واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 7 تا 9


آنچه پیش رو دارید ششمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.آنچه پیش رو دارید هفتمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند مبحث اخلاق در جوامع روایی ما با عنوان ایمان و کفر مطرح شده است. حقیقت ایمان حب و بغض و تولی و تبری بر محور امام علیه السلام است. تمام صفات کریمه از حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان خدای متعال منشا می شود. صفات رذیله هم از استکبار و دشمنی شیطان و طواغیت نسبت به خدای متعال است. باطل برای آنکه مطرود نباشد همواره با حق آمیختگی دارد که تفکیک این آمیختگی به دست امام اتفاق می افتد.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حقیقت ایمان؛ حب و بغض و تولی و تبری بر محور امام / جلسه هفتم

جایگاه ولایت در دو طرح نبی اکرم و حکومت شیطان / حب و بغض؛ اساس ایمان است / ریشه ارتباط بین جامعه مومنین و جامعه کفار و حقیقت اخلاق چیست ؟


گروه معارف - رجانیوز : امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است.آنچه پیش رو دارید هفتمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند مبحث اخلاق در جوامع روایی ما با عنوان ایمان و کفر مطرح شده است. حقیقت ایمان حب و بغض و تولی و تبری بر محور امام علیه السلام است. تمام صفات کریمه از حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان خدای متعال منشا می شود. صفات رذیله هم از استکبار و دشمنی شیطان و طواغیت نسبت به خدای متعال است. باطل برای آنکه مطرود نباشد همواره با حق آمیختگی دارد که تفکیک این آمیختگی به دست امام اتفاق می افتد.

 



جایگاه ولایت در دو طرح نبی اکرم و حکومت شیطان

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین احمده و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119) همه مومنین مأمور و مکلف به آن شدند که وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان صلوات الله علیهم اجمعین که صادقین هستند را در آن طرح عظیمی که حضرت برای اداره عوالم دارند، همراهی کنند. این طرح حضرت اولاً ناظر به رشد و هدایت و سرپرستی انسان در عوالم مختلفی است که انسان به آنها ورود دارد، یعنی هم عوالمی که الان در آنها است و هم عوالمی که به آنها وارد خواهد شد. حضرت در همه عوالم وجودی برای اداره و هدایت و رشد ما برنامه و طرحی دارند.

 

ثانیاً در مقابل این طرحی که حضرت دارند، یک طرح دیگری است که دستگاه ابلیس و شیاطین برای اداره انسان ها دارند و می خواهند انسان ها را تحت سیطره و تدبیر و هدایت و راهبری خودشان در بیاورند. این دو طرح کاملاً نقطه مقابل همدیگر هستند. محور این طرح ها هم بر محور پرستش خدای متعال و بر محور دو دین خدا پرستی و دین بت پرستی و دنیا پرستی و شیطنت است.

 

طرحی که وجود مقدس نبی اکرم دارند بر محور خلافت الهیه و ولایت حقه است و شریعت و شرایع فرع بر او هستند. این طرح شریعت محور نیست بلکه خلافت محور است. اصل هدایت برای آحاد مردم و برای جوامع این است که بر محور امام علیه السلام حرکت کنند. جامعه باید بر مدار امام جامعه شکل بگیرد و تار و پود جامعه آهنگ روح امام علیه السلام را پیدا بکند.

 

در جبهه مقابل هم قانون و شرایع اصل نیست؛ بلکه اصل دستگاه، حاکمیت و ولات و اراده ها و ارواحی است که جامعه ها را اداره و انسانها را تربیت می کنند.

در این برنامه ای که انبیاء الهی دارند ولایت، اصل است اما دو شریعت هم دارد: یکی قوانینی است که برای سرپرستی و اداره جامعه است و یکی هم قوانین زندگی کردن در این جامعه است؛ یعنی قوانین اداره امت و قوانین زندگی در امت نبی اکرم. یک دسته از قوانین مربوط به حاکمیت ها هستند یک دسته از قوانین هم مربوط به عموم مردمی است که در جامعه موحدین و جامعه انبیاء زندگی می کنند.

 

شهرهایی که تحت هدایت و سرپرستی و راهبری ائمه نار و فراعنه تاریخ فرعون ها ساخته شده هم شهرهایی است که بر محور خود آن فراعنه است و البته آنجا هم دو دسته قانون است. یک دسته قانون اداره جوامع است که به آن سمتی که می خواهند سرپرستی و راهبری می کنند؛ یک دسته هم قوانین زندگی کردن در آن جوامع مادی است. اگر کسی بخواهد در آن جوامع زندگی بکند یک مناسک و قوانین و شرایعی را باید رعایت بکند. در جامعه حق هم اینطوری است.

در جلسات گذشته نسبت بین این امت و کتاب و نسبت بین این طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم برای اداره عوالم دارند با امام و کتاب را هم تقدیم کردیم که جایگاه کتاب الهی در این طرح چیست و چگونه این طرح تحت هدایت کتاب الهی قرار می گیرد.

 

حب و بغض؛ اساس ایمان

 

نکته مهمی که در مورد آن صحبت خواهیم کرد، این است که طرح تربیت و سرپرستی اخلاقی این جامعه و آن اخلاقی که در مکتب انبیاء است و انبیاء الهی و وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با آن جامعه را اداره می کنند، چیست. مکاتب اخلاقی ای هست که اخلاق انسانی و اخلاق کریمه و رذایل اخلاقی را معرفی می کنند و راه عبور از رذایل اخلاقی و رسیدن به فضایل اخلاقی را بیان می کنند. این مکاتب، مبانی مختلفی دارند و اینطور که از روایات فهم می شود این است که مکتب اخلاقی ای که اسلام به او دعوت می کند و جزئی از این طرح جامع وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است، بر محور ایمان و کفر است.

 

در مجامع حدیثی و در روایات، چیزی به نام کتاب الاخلاق نداریم. از جمله بهترین جامعه حدیثی ما کتاب شریف کافی است که آنجا به جای کتاب الاخلاق کتاب ایمان و کفر دارد؛ یعنی انسان ها به جای این که به انسان اخلاقی که واجد صفات و کمالات اخلاقی یا فاقد کمالات اخلاقی است، تقسیم بشوند؛ به انسان مومن و کافر تقسیم می شوند. انسان یا مومن است یا کافر، البته ایمان شئونی دارد و از شئون ایمان صفاتی است که در آن روایات آمده است؛ کما این که کفر هم همینطور است.

 

محور اخلاق در طرح تربیتی وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان و کفر است؛ و این ایمان و کفر هم اگر خوب تحلیل بشود به حب و بغض و تولی و تبری بازگشت می کند. در این زمینه احادیث زیادی داریم که هم در باب اسلام و هم در باب ایمان سوال شده است؛ از جمله از امام صادق علیه السلام سوال شد «الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِیمَانِ هُوَ   فَقَالَ وَ هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»(1)، حضرت فرمودند که ایمان چیزی جز حب و بغض نیست. این حب و بغض را که محور ایمان انسان خدای متعال در آیه شریفه توصیف کرده و فرمود «لَـکِنَّ اللَّـهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ»(حجرات/7)؛ یعنی خدای متعال ایمان را محبوب دل شما و کفر و فسوق و عصیان را هم مکروه دل شما قرار داد. ایمان شما همین حبی و کراهت و بغضی است که خدای متعال در دل شما گذاشته است. حقیقت ایمان چیزی جز حب و بغض و تولی و تبری نیست. حب نسبت به خدای متعال و دشمنی با دشمنان خدای متعال که در قدم بعد می شود حب خلفای الهی انبیاء و اوصیاء ایشان و دشمنی با دشمنان انبیاء الهی؛ و در قدم بعد حب مومنان و جامعه ایمانی و دشمنی با جامعه کفر است و اینها شئون ایمان هستند.

 

در روایت است «علی... حُبُّهُ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْر»(2)، ذیل همان آیه شریفه در روایات فرمودند که کلمه ایمان در اینجا وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام هستند و کفر و فسوق و عصیان هم به دشمنان حضرت تفسیر شده است. بنابراین حقیقت ایمان چیزی جز حب خدای متعال و دشمنی با دشمنان خدای متعال و تولی به ولایت حضرت حق و تبری از ولایت اولیاء طاغوت نیست؛ چیزی جز حب و تولی نسبت به اولیاء و انبیاء الهی و تبری از دشمنان نیست؛ چیزی جز حب نسبت به مومنان و بغض نسبت به دشمنان اسلام نیست.

 

بابی در روایات ما است که روایات متعددی دارد از جمله این که «أَیُّ عُرَى الْإِیمَانِ أَوْثَقُ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصِّیَامُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْحَج وَ الْعُمْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْجِهَادُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ وَ لَکِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ»(3) ، وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم سوال فرمودند: کدام رشته ایمان محکمترین رشته ایمان است. جواب دادند که مهمترین رشته نماز است حج است جهاد است زکات است انفاق عده ای هم عرض کردند یا رسول الله شما بفرمایید. حضرت فرمودند که همه اینها که گفتید خوب هستند اما آن رشته محکم ایمان که شما را به خدای متعال متصل می کند حب خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان او است. که به حب و بغض اولیای خدا و بعد هم مومنین تبدیل می شود. در یک حدیث نورانی دیگر حضرت فرمودند که وقتی دو مومن با همدیگر ملاقات می کنند، آن مومنی ایمانش کاملتر است که برادر مومن خودش را بیشتر دوست می دارد؛ البته مقصود حب به خاطر همین رشته ایمان است؛ چون انسان ممکن است یک محبت هایی داشته باشد که این محبت ها به ایمان بازگشت نکند. یعنی او را نه به خاطر ایمانش بلکه به خاطر بعضی از خصوصیات طبیعی و روحیاتی که در طرف است دوست می دارد که این حب مقصود نیست. دو مومن اگر همدیگر را دوست می دارند حبشان ایمانی و برای خداست که این حب پایدار است. قرآن می فرماید «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»(زخرف/67)، آنهایی که خلیل و صمیمی هستند خلتشان تبدیل به دشمنی می شود به جز متقین که حبشان بر مدار تقوا و محبت خدای متعال و اولیائش است. در روایات داریم که «المتقون شیعتنا»(4) و آنهایی که حبشان بر مدار محبت امام است محبتشان پایدار است و در قیامت هم این رشته محبتشان باقی می ماند. اساس اخلاق بر همین ایمان است که حب خدای متعال در درجه اول و حب اولیاء خدای متعال و حب مومنین و بعد دشمنی با دشمنان خدای متعال و دشمنان اولیائش و با دشمنان مومنین می باشد و این اساس ایمان است.

 اساس ایمان به محبت بر می گردد. در روایات فرمودند که «إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم»(5)، خدای متعال پیغمبر گرامی را براساس محبت خودش تربیت کرد و سراسر این وجود مقدس نبی اکرم محبت است و این محبت خدای متعال همان خلق عظیم است. تمام صفات کریمه غرق در محبت خدای متعال هستند.


ریشه صفات کریمه در نبی اکرم و صفات رذیله در ابلیس

در حدیث نورانی عقل و جهل که در کتاب شریف کافی نقل شده امام صادق علیه السلام فرمودند که خدای متعال وجود مقدس نبی اکرم و عقل را که یکی از مقامات وجودی حضرت است آفرید و به او فرمان داد «قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَر»(6) و هرچه از او خواست اطاعت کرد. اطاعت حضرت از سر محبت بود و از سر خوف و طمع نبود؛ گرچه آن هم عبادت صحیح و ارزشمندی است و بندگی خداست؛ ولی کمال در عبادت حبی است.

 

حضرت از سر محبت عبادت کردند. همه فرمان های خدای متعال از این دو حال خارج نیست که یا فرمان به اقبال و یا فرمان به ادبار است. به حضرت دستور ادبار و اقبال داده شد و حضرت اطاعت کردند و خدای متعال ایشان را تکریم کرد و برای او لشکر و قوایی خلق کرد که همان صفات نورانی است. صفات اخلاقی و خلق کریمه فرع بر محبت خدای متعال است و در مومنین هم فرع بر محبت نبی اکرم است؛ یعنی به اندازه ای که محبت وجود مقدس نبی اکرم به کسی عطا می شود به همان اندازه صفات کریمه در وجودش پیدا می شود. صفات رذیله ای مثل حسد و بخل و کبر، صفاتی هستند که بر اثر محبت و دوستی نسبت به اولیاء طاغوت و ابلیس و جهل در انسان پیدا می شود؛ چنانکه صفات کریمه قوایی هستند که ناشی از محبت نبی اکرم به خدای متعال هستند.

 

اثر محبت نبی اکرم این است که صفات کریمه در فرد پیدا می شود؛ مثل ایمان و یقین و رضا و تواضع و خشوع؛ که همه اینها برکات حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال است. از آن طرف هم تمام صفات رذیله ابلیس ناشی از تکبر و احساس کبریایی و عزت و استکبار در مقابل خدای متعال است. وقتی از خدای متعال قوا خواست خدای متعال برای او جهل و کفر و شرک و حسد و بخل و تکبر و ریا و تمام اینها صفات رذیله را خلق کردند که قوایی هستند که دشمنی خدای متعال به وسیله آنها در عالم بسط پیدا می کند؛ کما این که تمام صفات کریمه صفاتی هستند که معرفت الهی از طریق آنها در عالم بسط یافتند.

 

وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، با خلق عظیم خودشان که محبت الهی است و بعد هم با صفاتی که خدای متعال به حضرت داده محبت الهی را در عالم منتشر می کنند و بسط می دهند. کسانی به این خلق دست پیدا می کنند که جزو محبین باشند و آن وقت به محبت خدای متعال و به محبت معصوم و به محبت مومنین می رسند. محبت رسول خدا طریق محبت خدای متعال و مبدأ همه خوبی های عالم و مبدأ محبت بین مومنین است. مومنین همدیگر را در محبت وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان دوست می دارند که آن محبت به رشته محبت بین مومنین تبدیل می شود.

 

در زیارت جامعه کبیره فرمودند «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا وَ أَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا- وَ بِمُوَالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة»(7) محبت امام آن نخ تسبیحی است که همه جمع موحدین را به هم گره می زند. هیچ محبتی ظرفیت این را ندارد و نمی تواند رشته محبت بین مومنین را برقرار بکند؛ زیرا محبت های دنیایی پایدار نیست. محبت هایی که بین خود انسانها صرفنظر از توجه به امامشان شکل می گیرد، پایدار نیست. آن رشته محبتی که جامعه مومنین را با هم مرتبط می کند، رشته محبت امام است. قرآن می فرماید وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) یعنی ما باید به آن حبل الله معتصم بشویم تا به ائتلاف و وحدت برسیم و هم آن ظرفیت دارد که همه ما را تبدیل به یک امت کند. در محضر خدا ما هیچ استقلالی نداریم زیرا به فرموده قرآن «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/71) در قیامت وقتی می خواهند امتی را صدا کنند به اسم امامشان صدا می کنند . آن رشته، رشته محبت بین ما و وجود مقدس معصومین علیهم السلام است که به رشته ارتباط بین مومنین تبدیل می شود و همین محبت مبدأ ظهور صفات حمیده در مومنین می شود.

 

خدای متعال صفات حمیده را برای ما مستقل خلق نمی کنند. توکل یکی بیشتر نیست که همان توکل وجود مقدس نبی اکرم و معصومین به خدا است؛ اگر دیگران صفت توکل را پیدا کنند، شعاع آن خورشید است. این حدیث نورانی می فرماید «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(8) اتصال روح مومن به روح الهی که روح مخلوق و امام علیه السلام است، از اتصال خورشید به خورشید بیشتر است. اگر کسی مومن و محب امام شد این محبت و خشوع و تواضع که از سر تذلل و خشوع است، موجب می شود که صفات امام در انسان ظهور پیدا کند.

 

ریشه ارتباط بین جامعه مومنین و جامعه کفار و حقیقت اخلاق

 

صفت امام در یک مومنی مثل سلمان مبدأ ظهور خُلق می شود و اخلاق حمیده را در او درست می کند. محبت امام رشته اتصال همه مومنین است و آن صفاتی که مومنین را به هم مرتبط می کند صفات نورانی امام است. خیلی از صفاتی که در ما است صفاتی است که رشته ارتباط بین ما را برقرار می کند؛ مثل تکبر که یک صفت است و به رابطه بین انسانها تبدیل می شود، حسد هم همینطور است. وحدت اجتماعی براساس همین صفات درست می شود.

 

روابط جامعه کفار براساس حسد و بخل و کبر و تکبر و تعلق به دنیاست و مسابقه بر سر دنیا است. صفاتی هم که در جامعه مومنین غلیان پیدا می کند و تبدیل به روابط می شود صفاتی مثل زهد و حب و ایثار و تواضع است. محبت امام به ارتباط روحی همه موحدین تبدیل می شود و همه موحدین حبشان باید به حب امام برگردد؛ و این عین ایمان است. اینکه در روایات فرمودند که اگر دو مومن که همدیگر را دیدند آن که دیگری را بیشتر دوست دارد مومن تر است؛ به این دلیل است که این محبت، رشته محبت خدای متعال است. محبت بین مومنین همان محبت الهی و محبت به امام است که به محبت بین مومنین تبدیل می شود و مبدأ ظهور صفات حمیده می شود. این صفات حمیده رشته اتصال بین مومنین است.

 

جامعه مومنین همینطور که مناسک و شرایع و احکام زندگی شان تابع ولایت امام و پرتو ولایت امام است و ولایت اصل در شریعت است، اخلاقشان هم همینطور است؛ یعنی ولایت امام اصل در اخلاق جامعه مومنین است و اساس دوری از صفات رذیله هم در تبری از اولیاء طاغوت و تبری از ابلیس و آن کسانی است که این صفات رذیله قوای آنهاست.

 

شیطان هم قوا و صفاتی دارد که با آن صفات استکباری، شیطنت و صفات خودش را در عالم منتشر می کند. امیرالمومنین ارواحنا فداه در خطبه قاصعه اشاره فرمودند که این بیماری استکبار در مقابل خدای متعال یک بیماری مسری است. مواظب باشید شما را بیمار نکند. شیطان تیر را در کمان گذاشته و از نقطه نزدیکی شما را می بیند و دقیقاً به هدف می زند. مواظب باشید شما هدف تیر شیطان قرار نگیرید. شیطان صفات رذیله خودش را به انسان منتقل می کند. انسان را حسود و بخیل و متکبر می کند. محبت امام مبدأ طهارت نفس است. در زیارت جامعه هم آمده که «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا». از آن طرف هم محبت ابلیس مبدأ ظهور صفات رذیله در انسان هستند و تبری از ابلیس مبدأ پاک شدن از صفات رذیله است.

 

در حدیث نورانی عقل و جهل حضرت فرمودند: هیچ مومنی نیست که بعضی از صفات ایمان را نداشته باشد. مومن امامش را دوست دارد و بعضی از صفات امام در او است. ولی وقتی کاملاً از جهل منقی و پاک شد، آن وقت تمام صفات امام در او ظهور پیدا می کند. تا وقتی منقی نیست و یک نگاهی هم به جبهه دشمن دارد، ایمان در او کامل نمی شود و صفات کریمه که صفات وجود مقدس امیرالمومنین است، به نحو کامل در او ظهور پیدا نمی کند.

 

بنابراین اخلاق هم چیزی در عرض ولایت نیست. ما به اخلاق دعوت شدیم و وجود مقدس رسول خاتم ما را متخلق به اخلاق می کنند و معلم اخلاق ما هستند و ما را تربیت اخلاقی می کنند. تربیت اخلاقی یعنی محبت خودشان نسبت به خدای متعال و قوایی که با آن قوا از سر محبت خدا را بندگی می کنند را در ما منتشر می کنند.

صفات رذیله هم چیزی جز محبت اولیاء طاغوت و محبت ابلیس و شیاطین نیست. محبت آنها منتهی می شود به این که صفات شیطنت و تکبر در برابر خدای متعال در انسان و جامعه انسانی ظهور پیدا می کند. ریشه اخلاق که چیزی جز ایمان و محبت خدای متعال نیست، از طریق تولی و تبری در انسان و جامعه انسانی رشد می کند. اصل در اخلاق هم امام علیه السلام است؛ ما در عرض امام خُلق نداریم. اینطور نیست که به ما بگویند: شما باید امام را قبول داشته باشید و اخلاقتان هم خوب باشد؛ بلکه اگر کسی امام را قبول دارد، حتماً اخلاقش هم خوب می شود. محبت امام به اخلاق کریمه و عمل به شرایع منتهی می شود. اینطور نیست که هم در محبت به کمال برسیم و هم به شرایع عمل بکنیم؛ بلکه اگر کسی در محبت به کمال رسید، حتماً عمل او تابع عمل امام و صفاتش تابعی از صفات امام می شود. اخلاق هم در این مبنا چیزی جز ولایت حقه نیست و همین طور که تمام شرایع، فرع بر خلافت و ولایت حقه هستند، اخلاق هم همینطور است.

 

اثرات و نتایج حب به امام در جامعه مومنین

 

حب امام به یک صفاتی تبدیل می شود که در ما نسبت به همدیگر موضع گیری درست می کند؛ مثلاً نسبت به همدیگر فداکاری و تواضع و بخشش می کنیم. جود موجب می شود نسبت به همدیگر بخشش داشته باشیم، تواضع موجب می شود نسبت به همدیگر خضوع کنیم. اینها همه بر مدار محبت امام است که موجب می شود با همدیگر یک روابط خاصی پیدا کنیم و همدیگر را دوست بداریم و به خاطر محبتی که به همدیگر داریم در راه همدیگر فداکاری و ایثار بکنیم. این محبت امام تبدیل به محبت نسبت به مظاهر اجتماعی هم می شود.

 

تبری از ائمه و اولیاء طاغوت هم به تبری از صفات رذیله تبدیل می شود و انسانی که صفات رذیله در او نیست روابطش براساس حسد و بخل و کبر نیست. این تبری منتهی به تبری از دشمنان خدای متعال و پیروان ابلیس و المعادات لاعداء الله و دشمنی با مظاهر آنها هم می شود؛ یعنی نمی شود کسی هم امیرالمومنین و هم مظاهر تمدن مادی که مظهر حاکمیت شیطان بر جهان است را دوست بدارد، این قابل جمع نیست؛ مگر ناقص باشد. شیطان و اولیاء طاغوت وقتی حاکمیت بر جهان پیدا می کنند در آن طرح جامعی که دارند ارواح را تسخیر می کنند و ارتباط هایی بین این ارواح ایجاد می کنند که براساس بخل و حسد و کبر است و اینها به روابط اجتماعی و روابط سازمانی تبدیل می شود. ریشه اخلاق در سازمانهای مادی، حسد و حرص به دنیا است. اگر در سازمان های مادی فرمانبری و فرماندهی وجود دارد، براساس تکبر و حسد و حرص به دنیا است.

 

در سازمان و جامعه مومنین غیر از اخلاق فردی آن اخلاقی که وجود دارد که به اخلاق سازمان تبدیل می شود و فرماندهی و فرمانبری را در یک سازمان ایجاد می کند، چیزی جز صفات کریمه نیست. فرمانبری و فرماندهی براساس تقواست. ما یک نمونه کوچکی از این را در جامعه خودمان داشتیم؛ در جبهه های جنگ فرمانده لشکر متواضع ترین فرد بود و هیچ وقت جلال و جبروت مادی نداشت و این شکوه مادی مبدأ تبعیت دیگران از او نمی شد. متواضع ترین و خاکی ترین فرد بود که نیمه شب بلند می شد و کفش و پوتین بچه ها را واکس می زد، بدون این که کسی بفهمد؛ اما در عین حال قاطع ترین فرد بود و دیگران از او تبعیت می کردند. این فرماندهی و فرمانبری و هماهنگی که در سازمان [مومنین] اتفاق می افتد براساس تکبر نیست. جلال و جمال و شکوه مادی مبدأ تحقیر دیگران می شود و به خاطر تحقیر تبعیت می کنند. اینطور نیست که مثل قارون با ثروت و شکوهش در جامعه دیگران را تحقیر کند و به خاطر این تحقیری که می شوند از او تبعیت کنند؛ بلکه ریشه این تبعیت در محبت و صفات کریمه است. او متواضع ترین است و اینها هم او را دوست می دارند.

 

تبری مومن از مظاهر تمدن شیطانی

 

روابط اخلاقی مومنین براساس محبت امام است و روابط سازمانی و تشکیلاتشان هم براساس اخلاق کریمه است؛ چون یکی از ارکان سازمانی اخلاق است. خُلق است که تبدیل به اخلاق سازمانی می شود و همه حساسیتها بر مدار امام شکل می گیرد و هر کجا که نگاه بکنید صبغه الله است. حب و بغض بین مومنین که بر محور امام شکل می گیرد تبدیل به روابط اجتماعی و روابط سازمانی پیچیده می شود. این حب و بغض و تولی و تبری نسبت به مظاهر تمدن ها هم می شود. ابلیس از طریق تسخیر انسانها و دمیدن صفات رذیله در آنها و ایجاد ارتباط در بین آنها یک جامعه فاسد می سازد. این جامعه فاسد از طریق هم افزایی قدرتشان، تصرف می کنند و یک نمادهایی برای تمدن خودشان می سازند. قرآن می فرماید «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»(روم/41).

 

مومن هر کجا قوای شیطانی می بیند از آن تبری می جوید و به فرموده قرآن «وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ»(مجادله/22)، حتی اگر نزدیکترین آدم هم باشد اگر در جبهه ابلیس است از او تبری می جوید؛ همینطوری که نسبت به یک مومن هرکجا روح محبت می بیند ایمان دارد، این [حب و بغض] تا مرز جمادات هم کشیده می شود؛ یعنی مومن نمی تواند این کاخ را دوست داشته باشد؛ و اصلاً نمی شود کاخ اموی را دوست داشت و گفت: عجب شکوه زیبایی دارد و عجب جلال و هنری در آن به کار رفته است. اگر یک انتظامی در کفر ایجاد کردند نمی شود آن نظم را دوست داشت؛ چون این انتظام در کفر است؛ چنانچه حضرت فرمودند «أُوصِیکُمَا... بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ»(9) نظم در تقواست؛ و نه در بی تقوایی.

 

نظم در بی تقوایی مثل خود بی تقوایی محترم نیست. هر چه شرح صدر و و نظم در شیطنت و بی تقوایی و معصیت بیشتر بشود منفورتر است. آنهایی که در بی تقوایی منظم ترند مجازاتشان بیشتر است؛ چون شرح صدر دارند؛ و الا بی دلیل آدم منظم نمی شود؛ باید یک تقوایی داشته باشد تا منظم بشود. آنجا تقوای الهی نیست بلکه تقوای مادی است و این همان گیاهی است که در مزبله روییده است. هر کجا ولایت و صبغه شیطان و شکوه و جلال و جمال مادی است مومن از آن تبری می جوید؛ یا لااقل در دلش باید تبری بجوید.

 

اگر مومن در دل تبری نداشته باشد، به هر اندازه ای که تعلق به آنها پیدا بکند از درجه ایمان و از حضورش در جامعه موحدین کم می شود. اخلاقی که در جامعه مومنین است، خُلقِ محبت نسبت به امام و دشمنی با دشمنان امام است که به صفات کریمه و روابط بین مومنین از جمله روابط خانوادگی و اجتماعی و درون سازمانها و تشکیلات تبدیل می شود. اخلاق عمومی و اخلاق تخصصی و اخلاق های حرفه ای همه بر مدار محبت امام باید باشد؛ که به میل و نفرت و تولی و تبری نسبت به مظاهر تمدنی جوامع تبدیل می شود. مومن هیچ وقت از شکوه مادی دستگاه کفر لذت نمی برد. محال است یک مومنی برود اهرام فراعنه را ببیند و لذت ببرد، مطلقاً ممکن نیست. یک فراعنه ای حکومت می کردند؛ مگر اینها خدا بودند؟! یک مشت برده داشتند که اهرام را می ساختند و اینها را می پرستیدند و همانجا می مردند و در همانجا هم دفن می شدند؛ چطور آدم می تواند این را بپسندد. نمی شود بگوییم که شکوه مادی آن خیلی خوب است؛ چه شکوهی در آن است؟! همه آن شیطنت و رذالت است.

 

تفکیک آمیختگی حق و باطل توسط امام علیه السلام

 

وجود مقدس امیرالمومنین در خطبه پنجاه نهج البلاغه فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ إ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى»(11) هیچ وقت باطل به صورت خالص خودش را عرضه نمی کند. آغاز فتنه ها از پیروی از اهواء است و بدعت ها از همینجا شروع می شود. اگر حق خالص از آمیختگی با باطل عرضه بشود آنهایی که دنبال حق هستند هیچ وقت اشتباه نمی کنند و اگر لباس باطل را از پیکره حق بردارید، زبان معاندین قطع می شود و نمی توانند بر علیه حق حرف بزنند.

 

کار جبهه باطل در تاریخ همیشه این است که باطل را با حق آمیخته می کند حق هم سعی می کند یک لباس باطلی بر آن بپوشاند که با هم خلط و ممزوج می شوند. دستگاه باطل با این کار هم زبان اعتراض را به حق باز می کند و هم باطل را به اسم حق به مردم تحمیل می کند. این فتنه آنقدر سنگین است که کار سخت می شود و استیلای شیطان اینگونه واقع می شود. در این فتنه ابلیس آنهایی که از قبل خدای متعال برای آنها خیری در نظر گرفته فقط اهل نجاتند. تفکیک این آمیختگی هم فقط کار امام معصوم است، زیرا آنها به هیچ وجه حاضر نیستند خودشان را از حق جدا کنند، چون اگر خالص شوند دیگر مورد قبول نیستند و منزوی می شوند و جایگاهشان هم جهنم است. این آمیختگی در ارواح و مظاهر عینی حیات اجتماعی کفار است که باید تفکیک بشود. در سوره بینه همین مطلب توضیح داده شده که حضرت این اختلاط و آمیختگی را بر مدار کتاب و بینه و امام جدا می کنند. السلام علیک یا اباعبدالله.

 

----------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 125

(2) الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 15

(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 125

(4) تفسیر العیاشی، ج 1، ص: 26

(5) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 384

(6) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 10

(7) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 616

(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 166

(9) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 421






آنچه پیش رو دارید ششمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.آنچه پیش رو دارید هفتمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند مبحث اخلاق در جوامع روایی ما با عنوان ایمان و کفر مطرح شده است. حقیقت ایمان حب و بغض و تولی و تبری بر محور امام علیه السلام است. تمام صفات کریمه از حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان خدای متعال منشا می شود. صفات رذیله هم از استکبار و دشمنی شیطان و طواغیت نسبت به خدای متعال است. باطل برای آنکه مطرود نباشد همواره با حق آمیختگی دارد که تفکیک این آمیختگی به دست امام اتفاق می افتد.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع درگیری و نزاع همه جانبه جبهه حق و باطل با محوریت ولایت و خلافت الهی/جلسه هشتم


حیرت آخرت و سیر در ظلمات، نتیجه رویگردانی از امام / سیره نبوی نشان می دهد که ذره ای نباید نسبت به دستگاه باطل رکون، اعتماد و میل داشت


گروه معارف - رجانیوز : امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است.آنچه پیش رو دارید هشتمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند خدای متعال در خصوص مساله ولایت و خلیفة اللهی بسیار سختگیری دارد چنانکه در خطاب خود به نبی اکرم این سختگیری را بیان می کنند که البته مخاطب اصلی، غیر نبی اکرم هستند زیرا حضرت با حمایت خدای متعال هرگز تخلفی در ابلاغ وحی ندارند. در این طرح کلی و جامع نبی اکرم یک درگیری همه جانبه و تاریخی نیز وجود دارد اهل باطل چون تمامیت خواه هستند هرگز کوتاه نمی آیند و به دنبال تسلط بر همه شئون زندگی انسان هستند. بین این دو جبهه صلح واقع نمی شود مگر آنکه باطل نابود شود. توحید محور صلح است.

 


 

تمامیت خواهی جبهه طاغوت درگسترش ولایت باطل

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین احمده و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119)، شاید معنای دقیق و کامل همراهی با نبی اکرم و اهل بیت همراهی در طرح عظیمی است که وجود مقدسشان برای هدایت عوالم دارد. تمام قوای ما باید همراه وجود مقدس حضرت حرکت بکنند و قلب و فکر وتمام قوای ما هیچ مقاومتی در مقابل آنها نداشته و تبعیت محض داشته باشند.

 

این برنامه عظیمی که حضرت دارند، نه اخلاق محور و نه شریعت محور بلکه ولایت محور است؛ یعنی هم اخلاق و هم شریعت بر مدار ولایت تفسیر می شوند. اینکه گفته می شود با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشید و با همراهی ایشان حرکت کنید معنایش این است که با طرح دیگران نباشید مواظب باشید در درون آن طرح و آن برنامه مقابل عمل نکنید؛ زیرا در مقابل این طرح یک طرح دیگری وجود دارد که بر محور ائمه جور و ولات باطل و طاغوت است که آنجا هم اخلاق تابع اخلاق ولات است و آنجا هم قوانین و شرایع، تابع روحیات ائمه نار هستند؛ یعنی در جبهه باطل هم محوریت با ولایت باطل است که «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) اخلاق و رفتار و افکار پیروانشان و نیز هم دلی ها و همکاری ها و همفکری هایشان ظلمانی می شود. تمام اینها قواعد و مناسکی دارد که در بستر ولایت ائمه نار واقع می شود؛ یعنی جبهه مقابل هم دنبال این است که مدیریت و راهبری خودش را به جبهه مومنین تسری بدهد و حاضر نیست که در یک محدوده عمل بکند و کاری با جبهه مومنین نداشته باشد و اگر یک جایی دعوت به همکاری کرده و به حضرت عرض می کردند: شما یک مدت بت های ما را بپرستید و ما خدای شما را می پرستیم، یک فریب بود، چون اگر وجود مقدس نبی اکرم یک لحظه هم بت می پرستید آنها غالب شده بودند و بت پرستی واقع شده بود.

 

کسی که در مقابل چوب و سنگ و دنیا و طبیعت و بت ها سجده می کند، نمی تواند خداپرست بشود، و مثلاً یک روز بت را عبادت کند و یک روز خدا را عبادت کند. اگر وجود مقدس نبی اکرم همراهی می کردند، از مدار توحید خارج شده بودند.

 

محور این درگیری بین حق و باطل توحید و پرستش خدای متعال و دنیا پرستی و بت پرستی است. هیچ دعوای دیگری وجود ندارد و نزاع بر سر دین است که همان مناسک و آیین پرستش است. یکی دستگاه پرستش حضرت حق است و یکی هم آلهه خودشان را می پرستند. خدای متعال در قرآن می فرماید «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّـهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ»(بقره/165) برای خدا شریک قرار می دهند و آنها را مثل خدا دوست دارند.

این دو دین مناسک پرستش دنیا و پرستش خدای متعال هستند و کاملاً هم فراگیر هستند و همه عرصه های زندگی بشر را می پوشانند و هیچ نقطه خلأی ندارند. هر دو دین و هر دو مکتب ولایت محورند و اخلاق و مناسک و عواطف و شرایع در هر دو دستگاه تابع ولایت است. هر دو دستگاه هم دنبال این هستند که عالم را تحت هدایت یا ضلالت خودشان در بیاورند. نه دستگاه باطل قانع است [که در عالم خداپرستی باشد] و نه دستگاه حق قانع است که بت پرستی در عالم باشد. طبیعتاً یک درگیری قطعی بین این دو تا جریان و دو دین هست و هیچ زندگی مسالمت آمیزی ندارند زیرا امکان ندارد که انسان دو معبود را بپرستد؛ لذا محور وحدت و اتفاق و ائتلافی با هم دیگر ندارند؛ چون محور ائتلاف اله است. وقتی اله ها با هم یکی شد همه با هم متحد می شوند. وقتی همه در مقابل خدای متعال سجده می کنند و هیچ انانیت نفسی نباشد، هیچ نزاعی و هیچ درگیری ای در عالم نیست.

 

خدا رحمت کند امام بزرگوار را که می فرمودند که اگر همه صد و بیست و چهار هزار پیامبر با همدیگر در یک جا جمع بشوند با هم کمترین اختلافی نمی کنند ولو این که درجات ایمان و مقاماتشان یکسان نیست ولی با هم نزاعی ندارند، چون موحد و در مقام اخلاص هستند و چیزی در وجودشان جز انگیزه های الهی نیست. قرآن می فرماید «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) یعنی این رشته الهی است که می تواند قلوب و افکار انسان ها را دور هم جمع بکند. وقتی اله ها متعدد شد، نزاع قطعی است. اینهایی که بحث می کنند از این که نزاع را کنار بگذارید، این یک فریب است که می خواهند شما در راه خدا نجنگید؛ بلکه در راه شیطان بجنگید تا آنها غالب شوند. آنها همین را می خواهند که شما نسبت به خدا و اله خودتان تعصب نداشته باشید و دفاع از خدا را کنار بگذارید که آنها غالب شوند. آنها از دنیا پرستی دست بر نمی دارند و هر وقت شما در پرستش با آنها همراه شدید، زمین خورده و مغلوب آنها می شوید زیرا اینجا جایی نیست که با هم همراهی کنید زیرا به فرموده قرآن «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ *وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/4-6) نه جای مسامحه و نه تبعیت است.

 

وجود مقدس نبی اکرم در این میدان مامور می شوند که «وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّـهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ»(هود/113) یعنی اصلاً میلی به آن طرف نباید پیدا کنند؛ و الا آتشی که آنها را می گیرد شما را هم مس می کند. به همین دلیل است که ما دعوت به برائت و لعن می شویم. ما باید از کوچک و بزرگ منکر تبری بجوییم و با آن درگیر باشیم. و الا حتما آتش آن ما را می گیرد. انسان یک صحنه لهوی را تماشا می کند اگر در دلش لااقل انکار نکند، کم کم از این صحنه ها خوشش می آید و عقوبت آن هم او را می گیرد؛ مثلاً لذت نماز شب و مناجات از او گرفته می شود. این عقوبت از اینجا هست تا آنجایی که انسان به یک دستگاه باطلی تمایل پیدا می کند و آتش آنها دامن او را هم می گیرد.

 

وقتی عذاب الهی نازل می شود به حضرت لوط می گویند: شما دست اهل بیت تان را بگیرید و بروید کار تمام شده و قطعی است و بناست عذاب نازل بشود. به پشت سرتان نگاه هم نکنید؛ یعنی تعلقاتتان را قطع کنید و الا کمترین تعلق شما را هم گرفتار می کند و عذابی که می آید شما را هم می گیرد. به این دلیل است که به وجود مقدس حضرت و ما مومنین و همه دوستان ایشان دستور می دهند که «وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّـهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ»(هود/113) هیچ رکون و میل و اعتماد و گرایشی به آنها پیدا نکنید.

 

سختگیری خدای متعال در موضوع خلافت الهی

 

خدای متعال به این وجود مقدس می فرماید «لَعَمْرُکَ»(حجر/72)؛ یعنی قسم به جان تو؛ «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا * وَ دَاعِیًا إِلَى اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا»(احزاب/45-46)؛ «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ»(قلم/4)، و اینقدر این پیغمبر را در قرآن مدح می کند. اما گاهی خطاب هایی دارد که انسان محیر می شود که چطور خدای متعال به این پیغمبر اینطور خطاب می کند. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»(مائده/67) یعنی آنچه که گفتیم را بگو و اگر نگویی انگار هیچ کاری نکردی؛ «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ»(هود/12) یعنی اگر نگویی بعضی از آن وحی که در نظر داری به مردم نمی رسد. پس بیان آن را به تأخیر نیانداز زیرا فرصت بیان آن همینجاست. این دو آیه هر دو در باب موضوع ولایت است.

 

از جمله همین آیات است که خدای متعال به حضرت می فرماید «وَ إِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذًا لَّاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا * وَ لَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»(اسراء/73-74) یعنی اگر ما مراقب تو نباشیم ممکن است رکونی به آنها پیدا بشود. ما به تو وحی کردیم و اینها همه چیز را فراهم کرده بودند که فتنه ای را درست کنند و شما را از عمل به این وحی باز بدارند و اگر وحی را تغییر می دادی با تو رابطه خلت برقرار می کردند و دوست صمیمی تو می شدند. آنها دنبال این بودند که پیغمبر وحی را کنار بگذارند و با آنها همراه بشوند. در روایات تأکید می کند که موضوع این آیات، ولایت امیرالمومنین است. این دین ولایت محور است. همه این خطاب ها هم اینجاست؛ یعنی در این موضوع خطابات سنگین است؛ زیرا اینها تلاششان را کردند که یک حرفی را به ما نسبت بدهید و با آنها همراهی کنید، ولو نماز بخوانید و روزه بگیرید؛ ولی ما تو را استوار کردیم؛ البته معنای «لو لا» این است که اصلاً اتفاق نمی افتد؛ زیرا پیامبر هیچ وقت رکون پیدا نمی کند چون خدای متعال او را تثبیت می کند و ثبات قدم می دهد؛ و یا مثل این آیه که می فرماید «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ»(انبیاء/22)؛ یعنی اگر دو خدا وجود داشت؛ که البته وجود ندارد. یک غصه ای روی دل پیغمبر خدا نشست؛ اما منظور این است که اگر می بود و حالا که نیست. در یک روایتی وجود مقدس نبی اکرم فرموده بودند که اگر فاطمه زهرا هم این کار را می کرد به او حد می زدم. در حالی که ایشان عصمت الله الکبری و معصوم مطلق است و همه عصمت ها به او بر می گردد. حضرت غصه دار شدند که مگر در من شائبه این کار بوده که پدرم راجع به من اینطوری فرمودند، شبیه این آیه «وَ لَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاکَ»(اسراء/74) نازل شد، یعنی حضرت که نگفتند: شما این کار را انجام می دهید . این از همان جنس است و می خواهد که بیان کند، اگر ما تو را تثبیت نمی کردیم ممکن بود به آنها میل پیدا کنی. محال است خدای متعال پیغمبرش را تثبیت نکند و پیغمبر ذره ای از حمایت خدا خارج بشود؛ گرچه که اینها همه تلاششان را متمرکز کردند و حتی یک ذره هم کوتاه نمی آیند.

 

مدار برنامه نبی اکرم بر امام است و اگر کوتاه می آمدند کار تمام بود و همه منازعات حل می شد. آنها فشار آوردند و قوایشان را متمرکز کردند و ممکن بود که پیامبر کمی به آنها میل پیدا کند که در آن صورت خدای متعال می فرمایند «إِذًا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا»(اسراء/75) یعنی عذاب دنیا و آخرت را دو چندان می کردیم و دیگر ناصری هم پیدا نمی کردید.

 

در روایت ذیل آیه فرمودند که اینجا موضوع امامت امیرالمومنین و خلافت الهیه است. آنها تمام توان را گذاشتند تا حضرت ذره ای عدول کنند؛ اما خدای متعال هم حضرت را محکم نگه داشت و ایشان هم ذره ای در این موضوع کوتاه نیامدند.

 

این خطاب معنایش واضح است یعنی ما صد در صد تو را حفظ کردیم و تو در حمایت ما هستی؛ ولو شیطان و همه قوایش با هم دست بدهند، نمی توانند ذره ای در میل تو تأثیر بگذارند. در مجلسی مامون از وجود مقدس ثامن الحجج سوال کرد: اینها که می گویید: انبیاء معصومند،پس مانند این خطاب لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناک یعنی چه؟! حضرت فرمود «مِمَّا نَزَلَ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ»(1)؛ یعنی گاهی آدم می خواهد یک حرفی به یک نفر بزند، دیگری را مخاطب قرار می دهد؛ که ضرب المثل فارسی آن این است: به در می گویم دیوار بشنود. سپس حضرت بعضی آیات دیگر را شمردند و گفتند: جنس اینها یکی است گرچه مخاطب به حسب ظاهر پیامبرند، ولی در واقع با ما صحبت می کنند؛ کما این که در جایی دیگر می فرماید «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(نجم/3-4) پیامبر اصلا هوی در وجودش نیست و هرچه می گوید وحی است که بعضی گفته حتی اگر اسم این حضرت را بپرسی با وحی جواب می دهد

 

در یک جای دیگری خدای متعال می فرماید «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ»(حاقه/44-46) یعنی دین ما اینقدر مهم است که اگر چیزی به ما نسبت بدهد رگ گردنش را می بریم. این خطاب به ماست؛ و الا پیغمبر معصوم مطلق است اینها هشداری است که ما حواسمان جمع باشد زیرا اینجا جای حرف زدن اضافی نیست.

 

حیرت آخرت و سیر در ظلمات در رویگردانی از امام

 

خدای متعال در قرآن می فرماید «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَـئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا»(اسراء/71) ما در قیامت مردم را با امامشان صدا می زنیم؛ زیرا در آنجا آدم هیچ عنوانی ندارد. در محشر می گوییم که امت امیرالمومنین یا امت حضرت موسی بیایند. روایتی در کتاب الحجه کافی از وجود مقدس نبی کرم صلی الله علیه و آله و سلم است که از ایشان سوال شد: یا رسول الله مگر شما امام همه نیستید؟ فرمود: من پیغمبر همه هستم ولی خدای متعال ائمه ای از اهل بیت من قرار داده که سران کفر به آنها ظلم می کنند هر کس ولایت آنها را قبول کرد و با آنها بود با من است و روز قیامت من را می بیند و هرکس از آنها رویگردان بود با من نیست؛ همراهی با آن امام شرط همراهی و سیر با من است. اگر با آن امام بودید در قیامت هم شما را با او صدا می زنند؛ و الا نه. کونوا مع الصادقین اگر از این امام تبعیت کردیم روز قیامت ما را در امت حضرت صدا می زنند و اگر با این ائمه نبودیم ما را در امت حضرت صدا نمی زنند. بعد می فرماید «فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَـئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا»(اسراء/71) در قیامت وقتی مردم را صدا می زنند آنها که کتاب را به دست راستشان می دهند کتابشان را می خوانند و هیچ ظلم به آنها نمی شود. در این آیه از آنها که کتابشان را به دست چپ می دهند حرفی نشده است و واضح است که مطلب چیست. آدم ها تابع امام شان هستند و آنهایی که دنبال امام حق هستند کتابشان را به دست راستشان می دهند و آنهایی که تابع ائمه نارند اصحاب الشمال هستند. شمال حقیقت امام باطل است کما این که یمین به یک معنا امام حق است. مردم با امامشان در محشر می آیند.

 

یک عده ای کتابشان به دست راستشان است. در آیه بعد می فرماید «مَن کَانَ فِی هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا»(اسراء/72) هر که در این عالم کور باشد در آخرت هم کور است. حیرت راه در آخرت بیشتر است. ضلال کسی است که به امام نرسیده است. مردم در تقسیم بندی قرآن سه دسته هستند: «منعم علیهم» که به امام رسیده اند؛ «ضالین» که به امام نرسیده اند یک عده هم مغضوب هستند که با امام درگیرند. اگر کسی اینجا در کوری بود در آخرت هم کور است و راهش هم تاریک تر و حیرتش هم بیشتر است. اگر کسی دنبال امام حق رفت و خودش را به امام که سرچشمه و کلمه نور است برساند، به فرموده قرآن «اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257) که ادامه آن ولایت الرسول و امام است که تفسیر آن این آیه است «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّـهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»(مائده/55). «الله ولی الذین امنوا» یعنی «الله ولی الذین امنوا رسوله ولی الذین امنوا امیرالمومنین ولی الذین امنوا»، یخرجهم من الظلمات الی النور، اگر کسی امامش امام نور و ولایتش ولایت نور بود، در فضای نورانی قرار می گیرند و در قیامت هم چشم دارند؛ اما آنهایی که رویشان را از امام بر می گردانند هم در ظلمت هستند و هم چشم ندارند.

 

قرآن می فرماید «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ»(حدید/13) منافقون و منافقات به مومنین می گویند به ما یک مهلتی بدهید و یک نگاهی به ما بکنید تا ما یک شعله از نور شما بگیریم؛ چون خودشان نور ندارند و کور هستند. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنتُ بَصِیرًا* قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى»(طه/124-125)، ذکر در اینجا یعنی امام و کسی که از امام اعراض می کند، عیش او تلخ می شود روز قیامت هم کوردل و کورچشم محشور می شود، وقتی می گوید که من چشم داشتم به او گفته می شود که آیات و ائمه ما آمدند اما شما روی خود را برگرداندید و کسی که روی خودش را از امام برگرداند هم در ظلمات است و هم کور است.

 

«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَـئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا»(اسراء/71) این آیه هم می فرماید که مردم را با امامشان در محشر صدا می زنیم. یک عده کتابشان به دست راستشان است. اما آنهایی که در دنیا کورند، در آخرت هم کور هستند و گمراهی دارند. محیط امامت ائمه نور هم محیط بصیرت و هم محیط نور است. محیط امامت ائمه باطل هم ظلمت و هم کوری است. این تعبیر را حضرت در مورد دوره اولی در خطبه شقشقیه فرمودند «طَخْیَةٍ عَمْیَاء»(2) یعنی تاریکی کور، که هم فضا تاریک و هم کور است.

دسته دوم که در آیه بیان نشده آنهایی هستند که کتابشان به دست چپ داده می شود چون دنبال امام حق نرفتند؛ پس در دنیا و آخرت کور هستند. در ادامه سوره هم می فرماید وَ إِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذًا لَّاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا * وَ لَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»(اسراء/73-74) ما به تو وحی کردیم که باید مسیر امت خودت را روشن کنی و امامی قرار بدهی که امام نور است تا همه دنبال او حرکت کنند و به نور و بصیرت برسند و در روشنی راه بروند. اینها تمام تلاش خودشان را گذاشتند تا شما خلاف این وحی را بگویی، اما ما به شما ثبات قدم دادیم و اگر ذره ای به آنها رکون پیدا می کردید، به گرفتاری دو برابری دنیا و آخرت مبتلا می شدید. این سخت گیری در موضوع ولایت و امامت است.

 

درگیری پیامبر با جبهه طاغوت در عدم متابعت از آنها

 

در این درگیری یکی از دستورات حضرت این است ذره ای نباید نسبت به دستگاه باطل رکون و اعتماد و میل داشت زیرا اینجا جای کوتاه آمدن نیست. ممکن است یک جایی در مقام عمل بعضی از فروع تأخیر بیافتد؛ ولی در این موضوع اصلاً جای کمترین مسامحه ای نیست. اینجا یک درگیری همه جانبه بین دو جریان است که هر دو بر محور امام است: یا امام حق یا امام باطل، یا امام نور یا امام ظلمت، ائمه نار یا ائمه جنت. در این درگیری ذره ای رکون به آن طرف نباید پیدا کرد و کمترین میل انسان را گرفتار می کند. این یک دستور تاریخی است که هر چه آنها تلاش می کنند که در این موضوع کوتاه بیایید، ذره ای حق ندارید کوتاه بیایید؛ زیرا اینجا جای کوتاه آمدن نیست. خدای متعال دو خطاب در قرآن به پیغمبر دارد که یک جا می فرماید «لعمرک» و یک جا می فرماید «لولا»، که کمال احترام به نبی اکرم است.

موجی و فتنه ای که آنها ایجاد کردند، خیلی سنگین بود. به حدی که حضرت نگران بودند. در حدیث است که وقتی این دو آیه نازل شد «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»(مائده/67)؛ «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ»(هود/12) حضرت فرمودند: اول خدای متعال یک وعیدی داد و بعد تهدید کرد که من مصمم شدم و این را گفتم. حضرت می ترسیدند این امت نوپا نتوانند راه بیایند؛ زیرا خیلی تحمل ولایت سخت است. در روایات هم آمده که «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»(3) سخت ترین امتحان همینجاست و می ترسیدند که امت در این امتحان موفق نشوند.

 

قرآن که داستان موسای کلیم علی نبینا و اله و علیه السلام را ذکر می کنند می فرماید «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَى»(طه/67) وقتی سحره سحرشان را انداختند یک خوفی در دل حضرت پیدا شد و نگران این بود که نکند مردم حق و باطل و فرق ریسمان و معجزه را نفهمند. خدا فرمود حتما کار را انجام دهی، چون این جا جای کوتاه آمدن و تأخیر نیست چون فرصت فوت می شود.

 

بنابراین اصلاً به آن طرف نباید رکون پیدا بشود. ما هم دنبال حضرت باید بایستیم و اگر ما هم رکون پیدا کردیم، از ولایت حضرت بیرون می رویم؛ و الا حضرت در مسیر خودشان استوار و ثابت قدم ایستاده اند. به حضرت دستور داده شد «وَ اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ»(مزمل/10)؛ «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»(انسان/24) صبرهای متفاوت [از حضرت خواسته شده] و خدای متعال هم کار را به وقت خودش انجام می دهد. همچنین به حضرت دستور می دهند «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ جَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا»(فرقان/52)، اطاعت از کفار نکن و با آنها جهاد کبیر کن. "جاهدهم بِهِ" را مفسرین دو احتمال دادند: یکی اینکه مثل علامه طباطبایی فرمودند: با این قرآن با آنها درگیر باش، و دوم این که در همین عدم متابعت و عدم اطاعت یک درگیری بزرگ هست. سرمایه پیامبر قرآن است و اگر اطاعت نکنند باید مجاهده کند. از این آیه استفاده می شود که در عدم اطاعت یک درگیری بزرگ است.

 

وجود مقدس نبی اکرم طرحی مقابل آنها دارند و آنها می خواهند طرح حضرت را در طرح خودشان بیاورند. خدای متعال می فرمایند که شما وارد طرح آنها نشو؛ بلکه وارد یک میدان درگیری عظیم با آنها بشو که یک جهاد کبیر است که حضرت در همه عرصه ها در مقابل آنها استقامت می کنند اما از آنها تبعیت نمی کنند. حضرت «کَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبا/28) یعنی رسولی هستند که برای همه مردم آمدند لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(صف/9) باشند، «أَوَّلِ النَّبِیِّینَ مِیثَاقاً، وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا»(5) کسی است که میثاقش از همه جلوتر است اما این که ظهورش متاخر است برای این است که همه آنها مقدمات ایشان هستند. حضرت «وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَل»(4)، خاتم همه انبیاء و گشایش جدیدی برای همه عالم است.

 

در این درگیری جبهه مقابل حضرت هم تاریخی فکر می کنند و می خواهند همه عرصه ها را از دست این پیامبر در بیاورند. خدای متعال خطاب به این پیامبر می گوید: از طرح آنها اطاعت نکند و با آنها وارد یک درگیری بزرگ شود. بزرگی این درگیری از این جهت است که حضرت وقتی وارد این درگیری عظیم می شوند امتشان را هم در همه عرصه ها و همه تاریخ وارد این درگیری عظیم می کنند تا به نقطه غلبه مطلق برسد. تبعیت نکردن نیازمند به یک درگیری است؛ لذا خطاب به ایشان می شود که در همه امور با همین عدم تبعیت یا با قرآن با آنها مجاهده کن. الان کفار معتقدند که مدیر عالم و رهبر عالم هستند و رهبری و زعامت عالم دست آنها است. هیچ ابایی هم نمی کنند که بگویند: همه عالم باید با طرح ما عمل بکنند. برای همه دنیا یک طرح همه جانبه برای سیاست و فرهنگ و اقتصاد دارند و به ملت ها می گویند: سهم شما هم این است که تبعیت کنید. به اندازه ای که فرهنگ شما با فرهنگی که ما می گوییم می سازد طبق سلیقه خودتان راه بروید. یک تکثر فرهنگی است که الان هم در برنامه ریزی هست. می گویند: ما یک طرح جهانی داریم که باید محقق بشود و برای تحققش همه جوره درگیر می شوند؛ جنگ نرم و جنگ سخت دارند و لشکر کشی و اردوکشی نظامی و استفاده از سلاح های غیرمتعارف و شیمیایی و و تروریسم، اعم از تروریسم نظامی و بیولوژیکی دارند و می خواهند دنیا را تسلیم خودشان کنند و وقتی تسلیم نشوید یک جنگ و درگیری بزرگ و همه جانبه در همه میدان ها اتفاق می افتد که یک عرصه آن قتال است «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ»(انفال/39). پس این درگیری از عدم رکون شروع می شود تا جهاد کبیر و درگیری وسیع تاریخی حضرت ادامه دارد که وقتی وارد میدان می شوند، یک تاریخ به دنبال ایشان است. حضرت محور جبهه همه مومنین در عالم است و همه مومنین و آنهایی که دنبال ائمه حق هستند، امت او هستند. امام حقیقی و اصلی آنها حضرت است.

 

وقتی حضرت وارد میدان می شود یک عالمی وارد میدان می شود. مثل این که سیدالشهداء علیه السلام وقتی در عاشورا صف درست می کنند، همه کائنات درگیر می شوند. در روایت فرمودند که سماوات و ارض و من فی السماوات و من فی الارض و انبیاء و رسل و ملائکه همه درگیر می شوند چون این شخصیت محور همه کائنات است. خدای متعال به حضرت دستور می دهد که «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا»(فرقان/52)؛ یعنی یک میدان درگیری بزرگ و وسیع را شروع کن. اینها شما را به تبعیت دعوت می کنند؛ اما شما درگیر شو و تبعیت نکن. این درگیری عظیم به عرصه ما هم کشیده می شود و ما هم اگر از این میدان درگیری کنار رفتیم، در هاضمه دشمن هضم می شویم. شیطان گفته است «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»(حجر/39)؛ به فرموده شیطان طرح داشته و شش هزار سال عبادتش را برای این کار به باد داده و برای همه نقشه دارد. از نزدیک شما را می بیند و تک تک شما را آماج تیرهای خودش قرار می دهد و می خواهد شما را در میدان درگیری و دشمنی با خدای متعال بکشاند و تا شما را درگیر نکند رها نمی کند.

 

در این میدان درگیری عظیم وجود مقدس نبی اکرم است که می تواند یک درگیری را شروع و اداره بکند و ما اگر به میدان جهاد کبیر حضرت آمدیم هضم نمی شویم؛ و الا در جهاز هاضمه دشمن هضم می شویم.

 

همین الان که برای منطقه خاورمیانه نقشه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی می کشند. طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید یک طرح سه بعدی بود؛ یعنی هم سیاسی و هم فرهنگی و هم اقتصادی بود. یعنی نه فقط جغرافیای سیاسی منطقه بلکه همه چیز را می خواستند عوض کنند. حرف آنها هم این است که باید تبعیت کنید؛ و الا درگیری آغاز می شود؛ و تا هرکجایی که آنها طرح دارند و شما تبعیت نکنید باید با آنها درگیر شوید. و چون طرح آنها یک طرحی است که همه عرصه ها را فرا می گیرند، یک درگیری بزرگ و همه جانبه پیدا می شود که یک بخش آن قتال است؛ نه اینکه این درگیری به قتال ختم می شود؛ بلکه آنقدر ادامه پیدا می کند که بساط دین باطل جمع بشود.

 

صلح پایدار در سایه حذف باطل

 

ما قائل به صلح هستیم ولی صلح پایدار که بعد از یک جنگ و جهاد پایدار است و تا این جهاد پایدار را پشت سر نگذارید و جبهه باطل را حذف نکنید، صلح پایدار در عالم برقرار نمی شود. ساده لوحی و سطحی نگری است که بگوییم: ما هم طرفدار صلحیم؛ زیرا باید فتنه را جمع کنید تا صلح واقع بشود. اگر مردم حول یک اله جمع شدند و توحید حاکم شد؛ صلح مطلق واقع می شود. در بهشت هیچ دو نفری با هم منازعه ندارند. اما اگر توحید نبود یک طرف هم باطل است که با هم جمع نمی شوند. فرض کنیم بساط توحید جمع بشود که نشدنی است؛ و کفر حاکم بشود، دائماً دعوا خواهد بود. خیال نکنیم صحنه را ترک کردن صلح می شود؛ بلکه بین خودشان هم دعوا می شود. آنچه که می تواند دعوا را حل بکند اله واحد است. وقتی آلهه متعدد شدند قرآن می فرماید که «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى»(حشر/14)، به ظاهر یک جبهه هستند؛ اما بت پرستها با هم صلحی ندارند و نفسها با هم جمع نمی شوند. مگر جنگ اول و دوم جهان را ما مسلمان ها یا مسیحی ها راه انداختیم؟! همین هایی که منکر اصل خدا و پیغمبر و ادیان بودند سر دعوای تقسیم منابع دنیا با هم جنگیدند و اقلاً پنجاه میلیون آدم کشته و ده ها میلیون نفر مجروح شدند و صدها میلیون هم آواره شدند. اگر ما نزاع را رها کردیم و گفتیم بر سر دین خدا نجنگید، صلح نمی شود زیرا سر بت پرستی دعوا می شود. صلح یک راه دارد و آن هم اینکه یک اله حاکم باشد. اگر به آن رشته معتصم شدید، همه تفرق ها جمع می شود؛ لذا در بهشت نزاع نیست ولی قرآن وقتی جهنم را توضیح می دهد دائماً با هم دعوا دارند و با هم کنار نمی آیند.

 

ما هم قائل به صلح هستیم اما باید از یک جنگ طولانی عبور کنیم و اصلاً جای کوتاه آمدن نیست. آنها هرچه گفتند، بدانید که یک شری در آن است. آنها برای این که شما را فریب بدهند حق و باطل را قاطی می کنند؛ لذا یکی دیگر از سنت ها سنت تفکیک است. آنجایی هم که حق و باطل را قاطی می کنند دنبال حق نیستند که بلکه می خواهند باطل را در لباس حق به خورد ما بدهند. ذره ای نباید به آنها اعتماد کرد و حتی حقش را هم نباید قبول کنیم؛ چون کنار حقش می خواهد باطلش را به خورد ما بدهد. «وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ إ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى»(6) حق و باطل را قاطی می کنند و شیطان مسلط می شود. به دروغ حرف از حقوق بشر می گویند، پس پنجاه میلیون کشته در جنگ جهانی را چه کسی از دم تیغ گذرانده است؟! شما حق وتو برای خودتان قائل شدید و بعد حرف از حق متساوی بشر می زنید. چرا دروغ می گویید؟! کدام سفیهی است که این را نفهمد. چرا این غربزده ها خودشان را به خواب می زنند و خیال می کنند همه مثل خودشان سفیه هستند؛ در حالی که خودشان همیشه نگاه عاقل اندر سفیه به ما می کنند و می گویند شما سواد ندارید و بلد نیستید با دنیا حرف بزنید.

 

این جنگ و جهاد همه جانبه است و فقط قتال نیست؛ یعنی در عرصه اقتصاد و سیاست و فرهنگ هم باید بجنگیم و اتفاقاً خیلی وقتها عرصه های جنگ فرهنگی جنگ نرمی است که بسترهای جنگ نظامی را حل می کند و از درون سنگرهای ما را فتح می کنند. آنجایی که حرف حق می زنند به حرف حقشان گوش ندهید چون حق را می گویند که باطل را حاکم کنند و دنبال حق نیستند. آیا شما باورتان می آید که غربی ها دنبال حقوق بشرند. کدام حقوق بشر، چه کسی سیاه پوست ها را به اسم بَرده بُرده و سرخ پوستها را نابوده کرده است؟! یک مشت آدم ساده لوح بروند آنجا و بگویند: در آنجا عدالت و صدق است! پس این دروغ های بزرگ را چه کسی به بشر گفته است؟! ما 4 میلیون تلفات نفوس در جنگ اول جهانی در ایران داشتیم در حالی که وسط جنگ نبودیم. قحطی مصنوعی درست کردند و امکانات ما را بردند و گندم ما را آتش زدند که مردم ما به خاطر یک لقمه نان از گرسنگی مردند. همین هایی که می گویند ما طرفدار بشر و انسانیت هستیم این کار را کردند.

 

حضرت یک درگیری عظیم و همه جانبه ای را با ابلیس و جبهه اش شروع کردند و ما هم باید در آن درگیری وارد بشویم و الا در جهاز هاضمه آنها هضم می شویم و از جبهه حضرت بیرون می رویم. حضرت دست از درگیری بر نمی دارند. در جهاد کبیر رکون و اطاعت نیست بلکه قتال است و این هر سه با هم هستند و تا در این معرکه ما غالب نشویم اصلاً صلح یک توهم است. از آن طرف هم اگر ما خودمان را کنار بکشیم، سر دنیا جنگ می شود. با وجود آلهه متعدده نزاع قطعی است و فقط توحید محور رفع نزاع است. بهشتی ها با هم جنگ ندارند؛ بلکه جهنمی ها با هم جنگ دارند و بین بهشتی ها و جهنمی ها هم نزاع است. نه نزاع بهشتی ها و جهنمی ها تمام می شود و نه نزاع جهنمی ها با هم؛ و این نزاع مستمر است.

السلام علیک یا اباعبدالله.

 

--------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص: 202

(2) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 48

(3) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 26

(4) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 572

(5) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 66

(6) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 88








آنچه پیش رو دارید ششمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.آنچه پیش رو دارید هفتمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند مبحث اخلاق در جوامع روایی ما با عنوان ایمان و کفر مطرح شده است. حقیقت ایمان حب و بغض و تولی و تبری بر محور امام علیه السلام است. تمام صفات کریمه از حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان خدای متعال منشا می شود. صفات رذیله هم از استکبار و دشمنی شیطان و طواغیت نسبت به خدای متعال است. باطل برای آنکه مطرود نباشد همواره با حق آمیختگی دارد که تفکیک این آمیختگی به دست امام اتفاق می افتد.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع دو دوران در طرح عظیم نبی اکرم /جلسه نهم


تدابیر نبی اکرم در دوران درگیری حق و باطل / سختیهای دوران اول ظهور برای جبهه مومنین / لوازم همراهی با امام چیست ؟


گروه معارف - رجانیوز :  امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است.آنچه پیش رو دارید نهمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند طرح عظیم نبی اکرم دو دوران دارد: یکی دوران قبل از پیروزی است و دیگری که دوران بعد از پیروزی و غلبه حضرت است. دوران قبل پیروزی دوران سختی است زیرا دشمنان حضرت در این دوران غلبه ظاهری دارند. شرط همراهی با این طرح عظیم آن است که انسان همه قوای خود و از جمله عقل و قلب و رای خود را تابع و تسلیم امام کند که در این صورت می تواند در دوران بعدی نیز با حضرت همراهی کند.

 

دو دوران در طرح عظیم نبی اکرم و شروط همراهی انسان با حضرت در هر دو دوران

 

تدابیر نبی اکرم در دوران درگیری حق و باطل

 

اعوذبالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذبالله ان یحضرونی ان الله هو السمیع العلیم. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119)، آن همراهی که باید با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان در این عالم اتفاق بیافتد همراهی در آن طرح عظیمی است که برای اداره عالم دارند. از واضحات این طرح عظیم این است که دو دوران دارد: یک دوران که از آن به دوران خدنه تعبیر می شود دورانی است که کار هنوز به پیروزی نرسیده، و تدبیری در حال اتفاق است که عالم به سمت آن نقطه مطلوب حرکت بکند. مرحله دوم طرح بعد از پیروزی و تحقق آن هدف است که آغاز تحقق کامل آن است؛ یعنی قبل از دوران پیروزی دورانی نیست که این طرح به نحو کامل محقق بشود.

 

در این دوران که دوران درگیری و جهاد کبیر است تدابیری است؛ از جمله عدم رکون و همراهی نکردن و متمایل نشدن به جبهه دشمن و تبری از آن و درگیری و عدم متابعت است که خود عدم متابعت، عامل درگیری بزرگ و قتال و جهاد کبیر است. در این مرحله امت باید وارد یک جهاد و مبارزه ای با شیطان و نفس بشوند تا بتوانند بستر را برای همراهی با وجود مقدس معصوم فراهم بکنند. مأموریت ما در همراهی، جهاد اکبر است. یکی از سنتهای این دوران هم سنت تفکیک است که حضرت باید با تدبیر خودشان و با بینات، آن باطلی که با حق آمیخته شده و از طریق اختلاط با حق راه را برای پیشرفت خودش هموار می کند، جدا و تفکیک کند. اینها سنت هایی است که در این دوران وجود دارد.

 

طرح و برنامه نبی اکرم در دوران غلبه و ظهور

 

بعد از این که پیروزی و غلبه محقق شد، دوران عدم رکون و جهاد کبیر تمام می شود و دوران [اجرای] برنامه ای است که باید برای تحقق بندگی خدای متعال در عالم اتفاق بیافتد که دوران غلبه و ظهور و پیروزی است؛ و طرح آن دوران کاملاً متفاوت است. در آن دوران «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(حجر/38) یعنی آن روزی که خدای متعال تا آن روز به شیطان مهلت داده بود فرا رسیده و بساط شیطان جمع شده است و مهلت تمام می شود و برای امت اسلامی و مومنینی که پیرو حضرت و اهل بیت هستند و برای انبیاء یک دوران جدیدی شروع می شود؛ لذا انبیاء و مومنین کامل به عالم دنیا بر می گردند. در این دوران که یک مرحله جدید از آن طرح است، به فرموده قرآن «یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا»(نور/55) است؛ یعنی هیچ شرکی نیست و اخلاص کامل است. موانعی که بر سر راه توحید بود برداشته شده و بندگی و پرستش خدای متعال به نحو کامل محقق شده و هرکجا نگاه بکنید توحید است. اینها همه در دوران ظهور است. بعد از آن دوران رجعت و قیامت است که وارد بهشت می شوند و آن مرحله کامل تر می شود. سراسر بهشت وادی توحید است و البته یک آداب خاصی هم دارد.

 

ارکان همراهی با نبی اکرم

 

دوران قبل از پیروزی دوران تقیه و دوران درگیری است و باید آرام آرام جامعه مومنین را از این فضا عبور داد، تا کاملاً بر این فضا غالب بشوند. برنامه ما در همراهی با حضرت در این دوران ارکان متعددی دارد. اول این است که ما باید به یک وسعت و بزرگی و شرح صدری برسیم که بتوانیم این طرح عظیم را بفهمیم. حضرت برنامه با عظمتی را می خواهند انجام بدهند و اگر درک ما از آن کار عظیم، درک کوچکی باشد، با آن همراه نخواهیم شد و نمی توانیم در آن نقشه بزرگ عمل بکنیم. بنابراین رکن اول این است که انسان به یک وسعتی برسد. محور این طرح با عظمت وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هستند که زوایا و اسرار این طرح بر آنها واضح و آشکار است؛ گرچه ممکن است ما تا آخر هم یک اعماقی از این طرح را نفهمیم و برای ما همیشه مخفی بماند که مثلاً خدای متعال چه می کند و وجود مقدس نبی اکرم در این عوالم چه تدبیری دارند؛ به طوری که لایه هایی از این آیه قرآن که اقدام و برنامه وجود مقدس نبی اکرم در این عالم و عوالم است حتماً الی الابد برای ما مستور می ماند و هیچ وقت باز نمی شود.

 

جنان و پرده و حجاب هایی از این کتاب مکنون هیچ وقت باز نخواهد شد؛ زیرا یک قسمتی از قرآن فقط مختص به خدای متعال و امنای الهی و اهل راسخون در علم است و شخص دیگر اصلاً در آن راه پیدا نمی کند و البته لزومی هم ندارد به آن گنجینه اسرار راه پیدا کنند؛ ولی بالاخره ما را هم دعوت کردند و این قرآن ما را هم مخاطب قرار می دهد و وجود مقدس نبی اکرم می خواهند ما را سیر بدهند و به فرموده قرآن «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»(ابراهیم/1)

سیر با قرآن در بیرون وجود ما نیست؛ بلکه باید مقامات قرآن در ما محقق بشود و ما در مقامات وجودی قرآن سیر کنیم. بنابراین یک لایه هایی از این برنامه عظیم برای ما باید باز بشود و ما وسعت طرح حضرت را بفهمیم. هرچه هم جلوتر برویم دامنه فهم ما از این طرح عظیم بزرگتر می شود. خلاصه شرح همراهی این است که آن کسی که نمی تواند وسعت این کار را درک بکند برای یک هدف دیگری در عالم کار می کند و دنبال کار و هدف حضرت نیست. باید آن وسعت درک بشود و ما شرح صدر پیدا بکنیم.

 

در قرآن به حضرت می گویند «فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا»(معارج/5)؛ «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11)؛ «وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّـهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ»(یونس/109)؛ یعنی یک فرصت کوتاهی به آنها بده و صبر کن تا آن مرحله ای که حکم الهی واقع بشود و کار تمام شود؛ این مهلت کوتاه تا ظهور است. مثل داستان موسای کلیم که خدای متعال یک جایی به موسای کلیم اجازه داد و تا قبل آن باید صبر می کرد؛ و ظاهراً کار خود حضرت موسای کلیم بود و قبل از آن مأذون نبود. به ایشان امر شد که دریا را بشکاف و باز بگذار تا وقتی لشکر فرعون بیایند و بعد دریا را به هم بزن. موسای کلیم باذن الله این کار را کرد ولی [صبر کرد] تا مرحله ای که آن حکم الهی صادر شود و وقتی حکم الهی آمد، موسای کلیم کار را تمام کرد.

 

اهل بیت علیهم السلام؛ اعظم وسائل الهی در انجام امورات عالم

 

در خصوص عالم هم باذن الله تبارک و تعالی کار در دست وجود مقدس امام و خلیفه الله است و آخر کار هم خود حضرت باذن الله کار را تمام می کنند. وقتی کار سخت می شود و حضرت سر به سجده می گذارند و می فرمایند «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»(نمل/62) خدای متعال به حضرت حکم صادر می کند و وقتی حکم الهی آمد حضرت کار را تمام می کنند. حضرت، صاحب همه علوم الهی و اسماء حسنی است و آنچه در خصوص حضرت آدم است که قرآن می فرماید «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»(بقره/31) یک گوشه ای از علم امام است؛ همه آن علوم و هفتاد و دو حرف علم در محضر امام است.

 

اعظم وسیله ای که خدای متعال به وسیله آن کار را انجام می دهد وجود مقدس امام زمان است. یک فراز از صلوات حرم سیدالشهداء علیه السلام این است که خدا هیچ وسیله ای اعظم از شما ندارد. عالم به سمت اصلاح می رود و آن کلمه ای که عالم با آن اصلاح می شود خود امام علیه السلام است. منتها امام منتظرند تا حکم خدای متعال صادر بشود. وقتی حکم صادر شد، امام است که عالم را اصلاح می کند یعنی خدای متعال به وسیله امام کار را اصلاح می کند و اصلاً نسبت امام با خدای متعال همین است. «وَ أَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْل»(1)، یعنی برپا کردن و اظهار عدل صنع خداست ولی این فعل الهی به وسیله امام واقع می شود. امام در یک مقامی است که این فعل با عظمت به وسیله امام علیه السلام واقع می شود. اقامه ظهور، فعل الهی است که به وسیله امام واقع می شود. ظهور با همه وسعتی که دارد فعل امام زمان است؛ منتها در واقع فعل خداست که به وسیله امام زمان علیه السلام انجام می شود. همه اتفاقاتی که می افتد فعل حضرت است. وقتی حکم می رسد، حضرت از آن ظرفیتی که خدای متعال به ایشان داده استفاده می کند.

 

معصوم این طرح با عظمت را می بیند و پای این طرح با عظمت هم صبر می کند و این طرح را به انجام می رساند. یک قدم برای همراهی از جانب ما این است که باید وسعت طرح را بفهمیم و دنبال دولت مستعجل نباشیم و خیال نکنیم که کار باید در غیر وقت خودش واقع بشود. در دعای عصر غیبت امام زمان علیه السلام یک جمله ای هست که می فرمایند «صَبِّرْنِی عَلَى ذَلِکَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْت»(2) خدای متعال، به من یک صبری بده که نخواهم حادثه ها را جابه جا بکنم؛ زیرا حادثه ها دقیقاً در زمان خودش و براساس مشیت و با برنامه الهی و با برنامه ای که حضرت برای تحقق آن اعلام می کنند در سرفصل های خودش واقع می شود؛ و اصلاً جای عجله و شتاب نیست که ما بخواهیم این کار با عظمت را جلو بیاندازیم. این کار در مراحل خودش با تدبیری که حضرت حق دارند و با فعل و تحمل و پایداری امام علیه السلام تمام می شود. وقتی اذن به حضرت داده می شود، کار را جلو می برند. ما باید این وسعت را بفهمیم و اگر بخواهیم در نگاه کوچک عمل کنیم به هیچ وجه همراه آن طرح عمل نمی کنیم؛ بلکه یک کار دیگری در عالم انجام می دهیم و یک مقصد دیگری را دنبال می کنیم. آن مقصد با عظمت باید فهم بشود و ما باید بتوانیم مراحل آن طرح را بفهمیم و به یک نقطه ای برسیم. وجود مقدس نبی اکرم محیط هستند و مراحل طرح را نه تنها دور بلکه نزدیک می بینند؛ یعنی در نگاه حضرت این مراحل کاملاً نزدیک و در حد یک مهلت کوتاه است و برای ایشان به فرموده قرآن حقیقتاً «مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) است. ما هم اگر توانستیم در آن افق به عالم نگاه کنیم، این فاصله ها کوتاه می شود.

 

تحول معرفتی برای کار و زمینه سازی ظهور

 

خدای متعال به ما می فرماید «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»(قمر/1)؛ «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»(هود/81)؛ «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَ نَرَاهُ قَرِیبًا»(معارج/6-7) ما باید ظهور و قیامت را نزدیک ببینیم و این طور نباشد که «کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(حدید/16) مثل اهل کتاب مدت در نگاهشان طولانی شد و به قساوت قلب رسیدند و نمی توانند برای آن دوران کار بکنند؛ بلکه باید آن فاصله ها کوتاه بشود و انسان آن دوران ها را نزدیک ببیند. انسان اگر واقعاً قیامت را دور دید، نمی تواند برای قیامت کار بکند. اگر مرگ را دور دید، برای بعد از مرگ نمی تواند کار بکند. اگر ظهور را دور دید نمی تواند برای ظهور کار بکند. در ادامه آیه خدای متعال می فرماید «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17)، بدانید که خدای متعال زمین را زنده می کند و این زمین در دست کفار نمی ماند؛ زیرا تا وقتی در دست کفار است، مرده است؛ اما وقتی از دست کفار بیرون آید، حیات الهی در عالم دمیده می شود و عالم زنده می شود. شما باید این دوران را نزدیک ببینید و الا نمی توانید برای آن کار کنید. این نزدیک دیدن هم به معنای این است که یک تحولی در معرفت ما پیدا بشود و ما از یک افق بالاتری به عالم نگاه بکنیم.

 

از آن افق فاصله ها کوتاه می شود؛ اما اگر از افق پایین خودمان به عالم نگاه کردیم فاصله ها خیلی دور است. ما وقتی سوار بر مرکب ها می شویم و بالا می رویم و از آن افق نگاه می کنیم، فاصله شهرهایی که از هم دور هستند، خیلی نزدیک به هم دیده می شوند. ما باید افق نگاهمان به عالم عوض شود و رفعت پیدا کنیم. برای آدمی که بزرگ شده فاصله ها کوتاه می شود و لذا می تواند برای اهداف بزرگ و زمان های دور کار بکند ولی انسان اگر بزرگ نشود برای سال آینده اش هم نمی تواند کار بکند. آدم های بزرگ طرح پنجاه ساله دارند و برای پنجاه سال بعد کار می کنند؛ آنهایی که بزرگترند طرح هزارساله دارند.

 

انبیاء الهی برای ظهور کار می کردند و از همه آنها هم پیمان گرفته شده که در مسیر ظهور کار کنند و به آنها گفته شده که عجله هم نکنید شما بذر را می پاشید، حاصل ومیوه آن در دوران ظهور برداشت می شود. بنابراین کارکردن در این طرح بزرگ احتیاج به یک تحول معرفتی دارد که افق دیدمان وسعت پیدا کند و بزرگتر بشویم و از این محدوده ها بیرون بیاییم با یک دید دیگری به عالم نگاه بکنیم که در آن صورت خیلی راه ها نزدیک می شود و این فاصله های دور و وسعت هایی که نمی گذارد ما در این طرح مشارکت کنیم، از بین می رود.

 

علت این که این طرح با ما هم در میان گذاشته می شود گرچه که آفاقی از این طرح مربوط به ما نیست اما به خاطر این است که ما بزرگ شویم و وسعت پیدا کنیم. وقتی به امام رسیدیم، منظری را برای ما باز می کنند و از آن افقی که امام به عالم نگاه می کند ما هم به عالم نگاه می کنیم و می توانیم برای ظهور کار کنیم؛ ولو این که ما نباشیم و ظهور قرنها بعد اتفاق افتد؛ کما این که اصحاب سیدالشهداء هم برای ظهور و رجعت کار می کردند.

 

در روایت است که آن نامه سر به مهری که مخصوص به حضرت سیدالشهداء بود را وقتی باز کردند ظاهراً برنامه خود را به اصحاب هم گفتند و فرمودند که این برنامه دو قسمت دارد و کار ما تمام نمی شود. ما در رجعت دوباره بر می گردیم؛ و اینها هم به یک وسعتی می رسند که می توانند برای رجعت اقدام بکنند؛ گرچه می دانند که ممکن است قرن ها طول بکشد تا این کار به ثمر بنشیند. خیلی آدم باید بزرگ بشود که بتواند برای قرن ها بعد کار بکند؛ مثلاً کتابی بنویسد که می داند قرن ها خوانده نمی شود یا راهی را باز می کند که صدها سال طول می کشد تا این راه به نتیجه برسد. آدمی که به وسعت رسیده فاصله ها در نگاهش کوتاه می شود و می تواند برای فاصله های دور کار و اقدام های بزرگ کند. پس اولین شرط همراهی ما همین است که ما باید نگاهمان واسع شود و آن طرح بزرگ را ببینیم و از منظر امام به عالم نگاه بکنیم. به اندازه ای که افق دیدمان بزرگ می شود می توانیم در این کار بزرگ همراه بشویم.

 

سختیهای دوران اول ظهور برای جبهه مومنین

 

در دوران اول یک سختی هایی است که به حسب ظاهر خیلی طولانی است؛ مثلاً در این دوران خدای متعال دست کفار را باز گذاشته و به شیطان اذن و اجازه داده و تا یک روز معینی به شیطان مهلت داده و براساس مشیت او را امداد می کند و به حسب ظاهر یک قدرت و امکاناتی در عالم به دست می آورد. در این دوران تا قبل از ظهور به حسب ظاهر در لایه رویین که آدم نتوانسته باطن کار را ببیند، دست ما در این طرف خالی و دست آن طرف پر است.

 

این مهلت و به حسب ظاهر امکانات وسیعی که خدای متعال به ابلیس می دهد تا حدی است که همه عرصه های عالم گویا جولانگاه آنها می شود و به فرموده روایات «کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»(3) طرح و شیطنت ابلیس در همه این زوایا حضور پیدا می کند و عالم مملو از جور می شود و هر کجا را نگاه می کنی شیطان تاریک کرده و به حسب ظاهر طرح جبهه مقابل حضرت رو به پیش است و قدم به قدم پیش می رود و به مقصدشان نزدیک تر می شوند و در این مهلت محدود به قله خودشان یعنی همانجایی که ولایتشان گسترش پیدا می کند و همه فضا را تاریک می کند، می رسند.

 

کسی که آن طرح بزرگ را نمی بیند و نگاهش کوچک است مقهور طرح شیطان می شود ولو این که بداند این طرح باطل است و بخواهد همراه حضرت حرکت کند؛ اما چون آن افق های بزرگ را نمی بیند نمی تواند قدم های بزرگ بردارد و از این طرح رد بشود. همیشه پشت این طرح می ماند و احساس می کند یک دورانی است که کاری نمی شود کرد؛ در حالی که در همه دوران ها می شود کار کرد؛ منتها اقدام هر دوران متناسب با خودش است. اگر آدم وسعت دید پیدا کرد و در این طرح عمل کرد، برای ظهور عمل می کند.

 

در روایات فرمودند که کسی که منتظر حقیقی است، مثل کسی است که در اردوگاه امام زمان ارواحنا فداه سلام الله علیه است؛ یک قدم جلوتر، مثل کسی است که در زیر خیمه حضرت است؛ یک قدم جلوتر مثل کسی است که در رکاب حضرت شمشیر می زند. این جبهه ای که حضرت گشودند یک جبهه طولانی و ممتد است؛ که البته از دوران هدنه هم عبور می کند که به حسب ظاهر آنها غالب هستند و همه چیز در اختیار آنهاست. در طول تاریخ فی الجمله همینطور بوده و باید به نقطه قله خودشان که در آخر الزمان است برسند و از آن نقطه هم عبور کنند. در این شرایط، عالم دست آنهاست و زمان آن هم خیلی هم طول می کشد. الان چهارده قرن از صدر اسلام و قرن ها از دوره انبیاء گذشته است. چطور می شود انسان این دوران تاریکی ها را ببیند و بتواند این فضا و بستر را تحمل بکند.

 

قرآن با لسان های مختلف به ما هشدار می دهد و می فرماید «وَ لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَى»(طه/131) اصلاً چشم و نگاه سرتان و نگاه دلتان را پشت سر آن شکوفه های دنیایی که به گروه های مختلف از اهل کفر دادیم، امتداد ندهید؛ که اگر نگاهتان امتداد پیدا کرد دلتان هم می رود و مستهلک و تحقیر می شوید و در نتیجه دنباله روی می کنید. اینها امتحان و ابتلاء و فتنه آنهاست. برای شما یک روزی بهتری در نظر گرفتیم.

 

خدای متعال به پیامبر گرامی در سوره والضحی می فرماید «والضُّحَى * وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَی»(ضحی/1-3) و البته به گمان من صحبت با امت است اما می فرماید که قسم به ضحی؛ آن موقعی که آفتاب بالا می آید و نورش فراگیر می شود. ضحی آن زمانی است که خورشید به آسمان می آید و آرام آرام نور آن گسترش پیدا می کند و همه جا کاملاً روشن می شود. قسم به آن موقع که خورشید نورش کاملاً در عالم پخش می شود و قسم آن موقعی که آرام آرام شب تاریک می شود و تاریکی آن سیطره پیدا می کند که خدای متعال هرگز تو را رها و به تو غضب نکرده است؛ زیرا این توهم شده بود که خدای متعال به پیغمبرش غضب و او را رها کرده است.

پیامبر با بشارت «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» آمدند یعنی اگر موحد بشوید به فلاح می رسید. اینها خیال کردند تفلحوا یعنی زود سفره دنیایتان مثل سفره اهل کفر آباد می شود؛ در حالی که اصلاً بنا نیست سفره ما مثل سفره آنها باشد. ما در بهشت هم برویم سفره مان مثل سفره آنها نیست سفره آنها زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا است. این ها رزق مومن و رزق بهشتی ها نیست. رزق بهشتی ها رزق دیگری است و آنهایی که این امر را نمی فهمیدند نمی توانستند صبر و پایداری بکنند و به ذهنشان می آمد که پیغمبر گفتند که ما پیروز می شویم پس این همه سختی چیست؛ و کم کم به ذهنشان آمد که خدای متعال پیامبر را وسط میدان فرستاد و او را رها کرد و یا کاری از حضرت سر زده که خدای متعال به ایشان غضب کرده است و الا چرا ما این همه گرفتار باشیم و کفار و قریش این همه موفق بوده و دستشان پر است؛ اما اصحاب صفه باید با یک لباس به صورت مشترک نماز بخوانند و حتی گاهی خانم ها هر دو نفر یک چادر برای نماز داشتند؛ و در میدان جنگ گاهی دو نفر در روز به اندازه یک نفر سهم داشتند. کم کم به ذهنشان رسید که پیغمبر رها شده و در این میدان ما اصلاً به حق نیستیم.

 

در جنگ احد همین حرف را به صراحت می گفتند «لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا»(آل عمران/154) اگر ما بر حق بودیم نباید کشته و مجروح بدهیم؛ اما چرا قریش پیروز می شود. آنها خیال می کردند جبهه حق بدون هزینه باید زود به پیروزی برسد. این همان نگاه محدود است. اگر کسی آن نگاه واسع را پیدا کرد و طرح را دید، می فهمد که مومنین یک دوران سختی دارند شاید هزار یا چند هزار سال و از دوران انبیاء تا کنون طول بکشد و فراعنه حاکم باشند. باید بکشند و کشته بشوند و سختی ها و محاصره اقتصادی دشمن را تحمل کنند؛ چون دوران مهلت شیطان است و به آن اجازه دادند. معصوم هم این طرح بزرگ را می داند و هیچ وقت نابجا تصرف نمی کند. اینطور نیست که جبهه دشمن آنجایی که تصرف می کند بیرون از محیط و نقشه نبی اکرم باشد؛ بلکه به آن مهلت دادند و حضرت هم طرح او را در طرح خودشان گم می کنند و جامعه را از وسط برنامه آنها عبور می دهند. اگر کسی این را نفهمد، خیال می کند خدای متعال به پیامبر غضب کرده است،

معنای دوم سوره ضحی این است که این عالم یک شب تاریک و یک ضحایی دارد. سوره شمس می فرماید که «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا»(شمس/1) ضحی آن موقعی است که آفتاب نبوت نبی اکرم و امیرالمومنین بالا می آید و همه عالم را روشن می کند ما الان در شب تاریک آن ضحی هستیم؛ ولی انسان همین که شب تاریک شد نباید بگوید که خدا من را رها کرده است؛ بلکه یک ضحی و صبح روشنی هم خواهد بود.

 

«وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى* وَ لَلْـآخِرَةُ خَیْــرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَى»(ضحی/2-4) خدای متعال به پیامبر می فرماید آنچه که برای شما در نظر گرفتیم خیلی از این ها بهتر است. الآخره اینجا مقصود رجعت است. آنقدر طرح بزرگ که به حضرت می گویند: شما یک صبح روشن و رجعتی دارید. ما نه به شما غضب و نه رها کردیم در واقع خدای متعال با امت حرف می زند و یک افق دیگری پیش روی ما باز می کند و می فرماید چشمتان را به این نزدیک ها ندوزید و نزدیک بین نباشید؛ بلکه افق های دور را ببینید.

 

رزق خیر خدا برای جبهه مومنین در دوران ظهور و قیامت

 

«وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»(ضحی/5)؛ خدای متعال به حضرت خطاب می کند که چرا نگران امتت هستی؛ این متاع دنیایی که به آنها دادیم مهم نیست. یک رجعتی برای شما و امت شما در نظر گرفتیم؛ وقتی ظهور می شود یک عالم دیگری خواهد بود که اصلاً از جنس این عالم نیست. قواعد عوض می شود و مثل این قواعد نخواهد بود؛ و از آن بالاتر، آنقدر در قیامت به شما و امت شما می بخشیم که حد ندارد تا راضی بشوی.

 

بنابراین، این همراهی منوط به این است که ما مراحل این طرح عظیم را ببینیم. در این مرحله اگر کسی بخواهد همراه بشود، باید بداند که مرحله سختی ها مرحله عبور است و یک آینده بسیار روشنی در راه است. خدای متعال به شیطان و دستگاه باطل مهلت داده است. آنچه که آنها می چینند چیزی جز ثمرات دنیا نیست. قرآن می فرماید «مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ»(شوری/20)، از متاع دنیا به آنها می دهیم؛ اما از آخرت خبری نیست. خدای متعال به آنها متاعی داده و به ما می گوید که اصلاً چشمتان را به متاع دنیا ندهید زیرا به درد شما نمی خورد این سفره را من برای شما پهن نکردم. برای شما سفره دیگری در نظر گرفتم که رزق دوران ظهور و دوران رجعت و رزق قیامت است؛ که یک سفره بزرگتری است که باطن همین دوران است؛ یعنی کسی که در همین دوران خودش را به جبهه حضرت ملحق کند، به فرموده قرآن «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ»(مطففین/22)؛ یعنی الان هم وسط بهشت قرار می گیرد. این سفره الان هم برای ابرار پهن است.

 

«وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ لَدَیْکَ»(4) همه حمدهای زیارت امین الله برای جبهه مومنین است؛ یعنی حتی در دوران قبل از پیروزی، سفره ها پهن است و مائده های آسمانی آماده است. اگر انسان چشمش را از این رزقها برداشت، یک رزق های بهتری هست که چشم دلش به آن رزقها باز می شود. در باطن همین عالم اولیاء خدا الان غرق نعمت هستند. در قیامت هم یک فضای دیگری است که برای آنها حاکم می شود.

 

شرط همراهی ما برای گذر از این دوران وسعت است و اینکه این ظاهرها را نبینیم. شرط همراهی این است که وقتی خدای متعال سفره ای برای آنها پهن کرد ما نگاهمان را به آن سفره ندوزیم، شک و حیرت نکنیم و بدانیم که اینها چیز اندکی است.

 

«قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ»(نساء/77) کل این متاع از نظر قرآن قلیل است و هرچه که در دنیا است و همه آن چیزی که به همه کفار داده شده نباید دل مومن را مشغول و نگاه مومن را به سمت خودش جلب کند. مومن حتی حق نگاه کردن ندارد؛ البته یک موقع آدم نگاهش به دستگاه کفار می افتد اما چشمش را فرو می خواباند. قرآن می فرماید «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(نور/30)؛ یعنی مومن از آنچه به کفار دادند غض بصر می کند؛ ولی یک موقع نگاهش را امتداد می دهد و در این امتداد است که دل انسان می رود و تحقیر می شود و از این طرح باز می ماند و به سمت آن طرح می رود.

 

دو معیت با امام در طرح عظیم نبی اکرم (ص)

 

بنابراین دو دوران وجود دارد و ما در هر دو مرحله باید معیت داشته باشیم و نمی شود بگوییم ما به این دوران کار نداریم و وقتی پیروز شدند به جبهه حضرت می رویم. کسی که از مسیر این دوران عبور نمی کند در دوران پیروزی اصلاً حضور ندارد. در رجعت مومنین کامل بر می گردند و اینطور نیست که هر کسی بتواند در آن دوران همراه بشود؛ لذا در معارف ما و بخصوص در زیارات از دو معیت بحث می شود. «فَمَعَکُمْ مَعَکُم»(5)؛ البته در معنای دیگری ما یک معیت ظاهری و یک معیت باطنی داریم. ممکن است انسان در ظاهر کنار امام باشد اما قوای باطنی و قلبش با امام و در محضر امام نیست؛ در حالی که جسمش با امام است. این معیت به درد نمی خورد. انسان باید هم در ظاهر و هم در باطن با امام باشد و الا اینکه قلبش در جبهه معاویه و شیطان باشد و بدنش کنار امیرالمومنین باشد، داستان خوارج است و این معیت گرهی را باز نمی کند. یک معنای دیگر این معیت این است که در هر دو دوران ما باید کنار امام بایستیم. اگر کسی در این دوران نتوانست بفهمد که امام چه می کند و خیال کرد که امام مغلوب است یا العیاذ بالله امام خوابشان برده یا خدای متعال به امام غضب کرده و به طرح امام جواب نداده و از آن طرح امام دست برداشته و رها کرده است، نمی تواند همراهی بکند. باید احساس کند این طرح رو به جلو می رود و امام کاملاً مسلط هستند و جهان را به سمت ظهور و به سمت قیامت و آن هدف پیش می برند و به فرموده قرآن «وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»(آل عمران/139)؛ یعنی طرح امام طرح غالب و مسلط است و در متن عالم پیش می رود.

 

انسان باید بفهمد که برنامه الهی در حال به نتیجه رسیدن است؛ ولو در این برنامه یک مهلت و امدی هم به شیطان و قوا و جنود شیطان با همه وسعت ظاهری که دارد، در عالم بدهند. نه طرح پیامبر شکست خورده و نه خدای متعال پیامبر را رها کرده و نه حضرت از طرح الهی فاصله گرفتند. نبی اکرم وسط میدان و محور طرح است و این طرح شکست خورده و رها شده نیست بلکه به طرف هدف پیش می رود. چنین انسانی می تواند در کنار حضرت بایستد و این همراهی منتهی به همراهی در دوران ظهور می شود. هم در دوران غیبت و هم در دوران هدنه که به حسب ظاهر حضرت در پس پرده کار می کنند و دیگران روی صحنه هستند، در واقع حضرت کار را جلو می برند.

 

لوازم همراهی با امام

 

این همراهی یک لوازمی دارد؛ از لوازم آن هم این است که به فرموده معصوم «فَقَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ أَمْرِی لَکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّة» یعنی اگر قلب انسان که میزان و ترازوی انسان است تسلیم امام نباشد و بخواهد یک جور دیگری ترازو کند، نمی تواند همراه امام باشد. مومن که نمی تواند رأی و طرح و برنامه نداشته باشد؛ اما باید رأیش تبع رأی امامش باشد و اگر نباشد نمی تواند همراه امام باشد. اگر آدم خودش مستقل می فهمد و برای خودش طرح در می اندازد دیگر چه احتیاجی به امام دارد؛ اما اگر انسان با امام نبود اولیات عالم و واضح ترین واضحات را نمی فهمد. همین عقل اگر از انبیاء جدا شد واضحات عالم را نمی فهمد. همین دستگاه های فلاسفه غیر الهی مگر فیلسوف و متفکر نیستند؛ مگر طرح فلسفی در نیانداختند و مگر طرح فلسفی شان زیربنای تمدن وسیع شیطانی نبود؛ اما وقتی عالم را تحلیل می کنند، می بینید که حتی واضحات عالم را نفهمیدند؛ نفهمیدند که خدا هست و ما هیچ کاره و او همه کاره است. عقل آدم بدون امام هیچ نمی فهمد، عقل اگر از امام جدا شود تحت ولایت شیطان می رود، قرآن می فرماید «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»(بقره/257) وقتی طاغوت بر عقلشان هم ولایت پیدا می کند با عقل شیطانی به اندازه یک کتابخانه شاید 500 هزارجلدی مباحث فلسفی دارند و با همان فلسفه خودشان عالم را اداره می کنند. امام [خمینی] می فرمودند: ما اگر کارخانه را ندیدیم مستوره و پارچه اش را دیدیم؛ محصول آن هزاران دانشگاه و آکادمی و مراکز اندیش ورزی و کتابخانه های بزرگ همین تمدن شیطانی است؛ اما آیا چیزی در آن می بینید؟

مهمترین جایی که باید تسلیم بشود عقل و قلب و رأی هستند که باید تبع بشود. بعد از آن است که انسان می تواند همه امکاناتش را در اختیار امام قرار بدهد. وقتی که انسان این دو قدم را برداشته باشد همه امکاناتش در مسیر امام آماده خرج کردن و صرف کردن است. ترازوی او تابع ترازوی امام باشد و فهمش دنبال فهم امام حرکت بکند و الا کسی که خودش ترازو می کند خودش هم نقشه می کشد کدام امکانات را خرج امام می تواند بکند.

 

در زیارت جامعه فرمودند: «حَتَّى یُحْیِیَ اللَّهُ دِینَهُ بِکُمْ وَ یَرُدَّکُمْ فِی أَیَّامِهِ وَ یُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ وَ یُمَکِّنَکُمْ فِی أَرْضِه» این آدم می تواند صبر کند تا دوران احیای دین فرا برسد و برای آن دوران کار بکند که خدای متعال زمین را در اختیار امام قرار می دهد و امام علیه السلام متمکن می شود؛ ولی اگر بخواهد با رأی خودش با قلب خودش کار بکند نمی تواند امکاناتش را در مسیر امام علیه السلام قرار بدهد.

 

در اذن دخول زیارت نامه حضرت ابالفضل سلام الله علیه این اوصاف ذکر و این توجه پیدا می شود که این آقا کیست «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَب»(6) یعنی اگر این چهار صفت پیدا نشود نمی تواند حضرت ابالفضل باشد. اگر بخواهی مقابل رأی امام رأی داشته باشی یا بخواهی در طرح امام شک کنی یا تصدیق نکنی، چطور می توانی فرمانده عاشورا بشوی، حضرت چطور در این طرح با عظمت فرماندهی ارواح را به شما واگذار بکند و بگوید: شما این لشکر را در عالم راه ببر. عظمت ایشان این بود که حضرت فقط فرمانده پیکرها نبودند؛ بلکه فرمانده ارواحی بودند که تا قیامت در لشکر امام حسین می آیند.

به اندازه ای که این اوصاف در انسان محقق می شود حضرت او را در میدان می آورند و پرده ها را کنار می زنند و برنامه خودشان را نشان می دهند و به او منصب می دهند؛ و چنانکه انبیاء و مومنین کامل هم اینطور بودند؛ حضرت به یک نقطه ای می رسند که به ایشان منصب دادند و در این صحنه فرمانده کل لشکر سیدالشهداء می شوند. لشکری که عالم را راه می برد و محور هدایت عالم است.

السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت سخنرانی : 

 

آیت الله میرباقری - 9.mp3 | دانلود فایل

 

-------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 409

(2) کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 512

(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 341

(4) کامل الزیارات، النص، ص: 40

(5) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 614

(6) کامل الزیارات، النص، ص: 256




مرتبط:

- سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 1 تا 3

- ادامه سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد