به خانه هالیوودی‌ها رفته و آن‌ها را کشته‌اند. او نام این فرد را هم برد؛ «چارلز منسن».

پلیس از این طریق توانست به «منسن» ۳۵ ساله برسد. کسی که در اوج دهه شصت و رواج هیپی‌گری در آمریکا، برای خود گروهی شکل داده بود که گوش به فرمانش بودند. «منسن» خود را مسیح موعود می‌دانست و از نبردی صحبت می‌کرد که به زودی رخ می‌دهد و آمریکا را نابود می‌کند. او فرقه خود را «هِلتر اِسکِلتر» به معنای «هرج‌ومرج» نامیده و به آن‌ها وعده پیروزی در پایان نبرد داده بود. اعضای این گروه که خود را «خانواده منسن» می‌نامیدند، در حومه شهر لس‌آنجلس در کانتینرها زندگی می‌کردند و از راه سرقت و فروش مواد مخدر روزگار می‌گذراندند. «تارانتینو» در بخشی از فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» نحوه زندگی آن‌ها را بازسازی کرده و یکی از کارهای آنان را راهنمایی گردشگران در منطقه نشان داده.

دستگیری «چارلز منسن» و برخی اعضای گروه او، آمریکا را بهت‌زده کرد. فرقه‌ای که در زندان به تبعیت از رهبر خود علامت نازی‌ها را بر پیشانی‌ خود حک کردند و طرفداران‌شان در بیرون محوطه دادگاه در دفاع از این قتل‌ها دورهم جمع می‌شدند. آن‌ها به قدری تحت‌تأثیر «منسن» بودند که همه رفتارهای او را درست می‌دانستند.

«منسن» با تشکیل این گروه توانسته بود برای خود خانواده‌ای درست کند. او از کودکی کنار مادری زندگی می‌کرد که اعتیاد شدید به الکل داشت و به جرم دزدی زندانی شده بود. «چارلز» هم راه او را رفت و در اوایل نوجوانی به جرم سرقت بازداشت شد. او تا ۳۰ سالگی، نیمی از عمر خود را در دارالتأدیب‌ها و زندان‌ها گذرانده بود و حالا توانسته بود با حرف‌هایش زیر تأثیر مواد مخدر، گروهی بی‌رحم بسازد که هرکاری او بگوید انجام ‌دهند. پس «منسن» به آن‌ها ماموریت قتل داد.

آن‌طور که «سوزان اتکینز» گفته، آن‌ها شبانه به خانه «رومن پولانسکی» و «شارون تیت» می‌روند. پولانسکی در آمریکا نبود و همسرش در خانه مهمان داشت. در فیلم تارانتینو حرکت دسته سه نفری قاتلان به خانه هالیوودی‌ها بازسازی شده. سه قاتلی که طبق دستور «منسن» وارد خانه آن‌ها می‌شوند و همه را می‌کشند. گرچه، «تارانتینو» در روایت این ماجرا، شوخ‌طبعی مخصوص به خودش را به کار برده که بهتر است فیلم را ببینید تا بفهمید.

«منسن» و همراهانش در طول محاکمه خبر اول تمام رسانه‌های آمریکا بودند. آن‌ها نظم دادگاه را به هم می‌ریختند و رفتارشان قابل کنترل نبود. در جریان دادگاه، قانون اعدام در کالیفرنیا حذف شد و به همین دلیل هم «منسن» و سه قاتل گروه با حکم حبس ابد به زندان رفتند. سال‌ها گذشت تا زنان این گروه توانستند از زیر بار تأثیر منسن خارج شوند و پی به حرف‌های جنون‌آمیزش ببرند. اما نام «منسن» همچنان با مصاحبه‌هایش در صدر اخبار ماند و طرفداران زیادی میان نژادپرستان پیدا کرد.

«منسن» در میان دوستداران موسیقی راک هم طرفدارانی داشت؛ او نوازنده گیتار و موسیقی‌دان بود و در طول دوره زندان چند آلبوم ضبط و منتشر کرد که همه آن‌ها بسیار مشهور شدند. شعرهای او را کسانی چون «مرلین منسن» و «گانزز روزز» هم خوانده‌اند.

«چارلز منسن» تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۷ در زندان ماند و با وجود درخواست‌های مکرری که برای عفو داده بود، نتوانست حبس ابد خود را بشکند. دو سال پس از مرگ او، «تارانتینو» تصمیم گرفت تا فیلمی درباره آن قتل‌ها بسازد؛ البته فیلمی به سبک و سیاق خودش و برای گرفتن انتقام از «منسن»، نه روایت واقعی آن‌چه رخ داده است.

 


بیشتر ببینید: 

راز ترور کندی در «مرد ایرلندی» / فیلم مافیایی اسکورسیزی درباره قتل‌های مرموز است (فیلم)

DeepMind’s AI has now outcompeted nearly all human players at StarCraft II

AlphaStar cooperated with itself to learn new strategies for conquering the popular galactic warfare game.

Oct 30, 2019

AlphaStar (Zerg, in red) defending an early aggression where the opponent built part
of the base near AlphaStar's base.

AlphaStar, playing as Zerg (in red), fighting off its human opponent.
courtesy of DeepMind

In January of this year, DeepMind announced it had hit a milestone in its quest for artificial general intelligence. It had designed an AI system, called AlphaStar, that beat two professional players at StarCraft II, a popular video game about galactic warfare. This was quite a feat. StarCaft II is highly complex, with 1026 choices for every move. It’s also a game of imperfect information—and there are no definitive strategies for winning. The achievement marked a new level of machine intelligence.

Now DeepMind, an Alphabet subsidiary, is releasing an update. AlphaStar now outranks the vast majority of active StarCraft players, demonstrating a much more robust and repeatable ability to strategize on the fly than before. The results, published in Nature today, could have important implications for applications ranging from machine translation to digital assistants or even military planning.


StarCraft II is a real-time strategy game, most often played one on one. A player must choose one of three human or alien races—Protoss, Terran, or Zerg—and alternate between gathering resources, building infrastructure and weapons, and attacking the opponent to win the game. Every race has unique skill sets and limitations that affect the winning strategy, so players commonly pick and master playing with one.

AlphaStar used reinforcement learning, where an algorithm learns through trial and error, to master playing with all the races. “This is really important because it means that the same type of methods can in principle be applied to other domains,” said David Silver, DeepMind’s principal research scientist, on a press call. The AI also reached a rank above 99.8% of the active players in the official online league.


In order to attain such flexibility, the DeepMind team modified a commonly used technique known as self-play, in which a reinforcement-learning algorithm plays against itself to learn faster. DeepMind famously used this technique to train AlphaGo Zero, the program that taught itself without any human input to beat the best players in the ancient game of Go. The lab also used it in the preliminary version of AlphaStar.

Conventionally in self-play, both versions of the algorithm are programmed to maximize their chances of winning. But the researchers discovered that that didn’t necessarily result in the most robust algorithms. For such an open-ended game, it risked pigeon-holing the algorithm into specific strategies that would only work under certain conditions.

Taking inspiration from the way pro StarCraft II players train with one another, the researchers instead programmed one of the algorithms to expose the flaws of the other rather than maximize its own chance of winning. “That’s kind of [like] asking a friend to play against you,” said Oriol Vinyals, the lead researcher on the project, on the call. “These friends should show you what your weaknesses are, so then eventually you can become stronger.” The method produced much more generalizable algorithms that could adapt to a broader range of game scenarios.

The researchers believe AlphaStar’s strategy development and coordination skills could be applied to many other problems. “We chose StarCraft [...] because we felt it mirrored a lot of challenges that actually come up in real-world applications,” said Silver. These applications could include digital assistants, self-driving cars, or other machines that have to interact with humans, he said.

“The complexity [of StarCraft] is much more reminiscent of the scales that we’re seeing in the real world,” said Silver.

But AlphaStar demonstrates AI’s significant limitations, too. For example, it still needs orders of magnitude more training data than a human player to attain the same level of skill. Such learning software is also still a long way off from being translated into sophisticated robotics or real-world applications.

پاسخ اسکورسیزی به برخی انتقادات درباره «مرد ایرلندی» + تمجید جهانی منتقدان سینما+روایت برخی رویدادهای تاریخی آمریکا

پاسخ اسکورسیزی به برخی انتقادات درباره «مرد ایرلندی»«مارتین اسکورسیزی» به پیشنهاد برخی برای تبدیل فیلم ۲۰۹ دقیقه‌ای «مرد ایرلندی» به یک مینی‌سریال پاسخ داد.

به گزارش ایسنا، فیلم «مرد ایلندی» جدیدترین ساخته «مارتین اسکورسیزی» پس از چند روز نمایش محدود در سینماها از روز چهارشنبه صورت رسمی از سوی نتفلیکس عرضه شد و در حالی که بخشی از مخاطبان آن را یک شاهکار سینمایی می‌دانند عده‌ای دیگر نیز آن را به سبب مدت زمان طولانی سه و ساعت و نیمه اثری کسل‌کننده توصیف کرده‌اند و در این میان برخی نیز پیشنهاد داده‌اند بهتر بود این فیلم در قالب یک مینی‌سریال عرضه می‌شد. 

اما «مارتین اسکورسیزی» در گفتگو با نشریه «انترتینمنت ویکلی» گفت که با تبدیل این فیلم بلند سینمایی به یک مینی‌سریال کاملا مخالف است و تاکنون هرگز به آن فکر نکرده است چرا که نکته فیلم در تماشای آن با مجموع جزئیات است. سریال فوق‌العاده است و شما فرصت بیشتری برای توسعه طرح داستان و شخصیت‌ها دارید اما این برای فیلم «مرد ایرلندی» مناسب نیست. 

همچنین احتمال ساخت یک مینی‌سریال با بودجه ۱۷۵ میلیون دلاری بسیار غیرمحتمل است و بخش زیادی از این هزینه صرف فرآیند جوان‌سازی «رابرت دنیرو» و «آل پاچپنو» در فیلم شده است. 

«اسکورسیزی» پیش از این و در گفتگویی با ورایتی عنوان کرده بود تمامی مضامین و پرسش‌هایی که در تمام زندگی‌ام برایم دغدغه بود در فیلم «مرد ایرلندی» وجود دارد و این فرصت را به من و «دنیرو» داد تا ساخته‌های قبلی را به نوعی ادامه دهیم و در برهه‌ای متفاوت در زندگی‌مان همکاری کنیم. 

«مرد ایرلندی» روایتگر داستان یک قاتل تبهکار اهل فیلادلفیا به نام «فرانک شیرن» (مرد ایرلندی) و نقش مرموز او در قتل «جیمی هوفا»  رهبر اتحادیه کارگران آمریکا در سال ۱۹۷۵ است. «استیو زایلیان» که پیش از این در فیلم «دار و دسته‌های نیویورکی» با «اسکورسیزی» همکاری داشته، فیلمنامه «مرد ایرلندی» را با اقتباس از رمان پرفروش «شنیدم خانه‌ها را رنگ کردی» نوشته «چالز برنت» نوشته است.







 مرد ایرلندیفیلم «مرد ایرلندی» با واکنش‌های مثبت اکثر قریب به اتفاق منتقدانی همراه شده است که آن را شاهکار «اسکورسیزی» و بهترین فیلم در ژانر آثار مافیایی تاریخ سینما می‌دانند.


به گزارش ایسنا،  فیلم «مرد ایلندی» جدیدترین ساخته «مارتین اسکورسیزی» پس از چند روز نمایش محدود در سینماها از روز چهارشنبه به صورت رسمی از سوی نتفلیکس عرضه شد و تاکنون واکنش‌های بسیار مثبتی را برانگیخته است، هر چند برخی به مدت زمان بسیار طولانی این فیلم انتقاد داشتند.

این فیلم سینمایی در سایت متاکریتیک توانسته از میان ۵۴ نقد سینمایی نمره بالای ۹۴ را از آن خود کند و کابران سایت معروف «IMDb» نیز نمره ۸.۴ از ۱۰ را به این فیلم اختصاص داده‌اند. پایگاه «روتن  تومیتوز» که نقدهای مرتبط با آثار سینمایی را منتشر می‌کند نیز امتیاز چشمگیر ۹۶ درصد را بر اساس نظرات ۳۲۳ منتقد را به «مرد ایرلندی» داده است. 

«کنت توران» از نشریه لس‌انجلس تایمز درباره « مرد ایلندی» نوشته است: «مرد ایرلندی» فیلمی الهام‌بخش و بهترین فیلمی است که سال به خود دیده است و به «اسکورسیزی» اجازه داده تا تسلط مورد انتظار خود بر تمامی عناصر سینما را در این فیلم به حد اعلای خود برساند. 

تلگراف: رابرت دنیرو در فیلم تاریخ‌ساز اسکورسیزی که یک شاهکار مافیایی است، بازی فوق‌العاده‌ای داشته است. 

امپایر: البته که اسکورسیزی یک فیلم گانگستری درخشان ساخته اما این فیلم درواقع چیزی فراتر از آن است. طعم تک تک ۲۰۹ دقیقه آن را مزه کنید و مطمئنا پشیمان نخواهید شد. 

گاردین: هیچکس به جز اسکورسیزی و تیم درخشان بازیگری او نمی‌توانستند فیلمی چنین غنی و قدرتمند بسازند و همه ما را متقاعد می‌کند که همه تصاویر آن هنوز زنده هستند. 

تایم: در دو ساعت و نیم ابتدایی، «مرد ایرلندی» فیلمی هوشمندانه و سرگرم‌کننده است و گمان می‌کنید تا انتهای فیلم به همین روال ادامه می‌دهد. اما نیم ساعت پایانی فیلم به شدت تکان‌دهنده است به طوری که در مخاطب می‌تند و آنگاه متوجه می‌شوند که اسکورسیزی برای رسیدن به همه آنها کار کرده است. 

ورایتی: «مرد ایرلندی» فیلمی است که فکر می‌کنم بسیاری از ما دوست داشتیم از اسکورسیزی ببینیم: فیلمی باشکوه، شوم و نفسگیر که بازتابی از ساخته‌های مافیایی قبلی اسکورسیزی است و در عین حال جایگاه نو و برجسته‌ای به خود اختصاص داده است. 

بوستون گلوب: این فیلم شاهکاری است که توسط مردی ساخته شده که همه سال‌های حضور خود در سینما را چون دانه‌های تسبیح مرور کرده است. 

شیکاگو سان‌تایمز: «مرد ایرلندی» بهترین فیلم سال و یکی از بهترین فیلم‌های دهه اخیر سینماست. 

هالیوود ریپورتر: تصمیم اسکورسیزی برای ساخت یک فیلم بلند سینمایی و عدم تبدیل آن به یک مینی‌سریال تا حدودی گیج‌کننده به نظر می‌رسد و کسانی که امیدوار به پویایی پیشران فیلم‌هایی چون «رفقای خوب» و «کازینو» هستند ممکن است با دیدن «مرد ایرلندی» ناامید شوند. اما این فیلم از جهات بسیاری قطعه‌ای زیبا و خوش‌ساخت در سینمای برتر محسوب می‌شود.

«مرد ایرلندی» داستان یک قاتل تبهکار اهل فیلادلفیا به نام «فرانک شیرن» (مرد ایرلندی) و نقش مرموز او در قتل «جیمی هوفا»  رهبر اتحادیه کارگران آمریکا در سال ۱۹۷۵ را روایت می‌کند. «استیو زایلیان» که پیش از این در فیلم «دار و دسته‌های نیویورکی» با «اسکورسیزی» همکاری داشته، فیلمنامه «مرد ایرلندی» را با اقتباس از رمان پرفروش «شنیدم خانه‌ها را رنگ کردی» نوشته «چالز برنت» نوشته است. 

«مرد ایرلندی» که با هزینه ۱۶۰ میلیون دلاری ساخته شده است، یکی از امیدهای اصلی کمپانی نتفلیکس در جوایز اسکار ۲۰۲۰ محسوب می‌شود.





قصه فیلم در این گزارش لو نمی‌رود. تنها با نکات تاریخی مهمی آشنا می‌شوید که در فیلم اسکورسیزی به آن‌ها اشاره شده.

عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ مافیایی‌ها پس از سال‌ها دوباره دور هم جمع شده‌اند؛ «مارتین اسکورسیزی»، «رابرت دنیرو»، «آل پاچینو»، «جو پشی» و «هاروی کایتل». یک جمع شناخته‌شده و پرآوازه، دوباره ما را با «مرد ایرلندی» وارد دنیایی کرده‌اند که مدت‌ها فراموش شده بود. دنیایی که با فیلم «پدخوانده» در سال ۱۹۷۲ میلادی به اوج رسید؛ فیلمی که مافیا را در سینمای جهان پرآوازه کرد. و نه فقط مافیا که «آل پاچینو» و «رابرت دنیرو» هم آغاز محبوبیت‌شان را با سری «پدرخوانده» کلید زدند. دو بازیگری که به سختی نقش‌های خود را در این فیلم به دست آورده بودند.
«پاچینو»ی جوان را گرچه در تئاتر می‌شناختند، اما در سینما تازه‌کار بود. تهیه‌‌کننده برای نقش «مایکل» پسر کوچک «دون ویتو کورلئونه» بازیگری معروف می‌خواست و «پاچینو» به اصرار «فورد کاپولا» کارگردان «پدرخوانده» این نقش را گرفت. او در این فیلم درخشید و نامزد جایزه اسکار شد. «رابرت دنیرو» هم برای بازی در نقش «سانی» پسر بزرگ «کورلئونه» تست داده بود، اما حریف رقیبش «جیمز کان» نشد. بازی درخشان او در یاد «فورد کاپولا» ماند تا دو سال بعدش نقش جوانی «ویتو کورلئونه» را در «پدرخوانده ۲» به او بدهد. این نخستین همکاری دو بازیگر مهم سینما در یک فیلم شد که برای «دنیرو» یک اسکار به ارمغان آورد و برای «پاچینو» یک نامزدی دیگر در این جایزه.

 

 بیشتر بخوانید: 
پاسخ اسکورسیزی به برخی انتقادات درباره «مرد ایرلندی»

درخواست اسکورسیزی از تماشاگران آخرین فیلمش: از طریق تلفن همراه تماشا نکنید

 

حالا پس از ۴۵ سال دوباره این دو بازیگر کنار هم قرار گرفته‌اند؛ در فیلمی مافیایی به کارگردانی فیلمسازی که مثل دوستش «فورد کاپولا»ی سازنده «پدرخوانده‌»ها، فیلم‌های ماندگار مافیایی ساخته. «مارتین اسکورسیزی» از مهم‌ترین فیلمسازان جهان است و فیلم‌هایش در رده بهترین‌های تاریخ هستند. او حالا در «مرد ایرلندی» داستانی واقعی از مافیای دهه هفتاد روایت کرده؛ به‌خصوص روایتی از زندگی و مرگ «جیمی هوفا» که هنوز هم یک معماست. مردی که پیش‌تر، زندگی او در فیلم «هوفا» با بازی به یادماندنی «جک نیکلسن» بر پرده سینماها رفته بود.
«هوفا» از رهبران اتحادیه‌های کارگری در آمریکا بود که در دادوستد با مافیا به چهره‌ای قدرتمند تبدیل شد. او سال ۱۹۷۵ ناپدید می‌شود و تا امروز هیچ نشانی از او به دست نیامده. چند سال پیش «ماروین اِلکایند» راننده یکی از سردسته‌های مافیای دیترویت، درباره چگونگی مرگ و محل جنازه «جیمی هوفا» گفت، اما منبع «اسکورسیزی» برای فیلم این مرد نیست، او رمان «شنیده‌ام خانه‌ها را رنگ می‌کنی» نوشته «چارلز بِرَنت» را به فیلم تبدیل کرده و روایت متفاوتی از «هوفا» ارائه داده که خودتان باید ببینید.
«هوفا» بیشترین شهرتش را در جدال با «کندی»ها به دست آورد. وقتی «جان اف کندی» به ریاست‌جمهوری رسید، برادرش «رابرت» را به سمت دادستان کل ایالات متحده منصوب کرد و او هم دستگیری «جیمی هوفا» را در رأس کارهایش گذاشت. «اسکورسیزی» در فیلم «مرد ایرلندی» نکات مهمی درباره این دوره تاریخی به ما می‌گوید. اینکه مافیا چه نقشی در انتخاب «کندی» به ریاست‌جمهوری داشته و چرا در زمان او ارتشی از چریک‌های کوبایی به کاسترو حمله می‌کنند.
«اسکورسیزی» به ترور قتل کندی هم در این فیلم اشاره می‌‌کند؛ یکی از رازآمیزترین اتفاقات تاریخ آمریکا که هنوز هم درباره‌ آن تئوری‌های مختلفی گفته می‌شود. مثل این فیلم از «اولیور استون» که قتل او را کار دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی خود امریکا نشان می‌دهد. گرچه اشاره «اسکورسیزی» به کسانی که احتمالا رئیس‌جمهور آمریکا را ترور کرده‌اند، باورپذیرتر از چیزی است که «استون» گفته. «اسکورسیزی» مافیا را از مهم‌ترین متهمان قتل کندی معرفی کرده و به رابطه آن‌ها با پدر کندی اشاره می‌کند.

 

 بیشتر بخوانید: 
چه کسی «جان اف کندی» را کشت؟
تاکید ترامپ بر انتشار اسناد محرمانه درباره ترور «جان اف‌ کندی»

 

همین موارد است که «مرد ایرلندی» را به یکی از مهم‌ترین فیلم‌های امسال تبدیل کرده. «اسکورسیزی» در این فیلم دست به یک تاریخ‌نگاری منحصربه‌فرد در سینما زده و با انتخاب «رابرت دنیرو» در نقش یک مافیایی کارراه‌انداز به عنوان راوی قصه و «آل پاچینو» برای ایفای نقش «جیمی هوفا» یکی از بهترین بازی‌های این دو را در سینما پدید آورده. دو ستاره‌ مشهور سینما که پس از قسمت دوم «پدرخوانده»، تنها در دو فیلم دیگر کنار هم حضور داشتند؛ در «مخمصه» ساخته «مایکل مان» که رودرروی هم قرار گرفتند و درامی جنایی و پرکشش را جلو بردند. و در «قتل عادلانه» ساخته «جان اَوْنِت» که همکار هم هستند ولی در آخر مجبور می‌شوند رودرروی هم قرار گیرند.
حالا «مرد ایرلندی» دوباره این دو ستاره بزرگ را کنار هم گذاشته. آن هم در فیلمی جذاب و پر از سکانس‌های درخشان و به یادماندنی.





مارتین اسکورسیزی در ویکیپدیا


نقد و اخبار درباره فیلم «جوکر» (Joker) + شکستن رکورد فروش یک میلیارد دلاری درجه سنی بزرگسال

این فیلم با کمترین مقدار اکشن‌های مرسوم، جلوه‌های کامپیوتری یا داستانگویی دنباله‌پسند ساخته شده است.

عصر ایران ؛ نهال موسوی - فیلم «جوکر» (Joker) با ادامه اکران موفق خود توانست مجموع فروش جهانی خود را پس از ۱۲ روز اکران به بیش از 556 میلیون دلار برساند.«جوکر» یک فیلم کاملا غیرتجاری است که به احتمال زیاد اگر از اسم جوکر بهره نمی‌برد توسط مردم نادیده گرفته می‌شود، اما اسم جوکر، این فیلم کاملا غیرتجاری را در مرکز یک برند کاملا تجاری قرار داده است.

«جوکر» در ساده‌ترین تعریف ممکن یک «درام» است. اما این درام قرار است درآمدی در حد بلاک‌باسترها داشته باشد. چرا که این درام حول و حوش بزرگ‌ترین دشمن بتمن جریان دارد. «جوکر» حکم یک درام تماما مارتین اسکورسیزی‌وار را دارد؛ نمونه‌ای از یک فیلم کامیک‌بوکی است که در یک ژانر عمیقا غیرتجاری به موفقیتی در حد فیلم‌های کامیک‌بوکی مرسوم دست پیدا می‌کند.

پس از رونمایی از فیلم «جوکر» در جشنواره فیلم ونیز که با کسب جایزه شیر طلای بهترین فیلم این رویداد سینمایی همراه شد، به تدریج نگرانی‌هایی درباره این فیلم به سبب مضمون‌های پوچ‌گرایانه و همچنین خشونت فراوان آن ایجاد شد و به همین دلیل سینماهای آمریکا تدابیر ویژه‌ای اتخاذ کردند که شامل ممنوعیت استفاده از ماسک و لباس‌های خاص، رنگ کردن صورت و استفاده ازاسلحه یا شیء می‌شود که موجب ناراحتی حاضرین در سالن نمایش شود.

جوکر

همچنین پلیس آمریکا پیش از ورود مخاطبان با سالن‌های سینما کارت‌های شناسایی آن‌ها را بررسی می‌کند و در عین حال تاکید می‌کند که درجه سنی این فیلم (R=محدود) است و افراد پائین ۱۷ سال برای نمایش این فیلم باید با والدین خود همراهی شوند.

پس از نگرانی‌هایی که از بروز خشونت پس از نمایش فیلم جدید «جوکر» ایجاد شده است، سینماهای زنجیره‌ای مهم در آمریکا استفاده از هر گونه ماسک، پوششی و اسلحه اسباب بازی که موجب ناراحتی سایر مخاطبان در حین نمایش فیلم شود را ممنوع اعلام کردند.

داستان فیلم در سال ۱۹۸۱ و شهر گاتهام سیتی رخ می‌دهد و درباره شخصیت شکست‌خورده‌ای به نام «آرتور فلک» است که پس از تجربه‌های تلخ فراوان تبدیل به یک دلقک قاتل و پوچ‌گرای خشن می‌شود. «خواکین فینیکس» پس از «جک نیکلسون»، «هیث لجر» و «جارد تلو»، چهارمین فردی است که در یک فیلم بلند سینمایی در نقش جوکر بازی می‌کند. رابرت دنیرو، زازی بیتز، فرانسیس کانروی و مارک مارون دیگر بازیگران فیلم هستند.

بحث ساخت فیلم مستقلی بر پایه شخصیت جوکر از سال ۲۰۱۶ آغاز شد. بعد از آنکه در اوت ۲۰۱۷، برادران وارنر و دی‌سی فیلمز برای خلق یک دنیای مشترک سینمایی به نتیجه رسیدند، فیلیپس برای هدایت پروژه انتخاب شد. فیلیپس علاقه‌مند بود که فیلم به فضای آثار کلاسیک مارتین اسکورسیزی نزدیک باشد و برای همین از آثاری همچون راننده تاکسی (۱۹۷۶)، گاو خشمگین (۱۹۸۰) و سلطان کمدی (۱۹۸۳) برای نوشتن متن الهام گرفت.

طرح اصلی داستان که ریشه شخصیت جوکر را به تصویر می‌کشد نیز از کتاب مصور بتمن: شوخی مرگبار اقتباس شد. فینیکس ابتدا نسبت به پذیرفتن نقش تردید داشت اما در نهایت در فوریه ۲۰۱۸ به پروژه پیوست. کار انتخاب بازیگران مکمل از ژوئیه تا اوت ۲۰۱۸ به طول انجامید. فیلم‌برداری از سپتامبر ۲۰۱۸ آغاز شد و در اواخر دسامبر به پایان رسید. جوکر به صورت گسترده در نیویورک و سپس جرزی سیتی و نیوآرک جلوی دوربین رفت.

فیلم اکران گسترده خود را از تاریخ ۴ اکتبر ۲۰۱۹ آغاز کرد که با تحسین منتقدان همراه بود و در زمینه فیلم‌نامه، کارگردانی و اجرای فینیکس مورد ستایش قرار گرفت. جوکر تاکنون ۵۵۶ میلیون دلار در سرار جهان فروش کرده در حالی که بودجه ساخت آن ۵۵ میلیون دلار است که آن را به دهمین فیلم پرفروش سال ۲۰۱۹ تبدیل می‌کند.

فیلم Joker (جوکر) با افتتاحیه ۹۶.۲ میلیون دلار کار خود را در گیشه آغاز کرد تا هم رکورد افتتاحیه ماه اکتبر را بشکند و هم یکی از بهترین افتتاحیه‌های فیلم‌های با درجه سنی بزرگسال (R) را به نام خود ثبت کند. حال در جدیدترین اخبار سینما و تلویزیون، تازه واردان گیشه نتوانستند ترمز قطار پر سرعت فیلم جوکر را بکشند.

طبق خبری که ددلاین منتشر کرده، فیلم جوکر در سه روز دومین پایان هفته اکرانش موفق شد حدود ۵۵ میلیون دلار دیگر فروش کند تا رکورد دومین هفته اکران یک فیلم در ماه اکتبر را که تا پیش از این به فیلم Gravity (جاذبه) با فروش ۴۳.۱ میلیون دلار در سال ۲۰۱۳ تعلق داشت، به‌نام خود ثبت کند.

این فیلم در واقع تنها افت فروش ۴۲.۸ درصدی را تجربه کرده و توانست به‌راحتی فیلم Gemini Man (جمینی من) و انیمیشن The Addams Family (خانواده آدامز) را در این هفته شکست دهد.

اکنون در سال ۲۰۱۹، در دورانی هستیم که مخلوط عناصر دیگر ژانرها با چارچوب سینمای ابرقهرمانی حسابی روی بورس است و رعایت کردن یا نکردن این نکته، مشخص‌کننده‌ی موفقیت یا شکست این فیلم‌ها در گیشه خواهد بود.

جوکر

وقتی مردم در قالب فیلم‌های ابرقهرمانی هر چیزی که لازم دارند را به دست می‌آورند، چگونه می‌توانی مردم را برای دیدن فیلم‌های ژانر غیرابرقهرمانی و فیلم‌های مستقل جذب کنی؟ «جوکر» جواب این سؤال است. «جوکر» حتی بیشتر از «شوالیه‌ی تاریکی» یا «لوگان»، حکم یک درام متعلق به دنیای کلاسیک را دارد که از قضا یکی از محبوب‌ترین کاراکترهای مدیوم کامیک‌بوک، شخصیت اصلی‌اش است.

این فیلم با کمترین مقدار اکشن‌های مرسوم، جلوه‌های کامپیوتری یا داستانگویی دنباله‌پسند ساخته شده است. چیزی که «جوکر» به‌عنوان دوران بعدی سینمای ابرقهرمانی معرفی می‌کند این است: به‌جای اینکه شاهد فیلم‌هایی باشیم که از عناصر دیگر ژانرها (وسترن، تریلر جاسوسی، سرقت و غیره) قرض می‌گیرند، شاهد فیلم‌های ابرقهرمانی‌ای خواهند بودند که به قرض گرفتن‌های جسته و گریخته بسنده نمی‌کنند، بلکه لباس ژانر مقصد را کاملا به تن می‌کنند. با «جوکر» اولویت‌ها تغییر خواهد کرد.

اگر فیلم‌های تیر و طایفه‌ی «جوکر» بتوانند بودجه‌هایشان را پایین نگه دارند و جای صحنه‌های اکشن و جلوه‌های کامپیوتری زیاد، روی ارزش بصری‌شان سرمایه‌گذاری کنند، شاید آن‌ها شانسی برای فراگیر شدن و دست یافتن به درآمدهای نه چندان بالا اما سودآور داشته باشند.

«جوکر» پدیده امروز سینمای جهان، فیلم نفروشی که فروخت!





«جوکر» ساخته کمپانی برادران وارنر با رسیدن به رقم فروش جهانی ۷۸۸.۱ میلیون دلار، رکورد پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای جهان با درجه محدود R را از آن خود کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از هالیوود ریپورتر، «جوکر» به کارگردانی «تاد فیلیپس» و با بازی «واکین فینیکس» توانست رکورد پرفروش‌ترین فیلم درجه R سینما (که در آن مخاطبان کمتر از ۱۷ سال باید همراه با یک بزرگتر به تماشای فیلم بنشینند) را که پیش‌تر به فیلم ابرقهرمانی «ددپول ۲» تعلق داشت، به خود اختصاص دهد.

پیش‌تر فیلم ابرقهرمانی «ددپول ۲» با فروش کلی ۷۸۵ میلیون دلار در سال ۲۰۱۸ و «ددپول» با فروش ۷۸۲ میلیون دلار در سال ۲۰۱۶ به عنوان پرفروش‌ترین فیلم‌های درجه R سینما شناخته می‌شدند.

انتظار می‌رود فروش جهانی «جوکر» تا پایان روز جمعه یا شنبه از مرز ۸۰۰ میلیون دلار نیز بگذرد. ساخته جدید «تاد فیلیپس» تاکنون توانسته در گیشه‌های آمریکای شمالی و در بازار‌های بین‌المللی به ترتیب ۲۵۸.۶ میلیون دلار و ۵۲۹.۵ میلیون دلار به فروش برساند.

«ماتریکس؛ بارگذاری مجدد» با فروش ۷۳۸.۶ میلیون دلار در سال ۲۰۰۳، «آن» با فروش ۶۹۷ میلیون دلاری در سال ۲۰۱۷ و «مصائب مسیح» با فروش ۶۲۲.۳ میلیون دلاری در سال ۲۰۰۳ به ترتیب پس از سری فیلم‌های «ددپول» و «جوکر» در رده‌های بعدی فهرست پرفروش‌ترین فیلم درجه R تاریخ سینما قرار می‌گیرند.

داستان فیلم «جوکر» درباره شخصیت شکست‌خورده‌ای به نام «آرتور فلک» است که پس از تجربه‌های تلخ فراوان به یک دلقک قاتل و پوچ‌گرای خشن تبدیل می‌شود. «واکین فینیکس» پس از «جک نیکلسون»، «هیث لجر» و «جارد تلو»، چهارمین فردی است که در یک فیلم بلند سینمایی در نقش جوکر بازی می‌کند.


فیلم «جوکر» که با هزینه ۶۰ میلیون دلاری ساخته شده است، مجموع فروش جهانی خود را به یک میلیارد دلار رساند.

به گزارش ایسنا به نقل از اسکرین، «جوکر» با بازی «واکین فینیکس» در حالی فروش جهانی خود را به مرز یک میلیارد دلار رسانده که ۶۷ درصد از فروش خود را (حدود ۶۸۰ میلیون دلار) از محل گیشه بین‌الملل کسب کرده است و بیش از ۳۴۵ میلیون دلار آن نیز حاصل از فروش در سینما‌های آمریکاست.

این فیلم پس از رونمایی در جشنواره فیلم ونیز و کسب شیر طلای بهترین فیلم و جایزه بهترین بازیگر مرد، توجهات فراوانی را به خود جلب کرد و با آغاز اکران در ماه اکتبر تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما با درجه سنی بزرگسال شد.

«جوکر» که با هزینه ۶۰ میلیون دلاری ساخته شده با احتساب هزینه‌های بازاریابی تاکنون حداقل سود ۵۰۰ میلیون دلاری را برای کمپانی برادران وارنر و دی‌سی به ارمغان آورده است. این فیلم با گذر از فروش «مرد عنکبوتی ۳» (۸۹۵ میلیون دلار)، هم‌اکنون در رتبه سیزدهم پرفروش‌ترین فیلم‌های ابرقهرمانی سینما قرار دارد.

داستان فیلم «جوکر» درباره کمدین شکست‌خورده‌ای به نام «آرتور فلک» است که پس از تجربه‌های تلخ فراوان به یک دلقک قاتل و پوچ‌گرای خشن تبدیل می‌شود. «واکین فینیکس» پس از «جک نیکلسون»، «هیث لجر» و «جارد تلو»، چهارمین فردی است که در یک فیلم بلند سینمایی در نقش جوکر بازی می‌کند.





متن زیر، نقدیست بر فیلم آخر تاد فیلیپس؛ جوکر. در این نوشته تلاش شده است تا شخصیت‌ها و روایت داستان در پیش‌زمینه‌‌ اجتماعی و فرهنگی‌شان به تصویر کشیده شوند. و تا حد ممکن تلاش شده چرخش های داستان برملا نشوند اما خطوط اصلی داستان بازگو می‌شوند.


به گزارش عصر ایران، "مسیح بهار" در سایت میدان نوشت: فیلم جوکر یا ژوکر ساخته تاد فیلیپس در تاریخ ۴   اکتبر ۲۰۱۹ برای عموم اکران شد. فیلم جوکر در روز اول اکران در ۳۱ آگوست ۲۰۱۹ در جشنواره فیلم ونیز با تشویق ۸ دقیقه‌ای ایستاده بینندگان مواجه شده بود که موفقیت این ریسک مالی کمپانی برادران وارنر را نوید میداد. زدن پی‌در‌پی رکوردهای فروش حاکی از انتظار مشتاقانه بینندگان بود. این فیلم هم ماجرای تبدیل شدن کمدینی ناموفق به جوکر، دشمن اصلی شخصیت بت‌من، را نشان می‌دهد و هم روایت سینمایی داستان یک بیمار آسیب دیده از خشونت جامعه است که در فرآیند یک دگردیسی جنون آمیز به اَبَرتبه‌کاری اسطوره‌ای تبدیل می شود.
 
جوکر

فیلم جوکر که جوایز فستیوالهای تورنتو و ونیز را درو کرده است به شدت جنجال‌برانگیز است و داستان آن به بحث‌های شدیدی در پیرامونش دامن زده است. ماهیت انسانی توام با تم «ضدنهادهای‌حاکم» (anti-establishment) این فیلم به انتشار نقدهای پررنگی از نویسندگان چپ و راست منجر شده است.
 
در روزگاری که دونالد ترامپ مالیات شرکت‌های آمریکایی را از ۳۵ درصد به ۲۱ درصد کاهش داده است و در روزهایی که برنی سندرز و الیزابت وارن دو کاندیدا از سه کاندیدای اول حزب دموکرات آمریکا در میان شگفتی نخبه‌های سیاسی و مالی آمریکا قول مالیات بر دارایی (جدا از مالیات بر درآمد) داده‌اند، فیلم جوکر هشداری جدی به نظر می‌رسد. شاید به همین دلایل است که مایکل مور فیلمساز آمریکایی این فیلم را فیلمی مهم برای زمانی مهم وصف می‌کند.

شخصیت‌ها و فضا

داستان فیلم در پائیز سال ۱۹۸۱ در شهر معروف DC comics به نام «گاثم‌سیتی» (Gotham city) اتفاق می‌افتد که نسخه خیالی شهر نیویورک است. شهری با نامی که با «شهر نفرین شده» (Goddamn city) هم‌آوا است. شهری تاریک، فاسد و آلوده، مبتلا به فقر، رکود و بیکاری. در ابتدای داستان گفته می‌شود اعتصاب رفتگران باعث تلنبار شدن زباله و هجوم موش‌ها شده است. شهر، کثیف و ملتهب است و هر لحظه بیم ناآرامی و آشوب وجود دارد. شاید این نیز اشاره‌ای به وضعیت بحران مالی خدمات عمومی شهری نیویورک در سال ۱۹۷۵ باشد. 

آرتور فلِک (با بازی خواکیم فینیکس) استندآپ کمدینی ناموفق، شخصی منزوی و تنها با گوژی ملایم در کتف چپ، مردی دِفرمه و شکننده است که به نظر می‌رسد اخیرا از بیمارستان روانی مرخص شده است.
 
آرتور که از شخصیت تراویس (با بازی رابرت دنیرو) در فیلم «راننده تاکسی» (۱۹۷۶) اقتباس شده، انسانی خوب و حساس تصویر شده که به همراه مادر پیرش در آپارتمانی کثیف و محقر زندگی می‌کند. آرتور ظاهرا از اختلال بی‌اختیاری عاطفی (Pseudobulbar affect disorder) در ادامه یک آسیب مغزی به همراه علائم روانپریشی (psychotic) رنج می‌برد. او کارتی پِرِس شده دارد که روی آن نوشته شده است: «خنده‌ی مرا ببخشید، من بیماری دارم».
 
رویای آرتور این است که به عنوان کمدین به شوی تلویزیونی موری فرانکلین (با بازی رابرت دنیرو) دعوت شود، کاراکتری که از فیلم «پادشاه کمدی» مارتین اسکورسیزی (۱۹۸۳) گرفته شده است. موری با دندان‌های ردیف سفید به مردم لبخند می‌زند و می‌گوید: «زندگی همین است!».
 
مادر آرتور، پنِی فلک پیرزنی رنجور و نامتعادل است که در جوانی برای توماس وین (پدر بت‌من‌) کار می‌کرده. توماس وین میلیاردر مشهوری است که برای کسب پست شهردار خیز برداشته است. او که نماد ثروت و قدرت است در تلویزیون معترضان را دلقکان خطاب می‌کند.

بازی خواکیم فینیکس که رسالتِ دشوار تبدیل یک انسان درمانده، احساساتی، اخلاقی و روانپریش به یک ابرتبه‌کار را بر دوش دارد – گرچه که در نقدهایی به اغراق در بازیگری (overacting) متهم شده است –
مسحورکننده از کار درآمده است. خنده غیر ارادی تا پای خفگی او توان نشان دادن احساسات را از آرتور ربوده است. خنده ای که گفته می شود اجرای آن هربار بازیگران را به تقلا واداشته است.

قصه

خشونت زننده فیلم خیلی زود بیننده را تکان می‌دهد. در سکانس دوم فیلم، آرتور در لباس دلقک در حال چرخاندن تابلوی تبلیغاتی در پیاده‌روست که با مردم آزاری چند نوجوان روبرو می شود. آنها تابلو تبلیغاتی – وسیله کارش – را از او می‌گیرند و او را با خشونت تمام کتک می‌زنند و میان زباله‌ها رها می‌کنند. این مواجهه بسیار انسانی و دردناک است.
 
در تجربه نگارنده، در کمتر از ۵ دقیقه گذشته از شروع فیلم، دو بیننده از سینما خارج شدند. این برخورد که بدون خونریزی و مرگ است نظر بیننده را به کور بودن خشونت و بی‌گناهی ضاربین و مضروبین جلب می‌کند.
 
چند سکانس بعد آرتور عیسی‌وار ضاربین خود را بی‌قصد و ناآگاه – چندتا بچه – می خواند. این احساس دوگانگی تعاریف قهرمان و ضدقهرمان را به چالش می‌کشد.
 
در فیلم جوکر خشونت فیزیکی ثانویه به نظر می‌رسد. فیلم در به تصویر کشیدن جمله معروف گاندی که «فقر بدترین نوع خشونت است» موفق است.
 
از نظر آرتور تحقیر، مورد تبعیض واقع شدن، خواسته نشدن، به حساب نیامدن و دیده نشدن خشونت‌های اصلی اند. آرتور آشکارا همدردی (empathy) دارد. در جائی از فیلم آرتور می‌گوید: «چه بر سر ما آمده است؟ همه سر هم فریاد می‌کشیم و هیچکس خودش را جای دیگری نمی‌گذارد؟». 

رسالت زندگی آرتور به گفته خودش «آوردن خنده و لذت به این دنیای سرد و تاریک» است. او در نیمه اول فیلم متوجه می‌شود که پروسه بی‌رمق درمان او که تحت پوشش بیمه عمومی است به علت کم شدن بودجه دولتی قطع خواهد شد. او در دفترش می‌نویسد: «به عنوان یک بیمار روانی مردم از تو انتظار دارند جوری رفتار کنی که انگار بیمار نیستی».
 
مددکار اجتماعی که زنی سیاهپوست است به او می‌گوید: «آنها برای آدم‌هایی مثل تو تره خورد نمی‌کنند. برای آدم‌هایی مثل من هم تره خورد نمی‌کنند.» آرتور با نگرانی و تحیر از او می‌پرسد: «پس داروهایم را از کجا تهیه کنم؟!» در صحنه‌هایی از این قبیل مشکلات آرتور مرزهای جنسیتی و نژادی را در می‌نوردند و آشکار می‌شود که چالش مشترک نژادها و جنس‌ها تعلق داشتن به طبقه فرودست است.
 
قطع بودجه‌های عمومی درمانی در گاثم‌سیتی یادآور قطع خدمات اجتماعی روانپزشکی به دست رونالد ریگان در دهه ۸۰ میلادی است. شاید هم کوشش اخیر ترامپ برای محدود کردن قانون affordable care (بهره‌مندی افراد کم بضاعت از خدمات درمانی) را به خاطر بیننده بیاورد.
 
واقعیت عینی سیاست های نومحافظه‌کاری در بسیاری از جوامع کنونی به خوبی به بیننده اجازه می‌دهد با آرتور همزادپنداری کرده و از کاهش تعهد دولت در امر بهداشت و درمان عمومی دچار وحشت شود.
 
آرتور از مددکار می‌پرسد: «منم یا بیرون همه دیوانه شده‌اند؟» درمانگر پاسخ می‌دهد: «زمانه سختی است. مردم دست و پا می‌زنند.» آرتور ناامیدانه می‌گوید: «می‌خوام دیگه احساس بد نداشته باشم.»

تنهایی و سقوط 

آرتور که از داشتن پدر محروم بوده در حسرت یک تماس انسانی، گزینه‌های واقعی‌اش را یک به یک از دست داده و به توهم و خیال پناه می‌برد. او می‌بیند که همکار، دوست، خانواده و مددکار به او واقعاً اهمیت نمی‌دهند: «اونقدر دیده نمی‌شی که احساس می‌کنی وجود نداری». ریتم کل فیلم همچون یک تراژدی، تعلیق یک فاجعه در شرف رخ دادن است و بالاخره لحظه واژگونی (peripety) فرا ‌می‌رسد.
 
آرتور که گریم‌کرده از کار بر‌می‌گردد در مترو شاهد آزار دادن یک دختر جوان توسط سه مرد بچه پولدار وال استریت می‌شود. او همچون همیشه در اثر اضطراب خنده هیستریکش را سر می‌دهد و این زمینه‌ساز کتک خوردنش می‌شود. دختر فرار می‌کند و آرتور نیز در دفاع از خود هفت‌تیر کشیده و سه جوان را با تیر می‌زند. سپس گریخته و به توالت می‌رود. این لحظه آغاز جوکر شدن آرتور است.
 
او سرشار از احساس قدرت و پیروزی است، سرمستانه می‌رقصد: رقصی آرام، عجیب و تقلا مانند که تولد و خروج نوزاد جانوران از تخم را به یاد می‌آورد. او با وجد و قدرت جدیدی به زندگی برمی‌گردد. در روزنامه دلقک (آرتور) به عنوان یک عیّار و قهرمان تصویر میشود که از ثروتمندان انتقام می‌گیرد. تابلوهای «مقاومت کنید» و «پولدارها را بکُشید!» در دست معترضان است. مردم به تقلید از جوکر ماسک دلقک به صورت می‌زنند. آشوب و شورش معترضین شهر را فرا می‌گیرد.

فیلم روند خالی شدن یک فرد شکننده را از باور به تمامی زمینه‌های اساسی کنش‌های انسانی نشان می‌دهد: گذشت، محبت، همدردی، سرپرستی، کمک، عشق، رفاقت رفته‌رفته همچون برگ‌های پائیزی ریخته و بدنه خشک و کریهی باقی می‌گذارند. آرتور می‌گوید «دیگر چیزی برای از دست دادن برایم باقی نمانده.»
 
اینکه آرتور در مقابل این بی عدالتی راه یک جانی سایکوپت را پیش می‌گیرد به طبیعت رنجور و بیماری عصبی-روانی او بر‌می‌گردد. نباید فراموش کرد شرایط تصویر شده می‌تواند هر کسی را که طعمی از انسانیت در دهان دارد منقلب کند. می‌تواند به آفریدن یا به نابود کردن بیانجامد. می‌تواند بسته به وضعیت شخص، معتاد، هنرمند، دانشمند، انقلابی یا تبه‌کار خلق کند.
خشونت فیلم با وجود زننده بودن به قدری به‌جا به نظر می‌رسد که بیننده می‌تواند در عین آشوب طلبی و خشونت جوکر با او هم‌انگاری (identify) کند. شعار «پولدارها را بکشید!» نمایان‌گر ماهیت ضدنهادهای‌حاکم اعتراضات مردم گاثم سیتی است. جوکر میگوید «‏من سیاسی نیستم من فقط می‌خواهم مردم را بخندانم.» با این وجود معلوم نیست جنبش به راه افتاده عدالتخواه است یا هدفش بازتوزیع ثروت است. تنها چیزی که از آن برمی‌آید آشوب است.

فیلم این حس را به بیننده منتقل می‌کند که جنون جوکر گناه کس خاصی نیست بلکه واکنش یک عضو شکننده و حساس جامعه به فقر و تهی شدن ساز و کار زندگی شهری از محتوای انسانی است. او دیگر از تراکنش‌های انسانی کاملا ناامید است و غیر اصیل و کاذب بودن همه آنها برایش واضح شده است. اکنون باور به بدی جای بدبینی را گرفته است. فیلم روایت تصویری فرایند جوکر شدن آرتور است. فرایندی که از درگیری در قطار شروع شده و در شورش‌های خیابانی کامل می‌شود.


نقدها

فیلم جوکر حتی قبل از اکران عمومی با حجم زیادی از نقدهای منفی مواجه شد. منتقدین در رسانه های معتبر مختلف فیلم را «ترسناک در سطوح مختلف»، «ناامیدکننده‌ترین فیلم سال»، «فاقد ارزش بحث کردن»، «خطرناک»، «یک حماقت غیرمسئولانه»، «برخوردی ناهمگن، دمدمی مزاج و هیجانی با معضلات اجتماعی» خوانده‌اند و آن را تلاشی مذبوحانه برای برانگیختن همدردی برای تمام آرتور-مانندهایی می دانند که به علت عقده‌مندی و تنهایی هر هفته با تفنگ به جان مردم می افتند و عده‌ای را به رگبار می بندند. آنها جوکر را «شخصیتی دسته دو با فلسفه ای دسته دوم» خوانده که «به جای بررسی و درک ریشه‌های اجتماعی مسائل زندگیش به تاریکی و خشونت فرو می‌رود».
 
منتقدی حتی به شرارت نازی‌ها اشاره کرده و می‌نویسد: «همچنان که هانا آرنت در شرارت مفروض آدولف آیشمن نازی بی‌مایگی می‌دید، من جوکر را تلاشی می‌بینم برای تراشیدن قامت اسطوره از انتقامی به سبک بچه خرخوان‌ها.» یکی از منتقدان نوشته: «بعد از اینکه با عناصر چپانده شده و خسته کننده اعتراضات ضدسرمایه‌داری و ضدثروتمندان مردم در لباس دلقکها اشتیاق بیننده از دست می‌رود، زندگی تبه‌کاری جوکر در میان بهت بیننده شکل می‌گیرد.» 

یادمان باشد این منتقدین فیلم‌هایی چون اونجرز: بازی پایان، پلنگ سیاه و کاپیتان مارول را ستوده اند! البته خطرناک خواندن فیلمها توسط منتقدین چیز جدیدی نیست. پرتقال کوکی (۱۹۷۱)، آخرین وسوسه مسیح (۱۹۸۸) و کوه کاو (Brokeback mountain) (2005) همه در زمان خود توسط منتقدین خطرناک قلمداد شدند.

در نقدهای منفی نوشته شده یک نکته مشترک است. این نقدها به جای آنکه به ریشه و خاستگاه یک مرد ازخودبیگانه، خشمگین و ایزوله بپردازند، رفتار او و پیامدهای دیده شدن قصه او را نقد می‌کنند. از نظر من نهیلیسمی که در نقدهای مختلف به این شخصیت نسبت داده شده درست نیست.
 
شاید منظور منتقدان «نیهیلیسم اخلاقی» است. در هر رو، این زاویه‌ای محدود است. از نگاه نیچه نهیلیست فردی است که از نیروی جنبشی خلاقه انسانی تهی شده است. جهان برایش تنها عرصه‌ای است که از دیگران تقلید کند. به هیچ پروژه بزرگی باور ندارد، هیچ شوری در سر ندارد و از پتانسیل‌های بودنش استفاده نمی‌کند.
 
جوکر نهیلیست نیست، طاغی است. جوکرِ تاد فیلیپس قهرمان نیست زیرا بردن برایش اهمیت ندارد. ضد قهرمان هم نیست زیرا قهرمانی را به چالش نمی‌کشد. او میخواهد همه ببازند! زیرا در این میدان بازی را درست نمی‌داند.

جوکر در هفته اول اکرانش رکورد فروش یک فیلم در ماه اکتبر را زد. شاید موفقیت فیلم جوکر در گیشه را در شرایط حال حاضر بتوان نشانه دیگری از چرخش خواست مردم آمریکا به سمت قهرمانهای «ضدنهادهای‌حاکم» تفسیر کرد. گردشی که خود را در پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا و در موفقیت چشم‌گیر برنی سندرز در مبارزات انتخابات مقدماتی حزب دموکرات نشان داد. هر دو، هرچند از دو سوی مختلف، در نگاه مردم نماینده‌های جریان «ضدنهادهای‌حاکم» بودند.

جوکر

جوکر در شوالیه تاریک

در فیلم «شوالیه تاریک» کریستوفر نولان (۲۰۰۸)، جوکر با افروختن آتش بر تپه‌ای از دلارهای پول‌شویان و تبه‌کاران نقش واقعی بت‌من را به عنوان نگهبان ثروت و قدرت ثروتمندان به تصویر می‌کشد و تناقض درونی ارزشهای این قهرمان را برملا می‌کند. در این فیلم بت‌من برای به دام انداختن جوکر یک شهر امنیتی (surveillance state) به وجود می‌آورد و از طریق تلفنهای همراه پیرامونِ همه را رصد می‌کند. همه اینها راهی جز این نمی‌گذارند که قهرمان بی برو برگرد قصه شوالیه تاریک جوکر شناخته شود.
 
اما جوکر با دیگر ابرتبه‌کاران فیلم‌های بت‌من فرق دارد. به عنوان مثال کاراکتر «بِین» در فیلم دیگر کریستوفر نولان «شوالیه تاریک برمی‌خیزد» (۲۰۱۲) در پی قتل عام همه است. ولی جوکر هیچ چیز نمی‌خواهد. او گاهی پول می‌خواهد ولی آتش می‌زندش. گاهی طرفدار می‌خواهد ولی آنها را به قتل می‌رساند. می‌توان گفت او تنها آشوب می‌خواهد. شاید هم مثل آرتور فقط می‌خواهد حس بد نداشته باشد!
 
هیچ نخواستن جوکر او را به بازیگری شگفت‌انگیز در نظریه بازی (game theory) تبدیل می‌کند. او در بازی هدف مشخصی ندارد و به همین دلیل در تک تک رویارویی‌هایش با استراتژی های بدیع طرف مقابل را آچمز می کند. او می گوید «من سگی‌ام که ماشین‌ها رو دنبال میکنه ولی نمیدونه وقتی یکی رو گرفت باهاش چکار کنه». آشوب‌طلبی هم به تنهایی نمی‌تواند توضیح دهنده راه جوکر باشد. شاید هم جوکر مثل کودکان فقط بازی را می‌خواهد.

قاتل واقعی شخصیت تاریخی بت‌من جوکر است. او دوگانگی ارزشی را که در شخصیت بت‌من وجود دارد بیرون‌کشیده، همچون «نئو» که در فیلم ماتریکس به درون ایجنت ماتریکس فرو میرود و او را متلاشی می‌کند، با نفوذ به روان بت‌من تناقض سیستم اخلاقی عاریه بت‌من را نمایان می‌کند. او نشان می دهد که بت من که خود از بزرگترین ثروتمندان شهر است با وجود داعیه حمایت از مردم بی دفاع چگونه با دفاع از قوانین سوگیرانه، خود ضامن استیلای نخبگان ثروتمند بر مردم ناراضی و تهیدست است. تهیدستانی که برای سهیم شدن از سفره این میلیاردر باید چشم امید به خیریه او داشته باشند.

اما جوکر فیلیپس با جوکر نولان متفاوت است. جوکر فیلیپس درونگرا است. توهم و تردید دارد و رفتارهایش واکنشی و ناگهانی است. جوکر نولان مطمئن، خونسرد و برنامه‌چین است، به انسان‌ها از بالا به پایین نگاه‌کرده و آنها را بازی می‌دهد. همچنین برخلاف فیلم «شوالیه تاریک» که دلقکانش مردان تبه‌کارند، دلقکان «جوکر» زنان و مردان عادی‌اند.


خنده و گریه


یکی از مایه‌های مهم این فیلم بیان نقیضی یا ناسازه‌گویی است. این نقیض‌ها در بیشتر موارد در زیباتر کردن اثر موفق‌اند. آنها طبیعی به نظر می‌آیند و کمتر به بیننده احساس نابجایی می‌دهند.

آرتور در جایی می‌گوید: «همیشه فکر می‌کردم زندگی من یک تراژدی است اما اکنون می‌فهمم زندگی من یک کمدی لعنتی است.» همچنین استفاده از دلقک که نماینده تاریخی خنداندن است برای به تصویر کشیدن تاریک‌ترین رنج‌های امروزی در این اثر یک دوگانگی لذت‌بخش است. گاهی در میان قهقهه های غیر ارادی آرتور می‌توان احساس بدبختی او را لمس‌کرد چرا که می‌داند از کنترل خویشتن ناتوان است و به خاطر این خنده مجازات خواهد شد.

این جمع اضداد بار دیگر در ترانه فیلم – آهنگ معروف «smile» که در فیلم پخش می‌شود – پدیدار می‌شود. ترانه‌ای که شنونده را در عین ناامیدی تشویق به لبخند زدن می‌کند. خنده-گریه آرتور در لباس دلقک ما را به یاد آریای (aria) دل‌انگیز «جامه‌ات را برتن کنِ» دلقکِ اپرای معروف «پالیاچو» اثر روجریو لئون‌کاوالی می‌اندازد که بر خود نهیب می‌زند: «درد و لابه ات را خنده کن و از اشکهایت قهقهه بساز!».

پی‌نوشت

هدف هنر پویش انسان و بازتابیدن جهانِ انسان است. این فرایند گاهی دردناک می‌شود ولی در نهایت به شناخت عمیقتر انسان از خود، دیگر انسانها و جهان اطرافش می‌انجامد. می‌توان گفت که فیلم جوکر به تمامی این اهداف دست یافته است.
 
داستان جوکر داستان شورش تدریجی یک «هیچکس» است. استفاده از بازیگری ناب به جای جلوه‌های ویژه گزاف بر جلای انسانی فیلم می‌افزاید. جوکر نه نژادی فکر می‌کند نه جنسی. حتی رواندرمانگر جوکر که زنی سیاهپوست است، با او همدردی می‌کند و جامعه را به از یادبردن هردوشان متهم می‌کند.
 
فیلم خشم مردم محروم و نزاع طبقاتی را بدون هیچ لفافه‌ای نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که وقتی سیاست‌ها در جهت حفاظت از منافع صاحبان قدرت و ثروت به سمت کاهش خدمات عمومی می‌روند چگونه حاشیه‌های جامعه – که انسانیت جامعه را تضمین می‌کنند – قربانی می‌شوند. اما جوکر دیگر قربانی نیست، او قربانی می‌گیرد. او تمام این ناعدالتی ها را تشدید کرده و به جامعه برمی‌گرداند. 

آرتور، که هدفش آوردن خنده و لذت به جهان بود بالاخره در ناامیدی راه جدیدی می‌بیند. این راه تاریک خنده‌دار نیست. راهی است جنون‌آمیز ولی آزاد کننده. اگر آرتور یک دلقک باشد، جوکر یک دلقک نیست. او دیگر نمی‌خواهد خوشبخت شود. او دیگر به عرف و قانون فکر نمی‌کند.

او می‌خواهد باشد و آزاد شود.

فرآیند ناامیدی و به خودآمدن در هر فردی می تواند رخ دهد. «شدن» یاbecoming  دگردیسیِ فرد در نتیجه به‌خود‌آمدن است.
 
نتیجۀ شدن بستگی به فردی دارد که این شدن برای او اتفاق می‌افتد.
 
شدن می‌تواند برای یک دانشمند اتفاق افتد و در او یک شور مطالعاتی جدید برانگیزد.
 
می‌تواند در هنرمندی اتفاق بیافتد و او را به خلق آثار هنری برانگیزد.
 
می‌تواند انسانی را به شورش و طغیان علیه نابرابری برانگیزد. اما آرتورِ قصه جوکر بیماری است که از اختلالات روانپریشی رنج می‌برد.
 
پس، شدن او با رفتارضداجتماعی و فقدان همدردی با دیگران همراه است.
 
مردم آزاری و قانون‌گریزی کور قابل ستایش نیستند. اما به گفته برشت "گاهی باید باد بوزد تا دیده‌شود زیر دامن قانون واقعاً چه خبر است".





8255157100