واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

توماس فریدمن هشدار داد: فروپاشی بزرگ در کمین آمریکاست/ ترامپ مردی حقیر در روزگاری پرچالش است

  توماس فریدمن هشدار داد:
 فروپاشی بزرگ در کمین آمریکاست/ ترامپ مردی حقیر در روزگاری پرچالش است
فلسفه سیاست خارجی ترامپ، نه "مهار و مشارکت"، که "چپاول و گریز" است. ترامپ، راهزنِ جغرافیای سیاسی است.
      عصر ایران؛ لیلا احمدی- «توماس فریدمن» (Thomas L. Friedman)، ستون‌نویس نیویورک‌تایمز و استاد سیاست خارجی،  سیاست خارجی را با سبک تحلیلی خاصِ خود می‌شناسند.  او در ساده‌سازی پیچیدگی‌ها تبحر دارد. فریدمن توانایی فوق‌العاده‌ای در تبیین تودرتویی‌های سیاسی به زبان ساده و قابل‌فهم دارد.   او اغلب از استعاره‌ها، داستان‌های کوتاه و مثال‌های ملموس برای انتقال دیدگاه‌های خود استفاده می‌کند. 
    تحلیل‌های او معمولاً در تلاقی سیاست خارجی، اقتصاد جهانی و تحولات تکنولوژیک قرار دارند.
    فریدمن تأثیر این حوزه‌ها بر یکدیگر را به‌خوبی نشان می‌دهد. او نگاهی گسترده به مسائل جهانی دارد و تأکید می‌کند که سیاست‌ داخلی آمریکا بر نظم بین‌المللی اثرگذار است.
   فریدمن در نوشته‌هایش بدون ملاحظه از رهبران سیاسی، به‌ویژه دونالد ترامپ انتقاد می‌کند و بر اهمیت رهبری هوشمندانه، دیپلماسی قوی و چندجانبه‌گرایی پای می‌فشارد. 
   او از مدافعان سرسخت جهانی‌شدن، تجارت آزاد و ارتباطات بین‌المللی است و معتقد است که انزواگرایی و سیاست‌های حمایت‌گرایانه به ضرر کشورها تمام می‌شود.
    تحلیل‌های او بر اساس مشاهدات میدانی و سفرهای گسترده به کشورهای مختلف جهان است. او علاقه زیادی به آینده‌پژوهی دارد و به‌ویژه بر فناوری، تغییرات اقلیمی و تحولات اجتماعی متمرکز است که چشم‌انداز آینده را مشخص می‌کنند.
فریدمن
    فریدمن در یک‌کلام، تحلیل‌گری صریح، انتقادی و آینده‌نگر است که سعی می‌کند با ارائه تصویری شفاف از مسائل جهانی، مخاطبان را به تفکر درباره چالش‌های بزرگِ دنیای مدرن ترغیب کند.
   او در این مقاله به سیاست‌های نامنسجم و پرهرج‌ومرجِ دونالد ترامپ، به‌ویژه در حوزه‌های سیاست خارجی، اقتصاد و تجارت جهانی پرداخته و شرح می‌دهد که ترامپ ازسویی استراتژی منسجمی برای مواجهه با چالش‌های قرن ۲۱ ندارد و از سوی دیگر، تصمیماتش را بر اساس انتقام‌جویی سیاسی و وفاداری شخصی می‌گیرد
    فریدمن ترامپ را به دلیل اتخاذ سیاست‌های متناقض مانند کاهش و افزایش ناگهانی تعرفه‌ها، حمایت‌های ناپایدار از اوکراین و برخورد غیرقابل پیش‌بینی با دوستان و دشمنان آمریکا، مورد انتقاد قرار می‌دهد. 
  او هشدار می‌دهد این وضعیت، نه‌تنها باعث بی‌ثباتی اقتصادی و سردرگمی در بازارها شده، بلکه اعتماد متحدان سنتی آمریکا را نیز از بین برده و ولادیمیر پوتین از این وضعیت بیشترین نفع را می‌برد.
   او همچنین به بزرگ‌ترین دروغ ترامپ اشاره کرده و ادعا می‌کند که اقتصادی در حال فروپاشی را از جو بایدن به ارث برده است.
     فریدمن توضیح می‌دهد که در پایان دولت بایدن، اقتصاد آمریکا در وضعیت نسبتاً خوبی قرار داشت و تنها چالش واقعی، عدم توازن تجاری با چین بود که می‌توانست با رویکردی هماهنگ و همکاری با متحدان، در غیاب سیاست‌های بی‌ثبات ترامپ، حل‌و‌فصل شود.
    در ادامه، او ترامپ را فردی "حقیر در روزگاری پرچالش" توصیف می‌کند و با نقل‌قولی از آبراهام لینکلن هشدار می‌دهد که بزرگ‌ترین تهدید برای آمریکا از داخل کشور، یعنی سوءاستفاده از نهادهای دموکراتیک و تخریب وحدت ملی، نشأت می‌گیرد.
    در نهایت هم تأکید می‌کند اگر ترامپ قصد دارد مسیر آمریکا را به‌طور بنیادین تغییر دهد، باید برنامه‌ای مشخص، تیمی حرفه‌ای و رویکردی اخلاقی‌تر در پیش بگیرد، اما نشانه‌‌های درپیش‌گرفتن چنین برنامه‌ای در دولت او دیده نمی‌شود.
     متن کامل مقاله توماس فریدمن به قرار زیر است؛ با این توضیح همیشگی که مقالات ارائه‌شده در این بخش، بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
                                                                       *****************
توماس فریدمن:  اگر از راهبردهای زیگزاگیِ رئیس‌جمهور ترامپ در مورد اوکراین، تعرفه‌ها، میکروچیپ‌ها و بسیاری از مسائل دیگر سردرگم شده‌اید، تقصیر شما نیست. 
 مشکل از اوست؛ همان رئیس‌جمهوری که برای گریز از پیگرد قانونی و انتقام از کسانی که به دروغ، آن‌ها را به تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ متهم کرده بود، بار دیگر  نامزد شد و روی کار آمد.
 
  او هرگز بینش منسجمی درباره مهم‌ترین روندهای جهان کنونی و بهترین شیوه انطباق با این روندها برای شکوفایی در قرن ۲۱ نداشت. هدف ترامپ از نامزدی چیز دیگری بود  و وقتی پیروز شد، بار دیگر جدل‌ها و وسواس‌های پیشین، داستان تعرفه‌ها، تقابل ولادیمیر پوتین و ولودیمیر زلنسکی و ماجرای کانادا پیش کشیده شد.
 
  او دولت را با حجم بی‌سابقه‌ای از ایدئولوگ‌های افراطی پر کرد. تنها معیار گزینش هم، وفاداری مطلق و پیوسته و تام‌و‌تمام به ترامپ و خواسته‌های او بود؛ وفاداریِ فراتر از قانون اساسی، ارزش‌های سنتیِ سیاستِ خارجی آمریکا و قوانین بنیادینِ اقتصاد.
 
 نتیجه چیزی است که اینک مشاهده می‌کنید؛ ملغمه‌ای آشفته از تعرفه‌هایی که امروز اعمال و فردا لغو می‌شوند، کمک‌های متزلزل به اوکراین، تعدیلات متناوب در برنامه‌ها و سازمان‌های داخل و خارج که همگی از سوی وزرای کابینه و گماشته‌های او اجرا می‌شوند و ترس شان این است که مبادا ایلان ماسک یا ترامپ در رسانه‌های اجتماعی علیه آن‌ها چیزی بگویند.
 
 این وضع در چهارسال آینده، کارساز نخواهد بود. بازارها در شرایط "عدم قطعیت"، به فروپاشی روانی می‌رسند، کارآفرینان از هم می‌گسلند، تولیدکنندگان دچار بحران می‌شوند، سرمایه‌گذارانِ داخلی و خارجی سرخورده می‌شوند، متحدان به تنگ می‌آیند و سرانجام نظام جهانی در بحران فرو خواهد رفت.
 
  با این وضعیت نمی‌توان کشور را اداره کرد، نمی‌توان متحد آمریکا شد، نمی‌توان کسب‌وکاری را پیش برد و شریک تجاریِ بلندمدت آمریکا باقی ماند.
 
  شرایط به‌گونه‌ای است که رئیس‌جمهور ایالات متحده در بازه زمانی کوتاه، اوکراین و روسیه را تهدید می‌کند و بعد تهدید علیه روسیه را پس می‌گیرد. ترامپ تعرفه‌های سنگینی بر مکزیک و کانادا وضع می‌کند و بعد آن‌ها را به تعویق می‌اندازد. او تعرفه‌های چین را دو برابر می‌کند و تهدید می‌کند که تعرفه‌های بیشتری بر اروپا و کانادا اعمال خواهد کرد.
 
  مقامات ارشدِ قدیمی‌ترین متحدان ما در محافل خصوص نگرانی‌شان را ابراز کرده‌اند. 
 
  آن‌ها نگرانند که ما نه‌‌ صرفا بی‌ثبات، که عملاً به دشمن آن‌ها مبدل شده باشیم. تنها کسی که با او به‌نرمی رفتار می‌شود، پوتین است و متحدان سنتی آمریکا از این موضوع در حیرت‌اند.
 
  اما بزرگ‌ترین دروغ ترامپ در میان همه دروغ‌های بزرگش این است که ادعا می‌کند اقتصادی در حال فروپاشی را به ارث برده و به همین دلیل مجبور به انجام این اقدامات شده است. چنین ادعایی مهمل است. 
 
  جو بایدن اشتباهات زیادی داشت، اما در پایان دوره‌اش، "فدرال رزرو" هوشمندانه‌‌ای بر جا گذاشت که اقتصاد را در وضعیت مناسبی قرار داد و در مسیر درستی حرکت کرد. آمریکا قطعاً در آن شرایط به شوک ناشی از اِعمال تعرفه‌های جهانی نیازی نداشت.
 
در دوره بایدن، ترازنامه‌های شرکت‌ها و خانوارها نسبتاً صحیح بودند، قیمت نفت در سطح پایینی قرار داشت، نرخ بیکاری حدود ۴ درصد بود، هزینه‌های مصرف‌کننده رو به افزایش و رشد تولید ناخالص داخلی حدود ۲ درصد بود. البته باید توازن تجاری با چین اصلاح می‌شد و در این مورد همیشه حق با ترامپ بوده است. مورد چین، تنها اضطرار واقعی بود و می‌توانستیم آن را با افزایش هدفمند تعرفه‌ها بر پکن و هماهنگی با متحدانمان رفع کنیم. این روش می‌توانست چین را به تغییر رویه وادارد.
 
  اقتصاددانان نگران‌اند. عدم قطعیت شدیدی که ترامپ به اقتصاد وارد کرده، می‌تواند به کاهش نرخ بهره به دلایل ناموجه بیانجامد. تردید بیش از حدِ سرمایه‌گذاران، رشد اقتصادی را در داخل و خارج کاهش می‌دهد و حتی ممکن است جهان با وضعیت ناگوارتری مواجه شود؛ ترکیب رکود اقتصادی و تورمِ ناشی از تعرفه‌های گسترده که به آن "رکود تورمی" می‌گویند.
 
  [م. عدم قطعیت اقتصادی (Economic Uncertainty)، به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن آینده‌ی اقتصادی، غیرقابل پیش‌بینی است و عوامل متعددی به نوسانات و عدم اطمینان در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی انجامیده‌اند. این وضعیت می‌تواند ناشی از عوامل داخلی یا خارجی باشد و تأثیرات گسترده‌ای بر سرمایه‌گذاری، مصرف، سیاست‌های مالی و رشد اقتصادی دارد. 
 
عوامل ایجادکننده‌ی عدم قطعیت اقتصادی عبارت‌اند از:
 
1. تحولات سیاسی: تغییرات در دولت‌ها، سیاست‌های اقتصادی، تحریم‌ها یا قوانین جدید می‌توانند منجر به عدم اطمینان شوند.
 
2. نوسانات بازارهای مالی: تغییرات ناگهانی در ارزش ارز، بورس و بازارهای سرمایه‌گذاری سبب تردید در سرمایه‌گذاری‌ها می‌شود.
 
3. بحران‌های اقتصادی جهانی: رکود اقتصادی، جنگ‌های تجاری و مشکلات زنجیره‌ی تأمین جهانی، نمونه‌هایی از بحران‌هایی هستند که عدم قطعیت را افزایش می‌دهند.
 
4. تحولات تکنولوژیکی: ظهور فناوری‌های جدید می‌تواند باعث تغییر در صنایع مختلف و ایجاد نگرانی درباره آینده‌ی بازار کار شود.
 
5. ریسک‌های ژئوپلیتیکی: جنگ‌ها، تحریم‌ها و تنش‌های بین‌المللی می‌توانند تأثیرات جدی بر رشد اقتصادی و تجارت جهانی داشته باشند.
 
6. بحران‌های بهداشتی و زیست‌محیطی: بیماری‌های همه‌گیر (مانند کووید-19) یا تغییرات آب‌وهوایی می‌توانند پیش‌بینی‌پذیری اقتصاد را کاهش دهند.
 
اثرات عدم قطعیت اقتصادی:
کاهش سرمایه‌گذاری: سرمایه‌گذاران در شرایط نامطمئن ترجیح می‌دهند دارایی‌های خود را نقد نگه دارند یا به بازارهای امن‌تری منتقل کنند.
 
کاهش مصرف: خانوارها به دلیل ترس از آینده‌ی اقتصادی، هزینه‌های خود را کاهش داده، پس‌انداز بیشتری انجام می‌دهند.
 
کندی رشد اقتصادی: کاهش سرمایه‌گذاری و مصرف]  
افزایش نوسانات در بازارهای مالی: عدم قطعیت باعث افزایش رفتارهای هیجانی در بازارهای مالی می‌شود.
 
مشکلات در سیاست‌گذاری اقتصادی: دولت‌ها در شرایط عدم قطعیت، ممکن است سیاست‌های اقتصادی محافظه‌کارانه‌تری اتخاذ کنند که به رشد اقتصادی آسیب بزند.
 
راهکارهای کاهش عدم قطعیت اقتصادی:
ایجاد ثبات در سیاست‌های مالی و پولی
شفافیت در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی
حمایت از نوآوری و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها
مدیریت صحیح ریسک‌های ژئوپلیتیکی
بهبود همکاری‌های بین‌المللی برای مقابله با بحران‌های اقتصادی جهانی
 
عدم قطعیت اقتصادی، واقعیتی انکارناپذیر در دنیای مدرن است، اما سیاست‌گذاری هوشمندانه و افزایش شفافیت می‌تواند اثرات منفی آن را کاهش دهد. 
 
 [م. رکود تورمی (Stagflation)، ترکیبی از رکود اقتصادی (کاهش رشد اقتصادی و افزایش بیکاری) و تورم بالا (افزایش قیمت کالاها و خدمات) است. این پدیده، چالش بزرگ برای سیاست‌گذاران اقتصادی محسوب می‌شود، زیرا معمولاً ابزارهای مقابله با رکود و تورم در تضاد با یکدیگر قرار دارند.
 
ویژگی‌های رکود تورمی:
1. کاهش رشد اقتصادی: تولید ناخالص داخلی (GDP) کاهش می‌یابد یا رشد آن متوقف می‌شود.
 
2. افزایش بیکاری: شرکت‌ها به دلیل کاهش تقاضا نیروی کار خود را تعدیل می‌کنند.
 
3. تورم بالا: هزینه‌ی کالاها و خدمات افزایش می‌یابد، درحالی‌که درآمد واقعی مردم کاهش می‌یابد.
 
4. کاهش قدرت خرید: با افزایش قیمت‌ها و ثابت ماندن یا کاهش دستمزدها، مردم قدرت خرید کمتری دارند.
 
علل رکود تورمی:
1. شوک‌های عرضه: کاهش ناگهانی در عرضه کالاها و خدمات، مانند افزایش شدید قیمت نفت (مثلاً در دهه ۱۹۷۰).
 
2. افزایش هزینه‌های تولید: رشد قیمت مواد اولیه، انرژی یا نیروی کار باعث افزایش قیمت نهایی کالاها می‌شود.
 
3. سیاست‌های پولی و مالی نامناسب: چاپ پول بیش‌ازحد، افزایش ناگهانی نرخ بهره یا سیاست‌های مالیاتی اشتباه می‌توانند به رکود تورمی دامن بزنند.
 
4. بی‌ثباتی اقتصادی و سیاسی: تحریم‌ها، جنگ‌ها یا بحران‌های اقتصادی جهانی می‌توانند زنجیره‌ی تأمین را مختل کنند و هزینه‌های تولید را بالا ببرند.
 
چالش‌های مقابله با رکود تورمی:
سیاست‌های ضد رکود (مانند کاهش نرخ بهره و افزایش مخارج دولتی) معمولاً باعث افزایش تورم می‌شوند.
 
سیاست‌های ضد تورمی (مانند افزایش نرخ بهره و کاهش نقدینگی) معمولاً رشد اقتصادی را کاهش می‌دهند و بیکاری را افزایش می‌دهند.
 
بنابراین، سیاست‌گذاران باید تعادلی میان این دو برقرار کنند تا اقتصاد را از رکود تورمی خارج کنند.
 
راهکارهای مقابله با رکود تورمی:
 
1. کنترل هزینه‌های تولید: سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و فناوری برای افزایش بهره‌وری.
 
2. مدیریت سیاست‌های پولی و مالی: تنظیم دقیق نرخ بهره و کنترل نقدینگی.
 
3. تنوع‌بخشی به منابع انرژی: کاهش وابستگی به منابع انرژی پرنوسان (مثلاً نفت).
 
4. تقویت تولید داخلی: کاهش وابستگی به واردات و افزایش تولید ملی برای کاهش هزینه‌ها.
 
رکود تورمی یکی از سخت‌ترین چالش‌های اقتصادی است، اما با سیاست‌گذاری صحیح می‌توان اثرات آن را کاهش داد.]
 
این وضعیت، صرفاً عدم قطعیتِ مقطعی نیست که در گذشته‌های نه‌چندان دور تجربه شده است؛ عدم قطعیتی که ترامپ ایجاد کرده، به عمق ساختار رخنه می‌کند و از فروپاشی پیکره ای ۸۰ ساله به‌دستِ شخص اول مملکت حکایت دارد؛ مهم‌ترین نقش‌آفرین که نمی‌داند چه می‌کند و با جماعتی چاپلوس و نادان احاطه شده است.
 
جهان از سال ۱۹۴۵ تاکنون، روند خارق‌العاده رشد اقتصادی و رابطه صلح‌آمیز با قدرت‌های بزرگ را از سر گذرانده است. این دوره بی‌نقص نبوده است. سال‌های دشواری را سپری کردیم و برخی کشورها از قافله عقب ماندند، اما در مجموع، این ۸۰ سال در مقیاس تاریخ جهانی، مثال‌زدنی است و برای بسیاری از کشورهای جهان به‌نحو شگفت‌انگیزی آرامش و رونق به ارمغان آورده است.
 
بسیاری از کشورها در وضعیت مساعد به‌سر می‌بردند و مهم‌ترین دلیل‌اش این بود که ایالات‌متحده، بسامان، قدرتمند و حافظ صلح بود.
 
آمریکایی که جهان می‌شناخت، در بریده‌هایی از نطق تاریخیِ تحلیفِ جان.اف.کندی به تاریخ ۲۰ ژانویه ۱۹۶۱ خلاصه می‌شود. 
 
کندی می‌گفت: "بگذار هر ملتی، خواه دوست یا دشمن، بداند که ما هر بهایی خواهیم پرداخت، هر باری را به دوش خواهیم کشید، هر سختی (صعوبتی) را تحمل خواهیم کرد، از هر دوستی حمایت و با هر دشمنی مقابله خواهیم کرد تا بقای آزادی و پیشبرد آن را تضمین کنیم ... هم‌میهنان من، نگویید کشورتان چه کاری می‌تواند برای شما انجام دهد؟ بگویید شما چه قدمی برای کشورتان برمی‌دارید؟ شهروندان جهان، نگویید آمریکا برای ما چه خواهد کرد؟ بگویید چگونه می‌توانیم به‌اتفاق، آزادی بشریت را محقق سازیم؟"
 
ترامپ و معاون بی‌مایه‌اش، جی‌دی ونس، این پیام کندی را کاملاً وارونه کرده‌اند و تجویزشان این است:
 
"بگذار هر ملتی، خواه دوست یا دشمن، بداند که آمریکای امروز هیچ بهایی نخواهد پرداخت، هیچ باری را به دوش نخواهد کشید، هیچ سختی را متحمل نخواهد شد، هر دوستی را رها خواهد کرد و به هر دشمنی نزدیک می‌شود تا بقای سیاسی دولت ترامپ را تضمین کند. هیچ مهم نیست که آزادی از جهان رخت بربندد... هم‌میهنان من، نگویید کشورتان چه کاری می‌تواند برای شما انجام دهد؟ بگویید شما چه قدمی برای رئیس‌جمهور ترامپ برمی‌دارید؟ شهروندان جهان، نگویید آمریکا برای شما چه خواهد کرد؟ بگویید چقدر حاضرید بپردازید تا آمریکا از آزادی شما در برابر روسیه یا چین دفاع کند؟"
 
ایالات‌متحده از سال ۱۹۴۵، تثبیت‌کننده بوده و در همکاری با نهادهایی مثل ناتو، سازمان بهداشت جهانی، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی، سهم بیشتری از هزینه‌ها را می‌پرداخت تا انسجام جهانی تقویت شود. بیشترین سود هم به خودش رسید، چون بیشترین سهم را داشت. وقتی چنین کشوری ناگهان از این نقش خارج می‌شود و به غارتگر مبدل می‌شود، تشویش ایجاد می‌کند.
 
فلسفه سیاست خارجی ترامپ، چیزی نیست که بر اساس آن، کمپین انتخاباتی‌اش را برگزار کرده و در تاریخ هم نمونه‌ای ندارد.
ترامپ
 
چند روز پیش، نهوم بارنه‌آ (ستون‌نویس روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارونوت) می‌گفت: "ترامپ، امپریالیستی منزوی است. او می‌خواهد بدون اعزام نیرو و پرداخت هزینه، همه مزایای امپریالیستی ازجمله سرزمین و منابع معدنی کشورها را تصاحب کند 
 
فلسفه سیاست خارجی ترامپ، نه "مهار و مشارکت"، که "چپاول و گریز" است. ترامپ، راهزنِ جغرافیای سیاسی است. او می‌خواهد گرینلند، پاناما، کانادا و غزه را بدون هزینه در جیب‌اش بگذارد و به پناهگاه امن‌اش در آمریکا برگردد. متحدان ما پس از جنگ جهانی هرگز چنین آمریکایی را به یاد ندارند.
 
اگر ترامپ می‌خواهد آمریکا را ۱۸۰ درجه بچرخاند، وظیفه دارد برنامه منسجمی بر پایه اصول اقتصادی معقول و تیمی متشکل از بهترین و درخشان‌ترین افراد، (نه چاپلوس‌ترین و افراطی‌ترین عناصر جناح راست) ارائه دهد.
 
 او باید توضیح دهد که چرا با حذف نیروهای حرفه‌ای از نهادهای کلیدی کشور در انتقال از دولتی به دولت دیگر و انتصاب ایدئولوگ‌های افراطی در پست‌های کلیدی، فقط به نفع خودش عمل می‌کند و منافع کشور را از یاد برده است؟
 
از همه مهم‌تر این که، او به هر آمریکایی، صرف‌نظر از وابستگی‌های حزبی، قدری شرافت انسانی بدهکار است. تنها راهی که رئیس‌جمهور می‌تواند به مدد آن، اندکی تغییر ایجاد کند، این است که دست دوستی به سوی مخالفانش دراز کند و تا جایی که ممکن است آن‌ها را با خود همراه سازد. درک می‌کنم. آن‌ها خشمگین‌اند. اما ترامپ رئیس‌جمهور کشوری حافظ صلح است و باید بزرگ‌تر و بزرگوارتر از آن‌ها باشد.
 
افسوس که ترامپ چنین نیست. آنچه لئون ویزلتیر زمانی درباره بنیامین نتانیاهو گفت، خیلی بیش‌تر از بی‌بی درباره ترامپ صادق است: "او مردی حقیر در روزگاری پرچالش است."
 
آنچه بیش از همه در تضاد با نطق تحلیف کندی قرار دارد و مرا دلسرد و هراسان می‌کند، سخنرانی آبراهام لینکلن در ژانویه ۱۸۳۸ در انجمن لیکیوم جوانان اسپرینگفیلد، ایلینوی است. سخنان او در ذهنم نقش بسته است. او می‌گوید: "تنها قدرتی که می‌تواند ما را نابود کند، خودمان هستیم؛ چگونه؟ با سوءاستفاده از ارزشمندترین نهادها و بدرفتاری با یکدیگر."
 
از او پرسیدند:"خطر چگونه نزدیک می‌شود؟" پاسخ داد: " اگر روزی گذار خطر به ما بیفتد، از میان خودمان می‌جوشد و برمی‌آید. از خارج از مرزهای ما نخواهد آمد. اگر سرنوشتمان نابودی باشد، نگارنده و کارگزار آن خودمانیم. ما ملت آزادی هستیم. تا می‌توانیم زندگی می‌کنیم و اگر خطری جانکاه تهدیدمان کند، همه‌با‌هم غزل خداحافظی را می‌خوانیم."

تنها شغل‌هایی که از دست هوش‌مصنوعی جان سالم به در می‌برند، از دید بیل گیتس

تنها شغل‌هایی که از دست هوش‌مصنوعی جان سالم به در می‌برند!

تنها شغل‌هایی که از دست هوش‌مصنوعی جان سالم به در می‌برند!
گروه فناوری: هوش مصنوعی سریع‌تر از آنچه انتظار می‌رفت دنیا را در دست می‌گیرد و مشاغلی را از بین می‌برد که به ذهن هیچکس نمی‌رسد. بیل گیتش می‌گوید حتی جراحان و سرآشپزها نیز در امان نخواهند بود. با این حال، به نظر می‌رسد سه حرفه شگفت انگیز در برابر همه‌گیری اتوماسیون قوی هستند و در حالی که نیروی کار بقیه مشاغل با سرنوشت نامعلومی روبرو هستند، آینده این سه شغل در امان است.
به گزارش خبرآنلاین؛هوش مصنوعی تمامی مشاغل و صنایع را تحت تاثیر خود قرار داده و در حال تغییر شکل نیروی کار است. بیل گیتس می‌گوید، این تازه آغاز راه است! بنیانگذار مایکروسافت معتقد است که هوش مصنوعی بیشتر مشاغل را از بین می‌برد و اقتصاد جهانی را کاملا متحول می‌کند. اما این یعنی قرار نیست هیچ شغلی از دست هیولای قرن بیست و یک جان سالم به در ببرد؟
آیا هوش مصنوعی جایگزین ما خواهد شد؟
بیل گیتس پیش‌بینی کرده است که هفته‌ کاری سه روزه می‌شود، هوش مصنوعی اتوماسیون را وارد بسیاری از مشاغل می‌کند و احتمالا دیگر خبری از ۴۰ ساعت کار در هفته نیست. چنین آینده‌ای وسوسه انگیز است اما تعداد زیادی از مردم در این روند شغل خود را از دست می‌دهند. اما بیل گیتس می‌گوید سه حرفه باید در برابر اتوماسیون مقاومت کنند. بنابراین اگر شما در یکی از این زمینه‌ها کار می‌کنید می‌توانید نفس راحتی بکشید، البته فعلا!

۱. کدنویسان: هوش مصنوعی همچنان به سازندگانش نیاز دارد
شاید فکر کنید برنامه نویسان در صدر فهرست مشاغل در معرض خطر قرار دارند. اما این اشتباه است. اگرچه هوش مصنوعی اکنون می‌تواند کد تولید کند اما هنوز کامل نیست و کسانی باید باشند که بر آن نظارت کنند، اشتباهات آن را رفع کنند. از همه مهمتر هم این است که طراحی سیستم‌های پیشرفته‌تر همچنان به انسان‌ها نیاز خواهد داشت.بنابراین اگر بخواهیم به طور خلاصه بگوییم، هوش مصنوعی برای ایجاد هوش مصنوعی همچنان به انسان نیاز دارد.

۲. کارشناسان انرژی: زمینه‌ای بیش از حد پیچیده برای هوش مصنوعی
نفت، انرژی هسته‌ای و انرژی‌های تجدیدپذیر حوزه‌های بسیار استراتژیک و پیچیده هستند و  نمی‌توان آن‌ها را به طور کامل به ماشین آلات واگذار کرد. حتی در این حوزه هم همچنان به مهندسان، محققان و تکنسین‌ها نیاز خواهیم داشت تا زیرساخت‌ها را مدیریت کنند، چالش‌های صنایع و نوآوری را درک کنند و مشکلات را برطرف کنند. باید با خود صادق باشیم، هیچ کدام از ما نمی‌خواهیم هوش مصنوعی بدون نظارت انسان برای انرژی تصمیمات مهم بگیرد.

۳. زیست شناسان: یک گرفتاری وجود دارد!
چرا در حالی که هوش مصنوعی می‌تواند بیماری‌ها را حتی بهتر از پزشکان تشخیص دهد و توالی‌های DNA را تجزیه و تحلیل کند، بیل گیتس می‌گوید زیست‌شناسی از هوش مصنوعی جان سالم به در خواهد برد؟ در واقع در این یک مورد، مشکل اصلی هوش مصنوعی نیست، بلکه کمبود تقاضا است. سرمایه‌گذاری کمتر، فرصت‌های کمتری به وجود می‌آورد. البته باز هم برای پیشبرد تحقیقات ژنتیکی و بیوتکنولوژی همچنان به انسان‌ها نیاز است.

آینده‌ای با هوش مصنوعی
بیل گیتس می‌گوید اگرچه ممکن است در مورد این سه شغل اشتباه کند اما یک چیز مسلم است، هوش مصنوعی این‌جاست تا بماند. کلید پیشرو ماندن در چنین موقعیتی این است که به جای ترسیدن از هوش مصنوعی، نحوه کار با آن را یاد بگیریم. گیتس خاطرنشان می‌کند هوش مصنوعی مولد به آن شکلی که ما امروز می‌شناسیم (مانند ChatGPT) به زودی منسوخ خواهد شد. او با دیدی آینده‌نگرانه‌تر از هوش مصنوعی‌هایی خودآگاه می‌گوید که می‌توانند مانند یک انسان یاد بگیرند و فکر کنند. شاید علمی تخیلی به نظر برسد اما چنین هوش مصنوعی که می‌تواند ما را به ابر انسان تبدیل کند، ما را باهوش‌تر، کارآمدتر و احتمالاً جاودانه‌تر کند.

ترفند مأمور سابق سرویس مخفی: چگونه دیگران را به انجام خواسته ‌هایتان ترغیب کنید؟

ترفند مأمور سابق سرویس مخفی: چگونه دیگران را به انجام خواسته ‌هایتان ترغیب کنید؟
برای تأثیرگذاری باید بفهمید که چه چیزی باعث می‌شود طرف مقابل کاری را انجام دهد. این انگیزه‌ها می‌توانند احترام، امنیت، خانواده، پول، جایگاه اجتماعی، آزادی یا هر چیز دیگری باشند.

یک مأمور سابق سرویس مخفی که وظیفه حفاظت از روسای جمهور جرج دابلیو. بوش، بیل کلینتون و باراک اوباما را برعهده داشته، توصیه‌ای ساده اما مهم برای ترغیب دیگران به انجام خواسته‌هایتان دارد:

کمتر حرف بزنید و بیشتر گوش کنید.

به گزارش روزیاتو، ایوی پومپوراس، بازجو و مأمور سابق سرویس مخفی باور دارد که این تصور که با زیاد صحبت کردن می‌توان کنترل اوضاع را به دست گرفت، کاملاً اشتباه است.

بزرگ‌ترین اشتباه افراد این است که بیش از حد صحبت می‌کنند. وقتی من حرف می‌زنم و شما گوش می‌دهید، همه چیز را درباره من می دانید؛ از ارزش‌ها و باورهایم گرفته تا چیزهایی که برایم اهمیت دارند.

به گفته او، کلید متقاعد کردن دیگران، شناخت دلایل و انگیزه‌های رفتاری آن‌هاست.

برای تأثیرگذاری باید بفهمید که چه چیزی باعث می‌شود طرف مقابل کاری را انجام دهد. این انگیزه‌ها می‌توانند احترام، امنیت، خانواده، پول، جایگاه اجتماعی، آزادی یا هر چیز دیگری باشند.

او تأکید کرده که اگر از منظر «من به چیزی نیاز دارم» به یک موقعیت نزدیک شوید، احتمال شکستتان بالاست. در عوض باید از خود بپرسید: «این فرد به چه چیزی نیاز دارد؟»

پومپوراس به عنوان یک متخصص دستگاه دروغ‌سنج، باور دارد که گوش دادن بهترین ابزار برای شناخت عمیق دیگران است. او معتقد است که هر فردی انگیزه‌ها و اهداف متفاوتی دارد و اگر به آن‌ها زمان و فضای کافی بدهید، شخصیت خود را آشکار می‌کنند.

پومپوراس این نکات ارزشمند را در گفت‌وگویی در پادکست «خاطرات یک مدیرعامل» با استیون بارتلت مطرح کرده است.

او همچنین نویسنده کتابی به نام «ضدگلوله شدن» است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. این کتاب، تجربیات ۱۲ ساله پومپوراس در سرویس مخفی را به درس‌هایی مفید تبدیل کرده که می‌تواند برای هر کسی در مواجهه با چالش‌های زندگی مفید باشد.

یکی از درس‌های مهم او در این کتابش این است:

اگر کسی گفت «به من اعتماد کن، من می دانم که دارم چه کار میکنم»، معمولاً نباید به حرفش اعتماد کنید.

پومپوراس به اهمیت زبان بدن هم اشاره کرده است. به گفته او، بیشتر ارتباطات ما از طریق حرکات بدن انجام می‌شوند و نه کلماتی که بر زبان می آوریم.

وقتی کسی به صحبت‌های من گوش می‌دهد، حرکت سر به نشانه تأیید یا دنبال کردن نگاه، نشان می‌دهد که پیامم به او منتقل شده است. اما اگر ناگهان دست‌هایش را روی سینه قلاب کند، یعنی چیزی گفتم که ناراحتش کرده است.

پومپوراس در سال‌های اخیر، پس از پایان خدمت دولتی خود، به آموزش و سخنرانی درباره هنر شناخت افراد و تقویت ارتباطات مؤثر پرداخته است. او بر این باور است که توجه دقیق به زبان بدن و شنیدن حرف‌های دیگران می‌تواند به هر کسی کمک کند تا نشانه‌های استرس، تردید یا فریب را تشخیص دهد.

این مهارت‌ها می‌توانند در موقعیت‌های مختلف زندگی، از کسب‌وکار تا تعاملات خانوادگی یا حتی در دنیای قرارهای عاشقانه بسیار کارآمد باشند.

پومپوراس که در محله کوئینز نیویورک و در خانواده‌ای یونانی‌تبار بزرگ شده، بخشی از توانایی خود در درک افراد را به «هوش خیابانی» دوران جوانی‌اش نسبت می‌دهد. او معتقد است که این تجربه‌ها به او یاد داده‌اند تا به نشانه‌های کوچک اما مهم در رفتار دیگران توجه کند.

ما اغلب فکر می‌کنیم که باید دائماً حرف بزنیم تا دیگران ما را ببینند و بشناسند. اما واقعیت این است که بیشتر مردم اهمیتی به این موضوع نمی‌دهند. مهم این است که یاد بگیریم چگونه به آن‌ها گوش کنیم و بفهمیم.

کوتاه درباره شناخت مفهوم واژه های مال، ثروت، دارایی و سرمایه؛ کاربرد عمومی، و ویژه در حسابداری و اقتصاد

تفاوت مال، ثروت، دارایی و سرمایه چیست؟

مال دارایی ثروت سرمایه

در معرفی درس ظرافتهای کلامی گفتیم که در هر یک از درس‌های این مجموعه می‌خواهیم به سراغ یک یا چند کلمه برویم و دربارهٔ معنای آن‌ها، ریشه، تاریخچه و تفاوت‌هایشان صحبت کنیم. این بار چهار کلمهٔ مال، دارایی، ثروت و سرمایه را برای بررسی و مقایسه انتخاب کرده‌ایم.

واضح است که این واژه‌ها بسته به محل و موضوع کاربرد می‌توانند معانی مختلفی داشته و پیام‌های متفاوتی را منتقل کنند. به‌ویژه این‌که طی بیش از هزار سال، اقتصاد، سیاست، تجارت و فرهنگ، هر یک خواسته‌ها، انتظارات، باورها و ارزش‌های خود را بر این واژگان بار کرده‌اند. بنابراین آن‌چه در این درس و دیگر درس‌های ظرافت کلامی دربارهٔ معنای این واژه‌ها گفته می‌شود، حکم کلی و قطعی نیست.

مال و دارایی

بسیاری از ما دو واژهٔ مال (عربی) و دارایی (فارسی) را تقریباً مترادف فرض می‌کنیم. این کار کاملاً قابل‌درک و قابل‌دفاع است. چنان‌که وزارت اقتصاد و دارایی تا سال ۱۳۱۹ شمسی وزارت مالیه نامیده می‌شده است.

خوب است اشاره کنیم واژهٔ دارایی به شکل و معنای امروزی آن (تقریباً معادل asset در انگلیسی) نسبتاً جدید است و در گذشته رواج نداشته است. معمولاً هر جا در متن‌های قدیمی «دارایی» را می‌بینید، منظور نویسنده «دارا بودن» است و آن را در برابر «ناداری (نداشتن و دارا نبودن)» به‌کار برده است: «ناداری این جهان ز دارایی به» (کتاب درّهٔ نادره – قرن ۱۲).

در عین این‌که در بسیاری از متن‌ها دو واژهٔ دارایی و مال کاملاً هم‌ارز هستند و می‌توانند به‌جای یکدیگر به‌کار روند، تفاوت‌های ظریفی هم بین این دو وجود دارد که اگر به آن‌ها دقت کنید، حرف‌هایتان شفاف‌تر شده و خطر و دردسر سوء‌برداشت کمتر خواهد شد:

قلمرو واژهٔ «دارایی» گسترده‌تر از «مال» است

واژهٔ مال معمولاً مفهوم مالکیت (ownership) را در خود دارد و می‌توان آن‌ را واژه‌ای عینی دانست (چندان تفسیر‌پذیر نیست). یک خودرو یا مال شما هست یا نیست. اما وقتی می‌گویید «دارایی اصلی ما اعتماد مشتری است» گزاره‌ای قابل‌بحث و مفهومی ذهنی مطرح کرده‌اید که هر کس تفسیر متفاوتی از آن دارد و به سادگی نمی‌توان آن را رد یا تأیید کرد.

حتی در مورد مصداق دارایی هم سلیقه‌ها و قضاوت‌های متفاوتی وجود دارد. ممکن است کسی به دوست خود بگوید «این روزها بزرگ‌ترین دارایی من امید است.» در حالی که طرف دوم امید را صرفاً نوعی نگرش و بخشی از مدل ذهنی بداند و از جنس دارایی نداند.

برای درک گستردگی معنایی دارایی در مقایسه با مال، کافی است به این نکته توجه کنید که اموال معمولاً به منقول و غیرمنقول تقسیم می‌شوند که در هر دو حالت، ملموس و فیزیکی‌اند. در حالی که دارایی به مشهود و نامشهود تقسیم می‌شود و همین نشان می‌دهد که چه طیف گسترده‌ای را در بر می‌گیرد.

در «مال» مفهوم تسلط و کنترل مستتر است

فرض کنید یک نفر به شریک عاطفی‌اش بگوید: «تو مال من هستی» یا «تو یکی از مهم‌ترین اموال من هستی». چنین جمله‌هایی – جز در شرایط خاص و در میانهٔ جوشش احساسات، توهین‌آمیز تلقی می‌شوند. یا لااقل این حس را القا می‌کنند که طرف مقابل می‌خواهد از حس تسلط و کنترل و مالکیت سخن بگوید.

اما اگر همین جمله‌ها با «دارایی» بازنویسی کنیم، بسیار زیباترند و احساس بهتری در طرف مقابل برمی‌انگیزند: «تو مهم‌ترین دارایی من هستی.» «دارایی واقعی من در زندگی تویی.»

سرمایه

سرمایه واژه‌ای قدیمی است که در نوشته‌های قدما و اشعار شاعران کهن نیز تقریباً به همان معنایی که ما می‌فهمیم و می‌به‌کار می‌بریم، آمده است.

فردوسی هم برای دینار و دِرَم (=درهم) از تعبیر سرمایه استفاده کرده است: «درم داد ناپاک‌دل را چهار / به او گفت کاین را تو سرمایه دار.» سرمایه در اشعار خیام هم به‌کار رفته است: «هشدار که سرمایهٔ سودای جهان / عمر است، چنان کش گذرانی، گذرد.» در رسائل خواجه‌ عبدالله (قرن پنجم هجری قمری) هم سرمایه را در جمله‌ای کاملاً‌ نزدیک به فضای نوشته‌های امروزی می‌بینیم:‌ «خویشتن‌شناسی را بزرگ سرمایه دان.»




سرمایه

سَرمایه (به انگلیسی: Capital) در علم اقتصاد، عبارت است از حق صاحبان یک مؤسسه نسبت به باقیمانده دارایی مؤسسه مذکور. در علم حقوق مالی، عبارت است از وثیقه بستانکاران شرکت و یا حق صاحبان یک موسسه نسبت به باقیمانده دارایی موسسه مذکور پس از انحلال یا تصفیه موسسه. در علم مالی عبارت است از دارایی استفاده شده جهت تولید ثروت بیشتر یا ایجاد و توسعه یک کسب و کار جدید.[۱]

از نظر حسابداری این مبلغ از کم کردن بدهی‌های مؤسسه از جمع دارایی آن بدست می‌آید. بعبارت دیگر پس از پرداخت تمام بدهی‌ها و تعهداتِ یک مؤسسه، آنچه از دارایی باقی می‌ماند، سرمایه مؤسسه است و متعلق به صاحب یا صاحبان آن مؤسسه .

بدهی‌ها و تعهدات - دارایی = سرمایه

به‌طور مثال اگر در یک مؤسسه جمع دارایی‌ها ۳٬۱۳۰٬۰۰۰ ریال و جمع بدهی‌های مؤسسه ۱۳۰٬۰۰۰ ریال باشد آنگاه سرمایه مؤسسه ۳٬۰۰۰٬۰۰۰ ریال خواهد بود، که از تفاضل دارایی و بدهی بدست می‌آید.

حال اگر این مؤسسه مبلغ ۲۰٬۰۰۰ ریال وام دریافت کند، مجموع دارایی‌ها به ۳٬۱۵۰٬۰۰۰ ریال و میزان بدهیهای به ۱۵۰٬۰۰۰ ریال افزایش پیدا می‌کند. در نتیجه تفاضل این دو مجدداً عدد ۳٬۰۰۰٬۰۰۰ ریال بدست می‌آید. ملاحظه می‌شود که گرفتن وام عملاً موجب افزایش سرمایه نمی‌شود. زیرا علی‌رغم افزایش دارایی موجب افزایش بدهی نیز می‌گردد.

به‌طور کل سرمایه از دو طریق افزایش می یابد:

  • سرمایه‌گذاری شخصی
  • سود حاصل از عملیات مؤسسه

انواع سرمایه

بر اساس نوع شرکت، سرمایه به سه طریق مطرح می‌گردد:

  • در شرکت‌های فردی سرمایه متعلق به یک فرد (صاحب مؤسسه) می‌باشد.
  • در شرکت‌های غیر سهامی سرمایه متعلق به دو یا چند شریک می‌باشد.
  • در شرکتهای سهامی سرمایه به تعدادی سهم تقسیم می‌گردد.

از نظر علوم اجتماعی و رفتاری سرمایه می‌تواند به‌طور کلی به چهار دسته تقسیم شود: سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی، سرمایۀ نمادین.

  1. سرمایۀ فرهنگی: از دیدگاه بوردیو، سرمایه آن چیزی است که به عنوان رابطه اجتماعی در درون یک سازواره از تعاملات عمل می‌کند و دامنه آن بدون هیچ تمایزی به تمامی کالاها، اشیاء و نشانه‌هایی که خود را به عنوان چیزهایی کم‌یاب و ارزشمند عرضه می‌دارند (و در یک ساختار مشخص اجتماعی، مورد قضاوت هستند) کشیده می‌شود و سرمایه فرهنگی به عنوان یک رابطه اجتماعی درون سازواره‌ای از تعاملات که مشتمل بر دانش فرهنگی انباشته عمل می‌کند، منتهی به قدرت و منزلت می‌گردد.
  2. سرمایۀ اجتماعی: سرمایه اجتماعی دلالت بر اشکالی از سازمان چون اعتماد، قواعد و شبکه‌ها دارد که می‌توانند کارایی جامعه را از طریق کنش‌های متناسب تسهیل کنند. در نتیجه تعاون خود انگیخته از طریق سرمایه اجتماعی تسهیل می‌شود. در اندیشه پاتنام و فوکویاما، سرمایه اجتماعی به عنوان یک پدیده جامعه شناسان کلان لحاظ شده‌است. به نظر آن‌ها ملت‌ها می‌توانند از سطوح متفاوتی از سرمایه اجتماعی برخوردار باشند که فرصت برای تحقق دموکراسی یا صنعتی شدن آن‌ها فراهم می‌سازد، در نهایت در شرایط وجود سرمایه اجتماعی شاهد بسط و گسترش فرایند مشارکت در حوزه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و نیز بسط انجمن‌های داوطلبانه خواهیم بود، فرایندی که می‌تواند سازوکار مؤثری برای نیل به توسعه باشد.
  3. سرمایۀ اقتصادی:سرمایه اقتصادی فرد با گویه‌های وسایل رفاهی، درآمد فرد (درصورت دارا بودن)، درآمد پدر، نحوه مالکیت منزل، وضعیت منزل مسکونی، مالکیت تلفن همراه، رایانه، ماشین و نوع اتومبیل، زمین، باغ و سپرده بانکی سنجیده می‌شود. سرمایه اقتصادی به دو صورت جاری و غیرجاری وجود دارد:  سرمایه اقتصادی جاری: نوعی از سرمایه اقتصادی است که به سرعت قابل تبدیل به وجه نقد (پول) است . سرمایه اقتصادی غیر جاری: نوعی از سرمایه اقتصادی است که به سرعت قابل تبدیل به وجه نقد (پول)  نیست[۲]
  4. سرمایۀ نمادین: در سرتاسر جامعه حضور دارد و می‌تواند بر گفتار، رفتار و پندار مردم تأثیر بگذارد و تأثیر بگیرد. در درجه اول سرمایه نمادین نوع تغییر شکل یافته از هر نوع سرمایه محسوب می‌شود که به عنوان نماد و سمبل محسوب می‌شود و دارنده آن از جانب مردم مورد عزت و احترام قرار می‌گیرد و به نوعی، به عنوان پرستیژ محسوب می‌شود و از طرفی هر نوع از سرمایه می‌باشد که در چشم دیگران به عنوان نماد محسوب می‌شود. در بیانی دیگر می‌توان این چنین بیان نمود که سرمایه نمادین از هر نوع سرمایه به عنوان بعدی جداگانه محسوب می‌شود و در واقع باید سرمایه نمادین را به عنوان بٌعدی از هر سرمایه محسوب نمود..

ابعاد سرمایه

سرمایه ابعاد گوناگونی دارد که هر کدام از نظر ماهیت، قلمرو و تأثیراتی که بر توسعه می‌گذارند، با یکدیگر متفاوتند؛ و در عین حال در فرایند توسعه و چگونگی شکل‌گیری آن لازم و ملزوم یکدیگرند، که عبارتند از:

  • سرمایه ثابت اقتصادی
  • سرمایه مولد اقتصادی
  • سرمایه جاری
  • سرمایه ثابت اجتماعی

جستارهای وابسته

منابع

  1. "CAPITAL | meaning in the Cambridge English Dictionary". dictionary.cambridge.org (به انگلیسی). Retrieved 2020-02-05.
  1.   قاسمی و نامدار (١٣٩٤). بررسی رابطه سرمایه فرهنگی وسرمایه نمادین فرهنگی (مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه دولتی ایلام).
  • نبوی، عزیز، اصول حسابداری جلد اول، تهران، کتابخانه فروردین


دارایی

دارایی (به انگلیسی :asset)،در حسابداری، کلیهٔ اموال و حقوقی است که دارای ارزش پولی باشند. دارایی هر منبعی است که تحت مالکیت یا کنترل یک واحد اقتصادی است. دارایی هر چیزی (مشهود یا ناملموس) است که بتوان از آن برای تولید ارزش اقتصادی مثبت استفاده کرد. دارایی ها ارزش مالکیت را نشان می دهد که می تواند به پول نقد تبدیل شود (اگرچه خود پول نقد نیز یک دارایی محسوب می شود).[۱]

دارایی‌های یک واحد، ممکن است پدیده‌های عینی و مشهود باشند. مثل زمین، ساختمان، موجودی نقدی و موجودی کالا، یا به صورت حقوق مالی و امتیازات غیرقابل رؤیت، مثل سرقفلی و مطالبات از اشخاص.

دارایی‌ها عرفاً از دیدگاه اراده در ترازنامه به گروه‌های متمایزی تقسیم می‌شوند.

دو گروه که مورد استفاده بیشتری دارند عبارتند از دارایی‌های جاری و دارایی‌های ثابت. دارایی‌های جاری: این دارایی‌ها اقلامی هستند که انتظار می‌رود در طی یک سال یا یک دوره عملیاتی از تاریخ تنظیم ترازنامه (هر کدام که طولانی‌تر است) به وجه نقد تبدیل، یا مصرف یا فروخته شوند. معمولاً دارایی‌های جاری بر حسب سرعت تبدیل شدن به وجه نقد یا مصرف در ترازنامه منعکس می‌گردند. مانند: بانک‌ها، صندوق، تنخواه‌گردان، بدهکاران، پیش‌پرداخت‌ها، موجودی کالا و ملزومات اداری.

دارایی‌های ثابت: این دارایی‌ها، اقلامی مشهود با عمری طولانی می‌باشند که در جریان عملیات مؤسسه مورد استفاده قرار می‌گیرند. دارایی‌های این گروه به مرور زمان و پس از استفادۀ مکرر مستهلک می‌گردند به همین دلیل برای هر یک از دارایی‌های ثابت استهلاک منظور می‌شود. (به استثنای زمین که مستهلک نمی‌گردد) مانند: زمین، ساختمان، تأسیسات، ماشین‌آلات و تجهیزات، ابزارآلات، وسائل نقلیه و منصوبات، قالبها، لوازم آزمایشگاهی و دارایی‌های سرمایه‌ای موجود در انبار.

طبق تعریف جدیدتری که در کتاب مبانی نظری حسابداری از دارایی شده، دارایی مفهومی مالی است، یعنی؛

 اموال و حقوقی که منافع آتی قابل تبدیل به پول دارند، و بر اثر معاملات، عملیات یا رویدادهای مشخص به مالکیت یا تسلط مالکانهٔ یک واحد تجاری درآمده‌اند؛ دارایی آن واحد محسوب می‌شوند.

دارایی، یکی از عناصر حسابداری نشان‌دهندهٔ وضعیت مالی واحد انتفاعی است.[۲]

مفهوم اجتماعی دارایی

دارایی و پس انداز و سرمایه‌گذاری قابلیت تبدیل شدن به‌یکدیگر را دارند.[۳][۴] مسکن، خودرو، تلفن همراه، کامپیوتر و حتی آب لوله‌کشی و دسترسی به سرویس‌های بهداشتی از جمله دارایی‌های خانوار هستند.[۵] پس انداز یکی از راه‌های سهیم کردن نسل آینده در دارایی‌هایی است که امروز در اختیار است. خانواده در طول حیات خود به دارایی‌هایی دست می‌یابد که خواسته و ناخواسته بخش چشمگیری از آن در آینده به اعضای جوان آن می‌رسد.[۶] حفظ و حراست از دارایی و تلاش برای افزودن بر آن از سویی موجب می‌شود تا زندگی جاری با سهولت بیشتری پیش رود و از سوی دیگر آیندگان پشتوانه‌های قویتری داشته باشند.[۶] مسکن با دارا بودن حجم قابل توجه در بازار دارایی‌ها و همچنین برخورداری از ریسک کمتر نسبت به سایر دارایی‌ها، ضمن جلب اعتماد سرمایه‌گذاران همواره نقش ضربه‌گیر را در اقتصاد ایفا نموده‌است.[۷]

انواع دارایی ها از منظر مدیریت مالی

دارایی ها به پنج دسته اصلی تقسیم می شوند: مشتقات، اوراق قرضه، سهام، ارز، کالا (commodity کامودیتی).[۸]

جستارهای وابسته




تحلیل دکتر مسعود نیلی، اقتصاددان، از اقتصاد ایران: بر سر یک دوراهی سرنوشت‌ساز قرار گرفته‌ایم

بر سر یک دوراهی سرنوشت‌ساز قرار گرفته‌ایم

بر سر یک دوراهی سرنوشت‌ساز قرار گرفته‌ایم
گروه اقتصادی:مسعود نیلی، اقتصاددان، پس از مناظره اقتصادی دوشنبه شب کاندیدا‌های انتخابات ریاست جمهوری، در یادداشتی نوشت: واقعیت این است که اقتصاد ایران از سال ۱۳۹۶ به این طرف، وارد مرحله‌ای جدید از زندگی خود شده است که دیگر نمی‌توان به شیوه گذشته با آن رفتار کرد. به گزارش جماران،متن این یادداشت به شرح زیر است:

اقتصاد ایران در وضعیت کنونی، از نظر مسائل و چالش‌هایی که با آن مواجه است در مقطعی ویژه به سر می‌برد. مشکلات اقتصادی انباشته‌شده در طول سالیان گذشته، مانند زخم‌هایی کهنه، یکی پس از دیگری سر باز کرده‌اند و به‌دنبال آن، مرهم‌گذاری بر این زخم‌ها، جای علاج بیماری را گرفته است. انباشت مشکلاتی که در دهه‌های گذشته برای حل آن‌ها چاره‌اندیشی نشده، سبب شده است اقتصاد ایران امروز از نظر تعداد و عمق مسائل، در وضعیت تجربه‌نشده‌ای قرار گیرد.

همین امر باعث شده است که نه‌تن‌ها آیندۀ میان‌مدت، بلکه آیندۀ بلندمدت اقتصاد ایران نیز به نحوۀ مدیریت و تصمیماتی که در چند سال نزدیک پیش رو اتخاذ می‌شود وابستگی زیاد پیدا کند...» (بخشی از پیش‌گفتار کتاب دو جلدیِ اقتصاد ایران: چگونگی گذر از ابرچالش‌ها، مسعود نیلی و همکاران، انتشار پاییز ۱۳۹۶)

دوشنبه شب پس از دیدن بخش سوم و پایانی مناظرۀ اقتصادی نامزد‌های انتخاباتی ریاست جمهوری، خواب از سرم پریده بود و کابوس‌های مختلف، رهایم نمی‌کرد. در ذهنم، مشکلات عظیم اقتصادی را به‌صورتِ «دَرهم» در یک کفّۀ ترازو می‌گذاشتم و هر ۶ نامزد را نیز به‌صورت «دَرهم» در کفّۀ دیگر و نگاه می‌کردم که آیا این دوّمی تکانی می‌خورد یا نه. یک‌باره یادِ پیش‌گفتار کتاب چگونگی گذر از ابرچالش‌های اقتصاد ایران افتادم که در اوایل پاییز ۱۳۹۶ نوشته بودم.

جملاتی که در ابتدای این نوشته ملاحظه می‌کنید، در فضای آخرین اطلاعاتی که آن زمان در اختیار داشتیم، یعنی شرایطِ مساعدِ رشد اقتصادی ۸/۷ درصدی سال ۱۳۹۵ و تورم ۹ درصدی همان سال با ارقام مشابهِ ماه‌های در دسترس برای سال ۱۳۹۶ نوشته شده بود.

طبیعی است با این ارقام، آن متن خیلی تلخ و نامتناسب با واقعیت‌های آن زمانِ اقتصاد می‌نمود. اما امروز جملات آن، آشنا به نظر می‌رسد. کتاب را صبح سه‌شنبه تورق کردم و به فهرست آن نگاهی پس از چند سال انداختم. دیدم در آن، بیش از ۱۰۰ سرفصل شامل پیشنهاد‌های دقیق و قابل اجرا برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور به تفصیل ذکر شده بود. غم سنگین آن ایام دوباره قلبم را فشرد که چرا سیاست در کشور ما این مقدار در برابر تصمیمات سخت، اما صحیح، مقاوم است.

شاید در مورد این مطلب که شرایط امروز کشور ما به لحاظ تاریخی و از نظر نقشی که در تعیین سرنوشت آن در آینده ایفا می‌کند وضعیتی کاملا خاص قلمداد می‌شود، تردیدی وجود نداشته باشد. آنچه بر ما گذشته و ما را به اینجا رسانده، حاصل آن بوده است که اقتصاد با همۀ امکاناتش، شامل منابع انسانی، منابع طبیعی، ظرفیت‌های تولیدی و امکانات زیربنایی، برای دهه‌ها، قربانی مظلومِ سیاست بوده است. منابع سرشار نفت و گاز به جای آنکه در خدمت تأمین رفاه پایدار و بلندمدت اقتصاد قرار گیرد، آن‌گاه که جوان و پرنشاط بوده، به‌عنوان پوشاننده و ضربه گیر ناکارآمدی‌های حکمرانی به‌کار گرفته شده و اینک که ناتوان و فرتوت شده، دیگر نمی‌تواند نقش سابق را ایفا کند،  لذا در حال عیان‌کردن ناکارآمدی‌هاست.

منابعِ محدودِ آب کشور، آن زمان که نیازمند تیمار خاص بود تا بتواند برای سالیان طولانی عطش خاک را برطرف کند، از سر ناآگاهی به‌عنوان ابزار عدالت اجتماعی و از سر تعصب به‌عنوان ابزار خودکفایی مورد سوءاستفاده قرار گرفت. زمین تشنه، امروز دردمندانه، زبان خود را تنها به سوی آسمان گرفته که شاید قطره‌ای بر آن ببارد و چشمان کم‌سوی خود را از سرِ التماس، به سوی حاکمان دوخته که شاید پس از گذشت دوران و تجربه‌های دردناک، جهل و تعصب را به کناری گذارند و بفهمند که این نعمت الهی از اساس ابزار چنین اهدافی نبوده است.

بهره‌گیری ارزان و آسان از نعمت‌های طبیعی باعث شد تصور شود که حکمرانی کاری ساده و بدون دردسر است. فرآیندی انگاشته شد که در ابتدای آن، منابع و ظرفیت‌های خدادادی را می‌کاری و در انتها، محبوبیت درو می‌کنی. می‌توانی به درون مردم بروی و منابع طبیعی برگشت‌ناپذیر و منابع مالی تورم‌آفرین را میان آنان تقسیم کنی و از فریاد‌های شوق‌آمیز و قدرمندانۀ آن‌ها با غرور لذت ببری.

واقعیت اینست که اقتصاد ایران از سال ۱۳۹۶ به این طرف، وارد مرحله‌ای جدید از زندگی خود شده است که دیگر نمی‌توان به شیوۀ گذشته با آن رفتار کرد. این تغییر بزرگ توسط سیاست‌مداران ما در جناح‌های مختلف، متأسفانه هنوز فهمیده نشده است و لذا آن‌ها «همگی» هنوز در دورانِ «شیرین زبانی» زندگی می‌کنند.

یکی از شما ۶ نفر، به‌جای دادن امید‌های واهی که اساساً باورپذیر نیست، بیاید و صادقانه به مردم بگوید که خوب می‌داند نخواهد توانست معجزه کند. اما بگوید که در اقتصاد همان‌طور که معجزه نداریم، بن‌بست هم نداریم. بگوید که می‌داند در چارچوب «راهبرد‌های موجود»، بودجۀ دولت به‌خاطر کسری‌های زیادی که دارد، ظرفیت کشف‌نشده‌ای برای افزایش حقوق معلمان و پرستاران و ... را ندارد. در نظام بانکی منابع اضافه‌ای برای کمک به تولید وجود ندارد مگر به قیمت اضافه‌کردن بار بیشتر تورم به زندگی مردم. نترسد که بگوید، در چارچوب شرایط تحریم و محدودیت‌های مالی بین‌المللی، منابع ارزی کشور به‌سختی می‌تواند از وضع موجود بیشتر شود.

صادقانه بگوید که می‌داند شرایط سختی را باید مدیریت کند. از سال ۱۳۹۶ به بعد، تا اطلاع ثانوی، دوران رؤسای جمهور محبوب به سر آمده است. بگوید که می‌داند مسیر توسعۀ موفقِ مسالمت‌آمیز کشور، بس طولانی است. یکی از شما، زبان صادق درد‌های مردم شود و بگوید که مردم! شما در هر حال، دوران دشواری را در پیش خواهید داشت و هرکس غیر از این بگوید یا از سر جهل است یا فریب.
بگوید که ما بر سر یک دوراهی سرنوشت‌ساز قرار گرفته‌ایم. در یک راه، سختی‌های زیادِ «قطعی» که به سختی‌های بیشتر غیرقابل‌تحمل خواهد رسید و در انتخابی دیگر، سختی‌های زیادی قرار گرفته که به گشایش‌های «محتمل» و فردا‌های بهتر پس از آن، ختم خواهد شد. بگوید که او نمی‌خواهد کورتُن‌درمانی کند.

مسیر فریب، عواقبی دردناک و جبران‌ناپذیر دارد. به مردم بگوید که آنچه به‌طور قطع می‌تواند تعهد دهد آن است که زبانِ جمهور در نظام تصمیم‌گیری باشد. اطمینان دهد که ابرچالش‌های اقتصادی راه حل دارند، اما باید از معبرِ سختِ سیاست عبور کنند و او می‌داند عبور از این گذرگاه با دشواری‌های بسیار و ریسک‌های عدم موفقیت مواجه است. به‌جای آنکه به مردم تصویر زیبای نقاشی‌شده، اما رؤیایی از آینده را نشان دهد، عکس واقعی خودمان را ارائه کند. مردم واقعی در درون همان قابی قرار دارند که بر چهره‌هایشان لبخند خشکیده است.  پس تو هم در درون همان قاب بیا تا آن‌ها باور کنند در کنار آن‌ها هستی و خواهی بود.
 
باور من اینست که مردم به یک رئیس‌جمهور «معمولی» برای شرایط «غیرمعمولی» خود قانع هستند. پس تلاش نکن از خود قهرمان ترسیم کنی، چون واقعاً چنین نیستی. ما در مسیر گذار به سر می‌بریم. گذارِ اقتصادی، گذار فرهنگی و گذارِ سیاسی. این گذار طولانی خواهد بود و تو باید بتوانی نشان دهی که می‌توانی، تنها حلقه‌ای از این زنجیرۀ طولانی باشی. مردم در تاریکی با چراغ‌های ضعیف و کم‌نور، به‌دنبال سیاست‌مدارِ آگاهِ از جنس خودشان می‌گردند. در سیاست برخلاف اقتصاد، هم بن‌بست داریم هم معجزه. نمی‌گویم که تو با انتخاب این رویکرد می‌توانی معجزه کنی، اما از این روز‌های باقیمانده استفاده کن تا کمی از تنگنای بن‌بست بکاهی».