واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

کشف داروهای جوانسازی با بکارگیری هوش مصنوعی

با هوش مصنوعی جوان بمانید

با هوش مصنوعی جوان بمانید
گروه علمی:تحقیقات پیشرفته در حوزه هوش مصنوعی سه ترکیب را شناسایی کرده است که بیماری‌های مرتبط با افزایش سن را هدف قرار می‌دهند؛ شناسایی موفقیت‌آمیز این سه ترکیب شیمیایی دارای توانایی قابل توجهی برای هدف قرار دادن سلول‌های نادرست مرتبط با پیری است.
 
به گزارش ایسنا، این رویکرد پیشگامانه، فناوری هوش مصنوعی را با تلاش‌های توسعه دارو ترکیب می‌کند به این معنی که به‌طور قابل توجهی مقرون به صرفه‌تر از روش‌های غربالگری مرسوم خواهد بود و امکان کشف این ترکیبات را فراهم می‌کند.
الگوریتم‌های هوش مصنوعی؛ داروهای ضد پیری امیدوارکننده
یافته‌های مطالعه جدید نشان می‌دهد که داروهای شناسایی شده با این روش، پتانسیل این را دارند که به‌طور موثر و ایمن سلول‌های پیری را که سلول‌های معیوب مرتبط با طیف وسیعی از بیماری‌ها مانند سرطان، بیماری آلزایمر، کاهش بینایی و تحرک مرتبط با افزایش سن هستند را از بین ببرند.

اگرچه تحقیقات قبلی برخی از پتانسیل‌های اولیه را نشان داده است، شناسایی مواد شیمیایی که قادر به هدف قرار دادن و از بین بردن ایمن سلول‌های پیر هستند، محدود باقی مانده است. به گفته محققان، چالش در این واقعیت نهفته است که بسیاری از داروهای سنولیتیک سمیت بالایی نسبت به سلول‌های طبیعی و سالم در بدن نشان می‌دهند.

سنولیتیک‌ها مولکول‌هایی هستند که سلول‌های پیر را هدف قرار داده و آنها را از بین می‌برند و با این روش از روند پیری جلوگیری می‌کنند. دانشمندان بیان کردند حتی اگر سنولیتیک‌ها با تاخیر در زندگی مورد استفاده قرار گیرند، قادر به کاهش میزان سلول‌های پیر خواهند بود.

محققان دانشگاه ادینبورگ، به رهبری گروهی از دانشمندان، روشی نوآورانه ایجاد کرده‌اند که از هوش مصنوعی (AI) برای شناسایی داروهای سنولیتیک استفاده می‌کند. این گروه با استفاده از داده‌های بیش از ۲۵۰۰ ساختار شیمیایی استخراج شده از مطالعات گذشته، با موفقیت یک مدل یادگیری ماشینی را برای تشخیص ویژگی‌های ضروری مرتبط با مواد شیمیایی دارای فعالیت سنولیتیک آموزش داد. متعاقبا، گروه با استفاده از مدل‌های خود، غربالگری جامع بیش از ۴۰۰۰ ماده شیمیایی را انجام داد که منجر به شناسایی ۲۱ داروی احتمالی برای ارزیابی تجربی بیشتر شد.

حذف سلول‌های پیر؛ غلبه بر چالش‌ها
آزمایش‌هایی که در سلول‌های انسانی در محیط آزمایشگاه انجام شد، از قابلیت قابل توجه سه ماده شیمیایی به نام‌های جینگژین، پری‌پلوسین و اولاندرین برای از بین بردن سلول‌های پیر و حفظ یکپارچگی سلول‌های سالم پرده‌برداری کرد.

قابل توجه است، هر سه ترکیب از منابع طبیعی موجود در داروهای گیاهی سنتی، همانطور که توسط گروه تحقیقاتی برجسته شده است، مشتق شده‌اند. علاوه بر این، اولاندرین در مقایسه با داروی سنولیتیک پیشرو فعلی در دسته خود، اثربخشی برتری را نشان داد.

دکتر ونسا اسمر-بارتو، محقق اصلی موسسه ژنتیک و سرطان دانشگاه ادینبورگ و دانشکده انفورماتیک، نظرات خود را در مورد این موضوع بیان کرد: «این کار از همکاری فشرده بین دانشمندان داده، شیمیدانان و زیست‌شناسان حاصل شد. با بهره‌گیری از نقاط قوت این ترکیب بین رشته‌ای، ما توانستیم مدل‌های قوی بسازیم و با استفاده از داده‌های منتشر شده برای آموزش مدل، در هزینه‌های غربالگری صرفه‌جویی کنیم. امیدوارم این کار فرصت‌های جدیدی را برای تسریع استفاده از این فناوری هیجان‌انگیز باز کند.»

کشف داروی مبتنی بر هوش مصنوعی؛ نوآوری های دانشگاه ادینبورگ
این مطالعه که در مجله معتبر Nature Communications منتشر شده، از سوی موسسات مختلف ازجمله شورای تحقیقات پزشکی، تحقیقات سرطان انگلستان، بریتانیا حمایت شده است. همچنین از طریق مرکز تحقیق و نوآوری انگلستان (UKRI)، شورای تحقیقات ملی اسپانیا و همکاری محققان دانشگاه کانتابریا، اسپانیا و موسسه آلن تورینگ نیز تقویت شده است.

این مطالعه نشان‌دهنده نقطه عطف مهمی در زمینه علوم رایانه و هوش مصنوعی (AI) است که بر اساس تاریخ غنی دانشگاه ادینبورگ در این رشته‌هاست که ۶ دهه را در بر می‌گیرد.برای تجلیل از این دستاوردها و کشف آینده علوم رایانه و هوش مصنوعی در ادینبورگ، مجموعه‌ای از رویدادهای یک ساله برنامه‌ریزی شده است.

دکتر دیگو اویارزون از دانشکده انفورماتیک و دانشکده علوم زیستی دانشگاه ادینبورگ گفت: «این مطالعه نشان می‌دهد که هوش مصنوعی می‌تواند به‌طور باورنکردنی در شناسایی نامزدهای دارویی جدید، به ویژه در مراحل اولیه کشف دارو همچنین برای بیماری‌هایی با بیولوژی پیچیده یا تعداد کمی از اهداف مولکولی شناخته شده موثر باشد و به ما کمک کند».

باورتان نمی‌شود چقدر محرک‌های محیطی، زندگی شما را تغییر می‌دهند/ این عوامل نامرئی را بشناسید (فیلم)

باورتان نمی‌شود چقدر محرک‌های محیطی، زندگی شما را تغییر می‌دهند/ این عوامل نامرئی را بشناسید (فیلم)
چرا عادات ماندگار خلق نمی‌شوند؟ عوامل نامرئی در مسیر تخریب، رسیدن به موفقیت یا تقویت اراده را بشناسید.
دانلود

دنیای دیجیتالی و مکانیکی امروز پر از دفاتر و ابزارهای برنامه ریزی، آلارم های هشدار برای یادآوری، برنامه های انگیزشی و هدفمند برای توسعه و پیشرفت است، با این حال افراد کمی در مسیر موفقیت ثابت قدم و مصمم می مانند.

به گزارش عصرایران به نقل از کتاب "خلق عادت‌های ماندگار"، تکنیک ها نکات اثبات شده ای می‌توانند در تغییر عادات و رفتارهای ما موثر باشند.

واقعیت این است که بیشتر ما انسان‌ها شنبه موعودی داریم که هنوز از راه نرسیده و رویاهای که هنوز محقق نشده است. چراکه ما هنوز توان تغییر خود را نداریم یا عوامل درونی و برونی سست کننده اراده خود را ندیده و نشناخته ایم.

مارشال گلدسمیث و مارک رایتر در کتابی به نام "خلق عادت های ماندگار" از مباحث رفتاری و شناختی خلق عادات خوب و حذف عوامل مخرب برای ثبات در مسیر موفقیت حرف می زنند.

در این ویدئو که براساس بخشی از کتاب "خلق عادات ماندگار" ساخته شده، به بررسی عامل بیرونی و محرک هایی می‌پردازیم که می‌توانند سد راه موفقیت یا پیشرفت در این مسیر شوند.

سازنده ویدئو که "یانیس" نام دارد  تنها بخش کوچکی از این کتاب را شرح می هد.

بیشتر بخوانید:

دانشمندان "تورین" یکی از مواد افزاینده زندگی را کشف کردند؛ آنچه روند پیری را کند می‌کند

دانشمندان اکسیر زندگی را کشف کردند/ آنچه روند پیری را کند می‌کند
در حالی که این مطالعه دانشمندان یافته‌های هیجان انگیزی را در مورد نقش‌های بالقوه تورین در پیری ارائه می‌دهد برای تعیین این که چگونه می‌توان از مکمل تورین برای بهبود سلامت و طول عمر انسان در آینده استفاده کرد نیاز به پژوهش‌های بیش تری وجود دارد.
ماده مغذی مورد بحث "تورین" است یک اسید آمینه طبیعی با طیف وسیعی از نقش‌های اساسی در بدن. غلظت این ماده مغذی در بدنمان با افزایش سن کاهش می‌یابد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که مصرف مکمل حاوی آن ماده می‌تواند طول عمر را تا ۱۲ درصد در گونه‌های مختلف افزایش دهد. تورین عمدتا در پروتئین‌های حیوانی مانند گوشت، ماهی و لبنیات یافت می‌شود اگرچه در برخی از جلبک‌های دریایی و نوشیدنی‌های انرژی زای مصنوعی نیز وجود دارد.
 
به گزارش فرارو به نقل از نیوزویک، نتیجه مطالعه‌ای تازه در نشریه "ساینس" منتشر شده و در آن تیمی از محققان از سراسر جهان به بررسی اثرات این ماده مغذی بر سلامت و طول عمر پرداخته اند. "ویجای یاداو" از نویسندگان اصلی مقاله مرتبط با این پژوهش می‌گوید: "این مطالعه نشان می‌دهد که تورین می‌تواند اکسیر زندگی درونمان باشد که به ما کمک می‌کند زندگی طولانی‌تر و سالم تری داشته باشیم".
او که استادیار ژنتیک در کالج پزشکان و جراحان واگلوس دانشگاه کلمبیا است برای نخستین بار حین تحقیق در مورد پوکی استخوان به اهمیت تورین پی برد و نقش اساسی این ماده مغذی در تنظیم رشد استخوان را کشف کرد. مطالعات مشابه هم چنین نشان داده اند که تورین می‌تواند برای عملکرد سیستم ایمنی، چاقی و سیستم عصبی مفید باشد.
 
دانشمندان اکسیر زندگی را کشف کردند؛ آنچه روند پیری را کند می‌کند
 
یاداو می‌گوید: "ما متوجه شدیم که اگر تورین تمام فرآیند‌هایی را که با افزایش سن کاهش می‌یابند تنظیم کند شاید سطح تورین در جریان خون بر سلامت کلی و طول عمر تاثیر بگذارد".
 
یاداو و همکارانش دریافتند که غلظت تورین با افزایش سن به میزان قابل توجهی کاهش می‌یابد به طوری که غلظت تورین در افراد ۶۰ ساله بیش از ۸۰ درصد کمتر از افراد ۵ ساله است.
 
این نتایج به تنهایی نمی‌توانست نشان دهد که آیا کاهش سطح تورین علت یا پیامد فرآیند پیری است یا خیر. بنابراین، برای بررسی اثرات مکمل تورین بر سلامت و طول عمر محققان به گروهی از موش‌های میانسال یک بار در روز تا پایان عمرشان تورین دادند و سلامت و طول عمر آنان را با موش‌هایی مقایسه کردند که تحت این فرایند قرار نگرفته بودند. نتایج نشان داد که میانگین طول عمر موش‌هایی که تورین دریافت کرده بودند در ماده‌ها ۱۲ درصد و در نر‌ها ۱۱ افزایش یافته بود که افزایشی چشمگیر محسوب می‌شود.
 
هم چنین، در سطح سلولی نیز مکمل تورین تعداد "سلول‌های زامبی" (سلول‌های قدیمی که می‌توانند التهاب ایجاد کنند) را کاهش داد باعث افزایش سلول‌های بنیادی در برخی بافت‌ها شد آسیب DNA را کاهش داد و بهبود عملکرد واحد‌های تولید انرژی سلول‌ها را به دنبال داشت.
 
این تیم این آزمایش‌ها را به طیفی از گونه‌های مختلف از جمله مکمل‌های روزانه به گروهی از میمون‌های رزوس در طول شش ماه گسترش داد. آنان مجددا بهبود‌های قابل توجهی در طیف وسیعی از نشانگر‌های سلامت مرتبط با سن از جمله تراکم استخوان، سطح قند خون و علائم آسیب کبدی را مشاهده کردند.
 
"یاداو" می‌گوید: "ما از مشاهده این که تاثیر تورین در گونه‌های متفاوت از نظر تکاملی تا چه اندازه حفظ شده بود شگفت زده شدیم. ما این اثر را در کرم، موش، گورخرماهی و میمون مشاهده کردیم".
 
سطوح بالاتر تورین در انسان با پیامد‌های سلامتی بهتر از جمله موارد کمتر ابتلا به دیابت نوع ۲، چاقی کمتر، کاهش فشار خون و سطوح پایین‌تر التهاب همراه بودند. هنوز به طور قطع نمی‌دانیم که آیا این همبستگی‌ها به طور مستقیم با سطح تورین مرتبط است یا خیر، اما آن‌ها با نتایج مطالعات حیوانی مطابقت دارند.
 
دانشمندان اکسیر زندگی را کشف کردند؛ آنچه روند پیری را کند می‌کند
 
این تیم همچنین دریافت که سطح تورین در نتیجه ورزش افزایش می‌یابد به ویژه در افرادی که سبک زندگی فعالی دارند.
 
"یاداو" می‌گوید: "بدون توجه به فرد تمام آنان پس از ورزش افزایش سطح تورین را تجربه کرده اند که نشان می‌دهد برخی از مزایای سلامتی ورزش ممکن است ناشی از افزایش تورین باشد".
 
این که دقیقا چه مقدار تورین برای مشاهده پیشرفت‌های قابل توجه سلامتی لازم است هنوز مشخص نیست. "یاداو" می‌گوید:" دوز معادل انسان برای آن چه در موش‌ها استفاده کرده ایم ۳ یا ۶ گرم در روز خواهد بود. نرم‌تنان صدف دار از جمله حلزون‌ها بالاترین سطح تورین را دارند و حتی در آنان میزان تورین تقریبا ۱ میلی گرم به ازای هر گرم وزن است بنابراین، اگر کسی ۵۰۰ گرم نرم تن صدف دار بخورد ۵۰۰ میلی گرم تورین دریافت می‌کند".
 
هم چنین، باید به خاطر داشته باشیم که تورین پس از مصرف در دستگاه گوارش در طول فرایند هضم و جذب از بین می‌رود.
 
در حالی که این مطالعه یافته‌های هیجان انگیزی را در مورد نقش‌های بالقوه تورین در پیری ارائه می‌دهد برای تعیین این که چگونه می‌توان از مکمل تورین برای بهبود سلامت و طول عمر انسان در آینده استفاده کرد نیاز به پژوهش‌های بیش تری وجود دارد.
 
"یاداو" می‌گوید: "مرحله بعدی این تحقیق یک کارآزمایی تصادفی تورین کنترل شده با دارونما در جمعیت‌های مختلف است تا مشخص شود که آیا مداخله تورین در انسان و مدل‌های حیوانی موثر است یا خیر".

آهنربای نئودیمیوم؛ ویژگی های جالب یک آهنربای ساخته از آلیاژ (+فیلم و عکس)

آهنربای نئودیمیوم؛ ویژگی های جالب یک آهنربای عصبی! (+فیلم و عکس)
آهنرباهای نئودیمیوم به اندازه ای قوی هستند که عدم رعایت نکات ایمنی هنگام کار با آنها می تواند به بروز آسیب دیدگی برای انسان منجر شود.

عصر ایران - آهنربا ماده یا جسمی است که میدان مغناطیسی تولید می کند. این میدان مغناطیسی نامرئی مسئول قابل توجه‌ترین ویژگی آهنربا است: نیرویی که به مواد فرومغناطیس دیگر مانند آهن، فولاد، نیکل، کبالت و غیره وارد می شود و آهنرباهای دیگر را جذب یا دفع می کند.

آهنربا می تواند دائمی باشد که میدان مغناطیسی ثابت دارد، یا الکترومگنت (آهنربای الکتریکی) باشد که با اعمال جریان الکتریکی ایجاد می شود.

اَبَرآهنربا (Super magnet) به طور کلی اصطلاحی است که برای آهنربای نئودیمیوم (Neodymium magnet)، قوی‌ترین آهنرباهای دائمی که به صورت تجاری در دسترس است، استفاده می شود. همچنین، اَبَرآهنربا می تواند به یک آهنربای الکتریکی قدرتمند اشاره داشته باشد.

دانلود فیلم

دو اَبَرآهنربا را به هم نزدیک نکنید!

آهنرباهای نئودیمیوم به اندازه ای قوی هستند که عدم رعایت نکات ایمنی هنگام کار با آنها می تواند به بروز آسیب دیدگی برای انسان منجر شود.

آهنرباهای نئودیمیوم شناخته شده‌ترین و پر استفاده‌ترین اَبَرآهنربا هستند که از آلیاژ نئودیمیوم، آهن، و بور برای شکل گیری ساختار Nd2Fe14B ساخته می شوند.

آهنربای نئودیمیوم

یک آهنربای نئودیمیوم به طور معمول ظاهری شبیه فولاد ضدزنگ پولیش خورده دارد. این آهنربا می توانند تا 1300 برابر وزن خود را نگه دارند. این به معنای آن است که یک آهنربای نئودیمیوم یک گرمی می تواند یک کره آهنی تا وزن 1.3 کیلوگرم را نگه دارد.

برخورد دو اَبَرآهنربا با یکدیگر می تواند موجب بروز جرقه شود زیرا میدان های مغناطیسی با هم ترکیب شده و موجب حرکت بارهای الکتریکی می شود. اما باید به این نکته اشاره داشت که خود اَبَرآهنرباها هنگام برخورد آتش نمی گیرند یا نمی سوزند. جرقه ها پدیده ای کوتاه مدت هستند و همانگونه که اشاره شد حاصل تعامل میدان های مغناطیسی و حرکت بار است.

آهنربای نئودیمیوم

پرسش و پاسخ اینشتین و فروید دربارۀ «جنگ»

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

  عصر ایران؛ احمد فرتاش - در 30 ژوئیه 1932 آلبرت اینشتین نامه‌ای به زیگموند فروید نوشت و از فروید پرسید: «آیا در مقابل فاجعۀ شوم جنگ راه نجاتی برای جامعۀ بشری وجود دارد؟ این پرسش در پی پیشرفت تکنولوژی، به مسئله‌ای حیاتی برای انسان متمدن تبدیل شده است.»

  اینشتین این نامه را به درخواست آنری بونه، سیاستمدار فرانسوی و رئیس "انستیتوی بین‌المللی همکاری‌های معنوی" برای فروید نوشت. در سال 1932 چهارده سال از اتمام جنگ جهانی اول می‌گذشت ولی شبح جنگ بر فراز قارۀ اروپا دور می‌زد. فاشیسم در ایتالیا بیش از یک دهه بود که سر برآورده بود و نازیسم هم در آستانۀ تسخیر آلمان بود.

 یونگ، روانشناس مشهور، در آثارش جنگ جهانی دوم را پیش‌بینی کرده بود. دلیل پیش‌بینی او، خواب‌های بیمارانش بود. افرادی که به مطب یونگ مراجعه می‌کردند، طی فرایند روانکاوی، خواب‌هایشان را برای یونگ تعریف می‌کردند. بسیاری از آن‌ها خواب جنگ می‌دیدند.

 یونگ از کثرت چشم‌گیر خواب جنگ در بین افراد قشرهای گوناگون جامعه، به این نتیجه رسیده بود که در ناخودآگاه مردم اروپا، میل به جنگ وجود دارد. شرایط سیاسی اروپا، بویژه اختلافات باقی‌مانده از جنگ جهانی اول نیز وضعیتی مساعد برای وقوع دوبارۀ یک جنگ بزرگ در قارۀ سبز را رقم زده بود.

  اینشتین و روشنفکران صلح‌طلبی مثل برتراند راسل و رومن رولان نیز احساس می‌کردند در زمانۀ ملتهبی به سر می‌برند و بعید نیست که دیر یا زود دامن صلح از دست برود. بنابراین هر یک به‌گونه‌ای می‌کوشیدند در کنار فعالیت اصلی‌شان در رشته‌هایی مثل فیزیک و فلسفه و هنر و ادبیات و غیره، قدمی نیز در راستای حفظ صلح بردارند. نامۀ اینشتین به فروید در همین راستا مرقوم شد.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

اینشتین یک پاسیفیست (صلح‌طلب) بود. یعنی با جنگ مطلقا مخالف بود. هر جنگی از نظر او محکوم بود. اما فروید پاسیفیست نبود. با این حال اینشتین هم در مواجهه با چهرۀ مخوف واقعیت، ناچار شد از پاسیفیسم دست بکشد و تا حدی با دولت ایالات متحده همکاری کرد تا رژیم هیتلر شکست بخورد و نازیسم جهان را فرانگیرد.

 اینشتین در نوشته‌ای کوتاه دربارۀ جنگ، نوشته است: «هیچ چیز قادر به از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آنکه انسان‌ها خود از رفتن به جبهه سر باز زنند.»

  او می‌گفت: «هر جنگ حلقه‌ای است که به زنجیر بدبختی بشر افزوده می‌شود و مانع رشد جوامع انسانی می‌شود... در کتاب‌های درسی به جنگ ارج می‌نهند و وحشت و خرابی‌های آن را نادیده می‌گیرند.»

 او در یکی از سخنرانی‌هایش دربارۀ صلح گفته است: «چه جهان زیبایی می‌توانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در یک جنگ به هدر می‌رود در خدمت سازندگی به کار می‌گرفتیم. یک‌دهم از نیروی تلف‌شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایسته‌ای برای انسان‌های کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعه گرسنگی و بیکاری جلوگیری کند.»

  اینشتین در نامه‌اش به فروید، با اشاره به اینکه تمام کوشش‌ها برای ممانعت از وقوع جنگ در زندگی بشر "به طرزی هولناک" شکست خورده، در کل از یک حکومت واحد جهانی دفاع می‌کند و این ایده را مطرح می‌کند که «تنها راه دستیابی به امنیت جهانی، چشم‌پوشی بدون قید و شرط دولت‌ها از بخشی از آزادی عمل و حق حاکمیتشان است.»

 او همچنین با اینکه می‌گوید «سمت و سوی عادی تفکرم امکان شناخت ژرفای احساسات و نیازهای انسانی را نمی‌دهد»، به این نکتۀ عمیق انسان‌شناسانه اشاره می‌کند: «در درون انسان‌ها نیاز به نفرت و نابودی وجود دارد. این عارضه در حالت عادی نهانی و خفته است، ولی در مواقع غیرعادی پدیدار می‌گردد و نسبتا به سادگی قابل تحریک است و می‌تواند به جنون توده‌ای تبدیل شود.»

نامۀ کوتاه اینشتین و پاسخ بلند فروید به او، در کتاب «چرا جنگ؟» با ترجمۀ خسرو ناقد منتشر شده و ناشر آن نیز نشر "پیدایش" است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

 اینشتین یک سوسیالیست بود و نامه‌اش حاوی بدبینی‌های چپگرایانه به جوامع غربیِ مبتنی بر سرمایه‌داری است. مثلا در جایی از نامه نوشته است که در هر جامعه‌ای، یک "گروه کوچک، ولی صاحب نفوذ و مصمم" وجود دارد که تودۀ مردم را بازیچۀ منافع خودش می‌کند:

  «چگونه این اقلیت کوچک قادر است تودۀ مردم را جهت نیل به امیال و خواسته‌های خود به خدمت گیرد؟ مردمی که در جنگ فقط رنج و بی‌خانمانی نصیبشان می‌شود؟ وقتی از تودۀ مردم سخن می‌گویم، منظورم کسانی نیز هستند که که به عنوان سرباز با درجات مختلف، جنگ را حرفۀ خود کرده‌اند؛ با این باور که از این طریق به بهترین وجه در خدمت دفاع از منافع ملت خود قرار دارند.»

 مدلول کلام اینشتین روشن است. او با نهاد ارتش نیز مخالف بوده؛ چراکه جنگیدن حرفۀ نظامیان است و نظامیان معتقدند از این راه به ملت خودشان خدمت می‌کنند. در حالی که اگر قدرت ارتش بریتانیا و بویژه ارتش آمریکا نبود، هیتلر در جنگ جهانی دوم پیروز می‌شد و فرار اینشتین از آلمان به آمریکا نیز بیهوده از آب درمی‌آمد. یعنی  نازیسم بر کل جهان سیطره می‌یافت و یهودیانی چون اینشتین را در آمریکا نیز راهی کوره‌های آدم‌سوزی می‌کرد!

 البته، چنانکه گفتیم، اینشتین تا پایان عمر پاسیفیست نماند و به همین دلیل در جنگ جهانی دوم بی‌طرف نبود و دو طرف جنگ را محکوم نمی‌کرد. حتی با یک طرف جنگ (غرب لیبرال) همکاری هم کرد. عدول یا عبور اینشتین از صلح‌طلبی مطلق (پاسیفیسم)، در نمایشنامۀ "خیانت اینشتین"، اثر اریک امانوئل اشمیت، به خوبی ترسیم شده است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

 نکتۀ کلیدی نامۀ اینشتین به فروید، همان است که در بالا به آن اشاره کردیم: نیاز انسان‌ها به نابودی و نفرت. اما پیش از پرداختن به پاسخ فروید، بد نیست برای آشنایی بیشتر با ذهنیت سیاسی و اجتماعی اینشتین، به این فراز از نامۀ او نیز نگاهی بیندازیم. اینشتین می‌نویسد:

 «اقلیت حاکم در هر جامعه‌ای، نهادهایی از قبیل مدارس، وسایل ارتباط جمعی و حتی در بیشتر مواقع نهادهای مذهبی را در اختیار دارد و با استفاده از این وسایل بر احساسات تودۀ وسیع مردم حکومت می‌کند و آنان را به ابزار بی‌ارادۀ نیل به هدف‌های خود تبدیل می‌سازد.»

 اینکه اکثریت مردم قدرت تشخیص چندانی ندارند و بازیچۀ دست اقلیتی هستند که رسانه‌ها و نهادهای آموزشی را در چنگ خود دارند، نگاهی کاملا چپگرایانه و غیردموکراتیک است. اگر اکثریت اساسا چنین وصفی دارند، چرا باید در پی دموکراسی بود؟

 وانگهی در یک جامعۀ آزاد، رسانه‌ها در انحصار فرد یا جریان خاصی نیستند. هر فرد یا گروهی می‌تواند رسانۀ خودش را داشته باشد و اگر حرفش به کلی بی‌ارتباط به مصالح و منافع مردم نباشد، بخش قابل توجهی از مردم مشتری رسانۀ او می‌شوند.

 اینشتین این نکات را زمانی مطرح کرده که هنوز هیتلر در آلمان به قدرت نرسیده بود. او یکسال پس از نگارش این نامه، یعنی در سال 1933، در آستانۀ به قدرت رسیدن هیتلر، راهی آمریکا شد. اینشتین از 1933 تا زمان مرگش (1955) در آمریکا زندگی کرد و طی این 22 سال، آشنایی بیشتری با یک "جامعۀ باز" پیدا کرد. همچنین تا آخر عمرش دیگر هیچ وقت به آلمان برنگشت.

او در آستانۀ جنگ جهانی دوم از نامه‌ای حمایت کرد که در مورد "توسعۀ بالقوۀ بمب‌های جدید فوق‌العاده خطرناک" هشدار داده و توصیه کرده بود که ایالات متحده نیز پژوهش‌های مشابهی را آغاز کند.

 در سال 1939 برخی از فیزیکدان‌های مجارستانی که به آمریکا پناهنده شده بودند، به اینشتین دربارۀ احتمال ساخت بمب اتمی از سوی آلمان هشدار دادند. اینشتین دقیقا به دلیل صلح‌طلبی مطلقش، تا آن زمان به چنین احتمالی فکر نکرده بود ولی با توضیحات فیزیکدانان مجارستانی، قانع شد که خطر جدی است.

 جدا از نامه‌ای که به روزولت نوشته شد، اینشتین یک فرستادۀ شخصی را نیز به کاخ سفید فرستاد تا به روزولت دربارۀ جدی بودن خطر جنگ اتمی هشدار دهد. وی در یک مصاحبۀ مطبوعاتی تصریح کرد که با امضای آن نامه و تلاش برای متقاعد ساختن روزولت برای آغاز ساخت سلاح اتمی، برحلاف عقاید صلح‌طلبانه‌اش حرکت کرده است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

  یکسال قبل از مرگ نیز، اینشتین به یکی از دوستان قدیمی‌اش گفت: «من یک اشتباه بزرگ در زندگی کرده‌ام که نامۀ توصیه به ساخت بمب اتمی به روزولت را امضا کردم. اما برایش یک دلیل داشتم: خطر ساخت این بمب از سوی آلمانی‌ها.»

این‌گونه بود که اینشتین به صلح‌طلبی خودش، از جمله به آنچه در نامه به فروید نوشته، خیانت کرد و در "نفرت و نابودی" مشارکت ورزید. البته نفرت از نازیسم و نابودی هیروشیما و ناکازاکی. اما ببینیم که فروید چه پاسخی به اینشتین داده است.  

فروید به چند نکتۀ کلیدی می‌پردازد. اول اینکه واژۀ "قدرت" را، که در نامۀ اینشتین هم دربارۀ اقلیت حاکم و اکثریت تحت حکومت به کار رفته بود، بااجازۀ اینشتین، به واژۀ "زور" بدل می‌کند و می‌گوید:

«امروز برای ما حقوق و زور در تضاد با یکدیگر قرار دارند. با این همه به سادگی می‌توان نشان داد که اولی (حقوق) از دومی (زور) پدید آمده است. اصولا تضاد منافع میان انسان‌ها با توسل به زور خاتمه پیدا می‌کند... زمانی که انسان‌ها به صورت گله زندگی می‌کردند، زور بازو تعیین‌کنندۀ مالکیت و تاثیر نظر افراد در پیشبرد امور بود و آنکه... از اراده و خواست چه کسی باید پیروی کرد. زور بازو به زودی جای خود را به استفاده از ابزار تولید داد. پیروزی از آن کسی بود که بهترین اسلحه‌ها را در اختیار داشت... با پیدایش اسلحه، برتری فکری جای زور بازو را گرفت... این منشأ حاکمیت قدرت‌های بزرگ است... که یا متکی به زور صرف یا نیروی دانش خود بودند... به تدریج... توسل به زور به نفع "حاکمیت حقوق" تغییر کرد... این دگرگونی تنها از یک راه امکان‌پذیر بود و آن اتحاد شمار بسیاری از نیروهای ضعیف در مقابل قدرت بزرگ بود. شکست زور از طریق اتحاد امکان‌پذیر است.»

فروید می‌گوید "حقوق" نشان می‌دهد "قدرت" در یک جامعه دست چه کسی است و چگونه تقسیم شده. او می‌گوید از آنجا که در هر جامعه‌ای، همیشه یک "اقلیت حاکم" وجود دارد، اکثریت تحت حکومت باید سازوکاری پدید آورند که هر فرد یا گروهی به قدرت رسید، حقوق اکثریت پایمال نشود.

بنابراین "مردم" یا ضعفا و یا کسانی که ابزار قدرت را در اختیار ندارند، همیشه باید متحد باشند. اما این اتحاد معطوف به چه چیز است؟ معطوف به "حقوق حکومت شوندگان." اتحاد "مردم" یا "افراد تحت حکمرانیِ حاکمان"، موجب افزایش قدرت آن‌ها و توزیع عادلانۀ حقوق بین "حاکمان" و "مردم" است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

در غیر این صورت، کار به خشونت و جنگ داخلی و انقلاب می‌کشد. از نظر فروید، قدرت‌نمایی مردم موجب افزایش حقوق آن‌ها است. یعنی اگر فرد یا هیات حاکمه ببیند بقایش در خطر است، به ناچار حقوق و آزادی بیشتری برای مردم در نظر می‌گیرد.

 اما اگر حاکم عقب‌نشینی نکند و مردم هم کوتاه نیایند، مسئله از طریق انقلاب یا جنگ داخلی حل‌وفصل می‌شود و پس از دوره‌ای بی‌نظمی، نظم حقوقی تازه‌ای جایگزین نظم غیرقابل قبول پیشین خواهد شد.

از نظر فروید، "کوشش مدام محرومان جامعه به منظور دستیابی به قدرت بیشتر و تغییر قوانین موجود" موجب می‌شود که در «نهاد جامعه واقعا خواست جابجایی قدرت و تغییر مناسبات بوجود آید {و} در این حالت، حقوق به تدریج خود را با مناسبات قدرت جدید تطبیق می‌دهد؛ یا آنکه طبقۀ حاکم – آنچنان که اغلب اتفاق می‌افتد – تن به این دگرگونی نمی‌دهد و در صورت پافشاری طرفین، شورش و طغیان و جنگ داخلی درمی‌گیرد و همراه با آن برای مدتی قوانین ملغی و زورآزمایی تازه‌ای آغاز می‌شود که با جایگزینی نظم حقوقی جدیدی پایان می‌گیرد.»

اما فروید چرا این نکات را بیان می‌کند؟ حرف او در واقع این است که بخشی از خشونت‌های انسانی، معطوف به تحقق آزادی و عدالت است. گروه یا طبقۀ حاکم، وقتی که حاضر نیست آزادی بیشتری برای مردم قائل شود و با این امتناعش، عملا عدالت را نقض می‌کند، چرا تا ابد نمی‌تواند بر جامعه سلطه داشته باشد؟

 یکی از دلایلش این است که چنین هیات حاکمه‌ای در معرض "خشونت محرومان" قرار می‌گیرد. این محرومان، لزوما فقرا نیستند؛ بلکه انسان‌هایی‌اند که از حقوق انسانی لازم و کافی محروم‌اند.

در واقع فروید، برخلاف اینشتین، فوایدی هم برای خشونت قائل است. اگرچه خشونت ذاتا ناموجه است، ولی اگر خشونت انقلابیون محروم نبود، هیچ مستبد یا دیکتاتوری از تخت زورگویی و خودخواهی پایین نمی‌آمد و تحولی در حقوق مردم و سیاست جوامع پدید نمی‌آمد.

فروید (نشسته، چپ) در جمع همکارانش

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

فروید می‌نویسد: «بنابراین می‌بینیم که در محدودۀ یک جامعه {و نه کل جهان و روابط بین‌المللی} نیز حل تضاد منافع به کمک زور اجتناب‌ناپذیر است. اما نیازهای مشترک که زاییدۀ همزیستی بر روی کرۀ خاکی است، خاتمه‌دادن هر چه سریع‌تر به اختلاف‌ها و درگیری‌ها را امکان‌پذیر می‌سازد.»

البته فروید می‌افزاید: «تحولات حقوقی از راه‌های مسالمت‌آمیز نیز قابل حصول است که مستلزم پیدایش دگرگونی‌های فرهنگی در اعضای جامعه است.» طبیعتا این دگرگونی فرهنگی، هم در طبقۀ حاکم و هم در طبقات تحت حکمرانی، باید پدید آید تا اختلافات با کمک زور عریان رفع نشوند.

نکتۀ دوم در نامۀ فروید در این جملات بیان شده است:

«گرچه این سخن تناقض‌آمیز می‌نماید، ولی باید اذعان کرد که جنگ وسیله‌ای نامناسب برای برقراری صلح "پایدار"، که مشتاقانه در پی آنیم، نیست؛ چراکه {جنگ} قادر است واحدهای بزرگی را پدید آورد که در محدودۀ آن‌ها قدرت مرکزیِ مقتدری، وقوع جنگ‌های تازه را غیرممکن می‌سازد.»

با این حال فروید قبول دارد که این واحدهای بزرگ، دیر یا زود فرو می‌ریزند چراکه مبتنی بر "وحدت اجباری‌"اند. اما در اینکه این واحدهای سیاسی بزرگ برای چند دهه یا شاید هم چند سده، مانع وقوع جنگ‌های متعدد بوده‌اند، تردیدی نیست.

در این مورد فروید با اینشتین موافق است که باید قدرت مرکزیِ مقتدری در جهان پدید آید تا بساط جنگ برای همیشه برچیده شود. نوعی حکومت واحد جهانی. اما فروید لازمۀ این تحول را "توافقی اصولی" میان انسان‌ها و دولت‌ها می‌داند؛ توافقی که در سال 1932 وجود نداشت و هنوز هم بوجود نیامده.

اما نکتۀ سوم نامۀ فروید، مهم‌ترین نکتۀ اوست. او می‌گوید: «غرایز انسانی فقط به دو گونه‌اند: 1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی‌اند. ما این غرایز را "عشقی-شهوانی" می‌نامیم... 2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ‌اند. ما آن‌ها را اجمالا غریزۀ پرخاشگری و غریزۀ تخریب می‌نامیم.»

اما چرا این سخن فروید مهم است. چون او می‌گوید:

 «هر یک از این غرایز ضروری است و تجلیات حیات از اثرات مشترک و تاثیرات متقابل آن‌ها پدید می‌آید. به نظر می‌رسد که هیچ یک از این غرایز قادر به فعالیت جداگانه و بدون دیگری نیست و همیشه هر یک تا حدی معین با دیگری همراه است... صیانت نفس مسلما منبعث از غریزۀ عشق است ولی... اگر بخواهد به منظور و مقصود خود دست یابد، نیاز به پرخاشگری دارد. همچنین غریزۀ عشق، به هر شکلی، برای وصال معشوق به غریزۀ تصاحب نیازمند است... به ندرت می‌توان رفتاری را یافت که فقط از یک غریزه متاثر شده باشد... هر رفتاری به خودیِ خود و به گونه‌ای خودانگیخته، آمیزه‌ای از غریزۀ عشق و تخریب باید باشد.»

مطابق این تبیین، فروید می‌گوید وقتی که انسان‌ها به جنگ فراخوانده می‌شوند، انگیزه‌های گوناگونی موجب لبیک‌گفتن آن‌ها به فراخوان حضور در جبهه‌های جنگ می‌شود. انگیزه‌هایی که والا یا پست‌اند، نیک یا بدند، آشکار یا مخفی‌اند.

معمولا در هر کشوری، از سربازان جنگ تجلیل می‌شود ولی فروید می‌گوید در بین انگیزه‌های گوناگونی که یک فرد را راهیِ میدان جنگ می‌کند، "میل به پرخاشگری و تخریب" نیز قطعا یکی از انگیزه‌ها است.

او حتی می‌گوید: «وقتی به فجایع و سفاکی‌های تاریخ می‌نگریم، گاه چنین می‌نماید که انگیزه‌های معنوی و اصیل فقط بهانۀ ارضای امیال تخریبی بوده‌اند.» او خشونت‌های دادگاه‌های تفتیش عقاید مذهبی در دوران حاکمیت کلیسا بر اروپا را نیز محصول جاگیر شدن انگیزه‌های معنوی در ضمیر خودآگاه و عملکرد انگیزه‌های تخریبی در ضمیر ناخودآگاه می‌داند.

فروید می‌گوید غریزۀ تخریب در درون هر موجود زنده‌ای فعال است و می‌کوشد که موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت عنصری بی‌جان برگرداند. بنابراین او این غریزه را نهایتا "غریزۀ مرگ" می‌داند.

غریزۀ مرگ گاهی متوجه دیگران است و در قتل و کشتار "بیگانه" تجلی می‌یابد. کشتن "بیگانه" معطوف به حفظ زندگی "خود" است. اما وقتی غریزۀ مرگ درونی می‌شود و خود فرد را هدف قرار می‌دهد، فرد با اخلاق‌گرایی بیش از حد، مدام یقۀ خودش را می‌گیرد و پیوسته گرفتار عذاب وجدان است بابت کارهای ریز و درشتی که روزانه انجام می‌دهد.

فروید می‌نویسد: «ما حتی پای خود را از محدودۀ عقاید رایج بیرون گذاشتیم و کوشیدیم پیدایش وجدان را در چرخش چنین پرخاشگری‌ها به درون توضیح دهیم.» یعنی او وجدان را نیز تا حدی محصول پرخاشگری و خشونت ناشی از غریزۀ مرگ می‌داند؛ خشونتی که فرد متوجه خودش می‌کند نه متوجه دیگران.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

اما فروید از این توضیحات چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیرد؟ حرف او این است که اگر غریزۀ تخریب در مقیاسی وسیع درونی گردد، یکسره زیان‌آور است و عواقب ناگواری خواهد داشت. بنابراین «چرخش قوای این غریزه به بیرون و به صورت تخریب و ویرانی، بار موجود زنده را سبک‌تر می‌کند و تاثیری مطبوع و موافق طبع می‌تواند بر او داشته باشد. به واقع این فرایند در خدمت عذر زیستیِ تمام کوشش‌ها و اعمال زشت و خطرناکی قرار دارد که ما قصد مبارزه با آن‌ها را داریم.»

او حتی می‌افزاید که اعمال خطرناک برآمده از غریزۀ تخریب، در قیاس با مقاومت ما در برابر این اعمال، به طبیعت انسان نزدیک‌ترند. بنابراین «به محو کامل تمایلات پرخاشگرانۀ انسان‌ها امیدی نمی‌توان داشت.»

اگر میل به پرخاشگری و تخریب، ذاتیِ بشر است، پس چه باید کرد؟ پاسخ فروید: «هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانۀ انسان‌ها نیست، بلکه فقط باید سعی کرد که این گرایش به گونه‌ای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند.»

ولی چطور باید چنین کرد؟ با کمک گرفتن از رقیب غریزۀ مرگ؛ یعنی غریزۀ عشق. فروید در چند جای نامه‌اش بر "پیوند احساسی میان انسان‌ها" تاکید می‌کند. از نظر او، پیوندهای احساسی میان انسان‌ها، بر مبنای "روابط عاشقانه" (حتی عشق غیرجنسی) و نیز "همذات‌پنداری یا یکی‌سازی" پدید می‌آیند.

او به این توصیۀ مسیحی ارجاع می‌دهد که "دیگران را همانند خودت دوست بدار." یکی‌سازی هم ناشی از اشتراک مساعی است. بویژه اینکه بخش عظیمی از "بنای جامعۀ بشری" متکی بر اشتراک مساعی انسان‌ها است.

با این حال فروید چندان امیدوار به از بین رفتن جنگ نیست. دست کم در کوتاه‌مدت؛ چراکه جنگ «علل زیست‌شناختی دارد و عملا اجتناب‌ناپذیر است.» او حتی "تکامل فرهنگی" یا متمدن‌شدن (یا متمدن‌تر شدن) را مستعد نابودی بشر می‌داند و می‌نویسد:

«شاید زمانی این تکامل فرهنگی نسب بشر را از میان بردارد؛ چون کم و بیش به کارکرد میل جنسی آسیب می‌رساند، به گونه‌ای که امروزه زاد و ولد در میان نژادهای بی‌فرهنگ و لایه‌های عقب‌ماندۀ جامعه، بیش از ملل و لایه‌های اجتماعی بافرهنگ است.»

اما فروید امیدوار است که تکامل فرهنگی از پس مهار جنگ برآید؛ زیرا این تکامل در خدمت غلبۀ عقل بر زندگی غریزی بوده؛ و جنگ برآمده از غرایز انسان است. دوم اینکه، تکامل فرهنگی، تمایلات پرخاشگرانۀ انسان را درونی کرده. و این درونی‌شدن خشونت نیز در خدمت کاهش جنگ است.

اگرچه تکامل فرهنگی در درازمدت ممکن است با افزایش خودکشی و بویژه با کاهش زادوولد در خدمت نابودی بشر باشد، اما ذاتا روندی در خدمت کاهش جنگ است. اگر انسان از چنگ جنگ رها شود، بعید است که با کاهش زادوولد از بین برود. بویژه اینکه لقاح مصنوعی می‌تواند جایگزین بارداری شود.

 حتی اگر اکثریت افراد انسانی قید زادوولد و فرزندداری را بزنند، باز مراکز علمی می‌توانند با لقاح مصنوعی بین اسپرم‌ها و تخمک‌های اهدایی از سوی مردان و زنان، نوع بشر را حفظ کنند.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

  فروید معتقد است نگرش روانی‌ای که تکامل فرهنگی به ما انسان‌ها تحمیل کرده و می‌کند، شدیدا در تضاد با جنگ قرار دارد. بنابراین شاید بتوان امیدوار بود که رشد این نگرش فرهنگی، بویژه وقتی که با ترس از پیامدهای ویرانگر جنگ‌های مخرب آینده توام شود، «در آینده‌ای نه چندان دور به جنگ و جنگ‌طلبی خاتمه دهد».

  سخن پایانی فروید نیز چنین است: «تنها می‌توان گفت هر آنچه به تکامل فرهنگی یاری رساند و آن را تقویت و تسریع کند، بی‌گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد.»

  اینکه امروزه در آمریکای شمالی و در اروپا غربی جنگی رخ نمی‌دهد، مصداق درستی حدس فروید است. اگر آدم لجوج و مغرور نباشد، می‌پذیرد که جوامع لیبرال‌دموکراتیک اروپای غربی و آمریکای شمالی و نیز کشورهایی مثل ژاپن و استرالیا و نیوزیلند، از حیث تکامل فرهنگی (یا تمدن) در سطح بالاتری نسبت به سایر کشورهای جهان قرار دارند.

  دانشمندان سیاسی نیز گفته‌اند که «دموکراسی‌ها با یکدیگر نمی‌جنگند.» با از بین رفتن دیکتاتوری‌های خرد و کلان دنیای کنونی و ایجاد جهانی متشکل از کشورهای دموکراتیک، از بین رفتن پدیدۀ جنگ نیز بسیار محتمل است؛ چراکه هر چه تاریخ سیاسی مدرن را شخم بزنیم، نمی‌توانیم جنگی را نشان دهیم که طرفین آن، دو کشور دموکراتیک بوده باشند.