انسان برای سیر و سلوک الهی، بدن سالم می خواهد. جسم، مرکب روح است و اگر ناسالم باشد، صاحب آن به پیشرفت علمی و معنوی نخواهد رسید. آدمی آن گاه تعادل فکری دارد که از جسم و جانی سالم بهره مند باشد. پس در کنار مسئولیت تعالی روح، مسئولیت نگه داری از جسم نیز مهم و سنگین است که البته نباید در تأمین نیازهای آن افراط و تفریط کنیم. برخی از افراد به بهانه مراقبت از جسم، همواره می کوشند تا راحتی و آسایش آن را فراهم آورند تا آنجا که حتی در تأمین لقمه حلال، دقت لازم را ندارند.
همچنین، در اسلام، کوتاهی در این امر نکوهش شده است. ترک دنیا و ناکام گذاشتن جسم از لذت های مشروع آن، خلاف فطرت و طبیعت آدمی است. مسلمان واقعی باید بنا بر سیره پیامبر خدا و دیگر پیشوایان دین عمل کند. رهبانیت و کناره گیری از همسر و فرزند و خانواده، روحیه یک مسلمان متعادل و حقیقی نیست. امام صادق7 در تبیین شیوه متعادل برای زندگی مسلمانان می فرماید: «شیعه نیست آن که دنیایش را فدای دینش کند یا اینکه دینش را فدای دنیا کند».
خداوند در قرآن کریم نیز در کلامی دل نشین می فرماید:
وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ اْلآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا.(قصص: 77)
در آنچه خداوند به تو داده است (از مال، عقل و علم و شعور)، آخرت را بجوی و بهره خود را از دنیایت نیز فراموش نکن.
از این آیه برمی آید که انسان باید هم برای دنیا کار کند و هم آخرت. هم روح را ارضا کند و هم جسم را.
1. تعادل فکری، در گرو سلامتی جسم و جان.
2. پرهیز از زیاده روی و کوتاهی در امر رسیدگی به خواسته های جسم.
بی گمان، هر انسانی، کمال خواه است و در هر دو زمینه مادی و معنوی، اگر به خواست خود و آزادانه عمل کند، نهایتی برای آن متصور نیست. اگر انسان در تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و دیگر نیازهای مادی و جسمی، حد و مرز آن را رعایت نکند، خود را دچار عذاب دنیا و آخرت خواهد کرد.
خداوند متعال در قرآن مجید هشدار می دهد که زندگی مصرفی و تجملی که نشانه زیاده روی آدمی در روی آوردن به لذت های مادی است، انسان و اجتماع را به نابودی می کشاند، چنانکه در آیه 45 سوره واقعه، یکی از دلایل گرفتار آمدن انسان به عذاب الهی را «مترف» بودن؛ یعنی طغیان گری به دلیل فزونی و فراوانی نعمت می داند.
برخی از گناهان در تجمل گرایی ریشه دارد؛ چون انسان تجمل گرا برای تأمین هزینه مصرفی خود، چه بسا، به دزدی، رشوه خواری، اختلاس، تقلب و حقه بازی روی می آورد که همه اینها برخاسته از زیاده خواهی و افراط گری در برآوردن نیازهای جسمانی اوست.
دزدی، رشوه خواری، اختلاس، ریاکاری و سرانجام، گرفتار آمدن به عذاب الهی، پی آمدهای زیاده خواهی بشر است.
غصه و نگرانی، یکی از تهدیدکننده های اساسی سلامت جسم است و می تواند به آسانی، آدمی را از رسیدگی به امور زندگی باز دارد و نشاط را از او برباید.
هرگاه ناراحتی و ناامیدی بر زندگی آدمی حاکم شود، این آفت ها، از سلامت تن و روان می کاهد و آثار ناگواری حتی بر زندگی اطرافیان فرد اندوهگین بر جای می گذارد. تعلیم و تربیت که رکن اساسی در رشد و کمال انسان است، هنگامی معنا می یابد که اندوه و پریشانی در وجود شخص رخنه نکرده باشد. بر این اساس، به منظور داشتن جسمی سالم، پیش از هر چیز باید با اندوه و اضطراب مبارزه کرد. آن گاه می توان به عقل سالم نیز دست یافت، چنان که گفته اند:
«عقل سالم، در بدن سالم است».
1. اندوه و اضطراب از آفات خطرناک جسم هستند.
2. تن سالم، از ثمره های مبارزه با اندوه و اضطراب و عقل سالم، از ثمره های بدن سالم است.
اسلام، آدمیان را نه به دنیاگرایی صِرف سفارش می کند و نه آخرت گرایی مطلق را می پسندد، بلکه پیروان خود را به میانه روی و بهره برداری متوازن از هر دو فرمان می دهد. امام صادق علیه السلام در نکوهش محبت شدید به دنیا، می فرماید: «رأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ الدُّنیا؛ محبت به دنیا، ریشه همه گناهان است».
از سوی دیگر، دین اسلام، پیروان خود را از بی میلی شدید به دنیا برحذر می دارد و در روایتی دیگر، این موازنه را این گونه یاد آوری می کند:
لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ الدُّنْیا لِآخِرَته وَ لا آخِرَتَهُ لِدُنْیاه.
کسی که دنیای خود را به خاطر آخرت ترک کند یا آخرت خویش را به خاطر دنیا نادیده بگیرد، از ما نیست.
اسلام از پیروان خود می خواهد در بهره برداری از مواهب دنیا میانه روی را رعایت کنند. برای مثال، اسلام پرخوری را به شدت نکوهش کرده و آن را مایه تعطیلی فکر شمرده است در مقابل، در روایتی از حضرت علی علیه السلام می خوانیم:
«مَنِ اقْتَصَرَ فی أَکْلِهِ کَثُرَتْ صِحَّتُهُ وَ صَلُحَتْ فِکْرَتُه.
کسی که در خوراکش تعادل داشته باشد، بدن و فکرش سالم خواهد ماند.
دوری از اعتدال، افزون بر زیان های جسمی، روح را از دست یابی به کمال و ارزش های انسانی نیز محروم می سازد.
1. یکی از نشانه های مؤمن، دوری از افراط و تفریط در همه امور زندگی است.
2. سفارش اسلام به تعادل در بهره برداری از مواهب دنیا است.
از وبلاگ "دریچه ای به جاودانگی"
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
میگویند: هر کس آن (اسم اعظم خداوند) را بداند، هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد
بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خدا، از سیاهی چشم به سفیدی اش نزدیکتر است
اســم اعظم خدا
و حروفش نقطه ندارد وَلا یَتَغَیَّرُ قَرائَتُهُ اُعْرِبَ اَمْ لَمْ یُعْرَبْ
* * *
*در میان مردم شایع شده که اسم اعظم، اسمی است لفظی از اسمهای خدای تعالی که اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب می شود. و در هیچ مقصدی از تأثیر باز نمی ماند. و چون در میان اسمای حسنای خدا به چنین اسمی دست نیافته، و در اسم جلالة «الله» نیز چنین اثری ندیده اند، معتقد شدند به این که اسم اعظم مرکب از حروفی است که هر کس آن حروف و نحوة ترکیب آن را نمی داند، و اگر کسی به آن دست بیابد همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در آیند.[1]
و در قرآن کریم و نیز در روایات و ادعیه، برای اسمای الهی تأثیر ویژه ای دانسته شده است. مثلاً در قرآن کریم در آیات مربوط به خلافت حضرت آدم ـ علیه السلام ـ سرّ خلیفه شدن آدم را علم به اسماءالله می داند. قطعاً این علم که ملائکه توان تحمل بدون واسطه آن را نداشتند، تنها علم به الفاظ یا مفاهیم ذهنی اسماء خداوند نبوده است. در برخی ادعیه، مانند دعای سمات، گشایش درهای رحمت آسمان و نجات از تنگناهای زمین و آسان شدن سختیها و زنده شدن مردگان و برطرف شدن بلاها از آثار این اسماء و صفات شمرده شده است.
«اللهم ان اسئلک باسمک العظیم الاعظم... اذا دعیت به علی... کشف البأساء و الضرّاء انکشفت» و در روایات نیز آثار مهمّی برای اسماء الهی ذکر شده است. از جمله از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که خدای سبحان 99 اسم دارد. که هر کس آنها را احصاء کند داخل بهشت می شود.
«ان الله تبارک و تعالی تسعة و تسعین اسماً، مائةً الا واحداً من أحصاها دخل الجنّه»[2]
البته نباید گمان برد که این آثار مهمّ بر اسم لفظی یا مفاهیم ذهنی مترتّب است. زیرا هرگز با لفظ و مفهوم ذهنی نمی توان در جهان عینی اثر گذاشت و مرده را زنده کرد. اگر فرموده اند کسی که اسم اعظم خدا را بداند صاحب طیّ الارض خواهد بود، چنین نیست که اگر لفظی را به زبان آورد یا مفهومی را در ذهن حاضر کند بدون تکامل روح و رسیدن به حقیقت اسم اعظم بتواند از عهدة این گونه امور بر آید.
***اسم اعظم مرتبه و مقام عینی است، نه لفظ و مفهوم. اگر روح کامل شد و به مقام ولایت رسید، مظهر قدرت حقّ یا اسمی از اسماء و صفتی از صفات خدای سبحان شد، به قدرتی دست می یابد که می تواند به اذن خدا مرده را زنده کند و تصرّفات دیگری داشته باشد.[3]***
و همة این مضامین که از قرآن و ادعیه و روایات آوردیم مؤید این است که انسان ها هیچ وقت از دست یابی به اسم اعظم خدا منع نشده اند. بلکه دست یافتن به اسم اعظم و حقیقت اسماء و صفات الهی، رسیدن به کمال و سیر و صعود معنوی است. و الا صِرف لفظ و اسم خُشک و خالی که راه به جایی نمی برد. بلکه انسان باید با جدّیت و تلاش و با سیر طریق کمال، خود مظهر اسماء اعظم الهی گردد. و چنین نیست که اسم اعظم مثل رمزی باشد که با یاد گرفتن آن هر شخصی حتّی کسی که فاقد کمال است معنوی و عرفانی باشد بتواند هر کاری را که می خواهد انجام دهد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
[1] . موسوی همدانی، محمدباقر، ترجمة تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه امور مدرسین حوزه علمیه، ص 463.
[2] . توحید صدوق، ص 198، ب 29، ح 8.
[3] . جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، توحید در قرآن، نشر اسراء، ج 2، ص 252 و 251.
مرتبط:
بررسی مفهوم اسم اعظم از ویکی فقه
گزارش جدید دولت از بیکاری فارغالتحصیلان (از تابناک)
معاون اول رئیس جمهور میگوید اشتغالزایی در 10سال گذشته صفر بوده و این مسئله باعث شده تا بیکاری فارغ التحصیلان نگران کننده شود، برای خروج از این وضعیت باید سالیانه 800 هزارتا یک میلیون شغل ایجاد کنیم.