هنوز
دعایش تمام نشده بود که فرشته ای از طرف خداوند آمد و گفت من مامورم بهشت و
جهنم را بتو نشان دهم کدام را میخواهی اول ببینی؛ زن گفت میخواهم اول جهنم
را ببینم؛ فرشته او را به کنار تپه ای زیبا برد ولی از پشت تپه صدای آه و
ناله و فریاد از گشنگی بلند بود وقتی به بالای تپه رسیدند در کمال تعجب دید
در وسط میزی بسیار بزرگ و پهن غذاهای بسیار لذیذی چیده شده است و افراد
بدبختی دور آن جمع شده اند که از گشنگی در حال تلف شدن هستند. زن از فرشته
احوال آنها را پرسید , فرشته در جواب گفت قاشق آنها را ببین؛ دسته قاشق
آنها به قدری بزرگ است که نمی توانند غذا را در دهان خود بگذارند.
زن
گفت مرا از اینجا ببر به بهشت و فرشته در چشم بهم زدنی او را به بهشت
رسانید زن با تعجب دید همان مدل میز با همان غذا ها چیده شده ولی افرادی که
دور میز هستند بسیار خندان و شاد هستند و به یکدیگر عشق می ورزند و وقتی
بیشتر دقت کرد دید همان قاشق ها دست اینها هم هست فقط تفاوت این است که از
قاشق ها برای غذا دادن به یکدیگر استفاده می کنند
این داستان به بحث بهره بری یا یوتیلایزیشن در ان ال پی اشاره دارد. یکی از نکات مهمی که ان ال پی به دنبال آن است استفاده بهینه از وضعیت موجود به منظور رسیدن به وضعیت مطلوب است.
به گزارش ایسنا، «آرتور سی. کلارک» نویسنده انگلیسی ژانر علمی تخیلی و کتابهای معروفی چون «اودیسه فضایی» سال 2008 در چنین روزی چهره در نقاب خاک کشید.
وی متولد روز 16 دسامبر 1917 بود. این نویسنده آثار علمی تخیلی و مخترع در سال 1968 به شهرت رسید؛ زمانی که داستان کوتاهی به نام «نگهبان» را در قالب فیلمنامه نوشت. فیلم «2001؛ اودیسهی فضایی» به کارگردانی «استنلی کوبریک» برگرفته از همین اثر کلارک است.
وی که زمانی «اولین ساکن کلبه الکترونیکی» لقب گرفته بود، با نوع خاص نگاهش به مسافرت فضایی در آینده و همچنین دنیای رایانه، تخیلات مردم را جلب خود کرد. توصیفات مشروح سی. کلارک درباره سفینههای فضایی، ابررایانهها و سیستمهای ارتباطی سریع، مورد علاقهی میلیونها خواننده در سراسر جهان قرار گرفت.
کلارک در سال 1986 به عنوان استاد بزرگ انجمن نویسندگان آثار علمی تخیلی آمریکا برگزیده شد.
وی پیش از مرگ گفته بود: اغلب از من میپرسند دوست دارم در آینده با چه عنوانی در یادها بمانم. من در نویسندگی پیشینه طولانی دارم، کاوشهای زیرآب کردهام و سازماندهنده فضایی نیز بودهام؛ با این حال دوست دارم به عنوان یک نویسنده مرا به یاد بیاورند.
سی. کلارک در زمان حیات، بیش از 100 کتاب داستانی و غیرداستانی نوشت. پرفروشترین اثر او به نام «3001؛ آخرین اودیسه» در سن 79 سالگی منتشر شد. از مهمترین آثارش به «پایان کودکی» (1953)، «شهر و ستارگان» (1956)، «ملاقات با راما» (1973)، «زمین پادشاهی» (1975) و «ترانههای زمین دورافتاده» (1986) میتوان اشاره کرد.
از افتخارات سر آرتور سی. کلارک در عرصه نویسندگی به کسب سه جایزه «نبیولا» (در اصطلاح ستارهشناسی به معنای سحابی) از انجمن نویسندگان آثار علمی تخیلی آمریکا در سالهای 1872، 1974و 1979 و همچنین کسب دو جایزه «هیوگو» از مجمع جهانی علمی تخیلی در سالهای 1974 و1980 میتوان اشاره کرد.
چندی پیش اعلام شد کلارک حدود 40 سال پیش در مصاحبهای اختراع اینترنت، ایمیل و از رده خارج شدن روزنامهها را پیشبینی کرده بود. او در مصاحبهای که سال 1976 انجام داد، از وجود ارتباط تصویری، تبادل اطلاعات از طریق دستگاههای پیشرفته و از مد افتادن روزنامههای کاغذی خبر داد. کلارک در گفتوگویی که با موسسه فناوری ماساچوست داشت، اختراع پدیده اینترنت را در زمانی پیشبینی کرد که هنوز استفاده از رایانههای خانگی رواج نیافته بود.
وی در میان صحبتهای خود با موضوع پیشرفت فناوری در آینده، گفت: روزی میآید که مردم از وسایل ارتباطی استفاده میکنند که شامل یک صفحه تلویزیونی با کیفیت بالا و یک کیبورد برای تایپ است. آنها با این ماشین میتوانند هرگونه اطلاعاتی را مبادله کنند. شما به ماشین میگویید که من به فلان وسیله ورزشی یا ... علاقهمندم و آن دستگاه جستوجو میکند و آن را برایتان پیدا میکند.
نویسنده کتاب معروف «اودیسه فضایی» همچنین پیشبینی کرد: مردم آینده قادر خواهند بود از طریق ماشینهایی، پیامهایی را به دوستانشان در هر کجایی که هستند، بفرستند. دوستانتان میتوانند شما را ببینند، شما میتوانید آنها را ببینید. ما در آینده میتوانیم ارتباط تصویری و گرافیکی داشته باشیم و کتاب و اطلاعات و ... را تبادل کنیم. روزنامهها در حال انقراض هستند، ما دیگر مجبور نخواهیم بود چندین تن کاغذ را برای کسب اطلاعات جابجا کنیم.
سال گذشته نیز اعلام شد در مصاحبهای تلویزیونی متعلق به سال 1963، آرتور سی. کلارک پیشبینی کرده بود که اولین مسافر به کرهی ماه اهل روسیه خواهد بود.
در این مصاحبه کلارک گفته است، روسیه در رقابتی تنگاتنگ گوی سبقت را برای فرستادن اولین انسان به ماه از آمریکا میرباید.
وی در مصاحبهای که با «بیبیسی» انجام داده بود، پیشبینی کرده بود که روسیه در سال 1968 و شاید در پنجاهمین سالگرد انقلاب اکتبر، اولین انسان را به ماه خواهد فرستاد. وی سپس این مصاحبه را به برنامهی تلویزیونی «آسمان در شب» فرستاد. «آسمان در شب» طولانیترین برنامهی تلویزیونی علمی جهان محسوب میشود.
وی پس از آن گفته است: شخصا هیچ شکی ندارم که اولین انسان در آیندهای نزدیک روی ماه قدم میگذارد.
تنها دو سال پس از صحبتهای کلارک بود که «یوری گاگاری» روس در آوریل 1961 پیش از هر انسان دیگری به فضا سفر کرد. اما در 21 جولای 1969 این «نیل آرمسترانگ» آمریکایی بود که قدم بر کرهی ماه گذاشت و این جملات ماندگار را ادا کرد: این قدمی کوچک برای یک انسان، اما گامی بزرگ برای بشریت است.
شاید این پیشبینی کلارک کاملا به واقعیت مبدل نشد، اما او پیشبینیهای دیگری هم داشته است: سفر انسان به مریخ پیش از به پایان رسیدن قرن!
- دانلود کتابهای داستان علمی-تخیلی آسیموف به فارسی:
yasbooks.com/article-56--0-0.html
ایزاک آسیموف |
|
|
|
نام اصلی |
Isaak Yudovich Ozimov |
زادروز |
۲ ژانویهٔ ۱۹۲۰ |
مرگ |
۶ آوریل ۱۹۹۲ (۷۲ سال( |
ملیت |
|
پیشه |
|
سبک نوشتاری |
|
دانشگاه |
|
امضا |
|
آیزاک آسیموف یا اسحق عاصماف (به روسی: Исаак Юдович Озимов) (زاده ۲ ژانویه ۱۹۲۰ (۱۱ دی ۱۲۹۸) - درگذشته ۶ آوریل ۱۹۹۲ (۱۷ فروردین۱۳۷۱)) نویسندهٔ آمریکایی روسی تبار گونههای علمی، علمی-تخیلی، خیالپردازی، وحشت و دکتر در بیوشیمی بود. شهرت اصلی او بیشتر به خاطر سری بنیاد (در ایران سری امپراتوری کهکشانی) است. قوانین سهگانهٔ رباتیک وی از شهرت جهانی برخوردار است و دائرةالمعارف بریتانیکا وی را واضع واژه رباتیک در زبان انگلیسی میشناسد. وی بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دستههای اصلی ردهبندی دیوی (به جز فلسفه) دارد و سیارک آسیموف ۵۰۲۰ به افتخار وی نامگذاری شدهاست. آسیموف، کلارک و هاینلاین به عنوان سه نویسندهٔ بزرگ گونهٔ علمی-تخیلی شناخته میشوند.
محتویات
زندگی[ویرایش]
روونا موریل، آسیموف را نشسته بر تختی مزین به نقشهایی از حاصل عمرش تصویر کردهاست.
او در استان اسمالنسک در شوروی (روسیهٔ امروزی) در یک خانواده آسیابانیهودی متولد شد. در سن پنج سالگی خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند. از آنجا در خانه با او به زبانهای ییدیش (زبان یهودیان اروپای شرقی) و انگلیسی صحبت میکردند به هر دو زبان روان سخن میگفت، اما روسی نیاموخت.
خواندن را از پنج سالگی آموخت و از آن هنگام در امور ادارهٔ مغازهٔ لبنیاتفروشی به خانواده کمک میکرد. خود وی سحرخیزیاش در سالهای آینده را مرهون همین کمکها و تلاشش برای راضی کردن پدر به اینکه تنبل نیست میدانست. در همان مغازه مجلههای علمی-تخیلی هم فروخته میشد و آیزاک کوچک آنها را میخواند. در حدود یازده سالگی او شروع به نوشتن داستان کرد و چند سالی بیشتر نگذشته بود که توانست داستانهایش را به مجلههای عامه پسند بفروشد. در ۱۸ سالگی نخستین داستانش را به نام «گشتی در حوالی سیارک وستا» نوشت که در شماره اکتبر ۱۹۳۸ مجله داستانهای حیرتآور چاپ شد. سه سال بعد، در سال ۱۹۴۱ داستان دیگری با عنوان شبانگاه به مجله داستان علمی - تخیلی حیرتآور فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. مجله داستان علمی - تخیلی حیرتآور برای هر کلمه یک سنت پرداخت میکرد. آسیموف در مورد این داستان چنین میگوید: "پس برای یک داستان ۱۲هزار کلمهای ۱۲۰ دلار باید میگرفتم ولی وقتی چک ۱۵۰ دلاری دریافت کردم گمان کردم اشتباه شده و پس از تماس با سردبیر دریافتم که او آنقدر از داستان خوشش آمده که یک چهارم سنت برای هر کلمه فوق العاده پرداخت کردهاست.»
او از ابتدا نبوغ خود را در آموختن نشان داد. او چند کلاس را یک مرتبه بالا رفت و در ۱۵ سالگی دیپلم گرفت. او در ۱۹۳۹ از دانشگاه کلمبیا فارغ التحصیل شد و به سال ۱۹۴۸ دکتری بیوشیمیاش را اخذ کرد. پس از اخذ مدرک عضو هیئت علمی دانشگاه بوستون شد. از سال ۱۹۵۸ تدریس را کنار گذاشت و به صورت تمام وقت به نوشتن پرداخت (درآمد نویسندگیاش از حقوق دانشگاه بیشتر شده بود). با داشتن حق تصدی حتی در چنین شرایطی عضو هیئت علمی باقیماند (همین حق تصدی در کتاب آزمایش مرگ نقش مهمی بازی میکند.). در ۱۹۷۹ دانشگاه به پاس نوشتههایش او بهاستاد کامل ارتقا داد. وی دوبار ازدواج کرد، بار دوم با جانت ا. جپسون (که او نیز یک نویسندهٔ سبک علمی-تخیلی نیز است) و دو فرزند داشت.
تصویر روی جلد ویژهنامهٔ مجلهٔ اسکپتیک، در گرامیداشت آسیموف
زندگی عادی او چنین بود که راس ساعت ۶ صبح بیدار شود و در ساعت ۷:۳۰ پشت ماشین تحریر خود بنشیند و تا ۱۰ شب کار کند. آسیموف در جلد نخست زندگینامه خود با عنوان «خاطرهای هنوز سرسبز» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توضیح داده که چگونه نویسندهای وقت شناس شدهاست.
پدر روسی او در بروکلین چند دکان شیرینی فروشی داشت که از ساعت ۶ صبح تا ۱ نیمه شب باز بودند. آیزاک نوجوان هر صبح ساعت ۶ از خواب بر میخواست تا روزنامه پخش کند و هر بعد از ظهر تند از مدرسه باز میگشت تا به پدرش کمک کند و اگر چند دقیقه دیر میکرد پدرش او را سرزنش میکرد که بچه تنبلی است. پس از گذشت ۵۰ سال آسیموف در زندگینامهاش از این عادت چنین یاد میکند: «برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمیکنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار میشوم، من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم.»
آسیموف دچار ترس از فضاهای باز بود و جاهای کوچک و بسته را ترجیح میداد. اگر چه آسیموف درباره سفرهای فضایی در دنیاهای ناشناخته و به مدت سالهای نوری بیشمار نوشت، ولی خودش از پرواز کردن با هواپیما اکراه داشت. بن بوا، ویراستار آثار او گفتهاست: «آیزاک میگوید دوست دارد در فضا و در پهنه آسمانها پرواز کند، اما فقط در تخیلش.» جلوهٔ این ترس را میتوان در داستان غارهای پولادی (جزو سری روبوتی آسیموف) مشاهده کرد که در آن تمام جمعیت زمین در شهرهای بسته و زیرزمینی در فضاهای کوچک زندگی میکنند. آسیموف دچار ترس از پرواز هم بود و در تمام عمرش تنها دو بار با هواپیما مسافرت کرد، که هر دو بار آن اجباری و غیر قابل اجتناب بود. در همان کتاب غارهای پولادی، الیجاه بیلی (قهرمان اصلی این کتاب و کتابهای خورشید عریان و روبوتهای سپیدهدم) دچار ترس از پرواز است و آسیموف نیم صفحهای را به شرح چگونگی ترس و احساس بیلی میپردازد.
او از ۱۹۸۵ تا پیش از مرگش رییس انجمن امانیستهای آمریکا بود. بعد از مرگش جای او را دوست و همکار نویسندهاشکورت وانگات گرفت. او همچنین دوست نزدیک جین رودنبری (نویسندهٔ اصلی داستانهای پیشتازان فضا Star Trek) هم بود و در وهلهٔ اول او علمی-تخیلی بودن ایدهٔهای رودنبری را برای مسوولان کمپانی پارامونت تایید کرد. بعدها در یکی از قسمتهای سریال شخصیتی روبوتی معرفی شد که به یاد آسیموف مغز پوزیترونی داشت، که البته این تنها شباهت آن به روبوتهای آسیموف بود.) هم بود.
آیزاک آسیموف در ششم آوریل سال ۱۹۹۲ درگذشت. در آن هنگام، استنلی، برادر ایزاک آسیموف، علت مرگ او را نارسایی کلیه و قلب اعلام کرد. ۱۰ سال پس از مرگ آسیموف، همسرش، جنت، اعلام کرد در هنگام عمل قلب، به دلیل تزریق خون آلوده ایزاک آسیموف به بیماری ایدز مبتلا شده بود. اما در آن زمان پزشکان به دلیل نگرانی از واکنش عمومی و تنگ نظری برخی افراد نسبت به مبتلایان این بیماری، از خانواده او خواستند که از اعلام این خبر خودداری کنند. سرانجام ۱۰ سال پس از مرگ او در حالیکه بسیاری از پزشکان معالج او نیز درگذشته بودند، جنت و فرزند او، روبین تصمیم گرفتند، موضوع ابتلای او به بیماری ایدز را به اطلاع عموم برسانند.[۱]
افتخارات[ویرایش]
داستانهای علمی - تخیلی آسیموف جایزههای متعددی برد: ۵ جایزه «هوگو» که با انتخاب خوانندگان اعطا میشود و سه جایزه «نیبولا» که از طرف نویسندگان علمی - تخیلی اعطا میشود. تریلوژی یا داستانهای سهگانه او که داستان یک امپراتوری کهکشانی در آیندهاست و از کتابهای «بنیاد» (۱۹۵۱)، «بنیاد امپراتوری» (۱۹۵۲)، و «بنیاد دوم» (۱۹۵۳) تشکیل یافتهاست جایزه هوگو سال ۱۹۶۶ را به عنوان بهترین مجموعه داستان علمی - تخیلی برای او به ارمغان آورد. او همچنینجایزهاستاد بزرگ را که انجمن نویسندگان علمیتخیلی آمریکا به پاس یک عمر فعالیت موفقیتآمیز در زمینه داستان نویسیعلمی-تخیلی اعطا میکرد در سال ۱۹۸۷ به دست آورد.
آثار[ویرایش]
نوشتار اصلی: آثار ایزاک آسیموف
پرکاری آسیموف حیرتآور است. وی نزدیک به ۵۰۰ کتاب در دامنه گستردهای از موضوعات، از کتابهای کودکان گرفته تا کتابهای درسی دانشگاهی نوشتهاست. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستانهای علمی - تخیلی بود و نقش پیشتازانه او در بالا بردن داستانهای علمی - تخیلی از سطح مجلات بیژرفا به سطح فکری مربوط به جامعهشناسی و تاریخ و ریاضیات و علم باشد. آسیموف همچنین داستانهای اسرار گونه و معما گونه[۲] نیز نوشتهاست. از وی کتابهایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیستشناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر نیز چاپ شدهاست.
قوانین رباتیک[ویرایش]
نوشتار اصلی: قوانین رباتیک آسیموف
آسیموف با کمک ویراستار انتشارات دابلدی سه قانون برای رباتهای پوزیترونی خود تدوین کرد که به قوانین رباتیک آسیموف مشهور شدند. قوانینی که همه رباتها در آثار آسیموف (و حتی بسیاری جاهای دیگر، حتی گاهی در صنعت) ملزم به پیروی از آنها به طور غریزی هستند:
1. یک ربات نباید با ارتکاب عملی یا خودداری از انجام عملی باعث آسیبدیدن یک انسان شود.
2. یک ربات باید از فرمانهای انسانها تبعیت کند مگر اینکه آن فرمانها در تعارض با قانون نخست باشد.
3. تا هنگامی که قانون نخست یا دوم زیرپا گذاشته نشدهاست ربات باید وجود خود را حفظ کرده و در بقای خود بکوشد.
پیشبینیها[ویرایش]
وی در مقالهای در سال ۱۹۶۴ پیشبینیهای خود را در مورد جهان در ۵۰ سال آینده یعنی سال ۲۰۱۴ تشریح کرده بود. او این مطالب را به مناسبت افتتاح نمایشگاه بین المللی سال ۱۹۶۴ در نیویورک نوشته بود. هر چند موضوع اصلی این نمایشگاه بین المللی که به مدت تقریبا یک سال دایر بود "صلح از طریق تفاهم متقابل" بود، ولی امروزه بیش از هر چیز دیگری آن نمایشگاه را به خاطر پیشبینیهایش از آینده فن آوری به یاد می آورند.[۳]
پیشبینیهای آسیموف در سال ۱۹۶۴ برای ۵۰ سال آینده (۲۰۱۴)[ویرایش]
· ۱- ارتباطات، صوتی - تصویری خواهد شد و با استفاده از تلفن علاوه بر صدای طرف دیگر می توان تصویر او را نیز دید.
· ۲- برقراری تماس مستقیم تلفنی با هر نقطه ای در جهان، حتی مرکز هواشناسی در قطب جنوب، میسر خواهد شد.
· ۳- ربات ها در سال ۲۰۱۴ نه عمومیت خواهند یافت و نه کارشان عالی خواهد بود، ولی وجود خواهند داشت.
· ۴- صفحات قابل آویختن به دیوار جای تلویزیون های معمولی را خواهند گرفت ولی مکعب های شفاف که امکان دیدن تصویر به شکل سه بعدی را فراهم خواهد کرد به مرور عرضه خواهند شد.
· ۵- مکالمه و تماس با کره ماه دیگر چندان دشوار نخواهد بود.
· ۶- وسایلی برای آشپزخانه طراحی و ساخته خواهند شد که "غذاهای آماده" را مهیا خواهند کرد، آب را گرم کرده و با آن قهوه درست خواهند کرد.
· ۷ - حداقل یک یا دو مورد گیاه آزمایشگاهی که از انرژی نهفته در ستاره ها تغذیه می کنند وجود خواهد داشت.
· ۸- برای ساختن خودروهایی که توسط یک ربات هدایت خواهند شد، تلاش های زیادی صورت خواهد گرفت.
· ۹- تمام جمعیت جهان به طور یکسان و کامل از تمام وسایل و تکنولوژی جدید در آینده بهره مند نخواهند شد. درصد بیشتری به نسبت امروزه از به کارگیری این وسایل محروم خواهند بود. هر چند از نظر امکانات مادی زندگی آنها ممکن است به نسبت امروز وضعیت بهتری داشته باشند ولی از تازه ترین امکانات خلق شده توسط تکنولوژی عقب خواهند ماند.[۴]
گفتارها[ویرایش]
· من نیکبخت بودهام که با ذهنی پر تکاپو و کارآمد و با قدرتی برای واضح اندیشیدن و توانایی برای ابراز چنان اندیشههایی زاده شدهام.
· برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمیکنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار میشوم، من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم.
· اگر پزشکم به من بگوید، بیش از پنج دقیقه زنده نیستم، وقتم را تلف نخواهم کرد، سریعتر تایپ میکنم.