واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

جهان در آستانه یک بحران مالی دیگر قرار دارد

 جهان در آستانه یک بحران مالی دیگر قرار دارد
وزیر اقتصاد آلمان که به زودی کابینه این کشور را ترک می‌کند، هشدار داد افزایش تعداد وام‌های بازپرداخت‌نشده در کنار بالا رفتن سطح بدهی عمومی کشورها، جهان را به سوی یک بحران مالی بزرگ دیگر سوق می‌دهد.
به گزارش فارس به نقل از راشاتودی، ولسگانگ شوبل، وزیر اقتصاد آلمان که به زودی کابینه این کشور را ترک خواهد کرد هشدار داد: افزایش وام‌های بازپرداخت‌نشده در کنار بالا رفتن سطح بدهی عمومی کشورها،‌ جهان را در شرف یک بحران مالی بزرگ دیگر قرار داده است.
 
وی در سخنان خود تأکید کرد: بسیاری از کارشناسان اقتصادی در سراسر جهان نسبت به افزایش مخاطرات ناشی از انباشتگی هرچه بیشتر نقدینگی در کنار بالا رفتن سطح بدهی‌های خصوصی و عمومی کشورها، به شدت نگران هستند و خود من هم در این باره نگرانم.
 
شوبل افزود: خطر ایجاد یک حباب جدید روزبه‌روز بیشتر می‌شود؛ چراکه بانک‌های مرکزی در سراسر جهان در حال تزریق هزاران میلیارد دلار به بازارهای مالی هستند.
 
شوبل که از سال 2009 تاکنون وزارت اقتصاد آلمان را در اختیار دارد، یکی از وزرای طرفدار اتحادیه اروپا در کابینه آلمان محسوب می‌شود.
 
این مقام آلمانی همواره طرفدار شفافیت و صحت عمل فعالیت‌های اقتصادی بوده است و آن را راهی برای مقابله با بحران‌های کنونی در سطح اتحادیه اروپا دانسته است.
 
این وزیر آلمانی همچنین نسبت به تأثیر منفی تلاش‌های بانک‌های بزرگ اروپایی برای بازپس‌گیری وام‌های پرداخت‌شده پیش از بحران اقتصادی در جهان، بر اقتصاد حوزه اروپا هشدار داد و گفت: این مسئله تهدیدی علیه ثبات اقتصادی حوزه یورو خواهد بود.

سیاستمداران دیوانه و دنیای خطرناک آدم‌ها

در سال‌های نه چندان دور مردم از بی‌آبی می‌ترسیدند یا از گرم شدن هوا اما امروز از جنگ و مرگ می‌ترسند.
عصر ایران؛ مصطفی داننده- گویی قرار نیست این روزها جهان روی خوش به خود ببیند. دنیا پر شده است از اخبار جنگ، ترور، مرگ، نسل کشی و هزاران هزار خبر تلخ دیگر.

شاید بتوان گفت این سال‌ها تلخ‌ترین روزهایی است که مردم دنیا بعد از جنگ‌های جهانی تجربه کرده‌اند. تقریبا تمام قاره‌ها درگیر خون بازی عده‌ای نادان هستند. ناامنی امروز از شرق آفریقا در غرب اروپا، از آمریکا تا دل خاورمیانه را دربرگرفته است.

راز این خشونت چیست؟ چرا مردمان اینگونه به جان هم افتاده‌اند؟

دلیل این همه خشونت را می‌شود در رفتار حاکمان جستجو کرد. دنیا از رهبران عاقل خالی شده است و جهان به دست نااهلان افتاده است.

به گذشته برگردید. هر وقت دیوانگان بر سر قدرت بودند، آتش کره خاکی را فراگرفته است. حضور هم زمان هیتلر در آلمان، موسلینی در ایتالیا، استالین در شوروی ... باعث شد تا سراسر جهان درگیر جنگ بزرگ جهانی شود.

حضور صدام حسین در عراق را به یاد بیاورید. دیوانه‌ای که باعث شد منطقه خاورمیانه در آتش جنگ بسوزد. تصمیمات عجیب و غریب بوش پسر در آمریکا نیز جهان را به سمت خشونت بیشتر پیش برد.

مردم قربانی تصمیمات رهبرانی می‌شوند که تشنه قدرت هستند و می‌خواهند با هر روشی قدرت خود را افزایش دهند. دنیا در قرن 21 بازهم دچار این رهبران شده است.

سیاستمداران دیوانه و دنیای خطرناک آدم‌ها

گوشه گوشه جهان را که نگاه می‌کنی انسان‌های خطرناکی به قدرت رسیده اند. کسانی که در هر لحظه می‌تواند با تصمیمات عجیب و غریب خود جهان را با شوک روبرو کند.

کافی است تصور کنید ترامپ در آمریکا و کیم جونگ اون در کره شمالی به نقطه پایانی برسند و دستور آتش بدهند. جهان را خون فراخواهد گرفت.

رهبران تازه عربستان از وقتی به قدرت رسیده‌اند تصمیم گرفته‌اند از قدرت سخت خود برای پیش برد اهداف خود استفاده کنند. ویرانه‌های یمن نمونه بارز این معناست.

از آن سو دیوانه‌ای به نام ابوبکر البغدادی همچون کودکان در حال بازی با جان آدمیان است. در گوشه، گوشه جهان می‌شود نشانی از دشنه او دید.

حضور این افراد باعث شده است تا چندان نشود به آینده جهان امیدوار بود. تقریبا همه از آغاز جنگ جهانی سوم می‌ترسند. مردم می‌ترسند دیوانگان بازهم آتش به خرمن دنیا بیندازند.

در سال‌های نه چندان دور مردم از بی‌آبی می‌ترسیدند یا از گرم شدن هوا اما امروز از جنگ و مرگ می‌ترسند. مردم می‌ترسند روزی از خواب بیدار شوند و ببیند که جنگ بر سر آنها سایه افکنده است.

مردم جهان به ویژه آنهایی که در صندوق‌های رای رییس کشور خود را انتخاب می‌کنند باید تلاش کنند عقلا به قدرت برسند و اجازه ندهند جهان در اختیار دیوانگان قرار بگیرد.

دنیای سیاستمداران دیوانه، جهان خطرناکی است.

سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 4 تا 6

مقدمه واحد برای نوشتارها، مباحث و مطالب معرفتی


8200305326

در روایات معصومین هم توضیح داده شده که این ولایت در عرض ولایت خدا نیست، یعنی اینطور نیست که جریان سرپرستی و هدایت به سمت نور در عرض ولایت الله باشد؛ بلکه همانطور که در روایات فرمودند و معنا کردن آن هم دشوار است «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَه حَیْثُ یَقُولُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»(1) ؛ یعنی خدای متعال ما را با خودش یکی کرده و ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده است. قطعاً مراد اختلاط مادی یا چیزی که منتهی به تشبیه بشود و خدای متعال را به مخلوق تشبیه کند نیست.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه چهارم

همراهی با وجود پیامبر(ص) به معنای همراهی در برنامه و طرح ایشان برای اداره عالم است/ امتحانات سخت الهی در تواضع و سجده در مقابل مقام خلافت اللهی نبی اکرم و اهل بیت ایشان است

 

در روایات معصومین هم توضیح داده شده که این ولایت در عرض ولایت خدا نیست، یعنی اینطور نیست که جریان سرپرستی و هدایت به سمت نور در عرض ولایت الله باشد؛ بلکه همانطور که در روایات فرمودند و معنا کردن آن هم دشوار است «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَه حَیْثُ یَقُولُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»(1) ؛ یعنی خدای متعال ما را با خودش یکی کرده و ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده است. قطعاً مراد اختلاط مادی یا چیزی که منتهی به تشبیه بشود و خدای متعال را به مخلوق تشبیه کند نیست.





گروه معارف-رجانیوز: امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است.  آنچه پیش رو دارید چهارمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

 
به گزارش رجانیوز ایشان در این بحث بیان می کنند همراهی با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت مطهرشان به معنای همراهی در آن برنامه و طرحی است که برای اداره عالم دارند. قرآن این نزاع حق و باطل را به صورت کلی در تصویرهای متفاوتی بیان فرموده از جمله نزاع و درگیری بین نور و ظلمت، شجره طیبه و شجره خبیثه و عالم دنیا و آخرت می باشد. نتیجه سیر با نبی اکرم خروج از ظلمت و ورود به وادی نور است و نتیجه سیر با اولیاء طاغوت، خروج از نور و سیر در ظلمات است. موضوع درگیری پرستش خدای متعال یا نفس و شیطان و دنیا است. امتحانات سخت الهی در تواضع و خشوع و سجده در مقابل مقام خلافت اللهی نبی اکرم و اهل بیت ایشان است که در قالب سجده بر حضرت آدم ظاهر شد. نزاع بر سر عبادت و پرستش خدای متعال و پرستش دنیاست و این نزاع در تبعیت از نبی اکرم و پذیرش خلافت او و یا انکار این خلافت محقق می شود...
 
ترسیم فضای کلی درگیری حق و باطل در قرآن
 
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِین»(توبه/119)، همراهی با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت مطهرشان در این آیه شریفه شاید به معنای همراهی در آن برنامه و طرحی است که برای اداره عالم دارند و به ما دستور داده شده همراه با آنها و در آن طرح حرکت بکنیم. در مقابل این طرحی وبرنامه ای که وجود مقدس نبی اکرم برای اداره عالم دارند، برنامه دستگاه شیطان و شیاطین انس و جن است و بین وجود مقدس نبی اکرم و جبهه مقابل یک صف بندی وجود دارد.
 
این طرحی که حضرت برای اداره عالم دارند ناظر به درگیری هم هست؛ یعنی اینطور نیست که با صرف نظر از وضعیتی که عالم دارد یک طرحی بدهند، در حالی که شیاطین و قوای شیطانی در عالم کار می کنند؛ بلکه با توجه به این قوای شیطانی و جبهه شرک و کفر و نفاق شیاطین انس و جن که در عالم مشغول به کار هستند، حضرت یک برنامه برای ادامه عالم و عبور دادن انسان و سیر در مراحلی که در نظر گرفته شده طرح کردند. 
 
این طرح ناظر به همه عرصه های حیات انسان است و نه فقط عالم دنیا و حس و عقل و حتی قلب بلکه تمام قوای وجودی انسان را تدبیر می کند بلکه ناظر به عوالم موازی و متوالی که پی در پی دنیا و برزخ و قیامت شکل می گیرند هم می باشد و یکی از خصوصیاتش این است که این طرح ناظر به این میدان درگیری است؛ یعنی یک درگیری در عالم وجود دارد که حضرت با توجه به این میدان درگیری یک طرحی را برای اداره عالم دارند. قرآن گاهی یک تصویر کلی از این دو میدان داده و این درگیری را توضیح می دهد. 
 
تصویر کلی درگیری حق و باطل در قرآن با بیان جریان نور و ظلمت 
 
این درگیری گاهی در شکل درگیری بین جریان نور و ظلمت است. قرآن مکرر توضیح داده که دو جریان سرپرستی و ولایت و اداره در عالم هست «اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) یک جبهه، جریان سرپرستی است که منتهی به ولایت الله می شود و یک جبهه هم مقابل آن است؛ اما آن دو جریان یکی «یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» و یکی «یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» است. این تصویر کلی از این دو جریان سرپرستی و تدبیر، بسیار کارگشا است. جریان ولایت الله از طریق ولایت انبیاء و اولیاء و ولایت معصومین در عالم اعمال می شود. تفسیر آیه بالا این است «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»(مائده/55)؛ یعنی خدای متعال مومنین را سرپرستی می کند و این سرپرستی سیر در وادی نور است تا به سرچشمه نور برسند؛ اما این سرپرستی از طریق ولایت رسول گرامی اسلام و آن مومنینی است که در حال صلات و رکوع، زکات می دهند. [این مومنین در این آیه] تفسیر به اهل بیت علیهم السلام شده، منتها با این خصوصیت از آنها یاد شده است. 
 
در روایات معصومین هم توضیح داده شده که این ولایت در عرض ولایت خدا نیست، یعنی اینطور نیست که جریان سرپرستی و هدایت به سمت نور در عرض ولایت الله باشد؛ بلکه همانطور که در روایات فرمودند و معنا کردن آن هم دشوار است «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَه حَیْثُ یَقُولُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»(1) ؛ یعنی خدای متعال ما را با خودش یکی کرده و ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده است. قطعاً مراد اختلاط مادی یا چیزی که منتهی به تشبیه بشود و خدای متعال را به مخلوق تشبیه کند نیست. 
 
اهل بیت آن مومنینی هستند که این دو صفت را با هم دارند: «ُیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»؛ یعنی دائماً در حال اقامه صلات و ارتباط با خدای متعال هستند و دائماً در حال توجه به بندگان خدا و زکات دادن هستند. زکات امر گستره ای است؛ زکات علم، زکات قدرت و زکات مال و هر امری زکات خاص خودش را دارد. ولایت خدای متعال از طریق وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت در عالم جاری می شود. 
 
بنابراین یک تصویر از این میدان درگیری، یکی ولایت خدای متعال است که از طریق معصومین در عالم جاری می شود و یکی هم ولایت جبهه مقابل یعنی طاغوت و آن کسانی است که بنای طغیان را در عالم گذاشتند و طغیان را در عالم گسترش می دهند. آنها هم برای خودشان یک دستگاهی دارند و کفار را تدبیر و سرپرستی می کنند و این سرپرستی «یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» است. خدای متعال و نبی اکرم و اهل بیت هم سرپرست مومنین هستند. دو جریان بر دو جبهه مومنین و جبهه کفار حاکم است: یکی جریان ولایت الله یکی جریان ولایت اولیاء طاغوت؛ یکی سیر به سمت نور و جریان هدایت و یکی سیر به سمت ظلمات و جریان ظلال و گمراهی سردرگمی است. پایان یکی جنت است و پایان دیگری هم «أُولَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(بقره/257) است. 
 
همین تفسیر با یک تفصیل و بیان دیگری در سوره مبارکه نور آمده که به صورت جریان نور و ظلمت بیان شده که جریان بسیار عجیبی است. جایگاه این دو آیه هم در سوره باید مورد توجه قرار بگیرد. یکی جریان نور الهی است که متمثل در نبی اکرم می شود و وجود مقدس نبی اکرم عالم را روشن می کنند. نور نبی اکرم در چراغدان و مشکاه وجود مقدس نبی اکرم ظاهر می شود تا آنجا که می فرماید «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(نور/36) این یک جریان است و این آیه همان داستان هدایت است. در روایت فرمودند «فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ هُدَى مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْض »(2)، هدایت خدای متعال، هدایت همه عوالم را به سمت مقام قرب و مقام توحید به عهده دارد و این کار خود حضرت حق است که همه با نور الهی هدایت می شوند. این نور یک سیری دارد تا به ما برسد: این نور متمثل در نبی اکرم شده و در چراغدان و مشکاه نور نبی اکرم در کائنات و عوالم خلقت نازل می شود تا به ما می رسد «حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(3)، خدای متعال به ما منت گذاشت و این جریان هدایت را در خانه های انبیاء و خانه های اهل بیت علیهم السلام قرار داد تا ما بتوانیم از این نور هدایت استفاده کنیم. 
 
در نقطه مقابل جریانی است که قرآن از آن اینگونه حکایت می کند «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) آیه نور جریان هدایت الهی و تنزل این هدایت را تا رسیدن این هدایت به ما توضیح می دهد که این نور الهی چه مسیری را طی می کند و ما اگر بخواهیم در مسیر هدایت قرار بگیریم باید وارد این خانه ها بشویم و از طریق این خانه ها به ذکر و نور برسیم و سیر کنیم تا به سرچشمه هدایت و سرچشمه نور برسیم. قرآن به دنبال آیه نور که جریان هدایت است، نقطه مقابل آن یعنی جریان ظلمات و یک حقیقتی را بیان می کند. در مثل های قرآن در واقع توضیح جریان حق و باطل است. وجود مقدس نبی اکرم و بیان دستگاه ایشان و دستگاه مقابل هم از مثل های قرآن است و باطن آیه هم به همین بر می گردد. 
 
مثل های قرآن یک بخش عمده قرآن را هم تشکیل می دهد و کتاب های مستقلی هم در این زمینه نوشته شده و روایاتی که مثل های قرآن را معنا می کنند مطرح شده است. گاهی در روایات در دسته بندی کلی قرآن می گویند: یک قسم قرآن امثال است. مثال هایی که در قرآن زده شده، هم ظاهر و هم باطن دارد. قرآن می فرماید «یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ»(نور/35)، نور یک حقیقتی پشت این امثال هست که خدای متعال به آن هدایت می کند؛ ولی در قالب مثل برای عموم قابل فهم می شود؛ اما رسیدن به آن حقیقت منوط به هدایت الهی است. 
 
 قرآن این دو جریان نور الهی و ظلمات را هم در قالب مثال توضیح می دهد. ظلمات در یک دریای عمیق و طوفانی است که موجی بر فراز آن است و بر فراز آن موج هم موج دیگری است، و بر فراز آن ابری است و تاریکی هایی که بر فراز همدیگر هستند. 
 
در تصویر کلی قرآن دو جریان است: یک جریان «نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ»(نور/35)؛ یعنی جریانی انواری است که بر فراز یک دیگر هستند تا به ما می رسد و ما در این عالم می توانیم از این انوار استفاده کرده و سیر پیدا کنیم و مراحل نورانیت را طی بکنیم؛ و یک جریان هم «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ »(نور/40)
 
سیر در مقامات نور با نبی اکرم و در ظلمات با اولیای طاغوت
 
یک سیر با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت و در مقامات نور است و مقامات نورانیت را پشت سر هم طی می کنیم. دستگاه نبی اکرم دستگاهی است که مومنین و موحدین را در مقامات نورانی سیر می دهد تا به سرچشمه و مقام اصلی راه پیدا بکنند. این سیر هم در عالم دنیا و هم عوالم بعدی ادامه دارد. 
 
نقطه بعدی هم دستگاه مقابل سیر در درکات ظلمات است. اولیای طاغوت در یک دریای طوفانی ظلمانی و به سمت قعر آن دریا سیر می دهند. هرچه تمسک کفار به این اولیاء طاغوت بیشتر باشد و بیشتر اطاعت و تبعیت بکنند و تسلیم بشوند، سیرشان در درکات بیشتر واقع می شود و ظلمانی تر می شوند و در اعماق این فضای ظلمانی قرار می گیرند؛ به طوری که خودشان جزو پرچمداران و سردمداران وادی ظلمت می شوند.
 
از این طرف هم هر چه تمسک و تولی و اعتصام به حبل الله و به جریان و رشته هدایت به این مسیر نورانی بیشتر باشد، به مقامات بالاتری از قرب می رسند. یک طرف در درکات ظلمت و یکی در درجات نور است. این یک بیان قرآن از این میدان درگیری با یک نگاه کلان است و بعد هم توضیح می دهد که چطور می شود سیر را در وادی نور یا در وادی ظلمات انجام داد. 
 
تصویر کلی درگیری حق و باطل در قرآن با بیان عالم دنیا و عالم آخرت 
 
گاهی تصویری که قرآن به لحنی کلان و یکپارچه از این دو دستگاه ارائه می کند با بیان عالم دنیا و عالم آخرت است. عالم دنیا و آخرت شاید اصطلاحات متعددی دارد؛ یک اصطلاحش همین است که ما در همین عالم هم که هستیم عالم دنیا و عالم آخرت داریم؛ یعنی عالم دنیا بیانی از محیط ولایت اولیاء طاغوت و دنیایی است که آنها درست می کنند . عالم دنیا خصوصیاتی دارد و در قرآن گاهی این خصوصیات ناظر به همین عالم است؛ مثلاً اگر گفته شد «إِنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(محمد/36)؛ یعنی حیات دنیا سراسر لهو و لعب است، مقصود از حیات دنیا همین است و نه عالم طبیعت؛ یعنی در بعضی آیات قرآن که بین عالم دنیا و آخرت مقایسه می کند مقصود از این عالم، عالم طبیعت و عالم برزخ و قیامت که بعد از این وارد آن می شویم نیست؛ و الا عالم طبیعت که سراسر عالم لهو و لعب نیست؛ یا مثال دیگر وقتی است که گفته شده «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ»(عنکبوت/64). 
 
در آیات وقتی می خواهد این دو محیط و جریان به همین دو وادی تصویر و تفسیر بشود، گاهی گفته می شود یک وادی نور و هدایت و یک وادی ظلمات و ضلال است. یکی وادی دنیا و یکی وادی آخرت است. در واقع می خواهد یک پرده و چهره دیگری از این دو جریان را بیان کند و خصوصیاتش را هم توضیح دهد؛ که مثلاً وادی آخرت و دنیا چه وادی هستند. 
 
در آیات پایانی سوره مبارکه اعلی خدای متعال می فرماید «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى»(اعلی/16-17)، شما عالم دنیا را اختیار می کنید در حالی که عالم آخرت هم بهتر و هم پایدارتر است. گاهی این مقایسه ها افعل تفضیل هم نیست «وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَى»(ضحی/4) چون اصلاً یکی باقی و یکی فانی است، یکی خیر و یکی شر است، یکی دار حیوان و حیات و یکی دار لهو و لعب و موت است. 
 
در روایات فرمودند که مقصود از حیات دنیا محیط ولایت دشمنان و آخرت محیط ولایت ماست. در عالم دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست. انسان اگر وارد این محیط شد دائماً به لهو مشغول است و همیشه در دوران طفولیت و مشغول به لعب و لهو است؛ و اگر وارد عالم آخرت شد، چون عالم آخرت دارالحیوان و توجه به حضرت حق است، از لهو ولعب جدا می شود. 
 
لهو آن چیزی است که از خدای متعال غافل می کند. به طور کلی در قرآن هر کجا «لهو» به کار می رود یعنی آنچه که انسان را از خدای متعال غافل می کند «لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ»(منافقون/9)، هرچه انسان را از خدای متعال مشغول کند در تعبیر قرآن لهو است. 
 
لعب هم بازیگری و مشغول به غیرخدا شدن است و خاصیت و صفت دنیا این است. این هم یک تصویر دیگری است که به شکل کلی در قرآن از این میدان درگیری ارائه می شود دو جهان داریم: وادی لهو ولعب و دارالحیوان، با تمام خصوصیاتی که هست. 
 
در یک وادی وقتی وارد می شوید حیات نیست و به تعبیر قرآن «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا»(حجر/3)؛ یعنی فقط خوردن و خوابیدن است. «وَ یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ»(محمد/12)، مثل چارپایان در عالم زندگی کردن است. یک عالم دیگر دار حیات و طهارت است و خصوصیاتی دارد. در روایات گاهی توضیح داده می شود که اهل دنیا به یک تعبیری از یک روح محدودی برخوردارند؛ یعنی در آنها روح القوه روح الشهوه و روح البدن است ولی از روح الایمان نیست. این هم یک تصویر دیگری است که در احادیث نورانی بیان شده است. 
 
تصویر کلی درگیری حق و باطل در قرآن با بیان شجره طیبه و شجره خبیثه
 
تصویر کلان دیگری که قرآن از این دو میدان درگیری ارائه کرده و برنامه این دو تا جریان را توضیح می دهد تصویر جبهه ایمان و جبهه کفر در سیمای شجره طیبه و شجره خبیثه است؛ و با یک لطایفی در دو آیه سوره مبارکه حضرت ابراهیم علی نبینا و اله و علیه السلام توضیح داده شده است. أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ * وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(ابراهیم/24-26)، کلمه طیبه مثل یک درخت پاک است که یک ریشه استوار و ثابتی دارد و تمام رویش آن براساس این ریشه ثابت است. شاخه آن هم که در حال رشد است، در یک بناء ثابت و استواری تکیه دارد. اصل این شجره ثابت است و فرع او در آسمان هست و در هر حین ثمرات و میوه های خودش را می دهد. مثل جبهه حق مثل شجره طیبه ای است که اصلش ثابت است و فرع آن در در آسمان در آن مقام رفیع است و دائماً هم بازدهی و میوه و ثمره دارد. 
 
مثل کلمه خبیثه مثل شجره خبیثه ای است که اصل و ریشه ثابتی که بر او تکیه بکند ندارد و از روی زمین سبز شده، و بی قرار است؛ چنانکه در دستگاه شیطان هم هیچ قرار و ثباتی نیست و دائماً در حال تلون است. شیطان یک وعده ای می دهد و انسانها و جامعه بشری را به سمت یک موعودی می برد اما وقتی به مقصد می رسند در آن دنیای موعود به نتیجه نمی رسند؛ زیرا می بینند که آنچه می خواستند نیست؛ پس آن بت ها شکسته می شود و یک بتکده جدیدی درست می کند و آنها را به سمت بتکده جدید سیر می دهد. خاصیت دستگاه باطل تلون و عدم قرار است. به خلاف دستگاه حق که یک قرار و ثباتی دارد و تمام دوام این شجره طیبه هم به این ریشه ثابتش است. 
 
روایاتی که این دو جریان را تفسیر می کنند، می فرمایند که کلمه طیبه، کلمه توحید است و شجره خبیثه کلمه کفر است. این کلمه ایمان و کفر در روایات، گاهی اینطور تطبیق شده که کلمه خبیثه بنی امیه و دیگران و جریان کفر، و کلمه طیبه وجود نبی اکرم و اهل بیتشان و مومنین هستند. ریشه این درخت وجود مقدس نبی اکرم و بدنه این درخت وجود مقدس امیرالمومنین و شاخه های این درخت ائمه علیهم السلام و برگ های این درخت هم شیعیان و مومنین هستند و میوه این درخت معارف و علوم اهل بیت است. گاهی به تفصیل و گاهی هم به صورت کلی توضیح داده شده که اصل این درخت، وجود مقدس اهل بیت و فرع این درخت محیط ولایتشان هست که مومنین در آن محیط زندگی می کنند؛ و محیط ولایت آنها محیط سماء است؛ یعنی کسی که به امام می رسد از ارض جدا شده است.
 
ارض و سماء هم معانی متعدد و ظاهر و باطن دارد. کسی که به امام می رسد از زمین فاصله گرفته و سماواتی شده است. در روایات فرمودند «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه »(4) انسان باید از دنیا خالی بشود تا وارد عالم سماوات بشود اگر کسی وارد محیط ولایت آنها شود دائماً از معارف و ولایت و ثمرات شجره طیبه توحید و ولایت برخوردار می شود. میوه معارف و علومی و حقایقی که از اهل بیت علیهم السلام جاری می شود موجب حیات قلوب انسانها می شود. شجره خبیثه هم به جریان باطل تفسیر شده که قرار و ثبات و ریشه استوار در عالم ندارد و تلون دائمی دارد. این درخت شاخ و برگ دارد. 
 
این دو شجره را گاهی به صورت دیگری توضیح دادند؛ مثل شجره زقوم و شجره طوبی، که دو درخت هستند که اصل یک درخت در جهنم و اصل یک درخت در بهشت است. در روایات می فرمایند که اصل شجره طوبی در خانه وجود مقدس نبی اکرم و شاخ و برگش در خانه های مومنین است. 
 
این تصویرها با هم متفاوت است و هر کدام ناظر به یک صورتی از این دو جریان است. آنجایی که این دو جریان به نور وظلمت مثل زده می شوند، یا آنجایی که به شجره خبیثه و طیبه مثل زده می شوند، یا آنجایی که در قالب دنیا و آخرت از آنها گفتگو می شود ناظر به جنبه های مختلف این دو جریان است. 
 
سیر ظلمانی با اولیای طاغوت و سیر نورانی با نبی اکرم
 
یک عده ای از انسان ها تحت جریان ولایت دستگاه باطل قرار می گیرند و سیرشان در وادی ظلمات است و پایان کارشان جهنم است و خودشان هم اصحاب النار هستند. یک عده ای هم با ولایت حق در عالم سیر می کنند و نتیجه آن رسیدن به هدایت و نور و نجات از ضلال و جهنم و پایان کارشان رسیدن به بهشت و جنت است. یک عده ای در عالم دنیا سیر می کنند که عالم لهو و لعب است و بقاء و خیر در آن نیست. عده ای هم سیرشان در عالم آخرت است که عالم دوام و بقاء و سراسر خیر و حیات طیبه است. عده ای شاخ و برگ شجره توحیدند و از شجره توحید تغذیه می کنند و در دامن شجره توحید پرورش پیدا می کنند؛ عده ای هم در دامن شجره خبیثه کفر و شاخ و برگ شجره کفر هستند. 
 
این تشبیه ها بیان این دو جریان در قالب های مختلفی است و حتماً باید روی آن دقت بشود. مومن برگ درخت توحید و کافر برگ درخت شجره خبیثه کفر است. یکی متمسک به شجره طوباست و در وادی بهشت سیر می کند و یکی متوسل به شجره خبیثه و شجره زقوم است و در درکات جهنم سیر می کند. در قرآن به صورت کلی این دو دستگاهی که با یکدیگر درگیرند مطرح شده و این طرح [جامع نبی اکرم] ناظر به این دو جریان است که نحوه عبور از وادی ظلمات به سمت نور، نحوه حرکت در دار دنیا را بیان می کند که انسان به سلامت از این دنیا عبور بکند و یا وقتی وارد جهنم می شود، از جهنم به سلامت عبور کند زیرا قرآن می فرماید «وَ إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا»(مریم/71) یعنی قضاء حتمی است که همه وارد جهنم می شوند. این طرح بیان می کند که چطوری می شود مومنین را از وسط جهنم به سلامت عبور داد و با فرض این که این شجره خبیثه شاخ و برگ خودش را منتشر می کند چطور می شود مومنین را به سلامت از شر این شجره زقوم و شجره خبیثه از دار دنیا عبور داد. 
 
 حدیثی را مرحوم محدث قمی هم در اعمال ماه شعبان و هم در روز اول ماه شعبان نقل کردند که امیرالمومنین در ماه شعبان از کنار یک عده ای عبور می کردند و دیدند که آنها بحث های کم فایده می کنند؛ به آنها فرمودند که در این ماه شجره طوبی شاخ و برگ خودش را نازل کرده و شجره زقوم هم از اعماق ظلمات و قعر زمین شاخ و برگ خودش را بالا می آورد و می خواهد شما را دعوت و جذب بکند؛ عده ای به شاخ و برگ شجره طوبی و عده ای به شجره زقوم چنگ می زنند آنها که به شجره خبیثه زقوم چنگ زدند، وارد وادی ظلمات و درکات جهنم می شوند و اینها هم با شاخ و برگ شجره طوبی وارد عالم بهشت و عوالم بالا می شوند. بعضی ها به یک شاخه و بعضی ها به شاخه های متعدد متمسک هستند؛ بعضی ها با یک گناه و یک صفت رذیله و یک توجه به دنیا و بعضی ها هم به شاخ و برگ بیشتری از شجره خبیثه و زقوم متمسک هستند. ماه شعبان ماه سیر با شجره طوبی است؛ با این شجره سیر کنید. 
 
موضوع درگیری جریان حق و باطل
 
اینها تصویرهای کلی است که از این دو جریان در قالب مثل توضیح می دهند. ظاهر این مثل ها را تقریباً عموم می فهمند که مثلاً دو جریان است: یکی شجره خبیثه و یکی شجره طیبه، یکی ظلمت و یکی نور، یکی مثل نور الهی و یکی هم ظلمات بعضها فوق بعض، یکی دنیا و یکی آخرت است؛ اما یک حقیقتی پشت صحنه این مثلها است که باید انسان به آنها هم دست پیدا کند و معنای عالم آخرت و ظلمات و نور و شجره خبیثه و طیبه و امثال اینها را در قرآن مورد دقت قرار دهد. مثل های قرآن این دو جریان حق و باطل را توضیح می دهد. 
 
موضوع اصلی درگیری این دو جریان دین خداست. قرآن می فرماید «لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ»(کافرون/6) دعوا بر سر بت پرستی و دنیا پرستی یا خدا پرستی است. دستگاه کفار و فراعنه و شیاطین و اولیاء طاغوت که مقابل انبیاء صف آرایی می کردند دستگاه دنیا پرستی و دستگاه نفس پرستی است. یک طرف هم دستگاه خدا پرستی است دعوا بر سر معبود است و که انسان چه کسی را عبادت بکند. همه عبادت می کنیم؛ منتها گاهی به تعبیر قرآن عبدالطاغوت و عبد شیطان می شویم و گاهی عبد خدا می شویم. 
 
خدای متعال در قرآن می فرماید «أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ»(یس/60)، تمام هشدارهای قرآن به همین برمی گردد. وجود مقدس نبی اکرم منذر و مبشر هستنند، تمام بشارت های قرآن بشارت به توحید است و تمام انذارهای قرآن انذار از شرک است؛ یعنی انذار بر سر مسئله پرستش و اعراض از پرستش غیر از خدای متعال است. صحبت از جهنم و درکات آن با موضوع پرستش غیر خدای متعال است و صحبت از بهشت و درجاتش با موضوع پرستش خدای متعال و مقامات توحید است. 
 
درگیری و امتحان بر سر خلافت نبی اکرم
 
در یک چهره دیگری در قالب قرآن اگر بخواهیم از این درگیری تصویر برداریم، دعوا برسر خلافت وجود مقدس نبی اکرم است؛ یعنی از همین جا دعوا شروع می شود. دعوا سر توحید و کفر و خضوع در مقابل خدای متعال و تواضع و تذلل و استکبار است؛ اما صورت نزاع در عالم بر سر خلافت وجود مقدس نبی اکرم است. خدای متعال در قرآن چنین مطرح می کند که قبل از این که حضرت آدم و نسلش در عالم دنیا خلق بشوند، قبل از آن در عالم ملائکه یک عهدی از آنها گرفته و یک جریانی را به آنها توضیح داد «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»(بقره/30)، مفسرین در این مورد بحث کردند که آیا مقصود جانشین و خلیفه نسل های گذشته است و یا چیز دیگری مورد نظر است؛ چون این آیه ها بحث پردامنه ای دارد؛ ولی یک جریان خلافتی هم هست که خدای متعال برای خودش قرار داده است که در روایات هم فرمودند «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول»(5) وجود مقدس نبی اکرم آن خلیفه تام الهی هستند و در مقابل این خلافت همه عوالم مأمور به تواضع و خضوع هستند و باید سجده کنند. عالم ملائکه که فوق همه عوالم است وملکوت این عالم مأمور به سجده در مقام خلافت الهی شدند؛ و از همین جا نزاع شروع شد. به فرموده قرآن ملکوت عالم تماماً سجده کردند «اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ»(بقره/34)، باطن نزاع بر سر ایمان و توحید است که وجود مقدس امیرالمومنین در خطبه قاصعه توضیح دادند که امتحان ملائکه به تواضع در مقابل خدای متعال بود؛ اما این تواضع در قالب تواضع در مقابل این انسان تحقق پیدا کرد، زیرا «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»(بقره/31) این امتحان، عبادت حضرت آدم نبود؛ بلکه عبادت خدای متعال بود؛ اما طریق این عبادت سجده و تواضع بر حضرت آدم است. 
 
این امتحان به تواضع و تذلل در مقابل خدای متعال، به تعبیر نورانی امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه در قالب سجده بر آدم اتفاق می افتد؛ اما در یک پرده پوشیده ای که اسرار آن روشن نیست؛ این خلیفه که مسجود ملائکه باید بشود در قالب گل خلق می کنند و این گل پیش روی ملائکه افتاده بود و مدتها از کنار آن رفت و آمد می کنند. در روایات بیان می شود که تفاوت ملائکه با شیطان این است که وقتی ملائکه بر این گل عبور می کردند با این که آنها از عالم نورند و این گل بود و هیچ حقیقتی در آن دمیده نشده بود؛ اما چون خدای متعال داستان را برای آنها گفته بود با تواضع به او نگاه می کردند؛ اما ابلیس هر وقت عبور می کرد شیطنت وتحقیر می کرد و در آخر هم قبول نکرد و گفت «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»(ص/76). خدای متعال در قرآن می فرماید «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»(ص/72)، وقتی آدم را آفریدم و روح را در او دمیدم بر او سجده کنید؛ یعنی قبل از دمیدن روح سجده نبود. طبق حدیثی که مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کرده وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام فرمود که سجده بر گل نبود؛ بلکه سجده بر آن روح بود، یعنی کلمه روح یک حقیقتی است که خودش هم مخلوق خداست و نسبتی که با خدای متعال پیدا کرده نسبت شرافت و تعظیم است. خدای متعال از این روح در آدم دمید و به همه ملائکه دستور سجده داد. 
 
بنابراین سیر عالم به سمت خدای متعال و در مسیر بندگی خدای متعال و امتحان همه عالم به بندگی خدای متعال به سجده در مقابل آن انسانی است که این روح در او دمیده شده که حالا از او تعبیر به خلیفه می شود . یک شعاع از این کلمه روح در حضرت آدم آمد. خلیفه اصلی خدا آن کلمه «روح» است و مقام خلافت برای اوست. در روایات معصومین فرمودند که انوار ما در صلب حضرت آدم بود که مجبور به سجده شدند. خدای متعال آدم را در حجاب گل خلق می کنند. حضرت امیر در خطبه قاصعه فرمودند «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَل... وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَه تَمْیِیزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلَاءِ مِنْهُم »(6) ؛ یعنی اگر خدای متعال می خواست جسم این آدم را از نوری بیافریند که همه عقول خیره بشوند و به او بوی خوشی بدهد که همه شامه ها تواضع کنند این کار را می کرد؛ اما اگر این کار را می کرد امتحان ملائکه آسان می شد در حالی که خدای متعال با مجهولات امتحان می کند برای این که آنها از استکبار و خودپسندی و خودپرستی و خیلاء فاصله بگیرند و برای این که این اهداف محقق بشود خدای متعال با مجهولات امتحان می کند و الا اگر می خواست جسمش را هم در قالب نور می آفرید. 
 
آنهایی که این مسیر را دنبال می کنند و از عهده امتحان الهی بر می آیند و به دنبال خلیفه خدا حرکت می کنند و در مقابل این خلیفه تواضع می کنند ، به آن نوری که در آن خلیفه هست و به آن بوی خوشی که در او هست که شامه ها را مست می کند، می رسند. در خطبه قاصعه امیرالمومنین علیه السلام دو بیان دارند و می فرمایند «یُشِمُّنِی عَرْفَه »(7)، از دوران طفولیت آن بوی خوش وجود مقدس نبی اکرم به شامه من می رسید. بویی که هر کس بشنود تواضع می کند و ملائکه اگر می دیدند سجده می کردند. در مرحله بعد می فرمایند «وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّة»(8) من بوی نبوت پیغمبر را استشمام می کردم. خدای متعال این حقایق را در پرده «گِل» پیش روی عالم ملکوت قرار داد و مدتها بعد روحی در او دمیده و می گوید: سجده کنید. 
 
حجاب بر حقیقت، سختی امتحان الهی
 
جریان ربوبیت الهی جریان سرپرستی و اداره و حتی جریان الوهیت از طریق نبی اکرم و اهل بیتشان، در عالم جاری می شود و همه عالم مأمور به تواضع در مقابل او هستند. اگر تواضع کردند پرده ها کنار می رود و حقایق معلوم می شود و هرچه جلوتر بروند نورانیت وجود مقدس نبی اکرم و مقامات ایشان بیشتر برایشان مشهود می شود و می بینند «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/88)، یعنی جز وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هرچه هست ماسوی الله چیزی نیست و اگر جلوتر بروند به جایی می رسند که «أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ»(بقره/115)؛ یعنی به هر طرف رو می کنند می بینند حقیقت همین است و چیزی غیر از این نیست و می فهمند که چرا باید تواضع و خشوع کرد و از این مسیر به سمت خدای متعال رفت؛ اما این امر در پرده است و به همین دلیل امتحان هم خیلی سخت می شود. 
 
اصل نزاع به توحید و کفر و شرک و بر سر خلافت وجود مقدس نبی اکرم است. عده ای خلافت را قبول نمی کنند و نمی خواهند از طریق او و با برنامه و طرح و اداره و سرپرستی او به سمت خدای متعال حرکت کنند؛ بلکه می خواهند راه دیگری را بروند؛ و حتی اگر بخواهند خدا را هم بپرستند می خواهند جور دیگری بپرستند؛ چنانچه مناسک خداپرستی هم در عالم راه می اندازند؛ همان کاری که ابلیس کرد. بعد از این که جریان تمام شد ابلیس به خدای متعال گفت: من دو رکعت نماز خواندم که چهار هزار سال طول کشید؛ خودت را هرچه بگویی سجده می کنم؛ ولی از این راه قبول نمی کنم. خدای متعال فرمود که آن عبادت من نیست و طریق عبادت من همین است. 
 
بنابراین نزاع بر سر عبادت و پرستش است و طریق عبادت هم وجود مقدس نبی اکرم است و همه دعوا بر سر خلافت نبی اکرم است. این خلافت وقتی به انبیاء به امامان می رسد، شأنی از شئون خلافت نبی اکرم است که در شیعیان کامل هم وجود دارد. انبیاء شیعیان کامل وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین هستند. شیعیان کامل یک شأنی دارند؛ چنانچه قرآن می فرماید «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(صافات/83-84). در زیارات هم مثلا وارد شده که «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه فان لک عندالله شأن من الشأن»(9) این شأنی از همان شئون خلافت است که شفاعت و چیزهای دیگر هم در آن هست. این خلافت، جریان هدایت و سرپرستی و قرب و شفاعت است و کسی که این خلافت را قبول کرد و از این مسیر به سمت خدا رفت در واقع با شفاعت نبی اکرم سیر می کند و تنها با آن شفاعت این سیر ممکن می شود؛ و الا قدم در وادی توحید مجاز نبود. به شیطان گفتند: اگر از این راه نیایی نمی توانی بپرستی؛ یعنی الا به شفاعت نبی اکرم امکان پرستش خدای متعال نیست. الا از طریق وجود مقدس نبی اکرم هیچ پیغمبر و مومن کاملی نمی تواند خدا را بپرستد و امکان ندارد خداپرستی در همه وجود انسان جاری بشود به طوری که همه مظاهر زندگی توحیدی باشد و همه عالم مسجد بشود. 
 
در روایات فرمودند «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّه »(10)، دعوا سر همین است که عبادت خدای متعال جز از طریق معصوم ممکن نیست و کسانی که به معصوم ملحق می شوند قوای معصوم هستند و خدا را می پرستند. حضرت برای ما خانه توحید را بنا کرده و شهری درست کرده اند که به تعبیر قرآن بلد امین یعنی شهر امن است. اگر همه زندگی ما در این فضا و شهر واقع شود، عبادت است، زیرا به فرموده قرآن «یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ»(نور/36-37) کسانی که در این خانه ها هستند بازارشان هم عبادت است و اگر بیرون این خانه ها بروند، نمازشان هم دیگر عبادت نیست. نه این که خدای متعال این نماز و عبادت را قبول نمی کند؛ زیرا اصلاً عبادت نیست بلکه شیطنت نفس و بازی است. بنابراین نزاع بر سر عبادت و پرستش خدای متعال و پرستش دنیاست و این نزاع در تبعیت از نبی اکرم و پذیرش خلافت او و یا انکار این خلافت محقق می شود، که یک عرض عریض و گسترده ای دارد. السلام علیک یا اباعبدالله...
 
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 146
(2) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص: 281
(3) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 613
(4) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 130
(5) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 200
(6) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 286
(7) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 300
(8) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 301
(9) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏99، ص: 267
(10) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 61
 



این غفلتی بسیار مهم و از آن شیطنت هایی است که دستگاه مقابل نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در تحریف توحید و دین نبی اکرم و شخصیت وجود مقدس نبی اکرم انجام داده است. آن پیغمبری که آنها می گویند، پیغمبر نیست؛ بلکه ایشان آن پیامبری است که عالم باید به قوای وجودی ایشان تبدیل بشوند و همه عالم و همه مومنین که معصیت نمی کنند تحت فرمان او هستند.



 
گروه معارف-رجانیوز: آنچه پیش رو دارید پنجمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند طرح و برنامه جامعی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اداره جوامع بشری دارند براساس دعوت به توحید و بسط و گسترش توحید در عالم است. در یک جامه چه توحیدی و چه شیطانی محوریت همه دین و مناسک و آداب با امام است. اگر امام یک جامعه خلیفة الله باشد، همه روح و تجسد آن شهر الهی و توحیدی است و آنجا بلدالامین است و الا شیطانی خواهد بود که تجسد فساد ولات طاغوت است. مومن به هر اندازه که ذیل برنامه و ولایت امام حرکت کند مقام خلیفة اللهی پیدا می کند و می تواند در مسخرات عالم تصرف کند. محور برنامه عظیم نبی اکرم بر اساس ولایت است...
 
جایگاه امام در جامعه مسلمین از منظر امام رضا
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ الْإِمَامُ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحَلِّلُ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَهُ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَة»(1) طرح و برنامه جامعی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اداره جوامع بشری دارند براساس دعوت به توحید و بسط و گسترش توحید در عالم است و در مقابل این نظام هم یک برنامه دیگری است که آن برنامه و طرح هم بر مبنای پرستش و دعوت به اله است؛ اما تفاوت در نوع پرستش و معبودی است که انتخاب می شود؛ و الا در هر دو برنامه پرستش و دین و دین مناسک و قواعد پرستش و بندگی وجود دارد. بنابراین در یک نگاه دیگر محل نزاعی که بین این دو طرح وجود دارد در موضوع خلافت وجود مقدس نبی اکرم و اوصیائشان است. اختلاف اصلی این دو دستگاه در مسئله پرستش و در مرحله بعد در مسئله خلافت است.
 
ممکن است ما این دو دینی که وجود دارد، چه دنیا پرستی و چه خدا پرستی را براساس شریعت تفسیر کنیم و در تفسیر دین شریعت محور باشیم؛ و یا ممکن است دین را بر اساس خلافت و ولایت تفسیر کنیم و محور دین ولایت باشد. در طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارند گرچه زوایای مختلف زندگی بشر و قوای انسان مورد توجه است ولی محور این طرح امامت و ولایت و خلافت است. حدیثی را هم که از امام رضا علیه السلام خواندم را حضرت در تفسیر امامت و مقام امام علیه السلام فرمودند و مرحوم کلینی در کافی و مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل کردند؛ البته من این قسمت را از تحف العقول خواندم. در تحف العقول تعبیر این است که امام به منزله زمام دین است؛ زمام آن مهاری است که ناقه را با آن مهار و حیوان را با آن هدایت می کنند. شارحین حدیث در توضیح زمام دین گفتند که یعنی دین الهی به وسیله امام علیه السلام هدایت می شود و به مقصد می رسد.
 
آن که محور جامعه مسلمین است و آنها را به نظم و مجموعه واحدی می رساند و آنها را از متفرق بودن در می آورد و به یک جمع دارای هدف و برنامه روشن تبدیل می کند و مانند نخ تسبیح موحدین را دور هم جمع می کند و آنها را در عالم هماهنگ می کند و رفتار و عقل و فهم و قلوبشان را هدایت و منسجم می کند، وجود مقدس امام علیه السلام است.
 
آن که دنیا را به صلاح می رساند وجود مقدس امام علیه السلام است. جامعه و دنیای صالح دنیایی است که پرتو و تجلی امام در آن است. و همه شئونش بر محور امام شکل گرفته است. کسی که عزیز است و عزت مومنین به او برمی گردد و عزت اوست که جاری در ارواح مومنین می شود و مومنین با او عزیز می شوند. مومن وقتی به امام رسید عزیز می شود؛ والا انسان تا به امام نرسیده ذلیل همه چیز و همه قوای شیطانی در عالم است، اما وقتی به امام رسید عزیز می شود و دیگر هیچ چیز جز فرمان خدای متعال در او نفوذ نمی کند؛ تا انسان به خدا متصل نشده عزیز نمی شود، کما این که امام هم عزتش را از اعتصام بالله می گیرد.
 
تعبیر زیارت غدیریه است که از امام هادی علیه السلام نقل شده که امیرالمومنین فرمودند «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت»(2) در نهج البلاغه هم حضرت فرمودند «لَا یَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَة وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِیکَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرِّعا»(3) اگر همه مردم دور من جمع بشوند بر عزت من افزوده نمی شود و اگر از اطراف من پراکنده بشوند چیزی از عزت من کم نمی شود اگر همه مردم من را رها کنند و حتی واگذار به دشمن کنند من به حالت تضرع نمی افتم. عزت امام محفوظ است و آمد و شد همه ملت ها بر عزت امام اضافه نمی کند زیرا کسی که معتصم بالله است، با رسیدن به خدای متعال و با اتصال به سرچشمه عزت عزیز شده و آمد و شد دیگران نه چیزی به عزت او می افزاید نه چیزی از عزت او کم می کند. امام عزیز و نفوذ ناپذیر است. هیچ چیزی در او نفوذ نمی کند؛ تجمع امکانات و نیروها و انسانها و یا پراکندگی آنها هیچ تفاوتی در حال امام ایجاد نمی کند و امام تحت تأثیر این آمد و شدها نیست. این عزت ناشی از اعتصام بالله است. مومنین هم اگر متصل به امام شدند و عزت و حیات امام در وجود آنها جاری شد آنها هم به تبع امام عزیز می شوند. در واقع امام عزالمومنین است اگر مومنین عزیزند عزتشان به امام است؛ مثل روحی که در جسم جاری است و مثل نور خورشید که در اشعه اش جاری است، عزت امام هم در مومن جاری است. این است که چیزی در او اثر نمی گذارد. مومن مثل کوه استواری است که طوفان ها او را تکان نمی دهند. انسان تا به امام متصل نشده مثل پر کاه است و با هر نسیم و حرف و تطمیعی به حرکت می آید؛ ولی وقتی به امام متصل شد، به عزتی می رسد که طوفان ها و صاعقه ها او را تحت تأثیر خودشان قرار نمی دهند.
 
ریشه و فرع اسلام هر دو امام است. اسلام یک شجره طیبه دارای رشد است و ریشه اصلی که موجب رشد این شجره طیبه می باشد، امام است. فرع درخت اسلام هم در سماوات است و سمو و رفعت دارد، امام است. اسلام شجره طیبه ای است که هم اصل آن و هم فرع آن امام است. اسلام یک حقیقت در حال نمو و رشد است که به تدریج در عالم جاری و محقق می شود ریشه و فرعی دارد که هر دو امام علیه السلام است.
 
جریان اراده افعال امام در وجود مومنین
همه عبادات با امام به مرحله کمال می رسند، همه این مناسکی که موجب تقرب انسان به خدای متعال و موجب تهذیب انسان و هدایت اجتماعی و شکل گیری و سلامت جامعه مومنین است همه اینها با امام به مرحله تمام می رسند. یک معنای این آیه قرآن «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»(مائده/3) هم همین است. در روایات به طور مفصل هم بحث شده که تمام صلات و زکات به امام است و همه این حقایق به امام بر می گردند؛ یعنی اگر کسی صلاتش متصل به صلات امام نشد نماز نیست؛ زکاتش اگر فرع زکات امام نشد، زکات نیست؛ زیرا اصل صلات را امام اقامه می کند. «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاة» یعنی دیگران اگر پرتوی از این نمازی که امام اقامه می کند در نمازشان بود، اهل نماز هستند و الا اهل صلات نیستند. اصل زکات را امام عطا می کند؛ اگر دیگران در زکات دادنشان تابع امام شدند و فعل امام در آنها تجلی پیدا کرد، آنها هم اهل زکات می شوند.
 
انسان وقتی از خودش خالی شد و به سوی امام هجرت کرد و متصل به امام علیه السلام شد، آن وقت آنچه در اراده و قوای او جاری می شود، شعاع اراده و خواست امام است و همه افعال او تابع فعل امام می شود؛ نماز او می شود نماز و زکات او می شود زکات؛ یعنی در واقع امام زکات می دهد و مومنین گرد او جمع هستند و زکات دادنشان شعاعی از زکات امام است. در واقع همینطور که شما با دست و گوش و چشمتان کار می کنید؛ و اگر چشم می بیند شما می بینید اگر گوش می شنود شما می شنوید، مومن هم وقتی کامل شد به منزله قوای امام علیه السلام است که همه افعالش فعل امام است؛ صلاتش ادامه صلات امام و زکاتش ادامه زکات امام است؛ کما این که اشعه خورشید از خورشید است و انرژی خورشید در شعاع نور خورشید است. همه عبادات مومن فرع بر عبادات امام است.
 
در ادامه آن حدیث امام رضا علیه السلام فرمود «وَ تَوْفِیرُ الْفَیْءِ وَ الصَّدَقَاتِ» فیء یعنی برگشت و گویا همه این غنایم که از آنها تعبیر به فیء می شود ملک اصلی مسلمین بودند که کفار غصب کردند و حال دوباره به مسلمین بر می گردد؛ و فراوانیش با امام علیه السلام است. هر کدام این کلمات باید معنا بشود و منظور فقط معنای ظاهری نیست بلکه سِرّ دقیقی در آنها است.
 
اگر حدود و احکام جاری می شود و از ثغور و مرزهای مسلمین حمایت می شود و اطراف و نواحی بلاد مسلمین مورد حفظ قرار می گیرد، همه بر محور امام علیه السلام است. اگر ولایت امام جاری شد اینها مصون می شوند؛ و الا مصون نیستند. ما هر بنایی که بگذاریم اگر مستقل از امام باشد به فرموده معصوم «شَفَا جُرُفِ الْهَلَکَات» لب پرتگاه جهنم است و در همانجا هم ما را ساقط می کند. هر کسی هر بنا و اساسی گذاشت، اگر بر محور امام نبود به فرموده قرآن «عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ»(توبه/109)، یعنی بر لب پرتگاه جهنم درست می شود.
 
هر بنایی هم که حول امام بنا شد در محیط امن و بهشت است. در زیارت جامعه می فرمایند «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی کَیْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِکُمْ وَ أُحْصِی جَمِیلَ بَلَائِکُمْ وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْکُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَکَاتِ وَ مِنَ النَّار»(4)، انسان اگر از امام جدا شد هر بنایی می کند بر لب پرتگاه جهنم است؛ حتی نمازش هم بر لب پرتگاه جهنم است و او را به جهنم سقوط می دهد؛ اما اگر به امام وصل شد همه افعالش در وادی ایمن و در وادی بهشت می شود. امام است که حلال را حلال و حرام را حرام و حدود را اقامه می کند. امام از دین خدا دفاع می کند و به سبیل الله دعوت می کند.
 
نسبت امام با جامعه انسانی و آحاد مردم
این خصوصیاتی که برای امام ذکر شده نسبت بین امام و دین و جریان دین در حیات بشر است. نسبت امام با جامعه انسانی را حضرت امام رضا علیه السلام در یک فراز دیگر توضیح می دهند و می فرمایند «الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم... الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِر... الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْیَفَاعِ... الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِل» این خصوصیاتی که برای امام ذکر شده ناظر به این است که امام علیه السلام محور این طرح و برنامه است و خلافت وجود مقدس نبی اکرم و خلافت ائمه علیهم السلام در این طرح است.
 
ائمه علیهم السلام یک نسبتی با مومنین و یک نسبتی با دین و یک نسبتی هم با جامعه مومنین و امت اسلامی و بلد اسلامی دارند. امام علیه السلام هم محور دین و به تعبیر این حدیث نورانی عز الاسلام و زمام الدین است. و هم محور جامعه مومنین و نظام المسلمین است؛ و هم محور ارواح است. ائمه علیهم السلام در بیان زیارت جامعه کبیره «عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلَاد»؛ یعنی مومنین و ابرار که تحت هدایت امام هستند، عناصر وجودی خود را از ولایت امامشان می گیرند و از سرشت آنها که به امام متصل است تا نوری که در وجودشان است، همه نور وجود مقدس امام است و همه قوای آنها فرع بر قوای امام علیه السلام است؛ چون امام را قبول دارند و مومن به امام و تحت تولی امام علیه السلام هستند. رابطه آنها با امام رابطه شعاع خورشید با خورشید است؛ زیرا به فرموده معصوم علیه السلام «رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(5)، مومن اگر واقعا مومنانه رشد بکند همه قوای وجودیش ذیل امام رشد می کند. در حدیثی نورانی فرمودند که مومن مثل برگ این درخت توحید است که در این درخت می روید؛ یعنی تمام رشد و تغذیه این شاخ و برگ از این ریشه و متناسب با آن است؛ و اینطور نیست که مجازاً گفته شود که ائمه «عناصرالابرار» هستند و همه عناصر وجودی مومن از امام علیه السلام شکل می گیرد.
 
در روایات فرمودند که مومن از اضافه گل ما است و از طینتش گرفته تا روح و جسم و صفات مومن همه فرع بر امام هستند. هم صفات نورانی مومن شعاع صفات امام است و هم روحش شعاع روح امام و هم طینتش از طینت امام است. در روایتی دیگر فرمودند که جسم ما از علیین است و روح مومن از ادامه جسم ما و در واقع آن هم از علیین است؛ یعنی یک اتصال خاصی بین امام و مومن وجود دارد. امام علیه السلام است که انسان را رشد می دهد؛ و این مناسک آداب حرکت و همراهی با امام در محیط ولایت امام هستند.
 
بنابراین اینطور نیست که طرحی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارند را خود آدم ها بتوانند بگیرند و به مقصد بروند؛ اینطور نیست که مانند یک نقشه راه که حتی اگر وجود مقدس نبی اکرم هم وجود نداشته باشند ما بتوانیم به آن عمل کنیم و به مقصد برسیم؛ بلکه این طرح بر محور امام علیه السلام است و در واقع تار و پود آن حقیقت امام علیه السلام است و باید که حقیقت وجودی امام در قوای انسانها و در جامعه مومنین منتشر بشود.
 
ما وقتی رشد می کنیم؛ یعنی وقتی عقل و فهم و احساسات و قلب و حتی حسمان رشد می کند، باید بر محور امام علیه السلام رشد کند و الا رشید نیستیم؛ یعنی اگر کسی بر محور امام رشد نکرد رشید نیست. قرآن می فرماید «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»(عصر/1-3)، انسان در حال خسارت است و فقط رشد برای کسانی است که مومن و متصل به امام هستند و ذیل امام عمل می کنند. عمل صالح عملی است که ولایت امام در آن است. تمام قوای وجودی مومن اگر مومن باشد هم از عالم قبل متصل به امام است و هم الان وقتی توسعه پیدا می کند بر محور امام توسعه پیدا می کند. مثل برگ یک درخت سلول و عناصر وجودی بدن مومن [به امام متصل هستند.] مومن فرع بر امام علیه السلام است.
 
بنابراین این طرح یک برنامه شریعت محور نیست؛ گرچه شریعت دارد و نماز و زکات و حدود و صیام و حج و جهاد در آن هست؛ ولی اینها محور نیستند که انسان خیال کند می توانند آدم را به مقصد برسانند؛ بلکه اینها یک ملاکاتی دارند که وقتی انسان به ملاکات عمل کرد، کامل می شود. خیال نکنید هرکسی نماز بخواند به مقصد می رسد؛ آن که محور کمال مومن است و مومن با او رشد می کند، امام علیه السلام است.
 
نسبت به جامعه هم همینطور است؛ یعنی ائمه علیهم السلام نه فقط عناصرالابرار هستند؛ بلکه ارکان البلاد هم هستند. شهر و بلد مومن بر محور امام علیه السلام است. امام است که در همه ارکان این بلد جاری می شود. محور این بلد امام است. محور شهر توحید، وجود مقدس امام است؛ یعنی همه شهر فرع بر او است و هر کجا نگاه بکنید تجلی روح امام علیه السلام است. انسان ها نیازمندی هایی دارند که از طریق یک برنامه هایی تأمین می شود. برای این که این نیازمندی ها را تأمین کنند یک شهری درست می کنند که دارای خصوصیات و ارکانی است.
 
نیازمندی ها و ساختارهای شهری و اجتماعی در پرتو روح مدیریت
یک شهر پرتو روح اهل این شهر است؛ یعنی شما به یک شهر که وارد می شوید، اگر می خواهید ببینید مردم این شهر چطور فکر می کنند و چه احساساتی دارند، به تجسد این شهر نگاه کنید. به عنوان مثال، شما اگر وارد یک شهری شدید که پر از مسجد است، می فهمید این مردم اهل عبادتند؛ اگر وارد یک شهری شدید که پر از مراکز فسق و فجور است، می فهمید که مردمی هستند که غالب احساس و نیازمندیهایشان اینهاست.
 
شهر تجسد نیازمندی هایی است که یک جامعه دارد؛ البته نیازهایشان تدبیر و مدیریت می شود، یعنی آنهایی که شهر را می سازند و مدیریت می کنند، با یک برنامه و مطالعات جدی این شهر را تأمین می کنند و البته مطالعات گسترده ای هم وجود دارد. مثلاً برای امن بودن این محل، مطالعات دقیقی است و باید در نقطه ای باشد که به لحاظ طبیعی امنیت داشته باشد؛ مطالعات دیگری به لحاظ آب و هوا و محیط زیست هم انجام می شود تا شهر را بسازند؛ همچنین نیازمندی هایی که در این شهر تعریف کردند را هم در نظر می گیرند و اولویت ها را معین و جانمایی می کنند تا شهری بسازند که انسانها در این شهر نیازمندی هایشان تأمین شود. این شهر اگر یک شهر مادی بود سبک زندگی مادی را تسهیل می کنند تا شما در آن به سهولت لذات مادی ببرید و دنیا پرستی کنید؛ و یا اگر یک شهر مبتنی بر فرهنگ اسلام بود و شما می خواهید به سبک اسلامی زندگی بکنید به سهولت بتوانید با سبک اسلامی زندگی بکنید.
 
این خصوصیات و نیازمندی ها و نقشه ها و ساختارهایی که برای حل نیازمندی ها در یک شهر گذاشته می شود و دانش های پشتیبانی که پیدا می شوند، همه فرع بر آن ولایت و مدیریتی است که جامعه را اداره می کند. وقتی عقلانیت جامعه پرتو عقل امام می شود، ساختارهای اجتماعی تجسد روح امام است و احساسات انسانها در پرتو قلب امام و شعاع آن احساسات و قلب امام شان است. « الناس علی دین ملوکهم» یعنی وقتی یک «ولی» جامعه ای را می سازد، همه شئون این جامعه صبغه آن امام و ولی خودش را دارد. اگر جامعه ای بر محور امام عدل ساخته شد و حقیقتاً تحت ولایت امام عدل بود، احساسات این مردم شعاع پرتو نور قلب امامشان و اخلاقشان پرتو اخلاق امامشان و فهم و فکر و عقلانیتشان پرتویی از فهم و علم امامشان است. به هرکجا نگاه می کنید صبغه امام و به تعبیر قرآن «صِبْغَةَ اللَّـهِ»(بقره/138) دارد که از آن به ولایت تعبیر می شود. شما هر کجای جامعه مومنین را ببینید تجسد روح امام است.
 
رفتار یک انسان از صبح تا شب، تجسد نیازمندی و فهم و قلب و روحش است. مومن، سر صبح برمی خیزد؛ نیمه شب مناجات می کند و نافله شب می خواند و در طول شب و روز مراقب تقوا و حرام و حلال است. همه اینها تجسد روح مومن در رفتار و نیازمندی هایی است که حول و حوش خودش درست کرده است. وقتی وارد یک خانه می شوید می توانید بفهمید که مردم این خانه چطور هستند. تجسد روح و نیازمندی های مومن است که در حول و حوش او شکل می گیرد.
 
مدینه توحیدی بر محور ولایت امام
روح و نیاز و احساس و فکر و مهارت و فناوری هایی که جامعه مومنین درست می کنند و نظامی که به جامعه خودشان می دهند، تجسد روح امام است و این همان معنی ارکان البلاد است. امام است که حقایق وجودی خودش را در اراده های مومنین بسط می دهد و از طریق اراده های مومنین در نظام طبیعت تصرف می کند و یک شهر ساخته می شود. در جبهه باطل هم همینطور است و ائمه نار هستند که ظلمات وجودی خودشان را در قوای کفار و پیروان خودشان منتشر می کنند و از طریق آنها در طبیعت و مسخرات تصرف می کنند و یک شهری می سازند؛ که قرآن می فرماید «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»(روم/41).
 
با این نگاه محور این طرح جامع امام و خود وجود مقدس نبی اکرم هستند و دعوا هم سر همین خلافت است که خلافت نبی اکرم باید در عالم جاری بشود و اراده ما حول خلافت نبی اکرم قرار بگیرد؛ زیرا او خلیفه خداست و همه تصرفاتش هم الهی است و هیچ تصرف غیرالهی نمی کند. تمام تصرفات حضرت با همه قوای وجودی که منتشر در همه عالم است، تحت مشیت است. اگر ما هم حول این امام و این رسول جمع شویم و خلافت او را قبول کنیم و همه قوای خود را تسلیم او بکنیم، اراده و قوا و حقایق و عناصر وجودی امام در ما جاری می شود.
 
ما می خواهیم که در عالم و در طبیعت و در زندگی اجتماعی همدیگر وقتی تصرف می کنیم، حول محور امام واقع بشود. وقتی ما به امام متمسک هستیم و امام ما را سرپرستی می کنند، اراده امام در قوای ما جاری می شود و هر تصرفی می کنیم تابع تصرف امام علیه السلام است. عالم را بر محور امام علیه السلام می سازیم؛ که در این صورت هزارها و میلیونها اراده حول امام جمع می شوند و این اراده ها با امام سجده می کنند و بر محور عبادت امام عبادت می کنند و همه قوایشان نورانی می شود و نیازمندی ها و افکار و دانش و عقلانیت و مهارت ها و توانایی هایی پیدا می کنند و مسخراتی دارند و تصرفاتی می کنند که در مجموع یک شهر و مدینه ای ساخته می شود که بر محور امام علیه السلام است؛ و البته زندگی کردن در این شهر مناسک و قواعد و آدابی دارد.
 
وقتی ولات یک شهر را بر اساس یک قواعدی می سازند، زندگی کردن و رفت و آمد در این شهر قواعدی دارد؛ مثلاً برای رانندگی با وسایل مدرن قوانین راهنمایی و رانندگی لازم است؛ در حالی که قبلاً که با یک وسایل ساده تری رفت و آمد می کردند یک قواعد دیگری بود. این قواعد و شرایع و مناسکی که پیدا می شود تابع همان دستگاه سرپرستی است؛ و آن ولایت براساس یک قواعد و اهدافی یک شهر را می سازند؛ و ما اگر درون این شهر زندگی می کنیم متعلق به این شهر هستیم و هم زیستی با این شهر داشته و مثل مردم این شهر فکر کرده و جهان را احساس می کنیم؛ و باید شرایع و قوانین را در نظر بگیریم و عمل بکنیم. یک نظامات حقوقی و اخلاقی ای دارد؛ اما این شرایع فرع بر آن ولایت هستند. هم درجامعه کفار و هم در جامعه مومنین اینطور است. آن دینی که در جامعه جاری می شود و آن قواعدی که جامعه با آن ساخته می شود و مردم درون این جامعه با آن زندگی می کنند در هر دو دسته فرع بر آن ولی و امام است. اگر امام حق و من الله است، این دین هم الهی است؛ و اگر امام از طرف خدا نیست این دین هم دین دنیارپرستی است.
 
مقام خلیفة اللهی مومن تحت ولایت معصوم
طرح وجود مقدس نبی اکرم، یک طرح شریعت محور نیست؛ بلکه طرح امام محور است. خدای متعال در قرآن می فرماید «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»(مائده/67)، همه احکام و شرایع را آوردی ولی اگر ادامه راه و آن امامی که می خواهد جامعه براساس او حرکت بکند، معین نشده و از حقیقت ولایت پرده برداری نشود و حقیقت ولایت در امت تو جاری نشود، دین تو و آن حقیقت ابلاغ نشده است.
 
خلافت نبی اکرم است که جامعه تاریخی مومنین را می سازد و ایشان از طرف خدای متعال خلافت می کنند و عقول و قلوب و افکار و حواس ما را اداره می کنند و ما را به هم گره می زنند. آن خلافت است که جامعه را می سازد. اگر ما آن خلافت را قبول کردیم و ذیل آن خلافت حرکت کردیم، ما هم خلافت الهی پیدا می کنیم؛ مانند وجود مقدس امیرالمومنین که یدالله یعنی دست الهی است که باذن الله با او کارهای الهی انجام می شود؛ و عین الله و دیده بانی است که از طرف خدای متعال دیده بان همه عالم است و خدای متعال با او عالم را اداره می کند و به فرموده معصوم علیه السلام «عَیْنِکَ النَّاظِرَةِ بِإِذْنِک»(6) است که باذن الله همه عالم تحت نظر و اشراف اوست. اگر ما مومن کامل شدیم و به امام گره خوردیم مثل چشم و دست و گوش امام می شویم و همینطور که امام خلافت الهی می کند، ما هم در ظرف خودمان خلیفه خدا می شویم. خلافت بالاصاله برای امام علیه السلام است. امام خلیفه الله است و مابقی اگر با همه قوا ذیل امام حرکت کردند مقام خلافت پیدا می کنند؛ و الا کسی که شیطانی زندگی می کند خلیفه الله نیست؛ زیرا دستگاه شیطان دستگاه خلافت الهی نیست و شیاطین انس و جن خلیفه خدا روی زمین نیستند. اینکه گاهی ما می گوییم: انسان خلیفه الله است، درست نیست؛ زیرا امام خلیفه الله است و خلافت می کند؛ دیگران اگر متصل به امام شدند به اندازه ای که قوایشان تسلیم امام می شود و همه طرحی که برای اداره زندگی فردی و جمعی خودشان دارند، ذیل طرح امام قرار بگیرد و بنایی که می سازد در شهری است که امام بنا کرده و متناسب با قواعد آن شهر است و ساختمان وجودی و همه مناسک زندگی خودش را در شهری می سازد که امام بنا کرده و متناسب با قواعد آن شهر زندگی می کند در این صورت خلیفه الله است و این بلد شهر خلافت و بلد امین است که در آن هیچ خیانتی نیست.
 
در این آیات قرآن «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَـذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»(تین/1-3)؛ بلد امین به خود وجود مقدس نبی اکرم تعبیر می شود. مکه هم در باطن چون تجسد روح نبی اکرم است، بلد امین است؛ اما اگر در همین مکه وجود مقدس نبی اکرم احترام نداشته باشد این بلد قابل احترام نیست؛ چنانکه خدای متعال هم می فرماید «بسم الله الرحمن الرحیم لَا أُقْسِمُ بِهَـذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَـذَا الْبَلَدِ»(بلد/1-2) پیغمبر ما، من به این شهری که حرمت تو در آن نگه داشته نمی شود قسم نمی خورم. از این تعابیر در کلام حضرت امام سجاد زیاد است که فرمودند «أَنَا ابْنُ مَکَّة»(7) من فرزند مکه هستم. این یک تشبیه مجازی نیست. حقیقت مکه امیرالمومنین و وجود مقدس نبی اکرم است. همه مقامات این شهر امین مقامات حرکت با نبی اکرم در عالم هستند؛ این که باید اینجا رجم کنی، این جا طواف کنی، این جا سعی کنی،همه حساب و کتاب دارد؛ ولی همه حساب و کتابهایش حرکت در حول نبی اکرم و مناسک حرکت با حضرت است. اگر کسی بتواند همه قوای خودش را ذیل امام جمع کند و بنای وجودی خودش را ذیل امام بسازد، خلیفه است و در ظرف خودش خلافت می کند؛ و الا هیچ کاری الا به امر امام نمی کند.
 
مومن کامل مقام خلافت پیدا می کند چون خلافت از امام می کند و همه تصرفاتش نیابتی است. اگر قوای انسان فانی در امام علیه السلام شد، تمام تصرفاتی که می کند، نیابتی است. اگر فهم و عقلش فانی در امام شد هرچه می فهمد و می بیند به نیابت امام است و فهم مستقلی برای خودش قائل نیست. همه حالات قلبی او فرع بر امامش است. سلمان اینطور است که در شان او گفتند: «جعل هواه هوا علیا» یعنی میل او هم تابع میل امام است و پرتو میل امام در قلبش واقع می شود. فهمش از عالم هم همینطور است و اصلاً نمی خواهد مستقل از امام بفهمد؛ چون می خواهد فهم خودش را از امام علیه السلام بگیرد.
 
این طرح در نگاه بعضی شریعت محور است که یک دستوراتی دارد که شامل حدود و احکام و عبادات و دستورات اجتماعی است که باید اینها را عمل کنیم؛ اما این نگاه همان «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه» است. در حالی که این کتاب با امام یکی است و جریان ولایت امام تجسد کتاب است. امام در شب قدر آن طرحی از کتاب الهی که باید امسال در عالم جاری بشود را امضاء می کند. اراده امام مجرای کتاب الهی است و کتاب الهی در او جاری می شود. در روایات فرمودند «الامام... معتصم بحبل الله»(8)؛ این یعنی معتصم بکتاب الله است. این که می گویند: حسبنا کتاب الله؛ کتاب فقط یک سلسله دستورات نیست؛ بلکه آن حقیقتی است که به فرمایش نبی اکرم لن یفترقا است. جامعه مومنین جامعه ای بر محور امام و کتاب است و همینطور که پرتو نور امام در همه زوایای زندگی مومنین دیده می شود، پرتو کتاب هم دیده می شود. امام و کتاب محور اداره جامعه مومنین هستند و این کتاب علم الامام است که با جان امام متحد است.
 
این غفلتی بسیار مهم و از آن شیطنت هایی است که دستگاه مقابل نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در تحریف توحید و دین نبی اکرم و شخصیت وجود مقدس نبی اکرم انجام داده است. آن پیغمبری که آنها می گویند، پیغمبر نیست؛ بلکه ایشان آن پیامبری است که عالم باید به قوای وجودی ایشان تبدیل بشوند و همه عالم و همه مومنین که معصیت نمی کنند تحت فرمان او هستند. به ما اختیار داده شده که قوای او شده و مندک و فانی در ایشان بشویم؛ که آن وقت است که به مقصد می رسیم و این همان معنای معیت و همراهی است. اگر هر تدبیری داریم ذیل تدبیر او بود آن وقت به مقصد می رسیم.
 
این هدایت بر محور شخص ایشان و طبیعتاً بر محور ادامه وجودی ایشان است؛ چنانکه خود حضرت فرمودند «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا»؛ شکل گیری امت بر محور حضرت یعنی شکل گیری امت بر محور کتاب و امام. تار و پود جامعه اسلامی باید بر محور امام و کتاب باشد. طرحی که امام عمل می کند با جان امام یکی است و از طریق اجرای این طرح قوای امام در عالم جاری می شود.
 
بلد امین که بلدی بر محور وجود مقدس نبی اکرم است و محور آن طرح بزرگ حضرت خود حضرت و بعد امام و کتاب است؛ و الا عمل کردن به یک سلسله دستورات عبادی و حقوقی عمل کردن به دین خدا نیست. آن رشته ای که همه دین با او جمع می شود و به مقصد می رسد و محقق می شود امام علیه السلام است. السلام علیک یا اباعبدالله....
 
پی نوشت ها:
(1) تحف العقول، النص، ص: 438
(2) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 268
(3) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 409
(4) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 616
(5) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 166
(6) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 409
(7) تحف العقول، النص، ص: 233
(8) معانی الأخبار، النص، ص: 132

صوت ها








آن چیزی که در طرح وجود مقدس نبی اکرم محور است، حقیقت ولایت و حقیقت امام علیه السلام است. اگر در دین الهی شرایع را اصل قرار دهیم آن وقت ممکن است این شرایع در مسیر حاکمیت باطل یک پوششی بر حاکمیت باطل بشوند. قرآن هم مانند امام در جامعه دینی محور می باشد. قرآن یک حقیقتی است که یک منزله آن شرایع و دستورات و مناسک و آداب است که مراتب دیگری هم دارد. جامعه مومنین با سیر در درجات قرآن به کمال خودش می رسد. جامعه عصر ظهور که جامعه موعود ماست، جامعه ای است که قرآن در آن محقق شده و این جامعه صورت تحقق یافته قرآن و صورت تنزل یافته ولایت امام علیه السلام است.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه ششم

جایگاه ولایت و کتاب خدا در طرح جامع نبوی (ص) چیست ؟ / شریعت بدون امام؛ می تواند پوششی برای ولایت باطل باشد / امام، محور و حقیقت دین است



آن چیزی که در طرح وجود مقدس نبی اکرم محور است، حقیقت ولایت و حقیقت امام علیه السلام است. اگر در دین الهی شرایع را اصل قرار دهیم آن وقت ممکن است این شرایع در مسیر حاکمیت باطل یک پوششی بر حاکمیت باطل بشوند. قرآن هم مانند امام در جامعه دینی محور می باشد. قرآن یک حقیقتی است که یک منزله آن شرایع و دستورات و مناسک و آداب است که مراتب دیگری هم دارد. جامعه مومنین با سیر در درجات قرآن به کمال خودش می رسد. جامعه عصر ظهور که جامعه موعود ماست، جامعه ای است که قرآن در آن محقق شده و این جامعه صورت تحقق یافته قرآن و صورت تنزل یافته ولایت امام علیه السلام است.



گروه معارف رجانیوز : امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است.آنچه پیش رو دارید ششمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند آن چیزی که در طرح وجود مقدس نبی اکرم محور است، حقیقت ولایت و حقیقت امام علیه السلام است. اگر در دین الهی شرایع را اصل قرار دهیم آن وقت ممکن است این شرایع در مسیر حاکمیت باطل یک پوششی بر حاکمیت باطل بشوند. قرآن هم مانند امام در جامعه دینی محور می باشد. قرآن یک حقیقتی است که یک منزله آن شرایع و دستورات و مناسک و آداب است که مراتب دیگری هم دارد. جامعه مومنین با سیر در درجات قرآن به کمال خودش می رسد. جامعه عصر ظهور که جامعه موعود ماست، جامعه ای است که قرآن در آن محقق شده و این جامعه صورت تحقق یافته قرآن و صورت تنزل یافته ولایت امام علیه السلام است...

 

 

امام؛ محور و حقیقت دین

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119)، طرحی را وجود مقدس نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای اداره جوامع بشری و اداره جامعه مومنین از ناحیه خدای متعال آوردند که جامع همه آن چیزی است که انبیاء گذشته داشتند و در یک نگاه برنامه انبیاء الهی هم بخشی از آن برنامه جامع وجود مقدس نبی اکرم برای اداره عالم است و انبیاء الهی هم پرچمداران راه حضرت در طول تاریخ هستند. این برنامه به لحاظ عرصه و میدان، ناظر به تمام عوالم عرضی و طولی ای که ما با آنها مواجهیم می باشد. این برنامه وجود مقدس نبی اکرم بر محور خلافت الهی و امام علیه السلام است و آن اتفاقی که باید در باطن انسانها و در جوامع انسانی بیفتد تا انسانها به مقصد برسند، این است که باید بر محور امام قرار بگیرند. شریعت نازله ولایت امام است و اینطور نیست که دین شریعت محور باشد و مناسک اصل باشند.

 

آن چیزی که در طرح وجود مقدس نبی اکرم محور است، حقیقت ولایت و حقیقت امام علیه السلام است. امامت و امام [محور] این طرح هستند. و این شرایع مثل نماز و روزه و حج و جهاد و دیات و حدود و قصاص و از اول تا آخر فقه که بسیار هم لازم و ضروری است و مهم است، مناسک حرکت بر مدار امام علیه السلام هستند. سعادت و رشد انسان و جوامع به این است که صبغه امام پیدا کنند و تجلی امام واقع بشوند. انسان عادل انسانی است که تمام قوای او تحت تعلیم و هدایت امام است. انسان عادل بر محور امام حرکت می کند. امام علیه السلام از نظر قرآن کلمه عدل و کلمه هدایت و کلمه نور است و اینطور نیست که عدل یک قواعدی است که امام علیه السلام مجری آن باشد. امام علیه السلام مجری نیست. امام خودشان کلمه عدل هستند و البته تحقق عدل هم به این است که امام جاری بشود؛ اگر در قوای انسان ولایت امام به نحو تناسب جاری شد این انسان، عادل می شود؛ اگر در جامعه ای همه شئون بر محور امام علیه السلام بود این جامعه عادله است.

 

شریعت بدون امام؛ پوششی برای ولایت باطل

 

اگر شما دین را شریعت محور کردید گرچه شرایع لازم هستند و حتی هیچ مکروهی را نمی شود کم و زیاد کرد چه برسد به حرام؛ و هیچ مستحبی را نمی شود کم و زیاد کرد تا چه رسد به واجبات؛ زیرا شرایع ضروری هستند؛ اما اگر شرایع را اصل قرار دادید آن وقت ممکن است این شرایع در مسیر حاکمیت باطل یک پوششی بر حاکمیت باطل بشوند؛ یعنی ممکن است آنها از شما بیشتر نماز بخوانند و در اجرای بعضی از حدود و احکام بیشتر اهتمام بورزند؛ اما اینها معیار تحقق جامعه اسلامی نیست. ممکن است یک شخصی بیش از مومنین به مناسک ملتزم باشد اما اینها که ملاک رشد انسان نیست. این شرایع، در واقع مناسک تحقق ولایت امام هستند و اگر شما اینها را از امام جدا کردید و در یک فرد یا جامعه ای بدون امام اجرا کردید، هیچ رشدی برای انسان و جامعه نمی آورند و برعکس، پوششی برای باطن ناسالم می شوند؛ زیرا آنچه در جامعه جاری می شود ولایت باطل در پوشش بعضی از شرایع است.

 

اتفاقی که بعد از حضرت در صدر اسلام افتاد، همین بود. چه بسا اینها توجیهی برای برنامه باطل دشمن بشوند. من الان نمی خواهم نقد بکنم، فقط یک اشاره ای می کنم. الان مظاهر تمدن غرب به تدریج در جامعه ما آمد. یک نزاعی هم در اول بوده که آیا ما اجازه بدهیم اینها وارد بشوند یا نه؛ اما در هر صورت آمدند و در جامعه ما فراگیر شدند. این مظاهری که در جامعه ما فراگیر شدند کم کم توجیه دینی هم پیدا کردند؛ مثلاً بانک آمد و کار خودش را می کند، نظام پولی سرمایه داری آمد و کار خودش را در کشورهای اسلامی می کند و توجیه اسلامی هم می شود. مدل سیاسی غرب آمد و توجیه اسلامی هم می شود؛ یعنی دموکراسی و لیبرالیسم اقتصادی آمدند و تدریجاً توجیه هم می شوند. انقلاب صنعتی آمد و توجیه شد. مدل شهرسازی ما تمام مظاهر شهر غربی را دارد؛ یعنی قبله اش کالیفرنیا و شهرهای بزرگ غربی است. غربیها فرهنگ و فلسفه و علوم و فناوریهای خودشان را ایجاد کردند و نظریه خودشان را تبدیل به یک امر مجسد و محققی در امریکا کردند و بعد آن را الگوی جوامع بین الملل کردند؛ قبله شهرها الان آنجاست؛ یعنی تجسد و فیزیک شهر را رو به آنجا می سازند. آنجا واقعاً قبله است و مدلشان را از آنجا می گیرند که چطور شهر را بسازیم و اداره کنیم؛ گویا بهترین اداره شهر در آنجا است که آن را قبله قرار می دهند و به سمت آن حرکت می کنند. الگویی که الان برای اداره جوامع اسلامی در سطح کلان به کار برده می شود همان الگوی توسعه غربی است؛ یعنی قبله این شهرها و برنامه ریزی برای جوامع، تمدن غربی و به اصطلاح آن مدینه فاسدی است که آنها به پا کردند و چه بسا اینها را توجیه فقهی هم کردند.

 

بنابراین اگر اصل بر شریعت قرار بگیرد، حتی ممکن است یک جایی شریعت پوشش دستگاه باطل هم بشود؛ البته حقیقت شریعت اسلام به هیچ وجه قابل جمع با ولایت باطل نیست، ولی اگر شما اصل را در دین بر شریعت گذاشتید و گفتید: معیار جامعه دینی این است که در آن به احکام عمل بشود، [نتیجه اش همین است؛] البته به احکام هم باید عمل بشود؛ یعنی اگر در جامعه ای به احکام عمل نشد و تلاشی هم برای عمل نشود، صبغه دینی این جامعه کامل نیست؛ ولی معیار اصلی این نیست.

 

نجات پیروان امام عادل و عذاب پیروان امام جائر

 

در حیات فرد هم همینطور است. انسان اهل ولایت حتماً باید به یک یک احکام عمل کند. معنی ندارد یک انسانی مومن باشد و نسبت به حتی یک حکم خدای متعال لاابالی باشد. بی مبالاتی با دین جمع نمی شود. ما دو دسته روایات داریم که یک دسته از روایات به شدت بر همین احکام تأکید می کند. یک بابی در روایات در کتاب ایمان و کفر است و مفصل بیان می کند که حضرات معصومین فرمودند که بروید متقی بشوید و به احکام عمل کنید و ترک محرمات کنید و واجبات را انجام بدهید و این شئون و حدود را رعایت کنید؛ و الا ما کاری برای شما نمی کنیم. گاهی هم در روایات متعددی ائمه علیهم السلام فرمودند که اگر کسی دنبال امام عادل برود و بلغزد توبیخ نمی شود؛ ولو اینکه نباید بلغزد و کمال این است که کسی که دنبال امام عادل می رود جا پای امام بگذارد و نلغزد؛ ولی اگر کسی دنبال امام عادل حرکت می کند، لغزشهایش مورد مغفرت است. از آن طرف هم اگر کسی دنبال امام جائر حرکت می کند، حسناتش هم مقبول نیستند. فرمودند «لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّه»(1)، اگر کسی دنبال امام جائر حرکت کرد، اصلاً دین ندارد. امام جائر کسی است که از طرف خدا نیست و خودش پا در میدان گذاشته و می خواهد زندگی بشر را اداره کند؛ مثل طواغیت که خودشان را محور قرار می دهند و من الله نیستند؛ یعنی از طرف خدای متعال حقیقتی به آنها عطا نشده و مأموریتی ندارند که بیایند و عالم را بسازند؛ ولو هرچقدر هم به مناسک عمل بکند.

 

ابن ابی یعفور به امام صادق عرض کرد: یابن رسول الله من با مردم معاشرت دارم و زندگی و رفت و آمد می کنم؛ خیلی از کسانی که دور و بر شما هستند واقعاً هم به شما ایمان دارند ولی در عمل کوتاهی می کنند و بعضی گناهان از آنها سر می زند و در بعضی عبادات و وظایف کوتاهی می کنند. از آن طرف هم یک عده ای هستند که شما را قبول ندارند و با مخالفین شما همراهند و آنها را به امامت و پیشوایی قبول دارند؛ ولی اعمالشان خوب است. اهل امانت و صدق هستند. در جواب او تعبیر حضرت خیلی تند است؛ یک نگاه شبه غضب آلود به او کردند و مثل این که می خواهند یک مطلب جدی را بفرمایند روی دو زانو نشستند و فرمودند: «لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ» آن که دنبال امام عادل می رود اگر در یک جایی لغزید، سرزنش نمی شود و آن که دنبال امام جائر برود اصلاً اهل دین و خداپرستی نیست و ارتباطی با دین الهی ندارد. ابن ابی یعفور که از مقربان حضرت هم می باشد می گوید که من بیشتر تعجب کردم؛ بعد حضرت به قرآن احتجاج کردند و فرمودند: خدای متعال در قرآن به همین مطلب اشاره کرده فرموده «اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) یعنی اگر یک جایی اگر تاریکی آنها را بگیرد، خدای متعال آنها را به سمت خدا هدایت می کند و با نور توبه آنها را از ظلمات ذنوب نجات می دهد و پاک می کند؛ و از آن طرف پیروان امام جائر را اگر اسلامی هم داشته باشند یا چیزی هم در وجود آنها باشد از وادی نور بیرون می روند. ما از این دست روایات را داریم که گاهی از این هم تندتر است و می فرماید «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّه»(2)، خدای متعال هیچ حیایی نمی کند که آن عده ای که دنبال امام جائر بودند را عذاب کند ولو در عمل فردی شان حدود را رعایت کنند؛ و به عکس خدای متعال حیا می کند که آنهایی که دنبال امام عادل می روند را عذاب کند ولو در عمل فردی شان گاهی لغزش داشته باشند.

 

محور سنجش خوبی انسانها

 

در روایات از یک طرف به شدت روی مسئله محور دین داری تأکید می کنند. از آن طرف هم یک بابی در روایات داریم که تأکید می کند باید تقوا داشته باشید و ما برای شما کاری نمی کنیم. میان اینها هیچ تعارضی نیست و کاملاً قابل جمع است؛ زیرا دو مطلب را توضیح می دهند: یکی آنکه جلوی این انحراف که مومن می تواند لاابالی باشد و عمل لازم نیست را می گیرد . این انحراف در تاریخ از صدر اسلام هم بوده و اهل بیت هم به شدت با مسامحه و بی مبالاتی در عمل مواجهه کردند و فرمودند: ما برای شما کاری نمی کنیم یعنی اگر بی مبالات شدید، دیگر مومن نیستید. کسی که معتقد به امام ائمه است نمی تواند نسبت به شرایع بی مبالات باشد. حتماً باید شرایع و حتی مستحبات را هم رعایت کند. در رساله ها نوشتند که اگر کسی از باب بی اهمیتی به نماز جماعت نمی رود، این معصیت است. نافله شب هم مثل نماز جماعت است و این کوچک شمردن معصیت است. بی مبالاتی نسبت به شریعت با ایمان و ولایت مداری جمع نمی شود. این دسته روایات می خواهد جلوی این انحراف که اسمش را غلو می گذارند، را بگیرد. این انحراف است که آدم بگوید: کسی که ولایت ائمه را قبول داشت، لازم نیست عمل داشته باشد. حضرت فرمودند که اگر مومن هستید باید به فروع ما که همین شرایع و مناسک هستند ملتزم باشید. اگر ترک ولایت دشمنان ما را می کنید باید از مناسک ولایت آنها که محرمات و مکروهات است دوری کنید.

 

یک انحراف دیگر هم این است که وقتی می خواهیم ارزیابی کنیم اصل را عمل قرار بدهیم. آنهایی که بیشتر نماز می خوانند و بیشتر روزه می گیرند و در محراب می ایستند و از شب تا صبح سجده و رکوع می روند؛ گرچه که مومن هم باید اینطوری باشد، ولی این معیار سنجش برای سنجیدن برای خوب بودن یک آدم کافی نیست که نگاه کنیم این آدم چقدر به مناسک عمل می کند. معیار اصلی ایمان است. باید ببینید در کدام جبهه است و دنبال کدام امام حرکت می کند و متمسک به کدام امام است.

 

این یک انحراف است که کسی خیال کند فرع جای اصل می نشیند. فرع هیچ وقت جای اصل نمی نشیند. فروع در جای خودشان مهم هستند و اگر کسی اصول را داشت، باید فروع را هم داشته باشد؛ ولی اگر اصول را نداشت فروع برایش کاری نمی کند. از یک جایی به بعد فرق نمی کند که چه کاری بخواهد انجام بدهد. به یک مرزی می رسد که دیگر هر عملی انجام می دهد علی السویه است. در روایات فرمودند «سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا الْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى‏»(3) یعنی کسی که در مرحله عداوت با ما بود هر کاری بکند علی السویه می شود.

 

نمی خواهم آن طرف را تأئید بکنم که عمل لازم نیست؛ برعکس شریعت و مناسک مهم هستند و جامعه دینی جامعه ای است که به احکام اسلامی در آن عمل بشود و به هیچ فرعی نباید بی مبالاتی و بی اهمیتی بشود. بی اهمیتی برابر هر فرعی برابر بی اهمیتی نسبت به اصل است. بی مبالاتی نسبت به هر دستوری از دستورات امام بی مبالاتی نسبت به خود امام است. حضرت فرمود که اگر کسی نماز را سبک بشمارد ما را سبک شمرده است. کسی که نماز را استخفاف کند ما را استخفاف کرده است. استخفاف و کوچک شمردن احکام محل بحث نیست.

 

توجیه فروع دین در راستای ولایت طاغوت در دین شریعت محور

 

اگر در یک برنامه ریزی و تدبیر اجتماعی فروع اصل شد این جامعه می تواند بلغزد، می تواند خیلی از فروع باشد ولی باطن جامعه، باطن فاسدی باشد؛ کما این که همین کار را کردند، نماز جماعتها برقرار بود اما چیزی که نبود باطن دین بود؛ زیرا اینها توجیه می شوند. قبله شهرها قبله اروپایی می شود و همانطور ساخته می شوند؛ تفریحات شهر، مدل تغذیه و پارکها را توجیه می کنیم؛ برجها و شهرهایی که عمودی و به صورت متمرکز ساخته می شوند؛ نوع تغذیه و فست فودها، و همه اینها را توجیه کردیم و گفتیم: این که حرام نیست، آن که حرام نیست؛ و مثل آنها زندگی می کنیم. وقتی که می خواستند به زور لباسها را متحدالشکل کنند، در مقابل آن مقاومت شد اما کم کم لباس عمومی مسلمانها شد. بعد هم گفتیم که تشبه به کفار نیست و حلال است. آنها برنامه ریزی می کنند و صورتهایی را متناسب با باطن خودشان درست می کنند؛ شما اگر تشبه به آنها پیدا کردید کم کم باطنتان هم مثل آنها می شود. آنها صورتگری می کنند و ما مثل آنها می شویم و وقتی عمومی شد دیگر حلال می شود؛ این چه جور حلال کردن است که آدم بگوید وقتی همه شبیه شدید عیب ندارد و این تشبه به کفار نیست! این هم تشبه است.

 

یک جامعه وقتی ساخته می شود، اصل آن جریان حقیقت ولایت و خلافتی است که در این جامعه جاری می شود؛ و اگر بر مدار آن خلافت است باید مناسک و شرایعش هم رعایت و عمل بشود؛ اما نباید مناسک و ظواهر را جای باطن گرفت، گرچه هم ظواهر باید دینی باشد و هم باطن جامعه باید دینی باشد. برنامه ریزی یک جامعه باید در مدار و معیار خلافت الهیه اتفاق بیافتد، بر مدار شرایع بخواهد اتفاق بیافتد اگرچه که رسالت جامعه دینی عمل به احکام است و بی مبالاتی نسبت به هیچ حکمی جایز نیست. اگر حاکمیتی نسبت به یک حکم بی مبالات شد، دیگر حاکمیت دینی نیست. کما این که اگر مومنی نسبت به یک حکم خدا بی مبالاتی کند دیگر مومن نیست و از دایره ایمان بیرون می رود.

 

این که ادعا می کنند جامعه بی دین تر از قبل هم شده، اصلاً یک ادعایی [است که هیچ دلیلی ندارد] به ملانصرالدین گفتند: وسط زمین کجاست؟ میخ خرش را کوبید و گفت همین جا است. گفتند: به چه دلیل این حرف را می گویی؟ گفت: اگر قبول نداری وجب کن. کسانی که می گویند: جامعه بی دین تر شده دلیل آن را هم بفرمایند که ما بدانیم؛ آیا به خاطر همین مجالس است که یکی از آنها هم نبود؛ یا به خاطر امثال حججی و این شهدایی که یکی از آنها را هم نداشتیم؛ که اینطور بروند و برای امام حسین سر و دست را بدهند و اسیر بشوند. یک جوان در آن سن خیلی حرفهای عجیبی دارد و من گمان می کنم این شکوه آن هم به خاطر آن درکی است که از امام حسین علیه السلام داشته است. می گوید: من دوست دارم وقتی به شهادت می رسم، هم اثری از سیدالشهداء هم از حضرت زینب کبری هم حضرت ابالفضل در من باشد؛ دستهایش قطع می شود سرش بریده می شود و اسیر می شود. ما یک نفر از اینها نداشتیم. با چه شاخصه ای می سنجید و می گویید: جامعه بدتر شده است. البته من قبول دارم نسبت به فروع گاهی کوتاهی شده که نباید هم بشود؛ چون معنی ندارد در جامعه و زندگی مومنین موسیقی رواج پیدا بکند و قبح آن ریخته بشود. مرزها قاطی بشود و به اسم اسلامی بودن غیراسلامی رواج پیدا کند. معنی ندارد مدل تفریحات مسلمین یا مدل ورزش آنها مثل کفار بشود. اگر شما فقط شریعت مدار شدید و این را اصل قرار دادید، این اتفاق می افتد. آیا این مدل ورزشهای جمعی که ما داریم به حسب ظاهر حرام است؟ این را که توجیه می کنیم؛ مدل شهرسازی را که توجیه می کنیم؛ مدل غذا خوردن را که توجیه می کنیم؛ مدل پوشیدن را هم که توجیه می کنیم؛ مدل گردش مالی کفار را هم که توجیه می کنیم. من در صدد انتقاد نیستم چون انتقاد بدون پیشنهاد سرزنش است و کاری خوبی هم نیست.

 

به عنوان مثال شهر قم واقعاً یک شهری بود که مظهر بی اعتنایی به مظاهر غرب بود. وقتی آنها می آمدند و می دیدند یک جمعیتی با این که مدنیت غرب هم می بینند؛ اما اینطوری زندگی می کنند، تحقیر می شدند. مثل آن کاری که فرستاده حضرت در کاخ پادشاه ایران کرد که آن فرش زرباف را با نوک شمشیرش کنار زد و روی زمین نشست، آنها هم احساس حقارت می کردند که یک مردمی با این که دستشان به نمادهای تمدن غرب می رسد؛ اما بی اعتنایی بکنند و نخواهند مثل آنها زندگی بکنند و غربی ها هم نتوانند در آنها نفوذ کرده و زیباشناسی و هنر و معماری و شهرسازی و مدل تغذیه و بهداشت و همه چیزشان را تغییر دهند؛ ولی الان مدل شهر ما یک مدل نامتوازن شده که معلوم نیست چقدر آن غربی و چقدر آن دینی است و یک اتفاقاتی افتاده که تا یک قرن دیگر نمی شود آن را درست کرد یعنی در ده سال تصمیم می گیرند و شهر و مدل شهرسازی و مدل زندگی مردم را به مدل اروپایی فرم و شکل و تغییر می دهند؛ اما بعد ممکن است یک یا دو قرن هم نتوانیم این مدل را کاری بکنیم.

 

در شهر دینی شهری است که مدارش جریان توحید و ولایت حقه است؛ و البته باید شرایع هم عمل بشود اینها توجیه نمی شوند و اتفاقاً وقتی توجیه می شود که شما این را محور قرار بدهید. کسی که از اروپا برمی گردد و می گوید: آنجا اسلام است و مسلمانی نیست و اینجا مسلمانی است و اسلام نیست؛ یعنی همین؛ البته این جمله شاید جمله صحیح و منسوب به ایشان نباشد. اگر کسی از فروع شروع کند، گاهی آنها از ما مسلمان تر می شوند؛ البته در فروع هم آنها هیچ التزامی ندارند و نوع افرادی که این حرفها را راجع به غرب می زنند، غرب را یا از دریچه هالیوود و یا از دریچه توریسم علمی می شناسند که رفتند یک دور گشت و گذاری کردند. مثل کسی که جیبش پر از پول است و در ییلاقات شمال یک گشت و گذاری می کند و خیال می کند همه زندگی مردم شمال همین است و نمی داند چطوری در کشت زارهایشان زحمت می کشند و سختی هایشان را نمی بیند. بعضیها هم نگاهشان به غرب اینطوری است یعنی غرب را یا از دریچه فیلمهایی که غرب برای معرفی خودش ساخته و از طریق امپراطوری رسانه ای غرب می شناسند و یا اگر هم رفتند گشت و گذار کردند و احیاناً ده یا بیست سالی هم آنجا زندگی کردند که یک توریسم علمی است و مشغول کارهایشان بودند، دانشگاهها را نشانشان دادند و آنها را تحویل گرفتند و به آنها حقوق هم دادند؛ لذا خیال می کنند همه غرب همین است؛ در حالی که واقعیت غرب اصلاً این چیزها نیست که آدمهای متخلقی باشند. به هیچ وجه آدمهای متمدنی نیستند. شما نمی توانید سهم ملتهای غرب را از این همه وحشیگری که در عالم می شود، نادیده بگیرید؛ چون اینها به همین ملتها و حاکمیتهای خودشان راضی هستند و زیر چتر همانها هم زندگی می کنند. آدمی که زیر چتر آنها زندگی می کند آدم متمدنی نیست. اینها توجیه است که ما خیال کنیم اینها خیلی آدمهای متمدنی هستند؛ اصلاً اینطور نیست. آنها در فروع هم از ما بهتر نیستند؛ اینکه نظم خوبی دارند و رسیدگی می کنند، اولاً این حرفهایی که شما می گویید نیست؛ ثانیاً وقتی پشت این میز نشسته به او سخت گیری می کنند؛ اما از پشت میز اداره که بلند شد اگر ده نفر جلوی او بمیرند، نگاه نمی کند. این حرفها چیست که می زنید. این اخلاق نیست که، 24 ساعت برق در فلان شهر امریکا می رود مثل شهر جنگ زده می شود. اینها توهمات است که [غربی ها] آدمهای خیلی خوبی هستند؛ اصلاً این حرفها نیست. یک عده آدم متوهم می خواهند جامعه را هم متوهم کنند. اینهایی که غرب را تقدیس می کنند متوهم هستند. دروغ نمی گویند که می گویند؛ دروغهای بزرگ می گویند و به عالم دروغ می گویند و به اندازه کل عالم، دروغهای خیلی بزرگی می گویند؛ ولو ممکن است اینها به بعضی از ظواهر عمل کنند و مثلاً یک جایی دروغ کوچک نگویند ولی به دنیا دروغهای بزرگ می گویند. فرضاً که دروغ را نمی گویند و منظم هستند؛ نظم که در ولایت باطل قیمتی ندارد. نظم در جهنم خیلی چیز محترمی نیست.

 

«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم»(4)، نظم در تقوا است اما نه هر نظمی بلکه فرموده در تقوا منظم باشید؛ یعنی تقوایتان روی حساب باشد و در تقوا دقت داشته باشید. نگفتند که نظم در گناه هم چیز خوبی است؛ خیلی منظم و سر ساعت به میکده می رود و شرابش را می خورد و خیلی آدم منظمی است اصلاً می توانی ساعتت را با او تنظیم کنی، میکده رفتنش سر وقت است. خیلی هم با دسیپلین می رود و می آید. نظم در معصیت که احترامی ندارد. اما اگر فرض کنیم که اینها درست است، ولی فروع را نمی شود جای اصول نشاند. جامعه ای که حاکم و سرپرستی فاسد دارد، قابل مدح نیست.

طرح نبی اکرم بر مدار ولایت حقه است. تجسد آن ولایت جامعه دینی می شود و قبله بلاد مسلمین باید بلد نبی اکرم یعنی بلد امین مکه و کربلا با خصوصیاتی که دارند باشد. قبله این تمدن آنجاست و قبله آن تمدن هم شهرهای به قول خودشان پیشرفته اروپاست و البته مناسک و آداب هم دارد.

 

قواعد ساخت و زندگی جامعه دینی

 

 ما برای اداره شهر یک قواعدی داریم و برای زندگی در شهرقاعده دیگری است. قواعد شهرسازی غیر از قواعد زندگی کردن در شهر است. وقتی می خواهند شهر را بسازند یک مطالعات دیگری می کنند و یک قواعد دیگری بر اداره شهر و ساختن شهر و توسعه شهرها حاکم است که غیر از قواعد زندگی کردن درون شهرهاست. وقتی می خواهیم در شهری زندگی کنیم، قوانین رانندگی دارد قوانین رفت و آمد دارد قوانین عبور و مرور دارد و این قوانین را باید رعایت کنیم. وقتی می خواهیم در شهر یک خانه بسازیم قواعدی دارد که غیر از قواعد ساخت شهر است.

 

ولایت و سرپرستی دینی که باطنش تحقق ولایت الهی است دو دسته قواعد دارد: قواعد ساخت جامعه دینی و هدایت تاریخی یک جامعه دینی و قواعد زندگی کردن در جامعه دینی. قواعد زندگی کردن حدود و احکام هستند. ولی قواعد ساخت جامعه دینی یک قواعد دیگری است. ما نیاز به این دسته از قواعد داریم. ما نیاز داریم که فقه اداره دینی، فقه ساخت جامعه دینی، فقه پیشبرد و پیشرفت جامعه دینی به طرف مقاصد را که سبک زندگی مردم را می سازد، داشته باشیم. یک مناسکی هم برای زندگی کردن در این جامعه هست که آداب زندگی است و آن هم فقه دوم است؛ ولی هر دوی اینها فرع بر خود ولایت هستند.

 

ولیِّ حق با یک قواعد و مناسکی جامعه را می سازد و اداره می کند و مردم باید در این جامعه زندگی بکنند؛ اما هردو قاعده فرع بر اصل ولایت است و دسته دوم احکام هم فرع بر دسته اولند. یک سطحی از آن قواعدی که جامعه بشری با آن ساخته می شود مربوط به امام است. امام جامعه بشری را هدایت و تربیت می کند. انسانها و نسلها را تربیت می کند و نسلها را از فضایی که در عالم است عبور می دهد، تا به آن جامعه مطلوب برسند. آنها قواعدی است که اصلاً دست ما به آنها نمی رسد و همان بخشی از قرآن است که به فرموده روایات «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»(5)؛ یعنی آن کسی که مخاطب قرآن است می فهمد که خدای متعال چه فرموده و از او چه می خواهد. چنانکه در خصوص امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که حضرت «یُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیل»(6) بود؛ یعنی همه درگیریهایی که داشتند براساس تأویل قرآن بود. ممکن است اصلا دست ما به آن سطح از قواعد نرسد و هیچ وقت هم مورد نیاز ما نباشد که امام چگونه جامعه را می سازد و تاریخ اجتماعی بشر را اداره می کند.

یک سطح دیگری از قواعد هست که ما به آن نیاز داریم. قواعد اداره جامعه مومنین غیر از قواعد اداره تاریخ مومنین است که دست نبی اکرم می باشد و از طریق انبیاء الهی و اوصیائشان تاریخ بشری را به سمت ظهور هدایت می کنند.

 

جایگاه کتاب خدا در طرح تاریخی نبی اکرم

 

کتاب خدا هم مثل امام محور این طرح است. امام محور این طرح است و عالم بر مدار او می چرخد. شناخت انسان صرفاً از جنبه ظاهری و جسمانی امام نیست؛ گرچه جسم امام هم در عالم موضوعیت دارد؛ چنانچه در زیارت جامعه آمده است «أَجْسَادُکُمْ فِی الْأَجْسَاد» جسم امام تجسد حق و محور تجسد عالم است؛ ولی امام آن کسی است که صاحب همه اسماء حسنا است. امام آن کسی است که یدالله و جنب الله و باب الله و اذن الله و اسم اعظم الهی و نبأ عظیم است؛ و سایر اوصافی که در قرآن برای امام ذکر شده و با این اوصاف محور ساخت جامعه دینی و محور هدایت انسان است. اگر من می خواهم ببینم چقدر صالح هستم باید ببینم چقدر به امام نزدیکم. اگر می خواهم ببینم یک جامعه ای چقدر صالح است باید ببینم چقدر حقیقت ولایت امام در آن تجسد پیدا کرده است.

 

 قرآن هم یک حقیقت دارای مقاماتی است که از محضر خدای متعال نازل شده «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(زخرف/4) یک طرف قرآن در محضر خدای متعال آن کتاب علی و حکیم است و یک طرف هم همین کتاب عربی مبین است. این کتاب عربی مبین مقاماتی دارد و صرفاً یک دستور و نامه نیست که ما بخوانیم و عمل بکنیم. این کتاب شفیع است. «کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(ابراهیم/1) خدای متعال این کتاب را به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم عطا کردند که به وسیله این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور بیرون می برند. این کتاب شفیع است.

 

اینطور نیست که امام صرفاً آدرس به ما بدهند و بگویند این راه را بروید؛ بلکه خودشان صراط مستقیم هستند. قرآن هم همینطور است و فقط آدرس نیست؛ بلکه قرآن شفیع است. در روایات فرمودند که وقتی جوان قرآن می خواند قرآن با گوشت و پوستش آمیخته می شود. وقتی در خانه ای تلاوت قرآن می شود این خانه برای اهل آسمان مثل ستاره ها برای شما روشن می شود. مومن وقتی با قلبش قرآن می خواند اول قلبش نورانی به نور قرآن می شود [و بعد] انوار قرآن از وجود او ساطع می شود و این خانه را مثل ستاره برای آسمانی ها روشن می کند. پس تلاوت قرآن و عمل به قرآن یعنی تحقق قرآن در وجود انسان و تنزل شعاع نور در وجود انسان. این کتاب نور و ذکر است.

 

اگر در یک جامعه ای کتاب جاری شد یعنی این ذکر الهی جاری شده است. متذکر شدن یعنی تحقق قرآن؛ و اگر یک مومنی اهل قرآن شد و ذکر و نور قرآن در وجود اوست؛ و از طریق قرآن متذکر به خداست. قرآن هم مثل امام است که باید در ظاهر و باطن انسان و ظاهر و باطن حیات اجتماعی انسان جاری بشود. جامعه قرآنی جامعه ای است که تنزل قرآن و تجسد قرآن در او واقع شده است، جامعه قرآنی نورانی به نور قرآن است. جامعه موحدین همین طوری که بر مدار امام است بر مدار قرآن هم هست؛ و از طریق تمسک به قرآن و امام متصل به وجود مقدس نبی اکرم می شود. جامعه مومنین متمسک به حبل الله است. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا و لَا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103)؛ یعنی آن رشته ای که همه قلوب مومنین و همه ابعاد جامعه مومنین را به هم پیوند می دهد و رشته اتصال و تجمع مومنین به همدیگر و رشته تحقق جامعه مومنین قرآن و امام هستند. در جامعه ای که موحدند، همانطور که همه شئون این جامعه صبغه امام دارند، صبغه قرآن هم دارد.

 

انسان با قرآن سیر می کند. سیر در درجات تقرب سیر در درجات ولایت امام است و به اندازه ای که ولایت امام در وجود ما تنزل پیدا می کند و ما در مدارج ولایت امام بالا می رویم، درجه پیدا می کنیم. اینکه جامعه چه مرتبه ای از ایمان را دارد تابع این است که چه مرتبه ای از نور قرآن در آن محقق شده و چقدر با این رشته قرآن به سمت خدا حرکت کرده و در چه درجه ای از درجات ولایت قرار گرفته است، کما این که مومن هم همینطور است. درجات ایمان درجات همراهی با قرآن و درجات سیر با قرآن و سیر با امام است و هر دو وسیله تحقق نبوت نبی اکرم هستند.

 

در این آیه شریفه که خدای متعال می فرماید «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَى بِاللَّـهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»(رعد/43)؛ ای پیامبر! کفار می گویند شما رسالت ندارید و مدعی هستید؛ بگو: من دو شاهد دارم که برای برای اثبات رسالتم کفایت می کند: یکی الله تبارک و تعالی و دوم آن کسی که علم الکتاب نزد اوست؛ که مقصود اینجا علم جمیع کتاب است. در روایات فرمودند که آصف بن برخیا یک قطره از دریای علم کتاب را داشت که آن تصرفات را کرد؛ اما همه علم کتاب در دست ماست. روایات متعددی ذیل این آیه است که توضیح می دهد کسی که علم الکتاب نزد اوست و همه حقایق کتاب در وجود او محقق است امام است. در روایتی سلمان از حضرت سوال کرد: یا امیرالمومنین، «من عنده علم الکتاب» یعنی چه؟ حضرت فرمودند: من عنده علم الکتاب من هستم. همه حقایق کتاب در وجود من است وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خدای متعال درخواست کرد که یک وسیله ای به حضرت عطا کنند که او وسیله بین حضرت و امت باشد و از طریق او امت به حضرت مرتبط بشود و وسیله بین امت و خدای متعال باشد و رشته آنها به خدای متعال قطع نشود؛ خدای متعال من را به حضرت عطا کرد.

 

امام آن کسی است که تمام علم الکتاب نزد اوست و طریق جریان کتاب در عالم است. کتاب بدون امام در عالم جاری نمی شود. آن کسی که می گوید «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» معنایش این است که حقیقت را نمی فهمد و خیال می کند می شود کتاب را از امام جدا کند و کتاب بدون امام در زندگی بشر جاری بشود. کتاب اولاً باید محور حیات باطنی و حیات ظاهری انسان و جوامع انسانی باشد و صبغه قرآن را پیدا کند؛ ثانیاً این قرآن با امام متحد و در جان امام است؛ چنانکه قرآن می فرماید «بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49)، جای حقایق قرآن در قلب امام است. این امام و کتاب با هم متحدند و واسطه و وسیله جریان حقیقت وجودی نبی اکرم و وحی نبی اکرم در امت اسلامی هستند. امت اسلامی از طریق این دو حقیقت به حضرت متصل می شود و حقایق نبوت حضرت را درک می کند. این دو حقیقتی که به حضرت عطا شده دو امر به هم پیوسته ای هستند که باید مدار جامعه دینی قرار بگیرند.

 

بنابراین برنامه و طرحی که حضرت دارند این است که ولایت حقه در تاریخ بشر محقق بشود. قرآن هم مجسم و محقق بشود. قرآن یک حقیقتی است که یک منزله آن شرایع و دستورات و مناسک و آداب است که مراتب دیگری هم دارد. جامعه مومنین با سیر در درجات قرآن به کمال خودش می رسد. لذا جامعه عصر ظهور که جامعه موعود ماست، جامعه ای است که قرآن در آن محقق شده و این جامعه صورت تحقق یافته قرآن و صورت تنزل یافته ولایت امام علیه السلام است. جامعه سماواتی است که از ارض جدا شدند و وارد سماوات شدند. السلام علیک یا اباعبدالله....

 

صوت سخنرانی : 

 

-------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 375

(2) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 376

(3) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏27، ص: 235

(4) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 421

(5) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 8، ص: 312

(6) الخصال، ج‏2، ص: 650





مرتبط:

- سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 1 تا 3


 -سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 7 تا 9



8200305326

سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 1 تا 3

مقدمه واحد برای نوشتارها، مباحث و مطالب معرفتی


8200202034

جزو واضحات است و خیلی احتیاج به استناد و آیات مخصوص ندارد که طرح حضرت از الان می خواهد ما را درگیر با عوالم مختلف کرده و ما را در عوالم دیگر وارد بکند و پرده ها را از جلوی چشم ما کنار بزند و ما را به آن عوالم بصیر بکند. برای سیر درآن عوالم هم برنامه و طرح دارند. و می خواهند برای برنامه متوالی حضرت آماده کنند. این دینی که حضرت آوردند و خودشان هم پرچمدار و متولی آن هستند و براساس بعضی از روایات حتی به ایشان تفویض شده، دینی نیست که معطوف به دنیا باشد و فقط دنیای ما را آباد کند و بعد آنکه ما از این دنیا رفتیم، کار از دست حضرت بیرون رفته و کاری با آینده ما نداشته باشند.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه اول

امانتداران اسرار حروف و کلمات قرآن چه کسانی هستند؟/ نورانیت قلب و ظرفیت وجود، دو مؤلفه دریافت اسرار علم الهی

 

کتاب الهی، یک طرح جامعی است که یک بخش آن اداره جوامع بشری است. وجود مقدس نبی اکرم با این طرح، عالم را به سمت خدا پیش می برند و عالم را اداره می کنند. ما هم به بخشی از این طرح می توانیم راه پیدا بکنیم. به اندازه ای که اهل سرّ شدیم، اهل همراهی شدیم و به اندازه ای که حرکت کردنِ در این برنامه جامع برای ما لازم بود، از این علم به ما داده می شود و ما هم می فهمیم که کجای عالم هستیم و چکار باید بکنیم. بخصوص بعد از امتحان کردن ما پرده کنار می رود و حقایقی به انسان عطا می شود.


 

 

گروه معارف - رجانیوز: امام حسین (ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور ، انسان را به اوج کمالات الهی می رساند . ایام عزاداری اباعبدالله (ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی شناسند ، شایسته است به بال دوم و مهم تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه ای شود . نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است . آنچه پیش رو دارید اولین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم یک طرح جامعی را برای اداره عالم دارند که بخش عمده ای از آن مربوط به اداره جوامع انسانی است. معارف قرآن کریم سه بخش دارد: یک بخش قابل فهم برای عالم و جاهل هست یک بخش را فقط آنها که طهارت نفس پیدا کردند می فهمند و بخشی هم اسرار الهی بین خدا و معصوم است. وظیفه ما نسبت به طرح جامع نبی اکرم این است که ذیل این طرح برای تمام قوای وجودی خود و نیز برای جامعه مومنین برنامه ریزی کرده و حرکت کنیم.

 

حرکت جامعه و آحاد مومنین ذیل برنامه جامع نبی اکرم در سیر الی الله

 

 

امانتداران اسرار حروف و معارف کلمات قرآن

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین»( توبه/119) وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم یک طرح جامعی را برای اداره عالم دارند که بخش عمده ای از آن مربوط به اداره جوامع انسانی است. ایشان برای اداره و سرپرستی و به مقصد رساندنِ ما یک طرح بزرگ و جامعی را دارند که بخش عمده آن مربوط به خود حضرت و اوصیاء معصوم شان است؛ یعنی آنها موظف به انجام این طرح هستند و ما اصلاً مکلف به آن بخش نیستیم و شاید هیچ وقت آن بخش از آن برنامه حضرت برای ما فهم نشده و پرده برداری نشود؛ ولی بخشی از آن برنامه حضرت، برای ما قابل فهم هست و ما هم به فهم آن دعوت شدیم و ما را هم فراخوانده اند که بر سر این سفره بنشینیم. جریان عاشورا و ظهور و برنامه هایی که یکایک ائمه علیهم السلام دارند، جزئی از آن طرح و برنامه عظیم هست که بر اساس آن عمل می کنند و بخشی از این طرح باعظمت حضرت برای ما هم گفته شده است. این طرح عظیم در قرآن هم برای وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام بیان شده است.

 

حروف مقطعه در قرآن مانند «الم»، «المر»، «کهیعص»، «ق»، «ص» هستند که معنای آن را ما نمی فهمیم؛ اما مفسرین تلاش کردند و معانی ای را برای این حروف خاص ذکر کردند ولی بهترین معنایی که خود مفسرین بیان کردند این است که این حروف مقطعه، اسراری بین وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام با خدای متعال است. گاهی هم یک بخشی از آن را توضیح دادند که فهم همان هم واقعاً دشوار است؛ ولی حق همین است که این اسراری بین خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام است؛ البته تلقی بعضی افراد هم این است که بقیه قرآن را هم ما می فهمیم. نمی خواهم خودمان را مأیوس کنم؛ ولی واقعیت این است که قرآن، سراسر حروف مقطعه است؛ یعنی غیر از حروف مقطعه هم هر حرفی از حروف قرآن معنا دارد. ائمه علیهم السلام در برخی موارد حروفِ کلمات قرآن را معنا کردند. به عنوان مثال در توحید صدوق یا در مجامع دیگر روایی «بِسْمِ اللَّهِ» را اینطور معنا می کنند «الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّینُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِیمُ مُلْکُ اللَّهِ»(1)؛ گاهی هم اسرار حروف را بیان فرمودند. در یک حدیث نورانی در توحید صدوق امام صادق علیه السلام راجع به الف و لام «الصمد» بحث کردند و اسراری برای آن بیان فرمودند که چرا این الف و لام، در کتابت نوشته می شود و در قرائت خوانده نمی شود. تک تک حروف قرآن، حاوی معانی ای است و بنابراین همه قرآن، حروف مقطعه است.

 

آن قسمت هایی از قرآن را هم که ما دعوت شدیم و می فهمیم، به محکمات و متشابهات تقسیم می شود. محکماتش برای ما واضح است، اما متشابهاتش در اختیار ما نیست و به فرموده قرآن «وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(آل عمران/7)؛ یعنی مربوط به راسخون در علم است که مصداق کامل آن حتماً اهل بیت هستند. همان ظواهری هم که ما می فهمیم و جزو محکمات است، هفتاد بطن دارد و بطونش به این راحتی قابل فهم نیست؛ گرچه ائمه علیهم السلام ما را دعوت کردند و بعضی از لایه های بطون قرآن را هم برای ما توضیح دادند و برای ما قابل فهم کردند.

 

در یک دسته بندی کلی از امیرالمومنین علیه السلام در ضمن یک کلام نورانی و بیان مفصلی نقل شده که حضرت فرمودند «قَسَّمَ کَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ یعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ ُ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْیِیزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم»(2) خدای متعال کلام خودش را سه قسم کرده است: یک قسمش را عالم و جاهل می فهمند. بسیاری از تفاسیری که نوشته شده و ادعای تفسیر در بابش می شود، همین قسم است که احتیاج به طهارت و صفای نفس ندارد. اما قسم دوم را کسانی می فهمند که به لطافت حس و صفای ذهن و صحت تمییز رسیدند که خدای متعال به آنها شرح صدر داده تا بتوانند مقام حقیقی اسلام را درک کنند و مسلم حقیقی بشوند و حقیقت اسلام را تلقی بکنند. این شرح صدر هم در قرآن و البته بیشتر در روایات توضیح داده شده است. «فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»(انعام/125) خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر می دهد تا بتواند حقیقت اسلام را فهمیده و تلقی بکند. از حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سوال شد این شرح صدر چیست که خدای متعال به کسانی می دهد که می خواهد آنها را هدایت کند و اگر کسی شرح صدر نداشت، هدایت نمی شود و درکی از اسلام نخواهد داشت. حضرت فرمودند: «نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَیشْرَحُ صَدْرَهُ وَ ینْفَسِحُ قَالُوا فَهَلْ لِذَلِکَ أَمَارَةٌ یُعْرَفُ بِهَا فَقَالَ نَعَمْ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِه»(3)؛ یعنی نورانیتی است که وارد قلب کسی می شود که خدای متعال اراده هدایت او را دارد و با رسیدن به این نورانیت، شرح صدر و فصحت و وسعت دل برای او پیدا می شود و از تنگنا نجات پیدا می کند. قلبش واسع شده و می تواند ظرف حقایق بشود. سوال کردند: رسول الله! علامت این نورانیت دل و شرح صدر چیست؟ حضرت فرمودند اگر کسی مورد لطف قرار گرفت، به شرح صدر رسید، نورانیت پیدا کرد، سه خصلت پیدا می کند: نسبت به دار غرور که دار دنیا است، حالت دلکندگی و تجافی پیدا می کند. نسبت به دار خلود که دار آخرت و دار توحید هست، حالت دلبستگی و توجه پیدا می کند و قبل از این که فرصتها تمام بشود آماده برای رفتن هستند و تهیئ برای عبور از عالم دنیا پیدا کردند و قبل از این که از این دنیا بروند، برای سیر در عوالم بعدی آماده شدند.

 

در یک تعبیر نورانی امیرالمومنین علیه السلام در خطبه 222 نهج البلاغه اهلِ ذکر را توضیح می دهند. این آیه را حضرت تلاوت کردند «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(نور/37) و فرمودند که آنهایی که به امام می رسند، این طور می شوند که هیچ بیع و تجارتی، آنها را از اقامه صلات و ایتاء زکات و توجه به خدای متعال و دستگیری از بندگان خدا باز نمی دارد. اینها کسانی هستند که «حَقَّقَتِ الْقِیامَةُ عَلَیهِمْ عِدَاتِهَا فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیا»(4) اینها کسانی هستند که قیامت، حقایق خود را بر آنها محقق کرده. آنچه را دیگران بعداً در قیامت می بینند، اینها الان می بینند و پرده آن حقایق را برای اهل دنیا هم بالا می زنند. اینها قبل از این که فرصت ها فوت بشود، آماده و مهیاء این سفر هستند و به تعبیر بعضی از روایات با عالم آخرت و با مرگ انس دارد؛ زیرا امر تجربه شده ای برای آنها است و این طور نیست که وقتی با مرگ روبرو شد با یک چیز غیر مترقبه ای مواجه شود.

 

آن کسانی که به شرح صدر می رسند، آمادگی پیدا می کنند که بخشی از اسرار قرآن را بفهمند. یک بخش از این کتاب هدایت الهی و این برنامه جامع که جزو اسرار و باطن قرآن است، برای آنها معلوم می شود و پرده ها کنار می رود.

 

در یک حدیث نورانی امیرالمومنین علیه السلام وقتی مقام نورانیت خودشان را توضیح می دهند می فرمایند که شرح صدر، درک مقام نورانیت امام است و اگر کسی به معرفت آن مقام برسد «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»(5). عرفان هم همین است و عارف، همان کسی است که امام را در عالم در چهره حقیقی خودش ببیند و انوار امام به قلب او برسد. آن عده ای که به امام رسیدند و قلب شان نورانی به نور امام شده و با امام همراه شدند، بخشی از اسرار قرآن را می فهمند.

 

در ادامه آن روایت دسته سوم از معارف قرآن را حضرت فرمود «وَ قِسْماً لَا یعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(6) خدای متعال و آنهایی که امین خدا هستند، دست شان به این بخش از قرآن می رسد. آنها امناء مطلق الهی هستند، که این بخش از اسرار الهی هم در اختیار آنها قرار می گیرد؛ و الا آن بخش از قرآن که اسرار است، به کسی که امین نیست داده نمی شود. قرآن مقاماتی دارد، بخشی از مقامات او که حجت با او تمام می شود، برای همه قابل فهم است حتی کافر هم وقتی قرآن را خواند، آن مقداری از قرآن که در مقام اتمام حجت است فهم می کند. اما در یک قدم جلوتر دیگر اینطور نیست زیرا به فرموده قرآن «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»(بقره/7) قلب هایشان مهر خورده و چشم هایشان پرده دارد و گوش هایشان حجاب دارد؛ زیرا در این آیه خطاب به پیامبر می فرماید «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»(اسراء45) وقتی شما قرآنرا که لسان الله و کلام خدا است می خوانی؛ بین شما و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند، یک حجابی افتاده است؛ اگرچه خود این حجاب هم مستور است و کسی این حجاب را نمی بیند. ولی حجاب است.

 

تفویض دین و علم الهی به امام

 

خدای متعال به پیامبر گرامی می فرماید «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ»(رعد/7). «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً»(احزاب/45) «لِینْذِرَ مَنْ کانَ حَیا وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرینَ»(یس/70)؛ یعنی این پیغمبر منذر حقیقی است و خدای متعال، او را نذیر قرار داده اما در عین حال آنهایی که زنده هستند، با قرآن انذار می شوند. آنهایی که مرده هستند، مردارند و انذارهای قرآن روی آنها اثر نمی گذارد. برای کفار، حجت تمام می شود ولی انذار نمی شوند و هیچ وقت از انذارهای حضرت هشدار پیدا نمی کنند و بیدار نمی شوند.

 

بنابراین یک بخش قرآن یک بخشش هست که برای اتمام حجت است، همه می فهمند. یک بخشی از قرآن هست که در پرده است و این پرده های او به اندازه طهارت و ایمان و نورانیت و شرح صدر انسان، از روی قرآن کنار می رود. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون»(واقعه/77-79) خود این کتاب، کریم و بخشنده و دستگیر انسان هست و به انسان می بخشد اما این قرآن کریم «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ * فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»(بروج/21-22)؛ در یک کتابی است که دارای کِنان و حجاب است و جز مطهرون، حقیقت قرآن را مس نمی کنند و به اندازه طهارت، اسرار قرآن، آشکار می شود.

 

در عین حال بخش عمده قرآن را حضرات معصومین فرمودند «إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»(7)؛ یعنی قرآن را کسی می فهمد که مخاطب قرآن است و مخاطب قرآن، در واقع وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام هستند. بنابراین یک بخش عمده قرآن، اسرار است و امناء الله دست شان به این اسرار الهی می رسد؛ یک بخشی از قرآن، در اختیار مومنین هم قرار می گیرد و مومنین هم می توانند با این بخش آشنا بشوند؛ که البته جز از طریق اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست؛ اما مخاطب اصلی امناء الهی و راسخون در علم هستند که حقیقت اسرار کتاب دست آنها است و به اندازه ای که برای ما لازم باشد و ظرفیت پیدا بکنیم، از حقایق قرآن برای ما پرده برداری می کنند.

 

مکرر در احادیث بیان شده که ائمه علیهم السلام از حقایق قرآن به اندازه قابلیتِ طرف با او می گویند. و این را هم خدای متعال به آنها تفویض کرده و در اختیار آنها است که بخواهند از قرآن آنچه صلاح است، به یک شخص بگویند. یک بابی در روایات ما به نام «تفویض شده است» هست، باب «تفویض دین به ائمه علیهم السلام» است که خدای متعال به آنها اختیار داده که این دین را به هر مقداری که طرف قابلیت دارد، برای او بازگو کنند. در آنجا روایاتی را نقل کرده از جمله این حدیث نورانی است که موسی بن اشیم که محضر حضرت و علمای دیگر را درک کرده بود، می گوید: من قتاده را درک کرده و شاگردی آنها را کرده بودم. آوازه امام صادق علیه السلام در دنیای اسلام پیچیده بود، من آمدم تا این آقایی که نام و آوازه او دنیا را پر کرده، را ببینم. در مجلس امام صادق علیه السلام نشسته بودم.، یک نفر آمد و از آیه ای سوال کرد، حضرت معنا کردند؛ نفر دوم آمد همین آیه را طرح کرد، حضرت یک معنای دیگری کردند. من خیلی در درون خودم مضطرب شدم که فلان کس که ما شاگرد او بودیم، واو و فا را اشتباه نمی کرد ولی این آقا در یک جلسه یک آیه را دو جور معنا می کند! نفر سوم آمد همان آیه را پرسید، حضرت جواب سوم دادند؛ من حدس زدم نکته ای است. وقتی جلسه خلوت شد، حضرت من را صدا زدند و فرمودند که خدای متعال به حضرت سلیمان مُلک داد، بعد هم فرمود «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیرِ حِسابٍ»(ص/39)؛ یعنی این را به تو عطاء کردیم، می خواهی به دیگران ببخش، می خواهی امساک کن؛ ما حساب و کتاب از تو نمی کشیم که چرا به یک کس ندادی به یک کس بیشتر دادی، کمتر دادی. ملک خودت است، و عطاء و هدیه ما به تو است. بعد حضرت فرمودند خیال می کنید خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم که سرآمد همه انبیاء است عطا نکرده؟! به وجود مقدس نبی اکرم مُلک دیگری داده که قابل مقایسه با این مُلک سلیمان نیست. خدای متعال دین را در اختیار او قرار داده و فرموده «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7)؛ یعنی هرچه به شما داد، بگیرید و از هرچه هم شما را نهی کرد، دنبالش نروید؛ یعنی اختیار، دست او است. ممکن است این آیه جور دیگر هم معنا بشود ولی حضرت این آیه را این طوری معنا کردند که خدای متعال زمام دینش را دست این پیغمبر داده و به ما هم گفته هرچه این پیغمبر از این دین به شما داد اخذ بکنید که همین بهره شما است و بیشتر از این نیست. او امینُ الله است و می داند به هر کسی چه چیز و چه بخشی از دین و چه بهره ای از دین بدهد. بعد امام صادق فرمودند که ما اهل بیت هم همین طور هستیم و حکم ما هم این است.

 

خیلی تفاوت است که یک مُلک طبیعی به آدم می دهند و می گویند: این ملک در اختیار شما است، خواستی ببخش و خواستی نبخش؛ با اینکه اختیار دین را در دست پیغمبر قرار می دهند. خدای متعال این پیغمبر را این قدر دوست می دارد که گاهی این طور بیان می فرماید: «لَعَمْرُکَ»(حجر/72) قسم به جان تو. این اما یک جایی برای این که به ما هشدار بدهد و وقتی می خواهد اهمیت دینش را بیان کند می فرماید«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاویلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ»(حاقه/44-46)؛ «لو» در اینجا یعنی ممتنع است و این اتفاق نمی افتد؛ ولی اگر یک موقعی این پیغمبر هم حرف هایی که به ما نسبت می دهد از پیش خودش بود، با دست قدرت می گرفتیم و رگ گردنش را قطع می کردیم. این دو لسان را ببینید. این همان پیغمبر است که به ایشان فرمود «لَعَمْرُکَ» ولی می فرماید «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا». خدای متعال می خواهد به ما نشان بدهد که دین الهی این قدر اهمیت دارد و حتی این پیغمبر هم حق ندارد یک کلمه کم و زیاد کند. آن وقت این دین را خدای متعال به این پیغمبر تفویض کرده هر چقدر از این جریان هدایت و دین الهی را بخواهد به افراد برساند.

 

نورانیت قلب و ظرفیت وجود برای دریافت اسرار علم الهی

 

این کتاب الهی که خزانه اسرار الهی است، در اختیار او است. سرّ و ظاهر و باطن و باطن باطن، و اصلاً همة بواطن قرآن، در اختیار امام علیه السلام است و او باذن الله به هر کسی آنچه باید، می دهد؛ و البته امام بر اساس مشیت الهی، بر اساس حکمت عمل می کند و به تعبیر امام جواد علیه السلام در حدیثی «لَنْ یشَاؤُوا إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ تَبَارَکَ و تَعَالى»(8)؛ یعنی جز آنچه خدا بخواهد، آنها نمی خواهند. خدای متعال، امور را به آنها تفویض کرده ولی آنها هم هرچه خدای متعال می خواهد می خواهند.

 

یک بخش از این کتاب عظیم، در اختیار مومنین هم قرار می گیرد و به اندازه درجات ایمان و درجات طهارت نفس شان، به قرآن می رسند. طهارت نفس هم بالاصاله برای معصوم قرار داده شده و آنها هستند که به فرموده قرآن خدای متعال اراده قطعی تطهیر آنها را دارد «إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(احزاب/33). دیگران به اندازه ای طهارت نفس پیدا می کنند که به ساحت معصوم نزدیک می شوند.

 

در این فراز زیارت جامعه کبیره، چهار تا خصوصیت ذکر شده «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا ـ یا «طِیباً لِخَلْقِنَا» ـ وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»(9) درک مقام صلوات که همان تحمل ولایت امام هست، مقام طهارت خُلق و طهارت خَلق است، یعنی برای انسان طهارت نفس و تزکیه می آورد و خطاهای انسان را تدارک می کند.

 

یک بخشی از قرآن هم اسراری است که هیچ وقت گفته نمی شود، هیچ وقت گفته نخواهد شد و فقط در اختیار خود آنها است. این بخش از این برنامه عظیم که در محضر امام است، هیچ وقت به کسی گفته نمی شود. دلیل آن را فرمودند به خاطر این است که شما تحمل نمی کنید. در آن حدیثی که از امام باقر ارواحنا فداه در توحید صدوق هست و الف و لام «الصَّمَدُ» را توضیح دادند، فرمودند «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِی الَّذِی آتَانِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِیمَانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ»(10) اگر حَمَله ای برای علم خودم پیدا می کردم که بار این علم را بر می داشتند و می توانستند این علم را در جای خودش مصرف کنند و بتواند تحمل کند، و بفهمد و امانتدار باشد، همه حقایق و مقامات ایمان و اسلام و اسرار توحید، دین، شرایع اسلام، را از «الصَّمَدِ» برای او توضیح می دادم؛ چون یک علومی را به کافر هم می دهند که وقتی سوء استفاده می کند، خیلی به جایی بر نمی خورد؛ ولی یک علومی است که اسرار است و فقط به اهلش می دهند. ولی نگفتند و نمی شود هم گفت.

شخصی می فرمود یک نفر در حرم به امیرالمومنین خیلی اصرار می کرد که به من طی الارض بدهید. یکی از اهل انس با حضرت آمدند به او گفتند: چرا این قدر اصرار می کنی؟! خیال می کنی طی الارض، ماشین خصوصی است که هر کجا که دلت بخواهد، سوار بشوی بروی؟! طی الارض، ماشین مأموریت است، مثلاً نیمه شب ممکن است به تو بگویند برو آن طرف عالم یک کاری انجام بده؛ آیا حاضری یا نه؟ گفت: نه؛ اگر این طوری است، نمی خواهم.

 

علت این که به آدم نمی دهند، این است که اینها اسرارند. مرحوم مجلسی در روایات کتاب العلم در بحار، این روایات را آوردند. در آنجا بیان شده که این علوم چرا در اختیار ما قرار نمی گیرد.

 

وظایف ما در سیر با معصوم در برنامه جامع نبی اکرم

 

این کتاب الهی، یک طرح جامعی است که یک بخش آن اداره جوامع بشری است. وجود مقدس نبی اکرم با این طرح، عالم را به سمت خدا پیش می برند و عالم را اداره می کنند. ما هم به بخشی از این طرح می توانیم راه پیدا بکنیم. به اندازه ای که اهل سرّ شدیم، اهل همراهی شدیم و به اندازه ای که حرکت کردنِ در این برنامه جامع برای ما لازم بود، از این علم به ما داده می شود و ما هم می فهمیم که کجای عالم هستیم و چکار باید بکنیم. بخصوص بعد از امتحان کردن ما پرده کنار می رود و حقایقی به انسان عطا می شود.

 

موانع علم ما، چند چیز است: یکی این است که ما قبل از امتحان هستیم؛ چون بعد از امتحان، خیلی مطالب به آدم فهمانده می شود که قبل از امتحان، نباید گفته بشود. یکی این که ما نمی توانیم تحملِ علم کنیم و اگر به ما گفته شود، این علم را زمین می گذاریم و از وسط راه بر می گردیم؛ چون نمی توانیم واقف باشیم. وقتی ما را می برند و سیرمی دهند، در پایان کار می فهمیم چه اتفاقی افتاده است؛ اما اول راه، ما نمی فهمیم.

 

این طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم به عهده دارند در عالم اجرا بکنند، خصوصیاتی دارد که مربوط به کل کائنات است. حضرت با این برنامه ای که دارند، عالم دنیا، عالم برزخ، قیامت و بعد از قیامت را در این طرح اداره می کنند و عالم انسان ها، عالم ملائکه، عالم نباتات و جمادات و شیاطین و جنیان هم در این برنامه حضرت جا دارند. از همان اندازه که ما از قرآن می فهمیم، این استفاده می شود که همه این عوالم، در این برنامه حضرت حضور دارند و حضرت همه این عالم را به سمت خدای متعال و به سمت مقصد سیر می دهد.

 

یک بخش از این طرح واسع حضرت برای ما قابل فهم می شود و به ما دستور دادند که سیر ما با وجود مقدس نبی اکرم و معصومین باشد، در این طرح حرکت کنید، و مواظب باشید برنامه دیگری نریزید یا در برنامه هایی که دیگران دارند حضور پیدا نکنید. یک معنای این آیه شریفه ای که خواندم «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین»(توبه/119)؛ یعنی تقوای الهی داشته باشید و با صادقین باشید و همراه با آنها در عالم سیر کنید. صادقین، وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت شان هستند. آنها با خدای متعال و مردم صادق هستند و مقام صدقِ مطلق دارند. به عهدی که با خدای متعال می بندند، وفا می کنند.

 

یک معنای همراهی با صادقین، این است که طرح ما داخل طرح نبی اکرم باشد و جدای از او برای خود برنامه ریزی نکنیم. ما باید برای همه زندگی خودمان و تمام قوای خودمان برنامه داشته باشیم. خدای متعال به ما سرمایه های بی حسابی داده و ما گاهی حساب سرمایه های خودمان را هم اصلاً نداریم؛ از حواس ظاهری مان بگیرید تا عقل و قلب و صدر و لبّ، همه قوایی است که خدای متعال به انسان داده که خیلی از آنها سرّ است و ما اسمش را هم هنوز نشنیدیم. انسان وقتی با معارف آشنا می شود، می بیند خدای متعال چه سرمایه های عظیمی به انسان داده است.

 

حرکت و برنامه ریزی برای همه قوای وجود ذیل نبی اکرم

 

مرحوم نراقی در اول کتاب معراج السعاده بحث معرفت النفس را مطرح می کنند و می گویند: انسان با سیر اخلاقی می تواند نفس خودش را به کمال برساند و به معرفت النفس برسد، بعد یک هشداری می دهند و می گویند: یک عده ای هستند که نفس خودشان را فقط در حد نیازهای غریزی می شناسند و اگر از آنها بپرسی تو که هستی، می گوید: من یک موجودی هستم که گرسنه می شوم، غذا می خورم، از غذا خوردن لذت می برم، جهاز هاضمه ام غذا را هضم می کند و نیروی بدن من می شود؛ بیشتر از این از خودش نمی فهمد که بتواند بگوید: من لبّی دارم، سرّی دارم، قوای باطنی ای دارم. معرفتش از خودش، در این حد است و بیش از این نمی تواند خودش را بشناسد.

 

ما همه این قوای خودمان را باید بشناسیم و برای آنها برنامه داشته باشیم و طرحی که برای حرکت عقل خودمان داریم، طرحی که برای حرکت قلب خودمان داریم، طرحی که برای حرکت حس خودمان داریم؛ نباید بیرون برنامه نبی اکرم باشد. برای همه قوای خود باید برنامه ریزی دقیق داشته باشیم و الا کسی که اهل برنامه ریزی برای خودش نباشد، یا برای چشمش برنامه ریزی می کند، اما برای گوشش برنامه ندارد؛ این شخص، مومن نیست. مومن باید برای همه قوای خودش طرح داشته باشد؛ ولی این طرحش باید ذیل برنامه نبی اکرم باشد. جامعه مومنین باید برای خودشان برنامه داشته باشند اما همه برنامه شان باید ذیل برنامه حضرت و همراه با معصوم باشد.

 

معنای این آیه شریفه «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین». شاید این است که انسان چه در حرکت فردی و باطنی خودش و چه آنجایی که انسان ها جمع می شوند و مومنین جامعه درست می کنند، نیاز به یک برنامه ریزی دقیق و محاسبه شده دارند که باید درون طرح جامع وجود مقدس نبی اکرم قرار بگیرد. معنای معیت این است که ما باید درون آن طرحی که خدای متعال به حضرت داده عمل کنیم؛ و الا اگر انسان در درون برنامه حضرت حرکت نکرد، حتما در داخل برنامه های دیگران حرکت می کند. اگر طرحی برای خودتان نداشتید، شیاطین برای شما طرح دارند. اگر طرح ما ذیل برنامه وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبود، حتماً این طرح و تدبیر، ذیل برنامه ابلیس رقم خواهد خورد.

 

حالا اگر خدای متعال توفیق داد در این شب هایی که مزاحم اساتید و اعزه خودم هستم، یک مقداری این بحث کلیات این طرحی که وجود مقدس نبی اکرم برای عالم دارند در آن حدی که برای ما قابل فهم است را باز می کنیم؛ البته با آن بخشی از طرح که دست خودشان است و خودشان هم باید عمل کنند و هیچکس دیگر هم اصلاً مطلع از او نمی شود و اسراری است بین خودشان و خدای متعال، کاری نداریم.

 

این طرح خیلی باعظمت است ولی ما را هم دعوت کردند و به ما گفتند که بیایید این طرح را بفهمید و در این برنامه بزرگ حرکت بکنید. برنامه ریزی تان محدود نباشد، بلکه همراه باشید و در این برنامه عظیم حضرت حرکت کنید و همه قوا و امکانات خودتان را در این مسیر به فعلیت برسانید.

 

بنا داریم که یک مقداری کلیات این طرح و موانع همراهی و برنامه هایی که در مقابل این برنامه وجود دارد را بیان کنیم، این که حضرت چطور نقشه های دیگران را درون طرح عظیم خودشان هضم و خنثی می کنند و جامعه مومنین را از برنامه های رقیبی که در مقابل طرح حضرت در عالم وجود دارد، عبور می دهند. شیطان هم برنامه ریزی می کند و نقشه ها و طرح های بسیار پیچیده ای برای جامعه انسانی دارد. در مقابل این طرح هایی که شیاطین دارند و برنامه ریزی جامع آنها حضرت چطوری عالم را از این تدبیرها و نقشه هایی که شیاطین و دشمنان دارند، عبور می دهند.

 

خب شب اول محرم و آغاز عزاداری سیدالشهداء علیه السلام است و ان شاء الله سرانجام بحث را به همین جا برسانیم که جایگاه مقدس وجود مقدس سیدالشهداء در این برنامه ریزی عظیم کجا است و ما چطور می توانیم با برنامه حضرت همراه بشویم. حضرت ما را دعوت کردند و فرمودند «هل من ناصر ینصرنی»

ظاهرش این است که حضرت به مردم زمان خودشان می گفتند «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»(11) ولی حقیقت این است که این یک دعوت عام است. می خواهیم یک مقداری این طرح حضرت را هم بحث بکنیم که سیدالشهداء می خواستند با عالم و آدم چه کار کنند و ما چطور می توانیم در برنامه سیدالشهداء قرار بگیریم.

 

در هر محرم، نفحات جدیدی از عاشورا به ما می رسد. همانطور که یک خورشید، بیشتر نیست ولی طلوعش در هر روز، غیر طلوعش در روز دیگر هست و بهره ای که امروز ما از خورشید می بریم، غیر بهره دیروز است، حقیقت عاشورا که مطلع همه حقایق در عالم هست، یکی بیشتر نیست ولی هر سال، ایام محرم تکرار می شود و سفره جدیدی از همان حقیقت واحد برای ما پهن می شود و ما در هر محرم باید بهره آن سال را ببریم. بهره امسال ربطی به بهره سال قبل ندارد. ممکن است کسی پیمانه اش در سال قبل پر بوده، اما امسال نتواند پیمانه اش را پر کند؛ یا به عکس، کسی در سال قبل نتوانسته خودش را به محرم برساند، اما امسال خودش را بتواند به این سفره جدیدی که پهن می شود برساند و متنعم بشود. ان شاءالله بحث ما این است که سیر با امام حسین علیه السلام و بودن با امام حسین علیه السلام در این طرح عظیم حضرت یعنی چه و ما کجای کار هستیم و چطور می توانیم با حضرت همراه بشویم. السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت جلسه : 

 

حسینیه ثارالله قم - آیت الله میرباقری | دانلود فایل

 

-----------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) التوحید (للصدوق)، ص: 230

(2) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص: 253

(3) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 65، ص: 236

(4) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 343

(5) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 26، ص: 1

(6) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص: 253

(7) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 8، ص: 312

(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 441

(9) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 613

(10) التوحید (للصدوق)، ص: 92

(11) لهوف ص 5






امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است.

 

سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه دوم

اولین قدم سیر انسان با امام علیه‌السلام در درجات ایمان خروج از حجاب‌های ظلمانی است/ معرفت نفس زمانی اتفاق می‌افتد که انسان به معیت امام علیه‌السلام برسد + صوت

 

امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است.




گروه معارف - رجانیوز: امام حسین (ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور ، انسان را به اوج کمالات الهی می رساند . ایام عزاداری اباعبدالله (ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی شناسند ، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است. آنچه پیش رو دارید دومین جلسه سخنرانی آیت‌الله سید محمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

 

آِیت الله میرباقری در این بحث بیان می کند وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت ایشان صادقین حقیقی هستند و به ما دستور داده شده که در معیت و همراهی ایشان قرار بگیریم. جدایی و هجرت از نفس اول شرط همراهی با امام است و آثار این همراهی نورانی شدن به نور امام و هدایت است که گاهی انسان فقط خودش نورانی می شود و گاهی به مرتبه‌ای می رسد که درکی از مقام محمود یافته و از دیگران هم شفاعت و آنها را هدایت می کند. مهم آن است که همه برنامه‌ریزی های ما ذیل طرح جامع و فراگیر نبی اکرم در عالم هستی قرار بگیرد...

 

هجرت از نفس به سوی خدا در معیت معصوم

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین احمده و استعینه و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119) به ما دستور داده شده که در معیت و همراهی وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت ایشان که صادقین حقیقی هستند، قرار بگیریم. همان کسانی که در مقام بندگی خدای متعال در مقام صدق هستند و وعده هایشان را با خدای متعال عمل کردند و در مقام دستگیری از بندگان خدا با بندگان خدا خلاف نمی گویند و صادق هستند. این همراهی مقتضای تقوای الهی است و متقی بودن یعنی همراه وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت شان در عالم حرکت کنیم.

 

همراهی با معصومین علیهم السلام، همراهی در یک سیر و سفر و حرکت است. قرآن می فرماید «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»(انشقاق/6) ما یک مسیر پر رنجی در پیش رو داریم و با عبور از این مسیر به سمت خدای متعال حرکت می کنیم. «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(بقره/156) و این بشارت بزرگی است که مقصد ما خدا است و ما به سمت او حرکت می کنیم. در این سفر باید همراه با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت‌شان باشیم و در این همراهی، ما حتماً باید از نفس خودمان هجرت کنیم. انسان تا با نفس خودش سفر می‌کند، همسفر معصومین و اولیاء خدا نیست. مهم‌تر اینکه باید از همراهی اولیاء طاغوت فاصله بگیریم؛ زیرا اگر انسان با آنها همراه شد، دیگر نمی تواند با خدای متعال و اولیاء الهی همراه باشد. جدا شدن از نفس و دیگران و با آنها سیر نکردن شرط اول همراهی با معصومین علیهم السلام است. در این سیر، چشم و گوش و حواس ظاهری و عقل و قلب و لبّ و سرّ ما؛ و همه امکانات و قوای فراوانی که خدای متعال به ما داده، در این سفر باید با معصوم همراه کرد.

 

همراهی و معیت با معصوم به این معنا نیست که ما هم عرض معصوم راه برویم؛ بلکه حقیقت این است که سیر ما با معصوم، سیر سایه و صاحب سایه، سیر حقیقت و شعاع آن و سیر پرتو خورشید با خورشید می شود. این تعابیر در روایات معصومین علیهم السلام در نسبت بین مومن و امامش آمده است. مؤمن اگر با امامش همراه شد و لوازم همراهی را رعایت کرد و خالی از هوای نفس شد، نسبتش به امام نسبت شعاع خورشید به خورشید می شود «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ‏ الشَّمْسِ‏ بِهَا»(1) اتصال روح مؤمن به روح الهی که وجود مقدس امام علیه السلام است، از اتصال شعاع خورشید به خورشید بیشتر است. در روایات فرمودند که شیعیان ما به طرف ما بر می گردند، مثل شعاع خورشید که به سمت خورشید برمی گردد. بنابراین همراهی ما با معصوم همراهی تابع و متبوع است؛ یعنی ما باید تابع باشیم و آنها متبوع هستند؛ واقعاً باید سایه امام باشیم و در تبع امام حرکت کنیم و به فرموده قرآن همراهی اطاعت است «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ»(نساء/80) باید ما مقام طوع پیدا کنیم و مطیع بشویم، مقام تبعیت پیدا کنیم «فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»(ابراهیم/36) مقام تبعیت، مقام طوع، مقام تسلیم لوازم این همراهی است.

 

بنابراین همراهی ما با امام در مسیری که به سمت خدای متعال طی می‌کنیم، همراهی دو هم عرض نیست، بلکه همراهی اصل و فرع است. اگر همراه شدیم، امام اصل و ما فرع می شویم و به تبع امام حرکت می کنیم؛ زیرا امام ما را سیر می‌دهد.

 

نتیجه و آثار همراهی با امام

 

اگر ما از خودمان هجرت کردیم و همراه و همسفر امام شدیم، اولین اثرش این است که امام هم او را همراهی می کند و دست او را می گیرد و مورد شفاعت قرار می‌دهد و نورانی به نور امام می‌شود؛ یعنی قوای او معطّر به عطر امام و نورانی به نور امام علیه‌السلام می شود. نتیجه این نورانیت این است که انسان، عوالم وجودی خودش را می‌بیند. در درون ما عوالم بسیاری است که تقریباً همه آنها تعطیل اند؛ مثل بچه هایی که با کامپیوترهای بزرگ بازی کودکانه می کنند، و از این دستگاه استفاده دیگری نمی شود؛ اما اگر با امام همراه شدیم، قوای ما بیدار و احیاء و نورانی به نور امام می شوند. و در پرتو نور امام، عوالم وجودی خودمان را می توانیم مشاهده کنیم.

 

انسان تا قبل از اینکه به امام برسد، در تاریکی است. وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، در فضای نور قرار می گیرد که هم درون خودش نورانی می شود و عوالم وجودی خودش را می تواند ببیند، و هم بیرون برای او نورانی می شود. وقتی نور امام در عالم طلوع کرد و حجابها کنار رفت و انسان از تاریکی بیرون آمد، عوالم خلقت را می تواند ببیند؛ اما تا قبل از آن، عالم سراسر تاریک و حجاب است. به هر طرف نگاه می کند جز حجاب نمی بیند. در و دیوار و زمین و آسمان و خورشید و ماه و دوست و نظام کیهانی و کهکشان و هرچه می بیند، همه حجاب هستند. به درون خودش هم رجوع می کند، خودش را می بیند که این هم حجاب است. این انسان دنبال خدای متعال می گردد، خدای متعال را پیدا نمی کند و می گوید: زمین و ماه و خورشید هستند ولی خدای متعال نیست؛ در حالی که وقتی وارد یک بنا می شویم، به وضوح می فهمیم که این بِنا محصول اندیشه و تفکر یک انسان فرهیخته و حاصل سرانگشت هنرمندانی است که کار کردند و این بنا را به این زیبایی برپا کردند؛ حتی کوچکترین مصنوعاتی که می بینیم، یقین داریم که به دنبالش یک تدبیر و حکمت و برنامه ریزی بوده است. ولی وقتی انسان به نظام عالم نگاه می کند، نمی تواند مطمئن بشود که این عالم خدایی دارد و او با حکمت خودش عالم را اداره می کند. این حجاب و حجاب های بعدی ای که می آید؛ حتی بر فرض بفهمد خدایی است که عالم را آفریده است؛ اما یک خدای ساعت ساز است، یعنی عالم را آفریده و این ساعت را کوک کرده و این ساعت خودش کار می کند.

 

اینها که خداشناسی نیست و این غفلت ها برای این است که انسان به امام نرسیده و در حجاب است. هرچه نگاه می کند، در و دیوار می بیند و دنبال خدای متعال می گردد. خودش را پیدا می کند، ذرات را پیدا می کند ولی خدای متعال را گم کرده و می گوید: خدای متعال کجا است؟! همین آدمی اگر یک سوزن گم می کند، می گردد تا پیدا می کند؛ اما در این عالم، خدای متعال را گم می کند و هرچه هم می گردد پیدا نمی کند؛ زیرا به نظرش می آید که همه عالم پر است و جایی برای خدای متعال نیست. به درون خودش نگاه می کند، خودش را می بیند. بیرون را که نگاه می کند، مخلوقات دیگر را می بیند.

 

انسانی که با خودش در عالم سیر می کند، خودش و بقیه مخلوقات را می بیند، یعنی هم خودش حجاب خودش می شود و هم عالم حجاب او می شود. انسانی که در تاریکی است، در حیرت و ترس و وحشت است. آدمی که احساس می کند در درون یک نظام کیهانی بزرگِ کور و کری حرکت می کند و هیچ کجای عالم دیده نمی شود؛ و خود را یک ذره ای در مقابل این دستگاه عظیمی که حکمت و تدبیری هم ندارد، می بیند. طبیعی است که دچار ترس و وحشت و حیرت و تنهایی بشود؛ مگر اینکه انسان به امام برسد و این خورشید را درک کند. امام در تعبیر امام رضا «الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم»(2) است؛ یعنی آن خورشیدی است که عالم را روشن کرده است، وقتی این خورشید در درون من طلوع کرد؛ به تعبیر امام باقر علیه‌السلام به ابوخالد کابلی، قلب مومن را روشن می کند و نور امام در قلب مؤمن، از خورشید در روزِ روشن آشکارتر است «لَنُورُ الْإِمَامُ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ»(3). اگر کسی به امام رسید، از درون نورانی می‌شود. در روایات فرمودند که «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»(4) یعنی مؤمن با نور الهی به عالم نگاه می‌کند و وقتی با این چراغ به عالم نگاه می‌کند، خورشیدِ در بیرون و درون به هم گره می خورند و همه عالم روشن می‌شود. وقتی با این خورشید به عالم نگاه کردید، تمام عالم آیات الله می شوند. آن وقت است که مومن عوالم را می بیند، دنیا و ملکوت عالم و بالاتر از عالم ملکوت را می بیند، مسیر خودش را در عالم و قوای وجودی خودش را مشاهده می کند.

 

تجلی صفات الهی در امام علیه السلام

 

بنا نیست ما در حجاب باشیم؛ بلکه بنا است ما این عوالم را ببینیم. غفلتِ ما و دوری ما از امام علیه السلام و جدا افتادن از این چراغ هدایت است که ما را در حیرت و شک قرار داده و الا ما باید در همین دنیا، عوالم خودمان را ببینیم. دلیلی ندارد مومن در این عالم، در شک و حیرت و تنهایی باشد. در همین عالم، انسان باید با امام و حضرت حق همراه بشود. قرآن می فرماید «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ»(حدید/4). انسان باید احساس کند که در معرض دید خدای متعال است. باید احساس بکند که گرچه یک ذره است ولی این ذره، از علم خدای متعال پوشیده نیست. باید بداند که در محضر دید خدا است و خدای متعال به او توجه دارد و به گونه ای او را تدبیر می کند که گویا هیچ مخلوقی جز او ندارد. چرا که خدای متعال «لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن»(5) است یعنی هیچ کاری خدای متعال را از کار دیگر غافل نمی کند. ائمه علیهم السلام هم چون مَظهر این شأن الهی هستند، همین طورهستند؛ امام در آن واحد، همه مؤمنین را تحت تدبیر خودش دارد بدون اینکه از یکی غافل بشود یا از کسی کم بگذارد تا به دیگری بپردازد؛ مانند خورشیدی که به خانه های ما می تابد و همه خانه ها را روشن می کند بدون اینکه از خانه شما کم کند. اگر کسی به امام علیه السلام رسید و سیرش با امام علیه السلام آغاز شد، هم از درون نورانی می شود هم از بیرون. به درون خودش نگاه می کند، جز آیات الله نمی بیند و وقتی به بیرون نگاه می کند، جز نشانه نمی بیند. قرآن هم می فرماید «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) وقتی انسان آیات خدا را دید، دیگر همه چیز گم می شوند. آدمی که همه چیز را پیدا کرد و خدا را گم کرده بود، و در واقع هیچ چیز پیدا نکرده و به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ»(5). کسی خدای متعال را در عالم گم کرد، چیزی پیدا نکرده، بلکه هیچ و پوچ ها را پیدا کرده است؛ اما وقتی که تنها خدا را می بیند، همه چیز برای او واضح می شود. اگر باب آیات به روی انسان باز شد، برای انسان واضح می شود که فقط او حق است و همه، رنگ می بازند.

 

قدم‌های سیر با امام در درجات ایمان و کسب معرفت

 

اولین قدمِ سیر انسان با امام علیه السلام این است که از نفس خودش و از شیاطین و از حجابهای ظلمانی خارج شود، تا سیرش با امام شروع شود؛ و درجات ایمان را پشت سر گذارد. در هر درجه ای از درجات ایمان که سیر بکند، مشاهداتی که در عالم دارد و درکی که از عالم دارد و معرفتی که پیدا می کند، متفاوت با مرحله قبلی است. درکش از امام و توحید عوض می شود تا به درجه دهم ایمان برسد. وقتی به آن درجه هم رسید، این سیر ادامه دارد. این طور نیست که مومن اگر با امام همراه شد، و در دنیا به درجه دهم ایمان رسید و مشاهدات ایمانی برایش حاصل شد، سیرش تمام می شود؛ بلکه اول سیرش در وادی معرفت، از اول برزخ شروع می شود. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُود»(6).

 

این سیر در عالم قیامت هم ادامه دارد و انسان ها هم در مرتبه ایمانشان با امام سیر می کنند. دو مؤمنی که کنار هم هم نشسته اند، درجات ایمان و سیرشان متفاوت است. در دو سقف پرواز در عالم حرکت می کنند و قوای آنها دو بهره متفاوت از عالم می‌برد. چشم و گوش و قلب و حس آنها دو جور عالم را درک می‌کند. درجات ایمان که متفاوت شد، افق سیر انسان در عالم تغییر پیدا می کند. این همراهی با امام که موجب نورانی شدن به نور امام و عبور از ظلمت نفس و ظلمت طواغیت می شود و انسان را به وادی نور و وادی توحید وارد می کند، مستمرا و الی الابد ادامه دارد.

 

انسان در این همراهی با امام می تواند به یک مقامی برسد که نه تنها خود انسان با امام سیر بکند، بلکه دیگران را هم بتواند به همراهی امام دعوت بکند؛ یعنی یک مغناطیسی می شود که دیگران هم با او سیر می کنند. یک مرتبه این است که انسان تنها سیر خودش در وادی نور است. قرآن می فرماید آن کسی که به امام رسیده، داستانش این است: «أَوَمَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ»(انعام/122)؛ یعنی اینها کسانی بودند که مرده بودند اما خدای متعال آنها را زنده کرد و برای آنها نوری قرار داد و سیرشان در وادی نور است. در روایات، این آیه را اینگونه توضیح می دهند. «أو من کان میتا عن ولایتنا فأحییناه بولایتنا»(7) آن کسی که مرده بود را با ولایت امام زنده می کنند اگر کسی به امام رسید، سیر خودش در وادی نور واقع می شود، و از حیرت و شک و تردید بیرون می آید. عالم و مسیر خودش را روشن می بیند و حرکت می کند. 

 

معرفت نفس هم جز از این طریق واقع نخواهد شد. اینکه می گویند «انسان باید به معرفت نفس برسد»، این معرفت نفس وقتی است که انسان به امام برسد، تمام هدایتها از امام ناشی می شود. امام، آن خورشیدی است که خدای متعال در عالم روشن کرده و اگر آن خورشید بر وجود انسان نتابد، انسان عوالم خودش را نمی بیند. معرفت نفس هم جز با معرفت امام و با هدایت و همراهی با امام حاصل نمی شود. هرچه انسان درجه ایمانش بیشتر و قوای او نورانی تر بشوند، عوالم وجودی خودش را روشنتر می بیند.

 

در سوره مبارکه نور توضیح داده شده که «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَ مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(نور/40) یعنی یک وادی ظلمات هم هست که حتی مومن اگر در آن وادی قرار گرفت، ظاهر و امکانات خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد به این که سرّ و لبّ و عوالم باطنی خودش را ببیند. کسی که در ظلمت اولیاء طاغوت قرار گرفت، از قوای ظاهری اش هم غافل است تا چه رسد عوالم باطنی؛ مگر اینکه به امام برسد؛ یعنی در این فضا اگر نور امام نباشد، الی الابد انسان در غفلت است، حتی در قیامت هم در تاریکی است در روایت ذیل این آیه فرمودند «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یَوْمَ الْقِیَامَة»(8).

 

بنابراین سیر و همراهی با امام معرفت نفس می آورد. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(9) اما اینکه کسی خیال کند خود انسان می تواند از طریق معرفتُ النفس تأمل کند و نفس خودش و خدا را پیدا کند؛ اینها توهمات و ریاضات است، اینها خودش حجاب روی حجاب است. انسان تا به امام نرسد و همراه با امام علیه السلام نشود، نمی تواند عوالم خودش و آیات انفسی را ببیند و معرفت نفس پیدا کند، چنانکه اگر با نور امام در بیرون همراه نشد، آیات آفاقی دیده نمی شود. همه عالم ظلمات در ظلمات می شوند. در درون خودش نگاه می کند، تاریک است. بیرون هم نگاه می کند، تاریک است؛ حتی قوای ظاهری خودش را هم نمی بیند تا چه رسد به اینکه باطن خودش را ببیند و معرفت النفس پیدا کند. معرفت النفس هم مثل بقیه آیات احتیاج به ارائه الهی دارد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ»(فصلت/54)؛ یعنی باید آیات به انسان با نور امام علیه السلام و با نور الهی ارائه بشود.

 

درک مقام شفاعت و تجلی صفات امام در مؤمن ذیل معیت با امام

 

یک عده ای هستند که بعد از اینکه خودشان می رسند و نورانی می شوند، می توانند فضا را برای دیگران هم نورانی کرده و دیگران را هم به این سرچشمه هدایت متصل کنند. این هم یک مقام معیت است که انسان وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، می تواند دیگران را هم همراه کند. این همان درک مقام شفاعت است. اگر کسی مقام شفاعت امام را درک کرد، می تواند واسطه فیض امام و واسطه هدایت دیگران بشود.

 

در زیارت عاشورا با این مضامین آشنا هستیم «أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّه» از خدای متعال درخواست می کنیم که ما را به مقام محمود سیدالشهداء برساند و ما هم به آن مقام محمودی که شما در نزد خدای متعال دارید، برسیم. مقام محمود، مقام شفاعت است. حضرت، مقام شفاعت دارند، چراغ هدایتی هستند که عالم و قلوب را روشن می کنند و همه انسان‌ها را به وادی نور و هدایت دعوت می‌کنند و با دستگیری ایشان، مؤمنین، انبیاء، اولیاء، به درجات کمال می‌رسند. این مقام محمودِ حضرت است. رسیدن به این مقام محمود معنایش همین است که ما متصل به این مقام، و یک نهری از این دریای بی منتها بشویم که از طریق ما دیگران احیاء بشوند و به نور و هدایت برسند. کما اینکه امام علیه السلام «عین الحیات» یعنی سرچشمه حیات و کلمه روح و سرچشمه نور و هدایت و کلمه نور الهی است. اگر کسی متصل به نور امام شد، ممکن است در یک موقفی قرار بگیرد که یک نهری از این دریا در وجودش جاری بشود که دیگران هم از طریق او سیراب بشوند و به حیات و نور برسند. مؤمن اگر رشد یافته باشد، می‌تواند واسطه حیات بشود و نفسش مُحیی می‌شود: «فیض روح القدس ار باز مدد فرماید * دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد»

 

آن کاری که حضرت مسیح می کرد، از فیض روح القدس و وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت بود. آن حقیقت بود که در وجود مقدس حضرت عیسی جلوه کرده بود. در درجات رشد انسان به یک مقامی می رسد که نفسش محیی شده و چراغ هدایت دیگران می شود. به همین دلیل است که مومن را به همراهی دعوت کردند و گفتند: اگر یک جایی یک مومنی پیدا کردید، از او جدا نشوید. این مومن، همه ورود و خروجش در وادی نور و هدایت است و شما را گمراه نمی کند. از او جدا نشوید.

 

انسانی که به امام متصل می شود، صفات و برکات امام در وجودش نازل می شود و این همراهی اگر به کمال رسید، «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله» است؛ یعنی مقام دستگیری پیدا می کند و می تواند دیگران را هم به سرچشمه حیات یعنی به امام وصل بکند.

 

مومن اگر در مقامی است که هنوز از نفس خالی نشده، این مقام را به او نمی دهند. اینکه حضرت به عنوان بصری فرمودند اگر می خواهی ما دستت را بگیریم و به تو علم بدهیم و قلبت را نورانی به علم بکنیم، اول باید از محیط نفس بروی بیرون، باید بنده بشوی و عبودیت را در خودت محقق کنی و دنبال مراء و جدال و اثبات خودت نباش؛ آن وقت به تو علمی می دهیم که چراغ دیگران بشوی و دیگران را هم به امام وصل کنی و الا اگر کسی بخواهد از علم به نفع خودش استفاده کند و دیگران را به خودش دعوت کند و محور باشد، به او علم و مقام محمود و مقام شفاعت و دستگیری نمی دهند.

 

انسان باید به معیت امام علیه السلام برسد و هجرت از نفس و طواغیت بکند؛ وقتی مؤمن همراه امام حرکت کرد، می تواند در یک مقامی قرار بگیرد که انوار هدایت و شفاعت و حیات طیبه امام از طریق او به دیگران برسد. مثل آب که در آن حیات، جاری است و همه گیاهان را زنده می کند. قرآن می فرماید «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»(انبیاء/30) همه حیات به حسب ظاهر در این عالم طبیعت، وابسته به «ماء» است. با بارش باران، زمین زنده می شود؛ ولی آنچه که زنده می کند، در واقع این باران نیست؛ بلکه به فرموده قرآن «فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50)؛ یعنی آن رحمت الهی است که در این آب، جاری است و سرچشمه حیات می شود.

 

اگر آثار رحمت الهی در وجود انسان هم ظاهر شد، مثل باران، محیی می شود و هرکجا ببارد، حیات بخش است. امام علیه السلام ، اینگونه است. در روایتی امام رضا علیه السلام شئون عجیبی برای امام بیان کردند و فرمودند «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَیْنُ الْغَزِیرَة»(10) امام، خورشید است. آسمان است که بر سر ما سایه می اندازد و زمینی است که مهد شما است. حالا این تعبیر شاید بی ادبی است؛ یعنی زمین زیر پای شما و آسمان بالای سر شما است.

 

قرآن می فرماید «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ»(اسراء/24)؛ زیرا مادر و پدر، بال زیر پای فرزند هستند و این اداره فرزند از سر استکبار نیست، بلکه از سر تواضع و خشوعِ محبت است؛ یعنی واقعاً فرزند خودش را با محبت، تر و خشک می کنند. امام به گونه ای متصل به حضرت حق است، و با محبت و تواضع و خشوعِ محبت، مومنین را اداره می کند. در ادامه حدیث امام رضا علیه السلام فرمودند که امام چشمه جوشان و ابر بارنده و بارانِ پرنفع برای مومن است. اگر کسی متصل به امام شد، ارض واسع برای دیگران می شود و آسمانی که سایه بر سرشان می اندازد که حامی آنها می شود، مثل ابری که بر دیگران می‌بارد و آنها را زنده می کند. انسان اگر به امام رسید، می تواند مقام شفاعت پیدا بکند و واسطه هدایت و حیات طیبه بشود.

 

سیر نورانی و سیر ظلمانی

 

تلقی عرفانی از همراهی با امام علیه السلام یعنی انسان با امام همراه بشود و قوای وجودی‌اش به نور امام نورانی بشود و از خودش هجرت کند، آرام آرام به یک مقامی برسد که چیزی از خودش باقی نماند؛ و به منزله چشم و دست و گوش امام شود و واسطه هدایت و شفاعت امام باشد و با امام خودش، در عوالم قرب و معرفت سیر بکند؛ که سیر او با امام در وادی بهشت است؛ یعنی انسانی که به امام رسید، سیر او از الان در وادی بهشت است؛ که شامل بهشت دنیا و بهشت برزخ وبهشت قیامت است.

 

نقطه مقابل هم سیر با نفس و سیر با ائمۀ نار و اولیاء طاغوت در وادی ظلمات است که انسان هرچه بیشتر سیر کند، و اتصالش به آنها شدیدتر بشود به فرموده قرآن «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) است که حجاب‌های ظلمانی او بیشتر می شود و در حجابهای بیشتری فرو می رود. قوای درونی او تاریکتر می‌شوند و در بیرون هم حجابهای ظلمانی او بیشتر می شوند. در زندان ظلماتِ اولیاءِ طاغوت محبوس و زندانی می شود.

 

امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است. انسانی که با امام زندگی می کند ولو به حسب ظاهر در زندان و سختی باشد، در وسط بهشت و در وسعت و فصحت است. آن فصحت ها و وسعت های باطنی برای این است.

 

دو نفر کنار هم هستند؛ یکی پیرو شیطان و یکی پیرو امام است. آن کسی که پیرو امام است، الان در وسعت و بهشت است و آن کسی که پیرو شیطان است، ولو به حسب ظاهر همه امکانات هم در اختیارش باشد؛ الان در جهنم است و عیش ضنکی دارد و در محیط تلخ و تاریک است.

 

معنای معیت با امام در طرح امام برای عالم

 

یک معنای همراهی این است که قوای وجودی انسان با امام همراه می شود. ولی یک معنای گسترده تری هم دارد که انسان با تمام قوای خودش در طرح امام در عالم حرکت بکند. امام یک برنامه ای دارند و معیت با امام یعنی انسان در طرح امام حرکت کند. مومن برای خودش تدبیر می کند و برای حس و قلب و روح و دست و زبانش طرح و برنامه دارند؛ ولی این برنامه، درون طرح امام علیه السلام برای عالم است؛ البته آن طرح بزرگ امام ممکن است هیچ وقت مشهود ما نشود. مثلاً وقتی یک شهر می سازند؛ مطالعات بسیار گسترده ای برای انتخاب محیط شهر و به لحاظ جغرافیای طبیعی و امنیتش دارند که مبادا روی خط گسل یا زلزله خیز باشد، یا محل سیل و طوفان و حوادث باشد؛ اینکه چه جمعیتی را می خواهد در خودش جا بدهد. چه نوع شهری است، شهر دانشگاهی یا توریستی است یا شهری است که برای زندگی طبیعی ساخته می شود یا یک شهر اقتصادی است. متناسب با مطالعات، برنامه ریزی گسترده ای اتفاق می افتد. یک نقشه ای می کشند و درون این نقشه، خدمات و امکانات جانمایی می شود و یک منطقه ای هم برای سکونت ما قرار می دهند. در آن منطقه مسکونی، به ما هم یک طرحی می دهند و می گویند: متناسب با طراحی کلانی که شده خانه ای که باید اینجا باشد، باید این نقطه مختصات را داشته باشد. ممکن است ما از برنامه ریزی کلی شهر و آن تدابیری که برای ساختن یک شهر بزرگ به کار گرفته می شود، هیچ وقت مطلع نشویم؛ ولی باید آنچه مربوط به خودمان است را بفهمیم و درون این طرح عمل کنیم. ممکن است ما در بیرون این شهر، یک خانه ای به تنهایی برای خودمان بسازیم؛ یا درون یک شهر دیگری سکونت کنیم؛ ولی اگر درون این شهر خانه را بنا کنیم، باید یک نقطه مختصات و خصوصیاتی داشته باشیم و آن برنامه کلان را در خانه سازی [لحاظ کنیم.] ممکن است انسان بخواهد که یک محیط صنعتی خاص در یک شهرک صنعتی برای خودش ایجاد بکند؛ در حالی که طرح کلی این شهر و جایگاه این شهر صنعتی در توسعه ملی و آن نقشه های بزرگ را نمی داند. ولی مختصات کار خودش را می فهمد که اگر می خواهد اینجا موفق باشد، باید این خصوصیات رعایت بشود؛ و البته می شود انسان اینجا کار نکند و مستقلاً یک فعالیت اقتصادی بکند و از این امتیازات محروم بشود؛ ولی اگر می خواهی در اینجا سرمایه گذاری بکنی، یک اقتضائی دارد.

 

امام علیه السلام یک طرحی دارند که به وسعت عوالم است. ما هم می توانیم درون این برنامه و هم بیرون طرح امام عمل بکنیم؛ و به تنهایی با نفس خود سیر کنیم. انسان می تواند هم در وادی اولیاء طاغوت و هم در بلد امین امام برای خودش یک خانه ای بنا بکند.

 

بنابراین یک معنای معیت این است که انسان در درون و قوای باطنی خودش با امام همراه بشود و همه قوای وجودی او از امام پر شده و نورانی به نور هدایت امام بشود. این همان معنای «وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَار» است؛ یعنی عناصر وجودی مومن، از وادی ولایت امام است. اینکه ائمه «أَرْکَانَ الْبِلَاد» هستند؛ یعنی انسان همه طرح و زندگی خودش را در محیط ولایت امام قرار بدهد. انسان باید در بلدی باشد که امام، رکن و محور آن است. رکن بلد یعنی شما هر کجا بروید، اقتضاء او است و همه چیز متناسب با امامت او ساخته شده است. انسان هم می تواند در این خانه و این شهر زندگی بکند و هم در شهری که رکن آن شهر، اولیاء طاغوت هستند. می شود وجود خودش را به ظلمات اولیاء طاغوت ظلمانی کند؛ یا وجود خودش را به نور امام نورانی کند. می شود محیط زندگی و حیات خودش را، محیط نور ولایت امام قرار بدهد و در آن بلد امین، بر محور امام علیه السلام زندگی بکند.

 

هر دو طرف برای ما ممکن و متصور است. بنابراین معیت، غیر از آن همراهی به معنای عرفانی و لطیف است. همراهی قوای وجودی انسان با امام مثل چشم و گوش انسان آداب و مناسک فراوانی دارد که شریعت و اخلاق و عرفان می خواهد و انسان تا شرایع و واجب و حرام را رعایت نکند، چشم و گوش و زبانش با امام نخواهد بود؛ ولی این کافی نیست. انسان تا قوای روحی و صفاتش نورانی به نور امام نشود، و قلبش پر از معرفت و نور امام نشود، با امام همراه نخواهد بود. در آن مقاماتِ سیر باطنی هم حس انسان، هم قلب انسان، هم فکر انسان باید نورانی به نور امام باشد.

 

سیر و معیت انبیای الهی با نبی اکرم

 

یک مقام دیگری هم در همراهی هست که این مقام از مقام اول، جامع تر است و آن این است که انسان تمام طرح زندگی اش درون وادی ولایت و درون طرح عظیم امام باشد. در جلسه گذشته اشاره کردم که وجود مقدس نبی اکرم یک طرح بزرگی برای عالم دارند که ما می توانیم با این طرح همراه بشویم؛ البته همه این طرح هم ممکن است برای ما هیچ وقت رونمایی نشود و لزومی هم ندارد. مثل کسی که می خواهد در یک شهری خانه بسازد، لازم نیست همه مختصات این شهر را بشناسد و همه مطالعاتی که برای ساختن یک شهر هست را بداند؛ ولی به اندازه ای که لازمه حرکت همراه با امام هست، حتماً باید واقف و همراه شود. هرچه میزان رشدش بیشتر بشود، برنامه ای که در اختیار او قرار دادند، برنامه گسترده تری است.

 

سیر انبیاء الهی با نبی اکرم است و پیغمبرشان، وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و امام شان ائمه هدات معصومین هستند. از آنها بیعت و میثاق سنگینی گرفته شده است چنانچه قرآن می فرماید «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(بقره/124) حضرت ابراهیم وقتی به امامت رسید، نسبت به یک یک ائمه میثاق سختی از ایشان گرفته شد. در روایت است که این کلمات، همان کلماتی است که حضرت آدم تلقی کرد و توبه اش پذیرفته شد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ»(بقره/37) که مقامات معصومین است. حضرت ابراهیم یک ابتلاء خاصی داشت و نسبت به همه این ابتلائات از عهده برآمد؛ آن وقت مقام امامت را به ایشان دادند. انبیاء الهی، جزو کسانی هستند که در سیر با وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین، به مقام کمال رسیدند. آنهایی که انبیاء اولوالعزم اند، سیر و همراهی شان کاملتر و عهدهایشان محکمتر است و با این طرح هم به اندازه خودشان آشنا شدند.

 

یک بخش عمده ای از این طرح، برای ابراهیم خلیل مشهود شد. ایشان پیغمبر است، کتاب دارد، صحف دارد، طرح دارد ولی این طرح، درون طرح وجود مقدس نبی اکرم است. قرآن می فرماید «کَانَ أُمَّةً قَانِتًا»(نحل/120)؛ یعنی خودش به تنهایی یک امت است و یک امتی دور او شکل می گیرند و طرحی برای اداره و عبور دادن امت خودش از ظلمات نمرود و فرعون زمان خودش دارد. موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام نیز یک طرح عظیمی دارد، یک پیغمبر است و الواح تورات و کتاب دارد، وصی و امت دارد؛ ولی این طرح، جزئی از طرح نبی اکرم است. به اندازه ای که انسان بزرگ شد و همراه شد و به معیت رسید، این طرح ها برای انسان مشهود می شود و جزء کسانی قرار می گیرد که باید بخشی از این طرح را اجرا و عمل بکند. حالا ان شاء الله اگر خدای متعال توفیق داد، این چهره دومِ معیت را که همراهی با طرح و درون برنامه امام حرکت کردن است؛ و موانع و اقتضائاتش را بیان می کنیم. السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت سخنرانی: 

 

آیت الله میرباقری- شب دوم سخنرانی در هیئت ثارالله قم- محرم 1439.mp3 | دانلود فایل

 

------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 166

(2) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 200

(3) تفسیر القمی، ج 2، ص: 371

(4) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 80

(5) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 74

(6) کامل الزیارات، النص، ص: 179

(7) تفسیر القمی، ج‏1، ص: 215

(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 195

(9) مصباح الشریعة، ص: 13

(10) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 200

----------------------------------------------------------------------------





امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه سوم

تقابل و مجاهده جبهه حق با جبهه طاغوت، تاریخی و مستمر است/ در این تقابل پیامبر اعظم(ص) مأمور به استقامت و عبور دادن انسان‌ها از مراحل مختلف تاریخی هستند/ طرح جبهه حق برای درگیری با طاغوت در جایی «قتال» و درجای دیگر «جهاد اکبر» است

 

جزو واضحات است و خیلی احتیاج به استناد و آیات مخصوص ندارد که طرح حضرت از الان می خواهد ما را درگیر با عوالم مختلف کرده و ما را در عوالم دیگر وارد بکند و پرده ها را از جلوی چشم ما کنار بزند و ما را به آن عوالم بصیر بکند. برای سیر درآن عوالم هم برنامه و طرح دارند. و می خواهند برای برنامه متوالی حضرت آماده کنند. این دینی که حضرت آوردند و خودشان هم پرچمدار و متولی آن هستند و براساس بعضی از روایات حتی به ایشان تفویض شده، دینی نیست که معطوف به دنیا باشد و فقط دنیای ما را آباد کند و بعد آنکه ما از این دنیا رفتیم، کار از دست حضرت بیرون رفته و کاری با آینده ما نداشته باشند.




گروه معارف - رجانیوز: امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است. آنچه پیش رو دارید سومین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیئت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

 

آیت‌الله میرباقری در این بحث بیان می کند در مقابل طرح کلی و جامع حضرت که ناظر به همه عوالم است، طرح کلی جبهه شیطان است که افق محدود به دنیا دارد. حضرت در این مسیر مأمور به استقامت و عبور دادن انسانها از این مراحل هستند. این طرح کلی و موضع گیریهای پیامبر در قرآن بیان شده است. هر دو طرح بر اساس ایات قرآن پایانی دارد که پایان جبهه باطل جهنم است...

 

انتخاب انسان بین دو اله و دو طرح عظیم جهانی نبی اکرم یا دستگاه طاغوت

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و افضل سفرائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین واللعنه علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119)، ما مأمور به همراهی با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت معصوم ایشان هستیم، که یک همراهی باطنی و معنوی است به طوری که ما باید از خود و از اغیار هجرت کنیم و خود را به وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت برسانیم و با آنها در عالم سیر کنیم؛ اگر این اتفاق افتاد انسان وجودش نورانی به نور امام شده و اشعه ای از نور امام علیه السلام می شود؛ و برکاتی که در وجود امام هست به اندازه ظرفیت انسان در انسان نازل و جاری می شود؛ یعنی انسان سرچشمه حیات و سرچشمه هدایت می شود؛ ولی این همراهی و معیت یک معنای جامع تری هم دارد و آن این است که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت انسان و دستگیری از عالم یک طرح بزرگ و با عظمتی دارند. زندگی ما باید درون این طرح باشد و ما هم درون این برنامه و طرح حضرت عمل بکنیم. نکاتی را در این خصوص مطرح می کنیم:

 

نکته اول این است که آنچه که از بیان قرآن و معارف اهل بیت استفاده می شود این است که مقابل این طرح یک طرح دیگری هم وجود دارد؛ یعنی این طور نیست که ما در خلأ باشیم که یا باید همراه وجود مقدس نبی اکرم باشیم یا این که خودمان سیر کنیم؛ بلکه مقابل طرح نبی اکرم یک طرح بزرگ دیگری هم هست که ما ناچار هستیم که بین این دو انتخاب بکنیم؛ و اگر در این طرح حرکت نکردیم در آن برنامه و طرح قرار می گیریم و حرکت خواهیم کرد. گاهی از این طرح [نبی اکرم] تعبیر به دین می شود.

 

دین آن برنامه ای است که خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم عطا کردند که به وسیله آن عالم را اداره می کنند. مقابل طرح نبی اکرم و آن دینی که خدای متعال به حضرت عطا کرده یک طرح دیگری هم وجود دارد. در سوره مبارکه کافرون وجود مقدس نبی اکرم به جبهه کفار یک خطابی دارند «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ * قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/1-6)، ظاهر سوره ممکن است ناظر به یک جمعیت محدودی باشد؛ اما نبی اکرم به همه کفار تاریخ خطاب می کنند. شأن نزولش هم این است که آمدند خدمت حضرت و ایشان را ابتدا تطمیع کردند که به جای این ادعاهایی که می کنی اگر بخواهی شما را بزرگ قریش می کنیم و امکانات اقتصادی و بهترین همسران را به شما می دهیم. حضرت نپذیرفتند و فرمودند: دعوت من اینها نیست؛ اگر بر فرض بتوانید خورشید را کف یک دستم و ماه را کف دست دیگر بگذارید من راهم را ادامه می دهم. از جمله پیشنهادهایی که به حضرت دادند این بود که بیایید یک دین مشترک درست بکنیم؛ یعنی نه شما و نه ما دین اختصاصی نداشته باشیم، مسالمت آمیز زندگی بکنیم، ما دین خود را با شما به اشتراک می گذاریم؛ گاهی شما مسیر ما را انتخاب کن و گاهی ما مسیر شما را؛ یعنی یک مسیر مشترک فی مابین انتخاب می کنیم تا تفرق و اختلاف و نزاع در جامعه ایجاد نکنیم و با هم تصادم نداشته باشیم.(1)

 

پاسخ قرآن هم کاملاً روشن هست. در جمله پایانی سوره کافرون خدای متعال می فرماید: پیغمبر ما بگو که هیچ وقت ما نمی توانیم با هم دین مشترک داشته باشیم. دین من دین خودم و دین شما هم دین خودتان است. اینها با هم اشتراکی ندارند و با هم هماهنگ نمی شوند؛ زیرا محور نزاع در دین بر سر پرستش است. گاهی بعضی افراد خیال می کنند که ما فقط خدا را پرستش می کنیم و آنها راحت هستند و پرستش ندارند. از نظر قرآن اینطور نیست و همه انسانها در مسیر پرستش مشترک هستند. هر انسان و هر جامعه ای برای خودش معبودی انتخاب می کند و آن معبود را می پرستد.

 

پرستش از نظر قرآن یک معنای لطیف و گسترده ای دارد؛ خضوع و تواضع کردن و اعلام فقر و افتقار و اضطرار هم از شئون پرستش است. قرآن می فرماید «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(غافر/60)، کأنه ترک دعا و ترک اعلام فقر، و از خدای متعال احساس استغنا کردن، استکبار علی الله و استکبار و روی گرداندن از عبادت است. در خیلی موارد قرآن وقتی بحث از عبادت بت ها و آلهه می کند، می فرماید که شما آنها را می خوانید و دعوتشان کرده و به آنها اعلام اضطرار و فقر می کنید.

 

علی ای حال پرستش یک مفهوم گسترده ای دارد و همه انسانها معبودی دارند و او را می پرستند و در مقابل آن خضوع و تواضع می کنند. این مطلب از آیات و مضامین مختلف قرآن استفاده می شود. از جمله همین سوره است که آنها هم معبودی دارند و می پرستند، ولو این که به ظاهر کافر هستند، ولی کافر بالله هستند. آنها برای خودشان الاهی دارند که آن را می پرستند.

 

مضامین متعددی در قرآن هست که اثبات می کند پرستش یک امر مشترک است و بحث بر سر انتخاب معبود هست. در سوره کافرون خدای متعال می فرماید به آنها بگو: ما نمی توانیم معبود مشترک داشته باشیم، معبود های ما با هم متفاوت است؛ آنچه شما می پرستید من هرگز نخواهم پرستید؛ کما این که شما هم هرچه من می پرستم نخواهید پرستید. اینطور نیست که شما می توانید خدا پرست باشید؛ نه من این کار را می کنم و نه شما می توانید. بعد می فرماید «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6).

 

دین همان مناسک پرستش اله هست. کافران هم برای خودشان دینی دارند که دنیا و شیطان را می پرستند. خدای متعال خطاب به انسانها می فرماید « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(یس/60-61). اینطور نیست که اگر [کافران] خدا را نمی پرستند، آزادند؛ گویا انسان مخیر است بین این که یا شیطانی که عدو مبین است را بپرستد؛ و یا خدایی که خدای رحمان و رحیم و صاحب اسماء حسنی است و همه کمالات و خیرات به او بر می گردد.

 

بنابراین مقابل طرح وجود نبی اکرم یک طرح و برنامه دیگری هم وجود دارد که برنامه دستگاه کفار و شیطان و دشمنان وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. محور این دو دستگاه و این دو طرح و دو برنامه، پرستش است. در مقابل برنامه پرستش خدای متعال، برنامه پرستش اغیار و بت پرستی و دنیا پرستی و شرک است. اینطور نیست که این دو طرح و دو برنامه توحید و شرک، ایمان و کفر، خدا پرستی و بت‌پرستی و دنیا پرستی، بتوانند با هم کنار بیایند و کاری با هم نداشته باشند. ممکن است گفته شود: شاید این دو طرح و برنامه را نمی توان به یک برنامه مشترک تبدیل کرد، ولی می شود مسالمت آمیز کنار هم دیگر زندگی بکنند؛ اما آنچه که از معارف استفاده می شود این است که این دو طرح امکان همزیستی مسالمت آمیز با همدیگر را ندارند و در نهایت بین آنها درگیری و تنازع پیدا می شود.

 

تقابل و مجاهده تاریخی و مستمر جبهه حق با جبهه طاغوت

 

بین دنیا پرستی و خداپرستی یک درگیری مستمر تاریخی همه جانبه وجود دارد که یک قسم آن مقاتله است؛ یعنی اینطور نیست که این درگیری به معنی قتال باشد؛ بلکه در آن جهات و درگیری های مختلفی وجود دارد. که یک بخش آن هم قتال است و این قتال هم ادامه پیدا می کند.

 

علی رغم اینکه حضرت به آنها می فرماید «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6) اما به معنی این نیست که بیایید با هم مسالمت آمیز زندگی بکنیم؛ و حال که نمی توانیم دین مشترک داشته باشیم، شما بت های خودتان را بپرستید و من هم خدای خودم را می پرستم و کاری هم با همدیگر نداشته باشیم؛ این مضمون که بعضی استفاده می کنند، نیست؛ بلکه بین این دو دین درگیری مستمری وجود دارد که کار به مقاتله هم می کشد. قرآن می فرماید «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ»(انفال/39)، با آنها مقاتله کنید و این مقاتله را ادامه بدهید تا دین تماماً برای خدا بشود و هیچ دین دیگری وجود نداشته باشد و مردم فقط خداپرست و موحد باشند.

 

در روایات هم فرمودند که مخاطب اصلی این دستور وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هستند؛ یعنی ما مخاطبان اصلی نیستیم، بلکه به تبع ایشان ما هم مخاطب واقع می شویم؛ زیرا این کار از آنهایی ساخته است که مأمور هستند به آن عمل کنند و این مقاتله را انجام دهند، ممکن است ابتدائاً از ما ساخته نباشد. معنی همراهی ما هم همین است. جزئی از آن برنامه حضرت، قتال و درگیری است. نبی اکرم و اهل بیت مامور به این امر هستند و حتماً این مقاتله را انجام می دهند تا این که بساط پرستش شیطان و پرستش غیر و ادیان دیگر جمع می شود «و یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ» یعنی همه مناسکی که در عالم جاری است مناسک توحید می شود. این درگیری، تا مرز غلبه مطلق استمرار پیدا می کند.

 

سوره مبارکه تحریم یکی از سوره های لطیفی است که یکی از جبهه های درگیر با نبی اکرم را معرفی می کند و درگیری ها را خیلی وسیع بیان می کند. آیات اول خطاب به همسران حضرت است که می فرماید «إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّـهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ»(تحریم/4)، اگر بخواهید برگردید و از این مسیر توبه کنید بعید است بتوانید؛ زیرا قلوب شما منحرف شده و پل های پشت سر خودتان را خراب کردید. اگر شما دو نفر پشت به پشت هم بدهید و نقشه ای بر علیه او بریزید. خدای متعال و جبرائیل و صالح المومنین با همه توان او را حمایت می کنند. صالح المؤمنین امیرالمومنین علیه السلام است و وجود مقدس حضرت در جبهه نبی اکرم یک امر مهمی است. همه ملائکه پشتیبان این جبهه هستند.

 

در تاریخ نقل شده است که وقتی بین یکی از همسران پیامبر و عثمان درگیری ایجاد شد، عثمان هیچ جوابی نداد و فقط این سوره تحریم را یک بار خواند. خیلی توبیخ تندی در این سوره است. پیداست یک درگیری و نقشه عظیمی است که یک طرف صف، وجود مقدس نبی اکرم است که پشتیبان او خدای متعال و جبرئیل و صالح المومنین و مجموع ملائکه هستند. همچنین پیداست که این طرح کفار نیست؛ بلکه طرح داخلی است، زیرا مخاطب آن کسانی هستند که داخل خانه حضرت هستند.

 

بعد از چند آیه خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم می فرماید «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»، یعنی با کفار و منافقین مجاهده بکن. درگیری با کفار آیات متعددی دارد ولی این از معدود آیاتی است که دستور داده شده که کار را بر آنها سخت بگیر. بعضی از محققین تاریخ دنبال کردند که این سخت گیری هایی که حضرت با آن جبهه داشتند چه بوده و چگونه ایشان کار و مسیر را برای آنها سخت و دشوار کردند.

 

ذیل این آیه روایتی است که می فرماید جهاد امیرالمومنین و ائمه علیهم السلام، جهاد نبی اکرم است. معنای «جاهد» این است که خودتان و از طریق ائمه علیهم السلام درگیر بشوید، لذا بعضی گفتند که وجود مقدس نبی اکرم با منافقین درگیر نشدند یا لااقل جهاد صریح و جنگ مستقیمی نداشتند؛ بلکه سخت گیری ها و غلظت بوده است. این خطاب به نبی اکرم، اعم از خودشان و امیرالمومنین علیه السلام است. حضرت با جبهه نفاق هم درگیر بودند و این همان مأموریت است.(2)

 

در این آیه شریفه که خدای متعال خطاب می فرماید «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ»(انفال/39)؛ یعنی با آنها بجنگید و مقاتله کنید تا فتنه ای در عالم نباشد و این متن، و تمامی دین برای خدای متعال واقع بشود. این قتال هنوز انجام نشده، اما حتماً انجام می گیرد و مخاطب اصلی آن هم وجود مقدس نبی اکرم و ائمه هدات معصومین هستند. ما هم باید در این طرح کنار آنها باشیم. این درگیری تا پایان راه می رود و از نظر قرآن پیروزی قطعی هم با دین نبی اکرم است. حضرت فرمودند «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6)، اما بین این دو دین درگیری می شود، آنها می خواهند دین خودشان را فراگیر کنند و همه ملت ها با مناسک آنها زندگی بکنند و تحت سیطره آنها باشند. آنها از جبهه مومنین دست برنمی دارند و دنبال یک چنین امری هستند.

 

جدایی دو جبهه حق و باطل در طرح کلی نبی اکرم

 

در سوره بینه سال گذشته در همین محفل یک مقدار این بحث را توضیح دادم «لم یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ * رَسُولٌ مِّنَ اللَّـهِ یَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً»(بینه/1-2)، جبهه باطل حاضر نیستند صفشان را جدا کنند. آنها می خواهند همه جبهه انسانی تحت سلطه و سیطره آنها باشند. وقتی رسول با بینات می آید، صفها را جدا می کند تا کار به جایی می رسد که خیرالبریه و شرالبریه کاملاً از هم جدا می شوند.

 

در این طرح کلی و جامع یکی از سنت ها همین تفکیک کردن این دو جبهه است. نباید این دو تا جبهه آمیخته بمانند. در ابتدا در دنیا آمیختگی هست؛ اما این اختلاط و آمیختگی باید از بین برود و این دو جبهه خالص بشوند، بنابراین این درگیری ادامه دارد و شکی نیست که به پیروزی قطعی ختم می شود. قرآن می فرماید «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(توبه/33)، آن برنامه و طرح کلی و دین حقی که نبی اکرم آوردند از نظر قرآن طرح غالب و فراگیر است و بقیه برنامه ها و مناسکی که برای بت پرستی در دنیا یا پرستش های گوناگون هست، همه مغلوب این دین می شوند؛ یعنی این دین ظرفیتی دارد که می تواند همه آنها را مغلوب بکند. دین کفار با همه وسعت آن که تبدیل به یک مناسک و آیین گسترده ای شده، [مغلوب دین حق است.]

 

کفار، مراکز تحقیقات فراوان و اندیشکده و آکادمی های گسترده ای دارند که متفکرین بزرگی این مناسک و آیین گسترده و دینداری را طراحی می کنند، نباید خیال کنیم آنها دستشان خالی است. آنها مشغول طراحی هستند و گاهی اوقات یک طرح های بزرگی است. آنها اصرار می کنند که دوره دین و پرستش خدای متعال گذشته است.

 

طرح های بزرگی دارند که پشتوانه آن هم عقلانیت پیچیده بشری است. یک عقلانیت زمینی که از اول هم بوده که ادوار مختلف و اشکال مختلفی به خودش گرفته است؛ چه از دوره ای که چوب و سنگ و نشانه ها را می پرستیدند، تا دوره معاصر ما این عقلانیت پیچیده برای اداره انسانها بوده است و پشتوانه اش هم به اصطلاح متفکرینی هستند که مراکز فکری برای خودشان دارند.

 

بنابراین دو طرح جامع وجود دارد که با هم درگیر هستند و موضوع درگیری هم پرستش است. « بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ * قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/1-6)، پیروزی قطعی در همه جبهه ها با دین حق و دین توحید و جبهه وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. این مسیر هم یک مسیر بسیار گسترده و طولانی است؛ یعنی طرحی که وجود مقدس نبی اکرم دارند یک طرح محدود به یک دوره و یک جامعه و یک عده محدود نیست؛ بلکه به فرموده قرآن «کَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبأ/28) است. طرحی است که برای همه دوران ها و از ابتدای تنزل بشر در این کره تا انتهای این دوران بلکه قبل از آن است.

 

برنامه جامع حضرت در همه عوالم و طرح محدود دنیایی جبهه باطل

 

اگر بخواهیم در معارف عمیق تر جستجو کنیم، این طرح از عوالم قبل و یا حداقل از عالم میثاق، بوده است و در عالم دنیا هم این طرح از ابتدای هبوط حضرت آدم روی زمین تا وقتی که بساط [کفر] جمع می شود، خواهد بود و ادامه این برنامه در عالم برزخ و در عالم قیامت است.

 

هر کسی اگر قرآن را یک مرور کوتاهی بکند، کاملاً پیداست که در آن صحبت از برنامه ریزی و طرح برای [فقط] این دنیا نیست؛ بلکه یک طرحی فراگیر است که سابقه آن را فعلاً رها می کنیم که از عالم میثاق چه اتفاقاتی افتاده است. این طرح از اول این دنیا تا آخر این دنیا و در عوالم بعدی هم هست.

 

ابتدائاً به نظر می رسد که این طرح در مقابل طرح شیطان و طرح هایی که اهل دنیا می دهند و معطوف به همین دنیاست، ناظر به همین دنیاست؛ ولی طرح حضرت یک طرح بزرگ برای کل ادوار زندگی بشر در این دنیا در عالم برزخ در عالم قیامت هست و همه اینها را می خواهد با یک طرح به هم پیوسته اداره بکند؛ یعنی نمی شود برای دنیا یک طرح بدهی که بی ارتباط با عالم برزخ، یا عالم قیامت و عوالم بعد باشد؛ بلکه این طرحی که نقطه آغازش را مسامحتاً عالم دنیا می دانیم، طرحی است که ناظر به عوالم به هم پیوسته و بزرگتر از دنیا است که به تعبیر من جهان های موازی هستند که تا قیامت ادامه دارند و بعد از قیامت هم این طرح مستمر است.

 

ممکن است خیلی وقتها طرح جبهه مقابل محدود به دنیا باشد و کاری برای بعد از این دنیا نمی خواهد بکند و طراحی ای که می کند معطوف به جهان های بعد نباشد؛ البته شیطان با شرح صدر و وسعتی که در کفر دارد، ممکن است طرحش گسترده تر باشد و گاهی برای بیش از دنیا برنامه ریزی کند. به فرموده قرآن، شیطان می گوید که «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»(اعراف/16-17) از همه طرف می آیم و راه را می بندم و همه را جهنمی می کنم. او می فهمد که طرحش یک طرحی برای بیش از دنیا است و می خواهد انسانها را برای دنیا و بعد از دنیا تحت سیطره خودش در بیاورد؛ ولی معمولاً طرح هایی که اندیشمندان غیر متأله دارند محدود به دنیاست و افق دیدشان بیش از دنیا نیست و گاهی برنامه ریزی گسترده ای می کنند که معطوف به همه زندگی بشر و برای تمام ادوار زندگی بشر از بدو تولدش تا مرگش و برای همه زوایای زندگی بشر می باشد؛ برای پوشاک و خوراک و مسکن و تأمین نیازها و همه جهات زندگی و برای اداره عواطف و حس و عقلش، برنامه ریزی و طراحی می کنند این طرح جامع به اندازه ای که می فهمند، برای هفتاد سال زندگی انسان در همه عرصه های حیات است.

 

آنها برای همه جوامع انسانی، طراحی می کنند. طرح دهکده واحد جهانی می دهند و برای همه ملل برنامه ریزی می کنند و همه ملت ها را می خواهند براساس یک فرهنگ و یک پرستش هم شکل و همزمان بکنند؛ یعنی همه یک اله را بپرستند و یک فرهنگ داشته باشند و یک جور زندگی بکنند. این طرح همه عرصه های حیات را می گیرد. آنها برای هفتاد سال زندگی انسان و برای همه قوای انسان در همه عرصه های حیات اجتماعی و برای همه جوامع و گاهی برای طول تاریخ، دنبال یک طرح پایدار و به قول خودشان، توسعه هستند که نسل های مختلف را در بر بگیرد و در طول تاریخ پیشرونده باشد. آنها گاهی چنین آفاقی را می بینند؛ اما در عین حال قرآن وقتی از طرح آنها صحبت می کند می فرماید «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم/7) همه طرحی که می دهند برای ظاهر حیات دنیا و برای هفتاد سال زندگی است؛ و از آن وسعت ها غفلت دارند. در این طرح هایی که الان در دنیا وجود دارد و ادعا هم می کنند بیش از این چیزی دیده نمی شود و فقط برای ظاهر حیات دنیا است و همین عرصه ها را می پوشاند.

 

برنامه حضرت برنامه ای است که ناظر به ظاهر و باطن عالم و جهان های متوازی و متداخل و جهان هایی است که استمرار دارند. این طور نیست که نسبت ما و عالم آخرت فقط یک نسبت طولی زمانی باشد؛ بلکه یک نسبت ظاهر و باطن هم هست؛ یعنی انسان از همین الان می تواند وارد عوالم بعدی بشود؛ منتها یک سیر متوالی هم دارد یعنی مثلاً می تواند همینطوری که الان در این عالم هست متوازی با این عالم، در عالم برزخ و قیامت هم باشد. حضرت امیرالمومنین در خطبه 222 وقتی اهل الذکر را توضیح می دهند، می فرمایند «وَ کَأَنَّمَا اطَّلَعُوا عَلَى عُیُوبِ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیه وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عَذَابَهَا ... کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یَرَى النَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لَا یَسْمَعُون»(3)، گویا اینها الان مشرف بر اهل برزخ هستند و با همه عمر طولانی که عالم برزخ دارد همه این دوران طولانی را می بینند و از این بالاتر اینکه قیامت همه وعده های خودش را الان برای اینها محقق کرده و اینها هم برای دیگران از وعده های محقق شده خودشان پرده بر می دارند؛ البته این معنایش این نیست که این سیر متوالی نیست یعنی با اینکه الان در عالم برزخ هم حضوری دارند و با یک عوالم موازی دیگری مرتبطند، ولی یک سیر متوالی هم دارند که بعداً وارد عالم برزخ و بعد، قیامت می شوند.

 

به خلاف طرح اهل دنیا و جبهه مقابل حضرت که به اصطلاح دوراندیشی می کنند و افقهای دور را می خواهند ببینند و برنامه های بزرگ می ریزند و می خواهند همه مردم را زیرسلطه خودشان بیاورند طرح حضرت یک طرح گسترده معطوف به این عوالم متوازی و متوالی است. شیطان این ادعا را داشت که «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»(ص/82)، یعنی من همه را زیر چتر خودم می برم و همه را با طرح خودم فریب می دهم و درگیرمی کنم؛ اما در هر حال این طرحشان یک طرح ظاهری است و ناظر به عوالم باطنی نیست و برنامه ای برای آن عوالم ندارند. طرح آنها ناظر به عوالم متوالی نیست و نمی خواهند آن عوالم متوالی را اداره بکنند.

 

جزو واضحات است و خیلی احتیاج به استناد و آیات مخصوص ندارد که طرح حضرت از الان می خواهد ما را درگیر با عوالم مختلف کرده و ما را در عوالم دیگر وارد بکند و پرده ها را از جلوی چشم ما کنار بزند و ما را به آن عوالم بصیر بکند. برای سیر درآن عوالم هم برنامه و طرح دارند. و می خواهند برای برنامه متوالی حضرت آماده کنند. این دینی که حضرت آوردند و خودشان هم پرچمدار و متولی آن هستند و براساس بعضی از روایات حتی به ایشان تفویض شده، دینی نیست که معطوف به دنیا باشد و فقط دنیای ما را آباد کند و بعد آنکه ما از این دنیا رفتیم، کار از دست حضرت بیرون رفته و کاری با آینده ما نداشته باشند.

 

آنهایی که برای دنیا طراحی بسیار گسترده می کنند و هزاران رشته تحقیقاتی و میلیون ها جلد کتاب و محققین بسیار و لایه های مختلف از عمیق ترین فلسفه ها تا ساده ترین برنامه های زندگی دارند، اگر به آنها بگویید که شما برای بعد از دنیای من چه برنامه ای داری، می گوید: من برنامه و کاری برای آن ندارم؛ اما حضرت اینطوری نیست که بگوید حالا یک عوالم دیگری هم هست قیامت هم هست ولی من کاری با قیامت و معاد شما ندارم و فقط دنیای شما را اداره می کنم؛ بلکه طرح حضرت هم ما را در دنیا هم در برزخ و هم در قیامت اداره می کند. از اولی که وارد عالم برزخ می شویم تا طول برزخ طرح وبرنامه حضرت با ما هست. در عرصه و مواقف قیامت و در بهشت و عوالم و درجات بهشت، همه جا طرح حضرت است و اداره کننده آن عوالم هم به اذن الله خود معصومین هستند و با همین طرح الهی و برنامه الهی که خدای متعال به ایشان عطا کرده کار را پیش می برند؛ و با همین قرآن عالم آخرت اداره می شود.

 

درجات بهشت به اندازه آیات قرآن هست. برزخ هم همینطور است و اینطور نیست که برزخ ربطی با قرآن ندارد؛ یا قرآن ربطی با آن عوالم ندارد. بنابراین این طرح در مقابل طرح دیگران با همه گستردگی‌ای که دارد یک برنامه معطوف به ظاهر دنیاست؛ اما طرح حضرت معطوف به عوالم باطنی و ناظر به یک عوالم متوالی است که ما باید وارد آن عوالم بشویم.

 

افق محدود طرح و برنامه کلی دستگاه شیطان

 

بنابراین طرح جامع و واسعی که حضرت دارند، طرح غالبی است؛ اما باید از یک مراحلی عالم را عبور بدهند؛ یعنی در این درگیری‌ای که وجود دارد باید در یک مراحلی جامعه انسانی را عبور بدهند تا به آن نقطه مقصود در همین دنیا و بعد در عالم برزخ و قیامت برسند.

 

شیطان عرصه ای برای نبی اکرم نمی گذارد که مثلاً بگوید: شما این جا را اداره کنید و آن قسمت را من اداره کنم. او می خواهد همه انسان ها و همه قوای انسانی را تحت اشراف خودش در بیاورد؛ کما این که حضرت هم می خواهند همه قوای انسانی را نورانی بکنند و به سمت خدای متعال هدایت بکنند. این دو طرح، دو پایان هم دارند که در قرآن توضیح داده شده است. ولو این که معمولاً ائمۀ نار خیلی مشرف به این طرح عالم آخرت نیستند؛ اما پایان کار آنها جهنم است. برعکس، وجود مقدس نبی اکرم مشرف به عالم آخرت هستند. اگر راجع به دیگران گفته می شود «کَأَنَّمَا اطَّلَعُوا عَلَى عُیُوبِ أَهْلِ الْبَرْزَخ» در خصوص ایشان، کأنما هم نیست؛ بلکه خود حضرت مشرف به کل طرح تاریخی شان هستند. شیاطین اینطور نیستند حتی ائمۀ نار هم من در معارف ندیدم که بگویند: آنها هم طرح قیامت و جهنم را می فهمند؛ اما پایان طرح اینها جهنم است، و وقتی وارد جهنم می شوند، اول منازعه شان است.

 

نزاع ها و دعواها و جنگ هایی در جهنم بین ائمه نار و طرفدارانشان هست که آنها اینها را متهم می کنند و اینها آنها را متهم می کنند، نشاندهنده این است که طرح آنها یک طرح روشن نیست که از اول در نظر داشته باشند و بخواهند تا آخر راه را ببینند.

 

حضرت با طرح روشنی که دارند مؤمنین را وارد عالم برزخ و از آنجا هم وارد عالم قیامت می کنند؛ و یا رجعتی است که دوباره عالم برزخ و قیامت هست و تا بهشت، این طرح روشن است و هیچ وقت ابهامی در کارشان وجود ندارد. لواء حمد از دنیا در دست آنهاست و تا قیامت و بعد از قیامت هم هست.

 

دستگاه شیطان اینطور نیست که طرحی برای جهنم کفار داشته باشد؛ بلکه فقط می تواند اینها را از مسیر جدا و وارد پرستش نفس و دنیا بکند. این است که در جهنم همه برنامه های او به هم می ریزد. خدای متعال برنامه او را ختم می کند. هم در دنیا هم در برزخ هم در قیامت، طرح او نیست که کار می کند یعنی اینطور نیست که با برنامه او جهنم می چرخد. دستش بسته است زیرا شیطان و قوای شیطانی به فرموده قرآن اجلشان «إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(حجر/38) است و بعد از آن به آنها اجازه تصرف و طراحی و برنامه ریزی و اداره نمی دهند و اینطور نیست که آنها یک طراحی ای در جهنم داشته باشند و اراده آنها جهنم را اداره بکند؛ بلکه ملائکه الله هستند که جهنم را اداره می کنند. آنها وقتی وارد جهنم می شوند با هم نزاع دارند؛ اما بهشت را اگر چه ملائکه الهی اداره می کنند ولی آنها کارگزاران وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام هستند. این دو طرح با هم یک تفاوت های جدی ای دارند و درگیری هایی بین این دو طرح هست و وجود مقدس نبی اکرم برای عبور دادن عالم از طرح جبهه مقابل، یک برنامه ای دارند.

 

خطاب‌های خدای متعال به نبی اکرم در قرآن، پیرامون طرح کلی حضرت

 

من اینطور می فهمم که خدای متعال در قرآن گاهی برنامه حضرت را در بعضی از سور بالاجمال به حضرت خطاب می کنند: در سوره اقرأ، در سوره مدثر و از یک زاویه دیگری در سوره مزمل یک دستور جامع به حضرت می دهند. مثلاً در سوره علق می فرماید «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(علق/1-5) بخوان؛ زیرا با خواندن تو عالم دگرگون می شود؛ یعنی وقتی پیغمبر [قرآن] می خوانند یک تحول جدی ای در عالم حاصل می شود. قرائت حضرت مثل قرائت ما نیست، زیرا با قرائت حضرت عالم وارد یک مرحله دیگری از تعلیم و هدایت می شود. خدای متعال انسان را آفرید و او را وارد مرحله تعلیق کرد؛ اما شما[ای پیامبر] باید بخوانید و با قرائت شما عالم وارد یک مرحله جدیدی می شود. در همین سوره از درگیری ها هم گفتگو می شود و می فرماید که شما می خوانید و اقدام می کنید؛ ولی این صف بندی ها هم در مقابل شما هست.

 

این صف‌بندی‌ها در اینجا و در سوره مدثر و در سوره مزمل و در بعضی نقاط دیگر قرآن که یک دستورات جامع و کلی به حضرت داده می شود توضیح داده و بیان می شود که مقابل برنامه ای که شما دارید یک صف بندی ای می شود و شما هم برای عبور دادن عالم از این صف بندی چه باید بکنید. آن طرح هم فقط قتال نیست؛ بلکه یک درگیری همه جانبه است. یک جایی قتال و درگیری از این جنس است و یک جایی هم درگیری از جنس دیگری است؛ یک جایی درگیری از جنس «وَ جَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا»(فرقان/52) یعنی جهاد کَبیر است که مقاومت در مقابل طرح دشمن می باشد.

 

در این طرح عظیم حضرت برای عبور عالم از طرح شیطان مأمور به یک پایداری‌ای هستند که این پایداری و صبری که حضرت باید بکنند با دستورات متفاوتی که به ایشان داده می شود یک جایی صبر است؛ یک جایی «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا» (مزمل/10) که باید موقتاً آن جبهه را رها کنند؛ یک جایی درگیری است.

 

ما هم وارد این طرح جامع حضرت شدیم؛ یعنی در این طرح به این عظمت و بزرگی ما را که هیچ کجای عالم را نمی بینیم وارد کردند و از این طرح با ما هم صحبت شده است. قرآن می خواهد ما را هم در این میدان عظیم بیاورد و این معنایش این است که قرآن می خواهد ما را هم بزرگ کند تا بتوانیم این طرح بزرگ را ببینیم و درون این طرح حرکت بکنیم و با برنامه حضرت همراه بشویم. قرآن می خواهد به ما امکان رسیدن به این طرح بزرگ را عطا بکند که البته چگونگی آن را با خود حضرت در میان می گذارند.

 

در روز اولی که مبعوث می شوند، خدای متعال از همه طرح صحبت می کند: «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى * إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى * ارَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى * عَبْدًا إِذَا صَلَّى * أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى»(علق/6-12) پیغمبر ما شما کار خودت را شروع کن ولی آنها با شما درگیر می شوند. صف طغیان گران در مقابل شما می ایستند شما می خواهید عالم را وارد مرحله جدیدی کنید می خواهید عالم همه ذکر و صلات و مسجد بشود و آنها هم نمی گذارند و می خواهند عالم میکده باشد و همه مست دنیا باشند. شما آنها را رها کن، و کار خودت را انجام بده؛ ما کار را به نفع شما تمام می کنیم؛ البته نمی گویند امروز و فردا بلکه می فرماید «کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَةِ * نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ * فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ * سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ»(علق/15-18) اگر اینها دست برندارند ما با دست قدرت پیشانی اینها را می گیریم و آنها هم یاران خودشان را بیاورند و ما هم آتش جهنم را صدا می زنیم آن وقت معلوم می شود چه کسی پیروز است.

 

 وقتی با حضرت صحبت می کنند به ایشان می گویند که صبر کنند و حتی گاهی گفته می شود یک مهلت کوتاهی به آنها بده «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) این مهلت کوتاه ممکن است برای حضرت تا قیامت باشد؛ اما به حضرت خطاب می شود که یک مهلت به آنها بده، ما هم یک جایی جلوی آنها را می گیریم و اگر دست برندارند با دست قدرت پیشانی آنها را می گیریم.

 

 [اگر این وعده ها به نبی اکرم گفته شود] همه عوالم برای حضرت مشهود است؛ اما با ما چطور باید صحبت بشود؟! به ما بگویند که شما باید صبر کنید جبهه پیروز می شود؛ زمان پیروزی در قیامت یا وقت ظهور است! در حالی که الان 1400 سال از عاشورا گذشته است. اینکه فرمودند «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»(هود/81) یک قدم بیشتر تا ظهور و قیامت باقی نیست و «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»(قمر/1) قیامت خیلی نزدیک است و «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) کمی صبر کنید و یک مهلت کوتاهی به آنها بدهید با وسعت و عظمت پیامبر و این طرح بزرگ زمان کوتاهی است؛ اما شاید برای ما خیلی طولانی باشد.

 

یک نفر به خدای متعال گفت: خدایا همه گنجهای عالم نزد تو به اندازه یک ریال هم نیست؛ یک ریال به من بده، خدا هم به او پیغام داد: یک دقیقه صبر کن. یک دقیقه خدا برای ما چقدر طول می کشد؟ در حالی که یک روز قیامت پنجاه هزار سال است و دمار از روزگار ما در می آید. حال ما چطور وارد این طرح حضرت شویم؟ حضرت مشرف به عوالم هستند و قیامت و برزخ را الان مشاهده می کنند و عالم ذر و میثاق و صف بندی های شیطان را می بینند و باید استقامت کنند و عالم را عبور بدهند. با این اوصاف به ایشان می گویند «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) یک مهلت کوتاهی بدهید؛ اما ما چطور که به قول دوستی «هیچ وقت درخت گردو نمی کاریم که آیندگان بخورند ما خربزه را اول بهار می کاریم تا پاییز بخوریم»؛ بر عکس ما کار انبیاء این بوده که درخت را می کاشتند و آبیاری می کردند که قرن ها بماند. حال چطور شده که با ما هم از این داستان های بزرگ بحث می شود و به ما هم می گویند: «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»(هود/81)، صبر کنید، قیامت نزدیک است؛ و یا «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»(قمر/1). چرا با ما این صحبتها شده و چطور می توانیم در این طرح بیاییم. السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت سخنرانی : 

 

3.mp3 | دانلود فایل

---------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) تفسیر القمی، ج 2، ص: 445

(2) الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 502

(3) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 342

---------------------------------------------------------------------

 






به هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین می‎رود. این مصیبت همه چیز را می‎سوزاند.


معرفینامهای برای ضیافت بلا؛

کتاب ارزشمند آیتالله میرباقری که جای شرح نوشتن دارد/چگونه با زیارت عاشورا وارد وادی سلوک شویم؟/محرم امسال، این کتاب را بخوانید!

 

به هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین میرود. این مصیبت همه چیز را میسوزاند.

رجانیوز - گروه فرهنگی: پای دو نوع نگاه به سلوک در میان است؛ نگاهی که سلوک را نه بر بستر تولی و تبری یا استمداد از ولیّ که صرفاً بر پایهی نوعی از استقلال از امام پیش میبرد و تا کنون دچار آسیبهای مختلفی بوده و نگاهی کاملتر که با اتکاء به مسیری که اهلبیت(ع) فرارویمان قرار دادهاند، از یکبعدی شدن رهایی مییابد و ما را به عبودیت واقعی رهنمون میشود.

 

به گزارش رجانیوز کتاب ضیافت بلا نوشته آیتالله سید محمد مهدی میرباقری که به مقامات سلوکی در زیارت عاشورا اختصاص دارد، میکوشد تا پس از مروری بر روند سلوک رایج و اشاراتی اجمالی به آسیبهای آن، نظریهی سلوک بر محور تولی به ولی خدا را بسط و شرح دهد. از این حیث میتوان ایدهی محوری کتاب را ایدهای ناب قلمداد کرد که در حوزهی اخلاق و سلوک اگر بیسابقه نباشد، لااقل با این محوریت هیچگاه به طور جدی بسط نیافته است.

 

سلوک رایج با عزم و تصمیم آغاز میشود. آیتالله میرباقری تصریح دارند که:«عزم با تفکر و تأمل به دست میآید... اگر انسان به سرمایههای خود توجه نکند، برای انتخاب مقاصد بلند و تجارتهای رفیع آماده نمیشود. اگر خود را در حد و اندازهی دنیا یا یک تودهی ماده، یا هفتاد سال عمر، یا غرایز و شهوات بداند و استمرار وجود خویش را بیش از این دنیا تا قیامت نبیند و حد وجودی خویش را که میتواند از همه تعلقات بزرگتر دست یابد، نشناسد، به طور طبیعی به دلیل نشناختن سرمایههای قطعی و محتمل، موفق به تجارتهای بزرگ نمیشود.»

 

سرآغاز راه در اندیشه نسبت به گذشته و حال و آینده است و اینکه این همه تلاشهای شبانهروزی چقدر میارزد و به کجا خواهد انجامید. مشکل این است که ما اساساً خودمان را در میانهی راه نمیبینیم. چون مقصد نداریم، سرگردانیم و گرفتار روزمرگی. دنبال فراز رفتن و رشد نیستیم؛ در جا میزنیم. اساساً مسئلهمان، رشد نیست. درد دوری از محبوب نداریم.

 

از اینجاست که پای قضاوت در خصوص معبودها به میان میآید. هر انسانی خواسته یا ناخواسته معبودها و مقصودهایی دارد و خویشنِ خویش را در مسیر وصول به آنان تعریف میکند. پرسش این است که کدامین معبود ارزش دارد تمامی عمر را برای رسیدن به او صرف کنیم. اینجاست که همان ماجرای ابراهیم نبی نیز فراروی نظر میآید و استدلالی که در مورد سزاوار پرستش نبودن خورشید و ماه به واسطهی افولشان مطرح شد.

 

استاد تصریح میکندگاهی خوف و محبتهای انسان، نابالغ و کودکانه است؛ اما اگر به بیش از دنیا طمع داشته باشد، به راحتی از دنیا جدا خواهد شد.» تفکر، خوف و حبهای انسان را هم بزرگ میکند. جدا شدن قبرستانهایی که روزگاری در میانهی شهرها بودند از میان مردم، انگار قرار است این اندیشیدنها را تعلیق کند و آدمی را بیش از هر چیز به خویش مشغول سازد.

 

وقتی مقصد انتخاب شد، تازه پای نزاع با نفس به میان میآید. از این منظر کسی که نزاعی با نفسش حس نمیکند، اساساً وارد راه نشده است. توهم میکند که در راه است! استاد تصریح دارد:«عالم بزرگواری میفرمود: در ایام جوانی روزهای جمعه برای درس خواندن و رفع کسالت به روستاهای اطراف قم میرفتیم. بالای کوه در آن روستا، امامزادهای بود. دوست تنومندی داشتیم که نمیتوانست بالای کوه بیاید؛ به همین خاطر برای او الاغی کرایه میکردیم. ورودی ده، دوراههای قرار گرفته بود که یکی به سمت پایینِ ده و آغل الاغ میرفت؛ یکی دیگر هم به سمت بالای کوه و امامزاده منتهی میشد. یکی از جمعهها، سر دوراهی که رسیدیم، حیوان میخواست به آغل برود و ما میخواستیم به امامزاده برویم؛ درگیری شروع شد؛ فقط به این دلیل که مقصدها دو تا شده بودند! حیوان لگدی زد و رفیقمان را انداخت و اثاثیه را هم به پایین دره فرستاد!»

 

همین جاست که تازه پای شکایت از نفس نزد خدای متعال باز میشود:«إلهی إلیک اشکو نفساً بالسوء أمّارةً و ألی الخطئةِ مُبادِرَةً، و بمعاصیکَ مُولَعَةً و لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَة.» این آدمی دیگر در کالبد بدن نیز به سختی میگنجد.

 

استاد تصریح داردتا زمانی که انسان با نفس خود همراه است، نه درگیری و اختلافی وجود دارد و نه درک صحیحی از نفس و عقل؛ اما با انتخابِ خدای متعال و آغاز جهاد اکبر، صفآرایی جنود عقل و جهل در درون و حق و باطل در بیرون شکل میگیرد

 

وقتی انسان وارد راه شد، تازه داستان شروع میشود. اینجا تازه بحث از محاسبه پیش میآید و کار میرسد به آنجا که:«انسان کمکم متوجه میشود که عباداتش هم گناه هستند و نمازش هزار عیب دارد!» آدمی، خود را متهم میبیند و در مقابل لطف بیکران و عظمت پروردگارش درمییابد که هیچ نکرده است.

 

استاد تصریح دارد:«سه احساس در پیدا شدن حال توبه در انسان جایگاه مهمی دارند: "احساس وسعت ذنب و درک از آن"، "درک وسعت رحمت حق" و "انتساب ذنوب به خود و نه به خداوند؛ و تنزیه و تسبیح حضرت حق".»

 

اعتدال در خوراک، سخن و خواب و نیز توجهاتی خاص مثلاً به بیداری بینالطلوعین در همینجاست که مطرح میشود. دیگر راه آغاز شده است. آدمی با ذکر حضرت حق عجین میشود و تمامی وجودش را این ذکر و حضور فرامیگیرد و چه حلاوتی است در این حضور. آنگاه که نوبت به همنشینیِ یک خاکنشینِ حقیرِ کوچک با معبودی جلیل و باعظمت میرسد:«أنا جلیس مَن ذکرنی.» بالاترین مقام نیز در این میان مقام حب الهی است. همه چیز در این میدان نشانهای از معشوق قلمداد میشود. سالک به هر جا که مینگرد، معشوق میبیند. غرق در توجه به اوست. چه زشت است آدمی در این میانه عاشق همه چیز شده باشد اما طعم واقعی حب خدا را دست آخر نیز نچشد!

 

این روند با تفصیلاتی بیشتر از سوی علمای اخلاق نیز مطرح میشود و کتابی چون منازل السائرین نیز بر همین پایه به نگارش درآمده است.

 

نویسنده ضمن ارج نهادنِ برخی آموزههای این مسیر، آسیبهای متعددی را نیز بر سر راهِ آن قلمداد میکند و معتقد است رشد واقعی بر محور تولی به ولی خداست که شکل میگیرد. انگار تمامی آن عشق و عاشقی با عاشورایی شدن در منظومهای دیگر معنایی جدید مییابند و اینبار آدمی را نه استقلالاً که با تربیتِ و هدایتِ امام رهنمون میشوند. آن محبت، باید حسینی و بر محور امام باشد تا آدمی را عاشورایی کند و از صف یزیدیان یا سجادهنشینانِ بیطرف باز دارد. استاد به صراحت تأکید دارد:«اساس سلوک انسان، سلوک با ولایت خدای متعال است.» او بر این باور است که:«بلای سیدالشهداء محور تهذیب تاریخ است.» انگار باید آن بر سجاده نشستنها هم حسینی باشد و با درک جایگاه ولایت قرین شود و بی او بیمعناست. انگار اگر ارادهات را ذوب در ارادهی ولیّ خدا ندیدی، به بهانهی سلوک، بتی جدید برای خویش ساختهای.

 

استاد تصریح داردسلوک با بلای امام معصوم، برخلاف سلوک با ریاضتهای غیرشرعی، از انسان درویش نمیسازد. سالک بلای سیدالشهداء خودش محور درگیری با باطل در عالم میشود و در مقام سلم لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم قرار میگیرد. سالک در یک جبهه، سرشار از وفا و در جبههی دیگر یکپارچه آتش است. این سلوک، لعن و سلام و رحمت به دنبال میآورد... اگر چه عاشورا ضیافت است، اما ضیافت بلا است؛ شرط ورود به چنین ضیافتی گریه است؛ حتی گریهای تا سر حدّ مرگ. مراحل سلوک با بلای معصوم از مدخلِ پیوند عاطفی و روحی و گریه آغاز میشود.»

 

انگار برخلاف مسیر عادی سلوک که به حب ختم میشود، این مسیر از حب آغاز میشود. در این مسیر باید حب و بغضت حسینی شود و نسبت به امام سِلم و تسلیم باشی. باید خودت را نبینی و از تعلقات جدا شوی. حب اگر واقعاً حب باشد، خود به خود تو را اینگونه میکند و پیش میبرد.

 

ابتلاء برخلاف مسیر عادی سلوک، عُجب نمیآورد؛ انکسار و شکستگی به دنبال دارد. کسی که گرفتار بیماری یا مبتلا به مصیبت یا فقری میشود با این ابتلاء رشد میکند اما عُجبی که عمل به برخی مستحبات میتواند در پی داشته باشد را ندارد. این بلا حتی انبیاء بزرگ الهی را نیز رشد داده و بهرهمند ساخته و این در حالی بوده که گاه سالها پیش از آن به راز و نیاز و ضجّه مشغول بودهاند. از این زاویه باید گفت اگر چه آن ضجّه را باید داشت اماسیر و سلوک با بلای اولیای الهی، سریعالوصولتر است.»

 

این توجه پشتوانهای فلسفه تاریخی نیز دارد و معتقد است سیدالشهداء در روز عاشورا یک تاریخ را از مسیر انحراف نجات داد و شهادت آن حضرت اسبابی برای دستگیری از یک تاریخ است. «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لیَستنقذَ عبادک من الجهالة و حَیرَة الضلاله.» توجه دادن معصومین به گریه و بکاء بر سیدالشهداء نیز به منزلهی دعوت به ورود در وادی سلوک با عاشورایی است که به بیان حضرت امام، اسلام را زنده نگه داشته است.

 

این دستگیری با ابتلای به بلای ولی خدا آغاز میشود. استاد فرازهای مختلف زیارت عاشورا را برمیشمرد و جایگاه این فرازها را در این مسیر نورانی به زیبایی ترسیم میکند. او تأکید دارد که حتی:«عبودیت از مسیر ولایت امام حسین(ع) میگذرد.» 

 

وقتی که سخن از شرح عبارت وتر الموتور به میان میآید، استاد به شرایطی اشاره میکند که به تنهاییِ ولی خدا انجامید. آنگونه که مردم، حتی حسین(ع) را به اندازهی یک مسئلهگو هم قبول نداشتند! بحث در اینجا از کسانی به میان میآید که میخواستند بین دنیا و آخرت جمع کنند یا گمان میکردند حضرت، محتاج اسب و شمشیر آنهاست. کسانی که شوق گندم ری را داشتند و نیز کسانی که با خود میگفتند:«به کربلا برویم؛ انشاءالله که اتفاقی نمیافتد

 

این همه ناشی از عدم درک احتیاج به ولی خداست. عاشورا با بازخوانی سرنوشت طرمّاحهایی که به دنبال آذوقه رفتند و دیر به کربلا رسیدند، اینگونه میآموزاند:«اگر ما در پی آیتالله شدن باشیم و دیگری به دنبال خانه خریدن و هر کی به دنبال چیزی، شکی نیست که این تعلقات ما را از ولیّ خدا دور میکند. همت و فکر مؤمن از آغاز صبح باید این باشد که کجای اردوگاه ولیّ خدا خالی است و خود را به آنجا برساند. اگر این حالت تهیّأ و انتظار به وجود آمد، آنگاه انسان میتواند ولیّ خدا را یاری کند وتر الموتور انگار تکلیفی به وسعت یک تاریخ میآفریند.

 

اینجا پس از ابتلای به ولی خدا و درک مصیبت او، شوق به او، احساس احتیاج به او و اشتیاق فنای در راه او زبانه میکشد و آدمی را از انانیّت خویش رهایی میبخشد. دیگر اینجا سالک خودش را نمیبیند. همه چیز در مسیر او معنا دارد و او هر لحظه خویشتن را در مأموریتی از ناحیهی محبوب قلمداد میکند. مدام دنبال این است که چگونه توجه و رضایت محبوب را به خود جلب کند.

 

اشتیاق به شهادت در اینجا رخ مینماید. همان زهیر که از حسین میگریخت، میگوید:«اگر دنیا جاودانه بود و بنا بود ما همیشه در دنیا زنده باشیم، و اگر عیش دنیا هم جاودانه بود، باز هم شهادت در رکاب شما را بر عیش جاودانه ترجیح میدادیم

 

چنین عاشقی میخواهد همه چیزش را در راه معشوق ارزانی دارد:«بأبی انت و أمی او کرامت را نه در تمتعها که در همراهی با ولی خدا میبیند:«فأسال الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی أن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صل الله علیه و آله.» عاشق، حتی آبرومندی و وجاهتش را نیز در این معیت معنا میکند:«اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره

 

استاد معتقد است:«حقیقت عبودیت هم همین تولی و تبری است.» او تصریح داردبدون سوختن در آتش عاشورا امکان قرب منتفی است. عملِ بدون پذیرش ولایت، مقبول نیست؛ پذیرش ولایت هم صرفاً به زبان نیست. پذیرفتن ولایت نیازمند مبتلا شدن، همراهی، محبت، جنگ، درگیری و ِسلم است. تقاضای قرب نیز به دو واسطه اتفاق میافتد: محبت و پذیرش تام ولایت سیدالشهداء و برائت تام از تمامی ارکان، افعال و دستاوردهای باطل

 

از این منظر:«زیارت عاشورا معراجنامهای است که مراحل سلوک شیعه را تا رسیدن به مقام توحید بیان میکند. مقام توحید، مقام حیات و ممات محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله استاینجا دیگر مرگ، خط تقاطعی نیست که دنیا را قطع کند؛ پلی است که این زندگی را به زندگی بعدی متصل مینماید. استاد تصریح دارد:«زندگی چنین انسانی، انس و اشتیاق به مرگ است

 

وقتی زینب کبری از حسین(ع) میپرسد که آیا به اینهایی که ماندهاند، اعتماد داری، حضرت یک جمله جواب میدهد:«یستأنسون بالمنیّه دونی أستیناسَ الطفل إلی محالب أمّه. اینها با مرگ مأنوس هستند؛ انس آنها با مرگ بیش از انس طفل به سینهی مادر است

 

اینجاست که دیگر آن خطبههای عاشورایی معنادار میشود برای سالکی که از خود هیچ نمیبیند و تمامی وجودش وقف امام شده:«صبراً بنی الکرام، فما الموت إلا قنطرة تعبُرُ بکم عن البُؤسِ و الضُّر إلی الجنان الواسعة و النِّعَمِ الدّائمَه، فأیّکم یکره أن یَنتَقِلَ مِن سجنٍ ألی قصر، و هؤلاء أعدائکم کَمَن ینتقل من قصرٍ ألی سجن و عذاب الیم

 

استاد تصریح دارد:«چنین انسانی حیات و مماتش برای خداست؛ یعنی همه حیات او، مقدمهی مردنی است که هر دو نیز برای خداست. لذا نه زندگی اصل است و نه مرگ، بلکه هدف والاتری هر دو را میپوشاند؛ هدفی که میتواند هم مرگ و هم زندگی را تغییر دهد.» از اینجاست که زیستن مانند حسین، محبت را به مقصد پروردگار میرساند و تهجد و ضجّه از فراق را معنادار میکند.

 

او ادامه میدهدبه هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین میرود. این مصیبت همه چیز را میسوزاند. از این روست که فرمودند: نفس المهموم لظلمنا تسبیح. کار تسبیح چیزی جز تطهیر و مقدمهسازی برای مغفرت نیست

 

استاد تأکید داردتنها راه همین است و سایر راهها آدم را یکبُعدی بار میآورند؛ یعنی تبری در آنها نیست و فقط تولی است.» تمامی مراحل سلوک عادی مانند تفکر، یقضه، عزم، محاسبه و مانند آن باید در این مسیر قرار گیرد تا معنادار شود نه اینکه راهی بدون امام را فراروی نظر قرار دهد.

 

آخر راه در سجدهی زیارت عاشورا حمد است به واسطهی بلایی که دیگر بلای خودِ سالک شده است:«الحمد لله علی عظیم رزیّتی

 

این کتاب را حتماً بخوانید.

 

علاقه مندان می توانند این کتاب را از انتشارات تمدن نوین اسلامی به آدرس قم، - میدان رسالت - خیابان رسالت (حریم خط راه‌آهن به سمت یزدانشهر) - نبش کوچه ۲۹ و شماره تلفن ۰۹۱۰۴۶۴۶۲۱۲ تهیه نموده و یا برای خرید اینترنتی به سایت اینترنتی انتشارات، به آدرس http://nicbook.org مراجعه نمایند.

 



مرتبط:

- ادامه سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی

8200202034

بُرجهای روی گسل های تهران باید تخلیه شوند

گفت و گو با فرامرز تطهیری مقدم؛ معمار
من از آن زمین بازدید کردم و دیدم دقیقا روی گسل است. روی گسل زلزله بود و آن قدر فشارهای زمین زیاد بود که تمام صخره های سنگ را به پودر تبدیل کرده بود... فقط باید از این نوع شهرها خارج شد.
120 بُرج ساختمانی روی گسل های تهران تخلیه شوند/وقتی که یک مهندس معمار  دلال می شودعصر ایران؛ یوسف ناصری - معماری ساختمان، کل طراحی و روش ساخت آن را در برمی گیرد و فردی که معمار است کار طراحی و نقشه کشی ساختمان یا سازه را به عهده دارد.

بنابراین کار معمار و فعالیت در حوزه معماری اهمیت قابل توجهی دارد و معمار نقش اصلی و بنیادی در ساخت و ساز ایمن و مطمئن دارد.

عصر ایران در گفت و گو با فرامرز تطهیری مقدم(عضو کانون مهندسان معمار دانشگاه تهران) وضعیت ساخت و ساز در شهر تهران و میزان مقاومت برج ها و ساختمان های ساخته شده روی گسل های زلزله را بررسی کرده است.

تطهیری مقدم، مدرک کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه تهران دارد و در دهه های گذشته سابقه فعالیت در سازمان های میراث فرهنگی داشته است. گفت و گو با عضو پیشین هیات مدیره کانون مهندسان معمار دانشگاه تهران را می خوانید.  
***

*چند سال قبل که عضو هیات مدیره کانون مهندسان معمار دانشگاه تهران بودید به این مضووع اشاره داشتید که پیشنهادهایی به شما برای ساخت و ساز در سطح شهر تهران داده می شود اما چون زمین های آنها روی گسل زلزله است قبول نمی کنید کار معماری آنها را انجام بدهید.
چند مورد این طور پیش آمده بود که شما قانع نشدید به کار ساخت و ساز در نقاطی که گسل زلزله وجود دارد؟

-من دید تخصصی روی این مساله داشتم یعنی حریم گسل ها را می شناختم. گزارش14 جلدی جایکا(آژانس همکاری های بین المللی ژاپن/JICA)  درباره وضعیت زلزله خیزی شهر تهران را مطالعه کرده بودم و نقشه های گسل های زلزله را داشتم.

اولین بار یک شخص با مُدَمّغ بازی یعنی با لجاجت می خواست از ما یک تایید نسبی بگیرد. من در همان جا به اصطلاح توی پَرَش زدم و اجازه چنین سوء استفاده ای را ندادم.

این نوع افراد به همدیگر رله(انتقال دادن) می کنند و می گویند فلانی که صاحب نام و صاحب تجربه است تایید کرد. پیش خودش فکر کرده بود که مثلا از ما امضایی می گیرد و نقشه ای را اِتود(طراحی) می کنم و به او می دهم.
بعد آن را به این طرف و آن طرف و شهرداری ها ببرد و با آن ژست بگیرد. بگوید این نقشه یک آدم متخصص در این حوزه است.

120 بُرج ساختمانی روی گسل های تهران تخلیه شوند/وقتی که یک مهندس معمار  دلال می شود

من وقتی فهمیدم  به او گفتم اگر تو فکر کرده ای که می توانی از ما چنین سوء استفاده ای بکنی کور خوانده ای وجدانت نباید اجازه بدهد از این به بعد از این کارها انجام بدهی هر چند که وجدان نداری و تخصص نداری.

آن فرد یک معلم بود. یک دبیر بازنشسته بود که میلیاردر شده بود و جزو سهامداران یک بانک خصوصی ایران بود. این افراد در روابط بین خودشان به همدیگر می گویند.

من توی ذوق او زدم و آدم بی سر و زبانی هم که نیستم. در همان زمان در محافل تخصصی خودمان، مساله را به گوش شهردار وقت و کمیته های مربوط به شهرداری که در این ارتباط بودند رساندم. حتی در یک سمینار به همین آقای آخوندی(وزیر فعلی راه و شهرسازی) که آن موقع مدیر کل نظامات مهندسی کل کشور بود گفتم.

*آیا موارد دیگری هم بود که بخواهند شما کارشان را انجام بدهید؟

-یک مورد دیگر در اطراف پارک شطرنج تهران بود. پارک شطرنج در منطقه اقدسیه و در محدوده شمال شهر تهران است. یک مجموعه در آنجا ساخته بودند و این طور نبود که بخواهند من برای آنها طراحی کنم. طراحی را انجام داده بودند و داشتند اضافه اِشکوب از زیر ساختمان به آن اضافه می کردند.

اضافه اشکوب به این صورت است که در ابتدا پروانه ساخت گرفته اند ولی بعدا تصمیم می گیرند طبقات جدیدی به ساختمان اضافه کنند. در صورتی که آنجا روی گسل زلزله است. این قضیه را هم افشا کردم. گزارش عکس دار از آن تهیه کردم و نگذاشتم این مساله مخفی بماند.

در آنجا ساختمان های 12 طبقه ای بود که می خواستند آنها را 14 طبقه کنند. می خواستند دو طبقه از زیر به آن ساختمان ها اضافه کنند و پِی ساختمان را می کندند.

*در مورد اول می خواست شروع به ساخت و ساز کند و در ابتدای کار بود؟

-آن در ابتدای کار بود. می خواست من برای او طراحی کنم. من از آن زمین بازدید کردم و دیدم دقیقا روی گسل است. روی گسل زلزله بود و آن قدر فشارهای زمین زیاد بود که تمام صخره های سنگ را به پودر تبدیل کرده بود.

یعنی به جای این که با دینامیت انفجار انجام بدهند و خاک برداری و پِی کنَی کنند، با لودِر سنگ های خُرد شده ی در اثر حرکت های درون گسل زلزله را خاک برداری می کردند. سنگ، خُرد شده بود و سنگ را با لودر انتقال می  دادند.

روی گسل زلزله می خواستند برج ساختمانی بسازند. در علائمی که تعیین شده، روی گسل را با خط قرمز نشان می دهند و اطراف گسل را با خط نارنجی مشخص می کنند. آنجا دقیقا روی گسل قرار داشت. قسمت های بالا و پایین زمین هم 30 متر اختلاف ارتفاع داشت.

من وقتی فهمیدم آن زمین، روی گسل است گفتم این کار مجاز نیست. بعد به من نقشه ای را نشان داد که در شهرداری تصویب شده. گفت فقط می خواستم از شما یک نقشه داشته باشم. داستان این طور بود و من بد جوری با او برخورد کردم.


120 بُرج ساختمانی روی گسل های تهران تخلیه شوند/وقتی که یک مهندس معمار  دلال می شود
 
*اطلاعات بیشتری در این زمینه می دهید؟

-از نظر ساختار زمین شناسی، مخروط افکنه تهران از صخره های سنگی کوه و دامنه های توچال شروع می شود و آرام آرام به دشت ری می رسد. این مخروط افکنه در جایی، یک دفعه اختلاف شیب پیدا می کند. آنجا دقیقا به دلیل گسل است. این زمین، درست روی آن گسل بود. در صورتی که باید از ساخت و ساز روی گسل ها جلوگیری می شد ولی از این نوع ساخت و سازها خیلی انجام شده.

*گسل 400 کیلومتری مُشا-فشم از شمال کوه های تهران به سمت قزوین می رود. یک شاخه از آن گسل ازشمال شرق تهران وارد محدوده شمال شهر تهران شده و تا کرج ادامه دارد.

-بله. این گسل در تمام رود دره ها مشخص است. گُسلِش زمین را در محدوده فَرَحزاد تهران و در کَن می بینیم. به طور کامل می توانیم ببینیم که چگونه شیب زمین تغییر می کند و همین شیب، محل گُسلِش زمین است.

*آن زمینی که می خواستند که نقشه آن را شما تهیه کنید دقیقا روی گسل شمال تهران بود یا گسل نیاوران که کوچکتر است؟

-آن زمین که آن فرد می گفت پروانه ساخت را گرفته ام روی گسل نیاوران بود. گسل نیاوران، چند شاخه و شعبه دارد. از طریق ماهواره هم می شود آنها را رصد کرد.

میخ کوبی های جَنب این گسلش وجود دارد. از پیش از انقلاب، آمریکایی ها اینجا را میخ کوبی کرده اند. با ماهواره می شود سنجید که چقدر بالا و پایین می شود و طول و عرض تغییر می کند. آنجا چون روی گسل زلزله بود باید فضای سبز می شد.

*اخیرا نقشه دقیق تری از گسل های شهر تهران تهیه شده و با عنوان نقشه تدقیق شده پهنه های گسلی شهر تهران. بر اساس مطالعاتی که در همین زمینه انجام شده اعلام کرده اند که گسل شمال تهران 4 کیلومتر طول بیشتری دارد. یا طول گسل نیاوران از 13 کیلومتر به 40 کیلومتر رسیده.
در خصوص گسل طرشت هم گفته اند که 7 کیلومتر به طول آن اضافه شده. اعلام کرده اند که مجموعا 47 کیلومتر مربع از شهر تهران روی گسل قرار دارد.
تهران 730 کیلومتر مربع مساحت دارد. به نظرتان این رقم 47 کیلومتر مربع رقم بزرگی نسبت به کل آن 730 کیلومتر مربع است؟

-بله. رقم قابل توجهی است. البته تمام زمین هایی که روی گسل است مالک دارد و ممکن است بخواهند اعمال نفوذ کنند. کلا باید ریز پهنه بندی لرزه ای تهران انجام شود. ریزپهنه بندی لرزه ای به این معنی که هر جا می خواهند ساخت و ساز انجام بدهند باید گمانه های عمیق، نیمه عمیق و سطحی بزنند که لایه بندی زمین را قرائت کنند و بخوانند.

بعد بر اساس آن لایه بندی زمین، طرح فونداسیون(پِی ساختمان) و زیرسازی انجام شود. اگر گسلی از چشم ها پنهان مانده باشد با این نوع بررسی ها، مشخص می شود. این جزو وظایف شهرداری ها و وزارت راه و شهرسازی است که باید ریزپهنه بندی لرزه ای را انجام بدهند.

*با توجه به این که تکنولوژی ساخت و ساز ارتقا پیدا کرده است واقعا روی گسل ها می شود ساختمان ها یا برج هایی ساخت که در برابر زلزله، مقاوم باشند؟

-شرط عقل این را ایجاب نمی کند. می شود این کار را انجام داد و نشدنی نیست ولی آن قدر هزینه ساخت و ساز بالا می رود که هیچ عقل سلیمی نمی آید این کار را انجام بدهد.

وقتی بر اساس محاسبات بگویند در جایی که روی گسل است باید فونداسیون 10 متر ضخامت داشته باشد چنین ساخت و سازی به صرفه نیست. تازه باید زیر آن لایه غلتک کاری شده بگذارند که در زمان لغزش، کار کند و ساختمان تخریب نشود.

ایران روی کمربند زلزله است و این موضوع ثابت شده. بنابراین در چنین جاهایی نباید ساخت و سازها انجام شود.

120 بُرج ساختمانی روی گسل های تهران تخلیه شوند/وقتی که یک مهندس معمار  دلال می شود

*گسل شمال تهران که تا کرج ادامه دارد طی هزار سال گذشته فقط عامل یک زلزله بوده است. این گسل زلزله سال 1117 میلادی را در کرج با قدرت 7.2 ریشتر به وجود آورده. این که 900 سال است زلزله جدیدی توسط این گسل ایجاد نشده آیا این می تواند یک مقدار اطمینان بدهد یا باز قابل اعتماد نیست و باید این موضوع در ساخت و ساز در نظر گرفته شود؟

-اتفاقا این که زلزله جدیدی اتافق نیفتاده، زنگ خطر است. چون هر چه زلزله اتفاق بیفتد یعنی انرژی های درون زمین دارد تخلیه می شود. هر چه زلزله اتفاق نیفتد شدت زلزله بعدی افزایش پیدا می کند. به این معنا که زلزله دارد در آنجا ذخیره می شود و شدت زلزله احتمالی بالاتر می رود.

عقل حکم می کند در چنین جاهایی که زلزله جدید اتفاق نیفتاده خوشحالی نکنند که بسازند بلکه باید بیش تر نگران باشند. چون می دانیم گسل وجود دارد. مثال عینی آن هم، شهر بم است. در کتاب زلزله شناسی آقای دکتر حجت الله عادلی در مورد زلزله 2 هزار سال پیش بم بحث شده. این کتاب در سال 1357 منتشر شده بود.

در سال 1382 در شهر بم زلزله آمد و در مدت 6 ثانیه 35 سال کار مرمتی ارگ بم هم روی هوا رفت. زلزله ای که اتفاق افتاد، گسل آن عمود بر گسل شناخته شده بم- بروات بود.

یعنی 2 هزار سال پیش یک زلزله، بم و بروات را از هم جدا کرده بود و در زلزله سال 1382، مسیر گُسلِش زمین عمود بر خط گسل قبلی بوده و درست از ارگ بم عبور می کرد. به آن صورت آن فاجعه اتفاق افتاد. واقعا این مساله شوخی بردار نیست.

*ساختمان هایی که روی گسل های اصلی نیستند یا روی گسل های فرعی هستند وضعیت آنها چه فرقی می کند نسبت به ساختمان هایی که روی گسل های عمده و اصلی هستند؟

-جایی که گسل عمده است باید حریم گسل را رعایت کرد. حریم قرمز دارد و حریم نارنجی دارد و حریم زرد. ضوابط حریم وجود دارد و این ضوابط به شهرداری ابلاغ شده.

مقاوم سازی ساختمان ها در حدود 100 متر از این طرف و آن طرف گسلش زمین باید انجام شود. باید تمام احتیاط های زمین شناسی رعایت شود و زیرپهنه بندی لرزه ای انجام شود.

*این 100 متر مربوط به حریم های قرمز و نارنجی است؟

-بله. در حریم های قرمز و نارنجی گسل ها، اصلا نباید ساخت و ساز انجام شود. در حد 100 متر هم می توان با تمهیداتی ساختمان های یک طبقه یا دو طبقه ساخت. آن هم ساختمان ها و تاسیسات عمومی نباید باشد. بعد از حریم های قرمز و نارنجی به پهنه زرد می رسیم.

*چند ماه است که شناسایی گسل پردیسان در محدوده پارک پردیسان و برج میلاد اعلام شده. کسانی که ساخت و سازها را انجام می دهند و معمار هستند یا در حوزه عمران فعالیت دارند باید در مواجهه با این مسائل چگونه رفتار کنند و آیا بر مبنای اخلاقی نباید چنین ساخت و سازهایی را قبول کنند؟

-قاعدتا باید از شهرداری استعلام کنند. شهرداری هم بر اساس مطالعات طرح جامع تهران، طرح تفصیلی شهر تهران و طرح پهنه بندی لرزه ای تهران که جایکای ژاپن(JICA) آمد با کارشناسان ایرانی مطالعه کرد، اظهار نظر می کند.

مطالعات جایکا(آژانس همکاری های بین المللی ژاپن) در زمان شهرداری آقای کرباسچی انجام شد. نتیجه آن مطالعات و بررسی ها 14 جلد کتاب بود و نقشه های دقیقی تهیه شد. آن موقع آقای کرباسچی شهردار تهران بود.

نقشه های آن موجود است ولی برخی خودشان را به آن راه بزنند و این موضوع را مسکوت می گذارند. به دلایل یا بهانه های مختلف این بی توجهی اتفاق می افتد. مهمترین آن هم، کسب درآمد است. چون شهرداری ها از طریق فروش این پهنه ها، درآمد کسب می کنند.  

بعد به وظیفه تخصصی متخصصان می رسیم. متخصصان می باید اعمال تخصص کنند. اگر طرف گوش نکرد این متخصصان باید هشدار بدهند. مسئولیت وجدانی این قضیه با سازمانی است که پروانه ساخت برای این زمین ها صادر می کند.

* ساختمان هایی که در محدوده گسل های فرعی ساخته شده است امنیت و استحکام دارند؟

-ما از خدا می خواهیم داشته باشند ولی معمولا ندارند. فساد در این جریان عمل کرده است. فرض کنید بنگاه های املاک که می خواهند از این بابت هم درآمد کسب کنند کافی است با فردی متخصص مشورت کنند و بعد این اطلاعات را به مردم به این ترتیب بفروشند که فلان ساختمان روی گسل است یا روی حریم زرد یا روی حریم نارنجی ساخته شده و ما چون هزینه زیادی کرده ایم فلان رقم به هر متر مربع ساخت اضافه می شود.

ممکن است از این بابت هم برای خودشان پول در بیاورند. اما وقتی می گوییم حریم، این حریم از کلمه «حَرام» گرفته شده. یعنی اصلا مجاز نیست که در چنین جاهایی بسازند.

120 بُرج ساختمانی روی گسل های تهران تخلیه شوند/وقتی که یک مهندس معمار  دلال می شود

*آیا چنین اتفاقی افتاده که به خاطر بحث مقاوم سازی ساختمان در محدوده همین گسل های زلزله، پول بیشتری دریافت کنند؟

-متاسفانه بله. یک مثال چندش آور برایم پیش آمد. ما به کرج رفتیم و می خواستم یک آپارتمان از یکی از همکاران مهندس مان بخریم. او خودش هم مهندس است. به دیوار مُشت زد و به من گفت آقای مهندس این خانه برای 12 ریشتر زلزله محاسبه شده.

یک آدم باسواد که دو تا کتاب خوانده باشد و بداند ریشتر چه هست و بفهمد شتاب لرزه ای چه هست، می داند 12 ریشتر یعنی این که این آدم اصلا درس نخوانده و مدرکش تقلبی است.

اگر شدت زلزله به 8 ریشتر یا 9 ریشتر برسد همه چیز را تخریب می کند و در هم می کوبد. وقتی آن دلال می گوید یک ساختمان در برابر زلزله 12 ریشتری مقاومت می کند یعنی آن ساختمان اصلا مقاومت ندارد. از بی سوادی جامعه، دارند خیلی سوء استفاده می کنند.

من رفته بودم با قرض و وام یک آپارتمان بخرم. اما وقتی آن صحنه را دیدم اصلا منصرف شدم. همسر من، همراهم بود. به هر حال برخی مواقع در خصوص این مسائل در جمع خانواده ام صحبت می کنم. همسرم بعدا گفت این چه می گفت که 12 ریشتر.

*آقای دکتر بیت اللهی که از مسئولان مرکز تحقیقات راه، مسکن و ساختمان وزارت راه و شهرسازی هستند و مدیر بخش زلزله آن مرکز هستند، گفته اند که 1000 ساختمان بالای 12 طبقه در تهران داریم که 120 برج از آنها روی گسل های اصلی زلزله قرار دارند.

الان بحث مقاوم سازی این برج ها مطرح شده. واقعا می شود این 120 برج روی گسل های اصلی تهران را مقاوم سازی کرد؟

-دیگر الان خیر. فقط می شود آنها را تخلیه کرد. اگر باز علمی صحبت کنیم نشد ندارد ولی وقتی چند برابر هزینه متر مربع یک ساختمان معمولی هزینه بردارد، این کار را انجام نمی دهند.

*همین برج هایی که روی گسل های اصلی تهران هستند به چه شکل می توان در برابر زلزله احتمالی مقاوم سازی کرد؟

- کدام سرمایه گذار چنین ننگی را می پذیرد که بگوید قبلا این ساختمان و برج را الکی ساخته است و الان می خواهد مقاوم سازی آن را انجام بدهد. البته از نظر علمی راه دارد.

*در صورتی که این برج های بیش از 12 طبقه مقاوم سازی شوند هزینه ای که تحمیل می کند چقدر است؟

-فرض کنید اگر برای هر متر مربع ساخت و ساز آن 2 میلیون تومان هزینه شده باشد، باید متری 10 میلیون تومان هزینه کنند که این ساختمان، مقاوم شود. اگر بخواهند بیس ایزولاسیون(Base Isolation) کار کنند یعنی از پِی ساختمان، آن را مقاوم کنند باید این ساختمان را روی جَک های مخصوص ببرند.

این نشان می دهد که این جَک ها، جک های قدرتمندی هستند که می توانند وزن ساختمان را تحمل کُند. بعد زیر آن را مقاوم سازی می کنند و ساختمان را روی آن می گذارند. یعنی از پِی، ساختمان را ایزوله کنند. می شود مقاوم سازی از پِی ساختمان. بنابراین از نظر علمی، شدنی هست.

حداقل ما ایرانی ها این افتخار را داریم که از 2500 سال پیش، بیس ایزولاسیون را اجرا کرده ایم. در تخت جمشید به این صورت عمل شده. در شوش هم به این صورت عمل شده. من این موضوع را در کنفرانس های مختلف اعلام کرده ام.

*چه خصوصیات و مشخصاتی دارد این کارهایی که 2500 سال قبل در ایران انجام شده؟

-تخت جمشید با اِشراف به چنین دانشی در پای کوه رحمت ساخته شده. با سنگ های یکپارچه بزرگ، زمین را لایه لایه سکو سازی کرده اند. زیر تمام پهنه تخت جمشید به این صورت کار کرده اند.

تخت سنگ های بزرگ را با اتصالات «دم چلچله ای» به همدیگر متصل کرده و به همدیگر چسبانده اند. بعد روی آنها را صیقلی کرده اند و باز یک لایه دیگر. در جاهایی تعداد 8 لایه و در جاهایی 16 لایه، زمین را به این صورت سکو سازی کرده اند و روی آن، تختگاه تخت جمشید را درست کرده اند.

زلزله در عمق زمین اتفاق می افتد. زلزله، حرکت های درون زمین است. وقتی می خواهد به بالا سرایت کند با آن سکو سازی ها، مستهلک و قدرت آن کم می شود. شدت انرژی با وجود هر کدام از این لایه ها که یکپارچه شده، یک مقدار مستهلک می شود. بنابراین با این کارها، آن چیزی که به سطح تخت جمشید می رسد کمتر است.

120 بُرج ساختمانی روی گسل های تهران تخلیه شوند/وقتی که یک مهندس معمار  دلال می شود

* با توجه به این که مقاوم سازی برج های ساختمانی هزینه های زیادی دارد شما راهکار مشخصی دارید؟

- تاریخ شهر سازی ما نشان می دهد در چه مناطقی احتمال وقوع زلزله وجود دارد. در این مناطق باید زیرپهنه بندی لرزه ای انجام شود.

اگر هم انجام شده و با دقت نقطه به نقطه نبوده است برای هر قطعه زمینی که شهرداری می خواهد پروانه ساخت وساز صادر کند، باید با آزمایش های مکانیک خاک، گمانه زنی هایی در عمق 50 متری یا عمق 20 متری زمین انجام شود و ببینند زمین چه ساختاری دارد.

راهش این است. می گویند هر وقت جلوی ضرر را بگیریم منفعت است. باید کار از یک جا شروع شود. وقتی شروع شد مردم مقایسه می کنند و می دانند ساختمان هایی که بر اساس ضوابط ساخته شده اند چه فرقی با ساختمان های غیر ایمن دارد.

*راجع به ساخت و سازهای فعلی که روی گسل یا در حاشیه گسل ها هستند چه پیشنهادی دارید؟

-من که از زور اجبار در تهران زندگی می کنم. چون واقعا می ترسم. باور کنید همه مسائل را به اعضای خانواده ام نمی گویم. چون اگر صحبت کنم  خواب و آرامش خانواده ام گرفته می شود.

من مجبورم که در تهران زندگی می کنم. هر شب هم وصیت می کنم و بعد می خوابم. در روز مواظب هستم در جاهای مشخصی حرکت کنم و بنشینم که اگر لرزشی اتفاق افتاد، من بتوانم خودم را در پناه طاق و ستونی بگیرم. یعنی واقعا یک ریسک عجیب است.

به اعتقاد من، این وضع چاره ای ندارد جز این که از این به بعد به صورت عقلانی رفتار کنیم و کارها درست شود. در غیر این صورت، چاره ای نداریم. فقط باید مهاجرت کرد. فقط باید از این نوع شهرها خارج شد.