با من صنما ، دل یکدله کن |
| گر سر ننهم ، آنگه گله کن |
مجنون شدهام ؛ از بهر خدا، |
| زآن زلف خوشت ، یک سلسله کن |
سیپاره به کف در چلّه شدی |
| سیپاره منم ! ترک چله کن |
مجهول مرو ، با غول مرو |
| زنهار ! سفر با قافله کن |
ای مطرب دل زآن نغمهٔ خوش |
| این مغز مرا پُرمشغله کن |
ای زهره و مه زان شعلهٔ رو |
| دو چشم مرا دو مَشعله کن |
ای موسی جان ، شُوْبان شدهای |
| بر طور برو ، ترک گَله کن! |
نعلین ز دو پا ، بیرون کن و رو |
| در دشت طُویٰ پا آبله کن |
تکیهگه تو ، حق شد نه عصا |
| انداز عصا ! وآن را یله کن |
فرعون هَویٰ چون شد حَیَوان |
| در گردن او ، رو زنگله کن |