یادداشت ریشههای جامعهشناختی دروغ در جامعه؛
بازتولید تملق و چاپلوسی در جامعه
گروه جامعه رویکرد - مصطفی آبروشن*: اگر نگاهی تاریخی به گذشته جامعه ایران داشته باشیم پی به نظامهایی خواهیم برد که پادشاهان فرمان میراندند و رعایا جزء فرمانبرداری و اطاعت، نقش دیگری نداشتند.
اشراف خود را صاحب اختیار جان غلامان و رعایا میدانستند و وضع رعایا در برابر اشراف و ملاک به هیچ وجه با احوال غلامان تفاوتی نداشت؛ به عبارتی در جوامعی که کنشهای افراد در چارچوب قانون تعریف نشده باشد، افرادی که در نظام سلطه و در موقعیت فرادستی قرار داشتند، زندگی افراد فرو دست را تحت تاثیر قرار میدادند.
در این جوامع که ناامنی اولین شاخصه آن است، خوش آمد فرادستان و باج دادن به آنها جهت کسب منفعت و دفع ضرر جزء ضرورتی الزامآور میشود.
جلب رضایت از طریق کنشهایی همچون تملق، چاپلوسی، شیرینزبانی، خوشزبانی، مردمداری، خوشرقصی، خوشخدمتی، چربزبانی، بادمجان دور قاب چینی، زبان بازی و... مورد استفاده قرار میگرفتند.
متاسفانه شاهد هستیم که دروغ در قالب تملق و چاپلوسی کارکرد پنهانش را حفظ کرده و دائماً بازتولید میشود که بر همین اساس عناوینی همچون چاکر، نوکر، مخلص، خانهزاد، دستبوس، خاک پا و... مفاهیم رایجی هستند که افراد فرودست در جامعه در برابر اشخاص حقیقی و حقوقی در قبال دریافت مزیتی به کار میبرند.
بر همین اساس اغراق، غلو، بزرگنمایی در مورد فرادستان و تحقیر افراطی خویشتن در مناسبات فرهنگی ما ریشه دوانده و همه این رفتارهای تکانشی تحت عنوان احترام انجام میگیرد؛ بنابراین این شیوه رفتاری به شکل الگوهای فرهنگی بر ما تحمیل شده و حاکم بر رفتارهای ماست آنچنان که بله قربانگویی و تمجید کردن به معنای احترام و مخالفت با عقیده، بیاحترامی تلقی میشود و این معانی قراردادی باعث میشوند ما برای ابراز احترام به تعریف و تمجید دروغین از یکدیگر بپردازیم و در مقابل نقاط ضعف و یا عیوب افراد (رئیس، مدیر، کارفرما، معلم، استاد، همکار، همسر و یا هر کس دیگر) سکوت اختیار کنیم؛ چرا که در غیر این صورت کار ما توهین تلقی شده و به خشم آنها منجر میشود، خشم آنها انتقام بر میانگیزاند و آرامش و گاه زندگی ما را به مخاطره میاندازد.
اگر نگاهی به پیشینه تاریخی بیندازیم، در مییابیم که ترس از بیرحمیهای پادشاهان خونخوار ما را به احترامی دروغین وا میداشت که حتی نام فرزندانمان را چنگیز و تیمور میگذاشتیم؛ این جابهجایی هوشمندانه اما مخرب دو کلمه «احترام» و «ترس» باعث شده است که ما حتی آنجا که ترس از مال و جان و ناموس خویش نداریم نیز اسامی این چنینی در فرهنگ نامهای ما بر چیده نشده است.
با دقت در تعاملات زندگی در جامعه در مییابیم این شیوه کنش متقابل مبالغهآمیز نوعی بیاعتمادی را در جامعه رواج داده که کوچکترین توضیحی برای یک واقعیت روزمره را باید با کلماتی همچون به روح پدرم، مرگ مادرم، به جدم و... تبیین کند!
در بیان ابراز محبت و دوستی نیز از مفاهیمی همچون تصدقت گردم، فدایت شوم، پیش مرگت گردم و... و در ابراز احساسات دشمنانه از عباراتی مانند بری سینه قبرستون، الهی مرگتو ببینم، بری و بر نگردی و... در حالی که در بیان صمیمیت کمتر کسی حاضر است جانش را فدای دیگری کند و در بروز نفرت نیز واقعاً کسی راضی به مرگ دیگری نیست.
ما آنچنان به گفتن و شنیدن این مبالغهگوییها عادت کردهایم که تا حرفها، خواستهها و حوادث را چند ده یا چند صد برابر نکنیم کسی به اهمیت موضوع پی نمیبرد.
به عنوان مثال اگر سرمان درد میکند و میخواهیم در خانه کمی سکوت برقرار باشد، باید اطرافیان را متقاعد کنیم که مغزمان از شدت درد در حال متلاشی شدن است و گرنه کسی به حرف ما توجهی نمیکند.
در یک جامعه متعارف، احترام نه از طریق دولا و راست شدن، قربان و صدقه رفتن، تعریف و تمجیدهای افراطی، موافقتهای تام و تمام با عقاید، دست بوسیدن، عالی جناب و مهندس و دکتر خطاب کردن، اظهار ارادت و خاکساریهای ظاهری، و دهها رفتار و گفتار دیگر، بلکه با تحقیر نکردن یکدیگر به خاطر جنس، سن، لهجه، شغل، دخالت نکردن در کار و زندگی هم، قضاوت نکردن و برچسب نزدن بر یکدیگر و در یک جمله آزار نرساندن به یکدیگر خود را نشان میدهد.
بنابر آنچه آمده در این روند تاریخی و دور باطلی که ما در آن گرفتار آمدیم، شرایط نابسامان تاریخی خصوصیات ما را ساخته و خصوصیات ما نیز باعث حفظ و تثبیت این عادات غلط و دروغگویی گردیده است.
پس بیاییم با هم به آنچه بر ما گذشته است از منظر دیگری بنگریم و براى درد بزرگى که ما را از درون رنج مىدهد و تحلیل مىبرد، چارهجویى کنیم.
* جامعهشناس
شنبه 22 آذر 1393 ساعت 08:43