عصر ایران؛ جعفر محمدی - ما به زودی خواهیم مُرد! کدام مان؟ نمی دانم؛ اما از میان ما، تعدادی خواهند رفت؛ شاید من، شاید تو، شاید هم دیگری... .
کرونا
ما را خوب می شناسد، می داند از بین همه اندام های داخلی، کجا باید برود و
چگونه سلول هایمان را به گروگان بگیرد و نفس مان را بند بیاورد.
در
مقابل، ما هنوز این دشمن نامرئی را نمی شناسیم، نه خاستگاهش را می شناسیم،
نه نحوه عملکردش را دقیقاً می دانیم، نه از آینده اش خبر داریم و نه حتی
قرصی و شربتی برای مهارش سراغ داریم؛ سردرگم ایم به معنای واقعی کلمه.
تمام
متخصصان می گویند تا زمانی که برابر این ویروس بی دفاع هستیم، باید خود را
از آن پنهان کنیم، درست مانند شب ها و روزهای بمباران شهرها که چاره ای
نداشتیم جز رفتن به پناهگاه و انتظار برای آژیر سفید.
مسأله اصلی اما این است: "ما کرونا را جدی نگرفته ایم ولی او ما را جدی گرفته است"؛ نشان به آن نشان که او همچنان ما را می کشد و ما همچنان "دچار ترددهای غیرضرور" هستیم.
نشان
به آن نشان که وقتی دولت محدودیت های کسب و کارها و ترددها را برداشت،
متوهم شدیم که کار کرونا تمام است و ریختیم توی خیابان ها و پارک ها و جاده
ها.
نشان به آن نشان که وقتی چند روز محدود، گفتند که تعداد فوتی ها کم شده، کمتر ماسک زدیم و بیشتر به یکدیگر نزدیک شدیم.
کرونا
ادامه دارد و با بی رحمی هم ادامه دارد؛ او هنوز دلش به رحم نیامده است.
پس چند نکته را یادمان نرود تا نمیریم (به همین صراحت):
1 - کار ضروری را برای خودمان تعریف کنیم؛
ما دچار خودفریبی شده ایم؛ هر وقت هر کاری داریم بیرون می رویم و می گوییم
کار ضروری داشتیم. از نظر من کار ضروری کاری است که اگر انجامش ندهیم دچار
ضرر و خسران جدی می شویم. مثل حضور در سر کاری که معاش مان بدان وابسته
است، موعد دادگاهی که باید در آن حاضر باشیم یا خرید حیاتی که باید انجام
شود و امکان تهیه اینترنتی یا تلفنی اش نیست یا مراجعه به مطب و ... .
پس تا زمانی که واقعاً مجبور شویم از خانه بیرون نرویم (به معنای واقعی "مجبور" توجه کنیم).
بیرون
از خانه واقعاً خطرناک است. اگر یکی دو ماه قبل، وقتی بیرون می رفتیم،
ممکن بود با فردی ناقل کرونا مواجه شویم، امروز با فراگیری بیشتر این
ویروس، حتماً با کرونایی هایی که حتی علامت هم ندارند، روبرو خواهیم شد.
برخی تحقیقات بر آنند که در کل دنیا فقط 4 درصد کرونایی ها شناسایی شده اند
و با این حساب، برآورد شده است که هم اکنون 2 میلیون ایرانی، درگیر درجاتی
از کرونا هستند و قریب به اتفاق شان هم نمی دانند.
بنابراین، بیرون رفتن در روزهای جاری، خطرناک تر از قبل شده است؛ خیلی خطرناک تر!
2 - مجهز
و محتاط بیرون برویم. ماسک و دستکش و همراه داشتن مایع ضدعفونی کننده
یادمان نرود؛ این ها سلاح های ما در میدان جنگ با این دشمن نامرئی اند؛ چه
کسی بی سلاح و سپر مقابل شمشیر دشمن می رود؟!
3 -
تا جایی که ممکن است بیرون از خانه، از یکدیگر فاصله بگیریم، حدود 2 متر
یا سه چهار قدم خودمان. موقع خرید، توی صف، در جلسات، موقع مراجعه به
ادارات و... ؛ من این فاصله گذاری را "فاصله زندگی بخش" می خوانم. به همدیگر احترام بگذاریم و عجالتاً از هم فاصله بگیریم. قرار نیست همدیگر را به کشتن دهیم.
4 - نگذاریم آنچه از بیرون به خانه هایمان می آید، آلوده به ویروس باشد؛ بلافاصله بعد از ورود ضدعفونی شان کنیم.
(اینجا را ببینید)
5 -
همچنان سیستم ایمنی بدن مان را تقویت کنیم. کرونا ضعیف کش است؛ قوی باشیم و
امیدوار و کم نیاوریم... روزهای خوب سرانجام خواهند رسید.
بیشتر بخوانید:
عصر ایران - "نبرد سخت" یادداشت های کوتاه عباس پازوکی -نویسنده و روان شناس- از خاطرات واقعی و تجارب شخصی اش در روزهای سخت کرونایی است که برای عصر ایران نوشته است.
***
روز اول قرنطیه خانگی در حال اتمام بود، همسرم تمام تلاش خودش را برای بهبود حال من به کار گرفته بود و تماس های اطرافیان، دوستان و اقوام به شدت باعث دلگرمی شده بود. هر چند که درگیر شدن با بیماری کرونا، تنگی نفس و سرفه های زیاد و خشک باعث به وجود آمدن یک حس بد می شد اما حالا صدای اقوامی را می شنیدم که شاید سال ها بود جز دید و بازدیدهای حضوری در نوروز، ارتباط تلفنی با آنها نداشتم.
هر کس می خواست کاری کند، یکی با دکتری که دوستش بود مشورت می کرد، یکی از تجربه فلان دوست و همکارش می گفت، یکی دم نوشی را توصیه می کرد، یکی تعارف می کرد که اگر کاری داری به من بگو تا برایت انجام دهم و خلاصه همه داشتند این پیام را می دادند که " نگران نباش ، ما کنارت هستیم و کمک می کنیم که خوب شوی " این حس که تنها نیستم، حس خیلی خوبی بود.
افسانه از دخترعمه اش که در حوزه بهداشت محیط متخصص است، شنید که برای ضد عفونی کردن هوای خانه بهتر است از گیاهی به نام کلپوره استفاده کند. ظاهرا کرمانی ها از کلپوره درست مثل اسفند استفاده می کنند و آن را در جا اسفندی می ریزند و دود می کنند و دودش را در منزل پخش می کنند؛ هر چند که من در اتاق بودم ولی خوب باید خیلی مراقب بچه ها می بودیم.
فرش و مبلی که در مسیر اتاق من و سرویس بهداشتی بود را همسرم جمع کرد و کنار کشید تا از روی پارکت رد شوم که شست و شو و ضد عفونی کردن آن راحت تر است. تقریبا روزی دو تا سه بار افسانه با ترکیب آب و وایتکس مسیر رفت و آمد من را ضد عفونی می کرد. من هم بدون ماسک از اتاقم خارج نمی شدم. با این وجود وقتی از اتاقم خارج می شدم تا به سرویس بروم و برگردم حرف نمی زدم و مراقب بودم که اصلا سرفه نکنم.
از شب بنا به توصیه های متعدد و مشورت با پزشک پیاز و سیر هم به غذایم اضافه شد. حالا که من تو اتاق بودم و با کسی رفت و آمد نداشتم بدون هیچ نگرانی از بوی پیاز و سیر می تونستم همراه با غذا از این دو معجزه ی سنتی در کنار استفاده از داروهایم استفاده کنم. بنابراین در هر وعده ی غذایی یک پیاز کامل متوسط همراه با غذا می خوردم و توی ماستم مقدار زیادی سیر رنده شده بود که آن را هم می خوردم.
هر بار هم مقداری سیاه دانه نیم کوب شده در مقداری عسل برایم آورده می شد که آن را هم می خوردم. در کنار اینها آب لیمو سنگی هم با وجود ترشی شدید آن مورد استفادم بود، البته من از قدیم علاقه ی زیادی به چیزهای ترش داشتم و واقعا مشکلی برای استفاده از آب لیمو سنگی تازه نداشتم.
خلاصه با داروهای پزشکی مدرن و رعایت توصیه های طب سنتی ایرانی و مراقبت های همسرم ، ویروس کرونا را داخل بدنم زیر ضرب گرفته بودم و حسابی باهاش وارد جنگ شده بودم . البته همین توصیه های طب سنتی را هم با پزشک مشورت و استفاده کردم و هیچ کدامشان سرخود نبود.
حالا فقط تنها چیزی که دم غروب و آخر شب و گاه و بیگاه اذیتم می کرد ، اضطراب بود. نمیشه انکار کرد ویروسی که دنیا را به هم ریخته و کلی آدم را کشته ترسناک نیست و هیچ اضطرابی ندارد. حالا این مشکل روحی و روانی را خودم باید حل می کردم ! ناسلامتی روانشناسم و باید از تکنیک های خودم برای خودم هم بتوانم استفاده کنم، ویژه که می دانستم اضطراب به شدت به سیستم ایمنی بدن آسیب می زند ، پس باید با مدیریت اضطراب و بهبود حال روانی خودم از این جهت هم کمک می کردم به سیستم ایمنی بدنم . بنابراین تصمیم گرفتم تمرینات ذهن آگاهی را شروع کنم.
تمرین ذهن آگاهی من به این شکل بود که سه تا چهار بار نفس عمیق می کشیدم و نفسم را چهار تا پنج ثانیه نگه می داشتم . بعد نفس را تو سینم حبس می کردم و متمرکز می شدم روی لحظه خروج نفس از بدن و بعد همه ی نفس را بیرون می دادم و متمرکز می شدم روی لحظه ورود اکسیژن به بدن.
بعد کاملا آرام و معمولی نفس می کشیدم و همه توجهم را متمرکز می کردم روی نفس کشیدنم. نفس کشیدن کاری است که همه ما در 24 ساعت شبانه روز انجام می دهیم ، اما این بار همه توجهم فقط روی نفس کشیدنم بود .
خوب اکسیژنی که وارد بدنم می شد ، از نوک بینی عبور می کرد ، نوک بینی را خنک می کرد ، وارد مجرای بینی و بعد گلو می شد را حس می کردم . عبورش از داخل گلو را متوجه بودم و زمانی که ریه هایم مثل بادکنک پر می شدند از اکسیژن را حس می کردم.
دقیقا متوجه بودم که این اکسیژن از ریه های من چطور وارد رگ ها و مویرگ
هایم می شود و پس از طی ده ها هزار کیلومتر در سریع ترین زمان ممکن به ده
ها تریلیون سلول بدنم اکسیژن می رساند . انگار حالا همراه مولکول های
اکسیژن داشتم تمام بدنم را اسکن می کردم و می دیدم .
وقتی اکسیژن
به پوست سرم می رسید تمام پوست سرم خنک و سبک می شد ، حتی موهای سرم احساس
آرامش می کردند. عضلات پیشانی و عضلات گونه ها کاملا شل ، سبک و ریلکس می
شدند و فک پایین باز و آزاد می شد .
عضلات گردن کاملا شل و ریلکس می شد و این موج آرامش توام با اکسیژن به شانه هایم می رسید . بازوها ، آرنج ها ، ساق دستان ، مچ دستان و حتی بند بند انگشتان دست آرام و پر از اکسیژن و نیروی حیات می شدند . تمام سلول های کمرم پر از آرامش می شد و این موج آرامش و اکسیژن به ران ها ، زانوها ، ساق پاها و حتی مچ پاها می رسید . پاشنه ی پا ، کف پا ، پنجه ی پا و انگشتان پاها نیز پر از اکسیژن می شدند.
انگار با هر بار نفسی که می کشیدم موجی از آرامش از ریه ها به تمام بدنم می رسید و با هر بازدم تمام تنش ها از ذهن و بدنم خارج می شد و اینقدر احساس سبکی می کردم که بعد از هفت تا ده دقیقه تمرین ذهن آگاهی وقتی چشمانم را باز می کردم خودم را غرق در محبت های الهی می دیدم.
43 سال از عمرم را بدون توجه نفس کشیده بودم، در هر حالتی، حتی در خواب، در حال دویدن و نشستن، استراحت و کار کردن، شب و روز و .... بدون اینکه برایش برنامه ریزی کرده باشم و حتی به آن فکر کرده باشم . اما خداوند در هر ثانیه به ده ها تریلیون سلول های بدنم اکسیژن رسانی کرده بوده! هر ثانیه ... چقدر آرامش بخش است فکر کردن به همین یک قلم از محبت های خدایی که حواسش به ما هست. چه آرامشی دارد فکر کردن به نفس کشیدن و همراهی با ورود اکسیژن به بدن و اسکن کردن جزء به جزء بدن!
ممکن است برخی از دوستان و همراهان عصرایرانی نتوانند دقیقا این کار را انجام دهند ، برایتان یک ویس ضبط کرده ام که می توانید آن را گوش کنید و خودتان را آرام کنید . لازم نیست حتما مریض باشید تا این کار را انجام دهید ، در هر شرایطی با یک بار تمرین در شبانه روز ، وضعیت آرامش تان به شدت بهبود پیدا می کند.
عصر ایران - "نبرد سخت" یادداشت های کوتاه عباس پازوکی -نویسنده و روان شناس- از خاطرات واقعی و تجارب شخصی اش در روزهای سخت کرونایی است که برای عصر ایران نوشته است؛ اکنون قسمت پایانی این خاطرات را می خوانید.
***دومین روز از قرنطینه ی
خانگی هم با نفس تنگی همراه بود و البته حالا که کپسول اکسیژن در منزل
داشتم خیالم را راحت می کرد. هر بار 5 تا 10 دقیقه اکسیژن استفاده می کردم و
حالم بهتر می شد.
هر روز شرح حالم را از طریق واتس اپ به پزشکی که
از دوستان خانوادگی بود می دادم و او توصیه کرد بهتر است در ایامی که از
داروی هیدروکسی کلروکین استفاده می کنم از قرص جوشان ویتامین سی استفاده
نکنم؛ به گفته ی او ممکن است عوارض گوارشی داشته باشد و بهتر این است که در
ایامی که ریه درگیر کرونا شده و دارو استفاده می کنم از ویتامین های طبیعی
و آب میوه ی طبیعی استفاده کنم.
افسانه با اینکه خودش عزادار مادرش
بود به شدت مشغول رسیدگی و بهداشت خانواده بود. ظرف های من از ظرف های
بقیه جدا بود و هر بار که ظرف های مرا می خواست بشوید یک لگن ظرفشویی را با
آب و وایتکس پر می کرد و ظرف های من را نیم ساعت کامل در آن می گذاشت و
بعد می شست.
او
در طول دوران قرنطینه باید خودش هم با بچه های فاصله اش را رعایت می کرد و
با اینکه بچه ها و خودش علایمی نداشتند باید از مایعات زیاد و گرم استفاده
می کردند. پس رسیدگی در منزل فقط محدود به من نبود ، باید به همه رسیدگی
می شد تا این روزهای سخت را بچه ها به سلامتی بگذرانند.
شب ها که
همه خواب بودیم صدای گریه های نرم و آهسته ی افسانه را می شنیدم که وقتی
فارغ از کارهای روزمره می شد فرصتی برای عزاداری هایش پیدا می کرد و آهسته
می گریست. شب ساعت از 4 گذشته بود که دیدم ماهان (پسر کوچکم) در سکوت شب و
پس از چند روز سکوت ناشی از غرور پسرانه، به گریه افتاد. می گفت دلش برای
عزیزش (مادربزرگ) تنگ شده و افسانه هم او را دلداری می داد ،هر چند نمی
توانست ماهان را در آغوش بگیرد و این شرایط را خیلی سخت تر کرده بود.
صبح
روز سوم وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم راحت تر نفس می کشم و سرفه هایم
کمتر شده است. با دکتر از واتساپ صحبت کردم و شرح حالم را گفتم. او قبلا
به من گفته بود که روز اول مصرف استفاده از هیدروکسی کلروکین سرفه ها تشدید
می شود و این نباید باعث نگرانی شود اما از روز سوم اوضاع خیلی بهتر می
شود. حالا این پیش بینی های دکتر جعفری درست از آب در آمده بود و به او خبر
دادم که سرفه هایم خیلی کم تر شده است.
دکتر نیز خوشحال شد و یک
توصیه ی جدید کرد: تزریق سرم کلرو سدیم نه دهم درصد یک لیتری به صورت آهسته
و به مدت چهار الی پنج ساعت و تزریق سروم دکستروز33/3 درصد و سدیم کلراید
سه دهم درصد که این هم به همان ترتیب قبلی باید به فاصله ی 24 ساعت تزریق
شود. بنابراین روز سوم یک سرم و روز چهارم هم یک سرم دیگر زدم و انصافا
خیلی در بهبود حال عمومی ام کمک کرد.
روز پنجم قرنطینه حال عمومی ام
خیلی بهتر بود و سرفه هایم خیلی کم شده بود و قرص هایم تمام شد، اما دکتر
از من خواست استفاده از قرص هیدروکسی کلروکین را با توجه به وضعیت سی تی
اسکن ریه ام تا روز هفتم ادامه دهم.
حالا روز هفتم قرنطینه ی خانگی
شده بود و کاملا احساس می کردم که بیماری را پشت سر گذاشته ام. به راحتی
نفس می کشیدم و هیچ ناراحتی در ناحیه ی قفسه ی سینه موقع تنفس نداشتم.
افسانه
آمد توی راهرویی که به اتاق من منتهی می شد ایستاد و حالم را پرسید. گفتم:
"حالم خیلی خوبه ، راحت نفس می کشم و مطمئنم بیماری در بدنم شکست خورده."
افسانه هم گفت: " خدا رو شکر" و بعد انگار که بغضش ترکیده باشد نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن.
متوجه
شدم چه در دلش می گذرد، اما گذاشتم خودش حرف بزند. بعد از هفت شبانه روز
نبرد سخت با بیماری من ، غم از دست دادن مادر ، نگهداری از بچه ها در خانه
ای که مریض کرونایی بود و ... حالا وقتش بود که یه کم حرف بزند و گریه کند.
گفت:" خاک بر سر من که گذاشتم مادرم غریب و تنها بره بیمارستان بستری بشه ،
اگه تو خونه ازش نگهداری می کردم الان اونم زنده بود."
گفتم: "
افسانه جان! معلوم نیست واقعا ، اولاً ما هیچی از این مریضی نمی دانستیم ،
ثانیاً الان داریم این را می گوییم که تجربه ی نگهداری در بیمارستان و خانه
را توامان داریم ، آن موقع که مامان رفت بیمارستان واقعا هیچی نمی دانستیم
، هیچ کس هم ما را راهنمایی نکرد. "
سعی کردم افسانه را دلداری دهم
اما خودم هم در دلم می گفتم : " ای کاش یکی به ما گفته بود از مادرتان در
منزل نگهداری کنید! ای کاش یکی گفته بود در بیمارستان امکان رسیدگی شبیه به
منزل به این همه بیمار آن هم با کمبود پرستار و پزشک نیست!"
اما خوب الان کاری از دستمان بر نمی آمد . بعضی چیزها را وقتی متوجه می شویم که دیر شده است و ما چه بد چیزی را دیر فهمیدیم!
روزها یکی پس از دیگری با همان مراقبت های گذشته ادامه داشت تا روز چهاردهم.
در تمام این مدت هر روز دوش می گرفتم و خود دوش گرفتن حال روحی ام را بهتر می کرد اما دوش گرفتن روز چهاردهم فرق داشت، چون قرار بود بعد از دو هفته از قرنطینه خارج شوم و دوباره کنار اعضای خانواده ام قرار بگیرم .
من رفتم دوش بگیرم و افسانه با دستمال و مایع ضد عفونی کننده افتاد به جان اتاق قرنطینه ، همه ی وسایلم از سیم شارژر گرفته تا لپ تاپم و هر چه در آن اتاق بود را ضد عفونی کرد، فرش و تخت و ... در نهایت هم به خاطر بوی اتاق در اتاق را قفل کرد.
به توصیه ی دکتر قرار شد تا روز بیست و یکم هم با وجود حضورم در سالن
خانه ماسک بزنم ،روی یک مبل مشخص می نشستم و فاصله ام را از بقیه رعایت کنم
و حتی ظرف هایم همچنان از بقیه جدا باشد.
نشستم روی مبل و تصمیم گرفتیم
همه با هم یک سریال خانگی ببینیم ، وقتی تیتراژ سریال دل شروع شد ، بوی
اسفند هم در خانه پیچید. یک لحظه وقتی افسانه با دود اسفند جلوی چشمم ظاهر
شد و به چهره ی خسته اش نگاه کردم، فهمیدم این نبرد سخت در واقع نبرد سخت
افسانه بوده است!
با آرزوی سلامتی همه بیماران.
پایان
همه قسمت های قبلی:
نبرد سخت(1): مهران و مادر بزرگنبرد سخت(2): اول گوشی خاموش شدنبرد سخت(3): کاش دکترش کمی گوش می کرد!نبرد سخت(4): شد، آنچه نباید می شد...نبرد سخت(5): غریبانه ترین مراسم تدفیننبرد سخت(6): نخستین علائم کرونا، آن هم با اکسیژن نرمال و بدون تب!نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...نبرد سخت(8): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!نبرد سخت (9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان استنبرد سخت (10): با تمرینات ذهن آگاهی بر تنفس و اکسیژن رسانی به بدنم متمرکز شدم (+فایل صوتی آرامش)
با شدت گرفتن شیوع بیماری کرونا در ژاپن هزاران بیخانمان بیشتر از قبل در معرض خطر این بیماری قرار میگیرند و میتوانند به یکی از عوامل مهم گسترش ویروس تبدیل شوند.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی به وضعیت "بیخانمانهای پناهنده به کافینتها" در ژاپن پرداخته و از شرایط آنها میگوید.
به گزارش عصر ایران، وضعیت هزاران "بیخانمان" در ژاپن با شروع و ادامه کرونا بدتر شده است زیرا بسیاری از آنها در فروشگاههای 24 ساعته کتابهای کمیک و کافینت زندگی میکردند. اما در حال حاضر این مراکز به طور ناگهانی تعطیل شده و بیخانمانها و مهاجرانِ بدونِ مجوز تنها پناهگاه امن خود را از دست دادهاند.
این کافینتها که در ژاپن با نام "مانگا" شناخته میشوند، برای اقامت شبانه به مشتریان خود مبل راحت، کامپیوتر، مجلات سرگرمکننده کمیک، نوشیدنی غیرالکلی و امکان یک دوش آب گرم را ارائه میدهند که معمولا حدود 18 دلار (2 هزار ین ژاپن) قیمت دارد.
براساس برآوردهای یک فعال اجتماعی بیش از 6000 بیخانمان در توکیو زندگی میکند/ عکس: خبرگزاری فرانسه
براساس برآوردها به دلیل شیوع کرونا و بسته شدن "مانگا"ها حدود 4 هزار نفر از بیخانمانهای کافینتی در توکیو شانس خود را برای زندگی شبانه در این مراکز از دست میدهند. به گفته فعالان حقوق بشری این موضوع میتواند باعث افزایش میزان خودکشی در این قشر شده یا خوابیدن آنها در فصای باز شهر را افزایش دهد.
برخی از مقامات محلی در حال حاضر در حال بازکردن پناهگاهایی برای پذیرش بیخانمانها و پناهندگان کافینتی هستند تا مانع خوابیدن آنها در فضای باز شوند.
یک کارگر 58 ساله کارگاه ساختوساز در این باره به خبرگزاری فرانسه میگوید: "فقط میخواستم خیس نشوم". بنابراین او یک سرپناه در مرکز هنرهای رزمی "یوکوهاما" در نزدیکی توکیو را برای خود پیدا کرد.
برخی از مقامات محلی در حال احداث مراکز ویژه برای بیخانمانهای کافینتی ژاپن و ممانعت از خوابیدن آنها در فضای باز هستند/ عکس: خبرگزاری فرانسه
این مرد 58 ساله با موهای جوگندمی که از گفتن نامش طفره میرفت، گفت: قبل از پیدا کردن این مرکز به خوابیدن روی نیمکتهای ایستگاه قطار یا پلههای مترو فکر کردم.
کافه اینترنتی که او در آن شب را به صبح میرساند، از قبل به این کارگر اعلام کرد که به دلیل اقدامات اضطراری دولت برای کاهش شیوع کرونا تا اخر هفته تعطیل خواهد شد.
وی در ادامه با اشاره به اینکه پیدا کردن شغلی دائمی در سن و سال او بسیار سخت است، افزود: من قبلا از کافه به محل کار میرفتم اما الان گاهی کار دارم و گاهی بیکار هستم.
اجاره یک آپارتمان در ژاپن موانع اداری بسیار دشواری دارد و با پرداخت رهنهای سنگین ممکن میشود. بنابراین کافینتهای 24 ساعته و هفتگی گزینه بسیار مناسبی برای قشر فقیر و پنهان این کشور محسوب میشود.
این مرد مسن گفت: من نه آشنایان زیادی دارم و نه جایی برای رفتن.
پناهگاههای موقت در سالن "جودو"ی یوکوهاما توسط مقامات "کانگاوا" منطقهای ساحلی در جنوب توکیو اداره میشود. "شیگرو بان" برنده معماری ژاپن این سالن را به گونهای طراحی کرده که بیخانمانها در آن حریم شخصی داشته و انتقال بیماری در فضا به حداقل برسد.
یک تیم به سرپرستی "شیگرو بان" یکی از طراحان معروف ژاپن فضاهای خصوصی و تختها را برای بیخانمانهای کافی نتی طراحی کردند/ عکس: خبرگزاری فرانسه
در فضای این سالن ورزشی بیخانمانها روی تختخوابهای سبک مقوایی میخوابند. هر تخت در فضایی پارچهای قرار گرفته که بیشتر شبیه یک غرفه کوچک است. جنس تخت و دیوار جدا کننده غرفهها از مقوای محکم ساخته شده و روی آن پوششهای پارچهای قرار دارد.
"بان" به دلیل ساخت سرپناه و سازههای سبک و کاغذی در کلیسا شهر "کرایست چرچ" نیوزلند پس از زلزله سال 2011 در ژاپن معروف شد.
"یوجی میاکو شی" یکی از مقامات شهرداری توکیو در این باره گفت: هدف فعلی ایجاد جایی امن برای بیخانمانها در بحران کروناست.
این پناهگاه جدید و رایگان از 11 آوریل بیش از 40 بیپناه را در خود جای داده است.
یک مرد 30 ساله در این پناهگاه که در حوزه ساخت و ساز فعالیت میکند در این باره میگوید: این مکان را پس از تعطیلی هتلهای کپسولی پیدا کردم.
او افزود: من به محل کار میرفتم و در هتل کپسولی میخوابیدم. الان به این سالن میآیم و هیچ چیز تغییر نکرده است شرایط و امکانات هر دو مکتن یکی است.
یک سالن جودو در یوکوهامای توکیو به سرپناه جدید بیخانمانها در دوران کرونایی تبدیل شده است/ عکس: خبرگزاری فرانسه
میاکوشی، مقام مسئول بیخانمانها در این باره گفت: این افراد بی نهایت آرام و محتاطند. گاهی فکر می کنم بسیاری از آنها برخلاف ادعای خودشان حال خوبی ندارند.
روی کاغذ و در نگاه سطحی، ژاپن کشوری ثروتمند و مرفه به نظر میرسد و بازدیدکنندگان از توکیو و دیگر شهرهای اصلی این کشور کمتر از دیگر کشورهای جهان با قشر بیخانمانها مواجه میشوند.
ژاپن پس از رکود اقتصادی دهه 1990 میلادی سریعا خود را به شرایط مطلوب رساند و میلیونها شغل جدید خلق کرد اما منتقدین اعلام کردند که بسیاری از این شغلها موقتی بوده و باعث ایجاد طبقه جدید از فقر شهری شده است.
کافههای مانگا در ابتدا پناهگاهی برای افراد دیرکار،مست یا کارمندان و کاسبانی بود که آخرین قطار یا مترو به سمت خانه خود را از دست میدادند اما در فاصله کم به سرپناه فقرای ژاپن تبدیل شد.
"تسوناشی اینایا" که مدت زیادی است به بیخانمانها کمک میکند در این باره گفت: کرونا بیخانمانها را به گوشهای رانده است.
بسیاری از ساکنان شیفت شب کافینتهای اینترنتی به سرپناههای جدید در سالن ورزشی توکیو رفتهاند/ عکس: خبرگزاری فرانسه
"اینابا" پیشبینی میکند تعداد بی خانمانهای توکیو 2 هزار نفر بیش از آمار رسمی مطرح شده از سوی مقامات است.
او به خبرگزاری فرانسه گفت: در کنار بیپناهان کافههای اینترنتی حدود 6000 نفر از مردم توکیو "در شرایط مسکن ناپایدار و ناامن" در توکیو حضور دارند.
______________________________________________________
عصر ایران - "نبرد سخت" یادداشت های کوتاه عباس پازوکی -نویسنده و روان شناس- از خاطرات واقعی و تجارب شخصی اش در روزهای سخت کرونایی است که برای عصر ایران نوشته است.
***
اولین تصمیمی که باید می گرفتیم این بود که سمنان بمانیم یا برویم تهران . خوبی تهران این بود که می توانستم بروم داخل یک اتاق و همانجا سرویس حمام و دستشویی هم داشت و دیگر هیچ ارتباطی با اعضای خانواده نداشتم . اما خوبی سمنان هم این بود که خانواده ام تنها نبودند . در نهایت انتخاب کردیم که سمنان بمانیم .
دومین تصمیم مهم این بود که با توجه به تنگی نفس بروم بیمارستان بستری شوم یا در منزل بمانم؟ همه اعضای خانواده با توجه به تجربه تلخ فوت مادر خانمم معتقد بودند رسیدگی در منزل خیلی بهتر است و باید در منزل بمانم، نهایتا بیمارستان کپسول اکسیژن دارد که آن را هم تهیه می کنیم و در منزل درمان را انجام می دهیم .
با بچه ها صحبت کردیم و قرار شد حالا که قرار است از یک سرویس بهداشتی استفاده کنیم بقیه از فرنگی استفاده کنند و من از ایرانی، قرار شد هر بار که سرویس می روم با آب داغ کل سرویس رو بشویم و بعد شیرآلات و دستگیره در را با مایع ضد عفونی کننده تمیز کنم. باید با وسواس این کار را می کردم که بقیه مبتلا نشوند.
افسانه فورا یک فلاکس آب گرم و یک لیوان گل گاوزبان آورد و یاسمن هم شروع کرد به گرفتن آب سیب. من هم اول از همه به دوستم جعفر خبر دادم که کرونا دارم . می دونستم حرفایی میزنه که حالم رو بهتر کنه، اصلا الان نیاز داشتم یکی باهام حرف بزنه و بهم امید و انرژی بده. طبق انتظار همان شب تماس گرفت، منتها اینقدر وجودم پر از یاس و اضطراب و بغض همراه با نفس تنگی بود که نتونستم جواب بدم!
کار خوبی که کرده بودم امروز از تجهیزات پزشکی یک اکسیژن کوچک خریده بودم و تا حالا چند باری ازش استفاده کردم، هر چند نگران بودم که امشب تمام شود و من اکسیژن کم بیاورم!
تقریبا تمام شب با فکر و خیال هایی که داشتم خوابم نبرد و تا صبح هر یک ساعت یک لیوان مایعات گرم خوردم. سعی کردم سر خودم را با مطالعه گرم کنم که دیدم حوصله هیچ کتابی رو ندارم نمی دونم چرا تو ساعت های اولیه اینقدر کلافه و بی حوصله شده بودم. بالاخره نزدیک طلوع آفتاب یک ساعتی خوابیدم و بیدار شدم . حالا دیگه خانواده مطلع شده بودند و تماس ها هم شروع شد .
اولین تماس رو مادرم داشت که از صداش فهمیدم خیلی مضطرب تر از من هست، با کلمات داشت توصیه می کرد که چه کار کنم اما تو لرزش صداش حس کردم که خودش ترسیده! ازش خواستم که کپسول اکسیژنی که پدرم سالهاست در منزل دارد برای من بیاورند . فورا با برادر کوچکم راه افتادند به سمت سمنان تا کپسول را به من برسانند .
دومین تماس را دوستم جعفر داشت. اینقدر پرانرژی ، محکم و با خنده و شوخی صحبت کرد که در طول صحبت انرژی مثبت را درون خودم احساس کردم، کلی توصیه کرد برای کارهایی که می شود در دوران قرنطینه کرد. تلفن که تمام شد انرژی مثبت و ایمان به اینکه خوب می شوم تمام وجودم را گرفته بود. کپسول اکسیژن هم همراه چند تا دم نوش تا قبل از ظهر رسید !
برادرم علی تا قبل از ظهر با نزدیک ده نفر از همکارانش که کرونا داشتند و خوب شده بودند تماس گرفته بود و تجربیات آنها را برای من و همسرم می فرستاد که انصافا تجربه های خیلی خوب و به درد بخوری بودند .
حالا عصر روز اول قرنطینه احساس می کردم واقعا شرایط من خیلی بهتر از بیمارستان است . من در خانه تنها نبودم و صدای همسر و فرزندانم را می شنیدم ، تماس های تلفنی خانواده و دوستان را داشتم ، کلی کتاب آنلاین بود که بخوانم ، لپ تابم همراهم بود ، چند تا کتاب تو اتاقم داشتم ، کپسول اکسیژن هم که داشتم و تعداد دم نوش هایی که برایم آماده می شد خیلی زیاد بود . کدام بیمارستان جز کپسول اکسیژن بقیه را دارد؟ پس شرایط من با مادر خانم خدابیامرزم که در بیمارستان بستری بود و فوت کرد خیلی متفاوت و صد برابر بهتر بود . اینها به من می گفت تو می تونی این بحران رو رد کنی!
من اینجا همسری دارم که بهتر و بیشتر از هر پرستاری مراقبم هست ، اگر در بیمارستان مادر خانمم چند بار باید زنگ را می زد و صدا می کرد تا در آن شلوغی بیماران کرونایی ، کسی به دادش برسد، اینجا همسرم دائم مراقب من بود . عصر بود که دیدم اتاق قرنطینه من شبیه یک کافی شاپ درست و حسابی شده! خواهر خانمم ستاره کلی آب هویج و آب سیب فرستاده بود ، افسانه هم آب پرتقال گرفته بود ، چند نوع شربت تهیه کرده بود ، شربت عرق بیدمشک با گلاب، زعفران و عسل ، شربت عرق بهار نارنج با زعفران و عسل ، شربت آب لیمو با تخم شربتی ، خاک شیر ، زعفران و عسل .
کلی هم دم نوش داشتم ، یکی از دمنوش های عالی دم نوش عناب ، گزنه ، بابونه و پودر شیرین بیان بود . افسانه ده تا عناب را برش می زد و در قوری می ریخت ، آب که جوش می آمد یک قاشق غذا خوری بابونه ، یک قاشق غذا خوری گزنه و نصف قاشق پودر شیرین بیان به آن اضافه می کرد و میگذاشت تا دم بکشد . در کنار این ، انواع دم نوش آویشن ، گل گاو زبان ، پرتقال ، لیمو ، زنجبیل و انواع چای زنجبیلی ، هل دار و ... هم بود !
انصافا بیمارستان های خصوصی لاکچری هم به اندازه ی قرنطینه ی خانگی امکانات ندارند ، اینها مطئنم کرد که حتما قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است و راحت تر می توانم این دوران را بگذارنم .
ادامه دارد...
آلودگی هوا به کروناویروس مطلبی است که در فضای مجازی ترند شده و بسیاری به غلط آن را فهمیدهاند.
به گزارش ایرنا اگر کروناویروس فقط از راه دست دادن، روبوسی و عطسه قابل انتقال بود قاعدتا نباید این حجم از انسانها را مبتلا میکرد. متخصصان ژاپنی دریافتند که حجم بسیاری از مبتلایان به کوید۱۹ قربانی راه انتقال دیگری از ویروس شدند.
عطسه و سرفه یکی از راههای انتقال کروناویروس هستند که همزمان با آنها از دهان ما دراپلتها خارج شده و ویروس از کسی به دیگری انتقال پیدا میکند.
پژوهشگران ژاپنی، برای آزمایش این دراپلتها کسی را به اتاقی با دوربینی مخصوص میآورند و با تحریک عصبهای بینی او عطسه میکند. فیلمی که با دوربین مخصوص از او گرفته شده تنها دراپلتها و قطرات آب ریز را نشان میدهد و دراپلتها فورا به زمین میفتند؛ اما با استفاده از پرتوهای لیزری داخل اتاق و دوربینی که حساسیت بالاتری (شناسایی دراپلتها با قطر کمتر از ۰.۱) دارد فیلم را مورد مطالعه قرار میدهند. این دوربین ذراتی را نشان میدهد که بعد از عطسه از دهان شخص خارج شده و در هوا معلق میشوند. این ذرات میکرودراپلتها نام دارند.
میکرودراپلتها نه تنها با سرفه و عطسه؛ بلکه با نفس عمیق کشیدن و صحبت کردن با صدای بلند نیز از دهان خارج میشوند و به طبع عامل انتقال ویروس نیز هستند. راه حلی که پژوهشگران ژاپنی پیشنهاد میدهند تهویه هوا هر یک ساعت یکبار است. به این صورت که هر یک ساعت، یکبار در یا پنجرهها را باز کرده و گردش هوا ایجاد کنیم.
میکرودراپلتها ذرات سبکی هستند که به راحتی با جریان هوا حرکت میکنند. اگر در یک اتاق ۱۲ متری کسی که مبتلا یا ناقل کوید۱۹ است عطسه، سرفه و با صدای بلند صحبت کند یا نفس عمیق بکشد تمام آن فضا را آلوده کرده است. تنها تهویه مناسب اتاق است که میتواند افراد را از این ریز ذرات معلق در هوا حفظ کند.
منبع: NHK