در این جلسه ایشان بیان می دارند، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر موظف شدند امر رسالت را ابلاغ کنند و حضرت بدون تقیه و بی پرده از این واقعه رمزگشایی کرده و حقیقت نعمت ولایت را برای مردم تبیین کردند. خدای متعال در روز غدیر مائده ولایت را برای امت پیامبر اکرم فرو فرستادند و ولایت باطن تمام نعمت های خداوند در دنیا و عقبی است. در سوره لقمان خدای متعال نعمت های ظاهری و باطنی را بر همگان فرو فرستاده است، در تفسیر این آیه نعمت ظاهری را توحید و نبوت و نعمت باطنی به ولایت تبیین شده است. درحقیقت غدیر تجلی توحید و نبوت در ولایت امیرالمومنین علیه السلام است که با ظهور حضرت حجت علیه السلام پرده از راز این واقعه عظیم برای اولیای الهی برداشته می شود. شیطان با نفوذ در اهل سقیفه و تبدیل دار دائر به دار بائر نعمت ولایت را به کفر تبدیل کرد و محیط بهشت تبدیل به محیط جهنّم شد.
ابلاغ بدون تقیه ولایت در غدیر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. آیاتی در سوره مبارکه مائده وجود دارد که ناظر به قبل و بعد از واقعه غدیر است. آیه ٦٧ که ظاهراً با لحنی اختصاصی دستور ابلاغ حقیقتِ ولایت را به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم می دهد و دیگری هم در اوایل سوره که آثار و برکات اقدام حضرت را بیان می کند «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»(مائده/٣) بعد از اینکه آیه ۶۷ نازل شد و خدای متعال امر ولایت را نازل کردند «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(نساء/٥٩) وجود مقدّس نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مأمور شدند که این امر را ابلاغ و تفسیر کنند.
همانطورکه آیات مربوط به حجّ و صلاة و زکات و صوم را پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم توضیح داده و تبیین کردند، مأمور شدند که امر ولایت را هم تبیین کنند. منتهی نگرانی در تبیین امر ولایت داشتند، چون این تکلیف با صلاة و زکات و... فرق می کند، البته آنها هم تکالیف سنگینی هستند «وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ»(بقره/٤٥) ولی موضوع ولایت از آن موضوعاتی است که «الباب المبتلی به الناس» امتحان اصلی انسان و بسیارسخت هست. خدای متعال برای امتحان ملائکه مقربین به امر توحید و خشوع در برابر کبریاء خودش، آن ها را به ولایت و سجده در مقابل آدم و انواری که در او بود امتحان کرد.
لذا امتحان سخت است؛ «أنَّ أمرنا صعبٌ مُستَصعَبٌ» حضرت نگران بودند و خوفشان هم بر جان خودشان و شخصی نبود، همان چیزی است که در داستان حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام خدای متعال میفرماید: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَی»(طه/٦٧) در نهج البلاغه آمده که حضرت فرمودند: نگران بود امر بر مردم مشتبه شده و فرق معجزه و سحر را نفهمند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نگران عواقب ابلاغ این امر، اتفاقات عظیمی که باید انجام بشود و اینکه آیا افراد تحمل دارند و رجعت به کفر نمی کنند، بودند. خدای متعال با تأکید فرمودند: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(مائده/٦٧).
وقتی این امنیت از طرف خدای متعال تضمین شد، این حدیث در عیون الاخبار الرضا علیه السلام است، که عروه بن زبیر به امام رضا علیه السلام عرض کرد، حضرت رسول تا آخرین لحظات عمرشان تقیّه می کردند. حضرت فرمودند: نه، بعد از اینکه این آیه نازل شد دیگر تقیّه نکردند و حقیقت ولایت را بی پرده گفتند.(1)
قبلا هم می فرمودند، آیات متعدّدی در باب ولایت نازل شده بود -غیر از اینکه «قرآن ثلثه فینا» یک رکن قرآن بیان ولایت اهل بیت علیهم السلام است، حدود هزار آیه را مرحوم بَحرانی فقط جمع کردند، آیاتی که دلالت خوبی بر ولایت داشت- منتهی در تقیّه بود ولی حضرت در غدیر بی تقیه موضوع ولایت را گفتند. در خطبه غدیریّه تقیّه کنار رفته و همه مسائل مربوط به ولایت که مهمترین آن تعیین شخص و از ابهام بیرون آوردن آن هست آورده شده، اگر حضرت این ابهام را رفع نمی کردند، همه مدّعی بودند!
یکی از معجزات و کرامات این است که نسبت به بقیّه ادّعای نصّ معمولا نمی شود، فقط نسبت به حضرت امیر است که ادّعای نصّ بر انتصاب از طرف وجود مقدّس نبیّ اکرم صلّ الله علیه و آله و سلّم هست، درباره بقیّه بیشتر ادّعا شده که نبیّ اکرم به امّت واگذار کردند و ادعای اجماع می شود. آن اجماع هم ریشه ای ندارد ولی یک چنین ادّعایی موجود است! اما در باب حضرت امیر ارواحنا فداه ادّعای نصّ است و این هم جزء عجائب است که این همه روایت در فضیلت دیگران جعل کردند اما در این زمینه هیچ جعلی نشده و حَتّی در منابع اهل سنّت عمده منابعی که دلالت بر نصّ می کند، فقط در باب امیرالمومنین ارواحنا فداه است.
به هرحال حضرت بدون تقیّه امر ولایت را اعلام کردند. در باطنِ این ابلاغ و اعلان چه بود؟ چون حوادث یک باطنی و ظاهری دارند و ممکن است از باطن این حوادث غافل باشیم. وقتی حضرت در شب بیست و هفت رجب مبعوث می شوند «بالتّجَلیِ الاعظم فی هذهِ الیلهِ مِنَ الشَّهرِ المُعَظَّم»(2) یک تَجَلّی از غیب در عالم ما می شود و این معنای حقیقی بعثت است.
مائده ولایت، باطن تمام نعمت های الهی
علّت اینکه سوره مائده را، مائده نامیدند؛ در ظاهر بخاطر آیات آخر سوره است، داستان حواریّین حضرت عیسی مسیح علی نبیّنا و آله و علیه السّلام را ذکر می کند که آنها از حضرت درخواست کردند و به دعا و شفاعت ایشان، خدای متعال مائده آسمانی نازل می کند «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا»(مائده/١١٤) و آن اتفاق برای امّت حضرت عیسی مسیح علی نبیّنا و آله و علیه السلام عید شد.
ولی شاید آنچه که بیشتر اقتضاء می کند این سوره را مائده بنامیم، همین است که به شفاعت و دعای نبیّ اکرم حقیقت ولایت، این مائده آسمانی نازل شده است. یعنی هیچ مائده ای بالاتر از حقیقت ولایت نداریم که در عالم ما نازل شده باشد. همه نعمتها و مائده های دیگر، حَتّی نعمت های بهشتی، باطنشان همین حقیقت ولایت است که در قالب نعمتها تجسد پیدا می کنند.
روایات متعدّدی در این زمینه داریم ولی در «بصائرالدّرجات» ذیل آیات سوره واقعه که به بهشت «اصحاب یمین» اشاره دارد، توضیحاتی داده شده است؛ «وماءٍ مسکوب * و فاکهةٍ کثیرةٍ * لامقطوعة و لاممنوعة»(واقعه/31-33) این آیات را وقتی مطرح کردند، امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّهُ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ الْعَالِمُ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهُ»(3) معنی آیات آنطوری که مردم گمان کردند و تفسیر شده، نیست، منظور از عالم در اینجا امام است که با شأن علم از او یاد شده و همه نعمتها حقایقی است که از آستان وجود مقدّس ایشان تنزّل پیدا می کند.
مرحوم مجلسی در بحار وقتی روایت فوق را نقل می کنند، ذیل آن دو تأویل می نویسند که ممکن است، دو بهشت داشته باشیم؛ یکی همین بهشتی که درونش این نعمتها است (ماء مسکوب، فاکهة کثیرة، لا مقطوعة و لا ممنوعه) که این ظواهر است و نباید آن را انکار کرد، یک بهشت دیگری هم داریم که باطنش حقیقت ولایت است و در این قالبها تجلی پیدا میکند.
در تأویل دوّم که شاید بهتر باشد، می فرمایند: بلکه همه نِعَم بهشتی باطنش حقیقت ولایت است. آن حقیقت است که در قالب همین نعمتهای ظاهری تجسد پیدا می کند، کما اینکه در عالم دنیا هم نعمتهایی که به ما می رسد، رحمت خدای متعال است؛ رحمت رحمانیه یا رحمت رحیمیه.
این دو رحمت در شکل نعمتهای ظاهری تجسد پیدا کرده و به ما می رسد «فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/٥٠) وقتی زمین در بهار با بارش باران احیاء می شود، خدای متعال می فرماید: نگاه کنید به آثار رحمت خدا «کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» این رحمت الهی است که در قالب باران تنزّل پیدا کرده و سرچشمه حیات در عالم طبیعت است، همه نعمت ها اینگونه هستند، باطنشان نعمت ولایت است.
ولایت امیرالمومنین علیه السلام باطن توحید و نبوت
حقیقت نعمتِ ولایت، که سرّ همه نعمتها و حقائق است، همان مائده آسمانی است که در غدیر نازل شده و این واقعه صرفاً یک تصرّف و ابلاغ ظاهری نیست، بلکه به واسطه نبیّ اکرم پرده هایی کنار رفته و حقیقت ولایت که همه نعمتهای بهشتی (حتی نعمتهای خواص) تجسّدی از آن است، نازل و همه ابواب توحید گشوده شده است.
معلّمان توحید و اولیاء خدا هر کدامشان با ظرفیتی و در یک جهتی می توانستند از امّت و شاگردان خودشان دستگیری کنند. (الان هم اینگونه است، آنهایی که واقعا دارای علائم معلم الهی هستند -آنهایی که مدّعی هستند هیچ؛ مدّعیان زیاد هستند!- ظرفیتهایی دارند ولی بیش از ظرفیت قدرت گشایش و فتح برای شاگردان خودشان ندارند و بیش از آن نمی شود توقعی داشت.)
خدای متعال در آیه شریفه می فرماید: «وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»(لقمان/٢٠) خدای متعال نعمت های ظاهری و باطنی خودش را بر شما فرو ریخته است. در بعضی روایات فرمود نعمت ظاهری امام ظاهر است، نعمت باطنی امام غائب است. در یک روایتی دارد نعمت ظاهری توحید و نبوت است و نعمت باطنی ولایت. این معنایش این نیست که ولایت برتر از توحید است، بلکه توحید در ولایت تَجَلّی می کند.
غدیر ظرف تجلی حقیقت و باطن توحید و باطن نبّوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در ولایت امیرالمومنین علیه السلام است؛ لذا دین حقّ که همان توحید و نبوّت است، آن أنباء و اخباری است که نبیّ اکرم از عالم غیب آوردند، درهایی است که با ایشان از آن عالم گشوده شده، باطن اینهـا در ولایت امیرالمومنین علیه السلام تَجَلّی کرده است. غدیر ظرف نزول حقیقت باطنی توحید و گشایش همه درهای توحید و همه درهای ورود به ساحت نبوّت نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است.
اگر وجود مقدّس نبیّ اکرم حلقه اتّصال همه غیب با عالم شهود است و ایشان آن اخبار غیبی و انباء را برای ما می آورند، آن نبأ عظیمی که به وسیله حضرت در عالم از آن رمزگشایی و پرده برداری شده، وجود مقدّس امیرالمومنین علیه السلام است «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ * کَلَّا سَیَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ * أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا»(نبأ/1-6) در تفسیر این نبأ عظیم آمده «ما لله عزّ و جَل آیةٌ هی أکبرُ منّی»(4) مفسرین گاهی گفتند قرآن است، معاد است، توحید است، ولی در روایات تفسیر به وجود مقدّس امیرالمومنین علیه السلام شده که کلید فهم این سوره همین است.
نظام خلقت به آن نبأ عظیم معنا می شود، اگر کسی از آن بی خبر شد و کلید و رمز فهم همه اخبار که ولایت است، به دستش نرسید، به معاد و آیات توحیدی نمیرسد. هیچوقت بدون امام از آنچه در سوره نبأ و حقائق آیات الهی تا معاد است، رمزگشایی نمی شود. انسان اگر به امام رسید و با نور او حرکت کرد همه عالم برایش روشن شده و میتواند باطن و ملکوت را در آینه توحید مشاهده کند.
ولی اگر به نور امام نرسد، در ظلمت است و در عالم هر چه می بیند غیر خداست. به اندازه ای که انسان به امام می رسد، رمز حقائق برایش باز شده و قرآن را می فهمد. قرآن آن خبر غیبی است که نبیّ اکرم آوردند پس اگر به قرآن هم گفته شود نبأ عظیم، درست است، چون جان امام و قرآن یکی است.
لذا اخبار و آنچه در کتاب الهی آمده، ذیل آن نبأ عظیم است و اگر او فهم نشود قرآن و نبوت نبی اکرم و حقائق توحید فهم نمی شود. «من أراد اللّهَ بدأ بکُمْ» در غدیر رمزگشایی و پرده برداری شده است؛ غدیر، تَجَلّی حقیقت ولایت و رمزگشایی از وجود مقدّس امام علیه السلام است که همه اختلاف ها بر سر این «نبأ» است.
محبت امام راه رسیدن به حقیقت ولایت
نعمت هایی که در غدیر عطا شده فراوان هستند که یکی از آنها نعمت محبّت امام است. مرحوم مجلسی در جلد ٢٧ بحار ابوابی در این زمینه دارد و در یک باب که فضائل محبت ائمه علیهم السلام را بیان می کند بیش از صد روایت گردآوری کردند که معارف بلندی در آنها وجود دارد.
باب محبّت امام در غدیر گشوده شد. اصل تولّی به امام تولّی حبّی است که انسان به مقامی از محبّت برسد که جز ایشان را دوست ندارد. این محبّت و خلَّت نسبت به امام همان مقام فناء و معیت با ایشان هست «المرءُ مَعَ من أحبّ»(5) این مقام از خود بیرون آمدن و هجرت و با نور امام حرکت کردن است. اصلا محبت یعنی همین مقام نورانی شدن به نور امام و با نور حضرت حرکت کردن «أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ»(انعام/١٢٢).
باطن این حادثه به اندازه ای که انسان اهل درک باطن باشد قابل فهم است، در ظاهر همینهایی است که کفّار هم میفهمند ولی آنچه در پشت پرده میگذرد، حقایقی است که برای همه قابل درک نیست. بخشی از آن حقایق فقط برای اولیای خدا قابل درک است که چه اتفاقی افتاده. ان شاءالله عصر ظهور بیاید و پرده ها کنار برود و همه اهل شهود حقایق باطنی بشویم و بخشی از حقیقتی که در غدیر تجلی کرده را بفهمیم.
در غدیر انوار الهی از مطلع امیرالمومنین علیه السلام در عالم طلوع کرد «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(شمس/١) تفسیرهای متعددی دارد، امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَالشَّمْس» یعنی امیرالمومنین، منظور از ضحای این شمس یعنی وقتی که خورشید بالا می آید و نورش پهن می شود و همه عالم را روشن می کند، ظهور امام زمان علیه السلام است.(6)
بعد هم حضرت این آیه را تأویل کردند «و أن یُحَشَرَ النَّاسُ ضحی»(طه/٥٩) ظاهرا اینکه گفته شده در هنگام ضحی (قبل از ظهر) باید مردم یک تجمع داشته باشند، ناظر به قوم موسی علیه السلام است؛ بنا شد فرعون مردم را دعوت کند و در هنگام بالا آمدن آفتاب، معجزه حضرت و سحر ساحران عرضه بشود، ولی در باطن به ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تاویل شده که ضحای عالم است و در پرتو ظهور حضرت گویا همه محشور می شوند؛ باطن این حادثه را اولیاء خدا می فهمند.
ظهور، زمان تجلی کامل ولایت امیرالمومنین علیه السلام
یکی از برکات ظهور آن است که علوم غیبی نازل می شود، در این راستا امام صادق علیه السلام فرمود: قبل از ظهور دو حرف علم وجود دارد و بیست و پنج حرف آن پس از ظهور منتشر می شود.(7) مقصود این علوم ظاهری نیست، اینهـا که علم دنیاداری است و کفّار هم دارند و جزء همان هایی است که «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»(طه/١٣١) این «زهرة الحیاة الدنیا» شامل علم و آکادمی هایشان هم می شود. منظور این نیست که دنبال قدرت و برتری و ایجاد تمدّن اسلامی نباید باشیم بلکه چشم به این مظاهر غرب، نباید بدوزیم، دانشگاه و مظاهر علمی شان هم جزء «زهرة الحیاة الدنیا» است.
وقتی بقیه علم با ظهور منتشر می شود، گویا همه اهل مشاهده حقائق ملکوتی می شوند. پرده ها کنار می رود، سرّ ولایت معلوم می شود «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(شمس/١) همه می توانند خورشید ولایت امیرالمومنین علیه السلام را مشاهده کنند. لذا وقتی آن حقیقت واقع می شود «أشرقت الارضُ بـنورِ ربِّها»(زمر/٦٩) زمین با نور امام، روشن می شود؛ تعبیر این است «اذا استغنی النَّاس عن ضوء الشّمس»(8) مردم از پرتو خورشید بی نیاز می شوند، مثل بهشت است که خیلی روشن تر از عالم دنیاست و قابل مقایسه با آن نیست، ولی «لا یَرَوْن فیها شمساً و لا زمهریراً»(انسان/١٣) خورشیدی آنجا نیست، نورش یک نور دیگر است. آنهایی که به نور امام می رسند الان هم مستغنی از نور شمس و قمر هستند و با نور دیگری در عالم حرکت می کنند، حَتّی در روز کاری با خورشید ندارند.
در عصر ظهور پرده ها کنار رفته و علوم حقیقی نازل می شود، مردم با امام آشنا شده و از سرّ غدیر مقداری پرده برداری می شود. ولی اولیاء خدا و بالاتر از همه وجود مقدّس رسول الله می فهمند غدیر یعنی چه، از آن طرف هم ابلیس و اولیاء طاغوت فی الجمله می فهمند چه اتّفاقی افتاده است، لذا «الیومَ یئس الَّذِین کفروا من دینکم»(مائده/٣).
این «الَّذِین کفروا» یعنی ابلیس، سران جبهه طاغوت، اولیاء طاغوت و الا بدنه جبهه طاغوت که اصلا روز غدیر نمی فهمند چه شده است، خیال می کنند یک نصب ظاهری است که پادشاهان برای خودشان جانشین معین می کنند! نمی فهمند که حضرت پرده ای را بالا زدند، سرّی را گشودند و مفتاحی از اخبار غیبی را در اختیار قرار دادند.
لذا در روایت دارد که هم سران اولیاء طاغوت در غدیر هم پیمان شدند، هم ابلیس متوجه شد. روایت در کافی است که شیطان فریادی زد و کارکشته های سران ابلیس را از اطراف عالم جمع کرد. گفتند تا به حال چنین ناله ای از تو نشنیدیم -چون در چند جا شیطان ناله کرد، یکی موقع بعثت حضرت یکی هم اینجا است. موارد دیگر هم معدود است- گفتند چه شده؟ گفت اگر این امر تمام بشود دیگر احدی معصیت نمی کند. وقتی این خبر را شنیدند، مضطرب شدند. این فرماندهان لشکر شیطان خاک بر سر خود می ریختند و نگران بودند. به آنها گفت: اینقدر هم نگران نباشید من از اینهـا وعده گرفتم؛ وقتی سقیفه بپا شد صدایشان زد و تاج بر سرش گذاشت و گفت بروید خوش باشید. باطن این حادثه خیلی عظیم است در یک مقیاسی ابلیس می فهمد آن هم نه سرّش را؛ چون اگر می فهمید در سقیفه جشن نمیگرفت و دوم اولیاء خدا اصل حادثه را می فهمند تا در ظهور تَجَلّی کند.
إکمال توحید و نبوت در ولایت
این حادثه با وسعت و عظمتش که «الیوم أکملت لکم دینکم» هیچوقت دین الهی کامل نشده الا در نبیّ اکرم، دین نبیّ اکرم هم به کمال نرسیده است الا در این اتفاق! توحید و نبوت یک ظاهری دارند و مسلمانهایی که باطن دین را نمی فهمند و اهل باطن نیستند و حَتّی منافق هستند، آنها هم شهادتین میگویند، ولی باطن توحید و نبوت در ولایت تَجَلّی می کند، غدیر نقطه کمال دین است «الیوم أکملت لکم دینکم» یعنی، حقیقت اسرار توحید و نبوّت تا قبل از غدیر در مرحله کمال خودش در عالم ما تَجَلّی پیدا نکرده است. تَجَلّی این حقیقت در عالم که ما در مدار او قرار بگیریم و از او بهره مند بشویم، در غدیر واقع شده «حَتّی مَنَّ علینا بکُم فَجعلَکُم فی بیوتِ اذِن اللهُ أن تُرفَع و یُذکَر فیها أسمُه»(9) در واقع در غدیر حقیقت امیرالمومنین علیه السلام در «بیت الولایه» تَجَلّی کرده و به ما اجازه ورود به این بیت را دادند و حضرت قبول کرده ما را سیر بدهد، شفاعت کند و به مقامات توحیدی برساند. این صراط اعظم الهی، این صراط مستقیم که صراط توحید و محبّت و معرفت است در معرض استفاده ما قرار گرفته است.
سرّش برای اولیاء خدا در زمان ظهور مکشوف می شود، در دوره ظهور وقتی حقیقت ولایت به وسیله امام زمان علیه السلام در عالم تَجَلّی می کند، اتّفاقی در جهان می افتد و همه انبیاء و اولیاء از سماوات می آیند. اما حقیقت دین که حقیقت توحید و نبوت است «الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً» در مرحله کمال، در ولایت امیرالمومنین علیه السلام تجلی کرده است؛ لذا وقتی دین به ولایت امام تفسیر می شود، در عرض توحید و نبوت نیست، بلکه باطن توحید و نبوت در ولایت تَجَلّی می کند.
آنهایی که به ولایت نمی رسند ممکن است از ظاهر این نعمت برخوردار شوند، لذا نعمت ظاهری به توحید و نبوت و نعمت باطنی به ولایت تفسیر می شود. نعمت در قرآن به ولایت امام تفسیر می شود، امام رضا علیه السلام فرمودند: نعیم حقیقی جز ولایت ما نیست. این نعمت از اول بوده است و هر پیامبری به اندازه ظرفیت خودش اسرار ولایت ائمه را با خودش آورده بود «ولایَتُنا ولایة الله الّتی لَم یُبعَث نبیّاً قَطُّ الّا بِها»(10) اما با امیرالمومنین و تَجَلّی حضرت در این عالم به مرحله تمام خودش رسید.
نفوذ شیطان در اهل سقیفه و تبدیل نعمت به کفر
آیاتی هست که آن طرف صحنه را توضیح می دهد؛ یک آیه این است که «وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(سبأ/٢٠) ابلیس گمان خودش را در باب آنها محقق کرد، وقتی دید آنهـا دارند پای منبر حضرت زمزمه می کنند، احتمال داد می تواند نفوذ کند و کار خودش را با آنها تمام کرد و در سقیفه تاج بر سر گذاشت و به جنودش گفت بروید خوش باشید و جشن بگیرید این یک حادثه بود، من از اینهـا وعده گرفتم تخلف نمی کنند.
باز آیات قرآن اتّفاقی که افتاده را توضیح می دهد که «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ جَهَنَمَ یصلونها و بِئس القَرار»(ابراهیم/٢٨) ندیدی پیامبر ما، اینهـا نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند -بحث کفران نیست- تبدیل نعمت به کفر است و قوم خودشان را حلول در دار بوار دادند. در مقابل دار «دائر» که می رویاند و حیات در آن تَجَلّی می کند دار «بائر» است؛ هیچ چیز از آن سبز نمی شود، بعد یک ملاقاتی هم در آینده با این جهنّم دارند «یصلونها و بئس القرار» این یک مرحله دیگر است، این تفسیر قرآن از واقعه بعد از غدیر است.
امیرالمومنین علیه السلام ذیل همین آیه فرمود: «ما بالُ اقوامٍ غیَّروا سُنة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عَدَلوا عَن وَصیّة»(11) نعمت خدا را تغییر دادند و از وصیت عدول کردند. بعد فرمودند: نترسیدند خدا عذابشان کند، و این آیه را خواندند «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ جَهنَّم یَصلَونَها و بِئسَ القَرار» در ادامه فرمودند: «نحنُ النّعمة الَّتی انعَمَ اللهُ بِها عَلی عِبادِه» آن نعمتی که خدا منّت گذاشته ما هستیم «بِنا یفوزُ مَن فازَ یَومَ القیامَة» همه فائزین در قیامت با ما فائز می شوند «فَمن زُحزِحَ عَنِ النَّار و أُدخِلَ الجَنّة فَقد فاز»(آل عمران/١٨٥)پس ما نعمت هستیم چون همه درجات بهشت که وادی توحید است با ما طی می شود.
خدا این نعمت را در عالم آورد که ما از همین جا وارد بهشت بشویم. «انّ الابرار لفی نعیم» آمدند این کلمه ایمان و نعمت را به کفر تبدیل کردند؛ پس این کفر همانی است که «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ»(حجرات/٧) می فرماید: ایمان امیرالمومنین علیه السلام است، کفر و فسوق و عصیان دشمنان سه گانه حضرت هستند؛ پس «بَدَّلُوا نعمت الله کفراً» نعمت خدا که امیرالمومنین علیه السلام بود، تبدیل به کفر شد. وقتی کلمه توحید و نعمت ولایت که بهشت است، تبدیل به کفر شد، ذیل کلمه کفر و امام کفر وادی بائر است. درحالی که وادی ولایت وادی دائر است. قومشان را در دار بوار بردند، این دار بوار جهنّم است. محیط ولایت امام کفر، جهنّم است، فرمود: «النَّار ولایَة عَدُوّ آل محمّد صلّ الله علیه و آله و سلم»(12) بنابراین محیط بهشت تبدیل به محیط جهنّم شد «انّ الفُجّار لفی جَحیم»(انفطار/١٤) البته «یصلونها یوم الدین»، «یوم الدین» یک ملاقاتی با آن دارند ولی «انّ الفجّار لفی جحیم» این اتّفاق افتاد و نتیجه کار خودشان را در قیامت می بینند.
پی نوشت ها:
(1) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 130
(2) المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص: 535
(3) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 505
(4) الشافی فی شرح الکافی (للمولى خلیل القزوینی)، ج2، ص: 162
(5) الکافی (ط - دارالحدیث)، ج3، ص: 328
(6) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 777
(7) بحارالانوار، ج 52، ص 336
(8) الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 381
(9) من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 613
(10) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 75
(11) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 217
(12) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج24، ص: 321
متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 16 شهریور ماه 96 است که در برنامه مخاطب خاص شبکه سوم سیما ایراد فرمودند. در این جلسه ایشان بیان می دارند، حضرت رسول در معراج مأمور شدند که امیرالمؤمنین را به عنوان وصی معرفی کنند اما نگران بودند که نکند اساس دعوت از دست برود، خدای متعال نسبت به اساس دعوت به ایشان اطمینان خاطر دادند که حتما اساس دعوت محفوظ می ماند. البته بسیاری از مردم در این امتحان موفق نشدند. در غدیر همه باید به مقام توحید می رسیدند اما باب توحید مسدود شد حال باید ابتلائات عظیمی پیش بیاید تا ما از این وادی عبور کنیم. آن کسی که پا به میدان گذاشت تا عالم را به مدار خود بازگرداند، وجود مقدس امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام بودند و یکی از آن ابتلائات عظیم، عاشورا است.
دستور خدای متعال در معراج بر ابلاغ ولایت
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
توضیح اینکه ماجرای غدیر چگونه اتفاق افتاده در روایات و آیات به دقت آمده و ضبط هم شده است. آیه تبلیغ آیه معروفی است و مخاطبان ما این آیه را حفظ هستند «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(مائده/67) سه نکته در این آیه توضیح داده شده است.
نکته اول: به پیامبر گرامی دستور داده شده است ابلاغ کن، توضیح داده نشده است که چیست «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ». نکته دوم: مطلب بسیار مهم است، برابر با همه بعثت است، «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر این کار را انجام ندهید رسالت الهی را اصلا ابلاغ نکردید، و نکته دیگر حادثه ای است که حضرت از ابلاغ آن احساس نگرانی می کردند، خدای متعال به حضرت وعده امنیت می دهند «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»، خدای متعال تو را از مردم حفظ می کند.
باید بحث کنیم که حضرت نگران چه بودند؟ حضرت نگران حیات شخصی خود نبودند، بلکه مسئله رسالت ایشان است؛ نگران بودند که این ابلاغ مانع شود که رسالت ایشان به نتیجه برسد یا به تعبیر دیگر هنوز زمان این ابلاغ نشده باشد و اگر قبل از زمان انجام شود به نتیجه نرسد. خدای متعال به حضرت اطمینان خاطر می دهند که این کار را انجام دهید محافظین، رسالت شما را به انجام خواهند رساند.
در شأن نزول آیه تبلیغ آمده است وقتی حضرت از حجة الوداع بازمی گشتند، نزدیکی غدیر خم این آیه بر حضرت نازل شده، دستور داده شده است که ابلاغ کن موضوعی که مربوط به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. حدیثی را مرحوم صدوق در امالی نقل کردند که حدیث فوق العاده ای است.
حضرت معراجی رفتند، گویا معراج در ایام حج بوده است. (حضرت معراج های متعددی داشتند، تا 120 معراج برای حضرت نقل شده است) در این معراج که گویا در حوالی عید قربان بوده است، حضرت می فرمایند: به معراج رفتم و عوالمی را پشت سر گذاشتم به نقطه ای رسیدم که نهری از نور بود، البته باید کلمه به کلمه معنا شود، جناب جبرئیل فرمودند از این نهر عبور کنید، «جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّور»(انعام/1)؛ این همان نوری است که خدای متعال در قرآن از آن یاد کرده است و بعد به نهری رسیدم. جبرئیل عرض کرد: تا بحال کسی از این نهر عبور نکرده است اما شما عبور کنید، بعد از آن 500 حجاب بود. حجب پشت سر گذاشته شد که فاصله هر حجاب 500 سال بود؛ این سالها چیست؟ حجاب چیست؟
معراج حضرت بسیار سریع واقع می شده است مثلا در آن معراجی که حضرت رفتند و همه عوالم را طی کردند و بازگشتند حلقه در هنوز تکان می خورد. این چه عالمی است؟! ما نمی توانیم بفهمیم، فوق فهم ما است. 500 عالم حجب را پشت سر گذاشتند و به نقطه ای رسیدند که خدای متعال دستور داد پیش بیایید «فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ مَا شَاءَ اللَّه» یعنی چه؟ حضرت، مقرّب به خدا و نزدیک شدند که ظاهراً در آنجا جبرئیل راه نداشت، پیش رفتند، در آن مقام خدای متعال به حضرت دو خطاب دارند، اول خطاب ملاطفت آمیز است؛ به حضرت می فرمایند: اسم تو مشتق از اسم خود من است، من محمود و تو احمد هستی، سپس به حضرت می فرمایند: من برای هر پیغمبری وصی انتخاب کردم، برای شما وجود مقدس امیرالمؤمنین را به عنوان وصی انتخاب کردم باید به مردم ابلاغ کنید و برسانید.
حضرت از معراج بازگشتند و در نقل است که نگران بودند، چون مردم حدیث العهد هستند و تازه مسلمان شده بودند، موضوع ولایت هم موضوع صعب مستصعب است، تحمل آن بسیار دشوار است. مثل سجده ملائکه بر آدم است که سرّ آن را نمی دانستند؛ آدم که از گل خلق شده است پیش روی آنها قرار داشت، روح را هم که نمی دیدند، اگر می دیدند سجده می کردند، برای آنها بسیار دشوار بود. خدای متعال با این امر مجهول آنها را امتحان کرد و در این امتحان استکبار «خُیلا» به تعبیر حضرت امیر علیه السلام در خطبه قاصعه از آنها برداشته و حقیقت بر آنها آشکار شد.
واقعا کسی که سال ها با مردم بوده است و حقیقت وجودی او پنهان در قالب بشری است، حقیقت وجودی که جبرئیل هم متحیر است، امتحان بسیار سختی است که بگویند مولای شما است، اولی به أنفس شماست. همان که امروز بشر در قرن 21 نمی تواند آن را تحمل کند و نمی تواند بفهمد، یعنی نهضت امانیسم که دقیقا نهضتی در مقابل همین حقیقت است.
حضرت نگران بودند و ابلاغ نکردند، آیه ای نازل شد: «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ»(هود/12) نکند ترک کنی، با اینکه پیغمبر ترک نمی کردند. بحث این نیست که حضرت می خواست حکم خدا را زمین بگذارد، در نحوه ابلاغ حکم خدای متعال تدبیر می کردند. حضرت مورد خطاب قرار گرفتند که نکند بعض حقیقت ترک شود و وحی را ابلاغ نکنی. دو روز گذشت آیه تبلیغ نازل شد «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(مائده/67). هشت روز قبل آن معراج اتفاق افتاده و بعد این آیه نازل شده است و این آیه مقارن با غدیر است. حضرت فرمودند در این آیه «تَهْدِیدٌ بَعْدَ وَعِید» است، خدای متعال یک وعیدی دادند «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ» نکند شما این وحی را به مردم ابلاغ نکنید و به مردم نرسد، اگر شما نگویید دیگر فرصت نمی شود، شما می خواهید تدبیر کنید ولی فرصت از دست می رود، بعد هم از آن بالاتر «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر نگویید رسالت الهی را اصلا ابلاغ نکردید «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ».(1)
انتخاب امیرالمومنین علیه السلام از جانب خدای متعال
در آیه تبلیغ بسیار واضح است که خدای متعال می فرماید «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» حتی در روایات گاهی تصریح دارد که امر امامت مربوط به احدی نیست، هیچکس حق ندارد در آن تصمیم بگیرد. ذیل این آیه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»(نسا/58) مأمور هستید امانت را به اهل آن برسانید. ظاهر آن این است که ما امانت های خود را باید حفظ کنیم، که صفت مهمی است؛ ولی فرمودند: این ناظر به امامت است. امام حق ندارد عهد امامت را به هر کسی که می خواهد بدهد، آن عهدی که خدا معین می کند احدی در دخالت آن نقش ندارد، «الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّه» این است که امام رضا علیه السلام در آن خطبه فرمودند: در خلافت خدا هیچکس نمی تواند دست ببرد، مگر مردم می توانند خلیفه برای خدای متعال معین کنند؟ مقام خلافت مقامی است که از طرف خدای متعال تفویض می شود.(2) بسیار واضح است که آیه تبلیغ یک دستور خاص از جانب خدا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که باید امیرالمؤمنین را به عنوان وصی معرفی کند.
حضرت قبل از غدیر از وصایت حضرت علی علیه السلام مطلع بودند و سپس مأمور به ابلاغ آن شدند، پیغمبر کسی است که «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(نجم/3-4) ما معتقدیم حضرت وقتی اسم خودشان را هم می گویند، «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» است، در امور عادی هرچه پیغمبر می گویند وحی است، بنابراین در امور مربوط به دین حتما وحی است، کسی نمی تواند بگوید در امور مربوط به دین، آن هم در موضوع ولایت، خلافت و وصایت، حضرت بر خلاف وحی عمل می کنند یا از پیش خودشان تصمیم می گیرند. بنابراین اصل موضوع به پیامبر القاء شده و زمان تبلیغ و اعلام عمومی آن تعیین نشده بود، لذا وقتی ابلاغ اتفاق افتاد، «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ»(مائده/3).
مرحله اول این بود که در معراج حضرت مأمور شدند، بعد نگران این بودند که این مردم حدیث العهد هستند. حضرت نگران این بودند که نکند اساس دعوت از دست برود، خدای متعال نسبت به اساس دعوت به ایشان اطمینان خاطر دادند که حتما اساس دعوت محفوظ می ماند و ماند. در تاریخ ملاحظه کرده اید، بسیاری از مردم در این امتحان موفق نشدند اما اصل دعوت ماند. حضرت نگران بودند که آنها دست به دست هم دهند و از اساس همه کافر شوند، جریان نفاق پیش آمد، ولی کفر نشد.
بنابراین حضرت مأمور به ابلاغ شدند، فرمودند: «تَهْدِیدٌ بَعْدَ وَعِید»، خدای متعال یک وعیدی داد که نکند بعضی از مطالب ابلاغ نشود و شما به تأخیر بیندازید، بعد هم تهدید کردند که اگر این اتفاق بیفتد گویا رسالت الهی را ابلاغ نکردید. این را عرض کنم ایشان پیغمبری است که خدای متعال آنچنان با لسان لطافت با او حرف می زند مکرر، در بعضی آیات قرآن می فرماید: «لَعَمْرُکَ» پیغمبر ما قسم به جان تو. خدایی که با این پیامبر اینگونه سخن می گوید، به تعبیر خود حضرت، من نمی توانم معنا کنم، لسان تهدید است «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» پیغمبر اگر این را ابلاغ نکنی کاری نکردی، سپس تضمین می دهد «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»، شما نگران نباشید.
عرض کردم این نگرانی برای رسالت است، موسی کلیم وقتی دید سحره سحر خودشان را پهن کردند، قرآن می فرماید: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَى»(طه/67) خوفی در دل او افتاد. از حضرت نقل شده است که این نبود که از جان خودش می ترسید، گفت نکند مردم فرق بین حق و باطل، معجزه و سحر را نفهمند.(3) نگرانی حضرت رسول هم این بود که نکند امتحان سخت شود و همه کافر شوند، خدا فرمود دین شما محفوظ می ماند، ممکن است جریانی پیش بیاید ولی دین شما محفوظ می ماند. «وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(فتح/28) دین باید محقق شود. لذا حضرت با قاطعیت ابلاغ کردند و ابلاغ هم ابلاغ عجیبی است، حضرت مردم را جمع کردند، جمعیت کثیری که در روایات هجده هزار نفر، ده هزار نفر است. حضرت فرمودند: شما با دو شاهد حق خود را می گیرید، حضرت امیر هجده هزار شاهد داشت نتوانست حق خود را بگیرد. در این جمع حضرت خطبه ای طولانی خواندند.
تمام این خطبه در احتجاج طبرسی نقل شده است، ان شاءالله حتما این روزها این خطبه را بخوانید. خیلی عجیب است همه این خطبه اسرار است، ان شاءالله زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام را هم بخوانید، آن هم پر از اسرار و لطائف است. خطبه غدیر متأسفانه در مفاتیح نیست و در احتجاج طبرسی است، البته به صورت رساله ها و جزوه های مستقل با ترجمه های بسیار خوب و طبع بسیار زیبا چاپ شده است. امیدواریم کسانی که می توانند در نشر آن سعی کنند، چاپ کنند و در اختیار دیگران بگذارند. اینها اسراف نیست، شما هر چه در این زمینه ها هزینه کنید، هزینه در وصف فرهنگ است. زمانی می گفتم هزینه ای که برای تبلیغ مواد غذایی در صدا و سیمای ما صرف می شود، از همه هزینه هایی که برای حرم های شریفه صرف می شود گاهی بیشتر است. من کاری ندارم که خوب است یا بد، می خواهم بگویم ما آنها را اسراف نمی دانیم ولی به خرج فرهنگ کردن که می شود، می خواهیم کتاب چاپ کنیم می گوییم اسراف می شود! اینها قطعا اسراف نیست.
وقایع غدیر از زبان مخالفین
من قسمتی از واقعه غدیر را از ابن حجر عسقلانی در «الصواعق المحرقة لأهل البدع و الزندقة» نقل می کنم، صواعق محرقه به معنای صاعقه های سوزاننده و خاکستر کننده است، می گوید کسانی که کافر هستند و بدعت گذاری کردند را می خواهم بسوزانم و خاکستر کنم؛ این کتاب را نوشته است که قسمت عمده آن ناظر به اعتقادات شیعه است؛ خدا او را در جایی گیر انداخته است، خودش خطبه غدیر را نسبتاً مفصل نقل کرده است. من نمی توانم تمام این خطبه را بخوانم فقط دو نکته آن را می خوانم.
می گوید: حضرت مردم را زیر درختانی، در سایه جمع کردند، این هم می خواهد بگوید جمعیت خیلی نبوده است، در حالیکه جمعیت حداقل ده هزار، هجده هزار نفر و بیشتر ذکر شده است، حضرت جمعیت را جمع کردند، فرمودند: گمان می کنم نزدیک است که من دعوت خدا را اجابت کنم و از بین شما بروم، «إنی مسئول و إنکم مسئولون» از من سؤال می شود، از شما هم سؤال می شود. پیداست که مسئله مهمی است. قرآن می فرماید: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»(صافات/24) روز قیامت می گویند همه را متوقف کنید، باید در این گردنه بایستند، باید از چیزی سؤال شوند و جواب دهند. قرآن نمی فرماید از چه چیزی، روایت را فریقین نقل کردند، ابن حجر عسقلانی نقل می کند «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ، عن ولایة علیّ علیه السّلام» ابن حجر این کتاب را نوشته است که دودمان شیعه را به باد دهد!
ابن حجر نقل می کند حضرت فرمودند: «إنی مسئول و إنکم مسئولون»، مسئله مهم است، خدا از من، از شما هم سؤال می کند. بعد حضرت شروع کردند، من ابلاغ کردم، همه اعتقادات را گفتند و شمردند و حاضران گفتند شما ابلاغ کردید و تمام است، حضرت فرمودند: «یا أیها الناس إن الله مولای و أنا مولى المؤمنین و أنا أولى بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فهذا مولاه یعنی علیا اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» خدای متعال مولای من است و من هم مولای مؤمنین هستم. مولی را معنا کردند، کسی که خدا مولای او است و او مولای مؤمنین است؛ اولی به أنفس است، در هر تصرفی از خودشان اولی است؛ در تصمیم گیری نسبت به آنها از خودشان اولویت دارد، صرف دوستی نیست، واضح است.
من فقط می خواستم این قسمت را بگویم که نقل می کند، حضرت فرمودند: بعد از اینکه «أنا أولى بهم من أنفسهم» حق اولویت دارند، فرمودند: «فمن کنت مولاه فهذا مولاه»، این ولایت منتقل می شود، نبی اکرم مولای چه کسی است؟ فقط مولای ما است یا مولای همه کائنات است؟ مولای همه ملائکه و انبیاء است، یعنی مولای همه انبیاء اولوالعزم، نبی اکرم است، چون آنها در ایمان اشتراک دارند. امیرالمؤمنین هم یعنی امیر همه مؤمنین که یکی از آنها حضرت ابراهیم خلیل، یکی موسی کلیم است. سپس می فرماید: «فمن کنت مولاه»، هر کس که من مولای اویم، این محل تردید نیست که نبی اکرم مولای بر همه انبیاء است، همه مسلمان ها قبول دارند که ایشان اشرف بر همه انبیاء است و بر همه انبیاء ولایت باطنی دارد، این وجود مقدس می فرماید: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».
حدیث مفصل است، حتما حدیث غدیر را بخوانید. پس حضرت به این صورت ابلاغ کردند، ابلاغ هم یک ابلاغ استثنایی است، بگونه ای است که جای تردید باقی نگذاشتند، بعد بیعت گرفتند، همه آمدند بیعت کردند، بخٍ بخٍ گفتند، بعد دیوار حاشا بلند است ولی جای تردید برای بحث باقی نمانده است.
فریاد ابلیس در غدیر
بعد از اینکه حضرت ابلاغ کردند، حدیث بسیار عجیبی در روضه کافی نقل شده است. ذیل این آیه «وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ»(سبأ/20)، ابلیس گمان بد خود را در باب آنها محقق و تثبیت کرد. در آنجا آمده است که امام باقر علیه السلام فرمودند: وقتی حضرت دست امیرالمؤمنین را بالا بردند، ابلیس ناله ای کرد که همه شیاطین جن از دریا و خشکی جمع شدند، گفتند تابحال چنین ناله ای از تو نشنیده ایم، چه اتفاقی افتاده است؟
ابلیس در چند مورد ناله جدی کرد، یکی هنگامیکه حضرت مبعوث شدند، امیرالمؤمنین ارواحنا فداه در خطبه قاصعه می فرمایند من در غار حراء در کنار حضرت بودم، حضرت وقتی به غار حرا می رفتند در آن خلوت با خدای متعال کسی راه پیدا نمی کرد إلا حضرت خدیجه و امیرالمؤمنین سلام الله علیهما، فرمودند: «لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَان» من صدای فریاد شیطان را شنیدم، به حضرت عرض کردم یا رسول الله این چه بود، فرمودند ناله شیطان است، بعد از بعثت من مأیوس شده است که او را بپرستند چون می خواهد مردم را از پرستش خدای متعال باز دارد و به پرستش خود دعوت کند، اگر وعده به آزادی می دهد درواقع دعوت به آزادی طریق برده کردن برای خود است، چون دو راه است، «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»(یس/60-61) من که آمدم مردم را بنده کنم مأیوس شد کسی او را بپرستد، اگر من نمی آمدم امیدوار بود، همه رجزهایی که می خواند خودش و ما را می دید، می گفت همه آنها را جهنمی می کنم، وقتی پیغمبر آمد مأیوس شد گفت حریف این آدم نیستم.
دومین ناله شیطان در غدیر است، بعد شیاطین گفتند چه شده است؟! ابلیس گفت: اگر کاری که پیغمبر کرد به سرانجام برسد هیچ کس دیگر معصیت نمی کند و همه بنده می شوند، «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ» را ابلیس هم می فهمد که اگر این ولایت محقق شود احدی گناه نمی کند. در ولایت امیرالمؤمنین گناه واقع نمی شود، گناه برای ولایت اغیار است، ولایت حضرت محیط توحید است. گفت احدی دیگر گناه نمی کند، گفتند مهم نیست، تو حریف حضرت آدم شدی، اینها که به حساب نمی آیند، او را امیدوار کردند تا وقتی حادثه ای پیش آمد!
بین خودشان شروع به گفتگو کردند که از هوای نفس خود حرف می زند، یکی به دیگری اشاره کرد و گفت: چشمان این مثل العیاذ بالله مجنون در سر خود می چرخد، حالت او حالت عادی نیست، این ظاهرا همان زمانی بود که حضرت فرمود دوات و قلم بیاورید که بنویسم تا بعد از مرگ من گمراه نشوید که یکی گفت العیاذ بالله «إنّ الرجل لیهجر»، ابلیس دوباره با طرب و شادی فریادی کرد، همه را جمع کرد، گفت خیال شما راحت باشد، اگر من کاری کردم که حضرت آدم فقط از عهد خود دست برداشت (ولی کافر نشد) اینها کافر به رسول الله شدند، آنها حضرت را مجنون می دانند؛ این قدم دوم بود.
قدم سوم وقتی بود که کار تمام شد، بعد از رحلت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت امیر را کنار گذاشتند؛ شیطان سومین بار صدا زد و تاج به سر گذاشت، نشست روی کرسی و تخت، تکیه داد و گفت: بروید جشن بگیرید، تا آمدن آن امام، کسی خدا را نمی پرستد.(4)
پوشانده شدن دین با رویگردانی از ولایت
در غدیر همه باید به مقام توحید می رسیدند اما «سدّ عن التوحید» حاصل شد، باب توحید مسدود شد، اتفاقی که در غدیر افتاد چه بود؟ قرآن حکایت می کند، وقتی حضرت ابلاغ کرد آیه سوم سوره مبارکه مائده نازل شد، اتفاقا هم آیه تبلیغ و هم این آیه در سوره مائده است، چهار خصوصیت دارد؛
اول: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ»(مائده/3)، کفار از دین شما مأیوس شدند، اینها کدام کفار هستند؟ کفار عادی که اصلا این چیزها سرشان نمی شود، سران کفار بودند. وقتی حضرت به خلافت نصب شدند کفار مأیوس شدند که این دین از بین می رود، چراکه خیال می کردند بساط دین و هدایت را می توانند جمع می کنند. دوم: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»، «الف» و «لام» «الیوم» برای تعظیم است، «یوم» هم معلوم نیست روزهای معمولی ما باشد، یوم غدیر ظرفی است که در آن ولایت محقق شده است. بنابراین خصوصیت دوم این است که دین شما را برای شما کامل کردم، «وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»، نعمتم را تمام کردم، «وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»، اسلام را به عنوان دین پسندیدم. هر کدام از این چهار نکته واقعا نیاز به گفتگو دارد که چطور نصب حضرت کفار را مأیوس کرده است.
واقعا عجیب است، حجابی بر این حقیقت عظیم افتاد؛ دین کامل و نعمت، همان که قرآن وقتی حکایت می کند اینطور می فرماید «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّم»(ابراهیم/28-29) این دین کامل، این نعمت تمام را برداشتند و جای آن کلمه کفر را گذاشتند، بهشت را تبدیل به جهنم کردند. اگر مردم تحت ولایت امیرالمؤمنین باشند وسط بهشت هستند، اصلا بهشت باطن ولایت حضرت است، «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ»(مطففین/22) مرحوم مجلسی ذیل یک روایتی بحثی دارند، می گویند باطن همه نعمت های بهشتی ولایت است، نه فقط در این دنیا. غیر از آن بهشت آخرت، محبین و شیعیان یک بهشت معنوی دارند، باطن بهشت آخرت هم ولایت است، این بهشت تبدیل به جهنم شد، دار دائر تبدیل به دار بائر شد.
حال باید ابتلائات عظیمی پیش بیاید تا ما از این وادی عبور کنیم که یکی از آنها عاشورا است، دیگر آن کسی که پا به میدان گذاشت تا عالم را به مدار خود بازگرداند، وجود مقدس امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام بودند. این ابتلائات عظیم بستر عبور از این فاجعه ای است که اتفاق افتاده است.
غدیر به تعبیر قرآن «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(شمس/1) بود، خورشیدی بود که طالع شد، به دست وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله این نور الهی که نازل شده بود پرده از آن برداشته شد، قرار بود که همه کائنات روشن شود ولی حجابی آمد و این شمس را پوشاند«وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا»(شمس/4) شب تاریکی آمد حجاب شد. ولی این شمس ضحایی دارد. حضرت فرمودند: شمس امیرالمؤمنین علیه السلام است، ضحای آن دوران ظهور است که پرده کنار می رود و این خورشید طالع می شود و به وسط آسمان می آید و همه عالم را روشن می کند.(5)
بعد حضرت به این آیه تمسک کردند «وَأَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»(طه/59) ظاهر آن داستان فرعون است که وقتی با موسی کلیم قرار گذاشتند، قرار شد وقتی خورشید بالا می آید مردم جمع شوند، حشر داشته باشند. فرمود: ضحی یعنی ظهور حضرت که ولایت امیرالمؤمنین مثل خورشید وسط آسمان آن است؛ مردم یک حشری دارند، از نو زنده می شوند، لذا در دوران ظهور، مردمی که از ولایت فاصله گرفته بودند برمی گردند. «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17) فرمود ناظر به ظهور است «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَالَ یُحْیِیهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ بَعْدَ مَوْتِهَا یَعْنِی بِمَوْتِهَا کُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْکَافِرُ مَیِّت»(6) موت ارض موت اهل آن است، کافر مرده است، وقتی حضرت را کنار بگذارید کافر می شوید، این دستور مبارکه سوره نحل است «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ»(نحل/83) نعمت را می شناسند و انکار می کنند، آنها کافر هستند، فرمود: این نعمت یعنی حضرت امیر، می شناسند و انکار می کنند و کافر می شوند، وقتی کافر شدند این داستان ها پیش می آید.
قیام سیدالشهدا علیه السلام برای احیای غدیر
عرض کردیم با یک آدابی نبی مکرم صلی الله علیه و آله مأمور به ابلاغ این امر مهم شدند، ابلاغ فرمودند ولی امتحان سخت بود، جامعه از امتحان بیرون نیامد، «وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ» گمان بد ابلیس محقق شد. سیدالشهداء علیه السلام برای چه قیام کردند؟ حضرت منشور قیام خودشان را در نامه ای برای محمد حنفیه نوشتند، این نامه به منزله وصیتنامه حضرت است که مقدمه ای دارد، تا به اینجا می رسد «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِما وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر» پس برای چه قیام کردید اگر برای فساد و ظلم نبوده است؟ طلب اصلاح، این اصلاح چیست؟ این همان است که قرآن می فرماید: «وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا»(اعراف/85)، بعد از اینکه خدای متعال زمین را اصلاح کرد دیگر آن را فاسد نکنید، حضرت فرمودند: «أصلحها برسول الله و أمیرالمؤمنین»(7) خدای متعال بعد از این که با نبوت حضرت و ولایت حضرت امیر عالم را اصلاح کرد شما فاسد نکنید؛ آنها آن را فاسد کردند، سد این نبوت و ولایت شدند.
سید الشهدا علیه السلام می خواستند فقط طلب اصلاح کنند، فسادی که بپا شده است را به مدار توحید و ولایت بازگردانند، لذا آن انسدادی که بعد از سقیفه پیدا شد را حضرت باز کردند، عاشورا یک انفتاح و یک فتح الفتوح است در رسیدن به حقیقت ولایت و آن سری است که در غدیر پرده از آن برداشته شد و اگر عاشورا نبود غدیر دیگر إلی الأبد در پرده می ماند. آن سرّ بخاطر ظلمی که به حضرت امیر علیه السلام شد همیشه در پرده می ماند ولی ایثار سید الشهداء علیه السلام از نو باب را باز کرد و بزرگواری حضرت بود، لذا غدیر قدردانی از عاشورا است.
تلاش ما این باشد که غدیر را احیا کنیم، دیدار مؤمنین رفتن، راهپیمایی باشکوه غدیر که قرار شده است برگزار شود ان شاءالله، نماز غدیر را به جماعت خواندن مستحب است ولی فتوای بزرگان این است که به جماعت بخوانید، مرحوم شیخ مفید به جماعت خواندند، من از هنرمندان عزیزمان همینجا تقاضا می کنم که مناسک فاخری برای شادی متناسب با غدیر طراحی کنند، نه شادی های سبک، تا همه دنیا از شما برای شادی های فاخرشان الگو برداری کنند، ان شاءالله.
پی نوشت ها:
(1) الأمالی (للصدوق)، ج النص، ص354
(2) الکافی (ط-الإسلامیة)، ج1، ص198
(3) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج13، ص: 95
(4) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص: 344
(5) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 777
(6) کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص: 668
(7) تفسیر القمی، ج1، ص: 236
8258586426