"کوری آرنولد" میلیونر بیش از ۴۰ هزار دنبال کننده در توئیتر دارد. او مدعی شده که در سن ۴۱ سالگی میلیونر شده است. او در توئیتر نوشته بود: "اگر این ۱۰ عادت را زودتر در پیش گرفته بودم میتوانستم تا ۳۴ سالگی میلیونر شوم".
او به فهرستی ده گانه از قوانین و عادتهایی که باید برای ثروتمند شدن از آن پیروی کنید اشاره کرده است:
۱- خواندن
او
میگوید ۸۸ درصد افرادی که از نظر مالی موفق شدهاند دست کم ۳۰ دقیقه در
روز مطالعه میکنند. "مارک کیوبن" سرمایهدار امریکایی گفته که بیش از سه
ساعت در روز مطالعه میکند و "بیل گیتس" طبق گزارشها حدود ۵۰ کتاب در سال
میخواند.
۲- اهداف خود را یادداشت کنید
آرنولد هم چنین توصیه میکند که افراد اهداف خود را بنویسند. او مینویسد: "احتمال دستیابی به اهداف مکتوب ۴۲ درصد بیشتر است".
نتیجه مطالعهای انجام شده توسط دکتر "گیل متیوز" استاد روانشناسی دانشگاه دومینیکن کالیفرنیا نیز با این آمار همخوانی دارد. متیوز مردان و زنان ۲۳ تا ۷۲ ساله را از سراسر جهان و با پیشینهها و حرفههای مختلف مورد مطالعه قرار داد و آنان را به دو گروه تقسیم کرد. یک گروه اهداف خود را یادداشت کردند و گروه دیگر اهدافشان را یادداشت نکرده بودند. یافتههای او نشان داد شرکت کنندگانی که اهداف خود را یادداشت کردند به خواستههای شان در سطح قابل توجهی بیش از کسانی که این کار را نکرده بودند دست یافتند.
۳-زود از خواب بیدار شوید
به
گفته آرنولد، ۵۰ درصد از میلیونرها سه ساعت پیش از شروع روز کاری خود از
خواب بیدار میشوند. نتیجه پژوهشی صورت گرفته توسط "سی کورلی" که در آن ۱۷۷
میلیونر خودساخته را در بازه زمانی ۵ ساله مورد ارزیابی قرار داده بود با
این آمار همخوانی دارد. کورلی دریافت که تقریبا ۵۰ درصد از آنان تقریبا سه
ساعت پیش از آغاز روز کاری از خواب بیدار میشدند.
۴-خواب
آرنولد میگوید خواب کلید موفقیت است. اکثریت قریب به اتفاق میلیونرها حداقل ۷ ساعت در شب میخوابند.
به گفته موسسه ملی سلامت در حالی که افراد معمولی در خواب پول در نمیآورند استراحت کافی به حافظه، خلاقیت و تصمیم گیری کمک میکند.
"جف بزوس" مدیر عامل آمازون گفته بود که هشت ساعت خوابیدن برای او "تفاوت بزرگ" ایجاد میکند. بزوس در این باره افزوده بود: "من خیلی تلاش میکنم تا خواب را در اولویت قرار دهم. برای من، این مقدار خوابیدن به منظور داشتن احساس انرژی و هیجان لازم است".
پیدا کردن بهترین برنامه خواب برای خود بسیار مهم است کم خوابی میتواند منجر به عادتهای ناسالم شود، اما خواب بیش از اندازه بدون دلیل موجه نیز میتواند به عنوان تنبلی قلمداد شود.
۵-ورزش
آرنولد میگوید ورزش راهی عالی برای حفظ سلامت ذهن و بدن شما است. ۷۶ درصد از میلیونرها دست کم ۳۰ دقیقه در روز ورزش میکنند.
"ریچارد برانسون" بنیانگذار گروه ویرجین گفته که تردید دارد اگر همواره به سلامت و تناسب انداماش اهمیت نمیداد میتوانست در زندگی حرفهای و شخصیاش موفق شود. برانسون از بازی تنیس، دوچرخه سواری، دویدن و موج سواری با کایت لذت میبرد.
او گفته بود: "من قطعا میتوانم با حفظ تناسب اندام دو برابر بیشتر پول در بیاورم. حفظ تناسب اندام مغز را به خوبی حفظ میکند".
در یک پرسش و پاسخ در فیس بوک نیز "مارک زاکربرگ" بنیانگذار آن گفته بود که خوش اندام بودن "بسیار مهم" است.
او گفته بود: "انجام هر کاری به خوبی نیاز به انرژی دارد و زمانیکه تناسب اندام دارید انرژی بسیار بیش تری خواهید داشت."
۶-از بدهی بد اجتناب کنید
آرنولد
میگوید میلیونرها میدانند که هزینههای بهره اتلاف پول است. او "بدهی
بد" را وام خودرو و کارت اعتباری و وام دانشجویی توصیف میکند. او میگوید:
"من از کارت اعتباری استفاده میکنم. با این وجود، من ماهانه پرداخت
میکنم. نکته کلیدی این است که میزان بهرهای را که پرداخت میکنید به
حداقل برسانید".
راههای دیگر برای جلوگیری از بدهی بد، تعیین محدودیتهای اعتباری واقع بینانه و مستند سازی مناسب همه تراکنشها هستند.
۷- سرمایهگذاری
اگر
به دنبال سرمایه گذاری هستید به خاطر داشته باشید که تضمینی برای کسب
درآمد نیست و ارزش داراییهای شما ممکن است کاهش یابد. این بدان معناست که
مهم است که هرگز بیش از آن چه که میتوانید از دست بدهید سرمایه گذاری
نکنید.
۸-جریانهای متعدد درآمد
هشتمین
نکته آرنولد ایجاد چندین راه درآمد بود و ادعا میکرد که میلیونرها
معمولا هفت منبع درآمد دارند. سود سهام، چک حقوق، درآمد اجاره، حق امتیاز،
سود حاصل از فروش داراییها، سود حاصل از کسب و کار و علاقه به پس انداز
برخی از راههایی هستند که آرنولد میگوید که او از طریق آن پول به دست
آورده است.
۹-ریسک کن
آرنولد میگوید: "میلیونرها برای موفقیت وارد میدان میشوند و از شکست نمیترسند".
گزارش "بیزینس اینسایدر" نشان میدهد که میلیونرهای خودساخته تحمل بیشتری در برابر ریسک دارند. افراد ثروتمند در مقایسه با افرادی که ثروتمند نیستند از سطوح بالاتری از تحمل ریسک، برون گرایی و آگاهی برخوردارند.
به همین دلیل، افراد ثروتمند معمولا تاثیر قابل توجهی بر جامعه میگذارند. هنگامی که یک تصمیم گیرنده مهم با قابلیت تحمل ریسک بالا برنامههایی را اجرا میکند که ممکن است مفید، اما بسیار پر ریسک باشند. این تصمیم گیری مستعد خطر ممکن است به ضرر سایر افراد ریسک گریزتر تمام شود.
۱۰- به دنبال مشاوره باشید
به گفته آرنولد، مشاوره خواستن کلید موفقیت است. او میگوید: "میلیونرها کارشناسان و مربیان را کنار خود دارند".
منبع: نشریه سان/فرارو
خواننده محبوب دو دهه از موسیقی پاپ کشورمان هیچگاه در نفوذ به قلبهای مردم عقبگرد نداشته و به جرات میتوان گفت جزو معدود هنرمندانی است که طیف های مختلف مردم از پیر تا جوان به صدایش و رفتارش در مواجه با مسئولیت های اجتماعی علاقه مند هستند.
به گزارش تیتر کوتاه؛ او اخیرا در صفحه شخصی خود ضمن تشکر از هوادارانش، آماری از فعالیت های خیرخواهانهای که انجام داده، ارائه کرد و نوشت: صحبت از مردمانیست که بلندطبعیشان در هنگام فعالیتهای نوعدوستانه، صحنهای غرورآفرین بهنمایش میگذارد. مردمانی که دست در دست مشکلات، زندگیشان را سپری میکنند، دست یاریشان زنجیرهای ناگسستنی بهوجود آورده است.
به همین منظور لازم است بهاطلاع شما همدلان و مخاطبان محسن چاوشی برسانیم که مجموع کمکهای مردمی دریافتشده تاکنون، منجر به آزادی ۱۵۵۶ زندانی جرایم غیرعمد، تأمین هزینهٔ درمان ۱۲۵۰ بیمار، تأمین دیهٔ ۷۵ زندانی محکوم به اعدام و تأمین کمکهزینهٔ ۲۵ مسکن شده است.
همچنین به آگاهیتان میرسانیم که آزادی ۸۵۱ زندانی جرایم غیرعمد با همکاری ستاد دیهٔ کشور و آزادی ۷۰۵ زندانی دیگر با همراهی انجمن حمایت زندانیان بوده است.
آنچه که این اعداد را ارزشمند میکند، حضور تحسینبرانگیز مردم است؛ نور امید در دلهایتان جاری
عصر ایران؛ دکتر محمود سریع القلم - کانونی ترین علّتی که یک کشور بین المللی می شود، ساختار اقتصادی آن است.
به
محض اینکه دولتی تصمیم گرفت و مقرر کرد مسؤولیت تولید، توزیع، کسب درآمد،
ایجاد اشتغال و معاش مردم نزد او باشد، ضرورت بین المللی شدن اقتصاد و کشور
خود را از میان برداشته است.
نمونۀ بارز این وضعیت، اتحادِ جماهیرِ شوروی است.
در مقابل، وقتی دولتی زنجیرۀ تولید، مصرف، درآمد و اشتغال را به بخش خصوصی محوّل کند، «مجبور» می شود نظام اقتصادی خود را در معرض اقتصاد بین الملل قرار دهد.
بخش خصوصی به قیمت، فروش، بهینه سازی مواد اولیه، رقابت، کیفیت خدمات، زمان، کارآمدی و وضعیت بازار حساس است.
بخش خصوصی ساختاری دارد که اجازه نمی دهد کارمند تا ساعتِ 10 صبح مشغول صرف صبحانه باشد یا با مشتری بد رفتاری کند یا کالای نا مرغوب عرضه کند. هر لحظه و هر رفتار با اهمیت است.علاوه بر بازار و رقابت داخلی، بخش خصوصی به محض ورود به بازارهای خارجی «مجبور» است کارآمد و رقابتی باشد.
اگر صنعت خودرو در 10 کشور دیگر فروش داشت و با هیوندای و تویوتا رقابت می کرد، آیا می توانست به تولید خودروی بی کیفیت ادامه دهد؟
زیمنس در 80 کشور فعالیت می کند. در محافل صنعتی جهان، دقت، زمان شناسی، کیفیت و برنامه ریزی زیمنس زبانزد همگان است. چه در صحنۀ داخلی و چه بین المللی، اگر ساختار رقابتی نباشد، چه دلیلی دارد شرکتی به کیفیت اهمیت دهد؟
وقتی رقابت نباشد، چه اهمیتی دارد که مشتری رضایت داشته باشد؟ صنعت
خودروی کره جنوبی بیست سال در صحنۀ جهانی زحمت کشید تا در کنار صنعت خودروی
آمریکا، ژاپن و آلمان قرار گیرد.
شرکت هواپیمایی ترکیه، هتل داری،
صنعت رستوران و مراکز خرید این کشور چند دهه با فرانسه و ایتالیا رقابت
کردند تا کشورشان را در 10 کشور اول مقصد توریسم جهان قرار دهند.
بین المللی شدن اقتصاد یک کشور، پی آمد بسیار تعیین کنندهای نه تنها در
تولید و معاش، بلکه در شخصیت و رفتار آحاد یک جامعه دارد: شفافیت قوانین،
مقررات، سیاست گذاری ها و آیین نامه ها.
به محض اینکه شرکتی بین المللی
شد، باید عملیات و گردش کار خود را شفاف سازی کند چون به محض کوچک ترین
تقلب، حیله گری، حساب سازی و تزویر، اعتماد، جایگاه و ارزش سهام خود را در
بازار از دست می دهد.
رقابت و بازار، درستکاری را هم به دنبال می آورد نه ضرورتاً به واسطه مبانی اخلاقی بلکه به موجب اعتماد سازی، جلب مشتری و با هدف افزایش فروش وسهم بازار.
شفاف سازی سازمانی، شفافیت رفتاری افراد را به دنبال می آورد. اقتصادِ یک کشور نمی تواند بین المللی شود ولی در هاله ای از ابهام، مدیریت سازمان های موازی، گیر و دار بوروکراسی، بازی با آمار و تغییر خلق الساعه سیاست گذاریها بماند.
همین که اقتصاد بین المللی شد، «مجبور» است شفاف باشد. جالب توجه اینکه حکومتِ ویتنام، متمرکز، اقتدارگرا و کمونیستی ولی اقتصاد آن بین المللی، شفاف و رقابتی است. مالزی، سنگاپور، ترکیه، اندونزی و مکزیک نیز در این چارچوب قرار می گیرند.
استنتاج مقایسه ای این کشورها، این اصل را اثبات می کند که دموکراسی ضرورتاً مقدمۀ رشد و توسعۀ اقتصادی نیست.
در کلِ جهان ظاهراً فقط در یک کشور، تقدم و تأخر توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی بحث می شود. بقیۀ حاکمیت ها عموماً مستقل از ماهیت نظام سیاسی آنها، «تصمیم» گرفته اند اقتصاد و بین المللی شدن اقتصاد را مبنا قرار دهند.
چندین دهه است در کشور بحث «شایسته سالاری» می شود. وقتی 85 درصد اقتصاد یک کشور نزد نهاد دولت است، تحقق «شایسته سالاری» در نظام اجتماعی امری نزدیک به محال است.
چندین دهه است در کشور بحث می شود چگونه از «مدیریت های فردی به مدیریت های سیستمی» حرکت کنیم. تنها با اقتصادِ غیر دولتی و بین المللی شدن اقتصاد، مهارت و سیستم اولویت پیدا می کنند.
چندین دهه است در کشور بحث «کارآمدی و مبارزه با فساد مالی و اداری» در جریان است. اگر فعالیت و نظام بانکی به معنای دقیق و عملیاتی کلمه، خصوصی باشد، هیچ گاه بانک خصوصی 65 میلیون یورو بدون وثیقه به فردی وام نمی دهد و وقتی هم وام داد آنقدر مکانیزم های نظارتی دارد که پروژه ها را تا سه سال به اتمام می رساند.
چندین دهه است نسبت به «فرار سرمایه» ابراز نگرانی می شود. ناکارآمدی ها و دخالت های دولتی است که اقتصاد ناسالم و «بی ثباتی» به بار می آورد و زمینه های فرار سرمایه را فراهم می کند.
اتفاقِ مهمِ دیگری که به موازاتِ بین المللی شدنِ اقتصاد می افتد، این است که مردم به کار و فعالیت در کشورشان علاقمند می شوند چون فضا و ساختار لازم برای درآمدزایی و زندگی معقول وجود دارد.
قابل اتکاءترین حامیان ناسیونالیسم و علاقه به وطن در میان طبقۀ متوسط و بخش خصوصی است. در چنین جوامعی، نفوذ سیاسی خارجی در حداقل خود می باشد. این طبقه به کشورش نیاز دارد تا بهتر زندگی کند.
اسراییلی ها در دهۀ 1960 به این نتیجه رسیده بودند که با توجه به درجۀ فقر در جامعه و دولت خاورمیانه ای، با همان انگیزۀ اول (یعنی مالی) می توانند افراد را به خدمت بگیرند و نیازی به توسل به مشّوق های بعدی نیست. فقر، تعهد به خاک و کشور را به شدت ضعیف می کند.
مردم مالزی، اندونزی، ویتنام و سنگاپور لزومی ندارند به فکر مهاجرت به کشور دیگری باشند چون در میهن خود فرصت رشد، رقابت و بهبود زندگی خود را دارند.
برای ظهور ناسیونالیسم، طبقۀ متوسط و بخش خصوصی که عمدتاً اقتصاد را در دست داشته باشند، یک ضرورت حیاتی است.
ناسیونالیسم
یک موضوع انتزاعی و احساسی نیست، بلکه امری واقعی و کمّی است. به موازات
رشد تعلقِ خاطر به خاک به موجب بین المللی شدن اقتصاد، اندیشۀ سیاسی هم
متعادل می شود زیرا عمومِ افراد متوجه می شوند زندگی آنها در گروی رقابت در
داخل و خارج است و سخنان تند، عمدۀ مشتریان خود را از دست می دهد کما
اینکه رادیکالیسم در امارات و ترکیه در حداقل خود قرار دارد.
رانت نباشد افراطی گری به حداقل خود می رسد. چرا درصدِ قابل توجهی از اقشار مختلف در روسیه از الیگارشی این کشور بدون آنکه در قلب خود کوچک ترین اعتقادی داشته باشند دفاع و حمایت می کنند؟ چون از نظر مالی به آن وابسته اند و رانت حکومتی در اختیار آنهاست.
عراق دارای قانون اساسی دموکراتیک است ولی به اذعان خود مقامات عراقی، سیستمی فاسد به لحاظ اداری و مالی دارد زیرا که اقتصاد، دولتی است و داشتنِ مقام در این کشور به معنای دسترسی به رانت و امکانات و احتمال سوءاستفاده، فساد مالی و فرصت طلبی های سیاسی است. سیاست سالم در گروی اقتصاد غیر دولتی است.
چرا رغبت به کار دولتی در آمریکا همیشه ضعیف بوده؟ چون در بخش خصوصی حداقل پنج برابر حقوق و مزایا بیشتر است. بی دلیل نیست که بالای 95درصد نیروی کار این کشور برای بخش خصوصی کار می کند. در مصر هم بخش خصوصی هست ولی در دالان های دولت تنفس می کند، استقلال ندارد و در خدمت حاکمیت است که به آن سرمایه داری اَنگَلی می گویند (Parasite Capitalism).
باز از مزایای بین المللی شدن اقتصاد این است که ساختار عمرانی یک کشور چون در معرض جهان قرار دارد، اصلاح شده و کارآمد می شود. جاده ها، فرودگاه ها، بنادر، هتل ها و حفاظت از محیط زیست اهمیت پیدا می کنند.
کشوری که اقتصاد بین المللی دارد نمی تواند هوای آلوده داشته باشد. در کشوری که اقتصادِ بین المللی دارد مردم «مجبور» می شوند زبان های خارجی بیاموزند. در دوبی 125 ملیت زندگی می کنند و امارات پنج برابر جمعیت خود شهروند خارجی دارد. طیف وسیعی از آداب، فرهنگ ها و زبان ها در کنار هم کار و زندگی می کنند. مردم می آموزند که باید به ملت ها و فرهنگ ها و قرائت های مختلف گوش فرا داد، احترام گذاشت و آموخت.
بین المللی شدن اقتصاد به اصلاح مهارت های روابط عمومی می انجامد و همزیستی در عین تکثر فرهنگی، امری عادی می شود.
در مباحث کلاب هاوس که بعضاً 7 – 8 ساعت هم به طول می انجامد، نوعی «سردرگمی تئوریک» به مشام می رسد. مشکل چیست؟ از کجا باید شروع کرد؟ قانون مشکل دارد یا فرهنگ؟ به چه کسانی باید توجه کرد؟ مشورت داد؟ نصیحت کرد؟ مشکل از دولت است یا مردم؟ تاریخ است یا جامعه؟ حملۀ مغول مقصر است یا حملۀ عثمانی؟ چرا آمریکا حرف گوش نمی کند؟ اِشکال در این تیم مذاکره کننده است یا آن تیم؟ ایراد در روشنفکران است یا فعالین سیاسی؟ این دولت مقصر است یا آن دولت؟ ساختارباید اصلاح شود؟ یاافکار؟ یا افراد؟ و ترتیب کدام است؟
البته این سردرگمی تئوریک از زمان مشروطه وجود داشته است. به عبارت دیگر، اجماعی در تعیین تقدم و تأخر قدم هایی که باید برای اصلاح امور برداشته شود، نیست. به بیان دیگر، «تئوری توسعه مورد اجماع» نداریم.
در مباحث کلاب هاوس به ندرت از تجربیات کشورهای دیگر مثال آورده می شود.
برزیل چه کار کرده که از روسیه در تولید ناخالص ملی جلوتر است؟
چرا
اندونزی با سرعت نور در حال پیشرفت است؟ الگوی امارات چیست؟ چرا سنگاپور
شفاف ترین نظام بانکی جهان را دارد؟ چگونه چین فقط در 20 سال به گونه ای
عمل کرد که 60 درصد آنچه مردم آمریکا مصرف می کنند چینی است؟
چگونه مکزیک در بسیاری موارد به آمریکا «نه» می گوید و در عین حال حدود 650 میلیارد دلار با آن کشور تجارت دارد؟
روسیه
اولین دشمن آمریکاست که در عموم عرصه ها با آن در تضاد بوده و مقابله می
کند، ولی مکزیک با مسکو، هم روابط خوبی دارد و هم در جنگ اوکراین، روسیه را
محکوم نکرد. مکزیک چین را به شریک دوم تجاری خود تبدیل کرد تا از آمریکا
امتیاز اقتصادی و سیاسی بگیرد.
به نظر می رسد این کشورها و شهروندان آنها در سردرگمی تئوریک به سر نمی برند زیرا به عنوان اولین و تعیین کننده ترین قدم در تئوری توسعه، اقتصاد خود را غیر دولتی کرده اند و با ابزار مالی، اداری و سیاست گذاری از فعایت بخش خصوصی خود در داخل و صحنۀ جهانی حمایت می کنند.
همین طور با محدود کردن دولت به امر قانون گذاری و نظارت، از ظهور اختلاس، دروغ، حیله گری، تقلب، احتکار، فرصت طلبی و خروج سرمایه جلوگیری کرده اند.
هم اکنون تولید کنندگان خودرو در صف ایستاده اند تا مکزیک به آنها مجوز تولید در خاک خود را صادر کند. البته عموم این کشورهایی که از سردرگمی تئوریک عبور کرده اند، یک پیش شرط را قبول کرده و به آن عمل کرده اند: «با داخلی ها قدرت را share {تسهیم} می کنند و با خارجی ها ثروت را».
در سال 2016 گروه HNA چینی با حدود 6.5 میلیارد دلارتوانست 25 درصد از گروه هتل هیلتون را خریده و دو نفر از ده نفر هیات مدیره را چینی کند. از سال 2002 تا کنون، چینی ها با هزینه کردن حدود 120 میلیارد دلار شرکت های آمریکایی را خریده اند.
در عین حال، معلوم نیست این پیش شرط با فرهنگ سیاسی خاورمیانه ای ها که کنترل را به جای مدیریت ارزش گذاری می کنند تا چه حد سنخیت داشته باشد. سردرگمی ها از آنجا شروع می شود که تجربۀ بشری چه در گفت و گوها و چه در مدیریت ها تقریباً تعطیل است.