واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

دمنوش هایی برای خواندن: اثر مرکب

حال مان را، خودمان خوب کنیم
در بقیه زندگی مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.

عصر ایران - خلاصه مطلب این است: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! در بقیه زندگی مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.

در مجموعه عصر ایران، سایتی داریم به نام "سواد زندگی" و در سواد زندگی، مطالبی وجود دارد که می تواند حال ما را ولو اندکی، بهتر کند.
در این روزهای بهاری، گزیده ای از بهترین مطالب سواد زندگی که فکر می کنیم بیشتر به درد زندگی می خورند و می توانند حال مان را بهتر کنند، در عصر ایران بازنشر می کنیم.

در این روزگار سیاست زده، این دمنوش ها را با طیب خاطر پذیرا باشید:

تفاوت های بنیادین با انتخاب های کوچک؛ واقعاً به همین سادگی!

اثر مرکب چیست؟ / ماجرای سه دوست

"اثر مرکب" ، نام کتاب "دارن هاردی" است که شهرتی جهانی دارد و میلیون ها نسخه از آن در سراسر دنیا و به زبان های مختلف فروش رفته است. در ایران نیز مترجمان و انتشاراتی های متعددی این کتاب را منتشر کرده اند. (خواندن این کتاب را با تأکید فراوان توصیه می کنیم.)اثر مرکب چیست؟ / تفاوت های بنیادین با انتخاب های کوچک؛ واقعاً به همین سادگی!

لبّ کلام "اثر مرکب" این است: برای موفق شدن، نیازی به کارهای بزرگ و عجیب و غریب نیست؛ برای رسیدن به موفقیت های بنیادین، یک سری انتخاب های کوچک و هوشمندانه را در طول زمان انجام دهید، همین.

دارن هاردی در این کتاب ماجرای سه دوست کاملاً مشابه یکدیگر (مالی، تاهل، جسمی و وزن) را این گونه روایت می کند:

دوست الف: او به زندگی عادی خود ادامه می دهد و هیچ تغییری ایجاد نمی کند.

دوست ب: تغییرات کوچکی را شروع می کند:

- هر شب فقط 10 صفحه کتاب می خواند.

- هر روز در مسیر رفتن به محل کارش، یک فایل 30 دقیقه ای آموزشی یا انگیزشی گوش می کند.

-روزانه فقط 125 کالری از برنامه غذایی اش حذف می کند (مثلاً به جای یک بطری آب گازدار، یک لیوان لیموناد می خورد/ یا اگر به فرهنگ غذایی ایرانی اشاره کنیم می شود حدود نصف کفگیر برنج).

- روزانه فقط حدود یک کیلومتر پیاده روی می کند.

(توجه کنید که این ها کارهای بسیار ساده و پیش پا افتاده ای هستند. او نه در کلاس های سنگین دانشگاهی ثبت نام کرده، نه یک رژیم غذایی آزاردهنده بر خود تحمیل کرده و نه هر روز به باشگاه می رود تا ورزش کند.)

دوست ج: او نیز تغییرات  کوچکی را در زندگی اش آغاز کرده است:

- تلویزیون بزرگ تری خریده است و وقت بیشتری را برای تماشای آن می گذراند.

- از شبکه آشپزی، پختن غذاهای خوشمزه ای را یاد گرفته است.

- یک میز نوشیدنی های الکلی در اتاق پذیرایی اش گذاشته است.

***

 تقریباً 2 و نیم سال بعد: تفاوت های بین این سه دوست آشکار و قابل اندازه گیری شده اند:
 
دوست الف: در جا زده است، فقط شکایتش از زندگی بیشتر شده است.

دوست ب:

- از نظر جسمی خوش اندام و آراسته شده است. ( او با کم کردن تنها 125 کالری، 15 کیلوگرم وزن کم کرده است، بی آن که حتی یک بار گرسنگی بکشد.)

- او تقریباً هزار ساعت از وقتش را صرف آموزش کرده و دانشی که به دست آورده باعث ترفیع کاری اش شده و درآمدش را بالاتر برده است.

- به واسطه سلامت جسمی، وضعیت کاری و روحیه ناشی از این دو، روابط اش با همسرش نیز صمیمی تر شده است.

دوست ج:
- او عاشق برنامه آسپزی و پختن غذاها و شیرینی هایی که یاد می گرفته شده است. خانواده و دوستانش هم دستپخت او را تعریف می کنند و او، مدام پرخوری می کند. این بدخوری، او را بدخواب می کند و صبح ها با کسالت بیدار می شود و از این رو، کمی بدخلق شده است. بهره وری کاری و رضایت رییس اش از او کاهش یافته است. در انتهای روز هم با نارضایتی و انرژی تحلیل رفته به خانه بر می گردد. کمبود انرژی باعث می شود کمتر با همسرش به پیاده روی برود و وقت کمتری را با او بگذراند بنابراین، بدنش اندروفین کمتری ترشح می کند و استرس اش بیشتر می شود. همین استرس او را به پرخوری بیشتری وا می دارد و این چرخه تکرار می شود. وزن او اکنون حدود 30 کیلوگرم بیشتر از دوستش "ب" است.

می بینید که "ب" و "ج" انتخاب های کوچکی کردند ولی همین انتخاب های کوچک با مرکب شدن در عامل زمان، تغییرات وسیعی به وجود آوردند.
اثر مرکب چیست؟ / تفاوت های بنیادین با انتخاب های کوچک؛ واقعاً به همین سادگی!

اگر به اثر مرکب باور داشته باشیم، خبر خوب این است که برای متحول کردن زندگی مان ، نیازی به برنامه انقلابی نداریم. بسیاری از برنامه های موفقیت ما فقط به این دلیل شکست می خورند که فکر می کنیم باید کاری کنیم کارستان؛ مثلاً از فردا 2 ساعت زودتر بیدار شویم، دوره های آموزشی گوناگون را ثبت نام کنیم، عصر ها به باشگاه برویم و دمبل بزنیم، شام را کلاً حذف کنیم و کلاً شیرینی نخوریم و ... و بعد از مدت کوتاهی، کم می آوریم و برمی گردیم به نقطه صفر!

هر برنامه ای دارید، لطفا برای رسیدن به آن، یک حرکت کوچک ولی قابل اندازه گیری تعریف کنید و مستمراً انجامش دهید، مثلاً :
- حفظ کردن تنها سه لغت انگلیسی در روز
- هر بار که بشقاب غذا را جلوی تان می گذارند، قبل از شروع به غذا خوردن، 5 قاشق را جدا کنید و کنار بگذارید.
- هر روز 1000 قدم پیاده روی کنید.

بعد از مدتی خواهید دید که تحولات مثبت بزرگی در زندگی تان رخ داده است.

نکته مهم 1: اثر مرکب، فوراً خود را نشان نمی دهد و تا مدتی هیچ اثری نخواهید دید.
اثر مرکب مانند درخت بامبو است. از زمانی که بذر بامبو کاشته می شود تا 5 سال هیچ گیاهی از زیر خاک بیرون نمی آید ولی بعد از 5 سال که اولین جوانه ظاهر شد، تنها 6 هفته طول می کشد تا بامبو 30 متر رشد کند.
واقعیت این است که بامبو در 6 هفته این قدر رشد نکرده، بلکه در 5 سال و 6 هفته این اتفاق رخ داده است. بنابراین، باید هر کار کوچک و مثبتی که شروع کرده اید را مستمراً ادامه دهید و ناامید نشوید تا زمانی که ناگهان خود را در اوج خواهید دید.

به قول دارن هاردی، موفقیت تخم مرغی نیست که به فوریت در مایکروویو پخته شود.

نکته مهم 2: کارهای کوچک زیادی را برای انجام دادن برای خودتان در نظر نگیرید و سرتان را شلوغ نکنید. برای شروع یک تا حداکثر 5 کار کوچک را در دستور کارتان قرار دهید به گونه ای که فشار زیادی بر خود وارد نکنید.

دارن هاردی "اثر مرکب" را اینگونه فرموله کرده است:

انتخاب های کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = تفاوت های بنیادین

فرمول اثر مرکب را به خدمت خود درآورید.

دمنوش هایی برای خوردن:چگونه از "سازگاری مغز" به نفع خودمان بهره ببریم؟

حال مان را، خودمان خوب کنیم
مغز وظیفه دارد شما را در یک خط متعادل حیاتی نگه دارد، بنابر این مانند کمک فنرهای ماشین که در برابر دست اندازها از خودرو و سرنشینان مراقبت می کنند، مغز نیز در برابر حوادث خوب و بد می کوشد شما را محافظت کند.

عصر ایران - خلاصه مطلب این است: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! در بقیه زندگی مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.

در مجموعه عصر ایران، سایتی داریم به نام "سواد زندگی" و در سواد زندگی، مطالبی وجود دارد که می تواند حال ما را ولو اندکی، بهتر کند.
در این روزهای بهاری، گزیده ای از بهترین مطالب سواد زندگی که فکر می کنیم بیشتر به درد زندگی می خورند و می توانند حال مان را بهتر کنند، در عصر ایران بازنشر می کنیم.

در این روزگار سیاست زده، این دمنوش ها را با طیب خاطر پذیرا باشید:

چگونه از "سازگاری مغز" به نفع خودمان بهره ببریم؟


جعفر محمدی - دردها یا لذت ها به طور دائمی با ما نمی مانند؛ مطالعات نشان داده است که شادی یا غم ناشی از یک اتفاق معمولاً از چند ثانیه تا حداکثر 90 روز در انسان باقی می ماند (استثناها را نادیده می گیریم).
مثلاً وقتی یک کت قدیمی را می پوشید و ناگهان متوجه می شوید که انگشتری که گم کرده بودید داخل جیب آن بوده است، خوشحال می شوید ولی بعد از چند ثانیه یا چند دقیقه همه چیز برایتان عادی می شود و این گونه نیست که تمام عمر آن خوشحالی را با خود حمل کنید!

 وقتی در رشته مورد علاقه تان در دانشگاه قبول می شوید خوشحالی تان ممکن است 3 - 2 ماه طول بکشد و بعد از آن، ذهن تان با شرایط جدید سازگار می شود، گو این که شما از اول آفریده شده بودید برای تحصیل در آن رشته و دانشگاه و لذا اتفاق عجیبی در این میان وجود ندارد که شما را مدام شعف زده نگه دارد.

اگر خودروی شما را دزد ببرد، اول شوکه می شوید، اندوهی بزرگ شما را در بر می گیرد و تا مدتها ناراحت هستید ولی بعد از چندی، زندگی به حالت عادی برمی گردد، انگار که شما هیچگاه آن خودرو را نداشتید.
حتی کسی که قطع عضو شده است بعد از مدتی -که البته ممکن است بیش از 90 روز طول بکشد- به زندگی عادی بر می گردد و همانند دیگران به طور متعارف زندگی می کند. کسانی که به واسطه یک بیماری دردی مزمن دارند، به جدی و شوخی از این اصطلاح استفاده می کنند که من دیگر با دردم رفیق شده ام.

علت این عادی شدن، "خاصیت سازگاری مغز" است. مغز وظیفه دارد شما را در یک خط متعادل حیاتی نگه دارد، بنابر این مانند فنرهای ماشین که در برابر دست اندازها از خودرو و سرنشینان مراقبت می کنند، مغز نیز در برابر حوادث خوب و بد می کوشد شما را محافظت کند.

دمنوش هایی برای خوردن:چگونه از
 

علت این که چرا مغز می کوشد در برابر حوادث بد سازگاری ایجاد کند، مشخص است: اگر ما در بند حوادث و خاطرات منفی و غمبار بمانیم، زمینگیر و ناتوان می شویم و مغز، این را نمی خواهد.

اما چرا مغز در برابر حوادث خوب نیز ایجاد سازگاری می کند و مثلاً باعث می شود ما بعد از چند روز یا چند هفته از خودروی جدیدمان مثل روزهای اول لذت نبریم؟!

پاسخ این است: انسان موجودی لذت جوست و اگر در یک لذت باقی بماند، دیگر انگیزه ای برای رسیدن به مراتب بالاتر و لذت های دیگر نخواهد داشت. ورزشکاری که وزنه مثلاً 150 کیلویی را می زند و مورد تشویق قرار می گیرد و از این موفقیت و مدال لذت می برد باید بعد از مدتی این وضعیت برایش عادی شود تا برای زدن وزنه های سنگین تر انگیزه داشته باشد.

اقتصاد هم بر روی این ویژگی حساب ویژه ای باز کرده است و بنابراین می کوشد در محصولاتی که ارائه می دهد، آپشن های جدیدی را تعریف کند، مثلاً در گوشی های جدید، امکانات تازه تعبیه می کند تا افرادی که گوشی فعلی برایشان عادی شده، برای کسب لذتی جدید، گوشی جدید بخرند.

چند درس کاربردی از ویژگی سازگاری مغز

  1. 1- در خریدها حواس تان به ویژگی سازگاری مغز باشد و همواره آگاه باشید کالایی که در حال بررسی اش برای خرید هستید، هر چند ممکن است الان شما را سر ذوق آورد ولی بعد از مدت اندکی برایتان عادی خواهد بود.
    مثلاً برای خانه تان پرده می خرید و از یک پرده گران قیمت خوش تان آمده است و در عین حال از پرده ارزان قیمت دیگری هم کمی کمتر خوش تان آمده است. در لحظه بررسی پرده ها، وقتی پرده اول را می بینید، بیشتر لذت می برید و احتمالاً دو برابر بیشتر پول می دهید، غافل از این که بعد از یک هفته، خبری از آن لذت نخواهد بود کما این که اگر پرده دوم را هم بخرید حس تان دقیقاً همان گونه خواهد بود.

    با این آگاهی، از خریدهای گرانی که با هدف لذت جویی انجام می شود رهایی می یابید زیرا می دانید مغز سازگار می شود و همه چیز را عادی خواهید دید.
  2. 2- پول، زمان و توان تان را صرف لذت هایی کنید که در گذر زمان عادی نمی شوند. مثلاً به جای آن که یک دکوراسیون گران قیمت برای خانه تان بزنید و بعد از مدتی برایتان عادی شود، به سفری که آرزویش را داشتید بروید. یک سفر یک هفته ای، چیزی نیست که مشمول مرور زمان شود و از آن لذت نبرید زیرا تا مغز بخواهد با مقصدی که بدانجا رفته اید سازگاری کند و برایتان عادی شود، سفرتان تمام شده است.
    دیدن فیلم، خواندن کتاب، پیک نیک با دوستان یا خانواده و ... می توانند گزینه های خوبی از لذت هایی باشند که عادی نمی شوند.
  3. 3- بین کارهایی که برایتان لذت بخش است وقفه بیندازید. مثلاً اگر گروه دوستانی دارید که از باهم بودن لذت می برید، با فاصله زمانی مناسب همدیگر را ببینید نه این که هر روز دور هم جمع شوید و مغز سازگاری کند و لذت نبرد.
  4. 4- کارهایی که برایتان رنج آور است را بدون وقفه انجام دهید. مثلاً اگر برایتان سخت است که هر روز صبح ورزش کنید، بکوشید حتماً این کار را برای مدتی به طور منظم و بی وقفه انجام دهید تا مغز نسبت به آن سازگار شود و رنج و سختی کمتری برایتان داشته باشد.

چرا ساده‌ترین‌ کارها را به تعویق می‌اندازیم؟

اهمال‌کاران و کسانی که کارهای ساده را به تعویق می‌اندازنند، افرادی تنبل، بی‌خیال و پشت گوش‌انداز نیستند. آنها مرتب خود را به خاطر کار ساده نکرده سرزنش می‌کنند و از تعلل‌های خود نگرانند.

سال نو را جور دیگری آغاز کنید، به سراغ کارهای ساده و عقب افتاده بروید، انجامش دهید و شرش را بکنید. تنها در چند دقیقه می‌توانید بار فکری یک کار ساده را از دوشتان بردارید و احساسی فوق العاده به خود هدیه دهید.


به گزارش عصر ایران، به گفته و نوشته بسیاری از نویسندگان موفقیت و روانشناسان، کارهای کوچک انجام نشده انرژی روانی زیادی از شما می‌گیرند و  منشاء روحی دارند. در بسیاری از مواقع ترس انجام یک کار یا مواجهه با واکنش یک نفر باعث به تعویق افتادن چند ماهه یک کار چند دقیقه‌ای می‌شود. به تعویق افتادنی که می‌تواند در هر لحظه روح شما را آزرده و توان شما را برای انجام کارهای دیگر کاهش دهد.

جالب اینجاست که همه ما کارهای ساده‌ای در زندگی داریم که مرتبا آنها را به تعویق انداخته خود را برای انجام کاری چند دقیقه‌ای ناتوان می‌بینیم. اما چرا این روند را در بسیاری از مراحل زندگی خود تکرار می‌کنیم؟

این کارهای کوچک می‌توانند ارسال یک ایمیل به همکاری باشد که دوستش ندارید، ثبت یا ایجاد یک تغییر کوچک روی فاکتور یا دیگر مدارک کاغذی‌ و شاید یک تماس با رئیستان که تنها یک یا چند دقیقه طول می‌کشد.

بی بی سی در گزارش "چرا کوچکترین کارها را به تعویق می‌اندازیم" به علل و تاثیرات آن بر زندگی افراد پرداخته و برایش راهکار ارائه می‌دهد.

اگر انجام بسیاری از این کارها تنها 5 دقیقه طول بکشد، احتمالا پس از اتمام کار از خود می‌پرسید که چرا این کار را قبلا انجام نداده‌اید؟ شما وقت خود را با فکر آزار دهنده بودن کارتان تلف کردید و با همین فکر از انجام آن طفره رفته‌اید. جای تعجب ندارد که به تعویق انداختن یک کار ساده و چند دقیقه‌ای در زندگیتان، به مرور زمان به معضلی آزار دهنده و بزرگ تبدیل می‌شود و به منابع  و انرژی فیزیکی و روانی بیشتری برای حل و فصل آن نیاز خواهید داشت.

افرادی که به صورت مزمن کارهای ساده را به تعویق می‌اندازند، در هنگام پذیرش نقش‌های برجسته‌تر زندگی که نیاز به استقلال و تصمیم‌گیری سریع‌تری دارد سطح استرس بالا، الگوی خواب نامناسب و چشم‌انداز شغلی بدتری را تجربه می‌کنند


کارهای کوچک به شکلی غیرعادی فضای زیادی از ذهن شما را درگیر می‌کنند. با این حال روش‌های ساده‌ای برای برگرداندن این فضا به اندازه واقعی‌شان وجود دارد. روش‌هایی که با درک و دیدن ریشه‌های بزرگ جلوه کردن آنها آغاز می‌شوند. پس از درک و دیدن ریشه‌های این اهمال، موضوع رویکرد ما با تغییر واکنش‌های احساسی و تمرین خودمهرورزی قالبی جدید می‌یابد و  در این شرایط به آسانی می‌توانیم به سمت انجام کارهای کوچک به تعویق افتاده خیز برداریم.

چرا کارهای کوچک تبدیل به هیولاهایی بزرگ می‌شوند؟

"فوشیا سیروس" استاد روانشناسی دانشگاه "شفیلد" انگلستان در این باره می‌گوید: اهمال کاری انسان‌ها را در وضعیت پردردسرتری قرار خواهد داد.

وی افزود: اغلب افراد همواره در راه تراشیدن دلایلی برای به تعویق انداختن کارهای ساده‌اند و مرتب می‌گویند که چه خوب است که به فلان دلیل کارها به تعویق افتاده‌اند اما واقعیت این است که هیچ نوع تاخیری برای انجام امور برای هیچ کس خوب یا خوشایند نیست.

افرادی که به صورت مزمن کارهای ساده را به تعویق می‌اندازند، در هنگام پذیرش نقش‌های برجسته‌تر زندگی که نیاز به استقلال و تصمیم‌گیری سریع‌تری دارد سطح استرس بالا، الگوی خواب نامناسب و چشم‌انداز شغلی بدتری را تجربه می‌کنند. از نگاه علوم مرتبط به بهداشت روان اهمال‌کاری با افسردگی و اضطراب مرتبط است. این موضوع می‌تواند روابطمان را نیز تضعیف کند زیرا با اهمال کاری که نوعی بدقولی نیز محسوب می‌شود، تعهدات خود با دیگران را می‌شکنیم.

به گفته استاد روانشناسی دانشگاه شفلید درک اهمال‌کاری در وظایف و امور بزرگ و سخت، آسان است. این کارهای بزرگ که به زمان، انرژی و تعهد زیادی نیاز دارند، می‌توانند ترسناک، دلهره‌آور یا تضعیف کننده قوای ذهنی باشند. اما اهمال در  کارهای ساده و کوچک نیز می‌تواند به همان اندازه  آزار دهنده  و انرژی بَر به شمار آیند.

"سیروس" می‌گوید: در اصل ما امور ساده‌ای را آگاهانه و هوشمندانه به تعویق می‌اندازیم که احتمالا احساس شک، ناامنی، ترس یا بی‌کفایتی را در ما برانگیزند.

وی افزود: این کارها می‌توانند به سادگیِ پر کردن اسناد اداری جدید یا تعویض "کارتریج" پرینتری باشد که طرز کار با آن را بلد نیستید یا نوشتن یک ایمیل کاری به همکاری که از جواب یا واکنش او نگران یا هراسان هستید.

____________________________________________________________________________________

استاد روانشناسی دانشگاه شفیلد بریتانیا: ما امور ساده‌ی‌ای را آگاهانه و هوشمندانه به تعویق می‌اندازیم که احتمالا احساس شک، ناامنی، ترس یا بی‌کفایتی را در ما برانگیزند.

__________________________________________________________________________________

سیروس در ادامه می‌گوید: بسیاری معتقدند که که اهمال کاری در این موارد به ضعف مدیریت زمان مربوط می‌شود اما واقعیت این است که این تعلل و به تعویق انداختن‌ها به مدیریت روحیات و خلق و خوی افراد ارتباط دارد.

او گفت: اهمال‌کاران و کسانی که کارهای ساده را به تعویق می‌اندازنند، افرادی تنبل، بی‌خیال و پشت گوش‌انداز نیستند. آنها مرتب خود را به خاطر کار ساده نکرده سرزنش می‌کنند و از تعلل‌های خود نگرانند. کار نکرده مانند خوره روح آنها را می‌خورد و انرژی زیادی از آنها می‌گیرد.  

این نگرانی در ذهن آنها نشسته و منبع روانی آنها را تخلیه می‌کند و توانایی آنها در حل مسئله را کاهش می‌دهد. این افراد در این مواقع جمله "چه مرگم شده؟" را در ذهن خود تکرار می‌کنند و مرتب به این موضوع فکر می‌کنند که چرا توانایی انجام یک کار کوچک را از دست داده‌اند. پس از آنکه اهمال‌کاران قصد انجام یک کار ساده را می‌کنند، خود را در میان موج عظیمی از احساسات منفی درونی دیده و قدرت مشاهده منطقی نسبت به توانایی‌های خود را از دست می‌دهند. آنها در این شرایط و به دلیل ترس و استرس، خود را برای انجام  یک کار ساده  چند دقیقه‌ای ناتوان و ضعیف می‌بینند.

این روانشناس و استاد دانشگاه شفیلد انگستان در این باره می‌گوید: شما با کمی ترس و عدم اطمینان به یک کار کوچک آن را به یک موضوع بزرگ، بسیار وحشتناک و ترس آور تبدیل کرده‌اید. در واقع شما از کاه کوهی ساخته و آن را هیولا می‌کنید.

کارشناسان و روانشناسان می گویند کارهای کوچک را به جای اضافه کردن به لیست امور روزانه سریعتر انجام داده و بر آن سوار شوید/ عکس: Alamy


دلیل دیگر تلنبار شدن کارهای ساده و کوچک این است که معمولا این کارها فاقد مهلت‌ها و ساختارهای امور مهم و بزرگ هستند. شما می‌توانید به راحتی این کارها را در هر موقع روز انجام دهید. به همین دلیل داشتن واکنش‌های اجتنابی در باره این کارها ساده‌تر از اجتناب از انجام کارهای بزرگی است که تکمیل آن زمان زیادتری می‌طلبد.

چگونه با امور ساده مقابله کنیم؟

چگونه خود را آماده کاری کنیم که از  آن وحشت داریم؟

"تیموتی پیکل" استاد روانشناسی دانشگاه "کارلتون" و نویسنده کتاب "حل معمای تعویق" می‌گوید انگیزه اغلب به بهبود اهمال‌‌کاری کمک می‌کند. بنابراین اگر بدون توقف و فکر اضافه در مورد چرایی انجام ندادن آن کار، به سراغش بروید، احتمالا در طولانی مدت وضعیت بهتری برای انجام امور و انرژی روانی بالاتری خواهید داشت.

او در این باره گفت: دفعه بعد که تمام وجودتان فریاد می‌زند که نمی‌خواهم فلان کار را انجام دهم یا حس خوبی نسبت به آن ندارم؛ از خود بپرسید: "قدم بعدی برای انجام این کار چیست"؟ او افزود: همین سوال ساده توجه شما را به احساسات، عمل و موانع انجام کار جلب می‌کند.

دیوید آلن مشاور آمریکایی بهره‌وری و نویسنده کتاب "کارها را انجام بده" این موضوع را "قانون 2 دقیقه‌ای می‌نامد". براساس این قانون اگر کاری کمتر از 2 دقیقه طول بکشد زمان صرف شده برای افزودن آن به لیست امور روزانه بیشتر از انجام فوری آن طول می‌کشد و چنین اقدامی از نظر زمانی ارزنده نیست. بنابراین به جای برنامه‌ریزی فکری و فیزیکی فقط به داخل کار شیرجه بزنید.

________________________________________________________________________________

تیموتی پیکل: نگرش منفی به کارهای ساده، کارها را سخت‌تر کرده و انرژی زیادی می‌گیرند

_______________________________________________________________________________

این اقدام فعال می‌تواند به شما کمک کند که از نشخوار فکری غیر ضروری عبور کنید. (گفت و گو یا نشخوارهای ذهنی فرآیندهایی بسیار انرژی‌گیر هستند).

تحقیق پیکل روی گروهی از دانشجویانش نشان داد که دانشجویان به محض شروع و انجام کار ساده آن را آسان و کم استرس‌تر از زمان به تعویق انداختن آن ارزیابی کردند. پیکل می‌گوید: انجام کارها به حالات روحی و عاطفی شما ارتباط دارند.

او گفت: شما با متوازن ساختن واکنش‌های روحی، عاطفی و درونی، کارهای کوچک و ساده را بهتر مدیریت می‌کنید.

پیکل می‌گوید: ما چیزهای کوچک را روی هم تلنبار و آنها را در ذهن خود بزرگ می‌کنیم. در این شرایط از نظر هیجانی "ربایش آمیگدالا" را تجربه می‌کنیم. بنابراین در هنگام فکر کردن به کاری کوچک واکنش منفی نشان داده و در اصل از وجود و انرژی خودمان تغذیه می‌کنیم.

در یک تعریف ویکی پدیایی "ربایش آمیگدالا" یک پاسخ احساسی- عصبی و بیش از اندازه به محرک خارجی، فوری یا پرتلاطم است که کنترل منطقی را از دست شما می‌رباید. افراد در این مواقع عصبی، غمگین یا ناراحت شده و واکنش‌های طبیعی خود نسبت به موقعیت و شرایط را از دست می‌دهند.

یک ترفند دیگر برای انجام کارهای کوچکتر، جا سازی آنها میان کارهای بزرگتر است. پیکل پیشنهاد می‌کند: "سعی کنید یک جای مناسب برای انجام کارهای ساده در میان کارهای روزمره و معمولی خود بیابید".  او می‌گوید که هر روز در فاصله 15 دقیقه‌ای پختن جو سر صبحانه، خانه‌اش را جارو می‌زند. این موضوع نه تنها به شما حس استفاده بهتر از زمان در طول کارها را می‌دهد بلکه از  انرژی انجام کار مهم‌تر برای انجام کارهای کوچکتر نیز بهره می‌برد.

تمرین خود مهرورزی

"سیروس" می‌گوید در بسیاری از موارد ما از گذشته خود خاطراتی داریم که باعث به تعویق افتادن کارهای ما می‌شوند. وی می‌افزاید: یکی از بهترین راه‌های مقابله با اهمال کاری برگشتن به گذشته و قرار گرفتن در ریشه خاطراتی است که باعث به تعویق افتادن امور در زندگی ما می‌شوند. فکر کردن در مورد ریشه‌های شروع اهمال کاری می‌تواند ما را برای انجام امور ساده بهتر آماده کند.

شاید شما بتوانید به کار ساده به عنوان فرصتی برای یادگیری یک مهارت جدید نگاه کنید. "سیروس" استاد دانشگاه شفلید بریتانیا در این باره گفت: مهم است که بتوانید کار ساده را به موضوعی سرگرم کننده یا لذت‌بخش تبدیل کنید. وی می‌گوید: یکی دیگر از ترفندهای انجام کارهای ساده "تغییر لنزهای نگرشی به امور" است. این کار باعث تغییر دیدگاه احساسی و کاهش هیجانات منفی می‌شود. "سیروس" افزود: "شاید کمی احمقانه به نظر برسد اما روشی بسیار قدرتمند است".

سیروس و پیکل می‌گویند: لازم است که بیش از حد خود را سرزنش نکنیم و با توجه به شرایط پراسترس بیماری همه‌گیر کرونا به خود سخت نگیریم. از طرف دیگر همه تاخیرها اهمال‌کاری محسوب نمی‌شوند. "

پیکل افزود: "تاخیرها بخشی از زندگی ما هستند". وی در ادامه گفت: من می‌توانم کارها را به تاخیر بیندازم اما این تاخیر نوعی شکست اخلاقی نیست. گاهی این تاخیرها اولویت یک چیز بر دیگری است.

اگر خود را اهمال کار می‌دانید و برای آن خود را سرزنش می‌کنید، کمی مهرورزی به خود می‌تواند عامل موثر برای بازگشت به مسیر درست باشد. پیکل در حال تالیف تحقیقی است که نشان می‌دهد  اهمال‌کارانی که خود را برای تعویق‌های بی دلیل کارهای ساده بخشیده‌اند، در آینده اهمال کاری‌های کمتری داشته‌اند. "سیروس" نیز در حال تالیف تحقیقی است که نشان می‌دهد چگونه خودمهرورزی در کاهش استرس ناشی از انجام وظایف مفید بوده است.

یک واکاوی از علل ناتمام ماندن تصمیمات و برنامه های زندگی ما- «چرا» و «چگونه»؟

عصر ایران؛ مبینا محمدی - همه ی ما اهداف یا حداقل کارهایی برای انجام دادن شان داریم؛ تصمیماتی می گیریم اما معمولاً آن ها را هر چقدر هم جذاب یا مفید باشند بعد از مدتی رها می کنیم.
مطمئنم همه ی ما در این مورد تجربه ای مشابه داشته ایم که کاری را آغاز و نیمه تمام رها کنیم؛ چه بر سر تصمیمات ما می آید؟! چه می شود که با اشتیاق فراوان آغاز می کنیم اما رفته رفته و بعضا ناگهان آن را کنار می گذاریم؟!

یکی از تصمیماتی را که آخرین بار گرفته اید و نصف و نیمه گذاشته اید را به یادآورید. احتمالا مدت زیادی را صرف اینکه چگونه باید آن را انجام بدهید گذاشته اید؛ برنامه ریزی های متعدد و ریزی که به شما این اطمینان را بدهد که مو لای درزش نمی رود!

گاه آنقدر این بررسی و فکر کردن برای چگونگی انجام کارمان ، زمان می برد که رفته رفته کمرنگ و کمرنگ تر می شود و به اندازه ی کافی هم تنبل هستیم که دیگر پی اش را نگیریم، بنابراین هیچوقت آن را عملی نخواهیم کرد.

تعویق عملی کردن هدف مان به بهانه ی جمع آوری اطلاعات ( از نوع بی خود) هیچ کمکی به شما نمی کند. شاید با خود فکر کنید من باید بدانم چطور باید کاری را انجام بدهم تا بتوانم شروع کنم! منظور من هم این نیست که چشم و گوش بسته وارد شوید و به اصطلاح دل به دریا بزنید؛ به هیچ وجه! جوانب را در نظر بگیرید و پیش زمینه هایتان را جمع آوری کنید و کلیاتی از طرح کارتان داشته باشید اما از اتلاف وقت به شدت جلوگیری کنید زیرا هرچه از لحظه ای که ما تصمیم به انجام کاری می گیریم می گذرد، احتمال انجام آن هم کمتر خواهد شد و این امری طبیعی است!

نکته مهم اینجاست که "چگونه" کار را انجام دهم به تنهایی کافی نیست. پرسشی دیگر وجود دارد که به احتمال بیشتری ما را از این سستی دور نگاه می دارد.

«چرا» یا «چگونه»؟ / واکاوی علل ناتمام ماندن تصمیمات و برنامه های زندگی ما

برادر کوچولویی دارم که همه ی پرسش هایش با این کلمه شروع می‌شوند و مطمئنم تمام هم سن و سال های او نیز همینطورند : "چرا؟"

شاید چون در کودکی بیشتر به غریزه ی مان متکی هستیم کمتر به چگونگی می اندیشیم. با یک مثال شفاف تر بیان می کنم. برادرم از من می پرسد چرا باید غذا بخورم ؟! و ما اهمیت بقا را به زبان کودکانه بازگو می کنیم؛ هرگز از کودکی نشنیده ام که بگوید چگونه باید غذا خورد؟! چرا که درهر صورت یا به صورت غریزی و در نهایت با دیدن اطرافیانش آن را فرا می گیرد.

در آغاز حیات خود به دنبال چرایی برای انجام هر کار یا وجود هر شی هستیم اما آرام آرام که بزرگ تر می شویم این پرسش برایمان کمرنگ تر می شود و کمتر از خودمان می پرسیم "چرا؟".

"چرا؟" بسیار مهم است چون پاسخ به آن، به معنای انگیزه من از انجام این کار است. اگر ندانیم که به چه علت در حال انجام کاری هستیم چیزی نمی گذرد که روحیه مان را از دست می دهیم و حوصله ی مان سر خواهد رفت.
اما وقتی از دلیل عمل مان می پرسیم دیگر چگونگی آن چندان مهم نخواهد بود و تمام تلاش مان را صرف رسیدن به هدف مان خواهیم کرد.

اما گاه پیش می آید که ما در آغاز کار به شدت به چرای هدف مان می اندیشیم، چگونگی اش را پیدا می کنیم و با قدرت نیز آغاز می کنیم اما باز هم همان روند سستی رخ می دهد!
باز چه بر سر ما آمده؟!
واقعیت این است که ما انسان های فراموشکاری هستیم؛ نیاز داریم گاهی این چراها و انگیزه ها برایمان یادآوری شود و نقش بنزین برای ماشین را اجرا کند.

در نظر بگیرید که برای ۵ سال آینده برای ادامه تحصیل در کشوری انگلیسی زبان برنامه ریزی می کنید. قطعا باید مسلط به این زبان باشید که از مهم‌ترین فاکتور های پذیرش تان است. با آنکه علاقه ی چندانی به زبان ندارید اما مهاجرت برای آینده ی تان مهم تر است. در این جا چرایی مان برای خواندن زبان به اندازه ی کافی محکم هست اما در حین خواندن زبان گاه تنبلی می کنیم و بیراهه می رویم؛ در این لحظات باید به خود تلنگر بزنید و انگیزه ی تان از خواندن زبان را به خود گوشزد کنید. آنگاه دوباره مسیر اصلی را پیدا خواهید کرد.

پیشنهاد می کنم این محرک ها را برای خودتان بنویسید و هر چند وقت یکبار نگاهی به آن بیاندازید و قدرت کلمات را لمس کنید.

چرا ها سوالات مهمی در زندگی هستند که در عین نقش مهمی که دارند گاه فراموش می شوند؛ چرا ها فقط مختص به تصمیمات و اهداف نیستند؛ چراهای دیگری هم وجود دارند که اگر پیش از هرچه به آنها فکر کنیم قطعا احساس بهتری نسبت به خودمان و حتی اطرافیانمان خواهیم داشت. طرح چرا هایی پیش از کلام، پیش از قبول دعوت به یک مهمانی، پیش از آغاز رابطه، پیش از به دنیا آوردن فرزند، پیش از گرفتن مدرک تحصیلی بعدی و ... .

البته زیاد هم به خودتان سخت نگیرید!



بیشتر بخوانید:

*موفقیت را چگونه معنا می کنید؟

*بعد از قرنطینه چه تغییری می کنیم؟!

*قرنطینه ذهن

تاثیر هدف و معنا داشتن زندگی بر طول عمر

طول عمریک مطالعه جدید در آمریکا نشان می‌دهد که یافتن هدف و معنایی در زندگی می‌تواند خطر مرگ زودرس را کاهش دهد.


به گزارش ایسنا، محققان در این مطالعه داده‌های بیش از ۱۰۰۰ بزرگسال آمریکایی را که به پرسشنامه‌های روانشناختی در مورد هدف زندگی پاسخ داده بودند، مورد بررسی قرار دادند. 

آن‌ها دریافتند افرادی که احساس می‌کردند معنای زندگی را پیدا کرده‌اند، بهزیستی جسمی و روانی بهتری را گزارش داده و تمایل به داشتن عمر طولانی‌تری دارند اما افرادی که هنوز به دنبال معنای زندگی بودند، بهزیستی روانی بدتر و هم‌چنین عملکرد ضعیف‌تر شناختی داشتند.

یافته‌های این تیم تحقیقاتی از دانشگاه کالیفرنیای سن دیگو حاکی از آن است که عدم دستیابی به هدف زندگی به خودی خود یک عامل خطر برای مرگ زودرس بوده و یافتن آن ممکن است به افزایش سال‌های عمر کمک کند.

به گفته یک استاد روانپزشکی و علوم اعصاب دانشکده پزشکی سن دیگوی آمریکا، بسیاری از افراد از منظر فلسفی به معنی و هدف در زندگی فکر می‌کنند. نکته آن است که افرادی که به این معنا دست می‌یابند نسبت به اشخاصی که در یافتن آن موفق نیستند، زندگی شادتر و سالم‌تری دارند.

در این مطالعه که داده‌های بیش از ۱۰۰۰ بزرگسال آمریکاییِ بین ۲۱ تا بیش از ۱۰۰ ساله مورد بررسی قرار گرفته، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا عباراتی از جمله "من به دنبال یک هدف یا مأموریت برای زندگی خودم هستم" و "من یک هدف رضایت‌بخش در یافته‌ام" را امتیازبندی کنند.

نتایج نشان داد افرادی که به این هدف دست‌ یافته‌اند از سلامت جسمی و روانی بهتری برخوردارند. هم‌چنین افرادی که در جست‌وجوی این معنا بودند از افرادی که به دنبال آن نیستند، از وضعیت سلامت بهتری برخوردار هستند.

هم‌چنین اثرات دستیابی به این معنا در افراد کمتر و بیشتر از ۶۰ ساله متفاوت بوده است. در دهه دوم زندگی افراد به طور معمول در مورد شغل، شریک زندگی و هدف خود مطمئن نیستند. با ورود به دهه سوم و چهارم زندگی امکان دارد افراد شغل و شریک زندگی خود را پیدا کرده و جست‌وجو برای یافتن معنای زندگی کاهش یافته و در عوض معنا افزایش می‌یابد. 

بعد از ۶۰ سالگی معمولا این روند تغییر می‌کند. افراد در این سن اغلب بازنشسته شده‌اند. درست همان طور که داشتن شغلی ثابت منجر به شفافیت هدف زندگی می‌شود، از دست دادن آن منجر به ایجاد حسی مبهم در مورد هدف زندگی می‌شود. 

بسیاری تصور می‌کنند با از دست دادن شغلشان، بخشی از هویت خود را از دست داده‌اند. هم‌چنین در این سنین مشکلات سلامتی آغاز شده و احتمال دارد افراد بسیاری از اعضای خانواده و عزیزان خود را از دست بدهند. از همین رو با تغییر معنای قبلی افراد شروع به جست‌وجوی دوباره برای یافتن معنایی جدید در زندگی خود می‌کنند. 

به نوشته روزنامه دیلی میل، در اوایل سال جاری میلادی (۲۰۱۹)، مطالعه‌ای در مورد ۷۰۰۰ آمریکایی میانسال نشان داد افرادی که هدفی قوی در زندگی ندارند، بیش از دو برابر افرادی که حداقل یک هدف قوی در زندگی خود دارند، احتمال مرگ ناشی از بیماری‌های قلبی-عروقی طی یک دوره پنج ساله را دارند. این هدف حتی در جلوگیری از مرگ و میر زودرس بیش از ترک دخانیات یا ورزش منظم تاثیر دارد.