نور در ایران باستان تنها عنوان و مفهومی است که میتوان به واسطه آن بطن و ذات حکمت ایرانی را دریافت و همین معنا بود که توسط شیخ اشراق احیا شد.
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «حکمت اشراقی نور در آیینهای شرقی (اوستا و اپانیشادها)» است که در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است؛
الف: حکمت ایران باستان را حکمت نوری مینامند و این عنوان، رایجترین و در عین حال مقبولترین صفتِ حکمتِ ایرانیانِ باستان است. این معنا نه صرفاً از تعابیر وسیع مورد استفاده شیخ اشراق در حکمت اشراقیاش؛ که با تأمل در متون به جا مانده از ایران باستان، بهویژه در اوستا و ملحقات آن حاصل میشود.
تا بهحال یکی از اصلیترین جریانهای حوزه تحقیقات در قلمرو حکمت نوریه ایران باستان، یا متعلق به دادوستد آن با جهان یونانی بوده یا متعلق به حکمت اسلامی، به عبارتی از یک سو تأثیر این حکمت بر اندیشه یونانی بهویژه از طریق نحله فیثاغوری و سپس افلاطون مورد تحقیق و تأمل جدی بوده و شواهد کافی نیز در این باب ارائه گردیده و از سوی دیگر تأثیرگذاری آن بر حکمةالاشراق اسلامی با توجه به نص صریح شیخ اشراق در احیای حکمت فرزانگان پارسی در حکمتالاشراق.
اما تا به حال تحقیق جامعی که بیانگر تأثیر و تأثر متقابل یا دستکم شباهت و اشتراک حکمت نوری ایران باستان با حِکَم شرقی منجمله حکمت هندویی باشد صورت نگرفته است. (مگر کارهای برخی سنّتگرایان و نیز مرحوم داریوش شایگان) به این متن از اوپانیشادها (اوپانیشاد مندک) توجّه کنید:
«برهمن در پوشش زرین است، ناب، یکپارچه، شکوهمند، او نورالانوار است، نورالانوار نور آسمان است. با هیچ چیز افروخته نشده است. زیرا نوری است که همه انوار دیگر را پدید میآورد» در مقایسه با این متن: «و بنابراین واجب است که انوار قائمة بالذات و انوار عارضه و هیات آنها همه به نوری منتهی شود که ورای وی نور دیگر بدانسان نبود و آن نورالانوار و نور محیط و نور قیوم و نور مقدس و نور اعظم و اعلی بود و نوری قهار و غنی مطلق بود ورای آن چیزی دیگر نبود …. پس در عالم هست، چیزی اشَدُّ نورا از آن [نورالانوار] نبود که در حقیقت ذاتش نور بود آنکه خود متجلّی و فیاض لذاته بود بر هر قابلی»(حکمةالاشراق صص۲۱۰ و ۲۳۲).
در این مختصر از اشتراک مفهومی دیگری نیز در مبحث نور بگویم و آن داستان ارباب انواع است که در حکمت خسروانی و اشراقی از جمله اصول نوریه محسوب میشود. در بخش سوم اوپانیشاد چاندوگیه، برهما، نور و آفتاب هستی است و هم به تعبیر همین اوپانیشاد، عقل را باید بهعنوان برهما ستایش کرد (در مقایسه با این جمله شیخ اشراق که «حکمای اقدم معتقد بودهاند که مبدع کل و همچنین عالم عقل، نور است. گفتار صریح افلاطون و اصحاب اوست که نور محض عبارت از عالم عقل بود») و کلیه ارباب انواع که هریک اجزای مختلف طبیعت را به کار میدارند همه از برهما هستند در مقایسه با این کلام خسروانیه و اشراقیه شیخ شهابالدین: «و حکما فرس همه بر این امر متفقاند تا آنجا که برای آب به نزد آنان صاحب صنمی از عالم ملکوت بود که آن را «خرداد» نامیدهاند و همچنین برای اشجار که «مرداد» نامیدهاند و برای نار که اردیبهشت نامیدهاند»(همان ص۲۶۲).
این سخن به بررسی دقیق اشتراکات بحث بلند نور و نورالانوار در متن اوپانیشادها و حکمت اشراقی ملهم از حکمت خسروانی خواهد پرداخت. بهویژه با تأمل بر این معنا که در موارد اندکی شیخ اشراق در اثر گرانقدر خود به حکمای هند نیز اشاره کرده است: «و همه حکمای فرس و هند بر همین عقیدهاند»(همان ص۲۶۱).
ب: موضوع سخن من در این یادداشت نگرش به مشرق انوار و به شرق نور است. داد و ستدِ عظیمی میان اندیشه ایرانی و اندیشه هندی بهویژه در جهان باستان وجود داشته است (گرچه تاریخ گزارشهای جامع و کاملی از این گفتوگو و دادوستد به ما ارائه نکرده است) اما به هرحال هر کس از منظر جهان مشرقی اوپانیشادها و بهگودگیتا به اندیشه ایرانی بنگرد چنان شباهتهای عظیم و بینظیری میبیند و مییابد که محال است دستکم به ریشه مشترک این دو فرهنگ اقرار و اعتراف نکند.
من براین بنیاد بحث خود را بر اوپانیشادها قرار داده و در همین جا عرض میکنم که بحث من بیشتر متنمحور است تا تحلیلمحور. البته از این متون، استنتاجاتی خواهم داشت لیکن بیشتر مایلم برخی از متون ناب را هم از ایران باستان بخوانم و هم از هند باستان تا در پایان نتیجه بگیریم آیا حقیقتاً آبشخور مشترکی دارند یا خیر و آیا میتوان منابع مکنون و مستور حکمتالاشراق نوری شیخ اشراق را با استناد به خوانش متون هند باستان دریافت و بازیافت؟ که البته بحث فوقالعاده مهمی است.
کلیدواژه بنیادی بحث من حضرت نور است. نور در ایران باستان تنها عنوان و مفهومی است که میتوان به واسطه آن بطن و ذات حکمت ایرانی را دریافت و همین معنا بود که توسط شیخ اشراق احیا شد. بدون تردید حلقه واسط مطلق حکمت اشراقیه شیخ اشراق و تلألو متعالی آن در حکمت متعالیه، بازتاب مطلق حضرت نور در ایران باستان است.
لیکن به یک نکته توجّه کنید و آن اینکه خود حضرت شیخ اشراق میگوید حکمت من خسروانی است و حتی نام میبرد، اما منبع و مرجع ارجاعات او چیست؟ به کجا ارجاع داده که مثلاً از کدامین متن ایران باستان، من تشکیک نور را که مبنای تشکیک وجود صدرا شد گرفتم؟ اصلا در کجای حکمةالاشراق شما ارجاع میبینید؟ و این ارجاع به کدامین متن است؟ درست است که حلقه واسط حکمت ایرانی باستان و حکمت اشراقی نور است، اما اینکه این نور ایران باستان چگونه در حکمتالاشراق جلوه کرده است و بر بنیاد چه معانی، در تاریخ ما مسکوت و منابع آن مکنون است، بدون تردید!
راه شناسایی یکی رجوع به متون ایران باستان است که بخشی از آن را امروز خواهم خواند. راه دوم بازخوانی حضرت نور است در اندیشه افلاطون و بعد نوافلاطونیان و پیش از این دو، فیثاغورث از طریق نسبتی که فیثاغورث در بینالنهرین تعالیم خود را از حکیمی به نام زارتاس در باب نور دریافته و سپس به یونان برده که البته طریق سخت و مشکلی است، ولی یقین بدانید اگر تلاش کنیم میتوانیم رد پای حکمت ایرانی را در یونان بهویژه در حوزه نور بررسی کنیم، یکی از آثار خوب در این قلمرو اثراستفان پانوسی (تأثیر حکمت ایرانی بر جهانبینی افلاطون، نشر انجمن حکمت و فلسفه ایران) است. این راه دوم برای کشف آن منابع مکنون حکمت ایرانی باستان است.
راه سوم شرق است و امروز مسیر سخن من از طریق این راه سوم است. راه سومی که ما تقریباً هیچ اشارهای به آن نداشتیم. جز در این ده تا بیست سال گذشته که تلاشهای گرانقدر مرحوم داریوش شایگان که شیفته جمع دو بحر قرآن و اوپانیشادها و عرفان اسلامی و عرفان اپانیشادی در مجمع البحرین داراشکوه بود و رساله دکتری و بعد آثاری دیگری که نوشتند. غیر از آن کدام اثر را داریم که ریشههای مشرقی حکمت ایرانی را در حکمت و اندیشه هندی به تحقیق و پژوهشی عمیق نشسته باشد؟ البته این جمله را اصلاح کنم نمیتوانم به صراحت بگویم ریشه، شاید گفتوگویی دو سویه بوده است.
ب: اما اجازه بدهید بر بنیاد مسأله سوم، نگاهی به شرق داشته باشم. بر بنیاد مسأله نور تا به آن اشتراک برسم. لکن در ابتدا بنا را بر این قرار دهیم که در ایران باستان متأثر از اوستا، حکمتی آیینمحور و نه صرفاً عقلمحور ظاهر شده است. اگرچه در متن آیین شرقی عقل حضوری کامل و برجسته دارد. البته آن آثار حکمی از متونی چنین آیینی (که برایتان میخوانم) چگونه حاصل شده است؟ این را نمیدانیم! شاید به دلیل آنکه اسکندر گجستک (ملعون، به تعبیر اوستای متأخر) در کتابسوزی این منابع را از بین برد و دست ما را از نخیل بلند حکمت ایرانی قطع کرد.
ابتدا اجازه دهید از گاهان (یا گاثهها) داستان نور را بخوانم و ببینید چه نسبتی دارد این نور گاهان با این جمله شیخ اشراق در حکمةالاشراق: «واجب است که انوار قائمه به ذات و انوار عارضه و هیات آن به نوری منتهی شود که ورای وی نور دیگر بدان سان نبود و آن نورالانوار و نور محیط و نور قیوم و نور مقدس و نور اعظم و نور اعلی بُود و نوری قهار و غنی مطلق بود و ورای آن چیزی دیگر از مراتب علل نبود» این را از حکمتالاشراق شیخ اشراق خواندم.
من داستان نور را در اوستا تعقیب کردهام. بهویژه از متن مُشَکَکِ اوستا در پنج بخش یسنهها، یشتها، وندیداد، ویسپرد و خردهاوستا. از میان این پنج جزء یسنهها معتبرتر و از میان ۷۲ هات آن ۱۷ هات به گاهان یا گاثهها مشهور است که به تعبیر علمای زرتشتی نابترین و معتبرترین بخش اوستا است. کلمه گاثه یا گاته محتمل همریشه باشد با گیتا در اصطلاح بهگودگیتا که در سانسکریت به معنای سرود است. به بهگودگیتا اشاره خواهم کرد و اینکه میگوییم تعالیم زرتشت توحیدمحور بوده و نیز وقتی بر بنیاد فقه اسلامی، زرتشتیان را جزو اهل کتاب میدانیم مرجع ما اوستا نیست، گاثهها یا گاهان است. چون ردپای تحریف و کژگویی در این بخش از اوستا وجود ندارد.
بند ۷ هات ۳۱ یسنا «اوست نخستین اندیشهور که روشنان سپهر از فرّ و فروغش درخشیدند (و چقدر این کلام هممعناست با این حدیث نورانی که: آن الله خلق الخلق فی ظلمه ثم رشّ علیهم یا به تعبیر اهل سنت القی علیهم من نوره) اوست که با خرد خویش اشه (اشه یکی از بنیادیترین کلید واژه های حکمت و اخلاق ایران باستان است یعنی حقیقت راستین و زرتشت را اشو زرتشت میگویند راستین مرد، راستین پیغمبر) را بیافرید تا بهترین منش (وهومنه یا بهمن که ایزد مقرب است و در فرشتهشناسی شیخ اشراق نور اقرب است بعد از نورالانوار. همان اول ما خلق الله نوری. در مقالهای به صورت جامع جایگاه بهمن در آیین زرتشتی و حکمت اشراقی را بحث کرده ام) را پشتیبان و نگاهبان باشد».
در کل گاثهها یکجا به فروغ حق از نورالانوار اشاره شده که به واسطه آن هستی آفریده شد، اما در جای دیگر یسنهها میگوید چگونه خورشید عالیترین تجلّی نورالانوار است و منشاء روشنایی عالم.
لیکن ابتدا نسبت حضرت نورالانوار با خورشید را بگویم و بعد از آن فرازی از خورشید یشتِ یشتها را بخوانم: «ای مزدا اهورا، زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم آن بلند پایگاهترین فروغ جهان زبرین را که خورشیدش خوانند ینگهه هاتم» (این از یشتها است. ) به وسیله این فراز نسبتی میان حضرت نورالانوار یا مزدا اهورا با خورشید ایجاد میشود و اینکه عالیترین تجلّی آن مزدا، خورشید است.
بنابراین در یشتها یک خورشید یشت داریم. آیا این خورشید یشت میتوانست مبنای حکمت نوری ایران باستان شود؟
بگذارید بخشی از آن را که در باب نور است بخوانم: «خورشید جاودانه رایمند تیز اسب را میستایم. هنگامی که خورشید فروغ بیفشاند و تابان شود، هنگامی که خورشید بدرخشد صدها و هزارها ایزد مینوی برخیزند و این فرّ را فراهم آورند و فرو فرستند. آنان این فرّ را بر زمین اهورا آفریده پخش کنند. افزایش جهان اشه را افزایش هستی اشه را. هنگامی که خورشید برآید زمین اهورا آفریده پاک شود، آب روان پاک شود، آب چشمهساران پاک شود، آب دریا پاک شود، آب ایستاده پاک شود. آفرینش اشه است که از آن سپنته مینیو است پاک شود. اگر خورشید برنیاید دیوان آنچه را که در هفت کشور است نابود کنند و ایزدان مینوی در این جهان استومند استوار، جایی نیابند و آرامگاهی نجویند. کسی که خورشید جاودانه رایمند تیز اسب را بستاید. پایداری در برابر تاریکی را، پایداری در برابر تیرگی دیو آفریده را، پایداری در برابر دزدان و راهزنان را، پایداری در برابر جادوان و پریان و پایداری در برابر مَرِشَون را، چنین کسی اهورا مزدا را میستاید. امشاسپندان را میستاید. روان خویش را میستاید و همه ایزدان مینوی و جهانی را خشنود میکند. » مختصر اشاره کردم به بیان حضرت نور در ایران باستان.
ج: اما اوپانیشادها. من اکثر اوپانیشادها را نگاه کردهام و آیات مربوط به نور را استخراج کردهام.
توضیح مختصری در مورد اوپانیشادها میگویم. اوپه نی شاد یعنی پایین پای استاد نشستن. زانوی تلمذ زدن، دست ارادات به حضرت استاد دادن.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری.
اوپانیشادها که به تعبیر فیلسوف آلمانی آرتور شوپنهاور «محصول بالاترین قله خرد بشری» است و مرحوم علامه طباطبایی آن را حاوی حقایق عالیهای میداند، بزرگترین کتاب حکمت شرق است و یک بازتاب حماسی دارد که مهابهاراتا میشود و جزء مهم، مهابهاراتا بهگودگیتا. در اوپانیشادها که ۵۳ مورد از آنها را داراشکوه به فارسی ترجمه کرد از اوپانیشاد میتری و قبل از آن حتی میتوان از اوپانیشاد چهاندوگ متنی را خواند که عنوان این متن چگونگی ظهور کثرت از جان وحدت است. البته من دست و جان دارا شکوه را در برخی از این کلمات به عیان میبینم لکن نوعی وفاداری به حقیقت متن در اینجا مشهود است.
پاراپاتاکای ششم، کَهند اول، اوپانیشادهای چهاندوگ میگوید «ای نیکوخو از همه اول هست مطلق بود بینام و نشان، یگانه و بیهمتا و بیعیب و نقصان. بعضی نادانان گویند که عالم اول نیست بود و پس از نیست هست شد. ای نیکوخو از نیست، هست چون تواند شد؟» مگر میشود از عدم وجود بزاید؟ و میدانید این یکی از سخنان ابنعربی است. ابنعربی، خلق را ایجاد از عدم نمیداند. مگر عدم میتواند موجد وجود باشد؟ عین جمله در اوپانیشادها را خواندم «ای نیکوخو از این نیست هست چگونه تواند شد؟ این همه اول هست یگانه و بیهمتا بود. » به اینجا توجّه کنید و نور را ببینید و مبنای ظهور هستی بر بنیاد نور را. «و آن هست یگانه و بیهمتا خواست که من بسیار شوم. (انی کنت کنزا مخفیا فاحببت آن اعرف فخلقت الخلق) صورتهای گوناگون شد پس از نور ذات خود، آتش پیدا کرد و آتش خواست که من بسیار شوم و صورتهای گوناگون شد و پس از ذات خود، آب پیدا کرد و از این است که هرگاه گرمی بر آدمی غالب شود عرق میکند و از آتش آب بیدار میشود. »
به سراغ پاراپاتکای هفتم از اوپانیشاد میتری میآییم. «آفتاب چون نور این است و برَهم هم عین نور است. برای یافتن بَرهم به این روش به آفتاب مشغولی کند موکل آتش و وزن گایتری و نُه آیت سمبی و یک قسم آهنگ سم و موسم دوماهه بسنت (بهار) و پوران بال و ۲۸ منزل قمر و ۸ موکل اینها را ذکر میکند و میگوید همه اینها از نور ذات به وجود آمدهاند. بعد میگوید «تعریف نور ذاتی که در آفتاب است، این است که در فکر نمیگنجد و بیصورت است و در قید حواس ظاهری و باطنی در نیآید و بیصفت است و آن نور ذات از قید عذاب و ثواب منزه است. و قسمتپذیر نیست و در بیان درنیاید و صاف است و روشنتر از همه روشنیها است و گیرنده لذتها است و از سه صفت به هم رسیده و رساننده است و سُرور محض است و صاحب همه سالکان است و داننده همه است و پرورنده همه و در عقل در نیاید و اول و آخر ندارد، زیبنده است و از چیزی پیدا نشده و روانکننده عقل است و بیمثل است و پیداکننده همه است و جان همه است و دارنده همه است و صاحب همه است و باطن باطنها است. » همه اینها مبانی حکمی است. حکمت چون بخواهد آیین را تفسیر کند به این زبان سخن میگوید همه این مطالب اندیشهها و سخنان حکمی و فلسفی است.
بخشی از بهگودگیتا را میخوانم. گیتا یا بهگودگیتا یعنی «سرود آن بزرگ فرهمند» و بخشی از مهابهاراتا است و مهابهاراتا وجه حماسی حکمت اوپانیشادها است بهویژه این گیتا که فوقالعاده است. ما در اوپانیشادها کاملا نگره وحدت وجودی داریم. حال یکجا در گیتا که بازتاب اوپانیشادها است. کریشنا از جلال الهی خود این گونه میگوید: «گیتی زیر پای من است و جای پای من پیدا نیست. هر هستنده در من است و منم در هیچ. » (به یاد جمله لطیف حضرت امیرالمومنین علی (ع) میافتم که در نهجالبلاغه فرمودهاند: «داخل فی اشیا لا بل ممازجه و خارج عن الاشیا لا بل مباینه. ) هر هستنده در من است و من هیچ اما هستندگان را خبر از خانه داشتن در من نیست این است سِرّ سروریام، منم جان جاودان، منم دادار دهر، منم سپنج و سپند. باد هر کجا که خواهد میوزد اما در اسیر میآساید. هستنده هر کجا که میخواهد میرود اما در من آرام میگیرد. آرجونا! هستنده در آخر هر چرخه به من باز میگردد و من گردونه گردانده هستندگان به گردش دیگر میاندازم. سرشتم این است که هستنده را به چرخه اندازم خواهد یا نخواهد چه، خواسته خواست من است. آرجونا مرا باری از کردار نیست. بیبندم و وارسته میمانم طبیعت به تقدیر من است همه چیز و هر چیز را زنده یا مرده در خود میآفرینم آری اینگونه است که گردون گردان میگردد، ابله کوچکم انگارد و تن پوش آدمی بر تنم آرد، اما من در علو اعلایم امیدش هدر، اعمالش هوس، علمهایش عبث، فریفته، کثیف و آری کافر. اما فرزانه و آکنده از روح سرمد مرا میپرستند پایدار در پیمان خویش پیوسته سرسپار من است و اینگونه میپرستد با تمام هوش و حواسش»
د: خواستم از این سخن ناتمام نتیجه بگیرم که شاید زمان آن رسیده باشد که حکمت ما نظری به شرق کند، نمیگویم از غرب روی برگرداند که ممکن نیست و روا هم نیست، اما این موارد نشان میدهد اگر داستان شرق در نور خوانده شود شاید بتوان برخی از منابع مکنون حکمت ایرانی را باز یافت.
باز باشای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
دبیر کل سازمان ملل روز شنبه در سخنانی گفت در حالی که تعداد زیادی از مردم جهان در نابرابری به سر میبرند 26 نفر نیمی از ثروتهای جهان را در اختیار دارند.
به گزارش فارس، «آنتونیو گوترش» دبیر کل سازمان ملل روز شنبه گفت که نصف ثروتهای جهان تنها در اختیار 26 نفر بوده این در حالی است که بخش عمدهای از مردم جهان در نابرابری به سر میبرند.
وی که در جریان بزرگداشتی درباره «نلسون ماندلا» صحبت میکرد، گفت: «نابرابری مشخصه دوران ماست. 70 درصد از مردم جهان تحت شرایط نابرابری در درآمد و ثروت به سر میبرند و 26 ثروتمند بر نیمی از ثروتهای جهان سیطره دارند.»
دبیر کل سازمان ملل اضافه کرد: «برای پر کردن این حفرهها و ایجاد توافق اجتماعی جدید، باید منشور جهانی جدیدی ایجاد شود که شامل توزیع وسیعتر و منصفانهتر قدرت، ثروت و فرصت در سطح جهانی باشد.»
گوترش گفت: «باید به نمونه جدید در اداره جهان دست یافت که مشارکتی کامل و فراگیر و برابر در کار موسسات جهانی باشد در غیر این صورت با میزان بیشتری از نابرابری و عدم همبستگی مواجه خواهیم شد که امروز نیز این گسستگی در مقابله جهانی با ویروس کرونا قابل مشاهده است.»
وی تاکید کرد که کشورهای توسعه یافته باید بیشتر در زمینه تصمیم سازی در عرصه جهانی فعالیت داشته باشند.
آنتونیو گوترش گفت همه گیری ویروس کرونا "استخوان بندی شکننده" جوامع را برملا کرد و البته شیوع این بیماری ممکن است ۱۰۰ میلیون نفر را درگیر فقر مطلق کند.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل روز شنبه اعلام کرد همه گیری ویروس کرونا "استخوان بندی شکننده" جوامع را برملا کرد و این که شیوع این بیماری ممکن است ۱۰۰ میلیون نفر را درگیر فقر مطلق کند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از ژوهانسبورگ، گوترش در سخنانی به مناسبت صد و دومین سالگرد تولد نلسون ماندلا (فقید) - نخستین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی - اعلام کرد ویروس کرونا، بی عدالتی در جهان را در کانون توجه قرار داد.
وی گفت: "ما با یک ویروس بسیار کوچک به زانو در آمده ایم. این همه گیری، شکنندگی جهان ما را به نمایش گذاشته است".
گوترش در یک سخنرانی مجازی که توسط بنیاد نلسون ماندلا مستقر در ژوهانسبورگ سازماندهی شده است، هشدار داد: "کل مناطقی که در حال دستیابی به پیشرفت در زمینه ریشه کن کردن فقر و کاهش بی عدالتی بودند، ظرف چند ماه برای چندین سال به عقب باز گشتند".
وی خاطر نشان کرد تبعات اقتصادی این همه گیری، که بیش از ۱۴ میلیون نفر را مبتلا کرده و جان حدود ۶۰۰ هزار نفر را در سراسر جهان گرفته است، به طور نامتناسبی بین کارکنان غیررسمی، کسب و کارهای کوچک و زنان احساس میشود.
گوترش با اعلام این که "ما با عمیقترین رکود جهانی از زمان جنگ جهانی دوم رو به رو هستیم", افزود: "ممکن است صد میلیون نفر دیگر به ورطه فقر مطلق بیافتند. ممکن است ما شاهد قحطیهایی در ابعاد تاریخی باشیم".دبیر کل سازمان ملل: "بی عدالتی و تبعیضی که افراد را بر اساس رنگ پوستشان به عنوان جنایتکار قلمداد میکند", دیگر بس است, "نژادپرستی ساختاری" و "ظلم نظام مند" دیگر بس است.
وی گفت ویروس کرونا همچون "اشعه-ایکس" است که "شکستگیها را در استخوان بندی شکننده جوامعی که ما ایجاد کرده ایم", نمایان کرده است.
گوترش به نابرابری در ارائه خدمات درمانی، عدم پرداخت حقوق بابت فعالیتهای مراقبتی، نابرابری درآمدها و تغییرات آب و هوایی به عنوان برخی از دغدغهها اشاره کرد.
وی تصریح کرد ثروت ۲۶ نفر که متمولترین افراد در جهان هستند، به اندازه ثروت نیمی از جمعیت جهان است.
وی افزود: "ولی درآمد، حقوق و ثروت تنها معیارهای بی عدالتی نیستند".
گوترش اعلام کرد صبر مردم از تبعیض و نابرابریهای فاحش در همه جوامع در حال لبریز شدن است.
وی به جنبش جهانی ضد نژادپرستی در پی کشته شدن جرج فلوید سیاه پوست به دست یک مامور سفیدپوست پلیس آمریکا در ماه مه به عنوان "یک نشانه دیگر از این که طاقت مردم طاق شده است", اشاره کرد.
وی افزود "بی عدالتی و تبعیضی که افراد را بر اساس رنگ پوستشان به عنوان جنایتکار قلمداد میکند", دیگر بس است, "نژادپرستی ساختاری" و "ظلم نظام مند" دیگر بس است.
گوترش تاکید کرد شیوع ویروس کرونا همچنین فرصتی برای رهبران جهان به وجود آورده است تا "جهانی پایدارتر و عادلانه تر" ایجاد کنند.
فردین علیخواه
مدرس جامعه شناسی در دانشگاه گیلان گئورگ
زیمل، جامعه شناس آلمانی- که در اوایل قرن بیستم چشم از جهان فروبست- از
جمله جامعه شناسانی بود که به ساخت تیپ اجتماعی بسیار علاقه داشت. او در
آثارش از تیپ خسیس، ولخرج، غریبه، ماجراجو و فقیر نوشت. در این نوشته کوتاه
با تأثیر از میراث زیمل، تیپ اجتماعی « بیشرف» معرفی خواهد شد.
تیپِ اجتماعی بیشرف در همه عرصههای جامعه، از بالا تا پایین، قابل شناسایی است و محدود به حرفه خاصی نیست. «بیشرفی» در کردار مهمترین ویژگی این تیپ است. در سیاست، در اقتصاد، در فرهنگ و در اجتماع می توان مصداقهای بیشرفی را یافت.
در عرصه اقتصاد، «آدم بیشرف» همواره خودش را آدمی زرنگ و فرصتساز می داند. او بیشعور نیست بلکه همه شعورش را در جهت تحکیم منافع فردی بکار میگیرد. اگر جامعه گرفتار ویروس کرونا میشود او تلفن را برمیدارد و با جاهای مختلف تماس میگیرد و در یک روز تعداد زیادی ماسک و مواد ضدعفونیکننده را به انبارها منتقل میکند و بعد با فروش آنها میلیونها تومان به جیب میزند.
او به فرصتسازی اقتصادی در پس هر بلا یا مصیبتی میاندیشد. با بروز هر مصیبت، او از خوشحالی در پوستش نمیگنجد چون فکر میکند نردبانی برای صعود یافته است. به همین دلیل به هنگام رانندگی به شکل تحسینآمیزی در آینۀ ماشین، خودش را تماشا میکند و به خاطر شکار فرصتها با چشمک زدن در آینه به خودش میگوید « مخلصیم قربان» و خرکیف میشود.
سلبریتیهایی که در اوج هراس مردم برای مواجهه با کرونا به تبلیغ تجاری کالاهای درانبارمانده میپردازند، استادِ داوری که حتی یک سطر از پایاننامه دانشجو را نخوانده ولی در جلسه دفاع یک ساعت درباره ضعفهای پایاننامه پرحرفی میکند، مأموری که علیرغم تأکید فرماندهاش بر عدم برخورد فیزیکی با دانشجویان معترض، به دلیل ناکامی های شخصیاش در ادامه تحصیل، دانشجویان را کتک میزند، فردی که دو سال است در مقابل داروخانهها میایستد و با نشان دادن نسخه و جلب ترحم مردمِ آشفتهحال از آنان اخّاذی می کند، مقامی که صحبتهایش را در جلسات با خواندن سورهای آغاز میکند و بعد در حالی که دندانش را خلال میکند به دوستانش میگوید راه پیشرفت در جمهوری اسلامی همین است، مدّاحی که پس از مجلس ترحیم و پس از شمارش ولعآمیز اسکناسهای داخل پاکت، آنرا به سمت پدر متوفی پرتاب میکند، پزشکی که در راهروهای بیمارستان بریدۀ یک کاغذ مندرس حاوی شماره کارت را به خانواده بیمار میدهد و به آنان میگوید که کاری با بیمه و بیمارستان ندارد و تا پیامک واریز بیستوهشت میلیون تومان را دریافت نکند عمل را آغاز نخواهد کرد، مسئولی که مستقیم به دوربین نگاه میکند و لبخندزنان به مردم دروغ میگوید، جوانی که چند سال است در مراسم درگذشتگان در بهشت زهرا حاضر میشود و روزی چند کارتن ساندیس جمع میکند و به دکههای همانجا میفروشد نمونههایی از تیپ بیشرفاند.
بین «بیشرفی اولیه» و «بیشرفی ثانویه» باید تمایز قائل شد. هر فرد معمولی ممکن است به ناچار یا به هر دلیلی در اوقاتی از زندگیاش بیشرف شود. در اینجا «بیشرفی» میآید و میرود. در بیشرفی اولیه فرد هنوز میتواند بیشرفی خود را تشخیص دهد. او میداند که بیشرفی ناپسند است و هنگام نگاه کردن به خودش در آینۀ روشویی، از بیشرفبودن شرمگین میشود و خودش را سرزنش می کند. ولی در بیشرفی ثانویه، «بیشرفی» بخشی از شخصیت فرد میشود. بیشرفی میآید و نمیرود و مانند چرکِ روی یقه پیراهن، میماند. در بیشرفی ثانویه مرز بین فرد و بیشرفی مشخص نیست. بیشرفی میشود فرد و فرد میشود بیشرفی. در اینجا فرد بیشرفیاش را با افتخار اعلام هم میکند. برای اینان، بیشرفی نه یک روش بلکه منش میشود.
جامعه ایران شکافهای اجتماعی فراوانی دارد که شکاف قومیتی، شکاف مذهبی، شکاف طبقاتی، شکاف جنسیتی، شکاف نسلی از آن جملهاند. ولی به باور من مهمترین شکاف جامعه ایرانی در این روزهای سخت، ابَرشکاف «شرافتمند / بیشرف» است. منظور آنکه در همه شکافهای اجتماعی یادشده میتوان آدم بیشرف یافت. این روزها همانطور که ثروتمندان بیشرف داریم فقرایی داریم که شدیدا بیشرفند و برای مثال با زخمی کردن دست کودکانِ گریان و هراسان طلای آنان را می دزدند.
به دلیل بحرانهای اقتصادی و اجتماعی گسترده، وسوسههای گوناگونی به سراغ مان می آید. وسوسههایی که تحقق آنها با پایمال کردن منافع جمعی به نفع منافع فردی میسر است. در نتیجه شرافتمند ماندن در این روزها آزمونی سخت برای هر ایرانی است. تصور جامعهای که در آن بیشرفی ثانویه پاندمی شود تصوری ترسناک است. روزی که دیگر نه شاهد اقلیت بیشرف، بلکه شاهد جامعهای بیشرف باشیم.
همزمان با میلیونها نفری که در کل کشور به خیابانها آمدهاند و صدای خود را در پاسخ به قتل جورج فلوید و مساله جاری بیعدالتی قضایی بلند کردهاند؛ خیلی از افراد درباره چگونگی استفاده از این فرصت برای ایجاد تغییرات واقعی میپرسند.
اعتمادآنلاین نوشت: باراک اوباما در یادداشتی گفت:
با اینکه نهایتا شکل دادن به استراتژیهای روزآمد برعهده نسل جدید فعالان است؛ من فکر میکنم چند درس اساسی از تلاشهای گذشته ارزش یادآوری و بهخاطر سپردن را دارند:
اول اینکه، امواج اعتراض که کل کشور را در برگرفته، نماینده سرخوردگی مشروع و صادقانه از دههها شکست تلاشها برای اصلاح عملکرد پلیس و مساله کلیتر سیستم قضایی کیفری در آمریکاست. اکثر قریب به اتفاق معترضین شجاع، مسالمتجو، مسئول و الهامبخش هستند. آنها مستحق حمایت و احترام و نه محکومیت هستند. این، امری است که پلیس در برخی شهرها مانند فلینت و کمدن به نحو تحسینبرانگیزی درک کرده است.
اما در طرف دیگر، اقلیت کوچکی از افراد که به انحای مختلف دست به خشونت میزنند نیز وجود دارند. خواه اینکه این خشونت برخاسته از خشم صادقانه یا فرصتطلبی باشد باعث ایجاد خطر برای افراد بیگناه، خرابی مناطقی که اغلب کمتر برخوردار از خدمات و سرمایهگذاری و در حال از دست دادن سرمایه خود به دلایل دیگر هستند، میشود. من مصاحبه پیرزنی سیاهپوست که با چشمانی اشکبار از نابودی تنها فروشگاه بزرگ مواد غذایی در منطقه خود میگفت را شاهد بودم. بر اساس تجربه تاریخی، دههها طول خواهد کشید تا آن فروشگاه به آن منطقه برگردد.
بنابراین، دست به توجیه خشونت و دلیلتراشی و مشارکت در آن نزنیم. اگر ما خواهان آن هستیم که دستگاه قضایی کیفری و جامعه آمریکا با استانداردهای اخلاقی بالاتری کار کنند، ناگزیر باید الگوی آن استاندارد باشیم.
دوم اینکه، من از اینکه عدهای میگویند مساله تکراری نابرابرینژادی در سیستم قضایی کیفری ما اثبات میکند که تنها اعتراضات خیابانی و عمل مستقیم توانایی تغییر دادن شرایط را داشته و رای دادن و سیاستورزی انتخاباتمحور وقت تلف کردن است، آگاهم.
من با این عده بسیار مخالفم. نکته و هدف اصلی اعتراضات آگاهیبخشی عمومی و پاشیدن نور به بیعدالتی و سلب آسایش از قدرتمندان است. در واقع، در تاریخ آمریکا تنها پس از اعتراضات و نافرمانی مدنی توجه سیستم حاکم به جامعههای بهحاشیه راندهشده جلب شده است. اما در نهایت درخواستها باید به قوانین و رفتارهای نهادینه مشخص تبدیل شوند. در یک دموکراسی، این اتفاق فقط با انتخاب مسئولین دولتی پاسخگو به مطالبات ما محقق میشود.
به علاوه، این بسیار مهم است که بدانیم کدام سطح از حاکمیت بزرگترین اثر را روی سیستم قضایی کیفری و پلیس ما دارد. بسیاری از ما زمانی که به سیاست میاندیشیم، فقط بر ریاستجمهوری و دولت فدرال تمرکز میکنیم. و بله، ما باید برای داشتن رییسجمهور کنگره و وزارت دادگستری و قوهقضاییهای که نقش غیرسازنده و جاری نژادپرستی در جامعه را درک کرده و اراده برخورد با آن را داشته باشند، بجنگیم.
اما مقامات منتخبی که بیشترین تاثیر را در مورد اصلاح دستگاه پلیس و دستگاه قضای کیفری دارند، در سطح محلی کار می کنند. این شهرداران و مقامات اجرایی شهرستانها هستند که روسای پلیس محلی را تعیین میکنند و با اتحادیه کارکنان پلیس به چانهزنی میپردازند. این دادستانهای محلی و دادستانهای ایالتی هستند که تصمیم میگیرند آیا سوءاستفادههای پلیس را مورد پیگرد قانونی قرار دهند یا خیر. همه این مقامات انتخابی هستند. در بعضی نقاط کشور هیأتهای ناظر بر عملکرد پلیس که توانایی نظارت بر پلیس را دارند نیز انتخابیاند.
متاسفانه درصد مشارکت در این انتخابات محلی به نحو غمانگیزی بخصوص
در میان جوانان پایین است. این عدم مشارکت با توجه اثر مستقیم مقامات محلی
نامبرده شده در مباحث مربوط به عدالت اجتماعی دارند، اصلا معنی ندارد. لازم
به ذکر است که برنده و بازنده اینگونه انتخابات، معمولا با چندهزار یا
حتی چندصد رای تعیین میشود.
بنابراین، حداقل میتوان چنین گفت: اگر ما میخواهیم تغییر واقعی به ارمغان بیاوریم، انتخاب بین اعتراض خیابانی یا سیاستورزی صندوق رای محور نیست. ما باید هر دو را انجام دهیم. ما باید اعتراض کنیم تا آگاهیبخشی کنیم و ما باید سازماندهی کنیم و جوری رای دهیم تا کاندیداهایی که اصلاحات را به انجام میرسانند، انتخاب شوند
در نهایت اینکه هرقدر مطالبات خود در مورد عدالت سیستم قضایی کیفری و رفتار پلیس مشخصتر مطرح کنیم، این برای مقامات منتخب سختتر خواهد بود که تنها به لفاظی در مورد ریشههای مشکل بپردازند و وقتی که اعتراضات خاموش شد، به رفتار عادی همیشگی بازگردند.
مشخصات اصلاحات در مناطق مختلف و جوامع مختلف متفاوت خواهد بود. یک شهر بزرگ به یک مجموعه از اصلاحات احتیاج دارد، اما همزمان یک منطقه حاشیهای یا روستایی به مجموعه دیگری از اصلاحات محتاج است. برخی نهادها احتیاج به اصلاحات اساسی دارند و مشکلات برخی دیگر با اصلاحات جزیی حل خواهد شد.
هر نهاد اعمال قانون باید سیاستهای روشن که شامل برپایی نهادهای
ناظر مستقل برای تحقیقات در مورد اتهامات سوءاستفاده از قدرت باشد، داشته
باشد. طراحی اصلاحات برای هر جامعهای احتیاج به مشارکت فعالان محلی و
نهادهای محلی برای تحقیقات و آموزش بهترین راهبردها به شهروندان در جامعه
موردنظر دارد.
من درک میکنم که در چند ماه گذشته شرایط روحیهشکن ترس، غم، عدم قطعیت، و سختی ناشی از یک بیماری دنیاگیر با یک یادآوری تراژیک در مورد تعصب و نابرابریای که هنوز بر زندگی بسیاری از مردم در آمریکا حاکم است، ترکیب شدهاند. اما تماشای فعالیت جوانانی از تمام نژادها و طبقات در هفتههای اخیر من را امیدوار کرده است. با حرکت بیشتر رو به جلو ما میتوانیم خشم قابلدرک خود را به عمل سیاسی مسالمتآمیز پایدار و موثر تبدیل کنیم. آنگاه این زمان بعنوان یک نقطه عطف در سفر بلندملت ما به سمت بالاترین ایدهآلها تبدیل خواهد شد؛ پس، بیایید سر کار خود برگردیم!
امید خزانی
دخترک و همراه جوانش در حاشیۀ کمعمق
رودخانه هوس میکنند پایی به آب بزنند یا دستی بشویند اما دخترک سُر
میخورد و رودخانۀ کمعمق ولی خروشان او را با خود میبرد. همراه جوانش خود
را به آب میزند اما از پس آب بر نمیآید و هر دو را بی جان کیلومترها
دورتر مییابند.
این حکایت تلخ ما آدمها هم هست در جامعۀ کنونی که
خروش و سرعت آن بر درک ما از عمق آن چیره شده و ما آدمهای معمولی حتی اگر
اهل شنا و تفرج هم نباشیم با اندک حاجتی سُر میخوریم در بستر خروشان
انحطاطی که در کمین است.
ما محصول محیط و پیرامونمان هستیم . ما آدمهای معمولی بیآنکه مثل خواص، رمان " انسان وحشی"
امیل زولا را خوانده باشیم خود را در هیأت همان انسان وحشی مییابیم که
جامعۀ پرشتاب، بقایش را در بیرحمی، کمفروشی و حرص ترسیم کرده است.
معمولیهایمان
در صف دلار و بورس و خودرو و سکه در تقلا و تنازعی بیپایاناند و
معمولیترهایمان که همیشه میدوند و نمیرسند و دست آخر انبانشان را پر
میبینند از تنفر انباشته از نابرابری و تبدیل میشوند به شعلهای متحرک از
خشم و پرخاش و تنفر که جلوۀ هر روز شهرمان را با نزاعهای خیابانی و
فریادهایی از عمق وجودشان سیاهتر میکنند.
برای ما که آدمهای
معمولی هستیم اخلاق و اخلاقیات الزاماً از نوع مکارم اخلاقی نیستند. خیلی
از ما فارغ از سطح تحصیلات وشغل و منصبی که داریم آدم هایی معمولی هستیم با
آستانۀ فشار و تحمل معمولی.
برخیمان خیلی معمولی هستیم بعضی کمتر
معمولی. شاید خیلی از ما مادام که در خلوت خود و در اتاق شیشهای افکارمان
هستیم قبول نداشته باشیم سوپرمن اخلاق و معرفت نیستیم ولی تا پایمان را به
جامعه بگذاریم که متلاطم است درک میکنیم که معمولی هستیم.
تفاوت
نمیکند پزشک باشیم یا معلم، کشاورز باشیم یا مهندس، راننده باشیم یا
استاد دانشگاه. غالب ما آدمهایی معمولی هستیم با ظرفیتی محدود از
اخلاقمداری در وجود خود.
ما آدممعمولیها ملغمهای از عواطف و
احساسات و عقلانیت و محاسباتایم و جامعۀ پیرامونمان، ما را به شکل خودش
درمیآورد. اگر بیثبات و متلاطم باشد ما را نیز آشفته و بیثبات میکند و
امان از روزی که این محاسبات ولو از نوع دراز مدت بر مسیر اخلاق نخواند.
ما
آدمهای معمولی در مناسبت ها دعا میکنیم و مطالب اخلاقی برای هم
میفرستیم. از سرنوشت شوم شخصیتهای حریص و زیادهخواه و مغرور و کینهجوی
سریالهای تلویزیونی متاثر میشویم و گاهی برای پایان تلخ شأن اشک میریزیم
اما همین که از فضای درام به فضای جامعۀ پرتلاطم پای مینهیم ناخودآگاه
تبدیل میشویم به یکی از آن کاراکترها که بر پایان غمنگیزش اشک ریخته
بودیم. میشویم والتر وایت سریال بریکینگ بد!
از آدم معمولیها که سرعت افزایش نرخ رهن منزلشان دهها برابر نرخ رشد درآمدشان است چه انتظاری باید داشت؟
از فرزندانی که بارها تحقیر پدرشان را در جامعۀ پرشتاب کنونی دیدهاند آیا میشود حرکت بر مدار اخلاق انتظار داشت؟
از آدم معمولیهایی که با پسران و دختران پا به سن گذاشتهشان در آپارتمانی کوچک سر میکنند چه انتظاری میشود داشت؟
از کسی که هر سال از جوانک املاکی عبارت "برو پایین پایین ها دنبال خانه بگرد" را میشنود چه انتظاری است؟
چندین
سال پیش که هنوز جامعه در شکاف معیشتی عمیق فرو نرفته بود؛ آدمربایی سه
جوان که همگی دانش آموختۀ مقطع فوق لیسانس دانشگاههای معتبر بودند همگان
را متحیر کرده بود. اما آن جوانها جامعه را متهم میکردند مثل " من متهم
میکنم " امیل زولا! و واقعا جامعه هم دستکم به اندازۀ خود آنها متهم بود و هست.
ساختارجوامع بشری را قاطبۀ انسان های معمولی تشکیل میدهند و در این ساختار اندکی خواص شرور و اندکی خواص و از ابرار هستند.
جامعۀ سالم جامعهای است که مراقب آدمهای معمولی خود باشد و بستری فراهم نکند که آدمهای معمولی اش سُر بخورند.
دست کم استاد و هنرمند و فرهیخته اش نباید در صف دلار و خودرو باشند و کودکانش با تلاطم های ارزی آشفته شوند!
نبی رحمت فرمود که "کاد الفقر ان یکون کفرا" . پس اگر تنگنای اقتصادی میتواند نور ایمان را خاموش کند قطعا ریشه مرام و مروت و معرفت و اخلاق و راستی و انسانیت را برخواهد کند. بزرگان و خواصی که دغدغۀ اخلاق و سلامت جامعه را دارند تذکار نبی رحمت را به یاد آورند که در تنگنای معیشت نه ایمان خواهد بود و نه اخلاق، نه هنر و نه انسانیت.