واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

و اینک کم کم ترامپ

 عصرایران؛ رضا غبیشاوی – دونالد ترامپ روز جمعه به عنوان 45 مین رئیس ایالات متحده آمریکا سوگند یاد کرد و کار خود را رسما آغاز کرد.
در این باره می توان به موارد زیر اشاره کرد:

-  ترامپ بعد از تحلیف سخنرانی کرد. این نخستین سخنرانی ترامپ در جایگاه ریاست ایالات متحده آمریکا بود. این سخنرانی نشان دهنده جهت گیری های واقعی عصر ترامپ بود. این سخنرانی نشان داد ترامپ برخلاف برخی گمانه زنی ها ، چقدر از واقعیت های کشورداری و حکمرانی به دور است.

این سخنرانی بیش از آنکه شبیه سخنرانی عالی ترین مقام آمریکا به عنوان کشور دارای بزرگترین و قوی ترین جامعه مدنی جهان باشد بیشتر شبیه سخنرانی های کشورهای غیردموکراتیک، توسعه نیافته و چهره هایی پوپولیست مانند چاوز و .... بود.

-  ترامپ در سخنرانی هایش وعده هایی را به مردم می دهد. وعده هایی از جنس احساس و تخیل تا واقعیت. وعده هایی که با کمترین بررسی می توان به خامی و غیرعملی بودن آنها رسید. وعدهایی که اجرای هر یک از آنها، دیگری را ناکام می گذارد.

ترامپ نمی تواند هم مدعی قدرت سیاسی - نظامی جهانی آمریکا باشد و وعده نابودی داعش را می دهد هم ارتش آمریکا را از منازعات جهانی خارج کند. ترامپ نمی تواند هم اقتصاد آزاد و رقابتی در کشورش را به چالش بکشد هم وضعیت اقتصادی آمریکا را بهبود ببخشد و اشتغال ایجاد کند.

ترامپ نمی تواند هم تصمیمات خلق الساعه و بدون پشتیبانی فکری، علمی و عقلی بگیرد (مثل ساخت دیوار در مرز مکزیک با هزینه مکزیکی ها) و هم خواهان اقتصاد باثبات و قدرتمند باشد.

-  ترامپ مرد تناقض هاست. او همه چیز را باهم می خواهد و این تناقض ها در اهداف در نهایت باعث می شود به هیچ یک نرسد. او خواهان تقویت اقتصاد آمریکاست اما راهکاری که ارائه می دهد راهکاری جهان سومی و متعلق به بسته ترین اقتصادهای جهان است. راهکار او این است آمریکایی ، آمریکایی بخر و آمریکایی استخدام کن. با این اقدام قطعا اقتصاد باز، آزاد و رقابتی آمریکا تضعیف خواهد شد.

ترامپ فراموش کرده که اگر اقتصاد آمریکا امروز در رتبه نخست جهانی قرار گرفته و با رتبه دوم (چین) فاصله زیادی دارد در نتیجه اقتصاد آزاد و رقابتی واقعی است. ترامپ با تصمیمات خود نابودی این اقتصاد را آغازکرده است. ترامپ به شکل بی سابقه ای به دنبال دخالت غیرحاکمیتی حکومت در سیاست گذاری بنگاه های اقتصادی است. این اتفاقات به کسب و کار در آمریکا آسیب جدی واردمی کند.

-  ترامپ فرد اقدامات و رفتارهای بدون پیش بینی است. نمی توان آینده تصمیمات و اقدامات و حرکات و رفتارهای ترامپ را پیش بینی کرد. این بدترین اتفاق برای کسب و کار و فعالیت اقتصادی است. در نتیجه می توان پیش بینی کرد آمریکا در نتیجه ریاست ترامپ، ضعیف تر شود. قدرت سیاسی – نظامی آمریکا ناشی از قدرت اقتصادی این کشور است. این یعنی تضعیف اقتصادی آمریکا منجر به تضعیف سیاسی - نظامی این کشور خواهد شد.

-  ترامپ به عنوان گزینه جمهوری خواه وارد کارگزار انتخابات شد اما واقعیت این است که او یک نیروی حزبی نیست و تنها از حزب جمهوری خواه به عنوان نردبانی برای دست یابی به کاخ سفید استفاده کرده است. ترامپ نه دموکرات است نه جمهوریخواه بلکه ترامپ است. با نگاهی به سابقه ترامپ مشخص می شود او زمانی را در حزب دموکرات نیز فعالیت هایی داشته است و بیش از جمهوریخواهان، به دموکرات ها کمک مالی کرده است.

ترامپ در مراحل مختلف انتخابات ، برخلاف خط مشی حزبی جمهوری خواه عمل کرد و تنها روند اجتهاد شخصی اش را پی گرفت و نتیجه بخش هم بود گرچه صدای اعتراض و مخالفت چهره های اصلی جمهوریخواه را درآورد. اگر ترامپ امروز در کاخ سفید است مرهون سیاست ها و اقدامات و رفتارهای شخصی خودش است نه رهنمودهای جمهوریخواهان.

زین پس نیز همین گونه خواهد بود. ترامپ هر جا مصلحت بداند اجتهاد شخصی اش را در هر زمینه ای به کار خواهد گرفت و اجرا خواهد کرد زیرا از این روند نتیجه گرفته است. اما قطعا از این به بعد با مشکلات و چالش های ریز و درشتی در اداره کشور و روابط خارجی و پرونده های جهانی روبه رو خواهد شد.

پس پیش بینی می شود ترامپ به زودی با کنگره آمریکا و چهره های حامی اش در حزب جمهوریخواه با مشکلات بسیاری روبه رو شود و این چالش بزرگی خواهد بود زیرا او در برابر هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات قرار خواهد گرفت.

-  ترامپ قبل از پیروزی در انتخابات ، اعتراضات خیابانی را برانگیخت. اعتراضات و مخالفت هایی که از سوی اکثریت مطلق طبقه نخبه و فعالان جامعه مدنی مورد تایید بود. این اعتراضات به هنگام اعلام ترامپ به عنوان رئیس جمهور جدید تا زمان تحلیف ادامه داشت. اولین نشست خبری ترامپ هم به صحنه جر و بحث و جنگ لفظی او با خبرنگاران تبدیل شد. اعتراضات خیابانی ضدترامپ همزمان با تحلیف او در خیابان های واشنگتن به خشونت کشیده شد و 95 نفر از معترضان بازداشت شدند. ترامپ کار خود را با اعتراض شدیدی از سوی بخش هایی از جامعه آغاز می کند و این موضوع روند کاری ترامپ را با چالش زیادی همراه می کند.

 قطعا جامعه مدنی آمریکا ترامپ و سیاست هایش را پس خواهد زد و این رویارویی میان دو طرف، منجر به تضعیف آمریکا خواهد شد. پیروز نهایی این تقابل، قطعا جامعه مدنی آمریکاست که چنین تجربه تلخی را با هزینه بالا از سر خواهد گذراند.

-  درباره این که ترامپ چه خواهد کرد گمانه زنی ها و صحبت ها زیاد است اما یک چیز مشخص شده و آن اعضای کابینه ترامپ است. او در بخش امنیت و سیاست خارجی اش به استثناء یک وزیر خارجه بی تجربه در سیاست خارجی، افراد افراطی را به سمت ها گمارده است. کارنامه و چشم انداز افراطی ها در آمریکا نیز مشخص است. قطعا حامیان توسعه، دموکراسی و حقوق انسان ها در جهان تحت فشار سیاست های کابینه افراطی های ترامپ قرار خواهند گرفت.

سازمان دیده بان حقوق بشر روز شنبه اعلام کرد: «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری آمریکا به اجرای سیاست هایی متعهد شده که تهدید کننده حقوق بشر در داخل و خارج آمریکا است.

به گزارش ایرنا، این سازمان از هواداران و مدافعان حقوق بشر، مقام های منتخب و همه مردم ایالات متحده خواست که بر رئیس جمهوری تازه این کشور برای کنار گداشتن این طرح ها و اقدامات دولتی ناقض حقوق بشر، فشار آورند.

این نهاد حقوق بشری افزود: کنگره، دادگاه ها و دستگاه قضایی و مردم امریکا، باید خواستار شفافیت و پاسخگویی مسئولان و مقام های دولت ترامپ در باره سیاست ها و اقداماتشان شوند که تهدیدکننده حقوق بشر به شمار می رود.

به گفته «کنت روث» مدیرعامل سازمان دیده بان حقوق بشر، مراسم آغاز به کار ترامپ، شروع دوره خطرناک و بی ثباتی برای آمریکا به شمار می رود. زیرا حتی اگر ترامپ فقط به 10 درصد طرح ها و پیشنهادهای خود جامه عمل بپوشاند، موجب عقب گرد خطیری در زمینه رعایت حقوق بشر در داخل و خارج این کشور خواهد شد.

مسئولیت مقام های منتخب و همه مردم برای درخواست محترم شمردن حقوقی است که به نظر می رسد ترامپ آن را در معرض خطر قرار داده است. 

ترامپ چه در دوره مبارزه انتخاباتی و چه پس از پیروزی در انتخابات، از سیاست هایی استقبال کرده که به حقوق میلیون ها نفر آسیب خواهد زد، از مهاجرت که وی قول اخراج شمار زیادی را داده تا بانوان که وی متعهد به محدود کردن حقوق آنها از طریق انتصاب های قضایی شده است. 

ترامپ بارها به صورت علنی از شکنجه و کشتار هدفمند و غیرقانونی شهروندان غیرنظامی در خارج استقبال کرده و گفته است که نه تنها از رهایی زندانیان بازداشتگاه گوانتانامو جلوگیری خواهد کرد، بلکه آن را با برخی افراد بد پر خواهد کرد.

«جف سشنز» نامزد پیشنهادی وی برای مقام دادستان کل دارای پیشینه طولانی از خصومت نسبت به اجرای حقوق بشر است.

به نظر می رسد رویکرد ترامپ نسبت به سیاست خارجی، استقبال از همکاری نزدیک با دولت های سرکوبگر بدون توجه به پیشنیه آنان در نقض حقوق بشر است.

«رکس تیلرسون» نامزد ترامپ برای پست وزیر امورخارجه آمریکا در جریان نشست سنا برای بررسی صلاحیت وی از پذیرش موارد نقض حقوق بشر توسط روسیه، عربستان سعودی و فیلیپین به رغم وجود اسناد گسترده نقض توسط منابع متعدد، خودداری کرد.

با این همه مسائل، دلیل بسیار خوبی برای نگرانی وجود دارد که دولت ترامپ قصد به حداقل رساندن دقت در باره اقدامات این کشورها را دارد.
ترامپ و مشاورانش بارها و به صورت علنی به منتقدانش توهین کرده و تهمت زده اند.

گزارش ها نشان می دهد که دولت وی در نظر دارد دسترسی رسانه ها به کاخ سفید را محدود کند. وی گفته است که ترجیح می دهد که قوانین افترا را به گونه ای تغییر دهد که شکایت علیه روزنامه نگاران تسهیل شود.

روث مدیرعامل سازمان دیده بان حقوق بشر گفت: در صورت اجرا شدن پیشنهادهای ترامپ نه تنها حقوق میلیون ها تن در آمریکا و خارج پایمال می شود، بلکه حقوق بشر همه مردم نیز تضعیف خواهد شد.

وی افزود: مقام های منتخب و همگان باید پیشنهادها و سیاست های تضعیف کننده حقوق بشر را رد کرده و خواستار روی کار آمدن دولتی شوند که مدافع حقوق آنان باشد.

Preparing for the Next Epidemic

Preparing for the Next Epidemic


Bill Gates

At a time when world leaders are understandably focused on terrorism and other security threats, another enemy is being largely overlooked—the next epidemic.

We don’t know when the next pathogen will emerge, what it will be, how it will spread, or who will be affected, but we do know that the world is not prepared to deal with it. That was the tough lesson that Ebola (and the Zika outbreak since) taught us. Ebola claimed thousands of lives, caused billions of dollars in economic losses, and showed how vulnerable our society is to epidemics of infectious diseases. As I’ve written about before, the world lacks an effective system to detect, respond to, or prevent the next outbreak.

That’s why I’m excited this week, at the World Economic Forum in Davos, to participate in the launch of a new organization that will help the world get ready for future epidemics. Backed by the governments of Norway, India, Japan, and Germany, along with the Wellcome Trust and our foundation, the Coalition for Epidemic Preparedness Innovations (CEPI) will invest in innovations to accelerate the development of vaccines we’ll need to contain outbreaks.

CEPI’s focus on vaccine development is a critical part of getting prepared for whatever pathogens threaten us next. We know from the world’s defeat of smallpox and its successful fights against polio, measles, and other diseases that vaccines are incredibly effective tools for preventing disease and saving lives. Now, this alliance of governments, philanthropies, vaccine manufacturers, academia, NGOs, and other partners needs to work together to develop new vaccines to make the world safe from future epidemics. 

Traditional approaches to making new vaccines are too slow to respond to a sudden disease outbreak. Currently, the development of a new vaccine, including testing and deployment, is a process that can typically take more than 10 years. Fast-moving epidemics don’t allow us to be that patient. In 1918, an extremely infectious and deadly strain of the flu infected about one-fifth of the world’s population and killed at least 30 million people in less than two years. Ebola and Zika were also both frightening viruses, but the way they are transmitted—through bodily fluids and mosquitoes—helped limit their spread globally. A highly-contagious airborne disease would pose a far greater threat. It would thrive in densely populated urban areas and could easily cross national borders and oceans by air travel.

My great hope for CEPI is that it will help enable the world to produce safe, effective vaccines as quickly as a new threat like this emerges. With $460 million in initial funding, CEPI will work to bring together the most advanced vaccine technologies and resources from the private and public sector that can help lead to new breakthroughs in vaccine development. CEPI’s vaccine development strategy includes two areas of focus: “just in time” vaccines for those currently unknown pathogens that will emerge, and “just in case” vaccines for pathogens that we know are at high risk of causing another outbreak, like Ebola and Middle East respiratory syndrome or MERS.

One promising area of vaccine development research is using advances in genomics to map the DNA and RNA of pathogens and make vaccines. The vaccines can be decoded by human cells to make their own vaccines and antibodies inside the body. If successful, this technology could dramatically reduce the development timeline from years to possibly months or weeks.

What’s exciting about these new technologies is that they wouldn’t just protect us from future epidemics. They also would help us to develop vaccines for existing health threats to hundreds of millions of people around the world, including HIV, malaria, and TB.

At the same time, CEPI will work to minimize regulatory hurdles that further delay the deployment of vaccines. CEPI will fund studies to evaluate these newly-developed vaccines and build vaccine stockpiles before epidemics begin, so countries can move swiftly to full vaccine efficacy trials and emergency deployment during an outbreak.

As pleased as I am to see CEPI’s work get underway, it’s important for everyone to understand that this effort is just the first step toward getting us prepared for the next epidemic. It’s an important step, but CEPI alone won’t be enough to protect us. We have a lot more work to do.

We need a global warning and response system for outbreaks. It begins with strengthening local health systems in poor countries, which have gotten hit the hardest during recent epidemics. The thousands of remote health clinics around the world will be the backbone of our global effort to defeat future epidemics. They must have trained health workers who can provide primary health care, deliver vaccines, and monitor the health of their communities.

We must have a better disease surveillance system, which includes a global database so countries can share information on cases. We also need trained medical personnel ready to mount a rapid response to an outbreak.

Last, we need to continue to invest in health research to develop not just vaccines, but also new drugs and diagnostic tests that will strengthen our ability to respond quickly and effectively to the next epidemic.

Still, we’ll never know exactly when a new disease outbreak will emerge. It could arrive tomorrow, next month, next decade, or next century. But that uncertainty shouldn’t be an excuse for inaction. I hope that today’s announcement marks the first of many steps the world will take to get prepared for the next epidemic. All of our futures depend on it.

This was originally published at gatesnotes.com.

گزارشی از فقر و بدبختی بخش بزرگی از مردم پیش چشم مردم

شغلش خطاطی بوده اما تراخم چشم، کارش را به اینجا کشانده: «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت.» سه پسر دارد و یک دختر.
شبِ فقیرِ تهران / پرسه‌ چندساعته در خیابان ولیعصرشب های تهران چگونه است و افراد بی خانمان چگونه سیاهی سرد را به صبح متصل می کنند.

به گزارش عصرایران، سعید برآبادی خبرنگار روزنامه شرق در شماره امروز این روزنامه گزارش زیر را منتشر کرده است:


 این تکه از گزارش را نه به عنوان مقدمه یا به قول مطبوعاتی‌ها «لید»، بلکه به عنوان یک حاشیه‌نویسی بر این گزارش بخوانید؛ چراکه نه مرتبط با گزارش است و نه در محتوای آن تغییری ایجاد می‌کند. هدف از نوشتن آن هم مختصر به این است که بگوییم خواننده این صفحه قرار است چه بخواند. این گزارشی است از یک راهپیمایی چهارساعته که از ساعت هفت تا ١١ شنبه‌شب در حد فاصل چهارراه ولیعصر تا میدان راه‌آهن اتفاق افتاد.

 برنامه این بود برویم سراغ گدایان و متکدیانی که در اصلی‌ترین خیابان شهر، هر روز و هر ساعت می‌بینیم‌شان؛ اما کمتر توجهی به آنها داریم.

دلیلش هم ساده‌ بود؛ به نظر می‌رسد آنها خیلی هم اهل دروغ و دغل نباشند، به نظر می‌رسد این زمستان، آنها را هم آن‌قدر تحت فشار گذاشته که مجبور هستند برای سیرکردن شکم‌شان، دست جلوی دیگران دراز کنند. این گزارش اما برای سوگواری و دلسوزی نوشته نشده، تنها قرار است از دریچه آن، با واقعیت فقری روبه‌رو شویم که حالا کاملا از زیر پوست شهر بیرون زده و در حال خودنمایی است.
 
پرده اول؛ گشنمه

چهارراه ولیعصر شلوغ‌تر از همیشه. مردم از ترس سرما، زودتر آمده‌اند دوردورشان را بکنند و برگردند توی خانه. یک ضلع از چهارراه در قرق گشت ارشاد است، آن سه ضلع دیگر، دست‌فروش‌ها ردیف به ردیف ایستاده‌اند و دست‌هایشان را به هم می‌مالند و جنس‌شان را داد می‌زنند.

 کنار رنده‌فروش‌ها و آنهایی که خنزرپنزر بدل می‌فروشند، مردی کرچ‌کرده و سرش پایین است. با لُنگ دستش را تا آرنج بسته و از لای موهای سر و صورتش نمی‌شود تشخیص داد چرت می‌زند یا خمار است.

شبِ فقیرِ تهران / پرسه‌ چندساعته در خیابان ولیعصر وقتی چشم در چشم کسی می‌شود، تکانی می‌خورد و دستِ بسته‌اش را سمت او می‌آورد: «یه هزارتومنی بده، گشنمه». همه ما یاد گرفته‌ایم که به این آدم‌ها کمک نکنیم، به ما زنهار زده‌اند: «پول بهش ندی‌ها، میده خرج عملش، نفرین مادرش می‌مونه پشت سرت»، سقلمه زده‌اند بهمان که «نگاش کن، مردک عاطل باطل، معلوم نیست واسه چی زنده است. اینا رو این‌طور نبین‌ها، میلیونی درآمد دارن، اونم از جیب ما».

پیرمرد اما داغان‌تر از این حرف‌هاست. لنگی که به دست ‌بسته در تابش نورِ بی‌رمق چراغ‌های خیابان هنوز خیس از خون است. صدایش از لای سبیل‌های بلند و زردش نمی‌آید. هزاری را که می‌بیند، از جا جست می‌زند که پول را بقاپد؛ اما می‌افتد و نقش زمین می‌شود. اتفاق خاصی نمی‌افتد، فقط ازدحام روبه‌روی بساط خنزرپنزرفروشی یک قدم عقب می‌کشند و باز غرق خرید می‌شوند.

مأمور سر چهارراه می‌پرد و دستش را می‌گیرد و تکیه‌اش می‌دهد به دیوار: «از عصر که من شیفتم همین‌جاست. حواسم بهش بود. حالش خوب نیست». و لنگ را از روی دستش بالا می‌زند. معلوم می‌شود که اشتباه تزریق کرده و روی ساعد دستش جایی وسط رگ‌ها برآماسیده شده: «اینا رو دکترا قبول نمی‌کنن. اورژانس هم که نمی‌شه بردشون چون کسی نیست بیاد دنبالشون».

 پیرمرد دستش را تکان می‌دهد؛ یعنی که چیزی نیست. پول را می‌قاپد و آرام بلند می‌شود، لخ‌لخی می‌کند با گیوه‌هایی که به پا دارد و می‌رود سمت تقاطع طالقانی؛ یا می‌خواهد بربری بخرد یا می‌خواهد اشتباهش را اصلاح کند».
 
پرده دوم؛ خجالت

چشم‌هایش تراخمی است و مدام پلک می‌زند. دستش روی شانه یک پسربچه کوچک است.

پسر‌بچه سبدی در دست دارد و پیرمرد می‌خواند. یک ترانه قدیمی از «سیما بینا» را روانه جنوب خیابان ولیعصر می‌کند و با تمام‌شدن ترانه به مردم می‌گوید که نه معتاد است، نه گدا و وضع زندگی، کارش را به اینجا کشانده: «آقایون و خانم‌ها. یه کمکی به این جوون بکنید، مراقب آبروی ما باشید که آبروی ما، آبروی شماست».
شبِ فقیرِ تهران / پرسه‌ چندساعته در خیابان ولیعصر
با همین لفظ‌قلمی که در زبان دارد، یکی دو جمله هم از علی(ع) می‌گوید و هوهو می‌کشد. برخلاف درویش‌های قدیم؛ اما نه خبری از کشکول هست و نه تبرزین؛ اما کلاه سبزی را به سرگذاشته و با متانت حوالی تقاطع مدرس قدم می‌زند: «روزی‌رسون خداست، شما وسیله باش برادر، شما غیرت کن».

 مردم کمکش می‌کنند، می‌شناسندش. آدم بدی نبوده و نیست، در یکی از همین کوچه‌های منتهی به کارگرجنوبی، خانه‌ای اجاره کرده ١٠، ١٢ سال پیش.

شغلش خطاطی بوده اما تراخم چشم، کارش را به اینجا کشانده: «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت.» سه پسر دارد و یک دختر. زنش هم چند سالی است که به سرای باقی رفته: «آبرو رفتنی نیست، آبرو بخشیدنی است. من از روی خوشم این کار رو نمی‌کنم، من دست پیش کسی دراز نمی‌کنم، همت شما باید بلند باشه، باید برای رفع بلا، دست به جیب بشی. منم همین‌قد که خرج امشب خونه‌ام دربیاد، می‌رم، اهل زیاد‌خوردن نیستم، علی یارت باشه».

 بچه اما سربه‌زیر است و خجالتی. گونه‌هایش از سرما و حیا سرخ شده و کبره بسته. کلاس سوم ابتدایی است؛ اما نه در مدرسه‌ای در همین حوالی. می‌رود سمت خیابان مخصوص که کسی نشناسدش: «چرا یه بار شد، یکی از بچه‌ها با باباش اومده بود منیریه لباس بخره ما رو دید». «خجالت کشیدی؟» «اولش آره، بعدش نه. تو مدرسه بهم گفت که منو دیده، گفتم من خونه‌ام اونجا نیست».

 پیرمرد این مکالمه را می‌شنود اما به رو نمی‌آورد، با این همه وقتی می‌خواهد دوباره صدایش را بلند کند و شعر بخواند، صدا آن صدا نیست، می‌لرزد.
 
پرده سوم؛ آشغالِ مرغ

زنی با لباس‌های پاره، دمِ مغازه مرغ‌فروشی ایستاد. کیسه گونی سفیدرنگی را که روی دوشش بود به زحمت زمین گذاشت و رفت سمت سطل زباله چسبیده به جوی خیابان.

 با دقت محتویاتش را وارسی کرد و بعد سر کرد داخل مغازه که «آقا، پوست مرغ می‌خوام!» مغازه‌دار چاقوی بلندش را از دل گوشت‌ها بیرون کشید و با بالِ لباسش پاک کرد: «ندارم، برو ردِ کارت».

در تابش نورِ چراغ‌های مغازه صورت زن پیدا شد، دختر درشت‌اندامی بود با صورت سرخ‌شده از سرما و سبیل‌های سیاه بالای لبش. سماجت کرد: «چی ازت کم می‌شه؟ یه ذره پوستِ مرغه دیگه». و قصاب از آن طرف دخل آمد این طرف: «برو اینجا وانستا، اون دستای کثیفت رو هم به مغازه نزن، مگه همین الان تو آشغالا نبودی».

خریداری که منتظر بود تا گوشتش خرد شود، آمد وسط کلام‌شان: «آدم نباید حقوقش رو به زنش بگه آقاجان، زنا اگه بدونن چقدر حقوق می‌گیری می‌خوان تا قرون آخرش رو خرج کنن».

گوشتش ٣٠٠هزار تومان شده بود، با خجالت از اینکه ٥٠ تومان کم دارد، نایلون گوشت را برداشت و قول داد که زود کسری پولش را بدهد بچه‌اش بیاورد و رفت. زن هنوز دم در قصابی ایستاده بود و خفتش کرد: «سیصد گوشت خریدی، اون دنبه‌هاش رو بده به من». مرد نشنید یا نخواست بشنود و راهش را کشید به سمت منیریه.

 پرسیدم: «یه ذره پوست مرغ که چیزی نیست، چرا ندادی بهش؟» قصاب به حالت نزاری جوابم را داد: «این کارِ هر شبشه آقا جان. اگه عادتش بشه دیگه خدا رو هم بنده نیست». زن داد زد: «من که هر شب نمیام اینجا، اما اگه بیام هم مگه تو چند بار تو هفته بهم آشغال مرغ می‌دی؟»

 قصاب سطلش را از پشت دخل بیرون کشید. سطل جز شیرابه خون و خرده دل و جگرِ مرغ هیچ نداشت: «ندارم، ندارم، ندارم. باید به همه هم جواب بدم، مگه یکی دو تا از اینا هست. اینا کارشون همینه. میان گردن کج می‌کنن تا جنس مفت ببرن، بعدش شاخ می‌شن».

خواستم بگویم «حالا یه آشغال مرغ این حرفا رو نداره» که دیدم زن رفته است. اعصاب قصاب به هم ریخته بود. داشت با ساطور بلندش، قلم‌های گاو را از حرص تکه‌تکه می‌کرد.
 
پرده چهارم؛کمک

«اگه جلوی مهدیه واستی بی‌خیر و برکت نمی‌زارنت. اینجا آدماش باصفان. یه لقمه خودشون می‌خورن، یه لقمه‌ام می‌ذارن دهن فقیر فقرا. فرقی هم نمی‌کنه کی باشی و از کجا اومده باشی. نذری نفر اول بهت نرسید، نذری نفر چهارم پنجم بهت می‌رسه که».

اسمش عباس بود مرد دیلاق و بلندی که

به زحمت سرش را خم می‌کرد. نسخه‌ای به دست داشت که نشان می‌داد از یک بیماری رنج می‌برد و دواهایش گران است: «کی باورش می‌شه آقا جان؟ من از صبح تا شب اینو دست می‌گیرم و وامیستم همین‌جا، یا یکم بالاتر دمِ شیرینی لادن. کسی باورش نمی‌شه. این قرص رو ببین، نوزده هزار تومنه. نخورم، موجی می‌شم. اما کی باورش می‌شه».

 از بروجن به تهران آمده. برای کارگری و یک مدتی هم در قالیشویی مشغول به کار بوده اما آب و رطوبت کار خودش را کرده و حالش به هم خورده. برده‌اندش بیمارستان و دکتر رماتیسم حاد را تشخیص داده و نسخه استراحت مطلق تجویز کرده. رعایت نکرده، باز از فردا پارو به دست گرفته به لکه‌گیری فرش‌های مردم. بالاخره عید ٩٥، صاحب قالیشویی پیدایش می‌کند، از هوش رفته، افتاده روی فرش‌ها و شیر آب هم باز... . «از درمونگاه که برگشتم، گفت به سلامت. یه ٥٠ تومنی گذاشت کف دستم و گفت بی‌حساب؟ گفتم بعله و گفت به سلامت».

 به بچه‌هایش نگفته. هنوز فکر می‌کنند که تمام روز قالیشویی کار می‌کند و وقتی که کار نباشد، همان‌جا می‌ماند و ریشه می‌زند یا رفو می‌کند. نمی‌گوید خانه و زندگی‌اش کجاست اما احتمالا آن‌قدر دور است که شام‌نخورده نمی‌تواند برگردد. روزی ١٠ هزار و گاهی هم ٢٠ تومنی درمی‌آورد و با حقوقی که زنش از خیاطی می‌گیرد، چرخ زندگی‌شان را می‌چرخانند حتی اگر چوبی لای آن رفته باشد.
 
پرده آخر؛ ساعت چنده؟

بی‌آرتی که می‌رسد به ایستگاه پایانی جمعیت داخل پارک راه‌آهن چندبرابر می‌شود. مردهای سیگاری، مردهای معتاد، آدم‌هایی که یک‌جورهایی مشکوک هستند و با پرسه‌های الکی، توجه مأموران را هم جلب می‌کنند.

 بساط خنزرپنزری‌ها پهن است، چیزهای عجیب و غریب می‌فروشند. فلافلی‌های آن طرف هم شلوغ می‌شوند، قهوه‌چی‌ها، روی سماور بزرگ، قوری‌ها را قطار می‌کنند. خیلی‌ها آمده‌اند چیزی بفروشند، تک‌وتوک هم خریدار هستند: «این کفشای خودم بوده، برام از چابهار آوردن، پا نزدم تا حالا، نوِ نوئه». «رادیو ترانزیستوری، مخصوص کنار رختخواب. همه موجا رو داره». «مس و روحِ فروشی داری خریدارم. نه داداش، نقره‌ کار ما نیست این وقت شب، فقط مس و روح».

مردها می‌روند توی پارک و شروع می‌کنند به چرخ‌زدن. گداها هم گوشه‌وکنار، دستمال‌یزدی پهن می‌کنند و مشغول می‌شوند. همه باید چیزی دربیاورند، یکی، دو اسکناس سبز برای امشب، فردا؟ روز از نو، روزی از نو: «آقا ساعت چنده؟» «نزدیک ده» «پس چرا این‌قدر سوز داره هوا. گفته‌بودن گرم می‌شه. اورکت نمی‌خوای؟ فقط یکم زدگی داره زیر بغلش، بیا به قیمت خوب می‌دم‌ها، ده تومن!» چشم‌هایش به خریدار نیست، بیشتر به راست و چپ حرکت می‌کند، انگاری منتظر کسی است؛ کسی که بیاید و این سیم‌کشی به‌هم‌ریخته در رگ‌هایش را سروسامانی بدهد، کسی که بیاید و این سرما را با جنس خوب، از تنش بیرون کند اما دیر کرده: «آقا الان ساعت چنده؟» «هنوز ده نشده». «نشده؟! آره البته زمستونه، شبا اندازهِ روده آدمیزاد کش می‌آد. ولی خیلی شده‌ها، من از چهار صبح بیرونم، الان شده چند ساعت؟ صدساعت! اونم توی این سرما».

 رفیقش می‌آید سمتش: «مملی، بریم سمت خاوران؟» «نه بابا، چه فایده!» «بریم غذا بخوریم، تنی بشوریم، جای گرم بخوابیم، میگن امشب سرده‌ها».

«من نمیام، کار دارم، می‌خوام برم پیش مرضیه، شمام نرو، جا نیست اونجا، معلوم نیست شاید یه وقت طلبکاری دیدی».

می‌نشینند کنار هم. چند دقیقه بعد، پیت حلبی روشن می‌شود و آدم‌های انگشت‌شماری توی پارک می‌مانند. هر چه کارتن پیدا کرده‌اند را از توی گونی‌های کنار دستشان می‌ریزند توی آتش.

مرد با چشم‌های خمار این‌ور و آن‌ور را دید می‌زند: «پس کجاس، چرا نیومد، ساعت چنده؟».


مرتبط:
-
مردم برای آن انقلاب کردند که حلبی آباد نداشته باشیم

چگونه امام حسن عسکری (ع) در دل زندان نهضت شیعه را استوار نگه داشتند؟

سیزده فراز از دوران زندگانی دشوار امام حسن عسکری؛

امام عسکری علیه السلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از روش های مختلفی استفاده می کرد. آن حضرت چون در عصر حاکمیت مستبدترین سلاطین عباسی زندگی می کرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش می نمود.


چگونه اباالمهدی در دل زندان نهضت شیعه را استوار نگه داشت؟
امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر مکرمه اش بانوی عارفه ایست که به نام های «سلیل»، «حدیثه» و «سوسن» خوانده می شود. (1)

مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال 254 هجری قمری شروع و در سال 260 با شهادت آن حضرت پایان یافت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الثانی سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید. (2)

زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد. از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر - که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود - جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.

حضرت حجة بن الحسن امام زمان علیه السلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عسکری علیه السلام است که بعد از آن حضرت سکاندار کشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.

در مورد امامت امام عسکری علیه السلام روایات متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری می گوید: امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام وصیت کرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عده ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت. (3)

در این نوشتار فرازهایی از ویژگی های برجسته فردی واجتماعی آن حضرت را می خوانیم:
 

1- عبادت


امام عسکری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست می کشید و چیزی را بر نماز مقدم نمی داشت. ابوهاشم جعفری در این مورد می گوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد... (4)

عبادت امام عسکری آن چنان قلب ها را مجذوب خود می نمود که دیگران را به یاد خدا می انداخت و حتی افراد گمراه و منحرف رابه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد می نمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار به بهترین انسان ها تبدیل می شدند.

روزی برخی از عباسیان از صالح بن وصیف (رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عباسی) خواستند که بر امام عسکری علیه السلام سختگیری نماید. او گفت: دو نفر از بدترین و سختگیرترین زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) گماشته ام، اما آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالی قدم گذاشته اند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عسکری علیه السلام سؤال کرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها روزه می گیرد و همه شب به عبادت می ایستد و به غیر ذکر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمی آورد و هنگامی که به ما نظاره می کند، بر بدن ما لرزه افتاده و کنترل خود را از دست می دهیم! وقتی عباسی ها چنین دیدند منقلب شده و برگشتند. (5)
 

2- سخاوت

از آنجا که امامان معصوم علیهم السلام برترین نمونه و اسوه کامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد. و یکی از آن صفات زیبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسکری علیه السلام فقط به نقل یک روایت بسنده می کنیم:

محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. می گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام.

با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!

من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟»

پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می کشیدم با این وضع نزد شما بیایم.

وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو... . (6)
 

3- زهد و ساده زیستی


کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست! (7)»
 

4- جذب عواطف و صید دل های مشتاق

فضائل و کمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود که دوست و دشمن شیفته آن حضرت شده و از صمیم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اینجا اشاره می کنیم:

1- احمد بن عبیدالله بن خاقان قمی نماینده خلیفه عصر و متصدی خراج شهر قم بود. او با اینکه یکی از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بیت علیهم السلام بود، در مورد ویژگی های اخلاقی امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: من در شهر سامراء هیچ کس از علویان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاکدامنی و نجابت و بزرگواری برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) نه دیدم و نه شناختم. او در میان خاندان خویش و قبیله بنی هاشم و سرلشکران و وزیران و سایر مردم و حتی در میان سالخوردگان و اشراف محترم تر و عزیزتر از همه بود، این حقیقت را من با چشم خودم مشاهده کردم.

روزی در کنار پدرم - که یکی از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود - ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت وهمه افراد را به حضور می پذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند که ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بلند گفت: اجازه دهید وارد شود.

من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحظه ندیده بودم که در حضور پدرم جز خلیفه و ولیعهد وی، کس دیگری را با کنیه به او معرفی نمایند. سپس تازه جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنکه تا آن لحظه ندیده بودم که چنین رفتاری را با یک نفر هاشمی و یا یکی از فرماندهان لشکری نشان داده باشد. چون نزدیکش رسید، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سینه اش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تخت خود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت.

پدرم در ضمن صحبت به او «فدایت شوم » می گفت. از برخورد احترام آمیز پدرم با این جوان ناشناس هر لحظه بر حیرتم افزوده می شد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه کرده و او رفت.

احمد بن خاقان در ادامه می افزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه کسی بود که او را در حضور پدرم با کنیه یاد کردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟ !

گفتند: او یکی از علویان است که به او حسن بن علی می گویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هنگام شب وقتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! این جوان که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایت شوم » می گفتی؟ ! و خودت و پدر و مادرت را فدایش می ساختی؟

گفت: «پسرم! او امام رافضیان است، او حسن بن علی است که به ابن الرضا معروف است.»

آنگاه پدرم بعد از اندکی سکوت درادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حکومت از دست خلفاء بنی عباس بیرون رود، هیچ کس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاکدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیت با فضیلتی را دیده بودی.»

با شنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراق آمیز می آمد و بعد از آن دلم می خواست در مورد حسن بن علی پرس و جو کنم و پیرامون شخصیت وی کاوش و بررسی نمایم. از هیچ یک ازبنی هاشم و سران سپاه ونویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نکردم مگر آنکه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سخنان نیک و تقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگی هایی بود که من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را به نیکی یاد کرده و می ستایند.

احمد بن خاقان در ادامه سخنان خویش بعد از نقل ماجرای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از رحلت او، جعفر (برادر امام حسن عسکری علیه السلام) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالی بیست هزار دینار برایت می فرستم.» پدرم به او تندی کرده و گفت: ای احمق! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشیر کشید تا آن ها را از عقیده شان برگرداند و نتوانست این کار را عملی سازد (زیرا مردم از روی اخلاص و صمیمیت به آن ها معتقد بودند.) پس اگر شیعیان، پدر و برادر تو را امام می دانند، نیازی به سلطان و غیر سلطان نداری که منصب آن ها را به تو بدهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، بوسیله ما بدان نخواهی رسید.

پدرم به خاطر این سخن جعفر، او را پست و کم عقل خواند، وی را بیرون کرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد. (8)

2- محمد بن اسماعیل می گوید: علی بن نارمش که دشمن ترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابی طالب علیهم السلام بود، موظف به زندانبانی امام حسن عسکری علیه السلام شد. به او دستور دادند که هر چه می توانی بر او سخت بگیر. حضرت عسکری علیه السلام بیش از یک روز نزد او نبود که احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید که در برابر امام عسکری علیه السلام چهره بر خاک می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت. امام از نزد او خارج شد در حالی که بصیرت او به آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش برای او از همه نیکوتر بود. (9)
 
چگونه اباالمهدی در دل زندان نهضت شیعه را استوار نگه داشت؟ 

5- پرورش نیروی تفکر و تعقل در افراد


اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.

امام به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ !

امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟ خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟ !»

آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید. (10)
 

6- ترویج فرهنگ صرفه جویی

برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می شود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را می خوانیم:

محمد بن حمزه سروری می گوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامه ای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگزاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.»

بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد.

به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم. (11)
 

7- تاکید بر اصل قرآنی تقیه

امام عسکری علیه السلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از روش های مختلفی استفاده می کرد. آن حضرت چون در عصر حاکمیت مستبدترین سلاطین عباسی زندگی می کرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش می نمود.
 
آن حضرت طبق آیه تقیه که در سوره آل عمران بیان شده است: «لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیآء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی ء الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر (12) » ; «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را به دوستی بگیرند و هرکس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت ] خود بر حذر می دارد و بازگشت به سوی خداست.» ، شیعیان را به تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت می کرد.
 
به روایتی در این زمینه توجه کنید:

حلبی (یکی از ارادتمندان امام عسکری علیه السلام) می گوید: در شهر سامراء در روزی که قرار بود امام حسن عسکری علیه السلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عده ای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامه ای از امام علیه السلام دریافتیم که آن حضرت نوشته بود: «الا لایسلمن علی احد و لا یشیر الی بیده و لایومی فانکم لاتؤمنون علی انفسکم (13) ; کسی [در این موقعیت] به من سلام نکند و با دست خود به من اشاره ننماید و [حتی کوچکترین] اشاره ای نکند، برای اینکه شما امنیت جانی ندارید.»
 

8- تبیین جایگاه آل محمد علیهم السلام در جامعه

ابوهاشم می گوید: از امام حسن عسکری علیه السلام تفسیر آیه زیر را پرسیدم: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله » (14) ; «سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، از میان آن ها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکی ها پیشی گرفتند.»

امام علیه السلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلی الله علیه و آله می باشند. آنکه بر خود ظلم روا داشته، کسی است که اقرار به امام ننموده است و مقتصد کسی است که عارف به مقام امام است و گروه سوم و اشخاصی که سبقت درگرفتن فیض و خیرات دارند، امامان معصوم علیهم السلام هستند.

ابو هاشم می گوید: من در فکر فرو رفتم که این چه عظمتی است که نصیب امامان معصوم علیهم السلام شده و مقداری هم اشک ریختم. امام عسکری علیه السلام نگاهی به من انداخته و فرمود: مقام ائمه بالاتر از آن است که تو در مورد عظمت شان آل محمد صلی الله علیه و آله می اندیشی! شکر خدا را به جا آور که تو را از تمسک کنندگان به ریسمان ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله قرار داده است و روز قیامت; زمانی که سایر مردم با رهبرانشان محشور می شوند، تو در ردیف پیروان آل محمد صلی الله علیه و آله بوده وبا آنان محشور خواهی شد. تو بهترین راه راانتخاب نموده ای! (15)
 

9- اهتمام به دو اصل تولی و تبری


سیره عملی امام عسکری علیه السلام در صحنه های اجتماعی، نکات برجسته ای برای پیروان آن حضرت دارد. یکی از مهم ترین فرازهای سیره اجتماعی آن حضرت، توجه به دو اصل تولی و تبری می باشد. در موارد متعدد و مناسبت های به دست آمده، امام یازدهم علیه السلام شیعیان رابه دوستی اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنان ترغیب می نمود. به عنوان مثال روزی علی بن عاصم کوفی که مردی نابینا بود به محضر امام شرفیاب شد. او ضمن گفت و گو با حضرت، ارادت خالصانه خویش را به خاندان نبوت اظهار نموده وگفت: من از یاری عملی شما ناتوانم و به غیر از ولایت و محبت شما و بیزاری از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوت ها سرمایه ای ندارم، با این حال وضعیت من چگونه خواهد بود؟ !

امام عسکری علیه السلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا روایت نمود که: «من ضعف علی نصرتنا اهل البیت و لعن فی خلواته اعداءنا بلغ الله صوته الی جمیع الملائکة... فاذا بلغ صوته الی الملائکة استغفروا له و اثنو علیه; هرکس توانایی یاری نمودن ما اهل بیت را نداشته باشد و در خلوت هایش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صدای او را به همه فرشتگان می رساند... هنگامی که صدای او به فرشتگان برسد، آنان برای وی طلب آمرزش نموده و او را می ستایند.»

امام علیه السلام در ادامه می فرماید: آن فرشتگان می گویند: «اللهم صل علی روح عبدک هذا الذی بذل فی نصرة اولیائه جهده و لو قدر علی اکثر من ذلک لفعل; خدایا بر روح این بنده ات درود فرست که در یاری اولیائش تمام تلاش خود را انجام می دهد و اگر بیش از این توانایی داشت انجام می داد.» در این حال از طرف خدای سبحان ندا می آید که ای ملائکه من! من دعای شما را درحق این بنده ام اجابت کردم و بر روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده خویش گردانیدم. (16) »

احمدبن مطهر می گوید: یکی از شیعیان به امام عسکری علیه السلام نامه نوشته و در مورد ارتباط با واقفیه (17) سؤال کرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آن ها را دوست نداشته باشید، به عیادت مریض های آنان نروید، در تشییع جنازه هایشان شرکت نکنید، بر مرده هایشان نماز نخوانید و در این مورد فرقی نمی کند که کسی امامت یکی از امامان معصوم را انکار کند یا اینکه فردی که دارای مقام امامت از طرف خدانیست را جزء امامان معصوم بداند و یا (مانند مسیحیان) قائل به تثلیث باشد. بدانید که منکر آخرین امامان معصوم علیه السلام همانند انکار کننده امامان قبلی است و هرکس به تعداد امامان بیفزاید مثل کسی است که از امامان معصوم کم می کند. (18)
 

10- پاسخ به پرسش های روز

یکی از مهم ترین موارد در سیره اجتماعی امام عسکری علیه السلام پاسخ گویی به شبهه های فرهنگی و دینی جامعه بود.

ابوهاشم جعفری می گوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام یازدهم پرسید: چرا زن بی نوا درارث یک سهم و مرد دو سهم می برد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست. (19) »

ابوهاشم در ادامه می افزاید: من پیش خود گفتم که قبلا شنیده بودم «ابن ابی العوجا» از امام صادق علیه السلام همین را پرسید و همین جواب را شنید. در این هنگام که از قلب من چنین سخنی خطور نمود، حضرت رو به من نموده و فرمود: «آری، این سؤال ابن ابی العوجاء است و وقتی سؤال همان است، پاسخ ما نیز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند و برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان فضیلت و امتیازشان ثابت است. (20)»
 

11- تشویق عالمان و دانشمندان راستین


حمایت ائمه اطهار علیهم السلام از دانشمندان راستین و متفکران متعهد، در گسترش فرهنگ غنی و مترقی اهل بیت علیهم السلام نقش مهمی داشت.

امام عسکری علیه السلام با قدر دانی از چهره های فرهنگی شیعه، جرقه امید را در دل دانشوران و دانش دوستان پدید می آورد و آنان را برای تلاش هرچه بیشتر در راه گسترش فرهنگ شیعه امیدوارتر می ساخت.

ابوهاشم جعفری از یاران راستین امام عسکری علیه السلام و از نوادگان جعفر طیار علیه السلام می گوید: روزی کتاب «یوم و لیله » از تالیفات یونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام عرضه کردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسید: این کتاب تالیف کیست؟

گفتم: این از آثار یونس بن عبدالرحمن از منتسبین به آل یقطین است. امام علیه السلام فرمود: «اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامة; خداوند در مقابل هر حرف [که در این کتاب نوشته، ] نوری برای او در قیامت عطا فرماید. (21) »

همچنین امام عسکری علیه السلام در نامه ای به علی بن بابویه قمی - از دانشمندان برجسته شیعه در قم - به نحو شایسته ای او را می ستاید. در بخشی از آن نامه آمده است: ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه شیعیان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند متعال تو را بر اموری که مورد رضای اوست موفق بگرداند و برای تو فرزندان صالح و شایسته عطا فرماید. ای مرد دانشمند و مورد اطمینان من، ابالحسن! صبرکن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست که بندگانش را وارث آن می سازد. و سرانجام نیکو برای پرهیزگاران است و سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد. (22)»
 

12- رهبری مبارزات سری

پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت کنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد کرده بود.

به عنوان نمونه: امام حسن عسکری علیه السلام در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عمری از افراد مورد اعتماد امام عسکری علیه السلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام برساند.

او می گوید: به قصد اجرای فرمان حضرت عسکری علیه السلام به راه افتادم. در راه با سقایی روبه رو شدم که استرش راه را سد کرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شکسته و شکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد نامه هایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان کردم. دراین حال مرد سقا شروع کرد به داد و فریاد کردن، به من و سرورم دشنام می داد. بعد از انجام ماموریت، به خانه امام علیه السلام بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو می گوید: «چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟ ! دیگر کاری نکن که نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به ما دشنام می دهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زندگی می کنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می رسد. (23)»
 

13- نجات جامعه از بحران های سرنوشت ساز


در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند; همین موجب شگفتی ونیز شک و تردید وتمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشت ساز و خطرناک قرار گرفت.

این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری علیه السلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد: امت جدت را دریاب که گمراه شده اند!

امام فرمود: از جاثلیق بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی خواهند بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟ امام فرمود: برای آنکه انشاءالله شک و شبهه را برطرف سازم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام علیه السلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:

این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود جز آنکه باران می آید. امام را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است که امام می فرماید. (24)

پی نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج 50، ص 236.
2) منتخب التواریخ، ص 828; بحارالانوار، ج 50، ص 236; اصول کافی، ج 1، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام.
3) اعلام الوری، ص 370.
4) بحارالانوار، ج 50، ص 304.
5) وفیات الائمه، من علماءالبحرین و القطیف، ص 410.
6) اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح 3.
7) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 243. مستدرک سفینة البحار، ج 9، ص 220.
8) اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمدالحسن بن علی علیه السلام، حدیث 1; الارشاد، ج 2، ص 321.
9) همان، ح 8; الارشاد، ج 2، ص 330.
10) المناقب، ج 4، ص 424و 425; بحارالانوار، ج 50، ص 311 و ج 10، ص 392.
11) کشف الغمه، ج 2، ص 424.
12) آل عمران/ 28.
13) بحارالانوار، ج 50، ص 269.
14) فاطر/ 32.
15) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج 2، ص 687; بحارالانوار، ج 50، ص 259.
16) بحارالانوار، ج 50، ص 316 و 317.
17) واقفیه کسانی هستند که تا امام هفتم را قبول دارند و به امامان بعدی ایمان ندارند.
18) الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 685.
19) دیه قتل خطائی بر عهده عاقله از خویشاوندان قاتل است. عاقله، برادران، عموها، پسربرادر و پسر عمو و پدر و فرزند قاتل است.
20) پیشوای یازدهم، ص 24 و 25.
21) رجال نجاشی، ص 447.
22) انوار البهیه، ص 220; بهجة الآمال، ج 5، ص 419.
23) المناقب، ج 4، ص 427 و 428; مستدرک الوسائل، ج 12، ص 214.
24) پیشوای یازدهم، ص 22، به نقل از احقاق الحق، ج 12، ص 464.
 

نوام چامسکی: انتخاب ترامپ برای بشریت تهدیدی بی‌سابقه است

شما با مشکلاتی مواجه خواهید شد که در ۲۰۰ هزار سال تاریخ بشریت هرگز سابقه نداشته است.
نوام چامسکی، تحلیلگر برجسته آمریکایی انتخاب ترامپ را تهدیدی برای بقای نوع بشر تلقی کرده است. او خطاب به جوانان گفت‌، با مشکلاتی مواجه خواهند شد که در ۲۰۰ هزار سال تاریخ بشریت سابقه نداشته است.

به گزارش ایسنا، نوام چامسکی، زبا‌ن‌شناس و فیلسوف بلندآوازه آمریکایی در سخنانی در آستانه فرا رسیدن بیستمین سال تأسیس کانال خبری "اکنون دموکراسی" انتخاب دونالد ترامپ برای ریاست جمهوری آمریکا را خطری جدی برای بقای نوع بشر دانست.

او در این سخنان که در کلیسای تاریخی "ریورساید" در منهتن برگزار شد خطاب به جوانان حاضر در جمع گفت: «شما با مشکلاتی مواجه خواهید شد که در ۲۰۰ هزار سال تاریخ بشریت هرگز سابقه نداشته است.»

نوام چامسکی، استاد بازنشسته مؤسسه تکنولوژی ماساچوست و نویسنده بیش از صد کتاب گفت، همه به‌ویژه جوانان برای نجات بشر از "سرنوشتی تیره و تار" با مشکلاتی دشوار دست و پنجه نرم خواهند کرد.

به گزارش دویچه‌وله، او گفت، در هشتم نوامبر ۲۰۱۶ زمانی که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا روشن شد با همسرش در بارسلونا در اروپا بوده است. او واکنش اروپا به نتیجه انتخابات را "ناباوری، شوک و وحشت" خواند


مرتبط:
-
درباره ترامپ، درباره دنیا