رئیسجمهور فرانسه هشدار داد که جنگ در اوکراین طول خواهد کشید و باید برای آن آماده شد.
به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری فرانسه، امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه در افتتاحیه نمایشگاه بینالمللی کشاورزی در پاریس گفت: جنگ به اروپا بازگشته است. جنگ اوکراین طول خواهد کشید و ما باید برای آن آماده شویم.
وی گفت: دولت "طرح پایداری" را برای مقابله با عواقب اقتصادی این بحران آماده میکند. این بحران برای کشاورزی نیز عواقبی خواهد داشت.
عصر ایران؛ سجاد بهزادی-
آسیب های اجتماعی در جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری نمود عینی یافته
است. در جدیدی ترین نوع این آسیب که ریشه در فقر و فلاکت دارد بیسرپناه
شدن خانوادهها در مواجهه با مشکلات اقتصادی و ترک خانواده توسط مردان است.
در
همین ارتباط مدتی قبل نیز یکی از اعضاء اتاق بازرگانی ایران و عضو سابق
شورای شهر تهران که مدیر یک موسسه خیریه نیز هست، در صفحه اینستاگرام خود
نوشت: "مراجعه زنان با فرزندانشان به این موسسه به دلیل ترک همسران آنها
در ماههای اخیر بیشتر شده است، چراکه همسران آنها به دلیل فقر و بیکاری
نمیتوانستند هزینههای خانواده خود را تامین کنند، به همین دلیل آنها را
ترک کردند".
وقتی اجزاء یک سیستم کارکرد خود را در بخش های مختلف از
دست می دهد فشارها بر روی جامعه تشدید می شود.امروز پدر خانواده در ایران
خود را در معرض تحمل فشارهای مضاعفی می بیند که این وضعیت ذاتا از ابتدا
برای او تعریف نشده بود.بعنوان مثال ایجاد امنیت روحی و روانی در جامعه
وظیفه حکومت ها و دولت هاست.
وقتی یک سرپرست خانوار خود را در معرض ناامنی های مختلف می بیند و امنیت شغلی و ایجاد یک کار شرافتمندانه برای او از دسترس خارج شده است، فشار مضاعفی بر خانواده وارد می شود و در نهایت تلخ ترین و بحرانی ترین آسیب، یعنی "ترک پدر از خانه" رخ می دهد. در این وضعیت بزرگ ترین آفتی که یک جامعه را تهدید می کند تجزیه شدگی اجزاء آن است.
وقتی یک پدر به خاطر مشکلات اقتصادی و ساختارهای ویران شده، خانه را ترک می کند، خطر تجزیه خانواده بسیار بیش تر می شود.
وقتی
رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس انقلابی می گوید " ساختار اقتصادی کشور
باید اصلاح شود زیرا که حدود ۴۰ میلیون نفر از جمعیت کشور نیاز به کمک فوری
و آنی دارند؛" این عبارت به معنای تشدید فشارهای روحی و روانی بر پدر و
سرپرست خانواده است.
این آسیب تازه که نشانه آن با نام "ترک پدران
از خانه" بروز کرده است مانند سیل می ماند. یعنی بحران آنقدر جدی شده است
که مانند سیل می آید تا بخش بزرگی از جامعه را تحت تاثیر قرار دهد.
مسعود نیلی از صاحبنظران اقتصادی کشور به تازگی گفته است" از نظر تورم، هیچ زمانی را به اندازه امروز خطرناک نمیبینم. سرنوشت ۸۵میلیون نفر در گرو نحوه مدیریت پولی و مالی کشور است؛ سیل میتواند همه ما را از بین ببرد. در کوتاهمدت در خطر هستیم نه در چند سال آینده. متوقف کردن روند تورم، در گرو اتخاذ تصمیمات سخت و محبوبیتزداست."
امروز نهاد خانواده در وضعیت بحران قرار دارد و پدر خانواده رنجور
تر از همیشه روزگار را سپری می کند. انواع خشونت در ساختار خانواده کم بود
که خشونت تازه ای به نام "ترک پدر از خانه وکاشانه" هم گریبان گیر خانواده
است.
امروز بسیاری از مردان و پدران در جامعه ایران، قربانی خشونتی هستند که
حاصل ناامنی و ساختارهای غلط در سیستم است. دامنه این خشونت فراتر از خشونت
فیزیکی است و در نهایت چون سیل همه را خواهد برد.
وضعیت اجتماعی،
اقتصادی امروز جامعه، خود به تنهایی مولد خشونت هست و نشانه های آن در ساخت
اجتماعی جامعه روشن است. کمترین عوارض این خشونت دوری از انسجام، طغیان
ونابردباری عمومی در بخش وسیعی از جامعه است.اجازه ندهیم که این آسیب برای
پدران به صورت جهش یافته بروز کند و نهادینه شود.
خانواده یک واحد
سازنده در جامعه است. اگر پدر خانواده رنجور و نابردبار باشد، مرگی ناپیدا
روح جامعه را می خراشد.هستیم ولی در حقیقت نیستیم.جامعه پر از مردانی می
شود با ظاهری خنثی ، ساکت و غمگین ودرونی خشمگین و طغیان گر.
به قول مرام المصری شاعر و نویسنده اهل سوریه:
مردى که دهان دارد
اما حرف نمى زند.
لب دارد
اما نمى بوسد.
مردى که با بینى اش
هیچ چیزى را نمىبوید.
با گوشهایش چیزى را نمى شنود.
مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
که نمىداند چگونه به آغوش بکشد ...
روزنامه گاردین با در تحلیلی به قلم «استفان مارچ» به تاریخچه ۲۰۰ ساله آمریکا اشاره کرده و مینویسد: جنگ داخلی دیگری در آمریکا شروع شده اما ما آن را نمیبینیم.
به گزارش ایرنا؛ پایگاه اینترنتی روزنامه گاردین انگلیس در مطلبی با موضوع احتمال وقوع جنگ داخلی در آمریکا مینویسد: راستگرایان در آمریکا به این نکته واقف هستند که ساختار سیاسی آمریکا در حال فروپاشی است و برای آن برنامه دارند؛ خشونت و همبستگی با گروههای راست افراطی خیانتکار. هیچکس نمیخواهد آنچه که در راه است را ببیند.
در شبانگاه آبستن جنگ داخلی، هوشیارترین، آگاهترین و فداکارترین مردم در آمریکا نیز نمیتوانند آمدن آن را ببینند. حتی سربازان ۱۱ ایالت جنوبی آمریکا که در سال ۱۸۶۰ درگیر جنگ داخلی آمریکا شدند و بمباران دژ سومترا را آغاز کردند؛ هیچکس فکر نمیکرد، جنگ گریزناپذیر است. ایالتهای شمالی نه تنها برای جنگ آماده نبودند بلکه اسلحه هم نداشتند.
در زمستان سال ۱۸۶۱ «هنری آدامز» نوه «جان کوئینز آدامز» در واشنگتن اعلام کرد هیچکس در آمریکا جنگ داخلی نمیخواست یا انتظار چنین چیزی را نداشت و تصمیمی برای این کار نگرفته بود.
آمریکا، امروز، یک بار دیگر میخواهد به سوی جنگ داخلی کشیده شود و یکبار دیگر نمیتواند با آن مقابله کند. بحرانها دیرپا و در عین حال سریع هستند. ساختار سیاسی آمریکا با خشم احاطه شده است و روز به روز انجام وظایف اساسی برای دولت غیر ممکنتر میشود.
نظام حقوقی روز به روز مشروعیت خود را از دست میدهد. اعتماد به دولت در هر سطحی در سراشیبی است یا مثل کنگره با رتبه اقبال عمومی به میزان ۲۰ درصد، دیگر نمیتواند به پایین تر از این رتبه برسد.
رئیس پلیسها به طور آشکار در مقابل حاکمیت فدرال مقاومت میکنند. اکنون
شبهنظامیان برای سرنگونی جمهوری، خود را تجهیز و آماده میکنند.
اکنون
میتوان عواقب بههم ریختن ساختار سیاسی آمریکا را به خوبی احساس کرد.
وقایع روز ششم ژانویه(۱۶ دی) یک زنگ برای بیدار باش نبود؛ فریاد یک تجمع
بود. «فرد آپتن» نماینده جمهوریخواه از ایالت میشیگان به تازگی پیامی
دریافت کرده که میگوید: امیدوارم تو بمیری؛ امیدوارم همه اعضای خانوادهات
بمیرند.
این تنها سیاستمداران نیستند بلکه هرکسی که در جریان انتخابات کارکرده در معرض تهدید مرگ قرار گرفته است؛ ناظران انتخابات و اعضای هیات امنای مدارس را نیز تهدید به مرگ میکنند.
یک سوم کارگزاران انتخابات در دوره پس از انتخابات سال ۲۰۲۰ گفتهاند احساس ناامنی میکنند. مساله این نیست که چه کسی در راس قدرت قرار گرفته، مساله ساختار قدرت است.
در چنین شرایطی، سیاستهای حزبی، نوعی انحراف است. احزاب و آدمهای حزبی دیگر هیچکدام مهم نیستند. "اگر جمهوریخواهان میانهرو سر کار بودند، یا اگر برنامه دو حزبی را میتوانستند اجرا کنند، بهتر میشد"، این طور امیدواریها نوعی بیمسئولیتی و بیپروایی است. مساله اصلی ساختار قدرت است.
آمریکا پیش از این یکبار در جنگ با ویتنام سوخته است. اعتراضهای حقوق مدنی، سوء قصد به «جان اف کندی»، »مارتین لوتر کینگ»، رسوایی واترگیت که باعث استعفای «ریچارد نیکسون» شد و فاجعههای دیگر ملی که در اذهان عمومی به یادگار میمانند. اما آمریکا تجربه بحران ساختاری که اکنون با آن روبروست را نداشته است. در دهه ۱۹۶۰ اعتماد به ساختارها بسیار بالا بود.
مرگ کندی با عزاداری عمومی برگزار شد. رسوایی واترگیت بحرانی سری بود که نشان از این داشت که نظام کار میکرد. روزنامهها تخلف رئیسجمهوری را گزارش میکردند. آمریکاییها مطبوعات را جدی میگرفتند و احزاب سیاسی نیاز به پاسخگویی به فساد گزارش شده داشتند
عصر ایران؛ فردین علیخواه (عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان)- فوت و فنهای مصاحبههای شغلی، یکی از محتواها و یا ویدئوهای پرطرفدار شبکه اجتماعی یوتیوب و سایر شبکههای اجتماعی جهانی است. برخی از این ویدئوها بیش از 50 میلیون بار تماشا شدهاند.
سخنران،
مجری، کارشناس یا فرد مجرّب در این ویدئوها به بینندگان یاد میدهد که در
مصاحبه شغلیشان چگونه حرف بزنند، چگونه به مصاحبهکنندگان نگاه کنند، به
نشانۀ تأیید یا رد چیزی، سرشان را چگونه تکان بدهند، اگر تشنه شدند لیوان
را چگونه بردارند و در دست بگیرند، آن روز چه لباسی بپوشند، به هنگام ترک
اتاق مصاحبه، در را چطور پشت سرشان ببندند و اگر در طول مصاحبه سرفهشان
گرفت چطور سرفه کنند.
نتیجه آنکه در اغلب موارد وقتی به افرادی نگاه میکنیم که به ردیف در صف انتظار مصاحبه نشستهاند اولین نکتهای که توجه ما را جلب میکند تشابه سبک پوشش آنان است و تحت تأثیر آموزش این ویدئوها، بدون تردید پس از ورود به اتاق مصاحبه، شاهد تشابه رفتار و گفتار آنان نیز خواهیم بود.
آنچه توصیف شد را احتمالاً در فیلمها و سریالهای خارجی دیدهاید. نکته جالب آنکه برخی از کارگردانان، ظاهر شدن متفاوت یک مصاحبهشونده را دستمایۀ افزایش جذابیت و هیجان فیلم خود کردهاند، یعنی مصاحبهشوندهای که گویی تصمیم گرفته بیتوجه به هنجارهای متداول، در مصاحبه حاضر شود و به تعبیر بهتر، خودِ واقعیاش را نشان دهد.
پرسش آن است که اگر قرار باشد همه افراد با دیدن چنین ویدئوهایی، و پیروی از پیشنهادهای آنها، رفتاری مطابق آن از خود نشان دهند تفاوت و تنوع شخصیت آدمها چه خواهد شد؟ آیا در زندگیِ واقعی همه افراد مانند هم هستند؟
تلویزیون در قرن بیستم، برای رفتارهای اجتماعی الگو و قالب میساخت
و به همین دلیل برخی از پژوهشگران رسانههای جمعی آنرا « قدرتمند از همه
لحاظ» توصیف کردند.
برخی از متفکران خوشبینانه تصور کردند که با ورود به قرن بیست و یکم و گسترش شبکههای اجتماعی، از قدرت تلویزیون برای تزریق الگو به جامعه کاسته خواهد شد.
بر حسب شواهد این اتفاق هماکنون رخ داده است (یعنی از قدرت تلویزیون کاسته شده است) ولی بر خلاف پیشبینی آن متفکران، همان شبکههای اجتماعی که به جای تلویزیون تکیه زدند دوباره نقش تلویزیون را ایفا میکنند. آنها به جامعه الگو میدهند و همچنان در عرصههای گوناگون، جریانهای غالب افکار و رفتار ایجاد میکنند.
برخی از جامعهشناسان نظیر امیل دورکیم معتقدند که یکی از ویژگیهای
جوامع سنتی، به ویژه در گذشته، تشابه و همشکلی رفتار افراد بود. به این
معنا که اغلب افراد به دلیل پیروی از سنتهای مشترک، رفتار و افکار مشابهی
داشتند ولی با ورود به عصر جدید آن یکدستی و تشابه پیشین متزلزل گشت. آیا
واقعا این چنین اتفاقی رخ داده است؟
به نظر میرسد که اگر در جوامع سنتی، تحت تأثیر سنتهای مشابه، افکار و رفتارهای مشابه شکل میگرفت در جوامع جدید رسانههای مشابه، الگوهای رفتاری مشابه تولید میکنند.
تنها تفاوت شاید در این باشد که در جوامع سنتی افراد برای پیروی از سنتهای حاکم تحت فشار صریح و سخت جامعه قرار داشتند ولی در جوامع جدید چنین فشاری به آن اندازه بغرنج نیست.
هر چند، به اعتقاد من در وضعیت جدید نیز اگر از رویههای غالب پیروی نشود فرد طرد یا حذف خواهد شد. پس در نهایت چه در جامعه سنتی و چه در جامعه مدرن، نتیجه یکی است: تشابه.
چند روز قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام، انبوه ویدئوهایی را مرور
میکردم که جوانان ایرانی برای آموزش زبان انگلیسی تولید و در اینستاگرام
منتشر کردهاند. همه آنان درست مانند کسانی که قرار است در مصاحبه شغلی
شرکت کنند رفتار مشابهی داشتند.
طرز نگاه کردن، طرز خندیدن، ژستها و سبک صحبت کردن همه آنان مانند یکدیگر بود. دقیقاً کپی برابر اصل! همه آنان اساساً «معلمی کردن» را از یاد برده و تقلا میکردند در نقش و قالب یک «بلاگر» ظاهر شوند. و من اطمینان داشتم که میتوان نسخه اصلی آنها را در یوتیوب یافت! پس از دیدن این ویدئوها از خودم پرسیدم که آیا حتی کسی که میخواهد زبان انگلیسی یاد بدهد باید یک «بلاگر» را مدل خود قرار دهد؟
تعجب من از دیدن این «رفتارهای قالبی» زمانی افزایش مییابد که در اغلب پروفایلهای همان اینستاگرام با شعار «خودت باش» مواجه میشوم. آیا انسانها آن چیزی را که ندارند دارند فریاد میزنند؟
شاید دقیقاً به همین دلیل است که بیاعصابی بازیگری مانند مریم امیرجلالی در آموزش آشپزی توجهات را به خود جلب میکند. ظاهراً او تصمیم گرفته خود واقعیاش را کتمان نکند و در نقش قالبی یک «بلاگر» ظاهر نشود.
این روزها شبکههای اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسانهای بیتمایز تبدیل میگردند. جامعهشناسان بیش از حد به رسانههای جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.
من هم به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی نگرانم. قرار نیست شبکههای اجتماعی «
سنتسازی» کنند. «بلاگریسم» دارد تبدیل به شیوه زندگی و یک جهان بینی می
شود که این خطرناک است.
پ. ن.
ای کسانی که در امر آموزش دیجیتال مارکتینگ فعالیت میکنید. به افراد بیاموزید که اسیر کلیشهها نشوند چرا که کلیشه دشمن اصلی نوآوری است.