چیزهای زیادی در زندگی یاد می گیریم. پس از مدتی تکرار، رفتارهای یادگرفته شده تبدیل به مهارت می شوند و به صورت ناخودآگاه انجام می دهیم. امتیاز وحشتناکی که میلتون اریکسون، هیپنوتیزم درمانگر بزرگ، نسبت به دیگران داشت این بود که او گرفتار فلج اطفال شد. او کاملا فلج شده بود و التهاب آنقدر پیش رفته بود که حتی حواسش هم درگیر فلج شده بود. خوشبختانه بینایی و شنوایی او درگیر نشده بود. (برگرفته از نوشته های خود اریکسون)
او کاملا تنها روی تخت دراز می کشید و قادر نبود هیچ چیزی را تکان بدهد مگر چشم هایش. او با هفت خواهر و یک برادر و پدر و مادر و یک پرستار در مزرعه ای زندگی میکرد.
مشغول تماشای مردم و محیط پیرامون آنها بود. به زودی یادگرفت که خواهرهایش به راحتی می توانند بگویند "نه" در حالیکه منظور آنها "بله" است و بگویند "بله" در حالیکه منظور آنها "نه" است. آنها میتوانند به همدیگر سیب تعارف کنند ولی آن را برای خود نگه دارند. بنابراین اریکسون تصمیم گرفت توجه ویژه ای به زبان غیرکلامی و زبان بدن داشته باشد.
او خواهر کوچکی داشت که به تازگی یادگرفته بود چهاردست و پا بخیزد. در حالیکه اریکسون نمیتوانست راه برود و حتی نمیتوانست سینه مال برود. پس می توانید تصور کنید که با چه اشتیاق و ولعی خزیدن و بلند شدن خواهر کوچکش را تماشا می کرده است.
تو حتی نمیدانی که چگونه یادگرفتی تا بلند شوی. حتی نمیدانی چگونه یادگرفتی راه بروی. می توانی تصور کنی که اکنون به راحتی می توانی روی خطی مستقیم به طول چندین ساختمان راه بروی. نمی دانی که زمانی نمی توانستی به اندازه ی یک قدم ثابت راه بروی!
نمی دانی وقتی راه میروی چه کاری انجام می دهی تا بتوانی راه بروی. نمیدانی چگونه راه رفتن را یادگرفتی. با بلند کردن دست و بالا کشیدن خودت یادگرفتن را شروع کردی. این کار فشار بدن را به دستهای تو وارد میکرد و به طور تصادفی یادگرفتی که میتوانی این فشار را روی پاهای خود انتقال دهی. این کار بسیار پیچیده بود چون باید زانوهایت در مسیر درست باشند و وقتی زانوهایت منحرف شوند باید باسن تو مستقیم قرار گیرد. سپس پاهایت بهم پیچید و دیگر نتوانستی بلند شوی چون هم زانو و هم باسن تو از تعادل خارج شدند.پاهایت بهم میپیچید پس یادگرفتی فشار بیشتری را تحمل کنی، خودت را بالا کشیدی و یادگرفتی چگونه میتوانی زانوهایت را صاف نگه داری. در همین زمان به محض اینکه به این توانایی دست یافتی متوجه شدی که باید یادبگیری چگونه باسن خود را صاف نگه داری. سپس کشف کردی که باید یادبگیری چگونه همزمان زانو و باسن خود را صاف نگه داری و پاهایت را دور از هم نگه داری و وزن بدن را روی دستهایت تحمل کنی.
سپس درس سه مرحله ای آغاز شد. وزن خود را روی یک دست و دوپا تقسیم کردی. یک دست تو دیگر آزاد بود. صادقانه بگویم که یادگرفتن این مرحله خیلی سخت بود زانوها صاف، باسن صاف و وزن بدن روی یک دست. به یقین این دست فشار زیادی تحمل میکرد. سپس کشف کردی چگونه میتوانی تعادل بدنت را با تغییر دادن سمت سر و بدن عوض کنی. مجبور بودی یادبگیری چگونه میتوانی با تغییر دادن سر، شانه، بدن و دست ها تعادل خود را حفظ کنی و تمام این کارها را برای دست دیگر نیز بتوانی انجام دهی. سپس نیاز وحشتنناکی شروع شد. چگونه میتوان دو دست را آزاد کرد و وزن بدن را روی دو پا تحمل کرد باسن خود را صاف نگه داشت و زانوها را صاف نگه داشت و به راحتی این طرف و آنطرف چرخید و حرکت کرد؟ تمرکز ذهنت باید روی زانوها، باسن، دست چپ، دست راست، سر و بدن تقسیم شود. و در نهایت وقتی به مهارت کافی رسیدی اکنون میخواهی روی یک پا تعادل خود را حفظ کنی که کاری به غایت دشوار است.
چگونه تمام بدن را در تعادل نگه میداری وقتی باسن صاف، زانو صاف، دست ها در حال حرکت، سر در حرکت و بدن نیز در حرکت است؟ سپس یک پای خود را جلو میگذاری و نقطه ی ثقل بدن را تغییر می دهی! و زانو را خم میکنی. می نشینی و بلند میشوی و این کار را بارها انجام میدهی. در نهایت یاد گرفتی چگونه میتوانی یک پای خود را جلو بگذاری و حرکت کنی و این بسیار شگفت انگیز بود. پس می توانستی این حرکت را بارها تکرار کنی و از آن لذت ببری. در مرحله سوم خواستی با همان پایی که جلو گذاشتی حرکت را ادامه دهی ولی کله پا شدی و افتادی. مدت ها طول کشید تا بتوانید پای خود را از چپ به راست تغییر دهی و به صورت چپ راست، چپ راست، چپ راست حرکت کنی. اکنون براحتی میتوانی حرکت کنی دست های خود را تکان دهی گردن و بدن خود را تکان دهی بدون اینکه کوچکترین توجهی به صاف بودن زانو و باسن داشته باشی
ان ال پی از شگردهای زبانی میلتون اریکسون بسیار استفاده کرده است. بحث هیپنوتیزم اریکسونی در ان ال پی از مدل سازی شیوه های درمانی اریکسون حاصل شده است. ان ال پی به تیز بینی و توجه به نکات ریز که معمولا از چشم ها دور است توجه دارد