واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

چگونه با ناامیدی مبارزه کنیم

زمانی که احساسات منفی و ناامیدی در زندگی ما ایجاد می‌شوند می‌توانیم با آن مبارزه کنیم تا در زندگی ما را با مشکلات بعدی روبه‌رو نسازد.

خبرگزاری فارس: چگونه با ناامیدی مبارزه کنیم

در صورتی که با ناامیدی مواجه شدید، خواندن این مقاله برای شما بسیار مفید خواهد بود.

نکته مهم

به یاد داشته باشید که هرگز ناکامی‌های خود را در قالب عجز و ناتوانی یا خشم به نزدیکان خود نشان ندهید.

اخبار نا‌امیدکننده و اتفاقات بدی که می‌افتد تمام ذهن شما را درگیر می‌کند و اینجاست که این اتفاقات بد از شما مطالبه می‌کند و شما باید مقرری‌اش را بپردازید.

بنابراین، زمانهایی وجود دارد که شما به واسطه خبرهای بدی که ناگهان به شما می‌رسد احساس ناامیدی می‌کنید و تا حدودی این خبرها به شما القاء شده است که باعث شده که شما به این ناامیدی برسید، احساسی که منجر به ناامیدی در کار و ازدواج می‌شود و احساس بدی که به شما دست می‌دهد و این حقیقت است.

اما واقعیت این است که ذهن انسان‌ها کاملاً به این مسائل واکنش نشان می‌دهد بنابراین شرایط دشوار و سختی که یک فرد در آن قرار می‌گیرد تاحدودی می‌تواند مسیر غلبه بر آن را پیدا کند و بدرخشد.

درحقیقت شیوه‌‌ای که مغز ما طراحی شده است امکان ندارد که این غم و اندوه طولانی مدت ادامه یابد.

بعضی زمانها ما نیاز به تلنگر داریم یک یادآوری ملایم که به ما کمک می‌کند که با ناامیدی خودمان کنار بیاییم و این دقیقاً آن چیزی است که در این مقاله آورده شده است.

بنابراین، احساس ناامیدی با اخبار بد دم‌دست و ناگهانی به طریقی احساس ناامیدی را در خودتان و احساس ناامیدی در کار و احساس ناامیدی در ازدواج برگردانده و شما آن را در خود انباشته می‌کنید.

مقابله با ناامیدی

مقابله با هر ناامیدی که ممکن است در محیط کار، روابط اجتماعی با دوستان باشد تا حدودی از یک روش خاصی تبعیت می‌کند البته گام‌هایی که برای مقابله برداشته می‌شود بر اساس شرایطی که فرد در آن قرار گرفته است ناامیدی را تغییر خواهد داد اما این موضوع به شدت شرایط بستگی دارد و گرنه نحوه برخورد یکی است.

مراحلی که در زیر می‌آید نحوه غلبه بر یاس و ناامیدی را نشان می‌دهد.

گریه، ‌لطفا گریه کنید

به یک پستوی مخفی بروید (گریه کنید) فیلمی غم‌انگیز تماشا کنید خودتان را در حمامی محبوس کنید،‌ زیر دوش آب بروید و هر آنچه را که دوست دارید انجام دهید اما گریه کنید.

 گریه کردن به اشتباه علائم ضعف گفته شده است به ویژه جایی که مردان بیشتر نگران این مساله هستند.

گریه کردن مکانیزمی است که همه هیجانهای درونی را تخلیه می‌کند، همچنین تمام استرس ها و تنش‌ها را از شما دور می‌کند و احساس راحتی و سبکی می‌کنید.

بنابراین اگر اشکتان می‌خواهد سرازیر شود جلویش را نگیرید و بگذارید سرازیر شود. تنها زمانی که شما به ذهنتان اجازه خلاصی از سموم را می‌دهید قادر خواهید بود که گام‌های مورد نیاز برای خوب شدن و التیام را بردارید.

اتفاقات را بپذیرید

هر چیزی که برایتان اتفاق می‌افتد را بپذیرید، ‌بسیاری از افراد می‌خواهند از زیر بار احساسات غم‌انگیز شانه خالی کنند چرا که برای آنها دردناک است اما تنها پذیرفتن واقعیت است که آنها را آرام خواهد کرد.

اتفاق ناامیدکننده‌ای که در زندگی‌تان روی می‌دهد را بپذیرید.

اما چرا پذیرفتن اتفاقات زندگی برای مقابله با احساسات ناخوشایند ضروری است؟

زیرا در این صورت شما افکارتان آرام نخواهد شد و شما با افکارتان کنار نخواهید آمد.

افکار منفی و ناامید کننده در آینده با کمترین تحریکی اوج گرفته و حتی بیشتر از آنچه که شرایط ایجاب می کند،‌ منجر به آزار فرد می‌شود.

خودتان را متحول کنید

برخی از افراد وجود دارند که به شدت به عمق فاجعه می‌روند و آنقدر در غم خود فرو می‌روند که حاضر نیستند که از آن شرایط بیرون بیایند.

انسانها در دلسوزی به خویشتن و فاز «وای بر من» مستعد هستند. اما اگر این فاز نگذرد و اجازه داده شود که احساسات بد در زندگی روزمره شما مداخله کند، در نتیجه بر بهره‌وری و آرامش ذهن شما تاثیر خود را می‌گذارد. این لحظه زمانی است که باید با خودتان بگویید که «دیگر بس است» و باید سعی کنید خودتان را تغییر دهید و به زندگی ادامه دهید.

خانه را به محل شادی تبدیل کنید

بدون شک، احساس ناامیدی از شکست‌های مکرر و شادی‌های اندکی که مردم به دنبالشان هستند بوجود می‌آیند.

در چنین زمانهایی چه کار باید کرد؟

بسیاری از چیزهایی که افراد باید واقعا انجام دهند این است  فیلم‌های خنده دار تماشا کنید که خنده شما را تضمین کند. اوقات خودتان را با فردی که به آن علاقه دارید بگذرانید. زمانتان را با افرادی که شما را خوشحال می‌کند، بگذرانید.

به دنبال ورزش‌های ماجراجویانه بروید. چای بنوشید. با افرادی که به طبیعت علاقه‌مندند روابط داشته باشید. کتاب بخوایند. گفتارهای بلندپروازانه بخوانید. کشف کنید که چه چیزی  در زندگی شما را به پیش می‌برد و اینها هستند که جایگزین افکار ناامید کننده و با راحتی خیال.

و اگر هیچ کدام از اینها به شما کمک نکرد، خودتان را مجبور کنید که بخندید و این خنده اجباری علائمی را به مغزتان می‌فرستد و شما را خوشحال می‌کند و احساس شما به آهستگی اما مطمئناً بهتر می‌شود و چیزهای دیگری که در این زمینه موثر است فهرستی از چیزهایی که شما را شاد می‌کند را در نظر بگیرید که کمک می‌کند تا بدانید که چگونه به بی خیالی و آرامش برسید.

با احساسات منفی مقابله کنید

در مورد رویداد غم‌انگیزی که رخ داده است بیندیشید  و آن را با آنچه که اتفاق افتاده است، در چشم‌انداز زندگی خود قرار دهید. آیا این مساله‌ای که برای شما بوجود آمده اثر ماندگار و طولانی مدتی در زندگی شما خواهد داشت. آنچه که اکنون اتفاق افتاده آیا در سالهای آینده برای شما مهم خواهد بود؟

اگر حلقه پاسخ‌ها به یک «نه»  برمی‌گردد پس شما می‌دانید که همه این چیزها به شکل جزر و مدی است که می‌گذرد.

در اینجا چیزی که در مورد آن فکر می‌شود، حتی اگر پاسخ‌ها در دایره «بله» مشخص باشد که آن معمولاً این چنین نمی‌تواند باشد.

در این گونه مواقع احساسات منفی منجر می‌شود که به درستی فکر نکنید، بنابراین آن چیزی که شما ممکن است به آن فکر کنید و در زمانی که عصبانیت و خشم شما کاهش می‌یابد، آن چیزی که بر جای می‌ماند، جدی نخواهد بود.

بنابراین،‌ افکار خودتان را به فهم اینکه احساسات منفی و اثرات آنها ماندگار نیستند باز کنید و از اکنون اجازه دهید که با آنها مقابله کنید.

برنامه‌ریزی کنید

آنچه که به شما کمک می‌کند تا به ناامیدی که شما را در درجات مختلف تحت تاثیر قرار می‌دهید دور باشید، کشیدن یک نقشه است.

لیستی از همه چیزهایی که از اتفاقات و رویدادها یاد گرفته‌اید بنویسید.

درسهایی که یادگرفته‌اید و مواردی که تجربه کرده‌اید و چیزهایی که به شما کمک کرد تا بیابید که کجا هستید و چرا این چیزها ضروری است چرا که آن کمک می‌کند که بدانید که چیزهای بیشتری درباره مردم و خودتان بدانید و اینکه چگونه شما باید یا نباید اگر اتفاقات مشابهی درآینده اتفاق افتاد واکنش دهید یا ندهید.

این همان چیزی که ما همیشه به دنبالش هستیم درسهایی که ما یاد گرفتیم و چیزهایی که می‌توانیم از یک اتفاق نتیجه‌گیری کنیم.

بعد از این شما یک طرح و نقشه دارید و تشخیص می‌دهید که با انجام آن احساس راحتی کنید و آن کمک می‌کند که شما آن را به راحتی یک مکالمه ساده با دوستان انجام دهید.

بعد از آن شما احساس راحتی بیشتری می‌کنید و این ناامیدی‌هایی که همواره شما را تهدید می‌کرد و احساس کاستی می‌کردید برطرف می‌شود و با این طرحی که شما برای مقابله با ناامیدی انتخاب کردید اکنون ایده‌ای دارید که نشان می‌دهد چه چیزی نیاز است انجام شود و چه دوره‌ای را باید پی‌گیری کنید.

بنابراین بعداً شما درباره بسیاری از چیزها کوتاه می‌آیید.

اما به خاطر بسپارید که همواره چیزهایی وجود دارند که باعث ناامیدی می‌شود اما آنچه که ما درباره آن باید بدانیم این است که چه چیزی مهم است.

نویسنده مقاله: «روجوتا بورکار»

مترجم: مریم قره‌داغی

رهایی از پرونده های نیمه باز ذهنی

گاهی این پرونده ها آرزوها و خیال پردازی های ذهن هستند که هیچ گاه جرأت عمل و رسیدگی به آنها را نداشته ایم یا ارتباطی با حوادث گذشته دارند.

مجله اینترنتی برترین ها





مجله موفقیت - شیرین کرمی: گاهی آنقدر افکار مختلف به مغزم هجوم می آورند که کلافه و عصبی می شوم و به محض اینکه می خواهم از دست یکی از آنها خلاص شوم، دیگری به سراغم می آید. هجوم این افکار، موجب شده است تا در کارهایم تمرکز کافی نداشته باشم؛ در واقع بسیاری از اشتباهاتی که در کارهایم مرتکب می شوم، به دلیل همین افکار هستند.

می گویند مشکل اصلی من پرونده های نیمه باز ذهنی ام هستند. من نمی دانم چطور باید پرونده این افکار مزاحم را در ذهنم ببندم. 

در گفتگویی که با دکتر علی بابایی زاده داشتم، کمی بیشتر با پرونده های نیمه باز ذهنی و راه رهایی از آنها آشنا شدم. اگر شما هم مشکلی مشابه مشکل من دارید، توصیه می کنم این گفتگو را بخوانید:

رهایی از پرونده های نیمه باز ذهنی

پرونده های نیمه باز ذهنی کدامند؟


انگیزش، تمایلی درونی توأم با هیجانات مربوط به آن است که می تواند در سطح فکر، هیجان و رفتار با ایجاد تمایل یا گریز، فرد را به سمتی سوق دهد یا از آن دور کند. انگیزش های فرد اگر رسیدنی باشند، در فرد هدفی ایجاد می کنند. رسیدن به اهداف مسلما کامیابی می آورد و کامیابی هم میل به پیشبرد را تامین می کند اما ناکامی خشم می آورد و همین انرژی حاصل ا زاحساس خشم در حالت طبیعی فرد را به سمت قاطعیت بیشتر برای آنچه که همیشه دلش می خواست، سوق می دهد.

افراد ناکامی که با این ناکامی، همچون پدیده ای ایستا و غیرقابل تغییر یا با حداقل پذیرش رفتار می کنند، همان افرادی هستند که ناکامی ها را به صورت پرونده هایی نیمه باز در ذهن شان نگه می دارند.

این پرنده ها می توانند صرفا انگیزشی و بدون اقدام نسبت به حال و آینده بوده یا پرونده هایی انگیزشی همراه با اقدامی شکست خورده باشند.

گاهی این پرونده ها آرزوها و خیال پردازی های ذهن هستند که هیچ گاه جرأت عمل و رسیدگی به آنها را نداشته ایم یا ارتباطی با حوادث گذشته دارند. در واقع پرونده های نیمه باز درگیری های ذهنی در مقابل پذیرش ناکامی هستند که در سطح عمل به اهداف، انگیزش ها و خیالپردازی ها معنا پیدا می کنند.

رهایی از پرونده های نیمه باز ذهنی

این وضعیت چه مشکلاتی را در زندگی ایجاد می کند؟


جالب است بدانید ناکامی پذیرفته شده، موفقیت می آورد؛ چون فرد برای رسیدن و کامیاب شدن به گونه ای دیگر تلاش می کند یا در طرف دیگر موضوع متوجه می شود که با توجه به استعدادها و توانایی هایش نمی تواند در موضوعی خاص برنده و کامیاب شود.

این نوع پذیرش و شکست و ناکامی، خود مقدمه کامیابی بزرگتری است؛ زیرا باعث می شود فرد انرژی روانی اش را در جایی سرمایه گذاری کند که به بهبود و حرکت و کحامیابی نزدیکتر شود؛ پس ماندن در وضعیت های ناتمام و داشتن پرونده های باز (unfinished situations) آنگونه که «ترز» در گشتالت درمانی مطرح می کند، باعث می شود فرد در مورد آنها دچار دلمشغولی شود و حالتی ناسالم را به سمت عصبانی شدن طی کند؛ تا جایی که وقت و انرژی خود را در جایی که می تواند موفق شود، هدر می دهد و حرکت مفیدی انجام نمی دهد.

پرونده های باز، گاهی مربوط به ارتباطات فرد هستند که در این صورت ارتباطی ناکام، عشقی بی فرجام یا مرگی زودهنگام فرد را در آن فضای ناکام نگه می دارد. اگر فرد برای کامیابی انگیزشی داشته باشد، دیگر آن موضوع، پرونده باز محسوب نمی شود ولی افرادی که دارای پرونده باز هستند بدون انجام هیچ اقدام مفیدی که دچار نشخوار فکری، بیش گذاری انرژی روانی و هیجانات نامطلوب نسبت به آن هستند، درجا می زنند و اینگونه زندگی خود را تلف می کنند؛ بنابراین اتلاف وقت و انرژی ناکامی های پیاپی می تواند از علائم پرونده های باز در درون ذهن فرد باشد؛ به طوری که این اتلاف انرژی توان هدف گذاری مطلوب را از فرد می گیرد و او را در اتاق بسته ای به نام ناکامی با دیوارهای پرونده باز نگه می دارد.

چرا افراد برای فرار از پرونده های نیمه بازشان به چیزهایی مثل مواد مخدر پناه می برند؟


پرونده های نیمه باز به محض اینکه در ذهن فرد یادآوری شوند، در او احساس ناخوشایندی ایجاد می کنند. این فرد ممکن است این احساس بد را به خود و آنچه که هست یا به عملکردش نسبت دهد یا احساس نارضایتی و تفکر ناکارآمد را بیرونی کرده و نسبت به دیگران احساس ناخوشایندش را فرافکنی کند و ناامید و منزجر باقی بماند.

رهایی از پرونده های نیمه باز ذهنی

احساس ناخوب نسبت به خوددر طول زمان، استرس می آفریند و به تدریج به اضطرابی فرساینده غالبا در سطح ناخودآگاه ذهن تبدیل می شود. در این مرحله است که فرد امکان دارد رفتارهای وسواس گونه ای را انجام دهد و مکانیزم های دفاعی او فعال شود تا با اضطراب های درونی اش مواجه نشود.

اعتیاد به کار، اعتیاد به خوردن، اعتیاد به خرید کردن، اعتیاد به فکر کردن و اعتیاد به مواد مخدر انواع مختلف راه های دفاعی هستند تا بلکه بتوانند فرد را از برخورد با اضطراب های درونی و غالبا ناخودآگاهش دور کنند.

چگونه ذهن مرتبی داشته باشیم و اطلاعات را دسته بندی کنیم؟


تشخیص اینکه کدام یک از پرونده ها در این مرحله زندگی که هستیم قابل پیگیری و هدف گذاری اند و کدام یک از پرونده ها نیاز به پذیرش و بسته شدن دارند، اولین گام است. گام بعدی ایجاد اهدافی بلندمدت و کوتاه مدت برای رسیدن به آنچه می خواستیم، است.

چه زمانی پرونده های ذهن مان را مختومه اعلام کنیم؟!


بسیاری از ما در برهه هایی از زندگی احساس ضعف کرده ایم. گاهی حتی بدون دلیل خودمان را محکوم هم کرده ایم. خیلی از مواقع با همین درگیری های ذهنی بزرگ شده ایم، به جامعه ورود پیدا کرده ایم و موانع بسیاری را تجربه کرده ایم.

رهایی از پرونده های نیمه باز ذهنی

بسیاری از دغدغه های ما با ورود به بخش ناخودآگاه ذهن، درونمان را آزرده می کند؛ چنان که هنوز هم پس از سالیان سال حضورشان را احساس می کنیم. پرونده های نیمه باز ذهنی، از آن دست درگیری های ذهنی هستند که باید حل شوند که اگر حل نشوند، در آینده صدمات جبران ناپذیری را به ما تحمیل خواهند کرد. اتاقی را در یک شرکت تصور کنید که کلی پرونده نیمه تمام در آن وجود دارد که هر روز هم به این تعداد اضافه می شود و کارمندان هم ترتیب اثری به پرونده ها نمی دهند، چقدر ناخوشایند است؟ حال فرض کنید ذهن شما هم پر از این پرونده های نیمه تمام ذهنی است. راه حل چیست و چه کار باید کرد؟

در این مقاله اصلی ترین سوال ما این بود که «گام اول برای رهایی از این پرونده های نیمه باز چیست؟» پاسخش ساده است، گام اول برای رفع این پرونده ها، پذیرش وجود آنهاست. در گام بعدی به جای مقابله ناآگاهانه، باید با ایجاد اهدافی بلندمدت و کوتاه مدت برای رسیدن به آنچه می خواستیم، تلاش کنیم...

چند توصیه در پذیرش شکست و عبور از آن

۶ راه پذیرش شکست و عبور از آن (از روزآفرین)

نسخه PDFنسخه PDF
شش راه پذیرش شکست و عبور از آن

من شرکت‌های زیادی راه‌اندازی کرده‌ام. به تمام آنها عمیقاً ایمان داشتم. برای هر کدام از قلب، روح، خون، عرق و اشک خود مایه گذاشتم. ۹۰ درصد آنها شکست خوردند! ولی بودن در کنار صدها کارآفرین درس بسیار مهمی به من آموخت. "شکست امری عادی است!" پذیرش شکست به‌عنوان یک درس، از مهمترین نکاتی است که تا به حال یاد گرفته‌ام.

اما وقتی فرش از زیر پایمان کشیده می‌شود چه باید بکنیم؟ وقتی جهنم برپا می‌شود و به تنهایی و با چشمانی خیره رو به پرتگاه ایستاده‌ایم، آن لحظه چه کار کنیم؟ دوستان من! می‌خواهم در این نوشته به شما بگویم چه چیزی به من کمک کرد؛ امیدوارم که این‌ها به شما نیز کمک کنند!

۱. واقعیت را بپذیرید
فوراً بپذیرید که بعضی چیزها در کنترل شما نیستند. مسابقه‌ی ماراتن است، نه دوی سرعت. هر چه سریع‌تر از ناراحتی دست بکشید سریع‌تر می‌توانید از این تجربه به‌عنوان درسی برای حرکت رو به جلو استفاده کنید.

۲. تنها نیستید
اطراف خود را با آدم‌هایی با تفکرات مشابه پر کنید. یکی از بزرگ‌ترین ارزش‌های عضویت در جوامع کارآفرین مثل AlleyNYC این است که اطراف شما پر از آدم‌هایی‌ست که در حال تجربه‌ی مسایلی مشابه‌اند. ما در پستی‌ها و بلندی‌ها از یکدیگر حمایت می‌کنیم. گروه‌های همکاری در اطراف خود را پیدا کنید و به آن‌ها سر بزنید.

۳. بی‌خیال شوید!
مهم نیست چقدر به کاری که می‌کنید باور دارید، اگر در حال شکست خوردنید، به هر حال یک چیزی درست عمل نمی‌کند! یک قدم به عقب بازگردید. نفس عمیق بکشید. مدتی از پروژه دور شوید. به دیدن خانواده و دوستان بروید و آنچه از همه مهم‌تر است را عاشقانه دوست بدارید. یک‌بار زندگی خواهید کرد، و این مرحله‌ای گذراست. شما از این مرحله عبور خواهید کرد. اما اگر قرار است برنده شوید باید ذهنتان را صاف کنید.

۴. برای جنگ آماده شوید
این بازی جایی برای قلب‌های ضعیف ندارد! باید احساساتتان را از بازی جدا کنید. کسب و کار است؛ خون ریزی است؛ جنگ است! باید دوباره و دوباره به زین اسب بازگردید. روی پروژه‌ای اشتباه کار می‌کردید؟ ... خُب؟! اگر پرانگیزه‌اید و اگر مصمم، این خصوصیات را برای پروژه‌ای مناسب صرف کنید؛ موفق خواهید شد.

۵. واقع گرا باشید.
این عبارت را خیلی دوست دارم: "۱۰ سال طول کشید تا به موفقیتی یک‌شبه تبدیل شوم!"
کسب و کارهای موفق سال‌ها زمان می‌برند. جنگجویان واقعی با سخت کار کردن دوام می‌آورند. با شما شرط می‌بندم که اگر از ۱۰۰ کارآفرین موفق سؤال کنید که آیا با محصول اول خود موفق شدند ۹۹ درصد به شما خواهند گفت: "عمراً"!

۶. روش استارتاپ ناب را یاد بگیرید
ثابت شده که این روش کار می‌کند. حکم عقل سلیم هم همین است! اعتبارسنجی فرضیاتتان، پیش از وارد شدن به لانه‌ی خرگوشی که در آن هوا وجود ندارد از واجبات است! با ابزارهایی که امروزه در اختیار دارید یادگیری این روش آسان است. یکی از این راه‌ها، پیدا کردن دوره‌های ماشین استارتاپ ناب (Lean Startup Machine) بعدی در نزدیکی محل سکونتتان و شرکت در آن است! این دورۀ سه روزه مهارت‌های گران‌بهایی را برای کمک به پرهیز از آسیب مغزی و صرفه‌جویی در وقت و پول به شما یاد خواهد داد.

شکست را بپذیرید. شکست عالی است. سریع شکست خوردن شما را به همان سرعت به موفقیت نزدیک‌تر می‌کند. امیدوارم این اطلاعات مفید باشد و موفقیت‌های بزرگ داشته باشید. در قله همدیگر را می‌بینیم!

 

منبع | ترجمه: روزآفرین

نتایج مثبت پیاده‌روی یا دوچرخه‌سواری به سوی محل کار به شرط عدم آلودگی هوا و محیط زیست

مطلب زیر براساس یک پژوهش در انگلستان است که برای شرایطی که هوا و محیط زیست شهری کثیف و آلوده نباشد معتبر است. در هوای آلوده هرگونه فعالیت بدنی منجر به تنفس بیشتر و آسیب بیشتر ریه و خون و بدن و سپس روان می شود. (مثلا مراجعه شود به این مطلب: آلودگی هوا خطر سکته مغزی را افزایش می‌دهد)


نتایج پیاده‌روی یا دوچرخه‌سواری به سوی محل کار

سلامت > عمومی - همشهری آنلاین:
تحقیقی جدید در بریتانیا نشان می‌دهد که پیاده‌روی یا دوچرخه‌سواری به سمت محل کار نه تنها برای بدن شما بلکه برای سلامت فیزیولوژیکی شما نیز سودمند است.

به گزارش لایوساینس پژوهشگران در این بررسی اطلاعات بدست آمده از حدود ۱۸۰۰۰ فرد را که هر روزه میان خانه و محل کارشان در حرکت بودند، آنالیز کردند.

این افراد به سوالاتی درباره سلامت و بهزیستی‌شان از قبیل اینکه آیا آنها احساساتی مثل بی‌ارزش بودن، نارضایتی یا بی‌خوابی‌های شبانه را در چند هفته گذشته تجربه کرده‌اند یا نه، پاسخ دادند. پژوهشگران بر اساس پاسخ‌های داده شده به هر یک از شرکت‌کنندگان در بررسی یک امتیاز سلامت و بهزیستی اختصاص دادند. داوطلبان فرم‌های نظرسنجی را برای حداقل سه سال متوالی از سالهای 1991 تا 2009 تکمیل کردند.

افرادی که پیاده یا با دوچرخه به محل کار رفته بودند، نسبت به افراد ماشین‌سوار امتیاز بهزیستی بیشتری دریافت کردند. خصوصا افرادی که با ماشین سر کار خود می رفتند،با حدود 13 درصد احتمال بیشتر  احساس خستگی ، فشار و عدم تمرکز را در مقایسه با گروه مقابل گزارش کرده بودند.

این یافته‌ها حتی بعد از بررسی پارامترهای مالی افراد شرکت‌کنندگان در این بررسی از قبیل درآمد خانوار، سلامت عمومی و تعداد فرزندان معتبر باقی ماندند.

این بررسی نشان داد که هر چه افراد تمایل بیشتری به تغییر وضعیت شیوه رفتن‌شان به محل کار از رانندگی به پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری داشتند، پیشرفت بیشتری در زمینه سلامت و بهزیستی‌شان را تجربه کرده‌اند.

این پژوهشگران که یافته‌های‌شان در شماره 15 امسال مجله پزشکی Prevention منتشر کرده‌اند، بر اثرات مفید اجتناب از رانندگی بر روی سلامت روحی افراد تاکید کرده‌اند.

فواید بالقوه پیاده‌روی یا دوچرخه‌سواری به محل کار بایستی در زمان ارزیابی و تخمین هزینه پروژه‌های شهری (مانند اجرای برنامه دوچرخه‌سواری شهری) که به دنبال ترغیب افراد فعال در این زمینه است، مورد توجه قرار گیرد. این مطالعه به طور شگفت‌آوری نشان می‌دهد که افرادی که از سیستم حمل ونقل عمومی استفاده می‌کنند، امتیاز بهزیستی بیشتری نسبت به افراد ماشین‌سوار کسب می‌کنند.

آدام مارتین یکی از این پژوهشگران می‌گوید: «ممکن است به مواردی از قبیل اختلال در خدمات یا جمعیت افراد حاضر در سیستم حمل و نقل عمومی که باعث ایجاد استرس قابل‌ملاحظه‌ای در فرد می‌شود، فکر کنید. اما در یک جمله می‌توان گفت اتوبوس‌ها و قطارهای شهری به افراد زمانی برای آرامش، مطالعه و معاشرت بیشتر با دیگران می‌دهند و معمولا با یک پیاده روی تا ایستگاه قطار یا اتوبوس نیز همراه هستند، و  همه  اینها باعث خوشحالی و سرزندگی افراد می‌شود.»

نتایج این بررسی اخیر با یافته‌های یک بررسی پیشین در بریتانیا متناقض است که نشان داده بود آنهایی که پیاده به محل کار می‌روند، نسبت به افراد ماشین‌سوار، رضایتمندی کمتری از زندگی دارند و افراد دوچرخه‌سوار مضطرب‌تر هستند.

این بررسی پیشین  که افراد را در یک نقطه زمانی مورد بررسی قرار داده بود، نسبت به بررسی جدید که افراد را در طول زمان دنبال کرده بود قوت کمتری دارد. به علاوه در بررسی جدید قادر به بررسی تغییرات رخ داده در حالات و خلق و خوی افرادی که از رانندگی به پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری روی آورده‌اند، بوده است.

هنوز روشن نیست که یافته‌های به دست آمده از این بررسی درباره سایر کشورها که در آنها سیستم حمل و نقل عمومی وسیله اصلی رفت و آمد نیست، یا در مکان هایی که ممکن است رفتن به محل کار با دوچرخه یا پیاده مشکل‌تر باشد، هم صادق است یا نه.

ترجمه: محمد ملائکه



    سایه سنگین و وسیع بیماری‌های روانی بر سر مردم تهران

    سه شنبه 12 اسفند 1393 - 16:51:22 | کد مطلب: 288855

    سایه سنگین بیماری‌های روانی بر سر مردم تهران

    سلامت > عمومی - همشهری آنلاین - زهرا رفیعی: بیماری‌های روانی در میان مردم هنوز جزو بدنام‌ترین بیماری‌ها است. هر چند ریشه عصبی برخی دردهای جسمی کم کم جای خود را در میان مردم باز می‌کند باز مراجعه به روانپزشک جزو نگفتنی‌ترین کارهاست.

    اختلاف در تعریف معنای طیف‌های مختلف بیماری روانی، کار را دشوار کرده است. همین که مشخص شود فردی افسرده و مضطرب است نگاه‌ها و قضاوت‌ها شروع می‌شود. به همین دلیل حتا بسیاری از مسئولان زیر بار بیمار روانی بودن 23 تا 25 درصد جامعه نمی‌‌روند. تحقیقات نشان می‌دهد که در سال‌های اخیر بیماری روانی در بین اقشار مختلف گسترش یافته است. به طوری که بر اساس آخرین مطالعه ۳۹ درصد افراد ساکن در تهران بیماری روانی دارند. 

    در نگاه اول این عدد بسیار زیاد و شگفت آور است ولی وقتی پای صحبت دکتر سید احمد جلیلی رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران بنشینید به نظرتان چندان هم عجیب نیست. در ادامه، گفت‌و گو با او را می‌توانید بخوانید.

    • با توجه به ذهنیت اشتباهی که مردم از بیماری‌های روانی دارند، تعریف شما از این بیماری‌ها چیست؟

    تعریف بیماری روانی مثل این است که بخواهید بیماری قلبی را تعریف کنید. همانطور که بیماری قلبی انواع مختلف دارد، بیماری روانی نیز طیف‌های مختلفی دارد. به دو روش می‌توان بیماری روانی را تعریف کرد اول این که بگوییم در بیماری روانی علایمی وجود دارد که افراد از نظر هیجانی، تفکر، حافظه، درک، قضاوت و رفتار از حالت طبیعی خارج شده باشند. دیگر این که، به اختلالاتی که در سلول‌های مغز و ریز ساختار‌های مغز ایجاد می‌شود و عملکرد آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بیماری روانی بگوییم. اگر این تعریف اخیر در بین مردم جابیفتد بسیاری از مشکلات این حوزه و انگ زدن به افراد برطرف خواهد شد.

    این اختلالات علائمی را ایجاد می‌کند که می‌تواند مربوط به هیجانات مثل اضطراب، ترس، افسردگی باشد یا ممکن است مربوط به قضاوت افراد شود یعنی فرد قضاوت‌های خود را از دست می‌دهد و کارهای اشتباه می‌کند، ولخرج، وسواسی یا خسیس می‌شود. به عبارت دیگر خصوصیاتی را بدست می‌آورد که تا پیش از این نداشته است. در برخی موارد اختلالات تفکر در بیماران ایجاد می‌شود به این معنی که حرفهایشان مفهوم و معنا دار نیست. بیمار اعتقادات عجیب پیدا می‌کند و بدبین می‌شود و یا احساس خود بزرگ بینی می‌کند و فکر می‌کند فرستاده‌ی مهمی شده، مقام پیدا کرده است. در برخی موارد بیماران با اختلال در درک به پزشک مراجعه می‌کنند. فرد چیزهایی را درک می‌کند که وجود خارجی ندارد. صدایی را می‌شنود که نیست و به عبارتی توهم پیدا می‌کند. اما تشخیص این بخش از اختلالات کار دشواری نیست. کسی که دچار وسواس، هذیان و توهم می‌شود را به راحتی می‌توان شناسایی کرد به خصوص اگر علائم با سرو صدا و ناگهانی شروع شود.

    • اگر کسی به دلیل آموزش خانوادگی وسواس داشته باشد جزو همین دسته بندی قرار می‌گیرد؟

    آموزش خانوادگی ممکن است ایجاد وسواس کند ولی در حد منظم و مرتب بودن است، اگر فردی دچار تکرار مرتب یک عمل یا فکر باشد وسواس دارد. این وسواس می‌تواند در بین اعضای یک خانواده هم دیده شود که در این شرایط مسائل ژنتیک یا یادگیری هم می‌تواند مطرح باشد.

    • تشخیص کدام دسته از بیماری‌های روانی دشوار است؟

    مشکل تشخیص در بیماری‌های روانی درست آن چیزی است که کسی فکر نمی‌کند بیماری روانی باشد. این دسته از بیماری‌‌ها اگر درست شناسایی شوند مسئله انگ و نگرانی مردم از بین می‌رود. این دسته از بیماری‌ها در طول تاریخ وجود داشته ولی ۶۰- ۷۰ سال است که تشخیص داده شده است. آن هم وقتی است که اختلالات بیوشیمیایی در مغز کارکرد آن را مختل کند ولی بیماری به صورت علائم روانی بروز پیدا نکند بلکه به صورت علائم جسمی خود را نشان ‌دهد. به طور کلی بیماری‌های روانی می‌توانند علائم تمامی بیماری‌های داخلی را از مغز سر تا نوک پا تقلید کنند. شبیه آپاندیسیت، بیماری‌های قلبی، گوارشی، تنفسی، استخوانی، ادراری، تناسلی شوند. فرق این بیماری‌ها با آنچه گفته شد آن است که با مراجعه به پزشک مشخص می‌شود که عضو سالم است. این بخش از بیماری‌های روانی بسیار اهمیت دارد.

    • با این حساب خیلی‌ها به بیماری روانی دچار می‌شوند؟

    بله خیلی‌‌ها. با همین تعریف میزان بیماری‌های روانی 23 درصد در کشور و بر طبق تحقیق جدید 39 درصد در تهران می‌شود. این خاص کشور ما نیست. 25 درصد میانگین جهانی است ولی 39 درصد ، ممکن است ناشی از مشکلات زندگی در تهران باشد. اگر مردم بدانند که این دسته از موارد که اشاره شد نیز جزو بیماری‌های روانی است بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. مردم باید بدانند که بیمار روانی تنها کسی نیست که لباسش را دور سرش می‌چرخاند و در خیابان می‌دود. این دسته، آدم‌های عادی هستند که سر کار می‌روند، درس می‌خوانند، ازدواج می کنند، بچه دار می‌شوند، در کارشان شاید موفق باشند و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشند اما ممکن است از یک چیز‌هایی در رنج باشند و از درد‌های جسمانی شکایت داشته باشند. اگر از این افراد بپرسید آیا شما افسرده هستید شاید جواب منفی بدهند. اینها فکر می‌کنند غم و غصه در زندگی همه ما طبیعی است.

    اغلب بیماران ما کسانی نیستند که به پزشک مراجعه کنند و بگویند «من افسرده هستم یا وسواس دارم». وقتی دقیق پرس و جو کنید می‌بینید که با علامت جسمی آمده‌اند ولی عصبانی‌، پرخاشگر، مضطرب، وسواسی و ... هستند. همین آدم‌های عادی ممکن است با این بیماری‌ها به طرف مصرف مواد مخدر گرایش پیدا کنند یا درگیری‌های قانونی و اجتماعی پیدا کرده باشند. این بخش مشکل اصلی است و الا تشخیص اسکیزوفرنی، سرخوشی و شیدایی در افراد کار سختی نیست. بیماری‌های روانی در حقیقت بیماری جسمی هستند. ما هیچ چیزی جدای از جسممان نداریم. روان عملکرد مغز است همچنان که دیدن عملکرد چشم است.

    تصورات قبلی که در فرهنگ ما مشکل‌ساز شده است ناشی از نامگذاری اشتباه روان به جای روح است. انگار که انسان دو پاره است؛ بخشی جسم و بخشی روح و در بیماری روانی ارواح خبیثه در این روح حلول کرده است.

    دانستن تعریف دقیق بیماری روانی به افراد کمک می‌کند تا هزینه‌های گزاف آزمایش‌های تشخیصی را پرداخت نکنند.

    • آیا فرایند ارجاع بیمار به روانپزشک در نظام درمان ما وجود دارد؟

    متاسفانه برخی پزشکان این کار را نمی‌کنند. مریض سرگردان می‌شود و هزینه زیادی به بیمار و بیمه‌ها تحمیل می‌شود. با یک مصاحبه کامل و گرفتن شرح حال بیمار بیماری‌های روانی تشخیص داده می‌شوند. ارجاع بیمار و توجه به علائم بیماری‌های روانی نیاز به برگزاری دوره‌های بازآموزی برای پزشکان دارد.

    • در تشخیص علت روانی درد‌های جسمی پزشکان عمومی چه نقشی می‌توانند داشته باشند؟

    اگر طرح پزشک خانواده اجرا شود، بار تشخیص بیماری بر دوش آنها خواهد افتاد. حال که این اتفاق نیفتاده مردم بیشتر گمراه می‌شوند. باید برای پزشکان عمومی برنامه آموزشی گذاشت. البته پزشک‌هایی که در سال‌های اخیر فارغ‌ التحصیل شده‌‌اند، آموزش روانپزشکی بیشتری دیده‌اند. هنوز باید برنامه‌های درسی دانشگاه‌ها کامل‌تر شود.

    • از مواردی که گفتید کدام بیماران آسیب‌پذیر‌تر هستند و باید بیماری خود را جدی بگیرند.

    از نظر تشخیصی، بیماران اسکیزوفرنی از نظر سیر بیماری، هزینه‌ها و کم شدن کارایی سیر سخت‌تری را سپری می‌کنند. اگر بیمار، افسردگی خود را درست درمان نکند شاید او هم همین سیر را سپری کند و توانایی‌هایش کاهش پیدا کند؛ به طوری که بیماری او را از هستی ساقط کند. آنچه مهم است این است که هر چه زودتربیماری تشخیص داده شود و درمان شروع شود. مردم توجه داشته باشند که درمان باید تا آخر دنبال شود و اگر توانبخشی نیاز است از این روش نیز استفاده شود. مشکل در سیر درمان این است که مرم انتظار دارند که بیماری‌های روانپزشکی در کوتاه مدت درمان شود، در حالی که این بیماری‌ها نیز گاهی مانند بیماری جسمی یا درمان ندارد و یا به صورت مزمن تا آخر عمر همراه بیمار است و باید کنترل شود. درمان‌های بیماری‌های روانی طولانی مدت است. تحقیقات جهانی نشان داده است که بیشترین ضرر و زیان‌های اقتصادی که به کشور‌ها وارد می‌شود و بیشترین مرخصی‌های پرسنل ناشی از عوارض بیماری‌های روانی است.

    • پس اینطور نیست که بیماری روانی فقط خود فرد را درگیر کند؟

    وجود هر بیمار در هر خانواده کل خانواده را متاثر می‌کند. در بیماری روانی به دلیل اینکه با اختلال رفتار مواجه هستیم شرایط بدتر است. بیماری روانی نظم و آرامش خانواده را به هم می‌زند. بیمار شدن هر یک از اعضای خانواده هم از اهمیت خاص خود برخوردار است.

    • در مصاحبه قبلی گفته بودید که ۳۴ درصد تهرانی‌ها بیماری روانی دارند. آمار جدیدی که به آن اشاره کردید از کدام تحقیق است؟

    اخیرا دکتر نوربالا استاد دانشگاه تهران و همکارانش تحقیقی را انجام داده اند که در نشریه دانشور منتشر شده است. آنها با مقایسه تحقیق‌های صورت گرفته در مورد میزان شیوع اختلال‌های روان پزشکی به این نتیجه رسیده اند که در مطالعه سنجش سلامت و بیماری در سال 87، 21.5 درصد افراد در شهر تهران از ابتلا به بیماری روانی رنج می‌برند (27 درصد زنـان و 14.9 درصـد مـردان ) در حالی که میـزان شـیوع علایم روانی در سال 1390 به 39.6 درصد رسیده است (37.4 درصد مردان و 43.1 درصد زنان). این روند، افـزایش 1.8 برابـری را نشان می‌دهد ( 1.6 برابر در زنان و 2.5 برابر در مردان). خطر ابتلا به علایم روانی با بالارفتن سن، بیکاری، بی‌سوادی و مطلقه و بیوه بودن در هـر دو مطالعـه افـزایش داشـته و علایـم اضـطراب در هـر دو مطالعـه، شـایع تـر از علایـم جسمی سازی، افسردگی و عملکرد اجتماعی بوده‌است. در نتیجه سیاستگذاران کشوری اقدامات جدی‌تری انجام بدهند تا برای ساکنان تهران شرایط بهتری فراهم شود.

    • برای اقلیتی که نیاز به بستری شدن دارند چه تعداد کمبود تخت وجود ‌دارد؟

    در حال حاضر ۸ هزار تخت داریم ضمن این که همه تخت‌های روانی در کشور نیز مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و بخشی مختص توانبخشی است. در حالی که کشور انگلستان که جمعیت مشابه دارد ۶۰ هزار تخت برای این بیماران دارد. با این حساب تخت‌های روانی کشور باید حداقل 5-4 برابر رقم فعلی افزایش یابد. فارغ از کمبود تخت، درمان بیماری روانی هزینه‌ی زیادی دارد. اغلب بستری نشدن‌ها به دلیل هزینه است. بیمه‌ها تعرفه‌های غیر واقعی برای درمان بیماری‌های روانی دارند و بیمه‌های تکمیلی نیز هزینه های درمانی این بیماران را پوشش نمی‌دهند. البته هزینه درمان بیماری‌های روانی به اندازه هزینه‌هایی که بیمه‌ها به طور مثال برای درمان بیماری‌های قلبی می‌دهند نیست. بیمار روانی که نیاز به بستری دارد فقط هزینه هتلینگ و تعرفه‌های ویزیت پزشک متخصص را باید بپردازد و همین را هم خیلی‌ها نمی‌توانند پرداخت کنند. اینجاست که نقش بیمه‌ها پررنگ می‌شود. اغلب مزمن شدن‌های بیماری‌های روانی به دلیل بی‌پولی است.

    امروز نامه‌ای به من ارسال شده است که در آن شهروندی از من پرسیده است که چطور باید پول روان درمانی را پرداخت کنیم. با این که این فرد حق اعتراض دارد ولی رفع این مشکل را از پزشکان می‌‌خواهد؛ در حالی که دولت موظف به تامین هزینه‌ها و دادن یارانه در این بخش است. متاسفانه سهم دولت را مردم و پزشکان پرداخت می‌کنند. ایده‌آل این است که برای درمان بیماری‌های روانی، تعرفه واقعی داشته باشیم، همه مردم بیمه باشند، همه مراکز درمانی با بیمه‌ها کار کنند و رابطه مالی بیمار و پزشک کاملا حذف شود تا بخش خصوصی به ورشکستگی کشیده نشود و بیمار با بستری شدن در بیمارستان به زیر خط فقر نرود.

    • با این حساب کمبود بیمارستان تخصصی روانی در کشور نیز باید محسوس باشد؟

    بله. در تهران بیمارستان‌های روزبه، رازی، ایران و سرخه حصار و چند بیمارستان دولتی به صورت انگشت شمار مختص این بیماران است. یکی از نشانه‌های عدم توجه دولت به این بخش آن است که بعد از انقلاب بیمارستان روانی در بخش دولتی تا حدودی گسترش پیدا کرده است ولی تنها جایی که هیچ گسترشی پیدا نکرده، و حتی کاهش هم داشته، بخش درمان بیماران روانی در بخش خصوصی است.

    اوضاع به گونه‌ای است که داوطلب کار در این بخش کم کم رو به کاهش است، به این دلیل که صرفه اقتصادی ندارد. دولت‌ها در این سال‌ها برای ساخت بیمارستان سرمایه گذاری نکرده‌اند. متضرر اصلی مردم هستند و دود این کار در چشم مردم می‌رود.