عصر ایران؛ لیلا احمدی- باراک اوباما (رییسجمهور پیشین ایالات متحده) و استیون تپر (رییس کالج هنرهای آزاد همیلتون)، در گفتوگویی صمیمانه و پرتأمل به بررسی چالشهای جهان معاصر، ارزشهای دموکراسی، نقش جوانان در آیندۀ جهان، اهمیت آموزش و ضرورت تابآوری در مسیر پیشرفت پرداختند.
اوباما، نسبت به توان فناوریهای هوشمند در جعل واقعیت هشدار داد و گفت ابزارهایی مانند هوش مصنوعی، فیلترها و ویدئوهای ساختگی، تمایز حقیقت و بازنمایی را سختتر کردهاند. از نظر او، این تحولات میتوانند تهدیدی برای دموکراسی محسوب شوند، چراکه اگر افراد نتوانند بر سر واقعیت مشترک به توافق برسند، گفتوگو و تفاهم میسر نخواهد شد.
یکی از محورهای مهم این گفتوگو، تشخیص محتوای واقعی و غیرواقعی در فضای عمومی است. اوباما بر اهمیت آموزش، پرورش سواد رسانهای و تقویتِ تفکر انتقادی در کودکان و دانشجویان تأکید کرد. به گفتۀ او، برای بقای دموکراسی، شهروندان باید بتوانند اطلاعات معتبر را از اخبار جعلی و تبلیغات مسموم تشخیص دهند و بر مبنای واقعیتها تصمیم بگیرند.
در ادامه دربارۀ فعالیتهای بنیاد خود سخن گفت و توضیح داد که هدف از تأسیس بنیاد اوباما، پرورش نسل جدیدی از رهبران جهانی است. این بنیاد، نهفقط در آمریکا، که در تمام قارهها فعال است، زیرا چالشهای جهان امروز، مرز نمیشناسند. او با اشاره به نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم، بر نقش آمریکا و متحدانش در ایجاد سیستمی مبتنی بر قوانین و همکاری متقابل تأکید کرد؛ سیستمی که به رشد اقتصادی، کاهش فقر و ارتقاء بهداشت عمومی در سراسر جهان یاری رسانده است.
او نسبت به تضعیف این نظم هشدار داد و انتقاد کرد که برخی سیاستمداران آمریکایی، بهجای تقویت همکاری جهانی، رویکردی یکسویه اتخاذ کردهاند که مبتنی بر زورگویی، تحقیر نهادهای بینالمللی و بیاعتنایی به اصول همکاری است. این نوع نگرش در بلندمدت به ضرر آمریکا و جهان خواهد بود.
او اذعان کرد نظم بینالمللی کنونی بینقص نیست و در مواردی مانند نابرابریهای ناشی از جهانیشدن یا برخوردهای دوگانه در سیاست خارجی، ناکام عمل کرده است. با اینحال، به باور او، همکاری، قانونمداری و احترام به کرامت انسانی باید در صدر ارزشهای جهان باشند. اوباما تأکید کرد نادیدهگرفتن این ارزشها و بازگشت به تفکر "زور، حق میآورد"، ما را در مسیر عقبگرد تاریخی قرار خواهد داد.اوباما در بخش دیگری از گفتوگو، به اهمیت امیدواری، واقعگرایی و تابآوری بهعنوان عناصر حیاتی در رهبری اشاره کرد. او با نقل قولی از دکتر مارتین لوتر کینگ—«قوس جهان اخلاقی بلند است، اما به سمت عدالت خم میشود»—، اشاره کرد که پیشرفت در مسیر عدالت، آهسته اما ممکن است. او تصریح کرد که تاریخ همواره خطی و رو به جلو نیست و گاهی شاهد عقبگرد هستیم، اما آنچه اهمیت دارد، پایداری و تلاش مستمر است.
گفتوگوی مفصل اوباما و تپر بر این نکته استوار است که جهان به
رهبرانی نیاز دارد که علاوه بر هوشمندی و آرمانگرایی، از واقعگرایی،
تابآوری و پایبندی به ارزشهای انسانی برخوردارند. باور به کرامت و
ارزشمندی همۀ انسانها، صرفنظر از رنگ پوست، جنسیت، گرایش جنسی، ملیت یا
مذهب، باید مبنای کنش سیاسی و اجتماعی باشد.
استیون تپر نیز با تقدیر از حضور باراک اوباما، از او بهعنوان نماد امید و الهام برای نسل آینده یاد کرد و سخنان او را یادآورِ ایمان به توان انسان در برپاییِ جهانی بهتر دانست.
بخش دوم و پایانیِ گفتگوی مفصلِ استیون تپر و باراک اوباما به قرار زیر است؛ با این توضیح همیشگی که آثار و مقالات ارائهشده در این بخش، بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
****************
استیون
تپر: هشت سال در دولت بودید و هشت سال بیرون از آن. در شرایطی قرار داریم
که قطبیشدنِ جامعه به اوج رسیده و به نظر میرسد شکافهای حزبی هر روز
عمیقتر میشوند. از هنجارهای واشنگتن صحبت کردید، اما گویا توان تحمل
دیگری از بین رفته است. چه راهبردهایی برای ترمیم این شکافها وجود دارد؟
باراک اوباما: به مهمترین موضوع اشاره کردید؛ هنر مشتاقانه زیستن، بردبار بودن و گوشدادن به دیگران، شنیدن داستانهایشان و درک زمینههایی که در آنها بالیدهاند. در مذاکرات پیمان پاریس، قرار بود چین و هند را متقاعد کنیم مسئولیت انتشار گازهای گلخانهای را بپذیرند و استانداردهایی تعیین کنند، اما بخش اعظم گازهای گلخانهایِ موجود در جو، نتیجۀ صنعتیشدنِ طولانیمدتِ کشورهای غربی بود.
چه باید میکردیم؟ میتوانستیم به رئیسجمهور شی یا مودی بگوییم: «فقط وقتی فلان کار را میکنیم که شما هم خواستههای ما را اجابت کنید.» اما چنین برخوردی جواب نمیداد، آن هم در شرایطی که هر آمریکایی رد قابلتوجهی از کربن بر جا گذاشته بود. میدانستیم که هند در مرحلۀ متفاوتی از توسعه قرار دارد. در آن کشور، هنوز یکسوم جمعیت به برق دسترسی ندارند و به انرژی نیاز مبرم دارند.
اگر به آنها گوش ندهیم و درک شان نکنیم، اگر فکر کنیم میتوانیم با رییسجمهور هند صحبت کنم و فشارهایی که مردمش برای تأمین برق پایه متحمل شدهاند را ندیده بگیریم، چه میشود؟ پاسخی برای این سؤال وجود دارد؟ مثلا میشود به او گفت: "درک میکنم که نمیتوانید نیم میلیارد انسان را در فقر نگه دارید. شما نیاز به توسعه دارید. اما راهی هست که از انرژی ناپاک صرفنظر کنید و یکراست به سمت انرژی پاک بروید؟ میتوانیم با یارانه یا فناوریهای نو به شما کمک کنیم تا با همان سرعتی که میخواهید رشد کنید، ولی نباید سیاره را از فرط گرما بجوشانید»، اگر اینها را در نظر نگیریم، همکاری میسر نمیشود و مسئلهای که حل آن به نفع ما است، لاینحل باقی خواهد ماند.
این مثال، جهانشمول و کلان است، اما باید توجه کنیم اهمیت نگاه همهجانبه در تعاملات ما با دیگران هم صدق میکند. در روابط داخلی هم همین قاعده برقرار است. در روابط دوستانه، مناسبات خانوادگی و هر حوزه دیگری، باید چندجانبه نگریست. همۀ ما عضوی در خانواده داریم که کارهای عجیب و غریبی میکند و احتمالا میتوان او را فقط از آن زاویه ندید. او خصایص مثبتی هم دارد. شاید بعضی جاها بد عمل کرده باشد، اما ممکن است عمویی باشد که به ما هاکی یاد داده باشد. شاید در کولاک و یخبندان به دادمان رسیده. چهبسا آدم سخاوتمندی است و به صفات خوبش توجهی نشده است.
فکر میکنم این موضوع که در ادامه شرح میدهم، به قطبیشدن جامعه هم ربط دارد. البته دلیل محض این پدیده نیست، اما قطعاً به بحران دامن میزند. میخواهم از نقش رسانهها سخن بگویم. من آنقدرها پیر نیستم. مثل لودایتها (فناوریگریزان) هم فکر نمیکنم که بخواهم بگویم تلفن همراه یا حساب کاربری در شبکههای اجتماعی ندارم. (خنده حضار). چهبسا اگر استفاده زودهنگام از شبکههای اجتماعی رایج نمیشد، رییسجمهور نمیشدم.
کمپین انتخاباتی من در آغاز راه، آه در بساط نداشت و مجبور بودم به داوطلبان ۲۰ سالهای تکیه کنم که درک بهتری از این ابزارها دارند. (خنده حضار.) به آنها میگفتم: «این چیست که بهش میگید وبسایت؟ یکلحظه صبر کن، مردم میتوانند به این شیوه از ما حمایت کنند؟ یعنی فقط یک دکمه را میزنند و حتی میتوانند پول هم بفرستند؟ (خنده حضار.) بسیارخب، امتحانش کنیم.» (خنده حضار.)
همیشه ماجرای تغییرات شبکههای اجتماعی را تعریف میکنم و لحظات مفرحی ایجاد میشود. وقتی کمپین انتخاباتیام راهاندازی شد، دو پلتفرم غالب شبکههای اجتماعی «مایاسپیس» و «میتآپ» بودند. (خنده حضار). آنموقع خبری از ویدیوهای شیک و پر زرقوبرق نبود. بیشتر وقتها صفحه در حال لودشدن بود و صداهای عجیبی از گوشی درمیآمد. «میتآپ» همیشه برایم خاطره جالبی دارد.
ایالتهایی داشتیم که فاقد کارکنان انتخاباتی بودند. جمعی از داوطلبان به پشتوانه «میتآپ»، دور هم جمع شدند و اعلام کردند که «ما اهالی آیداهو طرفدار اوباما هستیم و میخواهیم همدیگر را ببینیم.» من هم با آنها در ارتباط بودم و درباره مواضع انتخاباتیام مطالبی برایشان ارسال میکردم.
برای آنهایی که با «میتآپ» آشنا نیستند، باید بگویم نام این
پلتفرم، مقصود را روشن میکند. قرار بود آدمها واقعاً با هم ملاقات کنند.
(خنده حضار) آنچه اتفاق میافتاد این بود که مثلاً طرفداران اوباما در
آیداهو، اولین جلسه را در زیرزمین کلیسا برگزار میکردند. مردم میآمدند و
دور و برشان را میپاییدند. ناگهان ممکن بود با کهنهسرباز میانسالی
مواجه شوی که موهایش را از ته زده، زن سیاهپوستی ببینی که پیرسینگ بینی
دارد و مادری که بچههایش را در کالسکه نشانده است.
میبینید؟
تصویری که از حامیان اوباما در ذهن داشتید، آنقدرها هم تروتمیز و
قابلپیشبینی نبود. اما وقتی این فرصت را پیدا کردیم که با آنها صحبت
کنیم و داستانهایشان را بشنویم، دیدگاه تازهای نسبت به رأیدهندگان پیدا
کردیم. نگاهمان به دوروبریها هم تغییر کرد. و بعد همان کسانی که در آن
محافل با هم آشنا شده بودند، با کسانی متفاوت از خودشان دیدار میکردند.
درِ خانهها را یکییکی میزدند و تبلیغ میکردند.
ولی امروز با جوامع جزیرهای و جداافتاده در فضای مجازی روبهرو هستیم. مردمی داریم که هرگز با هم دیدار نمیکنند و مدام در حال تأیید و تقویت همان باورهایی هستند که در رسانه دیدهاند. هرکس اندکی از این باورهای قالبی و دُگمهای رایج در فضای مجازی فاصله بگیرد، بهنحو خشونتآمیزی سرکوب میشود. وقتی رو در رو با کسی مواجه نیستید، راحت میتوانید حمله کنید، ولی در جهان واقعی، ممکن است طرف مقابل مشتی حواله کند یا با نگاهی سنگین و ناراحت، شرمگینتان کند.
همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم که با تقویت فضاها، نهادها و شیوههای ناظر بر همکاری و تعامل در جهان واقعی، میتوانیم از شدت قطبیشدگی بکاهیم و اعتماد را بازسازی کنیم. بسیاری از نهادهای واسطهای که قبلا ایفاگر چنین نقشی بودند - مکانهای عبادی مثل کلیساها، کنیسهها، مساجد، یا اتحادیهها، باشگاهها و لیگهای بولینگ - ، امروزه افول کردهاند. دیگر حتی نیازی به خرید حضوری نیست. حتی آن برخوردهای گذرا را هم نداریم.خیلی کم پیش میآید به دیگری بگوییم: «تو هم به همان کلیسا میروی؟ ... یا ... فرزند من هم در همان لیگ بازی میکند.»
اینها همان چیزهایی بودند که ما را از انزوا بیرون میکشیدند و بدیهیست که کرونا این وضعیت را بدتر کرد. به همین دلیل، حالا باید آگاهانه و نیتمندانه، برای بازگشت به چنین تعاملاتی تلاش کنیم و عامدانه به سمت تعامل رو در رو برویم.
نمیتوانم راحت از این
قضیه بگذرم. از عموهای نازنینی حرف زدید که هاکی یاد میدهند و باید بگم
تیم هاکیِ کالج «همیلتون» امسال قهرمان لیگ شد!
(تشویق حضار)
- آفرین!
بله، کلی عموی خوب آنجا داریم.
- بهعنوان کسی که در هاوایی بزرگ شده، باید بگویم که اصلاً هاکی بازی نمیکنم. (خنده حضار) و البته اتفاقی نبود که از مثال هاکی استفاده کردم. هاکی، مثال خوبی از ارتباط مؤثر است - برای آنهایی که یادداشت برمیدارند. - (تشویق حضار) و اگر میگفتم عموی شما کسی بوده که به شما موجسواری یاد داده، توضیحاش خیلی سخت میشد! (خنده حضار)
خیلیخب، میخواهم کمی مسیر بحث را عوض کنم. آینده شتابان به ما نزدیک میشود. شما از خصایص محیرالعقول تلفن همراه گفتید که به فناوری پیچیدهای مبدل شده است، اما فناوریهای نوظهور دیگری هم هستند؛ غولهای حیرتآوری مثل هوش مصنوعی. شما تأکید میکنید که هوش مصنوعی میتواند مایه خیر و منفعت باشد و حزماندیشانه از چارچوبهای کنترلی برای امنیت، عدالت و اخلاق سخن میگویید. میخواهم بدانم، چه توصیهای برای رهبران آینده دارید؟ رهبرانی که قرار است دانشجوهایشان را رهسپار جهان هوشمند کنند؛ جوانانی که از «هوش اصیل و حقیقی» برخوردارند و میخواهند این قوه ناب را در دنیای در حال تغییری به کار بگیرند که تقریباً همه جنبههای زندگی ما را متاثر کرده است. چطور باید با این فناوری مواجه شد؟ باید پذیرا باشیم؟ مقاوم باشیم؟ کاوش کنیم؟ محتاط باشیم؟ تسریع کنیم؟ یا چه؟
- بله، تغییر شتابان رخ میدهد. در واقع، همین حالا هم در حال وقوع است و فقط این امکان وجود دارد که متوجه حضورش نشده باشید. زمانی این افتخار عجیبوغریب نصیبم شد که اولین رییسجمهور واقعیِ عصر دیجیتال باشم. وقتی در سال ۲۰۰۹ وارد کاخ سفید شدم، تلفنهای هوشمند هنوز فراگیر نشده بودند. همین نشان میدهد این تغییرات چقدر نوظهورند. (خنده حضار)
برای دانشجویان حاضر در این جمع که سن و سال کمی دارند، این فناوریها
بدیهی و همیشگی به نظر میرسند، اما دختران من که فقط ۲۷ و ۲۳ سال دارند،
مدام به من یادآوری میکنند نخستین تلفن همراهشان را در سنین ۱۳ و ۱۰ سالگی
یا ۱۴ و ۱۱ سالگی دریافت کردهاند. آنها در دهه سوم زندگیشان هستند و
همین نشان از نوظهور بودن این تحولات دارد.
فناوریهایی نظیر
تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی، تغییرات قابلتوجهی ایجاد کردهاند،
اما تأثیر هوش مصنوعی وسیعتر و مهمتر است. این فناوری حیرتانگیز شتابان
در حال گسترش است و کاربردهای فراوانی در حوزههای مختلف دارد که صرفاً به
اطلاعات و ارتباطات محدود نمیشود. هوش مصنوعی میتواند در همه حوزهها
نقشی مؤثر ایفا کند و میتوان آن را امتداد روند بلندمدتِ اتوماسیون قلمداد
کرد. این بار صرفاً در خطوط تولید یا قلمرو رباتهای صنعتی حضور ندارد.
هوش مصنوعی به پیچیدگیهای ذهن بشر پهلو میزند.
در حال حاضر، مدلهای پیشرفته هوش مصنوعی - نه لزوماً نسخههای عمومی و در دسترسی مانند ChatGPT، بلکه نسخههایی که در اختیار شرکتهای بزرگ قرار دارند -، میتوانند بهتر از ۶۰ تا ۷۰ درصد برنامهنویسان، کدنویسی کنند. این در حالی است که برنامهنویسی یکی از تخصصیترین و پردرآمدترین مشاغل بود و تا همین اواخر، در انحصار محققان زبده مراکز شاخص فناوری مثل سیلیکونولی قرار داشت.
بخش قابل توجهی از این مشاغل، بهمرور حذف خواهند شد. بهترین برنامهنویسان ما از این ابزارها بهعنوان مکمل بهره میگیرند. در بسیاری از فعالیتهای روزمره، دیگر نیازی به نیروی انسانی نخواهیم داشت. ماشین جایگزین انسان میشود و این روند در همه حرفهها اعمال خواهد شد.
به همین دلیل، همانطور پیش از حضور در این نشست نیز اشاره کردم، اگر، جزو یک درصد برتر این حوزه نباشید، تحصیل در رشتههای علوم انسانی انتخاب معقولتری است. (تشویق حضار)
چرا؟ چون وقتی این فناوری وارد حوزههایی مانند تولید، مؤسسات حقوقی، شرکتهای حسابرسی و سایر مشاغل خدماتی و اداری بشود، مهمترین مسألهای که با گسترش قابلیتهای هوش مصنوعی پیشروی جوامع قرار میگیرد، خلأ ویژگیهای انسانی است. آیا ماشین مثل انسان میتواند قادر به روایتگری، ابراز همدلی، الهامبخشی به کودکان، همکاری گروهی یا القای باور به کار جمعی باشد؟ درنتیجه تمرکز بر این حوزهها میتواند سودمند باشد.
از منظر سیاستگذاری نیز، این مسئله حائز اهمیت است. طی پنج یا ده سال آینده، شاهد تحولات بنیادینی خواهیم بود و ضرورت دارد جوامع بازآرایی شوند. انزمان، نهفقط کارگران یدی، که همه افراد با این پرسش مواجه خواهند شد که چگونه میتوان شغلی یافت و درآمد کافی برای تأمین نیازهای خانواده را فراهم کرد؟
همه ما در معرض پرسشهای مهمی قرار میگیریم. پرسشهایی از این قبیل: حالا که تولید فراوان است، شیوه توزیع منابع چگونه باید باشد؟ چه عملکردی منصفانه است؟ چگونه میتوان معنا و هدف را در زندگی یافت؟ کار صرفا وسیله تأمین معاش نیست. کار به زندگی انسان، ساختار، سمتو سو و ارزش میبخشد. حتما بازآفرینی چنین ساختاری، دشوار و پرتنش و مستلزم تلاش و تدبیر است.
در فضایی که اکنون نیز با بحرانِ افول حقیقت، منطق و استدلال در فضای اطلاعاتی مواجه شده، لازم است راهحلهایی اندیشیده شود.
یکی از نتایجِ مفتخر گشتن به "اولین رییسجمهور عصر دیجیتال" این است که حجم عظیمی از ویدیوها، تصاویر و صداهای ضبطشده از من موجود است و یکی از اولین سوژههایی هستم که در ساخت «دیپفیک» به کار رفتهام.
الآن واقعاً خودتان هستید، درست است؟ (خنده حضار)
- بله، خودم هستم.
خیلیخوب
- اگر خودم نبودم، موهایم اینقدر خاکستری نبود و احتمالاً بدنم ورزیدهتر به نظر میرسید! (خنده حضار) این نسخهی واقعی من است. (خنده حضار)
قابلیت ساخت تصاویر متنوع از هر فردی در حال انجام هر کاری، چه در تیکتاک و چه در اینستاگرام، شدت خواهد گرفت و این بدان معناست که باید بیش از گذشته، خود را متعهد به تشخیص واقعیت از دروغ، حقیقت از مجاز و کنترل تأثیر تصاویر بر بخش غریزی مغز انسان کنیم؛ تصاویری که میتوانند خشم و نفرت را شعلهور کنند و امید را از بین ببرند.
اینها مسائلی هستند که باید با آنها مواجه شویم و این مسئولیت بر عهدهی خود ما شهروندان است؛ والدینی که به فرزندانشان آموزش میدهند و مدارسی که دانشآموزان را با تفکر انتقادی و تشخیص درست و نادرست تربیت میکنند. اگر نتوانیم در مورد واقعیتها به توافق برسیم، امکان همکاری وجود نخواهد داشت.
اگر من به شما بگویم این که میبینید، میز نیست؛ فیل است، فکر میکنید دیوانه شدهام و دیگر نمیتوانیم گفتوگو کنیم، اما اگر بگویم میز است، یا چیزی شبیه به آن (خنده حضار) - که البته ترجیح میدهم چهارگوش باشد نه پنجضلعی- آنوقت میتوانیم گفتوگو را ادامه دهیم.
دفعهی بعد که آمدید، میز چهارگوش برایتان میگذاریم! (خنده حضار) خُب، این آخرین سؤال ماست و میدانم این خبر، دوستان را ناراحت میکند. جناب اوباما، بنیاد شما بر مبنای حمایت از نسل آیندهی رهبران در سراسر جهان شکل گرفته است. هدف شما پس از ریاستجمهوری، الهامبخشیدن به دیگران برای ایجاد تغییر و تجربهی مسئولیت مدنی بوده است.
شما در جمع رهبران آینده حضور دارید. آنها همین حالا هم در حال رهبری هستند و در آینده با شتابی بیشتر، تأثیرگذار خواهند بود. با توجه به ماهیت بنیاد اوباما، چه توصیهای برای این گروه از دانشجویان دارید؟ چگونه میتوانند تفاوتی در جهان ایجاد کنند؟
- برایم مهم بود که بنیاد ما فقط در ایالات متحده فعالیت نداشته باشد، بلکه در عرصه بینالمللی فعال باشد. این مسئله به شرایط امروز هم مرتبط است.
همانطور که اشاره کردم، پس از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده نوعی اجماع عمومی بر سر قواعد بنیادینِ دموکراسی شکل گرفت. حتی اگر در مورد سیاستهای مالیاتی، حقوق سقط جنین، یا موضوعات دیگر اختلاف نظر وجود داشت، اما همه در مورد نحوه عملکرد جامعه و سیاست، اتفاقنظر داشتند.
یکی از ویژگیهای شگفتانگیز آمریکا این بود که ما همین الگو را کموبیش در سطح بینالمللی نیز پیاده کردهایم. شما در جهانی بزرگ شدهاید که نظم بینالمللی آن عمدتاً به همت ایالات متحده و متحدانش پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته است. (تشویق حضار)
از دل ویرانی و کشتاری که اروپا و بخش بزرگی از آسیا را درنوردید، جهانی سترگ و نیرومند برآمد. این جهان مردم را واداشت که عقبگرد کنند و بپذیرند که ایالاتمتحده، قدرتمندترین کشور جهان است. بسیاری از رقبا از پا درآمدند و به لطف موقعیت جغرافیایی، آسیب کمتری دیدیم.
اینگونه بود که تصمیم گرفته شد نظامی مبتنی بر قوانین در سطح بینالمللی روی کار بیاید؛ نظامی که آزادی کشتیرانی، تجارت و همکاری را تضمین میکند. ایالات متحده با اروپا، آسیا و حتی دشمنان پیشیناش، متحد شد. ما حتی در اوج قدرت، با بهرهگیری از تجربیات جنگ جهانی دوم، میدانستیم که در همکاری با دیگران منافع بیشتری داریم.
حالا در برههای حساس قرار داریم و در دو ماه گذشته شاهد بودیم که دولت ایالات متحده، همه تلاشاش را برای تخریب و بیاعتبارسازی نظم جهانی به کار بست. به نظر میرسد این تفکر در حال شکلگیری است که ما از همه قویتریم و میتوانیم دیگران را وادار به تبعیت کنیم. میتوانیم شرایط تجاری را به میل خود تعیین کنیم و اگر سرزمینی چشمگیر باشد، چه کسی جلودارمان است؟ گرینلند هم بد نیست! (خنده حضار)
رهبران کنونی از این حقیقت تاریخی غافلاند که نظم بینالمللی، تقویتکنندهی قدرتِ ما بود. حتی کشورهایی که از ما خوششان نمیآمد یا با ما اختلافنظر داشتند، با ما همراهی میکردند و نظرشان این بود: » نظام کنونی به رشد و پیشرفت ما کمک کرده است.» همین نظام به چین کمک کرد تا یک میلیارد نفر را از فقر خارج کند و معنایش این بود که اگر همهگیری بزرگی مانند ابولا یا هر بیماری دیگری رخ میداد، سیستم بینالمللی به مقابله با آن بلای عظیم برمیخاست.
به همین دلیل، در بنیاد اوباما، رهبرانی - نه فقط از ایالات متحده - که از همه قارهها گرد آوردهایم و میخواهیم این باور را در ذهن بپرورانند که اگر همهی ما بر سر ارزشهای بنیادی توافق داشته باشیم —این که هر انسانی شأنیت دارد، هر انسانی ارزشمند است و حاکمیت قانون باید اصل مسلم باشد— در آن صورت، حتی دستگیری از فرودستان، در راستای منافع شخصی ما قلمداد خواهد شد. اگر آنها را با خود همراه کنیم، کمتر احتمال دارد به ما حملهور شوند، کمتر ممکن است بیمار میشوند و امراضی را گسترش دهند که به فرزندانمان آسیب میرساند.
همکاری یا دستکم رقابتی که مبتنی بر توافق برای عدم تخریب یا اشغال یکدیگر است، به نفع همگان خواهد بود
اینها را میگویم و میدانم که از زمان مقرر فراتر رفتهایم، اما همانطور که گفتم، مدتی است با مردم صحبت نکردهام! (خنده حضار) پیوسته مشغول نوشتن بودم. (تشویق حضار)
متأسفانه، دیدگاهی که میگوید "حق با زورمندان است. قدرتمندان
میتوانند بر ضعیفان مسلط شوند و اگر کسی جلودارشان نباشد، میتوانند هرچه
بخواهند تصاحب کنند"، در تاریخ بشر، قاعدهی غالب بوده است. دموکراسی
مفهومی نسبتاً نوظهور است.
نظم بینالمللی که به جای درگیری بر
همکاری مبتنی است، پدیدهای نوظهور و آسیبپذیر است و تعجبی ندارد که
وقتی شرایط ناپایدار میشود، مردم به هراس بیفتند. همانطور که در ایالات
متحده، گاهیاوقات نهادهای دموکراتیک اشتباهاتی مرتکب میشوند، در سیاست
بینالمللی نیز اشتباهاتی رخ میدهد. کشورهایی مانند چین گاهی در تجارت
تقلب میکردند و باید در برابرشان قد علم میکردیم. گاهی ما هم رفتار
نادرستی داشتیم و با وجود ادعاهای ایدهآلیستیمان، مردم را در مضیقه قرار
دادیم یا کوشیدیم کشورهایی را بازسازی کنیم که چنین کاری از ابتدا محکوم به
شکست بوده است.
اما در مجموع، پس از جنگ جهانی دوم نظامی صلحآمیز روی کار آمد که پررونقترین، سالمترین و صلحآمیزترین دوران تاریخ بشر را رقم زد. (تشویق حضار)
البته موارد زیادی وجود دارد که بهویژه در سطح بینالمللی باید اصلاح شود. یکی از چالشهای جهانیشدن این بود که نابرابری را تشدید کرد. این روند برای شرکتهایی که توان فعالیت در سطح بینالمللی داشتند، بهشدت سودآور بود و این کشورها غالباً تمایلی به تقسیم دستاوردهای مالی با مردمشان نداشتند. ما از آن افراد حمایت نکردیم.
اما این مشکل در ذاتِ جهانیشدن نبود و به ضعف سیاستگذاری در ایالات متحده مربوط میشد. ما نتوانستیم از مردمی که از مزایای جهانیشدن بیبهره بودند، حمایت کنیم.
پیام مهمی که سعی میکنیم به رهبران بنیاد منتقل کنیم این است که این ارزشها—همکاری، حاکمیت قانون، پایبندی به حقیقت، امیدواری، باور به توان بشر در اتحاد و رفع مشکلات و ایمان به اینکه همهی ما فرزندان خداوند هستیم—همچنان ارزشمندند. میدانم که این روزها، تنوع، برابری و شمول بهنحوی غیرمنطقی زیر سؤال رفته و حتی غیرقانونی جلوه داده شده است، اما واقعیت این است که من به این مفاهیم باور دارم. (تشویق حضار)
ایمان دارم که انسانها، فارغ از رنگ، جنسیت، گرایش جنسی، ملیت، یا شیوهی پرستش خداوند، ارزشمند هستند و میتوان با آنها از در صلح درآمد. باید برای حفظ این ارزشها بکوشیم و همه با هم از مزایای صلح بهرهمند شویم.
خصیصه مهم دیگری که میخواهم از آن با شما سخن بگویم و این روزها، بهویژه در این مقطع زمانی، با رهبران بنیاد بسیار دربارهاش صحبت میکنیم، تابآوری است.
هر رییسجمهور در دفتر بیضیشکل کاخ سفید، میتواند فرشی طراحی کند که مطابق با سلیقهاش باشد. رسم عجیبی است، اما جالب است. (خنده حضار) فرشی در دفتر من وجود داشت که چند نقلقول روی آن حاشیهدوزی شده بود. یکی از این حاشیهها، عبارتی بود منتسب به دکتر مارتین لوتر کینگ. - و البته مشخص نیست که این جمله را اولینبار او بر زبان رانده باشد- نقل است از او و حکشده روی آن فرش که: «قوس جهان اخلاقی بلند است، اما به سمت عدالت خم میشود.»
این جمله بیتردید خوشبینانه است و از این باور نشأت میگیرد که اوضاع بهتر میشود. ایمان دلگرمکنندهای در این کلام نهفته است، اما مردم معمولا بخش نخست را که میگوید «قوس جهان اخلاقی بلند است» را از یاد میبرند.
در گفت وگو با رهبران و بهویژه جوانترها، بر این نکته تأکید داریم که تغییر، یکشبه اتفاق نمیافتد؛ تاریخ فراز و فرود دارد. گاهی دو گام به پیش میرانیم و یک گام به پس مینهیم.
ما در برههی تاریخی نسبتاً خوبی به سر میبریم، بهویژه اگر در ایالات متحده یا یکی از اقتصادهای پیشرفته جهان به دنیا آمده باشید، این سخن صدق میکند. تاریخ پرفراز و نشیب است. گاه ما را بر صدر مینشاند و گاه به زیر میکشد. در مقاطعی مملو از درگیری، جهالت و مخاطره است و پیشرفت را برنمیتابد.
آنچه بیش از هر چیز، بارها و بارها میخواهم به شما بگویم و پیوسته در گوش رهبرانمان هم زمزمه میکنم، این است که دلسرد نشوید. شما نمیتوانید همهچیز را یکباره اصلاح کنید. (تشویق حضار)
دلسرد نشوید که جهان هنوز دستخوش تبعیض و نژادپرستی است. اینها
بخشی از طبیعت انساناند. ما خیلی هم هوشمند نیستیم! (خنده حضار)
شامپانزههایی هستیم که در مواجهه با دیگرانِ متفاوت از خودمان، به گوشهای
میخزیم. این خصایص تاحدی در وجودمان نهادینه شدهاند. این چیزها را
فراگرفتهایم و از نسلی به نسل دیگر منتقل کردهایم، اما همهچیز بهتر از
گذشته است.
زنان در بسیاری از نقاط جهان و حتی در کشور ما،
کماکان با بیعدالتی دستوپنجه نرم میکنند. هنوز بهرغم این که - و
چهبسا دقیقاً به همین خاطر که - زنان در بسیاری از زمینهها عملکردی بهتر
از مردان دارند، موانع بزرگ و محدودکنندهای وجود دارد
(تشویق حضار)
اما میدانید چیست؟ اوضاع بهتر شده است. حتی در مواجهه با مخاطراتی به عظمتِ تغییرات اقلیمی، گامهای مهمی برداشته شده است. دخترانم به من میگویند: «به دوستانمان چه بگوییم؟ برخی از آنها نمیخواهند بچهدار شوند. با چنین چشماندازی از جهان، فایده فرزندآوری چیست؟» مردم میگویند شاید به هدف مقرر برای جلوگیری از افزایش - بیش از ۲ درجهی سانتیگراد - دمای زمین نرسیم. شاید حتی از این میزان فراتر برویم. چرا تلاش کنیم؟
و من میگویم: "شاید نتوانیم دقیقاً به آن هدف برسیم، اما تفاوت میان افزایش دمای ۲.۵ درجه، ۳.۵ درجه یا حتی ۴ درجه میتواند سرنوشت یک میلیارد نفر را - که در نواحی ساحلی زندگی میکنند- ، تغییر دهد. این تفاوت میتواند بقای انسان را تضمین کند. چنین هدفی، ارزش تلاشکردن دارد. اما نمیتوان یکباره همهچیز را اصلاح کرد."
ما بیش از هر چیز، به تابآوری نیاز داریم. در پسِ این حرفها که ... حتی اگر سختکوش باشید، ممکن است شکست بخورید ... اگر درستکار باشید، ممکن است پاداشی دریافت نکنید ... ناامیدی نهفته است. انسان کامل نیست، ولی تلاشاش ارزشمند است. وقتی تلاش میکنید، نتایج خوشآیندتری بهدست میآورید و زندگی بهتری خواهید داشت. در این صورت، احساس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت و با افرادی همراه میشوید که ارزشهای مشترکی با شما دارند. پیمودن این مسیر و یافتن چنین همراهانی دلنشین و ارزشمند است.
دلسرد نشوید. میدانم که این روزها اوضاع کمی عجیب و غریب است، اما حالمان خوب میشود. (تشویق حضار)
امیدواری شما و کلامتان همیشه الهامبخش است. آیا میتوانیم تشویق پرشوری نثار رییسجمهور باراک اوباما کنیم که با حضورشان، مهمترین دانشکده علوم انسانیِ جهان را زینت بخشیدهاند؟