واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

ماکرون: جنگ به اروپا بازگشته است /جنگ در اوکراین طولانی خواهد بود

دولت "طرح پایداری" را برای مقابله با عواقب اقتصادی این بحران آماده می‌کند. این بحران برای کشاورزی نیز عواقبی خواهد داشت.

رئیس‌جمهور فرانسه هشدار داد که جنگ در اوکراین طول خواهد کشید و باید برای آن آماده شد.

به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری فرانسه، امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه در افتتاحیه نمایشگاه بین‌المللی کشاورزی در پاریس گفت: جنگ به اروپا بازگشته است. جنگ اوکراین طول خواهد کشید و ما باید برای آن آماده شویم. 

وی گفت: دولت "طرح پایداری" را برای مقابله با عواقب اقتصادی این بحران آماده می‌کند. این بحران برای کشاورزی نیز عواقبی خواهد داشت.

جامعۀ رنجور ایران؛ پدرانی که خانه را ترک می‌کنند

این آسیب تازه که نشانه آن با نام "ترک پدران از خانه" بروز کرده است مانند سیل می ماند. یعنی بحران آنقدر جدی شده است که مانند سیل می آید تا بخش بزرگی از جامعه را تحت تاثیر قرار دهد.

عصر ایران؛ سجاد بهزادی- آسیب های اجتماعی در جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری نمود عینی یافته است. در جدیدی ترین نوع این آسیب که ریشه در فقر و فلاکت دارد بی‌سرپناه شدن خانواده‌ها در مواجهه با مشکلات اقتصادی و ترک خانواده توسط مردان است.

در همین ارتباط مدتی قبل نیز یکی از اعضاء اتاق بازرگانی ایران و عضو سابق شورای شهر تهران که مدیر یک موسسه خیریه نیز هست، در صفحه اینستاگرام خود نوشت: "مراجعه زنان با فرزندان‌شان به این موسسه به دلیل ترک همسران آن‌ها در ماه‌های اخیر بیشتر شده است، چراکه همسران آن‌ها به دلیل فقر و بیکاری نمی‌توانستند هزینه‌های خانواده خود را تامین کنند، به همین دلیل آن‌ها را ترک کردند".

وقتی اجزاء یک سیستم کارکرد خود را در بخش های مختلف از دست می دهد فشارها بر روی جامعه تشدید می شود.امروز پدر خانواده در ایران خود را در معرض تحمل فشارهای مضاعفی می بیند که این وضعیت ذاتا از ابتدا برای او تعریف نشده بود.بعنوان مثال ایجاد امنیت روحی و روانی در جامعه وظیفه حکومت ها و دولت هاست.

وقتی یک سرپرست خانوار خود را در معرض ناامنی های مختلف می بیند و امنیت شغلی و ایجاد یک کار شرافتمندانه برای او از دسترس خارج شده است، فشار مضاعفی بر خانواده وارد می شود و در نهایت تلخ ترین و بحرانی ترین آسیب، یعنی "ترک پدر از خانه" رخ می دهد. در این وضعیت بزرگ ترین آفتی که یک جامعه را تهدید می کند تجزیه شدگی اجزاء آن است.

وقتی یک پدر به خاطر مشکلات اقتصادی و ساختارهای ویران شده، خانه را ترک می کند، خطر تجزیه خانواده بسیار بیش تر می شود.

وقتی رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس انقلابی می گوید " ساختار اقتصادی کشور باید اصلاح شود زیرا که حدود ۴۰ میلیون نفر از جمعیت کشور نیاز به کمک فوری و آنی دارند؛" این عبارت به معنای تشدید فشارهای روحی و روانی بر پدر و سرپرست خانواده است.

این آسیب تازه که نشانه آن با نام "ترک پدران از خانه" بروز کرده است مانند سیل می ماند. یعنی بحران آنقدر جدی شده است که مانند سیل می آید تا بخش بزرگی از جامعه را تحت تاثیر قرار دهد.

مسعود نیلی از صاحبنظران اقتصادی کشور به تازگی گفته است" از نظر تورم، هیچ زمانی را به اندازه امروز خطرناک نمی‌بینم. سرنوشت ۸۵میلیون نفر در گرو نحوه مدیریت پولی و مالی کشور است؛ سیل می‌تواند همه ما را از بین ببرد. در کوتاه‌مدت در خطر هستیم نه در چند سال آینده. متوقف کردن روند تورم، در گرو اتخاذ تصمیمات سخت و محبوبیت‌زداست."


امروز نهاد خانواده در وضعیت بحران قرار دارد و پدر خانواده رنجور تر از همیشه روزگار را سپری می کند. انواع خشونت در ساختار خانواده کم بود که خشونت تازه ای به نام "ترک پدر از خانه وکاشانه" هم گریبان گیر خانواده است.

امروز بسیاری از مردان و پدران در جامعه ایران، قربانی خشونتی هستند که حاصل ناامنی و ساختارهای غلط در سیستم است. دامنه این خشونت فراتر از خشونت فیزیکی است و در نهایت چون سیل همه را خواهد برد.

وضعیت اجتماعی، اقتصادی امروز جامعه، خود به تنهایی مولد خشونت هست و نشانه های آن در ساخت اجتماعی جامعه روشن است. کمترین عوارض این خشونت دوری از انسجام، طغیان ونابردباری عمومی در بخش وسیعی از جامعه است.اجازه ندهیم که این آسیب برای پدران به صورت جهش یافته بروز کند و نهادینه شود.

خانواده یک واحد سازنده در جامعه است. اگر پدر خانواده رنجور و نابردبار باشد، مرگی ناپیدا روح جامعه را می خراشد.هستیم ولی در حقیقت نیستیم.جامعه پر از مردانی می شود با ظاهری خنثی ، ساکت و غمگین ودرونی خشمگین و طغیان گر.

به قول مرام المصری شاعر و نویسنده اهل سوریه:

مردى که دهان دارد
اما حرف نمى زند.

لب دارد
اما نمى بوسد.

مردى که با بینى اش
هیچ چیزى را نمى‌بوید.

با گوش‌هایش چیزى را نمى شنود.

مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
که نمى‌داند چگونه به آغوش بکشد ...

خال‌های سرطانی/ عباس عبدی

این وضعیت محصول توقف و عقب‌گرد یک دهه رشد اقتصادی و گسترش فقر و وجود تحریم است. ۵ سال پیش کسانی که موبایل می‌دزدیدند، زیاد نبودند، اکنون فراوان هستند
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
 
ویژگی یک حکمرانی قدرتمند و بصیر، واکنش نشان دادن در برابر پدیده‌هایی است که علامت خطر هستند.
 
چندی پیش در یک مسابقه ورزشی در کانادا یکی از تماشاگران خالی را روی گردن مربی تیم حاضر در مسابقه می‌بیند. با استفاده از موبایل خود به او اطلاع می‌دهد که این خال را جدی بگیرد، زیرا سرطانی است. او نیز پس از مسابقه به پزشک می‌رود و معلوم می‌شود که واقعاً هم سرطانی بود. جایزه‌ای هم به هشداردهنده داده می‌شود. 
 
خوب! خال روی بدن زیاد دیده می‌شود ولی برخی از خال‌ها هستند که علامت سرطانی دارند، فقط باید آشنا بود و آنها را شناخت و پیش از متاستاز درمان و جراحی کرد. 
 
در حوزه اجتماعی نیز برخی از خبرها چنین هستند. قتل، دزدی، تجاوز، کلاه‌برداری، مواد مخدر و... همیشه بوده و هست، هر چند ممکن است فراوانی آن زیاد و کم شود، مثل خال‌های بدن، ولی این جرایم در مواردی چنان هستند که باید محتاط بود و آن را نشانه بیماری جدی‌تری دانست. 
 
بیایید این چند خبر را با هم مرور کنیم. 
 
▪️-رئیس پلیس پایتخت از دستگیری تعدادی از پیمانکاران سازنده پل شهید همدانی در غرب تهران به اتهام سرقت اجزای پل خبر داد. با دستگیری این افراد مشخص شد که سارقان از پیمانکاران سازنده همان پل بودند. این افراد پیچ‌های پل را باز کرده و به سرقت بردند و با این اقدام خود ایمنی پل را با مشکلات جدی روبه رو کرده بودند. بعد هم که آنها را دستگیر می‌کنیم می‌گویند پول ما را نداده‌اند.
 
▪️-۵ پایه از تیرهای روشنایی، در روز پنجشنبه ۲۸ بهمن ماه، در مسیر شرق به غرب بزرگراه آزادگان تهران، بر روی سطح سواره سقوط کردند و سبب انسداد کامل  و ایجاد بار سنگین ترافیک در بزرگراه شدند. گفته می‌شود، پیچ‌های پایه‌‌های تیر روشنایی توسط سارقان باز شده است.
 
▪️-چند روز پیش خبر قطع ارتباطات شبکه اطلاعاتی، عملیاتی و بیسیم در جنوب یکی از خطوط مترو منتشر شد که هدف ان سرقت کابل مسی بود؛ و اگر به موقع متوجه نشده و ترمیم نکرده بودند خدا میداند چه حوادثی می توانست در راه باشد.
 
این موارد گرچه دزدی است، ولی از نوع عادی نیست، بلکه دزدی از نوع سرطانی است. کافی است که بدانیم مجموعه پیچ‌های باز شده از یک تیر چراغ برق یا قطع سیم مسی بعید است برای فروش از سوی سارق به چند ده هزار تومان برسد، ولی خسارت آن به جامعه می‌تواند میلیون‌ها و حتی صدها میلیون تومان بالغ شود. این را دیگر نمی‌توان دزدی عادی نامید. 
 
دزدی از سوی پیمانکاران عجیب‌تر است. چون پیمانکاران از چنان جایگاه اجتماعی و اقتصادی برخوردارند که معقول نیست دست به چنین اقدام سخیفی بزنند، فسادهای مالی معمول میان آنان به کلی متفاوت است. کارفرمایان باید به چه روز سیاهی بیفتند که چنین اقدامی را انجام دهند؟ فراموش نکنیم که به پیمانکار نمی‌توان وعده سر خرمن داد، زیرا او باید دستمزد کارگران و خرید لوازم و کالاهای مورد نیاز خود را هم بدهد. 
 
اگر ده سال پیش چنین رویدادی را به عنوان یک خبر منعکس می‌کردند، به طور قطع خواننده یا نمی‌پذیرفت یا اصولاً دادن کار به چنان پیمانکار ابلهی را عملی نابخردانه می‌دانست. ولی اکنون در شرایطی هستیم که این اخبار به راحتی پذیرفته و هضم می‌شوند، در حالی که این خبر از نوع همان «خال سرطانی» است. 
 
این نوع دزدی‌ها زیرساخت‌های زندگی جدید را نابود می‌کنند. برای نمونه بریدن چند قطعه سیم و دزدی آن برای دزد ارزش مادی اندکی دارد، در حالی که ممکن است عوارض آن برای شهر و مترو بسیار سنگین باشد و حتی خطرات جانی ایجاد کند. همانطور که دزدیدن چند پیچ کم‌ارزش موجب ترافیک شدید یک اتوبان مهم تهران شد. 
 
این وضعیت محصول توقف و عقب‌گرد یک دهه رشد اقتصادی و گسترش فقر و وجود تحریم است. ۵ سال پیش کسانی که موبایل می‌دزدیدند، زیاد نبودند، اکنون فراوان هستند، متأسفانه برخورد قهرآمیز هم با جرم و مجرم فقط تا اندازه محدودی اثرگذار است، پس از آن‌که یک جرم رواج یافت برخورد با آن برای پلیس ناممکن و فاقد اهمیت می‌شود. 
 
همه اینها گفته شد که خطر نزول بیش‌تر اوضاع اقتصادی گوشزد شود. این روند کاهشی در اقتصاد نه فقط موجب فقر و افزایش جرم و جنایت و ناامنی می‌شود، بلکه زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را چه به صورت سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری به شدت مستهلک می‌کند. 
 
برای نگهداری طولانی‌مدت یک ساختمان باید سالانه هزینه‌ای را صرف نگهداری آن کرد، اگر این کار انجام نشود، دیر یا زود آن ساختمان غیر قابل سکونت و نیازمند هزینه گزاف نوسازی خواهد شد. 
 
اگر زیرساخت‌های شهری به همین گونه تخریب شوند ترمیم آنها غیرممکن خواهد شد. این علایم اجتماعی را از خلال این سرقت‌های عجیب و غریب جدی بگیرید. خود دانید.

گاردین: جنگ داخلی در آمریکا شروع شده است اما آن‌ را نمی‌بینیم

در شبانگاه آبستن جنگ داخلی، هوشیارترین، آگاه‌ترین و فداکارترین مردم در آمریکا نیز نمی‌توانند آمدن آن را ببینند، حتی سربازان ۱۱   ایالت جنوبی آمریکا که در سال ۱۸۶۰ درگیر جنگ داخلی آمریکا شدند و بمباران دژ سومترا را آغاز کردند؛ هیچکس فکر نمی‌کرد، جنگ گریزناپذیر است. ایالت‌های شمالی نه تنها برای جنگ آماده نبودند بلکه اسلحه هم نداشتند.

روزنامه گاردین با در تحلیلی به قلم «استفان مارچ» به تاریخچه ۲۰۰ ساله آمریکا اشاره کرده و می‌نویسد: جنگ داخلی دیگری در آمریکا شروع شده اما ما آن‌ را نمی‌بینیم.

به گزارش ایرنا؛ پایگاه اینترنتی روزنامه گاردین انگلیس در مطلبی با موضوع احتمال وقوع جنگ داخلی در آمریکا می‌نویسد: راستگرایان در آمریکا به این نکته واقف هستند که ساختار سیاسی آمریکا در حال فروپاشی است و برای آن برنامه دارند؛ خشونت و همبستگی با گروه‌های راست افراطی خیانتکار. هیچکس نمی‌خواهد آنچه که در راه است را ببیند.

در شبانگاه آبستن جنگ داخلی، هوشیارترین، آگاه‌ترین و فداکارترین مردم در آمریکا نیز نمی‌توانند آمدن آن را ببینند. حتی سربازان ۱۱ ایالت جنوبی آمریکا که در سال ۱۸۶۰ درگیر جنگ داخلی آمریکا شدند و بمباران دژ سومترا را آغاز کردند؛ هیچکس فکر نمی‌کرد، جنگ گریزناپذیر است. ایالت‌های شمالی نه تنها برای جنگ آماده نبودند بلکه اسلحه هم نداشتند.

در زمستان سال ۱۸۶۱ «هنری آدامز» نوه «جان کوئینز آدامز» در واشنگتن اعلام کرد هیچکس در آمریکا جنگ داخلی نمی‌خواست یا انتظار چنین چیزی را نداشت و تصمیمی برای این کار نگرفته بود.

آمریکا، امروز، یک بار دیگر می‌خواهد به سوی جنگ داخلی کشیده شود و یکبار دیگر نمی‌تواند با آن مقابله کند. بحران‌ها دیرپا و در عین حال سریع هستند. ساختار سیاسی آمریکا با خشم احاطه شده است و روز به روز انجام وظایف اساسی برای دولت غیر ممکن‌تر می‌شود.

 نظام حقوقی روز به روز مشروعیت خود را از دست می‌دهد. اعتماد به دولت در هر سطحی در سراشیبی است یا مثل کنگره با رتبه اقبال عمومی به میزان ۲۰ درصد، دیگر نمی‌تواند به پایین تر از این رتبه برسد.

رئیس پلیس‌ها به طور آشکار در مقابل حاکمیت فدرال مقاومت می‌کنند. اکنون شبه‌نظامیان برای سرنگونی جمهوری، خود را تجهیز و آماده می‌کنند.
اکنون می‌توان عواقب به‌هم ریختن ساختار سیاسی آمریکا را به خوبی احساس کرد. وقایع روز ششم ژانویه(۱۶ دی) یک زنگ برای بیدار باش نبود؛ فریاد یک تجمع بود. «فرد آپتن» نماینده جمهوریخواه از ایالت میشیگان به تازگی پیامی دریافت کرده که می‌گوید: امیدوارم تو بمیری؛ امیدوارم همه اعضای خانواده‌ات بمیرند.

این تنها سیاستمداران نیستند بلکه هرکسی که در جریان انتخابات کارکرده در معرض تهدید مرگ قرار گرفته است؛ ناظران انتخابات و اعضای هیات امنای مدارس را نیز تهدید به مرگ می‌کنند.

یک سوم کارگزاران انتخابات در دوره پس از انتخابات سال ۲۰۲۰ گفته‌اند احساس ناامنی می‌کنند. مساله این نیست که چه کسی در راس قدرت قرار گرفته، مساله ساختار قدرت است.

در چنین شرایطی، سیاست‌های حزبی، نوعی انحراف است. احزاب و آدم‌های حزبی دیگر هیچکدام مهم نیستند. "اگر جمهوریخواهان میانه‌رو سر کار بودند، یا اگر برنامه دو حزبی را می‌توانستند اجرا کنند، بهتر می‌شد"، این طور امیدواری‌ها نوعی بی‌مسئولیتی و بی‌پروایی است. مساله اصلی ساختار قدرت است.

آمریکا پیش از این یک‌بار در جنگ با ویتنام سوخته است. اعتراض‌های حقوق مدنی، سوء قصد به «جان اف‌ کندی»، »مارتین لوتر کینگ»، رسوایی واترگیت که باعث استعفای «ریچارد نیکسون» شد و فاجعه‌های دیگر ملی که در اذهان عمومی به یادگار می‌مانند. اما آمریکا تجربه بحران ساختاری که اکنون با آن روبروست را نداشته است. در دهه ۱۹۶۰ اعتماد به ساختارها بسیار بالا بود.

مرگ کندی با عزاداری عمومی برگزار شد. رسوایی واترگیت بحرانی سری بود که نشان از این داشت که نظام کار می‌کرد. روزنامه‌ها تخلف رئیس‌جمهوری را گزارش می‌کردند. آمریکایی‌ها مطبوعات را جدی می‌گرفتند و احزاب سیاسی نیاز به پاسخگویی به فساد گزارش شده داشتند

نگرانی از تبدیل بلاگریسم به سبک زندگی

این روز‌ها شبکه‌های اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسان‌های بی‌تمایز تبدیل می‌گردند. جامعه‌شناسان بیش از حد به رسانه‌های جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.

عصر ایران؛ فردین علیخواه (عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان)- فوت و فن‌های مصاحبه‌های شغلی، یکی از محتوا‌ها و یا ویدئو‌های پرطرفدار شبکه اجتماعی یوتیوب و سایر شبکه‌های اجتماعی جهانی است. برخی از این ویدئو‌ها بیش از 50 میلیون بار تماشا شده‌اند.

فردین علیخواهسخنران، مجری، کارشناس یا فرد مجرّب در این ویدئو‌ها به بینندگان یاد می‌دهد که در مصاحبه شغلی‌شان چگونه حرف بزنند، چگونه به مصاحبه‌کنندگان نگاه کنند، به نشانۀ تأیید یا رد چیزی، سرشان را چگونه تکان بدهند، اگر تشنه شدند لیوان را چگونه بردارند و در دست بگیرند، آن روز چه لباسی بپوشند، به هنگام ترک اتاق مصاحبه، در را چطور پشت سرشان ببندند و اگر در طول مصاحبه سرفه‌شان گرفت چطور سرفه کنند.

نتیجه آنکه در اغلب موارد وقتی به افرادی نگاه می‌کنیم که به ردیف در صف انتظار مصاحبه نشسته‌اند اولین نکته‌ای که توجه ما را جلب می‌کند تشابه سبک پوشش آنان است و تحت تأثیر آموزش این ویدئو‌ها، بدون تردید پس از ورود به اتاق مصاحبه، شاهد تشابه رفتار و گفتار آنان نیز خواهیم بود.

آنچه توصیف شد را احتمالاً در فیلم‌ها و سریال‌های خارجی دیده‌اید. نکته جالب آنکه برخی از کارگردانان، ظاهر شدن متفاوت یک مصاحبه‌شونده را دستمایۀ افزایش جذابیت و هیجان فیلم خود کرده‌اند، یعنی مصاحبه‌شونده‌ای که گویی تصمیم گرفته بی‌توجه به هنجار‌های متداول، در مصاحبه حاضر شود و به تعبیر بهتر، خودِ واقعی‌اش را نشان دهد.

پرسش آن است که اگر قرار باشد همه افراد با دیدن چنین ویدئو‌هایی، و پیروی از پیشنهاد‌های آن‌ها، رفتاری مطابق آن از خود نشان دهند تفاوت و تنوع شخصیت آدم‌ها چه خواهد شد؟ آیا در زندگیِ واقعی همه افراد مانند هم هستند؟


تلویزیون در قرن بیستم، برای رفتار‌های اجتماعی الگو و قالب می‌ساخت و به همین دلیل برخی از پژوهشگران رسانه‌های جمعی آنرا « قدرتمند از همه لحاظ» توصیف کردند.

برخی از متفکران خوشبینانه تصور کردند که با ورود به قرن بیست و یکم و گسترش شبکه‌های اجتماعی، از قدرت تلویزیون برای تزریق الگو به جامعه کاسته خواهد شد.

بر حسب شواهد این اتفاق هم‌اکنون رخ داده است (یعنی از قدرت تلویزیون کاسته شده است) ولی بر خلاف پیش‌بینی آن متفکران، همان شبکه‌های اجتماعی که به جای تلویزیون تکیه زدند دوباره نقش تلویزیون را ایفا می‌کنند. آن‌ها به جامعه الگو می‌دهند و همچنان در عرصه‌های گوناگون، جریان‌های غالب افکار و رفتار ایجاد می‌کنند.


برخی از جامعه‌شناسان نظیر امیل دورکیم معتقدند که یکی از ویژگی‌های جوامع سنتی، به ویژه در گذشته، تشابه و همشکلی رفتار افراد بود. به این معنا که اغلب افراد به دلیل پیروی از سنت‌های مشترک، رفتار و افکار مشابهی داشتند ولی با ورود به عصر جدید آن یکدستی و تشابه پیشین متزلزل گشت. آیا واقعا این چنین اتفاقی رخ داده است؟

به نظر می‌رسد که اگر در جوامع سنتی، تحت تأثیر سنت‌های مشابه، افکار و رفتار‌های مشابه شکل می‌گرفت در جوامع جدید رسانه‌های مشابه، الگو‌های رفتار‌ی مشابه تولید می‌کنند.

تنها تفاوت شاید در این باشد که در جوامع سنتی افراد برای پیروی از سنت‌های حاکم تحت فشار صریح و سخت جامعه قرار داشتند ولی در جوامع جدید چنین فشاری به آن اندازه بغرنج نیست.

هر چند، به اعتقاد من در وضعیت جدید نیز اگر از رویه‌های غالب پیروی نشود فرد طرد یا حذف خواهد شد. پس در نهایت چه در جامعه سنتی و چه در جامعه مدرن، نتیجه یکی است: تشابه.


چند روز قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام، انبوه ویدئو‌هایی را مرور می‌کردم که جوانان ایرانی برای آموزش زبان انگلیسی تولید و در اینستاگرام منتشر کرده‌اند. همه آنان درست مانند کسانی که قرار است در مصاحبه شغلی شرکت کنند رفتار مشابهی داشتند.

طرز نگاه کردن، طرز خندیدن، ژست‌ها و سبک صحبت کردن همه آنان مانند یکدیگر بود. دقیقاً کپی برابر اصل! همه آنان اساساً «معلمی کردن» را از یاد برده و تقلا می‌کردند در نقش و قالب یک «بلاگر» ظاهر شوند. و من اطمینان داشتم که می‌توان نسخه اصلی آن‌ها را در یوتیوب یافت! پس از دیدن این ویدئو‌ها از خودم پرسیدم که آیا حتی کسی که می‌خواهد زبان انگلیسی یاد بدهد باید یک «بلاگر» را مدل خود قرار دهد؟

تعجب من از دیدن این «رفتار‌های قالبی» زمانی افزایش می‌یابد که در اغلب پروفایل‌های همان اینستاگرام با شعار «خودت باش» مواجه می‌شوم. آیا انسان‌ها آن چیزی را که ندارند دارند فریاد می‌زنند؟

شاید دقیقاً به همین دلیل است که بی‌اعصابی بازیگری مانند مریم امیرجلالی در آموزش آشپزی توجهات را به خود جلب می‌کند. ظاهراً او تصمیم گرفته خود واقعی‌اش را کتمان نکند و در نقش قالبی یک «بلاگر» ظاهر نشود.

این روز‌ها شبکه‌های اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسان‌های بی‌تمایز تبدیل می‌گردند. جامعه‌شناسان بیش از حد به رسانه‌های جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.

من هم به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی نگرانم. قرار نیست شبکه‌های اجتماعی « سنت‌سازی» کنند. «بلاگریسم» دارد تبدیل به شیوه زندگی و یک جهان بینی می شود که این خطرناک است.

پ. ن.

ای کسانی که در امر آموزش دیجیتال مارکتینگ فعالیت می‌کنید. به افراد بیاموزید که اسیر کلیشه‌ها نشوند چرا که کلیشه دشمن اصلی نوآوری است.