واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

ادبیات، شعر، موسیقی

- گنجور؛ آثار سخنسرایان پارسی‌گو

ganjoor.net

- وبلاگ «قلب من چشم تو» شعر و داستان و موسیقی و فیلم

negahivayadi.blogfa.com

- وبلاگ «غزل معاصر»

ghazal-moaaser.blogfa.com

- وبلاگ "آفرینش": ادبیات عرفانی

www.fn1240.blogsky.com

- دکلمه های رضا پیربادیان


 pirbadian.blogsky.com




داستان امید عامل بقای گل رز

گل رز

روزی روزگاری یک گل رز به مدت طولانی منتظر پروانه بود. میدونید که میان گل و پروانه ارتباط عجیبی وجود دارد و داستان های عشق آن دو را همه می دانند. اگر چه او شب و روز در خواب و رویا پروانه می دید اما هیچ پروانه ای نمی آمد تا روی گلبرگ های او بنشیند. گل رز همچنان امیدوار بود و به رویاهای خود ادامه میداد با این امید که روزی پروانه ای روی گلبرگهای او خواهد نشست. آسمانی در رویا میدید که پر از پروانه های رنگارنگ است و این پروانه به سمت او می آیند و گلبرگ های او را می بوسند. شاید همین امید بود که باعث شده بود او تنها بازمانده گل رز در آن وقت سال باشد. با همین امید فردا صبح شکوفه ی زیبای خود را باز میکرد و منتظر می ماند.

یک شب ماه که از خیلی وقت پیش حال او را تماشا میکرد با او به سخن آمد و گفت: باید خیلی از این انتظار طولانی خسته شده باشی؟
گل رز جواب داد: آره من خیلی خسته و تنها هستم اما از تلاش خود دست نخواهم کشید.
ماه ریشخندی زد و گفت: چرا خودتو اینقدر اذیت می کنی؟
رز گفت: چونکه اگر شکوفه ام را باز نکنم به راحتی نابود خواهم شد.




این داستان به بحث ویژه ای در ان ال پی اشاره می کند که شاید به پیش خورد بتوان ترجمه کرد یعنی برخلاف بازخورد (feedback) در ان ال پی که از تجربه های گذشته استفاده می شود در این بحث از تجربه های آینده استفاده می شود واژه انگلیسی آن  در ان ال پی، فیدفوروارد (feed forward)  است.

داستان قدرت کلمات

قدرت کلمات

مادر بزرگم تعریف می‌کند، وقتی جوان بودم تقریبا چهل سال پیش لباسی تازه و خوشرنگ پوشیده بودم که برای آن زمان لباس مناسبی بود. پیر زنی آمد پیش من و گفت عزیزم در این لباس خیلی خوشگل و زیبا شده ای و از چهره‌ی تو نور می‌بارد. سخنان آن پیر زن خیلی به دلم نشست و هنوز پس از چهل سال آن را به یاد می‌آورم و هر وقت به یاد آن روز می‌افتم همان احساس شعف به من دست می‌دهد

این قدرت کلام است که پس از چهل سال هنوز شورانگیز است
شاید شما نیز تجربه‌های مشابهی داشته باشید که تحسین شده‌اید یا به ناحق سرزنش شده باشید و تاثیر آنها پس از گذشت سال‌ها هنوز در دل شما مانده باشد
پس چرا از این قدرت کلام برای خلق احساسات دوست داشتنی و مهرانگیز استفاده نکنیم؟

ان ال پی همان طور که از نامش پیداست از همان ابتدا به نقش کلمات و واژه ها در زندگی و رشد روانی انسان ها اهمیت ویژه ای داده است.



انشای بی معنا

برایان کولین در خاطرات خود می نویسد: وقتی سال های آخر دبیرستان بودم معلم نگارش از ما خواست انشایی بنویسیم، من با تمام شور و شوق و علاقه ای که به نوشتن داشتم تلاش کردم بهترین انشای خودم را بنویسم. معلم پس از نمره دادن به انشاء در پایان انشای من با خودکار قرمز علامت سوال بزرگی کشیده بود و نوشته بود.

 با این استعداد نویسندگی فوق العاده این انشای بی معنا چیه که نوشتی؟
از این نوشته ی معلم بسیار ناراحت شدم و با خودم عهد کردم که دست از نوشتن برندارم و به او ثابت کنم که چه نویسنده ی لایقی هستم. سال ها از آن روز گذشت ولی همیشه خاطره ی آن انشا در ذهنم باقی مانده بود. اکنون که با ان ال پی آشنا شده ام متوجه میشوم که او چگونه مرا به صورت ناخودآگاه برای ادامه دادن به نویسندگی تشویق کرده بود. با درک این نکته از سرزنش او که من استعدا نویسندگی فوق العاده ای دارم مرا در لایه ی شخصیت تقویت کرده بود و از طرف دیگر با سرزنش انشای بی معنای من در سطح رفتار اهمیت معنا را در نوشته ها تذکر داده بود

این داستان به نظریه سطوح منطق در ان ال پی اشاره می کند که رابرت دیلتز مطرح کرده است



داستانی از اصلاح خود و دیگری و اثرات ماندگار کارها

پسر بد اخلاق

روزی پدری یک کیسه میخ به پسر بداخلاقش داد و گفت هر زمان که بداخلاقی کردی با چکش یک میخ به نرده های مزرعه بزن, پسر پذیرفت روز اول تقریبا 37 عدد میخ به نرده ها زده بود و پسر از دیدن این وضعیت از خودش خجالت کشید به مرور زمان تعداد میخ هایی که به نرده میزد را کم کرد تا اینکه روزی هیچ میخی به نرده ها نزد.پسر از این اتفاق خیلی خوشحال شد به طوری که نمی توانست صبر کند و دوان دوان پیش پدر رفت و این خبر را به او داد پدر به اوگفت حالا که می توانی خودت را کنترل کنی و بداخلاقی نکنی هر روز که بد اخلاقی نکردی یک میخ از نرده ها دربیار

روزها گذست تا اینکه روزی دیگر میخی در نرده ها نمانده بود و پسر این خبر را به پدر داد که دیگر هیچ میخی در نرده ها نمانده است.
پدر دست پسر را گرفت او را پیش نرده ها برد و جای میخ ها را به او نشان داد و گفت
ببین جای میخ ها چگونه در نرده ها باقی مانده است
پس از آنکه بداخلاقی کردی هر چقدر هم عذر خواهی کنی جای آن در دلها خواهد ماند


ان ال پی تجربه های زندگی گذشته را در شکل گیری باورها و اثر باورها را در شخصیت دخیل می داند مهمترین بحث های ان ال پی در این زمینه مربوط به مطالعه نبوغ فروید بزرگ است در کتاب استراتژی نبوغ جلد سوم (با عنوان مهارت های ذهنی فروید) آمده است

داستانی در بیان نسبیت دید برای تفسیر موقعیتها و مفاهیم

بدبختی یا خوشبختی

روزگاری در دهکده ای دور پیر مردی با پسر جوانش زندگی می کردند. این پیر مرد اسبی داشت که پسرش با آن اسب به زمین هایشان رسیدگی می کرد و مردم روستا همیشه حسرت خوشبختی آنها را می کشیدند که اینها غمی در زندگی ندارند. روزی اسب پیر مرد رم کرد و از دهکده گریخت و گم شد. مردم روستا بخاطر سختی هایی که پسر جوان در نبودن اسب متحمل میشد به حال پسر و پیر مرد ترحم میکردند که چقدر زندگی اینها سخت میگذرد. روزی از روزها اسب پیرمرد با دو اسب دیگر وارد دهکده شد و همه به خاطر شانس خوب پیرمرد حسرت زندگی خوشبخت او را میکشیدند. چند روز بعد پسر جوان وقتی داشت اسب ها را آموزش میداد از اسب افتاد و پایش شکست و خانه نشین شد. مردم روستا دلشان به حال و روز پیرمرد میسوخت که هم باید به کار زمین برسد و هم از پسرش نگهداری کند. جنگی در کشور براه افتاد و سربازان تمام جوانان دهکده را جمع کردند و برای جنگ بردند بغیر از پسر آن مرد پیر چون توان راه رفتن نداشت. و پس از دو هفته پسر پایش خوب شد و دوباره مردم دهکده حسرت زندگی خوشبخت آنها را می کشیدند.

این داستان به اصل "نقشه سرزمین نیست" در ان ال پی می پردازد. این اصل یکی از ستون اصلی ان ال پی است