واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

بیژن عبدالکریمی؛ اخراج استاد، دانشگاه را جسم بی‌روح می‌کند

یک چهره - یک روایت
اگر قرار است استاد،طوطی‌وار هر چه را گفتند تکرار کند چه نیاز به استاد؟ در هر کلاس شبکه‌های متعدد تلویزیون را برای دانشجویان روشن کنند و یکی را هم مراقب بگذارند تا چشم برندارند


عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اگر بگویم خبر اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی همان قدر تلخ است که احتمال سقوط «پنج‌شیر» و ورود طالبان به حریم احمد شاه مسعود در بیستمین سالگرد شهادت او، مپندارید که قصد اغراق دارم و گزاف است چرا که هر دو از چیرگی تعصب بر خِرَدورزی و رواداری حکایت می‌کند.

بیژن عبدالکریمی

  اعتبار یک دانشگاه به استادان و مدرسان و پژوهش‌گران آن است که در کار تولید اندیشه‌اند نه به صرف تعداد مقالات منتشره و مدارک صادره و اگر دیگران به استادی و تدریس و تحقیق در دانشگاهی می‌بالند به سبب آن است که استادان و مدرسان و محققانی پیش از آنان بدان اعتبار و منزلت بخشیده‌اند و بر این سیاق می‌توان گفت آن که در این میان آسیب می‌بیند و اعتبار از کف می‌دهد نه دکتر بیژن عبدالکریمی که اعتبار دانشگاه آزاد اسلامی است چندان که امثال دکتر حسین بشیریه به دانشگاه امام صادق اعتبار افزون‌تری بخشیدند.

  امروز اعتبار دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران بیشتر است یا 60 سال قبل؟ دانشگاه و ساختمان که همان است و بودجه و شمار دانشجویان هم که بسیار بیشتر شده. پس چه بود و چه داشت که حالا نیست و ندارد؟ اسلامی ندوشن و جلال‌الدین همایی و فروزان‌فر و ملک‌الشعرای بهار و امثال آنها و همین حالا باز شفیعی کدکنی است که اعتبار می‌دهد نه در و پنجره. یا در جاهای دیگر استادانی که یک جزوه را سی‌سال درس می‌دهند و سؤال کردن بلدند و پاسخ‌دادن نه و دغدغۀ اجتماعی ندارند. این که دیگر دانشگاه نیست. دبیرستان است.

   بیژن عبدالکریمی مسلمانی ایران دوست و آزاده‌ است و اندیشۀ خود را در پستو پنهان نکرد و در برنامۀ «زاویه» شبکه چهار سیما به مردم شناسانده شد. سیمای جمهوری اسلامی ایران نه تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی.

  اهمیت استاد چنان است که روحانیون نمی‌گویند در فلان حوزه یا مدرسۀ علمیه درس خوانده‌اند بلکه به نام استاد اشاره می‌کنند و اخراج استاد یعنی سرمایه‌سوزی و اهانت به جایگاه علم و استقلال فکری. «شرف المکان بالمکین». اعتبار هر جای، به جای‌گیران آن است.


   سرمایۀ دانشگاه آزاد، ساختمان‌ها و املاکی نیست که به پشتوانۀ نفوذ و حمایت و اعتبار هاشمی رفسنجانی و سبک خاص مدیریت دکتر جاسبی گرد آمد. سرمایۀ دانشگاه آزاد، استادان آن و دانش آموختگانی است که اگر دانش و مهارت داشته باشند اعتبار می‌آفرینند و اگر نه برند آسیب می‌بیند.


   نخستین نکته‌ای که به ذهن متبادر می‌شود این است که دانشگاه آزاد با استاد خود مثل کارمند تحت امر رفتار می‌کند. مرحوم شیخ محمد یزدی هم البته می‌خواست حوزه را چنین زیر تیول دربیاورد و به مرجع محبوبی چون آیت‌الله موسی شبیری زنجانی هم تشر می‌زد اما حوزه تا توانسته زیر بار نرفته است.

   نهاد دانشگاه باید مستقل بماند و در عصر کالایی‌شدن فرهنگ و تجاری شدن همه چیز و غیر سیاسی شدن دانشجویان، امثال دکتر عبدالکریمی را باید حفظ کرد نه آن که برانید چون اعتبار خودتان زایل و ضایع می‌شود.

  به یاد آوریم که اعتبار و وجهۀ دکتر غلامعلی افروز رییس وقت دانشگاه تهران به خاطر اخراج دو استاد از دانشکدۀ حقوق چگونه آسیب دید در حالی که به سبب برنامه‌های روان‌شناسی در تلویزیون محبوب بود.

 

   دکتر افروز البته به نویسندۀ این سطور لطف فراوان دارد و 17 سال قبل در سوگ عموی من چندان می‌گریست که از دو رفیق شفیق، در داغ فراق دیگری انتظار می‌رود اما این که در روز معارفۀ رییس جدید از بیم اعتراض دانشجویان از درِ پشتی خارج شد یک واقعیت است و من هم آن روز سخت برای او اندوه‌گین شدم. او که در جریان اشغال سفارت ایران در لندن در سال 1359 اگر اسکاتلند‌یارد دیرتر اقدام می‌کرد سومین قربانی گروگان‌گیری می‌شد  و این‌گونه از مرگی چنان دهشت‌ناک رسته بود اعتبار خود را به خاطر اخراج دو استاد چنین به مخاطره انداخت.

     از این رو امیدوارم در سطح عالی این خطا جبران شود چرا که دستور به بازگشت دکتر عبدالکریمی به دانشگاه آزاد عقب نشینی نیست. پاس‌داشتِ سرمایه و اعتبار و تکرار نکردن آن تجربه در دانشگاه مادر است.

  در غیر این صورت چه نیاز به اندیشیدن و فلسفیدن؟ یک جزوه به همه بدهید همان را از رو بخوانند. اصلا شهریه بگیرید مدرک بدهید. خلاص. 

  اخراجی این گونه این شایبه را هم ایجاد می‌کند که کرسی‌های تدریس را خالی می‌کنند تا نیروهایی که با سهمیه و سفارش و رابطه تحصیلات تکمیلی را تمام کرده‌اند بر جای آنان بنشینند و در واقع جا را برای آنها باز می‌کنند.

  هر چند ترجیح اغلب کسانی که چندان پرمایه نیستند استفاده از مدرک برای تصدی مناصب آب و نان‌دار‌تر است. چرا که در دانشگاه، میزان سواد استاد در مواجهه و محاجه با دانشجویان و در کلاس و سخنرانی محک می‌خورد و از حتی از دست‌خط او می‌توان دریافت چه در چنته دارد و در واقع چقدر ندارد ولی در اداره با زیردستانی سرو کار دارد که در گیر و دار زندگی و تأمین معیشت کاری به او ندارند. (کما این که یکی دو ماه است یک کانال تلگرامی به پر‌و‌پای استادان تاریخ می‌پیچد و ادعاهایی دربارۀ سواد و نوع اخذ مدرک و تعداد مقاله‌ هاشان مطرح می‌کند هر چند می‌تواند ناشی از پاره‌ای خرده حساب‌های شخصی هم باشد اما از این واقعیت حکایت می‌کند که زیر ذره‌بین قضاوت بضاعت علمی‌اند).

  همچنین بهانه‌ای به دستگاه‌های تبلیغی مخالف جمهوری اسلامی می‌دهد تا بگویند در رژیم پهلوی، آیت‌الله مرتضی مطهری (که اگرچه اهل مبارزه علنی به سبک طالقانی و منتظری نبود اما همه می‌دانستند که با حکومت نیست) بدون تحصیلات دانشگاهی جذب و عضو هیأت علمی دانشکده الهیات (معقول و منقول) دانشگاه تهران می‌شود و رییس پرآوازۀ دانشگاه تهران که دانشمندی بین‌المللی بود در پاسخ به برخی انتقادات و اعتراضات، به داوری استاد دیگر دانشگاه - دکتر عبدالحسین زرین‌کوب- ارجاع می‌دهد که خود، استادِ استادان بود و چند روز دیگر سالگرد درگذشت اوست.

  مطهری هم توان و بنیۀ علمی خود را چنان بروز می‌دهد که روزی پرفسور رضا رییس دانشگاه وقتی او را منتظر اتوبوس یا تاکسی می‌بیند توقف می‌کند تا سوار شود و شخصا به خانه می‌رساندش و روز بعد دستور می‌دهد حقوق مطهری چنان افزایش یابد تا بتواند بهترین اتومبیل را خریداری کند و پس از آن استاد دانشکده، بنز سوار می‌شود.

   تا آن زمان سابقه نداشت یک روحانی نه از ارث پدری یا خرید و فروش املاک یا درآمد منبر یا به خاطر حمایت تاجر و کاسبی یا مسؤولیت یک موقوفه که با پول تدریس و حق‌التالیف و نه هیچ درآمد دیگر اتومبیلی در حد بنز سوار شود. نهایت فولکس قورباغه‌ای بود و اگر محضر‌دار بودند پژو 504 و تیپ‌هایی مثل ناطق نوری هم با پیکان رفت و آمد می‌کردند و اغلب البته فاقد خودرو شخصی بودند.

  بیژن عبدالکریمی بنز که ندارد هیچ، یک بار جایی گفته بود خانه هم ندارد و مستأجر است و بعید است در این چند سال که امکان خرید خانه جز با مالکیت املاکی دیگر سلب شده خانه‌دار شده باشد. پس او نیست که از دست می‌دهد. دانشگاه است که خود را محروم می‌کند و نسلی که از اندیشه و تفکر دورتر می‌شوند و اگر قرار است استاد، مستقل نباشد و طوطی‌وار هر چه را گفتند تکرار کند چه نیاز به استاد؟ در هر کلاس دانشجویان را بنشانند و شبکه‌های متعدد تلویزیون را برای آنان روشن کنند و یکی را هم مراقب بگذارند تا چشم برندارند.

   «ناوالنی» رهبر اپوزسیون روسیه و مشهورترین زندانی مخالف پوتین در مصاحبۀ اخیر خود با «نیویورک تایمز» دربارۀ این که روزها را در زندان چگونه می‌گذراند گفته است هر روز باید 8 ساعت پای تلویزیون بنشینیم تا آگاهی‌مان زیاد شود: «مطالعه و نوشتن و هر کار دیگری ممنوع است. شما باید روی یک صندلی بنشینید و فقط تلویزیون تماشا کنید و اگر خواب‌تان ببرد نگهبان فریاد می‌زند: نخواب! تلویزیون تماشا کن». 

   در این واقعیت که سوء عملکردها و جذاب نبودن صدا و سیما و جوان بودن اکثریت جمعیت جوان موجب اثرگذاری نگاه تلویزیون «من و تو» به تاریخ و گذشته شده تردیدی نیست ولی با حذف امثال عبدالکریمی نه تنها اصلاح نمی‌شود که به مثابه گزاره ای در تأیید به میدان می‌آید.


   برای آن که بدانیم بیژن عبدالکریمی کیست و چقدر در حق این انسان شریف جفا شده بخش آخر سخنرانی اخیر او در «نشست عاشورا و امروز ما» در همین محرم امسال که به همت انجمن اندیشه و قلم و خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار  و خبر آن در عصر ایران هم منتشر شد بهترین گواه است:

   «‌روی آوردن ایرانیان به اسلام و شیعه و عشق به امام حسین‌ع یکی از نمادهای فرهنگ اسلام ایرانی و شیعه و از بزرگ‌ترین سرمایه‌های ماست. این عشق در قلب تاریخی ملت ایران وجود دارد و سبب غرور و افتخار ماست و از دل سنت عاشورایی هرگز قبیله‌پرستی، ستیزه جویی و تجاوز به حقوق دیگران در نمی‌آید. از این رو شبه روشن‌فکران نباید به نام عقل و عقلانیت مدرن، نمادهای یک ملت را از او بگیرند و در برهوت بی‌هویتی رها کنند. این ملت، ملت امام حسین است و تا پیرو حسین است نه قدرت داخلی و نه خارجی نمی‌تواند با این ملت کاری کند.»

  این سخنان را همین امسال و یک ماه پیش گفته و منتشر شده است. به آنچه به صورت تقطیع شده در فضای مجازی منتشر می‌شود یا شبه دانشجویی حسب وظیفه یا نادانی گزارش یا ضبط یا سعایت می‌کند اعتماد نکنید.

   نه به خاطر بیژن عبدالکریمی که به تعبیر بامداد شاعر «نوالۀ ناگزیر را گردن کج نمی‌کند» که به خاطر اعتبار خودتان این خطا را اصلاح کنید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد