واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

از کلمات اخلاقی آیت الله بهجت: بهترین و بالاترین امر در دنیا تشخیص تکلیف و عمل به آن است

8259734600

1- مقدمه واحد برای نوشتارها، مباحث و مطالب معرفتی

گاهی در مقام تشخیص تکلیف، تشخیص دشوارتر از عمل به تکلیف است. یعنی یک شرایطی برای انسان پیش می‌آید که شخص با این‌که مشورت می‌کند، با این که از نیروی عقل خود بهره برداری می‌کند، اما نمی‌تواند تشخیص دهد که الان وظیفه‌اش چیست.

گاهی در مقام تشخیص تکلیف، تشخیص دشوارتر از عمل به تکلیف است. یعنی یک شرایطی برای انسان پیش می‌آید که شخص با این‌که مشورت می‌کند، با این که از نیروی عقل خود بهره برداری می‌کند، اما نمی‌تواند تشخیص دهد که الان وظیفه‌اش چیست.

گروه معارف - رجانیوز: جلسه هجدهم از سلسله جلسات ماهانه شرح کلمات اخلاقی آیت الله بهجت(ره) به همت هیات کریم آل طاها(ع) (کانون دانش پژوهان نخبه) و مسجد لولاگر برگزار شد. این مراسم با بیان احکام و خوانش فرازهایی از صحیفه حضرت امام خمینی(ره) آغاز و با بیان نکاتی از مباحث اخلاقی ادامه یافت. متن مشروح این جلسه را از نظر می‌گذرانید:

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

 الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک الهی و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرا و عمل لک جهرا.

 بهترین و بالاترین چیز در دنیا تشخیص تکلیف است

محور بحث ما کلمات فقیه عارف مرحوم آیت الله بهجت بود. کلماتی را خدمت عزیزان مطرح کردیم. در این جلسه رسیدیم به کلمه 28. این کلمه از آن کلماتی است که اصحاب معرفت به شاگردان سلوکی خودشان مکرر تذکر می‌دهند. چون بی توجهی به این توصیه و دستور، مشکلاتی را فراروی سالک طریق قرب الهی قرار می‌دهد و موانعی را ایجاد می‌کند که نمی‌تواند این بار معنوی را به سرمنزل مقصود برساند. این کلام محورش تکلیف است. مرحوم آقای بهجت می‌فرمایند که "بهترین و بالاترین چیز در دنیا" – خوب این را دقت کنید-  "این است که انسان تشخیص دهد که چه باید بکند." این معنایش تشخیص وظیفه است. تشخیص وظیفه از بالاترین و بهترین چیزهاست که انسان تشخیص دهد که الان وظیفه‌اش چیست. چه کاری را باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد. وظیفه شناسی و تشخیص تکلیف. "و بالاتر آن که به آن عمل نماید." یعنی اول وظیفه را تشخیص می‌دهد و بعد وقتی تشخیص داد، طبق تشخیص خودش عمل می‌کند. پس ما دو وظیفه مهم داریم: یک تشخیص تکلیف، دو عمل به تکلیف. کلام مرحوم آقای بهجت همین دو خط بود، اما این توضیح لازم دارد.

گاهی تشخیص تکلیف دشوارتر از عمل به تکلیف است

اینجا یک نکته‌ای که باید به آن در کلام مرحوم آقای بهجت توجه شود این است که در باب تشخیص تکلیف، ایشان فرمودند که بالاتر از تشخیص تکلیف، عمل به تکلیف است. همین طور است، ولی گاهی در مقام تشخیص تکلیف، تشخیص دشوارتر از عمل به تکلیف است. یعنی یک شرایطی برای انسان پیش می‌آید که شخص با این‌که مشورت می‌کند، با این که از نیروی عقل خود بهره برداری می‌کند، اما نمی‌تواند تشخیص دهد که الان وظیفه‌اش چیست. این‌جاست که وقتی حیران می‌ماند، خب پناه می‌برد به استخاره که خدایا من نمی‌دانم که الان وظیفه من چیست. رضای تو در کدام طرف هست که من انجام دهم. به هر حال خداوندی که از طریق دوستان متعهد متخصص، در قالب مشورت آن‌ها را هدایت می‌کند و راه را به روی ما باز می‌کند و همین طور نیروی عاقله‌ای که انسان دارد، خداوند از طریق عقل بنده خود را هدایت می‌کند، همان خدا این توان و قدرت را دارد که از طریق استخاره راه را بر روی انسان باز کند. منتها نه این‌که انسان استخاره‌ای بار بیاید. این را دقت کنید. بعضی‌ها در هر کاری فقط استخاره می‌کنند. یا این‌که همه کارهای‌شان با استخاره است. این‌ها بی مهری می‌کنند به دو نعمت الهی. یک نعمت عقل است و یک نعمت دوستان و افراد متعهدی است که می‌تواند با این‌ها مشورت کند. پس انسان مشورت می‌کند، از عقل خود بهره برداری می‌کند. اول با عقل خودش می‌اندیشد، اگر به نتیجه رسید که شد. اگر نشد مشورت می‌کند که وظیفه او الان چیست. اگر این وسط حیران ماند و یک عده می‌گویند وظیفه تو این است و یک عده چیز دیگری می‌گویند، عقل او هم به یاری او نیامده است. این‌جا استخاره کند ببیند رضای الهی در چه هست. این خوب است این کار را انجام دهد. پس گاهی تشخیص وظیفه دشوارتر از عمل به وظیفه است. این یک نکته.

 نکته دوم این است که در روزگار فتنه تشخیص وظیفه خیلی دشوار می شود، گاهی  شرایط آن‌قدر پیچیده می‌شود که تشخیص وظیفه خیلی دشوار است. عمل به وظیفه خیلی دشوار نیست،بلکه تشخیص خیلی دشوار است. لذا می‌بینید در همین جاها خیلی از خواص، بزرگان، با سابقه‌های درخشان و خوب، در یک برهه‌ای می‌بینید که در مسئله تشخیص وظیفه و تکلیف می‌مانند. و ای بسا صف خود را از کسانی که اهل حق هستند، در جبهه حق هستند جدا می‌کنند. گاهی حتی تصمیم می‌گیرند که دیگر اصلا به سیاست و این‌ها کار نداشته باشند. یک بیانی هست از وجود مقدس امیرالمومنین صلوات الله وسلامه علیه، این بیان خیلی کمک می‌کند به انسان که در دوران فتنه چگونه باید باشد. منتها همین روایت که از امیر بیان نقل شده، برای بسیاری از کسانی که در مسیر معنویت و خودسازی هستند، همین رهزنی کرده است. چون استفاده درستی از این روایت نکرده‌اند. روایت می‌گوید که حضرت فرمودند که "کن فی الفتنة کابن اللبون" لبون از همان لبن است. شتری که مرتب می‌زاید و  دائما شیر می‌دهد به خاطر همین زایمانش، این را لبون می‌گویند. ابن اللبون یعنی بچه شتر. شتری که دو ساله است و وارد سال سوم می‌خواهد بشود، ابن اللبون گویند. خب شتر دو ساله نه بار می‌تواند ببرد و نه شیر می‌تواند بدهد. حضرت می‌فرماید که در دوران فتنه مثل این بچه شتر باش "کن فی الفتنة کابن اللبون لا ظهر فیرکب" نه پشتی دارد که کسی او را سوار شود. به او می‌گویی من را ببر، می‌گوید پشتی ندارم که ببرم. "و لا ضرع فیحلب" نه شیر دارد که انسان بخواهد شیر او را بدوشد. می‌خواهند شیر بدوشند می‌گوید شیری ندارم، شتر دو ساله هستم. این برای برخی که اهل معنویت هستند، رهزنی ایجاد کرده است. برداشت آن‌ها این است که وقتی یک فتنه‌ای رخ می‌دهد، کناره گیری کند. در فتنه‌ها کناره گیری کن، خودت را جدا کن و ساکت باش و چیزی حرف نزن، درحالی‌که این نیست. حضرت نفرموده که در دوران فتنه ساکت باش و کناره بگیر. حضرت فرمود "کن فی الفتنة کابن اللبون" یعنی مراقب باش که به فتنه گران سواری ندهی. از تو سوء استفاده نشود، نه اینکه ساکت باش. تشخیص وظیفه بده. حالا مصداقش چه هست آن یک بحث دیگری است. وظیفه این است که فتنه گرها از تو بهره برداری نکنند. معنای روایت این است، نه اینکه برو کناره گیری کن. بله یک جا وظیفه این است که کنار بنشینی، یک جا وظیفه این است که در میدان باشی، اما هر دو باید مصداق این باشد که فتنه گرها از تو بهره برداری نکنند. گاهی از سکوت انسان فتنه گران بهره برداری می‌کنند. پس تشخیص وظیفه. اول باید ببینیم وظیفه چه هست، بعد برویم سراغ عمل به تکلیف.

 انسان باید در مقام عمل به تکلیف، استقامت داشته باشد

وقتی آدم تکلیف خودش را فهمید حالا نوبت به عمل به وظیفه است. عمل به وظیفه هم کار آسانی نیست. چون وظایف انسان به این نماز و روزه و حج و این‌ها که محدود نمی‌شود. انسان صبح تا شب از خواب که بیدار می‌شود تا می‌خواهد بخوابد، کلی وظایف عبودی دارد. بخشی از این وظایف عبودی وقتی می‌خواهد محقق شود، تزاحم پیدا می‌کند با منافع دیگران، چالش‌هایی برای انسان ایجاد می‌کند، تهمت‌هایی به انسان می‌زنند، موانعی را ایجاد می‌کنند، سفیدی‌ها را سیاه جلوه می‌دهند، نور را تاریکی جلوه می‌دهند، این طور است، خب انسان این‌جا می‌خواهد عمل به تکلیف کند. گاهی تنها می‌شود. می‌بیند که دیگران همه یک ساز می‌زنند و این باید یک ساز دیگری بزند. و وظیفه او هم همین است. یک مثالش را عرض کنیم مثلا یک مجلس عروسی رفتید یک دفعه می‌بینید وسط جلسه آلوده شد. تکلیف شما این است که بیایید بیرون. شما یک نفر هستید. چهارصد و نود و نه نفر آن‌جا نشستند در یک مجلس پانصد نفره، شما می‌خواهی تنها بیایی بیرون. خب این‌جا موانعی داری، مشکلاتی داری. به تو می‌گویند خشکه مقدس، متحجر، انسان غیر متمدن. این‌ها را می‌گویند و موانعی را هم ایجاد می‌کنند. اخم می‌کننند، رو ترش می‌کنند. "و لا یخافون فی الله لومه لائم"، این‌جا انسان باید در مقام عمل به تکلیف، استقامت داشته باشد و ذره‌ای تردید به خود راه ندهد. هیچ خوفی نداشته باشد از این ملامت‌ها. این سرو صداها و این شایعات تمام می‌شود. باطل مثل کف روی آب می‌ماند، آن آب زلالی خودش را نشان خواهد داد.

بعد طرف معامله کیست؟ خدا. خدایی که "لله جنود السماوات و الارض" عالم مطلق است، قدرت مطلق است، عزیز مطلق است. اگر بخواهد کسی را عزیز کند او باید عزیز کند. این عزتهای موهوم که به چیزی بند نیست. یک زمانی بیست و چهار میلیون رای به آدم می‌دهند. یک زمانی اگر بخواهند رای بگیرند اوضاع و ورق کامل برمی‌گردد. این‌ها همه عزت‌های موهوم خیالی است، عزت حقیقی نیست. عزت حقیقی در سایه عبودیت و بندگی خداوند حاصل می‌شود. و لا یخافون فی الله لومه لائم. لذا این را دقت کنید یک تشخیص وظیفه. وقتی وظیفه را انسان تشخیص داد چه هست، پای آن بایستد و جای خالی ندهد. عمل به تکلیف کند. وقتی تشخیص داد که نماز اول وقت انسان را به معراج قرب می‌برد دیگر کوتاه نیاید. خدا رحمت کند مرحوم شهید رجایی، جلسه هیئت دولت هم که هست می‌گوید کسی با من کار دارد و می‌آید نماز اول وقت خود را می‌خواند. این طور مقید و محکم، با استقامت. این است که انسان را می‌برد جلو. و الا شیطان مانع ایجاد می‌کند. مرحوم علامه در آن رساله سیر و سلوک خود دارند که وقتی سالک راه می‌افتد، شیطان جنود خود را می‌فرستد که مانع ایجاد کند. جنود شیطان هم که در سوره ناس آمده است "من الجنه و الناس" یا جنی هستند یا انسی. تا یک جاهایی وقتی انسان پیشرفت کرد، این موانع را کنار زد، این‌ها حریفش نشدند، این‌جاست که دیگر ابلیس خودش ورود پیدا می‌کند که بنده نتواند جلو برود، اما به تعبیر مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام می‌فرماید شیطان هم کلب معلَّم حضرت حق است. در این باغ‌ها دیدید  وقتی یک سگ هست پارس  واق واق می‌کند، سرو صدا می‌کند، اما اگر کسی همراه صاحب باغ باشد، دیگر سروصدا نمی‌کند، می‌گوید این همراه صاحب باغ است. شیطان کلب معلَّم حضرت حق است و اگر کسی رابطه با خدا داشته باشد شیطان به او آسیبی نمی‌تواند برساند.

خب این‌جا دو سه نکته هم هست که در کلام مرحوم آقای بهجت نیست.اما مربوط به همین بحث است که اهل معرفت این را مطرح کردند. اساتید ما مرحوم آیت الله پهلوانی این را متذکر می‌شدند.

در کاری که تکلیف ندارید ورود پیدا نکنید

یکی این‌که می‌فرمودند که در کاری که تکلیف ندارید ورود پیدا نکنید. در کاری که تکلیف ندارید ورود پیدا نکنید، خیلی از این ورودهای ما دخالت‌های بی‌جاست. ورود پیدا می‌کنیم یک آشفته بازاری پیرامون ما پیدا می‌شود، خواطر ما زیاد می‌شود و بعد دیگر نه حواسی در نماز برای ما می‌ماند، نه در عبادت. گرفتاری‌هایی برای ما پیش می‌آید. در کاری که تکلیف ندارید ورود پیدا نکنید. این یک توصیه کلیدی است که ایشان می‌فرمودند. یک وقت هست انسان، تکلیف دارد و باید ورود پیدا کند. اما یک وقت هست تکلیف ندارد، این بار را کس دیگری برمیدارد. خب شما الان بارهای دیگری هست که زمین مانده است، آن‌ها را بردارید و به سرانجام مقصود برسانید، انسان به هر کاری ورود پیدا نکند، این یک نکته.

  نکته دوم این است که از ابتدای صبح تا شب باید انسان در حال مراقبه باشد، این حقیقت را مواظبت کند که کاری که به تکلیف او آسیب وارد می‌کند، مرتکب نشود. و اگر می‌بیند که دارد آسیب می‌بیند، راهی را انتخاب کند که آسیب نخورد. مثلا الان تکلیف شما، دیدن یکی از اقوام شماست به عنوان صله ارحام. خیلی خوب است و ثواب هم دارد. رابطه رحمی را شما باید حفظ کنید. می‌روید یک ساعت نیم ساعت می‌نشینید، کار خوبی است، بعد از یک ساعت جلسه دارد به گناه آلوده می‌شود. تکلیف شما چیست؟ این‌جا ماندن آسیب می‌زند. این‌جا باید راه دیگری انتخاب کرد. تکلیف چیز دیگری است و آن چیست؟ تکلیف این است که انسان یا جلوی معصیت را بگیرد و یا از محل معصیت بیاید بیرون. یکی از این دو تا را باید انجام دهد. پس در حال مراقبه انسان باید مواظبت کند که به تکالیفش آسیبی وارد نشود. آن قصدی که اول داشت و به خاطر آن قصدش، فعلی را محقق کرد، گاهی فعل‌ها دامنه دار است و یک ساعت دو ساعت سه ساعت طول می‌کشد، وسطش یک اتفاق جدیدی رخ می‌دهد. باید ببیند که وظیفه‌اش این‌جا چیست، که به آن تکلیف عبودی او آسیبی وارد نشود.

 نکته سوم در باب گذشته است. وقتی شب می‌شود یعنی روز گذشت. یا نه از همین الان نسبت به گذشته خودش از همان زمانی که به سن تکلیف رسید. ببیند که کاری انجام داده است که بر خلاف تکلیفش بوده است یا نه. تکلیفی داشته، اما بر خلاف آن تکلیف عمل کرده است. آن تکالیفی که قضا بردار است، قضا کند. آن‌هایی که قضا بردار نیست، همان توبه‌ای که می‌کند کفایت می‌کند. اگر دین مالی است و وظیفه‌ای داشته است در گذشته، مثلا نفقه پدرش را باید می‌داده است، نفقه مادرش یا فرزندش را می‌داده، نفقه همسرش را می‌داده است و کوتاهی کرده است، این‌ها را باید جبران کند، چون تکلیف او این بوده است. این‌ها را جبران کند. اگر نمی‌تواند این کار را بکند، حلالیت بطلبد و آن‌ها را راضی کند. پس یکی هم مسئله گذشته است. این توضیح در اطراف همین کلمه بیست و هشتم مرحوم آیت الله العظمی بهجت.

دشمن ترین دشمنان، هوای نفس است

کلمه بیست و نهم ایشان یک بحثی را مطرح می‌کند که از جلوه‌ها و ظهورات هوای نفس است. یعنی کسی که نتوانسته هوای نفس خود را مدیریت کند، یکی از ظهوراتش همین است، و آن این است که توجه ندارد که وقتی پای دشمن در میان می‌آید، می‌رود سراغ دشمن‌های بیرونی. می‌گوید فلانی، فلانی، فلانی. آخر هم می‌گوید شیطان است دیگر، شیطان است. در حالی‌که در روایت داریم که که "اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک" هیچ دشمنی مثل هوای نفس نداریم. دشمن ترین دشمنان این هوای نفس است. اگر دیگران هم می‌توانند به تو آسیب برسانند این دشمن درونی است که روزنه را باز می‌کند و راه را فراهم می‌کند که آن‌ها نفوذ کنند. "اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک"

یکی از جلوه های هوای نفس مقایسه خود با بزرگان است

خب این هوای نفس، که ریشه مفاسد هست، یکی از جلوه‌های آن این است که ما خودمان را در مقام موازنه با بزرگتر از خودمان قرار می‌دهیم. یعنی چه؟ یعنی یک بزرگی هست، بزرگتر از ما و دیگران از او تعریف می‌کنند. جایگاهی دارد، پایگاه اجتماعی دارد، به او التماس دعا می‌گویند. بنده‌ای که این پایگاه و جایگاه را ندارم، خودم را در مقام موازنه و سنجش با او قرار می‌دهم و این را می‌خواهم. وقتی فراهم نمی‌شود شروع می‌کنم مشکل و مانع برای او ایجاد می‌کنم. امام جماعتی هست، وجهه‌ای دارد، حریمی دارد، پایگاه اجتماعی دارد. حرفش موثر است در قلوب دیگران. خب یک نفر هست این پایگاه را ندارد و می‌آید برای او مانع ایجاد می‌کند، حاشیه سازی می‌کند. این‌ها از چیست؟ از هوای نفسانی است. یا دو نفر هستند در یک سطح. خب مدیر برای یک اداره که یکی بیشتر نمی‌خواهند. این‌ها هم درس بودند، هم کلاس بودند، هم محل بودند. یکی می‌شود مدیر. اینجا شروع می‌کند و تحمل خود را از دست می‌دهد، می‌گوید او موقعیت پیدا کرده است و رسانه‌ای شده، اما برای او خبری نیست.

یکی از عوامل مهم زاویه گرفتن بعضی از شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی با مقام معظم رهبری ریشه‌اش همین است. دیدند که این بزرگوار در سن کم، در سن جوانی، علم این انقلاب در دستش آمد، خب روز به روز این کمالاتش ظهور پیدا کرد، استعدادهایش را دنیا به آن پی برد.

خدا رحمت کند استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله این فقیه بزرگ، فقیه عارف مرحوم آیت الله آقا سید عبدالله جعفری تهرانی را، به بنده فرمودند که ببین در طول این مدت ایشان این همه صحبت می‌کند، هفته‌ای گاهی سه بار، گاهی چهار بار، با این دیدار می‌کند، با آن دیدار می‌کند اما دو نکته دارد: یکی اینکه صحبت‌‌ها صحبت‌های نو و به روز، و دوم اینکه دشمن نمی‌تواند سوء استفاده کند. ایشان می فرمود که این عادی نیست، این عادی نیست. این از جای دیگر دارد هدایت می‌شود. از جای دیگر دارد امداد می‌شود. خب کسی هست سنش از ایشان بیشتر، سابقه حوزوی اش بیشتر، این اقبال عمومی نسبت به او نیست. یعنی نسبت به رهبری هست، نسبت به او نیست. و خیلی از مشکلاتی که برای حضرات معصومین (ع) ما ایجاد کردند و موانع ایجاد کردند ریشه‌اش همین است. نمی‌توانستند تحمل کنند. این‌ها را باید ما به آن دقت کنیم. حالا این‌ها نسبت به حاکمان و شخصیت‌های سیاسی است، حتی در زندگی‌های خودمان هم همین طور است. بیاییم در حوزه خانواده. عروس خانواده‌ای هست، جوان است اما امتیازها و ویژگی‌هایی دارد که فامیل به او اقبال می‌کنند، خب اطرافیان نمی‌توانند تحمل کنند. در همین مسائل خانوادگی هم هست. ریشه‌اش کجاست؟ نفسانیت هست. که بخشی از اینها برمی‌گردد به همان تعبیری که علمای اخلاق تحت عنوان حسادت می‌کنند. حسادت. در بین اهل علم یکی از آفت‌هایی که دیده می‌شود همین حسادت است. نمی‌توانند تحمل کنند.

راه حل و علاج این جلوه نفسانیت چیست؟

ریشه کجاست؟ نفسانیت. آن‌جا باید علاج شود. راه چیست؟ راه این است که انسان به ضدش عمل کند. وقتی فهمید که چنین رذیله و صفت خبیثی در درون جانش دارد، به ضدش عمل کند. تا دیروز مانع و چالش ایجاد می‌کرد. حالا نه، تعریف و تمجید کند از او. بگوید خدا رفیق من را کمک کند او اصلا شایستگی داشت. ما باید او را کمک کنیم. او شایستگی و لیاقت داشت. همواره تعریف کند، و لو این تعریف او هم واقعی نباشد. انجام بدهد این را کم کم واقع می‌شود. وجود مقدس امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه در همین نهج البلاغه دارد که "اول الزهد التزّهد" زاهد که یک دفعه انسان نمی‌شود، زهد یعنی انقطاع از ماسوی الله پیدا کردن. اولش تزهد است. تزهد از باب تفعل است. تفعل یکی از معانی آن، به خود بستن است. یعنی چیزی را انسان به خودش ببندد. زاهد نیست اما ادای زاهدها را درمی‌آورد. اما نه ادای صرف، ادایی که واقعا می‌خواهد زاهد شود. نگاه می‌کند که زاهدها چه می‌کنند، همان کارها را انجام می‌دهد برای این که این صورت زهد حقیقت باطنی برای او پیدا کند. "اول الزهد التزهد" حالا این‌جا فهمیده که یک صفت خبیثه‌ای دارد، به ضدش عمل کند. ولو این‌که اولش سخت است، دستش نمی‌رود که آن را انجام دهد، اما باید فشار بیاورد به خود و انجام دهد کم کم سهل می‌شود کار. مرحوم آقای بهجت تعبیرشان این است، دقت بفرمایید. "بدان ای عزیز که از صدام و دشمنی هایش که خلاص شویم، گرفتار خودمان هستیم." این اشاره دارد به همان حدیث که "اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک" این نفس را که داریم هر جا که برویم. در خلوت برویم، در غار برویم. داریم این نفس را. این‌جا من یک نکته‌ای یادم آمد از مرحوم آیت الله پهلوانی رضوان الله تعالی علیه، می‌فرمودند که این آیه قرآن که "ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی" این نفس، امر به سوء و بدی می‌کند، "الا ما رحم ربی" می‌فرمایند که تا وقتی انسان یقین ندارد که مشمول این الا ما رحم ربی است، نگران باید باشد. نگران باشد. "بدان ای عزیز که از صدام و دشمنی‌هایش که خلاص شویم، گرفتار خودمان هستیم. و به دشمن داخلی مبتلا هستیم." دشمنی داخلی همین هوای نفس است. حالا ایشان یکی از مصادیق و جلوه‌های هوای نفس را مطرح می‌کنند. این فراوان هست. کم نیست. این خیلی مصادیق دارد. حالا من بخاطر فرصت کم مصادیق را ذکر نمی‌کنم. مصادیقش خیلی زیاد است. "می‌خواهیم خودمان را در برابر بزرگان قرار دهیم" بزرگان نه بزرگان سن و سالی، بلکه بزرگانی که جایگاهی دارند، عالم است، عابد است، خوب حرف می‌زند، خوب می‌نویسد، خوب تدریس می‌کند. ولو سنش هم کم است. می‌خواهیم خودمان را در برابر بزرگان قرار دهیم و می‌گوییم به ما هم چنین و چنان بگویند و چنین و چنان تعریف کنند. چرا این تعریف‌ها را از ما ندارند و از او دارند؟

 مقایسه با بزرگان، صفت معاویه است

 بعد ایشان یک نکته‌ای را بیان کردند که این برای همه ما هشدار دهنده است. می‌فرمایند معاویه خود را در مقابل علی قرار داد. امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه با آن جا‌یگاه، معاویه خود را در برابر ایشان قرار داد. ریشه کجاست؟ نمی‌توانست تحمل کند. بلکه در نامه‌اش به امام علی علیه السلام نوشت: "من امیرالمومنین الی علی بن ابی طالب" ببینید. خوب این نکته‌ای که برای ما هشدار دهنده است چیست؟ این است که کسی که دارای این صفت هست باید بداند که معاویه صفت است. این هشدار دهنده است. با آن شدت و ضعفی که دارد. یعنی یک صفتی درون جان خودش دارد که در یک مرتبه شدیدتر، همین صفت را معاویه داشته است و بعد هم زیارت عاشورا می‌خواند و معاویه را هم لعن می‌کند!. این هشدار دهنده است.

 گول مارک‌هایی که به شما می‌زنند نخورید

 من یک نکته‌ای قبل از این کلام عرض کنم و بعد بروم وارد کلام سی ام شوم و آن نکته این است که عزیزان، برادران، خواهران بزرگوار گول مارک‌هایی که به شما می‌زنند نخورید. مارک‌های خوب. متدین است، خوش قلب است، آدم حسرتش را می‌خورد، چه آدم مومنی است، تعلق به دنیا ندارد، حزب اللهی است، با تقواست. این‌ها هر کدام‌شان مارکی است که دیگران به ما می‌زنند. گول این‌ها را نخورید. این‌ها حرف دیگران است و صرفا حرف است. بنشینیم ببینیم، کاوشی کنیم، شخمی بزنیم مزرعه جان خود را و ببینیم واقعا همین طور است؟ لذا به ما توصیه کردند که وقتی از شما تعریف می‌کنند به خدا پناه ببرید. بگویید خدایا تو می‌دانی که من چه هستم. اما من را بهتر از این چیزی که این‌ها در حق من تصور می‌کنند قرار بده. بعضی از این تعریف‌ها ما را گول می‌زند. تا می‌گویند حزب اللهی خیال می‌کنیم که همه کارهای ما دیگر شرعی است. سرقفلی بهشت را هم گرفتیم. نه یک قصر، نه دو قصر، نه اصلا برویم (شش دانگش مال ماست.) نه این‌ها نیست. این‌ها نیست. بایستی ببینیم که این‌ها چقدر واقعیت و حقیقت دارد. به طور خلاصه یعنی ببینیم که عرش نشینان چه می‌گویند، فرش نشینان تعریف شان به درد ما نمی‌خورد، ببینیم که عرش نشینان که واقع را می‌بینند، از درون و باطن ما اطلاع دارند، آن‌ها چه می‌گویند؟ ببینیم وقتی ما از دنیا رفتیم جای محراب ما جای نماز ما برای ما گریه می‌کند؟ زمین گریه می‌کند؟ ملائکه خدا چه قضاوتی دارند؟ ائمه معصومین (ع) چه قضاوتی دارند؟ این‌ها مهم است. لذا قصه آن پیرزن در نیشابور درس آموز است، خب همه وجوهات دادند به امام معصوم ظاهرا موسی بن جعفر صلوات الله و سلامه علیه فرستادند. آقا همه کیسه‌ها را گذاشتند کنار و این مختصر کیسه این خانم را که کسی هم حسابش نمی‌کرد، قبول کرد. بعد فرمودند که وقتی از دنیا رفت این پارچه را کفنش کنید و وقتی از دنیا رفت خودم می‌آیم نمازش را می‌خوانم، این است. باید دید آن‌ها چه قضاوتی دارند؟

 اگر مشکلی داشتید برای حل مشکل تان سر قبر استاد خود بروید

خب نکته کلمه سی‌ام یک راهگشایی است که مرحوم آقای بهجت در پیش روی ما قرار دادند که این هم خیلی مهم است که حالا تعبیرات ایشان را عرض خواهیم کرد. چکیده حرفشان این است که اگر مشکلی داشتید برای حل مشکل تان سر قبر استاد خود بروید. بروید سر قبر استاد، مشکل حل می‌شود. از بیان ایشان هم استفاده می‌شود که این مشکل فقط مشکلات علمی نیست که حالا رابطه استاد و شاگرد رابطه علمی و تعلیم و تعلمی است، بلکه مشکل مالی هم داشته باشد، انسان برود سر قبر استادش و مشکل حل می‌شود. منتها این‌جا یک نکته‌ای باید به آن توجه شود. این رابطه استاد و شاگردی باید حفظ شود. یعنی استادی بود و زحمت کشید یک شاگردی را تربیت کرد در صراط مستقیم و طریق عبودیت او را قرار داد. حالا این استاد از دنیا رفت و این شاگرد راهش کج شد. باید بداند که او پدر معنوی است و در عالم برزخ او را عاق می‌کند. لذا بعضی از والدین و پدر و مادرها را گفته‌اند که این‌ها در عالم دنیا از فرزندان خود راضی بودند، رفتند به عالم برزخ دیدند که این پسر و دختر چه می‌کند. در عالم برزخ مورد عاق والدین قرار گرفته اند. گره می‌افتد در کارشان بعد می‌گویند از کجاست؟ از عاق والدین است. فرزندی که راه می‌رود، کارهایی می‌کند که دیگران وقتی آن‌ها را می‌بینند نفرین می‌کنند پدر او را. پدر و مادرهایی بودند که در عالم دنیا بچه‌های خود را عاق کردند اما در عالم برزخ از عاق خود که برگشتند هیچ، دارند دعا می‌کنند که بچه راه می‌رود، هر کاری که می‌کند مردم می‌گویند خدا رحمت کند پدرش را. خدا رحمت کند مادرش را که چه شیری به این داده است، این است. پدر معنوی هم همین طور است. کلام مرحوم آقای بهجت این است.

 

ایشان می‌فرمایند که "شخصی از شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه شنیده بود که کسی که مشکلی داشته باشد، کنار قبر استاد خود برود و حاجت خود را از خدا بخواهد، برآورده می‌شود." حالا نمونه‌ها خیلی ما داریم در این زمینه که عرض کنیم که دیگر حالا ما در این مطلب ورود نمی‌کنیم در مصادیق و این‌ها. گاهی حتی آنها دفاع می‌کنند. "همان گونه که در زمان حیات از او بهره می‌برد." خب در زمان حیات از استاد بهره می‌برده است. حالا که از دنیا رفته هم همین طور. بلکه ایشان می‌فرماید "که بالاتر، پس از فوت او بهتر می‌تواند از او استفاده کند چون دست‌شان بازتر است" عالم دنیا دستش محدود بود. آن‌جا این محدودیت به اندازه وسعت عالم برزخ نسبت به عالم دنیا، دست او بازتر است و این محدودیت کمتر است. ایشان پس از آن‌که مصادیق را آورده‌اند، می‌فرمایند "پس از فوت شیخ مشکلی برایش پیش می‌آید" همین کسی که از شیخ شنیده بود. "به یاد حرف شیخ می‌افتد و کنار مزارش حاضر می‌شود و حاجت خود را می‌خواهد. بلافاصله می‌بیند که شخصی آمد و پاکتی را به وی داد و رفت" ببینید این پاکت، دیگر مشکل علمی نبوده است و مشکل مالی بوده است. سر قبر شیخ رفته گفته که من مشکل دارم. تعقیبش می‌کند اما او را نمی‌بیند. پس از مدتی معلوم می‌شود شیخ محمدحسن شیرازی بوده است. یعنی رفت سر قبر استادش شیخ انصاری، مشکلش را گفت، او حواله داد به مرحوم شیرازی، او هم آمد پاکت را داد و رفت، این است. این یک راهنمایی است که ایشان دارند. الان شما که می‌آیید در این جلسه شط شراب، این کلمات که دارد خوانده می‌شود در واقع همه ما داریم الان شاگردی مرحوم آقای بهجت را می‌کنیم. این حرف‌های مرحوم علامه که زده می‌شود، داریم شاگردی مرحوم علامه را می‌کنیم. خب برویم سر قبر این‌ها اگر مشکلی داشتیم، مشکل را حل می‌کنند.

 

جهت آشنایی با کتاب «شط شراب» و مطالعه متن جلسات شرح کتاب، اینجا کلیک نمایید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد