واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

خطای تایید خود یا Self Confirmation Bias

خطای تایید خود یا Self Confirmation Bias (از سایت متمم)

خطای تایید خود

ما دوست داریم،‌ کسانی در اطرافمان باشند که شبیه ما هستند. اگر باورها و عقیده‌های کسی با ما شبیه باشد، احتمالاً به او بیشتر علاقه خواهیم داشت و میل خواهیم داشت که با او دوست شویم.

این رفتار چیز بدی نیست. همین رفتار است که باعث می‌شود زندگی برای ما شیرین‌تر و لذت‌بخش‌تر شود. اما اتفاق دیگری هم در حال روی دادن است. عملاً ما به صورت ناخودآگاه و ناخواسته، هر چیزی را که با باورهای ما یا نگرش‌های ما به جهان اطراف در تضاد باشد،‌ کنار می‌گذاریم. یا اگر بخواهیم به شکل دیگر بگوییم، ما اطرافمان را با اطلاعات و افرادی پر می‌کنیم که مدل ذهنی فعلی ما را تایید کنند.

ذهن ما، اطلاعاتی را که به نفعش باشد مورد توجه قرار می‌دهد و از اطلاعاتی که با دانسته‌ها و مفروضات فعلی‌اش در تضاد است، می‌گریزد. این یک خطای شناختی است که به آن Self Confirmation Bias یا خطای تایید خود، گفته می‌شود.

آیا تا به حال شده که یک ماشین جدید بخرید و ببینید که آن ماشین در خیابان خیلی زیاد شده است؟ این رویداد هم، یک خطای ذهنی است که ریشه آن کاملاً شبیه خطای «تایید خود» است. قبلاً همه‌ی آن ماشین‌ها در خیابان بوده‌اند اما مغز آنها را بی‌اهمیت تلقی می‌کرده و فیلتر می‌کرده. حالا که ما آن ماشین را انتخاب کرده‌ایم،‌ برایمان مهم و جذاب است که ببینیم دیگران هم، سلیقه‌ی ما را تایید و انتخاب کرده‌اند. پس دیگر آن را فیلتر نمی‌کنیم!

بعضی وقت‌ها در توصیف این خطای ذهنی می‌گویند: زنان باردار، هر روز و همه جا، به زنان باردار برخورد می‌کنند.

در سال ۱۹۷۹، در دانشگاه مینه سوتا، آزمایش جالبی ترتیب داده شد. به آزمایش شوندگان، متنی درباره‌ی زندگی دختری به نام جین داده شد. در نیمی از این متن تصویر یک فرد درونگرا از جین ساخته شده بود و در نیمی دیگر، تصویر یک فرد برونگرا. به طوری که نمی‌شد به طور مطلق جین را درونگرا یا برونگرا فرض کرد.

آزمایش شوندگان به خانه‌های خود رفتند و مدتی بعد دوباره آنها را برای آزمایش دعوت کردند. آنها را به دو گروه تقسیم کردند. به گروه اول گفتند: می‌خواهیم جین را به عنوان کارمند کتابخانه بگذاریم. آیا به نظر شما مناسب است؟ مخاطبان کمی فکر کردند و ویژگی‌های درونگرایانه جین را به خاطر آوردند. گفتند: بله! او درونگراست و به درد این کار می‌خورد. پرسیدند: آیا به نظر شما می‌تواند در یک بنگاه معاملات املاک هم کار کند؟ پاسخ شنیدند: نه! او درونگراست. نمی‌تواند.

به گروه دوم – که پرسش و پاسخ گروه اول را نشنیده بودند – گفتند: می‌خواهیم جین را به یک بنگاه معاملات املاک بفرستیم. آیا می‌تواند آنجا خوب کار کند؟ همه گفتند: بله! او برونگراست و می‌تواند. بعد پرسیدند: یک فرصت شغلی دیگر هم هست و آن کار کردن در کتابخانه است. اکثریت پاسخ دادند: نه! او برونگراست. کار کردن در کتابخانه به یک فرد درونگرا نیاز دارد.

خطای شناختی: خطای تایید خود Self Confirmation Biasبه همین دلیل است که کسی که فکر کند مردم یک شهر خاص،‌ کم هوش هستند، هر روز نمونه‌های بیشتری در تایید حرف خود پیدا می‌کند و فرد دیگری که فکر می‌کند مردم آن شهر خاص، تیزهوش هستند، هر روز نمونه‌های دیگری در تایید باورش پیدا می‌کند.

به همین دلیل است که موافقان یک عقیده و باور،‌ هر روز معتقدتر می‌شوند و منتقدان آن باور و عقیده، هر روز در مخالفت با آن باور و عقیده، مصمم‌تر می‌شوند.

دیوید مک رانی می‌گوید: ذهن انسان، بیشتر به دنبال امنیت می‌گردد تا واقعیت. و امنیت از تایید دانسته‌های قبلی حاصل می‌شود.

سایه شبح داعش در جنوب آسیا

(از افق)

 از زمان ظهور گروه افراط گرا و رادیکالی بنام داعش زیاد می‌گذرد ولی ماهیت ظهور داعش در منظقه در پشت پرده‌های از راز قرار داد مثلا  منابع مالی داعش در کجاست ؟، داعش چند جنگجو دارد؟ نیروهای خود را عموما از کدام کشورها تأمین می کند؟ آیا امکان ائتلاف “دولت اسلامی” و القاعده وجود دارد؟ نقش کشورهای جنوب و جنوب شرق آسیا در تأمین نیروهای این گروه تروریستی چیست؟.

 شمار دقیق جنگجویان داعش در عراق و سوریه مشخص نیست. دیده بان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن برآورد می کند که ۵۰ هزار تن برای این گروه تروریستی در سوریه می جنگند. گفته می شود ۱۵ هزار نیرو هم در عراق دست به سلاح برده اند.56401_767
به گزارش افق، بنا بر برآورد وزارت خارجه آمریکا، ۱۲ هزار جنگ جوی داعش از خارج از دو کشور بیشتر از کشورهای عربی، اروپا و به طور فزاینده ای از آسیا به جمع تروریست‌ها پیوسته اند.
افغانستان و پاکستان
به گفته گزارشگر دویچه وله در منطقه، داعش به ویژه در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان تلاش می کند با پخش کردن تراکت و بروشورهای تبلیغاتی یارگیری کند: «تراکت ها به زبان دری، پشتو و اردو پخش می شوند و در آن ها آمده که خلافتی اسلامی در منطقه تشکیل می شود و بخش هایی از ایران، افغانستان و پاکستان را هم در بر می گیرد».

بر این اساس، برخی گروه های پراکنده ی باقی مانده از طالبان افغانستان و پاکستان به فکر ائتلافی صوری با داعش افتاده اند.

مایکل کوگلمان از مرکز پژوهشی “ویسلون” در واشینگتن با وجود این که شباهت هایی بین ایدئولوژی طالبان و داعش می بیند، اما احتمال ائتلاف مؤثر این دو گروه تروریستی را بسیار کمرنگ برمی شمرد. به اعتقاد او، از آن جا که داعش رقیب سرسخت القاعده است، امکان ائتلاف آن با همراهان نزدیک القاعده – طالبان – بسیار کم است.

از سوی دیگر، حمله پهپادهای آمریکایی به مواضع طالبان و عملیات ماه های اخیر ارتش پاکستان در وزیرستان شمالی – هم مرز با افغانستان – از قدرت طالبان به طور محسوسی کاسته و تشکیلات آنان را به گروه های کوچکتر تقسیم کرده است.

افزون بر این، القاعده هم از قدرت گیری داعش احساس خطر می کند و می کوشد در برابر آن مقاومت کند. ایمن الظواهری، رهبر القاعده، هفته گذشته از پایه گذاری شاخه ای از تشکیلات متبوع خود در جنوب آسیا خبر داد که هدف آن تأسیس خلافت در میانمار، بنگلادش و بخش هایی از هند است.
تبلیغات در هند
زنگ خطر برای نیروهای امنیتی در هند هم به صدا درآمده است. به ویژه در منطقه مورد مناقشه این کشور با پاکستان – کشمیر – نفوذ داعش در حال افزایش است. از اواخر ژوئن ۲۰۱۴ در این منطقه دائم تراکت ها و برگه های تبلیغاتی برای “دولت اسلامی” پیدا می شود.

در سرینگر، پایتخت بخش هندی کشمیر، گرافیتی هایی با شعارهای داعش بر روی دیوارها نقش می بندند. اواسط ژوئیه هم نخستین ویدیو تبلیغاتی این گروه تروریستی به زیان های هندی و تامیلی خطاب به مسلمانان هند منتشر شد. این فعالیت ها تا حدودی هم موفقیت آمیز بوده اند: بنا بر آمار رسمی حدود ۳۰۰ هندی در عراق و سوریه به صف تروریست ها پیوسته اند.

البته در هند حمله تروریستی با پیش زمینه های بنیادگرایانه سابقه داشته است، اما این که تندروهای هندی در خارج از مرزهای این کشور به سود گروه تروریستی دیگری دست به سلاح ببرند، پدیده تازه ای است.

در هند از سال ۱۹۴۷ بین هندوها و مسلمانان تنش وجود دارد. حال که در این کشور نارندرا مودی، نخست وزیری هندو-ملی گرا، بر سر کار آمده، می تواند مواضع مسلمانان معترض را رادیکالتر کند. این فرصتی مناسب برای شاخه القاعده در شبه قاره هند است.
اندونزی و مالزی
بنا بر آمار حدود ۵۰ تا ۶۰ اسلامگرا از اندونزی به تروریست های داعش پیوسته اند. کارشناسان برآورد می کنند این شمار در واقعیت بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر باشد. تعداد این افراد مرتب افزایش می یابد.

با وجود این که اعداد و ارقام یادشده در مقایسه با جمعیت ۲۴۰ میلیونی این کشور مسلمان نشین چندان چشمگیر به نظر نمی رسند، اما نهادهای امنیتی دست به کار شده اند. در اوت ۲۰۱۴ ابوبکر بشیر، رهبر ۷۵ ساله گروه تروریستی “جهاد اسلامی”، به همراه ۱۴ زندانی دیگر در زندان، همراهی خود با داعش را اعلام کردند. بشیر مرد پشت صحنه ی انفجار تروریستی سال ۲۰۰۲ در یک کلوب شبانه در جزیره بالی است. در این حمله بیش از ۲۰۰ نفر از جمله چندین گردشگر خارجی کشته شدند.

گذشته از این، در ماه های اخیر یک جهادگرای اندونزیایی در پیامی ویدیویی در یوتیوب هم وطنان خود را به پیوستن به اسلامگرایان افراطی در سوریه و عراق فراخواند.

در ادامه و به پیشنهاد صدها روحانی این کشور، دولت هرگونه همراهی و پشتیبانی از “دولت اسلامی” را ممنوع و دسترسی به منابع تبلیغاتی این گروه در اینترنت را مسدود کرد.

اندونزی در سال های اخیر در مبارزه با تروریسم موفق بوده است. تشکیلات “جماعت اسلامی” عملا شکست خورده است. نهادهای امنیتی این کشور اما هشدار می دهند که نیروهای ورزیده ی بازگشته از مناطق ناآرام خاورمیانه می توانند خون تازه ای در رگ های این تشکیلات باشند. اسلامگرایان هوادار داعش تا کنون یک بار به حمله به بزرگترین معبد هندوهای اندونزی هم تهدید کرده اند.

نهادهای مالزیایی می گویند در ماه اوت حمله ای مشابه را ناکام گذاشته اند. بنا بر اعلام منابع سوری، تا کنون دست کم ۱۵ شهروند مالزیایی در جنگ در عراق و سوریه کشته شده اند؛ ۲۰ تا ۲۵ شهروند دیگر هم در حال حاضر برای “دولت اسلامی” می جنگند.

علاوه بر این، پلیس مالزی تا کنون ۲۰ جوان مسلمان این کشور را، که قصد سفر به مناطق بحران زده داشته اند، برای اطمینان بازداشت کرده است.

رای مثبت مجلس ترکیه به ورود ارتش به مناقشه داعش

مخالفان حکومت ترکیه می گویند در این لایحه اختیارات گسترده ای به ارتش ترکیه برای اقدامات نظامی در خاک عراق و سوریه داده شده است.
مجلس ترکیه پس از یک روز بحث و بررسی در نهایت با 298 رای موافق لایحه پیشنهادی دولت ترکیه برای مداخله نظامی احتمالی در عراق و سوریه علیه گروه داعش را تصویب کرد.رای مثبت مجلس ترکیه به ورود ترکیه به مناقشه داعش

به گزارش عصر ایران به نقل از خبرگزاری آناتولی ترکیه در این رای گیری 396 نماینده مجلس ترکیه شرکت کردند که در نهایت با 298 رای مثبت و 98 رای منفی این لایحه به تصویب رسید.

به موجب این مجوز قانونی، ارتش ترکیه می تواند در صورت لزوم از نیروی نظامی برای مقابله با داعش در خاک عراق و سوریه استفاده کند.

همزمان با تصویب این لایحه امشب جلسه شورای امنیت ملی ترکیه به ریاست اردوغان و با حضور نخست وزیر ، وزرای دفاع ، خارجه ، کشور و رییس سازمان اطلاعات ترکیه (میت) و فرماندهان نظامی ترکیه ، در کاخ چانکایا (مقر رییس جمهور ترکیه در آنکارا) برگزار شد.

مخالفان حزب حاکم عدالت و توسعه در پارلمان به ویژه حزب جمهوریخواه خلق به این لایحه رای منفی دادند. رهبر حزب جمهوریخواه خلق روز گذشته گفته بود این لایحه بهانه ای برای دولت اردوغان برای مداخله نظامی در سوریه است.

مخالفان حکومت ترکیه می گویند در این لایحه اختیارات گسترده ای به ارتش ترکیه برای اقدامات نظامی در خاک عراق و سوریه داده شده است. از جمله انتقادات مخالفان این است که در متن لایحه هیچ اشاره مستقیمی به نام داعش نشده و آمده است : ارتش ترکیه می تواند علیه گروه هایی که امنیت ملی ترکیه را به خطر می اندازند از جمله پ.ک.ک و دیگر گروه های تروریستی در بیرون از خاک ترکیه وارد عمل شود.

دولت ترکیه پس از آزادی 49 گروگان خود از دست داعش در دو هفته گذشته که 101 روز به طول انجامید، این لایحه را در هفته جاری تقدیم پارلمان کرد.

به موجب لایحه جدید، ارتش ترکیه می تواند در صورت لزوم نیروهای خود را برای مقابله با داعش وارد عراق و سوریه کند. همچنین خاک ترکیه در قالب ائتلاف ضد داعش می تواند پذیرای نیروهای خارجی عضو ائتلاف برای حمله نظامی به این گروه در عراق و سوریه شود.

مخالفان حزب حاکم عدالت و توسعه می گویند دولت ترکیه از این لایحه به منظور مشروعیت بخشیدن به اقدامات نظامی احتمالی علیه سوریه استفاده خواهد کرد.
دولت اردوغان در ماه های گذشته از سوی محافل مخالف داخلی و برخی رسانه های خارجی به همکاری و حمایت از گروه داعش متهم شده است؛ اتهامی که دولت ترکیه آن را رد کرده است.

دولت اردوغان می گوید خطر داعش به نزدیک ترین نقاط در مناطق مرزی این کشور با سوریه رسیده است و مقبره" شاه سلیمان" جد بنیانگذار سلسله عثمانی که در خاک سوریه واقع شده است، در خطر حمله و نابودی از سوی داعش است.

رییس ستاد مشترک ارتش ترکیه امروز هشدار داد به محض نزدیک شدن داعش به این مقبره ، نیروهای نظامی ترکیه برای مقابله وارد عمل خواهند شد.

زایش یک زخم باز دیگر... سوریه

*(از سایت انسان شناسی و فرهنگ)  

آدونیس/ ترجمه ی رسول عوده‌زاده

(این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است. مطالب مطرح شده نظرات این متفکر است و الزاما همه آنها مورد قبول «واحد هوش یار تواندار» نیست ولی دانستن این نگاه مفید تشخیص داده شد خصوصا پس از 3 سال از تاریخ این سخنان و کشیده شدن جنگها به عراق)
AdonisSyria346.jpg

تصویر: آدونیس

 1
فروپاشی خلافت عثمانی، دوران قیمومیت، زمانه استقلال: دوره‌های سه‌گانه مهمی‌اند که سوریه نوین پیش از زایش آن ها را از سر گذرانده بود.  
این زایش اما به تولد یک نوزاد تمام و کمال منجر نشد بلکه عبارت بود از زایش یک زخم، زخمی که مدام خون و خاطرات تاریخی دردناک ناشی از رویدادهای فاجعه‌بار از آن سر ریز می شد؛ زخمی که تا به اینک سرِ آن ندارد که التیام یابد. تنها مخفی مانده و خود را از نظرها پنهان داشته است و طی نسل های متمادی سقفی سنگین و ستبر از توهمات ایدئولوژیک متنوع روی این زخم نهان اما تازه نهاده‌اند تا هر چه بیشتر این پنهان کاری و دگرنمایی چشم بیننده را بزند. دوره حاکمیت حزب سوسیالیست بعث چه بسا اوج این پنهان کاری و پوشش حقایق بود.  
اینک اما این زخم ریشه دار؛ زخمی که می توان آن را سوریه نامید تمام‌قد باز شده است. زخمی که  پیکره ای را می خراشد که چنان که «عروة بن الوَرْد» (2) می گفت: "تقسیم شده در پیکره هایی بسیار". شاید برای همین می شود گفت که بازشدن این زخم افقی پر از خون پیش روی ما گشود که صورت واقعی سوریه در آن نمایان است: چهره ای که چیزی نبود جز ملغمه ای از قومیت ها، اقلیت ها، مذاهب، فرقه ها، قبایل، و عشائری که هیچ بند نابریده ای آن ها را به هم نمی پیوست. پیکری پاره پاره درست از آن دست که در تاریخ دیده و خوانده بودیم. پیکری پاره پاره که قدمت و قدرتش توان از مدرنیته ربوده است. کسانی هم که بر مسند حکمرانی سوریه چیره یافته اند بیشتر در پی ثروت این سرزمین بوده اند وچندان در سودای پی افکندن چیزی نو نبوده اند و بنابراین یک سیستم قدرت پایه ریخته اند و نه یک جامعه یکپارچه و نو.
کودتای سال 1949به معنای پایان زندگی پارلمانی و به یغما رفتن اندک مرده‌ریگ زندگی سیاسی بود. اما این تمام ماجرا نبود. فاجعه بزرگ تنها در آغاز دهه شصت میلادی بود که رخ داد. آن گاه که همه سوریه با همه ی آن تاریخ و تکثرش را در یک قالب واحد ریختند تا به کمک تیزاب ایدئولوژی واحد آن را بدل به یک پیکره ی واحد و همدست کنند. این به گونه ای روشن در تعارض با واقعیت، حقیقت و طبیعت این جامعه بود.  
2
در سال 1963 حزبی که خود را یگانه حزب سوریه می دانست از راه کودتای نظامی یا از راه نوعی تجاوز به قدرت رسید. حق نمایندگی را از ملت متکثر و متنوع ستاند و آن را منحصر به خویش دید و با این گمان همه ی طرف های دیگر را مخیر نمود میان آن که سلطه ی آن حزب واحد را پذیرفته و در سایه ی آن قرار گیرند و یا از حیات سیاسی بیرون روند.
این انحصارطلبی به قاعده ای ملی بدل گشته و قانون اساسی کشور بر اساس آن نگاشته شد (ماده ی 8). یک آیین که مردمان باید به آن باور می یافتند و بر اساس آن عمل می کردند درست مانند یک «دین» دیگر؛ جزم اندیش و بسته و خشن. انگار که فقط برای ضدیت با حقوق و آزادی های اهل سوریه نبوده و فراتر از آن سودای پیکار با همه ی زندگی و قلع و قمع آدمی به گونه ای مطلق آمده بود. بر پایه ی همین آیین جدید بود که امتیازخواهی ها، سوء استفاده ها و انحصارطلبی ها قانونمند گشت و خشونت به طوری بنیان نهاده شد که همه این گزاره ها را توجیه می کرد.
حاکمیت مطلق یک حزب سبب ریشه دار تر شدن دوگانه خشونت معنوی/ فکری از یک سو و خشونت فیزیکی به عنوان شرط ضروری خشونت معنوی از سوی دیگر است.
در واقع، حزب واحد مطلق اندیش از بین برنده ی تنوع و تکثر است؛ تنوع و تکثری که از قضا جامعه ی سوریه پر از آن هاست. بهتر آن است که بگوییم حزب واحد از یک سو هویت این جامعه را از بین می برد زیرا که زمام فکر و زندگی را در دست حزب واحد و قدرت واحد قرار می دهد، و از سوی دیگر فرهنگ آن جامعه را زیر پا می نهد و می سوزاند چون که آن را با استانداردهای این حزب و سیاست های آن می سنجد. دست آخر حزب واحد بیش و پیش از همه ی این ها ضد تاریخ است. تاریخی که آغازش فراوانی و تنوع و تکثر بوده و وحدت و یگانگی در آن یک پدیده ی انتزاعی بوده است که هیچ پایه ی تاریخی ندارد؛ یک توهم محض که تجربه به سرعت وهمی بودن آن را برملا می کند.
ما باید از چارچوب اقتدار یکسان ساز فراتر رویم؛ اقتداری که جامعه را بدل به ابزاری می سازد که کارش تنها قبول دستورات است. برای همین نیز نخستین گام ما آن خواهد بود که بلافاصله اصل هشتم قانون اساسی سوریه را لغو کنیم؛ اصلی که اساس بیماری همه گیر در تمام سویه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، انسانی و تمدنی زندگی سوریان است. حذف این اصل تنها گام ما نیست. به همراه آن باید قانونی نوشته شود که اجازه ایجاد احزاب سیاسی را بدهد. تکثر و گفتگو و بیان آراء و نظرهای گوناگون پایه و اساس حیات سیاسی دوشادوش / همراه هم است. در این میان برپایی یک انتخابات پارلمانی آزاد نیز امری ضروری است تا بدین سان یک دوره جدید در سوریه تأسیس شود؛ دوره ای که در آن نیروها و احزاب اجتماعی سیاسی همه بدون استثنا در یک فضای دموکراتیک با شیوه های انسانی و خلاقانه به رقابت بپردازند و حکایت انتقال مسالمت آمیز قدرت مطابق با استانداردهای قانونی عملی شود.
تجربه بلند سوریه از سال 1963 تا هم اکنون ثابت کرده است که که سیطره ی تک حزبی بر حکومت و جامعه از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تجربه ای شکست خورده است؛ شکستی فاجعه بار. ذات جامعه بشری تفاوت و تنوع و تکثر بنیان نهاده شده و تحمیل یکجانبه گرایی بر آن به معنای از بین بردن ذات آدمی و توان او در نوآوری است.
در حال حاضر نیاز فوری و ضروری، برگزاری نشست های مشورتی و کار مشترک با اهل فکر و نظر و سازمان های حقوق بشر و گروه های سیاسی، مدنی و سکولار در راستای مشخص کردن خط مشی های اساسی و تلاش برای خروج از یکجانبه گرایی موجود و جدایی کامل دین از سیاست و حکومت است بی آن که این نکته به معنای تعرض به آزادی مذهب و عقیده باشد. به ویژه باید علیه استفاده ی ابزاری از دین در سیاست که به خودی خود یک خشونت دیگر است ایستاد.
این پازل نمی تواند کامل شود مگر آن که ترتیباتی اندیشیده شود که دستگاه های قضا، آموزش، ارتش و نیروهای امنیتی را کاملا از سیاست جدا سازد و اقداماتی فراگیر و ریشه ای در راستای اعطای تمام و کمال حقوق مدنی به زنان درست هم طراز مردان انجام گیرد. در این صورت دیگر نظام حاکم یک حزب یا یک طرف سیاسی که دست برتر را در معادله ی سیاسی دارد نخواهد بود و به داوری بدل خواهد شد که در فاصله ای برابر از همه ی اطراف دعوا ایستاده است. این همان چیزی که باید اینک آغاز شود.
این گزاره ها همگی مستحق بررسی و پژوهش اند و بایسته است رئیس کشور در چارچوب یک گفتگوی ملی عام برای نهادینه کردن روش های ضامن انتقال سوریه به زندگی دموکراتیک، متکثر، قائم بر قانون و مراعات آزادی های انسان و حقوق بشر تلاش کند.
3
اصلی که باید بر وجودش در تمام جامعه های عربی و خاصه در سوریه تاکید نمود، جلوگیری از استفاده ابزاری از دین در نزاع های سیاسی به بهانه های مختلف است. این حالت همان طور که اشاره شد، علاوه بر این که نوعی خشونت است، حافظه ی تاریخی به خون آمیخته شده از نزاع های مذهبی، فرهنگی و سیاسی و تعصب های قبیله ای، عشیره ای و نژادی را یادآوری می کند. چنین نزاعی از چارچوب مدنی- فرهنگی ملی فراتر رفته و نصوص دینی را - همان طور که تجربه ی تاریخی به ما می آموزد - به ابزارهایی برای خشونت تغییر خواهد داد. سیاستی که به اسم دین راهبری شده و ارابه ای آن را به پیش می برد که دو اسب موتور محرک آنند (بهشت و دوزخ) ضرورتاً سیاست خشونت و حذف دیگری خواهد بود.  
4
آنچه در سوریه اتفاق افتاده غیرمنتظره نبود؛ هر آدمی که خفته است یا او را خوابانده اند روزی باید بیدار شود. مردم باید روزی برای کسب آزادی، کرامت انسانی، از بین بردن ظلم، توزیع عادلانه ثروت، حذف دستگیری ها به خاطر عقیده و... به خیابان ها می‌ریختند. در این جا اقلیت عددی مهم نیست. عدد در این جا نماد است و اقلیت در حوزه ی عدد در اینجا اکثریت است در نماد.    
آری، انتظار آنچه که رخ داده می رفت. شکی نبود که آن آتشفشان زخم و سرکوب که سال ها بود روی هم انباشته شده بود باید روزی غلیان می کرد. عکس العمل دولت هم در این میان کاملا طبیعی بود. از دولتی که مبنایش زور و حذف و پشت کردن به اصول اولیه ی انسانی است چیزی جز این نمی توانستیم انتظار داشته باشیم. کودکی در حال بازی کردن یا درس خواندن مورد حمله ناوک قدرت قرار می گیرد. سری در حال اندیشه ورزیدن با شمشیر بریده می شود. بدن هایی با تبر و تیشه تکه تکه و سر راه انداخته می شوند. جامعه همچون جهنم در حال سوختن است. آتش از تن آدمی سیر نمی شود.
بیهوده ترین و مسخره ترین سخن در این میان دخالت آمریکایی ها و اروپایی هاست. می پندارند که عرب ها فاقد حافظه و قدرت ربط مسائل با هم هستند. اینان کجا دخالت کردند و بیرون رفتند یا توانستند مشکل را حل کنند؟ در فلسطین؟ در سومالی؟ در عراق؟ بی شک مردم سوریه دخالت بیگانگان در امور داخلی خود را به شدت رد می کنند. آنان بیشترین آگاهی و بیشترین توانایی را در حل مشکلات داخلی خود را دارند.
 

این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است.

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ 

 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294



 

متنی که برای فهمیدن داعش باید خواند

(از تابناک)

تحرکات سریع گروه تکفیری داعش در عراق و سوریه، شاید بسیاری را در نقاط ‌جهان شوکه کرده باشد! خشونت عجیب این گروه و پیوستن برخی جوانان از نقاط گوناگون جهان به آنها، بسیاری را گیج و حتی ترسان کرده است. در این میان، توصیف دقیق روابط عربستان سعودی با این گروه و توضیح چرایی رفتارهای متناقض برآمده از این کشور تا اندازه بسیاری، ریشه رفتارهای خشن و نفرت‌انگیز داعشی‌ها را هم توضیح می‌دهد.

به گزارش «تابناک»، آلیستر کروک از مقامات سابق سازمان‌های اطلاعاتی انگلیس و دیپلمات‌های اروپایی ـ که مشاور مسائل خاورمیانه برخی مقامات ارشد اروپایی و از جمله خاویر سولانا بوده ـ در مطلبی مفصل به پیشینه فکری داعش پرداخته تا درک روشن‌تری از پدیده داعش ارائه کند که خلاصه آن در ادامه آمده است. 

حتی هم‌‌اکنون نیز به نظر می‌رسد که نخبگان حاکم بر عربستان سعودی در برابر پدیده داعش به دو گروه تقسیم شده‌اند؛ عده‌ای از آن‌ها که شیعیان را دشمن خود می‌دانند و داعش را در حال جنگ با دشمن می‌بینند، از شکل گرفتن یک دولت جدید سنی به نام داعش خوشحالند. 

گروهی دیگر هراسان هستند و شورش وهابی‌ها علیه عبدالعزیز را به یاد می‌آورند که باعث شد، وهابی‌ها و آل سعود در اواخر دهه ۱۹۲۰ از هم فاصله بگیرند. بسیاری از سعودی‌ها عمیقا از عقاید افراطی داعش می‌ترسند. 

اختلافات داخلی در عربستان سعودی در‌باره داعش را تنها می‌توان با فهم دوگانگی ذاتی موجود در شکل‌گیری این کشور پادشاهی و ریشه‌های تاریخی آن درک کرد. 

بخشی مهم از هویت عربستان سعودی، مستقیم به محمد بن عبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت) و استفاده ابن سعود از افکار وی بر‌می‌گردد. در آن زمان ابن سعود، چیزی جز رهبر یک قبیله کوچک از بدوی‌های فقیر سرزمین نجد نبود. 

شاخه دوم هویت سعودی‌ها به تمایل عبدالعزیز پادشاه سعودی به سوی تشکیل یک کشور در دهه ۱۹۲۰، مهار خشونت وهابی‌ها توسط وی، نهادینه کردن قدرت وهابی‌ها و استفاده از دلارهای نفتی در دهه ۱۹۷۰ برای به بیرون هدایت کردن جریان وهابی بر‌می‌گردد که با این کار آخر، یک تحول فرهنگی در بخشی‌های وسیعی از جهان اسلام به وقوع پیوست. 

ولی این «انقلاب فرهنگی» اصلا یک تحول آرام نبود. تحول ایجاد شده با دلارهای نفتی سعودی‌ها، مبتنی بر تفکرات به شدت افراطی وهابی بود که از هر چه ‌بی‌ایمانی و انحراف در دین می‌پنداشت، ایجاد تنفر می‌کرد و خواستار محو آن‌ها از جهان اسلام بود. 

محمد بن عبدالوهاب: کلید فهمیدن داعش

نویسندگان نشان داده‌اند که چگونه محمد بن عبدالوهاب به عنوان یکی از پیروان سرسخت ابن تیمیه، از نخبگان مصری و اهل عثمانی که با ظاهری مجلل به زیارت خانه خدا می‌‌آمدند و تنباکو و حشیش مصرف می‌کردند، متنفر بود. از نظر ابن عبدالوهاب، این افراد مسلمان نبودند؛ آن‌ها منافقانی بودند که لباس مسلمانی پوشیده‌اند. احترام این نخبگان مصری و عثمانی به درگذشتگان و قبور آن‌ها خشم ابن عبدالوهاب را بر‌می‌انگیخت. وی همه این رفتار‌ها را بدعت و حرام می‌دانست. 

وی مانند ابن تیمیه گمان می‌کرد که دوره حضور پیامبر اسلام در مدینه، نشان‌دهنده جامعه ایده‌آل اسلامی است و همه مسلمانان باید آن را شبیه‌سازی کنند و این یعنی سلفی‌گرایی. 

ابن تیمیه به شیعیان، صوفی‌ها و فلسفه یونانی اعلام جنگ کرده بود و علیه زیارت پیامبر و جشن گرفتن ولادت ایشان شعار می‌داد و آن را معادل رفتار مسیحیانی می‌دانست که مسیح را خدا می‌دانند. ابن عبدالوهاب همین نظریات را تکرار می‌کرد و مدعی بود که هر گونه شک و تردید یک مسلمان نسبت به این برداشت از اسلام، وی را از دایره اسلام خارج می‌کند و جان و مال وی را مباح خواهد کرد. 

یکی از جنبه‌های مهم تفکر ابن عبدالوهاب تکفیر است. بنا بر این عقیده عجیب، ابن عبدالوهاب و پیروانش بخشی از مسلمانان را کافر می‌دانند. وی از همه مسلمانانی که به درگذشتگان، بزرگان دینی و فرشتگان احترام زیادی می‌گذارند ابراز برائت می‌کرد و این رفتار‌ها را گمراهی از ایمان خالص به خدا می‌دانست؛ بنابراین، اسلام وهابی، زیارت اهل قبور، زیارت اماکن متبرکه و مساجد خاص، بزرگداشت سالگردهای اسلامی، جشن گرفتن تولد پیامبر را منع می‌کنند و حتی اجازه نمی‌دهند که برای قبور مردگان، سنگ قبری گذاشته شود. 

ابن عبدالوهاب مدعی بود که همه مسلمانان باید با یک خلیفه واحد بیعت کنند و هر کسی که با عقاید وی همراه نشود، باید کشته شود، زنان و دخترانشان مورد تجاوز قرار گیرند و اموالشان مصادره شود. از نظر وی، لیست غیرمسلمانان مستحق مرگ شامل شیعیان، صوفی‌ها و اقلیت‌های مسلمانی می‌شد که وی آن‌ها را مسلمان به حساب نمی‌‌آورد. 

از این حیث هیچ تفاوتی بین وهابیت و داعش وجود ندارد. اختلافات بعدا پیش آمد؛ وقتی که نظریه وهابی که مبتنی بر سه عنصر (یک حاکم، یک حکومت و یک مسجد) یعنی حکومت شاه سعودی، حاکمیت مطلق وهابیت دولتی و کنترل آن بر مسجد در عربستان سعودی نهادینه شد. 

مخالفت داعش با همین سه عنصر است که حساب آن را از سعودی‌ها جدا می‌کند. 

حکومت اول وهابی‌ها

تبلیغ عقاید افراطی فوق توسط ابن عبدالوهاب، باعث شد که او را از شهرش بیرون بیندازند و وی پس از مدتی سرگردانی در سال ۱۷۴۱ به ابن سعود و قبیله‌اش پناهنده شد. ابن سعود، عقاید وی را راهی برای غلبه بر سنت‌های قبیله‌ای اعراب و چنگ انداختن به قدرت یافت. 

قبیله ابن سعود پیش از این عادت داشتند که با حمله به روستاهای اطراف آن‌ها را غارت کنند. پذیرفتن حرف‌های ابن عبدالوهاب به آن‌ها امکان جدیدی می‌داد، آن‌ها می‌توانستند اسم کار قبلی خود را جهاد بگذارند!‌ هر کسی هم که در این جریان کشته می‌شد، شهیدی بود که فورا به بهشت می‌رفت. 

در آغاز آن‌ها، چند منطقه کوچک مجاور خود را فتح ‌و حاکمیت خود را بر آن‌ها تثبیت کردند. اهالی این مناطق گزینه‌های محدودی پیش روی خود داشتند، یا وهابیت را می‌پذیرفتند یا کشته می‌شدند. تا سال ۱۷۹۰ این اتحاد شکل گرفته توانست بر بیشتر شبه جزیره عربستان مسلط شود و‌ مکرر به مدینه، سوریه و عراق نیز یورش می‌برد. 

استراتژی آن‌ها مانند داعش امروزی، این بود که مردم مناطق اشغال شده را به خفت و خواری بکشند. آن‌ها سعی در ایجاد ترس و وحشت داشتند. در سال ۱۸۰۱ آن‌ها به کربلا یورش بردند و هزاران شیعه و زنان و کودکان آن‌ها را کشتند و بسیاری از اماکن مذهبی و از جمله حرم امام سوم شیعیان را تخریب کردند. 

یک انگلیسی که در آن زمان در منطقه بوده‌ نوشته: «آن‌ها همه شهر را غارت کردند، حرم (امام) حسین را غارت کردند و همه طول روز را با توحشی عجیب مشغول کشتار بودند، بیش از پنج هزار تن از اهالی...‌» عثمان ابن بشر نجدی مورخ رسمی سعودی‌ها هم با افتخار از این جنایات سخن گفته و آن را سرنوشت همه کفار دانسته است. 

در سال ۱۸۰۳، عبدالعزیز وارد مکه شد که تحت تأثیر ترس و وحشت تسلیم آن‌ها شده بود. پیروان وهابیت، بناهای تاریخی اسلامی و از جمله همه قبور و مراقد را تخریب کردند. قرن‌ها معماری اسلامی در نزدیکی مسجدالحرام نیز از بین رفت. 

ولی در سال ۱۸۰۳، یکی از شیعیان، پادشاه عبدالعزیز را به خونخواهی مردم کربلا به قتل رساند. پسرش سعود بن عبدالعزیز جانشین وی شد و به فتوحات پدر ادامه داد. سرانجام عثمانی‌ها از این وضعیت از کور‌ه در‌رفتند و در سال ۱۸۱۲ ارتش عثمانی به همراه مصری‌ها، سعودی‌ها را از مدینه، جده و مکه بیرون انداختند. در سال ۱۸۱۴، سعود مرد، پسر نگون‌بختش عبدالله را عثمانی‌ها به استانبول بردند و با خشونت تمام به قتل رساندند. 

در سال ۱۸۱۵، نیروهای وهابی از مصری‌ها که به نمایندگی از عثمانی می‌جنگیدند شکست سختی خوردند. در سال ۱۸۱۸، عثمانی‌ها شهر الدرعیه پایتخت وهابی‌ها را اشغال و تخریب کردند. اولین دولت وهابی از بین رفت و ‌باقی ‌مانده وهابی‌ها به صحرا گریختند و در همه قرن نوزدهم ساکت ماندند. 

بازگشت تاریخ با داعش

یادآوری تاریخ گفته شده با تشکیل خلافت داعشی‌ها در عراق و سوریه امروزی دور از ذهن نیست. در واقع ویژگی‌های وهابیت در صحرای نجد از بین نرفت، بلکه حیات آن پس از فروپاشی دولت عثمانی در جریان جنگ جهانی اول از تجدید شد. 

رهبری آل سعود در این تجدید حیات را عبدالعزیز بر عهده داشت که شخصیتی کم حرف و از نظر سیاسی به شدت محاسبه‌گر داشت. او قبایل پراکنده بدوی را متحد کرد و یک بار دیگر روح وهابیت را زنده کرد. 

وهابی‌ها یک بار دیگر و در فاصله سال‌های ۱۹۱۴ و ۱۹۲۶ مکه، مدینه و جده را تصرف کردند. ولی به مرور عبدالعزیز نیز از واقعیت‌های نهفته در وهابی‌های متعصب احساس خطر کرد. وهابی‌ها شورش کردند و جنگی داخلی شروع شد که تا دهه ۱۹۳۰ طول کشید یعنی تا وقتی که پادشاه به کمک مسلسل، وهابی‌ها را ساکت کرد. 

این پادشاه سعودی به تدریج تعصب خود را از دست می‌داد. در عربستان نفت پیدا شده بود و آل سعود و شریف حسین به عنوان گزینه‌های حکومت بر این سرزمین مطرح بودند. سعودی‌ها به دیپلماسی بهتری نیاز پیدا کردند؛ بنابراین، وهابیت از یک جنبش تهاجمی و تفکر تکفیری به جنبشی با مخصلت محافظه‌کاری در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، عقیدتی و دعوت مذهبی تبدیل شد و تلاش خود را صرف توجیه وفاداری به آل سعود و قدرت مطلقه پادشاه کرد. 

گسترش وهابیت با دلارهای نفتی

به تدریج عربستانی‌ها، دلارهای نفتی را ابزاری مناسب برای گسترش وهابیت یافتند تا همه مسلمانان را به‌‌ همان راه خود بکشند. میلیارد‌ها دلار صرف اقداماتی شده و می‌شود که برای آل سعود، ابزار قدرت نرم است.

سعودی‌ها ترکیب میلیارد‌ها دلار هزینه انجام شده برای گسترش وهابیت و تمایل خود برای رهبری اهل سنت را ترکیب کردند تا خود را شریکی مناسب برای منافع آمریکا جا بزنند و این وابستگی خاص آمریکا به آل سعود از دیدار عبدالعزیز و روزولت رئیس جمهور آمریکا در روی کشتی جنگی آمریکا و در مسیر برگشت روزولت از کنفرانس یالتا در جریان جنگ جهانی دوم تا کنون ادامه داشته است. 

مسأله مهم این است که نگاه وهابی‌های متعصب در دهه ۱۹۳۰ از بین نرفت. با وجود تضعیف این دیدگاه و جایگزینی آن با محافظه‌کاری ولی بخش‌هایی از سیستم حکومتی سعودی در اختیار آن‌ها باقی ماند. همین دو بخش گوناگون در سیستم حکومتی سعودی هستند که امروز باعث دو دیدگاه متفاوت نسبت به داعش شده‌اند. 

داعش از سویی وهابی است و از سوی دیگر به شدت افراطی است؛ به عبارت دیگر، داعش، بازگرداندن وهابیت محافظه‌کار سعودی به‌‌ همان مسیر خشن و افراطی قدیمی است. آن‌ها با جدیت تمام ادعای آل سعود برای حکومت را زیر سؤال می‌برند. 

با فربه شدن دولت سعودی با پول نفت، عقاید تند وهابی بار دیگر زمینه‌ای برای ظهور پیدا کرد و بسیاری از زنان و مردان پرنفوذ و شیوخ سعودی به حمایت از آن پرداختند. اسامه بن لادن نیز به یک معنا نماد شکوفایی همین جریان است. 

مخالفت داعش با حکومت آل سعود بازگشت به ریشه‌های وهابیت است. غربی‌ها هم که در دهه‌های گذشته برای مقابله با دیگران با سعودی‌ها همکاری می‌کردند، وهابیت را نادیده می‌گرفتند. 

سازمان‌های اطلاعاتی غرب، افراطی‌ترین جریانات وهابی را بهترین ابزار شکست شوروی سابق در افغانستان می‌دانستند و تعجبی ندارد که شاهزاده بندر بن سلطان عربستانی، داعش را بهترین ابزار برای اجرایی کردن طرح غربی برکنار کردن بشار اسد در سوریه بداند.