متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ماه صفر ایام شهادت حضرت رقیه(س) به تاریخ 20 دی ماه 89 در هیأت الشهدای قم واقع در مسجد «جامع الکلمه» ایراد شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند که عصر ظهور تحقق ملک کبیر اولیاء خدا و به تجلی رسیدن آن است. و در این راستا عاشورا مهمترین عامل برای برداشتن موانع این تحقق می باشد. قابل ذکر است که در همین پایگاه مطالبی در مورد ارتباط ظهور و عاشورا منتشر شده است که از لینک بالا می توانید دریافت کنید.
مقدمه
از مباحثی که پیرامون حادثه عظیم عاشورا قابل بررسی و ارزیابی است، نقش تصرف عظیم حضرت سیدالشهداء علیه السلام در تحقق دولت کریمه اهل بیت علیهم السلام در عصر ظهور است. در واقع، برپایی "مُلک کبیر اهل بیت عصمت و طهارت" از جلوه های جمیل و مستور عاشوراست که بررسی چگونگی تحقق آن، رابطه عمیق میان حرکت تاریخی امام حسین علیه السلام و ظهور وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفداه را بیان می کند.
در این گفتار ابتدا معنای "ظهور" با توجه به آن چه در عصر ظهور اتفاق می افتد، بررسی می شود و ویژگی های "انتظار"ی که باید در جامعه بشری شکل بگیرد تا آن را به سمت جامعه عصر ظهور سوق دهد، مطرح می شود. تاثیر عاشورا در شکل گیری این انتظار و آماده کردن قلوب مردم برای پذیرش دولت حق، منظر این گفتار است که واقعه عظیم عاشورا از مجرای آن تحلیل و بررسی می شود.. در خلال این تحلیل خواننده به این مهم پی می برد که چگونه حضرت اباعبدالله علیه السلام با ایجاد حادثه عظیم عاشورا بستری تاریخی را فراهم کرده اند تا موانع عصر ظهور از مسیر تحقق این وعده الهی برچیده شود.
1ـ تحقق مُلک اهل بیت علیهم السلام در عصر ظهور
جامع ترین و کامل ترین اتفاقی که در عصر ظهور رخ می دهد، تحقق "مُلک کبیر" و به تعبیر دیگر، "مُلک عظیم" اهل بیت معصومین علیهم السلام است. خداوند متعال برای اولیای معصوم خود مُلکی را رقم زده است که این مُلک در عصر ظهور برپا می شود. با تجلی این مُلک است که ولایت حقه در عالم تحقق می یابد و همه تناسبات عالم دنیا در جهت تحقق ولایت الهیه تغییر پیدا می کنند.
نشئات انسان به میزان "تحمل ولایت حق" و "سیر در درجات ولایت" تغییر می کند؛ یعنی اگرچه به چشم ظاهر در عالم دنیاست، اما عالم وجودی اش در عالم و مقام دیگریست. برای مثال اگر چه حضرت سلمان همانند ما در روی همین زمین است و مانند ما روی این کره خاکی قدم می زند و از همین فضای دنیایی که ما هستیم ارتزاق می کند، اما به اندازه درهایی که از غیب ولایت حق به روی ایشان باز شده است، وارد مراتبی از مُلک عظیم اهل بیت می شود و در فضای ولایت امیرالمومنین علیه السلام نفس می کشد. لذاست که نشئات دیگری غیر از نشئه این عالم برای ایشان مطرح می شود که مبانی دیگری دارد.
بسته به میزان تحمل انسان از ولایت حقّه، این عوالم به روی آدمی گشوده می شوند. این گشایش و فرج شاهدی بر معنای باب اللهی بودن ائمه معصومین علیهم السلام است. وقتی در مورد تفسیر آیه «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/189) از حضرت باقر علیه السلام سوال شد، حضرت در پاسخ فرمودند: «آل محمد صلی الله علیه و آله، ابواب الله هستند»(1) کسانی که از طریق ابواب الاهی وارد فضای توحید می شوند، عالم جدیدی به رویشان باز می شود؛ با طی کردن هر یک از وادی های این عرصه نیز، گشایش جدیدی از مُلک کبیر برایشان رقم می خورد. دیگرانی هم که به باب الله روی نمی آورند، نه تنها از این فضای امن محروم می مانند، بلکه به گمراهی و ضلالت نیز می افتند و تاریکی ولایت طاغوت وجودشان را فرا می گیرد.
ـ تحقق حیات طیبه جمعی در عصر ظهور
یکی از ویژگی های ممتاز عصر ظهور، پذیرش ولایت از سوی انسان هاست؛ یعنی جامعه بشری به حدی از رشد می رسد که می تواند ولایت حقه را بپذیرد. دیگر این گونه نیست که تنها جمعی از انسان ها به صورت جزیره ای دورافتاده از هم، ولایت معصوم را بپذیرند؛ بلکه جامعه ای متحد و یکپارچه حول محور ولی خدا شکل می گیرد و همگان روابط شان را بر محور این تولّی تنظیم می کنند. یعنی همه دوستی ها و دشمنی ها و روابط اجتماعی این جامعه عین تولی به ولایت حقّه و تبرّی از اولیای طاغوت است. وقتی روح جمعی انسان ها وارد فضای ولایت شد، عالم نیز عالم دیگری شده، دریچه های مُلک کبیر به سوی جامعه مومنین باز می شود. خصوصیات چنین جامعه ای با جامعه امروزی ما متفاوت است. قرآن در اشاره به ویژگی های این جامعه می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(حدید/17) زمین زنده می شود؛ حیات جدیدی در زمین دمیده می شود؛ درست است که زمین همین زمین است، اما حیات دیگری در آن دمیده می شود.
همان طوری که با ورود مومن به فضای ولایت، حیات طیبه در او دمیده شده، و عالم جدیدی برایش مطرح می شود؛ در عصر ظهور برای همه عالم حیات طیبه دمیده خواهد شد. در این حالت زمین "دارالحیوان" می شود. درک این مطلب هم چندان پیچیده و دور از انتظار نیست. همان گونه که اگر مومن رو به ولی خدا حرکت کند، به اندازه ای که قلبش آیینه ولی خدا شود قلبش نورانی شده و مشکات الانوار می گردد؛ اگر جامعه مومنین نیز به نحو جمعی وارد محیط ولایت شود، فضای اجتماعی آن ها نورانی خواهد شد. در این حالت است که «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جی ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِی َبَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ»(زمر/69) وقتی زمان طلوع ولایت رسید، زمین نیز زمین دیگری می شود؛ عالم دیگری با نشئه دیگر سر بر می آورد. در اصل، مقوله "مُلک" از جنس مقوله های این عالم نیست. این مُلک از جنس ولایت الله است.
عده ای به پشتوانه چنین نگاهی به عالم، در مورد بهشت حضرت آدم علیه السلام گفته اند: بهشتی که حضرت آدم و حواء علیهما السلام در آن زندگی می کردند، بر روی همین زمین بوده است. یعنی این بزرگواران روی همین زمین، ولی در نشئه دیگری از عالم زندگی می کردند. وقتی ترک اولی نسبت به امر ولایت از ایشان سر زد، هبوط کردند و از آن نشئه اخراج شدند. شاید همه ما در آن فضا حاضر بودیم و لذا همه ما هم هبوط کردیم. از این روست که قرآن می فرماید:«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً»(بقره/38)
در عصر ظهور نیز فضای عالم به گونه ای عوض می شود که انسان ها به محیط مُلک عظیم به صورت جمعی بازگشت می کنند. ورود به بهشت نیز همین گونه است. مگر هنگام ورود به بهشت چه اتفاقی می افتد؛ جز این که انسان ها وارد مُلک عظیم می شوند؟! در واقع بهشت نیز مرتبه ای از مُلک عظیم اهل بیت علیهم السلام و مقرّ حکومت ولی الله است.
همان گونه که نورانیت مومنی که قلبش نورانی شده و به حیات طیبه رسیده است، از خودش نیست؛ بلکه ولایت موجبات نورانی شدن و به حیات دیگر رسیدن را برای او فراهم آورده است؛ در دوره عصر ظهور نیز عالم با تجلی آثار ولایت به نورانیت و حیات می رسد. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) عالم به نور امامش نورانی می شود؛ همه عالم به حیات طیبه می رسد. عالم از مقوله های مُلک ولایت اهل بیت علیهم السلام؛ عالم نور و معرفت؛ عالم علم و بندگی می شود.
اگر در آثار تحولات عصر ظهور که در روایات مربوطه آمده است نگاه کنید، وسعت و عظمت این تغییرات نشان از تحول عظیمی در نشئه حیات عالم انسانی دارند. عقول کامل می شوند؛ علم آشکار می شود؛ اخلاق حمیده در همه عالم فراگیر می شود؛ حتی نباتات و جمادات تغییر پیدا می کنند، به گونه ای که صفات حیوانات عوض می شود. گرگ و میش با هم زندگی می کنند. همه این تغییرات گواه بر این است که نشئه عالم عوض شده است.
البته وقتی محیط و فضا و نشئه عالم عوض می شود، آداب رعایت آن نیز تغییر می کند. در چنین فضایی اگر از کسی یک ترک اولی سربزند، هبوط سنگینی گریبان گیرش می شود. از آن سقوط های سنگین و خطرناک که در اول آفرینش آدم علیه السلام آن را تجربه کرد.
ـ عصر ظهور، عصر تجلی نور حقیقت محمدی
در عالم یک شمس حقیقی وجود دارد؛ این شمس عبارت است از وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله که همه عالم به برکت نورانیت وجود ایشان روشن می شود. در عصر ظهور این نور تجلّی می یابد و ظهور پیدا می کند. عالم با تجلی نور نبی اکرم صل الله علیه و آله روشن می شود. این محیط نورانی که خورشید در آن جلوه گر شده، روزِ عالم است؛ یعنی شب و ظلمات ناشی از ولایت طاغوت سپری می شود و زمان تجلی نور ولایت حقه و نور نبی اکرم صل الله علیه و آله فرا می رسد. این مطلب به بیان های مختلفی در قرآن کریم بیان شده است. روایات مربوط به آیات ابتدایی سوره مبارکه شمس این مطلب را به روشنی بیان می کنند در تفسیر آیه «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها»(شمس/3) فرموده اند: "والنهار" وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در حقیقت با ظهور ایشان، شمس نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله متجلی می شود(2) بنابراین عصر ظهور، عصر تجلی شمس حقیقت و نورانی شدن عالم به نور حقیقت محمدی است.
با رفعت یافتن آدم و عالم، انسان ها وارد فضای جدیدی از نعمات می شوند و بهره مندی های جدیدی را تجربه می کنند. با تغییر نشئه عالم در عصر ظهور، منزلتی از جنت مقدور می شود و انسان ها می توانند طعم وعده های الهی در بهشت را بچشند. «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ»(محمد/15) بهشتی که خداوند برای متقین بشارت داده است، بهشت دیگری است. این بهشت با نیازها و مطالبات متقین تناسب دارد. اگر در این بهشت نهرهایی از آب گواراست که هیچ وقت فاسد نمی شوند؛ یا شیریست که طعمش دگرگونی ندارد؛ و یا نهرهایی هستند که وقتی متقین از آن می نوشند غرق در بهجت و لذت می شوند؛ ظاهرش آب و شیر و خمر است ولی در باطن معنای دیگری دارد. از روایات ذیل این آیه چنین فهمیده می شود که همه سرچشمه های حیات به امیرالمومنین علیه السلام منتهی می شوند؛ باطن حوض کوثر، خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین (ع) هستند. همه معارف از وجود حضرت نازل می شوند. ظاهر نعمت، شیر و خمر است؛ اما باطنش علم امام است که شیعیان از آن متلذذ می شوند(3)
یکی از ویژگی های عالم آخرت همین است که به انسان مومن به اندازه ای می دهند که راضی شود؛ بیش از آن اگر عطا کنند، او رنج می برد. برای کسانی که توقعاتشان در حد لذائذ دنیایی مانده است و از بهشت، درک نازلی دارند، بهره مندی از این نعمات معنایی ندارد؛ به دردش نمی خورد که هیچ، بلکه به رنج و تعب نیز می افتد. اما متقین حساب دیگری دارند. یکی از علما می گفت: آرزوی من این است که به بهشت بروم و معارف توحیدی نهج البلاغه را از زبان خود امیرالمومنین علیه السلام یاد بگیرم.
معارفی هم که در خواب به انسان عرضه می شود، از این جنس هستند. حلوا خورده، ولی در واقع معرفت پیدا کرده است. انگشتر مکیده، یا درهای بهشت به رویش باز شده، ولی در باطن به او علم عطا شده است. مرحوم شوشتری می گوید: روز عاشورا در خواب دیدم به خیمه حضرت سیدالشهدا مشرف شده ام. حضرت فرمودند: "آب نداریم"؛ سپس رو کردند به حبیب و فرمودند: "حبیب حلوا بیاور". حبیب، حلوا درست کرد و من خوردم. همه آن چه در ذائقه من است، از حلوایی است که خوردم.
در روایات هست که در صحنه قیامت در حالی که همه مردم مشغول حساب و کتاب هستند، عزاداران امام حسین علیه السلام غرق در کرامات و نور حضرتند؛ «على موائد النور»(4) سفره هایی از نور برایشان پهن شده است. از این روست که بساط محشر جمع می شود، ولی باز هم حاضر نمی شوند به بهشت بروند. توقعات آن ها از بهشت چیز دیگریست؛ آن ها نعمت را در کنار امام حسین بودن می دانند.
در قصه یوسف علی نبینا و علی آله و علیه السلام هست که وقتی برادران آن حضرت رو به ایشان کردند و گفتند: ما را هم در کنار خود نگه دارید؛ ایشان فرمودند: من مزاحم شما و شما مزاحم من هستید. شما پیش من بمانید احساس در زندان بودن می کنید. ولی برای بنیامین این گونه نیست؛ بهشت بنیامین در کنار یوسف بودن است. برای کسی که کنار یوسف بودن و نبودن برایش، یکی است، آیا بهشت در کنار یوسف بودن را عطا می کنند؟! برای کسانی که به چنین درکی از بهشت نرسیده اند که عالی ترین مراتب بهشت بهره مندی از نور امام حسین است، آیا چنین مرتبه ای از بهشت را می شود عطا کرد؟! برای عده ای مائده های نور پهن می کنند، عده ای هم می گویند ما را به مائده های نور چه کار! یکی با نشستن سر سفره معارف اهل بیت غرق در بهجت و نور می شود، آن دیگری می گوید: در بهشت هم ما را ول نمی کنند؛ کلاس درس راه انداخته اند. ما همه درس ها را خوانده ایم تا در بهشت خوش باشیم!
برای کسی که توقعات، فهم و معرفتش رشد نکرده و درک او از بهشت، در حد مطالبه حور و قصور مانده، عرضه شدن مراتب عالی بهشت به معنای در زندان رفتن است. به چنین افرادی همان حور و قصور را عطا می کنند که مشغول باشند؛ این نیز بهشت است، ولی مرتبه نازل بهشت.
برای واقع شدن عصر ظهور نیز چنین است. وقتی سطح مطالبات انسان ها به حدی رشید نشده باشد که توقعاتی از جنس ملک کبیر را بطلبند، چه لزومی دارد که عصر ظهور واقع شود؟! عصر ظهور، دوران برپایی ملک کبیر است و ملک کبیر، منزلتیست از جنت الهی. در این دوره مطالبات انسان ها به اندازه ای رفعت داده شده است که زمین پاسخ گوی نیازهای بشر نیست؛ لازم است نشئه عالم عوض شود تا انسان های رشید به مطالبات خودشان برسند.
2ـ نقش واقعه عاشورا در برپایی ظهور
اگر قرار باشد عاشورا را در راستای رسیدن به یک حکومت و مُلکی تحلیل کنیم؛ این حکومت همان "مُلک کبیر"است نه مُلک محدود و چند روزه دنیایی. در این زمین قرار است مُلکی به پا شود که واقعه عاشورا مقدمه تحقق آن به شمار می آید؛ و بدون این حادثه، آن مُلک محقق نمی شود.
وقتی طرف داران منطق لیبرال دموکراسی از منظر فلسفه تاریخی به واقعه عاشورا نگاه می کنند، یا آن را منفی تحلیل می کنند و می گویند این حادثه یک انتقام جویی از جنگ بدر و اُحُد بوده است، و یا وقتی می خواهند مثبت نگاه می گویند: حادثه عاشورا در جهت توسعه دموکراسی بود. سوسیالیست ها و مارکسیست ها هم اگر بخواهند عاشورا را از منظر خودشان تحلیل کنند، آن را حرکتی در جهت تحقق جامعه بی طبقه برخواهند شمرد! یا به قول شهید مطهری رحمه الله علیه روضه مارکسیستی برای امام حسین علیه السلام خواهد خواند.
اگرچه این تحلیل ها، تحلیل های باطل و منحرفی هستند؛ اما نگاه های سطحی و دم دستی نیستند. لذاست که در تحلیل های مومنانه نیز باید از محدود کردن قیام عاشورا به سال 61 هجری در کربلا و جامعه محدود عراق به شدت پرهیز کنیم.
بعید است که حضرت برای مستقر ساختن حکومتی چند ده ساله در عراق، چنین قیام با عظمتی را به راه انداخته باشند؛ اگر قرار باشد قیام اباعبدالله علیه السلام را برای رسیدن به یک حکومت قلمداد کنیم، ابعاد این حکومت باید از جنس مُلک کبیر بوده باشد؛ ابعادی به گستردگی و وسعت مُلکی عظیم در نشئه ای دیگر از این عالم. یعنی از آن جایی که نسل آدم ابوالبشر در ابتدای آفرینش هبوط کرده است، باید انقلابی رخ دهد که انسان ها رفعت داده شده و دوباره وارد بهشت شوند.
ـ رفعت انتظارات و تغییر سطح مطالبات بشر
تحقق این امر مهم، مقدمات گسترده ای می طلبد؛ باید انتظارات، توقعات، مطالبات و خواسته انسان ها عوض شود. همان گونه که در جهان امروز برای جهانی سازی فرهنگ و تمدن غربی، نیازها و انتظارات مردم مناطق مختلف جهان مدیریت می شود؛ برای سرپرستی بشر توسط امام حقّ نیز، مطالبات و انتظارات بشر باید مدیریت شود.
در پروژه جهانی سازی، برای سوق دادن یک جامعه به سمت دموکراسی، تصرفاتی انجام می دهند که انتظارات اجتماعی، مطالبات عمومی و خواسته های کلان مردم عوض می شود و مردم خواستار حکومت دموکراتیک می شوند. برای نمونه؛ هنر و جامعه هنرمندان را در اختیار می گیرند تا ایده ها و احساسات خاصی را در مقابله با بحران های موجود به طیف های گوناگون آن جامعه منتقل سازند. تا وقتی خواسته های یک جامعه تغییر نکند، تحولی در آن شکل نمی گیرد. به عبارت بهتر؛ بدون تغییر دادن مطالبات و سطح توقعات جامعه ای که در حکومت ظالمانه به سر می برد، نمی توان انگیزه و تحرک لازم برای برپا ساختن حکومتی آرمانی ایجاد کرد. امروزه نیز برای جلوگیری از فروپاشی تمدن غرب، به دستگاه های عظیم هنری جهان، هم چون هالیوود و زیرمجموعه های آن، ماموریت داده می شود تا با تولید برنامه های مناسب، سطح احساس و مطالبات روحی مردم را در حد شعور فرهنگ غربی نگه دارند. سیاست مداران آمریکایی برای نهادینه کردن اصلاحات مطلوب خودشان در افغانستان، از ستارگان سینمای هندوستان (بالیوود) خواسته اند تا برای همراهی با اصلاحات در افغانستان به کمک آمریکا بشتابند.
اگرچه سطح و جنس اقدامات حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام قابل قیاس با این مثال ها نیست، اما جهت تقریب ذهن می توان نمونه های فوق را شاهد مثال آورد. آن حضرت با اقدام نورانی و عظیمی که در روز عاشورا به منصه ظهور گذاشتند، در صدد بودند انتظارات جامعه مومنین را رفعت دهند. مسأله، تنها رشد دادن سطح محدود پایین جامعه نیست؛ در این اقدام ابتدا کسانی چون حضرت قمر بنی هاشم، حضرت زینب کبری، حضرت رقیه، حبیب، زهیر و بریر سلام الله علیهم اجمعین رشد داده می شوند. حضرت ابتدا چنین انسان هایی را وارد فضای دیگری می کند و ارواح این دسته از مومنین و اولیاء را رفعت می دهد. تغییر توقعات و انتظارات و مطالبه های این افراد را در روز عاشورا می توان مشاهده کرد. با نگاهی به سخنان و رفتار یاران و همراهان صدیق حضرت، با اندکی تامل و دقت می توان فهمید که این بزرگان اصلا در فضای دیگری هستند؛ نیازهای جدیدی برای آن ها مطرح شده است؛ مطالبات دیگرگونه ای دارند؛ امر بالاتری را می خواهند. وقتی حضرت، آنها را برای تحمل ولایت آماده می کنند، دیگر مطالبه ایشان این نیست که در دوره رجعت برگردند و بساط خورد و خوراک و لذائذ زمینی دوباره گسترده شود! توقع ایشان این است که به معرفت و حقیقت بیش تری از ولایت دست یابند.
از این مطلب نباید چنین برداشت کنیم که ما سر این سفره ننشسته ایم! همه ما مهمان سفره ای هستیم که امام حسین علیه السلام به همراه یارانشان در کربلا گستردند؛ اما مهمان اصلی ضیافت سیدالشهدا علیه السلام اولیاء الهی هستند. آن هایی که به مدد حضرت وارد فضایی از مُلک کبیر شدند و در دوره رجعت نیز برمی گردند و از نعمات دیگر این ضیافت در کنار معصومین علیهم السلام متنعم می شوند. این باب در روز عاشورا به واسطه امام معصوم برای اصحاب عاشورایی گشوده شد؛ اما این پایان کار نیست.
خونی که عاشورا در رگ های جامعه مومنین دمیده؛و حرارتی که شهادت اباعبدالله علیه السلام در قلوب اهل ایمان ایجاد کرده است، در عصر ظهور به بار می نشیند و همه مومنین را وارد محیط ولایت الله و مُلک کبیر می کند.
ـ رفعت عوالم غیرانسانی
همان گونه که پیش تر بحث شد، برای محقق شدن مُلک کبیر، مقدمات گسترده ای لازم است. بخشی از این مقدمات با تغییر انسان ها و رفعت سطح مطالبات آن ها فراهم می شود؛ اما این کافی نیست. برای ظهور حقیقت ولایت حقه در دنیا، باید عالَم و آدم تغییر کنند؛ باید عالَم، عالَم دیگری شود. این موضوع در روایات رسیده از ائمه معصومین علیه السلام نیز منعکس شده است. «یبدل الارض بغیر الارض»(5) زمین، زمینِ دیگری می شود؛ همه عوالم عوض می شوند. آن چه در این مجال باید بدان توجه نمود، این است که چنین تحیُّئ و آمادگی ای که جهت ورود به مُلک کبیر در عالَم و آدم فراهم می شود، به برکت قیام عاشوراست.
قیام اباعبدالله علیه السلام همان گونه که انسان ها را در مسیر برپایی مُلک کبیر سیر می دهد، عوالم غیر انسانی را نیز در همان مسیر به رشد و رفعت می رساند. از این روست که عوالم غیر انسانی نیز تحت تاثیر واقعه عاشورا منقلب می شوند. روایات متعددی این حقیقت را به وضوح بیان فرموده اند. زمین، جمادات، نباتات، حیوانات و اجنه در شهادت امام حسین علیه السلام محزون و مصیبت زده شدند. «یا أبا عبدالله، لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة بک علینا و على جمیع أهل السماوات و الأرض » ورود به فضای حزن و مصیبت و مبتلا شدن به بلای حضرت، یعنی منقلب شدن به انقلابی که حضرت با قیامشان در عالم و آدم ایجاد کردند تا همه این عوالم را به مُلک کبیر برسانند.
به بیان دیگر می توان گفت که نقطه اصلی و کانون تجلی غیب در شهود عالم، واقعه عاشوراست. همه حقایق در صحنه ابتلای عاشورا متجلی شده است؛ لذا پایگاه مدیریت تغییرات عوالم نیز، صحنه عاشوراست. این حقیقت، نمونه ای از آثار شفاعت اباعبدالله علیه السلام است که حضرت با تحمل آن بلای عظیم، باب شفاعت وسیعی را به روی همه عوالم گشودند؛تا به واسطه این بلا همه عوالم را مبتلا کرده و آن ها را تا تحقق مُلک کبیر سیر دهند.
ـ برچیده شدن ظلمات به واسطه واقعه عاشورا
نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، برداشته شدن موانع از مسیر تحقق ملک کبیر، به واسطه قیام عاشوراست. اساس این موانع، ظلماتی است که اولیای طاغوت در عالم ایجاد می کنند تا مانع از تجلی نور ولایت حقه، و در نتیجه نورانی شدن عالم به ولایت الهیه شوند. توصیف قرآن درباره ظلمات و فراگیری و گستردگی آن، حیرت انگیز است: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/40) چگونه انسان می تواند از این تاریکی های پیچیده و تودرتو خلاص شود؟!
هر معرفتی که برای انسان حاصل می شود، در پناه نور امام است؛ حتی انسان خودش را با این نور می بیند و می شناسد. انسانی که از نور محروم می شود، نمی تواند ادامه وجودی خودش را مشاهده کند؛ و در نتیجه از معرفت خودش هم عاجز می ماند. حضرت صادق علیه السلام وقتی این فضا را توضیح می دهند، می فرمایند: «إِذا أَخْرَجَ الْمُؤْمِنُ یَدَهُ فِی ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ یَکَدْ یَراها»(6) تاریکی به حدی است که مومن نمی تواند هستی و دارایی های خودش را ببیند؛ مقدورات، مقصد و توانایی هایش را گم می کند.تنها زمانی که انوار امام از وجود انسان تجلی می کند، آدمی می تواند خودش را بشناسد؛ و الا دست خودش را هم نمی تواند ببیند.
حضرت در توضیح «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(7) می فرمایند: «نوراً یعنی إماما من ولد فاطمة علیهاالسلام؛ فَما لَهُ مِنْ نُورٍ فما له من إمام یوم القیامة یمشی بنوره»(8) تاریکی و ظلمت فراگیر و متراکمی که اولیای طاغوت ایجاد کرده اند، جز با نور امام معصوم برچیده شدنی نیست. اگر نورانیت امامی از فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که مشکات انوار الهی است، بر انسان تجلی نکند، این ظلمت تا قیامت گریبان گیر انسان می شود. اگر در این دنیا، دست انسان به امام معصوم رسید و با نورانیت ایشان نورانی شد، این ظلمت هم در این دنیا و هم در آخرت از او برداشته می شود؛ اما اگر دست کسی در این دنیا به امام معصوم نرسد و در اسارت ظلمات بماند، در روز قیامت نیز اسیر ظلمات خواهد شد.
حجاب ملک کبیر، ظلمتی است که ائمه طاغوت ایجاد کرده اند. کسانی که اسیر این ظلمت می شوند، از رسیدن به ملک کبیر نیز محروم می مانند. لذاست که برای تحقق ملک کبیر، باید دستگاه ظلمت با همه پیچیدگی و گستردگی اش از زمین برچیده شود؛ و عالم به نور امامش روشن گردد. «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) روایت ذیل این آیه می فرماید: "رب الارض" یعنی امام زمین، که وقتی ظهور می کند، مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و به نور امام اکتفا می کنند (9)
احوال مردم در زمان غیبت و ارتزاق از نور خورشید پشت ابر (10) گویای این واقعیت است که قطعا مانع و حجابی وجود دارد که از عیان شدن خورشید و بهره مندی مستقیم از نور آن ممانعت می کند! این ظلمت چیزی جز تاریکی اولیای طاغوت نیست.
نقش امام حسین علیه السلام در برچیده شدن ظلمات در سوره فجر بیان شده است. «وَ الْفَجْرِ* وَ لَیَالٍ عَشْرٍ* وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ* وَ الَّیْلِ إِذَا یَسْرِ* هَلْ فىِ ذَالِکَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ» سوره فجر که به نام "سوره الحسین" نیز معروف است، با ظهور دولت حق آغاز می شود. در روایات داریم که "والفجر" اشاره به ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و صبح روشن عصر ظهور و برچیده شدن بساط ظلمت و شب عالم است. "والیل اذا یسر" یعنی شب رو به زوال، که منظور، آن دولت غاصب است که تا زمان ظهور گسترده است. (11)
ـ آماده سازی قلوب برای ورود به عصر ظهور
عصر ظهور، عصر تغییرات عظیمی است تا عالم و آدم به مرحله ای از تکامل و تعالی برسند که بتوانند از نعمات ویژه ای بهره ببرند؛ لذا ورود به آن نیز آمادگی خاصی را می طلبد. آن چه از معارف اهل بیت علیهم السلام برمی آید این است که بدون ابتلاء نمی توان عصر ظهور را درک کرد. در آیه ای از سوره بقره می خوانیم: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»(بقره/155) شما را به خوف و گرسنگی و نقص اموال و جانها و امتحان به ثمرات مبتلا می کنیم، تا مشخص شود چه کسانی صابرند. حضرت صادق علیه السلام ضمن روایتی در تفسیر این آیه فرموده اند: این آیه و این ابتلائات برای مومنان قبل از ظهور است (12)
جامعه مومنین قبل از ظهور به انواع مختلف امتحان ها مبتلا می شوند تا قلوبشان برای تحمل و درک ولایت معصوم آمادگی لازم را کسب کند. حضرت اباعبدالله علیه السلام با برپا کردن واقعه عاشورا، بستر ابتلایی را برای جامعه مومنین ایجاد کردند تا مقدمات عصر ظهور و تحقق ملک کبیر فراهم شود. از این روست که نمی توان رفتار حضرت در روز عاشورا را برای تحریک احساسات مردم حاضر در کربلا برشمرد؛ ایشان با رفتار خود تحمل بلاء را به حدی رساندند که دستگاه ظلمانی ابلیس مجبور شد دست به جنایاتی بزند که عواطف همه تاریخ در مقابل این فعل شیطانی موضع گیری کند. این بلاء با به راه انداختن میدانی از ستیز و عاطفه، بستری از هدایت قلوب و راه یابی نفوس به ملک کبیر را ایجاد کرد تا عالم و آدم، ظرفیت اصلاح با نور امام معصوم را پیدا کند.
سخن پایانی
با توجه به آن چه گفته شد، دو امر در عالم در حال تحقق است. عالم به سمت ظهور و برپایی ملک کبیر سیر داده می شود. موانع این تغییر بزرگ نیز به دست با برکت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و قیام عظیمشان در عاشورا در حال برچیده شدن است. لذاست که می توان فجر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را اثر عبادت اباعبدالله علیه السلام در یوم الله عاشورا دانست. دعوت خدا در مورد حضرت در روز عاشورا محقق شد: «یَاأَیَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ * ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً»(فجر/25) اما این تازه شروع کار بود؛ حضرت قرار است جامعه مومنین را نیز با خود به مراتب ملک کبیر برساند. در این راه هم ابتدا کسانی مثل حضرت قمر منیر بنی هاشم و زینب کبری و رقیه خاتون و حبیب و زهیر و بریر به ملک اهل بیت نائل آمدند؛ ما ته صف هستیم. خیلی از این حضرات در رجعت برمی گردند تا از ملک کبیر متنعم شوند. عالم در دوران رجعت عالم عجیبی می شود. مالک اشترها و سلمان ها برمی گردند تا در آن فضا وارد شوند.
آماده سازی عالم نیز برای تحمل ویژگی های آن دوران است. رشد انتظارات، توقعات و تهیأ بشر برای این است که وقتی آن ملک محقق می شود، مزه نعمت های عظیم ملک کبیر در ذائقه انسان ها تلخی نکند. از این جهت نیز بلاء عاشورا این بستر ابتلاء و تحمل را فراهم آورده است. عاشورا بستر بلایی را ایجاد کرده است که حتی آن هایی که در عالم برزخ هستند نیز با تولی به این بلاء رشد کرده؛ و آمادگی لازم برای حضور در دوره رجعت و درک ملک کبیر را کسب می کنند. بساط ظلمات و ولایت طاغوت نیز با تجلی شمس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و ظهور قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف برداشته می شود و عالم به نور ولایت معصومین علیهم السلام منور می گردد.
پی نوشت ها:
(1) عن سعد، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن هذه الآیة: «وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها»؛ فقال: آل محمد صلى الله علیه و آله أبواب الله و سبیله، و الدعاة إلى الجنة، و القادة إلیها، و الأدلاء علیها إلى یوم القیامة.البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص408.
(2) عن أبی عبدالله (علیه السلام)، قال: سألته عن قول الله عز و جل: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، قال: «الشمس رسول الله (صلى الله علیه و آله) أوضح للناس دینهم».قلت: وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؟ قال: «ذاک أمیر المؤمنین (علیه السلام)، تلا رسول الله (صلى الله علیه و آله)».قلت: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؟ قال: «ذاک الإمام من ذریة فاطمة نسل رسول الله (صلى الله علیه و آله)، فیجلی ظلام الجور و الظلم، فحکى الله سبحانه عنه، فقال: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها یعنی به القائم (علیه السلام)».قلت: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها؟ قال: «ذاک أئمة الجور، الذین استبدوا بالأمور دون آل الرسول و جلسوا مجلسا کان آل الرسول أولى به منهم، فغشوا دین الله بالجور و الظلم، فحکى الله سبحانه فعلهم فقال: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها». البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص671.
(3) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ: « .... قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ وَ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ وَ أَشْیَاعُهُمْ ثُمَّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَّا قَوْلُهُ فِیها أَنْهارٌ فَالْأَنْهَارُ رِجَالٌ وَ قَوْلُهُ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ فَهُوَ عَلِیٌّ ع فِی الْبَاطِنِ وَ قَوْلُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ فَإِنَّهُ الْإِمَامُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ فَإِنَّهُ عِلْمُهُمْ یَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِیعَتُهُمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ فَإِنَّهَا وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ أَیْ إِنَّ الْمُتَیَقَّنَ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی وَلَایَةِ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ وَلَایَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِیَ النَّارُ مَنْ دَخَلَهَا فَقَدْ دَخَلَ النَّارَ ثُمَّ أَخْبَرَ سُبْحَانَهُ عَنْهُمْ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ...». بحارالأنوار، ج24، ص321.
(4) عن أبی عبد الله ع قال من سره أن یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن علی ع. کامل الزیارات؛ ص135.
(5) الغیبه نعمانی، ص 146.
(6) عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ ع یَقُولُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ الْمِشْکَاةُ فَاطِمَةُ ع فِیها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ الْحُسَیْنُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ کَأَنَّ فَاطِمَةَ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ لَا یَهُودِیَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ أَوْ کَظُلُماتٍ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ یَعْنِی نَعْثَلَ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِیَةُ وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیَّةَ إِذا أَخْرَجَ الْمُؤْمِنُ یَدَهُ فِی ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ فَمَا لَهُ مِنْ إِمَامٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَمْشِی بِنُورِهِ وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ قَالَ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ حَتَّى یَنْزِلُوا مَنَازِلَهُمْ فِی الْجَنَّةِ. بحارالانوار؛ ج23، ص305.
(7) همان.
(8) عن صالح بن سهل قال: سمعت أبا عبد الله ع یقول فی قول الله أَوْ کَظُلُماتٍ فلان و فلان فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ یعنی نعثل مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ طلحة و زبیر ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ معاویة و یزید و فتن بنی أمیة إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ فی ظلمة فتنتهم لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ یعنی إماما من ولد فاطمة ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ فما له من إمام یوم القیامة یمشی بنوره. تفسیر قمی؛ ج2، ص106.
(9) حدثنا المفضل بن عمر أنه سمع أبا عبد الله ع یقول فی قوله « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» قال رب الأرض یعنی إمام الأرض، فقلت فإذا خرج یکون ما ذا قال إذا یستغنی الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و یجتزون بنور الإمام. تفسیر قمی؛ ج2، ص253.
(10) عن سلیمان بن مهران الأعمش عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علی عن أبیه علی بن الحسین ع قال نحن أئمة المسلمین و حجج الله على العالمین و سادة المؤمنین و قادة الغر المحجلین و موالی المؤمنین و نحن أمان أهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء و نحن الذین بنا یمسک الله السماء أن تقع على الأرض إلا بإذنه و بنا یمسک الأرض أن تمید بأهلها و بنا ینزل الغیث و بنا ینشر الرحمة و یخرج برکات الأرض و لو لا ما فی الأرض منا لساخت بأهلها قال ع و لم تخلو الأرض منذ خلق الله آدم من حجة الله فیها ظاهر مشهور أو غائب مستور و لا تخلو إلى أن تقوم الساعة من حجة الله فیها و لو لا ذلک لم یعبد الله قال سلیمان فقلت للصادق ع فکیف ینتفع الناس بالحجة الغائب المستور قال کما ینتفعون بالشمس إذا سترها السحاب . الامالی للصدوق؛ ص186.
(11) عن جابر بن یزید الجعفی، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «قوله عزوجل: وَ الْفَجْرِ الفجر هو القائم (علیه السلام): وَ لَیالٍ عَشْرٍ الأئمة (علیهم السلام) من الحسن إلى الحسن وَ الشَّفْعِ أمیر المؤمنین و فاطمة (علیها السلام)، وَ الْوَتْرِ هو الله وحده لا شریک له: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ هی دولة حبتر، فهی تسری إلى دولة القائم. البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج5؛ ص650.
(12) عن محمد بن مسلم، قال: سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول: «إن قبل قیام القائم علامات تکون من الله عز و جل للمؤمنین».قلت: و ماهی جعلنی الله فداک؟ قال: «یقول الله عزوجل: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ یعنی المؤمنین قبل خروج القائم بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛ قال: یبلوهم بشی ء من الخوف من ملوک بنی فلان فی آخر سلطانهم، و الجوع بغلاء أسعارهم، و نقص من الأموال؛ قال: کساد التجارات و قلة الفضل، و نقص من الأنفس. قال: موت ذریع، و نقص من الثمرات، قلة ریع ما یزرع، وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ عند ذلک بتعجیل الفرج».ثم قال لی: یا محمد، هذا تأویله، إن الله عزوجل یقول: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ».کمال الدین، ج2، ص649.