فرض کنید شما از علاقمندان گیاهان هستید و علاقمند هستید که با گیاهان جنگلهای استوایی آشنا شوید. یا علاقمند به موجودات دریایی و زندگی در آب هستید و میخواهید حیات در دریاها و اقیانوسها را بشناسید. حالا فرض کنید که کسی، برای شما، دوره آشنایی با آبزیان بگذارد و درختی به شکل زیر را به شما نمایش دهد و از آنجا که خودش به برخی از گونههای خاص آبزیان علاقه خاص دارد، با تلاش و تمرکز و صرف وقت فراوان، بکوشد به شما بیاموزد که مثلاً چگونه تفاوت گونههای اوسمریفورم و استومیاتی فورم را تشخیص بدهید!
حالا ممکن است چند مشکل جزیی وجود داشته باشد. اول از همه اینکه شما هنوز تن به آب نزدهاید و ماهیها را از نزدیک ندیدهاید و باید چیزهایی را که ندیدهاید حفظ کنید! نکته دیگر اینکه چون سایر انواع ماهیها را نمیشناسید، احتمالاً هر موجود خیس شدهای را ببینید (حتی اگر آبزی نباشد!) تلاش میکنید آن را در گروه اوسمری فورم یا استومیاتی فورم طبقه بندی کنید.
اگر موضوع کمی هم با هیجان و آب و تاب آموزش داده شده باشد، حتی با دیدن بینی یک انسان، ترجیح میدهید برایش توضیح دهید که از شکل بینیاش به نظر میرسد نیاکانش استومیاتی فورم بوده اند!
آیا منظور ما این است که یاد گرفتن طبقه بندیها و مدلها ارزش ندارد؟ اصلاً چنین نیست. حالت نگران کننده دیگر این است که من و شما یک میلیارد ماهی مختلف را ببینیم و ندانیم که تعداد گونههای ماهیان، حدود سی و دو هزار عدد است و احساس کنیم با یک میلیارد گونهی مختلف مواجه هستیم. حاصل این ناآگاهی هم استرس و اضطراب و ترس و ابهام برای ورود به دنیای زیر آب خواهد بود.
آلدوس هاکسلی، در توصیف علم جملهی عجیبی دارد. او میگوید:
کار دانشمند طبقه بندی است. اما نباید این کار را آنقدر زود انجام دهد که طبقه بندی منعکس کنندهی محدودیتها و قضاوتهای ناآگاهانهاش باشد و نه آنقدر دیر، که به دلیل حجم بالای دانش و تجربه، در هر شکلی از طبقه بندی تردید کند.
درس شخصیت شناسی را میتوان به همان شیوهی سنتی دانشگاهی، با تعریف شخصیت شروع کرد. میتوان از سایکوداینامیک تا سایکوآنالیتیک رفت و از سوی دیگر نئوفرویدینها را اومانیستها مقایسه نمود. میتوان نظریههای صفاتی را روبروی نظریههای شناختی گذاشت و از رهیافتهای تکاملی تا رهیافتهای تعادلی را معرفی و طبقهبندی کرد.
از طرفی میشود یک گرایش واحد را از همان ابتدا به صورت جدی و عمیق تعقیب کرد. کاری که در این حوزه فراوان دیده میشود. هر مدلی، مکتبی شده است و هر مکتبی، معتقدانی دارد و منتقدانی. و چنین است که عمدهی وقت بسیاری از فعالان غیر دانشگاهی – و حتی دانشگاهی و آکادمیک – این حوزه، به جنگهای صلیبی میگذرد!
متمم معتقد است، شخصیت شناسی با شناخت یک مدل شخصیت شناسی شکل نمیگیرد. چون شناخت صرفاً یک مدل، دید ما را بیش از قبل محدود میکند و حاصلی جز تعصب به همراه ندارد. از سوی دیگر، ارائهی طبقه بندیهای پیچیده و تقسیم کردن رهیافتهای مختلف و بحث در مورد آنها هم، تقلیدی از شیوهی ناکارآمد دانشگاهی است.
چنین است که تصمیم دیگری گرفتیم. مدتی، دست در دست هم، سفری به مقاطع مختلف تاریخ و حوزههای مختلف جغرافیایی خواهیم داشت. پای بحث بزرگان این حوزه خواهیم نشست. حرفهای آنها را خواهیم شنید. در پی تایید یا تکذیب هیچ کدام نخواهیم بود. فقط میکوشیم از دریچه نگاه آنها به دنیا نگاه کنیم. پس از مدتی، باز میگردیم و تعریفها را میخوانیم و مدلها را میبینیم. شخصیت را تعریف و مدلها را طبقه بندی خواهیم کرد.
اگر بخواهیم دوباره به سراغ مثال ابتدای بحث برویم، بگذارید مدت کوتاهی با هم غواصی کنیم و سپس در ساحل، به بررسی و طبقه بندی دانستهها و دیدهها و شنیدههای خود بپردازیم. میدانیم که به ما اعتماد میکنید. ما هم قول میدهیم شما را به نقاط دیدنی و آموختنی این دریا ببریم…
ترتیبی که گروه متمم برای خواندن مطالب سری شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند: