واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

علل اُفول دموکراسی/ دکتر سریع القلم

شرایط سختِ زیست محیطی، اقتصادی و زندگی، اولویت‌های جوامع را جابجا کرده­‌اند.
عصرایران؛ دکتر محمود سریع القلم ( استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر توسعه)
- از ۱۹۱۳ تا ۲۰۲۱ و در کمتر از یک قرن، ۶ میلیارد نفر به جمعیت کرۀ زمین اضافه شده است به طوری که از ۱.۶ میلیارد نفر به ۷.۷ میلیارد نفر رسید. از ۱۹۸۰ تا کنون و طی چهل سال، نصفِ ذخائر نفت جهان استفاده شده است.
 
حدود ۱.۱ میلیارد وسیلۀ نقلیه در جهان وجود دارد که پیش‌­بینی می‌شود تا ۲۰۴۰ به دو میلیارد وسیله برسد. مصرف آب نسبت به نیم قرن گذشته ۶ برابر افزایش یافته به گونه‌ای که برای تولید یک شلوار جین، ۱۱۰۰۰ لیتر آب مصرف می‌شود. طی یک دهۀ گذشته، ۲۶۱ میلیون نفر در چین، ویتنام، هند، اندونزی، بنگلادش، ژاپن، آمریکا، مصر، برزیل و هلند به علت بالا آمدن سطح آب دریا، مجبور به ترک خانه‌­های خود در مناطق ساحلی شده‌­اند.
علل اُفول دموکراسی
توریسم در شرایط عادی، ۲۳۵ میلیون نفر اشتغال ایجاد می‌کند که حدودِ ۹ درصد تولیدِ ناخالص جهانی است. ۴۵ درصد آلودگی هوا در کرۀ زمین ناشی از مصرف زغال سنگ است. چین و هند، ۶۰ درصد زغالِ سنگ سالانۀ جهان را مصرف می‌کنند. حدود ۵۵ درصد انرژی (زغال سنگ، نفت و گاز) سالانه را چین، آمریکا، هند و اتحادیۀ اروپا مصرف می‌کنند. ۴۵۰ نیروگاه هسته‌ای در جهان وجود دارد که تا یک دهه دیگر، این عدد دو برابر خواهد شد. فقط ۱۶ کشور در حال ساخت ۶۰ نیروگاه هستند. اقیانوس‌ها روزانه ۲۲ میلیون تن گاز کربُنیک جذب می‌کنند. در نیم قرن گذشته، تعداد سونامی، زلزله و طوفان در جهان دو برابر شده است.

این شرایط سختِ زیست محیطی، اقتصادی و زندگی، اولویت‌های جوامع را جابجا کرده­‌اند. به خاطرِ رقابتِ شدید ناشی از جهانی شدن و عقب ماندن بسیاری کشور‌ها از این کاروان به خاطر فقدانِ مزیتِ نسبی، پیش بینی می‌شود تعدادِ قابل توجهی از کشور‌ها در حد بقا سقوط کنند. حتی کشوری مانند مصر نیمی از مواد غذایی مورد نیاز ۹۰ میلیون نفر جمعیت را با اعاناتی که از آمریکا و کشور‌های عربی می‌گیرد، وارد می‌کند و فقر اقتصادی آن طی دو دهۀ اخیر به افولِ قابل توجه سیاسی این کشور در خاورمیانه منجر شده است. افزایشِ جمعیت و کانالیزه شدن امکانات اقتصادی باعث شده که اکثریت شهروندان در کشور‌های مختلف بیشتر به «ثباتِ اقتصادی» فکر کنند تا «توسعۀ سیاسی.»

طی حدودِ یک قرن (۱۹۹۰-۱۸۸۰)، تقابل سرمایه داری با کمونیسم، زمینه­‌های «مبارزۀ سیاسی» را به مهم‌ترین جریان اجتماعی در جهان تبدیل کرد به طوری که استعمار زدایی میانۀ قرن بیستم با این نوع مبارزۀ چپ علیه راست آمیخته شد و انقلاب­های جهان سومی با اتکا به کانونِ تئوریک «مبارزه» ظهور نمودند. اما امروز، موضوع اساسی در آفریقا، آمریکای مرکزی و آسیا معیشت است. طی چهاردهۀ گذشته، یک میلیون نفر از مکزیک به آمریکا مهاجرت کرده ­اند. این گروه از مهاجران نه انگیزۀ سیاسی دارند و نه مبارزاتی بلکه در پی کار و تامین مالی خانواده‌­های خود بوده­‌اند. ۹ میلیون نفر هندی در شش کشور حوزۀ خلیج فارس کار می‌کنند و مبلغی بالغ بر ۳۵ میلیارد دلار برای خانواده‌های خود ارسال می‌کنند. دولت‌­های عربی هم از ناحیۀ این تعداد خارجی قابل توجه، احساس ناامنی نیز نمی­‌کنند.

یک بررسی مقایسه‌ای از عموم کشور‌های در حال رشد و توسعه یافته حاکی از این واقعیت است که عصر «مبارزه سیاسی» به معنایِ دهۀ ۱۹۶۰ آن پایان یافته است. ملت­ها عموماً به دو علت به خیابان­ها می‌آیند: فقدانِ ثباتِ اقتصادی و محدودیت‌های مربوط به آزادی‌های اجتماعی. مادامی که حکومتی بتواند این دو موضوع را مدیریت کند، ظاهراً مورد مؤاخذه نقصان‌های دیگر از جمله دموکراسی، انتخابات آزاد، رقابتِ حزبی و رسانه‌­های آزاد قرار نمی­گیرد. تمایل اساسی مردم در اکثر کشورها، به ثبات سیاسی است تا به توسعۀ سیاسی. دموکراسی در چین، ویتنام و سنگاپور خیلی مشتری ندارد و عامۀ مردم در این سه کشور که ثروت و ثبات اقتصادی قابل توجهی را به دست آورده­‌اند راضی و بعضاً مانند سنگاپور بسیار راضی هستند. در ۱۵ سال گذشته، دموکراسی در جهان به شدت افول کرده است. در میان ۱۹۳ کشور جهان، فقط ۲۲ کشور دموکراتیک محسوب می‌شوند به این معنا که در آن ها: رقابت حزبی، رسانه‌های آزاد، انتخابات آزاد، گردش قدرت، آزادی‌های مدنی و سیاسی و قوه قضاییۀ مستقل وجود دارد. در ۱۳۴ کشور، تئاتر دموکراسی وجود دارد و ۷۵ درصد مردم جهان در سیستم­‌های اقتدارگرا زندگی می‌کنند.

به جز کشور‌های اسکاندیناوی، تقریبا در همه کشور‌ها در قدرت بودن فرصت­‌های فراوانی برای ثروت، شهرت و دسترسی به امکانات فراهم می‌­آورد. هم اکنون حتی در کشور‌های دموکراتیک، افراد مدتی با حقوق متوسط در دولت مشغول به کار می‌شوند، شبکه سازی می‌کنند، با زیر و بم مسائل آشنا می­شوند و سپس با حقوق ۶-۵ برابر به بخش خصوصی رفته و از شبکه­‌های ارتباطی خود بهره­‌برداری حداکثری می‌کنند. عمدۀ نسل جدید سیاست ­مداران در جهان در پی دیده شدن، ثروت­ یابی، شبکه قدرت، شهرت و تضمین آیندۀ مالی خود در دنیایی آشوب­زده هستند. پایبندی به پِرنسیپ‌های فردی، اخلاقی و سیاسیِ سابق به شدت کاهش یافته است. بسیاری از افراد جوان و میان سال سریع می‌آموزند خود را با هر نوع جهان بینی وفق دهند.
 
در عین حال، تنوعِ لذت بردن از زندگی آنقدر گسترش یافته و آنچنان در شبکه‌­های اجتماعی به نمایش گذاشته می­شوند که به طور طبیعی افراد را با هر روش و فرآیندی به سوی قدرت و ثروت‌­یابی سوق می‌دهند. به عبارتی نه در میان عامۀ مردم در اکثرِ کشور‌ها تمایلی به اصولِ دموکراتیک وجود دارد و نه در لایه­‌های قدرت. نیم قرن پیش، تحصیلات عالی، ضمانتی برای شغل و درآمد بود، اما امروز با توجه به جمعیت فراوان و فرصت­‌های محدود، چنین تضمینی وجود ندارد. لذت بردن از زندگی جای مبارزه و دموکراسی را گرفته است. حتی ناسیونالیسم و تعهد به منافع ملی در جهانِ آغشته به مشکلات زیست محیطی و محدودیت‌های اقتصادی کمرنگ شده اند.

یکی از شانس­‌های مهم سیستم‌­های اقتدارگرا در جهان فعلی، رشد قابل توجه خواست­ه‌های فردی و غرق شدن افراد در اولویت­‌های خود است به طوری‌که تجمعاتِ گسترده و پایدار به شدت کاهش پیدا کرده است. آنقدر افراد به فکر خود هستند که «خواست­‌های جمعی»، «عضویت در تشکل­ها» و «مصالح ملی» به حاشیه رفته‌­اند. محافظه کاری به خصوص در نسل‌های جوان­تر جای رادیکالیسم و مبارزۀ سابق را گرفته است.
جوان ِ امروزی می‌خواهد خوب زندگی کند در حالی که جوان ۵۰ سال پیش به فکر مبارزۀ سیاسی بود. تا زمانی که فرد درآمد مناسبی داشته باشد، به فرصت­ها دسترسی پیدا کند و شهرت پیدا کند، بقیۀ مسائل حاشیه به حساب می‌آیند. در دهه‌های آتی، حفظ انسجام اجتماعی، هویت ملی و ارزش­های جمعی، از چالش­های جدی حکومت­ها خواهد بود.

از یک منظر، تکنولوژی‌های جدید و تلفن همراه ضمن افزایش آگاهی، به گسترشِ فرد گرایی نیز کمک کرده است. به موازات این خود محوری جدید، تکنولوژی نیز به کمک حکومت­‌ها آمده است. زمانی بود به کشور‌های علاقمند به توسعه گفته می­ شد حکومت­‌های توسعه­‌گرا (Developmentalist State) یا حکومت­‌های رفاه (Welfare State)، اما امروز اصطلاح حکومت­‌های مُبصری (Surveillance State) ظهور پیدا کرده ­است.
هم اکنون از طریقِ تلفن همراه، به تمامِ تمایلات فکری، ارتباطات و برنامه­‌های افراد (Predictive Tools) می‌توان پی‌­برد. با طراحی Algorithms، می‌توان به بسیاری از دوتایی­‌ها (Binaries) و انتخاب­‌های افراد دسترسی پیدا کرد. هرچند Algorithms در علوم انسانی با چالش مواجه است و به بخش­‌های خاکستری ذهن نمی­‌تواند دسترسی پیدا کند، ولی با توجه به اینکه تکنولوژی، انسان جدید را Program کرده است بسیاری از تحرکات او را می‌توان تشخیص داد. تکنولوژی و Algorithms حتی در پرورش انسان­‌های دوگانه که از شخصیت با ثبات برخوردار نیستند نیز بسیار کمک کرده است (Borderline Personality Disorders).
بعضی حکومت‌های مُبصر از فرصت به دست آمده به خاطر کرونا استفاده کرده و شهروندان خود را مجبور کرده اند که App‌های کرونا را نصب کنند تا تشخیص چهره (Facial Recognition) و تب سنجی (Thermal Scanning) میسر شود، ولی غیر مستقیم به همه تحرکات فرد نیز دسترسی پیدا می‌کنند. یک موضوع بسیار پیچیده جدی مورد بحث در محافل آکادمیک و پارلمان­‌های غربی، رابطه نوین میان تکنولوژی و آزادی است.
به عنوان یک واقعیت، افراد با Algorithms، برنامه ریزی می‌شوند و انتخاب‌های آن­ها محدود شده و توان تجزیه و تحلیل را از آن‌ها می‌گیرند. پارلمان اروپا مباحث بسیار جدی فکری، فلسفی و حقوقی در این رابطه را دنبال می‌کند.

انسانِ امروز چه در جاکارتا، چه در آتن، چه در قاهره و چه در ریودوژانیرو، می‌خواهد خوب زندگی کند و از آن نهایت لذت را ببرد. علاوه بر این، انسان امروز تعهدی پایدار به وقف خود برای جریان‌های اجتماعی، اهداف کلان و در اوج آن‌ها به ناسیونالیسم و دموکراسی، چندان نشان نمی‌دهد، زیرا که در ذهن و قلب خود به این نتیجه رسیده که صاحبانِ سمت نیز در پی همین افق هستند و با واژه‌­های جذاب و ادا‌های دلنشین، شخصیتِ واقعی خود را استتار می‌کنند. به عنوانِ یک پرسشِ چالشی، آیا می‌شود هم پرنسیپ داشت و هم وزیر شد؟ آیا می‌شود هم پرنسیب داشت و هم به ثروت قابل توجه رسید؟ شاید عصر پرنسیپ فعلاً به سر آمده و تکنولوژی، صنعتِ حیله گری و تزویر را پر رونق کرده است.

هرچند دموکراسی متاعی پر ارزش است، ولی انسانِ امروز در کشور‌های درحال توسعه، اولویت‌­های دیگری دارد. دموکراسی به صورت فزاینده‌ای در جهان پر از چالش­‌های اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در مسیری حرکت می‌کند که بیشتر شبیه به یک کالای لوکس است. چالشِ کانونی حکمرانان در دهۀ آینده، ایجاد تناسبی معقول میان سه عنصر است: فرصت‌های رشد اقتصادی، بهره برداری منطقی از تکنولوژی و محافظت از هویت ملی. در عین حال، مطالعۀ مقایسه‌ای تاریخ دموکراسی در غرب، ژاپن، کرۀ جنوبی و شیلی به وضوح معرف این fact است که بدون طبقۀ متوسط قابلِ توجه، رسانه‌های آزاد، رشد اقتصادی حداقل سه درصد و گسترش تشکل‌ها، ایجاد سنت­‌های دموکراتیک، دوامی نخواهند داشت. باز شدنِ فضای عمومی یک جامعه را نباید با دموکراسی اشتباه کرد.
 
یک سیستمِ دموکراتیک با قاعده و تعددِ نهاد‌ها مدیریت می‌شود: افراد دیده نمی‌شوند و مبنای تصمیم گیری، اجماع سازی و قرارداد اجتماعی است. تحققِ این اهداف سهمگین فکری، بسیار زمان بر و محتاج نهایت انسجام در میان نخبگان سیاسی و فکری یک جامعه است

ضرورت بررسی کارشناسانه آسیبهای اجتماعی به ویژه خانوادگی

ریشه تنفر والدین بابک خرمدین کجاست؟

یکی از مهم‌ترین موضوعات پرونده خرمدین سن والدین است. اینکه چرا افرادی در سن سالخوردگی دست به ارتکاب جنایت زده‌اند، جای بحث دارد.

 
به گزارش رجانیوز، جامعه در حیرت قتل‌های سریالی اکبرخرمدین و همسرش که در جریان آن سه‌عضو خانواده‌شان را به قتل رسانده و اجسادشان را مثله‌کرده‌اند به سر می‌برد. اتفاق‌های هولناک که انتشار خبر آن افکار عمومی را به شدت تحت‌تأثیر قرار داده و چرایی وقوع آن مورد پرسش قرار گرفته‌است. نگرانی از تکرار این حادثه و بازگشت دو متهم به جامعه هم بخش دیگری از پرسش مطرح شده در جامعه است.
 
این روزها شیوع کرونا و معضلات اقتصادی روان جامعه را به شدت پریشان کرده و نگرانی‌های بسیاری را درباره پیامدهای این دو معضل بزرگ به همراه داشته‌است. در چنین شرایطی ناگوار، انتشار خبر هولناک پرونده خرمدین سبب شده افکار عمومی بیش از هر زمان دیگری متأثر از این حادثه شوم به پریشانی مضاعفی مبتلا شود. مطرح شدن ماجرا در شبکه‌های اجتماعی به عنوان فراگیرترین رسانه و قضاوت هیجانی درباره اعضای این خانواده از سوی کاربران و قرار گرفتن در معرض اینگونه قضاوت‌ها این نگرانی‌را هم در جامعه شدت بخشیده که ممکن است به تقویت استعدادهای پنهان در برخی خانواده‌ها و تکرار این حوادث منجر شود.
 
تجربه مطرح شدن پرونده‌های جنایی نشان داده است که ساختارهای اجتماعی در مواجهه با چنین پرونده‌هایی که «شمار آن هم زیاد است» معیوب و معلول است و شکاف بسیاری بین واقعیت و مسائل مطرح شده وجود دارد که ناشی از هیجان و طرح مسائلی غیرکارشناسی است که سبب می‌شود آسیب‌شناسی این دسته از پرونده‌ها همچنان مغفول بماند. آخرین نمونه این پرونده‌ها حادثه قتل رومینا اشرفی، دختر 14‌ساله تالشی است که یکسال قبل به دست پدرش به قتل رسید و به نگرانی‌های بسیاری دامن زد و پرونده بدون بررسی و چرایی وقوع حادثه از سوی تیم‌های کارشناسی به بایگانی سپرده شد.
در چنین پرونده‌ای باید مشخص می‌شد که چرا تنفر و پرخاشگری درون خانواده باید به عنوان یک الگو تبدیل‌ به یک انتخاب خشونت‌بار برای پدر خانواده شود که در برخی پرونده‌ها ماجرا عکس این هم اتفاق می‌افتد. در پرونده خرمدین هم ریشه‌ها و عواملی که والدین بابک را به این مرز از تنفر رسانده بحث مهمی است که باید به آن توجه شود.
 
ناکارآمدی الگوهای تربیتی
یکی از موضوعات مهم در این بین ناکارآمدی الگوهای تربیتی فرزند‌پروری در جامعه است که به اعتقاد کوروش محمدی، رئیس انجمن آسیب‌شناسی ایران در چنین شرایطی فضا به‌قدری برای والدین و اعضای خانواده مشکل‌ساز می‌شود که والدین و فرزندان به مرز تنفر می‌رسند. یکی از مشکلاتی که باعث می‌شود این تنفر بین والدین و فرزندان اتفاق بیفتد حل نشدن تعارضات درونی والدین در زندگی گذشته خود و دوران سخت کودکی و نوجوانی آنها است که حس منفی نسبت به فرزند پیدا می‌کنند. وی بر این باور است که مجموع ناکامی‌هایی که والدین در ارتباط با تربیت فرزندان تجربه می‌کنند، در برخی شرایط براثر تداوم آزارهایی که والدین تجربه کرده و حس‌های منفی که دریافت کرده‌اند به بن‌بست می‌رسد، در این شرایط والدین برای تربیت فرزند و دریافت پاسخ مناسب از روش‌های تربیتی به ناکامی می‌رسند و این ناکامی‌ها به‌نوعی بر فاصله عاطفی و اجتماعی بین والدین و فرزندان اثر می‌گذارد و رفته‌رفته سازگاری بین والد و فرزند از بین می‌رود و گاهی اوقات به‌جایی می‌رسد که میزان تاب‌آوری آنها به‌شدت افت پیدا می‌کند و پاسخگوی نیازهایی که در ارتباط بین والد و فرزند وجود دارد نیست، بنابراین انگیزه‌ای برای والدین باقی نمی‌ماند که برای ایجاد سازگاری با یکدیگر تلاش کنند.
 
احساس رضایت به جنایت
یکی از مهم‌ترین موضوعات پرونده خرمدین سن والدین است. اینکه چرا افرادی در سن سالخوردگی دست به ارتکاب جنایت زده‌اند، جای بحث دارد. رئیس انجمن آسیب‌شناسی ایران به ایسنا گفته است: باید ببینیم سالمندی که در دوره پایانی عمر خود است به چه شرایطی می‌رسد که به کمک همسرش قانع می‌شوند فرزندانشان را به قتل برسانند و بعد از آن در مراجع انتظامی بابت این قتل احساس رضایت ‌کنند. محمدی معتقد است: این والدین در ارتباط با قضاوت اجتماعی باید به‌عنوان نمایندگان بخشی از نهاد خانواده که به مرز تنفر رسیده‌اند بررسی شوند. رئیس انجمن آسیب‌شناسی ایران یادآور می‌شود برای اینکه والدینی دست به قتل بزنند نیاز است شرایط دیگری هم وجود داشته باشد، به این معنی که در این ماجرا والدین تنها نیستند، بلکه مجموعه‌ای از رویکردها و ساختارهای معیوب اجتماعی و نگاه‌های پرخاشگرانه و رویکردها و نگرش‌های خشونت‌آمیز که بعضاً بذر آن در جامعه پراکنده‌ شده و در روابط کم‌وبیش ناموفق بین والدین و فرزندان به اشکال مختلف خود را نشان می‌دهد برای انگیزه قتل به والدین کمک می‌کند.
 
برخورد هیجانی
محمدی با یادآوری اینکه در جامعه ما همیشه مسائل این‌چنینی را با هیجانات بررسی می‌کنیم، تصریح کرد: این روزها در فضای مجازی شاهد هستیم بسیاری از قضاوت‌های اخلاقی و پیش‌داوری در رابطه با این پدر و مادر و حتی بابک خرمدین صورت می‌گیرد. این موضوع نشان می‌دهد هنوز با رویکرد هیجانی با این مسائل برخورد می‌کنیم، همان‌طور که در قتل رومینا اشرفی هم به‌قدری هیجانی رفتار کردیم که هیچ‌کسی متوجه نشد ریشه حقوقی، اجتماعی و تربیتی قتل رومینا اشرفی در کجا بود تا شاهد قتل‌های دیگر در این زمینه نباشیم.
 
انگیزه نهادینه شده
این آسیب‌شناس اجتماعی معتقد است: والدین بابک خرمدین انگیزه نهادینه‌شده و ریشه‌دار دارند که می‌توانیم ریشه آن را دوران پرورش و تربیت فرزندان آنها در فضای خانواده بررسی کنیم که در درازمدت کنش‌ها و واکنش‌هایی که اتفاق افتاده به‌جایی رسیده که تنفر هم پاسخگوی خشم درونی و حس منفی والدین نسبت به فرزند نشده و انگیزه برای قتل ایجاد کرده‌است، بنابراین این حادثه تلخ باید از نگاه روان‌شناسی و اجتماعی به‌دقت بررسی شود؛ چراکه وقوع این حادثه بار دیگر به ما نشان داد جامعه ما چقدر می‌تواند مستعد این حوادث تلخ باشد، جامعه ما چه نقاط ضعفی دارد و نسبت به چه مواردی غفلت کرده است. برای این موارد باید بررسی‌های لازم را داشته باشیم، در عین‌حال که این موضوع می‌تواند هشداری برای نهادهای اجتماعی ما باشد و نشان می‌دهد ساختارهای نهاد خانواده به‌نوعی به بزهکاری، خشونت و تنفرهای شدید به‌عنوان انتخاب برای گریز از شرایط موجود نگاه می‌کند و باید از این منظر مورد بررسی قرار گیرد.
 
شکاف واقعیت و هیجان
این فعال اجتماعی با ابراز تأسف از اینکه ساختارهای معیوب اجتماعی، دائماً شکاف بین واقعیت و مسائل غیر‌کارشناسی و هیجانی جامعه را بیشتر می‌کند، اظهار کرد: قضاوت‌های هیجانی مسیری در جامعه ایجاد می‌کند که به‌مرور تبدیل به الگوهای اخلاقی می‌شود، درحالی‌که شاهد مرگ ارزش‌های اخلاقی در جامعه خواهیم بود و می‌تواند حتی باورهای غلط در برخی والدین و فرزندان را تقویت کند. این پژوهشگر بابیان اینکه آسیبی که بدتر از قتل‌های خانوادگی است، بی‌توجهی و بی‌برنامگی در آسیب‌شناسی این پرونده‌هاست، ادامه می‌دهد: سازمان‌های متولی مثل بهزیستی، آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌ها باید که گروه‌های کارشناسی ویژه با قصد تعیین ریشه‌های چنین اتفاقاتی تشکیل دهند تا به مجموعه‌ای از اطلاعات در رابطه با اقشار مختلف جامعه برسیم، آسیب‌های جامعه و خانواده را ببینیم و آسیب‌شناسی کنیم، پیش از آنکه منجر به تنفر و خشونت شود یا به قتل ختم شود؛ چراکه اگر این رفتارها در جامعه ما با همین رویکرد ادامه پیدا کند هیچ نتیجه‌ای نخواهیم دید.
 
منبع: جوان

با خبرهای فجیع در رسانه ها چه کنیم؟ / راه حل: رژیم خبری

همانطور که گرسنگی و سیری و حجم و کیفیت غذای مورد نیاز خود را انتخاب می کنیم؛ برای خبرهای منفی هم بهتر است این کار را انجام بدهیم.

عصرایران؛ رضا غبیشاوی (روزنامه نگار) - با انتشار خبر قتل فجیع و غیرقابل باور یک کارگردان به دست پدر و مادرش در رسانه ها و به دنبال آن سیل مطالب و عکس و فیلم درباره این سوژه، دوباره 2 موضوع مطرح شده است.

موضوع اول اینکه رسانه ها خبرهای حوادث / خبر فجیع را تا چه میزان باید پوشش بدهند؟
و موضوع دوم: آیا رسانه ها هنگام پوشش این نوع خبرها، آیا مسوولیتی درباره آرامش روانی – فکری مخاطب برعهده دارند؟

در واکنش به این نوع خبرها آیا باید به توصیه "رولف دوبلی" نویسنده سوئیسی کتاب "دیگر خبر نخوانید" عمل کرد؟ آیا واقعا باید خبر خواندن و پیگیری رسانه ها را کنار گذاشت تا از تاثیرات منفی خبرهای بد و منفی غیرمهم رهایی یافت؟
پاسخ را می توان اینگونه در دو گروه رسانه و مخاطب ارائه کرد.

با خبرهای فجیع در رسانه ها چه کنیم؟ / راه حل: رژیم خبری

1- رسانه در برابر آرامش فکری و روحی روانی مخاطب، مسوولیت دارد. رسانه نمی تواند و نباید از عطش غیرارادی و نااگاهانه مخاطب برای دریافت خبرهای منفی، سوء استفاده کند و حجم انبوهی از خبرهای منفی / بد / فجیع را روانه او کند. اکثریت قاطع مخاطبان قدرت تمیز و انتخاب خبرها را ندارند و در نتیجه آنها به صورت غیرارادی در دام این دسته از خبرها می افتند.
رسانه در انتشار خبرهای منفی / فجیع هم باید تناسب را حفظ کند.

2- یکی از ارزش های خبری، خبر منفی است. به این معنی که مخاطبان خبرهای منفی را بیشتر از خبرهای مثبت پیگیری می کنند و این دسته از خبرها، مورد اقبال و توجه بیشتری از مخاطبان هستند.

در نتیجه، رسانه و به صورت خودکار، در صورت تمرکز برخبرهای منفی، مخاطبان بیشتری کسب می کند. از سوی دیگر هم، اکثر مخاطبان نمی توانند جلوی خود را بگیرند و به مصرف گسترده و بی ضابطه خبرهای منفی روی می آورند. فرد تشنه ای را در نظر بگیرید که می خواهد سیراب شود اما قادر به تشخیص حجم آب مورد نیاز خود نیست.

3- رسانه برای حفاظت از آرامش روحی روانی مخاطبان معمولا دست به اقداماتی می زنند که در رسانه های حرفه ای جهان و ایران هم رعایت می شود. به عنوان مثال خودداری از انتشار عکس های دارای صحنه های بسیار خشن و نامناسب، هشدار و یاداوری که عکس یا فیلم یا گزارش، دارای بخش هایی است که برای مخاطبان چندش آور یا خشن یا نامناسب است.

علاوه بر این می توان به این موارد هم اشاره کرد:

- رعایت تناسب میان حجم خبرهای منفی و غیرمنفی / خبرهای فجیع و غیرفجیع

- عدم افراط در انتشار خبرهای منفی / فجیع

- در تنظیم خبرهای منفی دارای محتوای فجیع، از بیان جزییات فجیع در تیتر و لید خودداری شود و این بخش ها با میان تیتر، در بخش های پایین تر متن خبر قرار بگیرند. با این اقدام، می توان به مخاطب اجازه انتخاب داد تا در صورت تمایل این بخش ها را مطالعه کند.

- در روزنامه ها، صفحه ای به نام حوادث، خبرهای منفی و فجیع را پوشش می دهد که امکان انتخاب یا دوری از این بخش را  برای مخاطب فراهم می کند اما این امکان در فضای سایت های خبری، کانال های تلگرام و شبکه های اجتماعی فراهم نیست. اگر بتوان انتخاب مخاطب را در گزینش این نوع محتواها تقویت کرد اتفاق خوبی است. به عنوان مثال نوشتن کلمات هشدار آمیز درباره اینکه این خبر، شامل بخش فجیع است (مثل هشدار قبل پخش فیلم های ترسناک) یا به عنوان مثال استفاده از لینک خبر در کانال و شبکه های اجتماعی برای خبرهای فجیع تا در صورت تمایل مخاطب، او برای دنبال کردن این نوع از محتواها، بر روی لینک، کلیک کند.

اگر رسانه ها از روح و روان مخاطب محافظت نکنند ممکن است مخاطب به طور کامل رسانه و خبرخوانی را کنار بگذارد.

4- راه حل مخاطبان، نه کنار گذاشتن کامل رسانه ها و خبرخوانی، بلکه تقویت سواد رسانه ای و چیزی است که می توان آن را "رژیم خبری" نامید. همانطور که شما گرسنگی و سیری و حجم و کیفیت غذای مورد نیاز خود را تشخیص می دهید و انتخاب می کنید؛ درباره انتخاب خبرها و رسانه ها نیز همین رویه را باید در پیش گرفت.

یعنی مخاطب باید به این توانایی برسد که خود حجم مورد نیاز از اطلاعات و خبرها را انتخاب کند و بخواند نه اینکه هر مقدار خبر فجیع یا منفی بدون اهمیت و تاثیرگذاری را صرفا به دلیل منفی بودن، بدون انتخاب، بخواند.

علاوه براین، انتخاب رسانه یا رسانه هایی است که محتوای خبری مناسبتری ارائه می کنند یک اقدام بنیادین است. قطعا اگر رسانه ای را دنبال می کنیم که حجم گسترده ای از خبرهای آن، خبرهای منفی غیرمهمی است که در زندگی مان تاثیری ندارد آن رسانه را کنار بگذاریم و رسانه دیگری را انتخاب کنیم که نیازهای اطلاعاتی مان را بهتر برآورده کند و به آرامش روحی روانی ما نیز آسیب نزند.

خوشبخت‌شدن بدون عشق سخت است، بدون دوست، ناممکن

عشق شورمندانه -دوره‌ای که در عشق غرق می‌شویم- اغلب عنان مغز را در دست می‌گیرد، به گونه‌ای که هم قادر است فرد را تا قلۀ غرور بالا بکشد و هم او را در درۀ نومیدی بیفکند. بله، هیجان‌آور است، اما به ندرت با رضایتمندی همراه است؛ در واقع، طی برخی دوره‌های تاریخی، عشق با خودکشی هم ارتباط نزدیکی داشته است.

عشق بهتر است یا دوستی؟ شاید هیچ‌وقت نتوانیم جواب قاطعی به این سوال بدهیم، بااین‌حال، تحقیقات فراوانی دربارۀ احساس خوشبختی و رضایتمندی از زندگی نشان می‌دهند که روابطِ دوستانۀ پایدار و امن نقش بی‌بدیلی در سلامت ما انسان‌ها دارند.

در واقع، بی‌راه نیست اگر بگوییم که ماجراجویی‌های عاشقانۀ دوران جوانی، بیشتر به درد فیلم‌ها و رمان‌های رمانتیک می‌خورد، تا زندگی واقع‌بینانه. معنایش این نیست که نباید عاشق شد، اما عشق بدون ایجاد نوعی دوستیِ عمیق و آرامش‌بخش، معمولاً به جایی نمی‌رسد.

به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، آرتور بروکس در آتلانتیک نوشت:

تلفنی به پدرم گفتم: «فکر کنم همسر آینده‌ام را دیده باشم، اما مشکلاتی در میان است». دقیقش این بود: بانوی مورد نظر را در سفری یک‌هفته‌ای به اروپا ملاقات کردم، در اسپانیا زندگی می‌کرد، چند باری همدیگر را دیدیم، اما یک کلمه حرف مشترک نداشتیم.

مشخص است که به پدر متعجبم گفتم: «فکرش را هم نمی‌کند که بخواهم با او ازدواج کنم». اما بیست‌وچهار ساله‌ بودم و عاشق، و هیچ یک از این‌ موانع نمی‌توانست جلوی ورود من به یک ماجراجویی افسانه‌ای خیال‌انگیز را بگیرد. بعد از گذشت یک سال با تنها دو دیدار کوتاه دلسردکننده، کارم را در نیویورک کنار گذاشتم و به بارسلونا رفتم تا زبان اسپانیایی یاد بگیرم و امید داشتم وقتی حرفم را بفهمد، دوستم داشته باشد.

عاشق‌شدن «طوفان‌وطغیان»۱ بود: گاه سراسر سرمستی و گاه پرخطر و دلهره‌آور و فرساینده. رابطۀ دورادوری که پیش از نقل‌مکانم به اسپانیا داشتیم، حالا پر شده بود از تماس‌های تلفنی پرهول‌و‌ولا، نامه‌های ناخوانا و سوءتفاهم‌های همیشگی.

بی‌شک نیاز نبود یک متخصص علوم اجتماعی با مدرک دکتری -منِ آینده‌ام- پیدا شود و برای منِ آن روزم سخنرانی کند و شواهد علمی بیاورد که در اولین مراحل عشق‌و‌عاشقی‌های افسانه‌ایْ ناکامی‌ بسیار است. برای نمونه، اگر به من نشان می‌دادند که «باورهای قضاوقدری» دربارۀ نیمۀ گمشده و پیوندهای عاشقانۀ آسمانی، وقتی با اضطرابِ وصال۲ همراه شود، باعث می‌شود نتوانیم همدیگر را ببخشیم و با هم کنار بیاییم، می‌گفتم: «خب، به درک».

عاشق‌شدن ممکن است شورانگیز باشد، اما به‌خودیِ خود، کلید رسیدن به خوشبختی نیست. شاید دقیق‌تر آن باشد که بگوییم عاشق‌شدن هزینۀ اولیه‌ای است که برای به دست‌آوردن خوشبختی می‌پردازیم: مرحله‌ای شورانگیز، اما پرتنش که برای رسیدن به روابطی واقعاً رضایت‌بخش باید آن را تحمل کنیم.

عشق شورمندانه -دوره‌ای که در عشق غرق می‌شویم- اغلب عنان مغز را در دست می‌گیرد، به گونه‌ای که هم قادر است فرد را تا قلۀ غرور بالا بکشد و هم او را در درۀ نومیدی بیفکند. بله، هیجان‌آور است، اما به ندرت با رضایتمندی همراه است؛ در واقع، طی برخی دوره‌های تاریخی، عشق با خودکشی هم ارتباط نزدیکی داشته است.

و البته، علم نشان داده که عشق افسانه‌ای از بهترین نویدها برای رسیدن به خوشبختی است. تحقیقات در زمینۀ رشد انسان در دانشگاه هاروارد از اواخر دهۀ ۱۹۳۰، ارتباط میان عادات افراد و سلامت آیندۀ آن‌ها را تأیید کرده است. بسیاری از الگوهایی که در این مطالعه کشف شده‌اند، مهم اما پیش‌بینی‌پذیر بودند: شادترین و سالم‌ترین آدم‌ها در کهن‌سالی هرگز لب به سیگار نزده بودند (یا در جوانی آن را ترک کرده بودند)، ورزش می‌کردند، کم می‌نوشیدند یا اصلاً نمی‌نوشیدند و از نظر ذهنی خود را فعال نگه می‌داشتند و بسیاری الگوهای دیگر. اما این عادت‌ها در مقایسه با یک عادت بزرگ رنگ می‌بازند: مهم‌ترین نویدبخشِ شادی در کهن‌سالی داشتنِ روابط باثبات است؛ و به‌ویژه، برخورداری از یک همراهیِ افسانه‌ای بلندمدت. سالم‌ترین هشتادساله‌ها کسانی هستند که در پنجاه‌سالگی بیشترین رضایت را از روابط خود داشته‌اند.

به بیان دیگر، رمزِ خوشبختی عاشق‌شدن نیست؛ عاشق ماندن است. نه به آن معنا که از نظر حقوقی به یکدیگر وصل باشیم: تحقیقات نشان می‌دهند که متأهل‌بودن تنها دو درصد سعادت ذهنی آیندۀ زندگی را تأمین می‌کند. عنصر مهم احساس خوشبختیْ رضایت از رابطه است و رضایت به چیزی وابسته است که روانشناسان «عشق همراهانه» می‌نامند؛ عشقی که بیش از آنکه بر پستی و بلندی‌های شورمندی متکی باشد، بر مهرورزی باثبات، درک متقابل و تعهد متکی است.

شاید فکر کنید «عشق همراهانه» کمی توی ذوق می‌زند. من هم اولین‌باری که آن را شنیدم همین حس را داشتم، همان زمان که در پی کمدی افسانه‌ای بچگانه‌ای بودم که پیشتر توصیفش کردم. خیالتان را راحت کنم، مانند شوالیه‌ای سرگردان به بارسلونا نرفتم تا به «عشق همراهانه» دست یابم.

اما داستانم را برایتان کامل تعریف می‌کنم: بله را گرفتم؛ در واقع، گفت: سی (در زبان اسپانیایی به معنی «بله»)۳، و حالا سی سال است که در کمال خوشبختی کنار هم زندگی می‌کنیم. میزان ارتباط ما افزایش یافته است –دستِ‌کم بیست بار در روز برای هم پیام می‌فرستیم- و انگار همه‌اش این نیست که یکدیگر را دوست داشته باشیم؛ از هم خوشمان نیز می‌آید. او که عشقِ افسانه‌ایِ اول و همیشۀ من بوده، بهترین دوستم نیز هست.

اینکه عشق همراهانه در دوستی ریشه دارد سبب می‌شود شادی حقیقی به بار آورد. عشق شورمندانه که مبتنی بر جذابیت است اغلب بعد از دوران تروتازگی رابطه دوامی ندارد. عشق همراهانه روی آشنایی تکیه دارد. پژوهشگری خلاصۀ این شواهد را در ژورنال مطالعات خوشبختی۴ به‌شکلی بی‌پرده بیان می‌کند: «مزایای ازدواج برای احساس خوشبختی در افرادی بسیار بالاتر است که همسرشان را بهترین دوست خود نیز می‌دانند».

بهترین دوست‌ها از همراهی یکدیگر لذت می‌برند، راضی هستند و معنا می‌یابند. آنها سبب می‌شوند دیگری بهترینِ خود باشد؛ مهربانانه سربه‌سر یکدیگر می‌گذارند؛ از با هم بودن کیف می‌کنند. معروف است که رئیس‌جمهورِ سی‌اُم ایالات متحده، کالوین کولیج و همسرش، گریس، چنین رفاقتی با هم داشتند. طبق یکی از داستان‌ها (که شاید ساختگی باشد)، وقتی رئیس‌جمهور و همسرش در حال گردش در یک مزرعۀ پرورش طیور بودند، خانم کولیج -آنقدر بلند که صدایش به گوش رئیس‌جمهور هم برسد- به مرغ‌دار گفته است: چقدر جالب که این همه تخم‌مرغ را فقط یک خروس بارور کرده است. مرغ‌دار پاسخ داده که خروس‌ها این کار را هر روز بارها و بارها انجام می‌دهند.

آنگاه گریس کولیج با لبخندی به کشاورز گفته است: «لطف می‌کنی اگر این را برای آقای کولیج هم توضیح بدهی». رئیس‌جمهور، با اشاره به این حرف، پرسیده آیا خروس هر بار فقط به یک مرغ خدمات می‌دهد؟ مرغ‌دار پاسخ داده خیر، هر خروس مرغ‌های بسیار زیادی دارد. رئیس‌جمهور گفته است: «لطف می‌کنی اگر این را برای خانم کولیج هم توضیح بدهی».

بحث خروس‌های هوس‌ران به کنار، گویا افسانۀ عشق همراهانه زمانی بیشترین شادی را برای افراد به ارمغان می‌آورد که تک‌همسری در میان باشد. این ادعا را در مقام یک دانشمند علوم اجتماعی مطرح می‌کنم، نه در مقام یک آموزگار اخلاق: در سال ۲۰۰۴، تحقیقی روی ۱۶۰۰۰ بزرگسال امریکایی نشان داد از نظر مردان و زنان به یک میزان، « بالاترین میزان خوشبختی در سال گذشته در روابطی تجربه شده بود که فقط یک شریک جنسی داشتند».

البته دوستی عمیق همراهانه می‌تواند انحصاری نباشد. در سال ۲۰۰۷، محققان دانشگاه میشیگان دریافتند افراد متأهل ۲۲ تا ۷۹ساله‌ای که می‌گفتند دست‌کم دو دوست صمیمی دارند -یعنی دست‌کم یک دوست به جز همسر خود- در مقایسه با زوج‌هایی که خارج از رابطۀ با همسرشان، دوست صمیمی‌ای نداشتند، رضایت از زندگی و عزت‌نفس بیشتر و افسردگی کمتر است. به عبارت دیگر، عشق همراهانۀ بلندمدت شاید برای احساس خوشبختی ضروری باشد، اما کافی نیست.

تعجبی ندارد که من دوست دارم آثار شکسپیر، پابلو نرودا و الیزابت برت براونینگ دربارۀ عشق شورمندانه را بخوانم ولی افسانۀ اسپانیایی خودم را میگل دو سروانتس بهتر از همه وصف می‌کند. سروانتس در دُن کیشوت این ترانه را از زبان قهرمان داستانش برای معشوقش، دولسینی، می‌خواند:

کبوتر توبوزی آسمانی، دولسینی رویایی
تو هست و نیست من را برای خود می‌خواهی؛
تصویر تو همینجاست، حک‌شده در روح من؛
با هم یکی گشته‌ایم، یک روح در دو بدن.

این ترانه شدت عشق شورمندانه را به‌خوبی نشان می‌دهد. اما وقتی پای خوشبختی به میان آید، باید جلوی فردریش نیچه‌ای سر تعظیم فرود آورد که شاعر نیست و می‌نویسد: «نبود عشق نیست که ازدواج‌هایی سرشار از ناخشنودی به بار می‌آورد، نبود دوستی است که چنین می‌کند». درست است، نیچه هرگز ازدواج نکرد و گفته‌اند در سه بار خواستگاری از یک زن دست رد به سینه‌اش خورد (انگار، نیهیلیسم چندان هم جذاب نیست). با‌این‌همه، حرف او درست است.

تمام این داده‌ها و مطالعات را هم که کنار بگذارم، بهترین شاهدی که دربارۀ شادی و عشق شورمندانه دارم زندگی خودم است. سه دهه از شمشیربازی در آن آسیاب بادی افسانه‌ای باورنکردنی می‌گذرد و در این مدت، دولسینی من در روزهای خوب و بد بسیاری کنارم بوده است. با هم لذت می‌بریم و با هم می‌ترسیم؛ مثلاً می‌ترسیم یکی از سه فرزندمان کار احمقانه‌ای انجام دهد، برای نمونه به دنبال عشقی شورمندانه راه خود را بگیرد و به اروپا برود. امیدواریم دهه‌های بعدی زندگی را نیز با عشق و دوستی در کنار هم سپری کنیم. و دعا می‌کنم، چهرۀ زیبای او آخرین چیزی باشد که قبل از چشم بستن از این جهان می‌بینم: تصویر تو همینجاست، حک‌شده در روح من.

***

پی‌نوشت‌ها:

• این مطلب را آرتور بروکس نوشته و در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۲۱ با عنوان «The Type of Love That Makes People Happiest» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است. و وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ با عنوان «خوشبخت‌شدن بدون عشق سخت است، بدون دوست، ناممکن» با ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.
•• آرتور بروکس (Arthur Brooks) استاد مدرسۀ کسب‌و‌کار دانشگاه هاروارد، عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ آتلانتیک و میزبان پادکست «هنر خوشبختی» است.

[۱] جنبش ادبی در آلمان در نیمۀ دوم قرن هجده میلادی که به مقابله با نویسندگان جبهۀ روشنگری برخاست [مترجم].
[۲] attachment anxiety: نوعی از استرس و فشار روانی که در رابطه با دیگرانِ مهم تجربه می‌شود و در مراحلِ اولیۀ روابط عاشقانه در اوج خود است [مترجم].
[۳] Sí، در زبان اسپانیایی به معنی «بله».
[۴] Journal of Happiness Studies

روسیه از وقوع توفان مغناطیسی شدید در سطح زمین خبر داد

پژوهشگاه فیزیک خورشیدی و رصد فضایی آکادمی علوم روسیه از وقوع توفان مغناطیسی شدید خبر داد که از نظر شدت و بزرگی، در دو سال اخیر بی سابقه بوده است.

توفان مغناطیسی

به گزارش ایرنا،  پژوهشگاه فیزیک خورشیدی و رصد فضایی آکادمی علوم روسیه امروز (جمعه) در گزارشی اعلام کرد که دانشمندان این مرکز علمی، توفان مغناطیسی را در خورشید رصد کردند که تاثیرات آن همه کره زمین را در برگرفت.

این توفان مغناطیسی از نظر بزرگی و شدت تاثیرات آن از سال ۲۰۱۹ میلادی بی سابقه بوده و سراسر کره زمین را دربرگرفت.

طوفان مغناطیسی از عصر دیروز ۱۳ ماه می آغاز و بامداد امروز (جمعه) به اوج خود رسید و شدت توفان در نقطه اوج آن ۷ درجه (حداکثر توفان مغناطیسی ۹ درجه) بود.

 مورد قبلی توفان مغناطیسی روز ۱۱ دسامبر سال ۲۰۲۱ (۲۱ آذر ماه سال ۱۳۹۹ شمسی) گزارش شده است که تاثیرات آن حدود یک هفته ادامه داشت.  

سرعت توفان های خورشیدی ۸۰۰ کیلومتر در ثانیه است و بر اثر آن میدان مغناطیسی زمین بطور موقت پایداری خود را ازدست می دهد.  

توفان های مغناطیسی می تواند موجب کاهش و افزایش فشارخون، میگرن و بی خوابی مردم زمین شود و تاثیرات ناخوشایندی بر زندگی مردم بگذارد.  

دانشمندانی که در مورد تاثیر امواج مغناطیسی و توفان های خورشیدی بر انسان مطالعه می کنند، می گویند: جرقه های ناشی از طوفان های خورشیدی و امواج مغناطیسی سبب بروز اختلالات روانی در سطوح مختلف کم تا خطرناک می شود.

 دراین تحقیقات دانشمندان به مطالعه تأثیرگذاری فضا بر انسان می پردازند. از جمله تأثیر جرقه های خورشیدی و توفان های مغناطیسی که پس از آن بروز می کند.

کوکلسکی مرکز این گونه تحقیقات درشهر آپاتیت در یک منطقه مجاور قطب شمال است. دراین محل امواج مغناطیسی زمین به شکلی است که خطوط نیروزا بر فراز قطب، قیفی درست می کنند.

براساس این گزارش، ذرات خورشیدی و پرتوهای فضایی در این مرکز انوار نوری شمالی را در آسمان ایجاد می کند که این امواج در بدن انسان باعث بروز اختلال می شوند. سالخوردگان و نوجوانان نسبت به تأثیرات فضایی حساس هستند.

آلا مارتینووا پژوهشگر مسائل بیولوژی مرکز علمی کولسکی در این باره گفت: عکس العمل بچه ها در وضعیت های متفاوت، حساس تر است. آیا می توان چنین رفتاری را دعوای بچه گانه نامید؟ یک چیزی بر ارگانیزم تأثیر می گذارد و کودک احساس ناراحتی می کند و کم توجه می شود. درنتیجه کودک نمی خواهد درس بخواند.
شدت پرتوهای فضایی در شمال بیشتر است که تأثیر اضافی اشعه رادیو اکتیو و تغییرات را موجب می شود.

دانشمندان همچنین به تاثیر توفان های خورشیدی در اخلال در سیستم های انرژی و نیز فعالیت جهت یابی حیوانات و پرندگان هم پی برده اند که ممکن است کوچ فصلی پرندگان را مختل کند.