واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

زایش یک زخم باز دیگر... سوریه

*(از سایت انسان شناسی و فرهنگ)  

آدونیس/ ترجمه ی رسول عوده‌زاده

(این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است. مطالب مطرح شده نظرات این متفکر است و الزاما همه آنها مورد قبول «واحد هوش یار تواندار» نیست ولی دانستن این نگاه مفید تشخیص داده شد خصوصا پس از 3 سال از تاریخ این سخنان و کشیده شدن جنگها به عراق)
AdonisSyria346.jpg

تصویر: آدونیس

 1
فروپاشی خلافت عثمانی، دوران قیمومیت، زمانه استقلال: دوره‌های سه‌گانه مهمی‌اند که سوریه نوین پیش از زایش آن ها را از سر گذرانده بود.  
این زایش اما به تولد یک نوزاد تمام و کمال منجر نشد بلکه عبارت بود از زایش یک زخم، زخمی که مدام خون و خاطرات تاریخی دردناک ناشی از رویدادهای فاجعه‌بار از آن سر ریز می شد؛ زخمی که تا به اینک سرِ آن ندارد که التیام یابد. تنها مخفی مانده و خود را از نظرها پنهان داشته است و طی نسل های متمادی سقفی سنگین و ستبر از توهمات ایدئولوژیک متنوع روی این زخم نهان اما تازه نهاده‌اند تا هر چه بیشتر این پنهان کاری و دگرنمایی چشم بیننده را بزند. دوره حاکمیت حزب سوسیالیست بعث چه بسا اوج این پنهان کاری و پوشش حقایق بود.  
اینک اما این زخم ریشه دار؛ زخمی که می توان آن را سوریه نامید تمام‌قد باز شده است. زخمی که  پیکره ای را می خراشد که چنان که «عروة بن الوَرْد» (2) می گفت: "تقسیم شده در پیکره هایی بسیار". شاید برای همین می شود گفت که بازشدن این زخم افقی پر از خون پیش روی ما گشود که صورت واقعی سوریه در آن نمایان است: چهره ای که چیزی نبود جز ملغمه ای از قومیت ها، اقلیت ها، مذاهب، فرقه ها، قبایل، و عشائری که هیچ بند نابریده ای آن ها را به هم نمی پیوست. پیکری پاره پاره درست از آن دست که در تاریخ دیده و خوانده بودیم. پیکری پاره پاره که قدمت و قدرتش توان از مدرنیته ربوده است. کسانی هم که بر مسند حکمرانی سوریه چیره یافته اند بیشتر در پی ثروت این سرزمین بوده اند وچندان در سودای پی افکندن چیزی نو نبوده اند و بنابراین یک سیستم قدرت پایه ریخته اند و نه یک جامعه یکپارچه و نو.
کودتای سال 1949به معنای پایان زندگی پارلمانی و به یغما رفتن اندک مرده‌ریگ زندگی سیاسی بود. اما این تمام ماجرا نبود. فاجعه بزرگ تنها در آغاز دهه شصت میلادی بود که رخ داد. آن گاه که همه سوریه با همه ی آن تاریخ و تکثرش را در یک قالب واحد ریختند تا به کمک تیزاب ایدئولوژی واحد آن را بدل به یک پیکره ی واحد و همدست کنند. این به گونه ای روشن در تعارض با واقعیت، حقیقت و طبیعت این جامعه بود.  
2
در سال 1963 حزبی که خود را یگانه حزب سوریه می دانست از راه کودتای نظامی یا از راه نوعی تجاوز به قدرت رسید. حق نمایندگی را از ملت متکثر و متنوع ستاند و آن را منحصر به خویش دید و با این گمان همه ی طرف های دیگر را مخیر نمود میان آن که سلطه ی آن حزب واحد را پذیرفته و در سایه ی آن قرار گیرند و یا از حیات سیاسی بیرون روند.
این انحصارطلبی به قاعده ای ملی بدل گشته و قانون اساسی کشور بر اساس آن نگاشته شد (ماده ی 8). یک آیین که مردمان باید به آن باور می یافتند و بر اساس آن عمل می کردند درست مانند یک «دین» دیگر؛ جزم اندیش و بسته و خشن. انگار که فقط برای ضدیت با حقوق و آزادی های اهل سوریه نبوده و فراتر از آن سودای پیکار با همه ی زندگی و قلع و قمع آدمی به گونه ای مطلق آمده بود. بر پایه ی همین آیین جدید بود که امتیازخواهی ها، سوء استفاده ها و انحصارطلبی ها قانونمند گشت و خشونت به طوری بنیان نهاده شد که همه این گزاره ها را توجیه می کرد.
حاکمیت مطلق یک حزب سبب ریشه دار تر شدن دوگانه خشونت معنوی/ فکری از یک سو و خشونت فیزیکی به عنوان شرط ضروری خشونت معنوی از سوی دیگر است.
در واقع، حزب واحد مطلق اندیش از بین برنده ی تنوع و تکثر است؛ تنوع و تکثری که از قضا جامعه ی سوریه پر از آن هاست. بهتر آن است که بگوییم حزب واحد از یک سو هویت این جامعه را از بین می برد زیرا که زمام فکر و زندگی را در دست حزب واحد و قدرت واحد قرار می دهد، و از سوی دیگر فرهنگ آن جامعه را زیر پا می نهد و می سوزاند چون که آن را با استانداردهای این حزب و سیاست های آن می سنجد. دست آخر حزب واحد بیش و پیش از همه ی این ها ضد تاریخ است. تاریخی که آغازش فراوانی و تنوع و تکثر بوده و وحدت و یگانگی در آن یک پدیده ی انتزاعی بوده است که هیچ پایه ی تاریخی ندارد؛ یک توهم محض که تجربه به سرعت وهمی بودن آن را برملا می کند.
ما باید از چارچوب اقتدار یکسان ساز فراتر رویم؛ اقتداری که جامعه را بدل به ابزاری می سازد که کارش تنها قبول دستورات است. برای همین نیز نخستین گام ما آن خواهد بود که بلافاصله اصل هشتم قانون اساسی سوریه را لغو کنیم؛ اصلی که اساس بیماری همه گیر در تمام سویه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، انسانی و تمدنی زندگی سوریان است. حذف این اصل تنها گام ما نیست. به همراه آن باید قانونی نوشته شود که اجازه ایجاد احزاب سیاسی را بدهد. تکثر و گفتگو و بیان آراء و نظرهای گوناگون پایه و اساس حیات سیاسی دوشادوش / همراه هم است. در این میان برپایی یک انتخابات پارلمانی آزاد نیز امری ضروری است تا بدین سان یک دوره جدید در سوریه تأسیس شود؛ دوره ای که در آن نیروها و احزاب اجتماعی سیاسی همه بدون استثنا در یک فضای دموکراتیک با شیوه های انسانی و خلاقانه به رقابت بپردازند و حکایت انتقال مسالمت آمیز قدرت مطابق با استانداردهای قانونی عملی شود.
تجربه بلند سوریه از سال 1963 تا هم اکنون ثابت کرده است که که سیطره ی تک حزبی بر حکومت و جامعه از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تجربه ای شکست خورده است؛ شکستی فاجعه بار. ذات جامعه بشری تفاوت و تنوع و تکثر بنیان نهاده شده و تحمیل یکجانبه گرایی بر آن به معنای از بین بردن ذات آدمی و توان او در نوآوری است.
در حال حاضر نیاز فوری و ضروری، برگزاری نشست های مشورتی و کار مشترک با اهل فکر و نظر و سازمان های حقوق بشر و گروه های سیاسی، مدنی و سکولار در راستای مشخص کردن خط مشی های اساسی و تلاش برای خروج از یکجانبه گرایی موجود و جدایی کامل دین از سیاست و حکومت است بی آن که این نکته به معنای تعرض به آزادی مذهب و عقیده باشد. به ویژه باید علیه استفاده ی ابزاری از دین در سیاست که به خودی خود یک خشونت دیگر است ایستاد.
این پازل نمی تواند کامل شود مگر آن که ترتیباتی اندیشیده شود که دستگاه های قضا، آموزش، ارتش و نیروهای امنیتی را کاملا از سیاست جدا سازد و اقداماتی فراگیر و ریشه ای در راستای اعطای تمام و کمال حقوق مدنی به زنان درست هم طراز مردان انجام گیرد. در این صورت دیگر نظام حاکم یک حزب یا یک طرف سیاسی که دست برتر را در معادله ی سیاسی دارد نخواهد بود و به داوری بدل خواهد شد که در فاصله ای برابر از همه ی اطراف دعوا ایستاده است. این همان چیزی که باید اینک آغاز شود.
این گزاره ها همگی مستحق بررسی و پژوهش اند و بایسته است رئیس کشور در چارچوب یک گفتگوی ملی عام برای نهادینه کردن روش های ضامن انتقال سوریه به زندگی دموکراتیک، متکثر، قائم بر قانون و مراعات آزادی های انسان و حقوق بشر تلاش کند.
3
اصلی که باید بر وجودش در تمام جامعه های عربی و خاصه در سوریه تاکید نمود، جلوگیری از استفاده ابزاری از دین در نزاع های سیاسی به بهانه های مختلف است. این حالت همان طور که اشاره شد، علاوه بر این که نوعی خشونت است، حافظه ی تاریخی به خون آمیخته شده از نزاع های مذهبی، فرهنگی و سیاسی و تعصب های قبیله ای، عشیره ای و نژادی را یادآوری می کند. چنین نزاعی از چارچوب مدنی- فرهنگی ملی فراتر رفته و نصوص دینی را - همان طور که تجربه ی تاریخی به ما می آموزد - به ابزارهایی برای خشونت تغییر خواهد داد. سیاستی که به اسم دین راهبری شده و ارابه ای آن را به پیش می برد که دو اسب موتور محرک آنند (بهشت و دوزخ) ضرورتاً سیاست خشونت و حذف دیگری خواهد بود.  
4
آنچه در سوریه اتفاق افتاده غیرمنتظره نبود؛ هر آدمی که خفته است یا او را خوابانده اند روزی باید بیدار شود. مردم باید روزی برای کسب آزادی، کرامت انسانی، از بین بردن ظلم، توزیع عادلانه ثروت، حذف دستگیری ها به خاطر عقیده و... به خیابان ها می‌ریختند. در این جا اقلیت عددی مهم نیست. عدد در این جا نماد است و اقلیت در حوزه ی عدد در اینجا اکثریت است در نماد.    
آری، انتظار آنچه که رخ داده می رفت. شکی نبود که آن آتشفشان زخم و سرکوب که سال ها بود روی هم انباشته شده بود باید روزی غلیان می کرد. عکس العمل دولت هم در این میان کاملا طبیعی بود. از دولتی که مبنایش زور و حذف و پشت کردن به اصول اولیه ی انسانی است چیزی جز این نمی توانستیم انتظار داشته باشیم. کودکی در حال بازی کردن یا درس خواندن مورد حمله ناوک قدرت قرار می گیرد. سری در حال اندیشه ورزیدن با شمشیر بریده می شود. بدن هایی با تبر و تیشه تکه تکه و سر راه انداخته می شوند. جامعه همچون جهنم در حال سوختن است. آتش از تن آدمی سیر نمی شود.
بیهوده ترین و مسخره ترین سخن در این میان دخالت آمریکایی ها و اروپایی هاست. می پندارند که عرب ها فاقد حافظه و قدرت ربط مسائل با هم هستند. اینان کجا دخالت کردند و بیرون رفتند یا توانستند مشکل را حل کنند؟ در فلسطین؟ در سومالی؟ در عراق؟ بی شک مردم سوریه دخالت بیگانگان در امور داخلی خود را به شدت رد می کنند. آنان بیشترین آگاهی و بیشترین توانایی را در حل مشکلات داخلی خود را دارند.
 

این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است.

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ 

 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد