واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

تحلیلی بر احساس التهاب جهانی

التهاب جهانی و موقعیت شیعیان

یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶


شخصیت‌های مهم‌ و تأثیرگذار حاضر در این کنفرانس، سعی در اذعان و اعتراف به این امر مهم در جغرافیای سیاسی، اجتماعی عصر حاضر داشتند که: جهان امروز و ساکنان امروز جهان در حال تجربه نقطه‌عطفی مهم و تأثیرگذارند؛ فرآیندی که نظم فراهم آمده طیّ بیش از دویست سال اخیر را در هم ریخته و شرایط را برای فراهم آمدن نظمی دیگرگون در جهان و مدیریت جهانی مهیّا ساخته است.

 

موقعیت کنونی جهان معاصر از دو منظر
1. عصر پس از غرب و موقعیت مستضعفان
سیاست‌مداران متخصّص در امور امنیتی و از جمله جمعی از وزیران امور خارجه و دفاع از کشورها‌ی مختلف، یکبار دیگر در همایش امنیتی «مونیخ» گردهم آمدند تا درباره مهم‌ترین موضوعات و چالش‌های امنیت بین‌المللی به بحث و گفت‌وگو بپردازند. شایان ذکر است که این همایش همه ساله در ماه فوریه و در هتل «بایریشر هوف مونیخ آلمان» برگزار می‌شود و از اوّلین سال تأسیس، یعنی 1962م. تا به امروز، توسط بخش خصوصی و با حمایت‌های مالی نهادی دولتی آلمان، شرکت‌های تولید کننده صنایع نظامی، بانک آلمان و... به اجرا درآمده است. سه حرف اختصاری MSC حک شده بر پوسترها و دیوار سالن برگزاری جلسات، نماینده عبارت Munich Security Conference (کمیسیون امنیتی مونیخ) است.
پنجاه و سومین نشست MSC روز جمعه 29 اسفند ماه، با شرکت 10 رئیس جمهوری، معاون رئیس جمهور آمریکا، هشت نخست وزیر، وزیران امور خارجه 30 کشور، وزیران دفاع حدود 20 کشور و مقامات بین‌المللی دیگر، همچون دبیر کلّ سازمان ملل متّحد، دبیر کلّ ناتو، دبیر کل‌های سازمان‌های همکاری اسلامی، اتّحادیه عرب، سازمان‌ شانگهای و... آغاز و در روز یکشنبه اوّل اسفند ماه به کار خود خاتمه داد.
مهم‌ترین موضوعات این اجلاس، ناتو، نظم نوین جهانی، تروریسم، افراط‌گرایی و سایر مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی بود. سخنان بسیاری درباره موضوعات یادشده توسط مقامات شرکت کننده در کنفرانس، مطرح و در مقابل عکس‌العمل‌های مختلفی نیز از سوی حاضران در جلسات، درباره آن سخنان بروز کرد؛ امّا شاخص‌ترین مطالب و مواضع ارائه شده توسط مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی غرب و شرق، حول چند عنوان می‌چرخید و ذهن هر ناظری را با خود درگیر می‌ساخت:
• عصر پس از غرب و نظم جهانیِ بهم‌خورده؛
• کاهش نقش و نفوذ اروپا و آمریکا در مدیریت جهانی؛
• نقش‌آفرینی ایران در منطقه.
به عبارت دیگر، شخصیت‌های مهم‌ و تأثیرگذار حاضر در این کنفرانس، سعی در اذعان و اعتراف به این امر مهم در جغرافیای سیاسی، اجتماعی عصر حاضر داشتند که: جهان امروز و ساکنان امروز جهان در حال تجربه نقطه‌عطفی مهم و تأثیرگذارند؛ فرآیندی که نظم فراهم آمده طیّ بیش از دویست سال اخیر را در هم ریخته و شرایط را برای فراهم آمدن نظمی دیگرگون در جهان و مدیریت جهانی مهیّا ساخته است.
در همین کنفرانس؛ (به نقل از «رادیو فرانسه»)
• وزیر خارجه «روسیه» در مونیخ، خواستار ایجاد نظم «پساغربی» در جهان شد؛ او اعلام کرد که: «نظم جهانی لیبرال» که طرح آن از سوی چندین کشور برگزیده غربی با رویکرد تسلّط‌گرایانه ایجاد شده، به پایان خود رسیده است.
در همین راستا، رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ نیز اعلام کرد:
جهان در حالی در آستانه ورود به عصر پس از غرب است که کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند.
• خانم فدریکا موگرینی، رئیس «دیپلماسی اتّحادیه اروپا» در خصوص نتایج سفر خود به «واشینگتن» بیان داشت که ایالات متّحده ممکن است نقش ریاست جهانی خود را از دست بدهد.
• صدر اعظم آلمان، خانم مرکل نیز طیّ سخنان خود در کنفرانس مونیخ، اعلام داشت: نظم جهانی بهم خورده است.
گویی همه اینان بر قول وزیر امور خارجه روسیه، آقای لابروف صحّه می‌گذاشتند که اعلام کرد:
دوران پسا جنگ سرد به پایان رسیده و جهان در گذرگاه تاریخی قرار گرفته است.
حسب تجربه‌های وحشتناک دو جنگ اوّل و دوم جهانی، هر زمان که موضوع «مدیریت جهانی» و «موقعیت مدّعیان برتری و قدرت» مبتلای بحران و ضعف گشته و احتمال می‌دهند سررشته امور از دستشان خارج شود، زمینه‌های واقعه‌ای دهشتناک، همچون «جنگ جهانی» فراهم می‌آید تا طیّ آن و پس از همآوردطلبی‌ها، جهان و ساکنان جهان در جغرافیای سیاسی و خاکی جدیدی و البتّه پس از جابه‌جایی‌ قدرت‌ها، سکنا گزیده و به حیات خود ادامه دهند. این احتمال، چنان‌که بعد از این خواهد آمد، دور نیست که ممکن است جریاناتی خاص در پس سلطه‌جویی تامّ و تمام بر همه مقدورات و مقدّرات ساکنان جهان، طیّ توطئه‌ای سازمان یافته، جهان را بر لبه «پرتگاه تغییر و تبدیل» هدایت نموده‌اند تا پس از تجربه بحرانی کمرشکن، نظم دلخواه خود را بر ساکنان جهان تحمیل نمایند.
احتمال اوّلی، حاصل سیر تدریجی و طبیعی معاملات و معادلات سیاسی، اقتصادی میان کشورهای جهان است و احتمال دومی، حاصل توطئه و برنامه‌ای دست‌ساز است. به هر روی، نتایج هر دو، چیزی جز بحران فراگیر و مصیبت خانمان‌سوز برای جهان مستضعف نیست.
درباره فرض اوّل، یعنی قرار گرفتن جهان در موقعیتی بحرانی آن هم در اثر سیرتدریجی معادلات سیاسی و اقتصادی در ابعاد جهانی، می‌توان گفت:
• اوّلاً پس از جنگ فراگیر و جهانی دوم و طیّ مدّت قریب به 72 سال، به رغم سلطه غرب بر امر مدیریت جهانی، به تدریج مدّعیان جدیدی سربرآورده و با گذار از موقعیت «سیاسی، اقتصادی و نظامی» منطقه‌ای، خود را در ابعاد جهانی مطرح کردند و مدّعی نقش‌آفرینی در مدیریت بین‌المللی و سهم‌خواهی از غرب شده‌اند. «چین» و روسیه شناخته‌شده‌ترین این مدّعیانند؛
• ثانیاً تنزّل ارزش‌های لیبرال سرمایه‌داری، ابتلای این نظام به بحران و ظهور نوعی خودباوری و میل به عرض اندام در میان سایر اقوام، عامل دیگری برای واقع شدن جهان و ساکنانش در این شرایط بحرانی، قابل شناسایی است.
• ثالثاً سربرآوردن نوعی بنیادگرایی در شرق اسلامی و جوانه زدن نهال معنویت‌خواهی و تمایلات مذهبی در میان ساکنان اروپای غربی و آمریکا و سرانجام ناکامی لیبرال سرمایه‌داری در اطفای عطش عدالت‌خواهی و برخورداری مادّی، در زمره عواملی قابل‌شناسایی‌اند که سبب بروز بحران در ارکان نظام لیبرال سرمایه‌داری شده است.
و سرانجام آنکه، تجربه پایان تاریخ غربی و ظهور ترَک بر همه دیواره‌های حوزه فرهنگی و تمدّنی مدرن، چنان‌که بسیاری از متفکّران غربی درباره آن اعتراف دارند، خود عامل دیگری است که سبب درک موقعیت پساغربی به شکل عمومی و اعتراف آن از سوی سیاست‌مداران نام‌آور این عصر شده است.
کنفرانس مونیخ در سال جاری و اظهارات ارائه شده از سوی مقامات عالی رتبه سیاسی غربی و روسیه، در واقع به منزله «اعلام عمومی و علنی ناامنی و بحران فراگیر در ابعاد جهانی» است.
امری که ده‌ها سال پیش از این، متفکّران غربی درباره‌اش هشدار داده بودند.

همه مهیّای جنگ می‌شوند
طبیعی می‌نماید در چنین شرایطی که وزیر امور خارجه روسیه از آن به عنوان «گذرگاه تاریخی» یاد می‌کند و پررنگ شدن احساس ناامنی در ساحت‌های «سیاسی، اقتصادی و نظامی» عموم دولت‌ها و به ویژه ضعیف نگه داشته شدگان، همگان را ناگزیر و متمایل به کسب تسلیحات نظامی بیشتر و عرض اندام در برابر رقیبان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می‌سازد.
روزنامه «ارتش آزادی‌بخش خلق چین» در گزارشی که به نوعی، هشدار علیه دولت آمریکا به حساب می آید، اعلام کرد:
نیروهای مسلّح این کشور برای نبرد با شیاطین و نیروهای خصم از هر نظر، آماده است.
این روزنامه که به عنوان ارگان ارتش این کشور است. طیّ گزارش خود، توانمندی‌های موشک‌های بالستیکی «دونگ فانگ» را به رخ غربیان کشیده است.
این همآوردجویی چین در حالی اتّفاق افتاده است که بسیاری از صاحب‌نظران از افول قدرت آمریکا و ناتوانی آن در اعمال مدیریت، در ابعاد جهانی سخن به میان آورده‌اند. این دسته از کارشناسان، ترامپ را همچون گورباچف به مثابه شخصی می‌شناسند که موجبات فروپاشی آمریکا را رقم خواهد زد؛ از آن جمله، جامعه شناس مشهور نروژی، یوهان کالتونگ، که فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی را به درستی پیش‌بینی کرده بود، درباره کاهش شدید قدرت در جهان هشدار داده و اعلام نموده است: در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، آمریکا از ابرقدرتی ساقط و به سرنوشت شوروی سابق دچار می‌شود.
این پروفسور نروژی سال 2020م. را سال فروپاشی آمریکا پیش بینی کرده است.1
آزمایش‌های موشکی کره شمالی و انعقاد پی‌در پی قراردادهای خرید تسلیحات نظامی از سوی دولت‌های حاشیه‌نشین «خلیج فارس» و حتّی تلاش «ایران» برای حفظ امکانات نظامی خود و ارتقای توان نظامی (بازدارنده) را نیز در همین مسیر باید ارزیابی کرد.

وحشت از آینده
مؤسّسه بین‌المللی تحقیقات صلح «استکهلم» اعلام داشته است که تجارت جهانی تسلیحات در پنج سال گذشته، به بالاترین سطح رسیده و علّت آن افزایش تقاضا از سوی کشورهای غرب آسیا (خاورمیانه) و آسیا بوده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از استکهلم، براساس تحقیقات انجام شده، بین‌ سال‌های 2012 تا 2016م. واردات تسلیحات توسط کشورهای منطقه آسیا و اقیانوسیه از لحاظ حجم 43% واردات جهان بوده است که افزایشی 7/7درصدی را در مقایسه با دوره پنج ساله قبل نشان می‌دهد.
سهم کشورهای منطقه خاورمیانه و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس از 17% به 29% افزایش یافته است.
به گزارش همین مؤسّسه، عربستان سعودی پس از هند، دومین وارد کننده تسلیحات در جهان بوده است. به همین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که تولید کنندگان و صادرکنندگان تسلیحات نیز سهم بسیار بالایی از این بازار را به خود اختصاص داده‌اند، آمریکا و روسیه طیّ یک دوره پنج ساله، همچنان در زمره بزرگترین صادرکنندگان تسلیحات در جهان شناسایی می‌شوند.
«ویتنام» نیز که تا پیش از این، در فهرست واردکنندگان سلاح واجد رتبه 29 بوده در فهرست ده وارد کننده اصلی سلاح قرار گرفته است.
کشور کوچکی چون قطر در خاورمیانه، سهم خود را 245% برای واردات سلاح افزایش داده است. این‌همه در حالی است که طیّ همین‌ سال‌ها، قیمت جهانی نفت  به شدّت کاهش یافته است.2
این احساس ناامنی و حرص جمع‌آوری تسلیحات بیشتر برای دفع خطرات احتمالی، تنها شامل کشورهای آسیایی نمی‌شود.
وزارت دفاع آلمان در حالی از افزایش تعداد نیروهای نظامی‌اش خبر داد که مایک پنس، معاون رئیس جمهور آمریکا، از متّحدان اروپایی واشینگتن خواسته بود تا هزینه‌های دفاعی‌شان را افزایش دهند.
به اعلام این وزارتخانه، ارتش آلمان قرار است با افزایش 20هزار نفری شمار سربازان خود، تعداد کلّ نیروهایش در سال 2024م. را به 198 هزار نیروی نظامی افزایش دهد.
اورزولا فون ‌در لاین وزیر دفاع آلمان گفت: افزایش تعداد نیروهای ارتش آلمان به ندرت، مانند الآن ضروری می‌شود.3
سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه، روز سه‌شنبه 21 فوریه در سخنرانی خود در مرکز روابط بین‌المللی وزارت خارجه روسیه از استقرار سامانه‌ای وابسته به سپر موشکی آمریکا در «رومانی» در سال 2016م. خبر داد و گفت: سپر موشکی آمریکا در اروپا در حالت آماده باش اوّلیه برای حالت جنگی قرار گرفته است. وی همچنین اشاره کرد که بودجه نظامی کشورهای عضو ناتو به 900 میلیارد دلار می‌رسد که ده‌ها برابر بیشتر از بودجه نظامی روسیه است.
گفتنی است پرواز هواپیماهای ردیابی ناتو در نزدیکی مرزهای روسیه، طیّ ده سال گذشته، سه برابر و نزدیک مرزهای جنوب غربی این کشور، به هشت برابر افزایش یافته است.4
موج فراگیر ناامنی (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) در گستره جهانی، فرزند بلافصل عصر پسامدرن، مورد تردید واقع شدن صلاحیت غرب در «مدیریت جهان» و سرانجام پایان تاریخ غربی است؛ همان انحطاط و پایانی که سال‌ها پیش از این، توسط فلاسفه تاریخ غربی و از جمله اسوالد اشپنگلر پیش‌بینی شده بود.
این فیلسوف آلمانی الاصل (1880- 1936م.) با نگارش کتاب «انحطاط تمدّن غرب»5 ضمن انتقاد از تمدّن غربی و پرسش از مبانی فرهنگی آن، تمدّن غربی را در آخرین مرحله از سیر تکوینی و بالندگی‌اش، محکوم به فساد و انحطاط شناخت و آن را اعلام داشت.
عموم مردم جهان، با مشاهده این شرایط و از روی صرافت طبع، وقوع جنگی جهانی را در آینده‌ای نزدیک دریافته‌اند؛ چنان‌که طیّ نظرسنجی انجام شده توسط «مؤسّسه ارزیابی و داده‌سنجی یوگاو» که در آن، از نه هزار نفر در نه کشور سؤال پرسیده شده است، اکثریت پاسخ‌دهندگان باور داشته‌اند که سیاره ما از امکان برقراری صلحی جهانی دورتر می‌شود.
نظرسنجی تازه‌ای در کشورهای غربی نشان می‌دهد که اکثریت شرکت‌کنندگان معتقدند که احتمال وقوع جنگ جهانی سوم بسیار زیاد است. بخش قابل توجّهی از ساکنان کشورهای غربی آینده‌ای غم‌انگیز و همراه با جنگ فراگیر را برای جهان قابل تصوّر می‌دانند.
روزنامه ایندیپندنت، با انتشار نتایج این نظرسنجی می‌نویسد:
هم‌زمان با قرارگرفتن روابط آمریکا و روسیه در بدترین شرایط ممکن از زمان جنگ سرد به این سو، پیش‌بینی‌های اکثر پاسخ‌دهندگان در فرانسه، آلمان و بریتانیا نشان می‌دهد که نسبت به آینده و تحوّلات جهانی بدبین هستند. 64% از پاسخ‌دهندگان آمریکایی گفته‌اند که فکر می‌کنند جهان در آستانه وقوع یک جنگ بزرگ قرار دارد.  61% از بریتانیایی‌ها نیز وقوع جنگ جهانی را محتمل می‌دانند.5
شاید این گمان پیش آید که تولیدکنندگان و صادرکنندگان تسلیحات نظامی، معرکه را داغ کرده‌اند تا از آب گل‌آلود، ماهی صیدکنند؛ امّا ابعاد جهانی بحران‌های سیاسی و اقتصادی و ناامنی‌های بزرگ در ابعاد جهانی، محصول این قبیل حیله‌های صاحبات صنایع نظامی نیستند؛ هرچند که دلّالان اسلحه از این میانه، به سود هنگفتی نیز دست می‌یابند.
به دلایل مختلف، غرب به پایان تاریخ خود رسیده و افول در ساحت‌های فکری و فرهنگی را به تجربه نشسته است، اگرچه در ساحت مادّی و تمدّنی و در خلجان و هیجان تکنولوژی و سلطه‌جویی سیاسی و نظامی، سعی در ادامه حیات مذبوحانه دارد. نزد اهل نظر، یک حوزه فرهنگی و تمدّنی، با پشت سر گذاردن عصر بالندگی و پس از فروپاشی و انحطاط در ساحت نظری و فرهنگی به محتضری می‌ماند که آخرین نفس‌ها را می‌کشد و بدین سبب حتّی با پذیرفتن ریسک جنگ جهانی نیز قادر به بازگشت به عصر جوانی و بالندگی و احیای مبانی نظری و فرهنگی مورد پرسش واقع شده، نیست. سر و صدای سیاست‌مداران و غوغای ماشین‌های جنگی، تنها برای مدّتی، مجال ماندن این حوزه فرهنگی و تمدّنی منسوخ را آن هم در میانه بحران فراگیر، ممکن می‌سازد.
مهم‌ترین دلیل فروپاشی را باید در از دست رفتن حیثیت مبانی نظری لیبرال سرمایه‌داری این تمدّن سکولار و مورد پرسش واقع‌شدن ارزش‌های فرهنگی آن شناسایی کرد. این همان از هم‌پاشیدگی و تلاشی از درون است.
بدیهی می‌نماید که طوفان ناامنی اتّفاق افتاده، محصول طبیعی و ثمره نظر و عمل خود بشر است.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏؛6
به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است تا [سزایِ‏] بعضی از آنچه را که کرده‏اند، به آنان بچشاند. باشد که بازگردند.»
و از آن نیز گریزی نیست؛ امّا همواره از میان برف و یخبندان زمستان، جوانه بهاری آرام قد می‌کشد و تولّد خود را به رخ زمستان می‌کشد.
این تحلیل به این معنا نیست که طیّ یکی دو سال آینده، دست و پای این حوزه فراخ و فرهنگی و تمدّنی مدرن که در همه ساحات حیات مادّی و فرهنگی ساکنان جهان رسوخ کرده است، جمع شده و مسند آن به دیگران سپرده می شود.
طیّ دویست سال اخیر، تمامی حوزه‌های فرهنگی و تمدّنی غیرغربی و کهن، در ساحات سه‌گانه «نظری، فرهنگی و تمدّنی»، در سایه تاریخ غربی و حوزه فرهنگی و تمدّنی‌اش فرورفته‌اند؛ برخی مضمحل و برخی مستحیل و برخی تا بن دندان آلوده شده‌اند. به دلیل سرآمدن عمر تاریخ غربی، ضرورتاً نزول مرحله به مرحله غرب تا فروپاشی تمام عیار ادامه می‌یابد و به دلیل از دست رفتن قدرت یکپارچه مدیریت جهانی (آمریکایی، اروپایی) غوغا و آشوب جای نظم جهانی موجود را گرفته و صورت تمدّنی غرب (سیاست، اقتصاد) بیش از پیش درهم‌ریخته و از هم می‌پاشد.
از هم‌اکنون، موج بزرگ اعتراض عمومی ساکنان آمریکا و اروپا را می‌توان دید. اعتراض به فرمان‌های خام دونالد ترامپ در سراسر آمریکا و اروپا، بحران مالی فراگیر در اروپا و پس از آن، در آسیا و آمریکا، موج اعتراضی مردم فرانسه، «سوئد»، «یونان» و ... علیه فساد اقتصادی فراگیر در کشورشان، شکل‌گیری اتّحادیه‌های ناپایدار منطقه‌ای در شرق و غرب و چنگ و دندان نشان دادن دولت‌ها به همسایه‌های خود، در زمره مصادیق و نشانه‌های شکل‌گیری «آشوب جهانی» و از هم پاشیدگی «نظم پیشین» است.

خیزش مستضعفان
در چنین موقعیتی، هیچیک از جوامع مستضعفین، از تندباد این آشوب جهانی مصون نمی‌مانند، ضعف بنیه اقتصادی و ناپایداری نظام‌های سیاسی اجتماعی، گسل‌های وحشتناک قومی و قبیله‌ای و سرانجام منازعات منطقه‌ای، بیش از هر زمان، این جوامع را در معرض آسیب و بحران قرار می‌دهد.
خیزش مستضعفان علیه ثروتمندان و صاحبان قدرت، محتمل‌ترین واقعه، طیّ سال‌های آتی و در میان ساکنان همه کشورها و در میان همه قارّه‌ها خواهد بود.
وقتی که مردم سوئد، به رغم همه برخورداری‌ها در اعتراض به وضع موجود برای غارت اموال به فروشگاه‌ها هجوم آورده و اتومبیل‌ها را به آتش می‌کشند، تکلیف جمعیت یکصد میلیون نفری «اندونزی» که با درآمد روزانه کمتر از سه دلار، چشم به ثروت‌های انبوه جمعیتی قلیل داشته و حقّ خود را پایمان شده می‌یابند، روشن است.
به گزارش مؤسّسه «آکسفام»، چهار نفر از ثروتمندترین افراد اندونزی، دارایی‌هایی بیش از یکصد میلیون نفر جمعیت این کشور دارند.
امّا آنچه بیش از همه، امید دست‌یابی به «نظمی پساغربی» را از بین می‌برد، «فقدان رویکردی واحد و مقبول در ابعاد جهانی به هستی» در میان مردم جهان و در مقابل رویکرد دنیامدارانه «سکولار غربی در حال فروپاشی» است.
درک مشترک و عمومی ساکنان جهان، «استضعاف» در مقابل «استکبار» و ناگزیری مستضعفان از مقابله با مستکبران و نومیدی از وضع موجود است.
خرده فرهنگ‌های منتشر در میان عموم اقوام و مذاهب محرّف و منزوی شرق و غرب، هیچ‌کدام از استعداد، حیثیّت و استحقاق لازم برای مطرح و مقبول واقع شدن در ابعاد جهانی ندارند. همگی آنان فاقد طرحی منسجم برای مدیریت جوامع (خلاف آنچه که در غرب می‌پیمود) و تأسیس حوزه فرهنگی و تمدّنی‌اند.
تجربه حوزه فرهنگی و تمدّنی دنیامدار در میان همه معاملات فردی و جمعی و نظام اجتماعی سیاسی ظالمانه برخاسته از آن، در خود، زمینه‌های بازگشت به «معنویت» و «دینداری» را دارد. طیّ نیم قرن اخیر، رگه‌های این بازگشت در شرق و غرب جهان نمودار شده است؛ امّا برکشیده شدن نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متّکی به دین و مدیریت یکپارچه جهانی، در گرو استقرار دین کامل است. در حالی‌که این دین، (با همه ساحات معرفتی، فرهنگی و مدنی‌اش)، مورد توافق و تمایل عمومی جمعیت بزرگ هفت میلیاردی عصر حاضر نیست، در مقابل، در مجموعه فرق و مذاهب منتشر در میان اقوام مختلف و قبایل نیز استعداد و ظرفیت کامل و مورد نیاز برای ظاهر شدن در ابعاد جهانی مشاهده نمی‌شود.
مذاهب منتشر و نحله‌های شبه مذهبی، در چنین شرایطی تنها، پاسخگوی نیاز روانی و شخصی مردمند.
تجربه خیزش اجتماعی پیروان مذاهب اسلامی (اهل سنّت)، در هیئت ایدئولوژی‌ها و مرام‌های سیاسی اجتماعی، طیّ سه دهه اخیر نشان داد که این جریانات مذهبی، از چنان ضعفی در بنیادهای نظری و از چنان نقصانی در شیوه‌های عملی رنج می‌برند که در عمل جز به حجم بحران نمی‌افزایند و چنان‌که مجال حضور و عمل مناسبات سیاسی، اجتماعی بیابند، دانسته و نادانسته مؤیّد و مقوّم حوزه فرهنگی و تمدّنی سکولار و همسو با نظام سیاسی‌ اجتماعی صلیبی و صهیونی می‌شوند.
سلفی‌گری خشن، منتهی الیه ارتفاع خیزش اجتماعی این جریانات مذهبی اسلامی، سال‌های اخیر است.
بدین سبب است که عرض می‌کنم، پس از فروپاشی قریب الوقوع نظم جهانی سکولار، نظم جهانی دیگری، جایگزین آن نخواهد شد. به عبارت دیگر، نظم پساغرب، عین بی‌نظمی و شورش است. از میان همین موقعیت، طلب و تقاضای عمومی ساکنان زمین، برای دست یافتن به منجی موعود و «نجات»، بسان جوانه‌ای سبز در یخبندان زمین سربرآورد.
آنچه در این موقعیت، مستضعفان را در میانه این همه بحران سرپا نگه می‌دارد، تفکّر آماده‌گر و انتظار مقدّس منجی موعود است:
«السَّلَامُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّامِ.»
ورنه طوفان همه را از پای می افکند و امواج یأس همگان را در کام خود می‌کشد.
باید خود و همگان را متذکّر صبحی شد که از راه می رسد. تاریخ فردا که به نام مهدی موعود، عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و برای ایشان رقم خواهد خورد. «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون‏.»
باید از «ایمان به دمیدن صبح صادق»، «هم‌نوایی در نظر و عمل با خورشید امامت» و «پرهیزگاری»، قلعه‌ای محکم ساخت و از پیروان و مؤمنان دین کامل محافظت کرد تا طوفان بگذرد.
والسّلام
سردبیر



پی‌نوشت:
1. روزنامه کیهان، سرویس اخبار، 24 بهمن ماه 1395. www.kayhan.ir
2. پرس تی‌وی فارسی، دوشنبه 2 اسفند ماه 1395.
3. پرس‌تی‌وی فارسی: سه شنبه 3 اسفند 1395.
4. شبکه العالم، سه شنبه 3 اسفند 1395.
5. The Decline of the West
6. سوره روم، آیه 41.


مجموعه مربوطه سخن سردبیر
برچسب ها

کشمکش زندگی شهری در ایران/ نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

در گفت و گو با دکتر داور شیخاوندی بررسی شد
آشفته بازاری به همین ترتیب است که حساب و کتاب وجود نداشته باشد. متاسفانه، فردی که با حساب و کتاب رفتار کند، عقب می ماند. به همین دلیل، بعضی از تحصیلکرده ها باخته اند و می بازند.
کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند
عصر ایران؛ یوسف ناصری- آشفتگی اجتماعی یا آنومی(Anomie)، اصطلاحی است که برای توصیف وضعیت  در حال تحول شهرها و جوامع  به کار گرفته شده است. در جوامع غربی و در گذار به جامعه صنعتی، اختلالاتی در سطح فردی و اجتماعی به وجود آمد و از جمله در دوره ای خودکشی به حدی شیوع پیدا کرد که یکی از اندیشمندان و نظریه پردازان غربی، کتاب «خودکشی» را در سال 1897 میلادی منتشر کرد و میزان خودکشی در اقشار و جوامع مختلف را بررسی کرد.

در ایران ما که کشوری در حال توسعه به شمار می آید برخی پدیده ها شایع شده و شایسته است که ضمن بهره مندی از مزایای تمدن کنونی و تکنولوژی های کنونی، با اتکا به عقلانیت برای کاهش آسیب ها و هزینه های تحولات اجتماعی و تکنولوژیک تلاش کرد.

درباره آشفتگی اجتماعی یا آنومی با دکتر داور شیخاوندی، استاد دانشگاه گفت و گو کردیم که سابقه بیش از 40 سال فعالیت در زمینه آسیب شناسی اجتماعی دارد و صاحب کتاب هایی تالیفی از جمله «زایش و خیزش ملت»، «جامعه شناسی انحرافات» و «ناسیونالیسم و هویت ایران» است.

او دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه کلمبیا و دکترای برنامه ریزی اجتماعی از دانشگاه سوربن دارد. گفت و گوی عصر ایران با دکتر شیخاوندی را می خوانید.
***

*کشور ما در حال توسعه است و در جوامع در حال توسعه تعهدات متقابل بین افراد عملی نمی شود و افراد بدقولی می کنند. از طرفی در جوامعی که به آشفتگی اجتماعی یا آنومی دچارند کلاهبرداری، احتکار و قاچاق به وفور به چشم می خورد. برخی از اندیشمندان ایرانی اعتقاد دارند که آنومی در جامعه ایران وجود دارد و رابطه نزدیکی بین وضعیت سخت اقتصادی و آنومی برقرار است.
با توجه به این که چند دهه است که در زمینه آسیب شناسی اجتماعی فعالیت دارید آیا جامعه ما دچار آنومی یا آشفتگی اجتماعی هست یا نه؟

-شهرهای ما در حال توسعه هستند و در این موضوع شکی نیست. جامعه ما به طور کلان در حال تحرک است. یعنی در حال گذر از «اجتماع» به «جامعه» است. در اجتماع، سنت های قبیله ای حاکم است. این مسائلی که مطرح کردید بیشتر در شهرهای کلان پیش می آید تا در شهرهای کوچک که نیمه سنتی هستند.

شهرهای بزرگ به معنای واقعی کلمه، در حال آنومی است و تقریبا در حال گذر از «آنومی» به «آنارشی» است. در اثر تشدید وضعیت آنومی، خواه ناخواه حالت آنارشی به وجود می آید. آنومی به معنای آشفتگی است ولی آنارشی، بی قانونی و بی سامانی و بی سازمانی و در هم ریخته است.

*جمعیت شهرنشین کشور طبق برآوردهای وزارت مسکن و شهرسازی به بیش از 73 درصد رسیده و طبق آمار بانک جهانی هم در سال 1961 جمعیت شهرنشین ایران 34 درصد بوده است. این تغییر و تحول از نظر میزان شهرنشین شدن چه تاثیری در شهرها گذاشته است؟

-فقط جمعیت تعدادی از شهرهای ما بیش از یک میلیون نفر است و ناهنجاری ها یا اگر در مورد آینده بگوییم آنارشی ها،  بیشتر در شهرهای بیش از یک میلیون نفر اتفاق می افتد.

در کشورهای اروپایی خیلی پیشرفته، سامان یابی نهادها و سامان یابی فضا و در نتیجه سامان-یابی مردم تا حدی عقلایی و پیش بینی شده و سازمان یافته است. اما در شهرهای منطقه خاورمیانه از جمله شهرهای ایران که نوسانات خیلی شدید را به خود دیده اند افراد جامعه که حتی ریشه روستایی داشته اند به جایگاه های بالای جامعه و به مدیریت های عالی نهادهای شهری و به ویژه نهادهای اقتصادی می رسند. این وضع موجب می شود آشفتگی های متعددی به وجود بیاید.

همچنین شهرهای بزرگ به وسیله روستایی های حاشیه نشین محاصره شده است که هنوز واقعا به شهریت نرسیده اند و هیچ مقام و سازمانی به سامان یابی این حاشیه نشین ها توجه جدی نکرده  است. در نتیجه حاشیه نشین ها در شهر کار می کنند و با شهرنشینان اصلی هماهنگی لازم را ندارند.  شهرهای بزرگ ما یک پا در روستازدگی و یک پا در شهرزدگی دارند. ساختمان های بلندی می سازند که علامت خیلی مدرن است ولی وقتی داخل خانه می شوند دچار روستازدگی هستند.
کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

از طرفی من فکر می کنم تنها کشوری هستیم که برای پول، اینقدر تبلیغ می کنیم. در حالی که در کشورهای دیگر اینهمه مسابقه برای برنده شده فلان مبلغ پول برگزار نمی شود. در یک وضعیت نابسامان یا آنومیک، همه به توسل و توکل و روش های دیگر، بیشتر پایبند می شوند تا به فعالیت سالم اقتصادی.

*امیل دورکهایم یکی از جامعه شناسان بزرگ است و حدود 120 سال قبل علل خودکشی را در اروپا بررسی کرده بود. او اعتقاد دارد فقدان مهار اجتماعی که همان آنومی است فرد را دچار کجروی و در نهایت آسیب هایی مثل اعتیاد و فحشا می کند. آیا بررسی خاصی انجام داده اید که در شهرهای کوچک آسیب ها کم است و مهار اجتماعی و سنت ها و قواعد رایج به عنوان عامل بازدارنده، روی افراد اثرگذار است؟

-البته خواه ناخواه شهرهای کوچک هم از روالی که در شهرهای بزرگ است متاثر می شوند. تحرک جمعیتی، تحرک اخلاقی و تحرک مکانی، به طور کلی تحرک خواسته ها را به وجود می آورد و آورده است. شهرهای بزرگ، لجام گسیخته هستند و هر روز یک گروه تقاضاهای خاص دیگری دارد.

مساله عمده ما، مساله شهرهای بزرگ است. مواد مخدری که در شهرهای بزرگ مصرف می شود در حد 10 تن یا 12 تن در ماه است. گسستگی شهرهای بزرگ از زبان گرفته تا پوشاک و کار و رفتار و خواسته های روزمره مردم، حد و حصر ندارد. قمه کشی و تیراندازی و آدم کشی و خودکشی را به نسبت بیشتر در شهرهای بزرگ می بینید.

*اعتقاد بر این است که اگر قواعد اجتماعی، عادلانه تنظیم شود مردم و شهروندان این قواعد را رعایت می کنند. گفته شده که مهمترین وظیفه دولت برقراری عدالت است. در تحقیقاتی که در شهرهای مشهد و رشت و کرمانشاه انجام شده نتیجه گیری این است که وقتی اعتماد اجتماعی و رضایت اجتماعی نیست رفتار آنومیک اتفاق می افتد. مشاهدات و تحقیقات شما در مورد شهرهای ما چگونه است و چه وضعیتی را تجربه می کنند؟

-این که گفته شود برابری جامعه یا رضایت جامعه تامین شود احتمالا آنومی کمتر می شود شعار است. من معتقدم در شهرهای بزرگ هر نوع سیاستی که برای برابری و رضایت اجرا شود به طور کامل موثر نخواهد بود. چون طبقات و اقشار جامعه به طور مستمر می خواهند بالاتر و باز بالاتر بروند.

با این حال در کشور ما خیلی از خواسته های دولتی، به هم خورده است. به ویژه ما شاهد هستیم و جزو وقایع اخیر است کسانی که به حقوق خودشان قناعت نکردند و خیلی به درآمد میلیاردی رسیدند. البته دولت مقداری از حقوق های غیرمتعارف را پس گرفت ولی وقتی مردم از آن نوع حقوق های کلان باخبر می شوند نارضایتی آنها روز به روز بیشتر می شود.

*در مورد شهرهای مختلف تفکیک می کنید که از نظر مهار اجتماعی و توقعاتی که نسبت به قواعد اجتماعی وجود دارد اوضاع چگونه است؟

-من مقاله ای نوشته ام درباره نوکیسگان. به اعتقاد من، نوکیسگان به هم زننده کل جامعه هستند و افراد دیگر نیز در این زمینه می کوشند. احتمال این که در سال های آینده نظمی بر بی نظمی مسلط شود بعید می نماید. چون امکانات موجود و افکار موجود در این راستا قرارندارد. در آن مقاله، رسیدن جامعه از آنومی به آنارشی را توجیه کرده ام.

*رفتار آنومیک در افراد وقتی که در چنین وضعیتی قرار می گیرند الزاما باید به سمت اقداماتی مثل احتکار و کلاهبرداری کشیده شود؟

-اصولا بله. چون در جامعه ما یک نهاد مشخص برای تبلیغ اخلاق وجود ندارد. در نتیجه این باور شکل گرفته که زرنگی آن است که راه کوتاه را بروید  و زودتر به هدف برسید. متاسفانه چنین وضعی حاکم است. بعضی مواقع هم که افراد متهم را بازداشت می کنند، تا محاکمه کنند و به نتیجه برسد مردم اصل قضیه را فراموش کرده اند.

کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

*در کشورهای دیگر که دوره در حال توسعه بودن را سپری کرده و وارد دوره صنعتی و فراصنعتی شده اند آیا موفق شدند آسیب ها را کمتر یا کنترل کنند؟

-تا حدی بله. البته به شرطی که مهاجرین زیادی نداشته باشند. مهاجرینی که اخیرا به اروپا سرازیر شده اند تمام آن جوامع را در آینده نزدیک به هم خواهند زد و از الان هم شروع شده است. در آن کشورها مردم، تشکل¬هایی دارند و این تشکل ها تا حدی افراد را از نظر اخلاقی و رفتاری و کرداری سامان دهی می کنند.

با این حال به خاطر گذشته سازمان یافته و قانونی که دارند مقررات اجرا می شود. در جامعه ما به نحو مطلوب قانون و مقررات اجرا نمی شود و شایسته سالاری برای گرفتن پست های دولتی اتفاق نیفتاده است.

*آنومی یا آشفتگی اجتماعی وقتی اتفاق می افتد، رعایت قواعد و هنجارها، برای افراد مطلوبیت ندارد. با سست شدن رعایت قواعد و هنجارها چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟

-در شهرهای کوچک، به طور کلی آنومی نسبتا کم است ولی چشم آنها به شهرهای بزرگ است. رسانه ها، معیارهای شهرهای بزرگ را پخش می کنند. البته در شهرهای کوچک تا حدی به شرع و اخلاق و هنجارها به صورت نیم بند وابسته هستند.

تغییرات سریع هنجارها در شهرهای بزرگ روی می دهد و حتی از یک محله به محله دیگر می تواند فرق کند. بیکاری هم که در جامعه ما وجود دارد و هنجارهای معمولی را به هم زده است. هر فردی که آموزشی دیده و انتظار داشته است شغل مربوط به آموزش را کسب کند بیکاری در جامعه ما اجازه یافتن چنین کاری را نمی دهد.

از طرفی آموزش دیده ها در هنجار خودشان نیستند. مجبورند با نارضایتی کامل، کارهای خیلی سطح پایین تر را انجام بدهند. بر این اساس به دنبال انواع نارضایتی، هنجارشکنی هم رخ خواهد داد تا برای بقای خود بکوشند.

*در سطح فردی وقتی جامعه در شرایط آنومیک و آشفتگی قرار دارد دقیقا چه تغییری در رفتار افراد به وجود می آید؟

-به نظرم بستگی به توان فردی دارد. آنومی، جنبه های جمعی هم دارد. توان اخلاقی و شرعی و شغل و تحصیلات  فرد و تبار خانوادگی، بر فرد اثرگذار هستند. اما آن هم حدی دارد و فرد، تا حدی می تواند هنجارهای محله و خانوادگی را رعایت کند. در نتیجه تا فرصتی به دست بیاورند هنجارشکنی می کنند و راه را کوتاه می کنند.

کوتاه کردن راه، رسم شده است. برای این که هنجار را رعایت کردن، خیلی دیر و دور است. بر این اساس راحت تر این است که هنجار را رعایت نکنند. نحوه رانندگی و این که 16 هزار نفر در یک سال بر اثر تصادفات جاده ای کشته شده اند نشان می دهد که هنجارهای رانندگی را رعایت نمی کنند. هر کس می خواهد زودتر برود.

*فردی که در یک جامعه آشفته و آنومیک زندگی می کند احساس بی قدرتی و پوچی می کند.  سبقت گرفتن و جلو زدن از دیگران در رانندگی و در مجموع به بالاتر کشاندن خود، با احساس بی قدرتی چگونه تطابق پیدا می کند و قابل توجیه خواهد بود؟

-چون مقررات، بازدارنده است و اخلاق، بازدارنده است و وقتی به مرحله آنومیک می رسد فرد قاعده و قانون را نادیده می گیرد. وقتی درباره بی قدرتی صحبت می شود هر کس به هر چیزی توسل می کند که بالاتر برود و خواسته خودش را عملی کند. آشفته بازاری به همین ترتیب است که حساب و کتاب وجود نداشته باشد. متاسفانه، فردی که با حساب و کتاب رفتار کند، عقب می ماند. به همین دلیل، بعضی از تحصیلکرده ها باخته اند و می بازند.

در خیلی از مواقع که افراد قواعد و قانون را نادیده می گیرند، به صورت شبکه ای عمل می کنند و خیلی فردی نیست. وارد شبکه هایی می شوند که می توانند از آنجا بالا بروند. تا حالا همین کار را انجام داده اند و ظاهرا موفق بوده اند.

بدا به حال کسی که وارد شبکه ها نشود و به خویشتن و به اخلاق اهمیت بدهد و در جریان رعایت هنجارها و قواعد هم باشد. این نوع افراد به زحمت می توانند خودشان را بالا بکشند و اگر هم موفق شوند پله به پله به زحمت می توانند بالا بروند. در حالی که افرادی که قواعد و قانون را رعایت نمی کنند پله ها را می پرند و یک مرتبه از جاهایی سر در می آورند که اصلا نباید در آنجا قرار بگیرند.

*میانگین جهانی شهرنشینی 60 درصد نسبت به کل جمعیت ارزیابی شده است و در ایران بیش از 73 درصد است. این وضع که شهرنشینی به گونه ایرانی تشدید شده است چه آسیبی را ایجاد می کند؟

-قسمت های عمده شهرهای ما، روستا زده هستند. شهر یک تعریف اداری دارد و هر کجا فرماندار باشد به آن شهر می گویند. یعنی شهر رفتاری نیست. شهر اخلاقی نیست. فرمانداران ما رفتار روستایی دارند و تازه از روستا آمده اند.

ما باید ببینیم با چه مقیاس هایی، شهر را تعریف می کنیم. شهر، خصوصیات خاص دیگری هم دارد که اگر آنها را به کار ببرند بعید می دانم که جمعیت شهرنشین ایران به 60 درصد برسد. بنابراین شهرهای ما روستا زده هستند. برای این که روستایی ها در شهر نشسته اند و می گویند ما شهری هستیم. البته همه ما شهرنشین هستیم و این انتقادات به ما وارد است.

*تهران هم روستا بوده است و بعد چند روستا به هم وصل شده و این کلانشهر ایجاد شده است.

نها وصل کردن آنها به معنای شهر نیست. افرادی که در روستا بوده اند باید رابطه خانواده و ایل و قبیله را محترم بشمارند. وقتی یک نفر از این افراد وزیر می شود افراد قبیله و خویشاوندان خود را در آن وزارتخانه مشغول به کار کرده و یارگیری می کند. در حالی که ممکن است تخصص هم نداشته باشند. هوای همگنان را داشتن خیلی بیشتر از این است که قانون را رعایت کنند.

*به هر حال ما در حال توسعه هستیم و علاقه مندیم کشور توسعه یافته شود. برای غلبه بر مشکلاتی که در شهرهای ما وجود دارد و جمعیت زیادی در شهرها هستند مثل کشورهای موفق دیگر چه اقداماتی باید انجام داد که نهایتا به توسعه برسیم؟

-کسانی که برنامه آینده را تنظیم می کنند خودشان باید قواعد و قانون را رعایت کنند. به هر حال برای موفقیت در این راه، اولا امنیت داخلی را نیاز داریم. هر طبقه و نهاد واقعا باید کار خودش را انجام بدهد و نه این که کار همه را انجام بدهد. یعنی بر حسب قانون یا شرع رفتار کنند.

بالاخره باید معیاری در جامعه حاکم باشد، عدالت نسبی برقرار شود و به نحوی رضایت نسبی هم باید حاصل شود. البته گفتن این بحث ها آسان ولی اجرایی شدن آن دشوار است.

*در جامعه در حال توسعه که آسیب ها و تعارضاتی را به همراه دارد افراد جامعه می توانند جامعه را به سمت توسعه یافتگی هدایت کنند یا سازمان نداشتن مشکل ایجاد می کند؟

-امکان موفقیت با اقدامات فردی وجود ندارد. چون این یک مساله تربیتی و ذهنی است و توانایی و از دیگران یاد گرفتن و یاد دادن است. وقتی که به این صورت نباشد مسابقه برای پولدار شدن به هر قیمتی که میخواهد باشد اتفاق می افتد. فعلا این طور یاد گرفته اند.
ما فقط امیدواریم و امکان دیگری نداریم.

از بدویت تا مدنیت همه امیدوار شدند که به نحوی از انحا، خود را تغییر دادند. ما هم می باید در این وضعیت ناموزون، امیدوار باشیم و سعی کنیم آنومی ما کمتر و رضایت و رعایت اخلاقیات و معنویات و قانون و شرع، بیشتر باشد. عوض این که بگوییم قابل ندارد باید بگوییم امیدواریم.

معرفی کتاب "بی شعوری"

کتاب «بی‌شعوری» چند سال است در بازار نشر کشور با استقبال روبرو شده و پس از ۳ سال به چاپ بیست و ششم رسیده است. این کتاب یک اثر روانشناسانه و اجتماعی برای همه مردم جهان است.
یکی از آثار ترجمه ای که چند سال است در بازار نشر ایران تجدید چاپ می‌شود، کتاب «بی‌شعوری» نوشته خاویر کرمنت است که نسخه‌های غیرقانونی و بدون مجوز آن هم به صورت افست در بازار سیاه نشر عرضه می‌شوند.

به گزارش مهر، عرضه نسخه‌های غیرمجاز این کتاب باعث شده که انتشارات تیسا که چاپ ترجمه آن را به عهده داشته، اقدام به عرضه این کتاب با بسته بندی مخصوص کند تا نسخه‌های اصلی از نسخ غیرمجاز قابل تشخیص باشند.

اولین نسخه‌های این کتاب حدود ۲۰ سال پیش در آمریکا چاپ شده است. اما چاپ اول ترجمه محمود فرجامی‌از آن در سال ۹۳ با ۱۹۹ صفحه، توسط انتشارات تیسا راهی بازار نشر شد و در حال حاضر چاپ ۲۶ ام را رد کرده است.

«بی‌شعوری» یک اثر اجتماعی خوب و مناسب است که در مقیاس جزئی برای مردم آمریکا و در مقیاس کلی، برای همه مردم جهان نوشته شده و مطالعه اش می‌تواند برای همه مردم کشورهای مختلف مفید باشد. چرا که به تعبیر نویسنده این اثر، بی‌شعوری به ملیت یا باورهای قومی، دینی و... ارتباطی ندارد بلکه یک بیماری است که می‌تواند واگیردار باشد و همه را مبتلا کند. توضیح این نکته هم ضروری است که کرمنت ابتدای کتاب اشاره می‌کند که منظورش از استفاده از لفظ «بی‌شعوری»، توهین یا ناسزاگویی نیست بلکه بی‌شعوری از نظر او یک بیماری است.

خاویر کرمنت یک پزشک بوده و به معاینه بیماران اشتغال داشته که از یک مقطع زمانی به بعد، نتوانسته نسبت به بی‌شعوری اطرافیانش بی‌تفاوت باشد. البته پس از این دریافت، ابتدا سعی در درمان بی‌شعوری خود کرده و موفق شده است. همان طور هم که خودش اذعان دارد، اگر پیش از درمان بی‌شعوری اش، این کتاب را می‌نوشته، احتمالا تبدیل به دفترچه خاطرات بی‌شعوری اش می‌شده است.

به تعبیر کرمنت که روانشناس نبوده اما به نوعی و با نوشتن این کتاب، به روان درمانی مردم رو آورده، مهم‌ترین مساله درباره بی‌شعورها، این است که بی‌شعوری شان را انکار می‌کنند و اولین قدم هم برای درمان شان، این است که به باور کنند بی‌شعور اند و به آن اعتراف کنند. در یکی از قسمت‌های کتاب که کرمنت از سیستم قضایی و جستجوی عدالت در آمریکا صحبت می‌کند، می‌خوانیم:

«در آمریکا هر بی‌شعوری می‌تواند از سر مردم آزاری دادخواستی علیه هر کسی که اراده کند به راه بیندازد و او را مجبور کند که برای دفاع از خودش مبلغ هنگفتی هزینه کند. سوءنیت و خیال بافی جای شواهد و مدارک محکمه پسند را گرفته و بنابراین دادگاه‌ها تبدیل به میدان بازی دلچسب بی‌شعورها شده است. سریع ترین راه برای شکست خوردن در مرافعه ای قضایی این است که آدم معتقد باشد سیستم قضایی بی‌طرف است. دومین راه گرفتن وکیل پاک و درستکار است. (البته اگر چنین چیزی وجود خارجی داشته باشد.) زیرا فقط بی‌شعورها از پس بی‌شعورهای دیگر بر می‌آیند و این مسئله ربط چندانی به عدالت ندارد.»

«بی‌شعوری» کتابی است که نویسنده اش از طنز در ساحت‌های مختلف بهره برده است؛ هم در محتوا و هم قالب اثر. در زمینه محتوا، زبان اثر طنز موقعیت و گاهی طنز سیاه است. اما در قالب و فرم، کرمنت کتابش را طوری طراحی کرده که به کتاب‌های موفقیت و آن تیپ کتاب‌های روانشناسی که خیلی عامیانه هستند، تنه می‌زند. او حتی با تعویض نام، با یکی از کتاب‌های موفقیت دونالد ترامپ شوخی کرده و او را هم به عنوان یکی از بی‌شعورهای جهان معرفی می‌کند.

نویسنده در این کتاب، با واقعیات ملموس زندگی سر و کار داشته و توصیف‌هایش واقع گرایانه و شفاف هستند. کرمنت در این زمینه به قدری خوب کار کرده که مترجم کتاب نیز به وجد آمده و در پاورقی‌هایش با بهره برداری از طنز، با نویسنده همراهی می‌کند. فرجامی‌همان طور که در مقدمه اش بر کتاب، اشاره کرده، زحمت زیادی برای ترجمه برخی عبارات _ گاهی تا چند ماه برای پیدا کردن واژه معادل _ کشیده است.

کرمنت در بخشی از کتاب که مربوط به دسته بندی انسان‌های بی‌شعور است، درباره «بی‌شعورهای آب زیرکاه» می‌نویسد: «بی‌شعور آب زیرکاه ترش رو خیلی شبیه آن قبیل گربه‌های خانگی است که تا وقتی در دامن آدمند خیلی دوستانه و ملوس فقط خُر و خُر می‌کنند، اما تا پایشان به حیاط خلوت می‌رسد به درندگان خون خوار تبدیل می‌شوند و از بابت این خصوصیات دوگانه، شگفت آورند. این بی‌شعورها به هر کسی که شادتر، موفق تر و با استعدادتر از خودشان باشد، حسادت می‌ورزند. در نتیجه در پس ظاهر ملایمشان مثل دیگی در حال جوشیدنند و از هیچ نوع نفاق و اختلاف افکنی ای رویگردان نیستند. در ظاهر همیشه به دنبال اتحاد فامیلی و دور هم جمع شدن خانواده اند، اما در واقع به طرز هوشمند و ماهرانه ای از همین فعالیت‌هایشان چنان در جهت سم پاشی و مسموم کردن فضای خانواده استفاده می‌کنند که برادر علیه خواهر، پدر علیه فرزند و عمو علیه برادرزاده موضع بگیرد و همه با هم دشمنی بورزند.»

کتاب «بی‌شعوری» ۵ بخش اصلی دارد که به ترتیب عبارتند از: «چه کسی بی‌شعور است و چرا یک نفر باید بخواهد بی‌شعور باشد؟»، «انواع بی‌شعورها»، «وقتی جامعه بی‌شعور می‌شود»، «زندگی با بی‌شعورها» و «راه نجات».

این کتاب متن خوبی دارد و از نظر اخلاقی می‌تواند نسخه بسیار خوبی برای مردم ایران هم باشد. چراکه بسیاری از عواملی که خاویر کرمنت به نام نشانه‌های بی‌شعوری می‌شناسد، رذیلت‌های اخلاقی مردم هستند. بنابراین مطالعه این کتاب، آینه بزرگی مقابل مردم جامعه گرفته و باعث می‌شود خود را با تصویری شفاف و بی‌خدشه ببینند.

یکی دیگر از فرازهای جالب این کتاب که مربوط به سیاستمداران و به ویژه سیاستمداران آمریکایی است، به این ترتیب است: «در دهه ۱۹۵۰، شنیدن حرف‌های مک کارتی، بی‌شعوری را در امریکا واگیردار کرد. در دهه ۱۹۶۰ با جنبش‌های اعتراض آمیز دانشجویان بسیاری دیگر آلوده شدند. در دهه ۱۹۷۰ جامعه به طور عمومی‌از مرضی که بعدا جیمی‌کارتر آن را «کسالت روانی» نامید رنج می‌برد. اما از آنجایی که هیچ کس دوست ندارد به بی‌شعوری اش اشاره شود کارتر کله پا شد و به خاک سیاه نشست. دهه ۱۹۸۰ دهه صدور عدالت به عنف بود که سیاستمداران، لابیست‌ها و بی‌شعورهای دیگری از این دست آن را دستاویزی برای تهاجمات خود کردند. چشم انداز آینده هم واضح است: بی‌شعورهای بیشتر، تهاجم‌های بیشتر.»

داشتن لحن طنز برای این کتاب امتیاز خوبی است که باعث می‌شود مخاطب عام تا انتها آن را مطالعه کند. مخاطب خاص هم با توجه به اهمیت موضوع برایش، مطالعه کتاب را جدی گرفته و آن را تا انتها پی می‌گیرد.

«بی‌شعوری» از جمله کتاب‌هایی است که می‌توان آن را به افراد غیرکتابخوان هدیه کرد و امیدوار بود این سنت به عنوان یکی از فعالیت‌های فرهنگساز در جامعه توسط دیگران ادامه پیدا کند.

- تعریف و رفتار با بی شعورها از نگاه رابرت ساتن


پیشنهاد عبدی برای تهیه لایحه مبارزه با دروغ

شاید این اظهارنظر قدری اغراق باشد که در هیچ جامعه‌ای به اندازه ایران گزاره‌های اخلاقی بیان و توصیه نمی‌شود. هر کس خود را در مقام معلم اخلاق قرار می‌دهد و به دیگران توصیه‌های اخلاقی می‌کند و شاید اغراق نباشد که بیش از بسیاری از جوامع دیگر نیز در جامعه ما دروغ رواج دارد. شاید این ویژگی دو روی یک سکه هستند.

به گزارش ایسنا، عباس عبدی با این مقدمه در «اعتماد» نوشت: اجازه دهید قدری مستند سخن بگوییم. پیمایش سنجش سرمایه اجتماعی کشور در سال ١٣٩٤ از سوی دفتر طرح‌های ملی و مرکز رصد اجتماعی انجام شده و به سنجش ١٦ ویژگی رفتاری و اخلاقی اشاره می‌کند. در این پژوهش از مردم سراسر کشور پرسیده شده است که هر کدام از این ١٦ ویژگی‌های اخلاقی و هنجاری تا چه حد میان مردم ما رواج دارد؟ درباره دروغگویی مردم چنین پاسخ داده‌اند: خیلی کم (٣ درصد)، کم (٨ درصد)، تا حدودی (٢٣ درصد)، زیاد (٤٠ درصد) و خیلی زیاد (٢٧ درصد). این بدترین توصیف مردم خودمان از وجود ویژگی‌های شانزده‌گانه مورد سنجش در جامعه خودمان است.

در بخش دیگری پرسیده‌اند که وجود این ویژگی‌ها نزد مسئولان چقدر است؟ درباره وجود دروغگویی نزد آنان مردم چنین پاسخ داده‌اند. خیلی کم (٦ درصد)، کم (١٨ درصد)، تا حدودی (٣٧ درصد)، زیاد (٢٦ درصد) و خیلی زیاد (١٣ درصد). همین دو نتیجه نشان می‌دهد که دروغگویی یک رفتار عادی و مرسوم در جامعه ماست و تا وقتی این رفتار زشت از جامعه ایران رخت برنبندد، روی آرامش و رفاه را نخواهیم دید و اصلاحات اساسی را در جامعه شاهد نخواهیم بود؛ رفتاری که تا این حد رواج دارد که به نظر ٦٧ درصد مردم به میزان زیاد و خیلی زیاد دروغ گفته می‌شود.

چگونه می‌توان دروغ را از میان برد؟ آیا با توصیه‌های اخلاقی می‌توان این کار را انجام داد؟ قطعا باید این توصیه‌ها باشد ولی گمان نمی‌کنم که اثر چندانی بگذارد. چرا؟ به این علت که اگر دروغ رواج داشته باشد، هر کس که راست بگوید و از دروغ پرهیز کند ضرر می‌کند زیرا دروغگویی حتما منافعی دارد که عده‌ای آن را انجام می‌دهند. در همین مناظره‌های تلویزیونی بیان ده‌ها دروغ را می‌توان برشمرد. وقتی که در بالاترین سطوح و درباره مهم‌ترین مسائل دروغ گفته می‌شود، مسائل جزئی و مردم عادی که جای خود دارند.

تا هنگامی که دروغ هزینه‌ای نداشته باشد و حتی منفعت کلانی برای دروغگو به بار آورد نه تنها دروغ از میان نخواهد رفت، بلکه هر روز گسترده‌تر هم خواهد شد. بهتر است نمونه‌ای عرضه شود. نشریه «بونته» آلمان به دلیل انتشار خبری درباره میشاییل شوماخر مبنی بر اینکه او سلامت خود را به دست آورده است و شروع به راه رفتن کرده است، به پرداخت جریمه نقدی ٥٠ هزار یورویی محکوم شد. ماه دسامبر سال ٢٠١٥ - دو سال پس از ضربه مغزی شدن شوماخر در پیست اسکی فرانسه - این نشریه خبری با این عنوان منتشر کرد: «چیزی فراتر از معجزه کریسمس؛ میشاییل شوماخر دوباره می‌تواند راه برود». به دنبال انتشار این خبر، خانواده شوماخر از بونته به دلیل نادیده گرفتن حریم خصوصی آنها شکایت کرد و دادگاه مدنی شهر هامبورگ نیز این نشریه را مجرم شناخت و آن را به پرداخت جریمه نقدی محکوم کرد. خانواده شوماخر در ابتدا درخواست غرامتی ١٠٠ هزار یورویی کرده بود اما دادگاه هامبورگ نصف این مبلغ را به عنوان جریمه برای نشریه بونته در نظر گرفت. در ظاهر این نوع اخبار حتی در صورت دروغ بودن به‌جایی برنمی‌خورد. ولی همین که یک نشریه برای جلب تیراژ بخواهد با جعل خبر از وضعیت بیماری یک نفر سوء‌استفاده کند به‌شدت مجازات می‌شود.

حالا فرض کنید که در ایران بخواهیم دروغگویان را پای میز محاکمه بکشیم و آنان را محاکمه و تناسب و حتی کمتر از این ارقام آنها را جریمه کنیم. با وضع موجود سالانه میلیاردها دلار باید جریمه پرداخت کنند. البته این جریمه نه به حساب دولت، بلکه به حساب فرد متضرر از دروغ باید پرداخت شود. بنده اگر نامزد ریاست‌جمهوری بودم یکی از نخستین کارهایم پیشنهاد لایحه‌ای برای مقابله با دروغ بود. این مقابله باید روشن و صریح باشد. حتی شعارهای افراد را در هر انتخاباتی شامل شود. برای نمونه اگر کسی شعار دهد که در صورت رییس‌جمهور شدن ٦ میلیون شغل در ٤ سال ایجاد می‌کنم، شاید در ظاهر دروغ نباشد، زیرا دروغ تا حدی به گزاره‌هایی تعلق می‌گیرد که معطوف به صدق و کذب خبری و مربوط به گذشته باشد، ولی به لحاظ عرفی، بسیاری از عقلای اقتصادی می‌توانند اظهارنظر کنند که آیا چنین وعده‌ای تصویری از واقعیت است یا سراب؟ حتی اگر این نمونه را هم نتوانیم مشمول دروغ‌سنجی کنیم، بسیاری از مواردی که علیه افراد و اشخاص و اتفاقات گذشته گفته می‌شود، قابلیت راستی‌آزمایی دارند.

بنابراین بهتر است آقایان نامزدها در این مورد ایده‌پردازی کنند و ببینند آیا حاضر هستند لایحه‌ای را برای مجازات دروغگویان به مجلس دهند؟ اگر چنین شود، بسیاری از رسانه‌ها یا تعطیل می‌شوند یا تغییر خط‌مشی خواهند داد. یا آنکه همه سرمایه خود را به سرعت برای پرداخت ارقام مجازات می‌فروشند! تا زمانی که دروغگویی هزینه‌هایش کمتر از منافع آن باشد، حتما کسانی پیدا می‌شوند که دروغگویی را پیشه خود کنند. تا وقتی که در مناظره‌ها به دروغگو جایزه سیاسی داده شود، دیگران را هم به دروغگویی تشویق کرده‌ایم و آنان نیز همین راه را بر خواهند گزید.

بنابراین نخستین گام برای اصلاح این رذیلت اخلاقی و اجتماعی، ایجاد هزینه سنگین برای آن است؛ چه از طریق دادگاه و چه از طریق رسانه. وقتی که نامزد به دروغ مدعی چیزی می‌شود اگر امکانی فراهم باشد که در همان لحظه مچ دروغگو گرفته شود، در این صورت او در بیان نظرات خود محتاط خواهد شد و تا وقتی که به درستی چیزی اطمینان نداشته باشد بیان نخواهد کرد.

نخبگان بی خبرند؛ جامعه (آمریکا) در آستانه گسست قرار دارد

خبرگزاری فارس: نخبگان بی خبرند؛ جامعه در آستانه گسست قرار دارد

چیزی که این روزها از نظر من به شدت شگفت آور است، این است که محارم قدرت و نخبگان، هیچ اطلاعی از آنچه که درست زیر پوست جامعه در جریان است ندارند.

چیزی که این روزها از نظر من به شدت شگفت آور است، این است که محارم قدرت و نخبگان، هیچ اطلاعی از آنچه که درست زیر پوست جامعه در جریان است ندارند. درست است، شاید نخوت و تکبر است که این غفلت را تولید می کند، برای همین شاید نباید از نابینایی آنها تعجب کرد. آنها به تقویم نگاه نمی کنند که اگر نگاه می کردند، می فهمیدند که اکنون سال «1788» است (سال پیش از انقلاب بزرگ فرانسه). چیزی نزدیک است. بسیار نزدیک. جامعه در آستانه گسست است.

بنا به تجربه من، این به اصطلاح "نامقبول" های هیلاری کلینتون عملا خوددارترین، مودب ترین و صادق ترین گروه جمعیتی کشورند. آنها آگاه تر، متکی به نفس تر و علاوه بر چیزهای دیگر، مسلح شده تر از دیگران هستند.

از سوی دیگر آلت لفت ها (اصطلاحی که به دمکرات های امروزی نسبت داده می شود) نوفاشیست ها و نئوکان هایند. این آلت لفت ها هستند که فکر می کنند آزادی بیان تنها به معنای آزادی بیان آنهاست. این الت لفت ها هستند که به «فضاهای امن» نیاز دارند و می خواهند از طریق جرایم، قانون را به اجرا بگذارند.

این آلت لفت ها و سایت های رسانه ای آنهاست که ایده های متفاوت از ایدئولوژی مورد قبولشان  را به شدت سانسور می کنند. این آلت لفت ها هستند که پرچمدار تغییر رژیم و سر دادن شعار علیه روسیه هستند. این آلت لفت ها هستند که معتقدند در صورتی که این کار در خدمت هدف بزرگ ترشان باشد، واجد حقی ذاتی و حتی الزامی برای دروغ گفتن و مغشوش کردن اذهانند.

شاید مهم تر از همه این باشد که آلت لفت ها زمانی که با افراد و ایده هایی مواجه می شوند که آنها را در خود جای نداده اند، به سرعت به خشونت و اوباشگری روی می آورند. این موضوع هیچ گاه آنقدر که در این چرخه انتخاباتی  (آمریکا) مشهود است خود را نشان نداده است.

اما نامقبول ها دارای بردباری و مدارای نامتناهی نیستند، مثل کرم ابریشمی که پیله ای به دور خود تنیده نقطه ای وجود دارد که باید محصول کار خود را وارد چرخه اجتماع کند.

رسانه ها و سایر محارم قدرت بر این باورند که آنها مصون هستند. بی شک این تفکر از  تنیدن پیله ای به دور خود منتج می شود که در آن صداهای مخالف اجازه مطرح شدن نمی یابند. وقتی که پیله می شکافد یا کرم تغییر شکل خود را به نمایش می گذارد است که آنها متحیر می مانند.

عده زیادی از آنها  هر جایی هستند جز نزدیک بودن به مصونیتی که خودشان معتقدند واجد آنند. بعلاوه  آنچه که آنها فکر کنند یا امیدش را دارند که از آنها حمایت می کند، آن فضای امنی که معتقدند از آن برخوردارند، وجود خارجی ندارد. چرا که بیشتر پاسداران جامعه چه مامورین اجرای قانون و چه نظامی، اعضای کارت دار گروه نامقبول ها هستند.

فرانسه در اواخر دهه 1780 همین تجربه را از سر گذراند. نخبگان آرامش خاطری دروغین داشتند. به این ترتیب بود که آنها شجاعانه بهای تکبر و غفلت خود را پرداختند.

شاید تاریخ تکرار نشود، ولی ترجیع بندهایی دارد که تکرار می شود. واقعا به نظر می رسد که تقویم سال 1788 یا 1789- و1792- را نشان می دهد، سال هایی که آنقدرها دور نیست.

آنچه می نویسم فراخوانی برای در دست گرفتن سلاح نیست، فراخوانی به دیدن واقعیت است. اگر این فراخوان را نادیده بگیرید خودتان متضرر خواهید شد. برخی ممکن است این کلمات را به مثابه یک تهدید ببینند ولی چنین نیست. این کلمات یک هشدار هستند، هشداری از سوی یک دانشجوی تاریخ.

هر جامعه ای در نهایت به یک نقطه گسست می رسد. جامعه ما به این نقطه نزدیک است. برخی از کسانی که ممکن است احساس تهدید شدن کنند(به اصطلاح نخبگان و محارم قدرت) ممکن است فکر کنند که می توانند حفاظت و امنیت را نیز درست به همان سادگی که می توانند گلف استریم را خریداری کنند، بخرند. چقدر ساده اندیش هستند! پیمانکاران امنیتی شخصی چه کسانی هستند؟ سازمان های امنیتی مختلف که هستند؟ آنها نیز همچون نهاد اجرای قانون و بقیه نیروهای نظامی از نامقبول ها هستند. نامقبول ها پولتان را خواهند گرفت، ولی شما زندگی آنها را نخواهید گرفت. بهتر است بگوییم آنها از جان خودشان به خاطر جان شما و خانواده تان نخواهند گذشت. امنیتی که شما معتقدید خریداری کرده اید یک توهم است. فریب است. بهتر است هر چه زودتر این را باور کنید.

برخی از کسانی که احساس تهدید یا نگرانی می کنند، ممکن است به این اندرز نخ نما پناه ببرند که «این ما بودیم که به آنها (نامقبول ها) همه چیز دادیم، آنها فکر می کنند بدون ما چه خواهند کرد؟» خب استفاده از «ما» در اینجا نشانه خودپسندی است، چون کسانی که عملا  چیزی تولید کرده اند که به جامعه ارزش بخشیده اند اندک و انگشت شمارند. صنعت پیشگان- که به دلیل نبود اصطلاح بهتر از آن استفاده می کنم- کسانی هستند که برای جامعه چیزهای واجد ارزشی پایدار تولید کرده اند. امروز صنعت پیشگان انگشت شماری وجود دارند و بسیاری از آنها که هنوز باقی مانده اند، تولید خود را به خارج از کشور منتقل کرده اند و مزایای مدیران پاداش محور را مرتبا افزایش می دهند، ولی در میان تهی کردن آمریکا مشارکت دارند. صنعت پیشگان واقعی، اتومبیل، کامیون، ماشین آلات، ژنراتور، سرور و حتی رایانه تولید نمی کنند. آنها داروها و درمان های نجات دهنده زندگی انسان ها را تولید می کنند. آنها کارخانجات فولاد و خط راه آهن احداث می کنند. آنها شغل تولید می کنند. حتی سلاح هایی را تولید می کنند که نامقبول ها صدها میلیون از آنها را دارند.

اما مارک زوکربرگ، هنری فورد نیست. جک دورسی، اندرو کارنگی نیست. مارک بنیوف، جان راکفلر نیست. لوید بلنکفاین، جان پیرپونت مورگان نیست. بارون های دزد قدیمی با وجود تقصیراتشان چیزهایی تولید می کردند که واجد ارزش پایدار بود.

این غول های صنایع جدید چه به ما داده اند؟ فیسبوک؟ اسنپ شات؟ توئیتر؟ آنها ابتذال و خوراک فکری ای به ما داده اند که با وجود پیش پا افتاده بودنش از آن استقبال کنیم، شاید به این دلیل که تمام معناهای دیگر پیشاپیش از دست رفته اند، یعنی درست همان بلایی که بر سر مشاغل صادراتی آمریکا آمده است. این غول های جدید، نوغول های جدید، کار چندانی جز کمک به رخوت و کرختی جامعه نکرده اند.آنها از بهره وری، از کنجکاوی آمریکا کاسته اند و این کشور را بی روح تر کرده اند. این نوغول ها هیچ چیز، دست کم هیچ چیز مثبتی به آمریکا نداده اند. شبکه سازی اجتماعی؟ بازی ها، سلفی ها؟

نامقبول ها می توانند بدون فریب احمقانه ای به اسم شبکه سازی اجتماعی به زندگی خود ادامه دهند، همانطور که هر کس دیگری که بی طرفانه به آن نگاه کند، می فهمد که این دستاورد هر چیزی هست جز اجتماعی. برای ما اهمیتی ندارد که آن دو هزار دوست تقلبی توئیتری مان چه چیزی برای صبحانه خورده اند، یا اندرو راس سورکین درباره آخرین مناظره ریاست جمهوری چه نظری دارد. احتمالا او فکر می کند که نظر او برای ما اهمیت دارد. چرا که او «دنباله روهایی در توئیتر» دارد که گمان می کند با هر توئیت او می میرند و زنده می شوند. ما می توانیم بدون آن به زندگی خود ادامه دهیم. ولی در این فکرم که آیا منیت او نیز می تواند چنین کند؟ او و دیگر افراد از قماش او، هر یک بی آنکه بدانند صرفا یک کیم کارداشیان دیگر هستند. آنها با بی استعدادی و بی ذوقی، نان سفید را به گرسنگان عاطفی و معنوی تعارف می کنند.

برخی ممکن است فکر کنند که همه چیز تقصیر ترامپ است. باز هم این میزان غفلت و ساده لوحی را نشان می دهد که مشخصه های نخبگان هستند. ترامپ یک نشانه است نه یک علت. او حتی می تواند یک برده باشد، همانطور که تغییراتی که او احتمال دارد بتواند صورت دهد، ممکن است مقداری از خشم فعلی را تخلیه کند.

از طرف دیگر هیلاری  کبریتی روشن در یک انبار دینامیت است. او همچون بسیاری از کسانی که برای خود اهمیت زیادی قائلند، فکر می کند که صرف وجود او به نفع بقیه ماست. او مظهر بدترین های چیزی است که آمریکا به آن تبدیل شده است. فراتر از قانون، ثروتمند نه به این دلیل که موفقیت و دستاوردی داشته، بلکه صرفا از طریق اعمال نفوذ؛ از نظر تاثیری که می تواند بر داخل کشور و بر جهان داشته باشد، گاو نری است در یک مغازه چینی فروشی. (گرچه باید به خاطر این استعاره از گاوها عذرخواهی کنم.) جهان به دلیل وجود او جای بی ثبات تری می شود.

آمریکا به دلیل وجود او ناامن تر می شود. روسیه و آمریکا- این دو قدرت اتمی- به دلیل وجود او بیشتر رو در روی هم قرار می گیرند. با وجود او بر اریکه قدرت، ما در داخل کشور و در سطح بین المللی به نقطه گسست خواهیم رسید که شاید به یک جنگ اتمی«تصادفی» منجر شود، همانطور که از تشدید شعارها به ذهن متبادر می شود. جامعه به دلیل وجود او بیشتر لایه بندی خواهد شد. روابط نژادی به دلیل وجود او (و اوباما) وخیم تر شده است.

در یکی از ایمیل های هک شده جان پودستا به هیلاری می بینیم که می گوید: «هیلاری کم کم دارد از آمریکاییان معمولی منزجر می شود.» احساسی که در میان بسیاری از مردم نیز قابل مشاهده است. معلوم می شود که این احساس دوجانبه است.

هیلاری را انتخاب کنید و طبق معمول به کسب و کار و زندگی تان ادامه دهید تا این هشدار احتمالا به نوشته سنگ قبر آمریکایی که می شناسیم تبدیل شود. جامعه فارغ از انتخاب او نیز ممکن است دچار فروپاشی شود، به این دلیل که فساد و پوسیدگی همین حال به حد زیادی گسترش یافته، اما وجود او، از راه رسیدن روز بازپسین را تسریع خواهد کرد.

نامقبول ها پیشاپیش به آنچه که در پیش است اندیشیده اند. آنها تا جایی که می توانند خود را آماده کرده اند. سال ها افول و زوال بسیاری از آنها را قادر کرده تا مهارت های بقای خود را بیاموزند، که هر جا که محل اعتماد باشد ارتباطات واقعی برقرار کنند، تا کشف کنند که چه چیزی حقیقتا مهم است و چه چیزی را می توان و باید از این جامعه نجات داد.

در بیرون این دایره جمعیتی اما مردم کاملا عریانند. آنها به اشکالی که حتی نمی توانند تصورش را کنند در معرض آسیب پذیری قرار دارند. آنها برای آنچه که بیش از همه اهمیت دارد ناآماده و فاقد مهارت هستند. آنها گوشت دم توپی هستند که در وقت اضافه زندگی می کنند.

تاریخ انباشته از نمونه های این نوع فروپاشی است. ما انسان ها همیشه در امتداد یک موج سینوسی از پیشرفت و افول، از تمدن ورزی و ناآرامی اجتماعی به پیش درغلتیده ایم. ما فکر می کنیم که این نوع از هرج و مرج را که کتاب های تاریخی مملو از آنها هستند از سرگذرانده ایم، اما به نظر می رسد که این فکر برخاسته از سوگیری های  نوظهور باشد. بخش بیشتری از تاریخ-اکثریت غالب آن- صلح آمیز و مسالمت جویانه نیست.


نویسنده: تایلر دوردن  Tyler Durden   نویسنده و  پژوهشگر تاریخ

ترجمه: محمود سبزواری

منبع:

http://www.zerohedge.com/news/2016-10-14/elite-have-no-idea-society-near-breaking-point


مرتبط:

- چرا هزاران آمریکایی در حال رفتن از شهرهای بزرگ هستند