واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

توجه به ظواهر دینی درمقابل توجه به باطن و اصل دین

اوائل انقلاب بسیار گفته می شد که قرآن یا در طاقچه ها مهجور مانده یا در قبرستان ها قرائت می شود ...

عصر ایران؛ جعفر محمدی* - بعد از انتشار خبر رونمایی از کشتی طلایی در قم که روی آن قرآن کریم کتابت شده است، موجی از انتقادات مردمی فضاهای رسانه ای و مجازی را در بر گرفت. در پی این نقدها، آستان مقدس حضرت معصومه(س) با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد که این آستان هیچ گونه حمایت مالی از این پروژه نکرده و صرفاً مراسم رونمایی آن را با هماهنگی استانداری قم برگزار کرده است.

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

سازنده این کشتی مطلا نیز در دفاع از کارش چنین توضیح داده است که هر چند کل کشتی 70 کیلو وزن دارد ولی ورق طلایی که روی آن به کار رفته است، کمتر از 150 گرم است.

این اولین باری نیست که چنین اتفاقی در کشور می افتد. فروردین امسال نیز در قم، بزرگترین قرآن ساخته شده از طلا و نقره دنیا رونمایی شد. در همه این قرآن 608 صفحه ای از نقره خالص و طلای 24 عیار استفاده شده است.

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

در خرداد 96 هم خبر رسید که قرآنی با نخى از جنس طلا بر روى حریر دوخته و رونمایی شده است.

پیش از آن و در سال 93 نیز کوچکترین قرآن ساخته شده از طلا و جواهر دنیا در نمایشگاه بین المللی قرآن تهران به نمایش در آمده بود. در آن قرآن یک کیلو طلا و دو کیلو نقره به کار رفته بود و به گفته سازنده اش، آیات قرآن به حدی ریز نوشته شده است که نمی توان آنها با چشم غیرمسلح خواند.

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین
از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

البته سابقه چنین کارهایی دستکم به دوره قاجار می رسد؛ در کتابخانه ملی ایران، قرآنی نگهداری می شود که ظرف 10 سال و با حدود ٤ کیلو طلا و جواهر نوشته شده است.

***
آنچه به ویژه بعد از ساخت کشتی مطلا در مقام دفاع از این قبیل کارها مطرح شده، عمدتاً دو چیز است: اولاً می گویند که در این آثار از مقداری کمی طلا و جواهر استفاده و با هزینه شخصی ساخته شده اند و ثانیاً بیان می دارند که این کارها با عشق به کتاب الهی صورت پذیرفته است.

هر دو حرف نیز درست است اما هر دو، منحرف ساختن "صورت مسأله" به شمار می روند. اساساً سخن بر سر این نیست که چرا فلان قدر طلا در ساخت کشتی طلایی قرآن و نظایر آن به کار رفته است، مخصوصاً این که گفته می شود این کارها با هزینه شخصی انجام شده اند و مالک طلاها و نقره ها و جواهرات دوست داشته است با آنها کوچکترین یا بزرگترین قرآن مطلای جهان را بسازد.

اما واقعیت این است که در دل این کارها، حتی اگر با عشق به قرآن و اهل بیت(ع)، یک رویکرد خلاف شأن دین و قرآن وجود دارد و آن، تنزل امر قدسی وحی به یک نمایش پرتجمل زمینی است که هیچ انتهایی ندارد چرا که ممکن است ایرانی ها قرآنی با 10 کیلو طلا بسازند و فردایش اماراتی ها از قرآنی با 100 کیلو طلا رونمایی کنند و با پولی که دارند تیتر یک رسانه های جهان کنند و همین طور الی آخر!

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

پس، قضیه فراتر از این است که مثلاً می شد پول طلاهای به کار رفته در قرآن را به فقرا داد - کما این که بعضاً چنین آثاری به نفع بیماران نیازمند هم فروخته شده اند - بلکه روی مسأله این است که خواسته یا ناخواسته، این مسیر به تهی سازی درونی دین و تقلیل آن به "شو" و نمایش می انجامد.

اساساً مگر جز این است که قرآن نازل شده است تا مردم آن را بخوانند، درک کنند و آموزه هایش را به کار بندند. حال کدام یک از این قرآن های مطلا، به کار خواندن می آید؟!
اگر آراستن قرآن به طلا و جواهر، نشانه ارادت به آیات الهی است، حضرت محمد(ص) که واسطه وحی بودند و قطعاً ارادتمندترین انسان تاریخ به قرآن، چرا چنین کاری در اوج قدرت حکومتشان نکردند، آن هم با کمک یارانی که فراتر از مال، حتی حاضر به نثار جان شان هم بودند؟

به هزار تأسف باید گفت که هر اندازه جامعه از روح دین و معنویت خالص دور می شود، بر تجملات و ظواهر دینی افزوده می شود. مساجدی که می سازیم، روز به روز زیباتر می شوند اما تعداد نمازگزاران کم شمارتر. برنامه های مذهبی تلویزیون با جلوه های ویژه بصری زیباتری روی آنتن می روند ولی اثرگذاری شان روز به روز کم تر و کم تر می شود.

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

حوزه های علمیه برای اولین بار در تاریخ، بودجه بگیر میلیاردی دولت می شوند و مدارس دینی با کاشی های فیروزه ای تزئین می شوند ولی خروجی کار آن می شود که آیت الله سید مصطفی محقق داماد می گوید: من به‌عنوان یک روحانی نسبتا سالخورده، از همه ملت ایران عذرخواهی می‌کنم؛ ما نتوانستیم اخلاق اسلامی را ارتقا ببخشیم و نسل امروز را مهربان و رحیم و بدون خشونت تربیت کنیم.

اوائل انقلاب بسیار گفته می شد که قرآن یا در طاقچه ها مهجور مانده یا در قبرستان ها قرائت می شود؛ در آن سال ها، بزرگانی مانند آیت الله طالقانی می کوشیدند قرآن را به زندگی مردم بیاورند و برنامه تلویزیونی آن مرحوم به نام " با قرآن در صحنه" بسیار محبوب بود. امروز اما می بینیم که قرآن از طاقچه ها و گورستان ها به نمایشگاه ها و موزه ها نقل مکان کرده و البته در لباس های حریر و طلا و نقره!

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

ماندن در لایه های بیرونی دین و آراستن بیش از حد آن، نه تنها بی توجهی به مغز دین را جبران نمی کند بلکه پوسته را سنگین تر و اصیل تر از درون جلوه گر می کند؛ نتیجه اش هم این می شود که دینداری را در نوع لباس و یقه و ریش و تسبیح و تزیین مسجد و برنامه های تلویزیونی و ... خلاصه می کنند و چون این ها، بسیار سریع الوصول هستند، رندانی که اعتقاد قلبی به دین ندارند، آن را به دکانی برای خود تبدیل می کنند. در چنین وضعیتی، چون شناختن "دینداران واقعی" از "متظاهران به دینداری" سخت می شود، تمیز دین از غیر دین و حتی ضد دین هم دشوار می گردد و نهایتاً به دین گریزی مردم و خاصه جوانان می انجامد.

مصلای تهران را بنگرید؛ در سال 1367، امام خمینی(ره) دستور ساخت آن را دادند و چنین توصیه کردند: "سادگى مصلا باید یادآور سادگى محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد".
کل دوران رسالت حضرت محمد(ص) 23 سال طول کشید و همچنان 29 سال است که دارند مصلایی می سازند که سادگی اش یادآور مساجد صدر اسلام باشد! چرا؟ چون دست اندرکاران جامعه اسلامی، به جای آن که در صدد ترویج روح دین باشند، دغدغه زیباتر و شکوهمندتر شدن مصلا را دارند و این که گنبدش چه شکلی باشد شکیل تر است و کدام طرح کاشیکاری به محرابش می آید و ...؟!

از مصلای تهران و کشتی مطلای قرآن تا عذرخواهی آیت الله محقق داماد: واماندگی در پوسته دین

جامعه ای که دینی نباشد، تکلیفش روشن است؛ چینی ها ، سوئدی ها ، آرژانتینی ها و خیلی های دیگر، هیچگاه ادعای جامعه دینی ندارند و بنابراین راه خود را درست یا غلط می روند ولی جامعه ای که از در و دیوارش شعارها و مظاهر دینی می ریزد ولی دل های مردمانش روز به روز از معنویت تهی تر می شود، در جا خواهد زد چرا که تضاد درون و برون و ریاکاری حاصل از آن، چنان اصطکاکی را به وجود می آورد که همه توان جامعه را در خود می بلعد.

*صاحب امتیاز و سردبیر عصر ایران

آیت الله مقتدایی: در حکومت امام زمان(عج) هم امکان انتقاد وجود دارد/نقد معصومین با نقد حکومت معصوم متفاوت است

نائب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، با تأکید بر این که نقد خود معصوم مجاز نیست، گفت: در عین حال در زمان حکومت معصومین و حکومت امام زمان(عج) هم امکان نقد و انتقاد وجود دارد.

آیت الله مرتضی مقتدایی نائب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دبیر شورای عالی حوزه های علمیه سراسر کشور در گفت‌وگو با ایسنا ، با بیان این که عصمت پیامبر(ص) و امامان(ع)، از معتقدات شیعه است، گفت: قول معصوم و فعل معصوم حجت است و انتقاد در این زمینه مجاز نیست، اما در عین حال در یک حکومت اسلامی که امام عصر(عج) و امام معصوم حاکم است، قطعا می شود نقد و انتقاد کرد.

دبیر شورای عالی حوزه های علمیه سراسر کشور، اضافه کرد: در حکومت اسلامی خودمان هم که امروز وجود دارد، باید نقد باشد تا ایرادات رفع شود؛ و بدانیم هر کسی غیر از شخص معصوم قابل نقد است، چون فقط معصومین هستند که قول و فعل شان مطابق با حکم واقعی خداست و قابل نقد نیستند.

نائب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تشکر از توضیح رئیس جمهور بابت سخنان شان در زمینه امکان نقد در زمان حکومت معصومین، گفت: وقتی خود آقای روحانی توضیح می دهند که برداشت های اشتباه از سخنان خود را قبول ندارم، باید پذیرفت. اما انتقاداتی که مطرح شده، اگر بر اساس این نظر باشد که نقد حکومتی که امام زمان(عج) در آن حکومت می کند، درست نیست؛ اشتباه است و شاید سیاسی کاری باشد.


مشروح گفت وگوی ایسنا با آیت الله مرتضی مقتدایی را در ادامه بخوانید:


بعد از سخنان آقای دکتر حسن روحانی رئیس جمهور، در خصوص مجاز بودن نقد حکومت در زمان معصومین(ع)، شاهد موضع گیری هایی از سوی برخی مخالفان دولت بودیم، نظر حضرتعالی در این باره چیست و آیا میان نقد خود معصوم با نقد حکومت معصوم، تفاوتی وجود دارد؟

عصمت پیامبر(ص) و امامان(ع)، از معتقدات شیعه است؛ و هر شیعه ای به این اعتقاد دارد که قول معصوم و فعل معصوم حجت است؛ یعنی اگر معصوم، فرمایشی فرمود و مطلبی را فرمود و در موردی اظهار نظری کرد، این فرمایش معصوم حجت الهی بوده و مستند، و مطابق با حکم واقعه پروردگار است. همچنین اگر معصوم عملی انجام داد، که می شود فعل معصوم، این فعل، حجت الهی و مطابق است با حکم واقعی پروردگار و در نتیجه خلاف نیست و انتقاد هم جایز نخواهد بود؛ برای این که ما معتقدیم پیامبر(ص) و امامان(ع) معصوم هستند و معصوم هم بر خلاف حکم الهی نه حرفی می زند و نه عملی انجام می دهد؛ این برای قول معصوم و فعل معصوم.

اگر ما دیدیم که معصوم فرمایشی فرموده اند و نظر ما مطابق او نیست و مخالف اوست، این جا ما وظیفه داریم نظر خودمان را اصلاح کنیم و نظر خودمان را با نظر معصوم منطبق کنیم، نه این که ایرادی کنیم و نقدی کنیم، چون نظر او مطابق با حکم الهی است و نظر ما اگر مخالف است ما باید تطبیق دهیم خودمان را با حکم الهی؛ یا این که اگر معصوم فعلی انجام داد که نظر ما این طور نیست و فعل و عمل ما خلاف آن است، نمی توانیم به او اعتراض کنیم بلکه باید فعل خودمان را اصلاح کرده و منطبق کنیم با فعل معصوم؛ چون فعل معصوم مطابق با حکم واقعی پروردگار است. این برای قول و فعل معصوم است که هر کسی که اعتقاد به امامت ایشان دارد، در مقابل باید تسلیم باشد.

و بودند بزرگان و شیعیانی که خدمت امام رسیدند و به معنای واقعی نسبت به فرمایش امام تسلیم بودند. برای مثال آن عالم بزرگ و راوی معروف و معتبر می آید خدمت امام صادق(ع) و می بیند اناری جلوی امام(ع) است و عرض می کند یابن رسول الله، اگر شما بفرمایید این انار، نصفش حلال و نصف دیگرش حرام است، من هم همین عقیده را پیدا می کنم و می گویم نصفش حلال و نصف دیگرش حرام است؛ یعنی این طور در مقابل فرمایش امام تسلیم بودند.


اگر کسی پیرو مذهب شیعه باشد، و در فکرش بحث انتقاد از قول و فعل معصوم یا سؤال و شک و شبهه ای پیش آمد، باید چه کند؟ چون فکر انسان ممکن است به این سمت هم کشیده شود؟

بله؛ افرادی هم بودند که یا اعتقاد به امامت نداشتند یا این که در مقام امامت امام شک داشتند و از این رو اشکالات و ایراداتی می گرفتند و یا به اصطلاح نقدی می کردند؛ امام(ع) هم اجازه می دادند، که این ها نقدشان را مطرح کنند تا برای شان رفع شبهه شود، و امام در مقابل توضیح دهند که این مطلبی که شما می گویید یا این شبهه ای که مطرح می کنید، خلاف واقع است و این درست نیست؛ عینا مثل این که اجازه می دادند بیایند از امام سؤال کنند؛ می فرمود، بیایید سؤالات تان مطرح کنید؛ سؤال که می کردند امام توضیح می دادند و جواب می دادند؛ نقد هم اگر می کردند، امام اجازه می دادند برای این که رفع شبهه شود؛ نه از باب این که امام متوجه شود چه چیز درست است؛ نه؛ ایشان اجازه نقد که می دادند برای این که بیایند شبهه شان را مطرح کنند تا امام رفع شبهه کنند و حق را برای آنان مطرح کنند؛ و اگر اجازه می دادند برای همین جهت بود؛ نه این که نقد به آن ها وارد بوده، بلکه اجازه می دادند نقدشان مطرح شود برای این که شبهه برطرف شود. برای رفع آن چه در ذهن شان هست که این کار مطابق با واقع نیست، تا امام، حکم الهی را برای شان بیان کنند.

مثل همان مطلبی که در زمان رسول گرامی اسلام(ص) آن موقعی که امیرالمؤمنین امام علی(ع) را در غدیر خم به منصب امامت و خلافت خودشان منصوب کردند، آن شخص آمد خدمت حضرت پیامبر(ص) (که البته برخی این نقل تاریخی را قبول ندارند اما بر فرض صحت می گوییم) آن شخص آمد از پیامبر(ص) سؤال کرد که این کار شما از طرف خدا بود یا از سوی خودتان؟ و پیامبر(ص) هم اجازه می دهند که او بیاید و در جمع سؤال ش را مطرح کند تا در نهایت خود پیامبر(ص) این شبهه را برطرف کنند؛ بنابر آن چه هست، پیامبر(ص) جواب دادند «به خدای آسمان و زمین، این عملی که انجام دادم، از طرف خدا بوده؛ یعنی حق را می خواستم بیان کنم»؛ اگر اجازه نقد دادند، برای رفع شبهه بود و حق واضح تر شود، به همین جهت اجازه صحبت می دادند.

حالا، اگر چنانچه کسی بخواهد بگوید نقد معصوم جایز است، این موضوع خلاف است؛ نقد معصوم، یعنی نقد حکم واقعی الهی و ایراد گرفتن به حکم خدا، که درست نیست؛ اجازه نقد هم اگر می دادند به این جهت بود که شبهه شان برطرف شود.


در ابتدای شروع گفت وگو نیز سؤال کردم که آیا میان نقد خود معصوم و نقد حکومت معصوم که آقای رئیس جمهور دقیقا روی همین موضوع حکومت در زمان معصومین اشاره داشتند، تفاوتی هست و آیا می توان حکومت در زمان معصوم، یعنی حکومتی که حاکم آن امام معصوم باشد، مانند حکومتی که برای دوران پس از ظهور امام زمان(عج) متصور هستیم، نقد و انتقادی داشت و ایرادات را مطرح کرد؟

بله. در یک حکومت اسلامی که امام عصر(عج) و امام معصوم حاکم است، در آن حکومت می شود نقد کرد؛ و قطعا می شود نقد کرد؛ کما این که در زمان حکومت امیرالمؤمنین امام علی(ع) می آمدند و به والی و استاندار حضرت ایراد می کردند و می گفتند استاندار شما چنین و چنان کرد و امیرالمؤمنین(ع) هم پس از بررسی، وقتی می فهمیدند کار اشتباهی از سوی آن استاندار سر زده، او را عزل می کردند؛ این نقدها پذیرفته می شد و بر طبق آن عمل می کردند.

در حکومت امام زمان(عج) هم، نقد امکان پذیر است؛ نقد مسئولین و خدمتگذاران و کارگزاران نظام می شود، تا اشکالات رفع شود اما بازهم نباید فراموش کنیم که نقد خود معصوم جایز نیست، چون فعل معصوم و قول معصوم، حجت و مطابق با حکم الهی است که آن قابل نقد و ایراد نیست؛ اما در حکومت اسلامی، و در همین حکومت اسلامی خودمان که امروز وجود دارد، باید نقد باشد؛ نقد آموزنده و نقدی که حل مشکلات و رفع نواقص شود، و اگر ایرادهایی در جاهایی هست، بتوانند رفع کنند. بنابراین نقد بجا و نقد به مورد باید باشد، چرا که آموزنده و اصلاح کننده است و البته نقد هر کسی غیر از معصوم؛ چون فقط معصوم است که فعلش مطابق با حکم واقعی خداست و قولش مطابق با حکم پروردگار، و آن قابل نقد نیست، اما هر کسی غیر معصوم، قابل نقد است.


به نظر شما چرا با وجود این که آقای روحانی رئیس جمهور اصلا بحث انتقاد از شخص معصوم را مطرح نکرده و گفته بودند در زمان حکومت معصوم هم امکان نقد وجود دارد، مخالفان دولت، سخن رئیس جمهور را به گونه ای متفاوت مطرح کرده و بر اساس همان برداشت نادرست این قدر موضع گیری کردند؟

حالا اگر کلامی از شخص رئیس جمهور صادر شده و برداشت می شود که ایشان نقد معصوم کرده، اما این که خود ایشان یکی دو روز بعد می آید و می گوید که من این جمله که نقد معصوم مجاز است را نگفتم و اگر چنین برداشتی هم می شود، برداشت صحیحی نیست و برداشتی غلط از سخنان من است و مقصود من این نبوده، قطعا باید این سخنان را پذیرفت و نباید این موضوع را دنبال کرد؛ نمی شود گفت که نخیر، شما این را گفتید و حتما هم اشتباه گفتید؛ چون واقعا صلاح نیست.


حضرت عالی نیز اشاره داشتید که نقد حکومت در زمان معصومین هم امکان پذیر است؛ اما کسانی که به بهانه این موضوع به مخالفت با دکتر روحانی پرداختند، به احتمال زیاد به مستندات تاریخی از جمله برخورد امام علی(ع) به عنوان حاکم جامعه اسلامی با مردم و اجازه انتقاد دادن، آگاه بودند؛ اما با این وجود مخالفت های خود را ابراز کردند؛ سؤال مشخص من این است که به نظر شما این انتقاداتی که اخیرا مطرح شد، واقعا با دغدغه دین بود یا صرفا انتقاداتی سیاسی؟

اشاره شد که در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع)، گاهی مردم می آمدند و از منصوبین امام علی(ع) اعتراض و شکایت می کردند و حتی دارد که گاهی امام علی(ع) آن استاندار را عزل می کردند. حساسیت بیشتری که باید باشد روی بحث نقد کلام یا عمل معصوم و در یک کلام نقد خود معصوم است که گفتیم مجاز نیست، اما در حکومت معصوم و برای مثال حکومتی که امام زمان(عج) حاکم بر آن حکومت است، انتقاد و نقد امکان پذیر است؛ چرا که امام زمان(عج) نیز در زمان حکومت خود، فرمانداران، استانداران، مسئولین و کارگزارانی در حکومت خواهند داشت که نقد آن ها حتما جایز است.

بنابراین، انتقاداتی که مطرح شده، اگر بر اساس این نظر باشد که نقد حکومتی که امام زمان(عج) در آن حکومت می کند، درست نیست؛ اشتباه است و شاید سیاسی کاری باشد، مضاف بر این که در آن طرف، خود آقای روحانی آمده و گفته که من قبول دارم نقد خود معصوم جایز نیست و چنین حرفی نزدم و اگر حتی از سخن من برداشت شده که گفتم نقد معصوم جایز است، این برداشت را قبول ندارم و این برداشت اشتباهی بوده است، قطعا باید این سخن رئیس جمهور را پذیرفت و روی آن صحه گذاشت و تشکر هم کرد از این که شما این مطلب را توضیح دادید، مطلب واضح و روشن است و ادامه دادنش به مصلحت نیست.

منبع: ایسنا

درباره کتاب «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری»، نوشته سید حسین نصر

کتاب «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری»، نوشته سید حسین نصر با ترجمه مهدی کفائی - حسین کرمی اخیرا از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.کتاب «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری»، نوشته سید حسین نصر با ترجمه مهدی کفائی - حسین کرمی اخیرا از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.

به گزارش ایبنا، «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری» کتابی است در دفاع از اجزاء و ارکان سنت اسلامی و نقد علم و تکنولوژی مدرن. کتاب حاوی هفت فصل است که چهار فصل آن به گفت‌وگوهای مظفر اقبال با سید حسین نصر اختصاص دارد. مظفر اقبال اندیشمندی اسلامی و نویسنده‌ای پاکستانی-کانادایی است که حدود بیست سال از سید حسین نصر ٨٤ ساله جوان‌تر است.مظفر اقبال در فصل اول کتاب «بستر بحث» را برای خواننده تبیین کرده، در فصل دوم مقاله‌ای از سید حسین نصر می‌خوانیم با عنوان «مساله منشأ کیهان-کیهان به‌مثابه موضوع مطالعه علمی»، چهار فصل بعدی حاوی گفت‌وگوهای نصر با اقبال است و فصل هفتم نیز متن یکی از سخنرانی‌های سید حسین نصر است با عنوان «جهان‌بینی اسلامی و علم مدرن».

سنت‌گرایی اسلامی، روح منتشر در سراسر کتاب است و این ویژگی کتاب، هیچ عجیب نیست؛ چراکه سید حسین نصر «پیامبر سنت‌گرایی در جهان اسلام» است. با این حال، خواننده کتاب حتی اگر مدرنیستی شش‌آتشه هم باشد، پس از مطالعه نکته‌های عمیقی که پروفسور نصر در نقد جهان مدرن مطرح می‌کند، اگر سنت‌گرا نشود دست کم لختی سر در جیب تامل فرو می‌برد یا آهی از سر حسرت برمی‌کشد که چرا زندگی مدرن امروزی‌اش عاری از آرامش و معنویت جهان قدیم است.


تاملی بر کتاب «اسلام، علم، مسلمانان و فناوری» اثر سید حسین نصر

اما جان کلام سید حسین نصر درباره نسبت مسلمانان با علم و تکنولوژی جدید چیست؟ نصر در فصل سوم کتاب می‌گوید بیشتر مراکز قدرت در جهان اسلام، معتقدند علم بیشتر یعنی قدرت بیشتر؛ بنابراین جهان اسلام باید در فراگیری علم و تکنولوژی جدید کوشا باشد و حتی بکوشد که در این زمینه، همانند ژاپن، از غرب پیش افتد. اما «تمدن اسلامی نمی‌تواند بدون تخریب خود کاملا از علم و تکنولوژی غربی تقلید کند.» پس، با توجه به گریزناپذیر بودن پاره‌ای از وجوه زندگی تکنولوژیک جهان مدرن، «مسلمانان باید در تسلط بر علوم غربی بکوشند، ولی چنین تسلطی باید با یک دید انتقادی مبتنی بر سنت عقلانی اسلامی همراه شود.»


نصر رفتن از راهی جز این راه را سرآغاز مرگ تمدن اسلامی می‌داند. او شناخت مبانی علم و تکنولوژی جدید و سنجیدن آن‌ها در چارچوب جهان‌بینی اسلامی را شرط تداوم حیات اصیل اسلامی در روزگار کنونی می‌داند. نصر مثال می‌زند که تلفن همراه خلوت انسان با خدا را از بین می‌برد؛ چراکه «این وسیله کوچک کاربرانش را ملزم می‌کند همیشه به آشوب جهان خارج وصل باشند. »
 
نصر نیز همانند رضا داوری در مواجهه با جهان غرب، قائل به جراحی و تفکیک نیست. وی می‌گوید: «من جزو کسانی‌ام که اصلا عقیده ندارند تمدن اسلامی می‌تواند قسمتی از تکنولوژی غربی را که خوب پنداشته می‌شود، انتخاب و ادعا کند که کاملا بی‌ضرر است و سپس قسمت‌های دیگر را رد کند. هر صورتی از تکنولوژی مدرن که اتخاذ شود، حتی اگر در سطح خاصی مثبت باشد، با خود آثار منفی خواهد آورد، اگرچه می‌توان برای کاهش این تاثیرات عاقلانه عمل کرد.»

اینکه گزینش از تمدن غرب امکان‌ناپذیر است، سخنی نیست که فقط نصر آن را بیان کرده باشد. غرب‌شناسی احمد فردید و رضا داوری هم‌ چنین مدعایی را مطرح می‌کند. اما آنچه نصر را در این زمینه تا حدی از فردید و داوری جدا و به روشنفکران دینی نزدیک می‌کند، همین ایده است که می‌توان برای کاهش از تاثیرات منفی اخذ تکنولوژی مدرن، عاقلانه عمل کرد.
 
اما آنچه نصر را از روشنفکران دینی دور و به فردید و داوری نزدیک می‌کند، این نکته است که صورت‌های تکنولوژی مدرن از سوی جوامع اسلامی، از سر اجبار و ضرورت اتخاذ می‌شوند نه با شوق و رغبت. نصر می‌گوید: «ابعاد مشخصی از تکنولوژی غربی وجود دارد که دولت‌های مسلمان قصد اخذ آنها را دارند... آرزو داشتم که اوضاع چنین نمی‌بود، ولی شرایط حاضر اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین حداقل باید برای فراهم آوردن نقد تکنولوژی مدرن و کاهش تاثیر منفی‌اش تا حد ممکن تلاش کرد. »

سید حسین نصر به چیزی به نام «علم اسلامی» اعتقاد دارد اما مثل سایر افرادی که از این مفهوم دفاع می‌کنند، به درستی نمی‌گوید که علم اسلامی چیست. او در توضیح منظورش می‌گوید: «هیچ فیزیکدان مسلمانی نخواهد گفت که به کشفیات مکانیک کوانتوم بی‌توجه است... باید مکانیک کوانتوم را فهمید و سپس آن را مجددا به صورت کاملا متفاوتی با شیوه مکتب کپنهاگی تفسیر کرد. تفسیر این مکتب بر مبنای دوگانگی یا همان ثنویت فلسفه دکارتی است که خود این ثنویت، زیربنای تمام رویه علم مدرن را تشکیل داده است.» اما اینکه آن «تفسیر جدید و متفاوت» چیست، سوالی است که نصر پاسخی به آن نمی‌دهد.
 
در واقع نصر می‌گوید فیزیک اسلامی مبانی‌اش با فیزیک جدید فرق دارد اما نمی‌گوید فیزیک اسلامی را چطور می‌توان تاسیس کرد. او حتی خطوط کلی «تفسیر متفاوت مکانیک کوانتوم» را نیز برای خواننده ترسیم نمی‌کند تا ما بدانیم وجه ایجابی سخنش دقیقا چیست. ولی نصر با امید رسیدن به علم اسلامی، دو تجویز هم در آستین دارد: «باید به اندازه کافی برای نشان دادن ایرادات علم مدرن شجاع باشیم... سپس قدم بعدی را‌ برداریم، یعنی ایجاد یک علم اسلامی بر مبنای سنت علمی خودمان.» او اگرچه نحوه این ایجاد و زایش را نمی‌تواند تشریح کند، اما احتمال را در تقویت آموزش سنتی بازمی‌جوید و می‌گوید: «ما به جای تقلید از موسسات آموزشی غربی... احتیاج داریم موسسات آموزشی اسلامی سنتی خودمان را تقویت کنیم... این همان چیزی است که باید در جهان اسلام، از مدارس مالزی گرفته تا مراکش، انجام شود». 

بیان دکتر سریع‌القلم در کنفرانس بین‌المللی مدیریت درباره ساختمان توسعه

یک استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل با بیان اینکه توسعه‌یافتگی مثل پزشکی اصول ثابتی دارد گفت: توسعه‌یافتگی به اقتصاد شفاف، نظام تصمیم‌گیری جمعی، گردش قدرت، فضای نقد و رسانه‌های آزاد و مستقل، ارتباطات گسترده بین‌المللی و دانش بشری نیاز دارد.

به گزارش ایسنا، محمود سریع‌القلم در کنفرانس بین‌المللی مدیریت با بیان اینکه در ساختمان توسعه، دموکراسی طبقه چهارم است و سیستم‌سازی، نهادسازی و تولید ثروت فونداسیون ساختمان اظهار کرد: منطقی نیست که در ساختن یک عمارت اول طبقه چهارم آن را بسازیم. در هیچ جای دنیا کشوری سراغ نداریم که بدون تولید ثروت، بدون ممتاز کردن بخش خصوصی، بدون دور کردن دولت از مسائل اشتغال و توسعه اقتصادی سراغ آزادی سیاسی رفته باشد.

وی در ادامه افزود: به دلایل فرهنگی و سیاسی از زمان مشروطه تا سال‌های اخیر ایرانی‌ها گفتند که در ساختمان توسعه، ما اول می‌خواهیم طبقه چهارم را بسازیم و با فونداسیون و طبقات یک، دو و سه کاری نداریم.

این استاد دانشگاه تصریح کرد: به اعتقاد من آفات فرهنگی و ساختاری اجازه نمی‌دهند ما تصمیم منطقی بگیریم. ما تعدادی مشکلات فرهنگی داریم که زیر 5 سال قابل اصلاح است البته اگر آنها را مشکل بدانیم. ما باید ساختارها را اصلاح کنیم تا فرهنگ کشور اصلاح شود. مگر در سوئیس کسی دروغ نمی‌گوید؟ مگر در آلمان کسی فرار مالیاتی نمی‌کند؟ اما چون تصمیم‌سازی در آلمان و سوئیس مبتنی بر ساختارهاست، عموم افراد فرصت دروغ‌گویی یا اختلاس پیدا نمی‌کنند. مردم از قانون می‌ترسند و ساختارها آنها را مجبور به رفتار درست می‌کند.

خلاصه‌ای از سخنرانی دکتر محمود سریع‌القلم در کنفرانس بین‌المللی مدیریت به شرح زیراست:

دلیل اینکه موضوع جایگاه تصمیم‌گیری در توسعه‌یافتگی را برای سخنرانی انتخاب کردم این است که در مطالعات و تحقیقاتی که در رابطه با توسعه ایران از دوره قاجار به بعد انجام داده‌ام، متوجه این نکته شده‌ام که عدم دستیابی ما به توسعه‌یافتگی عموما به نارسایی‌های فرهنگی جامعه برمی‌گردد. این نارسایی‌ها موجب می‌شود که نتوانیم تصمیم‌سازی‌های منطقی، علمی، جامع و رو به آینده انجام دهیم.

متونی درباره مقایسه ایران و ژاپن در رابطه با مدرنیزم وجود دارد و این متون بررسی کرده‌اند که وقتی ایرانی‌ها می‌خواستند مدرن شوند، اول سراغ چه موضوعاتی رفتند و ژاپنی‌ها اول سراغ چه موضوعاتی. مثلا جالب توجه این است که ژاپنی‌ها اول سیستم ساختند و حدود 2300 مشاور از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی استخدام کرده و این سیستم‌ها را در موضوعات مختلف وارد ژاپن کردند و آنها را مبنای تحول خود قرار دادند اما ایرانی‌ها اول سراغ آزادی‌های سیاسی و دموکراسی رفتند. برای من دانشجوی توسعه در ساختمان توسعه، دموکراسی طبقه چهارم است و سیستم‌سازی، نهادسازی و تولید ثروت فونداسیون ساختمان و منطقی نیست که در ساختن یک عمارت اول طبقه چهارم آن را بسازیم. در هیچ جای دنیا کشوری سراغ نداریم که بدون تولید ثروت، بدون ممتاز کردن بخش خصوصی، بدون دور کردن دولت از مسائل اشتغال و توسعه اقتصادی سراغ آزادی سیاسی رفته باشد.

به دلایل فرهنگی و سیاسی از زمان مشروطه تا سال‌های اخیر ایرانی‌ها گفتند که در ساختمان توسعه، ما اول می‌خواهیم طبقه چهارم را بسازیم و با فونداسیون و طبقات یک، دو و سه کاری نداریم. بنابراین، در موضوع توسعه ناکام ماندیم چراکه براساس تجربه بشری، سلسله مراتب توسعه‌یافته‌ای را مبنا قرار ندادیم. ژاپن اول مبانی تولید ثروت ایجاد کرد سپس آموخت که باید نظام حزبی درست کند تا از طریق نظام حزبی، ثبات اقتصادی به دست آورد. بدین ترتیب ژاپن به تدریج عمارت توسعه خود را تکمیل کرد.

اما ما در طیف اولویت‌های توسعه هم دنبال توسعه اقتصادی و هم دنبال توسعه سیاسی و هم دنبال یک کالای بسیار لوکس به نام دموکراسی بودیم. در دوره قاجار ایران 10 میلیون نفر جمعیت داشت و در بهترین شرایط 10 هزار نفر سواد اکابری داشتند. در این شرایط ایرانیان به دنبال دموکراسی و آزادی سیاسی بودند که این طبیعی بود که جواب نداد و ما را در فراز و نشیب‌های بحران‌های نظری توسعه‌یافتگی قرار داد.

از دهه 50 میلادی حدود سه هزار نظریه در زمینه علم مدیریت، اقتصاد، سیاست، جامعه‌شناسی و اقتصاد سیاسی داشتیم که من معتقدم نظریه تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری نظریه نافذ و بسیار موثر در میان این نظریه‌ها بوده است. در کتابی که به نوبل اقتصاد امسال اختصاص یافت مطرح می‌شود که اگر بخواهیم بنگاهی را در مسیر پیشرفت و توسعه قرار دهیم این بنگاه گاهی باید دچار شک و خودانتقادی شود تا به خود بیاید زیرا اگر مدیران همیشه با یک تفاسیر یا قرائت اقدام کنند ممکن است خطا کنند.

به نظر من در نظریه تصمیم‌سازی 8 اصل وجود دارد که این اصول در کشور ما، به صورت سیستماتیک دنبال نمی‌شود. اول اینکه آماده بودن برای دریافت اطلاعات جدید. دولت، حاکمیت، بخش خصوصی، فرد و نهاد خانواده آیا آمادگی پذیرش اطلاعات جدید را دارند؟ فضای تبلیغاتی جامعه ما می‌گوید عموما جهان در حال فروپاشی است و اقتصاد و نظام‌های سیاسی دنیا دچار بحران‌های ساختاری و در حال فروپاشی هستند. مثلا گزارشگر رسانه‌ای ما در روز اعتصاب کارکنان مترو فرانسه در کنار ایستگاه مترو می‌ایستد و می‌گوید پاریس امروز مترو نداشته و مردم با اتوبوس و دوچرخه به سر کار رفته‌اند و این شاخصی است برای فروپاشی فرانسه. این نوع نتیجه غلط گرفتن از یک واقعه باعث می‌شود ما به fact های جهانی پی نبریم.

اطلاعات جدید در سیستم‌های ما چه خانواده، چه جامعه و از همه مهمتر در نهادهای تصمیم گیر کمتر وارد می‌شود. ما خیلی خوشحال می‌شویم که دو تا ایرباس داده می‌شود در حالی که یک شرکت رده سوم مسافری هندی سال گذشته 205 ایرباس سفارش داده است. وقتی اطلاعات جدید و مقایسه نباشد و شعاع استنباط‌های ما فقط مدارهای محدود داخل کشور باشد، ما عمق مسائل جهانی را نمی‌بینیم. چین برای ارائه هویت خود در سطح جهان در سال گذشته 10 میلیارد دلار خرج کرده است. الان حدود 11 هزار استاد چینی در آمریکا ماندارین درس می‌دهند. آنها 500 مدرسه کنفسیوس شناسایی را در دنیا اداره می‌کنند. یکی از بحث‌های جاری در کشور ما این است که اگر وارد عرصه اقتصاد جهانی شویم، هویت ما دچار بحران می‌شود. ولی آیا کشوری بدون تولید ثروت می‌تواند هویت خود را حفظ کرده یا آن را تبلیغ کند؟ اگر چین با 3.5 تریلیون دلار ذخایر ارزی می‌تواند 10 میلیارد دلار برای هویت خود هزینه کند به خاطر این است که تولید ثروت و تبلیغ هویت را با هم و با اولویت تولید ثروت در نظر گرفته است.

موضوع دوم درباره نظریه تصمیم‌گیری این است که آیا تمام دیدگاه‌ها در یک تصمیم‌سازی دیده شده و از نظرات افراد یا نهادهایی که دارای دیدگاه هستند، استفاده شده است؟ آیا دیدگاه و نظرات متفاوت و متناقض فرصت بحث کردن داشته‌اند یا صرفاً کسانی که همفکر هستند با هم بحث می‌کنند؟

سومین موضوع در نظریه تصمیم‌گیری این است که آیا همه گزینه‌ها در یک تصمیم‌گیری اشباع شده‌اند و همه انتخاب‌های قابل تصور را روی کاغذ آورده‌ایم؟ چهارم اینکه آیا همه گزینه‌ها را به صورت مساوی دیده یا به یک گزینه‌ای تمایل داریم و به سایر گزینه‌ها توجهی نداریم؟ پنجم اینکه آیا پیامدهای هر گزینه را مطالعه کرده و در رابطه با آن بحث می‌کنیم؟ آیا دیدگاه‌های مختلف در تصمیم‌گیری مطرح می‌شود؟ ششم اینکه آیا در تصمیم‌گیری فضای نقد را داریم؟ هفتم استدلال در برابر اقتدار است. من دوستی اقتصاددان دارم که به من می‌گفت وقتی به ایران می‌آیم و با مدیران ایرانی صحبت می‌کنم آنها از منظر اقتدار با من صحبت می‌کنند و من براساس آمار، استدلال و تجربه بشری صحبت می‌کنم. شخص مقابل می‌گوید چون من این سمت را دارم پس درست می‌گویم. اگر کسی از منظر اقتدار و سمت به موضوعی نگاه کند، مذاکره و گفت‌وگو را به اختلال می‌کشاند. مورد آخر اینکه آیا فرد تصمیم می‌گیرد یا گروه؟ در دنیا دیگر امروز کاریزما کارآمد نیست و به کسی مدیر می‌گویند که هماهنگ‌کننده یک مجموعه است.

آزادی فکر و فعالیت اقتصادی مقدم بر آزادی سیاسی است. آزادی تشکل اقتصادی مقدم است بر آزادی سیاسی. ریشه عقلانیت سیاسی در بنگاه‌داری اقتصادی است. 1924 اولین تجربه دموکراسی در انگلستان است و هنوز تجربه دموکراسی در دنیا به یک قرن نرسیده است ولی دانشگاه‌های آزاد 400 سال، سندیکاهای کارگری 200 سال و روزنامه‌های آزاد و مستقل 180 سال سابقه تاریخی در انگلستان دارند. فعالیت بخش خصوصی در انگلستان از اواسط قرن هجده آغاز شد و تولید ثروت، زمینه ایجاد ثبات سیاسی و تحزب را فراهم آورده است. تقدم و تاخر مسائل توسعه به ما کمک می‌کند تا ببینیم انرژی خود را کجا صرف کنیم.

به اعتقاد من آفات فرهنگی و ساختاری اجازه نمی‌دهند ما تصمیم منطقی بگیریم. ما تعدادی مشکلات فرهنگی داریم که زیر 5 سال قابل اصلاح است البته اگر آنها را مشکل بدانیم. اولین مشکل این است که شخصیت ما به شدت قضاوتی است. یعنی یک نفر را 10 دقیقه می‌بینیم و دو ساعت درباره او صحبت می‌کنیم یا یک پاراگراف درباره یک کشور می‌خوانیم و درباره تمام مسائل آن کشور قضاوت می‌کنیم. چقدر مقدس است که افراد در روز 20 دفعه بگویند نمی‌دانم و اطلاعات کافی ندارم و باید بپرسم و بعد به شما بگویم. ما ده‌ها متخصص آمریکا در کشور داریم که درباره تمام مسائل آمریکا اظهارنظر می‌کنند ولی یک بار هم از کشور خارج نشده‌اند.

مشکل دیگری که اجازه نمی‌دهد ما درست تصمیم بگیریم این است که در نهان و ناخودآگاه خود تمایلی به یکسان‌سازی داشته و علاقه داریم همه یک نوع فکر کرده و عمل کنند. در واقع ما با نگاه‌های متناقض و متفاوت مشکل داریم. تمایل به یکسان‌سازی مانع یادگیری، اثرگذاری و اثرپذیری می‌شود. جهان ما جهان تفاوت‌هاست به‌گونه‌ای که یک بانک در 80 کشور فعالیت کرده و همه تفاوت‌های فرهنگی آنها را می پذیرد. ما با تنوع مشکل داریم که این ویژگی به تاریخ انباشته شده استبدادی در کشور ما بازمی‌گردد. ما باید تفاوت فکری یکدیگر را بپذیریم.

نتیجه این ویژگی این است که گروهی در تصمیم‌سازی‌ها قرار می‌گیرند که مثل هم فکر می‌کنند. تلقیات ما هم از دنیا به دهه 50 یا 60 برمی‌گردد. الان دیگر نمی‌گویند کشورها با هم ارتباط برقرار کنند بلکه گفته می‌شود همه دنبال شبکه‌سازی‌های بین‌المللی هستند. شبکه‌سازی‌های فناوری، علمی، صنعتی، دانشگاهی و مدنی.

اگر در یک گروه همه مثل هم فکر کنند دیگر میان آنها دیالوگی برقرار نشده و دیدگاه‌های مختلف مطرح نمی‌شوند. کِنِدی وقتی درباره موضوعی می‌خواست تصمیم بگیرد مسوولان دولتی و افراد خارج از دولت را دور یک میز بیضی‌شکل جمع می‌کرد و خودش بیرون از میز می‌نشست و به بحث‌ها درباره یک موضوع گوش می‌داد و سپس سوالات خود را می‌پرسید و در نهایت تصمیم می‌گرفت. او تمام دیدگاه‌های موافق و مخالف را می‌شنید و بعد تصمیم‌گیری می‌کرد.

در فرهنگ ما به خاطر احساس ناامنی، علاقه‌ای برای انطباق با افکار موجود وجود دارد. افراد در درون خود یک نظام فکری دارند ولی آنچه بروز می‌دهد حالت دیگری است. چقدر افرادی سراغ دارید که با همه دولت‌ها کار کرده‌اند چون هر دولتی می‌آید آنها تفکر خود را تغییر می‌دهند. شما اگر با یک ژاپنی سه ساعت صحبت کنید به نظام فکری و جهان‌بینی او پی می‌برید اما در ایران هر چه بیشتر با افراد معاشرت می‌کنید بیشتر گیج می‌شوید که نظام فکری فرد چیست؟ بعضاً افراد در روز چندین بار نظام فکری خود را تغییر می‌دهند این مشخصه، ضدتوسعه است.

کشور ما کشور افراد است نه سیستم‌ها. سیستم‌ها در کشور ما تصمیم نمی‌گیرند. کشوری مثل چین اعتباری از دموکراسی ندارد و حزب کمونیست این کشور را اداره می‌کند اما در داخل حزب گردش قدرت وجود دارد و هر پنج سال یک رئیس دولت دارد. اگر نظام تصمیم‌گیری تحت شعاع گردش قدرت نباشد نمی‌تواند تصمیم علمی و منطقی بگیرد.

جهان ما جهان توانایی‌ها و شایستگی‌هاست. در دنیا نمی‌گویند کجا به دنیا آمده‌اید؟ مبنای انتخاب افراد کارآمدی آنهاست. وزیر دفاع کانادا یک سیک هندی است که کار علمی می‌کند، وارد حزب شده و به وزارت دفاع یعنی امنیتی‌ترین بخش یک کشور می‌رسد چون مبنا شایستگی است. در کشور ما ارادت بر توان غلبه دارد و عمدتا ارادت نشان می‌دهد افراد در چه موقعیتی قرار می‌گیرند.

هر کشوری می‌خواهد توسعه یابد باید از دایره ابهام خارج شود. شخصیت‌های مبهم و چندوجهی به درد توسعه نمی‌خورند. شخصیت شفاف، روشن و کمّی به درد توسعه می‌خورد. نظام تصمیم‌گیری که با ارقام آشنایی نداشته باشد نمی‌تواند تصمیم منطقی بگیرد. ذهن ریاضی و کمی ذهن را دقیق می‌کند.

اگر ما ایرانیان موضوع نقد را حل نکنیم نباید منتظر هیچ وجهی از توسعه بنشینیم. نقد در میان ما یک مشکل جدی است. فرد ایرانی یک تمایل قوی دارد که خود را مرکز ثقل جهان بداند. همه چیز از من شروع می‌شود این طرز تفکر اجازه همکاری با دیگران یا یادگیری نمی‌دهد. در داخل کشور مشکل یادگیری از یکدیگر داریم. بیوگرافی افراد غیرایرانی را با ایرانی مقایسه کنید. آنها در زندگینامه خود اشاره می‌کنند که در کجا اشتباه کرده‌اند ولی در زندگینامه ایرانی‌ها عموما از کارهای مهم خود صحبت می‌شود. شاه در زندگینامه خود می‌گوید من در حیرتم که چرا با وجود کارهای مثبت من این اتفاقات در ایران افتاد؟ معمولا نقد به عملکرد خود تعطیل است. خود انتقادی برای بسیاری از ما کار سختی است. بیشتر بیرون از خود را می‌بینیم تا درون خود را. عملکرد دیگران را می‌بینیم تا عملکرد خود را. اگر این اشکالات برطرف نشود متحول نخواهیم شد.

ما باید ساختارها را اصلاح کنیم تا فرهنگ کشور اصلاح شود. مگر در سوئیس کسی دروغ نمی‌گوید؟ مگر در آلمان کسی فرار مالیاتی نمی‌کند؟ اما چون تصمیم‌سازی در آلمان و سوئیس مبتنی بر ساختارهاست، عموم افراد فرصت دروغ‌گویی یا اختلاس پیدا نمی‌کنند. مردم از قانون می‌ترسند و ساختارها آنها را مجبور به رفتار درست می‌کند.

توسعه‌یافتگی مثل پزشکی اصول ثابتی دارد. توسعه‌یافتگی به اقتصاد شفاف، نظام تصمیم‌گیری جمعی، گردش قدرت، فضای نقد و رسانه‌های آزاد و مستقل، ارتباطات گسترده بین‌المللی و دانش بشری نیاز دارد.

منبع: ایسنا

چرا اینقدر اشتباه می کنیم؟

دکتر محمود سریع القلم
برای کسانی جا باز می­ کنیم که به درد ما می­ خورند؛ بقیه را ربات­ هایی می ­بینیم که در حال حرکت هستند و سنخیتی با آنها نداریم.

اشتباه کردن مهم نیست. تعداد اشتباهات مهم است و بلکه تکرار اشتباهات مخرب است. به عنوان یک جامعه توانمند، به نظر می ­رسد تعدادی از اشتباهات را طی قرن گذشته مرتب تکرار کرده­ ایم:

۱) نیاموخته ­ایم که پیشرفت ژاپن، اروپا و آسیا تابع مدیریت بنگاه ها و سیستم­ هاست و نه ریاست افراد؛

۲) نیاموخته ­ایم که فهم حقیقت از طریق دیالوگ و وجود جامعه مدنی شکل می­ گیرد و در ذهن جزیره­ ای یک یا چند فرد نیست و بنابراین ضروری است که، یکدیگر را تحمل کنیم، برای یکدیگر جا بازکنیم، تفاوت های یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و از خودخواهی­ های فکری بپرهیزیم؛

۳) نیاموخته ­ایم که با Fact، قضاوت کنیم و نه با تخیل و شنیده ­ها و شایعات؛

۴) نیاموخته ­ایم که حکمرانی، امری تخصصی است و لازمه آن دانش است؛

۵) نیاموخته­ ایم که قدرت، مسئولیت می ­آورد و اصل بر «مصلحت عامه» و تأمین رضایت­ مندی عامه شهروندان است؛

۶) نیاموخته ­ایم وقتی از درب منزل خود پا بیرون می­ گذاریم، در عرصه Public (عرصه عمومی) وارد شده­ ایم و در عرصه Public، نمی توانیم هر کاری انجام دهیم (مثل دوبله پارک کردن) و هر سخنی بگوییم و هر قضاوتی بنماییم؛

۷) نیاموخته ­ایم که توسعه، قبل از آنکه به سرمایه، فن ­آوری و تولید نیازمند باشد، به همکاری، هماهنگی، اعتماد و حمایت از یکدیگر محتاج است؛

۸) نیاموخته ­ایم برای آنکه دیگر ملت ها به هویت، استقلال و حاکمیت ما احترام بگذارند باید داخل خود را سامان دهیم، به یکدیگر در داخل خود احترام بگذاریم، پوپولیسم را تعطیل کنیم، پایگاه حاکمیت را نزد کارآفرینان و دانشمندان و خبرنگاران بنا کنیم و تولید و نوآوری را بنیان استقلال و حاکمیت ملی قرار دهیم؛

۹) نیاموخته ­ایم که در کنار دستور کار شخصی، به مسئولیت اجتماعی و به مفهومِ مقدس Public اهمیت دهیم و

۱۰) نیاموخته ­ایم که نقد از فکر و رفتار را، از نقد به شخص تفکیک کنیم، حرف منطقی را بپذیریم، یکدیگر را تخریب و تحریف و زخمی نکنیم و تلقی اینکه هر کدام، مرکز ثقل جهان هستیم را کنار بگذاریم (Self-obsession)، از هم حمایت کنیم و به قول هایی که می ­دهیم حتی­ المقدور عمل کنیم.

طبیعی است تبدیل این نیاموختنی ­ها به آموختن­ ها با گفتار درمانیِ صرف، امکان­ پذیر نیست. اما فهم مشکل خود بخشی از حل مسئله است. مثل علم پزشکی است. شناخت بیماری خود مقدمه درمان است. یکی از دستاوردهای مهم انقلاب این بوده که بخش های وسیعی از جامعه متوجه شدند که ریشه مشکلات ما، در درون خود ماست و بهبود امور را باید از داخل شروع کرد. هر چند ملک الشعرای بهار یک قرن پیش این نکته را گوشزد کرده بود که از ماست که برماست، ولی جستجو کردن ریشه مشکلات در داخل، هم اکنون به یک ادراک عمومی رسیده است.

اگر ریشه­ ها در داخل است، کدام عوامل در اولویت هستند؟ چرا نسل بعد از نسل، این اشتباهات را تکرار می­ کنند؟ آیا دانش، علم و داده ­های ما کمبود دارند؟ آیا در برنامه ­ریزی، سیاست­ گذاری و تعیین اولویت ­ها مسئله داریم؟ آیا برای فهم دقیق مشکلات، مؤسسات پژوهشی نداریم؟ منابع طبیعی نداریم یا منابع انسانی؟ آیا مشکل در فکر است؟ دانش است؟ ساختار سیاسی است؟ خلقیات است؟ فرهنگ است؟ ساختار تولید است؟ سبک زندگی است؟ و ده ها دلیل محتمل دیگر. علت ­العلل کانونی چیست؟

به عنوان یک نظر در میان نظرات مختلف، این نوشتار نظریه ­ای برای تکرار اشتباهات مطرح می ­نماید: سه خوشه علّی (Causal clusters) به صورت یک مثلث که زوایای ان برهم تأثیر­گذارند را مطرح می­کنیم: فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.

الف: عنصر فرهنگی که باعث می­شود ما بسیار اشتباه کنیم: هر چند ما به عنوان یک جامعه دارای آداب جمعی هستیم، خصوصیات جمعی داریم، سنت­ هایی را پاس می­داریم، زبان مشترک داریم اما رسالت و هویت جمعی که بدان تعلق خاطری، فراتر ازفردیت خود داشته باشیم را نداریم و یا بسیار ضعیف است. از طرفی دیگر، اندیشه­ ها و رفتارهایی (Code of conduct) که اکثریت مطلق جامعه را به هم وصل کند بسیار ضعیف است (قرارداد اجتماعی).

به عبارت دیگر، دستور کار فردی باعث شده که جمع را فراموش کنیم، کوتاه ­مدت بیاندیشیم، به دنبال منافع خود و گروه خود باشیم و به عموم و مصلحت عامه فکر نکنیم. تقریباً هر فردی هر نوعی که دوست دارد عمل می­کند. بیشتر به شخصی احترام می­ گذاریم که در دایره ماست. کمتر فردی را به خاطر اینکه شهروند این جامعه است محترم می­ شماریم. شاید به همین دلیل اگر با اتوموبیلی تصادف کنیم که راننده ­اش را می ­شناسیم خوب برخورد می­ کنیم ولی به راننده ­ای که نمی ­شناسیم ناسزا می­ گوییم و با او نزاع می­ کنیم چون با او حس جمعی و هویت جمعی نداریم بلکه او را بیگانه می­ شماریم. برای کسانی جا باز می­ کنیم که به درد ما می­ خورند؛ بقیه را ربات­ هایی می ­بینیم که در حال حرکت هستند و سنخیتی با آنها نداریم. چون اجتماعی فکر نمی­ کنیم، به تفاوت دیدگاه ها و اندیشه­ ها و استنباط ها خیلی اعتقاد نداریم و عموماَ شخصی را که مانند ما مسائل را تفسیر نمی­ کند با ناشایسته ­ترین الفاظ مورد خطاب قرار می ­دهیم.

متفاوت بودن را حق انسانی شهروندان نمی ­دانیم. در ناخودآگاه تاریخی ما، تمایلی قوی به یکسان­ سازی افکار وجود دارد. به همین دلیل که جمعی فکر نمی­ کنیم و تفاوت را منشأ تحول نمی­ دانیم، تمایلی شدید به حذف داریم. چون مدارها را می ­بندیم، گردش اطلاعات و دیدگاه های مختلف را مسدود می­کنیم. در نهایت فرد اولویت پیدا می­ کند بر جمع و سیستم­ های اجتماعی. چون فردی تصمیم می­ گیریم بسیار اشتباه می­ کنیم در حالی که در اشتباهات جمعی، راه اصلاح سریع­ تر فراهم می ­شود. اشتباه جمع، مسئولیت جمع است. رعایت مصلحت عامه، نیاز به گفت و گو را ایجاد می­کند. در غیر اینصورت، در فضاهای محدود و محصور فردی، استنباط ها بدون بحث ­های جدی، مرتب به اشتباه می­ افتند. تصمیم­ گیری­ های منطقی در گروه های تخصصی و تشکل ­ها بهتر از تصمیم­ گیری­ های فردی است؛

ب: عنصر سیاسی که باعث می­ شود بسیار اشتباه کنیم: ما یک تجربه مهم سیاسی را پشت سر نگذاشته­ ایم و این زمینه ­ساز نوسانات فراوان و فراز و نشیب ­های متعدد تاریخی شده است: ما حکومتی که تنوع دیدگاه ها و طبقات را چه با پایه­ های حقوقی و چه از طریق گردش قدرت، نمایندگی کند ایجاد نکرده­ ایم. هر حکومتی به بخش ­هایی از جامعه توجه کرده و بخش ­هایی را به حاشیه رانده است. این وضعیت، نوعی تناقض، فردیت افراطی، گوشه­ گیری، بی ­تفاوتی، بیهودگی و مهاجرت ایجاد می­ کند. حتی از این بدتر، صنعت تملق و چاپلوسی و انطباق با شرایط و جریان­ های مسلط را فراهم می­ آورد. افراد توانا در بهترین شرایط، طارق عزیز یا منوچهر اقبال می ­شوند. این وضعیت کشور به خصوص در سالهای ۱۳۵۵-۱۳۴۸ بود. وقتی Public، مصلحت عامه، عامه مردم، کشور و آینده کشور مبنا نباشند، حکومت ها به صورت خودکار به سوی مدارهایِ بسته تصمیم­ گیری می ­روند و مرتب اشتباه می­ کنند چون گردش آزاد اطلاعات و اندیشه­ ها از میان می ­رود. اگر روبروی یک حاکمیت، مصلحت عامه باشد، به طور اتوماتیک نوعی دیگر تصمیم­ سازی می­ کند و بدین صورت قرارداد اجتماعی شکل می­ گیرد؛

پ: عنصر اقتصادی که باعث می­ شود بسیار اشتباه کنیم: چون اقتصاد کشور طی شش دهه پیش بر پایه صادرات نفت بوده، مجبور نبوده ­ایم که در اقتصاد بین ­الملل در پی مزیت نسبی خود باشیم، در چند صنعت مانند کره جنوبی سرمایه­ گذاری و تولید ثروت کنیم و از طریق سهم بازار در اقتصاد بین­ الملل به صورت ساختاری و اجباری، بیاموزیم، نوآوری کنیم و از همه مهم ­تر رقابت کنیم. کره جنوبی آنقدر زحمت کشید و نوآوری کرد و خود را اصلاح کرد تا در کنار ژاپن و آلمان، سهمِ بازارِ قابل احترامی در فروش اتوموبیل در سطح جهان کسب نمود.

اقتصاد ما عمدتاً فروش نفت و واردات کالا و خدمات بوده است. این نظام اقتصادی نیست بلکه نوعی حسابداری است. چون به اقتصاد بین ­الملل قفل نشده­ ایم، مجبور به یادگیری و اصلاح و رقابت نبوده­ ایم. از این­رو، ساختار اقتصادی ما هم کمکی به تکامل روشی و فکری و مدیریتی نکرده است و تابع قیمت نفت و وضعیت تقاضای نفت در اقتصاد بین ­الملل بوده­ است. اگر در صنعت، بانکداری، کشاورزی، خدمات، هتل­داری، تحقیقات، مدیریت شهری، حمل و نقل و تولید با بنگاه های خارجی کار کنیم، هزاران پروژه مشترک داشته باشیم. سریع می­ آموزیم، بیشتر فکر می­ کنیم، از خود خلاقیت نشان می­ دهیم و کمتر اشتباه می­ کنیم.

کانون «اشتباه نکردن» به ساختاری برمی­گردد که در آن گردش اطلاعات، گردش فکر و گردش مجریان وجود داشته باشد. هدف از این گردش­ ها، یادگیری است. سیستم­ ها وقتی یادگیری را متوقف می­ کنند، خود نیز متوقف می­ شوند و اشتباهات بر روی هم جمع می­ شوند. ایجاد این سیستم یک تصمیم است. این تصمیم را ژاپن در سال ۱۸۶۹ گرفت؛ کره جنوبی در ۱۹۶۵؛ چین ۱۹۸۰؛ هند ۱۹۹۰ و ترکیه ۲۰۰۲٫ جلوگیری از اشتباه تابع اصلاح ساختارهای تصمیم ­سازی و تصمیم ­گیری است.