عصر ایران؛ سجاد بهزادی-
آسیب های اجتماعی در جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری نمود عینی یافته
است. در جدیدی ترین نوع این آسیب که ریشه در فقر و فلاکت دارد بیسرپناه
شدن خانوادهها در مواجهه با مشکلات اقتصادی و ترک خانواده توسط مردان است.
در
همین ارتباط مدتی قبل نیز یکی از اعضاء اتاق بازرگانی ایران و عضو سابق
شورای شهر تهران که مدیر یک موسسه خیریه نیز هست، در صفحه اینستاگرام خود
نوشت: "مراجعه زنان با فرزندانشان به این موسسه به دلیل ترک همسران آنها
در ماههای اخیر بیشتر شده است، چراکه همسران آنها به دلیل فقر و بیکاری
نمیتوانستند هزینههای خانواده خود را تامین کنند، به همین دلیل آنها را
ترک کردند".
وقتی اجزاء یک سیستم کارکرد خود را در بخش های مختلف از
دست می دهد فشارها بر روی جامعه تشدید می شود.امروز پدر خانواده در ایران
خود را در معرض تحمل فشارهای مضاعفی می بیند که این وضعیت ذاتا از ابتدا
برای او تعریف نشده بود.بعنوان مثال ایجاد امنیت روحی و روانی در جامعه
وظیفه حکومت ها و دولت هاست.
وقتی یک سرپرست خانوار خود را در معرض ناامنی های مختلف می بیند و امنیت شغلی و ایجاد یک کار شرافتمندانه برای او از دسترس خارج شده است، فشار مضاعفی بر خانواده وارد می شود و در نهایت تلخ ترین و بحرانی ترین آسیب، یعنی "ترک پدر از خانه" رخ می دهد. در این وضعیت بزرگ ترین آفتی که یک جامعه را تهدید می کند تجزیه شدگی اجزاء آن است.
وقتی یک پدر به خاطر مشکلات اقتصادی و ساختارهای ویران شده، خانه را ترک می کند، خطر تجزیه خانواده بسیار بیش تر می شود.
وقتی
رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس انقلابی می گوید " ساختار اقتصادی کشور
باید اصلاح شود زیرا که حدود ۴۰ میلیون نفر از جمعیت کشور نیاز به کمک فوری
و آنی دارند؛" این عبارت به معنای تشدید فشارهای روحی و روانی بر پدر و
سرپرست خانواده است.
این آسیب تازه که نشانه آن با نام "ترک پدران
از خانه" بروز کرده است مانند سیل می ماند. یعنی بحران آنقدر جدی شده است
که مانند سیل می آید تا بخش بزرگی از جامعه را تحت تاثیر قرار دهد.
مسعود نیلی از صاحبنظران اقتصادی کشور به تازگی گفته است" از نظر تورم، هیچ زمانی را به اندازه امروز خطرناک نمیبینم. سرنوشت ۸۵میلیون نفر در گرو نحوه مدیریت پولی و مالی کشور است؛ سیل میتواند همه ما را از بین ببرد. در کوتاهمدت در خطر هستیم نه در چند سال آینده. متوقف کردن روند تورم، در گرو اتخاذ تصمیمات سخت و محبوبیتزداست."
امروز نهاد خانواده در وضعیت بحران قرار دارد و پدر خانواده رنجور
تر از همیشه روزگار را سپری می کند. انواع خشونت در ساختار خانواده کم بود
که خشونت تازه ای به نام "ترک پدر از خانه وکاشانه" هم گریبان گیر خانواده
است.
امروز بسیاری از مردان و پدران در جامعه ایران، قربانی خشونتی هستند که
حاصل ناامنی و ساختارهای غلط در سیستم است. دامنه این خشونت فراتر از خشونت
فیزیکی است و در نهایت چون سیل همه را خواهد برد.
وضعیت اجتماعی،
اقتصادی امروز جامعه، خود به تنهایی مولد خشونت هست و نشانه های آن در ساخت
اجتماعی جامعه روشن است. کمترین عوارض این خشونت دوری از انسجام، طغیان
ونابردباری عمومی در بخش وسیعی از جامعه است.اجازه ندهیم که این آسیب برای
پدران به صورت جهش یافته بروز کند و نهادینه شود.
خانواده یک واحد
سازنده در جامعه است. اگر پدر خانواده رنجور و نابردبار باشد، مرگی ناپیدا
روح جامعه را می خراشد.هستیم ولی در حقیقت نیستیم.جامعه پر از مردانی می
شود با ظاهری خنثی ، ساکت و غمگین ودرونی خشمگین و طغیان گر.
به قول مرام المصری شاعر و نویسنده اهل سوریه:
مردى که دهان دارد
اما حرف نمى زند.
لب دارد
اما نمى بوسد.
مردى که با بینى اش
هیچ چیزى را نمىبوید.
با گوشهایش چیزى را نمى شنود.
مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
که نمىداند چگونه به آغوش بکشد ...
عصر ایران؛ فردین علیخواه (عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان)- فوت و فنهای مصاحبههای شغلی، یکی از محتواها و یا ویدئوهای پرطرفدار شبکه اجتماعی یوتیوب و سایر شبکههای اجتماعی جهانی است. برخی از این ویدئوها بیش از 50 میلیون بار تماشا شدهاند.
سخنران،
مجری، کارشناس یا فرد مجرّب در این ویدئوها به بینندگان یاد میدهد که در
مصاحبه شغلیشان چگونه حرف بزنند، چگونه به مصاحبهکنندگان نگاه کنند، به
نشانۀ تأیید یا رد چیزی، سرشان را چگونه تکان بدهند، اگر تشنه شدند لیوان
را چگونه بردارند و در دست بگیرند، آن روز چه لباسی بپوشند، به هنگام ترک
اتاق مصاحبه، در را چطور پشت سرشان ببندند و اگر در طول مصاحبه سرفهشان
گرفت چطور سرفه کنند.
نتیجه آنکه در اغلب موارد وقتی به افرادی نگاه میکنیم که به ردیف در صف انتظار مصاحبه نشستهاند اولین نکتهای که توجه ما را جلب میکند تشابه سبک پوشش آنان است و تحت تأثیر آموزش این ویدئوها، بدون تردید پس از ورود به اتاق مصاحبه، شاهد تشابه رفتار و گفتار آنان نیز خواهیم بود.
آنچه توصیف شد را احتمالاً در فیلمها و سریالهای خارجی دیدهاید. نکته جالب آنکه برخی از کارگردانان، ظاهر شدن متفاوت یک مصاحبهشونده را دستمایۀ افزایش جذابیت و هیجان فیلم خود کردهاند، یعنی مصاحبهشوندهای که گویی تصمیم گرفته بیتوجه به هنجارهای متداول، در مصاحبه حاضر شود و به تعبیر بهتر، خودِ واقعیاش را نشان دهد.
پرسش آن است که اگر قرار باشد همه افراد با دیدن چنین ویدئوهایی، و پیروی از پیشنهادهای آنها، رفتاری مطابق آن از خود نشان دهند تفاوت و تنوع شخصیت آدمها چه خواهد شد؟ آیا در زندگیِ واقعی همه افراد مانند هم هستند؟
تلویزیون در قرن بیستم، برای رفتارهای اجتماعی الگو و قالب میساخت
و به همین دلیل برخی از پژوهشگران رسانههای جمعی آنرا « قدرتمند از همه
لحاظ» توصیف کردند.
برخی از متفکران خوشبینانه تصور کردند که با ورود به قرن بیست و یکم و گسترش شبکههای اجتماعی، از قدرت تلویزیون برای تزریق الگو به جامعه کاسته خواهد شد.
بر حسب شواهد این اتفاق هماکنون رخ داده است (یعنی از قدرت تلویزیون کاسته شده است) ولی بر خلاف پیشبینی آن متفکران، همان شبکههای اجتماعی که به جای تلویزیون تکیه زدند دوباره نقش تلویزیون را ایفا میکنند. آنها به جامعه الگو میدهند و همچنان در عرصههای گوناگون، جریانهای غالب افکار و رفتار ایجاد میکنند.
برخی از جامعهشناسان نظیر امیل دورکیم معتقدند که یکی از ویژگیهای
جوامع سنتی، به ویژه در گذشته، تشابه و همشکلی رفتار افراد بود. به این
معنا که اغلب افراد به دلیل پیروی از سنتهای مشترک، رفتار و افکار مشابهی
داشتند ولی با ورود به عصر جدید آن یکدستی و تشابه پیشین متزلزل گشت. آیا
واقعا این چنین اتفاقی رخ داده است؟
به نظر میرسد که اگر در جوامع سنتی، تحت تأثیر سنتهای مشابه، افکار و رفتارهای مشابه شکل میگرفت در جوامع جدید رسانههای مشابه، الگوهای رفتاری مشابه تولید میکنند.
تنها تفاوت شاید در این باشد که در جوامع سنتی افراد برای پیروی از سنتهای حاکم تحت فشار صریح و سخت جامعه قرار داشتند ولی در جوامع جدید چنین فشاری به آن اندازه بغرنج نیست.
هر چند، به اعتقاد من در وضعیت جدید نیز اگر از رویههای غالب پیروی نشود فرد طرد یا حذف خواهد شد. پس در نهایت چه در جامعه سنتی و چه در جامعه مدرن، نتیجه یکی است: تشابه.
چند روز قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام، انبوه ویدئوهایی را مرور
میکردم که جوانان ایرانی برای آموزش زبان انگلیسی تولید و در اینستاگرام
منتشر کردهاند. همه آنان درست مانند کسانی که قرار است در مصاحبه شغلی
شرکت کنند رفتار مشابهی داشتند.
طرز نگاه کردن، طرز خندیدن، ژستها و سبک صحبت کردن همه آنان مانند یکدیگر بود. دقیقاً کپی برابر اصل! همه آنان اساساً «معلمی کردن» را از یاد برده و تقلا میکردند در نقش و قالب یک «بلاگر» ظاهر شوند. و من اطمینان داشتم که میتوان نسخه اصلی آنها را در یوتیوب یافت! پس از دیدن این ویدئوها از خودم پرسیدم که آیا حتی کسی که میخواهد زبان انگلیسی یاد بدهد باید یک «بلاگر» را مدل خود قرار دهد؟
تعجب من از دیدن این «رفتارهای قالبی» زمانی افزایش مییابد که در اغلب پروفایلهای همان اینستاگرام با شعار «خودت باش» مواجه میشوم. آیا انسانها آن چیزی را که ندارند دارند فریاد میزنند؟
شاید دقیقاً به همین دلیل است که بیاعصابی بازیگری مانند مریم امیرجلالی در آموزش آشپزی توجهات را به خود جلب میکند. ظاهراً او تصمیم گرفته خود واقعیاش را کتمان نکند و در نقش قالبی یک «بلاگر» ظاهر نشود.
این روزها شبکههای اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسانهای بیتمایز تبدیل میگردند. جامعهشناسان بیش از حد به رسانههای جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.
من هم به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی نگرانم. قرار نیست شبکههای اجتماعی «
سنتسازی» کنند. «بلاگریسم» دارد تبدیل به شیوه زندگی و یک جهان بینی می
شود که این خطرناک است.
پ. ن.
ای کسانی که در امر آموزش دیجیتال مارکتینگ فعالیت میکنید. به افراد بیاموزید که اسیر کلیشهها نشوند چرا که کلیشه دشمن اصلی نوآوری است.
کمدی «به بالا نگاه نکن» (Don't look up) به کارگردانی آدام مککی و با بازی لئوناردو دیکاپریو و جنیفر لارنس در ماه دسامبر از پلتفرم نتفلیکس پخش شد و نظر مثبت بسیاری از منتقدان را برانگیخت.
به گزارش یورونیوز؛ این کمدی، با پایانی بهشدت تراژیک، ماجرای راندال میندی و کیت دیبیاسکای، دو پژوهشگر آمریکایی را روایت میکند که در جریان مشاهدات معمول تلسکوپی، متوجه میشوند که یک سیارک به سرعت در حال نزدیک شدن به زمین است. استاد دانشگاه و دانشجوی دکتری فورا قضیه را به ناسا اطلاع میدهند.
در ادامه دو شخصیت محوری داستان فیلم، با توجه به جدی و نزدیک بودن خطر، به کاخ سفید هدایت میشوند و کمدی از همانجا آغاز میشود: شخصیتهای رده بالای حکومت ایالات متحده، از زن و مرد، آدمهایی شارلاتان، احمق و کلاهبردار توصیف میشوند که در آستانه نابودی زمین تمام توجه خود را به وارد کردن یکی قاضی متهم به بازی در فیلمهای پورنوگرافی به دیوان عالی معطوف میکنند.
علاوه بر دولت، رسانهها و جو حاکم بر مدیای دیجیتال هم هدف نقد گزنده فیلم قرار گرفته است. یک شبکه تلویزیونی و یک روزنامه بزرگ حاضر میشوند ماجرا و تهدید را از زبان دو دانشمند نقل کنند. در حالی که برنامه تلویزیونی با مزهپراکنیهای مجری و واکنش «پرخاشگرانه» کیت به هم میریزد و به رسوایی میانجامد.
جلسه بررسی نتایج انتشار گزارش دو دانشمند درباره نابودی قریبالوقوع کره زمین، احتمالا صحنهای آشنا برای بسیاری از خبرنگاران و روزنامهنگاران مشغول در تحریریههای دیجیتال است. مدیران روزنامه با نشان دادن الگوریتمها و آمار و ارقام بازدید از گزارش و واکنشها در شبکههای اجتماعی به آنها میگویند: «مطلبشان زیاد کلیک نیاورده و در حد اخبار آبوهوا بیننده داشته». دانشمندان حیران از این سطح از «حماقت» میگویند ولی ماجرا بر سر بود و نبود کره زمین است، اما پاسخ روسای تحریریه «نه مطلق» است.
نقد شبکههای اجتماعی و حضور پررنگ شهروندان در رسانههای نوظهور
عصر دیجیتال، یکی دیگر از درونمایههای «به بالا نگاه نکن» است. شهروندان
«خودآگاه پندار» با مراجعه به شبکههای اجتماعی، در باورهای غلط خود
استوارتر میشوند و نادانسته و با تصور مخالفت با سیستم، با روندی که از
سوی بخشی از قدرت ایجاد شده همراه میشوند. این ماجرا، بهخصوص برای
آنهایی که جنبشهای آنتیواکس در اروپا و آمریکای شمالی را میشناسند،
بسیار آشنا است.
در «به بالا نگاه نکن» سرنوشت کره زمین سرانجام به دست یک مولتی میلیاردر فعال در فنآوریهای جدید میرسد. مدیر عامل شرکتی خیالی به نام بَش (BASH) که ترکیبی است از شخصیتهای موفق دنیای تجارت و «کارآفرینی» امروز، عصاره ی ایلان ماسک، جف بزوس، استیو جابز، بیل گیتس و... در شخصیت پیتر ایشرول، مدیرعامل بَش خلاصه میشود. او باعث میشود عملیات ناسا برای انهدام دنبالهدار، با توجیه مزایای اقتصادی، نیمهکاره رها شود.
بسیاری از منتقدان در هفتههای اخیر داستان «به بالا نگاه نکن» را آینهای تمام نما از جامعه امروز بشری در مقیاس جهانی توصیف میکنند. اگرچه ماجرا در ایالات متحده آمریکا میگذرد، اما کیش «شایستهسالاری» حاکمان، رویکرد رسانهها و مردمانی سرگردان، احتمالا در همه جای جهان نمودهای کمابیش مشابهی دارد.
گرمایش زمین و شیوع جهانگیر ویروس کرونا، از جمله مواردی هستند که قبول کمدی «به بالا نگاه نکن» و همذاتپنداری با شخصیتهای آن را برای مخاطب عام بهشدت آسان میکند.