واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

نظرات چند متفکر درباره پیآیندهای کرونا بر جهان

مقدمه واحد برای نوشتارها، مباحث و مطالب معرفتی


مهدی سنایی - دانشیار روابط بین الملل دانشگاه تهران

همانگونه که جامعه پزشکی ایران و جهان در این باره دچار ابهام است که ویروس کرونا تا چه بازه زمانی مهمان ناخوانده کشورهاست و چه بر سر سلامت بشر خواهد آورد، ناظران و پژوهشگران روابط بین الملل نیز در زمینه عوارض و عواقب آن برای سیاست جهانی با ابهام مواجه شده اند.

اما در حوزه اقتصاد صورت مسئله تا اندازه ای روشن تر است؛ حجم اقتصاد ملی جهان و به ویژه کشورهای بیشتر آسیب دیده از کرونا تا حد بی سابقه ای کوچکتر خواهد شد، سطح تولید و مصرف به جز در برخی اقلام بهداشتی کاهش جدی خواهد داشت و ورشکستی بسیاری از صنایع و کسب و کارهای ریز و درشت ناگزیر است و خیل عظیمی از جمعیت بیکاران در سراسر جهان را شاهد خواهیم بود.

بسیاری از کمپانی های بزرگ جهان نیز در شیوه تولید و توزیع خود بازنگری خواهند کرد. دولت ها از پس این حادثه خواهند کوشید در عرصه صنعت و اقتصاد در کنار سودآوری، اصل تاب آوری در شرایط بحران را نیز لحاظ کنند.

بحران کرونا یک برنده قطعی نیز دارد و آن صنعت و فناوری های مجازی است که مشروعیت، ضرورت، قدرت تطبیق و کارآمدی خود را گسترش و تا اندازه زیادی سبک زندگی جامعه جهانی را در عرصه های مختلف تحت تاثیر قرار خواهند داد.

اما در عرصه بین الملل و در پاسخ به این سوال که نظم بین المللی پساکرونا چگونه خواهد بود؛ با یک معادله چند مجهولی روبرو هستیم.

در شرایط بحران کرونا با سه واقعیت موازی مواجه ایم:دولت ها، ملت ها و احساس خودآگاهی عمومی نخبگان که جلوه های متفاوتی را به نمایش گذاشتند.

عموم دولت ها در برخورد با بحران کرونا ابتدا وارد یک دوره شوک عظیم شدند و به سرعت روش انزواجویی را پیش گرفتند و برای خروج از بحران، رویکرد رقابت، تعارض و گاهی اتهام زنی به دیگر کشورها را انتخاب کردند.

به شکل شگفت انگیز و بی سابقه ای کار به راهزنی بین المللی ماسک و دیگر اقلام بهداشتی در فرودگاه ها،خطوط دریایی و فرودگاه ها میان دولت های بزرگ نیز انجامید.پدیدار شدن کرونا ضرورت وجود نهاد دولت منسجم، نیرومند و کارآمد را به همگان گوشزد کرد و کارت برنده ای در اختیار دولت های مقتدر و متمرکزی قرار داد که از توانمندی بیشتری در تصمیم گیری و کنترل بحران برخوردارند.

ملت ها اما جز در موارد معدودی -در ابتدای بحران ناشی از شوک اولیه تصمیم دولت ها برای قرنطینه -راه مسالمت جویانه و همکاری را انتخاب کردند که از نشانه های آن می توان به احساس همبستگی مردم و بروز عواطف انسانی شان نسبت به یکدیگر در بالکن های خانه هایشان از خیابان های رم تا تهران اشاره کرد. در کشورهای مختلف دنیا، صحنه های شگفتی سازی از روحیه مددکاری و نوع دوستی و همچنین فداکاری کادر پزشکی و پرستاران دیده شد.

همچنین بحران کرونا باعث پدید آمدن طوفان ذهنی در میان نخبگان جهان در زمینه ضرورت وجود "حکومت جهانی"، " سازمان کارآمد بین المللی" یا "سازوکار موثر حل و فصل بحران" در عرصه جهانی شده است.

این ضرورت و احساس نیاز از یکسو ناشی از خوداگاهی درباره این حقیقت بود که با وجود همه پیشرفت ها و رشد چشمگیر تکنولوژی، هنوز بشر در مواجهه با بحران های ناشناخته می تواند غافلگیر و سردرگم شود؛از سوی دیگر این واقعیت که بحران کنونی جهانی است، اما راه حل ها ملی و سرزمینی است، بر ابهامات می افزاید و یک پارادایم پارادوکسیکال را پیش چشم ناظران می گذارد.

احساس ضرورت در مورد همکاری های بین المللی اذعان به این واقعیت است که اکنون چنین ساختار یا ساز و کار موثری در عرصه جهانی وجود ندارد.

ناتوانی سازمان ملل در اتخاذ هرگونه تصمیم در زمینه حل این بحران به دلیل اختلاف بر سر نام ویروس و عدم تصویب پیشنهاد تعلیق تحریم هادر دوران بحران کرونا در شورای امنیت مهر تایید دیگری بر این واقعیت و احساس نیاز گذاشت.

این پرسش که نظم جهانی پس از کرونا چگونه خواهد بود از سوی اندیشمندان روابط بین الملل، بسته به رویکرد نظری شان با پاسخ های متفاوتی مواجه شده است.به نظر می رسد وضعیت کنونی جهان را هریک همچون شمایل فیل در داستان مثنوی از زاویه ای ناهمخوان می بینند.

این تفاوت نگاه تنها ناشی از اختلاف در نوع نگاهشان به ذات بشر و ماهیت جامعه و رویکردشان به سیاست بین الملل نیست. بلکه موضوع قدری پر ابهام تر است و مختصات شرایط موجود و پارادوکسیکال بودن آن، قراین و شواهدی را در اختیار هر دو گروه واقع گراها (رئالیست ها) و بین الملل گرایان قرار می دهد.

پژوهشگران معطوف به رویکرد رئالیستی استناد می کنند که بحران کرونا نشان داد هرچند هم بحران عالم گیر باشد، راه حل واقعی و منحصر به فرد همانا راه حل ملی است و این سربازان مرزهای حاکمیتی هستند که بی وقفه وارد جبهه مبارزه با دشمن می شوند.

آنان اضافه می کنند تحولات چند ماهه اخیر نشان داد کشورهای توانمند به یاری کشورهای ضعیف نمی آیند،تنها دولت های نهادینه شده و نیرومند هستند که از توان کافی برای مواجهه با بحران و کنترل سریعتر آن برخوردارند.

این دیدگاه در نتیجه گیری می گوید که پیامد بحران کنونی شکسته شدن کمر جهانی سازی اقتصادی است، به عبارتی دیگر بر اثر بحران موجود ملی گرایی تقویت و جهانی سازی تضعیف خواهد شد و اهمیت دولت قدرتمند آنگونه که "ژان بدن" و پیروانش می پسندیدند، افزایش خواهد یافت.

اما در مقابل بین الملل گرایان، جهان را به این واقعیت فرا می خوانند که "دولت-ملت" و اصل حاکمیت ملی قادر به رفع مشکلات جهانی نیست. بحران ها قابلیت محدود شدن در مرزهای ملی را ندارند و در روزگار ما سرفه در یک سوی دنیا می تواند مراتب فاجعه باری در سوی دیگر جهان به بار بیاورد.

این دسته از متفکران برای مستندسازی نظریه شان موارد دیگری را نیزیادآور می شوند که نشاندهنده آن است که هیچ کشوری نمی تواند به تنهایی بحران ها را حل کند. ترامپیسم در همین ابتدای راه با شکست مواجه شد،نئولیبرالیسم اقتصادی و تجاری نیز با پدید آوردن خطرات فاجعه بار برای محیط زیست و کره زمین، نشان داد که توان درمان دردها و حل مشکلات بشر را ندارد.

سلاح های هسته ای و موشک های دوربرد نیز از هیچ قدرت تاثیر گذاری برخوردار نیستند و در مقابل اهریمن نامرئی به نام کرونا تنها هنرشان اشغال انبارها و مخازن تسلیحاتی است بی آنکه کاربردی در چنته داشته باشند. این دیدگاه امیدوار است که سرانجام چندجانبه گرایی در عرصه جهانی بر یکجانبه گرایی فائق آید، گزاره های همکاری و همزیستی بین المللی عرصه را بر ملی گرایی افراطی تنگ کند و در نهایت این بحران به کارآمدسازی روش های مردسالارانه در حکمرانی نه روی آوردن به اقتدار گرایی بیشتر بینجامد.

این گروه خوشبین هستند که بحران کرونا به مثابه یک هشدار جدی عمل کند تا جهان به دنبال پاسخ هماهنگ به مشکلات بغرنج تر باشد و از فجایع بزرگتر جلوگیری کند.
اینکه تحولات آینده منطبق بر کدام دیدگاه پیش خواهد رفت و نظم بین الملل چگونه خواهد بود، با توجه به عدم شفافیت و ابهام فزاینده در زمینه ابعاد و بازه زمانی بحران ،مشخص نیست. با این حال به برخی گزاره ها که قطعی تر به نظر میرسد اینگونه می توانم اشاره نمایم:

- سخن گفتن از استقرار نظم بین المللی جدید زودهنگام است، چرا که این بحران با وجود مصائبی که برای بشر به بار آورده‌است،آنچنان سهمگین نیست که بر ویرانه های آن بنای جدیدی استوار شود.دولت ها با همه سختی ها از این بحران عبور خواهند کرد و به زودی رقابت میان کمپانی های تولید کننده واکسن "کووید ۱۹" و برند داروهای درمانگر این بیماری آغاز خواهد شد. روندهای کنونی تداوموخواهد یافت، سازمان ملل ضعیف تر و خط تقابل و اتهام زنی میان آمریکا و تا اندازه ای اروپا با چین تشدید خواهد شد.

- پس از فروپاشی نظم تحمیلی دو قطبی و پس از آن ، زوال رویای آمریکایی نظم نوین جهانی و آغاز جنگ های متعدد و ظالمانه از سوی ائتلاف آمریکایی در خاورمیانه که صدها هزار انسان بی گناه را به کشتن داد و میلیون ها نفر را بی خانمان کرد و به بازی گرفتن دموکراسی و حقوق بشر برای آغاز جنگ ها و ریختن بمب بر سر مردمان مظلوم، سال هاست نظم جهانی از ریل خارج شده است و بحران کنونی تنها این وضعیت را تشدید خواهد کرد.

-این بحران در مقایسه با وقایع مشابه طی یکصد سال گذشته، نشاندهنده افزایش خودآگاهی آحاد بشر است.این مساله عمدتا از تاثیرگزاری خارق العاده و سرعت شبکه های اطلاع رسانی در جهان ناشی می شود. بنابراین برخلاف بحران های گذشته، جهان همزمان با دو واقعیت مواجه است :یکی خود بحران و دیگری نوع و سطح برداشت از آن !در اینجاست که نقش و جایگاه "رویکرد سازه انگارانه" و توجه به هویت ها و نشانه های فرهنگی در بررسی و تحلیل وضع موجود جهان و همچنین پیش بینی تحولات آینده بین المللی برجسته می شود.

- به نظر می رسد بحران کرونا نحله های مختلف فکری در روابط بین الملل را تا اندازه ای به هم نزدیک خواهد کرد. "تاثیر و قدرت حاکمیت" و "خودیاری" و خوداتکایی دولت ها که مد نظر واقع گرایان است، خواه و ناخواه مورد توجه همه کشورها و دولت‌ها قرار خواهد گرفت و تجربه بحران کرونا بین الملل گرایان را نیز متقاعد خواهد کرد که برقراری یک حکومت یا ساز و کار تمام عیار جهانی با وجود ضرورتش، انتظاری زودرس است و هنوز دولت-ملت ها محور اصلی سیاست جهانی هستند.اما و از سوی دیگر همگان به اتفاق نظر خواهند رسید که اصل ابتنای کامل کنش ها و رفتار دولت ها بر "تعارض منافع" و "رقابت و تنازع" پاسخگوی نیاز های ملت‌ها و وضعیت کنونی جهان به هم پیوسته نیست .در نتیجه باید منتظر نسخه جدید و به روز شده ای از "واقع گرایی نوین" یا شکلی از "بین الملل گرایی" عملگرایانه بود.

- بی تردید در دوره پسا کرونا حاکمیت های ملی و نقش نهاد دولت تقویت خواهد شد و اقتصاد پایه و سرمایه‌گذاری در عرصه بهداشت و درمان محل توجه خواهد بود.در عرصه بین المللی نیز با وجود شکست در روندهای جهانی شدن، کشورها به دنبال یافتن سازوکاری جهانی برای مقابله با بحران و تهدیدات مشترک خواهند بود.چندجانبه گرایی نیز در سیاست جهانی تقویت و کشورها از جهانی شدن آمریکا محور فاصله بیشتری خواهند گرفت.به دنبال این بحران و با آسیب جدی که اعتبار و اقتصاد آمریکا و اروپا خواهد دید و همچنین با ناتوانی اتحادیه اروپا در یاری رساندن به اعضایش،تصویر شرق در چشم جهانیان پر رنگ تر و نقش آن برجسته تر خواهد شد.در این شرایط کشورهایی مانند چین، روسیه، هند و همچنین ایران امکان فعالیت بیشتری خواهند یافت.

- برخی صاحب نطران شناخته شده حوزه روابط بین الملل در هفته های اخیر در زمینه بحران کرونا و نظام بین الملل اظهارات و مواضع مفید و جالب توجهی داشته اند که در رسانه های داخلی نیز بازتاب یافتند.در این میان اما مقاله هنری کسینجر سیاستمدار شناخته شده و واقع گرای آمریکایی بیشتر از سایر مقاله ها و اظهارنظرها حایز اهمیت است.مواضع اخیر وی را باید عکس العملی نسبت به واقعیت از دست رفتن بیشتر اعتبار آمریکا نه تنها در سطح رهبری جهان، بلکه در مدیریت یک بحران به عنوان دولت ملی تلقی کرد.او در عین حال توصیه هایی برای جلوگیری از افول بیشتر آمریکا ارایه کرد.

- بازنده اصلی این بحران، اقتصاد در زمینه هایی چون انرژی، صنعت حمل و نقل هوایی و گردشگری است و برنده آن نیز فناوری مجازی و حوزه های مختلف صنعت سایبری است. درعین حال می توان امیدوار بود که ترکیب این دو حوزه(اقتصاد و فضای سایبری) و همچنین تثبیت برخی عادت های دوره بحران کرونا و گرایش به سبک جدید زندگی و ظهور الگوهای جدید مصرف به پدید آمدن عرصه های جدید فعالیت اقتصادی، شکل گیری جریانی از کنش های جدید و ابتکارات در عرصه تولید، توزیع و مصرف و در نتیجه به بروز موجی از رونق اقتصادی در کشورهای جهان پس از کرونا بیانجامد. به صورت طبیعی سهم هر یک از کشورها بسته به ظرفیت و استعداد آنها خواهد بود.

- ایران از جمله اولین کشورهایی بود که با پدیده کرونا روبرو شد و با وجود مشکلات و آسیب های پدید آمده از این همه گیری تلاش کرد در کنار کنترل بحران و مدیریت آن، صدای خود را در اعتراض به تحریم های نا عادلانه، غیر اخلاقی و غیر انسانی به گوش جهانیان و محافل بین المللی برساند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر رویکرد همکاری های منطقه ای، در همین ماه های اخیر کوشیده است در حل و فصل مناقشات منطقه ای و عبور برخی کشورهای همسایه از مناقشات داخلی نقش موثری ایفا کند. با فروکش کردن نسبی این بحران، دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با تاکید بر رویکرد همیشگی خویش در زمینه چند جانبه گرایی می تواند از ظرفیت های خود برای شکل گیری یک همکاری بین المللی ،ایجاد ائتلافی در نفی یکجانبه گرایی و توسعه همکاری ها در حوزه اوراسیا و منطقه غرب آسیا بهره گیرد.




کرونا تصویر ما را از جهان دگرگون کرد و نشان داد چگونه طومار حیات بشر، با همه طول و عرض تمدنش، می‌تواند با خُردپایی ناچیز درهم پیچیده و همچون پاره کاغذی، مچاله و به دور افکنده شود.
گروه سیاسی-رجانیوز: کرونا با ما چه کرد و پساکرونا چه شکل و شمایلی خواهد داشت؟ کمتر اندیشمندی است که این روز‌ها مشغول این سؤال نباشد. هر کس از ظن خود نظری دارد و از دریچه‌ای به تحلیل اثرات کرونا نشسته است. آنچه، اما در همه نظرگاه‌ها مشهود است شکست غرور جهان از کرونا و قدرت‌نمایی ضعف انسان در پیش چشمانی است که دیگر تصور داشت به قول نوح هراری «خداگونه» شده است.
 
به گزارش رجانیوز به نقل از جوان؛ گویا بشری که خود را نمرود می‌پنداشت حالا با نیش پشه‌ای مواجهه شده است که هر لحظه امکان دارد او را به ذرات خاکی بدل سازد که آیندگان کوزه‌ها کنند از گل او. آنچه در ادامه تقدیم می‌گردد مروری مختصر بر برخی از مهم‌ترین این آرا و نظرات است که از سوی فلاسفه و نظریه‌‎پردازان بزرگی، چون ژیژک، فوکویاما و کسینجر طرح شده است.
 
ژیژک: کرونا بازار‌های جهانی را عصبی کرده است
اسلاوی ژیژک، فیلسوف شهیر اسلوونیایی، در پی ظهور ویروس کرونا آرزو کرده است ویروس دیگری بروز کند تا ما را دچار خود کند و به یک جامعه جایگزین ورای دولت- ملت بیندیشیم؛ جامعه‌ای که خود را در اشکال همکاری و همبستگی جهانی متحقق می‌سازد. مقاله او که پیش از فراگیری کرونا به همه جهان در نشریه دی‌ولت چاپ شده است بر خلاف گمانه‌پردازی‌هایی که در آن زمان کرونا را همچون فاجعه چرنوبیل که موجب فروپاشی شوروی شد، موجب فروپاشی چین اعلام می‌کردند، اپیدمی ویروس کرونا را با اشاره به فیلم «بیل را بکش ۲» اثر تارنتینو نوعی حمله با «تکنیک پنجه پنج نقطه‌کوب منفجر کننده قلب» بر نظام سرمایه‌داری جهانی می‌داند که علامتی است مبنی بر اینکه ما نمی‌توانیم مسیری را که تا به حال بر آن بودیم، ادامه دهیم و اینک یک تغییر رادیکال ضروری است. ژیژک افسوس می‌خورد که چرا ما برای بازاندیشی در مشخصات بنیانی جامعه خود نیازمند یک فاجعه هستیم. او معتقد است ما تنها با کرونا مواجه نیستیم و فجایع دیگری نظیر خشکسالی‌ها، امواج گرمایی و طوفان‌های عظیم در انتظارمان نشسته‌اند. ژیژک اعتقاد دارد: «پدیده غریب دیگری که ما می‌توانیم مشاهده کنیم بازگشت پیروزمندانه آنیمیسم (زنده‌انگاری) سرمایه‌دارانه است، ما شاهد تلقی پدیدار‌های اجتماعی همانند بازار‌ها و سرمایه اقتصادی به عنوان موجوداتی جاندار هستیم.» و از همین رو هشدار می‌دهد سرمایه‌داری جهانی درحال نزدیک شدن به یک بحران است و باید مراقب بازار‌های جهانی باشد؛ چراکه کرونا بازار‌ها را عصبی کرده است و هر لحظه امکان فروریختن تمام آن‌ها وجود دارد. ژیژک از سخنان خود چنین نتیجه می‌گیرد که اکنون به روشنی نیاز فوری به سازمان‌دهی مجدد اقتصاد جهانی است و اگر در گذشته کشور‌ها قادر بودند این کار را در شرایط جنگ انجام دهند اکنون که همه ما عملاً در جنگی بهداشتی به‌سر می‌بریم، فرصت تغییر فراهم آمده است، اما باید مراقب بود باز سفر به جزایر تک‌افتاده و دیگر پاتوق‌های اختصاصی به حق انحصاری چند پولدار بدل نشود، یعنی همان چیزی که دهه‌ها پیش درمورد پرواز کردن شاهد آن بودیم.
 
چامسکی: سرمایه‌داری عاشق کرم‌پودر است نه واکسن کرونا!
نوام چامسکی، تحلیلگر چپ ۹۱ساله امریکایی از آنهاست که کرونا را فاش کننده عیوب نظام سرمایه‌داری جهانی می‌خواند. او خود را سوسیالیستی آزادی‌خواه می‌داند و با نقدهایش به سیاست‌های امپریالیستی امریکا به ویژه در حوزه سیاست خارجی به شهرت رسیده است اکنون نیز از فرصت کرونا برای برملا ساختن ذات خبیث سرمایه‌داری بهره برده و می‌گوید: «این تهدیدات اعم از بحران کرونا، جنگ هسته‌ای و گرم شدن کره زمین تهدیداتی است که به‌دلیل اِعمال سیاست‌های نئولیبرالیسم ایجاد شده و روز‌به‌روز نیز شدت خواهد گرفت.» چامسکی در این مقطع تمدن غرب را برای بشریت ویران‌کننده می‌داند و از مردم می‌خواهد با پایان گرفتن بحران کرونا تصمیم بگیرند براساس چه الگو و عقیده‌ای می‌خواهند آینده خود را بنا سازند، چراکه حالا معلوم شده است تمدن غرب برای بشریت ویران‌کننده و منشأ همه نابسامانی‌ها و مشکلات عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اعمال سیاست‌های نئولیبرالیسم و بازار جهانی است. چامسکی معتقد است کمپانی‌های خصوصی داروسازی می‌توانستند برای پیشگیری از کرونا واکسنی تولید کنند، اما از این کار طفره می‌روند، چون در منطق سرمایه‌داری ساخت کرم‌پودر سودآورتر از ساختن واکسن کروناست!
 
اعتراف فوکویاما به شکست نظام لیبرال دموکراسی
هر چند نوشته فوکویاما بیشتر انتقادی از نحوه مواجهه امریکا با کروناست، اما از این حیث که به ضعف‌های دموکراسی در مقابله با کرونا می‌پردازد، حائز اهمیت است. او که همواره لیبرال دموکراسی را بر هر درد بی‌درمان دوا می‌دانست این بار با اشاره به رویکرد‌های مشابه همه کشور‌های جهان در مقابله با کرونا اعتراف می‌کند که تفاوتی بین رژیم‌های استبدادی با دموکراسی در مواجهه با بحران‌ها وجود ندارد. این گفته فوکویاما را می‌توان اعترافی برای شکست نظام لیبرال دموکراسی دانست. او اعتقاد دارد عامل تعیین‌کننده مهم در مقابله با بحران نه نوع رژیم بلکه ظرفیت دولت و مهم‌تر از همه میزان اعتماد به دولت است و هیچ مجموعه‌ای از قوانین موجود نمی‌تواند پیش‌بینی همه شرایطی را که کشور ممکن است با آن رو‌به‌رو شود داشته باشد. فوکویاما افسوس می‌خورد به رغم این نیاز ضروری برای مقابله با کرونا اعتماد دقیقاً همان چیزی است که امروز در امریکا از دست رفته است. این نظریه‌پرداز سیاسی دولت قدرتمند را اصلی‌ترین ابزار مقابله با بحران کرونا می‌داند و استدلال می‌کند که هیچ جامعه‌ای بدون دولتی قوی نمی‌تواند زنده بماند؛ چراکه آن‌ها به یک دولت قوی، مؤثر و مدرن نیاز دارند تا بتواند قدرت را در صورت لزوم برای محافظت از جامعه، حفظ نظم عمومی و ارائه خدمات عمومی متمرکز و اعمال کند. فوکویاما معتقد است قدرت دولت باید با نهاد‌هایی دیگر محدود شود و نقطه دقیق تعادل بین نهاد اصلی قدرت، قوه مجریه و نهاد‌های محدودکننده اصلی مثل دادگاه‌ها و قوه مقننه همان چیزی است که یک دموکراسی را از دیکتاتوری متمایز می‌کند. فوکویاما در ادامه اشاره می‌کند هر چند دموکراسی اختیارات اضطراری را برای مقابله با تهدیدات سریع پیش‌بینی کرده، اما تمایل به تفویض قدرت و استفاده مؤثر از آن، بیش از همه به یک چیز بستگی دارد و آن اطمینان به دستگاه اجرایی است و این دقیقاً همان نقطه‌ای است که امریکا در آن مشکل دارد. اعتماد بر دو پایه استوار است. اول اینکه شهروندان باید بپذیرند که دولتشان از تخصص، دانش فنی، ظرفیت و بی‌طرفی برای انجام بهترین واکنش برخوردار است. دوم، مردم باید به مسئولان مملکت اعتماد کافی داشته باشند؛ در حالی که امروز امریکا با بحران اعتماد سیاسی روبه‌رو است؛ به‌طوری‌که جمع کثیری از مردم به ترامپ اعتماد ندارند و این بی‌اعتمادی شدید عواقب وحشتناکی را برای سیاست به همراه خواهد داشت. در پایان فوکویاما باز هم اعلام می‌کند که نمی‌تواند برتری قطعی دموکراسی در مواجهه با بحران‌ها را ثابت کند و اینگونه نتیجه می‌گیرد که آنچه در پایان اهمیت دارد نوع رژیم نیست، اما اینکه شهروندان به مسئولان خود اعتماد کنند، یا اینکه مقامات ارشد بر یک دولت صالح و مؤثر ریاست دارند یا خیر نکته اصلی است.
 
ترس کیسینجر از بر باد رفتن نظم لیبرالی جهان
هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق ایالات متحده نیز با دیدن اضطراب و ترس مردم از ویروس کرونا به یاد دوران جنگ جهانی دوم و حضورش در لشکر ۴۴ پیاده نظام امریکا در آردِن افتاده است. او تأثیرات دوران کرونا را بلندمدت عنوان کرده و آن را از این جهت که روحیه استقامت و انسجام جامعه امریکایی نسبت به سال‌های ۱۹۴۴ بسیار افت کرده، خطرناک‌تر می‌داند و از همین رو معتقد است امریکا برای شکست کرونا نیاز به دولتی کارآمد دارد تا با اعتماد مردم به آن و انسجام کامل اجتماعی بتواند بر این فاجعه جهانی غلبه کند. کیسینجر در این یادداشت که در روزنامه واشنگتن پست منتشر شده است، ترس خود از فروپاشی نظم جهانی لیبرال را مخفی نکرده و هشدار می‌دهد نهاد‌های بسیاری از کشور‌ها در جهان پساکرونا شکست خواهند خورد که این موجب خواهد شد جهان پساکرونا، هرگز مانند قبل نشود. کیسینجر معتقد است دولت امریکا نمی‌تواند به تنهایی بر کرونا پیروز شود و لازم است رهبران کشور‌های جهان در سه بعد اصلی به مقابله با تبعات داخلی و جهانی این ویروس بروند. به اعتقاد کیسینجر، تقویت توانمندی جهان برای مقابله با بیماری‌های واگیردار از طریق توسعه علم، اولین بعدی است که باید مورد توجه قرار بگیرد. در بعد دوم باید تلاش سریعی برای ترمیم زیان‌های وارد شده به اقتصاد جهانی متأثر از شیوع این بیماری انجام بگیرد و در بعد سوم او که از بر باد رفتن نظم کنونی جهان هراس دارد، دولت امریکا را به حمایت از اصول نظام لیبرالیستی در جهان فرا می‌خواند و معتقد است اگر رهبران جهان برای حل این چالش و دوران پس از آن آماده نشوند جهان در آتش تنش‌ها و درگیری‌های فزاینده نابود خواهد شد.
 
هراری: خطر آن وجود دارد که استبداد ما را بهتر از خودمان بشناسد
نوح هراری، نویسنده یهودی که در یکی دو سال اخیر کتاب‌های «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» او توانستند به هزار طریق در کتابفروشی‌های ایران جای خود را باز کنند نیز نگرانی خود را از جهان پساکرونا پنهان نکرده است. او در یادداشتی از دو تصمیم راهبردی مهم که پیش روی کشور‌های جهان هستند سخن می‌گوید. تصمیم نخست انتخاب بین «نظارتِ توتالیتر» و «توانمندسازی شهروندی» و تصمیم دوم دو راهی «انزوای ملی» و «یکپارچگی جهانی». هراری در توضیح دوراهی نخست تکیه خود را بر راه‌حل‌های کشورهایی، چون چین و رژیم صهیونیستی برای کنترل عبور و مرور مردم و نظارت بر آن‌ها می‌گذارد. او معتقد است هر چند نظارت فعلی که در این کشور‌ها برای کنترل رفت‌وآمد شهروندان و شناسایی بیماران استفاده می‌شود چیزی معمولی است که تنها از طریق گوشی‌های هوشمند می‌تواند موقعیت مکانی آن‌ها را تشخیص دهد، اما احتمالاً در آینده با تکنولوژی‌هایی روبه‌رو خواهیم بود که برای شناسایی افراد کرونایی قادر خواهند بود علاوه بر موقعیت مکانی درجه حرارت بدن و سایر علایم بیومتریک (زیست‌سنجی) افراد را نیز رصد کند و این در حالت بد قضیه موجب خواهد شد سیستم نظارتی وحشتناکی ابداع شود که اگر تا دیروز فقط به دنبال این بود که شهروندان برای مثال فاکس نیوز را دنبال می‌کنند یا سی. ان. ان. را و از این طریق به نقطه نظر سیاسی آن‌ها برسد اکنون می‌تواند تغییرات دمای بدن، فشار خون و ضربان قلب را رصد کند و بفهمد چه چیزی افراد را می‌خنداند، به گریه می‌اندازد یا آن‌ها را به شدت عصبانی می‌کند و اگر شرکت‌ها و دولت‌ها شروع به درو اطلاعات زیستی ما در مقیاس کلان کنند، آن وقت می‌توانند ما را حتی بهتر از خودمان بشناسند و قادر خواهند بود از این پس نه تنها احساس‌های ما را پیش بینی کنند بلکه آن‌ها را دستکاری و به ما هر چیزی که می‌خواهند حقنه کنند. هراری مطمئن است اگر رژیم‌هایی همچون رژیم صهیونیستی به این تکنولوژی دست پیدا کنند آنگاه دیگر به نظارت در دوران اضطراری بحران کرونا بسنده نخواهند کرد و آن را تداوم خواهند بخشید همانطور که در سال‌های ۱۹۴۸ به دلیل شرایط بحرانی جنگ محدودیت‌هایی برای رسانه‌ها ایجاد کردند، اما هنوز که هنوز است با وجود پایان جنگ محدودیت‌ها را ادامه می‌دهند. او الگوی موفق مبارزه با کرونا را در کشور‌هایی همچون کره‌جنوبی، تایوان و سنگاپور یافته است که به جای نظارت سختگیرانه بر شهروندان بر تست‌گیری‌های وسیع، گزارش‌دهی صادقانه و همکاری عمومی مردمی تکیه کرده‌اند. هراری در توضیح دوراهی دوم همچون کیسینجر راه‌حل مقابله با کرونا را اتحاد کشور‌های جهان می‌داند، اما با تأسف از رخوت عمومی جامعه جهانی سخن می‌گوید و اصلی‌ترین دلیل آن را خودخواهی امریکایی‌ها و اولویت دادن شکوه امریکا به گونه انسانی می‌داند. این نویسنده یهودی معتقد است حکومت امریکا با وجود اینکه جهان به یکپارچگی جهانی نیاز دارد حتی نزدیک‌ترین هم‌پیمانان خود را نیز رها کرده و شاهد مدعای خود را لغو تمام پرواز‌ها از اتحادیه اروپا بدون هشدار به اتحادیه اروپا آورده است. او امریکا را اصلاح‌ناپذیر دانسته و نوشته است: «حتی اگر حکومت فعلی نهایتاً خط‌مشی خود را تغییر دهد و به یک رویه جدید جهانی روی آورد، تعداد کمی از رهبری پیروی می‌کنند که هرگز مسئولیتی نمی‌پذیرد، هرگز به اشتباهاتش اعتراف نمی‌کند و کسی که مکرراً اعتبار همه چیز را به خود نسبت می‌دهد در حالی که همه سرزنش‌ها را به دیگران.»
 
هابرماس: کرونا نادانی ما را به رخمان کشید
یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی که اکنون در نودمین سال زندگی خود شاهد بحران کروناست، در تحلیل ابعاد اخلاقی و فکری بحران کووید۱۹ با بیان اینکه این مسئله موجب شده است حالا به غیر از کارشناسان همه در باب موضوع بیندیشند، بر نمود «نادانی انسان» در این اندیشه تأکید دارد. او که با نشریه لموند به گفتگو نشسته، معتقد است: «حالا هر کس باید تصمیم بگیرد و دست به عمل بزند، آن هم با ندانستن!» هابرماس اذعان دارد که حالا تصمیم‌گیران و کارشناسان با اتکا به اطلاعات محدود تصمیم می‌گیرند و هیچ وقت مردم به این روشنی ندیده بودند که تصمیم‌گیری سیاسی در شک، تردید و «ندانستن» انجام می‌شود. او این تجربه کم‌سابقه را بر آگاهی عمومی مؤثر خوانده است. هابرماس بر این اعتقاد است که در شرایط فاجعه‌بار کرونا حتی گاهی پزشکان مجبورند اصول بنیادین همچون برابری درمانی و بهداشتی را زیر پا بگذارند و مثلاً بیماران جوان‌تر را اولویت دهند، در‌حالی‌که حتی اگر این گذشت از سوی پیرتر‌ها داوطلبانه هم باشد یک پزشک چگونه قادر خواهد بود زندگی یک انسان را ارزشگذاری کند؟! هابرماس دوران پایان اپیدمی کرونا و راه‌اندازی چرخ اقتصاد را نیز با چالش‌های احتمالی اخلاقی و سیاسی همراه می‌بیند. از جمله اینکه ممکن است سیاستمداران به طمع اقتصاد دستور به خروج از وضعیت اضطرار دهند و ناگاه باعث شوند که بیمارستان‌ها به حد اشباع برسند و شمار تلفات افزایش یابد؛ از همین رو به مسئولان سیاسی هشدار می‌دهد که از وسوسه تفکر ابزاری و فایده‌گرا (اوتیلیتاریستی) بپرهیزند. او که همیشه حامی سفت و سخت اتحادیه اروپا بوده، حالا نیز معتقد است تنها راه‌حل عملی مقابله با کرونا و رهایی از «بن‌بست پسادموکراسی» اتحاد، تأکید بر دموکراسی و به طور خاص ایجاد یک «صندوق مشترک کرونا» در سطح اروپاست تا کشور‌هایی که اقتصاد شکننده‌تر یا بدهی‌های بیشتر دارند، بتوانند از پس هزینه‌های کمرشکن مقابله با اپیدمی برآیند. او به شدت از مخالفت‌های دولت آلمان با این صندوق انتقاد می‌کند و به وزیر اقتصاد فرانسه توصیه می‌کند مبادا نظریات آلمانی‌ها را بپذیرد. هابرماس تأسف می‌خورد که نگرش‌های ناسیونالیستی و خودخواهی‌های ملی‌گرایانه دولت آلمان مانع همبستگی بیشتر اروپایی‌ها می‌شود.
 
ابراهیم فیاض: جهانی متکثر بر اساس فطرت و حکمت شکل خواهد گرفت
اندیشمندان و نظریه‌پردازان ایرانی نیز در خصوص جهان پساکرونا نظریات مختلفی را ابراز کرده‌اند که قابل توجه است. ابراهیم فیاض، استاد مردم‌شناسی دانشگاه تهران، در گفتگو با خبرگزاری تسنیم تمدن غرب را در آستانه فروپاشی خوانده است و جهان پساکرونا را عصر پیدایش تمدن‌های متکثر می‌داند. فیاض اولین رویداد بزرگ جهانِ پساکرونا را خلاصی جامعه جهانی از غرب به عنوان مرکز تمدنی بشر عنوان می‌کند هر چند تأثیر این فروپاشی را تنها محدود به غرب ندانسته و معتقد است: «در مشرق زمین نیز شاهد تغییرات فرهنگی اساسی خواهیم بود؛ چراکه امروز حتی کشور‌های شرق آسیا نظیر چین و ژاپن نیز به شکل اساسی بازتولید فرهنگ غرب را در جامعه مدنی خود حاکم کرده‌اند.» او همچنین ابراز داشته همچنان که سیطره استعمار غربی پس از دو جنگ جهانی از بین رفته این بار سیطره تمدنی غرب در تمامی ابعاد این تمدن از جمله فلسفه، اخلاق، هنر و رسانه‌های آن از بین خواهد رفت. استاد مردم‌شناسی دانشگاه تهران همچنین این احتمال را داده است که عصر پساکرونا، عصر پیدایش تمدن‌های متکثر در دنیا باشد؛ چراکه استعمار فرهنگی امریکا که به واسطه انحصار واحد پولی او در بسیاری از کشور‌ها از جمله کشور‌های شرق آسیا نظیر فیلیپین، اندونزی، کره‌جنوبی و... حاکم بوده از بین خواهد رفت و این کشور‌ها خود را از یوغ فرهنگی و تمدنی غرب بیرون خواهند کشید. فیاض ارتباطی را که میان تمدن‌های متکثر پساکرونا وجود دارد، منشأ ایجاد مبنای فکری جدید در دنیا دانسته و محوریت آن را حکمت ابراهیمی خوانده که در تمامی ادیان الهی از جمله مسیحیت، یهودیت و اسلام مورد اشاره قرار گرفته است. فیاض همچنین در مصاحبه‌ای دیگر با روزنامه قدس نگاه خود را بیشتر شرح داده است و با ذکر مجدد پایان غرب از لحاظ تمدنی، آنچه را غربی‌ها در علم تجربی بافته بودند و تصور داشتند با آن انسان بدون خدا می‌تواند موفق شود تمام شده خوانده است. او شرح داده است: «پشتوانه فلسفی غرب زیر سؤال رفته است. از نظر آن‌ها سوژه کانتی و ذهن خودبنیاد به جای خدا تدبیر جهان را به دست می‌گرفت و پدیدارشناسی کانتی صحبت از رها شدن خلق پس از خلقت می‌‎کرد. شرایط فعلی را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که حالا همه رئیسان جمهور از خدا سخن می‌گویند و از مردم می‌خواهند دست به دعا بردارند.» فیاض این گفته‌ها را دلیلی بر فروپاشی فلسفی «جهان بدون خدا» دانسته است. او همچنین درباره نظام ظالمانه تحریم نیز گفته است: «ظلم جهانی بر اساس همین اعتباریات بود. سیستم اعتباری پولی که پیش از این برای ما که تحریم بودیم اکنون برای خودشان قفل است؛ چراکه در حال حاضر نه کالایی جابه‌جا می‌شود و نه ارزش جابه‌جا شدن دارد.» او همچنین بیان داشته است با مرگ پدربزرگ‌ها و مادربزر‌گ‌ها این سرمایه اجتماعی از دست خواهد رفت و تفکراتی، چون اینکه آینده همیشه خوب است و باید به آینده امید داشته باشیم فراموش خواهد شد. فیاض گفته است آنچه پس از این اتفاق برخواهد گشت، دین فطری و دانش فطری است که ما از آن به حکمت تعبیر می‌کردیم. بر اساس این فطرت و حکمت یک نظام جهانی متکثر میان فرهنگی شکل خواهد گرفت.
 
خسرو باقری: کرونا قدرت واقعی را از نهاد‌ها برمی‌کشد
دکتر خسرو باقری، استاد فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران، از دیگر اندیشمندان ایرانی است که به تأثیر کرونا بر باور انسان سخن گفته است. او معتقد است کرونا تصویر ما را از جهان دگرگون کرد و نشان داد چگونه طومار حیات بشر، با همه طول و عرض تمدنش، می‌تواند با خُردپایی ناچیز درهم پیچیده و همچون پاره کاغذی، مچاله و به دور افکنده شود. از همین‌رو باقری معتقد است، آدمی باید بیاموزد جهان پر از اسرار ناشناخته است. استاد دانشگاه تهران همچنین بحران کرونا را متحول کننده معرفت‌شناسی عنوان کرده است که نشان داد واقعیت‌هایی در جهان وجود دارند که نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت و از آن‌ها عبور کرد، بلکه باید در برابر آن‌ها سرفرود آورد. او سازه‌گرایان را به نقد کشیده و از آن‌ها خواسته است که ببینند همه چیز ساخته ذهن ما نیست و واقعیت‌هایی سترگ وجود دارند که راه ما را می‌بندند و ما را به شناخت خود وامی‌دارند. باقری همچنین از کرونا به عنوان زیر و رو کننده اخلاق‌ها و ارزش‌ها یاد کرده که کلید طلایی اخلاق را به ما اهدا خواهد کرد؛ چراکه کرونا برابری انسان‌ها را در برابر دیدگان قرار و نشان داد همه در برابر قانون مرگ یکسانند. باقری همچنین معتقد است فراتر از این برابری‌خواهی، کرونا «من» را به «ما» بدل ساخت و ثابت کرد سرنوشت همه انسان‌ها، چون تاروپودی درهم پیچیده است و اینطور نیست که اگر کسی گلیم خویش را از آب برگیرد، بتواند در گوشه عزلتی، مأوا بگیرد و در حباب بسته خویش زندگی کند. این فیلسوف تعلیم و تربیت کرونا را عامل شناساندن نیرو‌های ناشناخته بشر به او دانسته که کمک می‌کند، غرور و قدرت پوشالی خود را درهم شکند و قدرت واقعی را از نهاد برکشد.




در یک دنیای عقلانی، ما باید تولید ملزومات اساسی (کیت‌های آزمایش، ماسک‌ها، دستگاه‌های تنفس) را نه‌تنها برای خودمان بلکه برای کشورهای فقیرتر هم بالا می‌بُردیم. چون این جنگ همۀ ماست. ولی این دنیا که قرار نیست حتماً عقلانی باشد. پس دیوسازی و مطالبۀ منزوی‌سازی، فراوان خواهد بود. که به معنای مرگ بیشتر و رنج بیشتر در سراسر دنیاست

هر روز خبری می‌رسد که تا همین چندی پیش محال به نظر می‌آمد؛ چیزهایی که ممکن بود ظرف چند سال اتفاق بیافتد، نه چند روز. شتاب تحولات، کشورها را با مشکلات بسیاری روبه‌رو کرده است و دولت‌ها مایل‌اند هرچه زودتر اوضاع را به «شرایط عادی» برگردانند. اما شاید موضوع فقط این نیست که باید این هفته به شرایط عادی بگردیم یا چند هفتۀ دیگر، مساله این است که «هرگز نباید به شرایط عادی برگردیم» چون پیش از این هم اوضاع جهان چندان عادی نبوده.

به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، پیتر بِیکر در گاردین نوشت:

احساس می‌کنیم همه‌چیز تازه و باورنکردنی و سهمگین است. گاهی احساس می‌کنیم انگار دوباره به یک خواب قدیمی و تکرارشونده پا گذاشته‌ایم. از یک منظر هم همین‌جور است. قبلاً این وضع را دیده‌ایم، هم در تلویزیون و هم در فیلم‌های پرفروش سینما. تقریباً می‌دانستیم که اگر بیاید چه شکل و شمایلی خواهد داشت. از قضا، همین هم موجب شده مواجهه‌مان با این پدیده غریب‌تر شود، نه آشناتر.

هر روز خبر تحولاتی می‌رسد که تا همین ماه فوریه محال به نظر می‌آمدند، چیزهایی که منطقاً باید ظرف چند سال رُخ می‌داد، نه چند روز. صفحۀ اخبار را به‌روز می‌کنیم، نه به‌خاطر این حس مدنی که پی‌گیری اخبار مهم است، بلکه چون از به‌روزرسانی آخر تا الآن یک عالَم اتفاق افتاده است. این تحولات چنان سریع پیش می‌آیند که بعید است یادمان بماند چقدر رادیکال‌اند.

تصور کنید چند هفته پیش بود و کسی به شما می‌گفت: ظرف یک ماه، مدارس تعطیل می‌شوند. تقریباً همۀ دورهمی‌های عمومی لغو می‌شوند. صدها میلیون نفر در سراسر دنیا بیکار می‌شوند. حکومت‌ها تقریباً بزرگ‌ترین بسته‌های محرّک اقتصادی تاریخ را روانۀ بازار می‌کنند.

در برخی نقاط، مالکین اجاره نمی‌گیرند یا بانک‌ها اقساط رهن را نمی‌گیرند، و بی‌خانمانان اجازه می‌یابند رایگان در هتل‌ها بمانند. پرداخت مستقیم درآمد پایه توسط حکومت‌ها تجربه می‌شود. نواحی گسترده‌ای از دنیا، هرکدام با قدری اجبار و سقلمه‌زنی، در یک پروژۀ مشترک همکاری می‌کنند: حفظ حداقل دو متر فاصله با همدیگر در صورت امکان. آیا باورتان می‌شد که چه می‌شنوید؟

آنچه سرگیجه‌آور شده، فقط حجم و سرعت رخدادها نیست. بلکه این حقیقت هم هست که عادت کرده‌ایم بشنویم دموکراسی‌ها قادر نیستند به سرعت (یا اصلاً) چنین گام‌های بزرگی بردارند. ولی این ماییم و این اوضاعمان. نیم‌نگاهی به تاریخ روشن می‌کند که بحران‌ها و فاجعه‌ها مداوماً زمینه‌ساز تغییر شده‌اند، آن‌ هم اغلب تغییراتی که وضع را بهتر کرده‌اند.

همه‌گیر شدن آنفولانزا در سال ۱۹۸۱ به خلق ادارات سلامت ملی در چندین کشور اروپایی کمک کرد. دو بحران دوقلوی رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم، زمینه‌ساز دولت رفاه مدرن شدند.

ولی بحران‌ها می‌توانند جوامع را راهی مسیرهای تیره و تار هم بکنند. پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر، نظارت حکومتی بر شهروندان ناگهان فوران کرد، و جورج دابلیو. بوش جنگ‌های جدیدی راه انداخت که کِش آمدند و به اشغال‌گری‌های نامحدود تبدیل شدند. (هم‌اکنون که مشغول نگارش این نوشته‌ام، تلاش اخیر آمریکا برای کاستن از حضور نظامی‌اش در افغانستان، ۱۹ سال پس از حمله به این کشور، بواسطۀ مشکلات مرتبط با ویروس کرونا کُند شده است).

یک بحران اخیر دیگر، سقوط مالی سال ۲۰۰۸، به‌گونه‌ای حل‌وفصل شد که بانک‌ها و مؤسسات مالی (با هزینه‌ای گزاف برای حکومت) به حالت رایج پیش از مبادلات نقدی بازگشتند، و پولی که حکومت‌های سراسر دنیا خرج خدمات عمومی می‌کردند کاهش یافت.

چون بحران‌ها به تاریخ شکل می‌دهند، صدها متفکر تمام عمرشان را وقف مطالعۀ این کرده‌اند که اوراق کتاب یک بحران چطور ورق می‌خورند. این پژوهش‌ها (که می‌توانیم اسمشان را «مطالعات بحران» بگذاریم) نشان می‌دهند که وقتی یک اجتماع دچار بحران می‌شود، واقعیت بنیادین آن اجتماع چگونه آشکار می‌گردد. چه‌کسی بیشتر و چه‌کسی کمتر دارد. قدرت دست کیست. مردم چه‌چیز را ارج می‌نهند و از چه‌چیز می‌هراسند.

در چنین بُرهه‌هایی معلوم می‌شود که شکاف‌های جامعه واقعاً چقدر شکافته هستند، آن‌ هم اغلب در قالب تصاویر یا داستان‌های کوتاه نفس‌گیر. شرکت‌های هواپیمایی تعداد زیادی هواپیمای خالی یا تقریباً خالی را به پرواز درمی‌آورند، صرفاً چون می‌خواهند جای خود را در خطوط اصلی هوایی حفظ کنند.

گزارش‌هایی آمده که پلیس فرانسه به بی‌خانمان‌ها شلیک کرده چون در طول قرنطینه، بیرون خانه بوده‌اند. به زندانی‌های ایالت نیویورک کمتر از یک دلار در ساعت می‌دهند تا بطری‌ها را از مواد ضدعفونی‌کنندۀ دست پُر کنند، موادی که خودشان اجازۀ استفاده ندارند (چون الکل دارد)، آن‌ هم در زندانی که سوپ رایگان نمی‌گیرند و باید آن را در مغازۀ زندان بخرند.

اما فاجعه‌ها و مواقع اضطراری فقط وضع واقعی دنیا را روشن نمی‌کنند. آن‌ها تار و پود وضع عادی جامعه را می‌گسلند. از میانۀ آن شکافی که باز می‌شود، ما هم نیم‌نگاهی به امکان شکل‌گیری دنیاهای دیگری می‌اندازیم. برخی از متفکرانی که فاجعه‌ها را مطالعه می‌کنند، بیشتر بر مشکلات احتمالی تمرکز دارند. دیگران قدری خوش‌بین‌ترند و فاجعه‌ها را نه‌تنها در قالب آنچه از دستمان می‌رود، بلکه همچنین در قالب آنچه شاید به دستمان بیاید صورت‌بندی می‌کنند.

صدالبته هر فاجعه‌ای با سایر فاجعه‌ها فرق دارد، و با انتخاب یکی از آن دو گزینه مواجه نیستیم، چون سود و ضرر معمولاً همزیست‌اند. با گذر ایام است که حدّ و مرز دنیای جدیدی که رفته‌رفته به آن وارد می‌شویم، روشن می‌شود.

•••

دیدگاه بدبینانه می‌گوید که در فاجعه، هرچه بد بود بدتر می‌شود. آن‌هایی که فاجعه‌ها (و خصوصاً بیماری‌های عالم‌گیر) را مطالعه می‌کنند، از میل این پدیده‌ها به تشدید بیگانه‌هراسی و یافتن بلاگردان بر اساس تمایلات نژادپرستانه باخبرند. در قرن چهاردهم میلادی که مرگ سیاه گریبان‌گیر اروپا شد، شهرها و شهرک‌ها دروازه‌های خود را به روی بیرونی‌ها بستند، و به اعضاء «نامطلوب» جامعه حمله‌ور شدند، آن‌ها را تبعید کردند و کشتند، که اغلبشان یهودی بودند.

در سال ۱۸۵۸، یک دسته از اوباش در نیویورک‌سیتی به زور وارد یک بیمارستان قرنطینۀ مخصوص مهاجران در جزیرۀ استتن شدند، گفتند همه آنجا را ترک کنند و سپس بیمارستان را آتش زدند، چون می‌ترسیدند که وجود آن بیمارستان مردم آن شهر را به خطر ابتلاء به تب زرد بیاندازد. ویکی‌پدیا هم‌اکنون صفحه‌ای را به جمع‌آوری مثال‌های «بیگانه‌هراسی و نژادپرستی مرتبط با بیماری عالم‌گیر ویروس کرونا سال ۲۰-۲۰۱۹» از بیش از ۳۵ کشور اختصاص داده است: از شماتت گرفته تا ضرب و جرح.

مایک دیویس، تاریخ‌نگار مشهور آمریکایی که واقعه‌نگار فاجعه‌هایی بوده که در دامن جهانی‌سازی رشد کرده‌اند، می‌گوید: «در یک دنیای کاملاً عقلانی، لابد فرض می‌کنید که یک بیماری عالم‌گیر بین‌المللی به بین‌المللی‌گرایی بیشتر منجر شود».

به نظر دیویس که کتابی دربارۀ آنفولانزای مرغی در سال ۲۰۰۵ نوشت، بیماری‌های عالم‌گیر یک مثال عالی از آن نوع بحران‌هایی‌اند که سرمایه‌داری (به‌خاطر جابجایی مُدام مردم و کالاها در آن) در برابرشان آسیب‌پذیر است، اما آن ذهنیت سرمایه‌دار (که نمی‌تواند چیزی جز سود ببیند) از پرداختن به آن‌ها عاجز است. «در یک دنیای عقلانی، ما باید تولید ملزومات اساسی (کیت‌های آزمایش، ماسک‌ها، دستگاه‌های تنفس) را نه‌تنها برای خودمان بلکه برای کشورهای فقیرتر هم بالا می‌بُردیم. چون این جنگ همۀ ماست.

ولی این دنیا که قرار نیست حتماً عقلانی باشد. پس دیوسازی و مطالبۀ منزوی‌سازی، فراوان خواهد بود. که به معنای مرگ بیشتر و رنج بیشتر در سراسر دنیاست».

در ایالات متحده، رییس‌جمهور ترامپ سخت تلاش کرده که ویروس کرونای جدید را «بالذات» چینی جلوه دهد، و این بیماری عالم‌گیر را بهانه‌ای برای سخت‌گیری در مرزها و پذیرش تعداد کمتری از پناه‌جویان کند. مقامات، اندیشکده‌ها و خروجی‌های رسانه‌ای جمهوری‌خواه مدعی شده‌اند یا به تلویح گفته‌اند که این ویروس، یک سلاح زیستی چینی دست‌ساز انسان است.

برخی از مقامات چینی هم به نوبۀ خود این نظریۀ توطئه را مطرح کرده‌اند که بیماری از طریق سربازان آمریکایی به چین رسید. در اروپا، نخست‌وزیر مجارستان ویکتور اوربان اخیراً اعلام کرد: «ما درگیر جنگی شده‌ایم که دو جبهه دارد: یک جبهه اسمش مهاجرت است، و دیگری به ویروس کرونا تعلق دارد. این دو منطقاً به هم مرتبطند چون هر دو با تحرّک منتشر می‌شوند».

وقتی درگیر جنگ هستی، باید دشمنت را هرقدر که می‌شود بهتر بشناسی. ولی در بحبوحۀ بحران، بعید نیست ابزارهای نظارتی‌ای نصب کنیم بی‌اینکه به آسیب درازمدتشان بیاندیشیم. شوشانا زوبوف۱، دانش‌پژوه و مؤلف کتاب عصر سرمایه‌داری نظارتی۲، به من خاطرنشان کرد که پیش از یازده سپتامبر، حکومت ایالات متحده در حال طراحی مقررات جدی‌ای بود که به کاربران وب حق انتخاب واقعی می‌داد که اطلاعات شخصی‌شان چطور مصرف شود یا نشود. زوبوف می‌گوید: «ولی ظرف چند روز، دغدغه عوض شد: از چگونه این شرکت‌هایی را که به هنجارها و حقوق حریم‌خصوصی تعرّض می‌کنند تنظیم و تعدیل کنیم؟ رسیدیم به اینکه چطور این شرکت‌ها را بپروریم و محافظت کنیم تا بتوانند داده‌ها را برای ما جمع کنند؟»

آن حکومت‌هایی که مایلند رصد روزبه‌روز شدیدتری بر شهروندان‌شان داشته باشند، و آن شرکت‌هایی که می‌خواهند با این کار پولدار شوند، بعید است بحرانی عالی‌تر از یک بیماری عالم‌گیر به مخیله‌شان خطور کند. این ایام در چین پهپادها دنبال کسانی می‌گردند که ماسک صورت نزده‌اند؛ وقتی آن‌ها را پیدا می‌کنند، بلندگوی داخلی‌شان سرزنش پلیس را پخش می‌کند.

آلمان، اتریش، ایتالیا و بلژیک، همگی از داده‌های شرکت‌های بزرگ مخابراتی (داده‌هایی که فعلاً گمنام‌سازی شده‌اند) استفاده می‌کنند تا جابجایی آدم‌ها را رصد کنند. در اسرائیل، آژانس امنیت ملی اکنون اجازه یافته به سوابق تلفن فرد مبتلا دسترسی یابد. کرۀ جنوبی با ارسال پیامک به مردم، افراد بالقوه مبتلا را معرفی کرده و می‌گوید که کجاها بوده‌اند.

همۀ ابزارهای نظارتی بالذات بدخیم نیستند و بعید نیست ابزارهای جدید فناورانه بالاخره نقش مثبتی در مبارزه با ویروس داشته باشند، اما زوبوف نگران است که این اقدامات اضطراری «دائمی» شوند، یعنی چنان در زندگی روزمره جا خوش کنند که هدف اصلی‌شان را فراموش کنیم.

قرنطینه موجب شده بسیاری از ما، که در خانه‌هایمان به رایانه‌ها و تلویزیون‌هایمان چسبیده‌ایم، بیش از پیش به شرکت‌های بزرگ فناوری وابسته شویم. بسیاری از همین شرکت‌ها نیز می‌کوشند حکومت را متقاعد کنند که یک عنصر حیاتی در راه‌حل مشکل فعلی‌مان هستند. شایسته است که بپرسیم آن‌ها چه منفعتی می‌برند.

وازوکی شاستری، محقق چتهام هاوس که روابط متقابل میان فناوری و دموکراسی را مطالعه می‌کند، می‌گوید: «بعید است حقوق حریم‌خصوصی در ذهن مردمی بماند که با چیزی مثل یک بیماری عالم‌گیر دست و پنجه نرم می‌کنند. وقتی مقیاس کار یک سیستم بزرگ شود، کوچک کردنش تا رسیدن به مقیاس سابق می‌تواند بسیار دشوار شود. و آنگاه شاید برای کاربردهای دیگری استفاده شود».

ظرف چند هفته، هر دو نخست‌وزیر اسرائیل و مجارستان عملاً اختیار پیدا کرده‌اند با فرامین خود حکم‌رانی کنند، بی‌آنکه دادگاه یا قوه‌های مقننه در کارشان دخالت کنند. در این میانه، لایحۀ اخیر ویروس کرونا که انگلستان مطرح کرده است، به پلیس و افسران مهاجرت اختیار می‌دهد که افراد مشکوک به انتقال ویروس را دستگیر و بازداشت کنند تا بتوان آن‌ها را تست کرد، و این اختیارات تا دو سال دیگر پابرجا هستند.

از زمان همه‌گیر شدن بیماری، وزارت دادگستری ایالات متحده از کنگره تقاضای تصویب قانون جدیدی کرده است که در شرایط اضطراری فرآیند رسیدگی دادگاه را معلق کنند، که بدین‌ترتیب امکان آن وجود دارد که افراد به زندان بروند بی‌آنکه بتوانند رسماً اعتراض کنند. کوین بلو، عضو نتپل که یک گروه متمرکز بر حق اعتراض در انگلستان است، می‌گوید: «مایی که کار پلیس را دنبال می‌کنیم، می‌دانیم چه می‌شود. این قدرت‌ها نهادینه می‌شوند، و در ایام خاص خود هم معقول به نظر می‌آیند. و بعد، به سرعت، برای اهداف دیگری استفاده می‌شوند که هیچ ربطی به دموکراسی یا ایمنی عمومی ندارند».

در پی افزایش موارد شیوع جهانی بیماری آنفولانزا، یک تیم از مورخان و اخلاق‌شناسان پزشکی که اتحادیۀ آزادی‌های مدنی آمریکا گرد هم آورده بود، در گزارشی در سال ۲۰۰۸ پیرامون جنبه‌های حقوقی واکنش‌های حکومتی به بیماری‌های همه‌گیر، شکایت کرد که حکومت یک عادت رایج پیدا کرده، آن ‌هم عادتی که به نظر آن‌ها پس از یازده سپتامبر مرتب تکرار می‌شود: حکومت با ذهنیتی سراغ مشکلات سلامت عمومی می‌رود که بیشتر مناسب یافتن مجرمان است.

به گفتۀ آن‌ها، این ذهنیت شکّاک در نهایت بیش از همه بر اقلیت‌های نژادی و فقرا اثر می‌گذارد. تاکتیک‌هایی از این قبیل شاید مبارزه با بیماری را دشوارتر کنند چون یک دیوار محکم بی‌اعتمادی میان حکومت و شهروندان بنا می‌کنند. به تعبیر آن گزارش: «به‌جای بیماری، مردم به دشمن تبدیل می‌شوند».

•••

یک مکتب فکری دیگر هم هست که در نگاه به بحران، بارقه‌ای از فرصت و امکان می‌بیند. البته سقوط مالی سال ۲۰۰۸ برای متفکران این اردوگاه هراس‌انگیز است. اما با اینکه ماجرای سال ۲۰۰۸ به شکست منجر شد (چون عموم مردم چیزهای زیادی از دست دادند و عده‌ای اندک سود بُردند)، ویروس کرونا می‌تواند باب پیشرفت سیاسی را بگشاید.

ربکا سولنیت، نویسندۀ آمریکایی و یکی از خوش‌بیان‌ترین محققان بحران‌ها و پیامدهایشان، گفت: «به نظرم، نسبت به زمانی که هنوز عواقب سقوط مالی ۲۰۰۸ را ندیده بودیم، خیلی فرق کرده‌ایم. ایده‌هایی که سابقاً چپ‌گرا حساب می‌شدند اکنون به نظر تعداد بیشتری از مردم معقول می‌آیند. زمینه‌ای برای تغییر فراهم شده که قبلاً در دست نبود. این یک گشایش است».

استدلال آن‌ها، به بیان ساده، از این قرار است: ویروس کرونا نشان داد که وضع موجود سیاسی، ورشکسته است. مدت‌ها پیش از آنکه خبر ویروس کرونا به گوش کسی رسیده باشد، مردم در اثر بیماری‌هایی می‌مردند که پیش‌گیری و درمانشان را بلد بودیم.

در جامعه‌های سرشار از ثروت، مردم زندگی‌های پرمخاطره‌ای داشتند. کارشناسان به ما می‌گفتند که شبح چه تهدیدهای فاجعه‌باری (از جمله بیماری‌های عالم‌گیر) در افق دیده می‌شود، و تقریباً هیچ کاری نکردیم که آماده‌شان شویم. در همین حال، اقدام‌های شدیدی که حکومت‌ها در چند هفتۀ اخیر انجام داده‌اند، شاهدی بر آن است که دولت به‌واقع چقدر قدرت دارد: یعنی وقتی که حکومت می‌فهمد باید جسورانه وارد عمل شود وگرنه ممکن است اساساً نامشروع جلوه کند، چه کارها که می‌تواند بکند، و آن ‌هم چقدر سریع! همان‌طور که پانکاج میشرا اخیراً نوشت، «باید فاجعه‌ای پیش می‌آمد تا دولت وظیفۀ اصلی‌اش یعنی حفاظت از شهروندان را به عهده بگیرد».

در جریان اصلی سیاست‌ورزی، سال‌ها این حرف متعارف در باب همه‌چیز (از خدمات سلامت تا مخارج معاش پایه مانند خانه) گفته می‌شد که: اگر هم دنیا مشکلات خاص خود را داشته باشد، مداخلۀ گستردۀ حکومتی یک راه‌حل عملی و شدنی نیست. در عوض به ما می‌گفتند که آنچه بهتر از همه ثمر می‌دهد، راه‌حل‌های «بازار» است که نقش بزرگی برای شرکت‌هایی قائل می‌شوند که عامل انگیزه‌بخششان ایده‌های منسوخی مثل «خیر جمعی» نیست، بلکه میل به سودآوری است. اما بعد شیوع ویروس آغاز شد، حکومت‌ها چند هزار میلیارد دلار طی چند روز خرج کردند (و حتی تا آنجا پیش رفتند که مستقیم به شهروندان‌شان چک بدهند)، و ناگهان فهم و حسمان نسبت به پرسش «راه‌حل‌های کاربردی و شدنی» عوض شد.

از این منظر، وظیفۀ امروز این نیست که با ویروس بجنگیم تا به روند معمول برگردیم، چون آن روند معمول فی‌المجلس فاجعه‌بار بود. بلکه هدف این است که با ویروس بجنگیم، و در این مسیر آن روند معمول را به چیزی انسانی‌تر و ایمن‌تر تبدیل کنیم.

سولنیت در کتاب بهشتِ بناشده در جهنم۳ (۲۰۰۹) با موردکاوی فاجعه‌ها (از جمله زلزلۀ مکزیکوسیتی در سال ۱۹۸۵ و حملات تروریستی سال ۲۰۰۱ و طوفان کاترینا) استدلال کرد که وضعیت اضطراری صرفاً بُرهه‌ای نیست که هرچه بد بود بدتر شود، یا مردم لاجرم هراسان‌تر و شکّاک‌تر و خودمحورتر شوند.

او نشان داد که فاجعه‌ها به چه طریقی، حتی در میانۀ خُسران و درد، باب ذخایر ابتکار و همبستگی و ارادۀ موجود در نهاد انسان، و همیان‌های عزم و مسرّت، را می‌گشایند. آن کتاب فراخوان تجلیل از فاجعه نیست، ولی از ما می‌خواهد که توجه کنیم فاجعه چه احتمال‌ها و امکان‌هایی در خود دارد، و چگونه می‌تواند ما را از قید راه و روش‌های قدیم برهاند. در روایت سولنیت، واکنش‌های «رسمی» به فاجعه معمولاً گند می‌زنند چون مردم را جزئی از مشکلی می‌شمارند که باید مدیریت شود، نه عنصر ارزشمندی از راه‌حل آن مشکل.

این سوءمدیریت، گاهی نتیجۀ ناشایستگی است و بس؛ در سایر اوقات، موذیانه‌تر است. نائومی کلاین، نویسندۀ کانادایی، در کتاب دکترین شوک (۲۰۰۷) روایتی تیره و تار از بازی قدرت در بحران ارائه داد. از نگاه کلاین، همیشه ابتدا فاجعۀ شمارۀ ۱ داریم (زلزله، طوفان، مناقشۀ نظامی، رکود اقتصادی)، و بعد نوبت فاجعۀ شمارۀ ۲ می‌رسد: کارهای بدی که متعاقباً صاحبان قدرت سراغشان می‌روند، مثلاً پیش بُردن اجباریِ اصلاحات تند و تیز اقتصادی یا بلعیدن فرصت‌های فراهم‌شده پس از بحران جهت پُر کردن جیب خود، در حالی که مابقی مردم آشفته‌تر از آن‌اند که متوجه شوند. (کلاین گفت که این افراد در حقیقت گاهی فاجعۀ شمارۀ ۱ را مهندسی می‌کنند تا این فرآیند آغاز شود).

خلاف کتاب سولنیت، دکترین شوک نمی‌گوید که وقتی اوضاع به طرز هولناکی خراب می‌شود، تاب‌آوری روزمرۀ مردم چطور و چگونه است. (به‌واقع سولنیت مستقیماً از کلاین انتقاد کرده که چرا به این مسأله نپرداخته است). ولی این دو کتاب مثل دو تکۀ پازل با هم جفت و جورند. هر دو کتاب، بحران را از منظر انتخاب‌های مردم در جریان ماجرا بررسی می‌کنند، نه از منظر آنچه ناگزیر (یا «طبیعتاً») در سیر پیشرفت بحران رُخ می‌دهد. و هر دو کتاب در زمان مناسبی منتشر شدند تا در گفت‌وگوهای سیاسی‌ای نقش‌آفرین شوند که در مخروبۀ پس از سقوط مالی شکل می‌گرفتند.

در سال ۲۰۰۸، چند روز پس از انتخاب اوباما، رییس دفتر او رهم امانوئل حرفی زد که مشهور شد: «نباید بگذارید یک بحران جدی، اسراف شود». چپ‌گرایان امروزی، که اوباما مایۀ سرخوردگی‌شان است، لابد با این حرف موافق‌اند. آن‌ها احساس می‌کنند که در پی بحران‌های اخیر چیزهایی باخته‌اند، و اکنون وقت جبران رسیده است. اگر در مواجهه با یک بیماری عالم‌گیر ما می‌توانیم این‌همه تغییر ظرف چند هفته رقم بزنیم، طی یک سال چه‌ها می‌توانیم بکنیم؟

نزد کسانی که این استدلال را می‌آورند، مقایسۀ سال ۲۰۰۸ و بحران فعلی بسیار جالب است. در مقایسه با بحران مالی که مات و مبهم بود (مثلاً «مبادلۀ نُکول اعتبار» یا «بازفروش تسهیلات»)، فهم ویروس کرونا نسبتاً ساده است. ماجرای کرونا از یک دو جین بحران تشکیل شده که یکی شده‌اند، و همگی فوراً پیش می‌روند، آن‌هم به گونه‌ای که آدم طبعاً می‌فهمد. سیاست‌مداران دارند مبتلا می‌شوند. سلبریتی‌ها دارند مبتلا می‌شوند. دوستان و آشنایان‌تان دارند مبتلا می‌شوند. شاید همه‌مان «در یک جبهه» نباشیم (چون طبق معمول فقرا بدتر ضربه می‌خورند)، ولی آن تشبیه جنگی به مراتب بیشتر به درد وضع امروزمان می‌خورد تا دوران پس از سقوط مالی ۲۰۰۸.

به باور خوش‌بینان، اینجا امید می‌رود که رفته‌رفته دنیا را جور دیگری ببینیم و بفهمیم. شاید ببینیم که معضلاتمان حقیقتاً میان همۀ ما مشترک‌اند، و جامعه معادل توده‌ای از آدم‌های منفرد نیست که برای رسیدن به ثروت و جایگاه با هم رقابت می‌کنند. خلاصه، شاید بفهمیم که منطق بازار، خلاف وضع موجود، نباید بر این‌همه حوزه‌های وجودی بشر غلبه داشته باشد.

کلاین گفت: «تعداد بیشتری از مردم به جایی رسیده‌اند که خط و ربط مسائل را ببینند. این هم از تجربه‌های مردم نشأت می‌گیرد. یک بازۀ سنی خاص از مردم، فقط و فقط یک تجربه از سرمایه‌داری داشته‌اند: بحران در پی بحران. و آن‌ها مایلند که وضع تغییر کند.»

•••

آن همهمۀ مزاحم مثل جیغ ارّه‌برقی که در پس‌زمینۀ این بحث شنیده می‌شود، صدای تغییر اقلیم است. اگر سقوط مالی سال ۲۰۰۸ فاجعه‌ای بود که کلاین و متفکران هم‌رأی با او می‌خواهند جلوی تکرارش را بگیرند، تغییر اقلیم یک فاجعۀ به مراتب عظیم‌تر است که می‌بینند دارد سراغمان می‌آید (و می‌دانند به ما رسیده) و می‌خواهند با آن بجنگند.

در سال‌هایی که از انتشار دکترین شوک گذشته، کلاین تمام توجه خود را به تغییر اقلیم معطوف کرده است. صورت‌بندی او از این ماجرا چنین است: یک وضعیت اضطراری دوران‌ساز که باید از چنگال سودجویان سوخت‌های فسیلی و هوادارانشان در حکومت درآورد.

ویروس کرونای جدید بزرگ‌ترین بحران جهانی از جنگ جهانی دوم به بعد است، اما از منظر اثرات درازمدتش نمی‌تواند در برابر تغییر اقلیم قد علم کند. ولی این دو مورد، شباهت‌های جالبی دارند. هر دو مستلزم حد زیادی از همکاری جهانی‌اند. هر دو نیازمند تغییر رفتار امروز مایند تا رنج فردایمان کمتر شود. دانشمندان از مدت‌ها پیش با دقت زیادی هر دو مسأله را پیش‌بینی کرده بودند، و حاکمانی که نمی‌توانند چیزی فراتر از آمارهای رشد فصل بعدی سال مالی را ببینند نادیده‌شان گرفتند.

بر همین اساس، در هر دو مورد حکومت‌ها باید اقدامات فوق‌العاده‌ای کنند و منطق بازار را از برخی وادی‌های فعالیت بشر کنار بگذارند، و در عین حال سراغ سرمایه‌گذاری دولتی بروند. به بیان دیگر، اگر این سطح جدید مداخلۀ دولتی را یک اجبار موقتی بشماریم، یعنی تضمین کرده‌ایم که کماکان به سمت فاجعۀ اقلیمی می‌شتابیم.

مارگارت کلاین سالامون، روان‌شناس سابق که اکنون رییس یک گروه کنش‌گر به نام بسیج اقلیمی۴ است، می‌گوید: «سال‌هاست که تلاش کرده‌ایم مردم را از حالت عادی خارج و به حالت اضطراری وارد کنیم. «وقتی تعداد زیادی از مردم وارد حالت اضطراری شوند، وقتی اساساً بپذیرند که خطری در کار است و اگر بخواهیم در امان باشیم باید هرچه از دستمان برمی‌آید بکنیم، دایرۀ ممکنات در وادی سیاست از بیخ و بُن تغییر می‌کند. و جالب است که می‌بینیم واکنش حکومت‌ها به ویروس کرونا، مؤید پیش‌بینی‌های این نظریه است. اکنون با چالش دیگری مواجهیم: این حالت اضطراری را در باب تغییر اقلیم، که خطراتش هزاران بار عظیم‌ترند، فعال نگه داریم. نباید فکر کنیم که قرار است به حالت عادی برگردیم، چون وضعمان عادی نبوده».

قیاس میان دو بحران در همین حد متوقف می‌شود. از این حقیقت گریزی نیست که تأثیرات تغییر اقلیم، تدریجی‌تر از ویروس کروناست. اکثر مردم احساس نمی‌کنند که خودشان یا عزیزانشان همین ماه در اثر تغییر اقلیم جان می‌دهند، و لذا فعال کردن حالت اضطراری و نگه داشتنش دشوارتر است.

همان‌طور که سالامون برایم خاطرنشان کرد، اگر حقیقتاً می‌پذیرفتیم در یک وضعیت اضطراری اقلیمی هستیم، آنگاه سرخط خبرهای هر روز این بود که کدام کشورها با سرعت بیشتری انتشار آلاینده‌هایشان را کاهش داده‌اند، و مردم مصرّانه مطالبات خود را ابراز می‌کردند تا رهبرانشان سیاست‌های کارآمدی را اتخاذ کنند.

ولی بعید است تجربۀ ویروس کرونا بتواند کمکمان کند که جور دیگری به تغییر اقلیم نگاه کنیم. از آنجا که ویروس باعث کاهش فعالیت صنعتی و ترافیک جاده‌ها شده، آلودگی هوا کاهش یافته است.

در اوایل ماه مارس، مارشال برک (دانشمند و استاد دانشگاه استنفورد) با استفاده از داده‌های آلودگی چهار شهر چینی، تغییرات میزان ریزآلاینده‌های PM۲.۵ را اندازه گرفت. این ذرات، آلاینده‌های بسیار خطرناکی‌اند که به قلب و ریه حمله‌ور می‌شوند. او برآورد کرد که فقط در چین، کاهش انتشار آلاینده‌ها از زمان شروع بیماری، عملاً جان حداقل ۱۴۰۰ کودک زیر پنج سال و ۵۱۷۰۰ بزرگسال بالای ۷۰ سال را نجات داده است.

در همین میانه، مردم سراسر دنیا هم در وب روایت یافته‌هایشان (ماجرای نسیم‌های خوش‌بو، گسترش خطوط دوچرخه‌سواری، و بازگشت صدای پرندگان به محله‌هایشان) را منتشر کرده‌اند، گویی یک نسخۀ توزیع‌شدۀ دیجیتالی از پروژۀ ربکا سولنیت رُخ داده است: مردمی که در بحبوحۀ یک فاجعه، نگاهی دزدکی به آینده‌ای می‌اندازند که می‌دانند آن را می‌خواهند و لازم دارند.

در کنار این علامت‌های امیدبخش، ماجرای دیگری هم در حال وقوع است که چندان دلگرمی نمی‌دهد، ماجرایی که با چارچوب «دکترین شوک» کلاین جور درمی‌آید. فاجعۀ شمارۀ ۱: ویروس کرونای جدید. فاجعۀ شمارۀ ۲: لغو همان قوانین نصفه‌نیمۀ موجود که برای حفاظت از محیط زیست تدوین شده بودند. روز ۲۶ مارس، پس از لابی‌های صنعت انرژی، آژانس حفاظت از محیط‌زیست ایالات متحده اعلام کرد که نظر به تأثیرات این بیماری بر نیروی‌کار، این آژانس تخطی از مقررات آلوده‌سازی محیط زیست را تنبیه نخواهد کرد به شرط آنکه شرکت‌ها بتوانند نشان دهند که تخطی‌شان به این بیماری گره خورده است.

وزارت محیط‌زیست چین هم لغو موقت بازرسی‌هایی را آغاز کرده است که تأثیر زیست‌محیطی کارخانه‌های صنعتی را ارزیابی می‌کنند. و گروه‌های هواداری که از صنعت پلاستیک‌سازی پول می‌گیرند نیز یک بمباران روابط‌عمومی را در دفاع از کیسه‌های پلاستیکی یکبارمصرف آغاز کرده‌اند، و این ادعای اثبات‌نشده را نشر می‌دهند که احتمال چسبیدن ویروس به پلاستیک کمتر از کیسه‌های پارچه‌ای چندبارمصرف است. با نگاهی به بحران سال ۲۰۰۸ می‌بینیم که انتشار آلاینده‌ها در آن زمان هم کاهش یافت، اما در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ با جهشی چشم‌گیر اوج گرفت.

به اعتقاد سالامون، یکی از درس‌هایی که بحران ویروس کرونا به ما می‌آموزد، قدرت عواطف مشترک ماست، که کمک کرده است اقدامات رادیکال سیاسی‌ای انجام شوند تا شیوع این بیماری عالم‌گیر کُند گردد. «من دربارۀ این حرف نمی‌زنم که مردم به همدیگر کمک تخصصی پزشکی کنند. من دربارۀ این حرف می‌زنم که مردم با هم تماس می‌گیرند و می‌گویند: حالت چطور است؟ ترسیده‌ای؟ من هم ترسیده‌ام.

می‌خواهم حالت خوب باشد، می‌خواهم حالمان خوب باشد. و در زمینۀ اقلیم نیز به همین نیاز داریم. باید ترس دسته‌جمعی را یاد بگیریم، و باید به توافق برسیم که از چه ترسیده‌ایم». به گفتۀ او، فقط در چنین صورتی است که حکومت‌ها مجبور به اقدام می‌شوند: «خوب است که در باب این بیماری، داریم وارد حالت اضطراری می‌شویم. ولی اگر همین کار را برای اقلیم هم نکنیم....» او جمله‌اش را ناتمام گذاشت.

•••

تحقق چشم‌انداز خوش‌بینان مستلزم چه اقداماتی است؟ فیلیپ میروفسکی، تاریخ‌نگار و مؤلف هرگز نگذارید یک بحران جدی تلف شود: نئولیبرالیسم چگونه از فروپاشی مالی جان به در بُرد۵، هشدار می‌دهد که مراقب تبانی‌ها باشیم. او به من گفت: «چپ‌ها فکر می‌کردند برای همه بدیهی است که آن بحران، ورشکستگی شدید یک نوع نگاه خاص به اقتصاد را عیان کرد. ولی این برای همه بدیهی نبود، و چپ‌ها باختند». چگونه می‌توانیم مانع آن شویم که دنیا به نسخۀ پیشا-کرونا بازگردد، یعنی نسخه‌ای که ویروس شکست خورده اما همۀ فاجعه‌های جاری دیگر کماکان ادامه دارند؟

مایک دیویس می‌گوید: «کشمکش، نبرد بر تفسیر وقایع، اشاره به مسائل ریشه‌ای و راه‌حل‌هایشان، اینهاست که نتیجۀ سیاسی این بیماری عالم‌گیر را، مثل همۀ نتایج سیاسی، تعیین می‌کنند. و باید آن تحلیلمان را تا جایی که می‌شود به گوش جهانیان برسانیم». یک مانع مهم طبعاً فاصله‌گذاری اجتماعی است که یقیناً جلوی بسیاری از روش‌های کارکُشتۀ برگزاری چنین کارزارهایی را می‌گیرد، مثلاً سراغ مردم رفتن یا اعتراض خیابانی. کلاین هم گفت: «بزرگ‌ترین ریسک همۀ ما این است که با نشتن در خانه و فعالیت در رسانه‌های اجتماعی‌مان، و درگیر شدن در آن شکل‌های بسیار محدودشدۀ سیاست‌ورزی که در چنان جاهایی امکان‌پذیر است، این فرصت را تلف کنیم».

دیویس امیدوار بود که معترضان هرچه زودتر به خیابان‌ها راه پیدا کنند، و حدس زد یک اقدام خیابانی که همۀ شرکت‌کنندگان با پلاکاردهایی در دستان‌شان حداقل ۳-۴ متر با هم فاصله داشته باشند، یک تصویر اثرگذار رسانه‌ای می‌سازد. او در سن‌دیه‌گو زندگی می‌کند، و وقتی مکالمه‌مان رو به اتمام بود گفت که قصد دارد ساعاتی از عصر خود را به انجام وظیفه‌اش بگذارند و تنها با یک پلاکارد در گوشۀ یک خیابان بایستد. هنوز تصمیم نگرفته بود روی پلاکاردش چه بنویسد، ولی «از اتحادیۀ پرستاران حمایت کنید» یا «خواستار مرخصی پزشکی باحقوق شوید» در نظرش بود.

سولنیت به من گفت روش‌های جدیدی که مردم سراسر دنیا می‌یابند تا به همدیگر وصل شده و یاری برسانند، او را دلگرم می‌کند: از شبکه‌های محلی تحویل کالا که تشکیل شده‌اند تا اقلام ضروری را به کسانی برسانند که نمی‌توانند از خانه خارج شوند، تا مداخله‌های نمادین‌تر مثل بچه‌هایی که در ایوان خانۀ یک همسایۀ مسن‌تر موسیقی می‌نوازند. الساندرو دلفانتی، دانشمند علوم سیاسی ایتالیایی، گفت موج اعتصاب‌های پس از شیوع بیماری که انبارهای آمازون را در ایالات متحده و اروپا درنوردید، و همچنین گام‌هایی که کارگران در بخش‌های مختلف اقتصاد ایتالیا برداشتند تا تجهیزات ایمنی لازم را برای همدیگر فراهم کنند، او را دلگرم کرده است.

پس از این چه خواهد شد؟ پاسخ این سؤال به توانایی آن خوش‌بینان بستگی دارد که چقدر بتوانند این وهله‌های همبستگی را به حوزۀ گسترده‌تر سیاسی بکشانند، و اثبات کنند اصلاً منطقی نیست که ویروس کرونا را حل‌وفصل کنیم بی‌آنکه حداقل تلاش کنیم مابقی مسائل را هم حل کنیم، یعنی دنیای بیافرینیم که منابع مشترکمان بتوانند خیر بیشتری به مردم بیشتری برسانند. سولنیت در بهشتِ بناشده در جهنم نوشته بود: «ما حتی زبان و ادبیات مناسب برای این عاطفه و هیجان را نداریم، جایی که شگفتی در لفافه‌ای از وحشت، مسرّت در لفافه‌ای از تأسف، و شجاعت در لفافه‌ای از ترس پیچیده شده. نمی‌توانیم و نباید از فاجعه استقبال کنیم، ولی می‌توانیم برای واکنش‌هایمان، چه کاربُردی و چه روان‌شناختی، ارزش قائل شویم».

دنیا اکنون بدجور غریبه به نظر می‌رسد؛ ولی دلیلش (یا یگانه دلیلش) این نیست که شتاب تغییراتش زیاد است و هرلحظه شاید هرکدام ما مریض شود یا مریض و حامل ویروس باشیم اما ندانیم. دنیا غریبه شده چون چند هفتۀ گذشته پرده از این حقیقت برداشته‌اند که حتی بزرگ‌ترین چیزها هم هرلحظه ممکن است تغییر کنند. همین حقیقت ساده، که هم احساس ناآرامی می‌آورد و هم احساس رهایی، شاید به سادگی از یادمان برود. اما ما در حال تماشای یک فیلم سینمایی نیستیم: ما داریم متن این فیلم را می‌نویسم، با هم و در کنار هم، تا انتهایش.

فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار می‌گیرند. گزیده‌ای از بهترین مطالب وب‌سایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پرونده‌های موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر می‌شوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتی‌ها» و نظایر آن پرداخته‌ایم.

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را پیتر بِیکر نوشته است و در تاریخ ۳۱ مارس ۲۰۲۰ با عنوان «‘We can’t go back to normal’: how will coronavirus change the world» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ با عنوان «هرگز نباید به "شرایط عادی" برگردیم» وترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• پیتر بِیکر (Peter C. Baker) نویسنده‌ای آزادکار و ساکن شیکاگو است که با گاردین همکاری می‌کند.

[۱] کتاب عصر سرمایه‌داری نظارتی، نوشتۀ شوشانا زابوف، در مطلبی با عنوان «در عصر سرمایه‌داری نظارتی، انسان‌ نه مصرف‌کننده که مادۀ خام تولید است» بررسی شده است.
[۲] The Age of Surveillance Capitalism
[۳] A Paradise Built in Hell
[۴] Climate Mobilization
[۵] Never Let a Serious Crisis Go to Waste: How Neoliberalism Survived the Financial Meltdown

___________________


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد