مطلب مفیدی است از سایت متمم همراه با نظرات خوانندگان آن:
قبلاً در متمم مطلبی داشتیم در مورد انسانهایی که محیط کار و زندگی را مسموم میکنند. ظاهراً حضور این نوع انسانها در محیط کار و زندگی ما اجتناب ناپذیر است. اما سوال دیگری که مطرح میشود این است که با این انسانها چه باید کرد؟ آنچه در اینجا میخوانید خلاصهای از راهکارهایی است که در منابع مختلف از جمله فوربس، کارآفرین (Entrepreneur) وPsychcentral و Inc و سایر ناشران معتبر محتوا ارائه شده است.
در صورتی که شما هم راهکارهای دیگری را به کار میگیرید، خوشحال میشویم آن را برای بقیهی دوستان متمم هم توضیح دهید.
برای آنها تا حد امکان حد و مرز و حدود تعریف کنید. انسانهای سمی، ذهن و روح و جسم ما را مصرف میکنند! آنها آنقدر دیدگاه تلخ خودشان را تکرار میکنند تا مطمئن شوند که ما گرفتار تلخی زندگی و نگاه آنها شدهایم. آنها به دنبال پاسخ سوالاتی که مطرح میکنند یا راهکار مشکلاتی که مطرح میکنند نیستند. سوالات و مشکلات، بخشی از هویت و زندگی آنهاست. مرز بین «شنیدن حرف دیگران و احترام به آنها» و «گوش دادن به هر حرفی و بی احترامی به خود» مرز باریکی است. بسیار پیش میآید که ما ناآگاهانه از این مرز باریک فرار میکنیم. گاهی اوقات در این موارد حفظ فاصله – تا حدی که شرایط کار و زندگی اجازه میدهد – میتواند مفید باشد.
از آنها نخواهید که تغییر کنند. حتی در دل خود هم چنین انتظاری نداشته باشید. وقتی انتظار داریم که انسانهای دیگر تغییر کنند، وضعیت و رفتار فعلی آنها برای ما آزاردهندهتر میشود. ضمن اینکه ممکن است رفتارهایی انجام دهیم که مقاومت در آنها بیشتر هم بشود و رفتارهای مسمومکنندهتری را بروز دهند. البته ممکن است نظر خودتان را به آنها بگویید. اما همان لحظه هم فرض کنید که این نظر جدی گرفته نخواهد شد. به هر حال خوب است به خاطر داشته باشیم که:
خودتان در اولویت هستید. اینکه ما وظیفه داریم به حال خوب انسانهای دیگر فکر کنیم، بدیهی و غیر قابل انکار است (موضوع اصلی در مهربانی های کوچک زندگی هم که مطرح کردیم، همین بود). اما به خاطر داشته باشیم که حال خوب خودمان مهمترین اولویت است. شنیدن حرف افراد سمی، پاسخ دادن به همهی تماسها و حرفها و پیامهای آنها، اعلام نکردن اینکه آنها از حد و مرز خود خارج و وارد حریم شخصی ما شدهاند، مراقبت از حال دیگران و احترام به آنان نیست. نوعی خودکشی و مستهلک کردن عمدی خودمان است. اشتباهی که نمیتوانیم تبعاتش را به گردن دیگران بیندازیم و اگر زندگی ما را تلخ کند، مسئول قطعی آن خودمان هستیم.
حفظ هر رابطهای به هر قیمت، کاری منطقی نیست. حفظ یک رابطه و ادامه دادن آن، همیشه خارج از اختیار ما نیست. ممکن است در محیط کار، مجبور باشیم به خاطر رعایت اصول محیط کار و حفظ خروجی سازمان، رابطهی خود را با برخی از انسانهای سمی – لااقل به صورت سطحی – حفظ کنیم. اما لااقل میتوانیم مانع حضور بسیاری از انسانهای سمی در زندگی شخصی خود بشویم. به خاطر داشته باشیم که حفظ یک رابطه و ادامه دادن آن، یک تصمیم است. اتخاذ هر تصمیمی هم، سود و هزینههای خود را دارد. اگر به این باور برسید که سود حفظ رابطه بیشتر از هزینههای آن است، احتمالاً آن رابطه کمتر شما را مستهلک خواهد کرد. اما اگر میبینید که هزینههای حفظ رابطه بیشتر از سود آن است، به خاطر داشته باشید که ممکن است مسئول ادامهی این شرایط مسموم شما باشید!
اینکه دیگران چرا به انسانهای سمی تبدیل شدهاند، به ما ربطی ندارد! قضاوت کردن در مورد ریشهی رفتار دیگران، یکی از تفریحات زندگی ما انسانهاست. اما این تحلیلها برای ما منفعتی ندارند (مگر اینکه روانکاو یا روانشناس باشیم و برای فکر کردن به این مسائل، پول بگیریم!). تحلیلهای ما عموماً دقیق و درست نیستند. ضمن اینکه عموماً خارج از کنترل ما هستند. تنها زمانی به ریشهی رفتار انسانهای سمی فکر کنید که معتقد هستید خودتان هم در شکل گرفتن رفتار و منش مسموم کنندهی آنها سهم دارید. اگر حاضر نیستید چنین سهمی را بپذیرید، فکر کردن به این سوال، خود یک رفتار مسموم کننده است!
نقاط حساس خود را بشناسید. همهی ما نقطههای حساس متعدد داریم. ممکن است شما از صفت «بی مسئولیت بودن» نفرت داشته باشید و دوست سمی شما هر بار با گفتن این جمله که «تو در برابر من مسئول هستی» شما را وادر کند که از شیشهی حرفهای مسموم او بنوشید. شاید لازم باشد بپذیرید که «اینکه من انسان مسئولی هستم یا نیستم، با قضاوت فرد دیگری تغییر نمیکند» یا اینکه آیا اساساً مهم است که او در مورد من چه قضاوتی دارد؟ همهی ما نقاط حساس داریم و بعید است که بتوانیم آنها را به صورت کامل حذف کنیم. اما شناختن آنها و ریشه یابی آنها و تلاش برای مدیریت آنها، میتواند کیفیت زندگی ما را بهتر کرده و ریسمان کنترل زندگی ما را از دستان دیگران خارج کند.
لطفا قبل از درج پاسخ تمرین ها و دیدگاههای خود،سیاست های کامنت گذاری متمم را ملاحظه کنید.
سلام دوستان عزیزم
ممنونم این پست نیز همانند دیگر مطالبتان آموزنده است.
خود را ناجی دیگران نپنداریم.
هر فرد می تواند به تنهایی ناجی خود باشد. اینکه فکر کنیم اگر ما نباشیم آن فرد نابود می شود، فکر ناصحیحی است. ما می توانیم به آن فرد راهکار بدهیم و پس از گذشت زمان اندکی خود متوجه می شویم که آیا آن شخص می خواهد برای خودش کاری انجام دهد یا نه! اگر او نخواهد، تلاش ما برای بهبودی وضعیت او صحیح و اصولی نیست.
در مورد گزینۀ دوم؛ تغییر دیگران، نظر شخصی خود را می نویسم:
به نظرم، هیچکس نمی تواند طرف مقابلش را تغییر دهد. این در فرهنگ ما به اشتباه، عنوان شده است که تو می توانی او را تغییر دهی.
ما خودمان هم برای تغییر خود دچار مشکل هستیم. برای تغییر یک رفتار باید ساعتها، روزها، ماهها و سالها زمان بگذاریم و تکرار و تمرین های مستمر در آن موضوع خاص رفتاری یمان داشته باشیم تا شاید تغییری صورت بپذیرد و این دیدگاه کاملا اشتباه است که بتوانیم شخصی را تغییر دهیم. من در بهترین حالت می توانم خودم را تغییر دهم و شاید در آن هنگام بتوانم شاهد تغییر کوچکی در رفتار طرف مقابلم باشم که در اینصورت هم شرایط خاصی باید در آن فرد وجود داشته باشد تا این تغییر بوجود آید.
شاد و امیدوار باشید.
سلام
خانم ابراهیمی با تشکر از کامنت خوبتون میخواستم سوالی که قبل از این مطالب هم چندین بار برای من پیش اومده رو بپرسم.
در مورد تغییر رفتار و رفتار شناسی در مطالب مختلف و به صورت های مختلفی بحث میشه. من از استاد محمدرضا هم در فایل های صوتی و هم در مطالبی که در روزنوشت ها منتشر می کنند هم این ترکیبات و مباحث رو زیاد شنیدم، اما مسئله ای که منو سردرگم میکنه اینه که هیچ اطلاعات و دانشی در این زمینه ندارم.
اطلاعاتی از قبیل چگونگی شکل گیری رفتارها و چگونگی تغییر اونها و ….
میخواستم خواهش کنم اگر در این زمینه کتابی هست یا مقالاتی منتشر شده به بنده معرفی کنید.
از گروه متمم و بقیه کاربران سایت هم خواستار اینم که اگر در این زمینه و به طور کلی رفتارگراها اطلاعاتی دارند و منابعی برای مطالعه خوب و دقیق هست معرفی کنند.
پی نوشت: از استاد محمدرضا عزیز هم خواهش می کنم اگر این کامنت می بینه و می خونه یکی از کامنت هایی باشه که در متمم شخصا پاسخ میده چون اگر اشتباه نکنم جایی خوندم که در این مورد مطالعات زیادی داشته.
با تشکر از همه
سلام دوست عزیز میلاد کا
از اینکه منو مورد خطاب قرار دادید ممنونم.
من هم همانند شما از مطالب خوب این خونه استفاده می کنم و وظیفۀ خودم می دونم به سوالتون در حد اطلاعاتم پاسخ بدم.
می دونم گروه متمم هم در صورت نیاز، پاسخ جامع و کاملی خواهند داد.
اگه بالا سمت چپ همین صفحه رو نگاه کنید سومین کادر سبزرنگ نوشته شده “دروس متمم زندگی”، کلیک که کنید، سری های آموزش و لینک دروس آن می آید که به تمامی جامع و کاملند و اطلاعات مفیدی همراه با کتابهای مناسب آن به شما معرفی خواهند کرد. در صفحه متمم برای زندگی ، اگه لینک سری آموزشی خود شناسی و دیگر شناسی رو باز کنید، از مطالب سری تحلیل رفتار متقابل، درس “کتاب خوب یادگیری تحلیل رفتار متقابل چیست؟ ” است که اگر اون مطلب رو مطالعه کنید کتابهای مناسبی به شما معرفی شده است. همچنین در کامنت های دوستان خوبم و همچنین من نیز چند کتاب رو معرفی کرده ایم.
فکر می کنم اگه به عناوین دروس توجه کنید و وارد هر کدام از اون لینکهای مرتبط شوید به هدفتون نزدیکتر می شوید.
موفق و شاد و امیدوار باشید.
سلام ب متممی های عزیزم
خداروشکر که شمارو دارم. و خداروشکرتر!!!! که به موقع مطالبی میخونم که بشدت بهشون نیاز دارم.
دیروز عصر من یکی از این سمهای مهلک رو خوردم و طوری حالم بد شد که امروز نتونستم سرکار حاضر بشم.
یکی از همکاران ک مصداق بارز این سمپاشیهاست از من خواست که باهم برگردیم.بااینکه موافق نبودم و دفعات قبل هم پیچونده بودمش امااحساس کردم دیگه نباید انقدرسختگیر باشم. حالا یه بار ک اشکال نداره(غافل ازینکه بله! سم خوردن هم یه باره. مرگ هم یه باره!!!!!)
وقتی به خونه رسیدم کاملاخسته و بی انگیزه و افسرده بودم و چند دقیقه فقط گریه کردم.حتا خودم نمیفهمیدم چرا دارم گریه میکنم.تنها چیزی که بهم آرامش داد گوش کردن صدای محمدرضا و تنها قوت قلبم خوندن متمم بود.
بعدش با خودم عهد کردم تا اونجا که میتونم با این آدم و امثالش همراه نشم و واقعا توصیه های متمم رو جدی میگیرم.
ممنون از متمم عزیزم و متممی های نازنینم!
سلام آنت.
یادم آمد که من هم تجربه مشابهی داشته ام. یکبار بعد از نوشیدن ناخواسته ی مقداری سم از جام یک فرد در محل کار، احساس کردم باید راه بیفتم و پیاده خودم را به خانه برسانم. در راه هم یکی از فایل های صوتی جناب استاد را گوش دادم و حالم خوب شد.
حالا با خواندن تجربه ی تقریباً مشابه تو، به این نتیجه رسیدم که بد نیست با خودم قرار بگذارم وقتی سم به خوردم می دهند(می دهم) با پیاده روی و پرداختن به چیزی که حالم را خوب می کند، سم زدایی بکنم. تا وقتی پاک پاک بشوم.
به خصوص کارهایی که حس خوب خیلی قوی ای به آدم می دهند، دارویی مناسب برای سم زدایی هستند. مثلا گوش دادن به فایل های صوتی استاد شعبانعلی ِ جان.
برقرار باشی.
سلام.
۱- مراقب باشیم؛ بسیاری از انسانهای سمی، بارِ اول به قصد کمک خواستن و برای جلب همدردی وارد رابطه با ما می شوند. بعد می بینیم با سمپاشی روی ما، خودشان سبک شده اند و ما گرفتار.
۲- در ارتباط با این آدمها جرأت و صراحت داشته باشیم.
می توانیم در میان رابطه به آنها هشدار دهیم که ببین داری حال من را بد می کنی. و شاید برای رعایت حال شان – اگر لازم بود- بتوانیم بگوییم که توقع این حرف ها یا رفتارها را از تو نداشتم.
۳- گاهی با دقت کردن در اولین دقایق و ساعات ایجاد یک رابطه، می توان تا حدی فهمید که آیا این فرد سمی است یا نه. دقت کنیم؛ شاید در اوایل ِ کار رهایی ساده تر باشد.
ممنون.
برقرار باشید.
شوپنهاور توی مواجهه با انسانهای سمی استعاره جالبی داره (شاید کمی افراطی به نظر بیاد ولی من باز هم میگمش شاید برای یادآوری به خودمون ،این استعاره بتونه کمک کننده باشه):
ما وقتی که داریم راه میریم اگه پامون به سنگی،میزی یا هر شیئ دیگری گیر یا برخورد کنه چکار میکنیم؟
آیا برمیگردیم و به سنگ و میز گیر میدیم و بد بیراه میگیم؟ آیا میشینیم نصیحتش میکنیم؟ آیا از دستش غصه میخوریم و گریه میکنیم؟…
یا اینکه سعی میکنیم خودمونو کنار بکشیم تا بهش برخورد نکنیم، یا اگر بتونیم از سر راه برش داریم تا دیگه بهش نخوریم و…
شوپنهاور میگه در برخورد با انسانهای سمی، طوری فکر کنید که اونها هم مثل اشیا هستند و نوع برخورد شما با اشیا متفاوته!
اگه دقت کنیم در برخورد با اشیا، ما غالباً در مورد موارد تحت کنترل و اختیار خودمون واکنش نشون میدیم و رفتار میکنیم
اینطوری که انسانهای سمی احساس طردشدگی میکنن و رفتارهاشون تشدید میشه سامان جان (اگه مثل یه شیء باهاشون رفتار بشه)
اینها خطاب به ما بود در مقابل ادمهای سمی، دارم به این فکر میکنم که در چه برهه هایی از زمان شاید منم سمی بوده ام برای افراد. و حرفهایی زده ام که برای دیگران سم بوده و رفتارهایی که جام زهر بوده برای اطرافیانم. به این ها فکر میکنم و تمرین میکنم که ادم سمی برای دیگران نباشم.و اما تمرین و چند تجربه شخصی
»اینکه دیگران را به خاطر انتخابهاشون سرزنش نکنیم و سنگ خودمونو به سینه نزنیم.چون در غیر این صورت ایجاد اصطکاک میکنه .
»تا وقتی واقعا از ما درخواست کمک واقعی نکردن راه حل پیشنهاد ندیم و ناجیگری نکنیم چون اونها دقیقا همینو میخوان و فقط میخوان ثابت کنن که راه حل های ماهم گره گشا نیست برای مشکلاتشون
»همیشه مراقب کودک درونمون باشیم که زخمی نشه. در موردشون قاطعانه عمل کنیم و اجازه ندیم رویاها و خواسته هامونو برای خودمون تکرار کنن.همیشه روبروی این افراد اصل نگهداری رو مدنظر قرار بدیم. چون این ادمها با دیدن خواسته هایی که مابهشون نرسیدیم تیر میسازن و به طرف ما پرتاب میکنن.
منظرهی نگاهتون رو بسیار میپسندم: ‘من چقدر سمی بودهام؟’
خانم صفورا منم با نظرتون موافقم
ممکنه در بعضی موارد ما هم سمی باشیم برای دیگران،همونطور که ممکنه دیگران برای ما سمی باشن
یه نکته دیگه هم هست و اون اینکه ممکنه یه آدمی که برای من سمیه،برای شخص دیگری نه تنها سمی نباشه بلکه همچون جام شیرین سرمست کننده هم باشه!
پس میشه گفت سمی ارزیابی کردن دیگران تا حد زیادی نسبیه
سلام
تغییر یک شخص وقتی شخصیتش شکل گرفته باشه سخته یا اصلا امکان نداره.به همین دلیل در روستاها یا در قدیم عروس را از سنین پایین انتخاب می کنند تا تغییر رفتار بدهند.
امروزه بعضی جوانان به غلط فکر می کنند می توانند همسر آینده خود را تغییر دهند که غیر ممکن است.وای به روزی که همسر آدم یکی از این سم ها باشد
با تشکر
سلام
همان طور که مواظب هستیم، دچار مسمومیت توسط سایر افراد نشویم این مورد را هم باید در نظر داشته باشیم که خودمون هم رفتار سمی نداشته باشیم، برخی مواقع ما نسبت به رفتارهایی در دیگران اعتراض داریم که خودمون هم همون رفتارها را داریم ولی متاسفانه اغلب تشخیص ایرادات خودمون برامون مشکل هست و در برخی موارد این قدر این رفتارها در لایه های شخصیتی ما پیچیده شدند که ردیابی آنها سخت هم هست.
سلام. ممنون بخاطر این مطلب عالی و نظرات خوب دوستان …
به نظر من، در مواجهه با انسان های مسموم، انسانهایی که به هیچ وجه نمی تونی برای کارها و رفتارهاشون هیچ دلیل منطقی و درستی پیدا کنی، و حس می کنی که قلبت رو با حرفها و حرکاتشون می خراشن…، بهترین کار میتونه دوری کردن و فاصله گرفتن باشه…
… همونطور که بعضی از دوستان عزیز هم گفتن، چه بسا خود ما هم در برهه هایی از زندگی مون آدم های مسمومی برای دیگران بودیم یا هستیم یا بر خلاف میل خودمون، مسموم به نظر می رسیدیم یا می رسیم…
حرفی رو محمدرضای عزیز توی فایل گفتگوهای دشوار زد که واقعا از شنیدنش لذت بردم. این که گفت “لطفا مصداق چیزهایی را که در این فایل می شنوید در خودتون جستجو کنید …” … و این موضوع، چیزی بوده که همیشه فکر منو به خودش مشغول می کنه و منو در مورد هر مطلب آموزنده و مفیدی که هرجایی می بینم یا می شنوم، می ترسونه! … اینکه در مورد هر چیز مفیدی که می خونیم یا می شنویم و قراره در مورد مشکلات روابطمون با دیگری یا دیگران صحبت کنه و راهکارهایی در جهت بهبودش ارائه کنه و بهمون کمک کنه تا زندگی شادتر و آروم تر ی در کنار دیگری یا دیگران داشته باشیم؛ اول و بیشتر به دنبال مصداق هاش در دیگری یا دیگران می گردیم و باز بیشتر دلمون برای خودمون می سوزه و باز انتظارمون بیشتر میشه برای اینکه او یا آنها متوجه ش بشن و به راهکارهاش عمل کنن و… و اینگونه است که باز بیشتر خودمون رو قربانی حس می کنیم و حس مون به دیگری یا دیگران باز هم بدتر و بدتر میشه … و این هیچ کمکی به ما و به روابطمون نمیکنه …
کاش در هر چیز مفیدی که میخونیم یا می شنویم، اول و بیشتر، به دنبال مصداق هاش در خودمون باشیم … و اینکه اگه با این وجود، در دیگران هم وجود داشته باشه، شاید این عبارت در بعضی اوقات و بعضی شرایط، بتونه خیلی بهمون کمک بکنه: اینکه: !That’s none of my business …
با درود
همزمان با خواندن مطلب به این فکر می کردم که در یک گفتگوی دونفره در واقع چه کسی آدم سمی است؟!
شاید این من بودم! هیچکس کامل نیست . همه ما تجربیات مثبت و منفی زیاد داریم . همه ما خطاهایی داشته ایم . همه ما ضربه هایی خورده ایم . امیدها و آرزوهایی داریم . دیدگاهها و نقطه نظراتی داریم. زمانی که با هم برخورد می کنیم , به نظرم چند واژه نخست و یا زبان بدن , می تواند تکلیف یک مکلالمه را تا حدی روشن کند . و شاید من که شروع کننده بوده ام از یک احو.الپرسی ساده مکالمه ای مسموم را شکل داده ام, اگر حین گفتگو حال خوبی نداشته ام ( که به راحتی می توانیم حسش کنیم) باید توانایی پایان دادن و رفتن را داشته باشم .
بنابر این من مخالف نقش “قربانی بودن”هستم . و صد البته به نظرم باید مهارت نه گفتن به معنی عام را هم در خود پرورش دهیم . مهم نیست چه کسی مسبب سمی شدن بوده مهم اینست که به محض داشتن حس تلخ مسمویت اولیه , از ادامه آن جلوگیری کنیم .
در مورد تغییر دادن دیگران هم همیشه فکر میکنم کدام شاخص به من میگوید که بهترین نظر, ایده , رفتار , داوری , تصمیم گیری و… متعلق به من است؟ پس چه لزومی دارد که تلاش کنم دیگران را تغییر بدهم . باید بشنوم . بدون پیش داوری و بدون داوری . و بازهم , در همان اوان گفتگو , حس ناخوشایند ناشی از مسمویت مانند یک قطب نمای دقیق , راه خروج و نجات از مسمومیت را به من نشان داده است . اگر مانده ام , خواسته ام که بمانم . (به باور من رفتن هم همیشه ترک مکان نیست , می توان با تغییر موضوع و یا نشان دادن یک عکس , گفتن یک خاطره خوشایند و.. از مسومیت نجات پیدا کرد)
من یه دوستی دارم هر دفعه که می بینمش شروع میکنه به از این واون تعریف کردن واز همه ی اون حرف ها به این نتیجه میرسه که ما خیلی بدبختیم!
به نظر من احتمال اینکه آدمایی که تازه باهاشون آشنا شدیم سمی باشند،خیلی زیاده.برای اینکه بازی ذهنی اینجور آدما اینه که اول با همدردی و توجه وارد میشن بعد سمشونو میرزن وحالتو بد میکنن.تازه میفهمی که اون آدم یه ویروس تو زندگیت بوده که خودشو شکل تو در می آورده تا یه روزی زهرشو بریزه.
سلام
باید بپذیرم نوع فرهنگ نا آگاهانه ونداشتن دانش من را درخامی نگه میدارد
وخودشناسی نزدیکترین راه حل برای من است.
باعلم خودشناسی به نقاط ضعف وقوت خویش پی میبرم. بایدشهامت دیدن وافعی خود را داشته باشم وحریمهای خویش را مشخص کنم،تابتوانم حریم دیگران را رعایت کنم، چون قانون زیستن به تمام رابطه ها متصل است، اما بنا به شرایط وظرفیت فرد مقابل در رابطه نیاز به مهارت دارم.
با سپاس فراوان از استاد بزرگوار مهندس شبانعلی
من با تعدادی آدم مسموم برخورد داشته ام (گاهی هنوز هم دارم چون از اعضای خانواده هستند) اینکه حل مساله هدف آنها نیست بلکه مساله داشتن و مشکل داشتن غذای روح آنهاست واقعا درسته.یادم هست سال گذشته که توافق اولیه با گروه۵+۱شد نوید این می رفت که دلار ارزانتر شود و خیلی اتفاقهای مثبت . این خبر را به یکی از این افراد سمی دادم شروع کرد به گفتن یا خدا؛ خدا رحم کنه چی میخواد بشه،دقیقا عکسالعملی که ۱۸۰درجه با انتظار من متفاوت بود!!متوجه شدم این افراد درمورد مشکلات و مسایل حرف می زنند تا خودشان دیده، شنیده و نقد نشوند. همیشه یک موضوع خاص(غم انگیز؛ استرسی) برای بیان کردن پیدا میکنند و اعتراف میکنم زندگی کردن با این افراد آسان نیست.
به نظر من به صرف این که یه نفر گاهی اوقات بعضی از رفتارهای مسموم رو انجام بده رو نمیشه آدم سمی تلقی کرد . بعضی از دوستان که فکر میکنن گاهی این موارد رو ا انجام دادن و یا میگن باید مراقب باشیم که رفتار مسموم انجام ندیم ، این درست ، ولی ربطی به این موضوع نداره . آدم سمی اینطور نیست که گاهی اوقات مسموم رفتار کنه بلکه این رویه و خمیر مایه ذهنی و شخصیتیش هست .و متاسفانه همین طور که در این پست اومده، جدی ترین مشکل این آدما اینه که راه تغییر رو به روی خودشون بستن و با پذیرفتن انتقاد مشکل خیلی جدی دارن . کسی که نقد پذیره و از تغییر استقبال میکنه نباید خیلی نگران باشه. این آدم استعداد تبدیل شدن به آدم سمی رو نداره.
باسلام به محمدرضا و همه دوستان متممی عزیز
وقتی به این جمله رسیدم که
“رفتار انسانها تا حد زیادی، خارج از اختیار ماست
و با صرف زمان و هزینه های زیاد میتوان ان را تغییر داد
اما تغییر عکس العمل ما در برابر انها بسیار ساده تر است
و سریعتر هم به نتیجه می رسد.”
چند دقیقه ای مکس کردم.برایم خیلی جالب بود.
در این جمله درسها نهفته است.
چند سال طول کشید تا به این چند جمله رسیدم.(چند روز گذشته)
بعضی اوقات جملات کوتاه تجربه های بزرگی هستند که تا تجربه نکنی و به انها نرسی درک کردن انها سخت است.
ممنونم ازت معلم عزیز.
جمله زیر را همیشه برای خودم یادآوری می کنم که در خصوص مواجهه شده با افراد سمی است.
از کوته نظران چنان بگریزید که گویی از طاعون گریخته اید. آنان با دیدگاه محدودشان،همواره انگیزه های شما را سرکوب می کنند.
سلام
در بوی کاغذ: بررسی طبقه کتابها با موضوع شادمانی
Happiness in a nutshell در قسمتی که این کتاب رو معرفی کردید
******************************************************
…توی ورق زدن کتاب، در صفحات آخر یک جملهی عجیب دیدم. نوشته:
برای اینکه در زندگی چیزی رو به دست بیاری و بتونی نگهش داری، باید باهاش راحت باشی. مهم نیست شغله یا یه رابطه.
اگر میخوای پول هم به دست بیاری و نگهش داری، باید باهاش راحت باشی!
****************************
کلا راحت بودن در تعاملات اجتماعی
کار چندان سختی نیست
ولی مرزی که باید سخت گیر بود این هست که عزت نفس ما مورد هدف قرار بگیره..
سخت گیری بیش از اندازه مطمینا دنیا اول برای خودمون سخت تر و پیچیده میکنه…
الان من میتونم صدها خصوصیت دیگه به این لیست اضافه کنم که برند زیر مجموعه ادمهای مسموم…
به نظر ادمهای این تیپی(اشخاصی که به تمام معنا این خصوصیات به قدری در وجودشان پرنگ و نهادینه هست) کم هستند و انقدرها هم زیاد نیستند که ما بخواهیم حساسیت زیادی نسبت به انها داشته باشیم .
سلام و سپاس از مطلب خوبی که گذاشتین
برای من پیش اومده بود که فردی در محیط کار و دانشگاه دقیقا همین رفتارهای مسموم رو داشت و تا مدتی من درگیر رفتارهای این آدم بودم. از یه مدتی به بعد تصمیم گرفتم حتی اگر باهاش برخوردی داشتم جوری رفتار کنم که انگار حرفاشو نمیشنوم و اصلن نمیبینمش. خیلی برام جالبه که ازون به بعد با اینکه همچنان اون رفتار ادامه داره اما چون خودم حذفش کردم دیگه برام مثل قبل آزار دهنده نیست و خودش هم فهمیده که دیگه حناش برای من یک نفر حداقل رنگی نداره.اونم خیلی دنبال این نیست که مثل قبل بیاد و منو درباره بعضی چیزا قانع کنه.
سلام آنت جان
اگرچه معتقدم که فقط وقتی میشه یک نفر رو درک کرد که جای اون آدم باشی ، ولی قلباً درکتون میکنم .
ببخشید میخوام با یه ادبیاتی حرف بزنم که فکر میکنم اگه اینجا هم مثل روزنوشته ها امکان منفی دادن به کامنت وجود داشت ، قطعاً کامنتم نمایش داده نمیشد . پیشاپیش عذر میخوام :
من معتقدم منشاء بسیاری از این مسموم شدن ها و در معرض مسمومیت قرار گرفتن ها ، چیزی به نام ” چوب دل رو خوردن ” یا ناشی از حضور موجودی به نام ” خَرِ درون ” هست .
متاسفانه در بسیاری از موارد ، آگاهانه خودمون رو متفاوت از جامعه و نمونه های بسیار بسیار زیادی که در طول زندگی خودمون دیدیم یا شنیدیم ، تصور میکنیم و فکر میکنیم هم خودمون ، با بقیه تفاوت داریم و هم طرفِ مقابلمون ، متفاوت از دیگران هست .
متاسفانه با چنین رویکردهایی ، آگاهانه به دیگران ، فرصت آسیب زدن به خودمون رو هدیه کنیم و باعث میشیم که این تجربیاتِ تلخ و ناخوشایند ، بارها و بارها ، در مقاطعِ مختلفِ زندگیمون ، پدید بیان و باعثِ فرسایشِ روح و ذهنمون بشن
به قولِ قدیمی ها : «از ماست که بر ماست»
یه جمله یه جایی خونده بودم که هرگز فراموش نمی کنم و بارها خودم هم ، چوبش رو خوردم :
شیشه نزدیک تر از سنگ ، ندارد خویشی ،
هر شکستی که به هر کس برسد ، از خویش است :(