عصر ایران ؛ جعفر محمدی* - چرا
در جا می زنیم؟ این سوالی است که از زاویه های مختلفی می توان بدان نگریست
و آن را کاوید. امروز می خواهم یکی از مهم ترین علل عقب ماندگی ایران را
مطرح کنم: «مسائل» ما، از «مشکلات» ما جداست.
منظور از "مشکلات"،
گره ها و نارسایی هایی است که جامعه واقعاً درگیر آنهاست. منظور از
"مسائل"، موضوعاتی است که توجه و توان جامعه صرف آنها می شود.
چند نمونه از "مشکلات" را ذکر می کنم:
- بیکاری
- قرار داشتن بخش عمده اقتصاد در اختیار بخش دولتی و عمومی
- روند رو به ورشکستگی صندوق های بازنشستگی
- سوء مدیریت بحران آب و عواقبی مانند فرونشست زمین
- ناکارآمدی نظام آموزشی در تربیت انسان های توانمند
- اصطکاک بیش از حد در سیاست خارجی
- موانع متعدد در مسیر راه اندازی و اداره کسب و کار
- کاهش اعتماد اجتماعی
- فقدان ساز و کاری برای شنیدن و ترتیب اثر دادن به صداهای منتقد قدرت
- افزایش بیماری های قلبی،گوارشی، سرطان و اعصاب و روان
- فرسودگی سیستم های تولید که نتیجه آن کاهش بهره وری و محصولات ناکارآمد است
- آلودگی هوا
- هدر رفت برق در شبکه انتقال و توزیع برق
- ...
در
یک جامعه سالم، این "مشکل"ها، تبدیل به "مسأله" و ادبیات مشترک مردم و
مسؤولان می شوند. تمام سوگیری ها از تبلیغات انتخاباتی، مقالات روزانه
رسانه ها و مطالبات حزبی گرفته تا نطق های و قوانین پارلمان، مصوبات دولت و
اقدامات عملی، همه و همه با محوریت مشکلاتی است که تبدیل شده اند به دغدغه
و "مسأله" کشور.
اما در جامعه ما، مشکلات چیزی است و مسأله ها چیز
دیگر! نگاهی بیندازید به آنچه در سال های اخیر به عنوان "مسأله" کشور،
انرژی جامعه را صرف خود کرده و به دغدغه و محل گفت و گو تبدیل شده اند:
- جلوگیری از ورود یک شهروند زرتشتی به شورای شهر یزد
- جلوگیری از ورود بانوان به ورزشگاه ها برای تماشای مسابقات ورزشی
- جلوگیری از نوازندگی زنان در ارکسترهای برخی شهرستان ها
- جلوگیری از برگزاری کنسرت در استان خراسان بنا به تشخیص شخصی برخی افراد
- مواجهه گشت های ارشاد با زنان و دختران بدحجاب
- اختصاص بودجه هزار میلیاردی برای فروش رفتن خودروهای دو خودروساز بزرگ داخلی
- توقیف یا سانسور فیلم ها و سریال هایی که خود سانسورچی ها مجوز ساختش را داده اند
- جنجال بر سر این که فلان بازیگر در اینستاگرامش فلان عکس یا متن را منتشر کرد
- ستاره دار کردن دانشجویان
- 10 سال مجادله بر سر انتشار یا عدم انتشار کتاب محمود دولت آبادی
- ... .
می
بینید که مشکلات واقعی ایران امروز ما به جای تبدیل به "مسأله هایی برای
حل شدن"، به کنجی رفته اند و یک سری موضوعات پیش پا افتاده و غیر مهم،
جایشان را به عنوان مسأله های جعلی، پر کرده اند.
تا وقتی که مشکلات
و مسائل کشور با یکدیگر تطابق نداشته باشند، اطمینان داشته باشید که جامعه
ایران، نه تنها در جا خواهد زد بلکه پسرفت هم خواهد داشت، آن هم در دنیایی
که "شناخت مشکل، تبدیل آن به مسأله ای برای حل و یافتن فرمول حل مسأله"
مهم ترین دغدغه مردمان و حاکمانش در جای جای دنیاست.
* صاحب امتیاز و سردبیر عصر ایران
از مصطفی پیتْ استیل تا کودکان زلزله
محسن رنانی
مقدمه اول:
این روزها بهانه برای نوشتن زیاد است. تا دلت بخواهد اعتصاب و اعتراض، تعرض، منازعه و خبر هست که یکی را انتخاب کنی و دربارهاش بنویسی. دیروز دوستی پیام داد که: «مدتی است کم کار شدهای، نمیخواهی چیزی درباره حوادث این روزها بویژه واقعه مدرسه غرب تهران بنویسی؟ دستکم چیزی درباره مشکلات اقتصادی کشور پس از لغو برجام بنویس». پاسخی که برای او نوشتم را اینجا میآورم:
خوشبختانه درباره موضوعاتی که تو گفتی، همه دارند می نویسند و پیگیری میکنند. همهی رسانهها و شبکههای مجازی پر است از خبر و تحلیل درباره مدرسه غرب تهران؛ معلمان و رانندگان و کارگران و سپردهگذاران هم که اخبارشان جهانی شده است. دربارهی مشکلات و بحرانهای اقتصادی نیز، که حوزه تخصصی من است، وظیفهام را انجام دادهام و بهطور خاص در این چند ماه اخیر آنچه را میدانستهام و گمان میکردهام باید گفت، هم کتبی و هم حضوری خدمت مسئولان مربوطه عرض کردهام. انتشار عمومی تحلیلهای اقتصادی خودم را هم در این شرایط صلاح نمیدانم چون در این محیط پر از آشفتگی و بیثباتی، هر تحلیلِ تازه، بر آشفتگی و نگرانی میافزاید.
ریشهی مشکلات و بحرانهای اقتصادی تقریباً روشن است و درباره راه حلهای اصلی آنها نیز تقریباً بین اقتصاددانان توافق کلی وجود دارد و بیشتر این راهحلها نیز به مقامات کشور ارایه شده است. اما نکته اینجاست که مسائل و بحرانهای جاری چنان پیچیده شده است که حل آنها بدون تفاهم و همکاری جدی و همدلانه بین دولت و سایر اجزای نظام سیاسی امکانپذیر نیست. بنابراین الان مساله ما برای حلوفصل مشکلات و بحرانهای کشور، فقدان تحلیل یا فقدان نظریه یا فقدان راهکار سیاستی نیست؛ بلکه مشکلی اصلی ما «جسارت مدیریتی» است که مسئولان دولتی ندارند و «اراده سیاسی» است که مقامات حکومتی ندارند و «توان گفتوگوی صادقانه برای تفاهم» است که هر دو دسته ندارند.
و نکته آخر اینکه: مأموریت یک روشنفکر اجتماعی این نیست که درباره هرچه در جامعه میگذرد اظهار نظر کند. او فقط باید دربارهی مسائلی بنویسد و بگوید و زنهار بدهد که دیگران نمیبینند، یا میبینند اما به عللی نمیتوانند دربارهاش بگویند و نگفتنش هم، موجب خسارت و آسیب برای همه یا بخشی از جامعه باشد.
مقدمه دوم:
مصطفی مرد خوش سیمایی بود و بسیار خوش اخلاق. موهای طلاییاش که بر چهره شفافش می ریخت، نمیتوانستی مسحورش نشوی. من ۱۶ ساله بودم و او تقریبا ۲۵ سال داشت. محجوب، باسواد و با ایمانی قوی؛ حرف که میزد احساس میکردی فیلسوفی خداپرست دارد برای تو سخن میگوید. یکجورهایی دلت میخواست با تو خویشاوند باشد، حیفت میآمد که این آدمی که خُلقاً و خَلقاً نمونههایش اندک است مال تو نباشد.
ما شبها در یک سنگر میخوابیدیم و مصطفی تا دیر وقت برایمان از هستی، عشق، مثنوی، نهج البلاغه و تاریخ اسلام سخن میگفت؛ و اینها همه در پاییز ۱۳۶۱، منطقه عینخوش، لشکر امام حسین، و پیش از عملیات محرم بود. اما یک رفتار مصطفی مرا آزار می داد. او که در مدت کوتاهی برای من به الهه زیبایی، معرفت و ایمان تبدیل شده بود، گاهی رفتاری داشت که برایم عجیب بود، مرا سردرگم کرده بود. وقتی صدای سوت گلوله توپ میآمد که از فراز سر ما عبور میکرد یا وقتی در فاصلهای دورتر از ما گلوله تانک یا خمپارهای به زمین میخورد و منفجر میشد، در حالی که ما احساس خطری نداشتیم و ایستاده بودیم و میخندیدیم، مصطفی خود را به گودالی پرتاب میکرد یا روی زمین درازکش میکرد و دستهایش را دور سرش حلقه میزد. بعد که خطر رفع میشد و بلند میشد، صورتش ارغوانی شده بود، سپس عرقی سنگین بر بدنش مینشست و آنگاه به گوشهای میخزید تا لرزش بدنش را دیگران نبینند. گاهی حتی با افتادن یک بشکه از داخل کامیون بر روی زمین، وحشت میکرد و نیم خیز میشد. برخی شبها با فریاد از خواب میپرید و خودش را به بیرون از سنگر پرتاب میکرد.
من یادگرفته بودم که در این مواقع از او دور شوم، خودم را به ندیدن بزنم و به حال خودش رهایش کنم تا آرام شود. پیش خود میگفتم: مصطفی که مرد با ایمانی است و سابقه زیادی هم در جبهه داشته است، پس چرا اینقدر از انفجار میترسد؟ راستش کسر شأن مصطفی میدانستم که مردی با آن عظمت، چنین رفتاری داشته باشد. وقتی به یکی از مسئولان بالاترمان موضوع را گفتم، گفت «فیلسوفه را میگویی؟ ولش کن، طرف موجیه. اون رفیقمون که روانشناسی خونده، میگه مصطفی پیت استیله». عملیات محرم تمام شد و مصطفی به مرخصی رفت و من نیز به اصفهان بازگشتم تا از درس و مدرسه عقب نمانم. و معمای «مصطفی پیتْ استیل» تمام این سی و پنج سال با من بود تا در جریان زلزله اخیر کرمانشاه این معما حل شد. دلم برای دیدن مصطفی لک زده است.
مقدمه سوم:
دیشب
خاطرهای را از یک بانوی کهنسال ایرانی یهودی خواندم که در کودکی در زمان
جنگ جهانی دوم هنگام فرار با خانودهاش از فرانسه به سوی ایران، در قطار،
گرفتار ایست بازرسی ماموران نازی و برخورد خشن و ترسناک آنها میشوند. شوک
روحی ناشی از این واقعهی ظاهراً کوچک و گذرا، چنان بر ذهن و روان این
کودک حک شده بود که میگفت هنوز پس از هفتادوپنج سال شبها کابوسهایی
میبیند که در جایی ناشناخته و در جنگلی تنها گم شده است. پیرزن گفته بود
«از آن زمان تاکنون نتوانستهام درست بخوابم».
این
را که خواندم دیگر خوابم نبرد تا مطلبی را که سه ماه است درباره کودکان
زلزله زده کرمانشاهی نوشتهام و نیمه کاره رها کردهام، نهایی و منتشر کنم.
درواقع آنچه میخواهم در این یادداشت به آن بپردازم، از آن مواردی است که
هیچ کس نمیبیند و اگر برخی ببینند به راحتی از آن عبور می کنند؛ چون ظاهر
آن، چنان کوچک است که اصلاً جایی برای مطرح کردن در سطح ملی ندارد. اما به
گمان من، باطن آن چنان بزرگ است که اگر به آن نپردازیم به معنی آن است
آینده نسلی را ضایع کردهایم. و مگر نفرموده است که هر کس یک تن را بکشد
گویی همه انسانها را کشته است؟
برای کودکان زلزله
در آذر ماه ۱۳۹۶ خانم نرگس کلباسی از روستاهای سرپل ذهاب تماس گرفت و گفت اینجا پس لرزههایی که میآید برخی بزرگسالان و بیشتر کودکان را بی قرار می کند. باوجود سرما، برخی از مردم از نگرانی شبها حاضر نیستند در بخشهای سالم خانههای شان بمانند و کودکان حتی از خوابیدن در کانکس هم وحشت دارند. میگفت بیقراری و شب اداری کودکان زیاد است. او درخواست داشت تا تعدادی روانشناس را برای مشاوره دادن به خانوادهها به منطقه بفرستیم. با بنیاد توانمندسازی توسعه محور خانواده (توتم خانواده) و گروه روانشناسی دانشگاه اصفهان، صحبت کردم و قرار شد با همکاری این دو نهاد، گروهی از دانشآموختگان روانشناسی، طی چند روز آموزش ببینند و برای اعزام به منطقه، آماده شوند. در جلسات هماهنگی برای اعزام این گروه از مشاوران بود که با اصطلاح PTSD آشنا شدم که سَرواژهای است برای Post Traumatic Stress Disorder و ترجمه آن «اختلال استرسی پس از حادثه» است. استادان روانشناسی گفتند علایمی که خانم کلباسی گفته است، نشانههایی از شیوع سندروم PTSD است که در بزرگسالان به تدریج رفع میشود اما اگر در کودکان زیر هفت سال ظرف چندماه اول پس از حادثه درمان نشود تا آخر عمر با آنها میماند و چنین فردی تا پایان عمر با اختلالات رفتاری و روانی درگیر خواهد بود و دیگر یک انسان طبیعی نخواهد بود و زندگیاش همواره پرتنش و از نظر روانی بیثبات خواهد بود.
داستان از این قرار است که وقتی کسی در معرض یک ترس شدید غیرقابل تحمل قرار میگیرد، مثلاً در شرایط تهدید کننده نزدیک به مرگ قرار میگیرد (مانند قرار گرفتن در معرض انفجار، سقوط، حمله توسط حیوان وحشی و...) یا شاهد یک رویداد وحشتناک و دلهرهآور است (مثل مشاهده تصادف دلخراش، شکنجه، تجاوز، قتل و ...) یا با یک ضربه روحی عظیم روبهرو میشود (مثل مصیبت از دست دادن نزدیکان، سوء استفاده جنسی و ...) دچار چنان شوک روانی و فشار روحی میشود که باعث بروز یک اختلال روانی ماندگار در فرد میشود. به این اختلال روانی، سندروم PTSD میگویند. کودکان بسیار بیش بزرگسالان و زنان بیش از مردان گرفتار این ضایعه میشوند. بیشتر گرفتاران PTSD را سربازان حاضر در جنگ، قربانیان حوادث طبیعی، گرفتار شدگان در جنگ و شکنجه، آوارگان و پناهندگان، و نیز بازماندگان از مصیبتها و تصادفات، تشکیل میدهند.
ترس مداوم از تکرار حادثه، و مرور مداوم و غیرقابل کنترل آن حادثه در ذهن، و یادآوری ناخواسته انواع افکار و احساسات مربوط به آن حادثه، اضطراب، روانپریشی، توهم شنیدن صدا، دیدن کابوس، کرختی، بیعاطفگی، افسردگی، اختلال حافظه، اختلال خواب، شب ادراری در کودکان، افکار خودکشی، تغییرات شخصیتی و کاهش اعتماد به نفس در زندگی روزمره که نهایتاً منجر به انزواطلبی میشود از ویژگیها و نشانههای گرفتاران PTSD است. چنین میشود که وقتی باد درِ اتاق را به هم میزند، خودروی ترمز میکشد، بادکنکی میترکد یا شیشهای میشکند، احساس آن حادثه سهمناک در فرد زنده میشود و تعادل روانی او را به هم میریزد. گاهی چنین افرادی به علت درگیری مداوم احساسی با حادثهای که دیدهاند، همواره آمادهاند تا با یک محرک ساده، خشمی انفجاری از خود بروز دهند. گاهی نیز این ضایعه روانی چنان پیشرفت میکند که علائمی شبیه بیماری صرع بروز پیدا میکند و فرد برای همه عمر گرفتار حملههای عصبی میشود.
البته همه افرادی که حادثهای دلخراش یا وحشتناک میبینند، تا مدتی واکنشهای عصبی و روانی نظیر گریه، غمناکی، بیحسی، خشم، نگرانی و در خود فرورفتن را نشان میدهند. این واکنشها طبیعی است. اما پس از یک ماه باید فروکش کند. اگر نکرد میتواند به معنی آغاز PTSD در فرد باشد. بنابراین کسانی که نزدیکانشان دچار حوادث و مصیبتهای سخت شده اند باید مراقب علایم رفتاری و روانی آنها باشند. معمولاً نشانههای اولیه PTSD در فاصله یک تا شش ماه پس از حادثه، آشکار میشود که اگر درمان نشود میتواند تشدید و ماندگار شود. درمان PTSD نیز هم دارویی است و هم شناختی و رفتاری. اما در هر صورت نیاز به مشاوره با رواندرمانهای حرفهای دارد.
در روزهای جنگ زیاد میشنیدیم که فلان رزمنده در جنگ دچار موج گرفتگی شده است. تا همین چند ماه پیش گمان میکردم موج گرفتگی در جنگ (موجی شدن) یعنی این که موج انفجار باعث شده است که رشتههای عصبی درون بدن یا سلولهای مغزی فرد آسیب ببیند. در همین نشستها با روانشناسان بود که دریافتم یاران رزمندهای که میگفتیم موجی شده اند، گرفتار همین ضایعه PTSD بودهاند. این ضایعه الزاماً ناشی از قرار گرفتن در شرایط انفجار نبوده است، بلکه دیدن بدن پاره پاره دوستان و مشاهده حجم عظیم کشتگان و وحشت شبهای بمباران نیز میتوانسته است باعث گرفتاری به PTSD یا همان موجی شدن، شده باشد. و اکنون بعد از ۳۵ سال تازه فهمیدم چرا به آن موجود رویایی «مصطفی پیت استیل» میگفتند و چه مظلوم بود آدمی که با آن ابهت، گرفتار این ضایعه بود و دیگران هم از سر جهل، آن رفتار را با خنده و تمسخر پاسخ میدادند!
خوشبختانه نکته مهم این است که PTSD در کودکان هم راحتتر وسریعتر قابل تشخیص است و هم سادهتر و بدون نیاز به روشهای دارویی، و صرفاً با روشهای شناختی و رفتاری قابل درمان است. در این زمینه نیز پروتکلهای استاندارد جهانی وجود دارد؛ البته به شرطی که به موقع تشخیص داده و برای درمان اقدام شود.
برای کودکان اگر دوره طلایی درمان (شش ماه اول پس از بروز ضایعه) بگذرد، این ضایعه ماندگار میشود. گرچه همواره قابل درمان است اما هر چه دیرتر شود، درمان سختتر میشود و در صورت عدم درمان نیز عوارض آن تا پایان عمر با فرد میماند. و البته درمان کامل ممکن است تا یکسال هم طول بکشد. یعنی درمانگر هر کودک باید پس از اقدامات درمانی اولیه، تا یکسال او را رصد کند و به او سر بزند و با او ارتباط داشته باشد تا درمان تکمیل شود.
تیم مشاوران ما در دی ماه به سرپلذهاب رفت و کلیه کودکان زیر هفت سال مستقر در روستاهای تحت مدیریت خانم کلباسی را با آخرین تستها و معیارهای معرفی شده جهانی، معاینه و غربالگری کرد. معلوم شد از ۸۰ کودک زیر هفت سال، ۲۱ مورد، یعنی بیش از ۲۵ درصد از کودکان، گرفتار PTSD هستند. درمان بلافاصله شروع شد و از آن زمان به بعد این تیم هر ماه یک هفته به منطقه میرود تا مراحل تکمیلی درمان را دنبال کند. در آخرین سفر این تیم معلوم شد ۱۶ نفر از کودکان تا مرز بهبودی کامل پیش رفتهاند.
من وقتی متوجه شدم که سندروم PTSD تا چه حد در میان کودکان زلزله زده شایع است، اطلاعات جمعیتی پنج شهرستان زلزلهزده کرمانشاه (اسلامآباد غرب، سرپلذهاب، قصرشیرین، ثلاث باباجانی، دالاهو) را بر اساس نتایج سرشماری ۱۳۹۵ بررسی کردم و بر اساس آن، جمعیت کودکان زیر هفت سال این پنج شهرستان را برای سال ۱۳۹۶ برآورد کردم. معلوم شد در زمان زلزله بین ۴۲ تا ۴۵ هزار کودک زیر هفت سال در این مناطق بودهاند. اگر فرض کنیم سهم کودکان گرفتار PTSD در کل این مناطق شبیه روستاهایی باشد که تیم روانشناسان دانشگاه اصفهان بررسی کردند (۲۵ درصد)، میتوان نتیجه گرفت احتمالا بیش از ده هزار نفر از کودکان زیر هفت سال این مناطق، گرفتار سندورم PTSD شدهاند. در همان زمان با تعدادی از مشاورانی که به سایر مناطق زلزله زده رفته بودند هم تماس گرفتم و در مورد شیوع این سندروم پرسیدم. همه تایید میکردند که PTSD در بین کودکان به طور جدی شایع است.
اما چه کردیم؟ روانشناسان ما با انجمنهای روانشناسی کرمانشاه و کشور تماس گرفتند. معلوم شد آنها البته خدمات مشاورهای عمومی در منطقه ارائه میدهند اما نیروی کافی و بودجه لازم برای ورود به مساله بزرگی مثل درمان کودکان مبتلا به PTSD را ندارند. با دوستی که از مقامات استانداری است تماس گرفتم؛ کلاً موضوع برایش تازگی داشت. گفتم لطفاً اطلاعات جمعیتی کودکان زلزله زده و اقدامات انجام شده در مورد PTSD را از بهزیستی استان بگیرید. بعد از چند روز گفت میگویند اطلاعات محرمانه است و خودش حدس میزد هیچ کاری انجام نشده است.
اکنون زمان به سرعت در حال گذر است و ورود به مساله کودکان مبتلا به PTSD تقریبا دارد دیر میشود. نگذاریم بلایی که بر سر کودکان بازمانده از زلزله بم آمد، بر سر کودکان زلزله کرمانشاه بیاید. در جایی خوانده بودم که در جهان سوم وقتی حادثهای رخ میدهد حکومت و مردم بسیج میشوند و ویرانههای فیزیکی حادثه را ترمیم میکنند، اما هیچ کس توجهی به بازسازی روانی مردم آسیبدیده نمیکند. گویی بازسازی خانههای گل از خانههای دل واجب تر است. آخر در کشوری که همه چیز گرد تبلیغات و نمایش میچرخد، ساختن خانههای سیمانی به سرعت به چشم میآید اما آبادی خانههای دل به چشم نمیآید. بگذریم.
اکنون چه باید کرد؟ در روز اول ماه رمضان، دیداری با استاندار محترم کرمانشاه داشتم و اهمیت مساله را برای ایشان باز کردم. قول داد که پیگیری کند، ولی چشمم آب نمیخورد. میدانم که بزرگسالان آنقدر مساله اطراف ایشان ریخته اند که نوبت به کودکان نمیرسد. به گمانم در این مورد عزمی ملی لازم است. ننگ است که ما هزاران دانشآموخته بیکار روانشناسی، مشاوره و علوم تربیتی در کشور داشته باشیم و کودکان زلزله، بییاور بمانند. درخواستم از وزیر محترم «تعاون، کار و رفاه اجتماعی» این است که در کنار همه دغدغهها و نگرانیهایی که میدانم امروز اطراف ایشان گرفته است، دستور فوری و ویژهای به سازمان بهزیستی کشور بدهند که ترتیباتی اتخاذ شود که با همکاری استانداری کرمانشاه، انجمن روانشناسی کشور، دانشگاه رازی و تمام دانشگاههای کشور که دارای رشتههای مشاوره و روانشناسی هستند، اقدامات سازمان یافته و مستمری برای شناسایی و درمان ده هزار کودک در معرض PTSD در مناطق زلزلهزده کرمانشاه شروع شود. پیش از آن که بیش از این دیر شود.
و البته تمام خانوادههای درگیر زلزله که کودک زیر ده سال دارند، خودشان دست به کار شوند و از سازمان بهزیستی، گروه روانشناسی دانشگاه رازی و انجمن روانشناسی استان کرمانشاه خدمات مورد نیاز برای تشخیص و درمان کودکانشان را مطالبه کنند. به گمانم پس از آنکه استان برای امدادرسانی و اسکان موقت زلزله زدگان همه امکانات خود را بسیج کرد، اکنون نوبت آن است که یک بار دیگر همگی دستگاههای مربوطه بسیج شوند تا کودکان زلزله را از تخریبهای روانی حاصل از زلزله رهایی بخشند که این مهم تر از ساخت خانه برای آنهاست.
ما خوشحالیم که امروز به درستی مسئولان آموزش و پرورش دورههای مشاوره و درمان برای بچه های آسیب دیده مدرسه غرب تهران گذشته اند (آن بچه ها نیز شدیداً در معرض گرفتاری به PTSD هستند) اما آموزش و پرورش اگر نگاه بلندمدتی داشته باشد باید بداند که بزودی کودکان زلزله به مدرسه خواهند آمد و اگر امروز مشکلات روحی وروانی ناشی از زلزله در آنها درمان نشود، فردا آموزشوپرورش در تمام مدارس با مشکلات رفتاری روبهرو خواهد بود. بنابراین چرا در همین تابستان پیش رو، تمام مدارس مناطق زلزلهزده به مرکزی برای شناسایی و درمان کودکان گرفتار PTSD تبدیل نشود؟ امیدوارم چنین توانمندیای در مدیران کشور و منطقه وجود داشته باشد.
و اکنون به خوبی میفهمیم که آن بانوی سالخورده یهودی که هفتادوپنج سال است کابوس میبیند و خواب درستی نرفته است به چه علت بوده است. آیا چنین سرنوشتی در انتظار کودکان زلزله است؟
از همه شماهایی که اکنون مطالعه این یادداشت را به پایان میبرید درخواست میکنم که اگر کسی از خانوادههای زلزله کرمانشاه را میشناسید، حتماً این یادداشت را به دست او برسانید تا اگر کودک دارد، پیش از آن که دیر شود برای اقدامات تشخیصی و احتمالاً درمان او اقدام کند.
محسن رنانی
۱۱ خرداد ۱۳۹۷
معاون وزیر جهاد کشاورزی اعلام کرد که آرد باید مستقیما در تولید نان مورد استفاده قرار گیرد و هرگونه افزودنی مانند سبوس، غیرقانونی و غیربهداشتی بوده و مردم نباید بخرند، چراکه گاهی اوقات از سبوس دامی در پخت نان استفاده میشود.
به گزارش ایسنا؛ بسیاری از نانواییها به ویژه سنگک و بربری، سبوس را به عنوان یکی از ویژگیهای افزودنی به نان تبلیغ کرده و آن را گرانتر به مردم میفروشند، در حالی که یزدان سیف - مدیرعامل شرکت بازرگانی دولتی ایران - در این باره گفت: سبوس حتی اگر سبوس خوراکی و مورد استفاده برای مصرف انسانی باشد چندان خاصیتی به غیر از فیبر که به گوارش انسان کمک میکند، ندارد و این ماده خوراکی برای مناطقی است که مردم چندان میوه مصرف نمیکنند نه ایرانیها که با میوه سیر میشوند.
وی افزود: در کشور اروپایی سبوس چندان مصرف ندارد و این نشان میدهد که این ماده غذایی چندان ارزشمند نیست. البته متاسفانه در برخی از موارد مشاهده شده که از سبوس دامی در نانواییها استفاده میشود که نه تنها هیچ خاصیتی ندارد، بلکه مضر است و با این کار سم وارد بدن خودمان میکنیم؛ چرا که همه سموم، فلزات سنگین و باقیماندههای شیمیایی روی سبوس دامی مینشیند و با مصرف آن به سلامت خودمان آسیب میزنیم.
مدیرعامل شرکت بازرگانی دولتی ایران با بیان اینکه هرگونه افزودنی به غیر افزودنیهای مجاز در پخت نان ممنوع و تخلف است، ادامه داد: مردم به هیچ وجه از نانواییها نان سبوسدار نخرند، چراکه باید آردی که از کارخانه میآید به خمیر و نان تبدیل شود و اگر نان سبوسدار استاندارد در کشور بخواهد تولید شود باید آن سبوس در کارخانه به آرد اضافه شود که با شستوشو و گرفتن مواد مضر بتوان سبوس سالم و مفید به سبد مواد غذایی مردم اضافه کرد.
سیف تصریح کرد: رواج پیدا کردن مصرف سبوس در کشور حاصل تبلیغات نادرست و زیادی است که خودمان در جامعه رواج دادهایم و در نتیجه آن مردم تصور میکنند که سبوس دوای شفابخشی است که حاضرند بابت آن پول اضافه پرداخت کنند. این در حالی است که سبوس در کشور ما به ویژه در پخت نانهایی که تخمیر کامل در آنها انجام نمیشود نه تنها فایده ندارد بلکه زیانآور است چرا که اگر سبوس تخمیر نشود مادهای به نام فیتاز در آن تبدیل به اسید فیتیک میشود.
معاون وزیر جهاد کشاورزی گفت: اسیدفیتیک موجود در اینگونه نانها سبب میشود جذب ویتامین D و کلسیم در بدن مختل شده و قد کسانی که آن را مصرف میکنند کوتاه شود.
خواب هنگام غروب و دم افطار از نگاه طب سنتی به خواب مرگ معروف بوده و اصلا خوب نیست.
به گزارش خبرآنلاین، دکتر خدادوست، مدیر کل دفتر طب ایرانی وزارت بهداشت به ذکر این مطلب به ایرنا گفت: بهترین عملیات هضم هنگام خواب اتفاق می افتد و بیخوابی سبب ایجاد خشکی میشود.
وی درباره خواب شبانه تاکید کرد: بین زمان خوردن غذا تا خوابیدن، باید فاصله باشد که این فاصله بسته به نوع غذای مصرفی و نوع هضم در هر فرد، متغیر است، اما به طور متوسط، در نظر گرفتن حداقل دو ساعت فاصله زمانی، توصیه میشود و باید برنامه غذایی در وعده افطار را بر اساس آن تنظیم کرد.
خدادوست با تاکید بر اهمیت خوردن سحری برای جلوگیری از بروز ضعف در طول روزه داری، افزود: توصیه حکمای طب ایرانی، خوردن غذا در هنگام وجود اشتهای صادق و نه صرف پر کردن وعدههای غذایی معمول است که برای ایجاد این اشتها در وعده سحر، خوردن افطاری سبک در حد نان و پنیر و سبزی یا گردو و نخوردن شام با توجه به فاصله کوتاه بین افطار تا سحر، توصیه میشود.
مشاور وزیر بهداشت بازکردن روزه با آب ولرم و خرما و یا آب ولرم و یک قاشق عسل را بهترین انتخاب دانست و با تاکید بر پرهیز از نوشیدن آب و مایعات سرد به عنوان اولین گزینه برای این منظور و رفع عطش، گفت: هنگام گرسنگی و ایجاد اشتهای واقعی، حرارت معده بالا می رود و آماده هضم غذا میشود که با توجه به ساعات طولانی روز و گرسنگی طولانیمدت در ماه رمضان، در هنگام افطار، معده در اوج حرارت خود قرار دارد و به عنوان اولین انتخاب برای بازکردن روزه، باید از مادهای استفاده شود که هم حرارت معده را اندکی کاهش داده و به تعادل برساند و هم این که با کاهش ناگهانی آن، سبب اختلال در هضم غذای بعدی و ایجاد نفخ نشود.
برخلاف آنچه ممکن است شنیده باشید، همه چربی ها مشابه یکدیگر نیستند و شرایطی برابر را ایجاد نمی کنند. بدن انسان به چربی های سالم، مانند چربی های چند و تک غیر اشباع که در مواد غذایی مانند ماهی، آووکادو و مغزهای خوراکی یافت می شوند، نیاز دارد تا از آنها در تولید هورمون ها، تقویت انرژی و جذب برخی مواد مغذی استفاده کند. در مقابل، مصرف چربی های ترانس که به طور عمده در غذاهای فرآوری شده وجود دارند می تواند خطر ابتلا به بیماری هایی که جان انسان را در معرض خطر قرار می دهند، افزایش دهد. بر همین اساس است که سازمان جهانی بهداشت حذف چربی های ترانس از تمام غذاها در سراسر جهان تا سال 2023 را برنامه ریزی کرده است.
به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از "پریونشن"، دانمارک نخستین کشوری بود که در سال 2003 استفاده از چربی های ترانس را ممنوع کرد و پس از آن نیز آمریکا این کار را انجام داد. در سال 2015، سازمان غذا و داروی آمریکا با بازبینی شواهد علمی روغن های نیمه هیدروژنه (PHOs) - شایعترین شکل چربی های ترانس - را از دسته «به طور کلی بی خطر» برای مصرف خارج کرد. در همین راستا، فرصتی سه ساله به تولیدکنندگان غذایی داده شد تا دستورالعمل های خود را تغییر داده و تا سال 2018 دیگر هیچ غذایی بیش از 0.5 گرم چربی ترانس در هر وعده نداشته باشد.
اما بسیاری از کشورهای کم درآمد یا با درآمد متوسط همچنان به صورت گسترده از چربی های ترانس در غذاهای خود استفاده می کنند. بنابر گزارش سازمان جهانی بهداشت، این شرایط به ثبت بیش از 500 هزار مرگ ناشی از بیماری قلبیعروقی در سال منجر می شود.
به گفته تام فریدن، مدیر سابق مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری آمریکا، چربی ترانس یک ماده شیمیایی سمی غیر ضروری است که می تواند جان انسان را بگیرد و هیچ دلیلی برای تداوم استفاده از آن در جهان وجود ندارد.
چربی ترانس چیست؟
دو نوع چربی ترانس وجود دارند که شامل چربی ترانس طبیعی و چربی ترانس مصنوعی می شوند. حیواناتی که از آنها گوشت و محصولات لبنی تهیه می شود، مانند گاو، به طور طبیعی مقدار کمی چربی ترانس در روده های خود تولید می کنند و این چربی در محصولاتی که از آنها تهیه می شود نیز وجود دارد. اما به گفته انجمن قلب آمریکا، پژوهش های کافی درباره این که آیا این نوع از چربی ترانس می تواند بر سلامت انسان تاثیرگذار باشد یا خیر انجام نشده است.
اما داستان چربی های ترانس مصنوعی متفاوت است. این نوع چربی توسط انسان و طی فرآیندی به نام هیدروژناسیون تولید می شود که در آن مولکول های هیدروژن به چربی های مایع (مانند روغن گیاهی) افزوده می شوند تا به شکل چربی های جامد درآیند و نتیجه نهایی تولید روغن های نیمه هیدروژنه است.
روغن های نیمه هیدروژنه شایعترین نوع چربی ترانس مورد استفاده در غذاهای فرآوری شده مانند کلوچه ها، کراکرها، چیپس های سیب زمینی، خامهی قهوه، و غذاهای سرخ شده، مانند سیب زمینی سرخ شده و دونات ها هستند. تا پیش از سال 1990، اطلاعات ما درباره اثرات چربی های ترانس بر سلامت انسان بسیار کم بود، از این رو شرکت ها به واسطه قیمت ارزان، راحتی در استفاده و طول عمر بالا و بهتر کردن طعم غذا به صورت گسترده از آنها استفاده می کردند.
چربی ترانس چگونه بر سلامت انسان اثر می گذارد؟
غذاهای سرشار از چربی ترانس به طور معمول از قند افزوده و کالری بالایی نیز برخوردار هستند، از این رو می توانند مسیر افزایش وزن و ابتلا به دیابت نوع 2 را هموار کنند.
همچنین، آنها برای سلامت قلب نیز مضر هستند. بررسی و متاآنالیزی که در سال 2015 در نشریه British Medical Journal منتشر شد، نشان داد که مصرف چربی های ترانس مصنوعی خطر مرگ به هر دلیل را به میزان 34 درصد، خطر مرگ ناشی از بیماری قلبی را به میزان 28 درصد، و خطر ابتلا به بیماری قلبی را به میزان 21 درصد افزایش می دهد. پژوهشگران کانادایی در این بررسی به تجزیه و تحلیل 20 مطالعه مختلف درباره اثرات چربی ترانس بر سلامت انسان که در کشورهای مختلف جهان انجام شده بودند، اقدام کردند.
اما چرا چربی ترانس تا این اندازه مخرب است؟ چربی های ترانس سطوح کلسترول بد (LDL) را افزایش می دهند که می تواند به مسدود شدن شریان ها منجر شود. به طور همزمان، آنها موجب کاهش سطوح کلسترول خوب (HDL) می شوند که به معنای آن است کلسترول اضافه نمی تواند به کبد منتقل شود تا از بدن تخلیه شود. این شرایط می تواند مسیر شکل گیری یک لخته خون را هموار کرده و موجب حمله قلبی یا سکته مغزی شود. همچنین، چربی های ترانس به پوشش داخلی رگ های خونی آسیب وارد می کنند که توانایی آنها برای ارائه عملکرد درست را کاهش می دهد.
افزون بر این، چربی های ترانس نشان داده اند که حداقل دو نشانگر التهابی را افزایش می دهند و در حال حاضر می دانیم که التهاب یکی از محرک های اصلی بسیاری از بیماری های مزمن، از دیابت تا بیماری قلبی و سندرم متابولیک، محسوب می شود.
آیا همه انواع چربی برای انسان مضر هستند؟
هنگام خرید محصولات غذایی باید به برچسب مواد تشکیل دهنده آنها توجه داشته باشید و در صورت مشاهده روغن های نیمه هیدروژنه اگر ممکن است محصول دیگری را انتخاب کنید. این چربی ها همچنان در مقادیر اندک قابل استفاده هستند، اما این مقدار اندک نیز می تواند خطرناک باشد.
چربی های ترانس را نباید با چربی های اشباع و غیر اشباع اشتباه گرفت. دستورالعمل غذایی برای شهروندان آمریکایی همچنان تامین 25 تا 30 درصد از کالری روزانه از چربی را توصیه می کند، در شرایطی که نباید بیش از 10 درصد آن از چربی های اشباع سرچشمه بگیرد. اگر روزانه 2,000 کالری مصرف می کنید، 500 کالری می تواند از چربی های سالم از مواد غذایی مانند تخم مرغ، مغزهای خوراکی، آووکادو، و روغن زیتون تامین شود. اگر به کلسترول بالا مبتلا هستید یا سابقه خانوادگی بیماری قلبی دارید، چربی باید 5 تا 6 درصد از رژیم غذایی شما را تشکیل دهد.
ممکن است شنیده باشید که چربی های اشباع نیز برای قلب ضرر دارند، اما آنها برای افراد عادی به اندازه چربی های ترانس خطرناک نیستند. با این وجود، غذاهایی با محتوای چربی اشباع بالا به طور معمول فرآوری شده، شور یا شیرین هستند، از این رو محدود کردن مصرف آنها اهمیت دارد. بهترین کاری که می توانید انجام دهید مصرف یک نوع چربی سالم مانند آنچه از آووکادو، مغزهای خوراکی و روغن زیتون سرچشمه می گیرد برای بهره مندی از بیشترین فواید ممکن است.