واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

مقاله ای از برتراند راسل: چگونه از عقاید نادرست بپرهیزیم؟

از وبلاگ mahtabi2004.persianblog.ir

مقاله زیر از “برتراندآرتور ویلیام راسل” فیلسوف، منطق‌دان، ریاضی‌دان، مورخ، جامعه شناس و فعال صلح طلب بریتانیایی قرن بیست است که به وسیله ابراهیم اسکافی به فارسی ترجمه شده است.برتراند راسل در تاریخ هجدهم می ۱۸۷۲ دیده به جهان گشود و در دوم فوریه ۱۹۷۰ بر اثر آنفلوانزا در در ولز درگذشت. بنا به وصیت برتراند، جسدش را سوزانند و خاکسترش را روی کوههای ولز ریختند.در ۱۸۷۴ وقتی راسل تنهاچهار سال داشت، مادرش را بر اثر دیفتری از دست داد. مدت کوتاهی پس از آن خواهرش راشل که از خودش چهار سال بزرگتر بود، درگذشت. تنها دو سال بعد در ۱۸۷۶ پدر راسل بر اثر برونشیت از دنیا رفت. راسل در۱۹۰۱ موفق به کشف “پارادوکس راسل” شد و هفت سال بعد به عضویت انجمن سلطنتی بریتانیا درآمد. در طول جنگ جهانی اول به دلیل مبارزات ضد جنگ از دانشگاه اخراج و زندانی شد.

متن این مقاله به شرح زیر است:

چگونه از عقاید نادرست بپرهیزیم؟

برای پرهیز از انواع عقاید نادرستی که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای مهلک تر بازمیدارد.

اگرموضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی
که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را میخورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشدکتابی درباره عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت میبرد، مرتکب چنین اظهار نظری نمیشوم. درهرحال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی
درباره تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد
از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای
جزمی درباره آنها دست بردارد.

اغلب موضوعات از این ساده تر به بوته ی آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند.
اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو
میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفهادر افکار شما تزلزل ایجاد کند.

اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید.

یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم
سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر
بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده
است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشند، اما

هردو نمیتوانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.

برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثی کند.

شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فن آوریهای جدید موافقند. اما اگر شما میخواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثه ای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه میداد. من گاهی بر اثر این گونه گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد.

نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند.

همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه ای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. دراینجا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سوآلی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که میدانیم در دیگربخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل .نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است

+ آنسوی مه ; ٧:٠٠ ‎ب.ظ ; یکشنبه ٢٧ امرداد ۱۳٩٢

بهترین راه مقابله با داعش اکنون مسأله این است!

(از روزنامه شهروند به قلم آقای "متین مسلم" 

۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۶ مرداد)

درحالی که حاکمیت سیاسی عراق خود را شدیدا درگیر بحران جانشینی نوری مالکی کرده است،  وضعیت نظامی و امنیتی این کشور و نیز منطقه متأثر از بلاتکلیفی سیاسی در بغداد روزبه روز نگران کننده تر می شود.     داعش یا آنچه که خود مدعی است <<دولت اسلامی شام و عراق>> نه تنها به تحکیم مواضع اقدام،  بلکه در تازه ترین تهدید،  کشور کویت را یک هدف معین و مشروع برای اشغال و سرنگونی دولت آل صباح معرفی کرده است.     طی هفته گذشته  نیز عناصر وابسته به این سازمان تروریستی  شهر عرسال لبنان را به آشوب کشانده و عملا نشان دادند اهداف آنها به عراق و منطقه خلیج فارس محدود نخواهد ماند.    اما در ارتباط با تحرکات نظامی سازمان داعش آنچه امروز بیشتر از اهداف آنها جلب توجه می کند و کمتر موردتوجه قرار می گیرد در پیش گرفتن نوع و نحوه عملیات،  اقدامات و اهداف میدانی نظامی است که عمدتا  توسط  ارتش های کلاسیک و رسمی مورد استفاده قرار می گیرد تا نیروهای شبه نظامی.     یعنی <<تهدید اولیه سیاسی،   انجام  حمله تمام عیار نظامی و در نهایت پاکسازی و استقرار جغرافیایی>>.   این مدلی کاملا کلاسیک برای ارتش های مدرن و منظم است.    نیرو هایی با ساختار پارتیزانی کمتر از این روش ها و استراتژی های  نظامی  استفاده می کنند.     دلایل آن کاملا روشن است که بدیهی ترین آنها این موارد هستند:    1- عدم وجود نیروی کافی.    2- عدم وجود امکانات پایدار و لجستیکی برای اداره یک شهر یا مکان مشخص وسیع غیرنظامی.     3- به زیر ضرب رفتن نیروی شبه نظامی به عنوان اهدافی در دسترس برای ارتش مقابل.    حال به لحاظ نظامی زمانی که یک گروه شبه نظامی یا میلیتسیایی استاندارد نبرد خود را مطابق با  ارتشی مجهز و رسمی تنظیم و به کار می گیرد و در موقعیت شهری و غیرنظامی استقرار می یابد،  باید نتیجه بگیریم حتما پاره ای از معادلات سیاسی و میدانی حتما  تغییر کرده اند و صدالبته  در ارزیابی اولیه از توان دشمن  اشتباه محاسباتی  صورت گرفته است.     سازمان داعش اینک از این منظر بیشتر موجب نگرانی است. درست یا غلط، اشتباه محاسباتی یا هر چیز دیگر،   تجربه  تا به امروز نشان داده کوچک انگاشتن و بی تحرک و خاصیت فرض کردن  این سازمان استقراری در عراق،  کمکی به یافتن راه حلی برای برخورد،  مقابله یا کنترل آن نکرده است و اطلاق عبارت <<گروه>> به سازمانی خطرناک  اگر با این تصور صورت گرفته و می گیرد تا کوچک و با تاریخ مصرف معین نشان داده شود، حداقل به لحاظ تحولات نظامی و ارزیابی های میدانی  بی شک  تصوری بسیار اشتباه و مخاطره آمیز است. این سازمان خطرناک (و موارد مشابه) تنها برای نبرد به میدان نمی آیند (کما این که داعش این گونه است) بلکه هدف اصلی آنها استقرار سیاسی با تکیه بر استانداردهای حاکمیتی و تبدیل خود به عادت منطقه ای است که شروط اولیه آن ایجاد فضای مناسب سیاسی و دوم داشتن ارتشی مجهز و ثروتمند است.  مجهز برای عملیات و ثروتمند برای تهیه تجهیزات و جذب نیرو. من این نکته را در مطالب قبلی هم یادآور شده بودم که از شروع بحران فعلی و سقوط موصل در 6 ژوئن از جنبه سیاسی، نحوه برخورد بارزانی، دولت ترکیه، مواضع قطر و عربستان و از همه مهم تر نحوه مقابله دولت مرکزی بغداد با بحران و مواضع بارزانی، بسیار عجیب و غیرقابل ارزیابی به نظر می رسید. آیا بارزانی فکر می کرد با آزاد گذاشتن عوامل داعش و تضعیف دولت عراق به هدف نهایی اعلام استقلال کردستان دست خواهد یافت؟ آیا دولت های ترکیه و قطر و عربستان تصور می کردند دولت مالکی را با بحران روبه رو و وادار به کناره گیری خواهند کرد؟ یا شاید مالکی تصور می کرد با بهره گیری از بحران و ترساندن نیرو های سیاسی قادر خواهد بود اولا دولت سوم خود را تشکیل دهد. ثانیا با اعلام حالت فوق العاده نه تنها داعش، بلکه مخالفان را از صحنه سیاسی بیرون خواهد انداخت؟ (اتهامی که مخالفان خصوصا هوشیار زیباری متوجه مالکی کرده اند). می تواند همه این موارد باشد، شاید هم نه! نمی دانم! پاسخ به این سوالات مستلزم گذشت زمان است. به هرحال تصور می کنم مشکل اصلی در عدم توانایی کنترل بر بحران عراق و سازمان تروریستی داعش، به 2 عامل مهم بازمی گردد:  اول، محاسبات به شدت اشتباه از ساختار حرفه ای و توانایی نظامی و امکاناتی این سازمان.  دوم محاسبه پراشتباه دیگر از توانایی سیاسی و مذهبی این نیرو برای بازسازی خود.  محاسبات اشتباهی که از همان ابتدا موجب شد نه دولت مرکزی عراق و نه همسایگان این کشور منجمله ایران به اهمیت و خطر تازه متولد شده پی نبرند یا حداقل خطر را آن گونه که واقعا بود ندیدند و موردتوجه قرار ندادند.  برنامه ریزی ها و اهداف نظامی داعش نشان می دهد ساختار نظامی و امنیتی آن از الگو های مرسوم بر سازمان های چریکی تبعیت نمی کند. نیروی چریکی و میلیتسیایی تحت هیچ شرایطی خود را اسیر، محدود و گرفتار موقعیت نبرد برای تسخیر شهر و یا مراکز غیرنظامی نمی کند مگر آن که از قبل محاسبات سیاسی و جمعیتی مکان هدف را برای استقرار دایمی انجام داده باشد. استقرار، ویژگی یک ارتش رسمی است تا یک گروه چریکی. پس باید یک جای تحلیل های اولیه و قبلی اشتباه بوده باشد که برای مقابله آینده، لازم است این محل آسیب را شناسایی شود.  شاید چندان خوشایند نباشد اما آنچه مسلم به نظر می رسد و به آن معتقدم آن است که مقابله با این سازمان خطرناک یا دولت خودخوانده اسلامی صرفا به صورت نظامی کارساز نخواهد بود و توسل صرف به این راه جز عمیق تر، طولانی تر و فرسایشی کردن جنگ نتیجه ای به دنبال نخواهد داشت. نه الزاما به دلیل قدرت نظامی این تشکیلات، بلکه بیشتر به این علت که سازمان مذکور از پشتوانه ای سیاسی و مذهبی در داخل و خارج عراق برخوردار است که راه مقابله با آن را بسیار مشکل کرده است. یافتن راه حلی جامع، فراگیر و توافقی منطقه ای و بین المللی برای مقابله با داعش حداقل برای تهران امری فوری و ضروری است. پیش از آن که این گروه رسما به عنوان یک نیروی سیاسی و استقراری به بخشی از عادت منطقه تبدیل شود.

 

کالبدشکافی مساله داعش از نظر دکتر سید حمزه صفوی

           کالبدشکافی مساله داعش  (از سایت عصر ایران؛ تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۷)
نگاهی به چشم انداز آینده همکاری یا تنازع کشورهای اسلامی منطقه خلیج فارس
عصر ایران -  دکتر سید حمزه صفوی - بحران داعش را می توان از سه زاویه مورد بررسی قرار  داد:

1)    ریشه های داخلی آن در ساختار قدرت درون عراق
2)    بازیگران بین المللی موثر بر آن
3)    بازیگران منطقه ای موثر بر آن

این نوشتار بر آن است تا ضمن مروری اجمالی بر دو موضوع اول، به عنصر سوم یعنی نقش بازیگران منطقه ای دخیل در بحران داعش بپردازد و از دل مباحث مطرح شده، پیشنهادهایی برای آینده مسائل منطقه خلیج فارس مطرح کند.

الف) ریشه های داخلی:

برای ریشه های داخلی بحران به وجود آمده در عراق دلایل ذیل را می توان بیان کرد:
 
1-    تغییرات سریع درسیستم توزیع قدرت از حزب بعث و نظام توتالیتر به ساختار دموکراسی: از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی تا سال 2003 ساختار قدرت در عراق ابتدا بر اساس سیستم پادشاهی و سپس جمهوری بوده است. جمهوری که در آن روسای جمهور مادام العمر بسان دیکتاتورها بر این کشور حکمرانی کرده اند. بواقع دموکراسی و مدنیت نه تنها میان شهروندان عراقی بلکه در میان نخبگان سیاسی نیز نهادینه نشده بود. از این رو جامعه عراق با سقوط صدام حسین شاهد تغییرات سریع مبانی قدرت در این کشور بوده است.

2-    در جامعه ی عراق حفظ نظم بطور سنتی توسط یک منبع مقتدر غیر قابل منازع توسط حزب بعث و صدام حسین، ارتش و استخبارات عراق تامین می شد و فرد درون کشور مجالی برای عرضه پیدا نمی کردند. پس از سرنگونی صدام و حزب بعث و اشغال عراق، ایالات متحده نقش این قدرت بلامنازع را ایفا می کرد و تامین نسبی امنیت را بر عهده گرفت. پس از کاهش نیروهای آمریکایی و خروج بخش قابل توجهی از آنها از عراق، وظیفه تامین امنیت بر عهده نظام سیاسی عراق افتاد که فاقد آن سطح قدرت برتر بودند و این نبود قدرت فائقه، طمع ناراضیان اهل سنت، بعثی ها و فرماندهان سابق ارتش و عناصر استخبارات عراق از توزیع جدید قدرت در ساختار حکومت عراق مبتنی بر رای مردم را برانگیخت که به دلیل شکست رای های انتخاباتی، از راه های دیگر دست به تامین منافع خود بزنند.

3-    ضعف نوری مالکی در ایجاد اتحاد بین محورهای مختلف دارای قدرت در میان شیعیان و نیز اهل تسنن به نحوی که خود را در قدرت سهیم بدانند. 

4-    اهمال در رسیدگی به طرح های عمرانی و رفاهی مصوب در سه استان مهم و سنی نشین الانبار، نینوا و صلاح الدین

5-    عدم تصفیه کامل بعثیان از ارتش و دستگاه های امنیتی ، عدم اشراف نظام اطلاعاتی و ارتش نوری مالکی از کودتای شکل گرفته و آموزش ناکارآمد آنها در طول سالهای اشغال، و مهمتر از همه شکل نیافتن یک قدرت نظامی وفادار به نظام سیاسی جدید (همچون سپاه بدر در یک تشکل نظامی قدرتمند) برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی عراق و نظام سیاسی آن.

6-    سیاست های دوگانه اقلیم کردستان عراق در برابر دولت مرکزی از زمان سقوط صدام حسین عملا موجب ایجاد دو قدرت مجزای بغداد و اربیل در این کشور شده بود. تلاش مقامات اربیل برای خودمختاری بیشتر و یا استقلال کامل و افزایش تنش ها میان طرفین پس از فروش نفت این منطقه بدون مداخله حکومت مرکزی زمینه بسط بحران در عراق شده بود. 

کالبدشکافی مساله داعش

ب) ریشه های بین الملل

بطور کلی به نظر می رسد منافع قدرت های جهانی اقتضا می کند منطقه ی خلیج فارس از صلح و ثبات و امنیت پایدار برخوردار نباشد که سه دلیل عمده دارد:

1.    خلأ امنیتی که نیاز به حضور قدرت های جهانی را در منطقه توجیه می کند. هر چه این عدم امنیت بیشتر باشد، نیاز بیشتر و در نتیجه وابستگی بیشتر را در پی خواهد داشت. منابع سرشار زیرزمینی نفت و گاز را می توان دلیل تقلای قدرت های جهانی برای حضور فیزیکی در منطقه دانست.

2.    فروش اسلحه یکی از پر سودترین تجارت ها با تولید ثروت ماندگار برای قدرت های جهانی می باشد. رقابت ها، چالش ها و مشکلات امنیتی در منطقه، بزرگترین فرصت را برای کارتل های تسلیحاتی قدرت های بزرگ و رسیدن منابع سرشار ثروت را فراهم می آورد.

3.    ایجاد امنیت پایدار برای رژیم صهیونیستی

بحران داعش را نیز در همین چارچوب می توان بررسی کرد. لذا شاهد یک دوگانگی متضاد در مواضع اعلامی و اعمالی آمریکا در مورد داعش هستیم. با وجود قانونی و دموکراتیک بودن دولت نوری مالکی، در عمل آمریکا کمک جدی به مالکی برای کنترل بحران داعش نکرد و پس از حدود سه هفته حتی مواضع اعلامی اش نیز در یک تحلیل گفتمانی، نقطه ثقل پیامش از محکوم کردن حرکت داعش، به مواضع عربستان مبنی بر اینکه ظهور داعش به واسطه اشتباهات مالکی است، متمایل شد. گزارش اخیر اسنودن از افشای حمایت آمریکا از داعش نیز دلیلی بر این مدعاست.

پ) نقش بازیگران منطقه ای

مهمترین مسئله در بحران داعش، نقش بازیگران منطقه ای در آن است. عقبه ی فکری و عقیدتی داعش توسط سلفی گری تغذیه می شود، نهادهای امنیتی و اطلاعاتی عربستان، پشتوانه داعش برای جذب نیرو و حرکت تاکتیکی در عراق هستند. بسیاری از نیروهای داعش در اردن آموزش دیده اند. شبکه های الجزیره و العربیه به نحو هوشمندانه ای به مخاطبان القا می کنند داعش علت نیست بلکه معلول است. نکته مستتر و گاه آشکار در گزارش های این شبکه ها تاکید اغراق آمیز بر اشتباهات مالکی و به نوعی القای این مطلب است که حکومت شیعیان به حقوق دیگر گروه های عراق ظلم کرده و حرکت داعش به نوعی تظلم خواهی اقلیتی است که از طرف شیعیان مورد اجحاف واقع شده.

همانطور که اشاره شد، نوری مالکی اشتباهاتی داشته اما مسئله تاکید بیش از اندازه و گاه اغراق آمیز بر اشتباهات او توسط رسانه های کشورهای عربی منطقه به عنوان عاملی برای مشروع جلوه دادن اقدامات داعش، استفاده می شود. حال آنکه اصولا ریشه بحران داعش در عوامل متعددی است که ضعف مالکی در رده های چندم آن می آید.

از سوی دیگر دلارهای نفتی سرشار عربستان و قطر به عنوان پشتوانه ای محکم در قدرت گیری داعش ایفای نقش می کند.
مسئله اصلی در بحران داعش این است که منطقه ی خلیج فارس و آسیای جنوب غربی در مرحله ی گذار ژئوپلیتیکی قرار دارد. 

نکته اصلی مقاله حاضر این است که: داعش حاصل رقابت های بلوغ نیافته ی استراتژیک بین قدرت های منطقه ای است. مانند هر نقطه دیگری در دنیا، کشورها به دنبال تامین منافع ملی در منطقه ی زیستی خود هستند ولی در منطقه ی خلیج فارس این وضعیت، پیچیده شده است. بطور خلاصه دلایل گره پدید آمده از قرار ذیل است:

1.    رقابت های ایدئولوژیک در منطقه و رقابت قدرت در منطقه. 

2.    وجود پول سرشار و بی زحمت حاصل از نفت که سطح مطالبات و درخواست های دولت های فعال منطقه را بالا برده و دست آنها را برای صرف هزینه های گزاف در جهت رسیدن به خواسته های بعضاً جاه طلبانه باز گذاشته است.

3.
    القای تفکر شیعه هراسی و ایران هراسی بین اعراب توسط گروه های ذی نفوذ. 

4.    عدم شکل گیری فضای گفتگو بین نخبگان در سه سطح حکومتی، دانشگاهی و دینی در منطقه فضای ذهنی هر سه گروه را از یکدیگر به شدت دور کرده است و انباشت های ذهنی متخاصم را تقویت کرده و روز به روز بر رشد آن می افزاید.

نتیجه گیری:

مسئله ی داعش را می بایست در بطن تنازع بزرگ ژئوپلیتیکی شکل گرفته در منطقه تحلیل و ارزیابی کرد. دیوارهای قطور بی اعتمادی و نیز عطش سیری ناپذیر برخی قدرت های نفتی منطقه برای بسط حوزه نفوذ خود که به طور طبیعی واکنش طرف دیگر را در پی خواهد داشت، در کنار پول هنگفت و بی دغدغه حاصل از نفت، از مهمترین عوامل شکل گیری وضعیت موجود در منطقه از جمله بحران داعش است. اگر وضعیت بر همین منوال پیش برود، اثر وضعی بحران داعش در عراق و سوریه ایجاب می کند قدرت هایی که داعش منافع آنان را تهدید می کند رفته رفته از حالت دفاعی خارج شده و شاهد تسری ناامنی نه فقط در سوریه وعراق بلکه به کشورهای دیگر منطقه باشیم؛که البته این نه مطلوب کشورهای منطقه است و نه به نفع  جهان اسلام.

با روند تحولات کنونی مشکل بتوان چشم انداز دلگرم کننده ای را پیش روی دولت ملت های مسلمان جهان متصور شد. بنابراین به نظر می رسد منافع ملی کشورهای منطقه ایجاب می کند ساز و کارهایی برای همکاری با مکانیسم تقسیم منافع از طریق دیپلماتیک جایگزین وزن کشی های میدانی شود.

چالش های بین دولت های منطقه ی آسیای جنوب غربی، عمیق تر از چالش های میان دول اروپایی در سیصد سال گذشته نیست. مدل رسیدن به تفاهم گسترده سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، می تواند از یک همکاری اقتصادی مورد بهره برداری قرار گیرد. بواقع برآوردی از بافت اجتماعی منطقه خاورمیانه نسبت به سایر مناطق جهان نظیر آمریکای لاتین، اتحادیه اروپا و کشورهای آسه آن، حاکی از اشتراک های گسترده تری است که محصول صدها سال زیست این ملت ها در کنار یکدیگر بوده است.  البته این بحث نیاز به شکل گیری زیرساخت اولیه تبادل افکار در میان سه سطح نخبگان میان کشورها دارد که این محتاج به یک فرهنگ کلامی قابل فهم برای یکدیگر در پرتو نوعی اعتماد نسبی است.

پیشنهادها


برای رسیدن به این بستر کلامی قابل فهم پیشنهاد می شود:

در پله ی اول گفتگوهای انتقادی غیر رسانه ای در سطوح بالای تصمیم گیری استراتژیک میان کشورها ایجاد شود. شفاف سازی اختلافات و پالایش آنها از سوء تفاهمات حاصل این فعالیت می تواند باشد.

در گام بعدی اختلافات در هیأت های کارشناسی رتبه بندی می شوند و مکانیسم همکاری مبتنی بر تقسیم منافع جایگزین وضع فعلی تنازع می شود. این بستر نیازمند سعه صدر، بخشش و روشنگری، از تبعات ادامه ی روند موجود و محسنات اتخاذ راه حلی جدید در منطقه برای رسیدن به منافع ملی و منطقه ای تک تک کشورهای آسیای جنوب غربی و خلیج فارس است.

لجاجت، عصبیت و منیت و در مقابل خردورزی، اعتدال و منفعت طلبی متعارف از وجوه شخصیتی انسان هاست که سه سطح نخبه ی تصمیم گیر و تاثیرگذار جوامع اسلامی نیز از آن مستثنا نیستند. بنابراین در سایه استمرار گفتگوها و عزم طرفین برای حصول به یک نتیجه متمرکز و مثبت، قسمت دوم وجوه شخصیتی نخبگان امکان تعالی یافته و مبنای تصمیمات صحیح قرار خواهد گرفت که در این صورت نیز امکان اعاده منافع عده کثیری از مردم در سایه ائتلاف فراهم می شود.

فردافکنی (کار امروز را به فردا انداختن) ساخت‌یافته

(تکمیل مطلب از واحد)

نوشته ای دیدم در وبلاگ «استادان علیه تقلب» با عنوان «فردافکنی ساخت‌یافته» که ابتدا یک مقدمه ای مربوط به موضوع وبلاگشان به قلم آقای پیامی هست و سپس مطلب اصلی. هم از نظر موضوعی جالب و مهم و مفید هست و هم از نظر سبک نگارش صادقانه و خنده دار. در پایان بخشی از پرسش و پاسخ را هم که مفید بوده آورده ام. ممنون از نگارنده و مشارکتگران آن. 

البته نظر خود من (مهندس شجاعی) این است که اکثر افراد کمابیش با این مسأله (کار امروز را به فردا انداختن) درگیر هستند و فقط اندازه ها و نحوه برخورد و مدیریت شرایط فرق می کند و با پیشنهاد آخر آقای پری نویسنده اصلی مطلب به عنوان راه دوم موافقم ولی راه اول و اصلی سعی مدام در  رفتن مستمر به سمت کارهای لازم است که یک سعی مستمر و بی پایان هست و باید باشد و نباید تأخیر افتادن و عقب ماندن کارها موجب فرار ذهنی آدم از آنها بشود تا مسأله تشدید شود. با این سعی مستمر، انضباط (دیسیپلین) آدم به مرور افزایش میابد و تبدیل به عادت و سپس شخصیت انسان می شود.
 روی موضوع برنامه ریزی و تجربیات خودم در برنامه ریزی موفق و عمل موفق به آن انشاءالله مطالبی خواهم نوشت و اصولا یکی از پروژه های مهم اکنون واحد ما، نرم افزاری برای ارتقاء قابلیت برنامه ریزی و اجرای برنامه های فردی هست که با کتاب یا نوشته هایی در این مورد از خود من انشاءالله همراه خواهد شد ولی فعلا خوب است مطلب زیر را بخوانید و به نتیجه گیری فعلی خود برسید.



ااا پیامی | پنجشنبه, ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳

بعضی از کسانی که وارد تحصیلات تکمیلی می‌شوند به خوبی می‌دانند که با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی خود وقتی برای درس خواندن و پژوهش ندارند و در واقع به صورت از پیش تعریف شده قصدشان بر این است که متقلبانه مدرکی بگیرند و بروند. اما همه متقبان در این گروه قرار ندارند. بسیارند کسانی که با شرایط مناسب و وقت کافی و انگیزه فراوان و استعداد بالا پا به دانشگاه می‌گذارند اما روزها، ماه‌ها و سال‌ها بر آنها می‌گذرد بدون آنکه قدم مفیدی در راه پژوهش خود بردارند. پس از گذر زمان روزی دانشجو به خود می‌‌آید و می‌بیند که دیگر زمانی برایش نمانده و باید یکی از دو راه را انتخاب کند: رهاکردن تحصیل و یا تقلب که متاسفانه اکثرا از بیچارگی راه دوم را انتخاب می‌کنند. در واقع خیلی از کسانی که الان در دخمه‌های روبروی دانشگاه تهران و نزد کسانی نشسته‌اند که تا دیروز کارشان تکثیر و فروش رستم‌التواریخ و ایرج میرزا و جزوه کنکور رزمندگان بود و امروز دکتر و پرفسورهای قلابی روانه بازار کار ایران می‌کنند، شاید چند سال قبل به خواب هم نمی‌دیدند که روزی به چنین خفت و خواری بیافتند تا بخواهند رساله و مقاله‌هایی (که نوشتن آنها موجب شعف و افتخار هر دانشجویی است) را از چنین موجوداتی طلب کنند، آنهم در شرایطی که می‌دانند فردا ممکن است تشت رسوایی‌شان از بام بیافتد چون به فروشنده هیچ کالای غیر قانونیاطمینان نتوان کرد (خواه پایان‌نامه باشد، خواه موادمخدر و خواه مشروبات‌الکلی، که اگر کالایشان تقلبی از آب درآید مرجعی برای رسیدگی به شکایت مال‌باخته و آبروباخته نیست). 

در واقع «فردافکنی» (کار امروز را به فردا انداختن چیزی که در دوران کارشناسی به نام «درس خواندن شب امتحان» شناخته می‌شود و بسیاری از دانشجویان از آن رنج می‌برند)، می‌تواند تیر خلاصی بر یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی باشد. پروفسور جان پری استاد سرشناس فلسفه در دانشگاه استنفورد است. او در سال 1996 در این باره نوشتاری منتشر کرد. به دلیل ارائه نظریه «فردافکنی ساخت‌یافته» این نوشتار برنده جایزه ایگ‌نوبل در سال 2011 و شاخه ادبیات گردید! این نوشتار در سال 2014 تبدیل به فصل اول کتابی شد با نام «هنر فردافکنی» که نویسنده در آن به صورت جامع‌تر، با پرداختن به مسائل بیشتر و البته قدری جدی‌تر به بحث در مورد مشکل فردافکنی و همچنین به ارائه راهکارهایی برای آن پرداخته است. از آنجا که نویسنده خود دچار چنین مشکلی است، به حکم هر چه از دل برآید، بر دل نشیند، متن کتاب و نوشتار بسیار مفید و خواندنی است. نوشتار به این قرار است.

 

فردافکنی ساخت‌یافته

نوشته پروفسور جان پری، استاد دانشگاه استنفورد


  نویسنده در حال طناب بازی با جلبک‌های دریایی، در زمانی که کارهای انجام نشده‌ای دارد.


هر کس قادر به انجام دادن هر مقدار کار است، به شرط آنکه آنها کارهایی نباشد که قرار است در حال حاضر به انجام رساند. رابرت بنچلی. 1947.

من چند ماه بود که خیال داشتم به نوشتن این نوشتار بپردازم، اما چرا بالاخره حالا دارم این کار را می‌کنم؟ چون بالاخره قدری وقت آزاد پیدا کردم؟ خیر. من الان برگه‌های امتحانی تصحیح نشده دارم، برگه‌های سفارش کتاب برای کتابخانه را باید پر کنم، یک طرح پژوهشی است که باید آن را داوری کنم و نسخه‌های اولیه پایان‌نامه‌هایی هست که باید آنها را بخوانم. من دارم روی این نوشتار کار می‌کنم چون از این راه می‌توانم همه این کارها را انجام ندهم. این چکیده چیزی است که من آن را فردافکنی ساخت‌یافته می‌نامم. راهکاری اعجاب‌انگیز که من آن را کشف کرده‌ام که فردافکنان را تبدیل به انسان‌هایی مفید می‌کند. کسانی که به خاطر آنچه که انجام می‌دهند و بهره‌برداری‌ای که از وقت‌شان می‌کنند، مورد احترام و تحسین‌اند. تمامی فردافکنان کارهایی باید انجام دهند را از سر خودشان باز می‌کنند. فردافکنی ساخت‌یافته هنری است که به واسطه آن این عادت بد، به خدمت شما درمی‌آید. نکته کلیدی اینست که فردافکنی به معنای اینکه شخص هیچ کاری انجام ندهد نیست. فردافکنان به ندرت کاملا بیکارند؛ آنها کارهای تقریبا مفیدی انجام می‌دهند، مثلا باغبانی یا تراشیدن مدادها یا درست کردن نمودار برای اینکه هر وقت خیالش را داشتند چگونه پرونده‌هایشان را مرتب کنند. چرا فردافکنان این کارها را می‌کنند؟ برای اینکه از این راه می‌توانند کاری که مهمتر است را انجام ندهند. اگر تنها کار باقیمانده که باید یک فرافکن انجام دهد تراشیدن چند مداد باشد، هیچ نیرویی در زمین نیست که بتواند او را وادار به انجام این کار کند. با این حال، فرافکن می‌تواند انگیزه لازم برای انجام کارهای سخت، وقت‌گیر و مهم را داشته باشد، مادامی که این کارها راهی باشند که او را از انجام کاری مهم‌تر بازدارد.

فردافکنی ساخت‌یافته یعنی اینکه ساختار کارهای که لازم است انجام دهیم را به گونه‌ای تغییر دهیم تا این واقعیت بلا اثر گردد. لیستی را در نظر بگیرید که فرد از کارهایش در ذهن دارد و آنها را به ترتیب اهمیت مرتب کرده است. کارهایی که به نظر ضروری‌تر می‌رسند در بالای لیست هستند اما کارهای ارزنده‌ای نیز هستند که جایگاه پایین‌تری دارند. انجام این کارها معمولا راهی است برای انجام ندادن آنهایی که در بالای لیست قرار دارند. با این گونه سازمان‌دهی کارها، فردافکن تبدیل به شهروند مفیدی خواهد شد. در واقع فردافکن می‌تواند حتی تبدیل به کسی شود، همان‌طور که من شدم، که به انجام کارهای فراوان معروف است.

ایده‌آل‌ترین موقعیتی که من به عنوان یک فردافکن ساخت‌یافته داشته‌ام مربوط به زمانی است که من و همسرم در برنامه سکونت‌گاه همکاری مشارکت می‌کردیم. (سکونت‌گاه همکاری برنامه‌ای بود که در آن دانشگاه استنفورد منزل برخی استادان را در جوار خوابگاه دانشجویان قرار می‌داد تا با هم بیشتر در تماس باشند.) هر روز عصر من با فشار برگه‌هایی که باید تصحیح می‌شدند، درس‌هایی که باید برای ارائه آماده می‌شدند و کارهای شورای گروه که باید انجام می‌شدند، از در ویلایمان که مجاور خوابگاه بود خارج می‌شدم و به لابی خوابگاه می‌رفتم. در آنجا یا با ساکنان پینگ‌پونگ بازی می‌کردم یا برای حرف زدن به اتاق‌هایشان می‌رفتم یا اینکه فقط آنجا می‌نشستم و روزنامه می‌خواندم. به این صورت بود که من به عنوان یک عضو نمونه سکونتگاه همکاری معروف شدم و برای خودم اعتباری کسب کردم. یکی از نادر پرفسورهایی که برای دانشجویان غیرتکمیلی (لیسانس و فوق دیپلم) وقت می‌گذارد و به آنها نزدیک می‌شود و درک‌شان می‌کند. کاری که من انجام داده بودم این بود: پینگ‌پونگ بازی کردن با هدف انجام ندادن کارهای مهم‌تر و نتیجه نهایی کسب اعتباری همانند مستر چیپس (داستان و سریال تلویزیونی در مورد یک آموزگار دلسوز).

فردافکن‌ها خیلی وقت‌ها مسیر غلطی را انتخاب می‌کنند. آنها سعی می‌کنند که تعداد کارهایی که برای انجام دارند را به حداقل برسانند، با این پیش فرض که اگر کارهای کمی برای انجام داشته باشند، فردافکنی را کنار خواهند گذاشت و کارها را به خوبی انجام خواهند داد. ولی این رویه بر خلاف فطرت فردافکنان است و بزرگترین منبع انگیزه آنها را نابود می‌کند. داشتن تعداد اندکی کار در فهرست کارها که طبیعتا مهمترین کارها هستند و تنها راه برای انجام ندادن آنها این می‌تواند باشد که فرد هیچ کاری انجام ندهد. این روش به جای اینکه شخص را تبدیل به آدم موثری کند، او را تبدیل به یک سیب‌زمینی پشندی بی‌مصرف می‌کند.

در اینجا ممکن است بپرسید که تکلیف کارهای مهمی که در بالای لیست قرار دارند و هرگز انجام نمی‌شوند چیست؟ قبول می‌کنم که اینجا ممکن است مشکلی پیش بیاید.

ترفندی که در اینجا باید به کار گرفته شود این است که پروژه‌های مناسبی برای قرار گرفتن در بالای لیست انتخاب گردند. ایده‌آل آن است که این کارها دارای دو ویژگی باشند، یکم، چنین به نظر بیاید که موعد مشخصی دارند (در حالی که واقعا ندارند). دوم، چنین به نظر بیاید که بسیار پر اهمیت هستند (در حالی که واقعا نیستند). خوشبختانه چنین کارهایی زندگی ما را احاطه کرده‌اند. در دانشگاه‌ها بخش عمده‌ای از کارها در این رده قرار می‌گیرند و مطمئنم در سایر موسسات بزرگ هم وضع بر همین منوال است. مثلا چیزی که الان در بالای لیست کارهای من قرار دارد، به پایان بردن نوشتاری در مورد «فلسفه زبان». این کار بنا بود یازده ماه پیش انجام شود. من تعداد بسیاری از کارهایم را پیش بردم تا این یک کار را انجام ندهم. دو سه ماه پیش دچار احساس گناه شدم و نامه‌ای به سردبیر نوشتم و گفتم از این تاخیر بسیار متاسفم و قصد جدی دارم که این کار را به انجام برسانم. نوشتن این نامه، البته، راهی بود برای کار نکردن روی مقاله. این پوششی بود تا چنین جلوه دهد که من چندان از روند کار عقب نیستم، و در هر صورت این مقاله چقدر مهم است؟ آن قدر مهم که بالاخره یک زمانی یک کاری پیدا شود که به نظر مهم‌تر از آن بیاید، آن وقت روی آن کار خواهم کرد.

مثال دیگر فرم‌های سفارش کتاب برای کتابخانه دانشگاه است. الان که دارم این مقاله را می‌نویسم خرداد است. در ماه مهر من قرار است درس «معرفت شناسی» را ارائه دهم. مهلت سفارش کتاب هم، همین حالا گذشته است. برای من آسان است که این کار را عاجل در نظر بگیرم (توضیح برای کسانی که فردافکن نیستند، من زمانی مهلت چیزی را عاجل می‌بینم که یکی دوهفته از آن گذشته باشد). تقریبا هر روز منشی گروه به من یادآوری می‌کند و دانشجویان هم گاهی سوال می‌کنند بالاخره ما باید ترم بعد چه بخوانیم، و فرم‌های پر نشده درست وسط میز من هستند. دقیقا زیر کاغذ ساندویچی که چهارشنبه گذشته خوردم. این کار در نزدیکی بالای لیست من قرار دارد و دائم من را اذیت می‌کند و به من انگیزه می‌دهد که کارهای مفید ولی الکی کم اهمیت‌تر را انجام دهم. اما واقعیت قضیه، سر کتابفروشان الان گرم با فرم‌هایی است که نافردافکنان پر کرده‌اند. من می‌توانم کار خودم را وسط تابستان هم انجام دهم و مشکلی هم پیش نمی‌آید. کتاب‌های که من سفارش می‌دهم سرشناس و پرخواننده و از ناشران معتبر هستند. من از الان تا، فعلا می‌گویم، اول مرداد کارهایی پیدا خواهم کرد که به نظر مهم‌تر از اینها بیایند و آن وقت روانم احساس آسودگی خواهد کرد که با پرکردن این فرم‌ها، آن کارها را انجام ندهم.

خواننده ممکن است در اینجا احساس کند که فردافکنی ساخت‌یافته نیازمند مقدار مشخصی خودفریبی است، انگار که شخص دارد مرتبا شبکه (شرکت) هرمی را روی خودش پیاده می‌کند. دقیقا همین طور است. شخص باید دارای این توانایی باشد که کارهایی با اهمیت کاذب و موعد غیرواقعی را به رسمیت بشناسد و در خود این احساس را به وجود آورد که آنها واقعا مهم و ضروری هستند. این امر مشکلی نیست چرا که اکثریت قریب به اتفاق فردافکنان توانایی فوق‌العاده‌ای در خود فریبی دارند. و چه چیزی می‌تواند شکوهمندتر از آن باشد که انسان از یک نقص شخصیتی برای جبران نقصی دیگر بهره‌برداری نماید.

موافقین ۳ مخالفین ۲۹۳/۰۲/۱۸
ااا پیامی

نظرات (۸)

این پست بسیار عالی بود. مخصوصا جمله آخر. "چه چیزی می‌تواند شکوهمندتر از آن باشد که انسان از یک نقص شخصیتی برای جبران نقصی دیگر بهره‌برداری نماید."

در خودم این را دیدم. زمانی که نمی خواهم کاری انجام دهم کتاب می خوانم. با اینکه لیست بالایی از کارها مرا به سوی خود دعوت می کنند.
همکار محترم ، جناب پیامی،  مواردی را که تحت عنوان فردا فکنی (procrastination) ذکر کردید بسیار جالب و مفید بود.  اما دو موضوع
اول- بسیاری از جماعت متقلب فردافکن نیستند. فقط به این نتیجه رسیده اند که در اوضاع فعلی مدرک دکتری حداقل مدرک تحصیلی محسوب می شود.  یعنی وقتی که مدرک دکتری را گرفتی و در یکی از هزاران "دانشگاه" کشور استخدام شدی دیگر کسی سئوال نمیکند که تز دکتری تو در مورد چه بود یا چند مقاله و با چه کیفیتی چاپ کردی.  سر کلاس میروی و دانشجوی بی علاقه به خزعبلاتت گوش خواهد داد و هر چه بیسواد تر باشی راضی تر خواهند بود. 
دوم- در مورد فردا فکنی کارها و تحقیقات بسیار زیادی در علوم روانکاوی شده است و دلایل آن عموما محدود و مشخص است. بهتر است فردافکن به فکر درمان اساسی این درد باشد تا دور زدن و تسکین آن.  
بهرحال از این نوشته تشکر می کنم.  اگر یک ویرایش هم بشود و غلطهای املایی رفع شود بسیار عالی میشود.  
پاسخ: 

در مورد اول، همانی است که در پست نوشته ام و شما هم همان را نوشته اید. همه متقلبان فردافکن نیستند و همه شان هم متقلبان بالفطره (که هدفشان استخدام یا افزایش پایه حقوق به هر قیمتی است) نیستند. البته با شما در موردی موافق نیستم. اگر نگاهی به محیط های دانشگاهی بیاندازیم محبوب ترین استادان، استادان باهوش و با سواد اند. اما استادان بی سواد بر خلاق گروه اول که امتحان گرفتنشان استاندارد و نرمال است بر دو دسته تقسیم می شوند. یا استادان بی سوادی که بسیار بر دانشجویان آسان می گیرند تا به طمع نمره کسی بر بی سوادی شان معترض نشود و یا امتحان را بیش از حد سخت می گیرند تا معترضان به بی سوادی شان را متهم به درس نخوانی کنند و تا حدودی شهرت به بی سوادی را از خود دور نمایند. اما در مورد دوم، به مسایلی چون روانشناسی و جامعه شناسی و حتی تا حدودی پزشکی دید مهندسی نتوان داشت و مراجعه به متخصص را معادل حل آسان و سریع مساله نتوان دانست. به هر حال شناخت درمانی یکی از روش های موثر و اثبات شده است که وقتی فرد مشکل خود را بشناسد و آنگاه احساس بد به خود (خود کم بینی) را از خود دور نموده و با درایت شرایط خود را بهبود خواهد داد. پیامی

بهترین مقاله ای که می شد در فصل امتحانات خواند و از آن بسیار انگیزه گرفت
تا بتوان تا حد ممکن از"فردا فکنی" اجتناب کرد.

من حدود بیست ساله که کارشناسی ارشد الکترونیک از یکی از دانشگاههای خیلی خوب ایرون گرفتم و تا حالا به عنوان مربی تو یکی از واحدهای دانشگاه آزاد مشغول بودم. همیشه سعی کردم که خوب درس بدم و مطالب جدید . حدود 4 ساله که شروع کردم به دکتری ولی از یه طرف کار و مشکلات زندگی فرصت کار روی رساله رو نمیده  و از یه طرفم استانداردام رو نمیخوام زیر پا بذارم.  از طرف دیگه خیلی هزینه کردم و دلم نمیاد دوره رو ول کنم.  تمام مدت وسوسه اینکه به یکی از این شماره تلفن توی اعلامیه ها زنگ بزنم داره منو میکشه.   خیلی از همکارام که از دانشگاهای ضعیف مدرک گرفته بودن یه جوری یه دکترا جور کردن و الان هم رئیس دانشکده و غیره شدن.  یکی میگفت باید اون هدف ایده آل که برای تزم گذاشتم رو یه کم بیارم پایین و خرده خرده روی موضوع کار کنم ولی از من که بر نمیاد.  آیا کسی پیشنهادی داره؟  
پاسخ: 
پیشنهادی که میتوان به شما داد این است که حتما نسخه ای از این کتاب را گیر بیاورید و بخوانید. و یا دست کم کتابی دیگر در باب همین موضوع. چرا که در این کتاب یکی از  اصلی ترین علل فردافکنی و شکست های ناشی از آن را ایده آل گرایی شناخته است. چند جمله از کتاب را اینجا می آورم (ترجمه نمی کنم فقط از آنچه در ذهن دارم نقل می کنم) 

   «همیشه می گفتند که یکی از عوامل این مشکل، ایده آل گرایی است اما من خودم را ایده آل گرا نمی دانستم، چرا که تا به حال هیچ کاری را بی نقص و ایده آل انجام نداده ام. اما واقعیت این است که چنین حسی در من هست. مثلا مقاله ای برای داوری برای من فرستاده شده است. من می خواهم تمام رفرنس های مقاله را در درجه اول و بعد از آن تمام مطالبی که مربوط به این مقاله است ولی به آنها ارجاع نشده را بخوانم و با نظراتی که در ذهنم دارم ادغام کنم و سپس اصلاحیه ای بر این مقاله بنویسم که دهان سردبیر ژورنال از دقت و جامعیت آن باز بماند. اصلاحات درخواستی من می تواند این مقاله را به یکی از بهترین مقالات ژورنال تبدیل کند و .... در نتیجه: گرچه این مقاله، مقاله خوبی به نظر می آید و من می توانم همین حالا چند تا از رفرنس هایش را چک کنم و نظرات اصلاحی هم که دارم را اضافه نمایم اما این کارها را انجام نمی دهم و الان مقاله چند ماه است دست نخورده مانده. چرا من اینطور شدم؟ نمی دانم. احتمالا علتش این است که من پدر و مادری داشتم که اصلا من را تشویق نمی کرده اند و یا به عبارت دیگر فقط وقتی تشویق می کردند که کار بسیار بسیار بزرگی انجام دهم...» پیامی

اما دوست عزیز، اگر شما فردی بودید که می گفتید من الان فلان قدر درآمد دارم و دلم می خواهد با گرفتن رتبه استاد یاری درآمدم بهمان قدر شود و اصلا هم درست و غلط و حلال و حرام برایم مهم نیست، شاید زنگ زدن به یکی از این موسسات می توانست یکی از انتخاب هایتان باشد. اما شما ظاهرا آدم دیگری هستید و اهداف دیگری دارید مثل مفید بودن برای دانشجویان و ارائه مطالب جدید و ... که مسلما از این را به هدفتان نخواهید رسید. شما الان مربی هستید، که خودتان را قبول دارید و می دانید فوق لیسانس تان را از یک دانشگاه خوب و با زحمت خودتان گرفته اید اما پس فردا یک استادیار بی سواد خواهید شد که چون خودش هرگز مراحل یک پژوهش جدی را طی نکرده نمی تواند راهنمای خوبی برای پایان نامه دانشجویان باشد و البته هر زمان کلمه «دکتر رادمهر» را می شنوید حس می کنید که دارند دستتان می اندازند چون می دانید که هرگز دکترا نگرفته اید.
تنها دلیلش اینه که توانایی انجام کارهای مهم رو در خودمون نبینیم یا اینکه راحت طلب باشیم و بخواهیم با انجام کارهای حاشیه ای از کار جدی فرار کنیم... اما... حضرت علی (ع) فرمودند: چون از کاری ترسیدی به همان کار بپرداز.
آنچه که نویسنده کتاب راجع به خود و رفتار پدر و مادر ذکر کرده چیزیست که حدودا روانشناسان هم به آن اذعان دارند. درجایی میخواندم که  هر گاه قرار است فردافکن کاری را انجام دهد در واقع صدای پدر و مادر خود را میشنود که به او نهیب میزنند که این کار را به خوبی انجام بده.  از آنجا که در کودکی فرد جرعت نداشته که در مقابل والدین خود بایستد و بگوید که من آن کاری را انجام میدهم که دوست دارم الان فرصت پیدا کرده که در مقابل والدین بیاستد و کارهایی را که فکر میکند آنها به او تحمیل میکنند را انجام ندهد.  آنچه پیشنهاد کرده بودند این بود که باید به سراغ والدین رفت و به آنها این پیام را داد که من بالغ هستم و آنچه برای من صحیح است را انجام میدهم نه آنچه شما به من تحمیل میکنید.  (البته در مورد دوستی که 20 سال است مربی هست شاید برای والدین او شکه کننده باشد ).  یعنی نیاز است که فرد به این باور برسد که به تعویق انداختن امور لج بازی با والدین نیست بلکه لطمه به خود است.  

پاسخ: 
اتفاقا دو مقاله در تایم دیدم که هر چند چندان جامع نیستند اما به همین نکته ای که شما می فرمایید اشاره دارند:
http://time.com/109301/4-ways-to-stop-procrastinating
http://time.com/51883/procrastination-is-in-your-genes

اینهم یک مقاله جدید در گاردین
http://www.theguardian.com/education/mortarboard/2012/may/09/students-procrastinating-exams

پیامی

"محتوا" از چه روش هایی به پول تبدیل می‌شود؟

عصر محتوا
طبیعی است که تعداد روش‌هایی که می توان توسط آنها با استفاده از محتوا، درآمدزایی کرد، محدود و مشخص نیست و کاملاً تابع خلاقیت «خالق محتوا» است. اما در اینجا به برخی از متداول‌ترین شیوه‌های کسب درآمد از طریق محتوا می‌پردازیم.
عصر ایران ؛‌ محمدرضا شعبانعلی - در نوشته قبلی، درباره تولید محتوا در فضای مجازی صحبت کردیم (اینجا) ؛ درباره اینکه تکنولوژی ها امروز سریع‌تر از حجم محتوا رشد کرده‌اند و عملاً دغدغه‌ی امروز دنیا، بیشتر از هر چیز دیگری محتواست. اما سوال اینجاست که روش‌های کسب درآمد از محتوا چیست؟محتوا
طبیعی است که تعداد روش‌هایی که می توان توسط آنها با استفاده از محتوا، درآمدزایی کرد، محدود و مشخص نیست و کاملاً تابع خلاقیت «خالق محتوا» است. اما در اینجا به برخی از متداول‌ترین شیوه‌های کسب درآمد از طریق محتوا می‌پردازیم.
در آینده به بررسی نقاط قوت و ضعف هر یک از این روش‌ها خواهیم پرداخت:

روش اول: فروش مستقیم
 
در این روش، محتوای تولید شده، قیمت‌گذاری شده و مستقیماً فروخته می‌شود. زمانی که مایکروسافت، هر نسخه از ویندوز خود را می‌فروشد، زمانی که یک ناشر، نسخه به نسخه کتاب‌های خود را می‌فروشد،‌ زمانی که یک «قالب گرافیکی وبسایت» یا یک کتاب الکترونیکی در اینترنت فروخته می‌شود، زمانی که برای دانلود یک نرم‌افزار موبایل، پولی را پرداخت می‌کنیم، یک محتوا به صورت مستقیم فروخته شده.
روش دوم: فروش حق اشتراک زمانی 
در این شیوه، شما استفاده از محتوا را برای مدت معینی به طرف مقابل واگذار می‌کنید و او پس از پایان مهلت مقرر، امکان استفاده از محتوای شما را ندارد. به عنوان مثال، زمانی که یک آنتی ویروس، لیسانس یک ماهه یا یک ساله خود را به شما واگذار می‌کند. بسیاری از نشریات بزرگ دنیا نیز، به همین شیوه، فرصت دسترسی را به کاربر می‌دهند. مثلاً با پرداخت چند ده دلار، می‌توانید به آرشیو یک مجله بزرگ دسترسی داشته باشید و بلافاصله پس از مهلت مقرر، دسترسی شما به صورت کامل قطع می‌شود. 

دقت کنید که «اشتراک مجلات کاغذی» که هم اکنون عرضه می‌شوند، عملاً از جنس فروش مستقیم هستند و در دسته اول قرار می‌گیرند. چون در دسته‌ی دوم، به محض پایان دوره مقرر، شما به محتوا دسترسی ندارید. کلوپ‌های فیلم که اشتراک ماهیانه یا سالیانه دارند نیز در این طبقه‌بندی قرار می‌گیرند.

روش سوم: فروش حق اشتراک بر اساس تعداد استفاده
برخی از بزرگترین آرشیو‌های مقالات تحقیقاتی دنیا از این نوع هستند. با پرداخت مبلغی مشخص، به شما اجازه می‌دهد هر زمان که خواستید هر مقاله‌ای را که خواستید دانلود کنید. اما پس از تعداد مشخصی دانلود کردن، دیگر به شما این فرصت داده نخواهد شد. 

مشاوران تلفنی خانواده در بسیاری از کشورها، حق اشتراک از این نوع می‌فروشند. شما با پرداخت مبلغی پول، می‌توانید در مجموع، مثلاً چهار ساعت با آنها صحبت کنید. ممکن است این اعتبار را در یک تماس تلفنی یا طی دو سال، طی هشت تماس تلفنی نیم ساعته هزینه کنید.

روش چهارم: تبلیغات جانبی
ممکن است خود محتوا به صورت رایگان در اختیار همه قرار گیرد. اما از فضایی که در کنار آن قرار می‌گیرد، برای تبلیغ استفاده شود. سایت‌های خبری، عمدتاً بر اساس این مدل تولید محتوا، درآمدزایی می‌کنند.
محتوا به رایگان در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد اما فضای کنار صفحه، به خاطر بازدیدهای زیاد، به فضایی ارزشمند برای تبلیغات تبدیل می‌شود. بسیاری از نرم‌افزارهای رایگان موبایل هم اینگونه هستند.

روش پنجم: ترویج نام تجاری
درآمدزایی از این روش، مستقیم نیست. اما شکل آن تا حد زیادی به روش چهارم نزدیک است. به عنوان مثال، فرض کنید شما یک دفتر حقوقی دارید. بعید است تبلیغات مستقیم و کارت ویزیت و بروشور،‌ بتواند به سادگی برای شما مشتری ایجاد کند. اما فرض کنید یک دفترچه ده صفحه‌ای آماده کنید و سوالات حقوقی ساده مردم را که بیشتر از شما پرسیده می‌شود، در‌ آن بنویسید و پاسخ بدهید. حالا در صفحه‌ی آخر، توضیح کوچکی بنویسید که فلان دفتر حقوقی، برای ارائه خدمات مشاوره بیشتر در خدمت شماست.

 این دفترچه بر خلاف بروشورهای تبلیغاتی دور انداخته نخواهد شد. حتی دست به دست هم خواهد شد. محتوا در این موارد لازم نیست همیشه مکتوب باشد. با وجود اینترنت، عرضه یک کتاب الکترونیک کوچک یا یک فایل صوتی یک ساعته رایگان هم می‌تواند به همان شیوه تاثیر داشته باشد. 

تنها دو نکته باید مد نظر قرار داده شود:
نخست اینکه در چنین محتواهایی، بین هفتاد تا نود درصد محتوا باید کاملاً آموزشی و خالی از هر نوع تبلیغ باشد تا مخاطب احساس بد نداشته باشد.
دوم اینکه محتوا به حدی مفید باشد که دریافت کننده، آن را به دیگران منتقل کرده یا توصیه نماید.

روش ششم: محتوای ویروسی یا وایرال

  
این نوع محتوا معمولاً با دو هدف به کار گرفته می‌شوند: هدف اول که طبیعتاً غیر اخلاقی است، تخریب نام برندهاست. حتماً شما هم از این پیامها و پیامکها در شبکه های اجتماعی دریافت کرده‌اید که: «لطفاً اطلاع رسانی کنید. الان یک نفر در فلان شهر فلان محصول فلان شرکت را خورد و مرد!». معمولاً خبرهایی از این دست، اگر کمی هوشمندانه تنظیم شوند به شدت ویروسی هستند و به سرعت بین مردم پخش می‌شود. حتی اگر خبر تکذیب هم شود، هنوز خیلی‌ها معتقد باقی می‌مانند که «خبری بوده» و الان پنهان شده. شرکتها گاهی به تولیدکنندگان محتوا برای تولید این نوع متن‌ها پولهای قابل توجه می‌دهند.

  هدف دیگر که دولت‌ها و شبکه‌های بزرگ خبری، دنبال می کنند، جعل خبرهای بی‌خاصیت برای اندازه‌گیری میزان نفوذ شایعه در شبکه تحت سیطره آنهاست. امروز بسیاری از مردم در غرب جهان بر این باورند که هر فرد در طول خواب یک سال خود، حدوداً هشت عنکبوت می خورد. کمتر کسی می داند که این شایعه از سال ۱۹۹۳ توسط فردی به نام لیزا هولست ابداع شد تا میزان نفوذ خبری در شبکه تار عنکبوتی ارتباطی مردم در آن سالها سنجیده شود. عنکبوت هم به شوخی به خاطر همین هدف انتخاب شده بود. وگرنه مورچه یا پشه، باورپذیرتر به نظر می‌رسید! 
احتمالاً حدس می‌زنید که این تحقیقات برای چه نهادها یا سازمانهایی می‌تواند مفید باشد.

روش هفتم: استفاده از محتوا برای ایجاد رسانه‌های اجتماعی

 
حتماً شما هم مشاهده کرده‌اید که صفحه‌هایی در اینستاگرام یا فیس بوک یا سایر شبکه‌های اجتماعی وجود دارند که تعداد تعقیب کنندگان آنها - حتی در ایران - به صدها هزار نفر می‌رسد. این صفحه‌ها عملاً رسانه‌ای جدید بر بستر شبکه اجتماعی شده‌اند و خود می‌توانند به سادگی به تبلیغ و اطلاع رسانی مشغول شوند.

ظبیعی است اینجا نیز مهم‌ترین نکته، استراتژی درست در تولید محتواست. فرض کنید شما امروز، در یکی از شبکه‌های اجتماعی صفحه‌ای داشته باشید که حاوی نکاتی برای تربیت فرزند باشد. به سادگی می‌توان پس از چند ماه - اگر محتوا هوشمندانه تنظیم شود - صفحه‌ای با بیش از صدهزار تعقیب کننده داشت. حالا با خود فکر کنید که یک مجموعه که مهدکودکی خاص و تخصصی را ایجاد کرده، برای اینکه نام و توضیحات آن در این صفحه منتشر شود چقدر حاضر است پول بدهد؟
 البته بدیهی است که سهم تبلیغات در هر رسانه‌ای از جمله این رسانه باید پایین بماند وگرنه اثربخشی و مخاطب خود را از دست خواهد داد. مثالهای از این دست در سطح ایران و جهان کم نیستند.

روش هشتم: ایجاد سایت‌هایی پر ترافیک با محتوای تخصصی


 شبیه مورد هفتم را می‌توان در مورد سایت‌ها هم انجام داد. با توجه به ضعف شدید فضای وب - خصوصاً فضای وب فارسی - کافی است در مورد یک موضوع، مطالب متعدد بنویسید. مطالبی که «متعلق به شما بوده و کپی نباشد». به سرعت موتورهای جستجو سایت شما را در صفحه‌ی نخست قرار خواهند داد و پس از آن، می‌توان از همان صفحه استفاده تجاری کرده یا از محل تبلیغات آن، کسب درآمد نمود.

شاید برای شما جالب باشد که نویسنده این مطالب، یک بار مطلبی درباره «یادگیری زبان انگلیسی» در نوشته های شخصی‌اش منتشر کرد. بلافاصله پس از چند روز این نوشته در صفحه اول «گوگل» پدیدار شد و هنوز هم با جستجوی «یادگیری زبان انگلیسی» آدرس آن مطلب را مشاهده می‌کنید. 

بدیهی است کسب و کار من، به یادگیری زبان انگلیسی ارتباطی ندارد. اما اگر داشت، الان بدون هرگونه تبلیغی می‌شد از همین موقعیت استفاده کنم. این نشان می‌دهد که در میان انبوه کسانی که کلاسهای زبان برگزار می‌کنند و هزینه‌های سنگین صرف تبلیغات می‌کنند، کمتر کسی حوصله به خرج داده تا چند پاراگراف، متن - بدون کپی برداری از دیگران - درباره‌ی زبان انگلیسی بنویسد!

در مورد تولید محتوا، می‌توان خیلی بیشتر حرف زد. آنچه خواندید، تنها مثال هایی ساده و ابتدایی بود تا تصویری شفاف‌تر از این حوزه به دست آید. به نظر می‌رسد برای جوانانی که تازه وارد بازار کار می‌شوند، تولید محتوا، یکی از کارهای تخصصی و کم هزینه‌ای است که در عین کم هزینه بودن، به دلیل ارزش بالایی که برای بازاریابی و تبلیغات شرکت ها داراست، میتواند درآمدزایی خوبی هم داشته باشد.