واحد هوش یار: نوشته زیر حاوی تحلیلها و نظراتی است که خواندنش مفید است گرچه گاهی بعضیپیشفرضهای خاص نویسنده نیز در استنتاجها تأثیر-گذاشته دیده می شود
استیو جابز در کنار بیل گیتس و یا شاید مارک زاکربرگ، یکی از دو یا سه فرد تاثیر گذار دنیای تکنولوژی است. او عمدتا به علت قابلیت های افسانه ای اش در تولید محصولات نوآورانه و انقلابی شهرت دارد.
اما آنچه که دیگران کمتر می دانند این است که جابز علاوه بر اینکه در صنعت تکنولوژی پیشرو بود، در تکنولوژی ذهن هم فردی درجه یک بوده است. وی با بهره گیری از ذن، یک مکتب فکری شرقی، به آرامش درونی می رسید، استرس را کاهش می داد و در نتیجه نبوغ اش را شکوفا می کرد.
در ادامه با دیجیاتو همراه باشید تا نوشته ای را به قلم جافری جیمز از INC بخوانیم.
همانطور که Financial Times اخیرا اشاره کرد، جابز در مورد اینکه چگونه به این «نظم» (همانطور که خودش می گوید) می رسیده، کاملا ویژه سخن می گفته است. والتر آیزاکسون، نویسنده کتاب زندگینامه استیو جابز از وی نقل کرده که:
اگر شما فقط بنشینید و نظاره گر باشید، متوجه می شوید که ذهن تان چقدر بی قرار است. اگر سعی کنید آن را آرام کنید، فقط بدترش می کنید، اما در طول زمان آرام می شود و وقتی که آرام شد، فضا برای شنیدن چیزهای ظریف بیشتری باز می شود. در این زمان، بصیرت شما شکوفه می زند و چیزها را شفاف تر و بیشتر در زمان حال می بینید. ذهن شما آرام می گیرد و در آن زمان وسعتی فوق العاده را می بینید. بیشتر از آنچه پیشتر می دیدید را حالا می توانید ببینید.
آنچه جابز در متن بالا توصیف کرد، به طور مشخص، نوعی مخصوص از مدیتیشن است که معمولا Mindfulness یا حضور در لحظه نامیده می شود. وقتی که جابز با آیزاکسون، اندکی پیش از مرگ اش صحبت می کرد، سال ها بود که این شیوه مدیتیشن را تمرین می کرد.
من از این موضوع کاملا مطمئنم، چرا که بر حسب اتفاق، در اوایل دهه ۹۰ میلادی، با جابز گفتگوی دو نفره خلاصه ای در مورد اینکه ذن چگونه به برنامه نویسی کامپیوتری مرتبط است داشتم.
در هر صورت، حالا واضح است که جابز همانطور که در تکنولوژی کامپیوتر از زمان خود جلوتر بود، در تکنولوژی ذهن هم همینطور بود. بر اساس گفته های منبع معتبری به نام Scientific American، پژوهش های اخیر عصب شناسی نشان می دهند، تکنیک های مدیتیشنی که هزاران سال عمر دارند، تاثیرات مثبتی هم روی ذهن و هم روی بدن انسان دارند.
براساس مقاله اخیر The Atlantic، کمپانی هایی به بزرگی تارگت، گوگل، جنرال میلز و فورد آموزش حضور در لحظه ای که جابز دهه ها پیش، از آن بهره می برد را به کارکنان شان می آموزند.
من حضور در لحظه را از استاد مسلم و شناخته شده هنرهای رزمی یانگ، جووینگ مینگ آموختم. آنطور که من از توصیفات جابز از مدل مدیتیشن اش دریافتم، شیوه یانگ بسیار شبیه و یا حتی کاملا مشابه تمرینات جابز است.
تا آنجایی که به یاد دارم، این چگونگی فراگرفتن تکنیک است:
یک پای تان را روی دیگری بگذارید و در محیطی آرام بنشینید. ترجیحا روی متکایی نرم و کم ارتفاع تا به پشت تان فشار نیاید. نفسی عمیق بکشید.
چشمان تان را ببندید و به صدای درونی تان گوش دهید، افکاری که همیشه در ذهن شما می چرخند: کار، خانه، تلویزیون، هر چه. این افکار، پچ پچ های «ذهن میمونی» شما هستند. سعی نکنید پچ پچ هایش را متوقف کنید، حداقل الان سعی نکنید. در عوض نظاره گر باشید که چگونه از فکری به فکر دیگر می پرد و مکررا تکرارش می کند. این کار را هر روز برای ۵ دقیقه در طول یک هفته انجام دهید.
پس از یک هفته، بدون تلاش برای ساکت کردن ذهن میمونی خود در طول مدیتیشن، توجه تان را به «ذهن اُکس» خود جلب کنید. ذهن اُکس شما، بخشی از مغزتان است که آرام و ساکت فکر می کند. چیزهای اطراف تان را حس می کند. به هر چیزی یک معنا نمی بخشد. فقط می بیند، می شنود و حس می کند. اغلب افراد تنها زمانی ذهن اُکس خود را می شنوند که یک لحظه نفسگیر را تجربه می کنند. لحظه ای که ذهن میمونی، پچ پچ کردن اش را متوقف می کند. به هر حال، حتی زمانی که ذهن میمونی شما با فشار بی امان دیوانه تان کرده، ذهن اُکس شما حضور دارد و مثل قبل، آرام و عمیق فکر می کند.
وقتی از حضور ذهن اُکس خود آگاه شدید، از آن بخواهید که ذهن میمونی تان را ساکت کند. آنچه به درد من خورد، تصور این بود که ذهن میمونی با دیدن ذهن اُکس که آرام و صبورانه از راه می رسد، به خواب می رود. وقتی که ذهن میمونی تان مرتبا از خواب بیدار می شود ناراحت نشوید. او یک میمون است. به هر حال، پس از مدتی متوجه خواهید شد که علیرغم آنچه به نظر می رسید، ذهن میمونی شما به نقطه ای خواهد رسید که به تولید صداهای خسته کننده پایان خواهد داد.
از آنجایی که ذهن میمونی شما آرام شده، حالا توجه تان را به ذهن اُکس جلب کنید. به نظر می رسد که هر دم و بازدم، مدت ها طول می کشد. هوا را روی پوست تان حس می کنید. جریان خون درون بدن تان را می فهمید. اگر چشمان تان را باز کنید، دنیا شکلی جدید و بسیار عجیب به خود گرفته. برای مثال، یک پنجره، تبدیل به مربعی خواهد شد که پر از نور است. لازم نیست باز یا بسته شود، تعمیر شود، تمیز شود یا هر چیز دیگری. این پنجره فقط آن جاست و شما هم اینجا نشسته اید. همین.
ممکن است مدتی طول بکشد تا به این نقطه برسید، اما در همین حال، وقتی حس کردید زمان نمی گذرد، یعنی تمرینات تان ثمر بخش است. وقتی موفقیت را حس کردید، زمان و وقتی که هر روز به انجام این کار می پردازید را افزایش دهید. عجیب تر از همه اینکه، مهم نیست در آینده چقدر زمان صرف تمرین تان می کنید، همیشه جوری خواهد بود که انگار زمانی نگذشته است.
با توجه به تجربه شخصی من، تمرینات روزانه ی حضور در لحظه، ۳ نتیجه ارزشمند دارند:
اول، استرس را به طول کلی از بین می برند. وقتی استرس بازگشت، بسیار ابتدایی و سطحی است و شانس اینکه به توفانی غیرقابل کنترل بدل گردد اندک است.
دوم، بی خوابی را از بین می برد. زمانی که تمریناتم را مرتبا انجام می دادم، قادر بودم چشمانم را ببندم و برای ۲ یا ۳ ثانیه بخوابم. همین به تنهایی، به زحمت اش می ارزید، البته از نگاه من.
سوم و از همه مهم تر، تمرینات به شما اجازه می دهد که شفاف تر و خلاقانه تر در مورد هر آنچه در زندگی تان رخ می دهد فکر کنید. من با استفاده از احساس آرامش، توانستم خودم را از رابطه ای ناسالم و کاری که من را بی نوا می ساخت بیرون بکشم.
بنابراین، در حالی که نمی توانم وعده دهم تمرین حضور در لحظه می تواند شما را به هوشمندی استیو جابز کند، بنابر تجربه شخصی ام می توانم وعده دهم که تغییراتی مثبت در زندگی تان ایجاد کند.
زمانی که احساسات منفی و ناامیدی در زندگی ما ایجاد میشوند میتوانیم با آن مبارزه کنیم تا در زندگی ما را با مشکلات بعدی روبهرو نسازد.
در صورتی که با ناامیدی مواجه شدید، خواندن این مقاله برای شما بسیار مفید خواهد بود.
نکته مهم
به یاد داشته باشید که هرگز ناکامیهای خود را در قالب عجز و ناتوانی یا خشم به نزدیکان خود نشان ندهید.
اخبار ناامیدکننده و اتفاقات بدی که میافتد تمام ذهن شما را درگیر میکند و اینجاست که این اتفاقات بد از شما مطالبه میکند و شما باید مقرریاش را بپردازید.
بنابراین، زمانهایی وجود دارد که شما به واسطه خبرهای بدی که ناگهان به شما میرسد احساس ناامیدی میکنید و تا حدودی این خبرها به شما القاء شده است که باعث شده که شما به این ناامیدی برسید، احساسی که منجر به ناامیدی در کار و ازدواج میشود و احساس بدی که به شما دست میدهد و این حقیقت است.
اما واقعیت این است که ذهن انسانها کاملاً به این مسائل واکنش نشان میدهد بنابراین شرایط دشوار و سختی که یک فرد در آن قرار میگیرد تاحدودی میتواند مسیر غلبه بر آن را پیدا کند و بدرخشد.
درحقیقت شیوهای که مغز ما طراحی شده است امکان ندارد که این غم و اندوه طولانی مدت ادامه یابد.
بعضی زمانها ما نیاز به تلنگر داریم یک یادآوری ملایم که به ما کمک میکند که با ناامیدی خودمان کنار بیاییم و این دقیقاً آن چیزی است که در این مقاله آورده شده است.
بنابراین، احساس ناامیدی با اخبار بد دمدست و ناگهانی به طریقی احساس ناامیدی را در خودتان و احساس ناامیدی در کار و احساس ناامیدی در ازدواج برگردانده و شما آن را در خود انباشته میکنید.
مقابله با ناامیدی
مقابله با هر ناامیدی که ممکن است در محیط کار، روابط اجتماعی با دوستان باشد تا حدودی از یک روش خاصی تبعیت میکند البته گامهایی که برای مقابله برداشته میشود بر اساس شرایطی که فرد در آن قرار گرفته است ناامیدی را تغییر خواهد داد اما این موضوع به شدت شرایط بستگی دارد و گرنه نحوه برخورد یکی است.
مراحلی که در زیر میآید نحوه غلبه بر یاس و ناامیدی را نشان میدهد.
گریه، لطفا گریه کنید
به یک پستوی مخفی بروید (گریه کنید) فیلمی غمانگیز تماشا کنید خودتان را در حمامی محبوس کنید، زیر دوش آب بروید و هر آنچه را که دوست دارید انجام دهید اما گریه کنید.
گریه کردن به اشتباه علائم ضعف گفته شده است به ویژه جایی که مردان بیشتر نگران این مساله هستند.
گریه کردن مکانیزمی است که همه هیجانهای درونی را تخلیه میکند، همچنین تمام استرس ها و تنشها را از شما دور میکند و احساس راحتی و سبکی میکنید.
بنابراین اگر اشکتان میخواهد سرازیر شود جلویش را نگیرید و بگذارید سرازیر شود. تنها زمانی که شما به ذهنتان اجازه خلاصی از سموم را میدهید قادر خواهید بود که گامهای مورد نیاز برای خوب شدن و التیام را بردارید.
اتفاقات را بپذیرید
هر چیزی که برایتان اتفاق میافتد را بپذیرید، بسیاری از افراد میخواهند از زیر بار احساسات غمانگیز شانه خالی کنند چرا که برای آنها دردناک است اما تنها پذیرفتن واقعیت است که آنها را آرام خواهد کرد.
اتفاق ناامیدکنندهای که در زندگیتان روی میدهد را بپذیرید.
اما چرا پذیرفتن اتفاقات زندگی برای مقابله با احساسات ناخوشایند ضروری است؟
زیرا در این صورت شما افکارتان آرام نخواهد شد و شما با افکارتان کنار نخواهید آمد.
افکار منفی و ناامید کننده در آینده با کمترین تحریکی اوج گرفته و حتی بیشتر از آنچه که شرایط ایجاب می کند، منجر به آزار فرد میشود.
خودتان را متحول کنید
برخی از افراد وجود دارند که به شدت به عمق فاجعه میروند و آنقدر در غم خود فرو میروند که حاضر نیستند که از آن شرایط بیرون بیایند.
انسانها در دلسوزی به خویشتن و فاز «وای بر من» مستعد هستند. اما اگر این فاز نگذرد و اجازه داده شود که احساسات بد در زندگی روزمره شما مداخله کند، در نتیجه بر بهرهوری و آرامش ذهن شما تاثیر خود را میگذارد. این لحظه زمانی است که باید با خودتان بگویید که «دیگر بس است» و باید سعی کنید خودتان را تغییر دهید و به زندگی ادامه دهید.
خانه را به محل شادی تبدیل کنید
بدون شک، احساس ناامیدی از شکستهای مکرر و شادیهای اندکی که مردم به دنبالشان هستند بوجود میآیند.
در چنین زمانهایی چه کار باید کرد؟
بسیاری از چیزهایی که افراد باید واقعا انجام دهند این است فیلمهای خنده دار تماشا کنید که خنده شما را تضمین کند. اوقات خودتان را با فردی که به آن علاقه دارید بگذرانید. زمانتان را با افرادی که شما را خوشحال میکند، بگذرانید.
به دنبال ورزشهای ماجراجویانه بروید. چای بنوشید. با افرادی که به طبیعت علاقهمندند روابط داشته باشید. کتاب بخوایند. گفتارهای بلندپروازانه بخوانید. کشف کنید که چه چیزی در زندگی شما را به پیش میبرد و اینها هستند که جایگزین افکار ناامید کننده و با راحتی خیال.
و اگر هیچ کدام از اینها به شما کمک نکرد، خودتان را مجبور کنید که بخندید و این خنده اجباری علائمی را به مغزتان میفرستد و شما را خوشحال میکند و احساس شما به آهستگی اما مطمئناً بهتر میشود و چیزهای دیگری که در این زمینه موثر است فهرستی از چیزهایی که شما را شاد میکند را در نظر بگیرید که کمک میکند تا بدانید که چگونه به بی خیالی و آرامش برسید.
با احساسات منفی مقابله کنید
در مورد رویداد غمانگیزی که رخ داده است بیندیشید و آن را با آنچه که اتفاق افتاده است، در چشمانداز زندگی خود قرار دهید. آیا این مسالهای که برای شما بوجود آمده اثر ماندگار و طولانی مدتی در زندگی شما خواهد داشت. آنچه که اکنون اتفاق افتاده آیا در سالهای آینده برای شما مهم خواهد بود؟
اگر حلقه پاسخها به یک «نه» برمیگردد پس شما میدانید که همه این چیزها به شکل جزر و مدی است که میگذرد.
در اینجا چیزی که در مورد آن فکر میشود، حتی اگر پاسخها در دایره «بله» مشخص باشد که آن معمولاً این چنین نمیتواند باشد.
در این گونه مواقع احساسات منفی منجر میشود که به درستی فکر نکنید، بنابراین آن چیزی که شما ممکن است به آن فکر کنید و در زمانی که عصبانیت و خشم شما کاهش مییابد، آن چیزی که بر جای میماند، جدی نخواهد بود.
بنابراین، افکار خودتان را به فهم اینکه احساسات منفی و اثرات آنها ماندگار نیستند باز کنید و از اکنون اجازه دهید که با آنها مقابله کنید.
برنامهریزی کنید
آنچه که به شما کمک میکند تا به ناامیدی که شما را در درجات مختلف تحت تاثیر قرار میدهید دور باشید، کشیدن یک نقشه است.
لیستی از همه چیزهایی که از اتفاقات و رویدادها یاد گرفتهاید بنویسید.
درسهایی که یادگرفتهاید و مواردی که تجربه کردهاید و چیزهایی که به شما کمک کرد تا بیابید که کجا هستید و چرا این چیزها ضروری است چرا که آن کمک میکند که بدانید که چیزهای بیشتری درباره مردم و خودتان بدانید و اینکه چگونه شما باید یا نباید اگر اتفاقات مشابهی درآینده اتفاق افتاد واکنش دهید یا ندهید.
این همان چیزی که ما همیشه به دنبالش هستیم درسهایی که ما یاد گرفتیم و چیزهایی که میتوانیم از یک اتفاق نتیجهگیری کنیم.
بعد از این شما یک طرح و نقشه دارید و تشخیص میدهید که با انجام آن احساس راحتی کنید و آن کمک میکند که شما آن را به راحتی یک مکالمه ساده با دوستان انجام دهید.
بعد از آن شما احساس راحتی بیشتری میکنید و این ناامیدیهایی که همواره شما را تهدید میکرد و احساس کاستی میکردید برطرف میشود و با این طرحی که شما برای مقابله با ناامیدی انتخاب کردید اکنون ایدهای دارید که نشان میدهد چه چیزی نیاز است انجام شود و چه دورهای را باید پیگیری کنید.
بنابراین بعداً شما درباره بسیاری از چیزها کوتاه میآیید.
اما به خاطر بسپارید که همواره چیزهایی وجود دارند که باعث ناامیدی میشود اما آنچه که ما درباره آن باید بدانیم این است که چه چیزی مهم است.
نویسنده مقاله: «روجوتا بورکار»
مترجم: مریم قرهداغی