واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

طرح سرزمین روی آب؛ ساخت جایگاههای زندگی روی آبها

سرزمین روی آب؛ مسکن بازیافتی با ریشه های باستانی! (+عکس)
بنیان های اساسی طرح "سرزمین روی آب" (Land on Water) که یک سامانه ساختمانی ماژولار است ریشه در دوران باستان دارد...

عصر ایران در شرایطی که برخی برای ایجاد کلنی هایی روی کره ماه یا سیاره مریخ برنامه ریزی می کنند، اما شاید کمتر به ظرفیت هایی که برای حضور روی آب دریاها و اقیانوس های سیاره زمین وجود دارد، توجه می شود.

این در شرایطی است که با توجه به تهدیداتی مانند گرمایش جهانی و افزایش سطح آب دریاها، می توانیم درباره استفاده از این منابع ارزشمند، به ویژه در زمینه ساخت خانه ها در زیر یا روی آب هوشمندانه‌تر عمل کنیم.  

 برخی ایده ها درباره چگونگی ساخت خانه ها و حتی جوامع شناور روی آب ارائه شده اند، و در همین راستا به تازگی یک طرح مفهومی پایدار ارائه شده است که نه تنها به محیط زیست دریایی احترام می گذارد، بلکه حتی می تواند زیستگاه هایی برای موجودات دریایی ایجاد کند.

سرزمین روی آب

بنیان های اساسی طرح "سرزمین روی آب" (Land on Water) که یک سامانه ساختمانی ماژولار است ریشه در دوران باستان دارد. در این طرح از قفس های گابیون (قفس سنگ) و پر کردن آنها با موادی از منابع محلی برای شکل‌گیری شالوده هایی کم هزینه استفاده می شود تا پشتیبان هر سازه ای باشد که روی آن ساخته می شود. خود قفس ها از پلاستیک تقویت شده بازیافتی ساخته می شوند که جابجایی این ماژول های سفت (محکم) و مونتاژ آنها در جا را آسان‌تر می کند.

افزون بر پرهیز از رنگ های ضد رسوب سمی مورد استفاده در پایه های فولادی و بتنی، این ماژول ها می توانند به زیستگاه هایی طبیعی برای ماهی ها و سخت‌پوستان تبدیل شده و همچنین پشتیبانی برای زندگی نرمتنان و جلبک های دریایی باشند. به بیان دیگر، طرح "سرزمین روی آب" فقط شامل ساخت خانه هایی برای سکونت انسان ها نمی شود، بلکه بستری برای حیات دریایی نیز شکل می دهد که می تواند به پشتیبانی از جامعه انسانی روی آب کمک کند.

قفس های ماژولار می توانند برای ساخت هر چیزی روی آنها از خانه های شناور تا سایت های کمپینگ یا حتی استخرها و سوناها استفاده شوند. طرح "سرزمین روی آب" می تواند حتی به نقشه راهی برای نوع جدیدی از جامعه پویا بدون اتصال به شبکه برق سراسری در آینده تبدیل شود. ممکن است این طرح برای ساختمان های بزرگ و سنگین قابل استفاده نباشد، اما نکته همین است که سازه های کوچک‌تر و کاربردی‌تر شکل گرفته در شرایطی که به محیطی که روی آن ساخته شده اند نیز آسیبی وارد نمی کنند.  

 

آیا آخرالزمان هسته‌ای در شرف وقوع است؟

هشدار جو بایدن درباره حمله اتمی پوتین و آخرالزمان: او شوخی نمی‌کند
با این حال هنوز مشخص نیست که آیا بایدن به ارزیابی جدیدی از نیات روسیه اشاره می‌کند یا خیر. در همین هفته مقامات آمریکایی گفته‌اند که هیچ تغییری در نیروهای هسته‌ای روسیه که مستلزم تغییر وضعیت هوشیاری نیروهای هسته‌ای آمریکا است مشاهده نکرده‌اند.

جو بایدن، رئیس جمهوری آمریکا روز پنجشنبه هشت اکتبر (۱۵ مهر) گفت که جهان برای نخستین بار پس از جنگ سرد در معرض خطر «آرماگدون» (آخرالزمان) هسته‌ای قرار دارد.

به گزارش عصرایران به نقل از یورونیوز، بایدن در مراسم جمع آوری کمک‌های مالی حزب دموکرات در نیویورک با اشاره به دوران جان اف کندی، رئیس جمهوری اسبق آمریکا گفت: «از زمان کندی و بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ با چشم انداز آرماگدون مواجه نبودیم.»

بایدن گفت که پوتین وقتی تهدید می‌کند که از سلاح هسته‌ای تاکتیکی یا سلاح های بیولوژیکی یا شیمیایی برای ادامه تهاجم به اوکراین استفاده خواهد کرد، «شوخی نمی‌کند.»

وی این برآورد را دارد که تهدید پوتین واقعی است چرا که از نظر رئیس جمهوری آمریکا ارتش او به‌طور قابل توجهی ضعیف عمل می‌کند.»

کارشناسان معتقدند که اگر پوتین بخواهد از سلاح هسته‌ای استفاده کند احتمالا از سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی استفاده می‌کند که از نظر بار انفجاری کوچکتر از یک سلاح هسته‌ای استراتژیک است. اما واشنگتن بر این باور است که حتی یک حمله هسته‌ای تاکتیکی می‌تواند آتش‌سوزی گسترده‌تری ایجاد کند.

مقامات آمریکایی ماه‌ها درباره احتمال استفاده روسیه از سلاح‌های کشتار جمعی در اوکراین هشدار داده‌اند زیرا این کشور با یکسری شکست‌های استراتژیک در میدان نبرد مواجه شده‌ است. اظهارات بایدن شدیدترین هشداری بود که دولت ایالات متحده تاکنون درباره خطرات هسته‌ای بیان کرده است.

با این حال هنوز مشخص نیست که آیا بایدن به ارزیابی جدیدی از نیات روسیه اشاره می‌کند یا خیر. در همین هفته مقامات آمریکایی گفته‌اند که هیچ تغییری در نیروهای هسته‌ای روسیه که مستلزم تغییر وضعیت هوشیاری نیروهای هسته‌ای آمریکا است مشاهده نکرده‌اند.

کارین ژان پیر، سخنگوی کاخ سفید روز سه‌شنبه گفته بود «ما هیچ دلیل برای تعدیل موقعیت استراتژیک هسته‌ای خود ندیده‌ایم و همچنین نشانه‌ای نداریم که روسیه آماده استفاده قریب‌الوقوع از سلاح‌های هسته‌ای است.»

نیروهای اوکراینی از اوایل سپتامبر در تمامی جبهه‌ها در حال پیشروی بوده‌اند و بیشتر مناطق خارکیف در شمال شرق کشور و گره‌های لجستیکی مهم مانند ایزیوم، کوپیانسک و لیمان را پس گرفته‌اند.

ولودیمیر زلنسکی رئیس جمهوری اوکراین شامگاه پنجشنبه گفت: «تنها از اکتبر و تنها در منطقه خرسون بیش از ۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک اوکراین و ده‌ها منطقه آزاد شده است.»





ظهور دوقطبی سخت؛ بحران کوبا و اوکراین
آیا آخرالزمان هسته‌ای در شرف وقوع است؟
در بحران فعلی آنچه که بیش از همه چیز فضا را مخاطره آمیز کرده از بین رفتن ارزش بازدارندگی و یا با نگاهی خوش بینانه تر کاهش آن است.

آندری سوشنتسوف، مدیر برنامه کلوپ والدای در باره احتمال وقوع جنگ هسته ای در اثر گسترش حمله نظامی روسیه به اوکراین می نویسد*:

برخی کارشناسان روابط مسکو و کی یف را با روابط آمریکا و کوبا مقایسه می کنند. کوبا از یک طرف به دنبال این بود که در خط مقدم مبارزه با سرمایه داری جهانی قرار گیرد اما از طرفی دیگر در زندگی سیاسی ـ اجتماعی آمریکا تنیده شده بود. با این وجود، عواملی وجود دارد که تضادهای روسیه و اوکراین را بر خلاف روابط متخاصم واشنگتن و هاوانا نشان می دهد.

 در سه دهه گذشته، منطق روابط روسیه و غرب بر این فرض اساسی استوار بود که مسکو هرگونه اقدام ناتو برای تغییر موازنه قوا در اروپا را می پذیرد. در واقع، روسیه اغلب باید در حالت تدافعی قرار می گرفت، که به تدریج موقعیت استراتژیک خود را نه تنها در قاره، بلکه حتی در کمربند کشورهایی که در امتداد مرزهای نزدیک خود بود، بدتر کرد.

این موضوع تا لحظه ای که غرب روی پیوستن اوکراین به جامعه فراآتلانتیک قمار کرد صدق می کرد. زیرا دولت های کی یف برای سال های متمادی پروژه ملی خود را به عنوان دشمن روسیه ساخته بودند. در آن سو کوبایی وجود داشت که در استقرار تسلیحات اتمی شوروی برای مقابله با ایالات متحده کمک کرد، در حالی که فاقد توانایی های نظامی برای مبارزه با واشنگتن بود. با این همه، عواملی وجود دارند که تضادهای روسیه و اوکراین را بر خلاف روابط متخاصم واشنگتن و هاوانا نشان می دهند.


آخرالزمان هسته‌ای فرا می‌رسد؟

اول؛ بر خلاف کوبا، اوکراین شروع به نظامی سازی فشرده کرد و شروع به تبدیل شدن به یک بازیگر مهم نظامی در اروپای شرقی کرد. اتحاد جماهیر شوروی توانایی های نظامی قدرتمندی داشت و کی یف به یکی از بزرگترین وارثان پتانسیل نظامی شوروی تبدیل شد. بعدها، ناتو کمک کرد تا نیروهای مسلح اوکراین به یک ارتش کیفی بهتر تبدیل شوند. بر اساس منابع مختلف، تعداد این ارتش به ۲۵۰ هزار نفر رسیده است که تنها یک چهارم نیروهای مسلح روسیه است. اگر این رقم را به نیروهای ذخیره و کارمندان سایر سازمان های مجری قانون اوکراین اضافه کنید، این تعداد می تواند به یک میلیون نفر برسد که با اندازه ارتش روسیه قابل مقایسه است. امروز همه این قدرت در جبهه مستقر شده است.

دوم؛ در اوکراین یک تضاد اجتماعی ـ فرهنگی حل‌نشده بین افرادی با هویت طرفدار روسیه و کسانی که جهان بینی خود را با ایده ملی اوکراین غربی مرتبط می‌کنند وجود دارد. موقعیت این دومی درگیری مسلحانه داخلی با شرق کشور را از پیش تعیین کرده است. در هشت سال پس از سال ۲۰۱۴، منطقه دونباس به طور مداوم تحت فشار نظامی کی یف بوده است. این درگیری هم افراط‌گرایی مردم با هویت روسی در دونباس را از پیش تعیین کرده و هم مردمی با گرایش غرب‌گرا که روسیه را به‌عنوان یک تهدید وجودی ابدی درک می‌ کنند. دومی شروع به پیروزی بر روسیه به عنوان هدف سرنوشت خود کرد و معتقد بود که این به حل مناقشه داخلی در شرق کشور کمک می کند.

چنین مجموعه ای از تضادها با معضل هند و پاکستان قابل مقایسه است. این کشورها بیش از نیم قرن است که بر سر جامو و کشمیر در حال جنگ هستند. هر دو کشور همزمان با فروپاشی راج بریتانیا ظهور کردند. برای پاکستان، پیدایش دولت و استقلال، با مخالفت علیه هند ارتباط مستقیم دارد. هر دو کشور به طور همزمان نیروهای مسلح قابل توجهی را ایجاد کردند که اکنون شامل سلاح های هسته ای می شود. پاکستان شروع به برقراری روابط سیاست خارجی با کشورهای متخاصم هند کرد و سعی کرد تهدید ناشی از دهلی را متعادل کند.

مسکو اوکراین را به‌عنوان یک دشمن تلقی می‌کرد و متوجه شد که ظرف چند سال این کشور می‌تواند مجموعه قابل توجهی از تسلیحات را از کشورهای ناتو دریافت کند، که برای وارد کردن خسارت های عظیم به منطقه دونباس یا خود روسیه کافی است.

روسیه با یک چالش استراتژیک مضاعف روبرو بود: کاهش افق زمانی مذاکرات برای روسیه منجر به آن شد تا اوکراین در نهایت پتانسیل نظامی برای حل مسئله در شرق را به دست آورد، ضمن اینکه احساسات ضد روسی در خود اوکراین نیز به سرعت در حال رشد بود.

مجموعه این عوامل توضیح می دهد که چرا روسیه به تصمیم سوئد و فنلاند برای پیوستن به ناتو با آرامش واکنش نشان داد. اگر پتانسیل نظامی این کشورها را با هم مقایسه کنیم، آشکار می شود که آنها از این نظر به طور قابل توجهی از اوکراین پایین تر هستند. علاوه بر این، هیچ تناقض فرهنگی ـ اجتماعی بین روسیه و کشورهای شمال اروپا، همچون اوکراین، وجود ندارد، که بتواند بلافاصله منجر به تشدید درگیری نظامی شود.

علیرغم این واقعیت که این درگیری همچنان یک رویارویی مسلحانه بین دو کشور است، اما بر کل معماری نظم جهانی تأثیر می گذارد و خطوط استراتژی سیاست خارجی روسیه را تغییر می دهد. در اینجا فقط برخی از مجهولات معادله جدید جهانی آورده شده است. هنوز مشخص نیست که سرنوشت سازمان ملل چه خواهد شد و روسیه چه جایگاهی در آن خواهد داشت. اقتصاد جهانی و لجستیک چگونه عمل خواهد کرد؟ منابع انرژی روسیه چگونه و از کجا صادر می شود؟ آیا اتحادیه اروپا از نظر اقتصادی پایدار و بادوام باقی خواهد ماند؟

بدیهی است که روابط روسیه با غرب از نظر کیفی در حال تغییر است. قابل درک ترین مفهوم در این گونه از دگردیسی این است که روسیه و کشورهای ناتو اکنون همچون روح نیمه دوم دهه ۱۹۴۰ دشمن یکدیگر خواهند بود؛ یعنی زمان ظهور دوقطبی سخت. با این حال، خطوط تغییر رابطه بین ایالات متحده و اروپا نیز قابل مشاهده است.

اکنون اروپایی‌ها بین شرکای خود انتخابی نخواهند داشت و مجبور هستند فقط بر ایالات متحده تمرکز کنند. به دلیل فقدان تنوع استراتژیک، آنها مجبور به تسلیم شدن در قبال ناتو خواهند شد. از آنجایی که آنها قادر به همکاری با روسیه نیستند، مجبورند به حفاظت نظامی آمریکا تکیه کنند که هزینه بسیار بیشتری برای آنها خواهد داشت.

در این راستا، اروپا خودمختاری استراتژیک خود را از دست خواهد داد که احتمالاً یکی از پیامدهای اصلی بحران در حال گسترش است. به ویژه با اعلام الحاق چهار منطقه اوکراین یعنی زاپورژیا، خرسون، دونتسک و لوهانسک به خاک روسیه، معادلات و روند بازی ها به مراحل حساس تری رسیده و باید دید با وجود هزینه های بسیار بالا، حمله هسته ای می تواند به حالت توجیه پذیر خود برسد یا خیر. عدم آمادگی برای عقب نشینی از جانب هر یک از طرف ها موضوع مهمی بود که ناظران پیش تر هشدارهای مربوطه نسبت به آن را مطرح کرده بودند.

اگرچه جنگ لفظی در جریان مخاطرات دوره جنگ سرد بالا گرفت، اما جان اف کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا و خروشچف توافق کردند که به محض وجود تهدید واقعی انجام یک حمله هسته‌ای، تنش‌ها را کاهش دهند. مساله ای که در نهایت به عقب نشینی از مواضع منجر شد.

اما در بحران فعلی آنچه که بیش از همه چیز فضا را مخاطره آمیز کرده از بین رفتن ارزش بازدارندگی و یا با نگاهی خوش بینانه تر کاهش آن است. مساله ای که زنگ خطر را در کاخ سفید نیز به صدا در آورده است، به گونه ای که بایدن نیز اعتراف می کند که برای نخستین بار از زمان بحران موشکی کوبا، تهدیدی مستقیم درباره استفاده از سلاح اتمی وجود دارد.

رئیس جمهور آمریکا معتقد است که تهدیدهای اخیر پوتین شوخی نیست و خطر آخرالزمان هسته ای به بالاترین حد خود در ۵۰ سال اخیر رسیده است. درست مانند ۷ ماه گذشته که به باور بسیاری تهاجم روسیه به خاک اوکراین تنها یک تهدید ارزیابی می شد، اما در نهایت صورت گرفت.

زمان و جهت گیری معادلات در آینده نه چندان دور مشخص خواهد کرد که آیا روسیه از تسلیحات اتمی استفاده خواهد کرد یا اینکه وعده ها در حد تهدید باقی خواهند ماند.

* ترجمه: ابوالفضل خدائی؛ خبر انلاین


تحلیل «فارن افرز» از آینده نظام بین‌الملل؛ احتمال توفان جهانی

تحلیل «فارن افرز» از آینده نظام بین‌الملل
توفان جهانی در راه است
جهان را خطر افول شدید نظم تهدید می‌کند؛ آن هم به‌دلیل جنبه‌های ژئوپلیتیک سنتی شامل رقابت قدرت‌های بزرگ، جاه‌طلبی‌های امپراتوری‌مآبانه و نزاع بر سر منابع و همچنین مواجهه با چالش‌های جدیدی چون تغییرات آب و هوایی، همه‌گیری‌ها و اشاعه هسته‌ای.
ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در مجله فارن‌افرز نوشت که جهان و سیاست بین‌الملل با یک دهه خطرناک مواجه است؛ بازه زمانی که می‌تواند به اندازه یک قرن در آن اتفاقات جدیدی رخ دهد.
 
به گزارش دنیای اقتصاد؛ به اعتقاد این پژوهشگر ارشد مسائل بین‌الملل، جهان را خطر افول شدید نظم تهدید می‌کند؛ آن هم به‌دلیل جنبه‌های ژئوپلیتیک سنتی شامل رقابت قدرت‌های بزرگ، جاه‌طلبی‌های امپراتوری‌مآبانه و نزاع بر سر منابع و همچنین مواجهه با چالش‌های جدیدی چون تغییرات آب و هوایی، همه‌گیری‌ها و اشاعه هسته‌ای.
 
«دهه‌هایی هستند که هیچ اتفاقی در آن‌ها نمی‌‌افتد و هفته‌هایی هستند که به اندازه دهه‌ها در آنها اتفاقاتی می‌‌افتد. » این سخنان به‌طور غیرمنتظره‌ای به ولادیمیر لنین نسبت داده می‌شود که به فروپاشی سریع روسیه تزاری در بیش از ۱۰۰سال پیش اشاره دارد. اگر این سخنان به راستی متعلق به او هستند، لنین باید این را هم اضافه می‌کرد که دهه‌هایی نیز وجود دارد که در آنها به اندازه چند قرن اتفاقاتی می‌افتد. ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در مقاله‌ای در شماره سپتامبر- اکتبر ۲۰۲۲ در فارن‌افرز نوشت: جهان در میانه چنین دهه‌ای قرار دارد.  همچون دیگر نقطه عطف‌های تاریخی، خطر امروز از افول شدید نظم جهانی ناشی می‌شود. اما بیش از هر لحظه اخیر دیگری، این افول به‌دلیل همزمانی تهدیدهای قدیمی و جدید با هم تلاقی یافته و شدیدتر شده است آن هم در لحظه‌ای که ایالات متحده در موقعیت مناسبی برای مقابله با آنها قرار ندارد.
 
از یکسو، جهان شاهد احیای برخی از بدترین جنبه‌های ژئوپلیتیک سنتی است: رقابت قدرت‌های بزرگ، جاه‌طلبی‌های امپراتوری‌مآبانه و نزاع بر سر منابع.  امروز، روسیه از سوی فردی به نام ولادیمیر پوتین رهبری می‌شود که در آرزوی بازآفرینی حوزه نفوذ روسیه و شاید حتی یک امپراتوری روسی است.
 
پوتین مایل است تقریبا هر کاری برای رسیدن به این هدف انجام دهد و می‌‌تواند هر طور که می‌‌خواهد عمل کند؛ زیرا محدودیت‌‌های داخلی بر رژیم او عمدتا از بین رفته است. در همین حال، در دوران ریاست‌جمهوری شی جین پینگ، چین تلاش برای برتری منطقه‌ای و برتری بالقوه جهانی را آغاز کرده است و خود را در مسیری قرار می‌دهد که منجر به افزایش رقابت یا حتی رویارویی با ایالات متحده می‌شود.
 
اما این همه چیز نیست. این خطرات ژئوپلیتیک در حال برخورد با چالش‌‌های پیچیده جدیدی هستند که برای روزگار معاصر ما مهم هستند، مانند تغییرات آب و هوایی، همه‌‌گیری‌‌ها و اشاعه هسته‌‌ای. جای تعجب نیست که پیامدهای دیپلماتیک ناشی از رقابت‌‌های فزاینده، همکاری قدرت‌های بزرگ در چالش‌‌های منطقه‌‌ای و بین‌‌المللی را تقریبا غیرممکن کرده است، حتی اگر این همکاری به نفع آنها باشد. تصویر پیچیده‌‌تر این واقعیت است که دموکراسی و انسجام سیاسی آمریکا به اندازه‌ای در خطر است که از اواسط قرن نوزدهم دیده نشده است. این مهم است؛ زیرا ایالات متحده تنها یک کشور در میان بسیاری از کشورها نیست: رهبری ایالات متحده پشتیبان نظمی است که در ۷۵سال گذشته در جهان وجود داشته است و امروز هم چنان است و از اهمیت آن کاسته نشده است.
 
با این حال، ایالات متحده‌ای که از درون دچار مشکل و نقار و بحران شده باشد، تمایل و توانایی کمتری برای رهبری در صحنه بین‌المللی خواهد داشت. این شرایط یک دور باطل را به راه انداخته است: تشدید رقابت ژئوپلیتیک، همکاری مورد نیاز برای مشکلات جدید جهانی را دشوارتر می‌‌کند و محیط رو به وخامت بین‌‌المللی به تنش‌‌های ژئوپلیتیک بیشتری دامن می‌‌زند؛ همه اینها در زمانی است که ایالات متحده ضعیف شده و حواسش پرت شده است. شکاف وحشتناک بین چالش‌‌های جهانی و واکنش‌‌های جهانی، افزایش چشم‌‌انداز جنگ‌‌های قدرت‌های بزرگ در اروپا و هند وپاسیفیک و پتانسیل فزاینده برخی بازیگران منطقه‌ای برای ایجاد بی‌‌ثباتی در خاورمیانه در کنار هم قرار گرفته‌‌ تا خطرناک‌‌ترین لحظه را از جنگ جهانی دوم تا کنون رقم بزنند.
 
خواه آن را یک توفان کامل - یا دقیق‌تر، یک توفان ناقص- بنامید یا خیر. هشدار دادن نسبت به این خطر به معنای پیش‌بینی آینده نیست. در حالت ایده‌آل، همه چیز به سمت بهتر شدن پیش خواهد رفت. اما چیزهای خوب به ندرت به خودی خود اتفاق می‌افتند. برعکس، اگر سیستم‌ها به حال خود رها شوند، وضعشان بدتر می‌شود. بنابراین وظیفه سیاستگذاران ایالات متحده، کشف مجدد اصول و عملکرد حکومت‌داری است: هدایت قدرت ملی و اقدام جمعی علیه گرایش به بی‌نظمی. هدف باید مدیریت برخورد ژئوپلیتیک قدیم و چالش‌‌های جدید، اقدام منضبط در آنچه دنبال می‌شود و ایجاد ترتیبات یا - بهتر است بگوییم- نهادهایی باشد که در آنها اجماع کافی وجود دارد. برای انجام همه این کارها، واشنگتن باید برقراری نظم را بر تقویت دموکراسی در خارج [از کشور] اولویت دهد و همزمان برای تقویت دموکراسی در داخل تلاش کند.
 
بی نظمی در حال افزایش است
در اوت۱۹۹۰، عراق به قصد فتح سرزمینی، به همسایه کوچک‌تر خود کویت حمله کرد. جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده گفت: «این امر پابرجا نخواهد ماند.» حق با او بود. ظرف چند هفته، واشنگتن حمایت بین‌المللی گسترده‌ای را برای مداخله نظامی حول هدف محدود بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت سازماندهی کرد. مشخصه جنگ ۱۹۹۰-۱۹۹۱ خلیج‌فارس همکاری گسترده‌ای - از جمله همکاری چین و روسیه- بود که با رهبری ایالات متحده تحت حمایت سازمان ملل تقویت شد. در عرض چند ماه، این پاسخ هماهنگ با موفقیت قابل توجهی روبه‌رو شد؛ تجاوز عراق معکوس شد و استقلال کویت با حداقل هزینه احیا شد. قدرت‌های بزرگ از این هنجار حمایت کردند که نمی‌‌توان از زور برای تغییر مرزها، عنصر اساسی نظم بین‌‌المللی، استفاده کرد.
 
هیچ اتفاقی از این نوع در جهان امروز نمی‌تواند رخ دهد- همان‌طور که بحران اوکراین کاملا روشن کرده است- و این واقعیت که روسیه کشوری بسیار قدرتمندتر و تاثیرگذارتر از عراق در سال ۱۹۹۰ است، تنها تا حدی تفاوت را توضیح می‌دهد. اگرچه تهاجم روسیه حس همبستگی و سطوح چشمگیر هماهنگی را در میان کشورهای غربی برانگیخته است، اما نکته این است که جنگ در اوکراین نتوانست چیزی شبیه به استقبال تقریبا جهانی از اهداف و نهادهای نظمِ آمریکایی که در دوران جنگ خلیج‌فارس شکل گرفت، به دست بیاورد. در عوض، پکن خود را با مسکو همسو کرد و بسیاری از کشورهای جهان از امضا والبته همراهی با تحریم‌های اعمال‌شده علیه روسیه توسط واشنگتن و شرکای آن خودداری کرده‌اند. با تخلف آشکار یکی از اعضای دائم شورای امنیت از قوانین بین‌‌المللی و این اصل که نمی‌‌توان مرزها را از طریق زور تغییر داد، سازمان ملل عمدتا حاشیه‌نشین شد.
 
به یک معنا، این دو جنگ به منزله تکیه‌گاهی برای صلح آمریکاییِ (Pax Americana) پسا جنگ سرد هستند. تسلط و برتری ایالات متحده بر قدرت، نه به‌دلیل افول آمریکا بلکه به‌دلیل آنچه فرید زکریا آن را «ظهور دیگران» نامید - یعنی توسعه اقتصادی و نظامی سایر کشورها و نهادها و ظهور جهانی که با توزیع بسیار گسترده‌تر قدرت تعریف می‌شود- در شُرف کاهش قرار گرفته است. ایالات متحده با کارهایی که در داخل و در جهان انجام داد و نداد، بسیاری از میراث دوران پساجنگ سرد خود را هدر داد و نتوانست برتری خود را به نظمی پایدار تبدیل کند. وقتی پای روسیه به میان می‌آید، این شکست به‌ویژه قابل توجه می‌شود.
 
در سال‌های بلافاصله پس از فروپاشی اتحاد شوروی، کنار هم قرار گرفتن قدرت گسترده آمریکا و ضعف سرسام‌آور روسیه، این چشم‌انداز را بعید ساخت که سه دهه بعد، امور جهانی بار دیگر تحت سلطه خصومت کرملین و پایتخت‌های غربی قرار گیرد. بحث‌ها درباره چگونگی وقوع این اتفاق، با اختلاف نظرهای عمیق درباره اینکه چقدر آمریکا مستحق سرزنش است و چقدر باید به پوتین یا فرهنگ سیاسی روسیه نسبت داده شود، ادامه دارد. اما علت هرچه که باشد، انکار این دشوار است که شش دولت و رئیس جمهور در ایالات متحده چیز زیادی در چنته ندارند تا درباره تلاش‌های خود برای ایجاد رابطه موفق پس از جنگ سرد با روسیه نشان دهند.
 
امروزه، در دوران پوتین، رفتار روسیه به شکل بنیادین با اساسی‌ترین اصول نظم بین‌المللی در تضاد است. پوتین هیچ علاقه‌ای به ادغام روسیه در نظم حاکم نشان نمی‌دهد، بلکه بیشتر به دنبال نادیده گرفتن آن در زمانی است که می‌تواند و زمانی هم که نتواند، آن را تضعیف می‌کند یا کنار می‌زند. او بارها تمایل خود را برای به‌کارگیری نیروی نظامی خشونت‌بار علیه غیرنظامیان در اروپا و خاورمیانه نشان داده است. رژیم پوتین به مرزها و حاکمیت سایر کشورها احترام نمی‌گذارد، همان‌طور که در تهاجم مداوم او به اوکراین و تلاش برای ضمیمه کردن بخش‌هایی از این کشور شاهد بودیم.
 
تجاوز روسیه بسیاری از مفروضات را که بر تفکر درباره روابط بین‌‌الملل در دوران پسا جنگ سرد تاثیر گذاشته بود، برهم زد. این امر تعطیلات تاریخی را که بر اساس آن جنگ بین کشورها نادر بود، به پایان رساند. رویکرد روسیه در حمله به اوکراین «هنجار» علیه تصاحب سرزمینی و قلمرو کشورها با زور را از بین برده است. این حمله نشان داده است که وابستگی متقابل اقتصادی سدی در برابر تهدیدات علیه نظم جهانی نیست. بسیاری بر این باور بودند که اتکای روسیه به بازارهای اروپای غربی برای صادرات انرژی خود باعث ایجاد محدودیت - یا در بهترین حالت خویشتن‌داری- می‌‌شود.
 
در واقع، چنین روابطی همان‌گونه که نتوانست از آغاز جنگ جهانی جلوگیری کند، در تعدیل رفتار روسیه هم ناکام ماند. بدتر اینکه، وابستگی متقابل، محدودیت بر کشورهای دیگری بود که به روسیه وابستگی یافته بودند (مهم‌تر از همه آلمان) تا خود روسیه. به عبارت دیگر، این وابستگی، بیشتر به ضرر کسانی (و نه روسیه) تمام شد که به روسیه وابستگی داشتند. با تمام این تفاصیل، روسیه از دل جنگ اوکراین که طولانی خواهد شد، ضعیف بیرون خواهد آمد. بر خلاف اتحاد شوروی، روسیه هر چیزی هست جز یک ابرقدرت. حتی قبل از اینکه کشورهای غربی، روسیه را در پاسخ به حمله این کشور به اوکراین تحریم کنند، اقتصاد روسیه از نظر تولید ناخالص داخلی جزو ده اقتصاد بزرگ جهان هم نبود. حداقل تا حدی به دلیل آن تحریم‌ها، انتظار می‌رود که اقتصاد این کشور در سال۲۰۲۲ تا ۱۰درصد کوچک‌تر شود.
 
اقتصاد روسیه همچنان به‌شدت به تولید انرژی وابسته است؛ نیروهای مسلح این کشور نشان دادند که رهبری و سازمان‌دهی ضعیفی دارند و با ناتو همخوانی ندارند [و اصلا در حد و اندازه ناتو هم نیست]. با این حال، باز هم این ضعف روسیه است که در مقابل تمایل و توانایی پوتین برای انجام اقدامات بی‌پروایانه با قدرت نظامی و هسته‌ای که دارد، روسیه را به چنین خطری تبدیل می‌کند.
 
روسیه یک مشکل حاد و کوتاه‌مدت برای ایالات متحده است. در مقابل، چین چالش میان‌مدت و بلندمدت بسیار جدی‌تری را ایجاد می‌کند. این قول که ادغام چین در اقتصاد جهانی این کشور را از نظر سیاسی بازتر، بازارگراتر و در سیاست خارجی معتدل‌تر می‌کند، جواب نداد و حتی نتیجه معکوس داشته است. امروز، چین در داخل سرکوب‌گرتر است و از زمان حکمرانی مائوتسه تونگ به این سو، قدرت بیشتری را در دستان یک فرد [شی جین پینگ] قرار داده است. شرکت‌های دولتی در همه جا حضور دارند؛ درحالی‌که دولت به دنبال محدود کردن صنعت خصوصی است. چین مرتبا دارایی‌های معنوی دیگران را دزدیده و آن را دستکاری کرده است. توان نظامی متعارف و هسته‌ای آن کشور به‌طور قابل توجهی افزایش یافته است. این کشور دریای چین جنوبی را نظامی کرده، همسایگان خود را از نظر اقتصادی تحت فشار قرار داده، وارد درگیری مرزی با هند شده، دموکراسی را در هنگ‌کنگ تار و مار کرده است و همچنان به افزایش فشار بر تایوان ادامه می‌دهد.
 
با این حال، چین نیز ضعف‌های داخلی قابل توجهی دارد. پس از دهه‌ها شکوفایی، اقتصاد کشور اکنون شروع به توقف کرده و منبع اصلی مشروعیت رژیم را کمرنگ کرده است. مشخص نیست که چگونه حزب کمونیست چین می‌تواند رشد اقتصادی قوی را - با توجه به محدودیت‌های سیاسی این کشور- احیا کند که [این کند شدن سرعت رشد اقتصادی ] مانع نوآوری و واقعیت‌های جمعیتی، از جمله کاهش نیروی کار می‌شود. در همین حال، سیاست خارجی تهاجمی چین، باعث دوری بسیاری از همسایگان از این کشور می‌شود و موجب بیگانگی آنها از چین شده است. چین تقریبا در دهه آینده با یک انتقال رهبری دشوار روبه‌رو خواهد شد. شی نیز مانند پوتین، قدرت را در دستان خود تثبیت کرده که هرگونه جانشینی را پیچیده کرده و شاید منجر به جنگ قدرت شود. پیش‌‌بینی نتیجه دشوار است: یک نزاع داخلی می‌‌تواند منجر به کاهش کنشگری بین‌‌المللی چین یا ظهور رهبران معتدل‌تر شود؛ اما همچنین می‌‌تواند منجر به سیاست‌‌های خارجی ملی‌‌گرایانه‌‌تر شود که برای جلب حمایت یا منحرف کردن توجه عمومی طراحی شده‌‌اند.
 
آنچه مسلم است این است که شی و دیگر رهبران چین تصور می‌‌کنند که چین برای رفتار تهاجمی خود، با توجه به اینکه دیگران بیش از حد به صادرات آن یا دسترسی به بازارش وابسته هستند، هزینه کمی خواهد پرداخت. تا حال این فرض به اثبات رسیده است. با این حال، درگیری بین ایالات متحده و چین دیگر یک احتمال دور به نظر نمی‌رسد. در همین حال، با تشدید بحران در روابط واشنگتن با مسکو و پکن، روسیه و چین نزدیک‌‌تر می‌‌شوند. آنها با یک سیستم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده دشمنی مشترک دارند؛ سیستمی که برای نظام‌های سیاسی آنها در داخل و جاه‌طلبی‌های خارجی‌شان ناسازگار است. آنها به‌طور فزاینده‌ای مایلند به اعتراضات خود عمل کنند و این کار را به‌صورت متوالی انجام می‌دهند. بر خلاف ۴۰ یا ۵۰سال پیش، این ایالات متحده است که اکنون خود را موجود عجیبی در رابطه با دیپلماسی مثلثی می‌بیند.
 
مراقب شکاف باشید
با تیره شدن تصویر ژئوپلیتیک در میان قدرت‌های بزرگ، شکافی بین چالش‌های جهانی و ابزارهای مقابله با آنها باز شده است. بهداشت جهانی را در نظر بگیرید؛
همه‌گیری کووید محدودیت‌های سازمان بهداشت جهانی و عدم تمایل یا ناتوانی حتی کشورهای ثروتمند و توسعه‌یافته را برای پاسخ به بحرانی که آنها دلایل زیادی برای پیش‌بینی آن داشتند، آشکار کرد. حدود ۱۵ تا ۱۸میلیون نفر در سراسر جهان تاکنون در نتیجه این بیماری جان خود را از دست داده‌اند که میلیون‌ها نفر از آنها در حقیقت به شکلی غیرضروری تلف شدند.
 
تقریبا سه سال پس از شروع همه‌‌گیری، امتناع چین از همکاری با یک تحقیق مستقل به این معنی است که جهان هنوز نمی‌‌داند منشأ ویروس کجاست و در ابتدا چگونه گسترش یافته است و همین مساله، جلوگیری از شیوع بعدی را دشوارتر می‌‌کند و این البته نمونه‌‌ای بارز از ناکارآمدی‌های قدیمی ژئوپلیتیک آشنا را به‌دست می‌دهد که با مشکلات جدیدی آمیخته شده است. 
 
در میان دیگر چالش‌‌های جهانی، تغییرات اقلیمی مسلما بیشترین توجه بین‌‌المللی را به خود جلب کرده است، و به درستی هم چنین است. تا زمانی که جهان در این دهه پیشرفت سریعی در کاهش انتشار گازهای گلخانه‌‌ای نداشته باشد، حفظ و حفاظت از حیات آن‌گونه که می‌‌شناسیم و می‌دانیم، در این سیاره بسیار دشوارتر خواهد شد. اما تلاش‌های دیپلماتیک کم است و هیچ نشانه‌ای از بهبود نشان نمی‌دهد. هریک از کشورها اهداف اقلیمی خود را تعیین می‌‌کنند و هیچ هزینه‌‌ای برای نرسیدن به این اهداف تا نصفه و نیمه رسیدن تعیین نشده است. ایجاد رشد اقتصادی پس از همه‌‌گیری و گرفتار شدن در کمبود عرضه انرژی - نگرانی‌‌ای که با جنگ در اوکراین و اختلالاتی که در بخش انرژی ایجاد شده، تشدید یافته است - تمرکز کشورها را بر امنیت انرژی به بهای ملاحظات آب و هوایی افزایش داده است.
 
یک‌بار دیگر، یک نگرانی سنتی ژئوپلیتیک با یک مشکل جدید برخورد کرده است و مبارزه با هر یک را دشوارتر می‌کند. وقتی صحبت از گسترش (اشاعه) هسته‌ای می‌شود، واقعیت پیچیده‌تر است. برخی از محققان پیش‌بینی کرده‌اند که ده‌ها کشور تا کنون سلاح‌های هسته‌ای ساخته‌اند. در واقع، تنها ۹ کشور برنامه‌های تمام‌عیاری را در همین رابطه توسعه داده‌اند. بسیاری از کشورهای پیشرفته صنعتی که می‌توانند تسلیحات هسته‌ای تولید کنند، ترجیح داده‌اند این کار را نکنند. از زمانی که ایالات متحده در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم چنین کرد، هیچ‌کس از سلاح هسته‌ای استفاده نکرده و هیچ گروه تروریستی هم به آن دسترسی پیدا نکرده است.
 
اما ظواهر می‌تواند فریبنده باشد: در غیاب گسترش (اشاعه)، سلاح‌های هسته‌ای ارزش جدیدی پیدا کرده‌اند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین از سلاح‌های هسته‌ای شوروی که در قلمرو آن باقی مانده بود، دست کشید. از آن زمان تاکنون، دو بار توسط روسیه مورد تهاجم قرار گرفته است؛ نتیجه‌ای که ممکن است دیگران را متقاعد کند که دست کشیدن از سلاح‌های هسته‌ای امنیت یک کشور را کاهش یا در معرض خطر قرار می‌دهد. رژیم‌‌های عراق و لیبی پس از کنار گذاشتن برنامه‌های تسلیحات هسته‌‌ای خود سرنگون شدند؛ امری که می‌‌توانست رهبران دیگر کشورها را در انجام این کار مردد کند یا آنها را تشویق کند که مزایای توسعه یا دستیابی به قابلیت‌‌های هسته‌‌ای را در نظر بگیرند.
 
کره‌شمالی درحالی‌که به گسترش زرادخانه هسته‌‌ای خود و ابزارهای به‌کارگیری آن ادامه می‌‌دهد، امن و ایمن باقی مانده است. به نظر می‌رسد روسیه نیز به نوبه خود، جایگاه بالایی برای تسلیحات هسته‌ای در موضع دفاعی‌اش اختصاص داده است. تصمیم ایالات متحده برای رد دخالت مستقیم نظامی در اوکراین به‌دلیل ترس از اینکه اعزام نیرو یا ایجاد منطقه پرواز ممنوع می‌تواند منجر به جنگ جهانی سوم هسته‌ای شود، از سوی چین و دیگران به‌عنوان مدرکی تلقی خواهد شد که نشان می‌دهد داشتن یک زرادخانه هسته‌ای قابل توجه می‌تواند واشنگتن را بازدارد یا حداقل این کشور را به خویشتن‌داری بیشتری وادار کند. در صورتی که در خاورمیانه کشوری بتواند به این تسلیحات دست یابد، ممکن است این منطقه که کم‌ثبات‌ترین منطقه در جهان است در آستانه دوران خطرناک تری قرار گیرد.
 
مشکل در داخل
همان‌طور که مشکلات جدید و قدیمی با هم برخورد می‌کنند و نظم تحت رهبری ایالات متحده را به چالش می‌کشند، شاید نگران‌کننده‌ترین تغییرات در داخل خود ایالات متحده رخ دهد. این کشور نقاط قوت بسیاری دارد. اما برخی از مزایایش - حاکمیت قانون، انتقال منظم قدرت، توانایی جذب و حفظ مهاجران با استعداد در مقیاس بزرگ، تحرک اجتماعی و اقتصادی - اکنون نسبت به گذشته قطعیت کمتری دارد و مشکلاتی مانند خشونت با اسلحه، جرم و جنایت در مناطق شهری، سوء‌مصرف مواد مخدر و مهاجرت غیرقانونی بارزتر شده است. علاوه بر این، شکاف‌های سیاسی هم این کشور را عقب نگه داشته است.
 
امتناع گسترده جمهوری‌خواهان از پذیرش نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰، که منجر به حمله به ساختمان کنگره در ۶ژانویه۲۰۲۱ شد، احتمال ظهور «مشکلاتی» از نوع ایرلند شمالی اما با نسخه آمریکایی را نشان می‌دهد.
 
خشونت محلی با انگیزه‌های سیاسی ممکن است در ایالات متحده امری عادی شود. تصمیمات اخیر دیوان عالی و واکنش‌های متفاوت داخلی به آنها، تصور و برداشت از «ایالات متفرقه آمریکا» را تقویت کرده است. در نتیجه، مدل سیاسی آمریکا جذابیت کمتری پیدا کرده و عقب‌‌نشینی دموکراتیک در ایالات متحده به عقب‌‌نشینی در جاهای دیگر هم کمک کرده است.
 
آنچه وضعیت را بدتر می‌کند سوءمدیریت اقتصادی ایالات متحده است که منجر به بحران مالی جهانی در سال۲۰۰۸ شد و اقدامات اشتباه اخیر باعث افزایش سرسام‌‌آور تورم می‌شود و به شهرت و اعتبار این کشور لطمه می‌‌زند.  شاید نگران‌کننده‌ترین مساله، از بین رفتن ایمان به ثبات اساسی واشنگتن باشد.
 
بدون اجماع بین آمریکایی‌ها درباره نقش مناسب کشورشان در جهان، نوسانات وحشتناکی در سیاست خارجی ایالات متحده - از نفوذ فاجعه‌بار دولت جورج بوش در عراق، تا ضعف موکد دولت اوباما در خاورمیانه و جاهای دیگر و تا بی‌‌کفایتی و معامله‌‌گرایی دولت ترامپ، که بسیاری را به شک انداخت که آیا تعهدات قبلی یا ثابت دیگر در واشنگتن اهمیت دارد یا خیر - رخ داده است.
 
دولت بایدن کارهای زیادی برای اولویت دادن به ائتلاف‌‌ها و مشارکت‌‌ها انجام داده است، اما در برخی مواقع تردیدها را درباره استواری و شایستگی آمریکا، به‌‌ویژه در جریان خروج هرج‌‌ومرج وار نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال گذشته، تقویت کرده است. این واقعیت که نمی‌توان پیش‌بینی کرد که چه‌کسی در آینده دفتر بیضی شکل را اشغال خواهد کرد، چیز جدیدی نیست.
 
چیزی که جدید است این است که نمی‌توان درباره این مساله زیاد به حدس وگمان پرداخت که این شخص چگونه به رابطه ایالات متحده با جهان رسیدگی خواهد کرد. نتیجه این است که متحدان و شرکای ایالات متحده به‌طور فزاینده‌ای چاره ای ندارند جز اینکه اتکای مستمر به واشنگتن را در مقابل گزینه‌های دیگر، مانند خودکفایی بیشتر یا احترام به همسایگان قدرتمند، بسنجند. یک خطر دیگر این است که توانایی واشنگتن برای بازدارندگی رقبا کاهش می‌یابد؛ زیرا دشمنانش ایالات متحده را بسیار متفرق و نامنسجم دیده یا می‌بینند که این کشور تمایلی به اقدام ندارد.
 
در رویارویی با هیاهوهای ژئوپلیتیک و چالش‌‌های جهانی که به نظر می‌‌رسد مشخصه این دهه است، هیچ دکترین یا ساختار فراگیری برای سیاست خارجی آمریکا نمی‌‌تواند نقشی را ایفا کند که «مهار» طی دوران جنگ سرد ایفا کرد، زمانی که این مفهوم از میزان مناسبی از وضوح و اجماع برخوردار بود. چنین ساختارهایی برای هدایت سیاستگذاران، توضیح سیاست‌‌ها به مردم، اطمینان بخشی به متحدان و علامت دادن به دشمنان مفید هستند. اما دنیای معاصر به کار چنین چارچوب ساده‌ای نمی‌آید: امروزه، چالش‌های بسیار زیادی از انواع مختلف وجود دارد که در یک ساختار واحد قرار نمی‌گیرند. واقعیت این است که دیگر نمی‌توان از نظم جهانی به‌عنوان یک پدیده واحد صحبت کرد: نظم ژئوپلیتیک سنتی‌ای وجود دارد که منعکس‌کننده توازن قدرت و میزان اشتراک هنجارها است و چیزی وجود دارد که می‌توان آن را «نظم جهانی شدن» نامید که منعکس‌کننده وسعت و عمق تلاش مشترک برای رویارویی با چالش‌هایی مانند تغییرات آب و هوا و بیماری‌های همه‌گیر است. نظم جهانی (یا فقدان آن) به‌طور فزاینده‌ای مجموع این دو است.
 
این به آن معنا نیست که ایالات متحده باید به سادگی از آن دفاع کند و هر موضوع سیاست خارجی را به‌صورت جداگانه یا در انزوا بررسی کند. اما به جای یک ایده بزرگِ واحد، واشنگتن باید از تعدادی اصول و شیوه‌ها برای هدایت سیاست خارجی خود استفاده کند و خطر ایجاد فاجعه در دهه آینده را کاهش دهد. این تغییر به یک سیاست خارجی‌ای تبدیل می‌شود که عمدتا مبتنی بر ائتلاف برای جلوگیری از تجاوز روسیه و چین و مشارکت انتخابی همفکران برای رسیدگی به چالش‌های جهانی است که ایالات متحده نمی‌تواند به تنهایی از آنها چشم‌پوشی کند یا از عهده آنها برآید. علاوه بر این، ترویج دموکراسی در داخل به جای خارج باید در کانون توجه ایالات متحده باشد؛ زیرا در صورت شکست تلاش، چیزهای بیشتری برای ساختن و از دست دادن بیشتر وجود دارد.
 
بزرگ‌ترین تهدید فوری برای نظم جهانی از تجاوز روسیه به اوکراین نشأت می‌گیرد. مدیریت صحیح جنگ مستلزم تعادلی ظریف است، تعادلی که عزم را با واقع‌گرایی در هم می‌آمیزد. غرب باید حمایت نظامی و اقتصادی گسترده‌‌ای از اوکراین به عمل آورد تا از ادامه حیات این کشور به‌عنوان یک کشور مستقل اطمینان حاصل کند و مانع از کنترل روسیه بر سرزمین‌‌هایی بیشتر از آنچه هم اکنون در اختیار دارد شود، اما غرب نیز باید بپذیرد که نیروی نظامی به تنهایی نمی‌‌تواند به اشغال روسیه پایان دهد. این نتیجه مستلزم تغییر سیاسی در مسکو و ورود رهبری است که مایل به کاهش یا پایان دادن به حضور روسیه در اوکراین در ازای لغو تحریم‌ها باشد. پوتین هرگز چنین توافقی را نخواهد پذیرفت. واشنگتن و شرکای آن برای ارائه یک مصالحه ارزشمند برای رژیم آینده فرضی در مسکو، باید تحریم‌‌های شدیدتری را بر تمام صادرات انرژی روسیه وضع کنند؛ مهم‌تر از همه، ممنوعیت صادرات گاز طبیعی به اروپا.
 
درباره چین، ایالات متحده نیز به تقویت پایه‌های نظم منطقه‌ای نیاز دارد. این به معنای اولویت دادن به اتحاد این کشور با ژاپن، گروه کواد (استرالیا، هند، ژاپن، و ایالات متحده) و گروه آکوس (استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده) است. ایالات متحده با استفاده از درس‌‌هایی که از تماشای رقص ناخوشایند اروپا با روسیه به دست آمده است، باید وابستگی متقابل خود به چین را کاهش دهد که در بسیاری از موارد، بسیار شبیه به وابستگی به روسیه است. این به معنای کاهش روابط اقتصادی است؛ به‌طوری‌که واردات از چین و صادرات به آن برای سلامت اقتصادی ایالات متحده و شرکای آن ضرورت کمتری داشته باشد که در صورت امکان، ایستادگی در برابر چین یا حتی تحریم آن را آسان‌تر می‌کند؛ البته اگر نیاز شود. ایالات متحده و سایر کشورهای غربی باید انعطاف‌‌پذیری زنجیره‌های تامین در مواد حیاتی را از طریق ترکیبی از تنوع و افزونگی، ذخیره‌‌سازی، ترتیبات ادغام و در صورت لزوم افزایش تولید داخلی تقویت کنند. این «جداسازی» اقتصادی نیست، بلکه بیشتر «فاصله»‌گذاری اقتصادی است.
 
اگر چین علیه تایوان دست به اقدامی بزند، واشنگتن و شرکای آن نیز باید با قاطعیت پاسخ دهند. اجازه دادن به چین برای تصرف این جزیره عواقب عظیمی در پی خواهد داشت: تمام متحدان و شرکای آمریکا وابستگی امنیتی خود به ایالات متحده را مورد تجدید نظر قرار می‌دهند و یا مماشات با چین یا نوعی خودمختاری استراتژیک را انتخاب می‌کند که احتمالا مستلزم دستیابی به سلاح هسته‌ای است. درگیری بر سر تایوان همچنین به‌دلیل نقش مسلط تایوان در تولید نیمه هادی‌های پیشرفته، به یک شوک اقتصادی عمیق جهانی منجر می‌شود. جلوگیری از چنین سناریویی - یا در صورت لزوم، دفاع در برابر حمله چین - واشنگتن را ملزم می‌دارد که موضعی شفاف و راهبردی درباره تایوان اتخاذ کند و شکی باقی نگذارد که ایالات متحده برای حفاظت از این جزیره مداخله نظامی خواهد کرد و ابزارهای اقتصادی و امنیتی را برای پشتیبانی از این تعهد به‌کار خواهد گرفت. مشارکت بین‌المللی بیشتر مورد نیاز خواهد بود که حداقل مستلزم هماهنگی یک بسته تحریمی قوی با متحدان اروپایی و آسیایی است.

احتمال نابودی نزدیک بشر با هوش مصنوعی!

نابودی قریب الوقوع بشر با هوش مصنوعی!

نابودی غریب الوقوع بشر با هوش مصنوعی!
گروه علمی:محققان دانشگاه آکسفورد و گوگل در تحقیقات مشترکی که پیرامون هوش مصنوعی انجام داده‌اند، به نتایج ترسناکی دست یافته‌اند. مقاله تحقیق مذکور به این اشاره دارد که هوش مصنوعی فراتر از حد تصور پیش خواهد رفت و در آینده‌ای نه‌چندان دور بر زمین حکمرانی خواهد کرد. نتیجه این حکمرانی، به نابودی نسل بشر خواهد انجامید.
هوش مصنوعی پدیده‌ای فوق‌العاده در عصر فناوری است که فرآیند انجام بسیاری از کارها را تسریع کرده و بخشی از پیشرفت چشمگیر دنیای تکنولوژی محسوب می‌شود. این فناوری چندین بار سبب حل مشکلات پیچیده شده و تقریبا در روندهای مختلفی توسط برنامه‌نویسان مورد استفاده قرار می‌گیرد. با این حال طی تحقیقات جدید و تخصصی که انجام شده، به‌نظر می‌رسد که این فناوری همیشه مفید نخواهد بود و توسعه پیشرفته آن روزی به ضرر نسل بشر تمام می‌شود.
پیش‌بینی‌ها در مورد پایان نسل بشریت توسط هوش مصنوعی روزی محقق می‌شوند
بر اساس گزارشها، محققان دانشگاه آکسفورد و گوگل در کنار هم به نتایج قابل استناد و البته تاسف‌باری رسیده‌اند. بر این اساس، تهدیدات AI می‌توانند بر اساس مجموعه‌ای از شرایط و اتفاقات تغییر کنند و گسترش بیابند. این اولین باری نیست که هوش مصنوعی به عنوان عامل احتمالی تهدیدکننده برای نسل بشر در نظر گرفته می‌شود، اما نتایج تحقیقات جدید گوگل و آکسفورد نیز جذاب است.

ممکن است نحوه ساخت، آموزش و برنامه‌نویسی آن متفاوت باشد. بنابراین احتمالات و راه‌های زیادی وجود دارند که نوعی از این هوش به شکل خبیثانه طراحی شود و در نهایت عامل نابودی بشریت باشد. سرپوش گذاشتن و پاک کردن صورت مسئله نیز کمکی به حل مشکل نخواهد کرد و حتی اگر جلوی توسعه چنین هوشی گرفته شود، سرانجام روزی فرا می‌رسد که یکی از انواع هوش مصنوعی که روزانه با آن سر و کار داریم، دست به فتح کره خاکی بزند.

دبی و برنامه ریزی ساخت بزرگ‌ترین منطقه فناوری با انتشار کربن صفر جهان(+فیلم و عکس)

دبی و بزرگ‌ترین منطقه فناوری با انتشار کربن صفر جهان(+فیلم و عکس)
این منطقه میزبان سرمایه گذاری های مشترک برای توانمندسازی کارآفرینان به منظور ایجاد یک زیست‌بوم فناوری شهری منحصر به فرد خواهد بود.

عصر ایران - شرکت یو آر بی مهندسی بزرگ‌ترین منطقه فناوری شهری جهان در منطقه الجداف در دبی را بر عهده گرفته است.

دانلود فیلم

به گفته شرکت یو آر بی، افزایش جمعیت، شهرنشینی و تاثیرات تغییرات آب و هوایی موجب افزایش نیاز شهرها به انعطاف‌پذیری، زیست‌پذیری و هوشمند بودن شده است. از این رو، ایجاد شهرهای پایدار دیگر یک انتخاب نیست و به یک ضرورت تبدیل شده است. این امر مستلزم برنامه‌ریزان با تجربه در طراحی و ارائه جوامع پایدار است. 

ساخت و ساز جدید در دبی به گذار جهانی به سمت کسب اهداف کربن صفر خواهد پیوست و می تواند به خانه کارآفرینان نمونه تبدیل شود. این شرایط دبی را به یک مرکز شهری برای ارائه نوآوری و توانمندسازی یک زیست‌بوم فناوری منحصر به فرد برای گسترش در کشور امارات و جهان تبدیل می کند. همچنین، این منطقه فناوری شهری دارای تاسیسات تجاری و آموزشی متعدد خواهد بود.

تمرکز بر طراحی شهرهای پایدار با انتشار کربن صفر

شرکت یو آر بی دارای توسعه‌دهندگان و مشاورانی با تجربه است که مدیریت توسعه، برنامه ریزی حرفه ای، خدمات چشم انداز و معماری با تمرکز بر طراحی شهرهای پایدار با انتشار کربن صفر را ارائه می کند. این شرکت توسط بهارش باقریان، یک طراح ارشد با بیش از 18 سال سابقه تاسیس شده است.

باقریان دیدگاه خود درباره پروژه جدید را به اشتراک گذاشته و دبی را یکی از بهترین شهرهای جهان برای رهبری تحول فناوری شهری عنوان کرده است. به گفته وی، منطقه فناوری شهری یک هاب فناوری جهانی جدید برای نوآوری شهری خواهد بود. با مساحت کلی 140 هزار متر مربع، این بزرگ‌ترین منطقه فناوری شهری جهان خواهد بود. از این رو، دبی را به مرکز نوآوری شهری تبدیل می کند.

این منطقه جدید تاسیسات و امکانات مختلف برای کنفرانس ها، آموزش، پژوهش، سمینارها، کسب و کارها و غیره را ارائه می کند. ساختمان هایی که در این منطقه ساخته می شوند با فناوری ها و امکانات پیشرفته خود انتشار کربن ناشی از روند ساخت و ساز و بهره‌برداری را جبران خواهند کرد و هرچه بیشتر نیروی کار کم کربن را تقویت می کنند.

چهار هزار شغل در زمینه فناوری شهری سبز، آموزش و پرورش

منطقه فناوری شهری که قرار است در منطقه الجداف در دبی ساخته شود، می تواند 4000 فرصت شغلی در زمینه فناوری شهری سبز، آموزش و پرورش ایجاد کند. همچنین، این منطقه میزبان سرمایه گذاری های مشترک برای توانمندسازی کارآفرینان به منظور ایجاد یک زیست‌بوم فناوری شهری منحصر به فرد خواهد بود.

این منطقه رشد راه حل های فناوری شهری در مقیاسی بسیار بزرگ‌تر از گذشته را هدف قرار داده و همچنین فرصت های سرمایه گذاری برای مبتکرانی فراهم می کند که با برخی از حیاتی‌ترین مسائل مرتبط با شهرهای پایدار کار می کنند. این منطقه از نوع جدیدی از شرکت های نوآورانه پشتیبانی خواهد کرد که برای رشد سریع به یک بستر و سکو نیاز دارند.

منطقه فناوری شهری دبی میزبان موسسه فناوری شهری نیز خواهد بود که نسل آینده رهبران فناوری شهری را آموزش می دهد و فرصت هایی را برای معرفی نوآوری های جدید فراهم می کند. این در شرایطی است که مشارکت های ثمربخش دولتی خصوصی که می توانند موجب شکل‌گیری فناوری های سبز آینده شوند را نیز تشویق می کند.