واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

پیشبینی پیامبر (ص) از رواج رشوه خواری در جامعه های اسلامی

پیشبینی پیامبر (ص) از رواج رشوه خواری در جامعه ما / ماجرای کلاه شرعی با حوضچه هاى ساحلى!

تراز: در نهج البلاغه مى‏ خوانیم که على (ع) از پیامبر (ص) چنین نقل می‏ کند: روزى فرا مى رسد که مردم به وسیله اموالشان آزمایش مى شوند...

پایگاه خبری تحلیلی تراز: در آیات ۱۶۳ تا ۱۶۵ سوره اعراف به سرنوشت قومی اشاره می شود که حکم الهی در خصوص ماهی نگرفتن در روز شنبه را زیر پا گذاشتند. البته مطابق روایات این قوم برای کارشان متوسل به حیله یا همان کلاه شرعی شدند! مجازات و کیفر الهى که با شدت درباره این گروه جارى شد، نشان مى دهد که چهره واقعى گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و به اصطلاح کلاه شرعى درست کردن، دگرگون نمى گردد، حرام، حرام است، خواه صریحا انجام گیرد، یا زیر لفافه‏ هاى دروغین و عذرهاى واهى.
آنها که تصور مى‏ کنند، گناه را مى‏توان با تغییر چهره صورى تبدیل به یک عمل مجاز کرد در حقیقت خود را فریب مى دهند، و بدبختانه این کار در میان بعضى از بی خبرانى که خود را به دین منتسب مى کنند، فراوان دیده مى شود و همانست که چهره مذهب را در نظر افراد دور افتاده سخت بدنما کرده است.
«و (اى پیامبر!) از آنان درباره‏ى (مردم) آن آبادى که کنار دریا بود سؤال کن! آن گاه که (به قانون،) در روز شنبه تجاوز مى‏ کردند، هنگامى که روز تعطیلى (شنبه)، ماهى‏ ها (به روى آب در) کناره‏هاى دریا به نزد آنان مى‏ آمدند، و (لى) روزى که تعطیل نبودند، ماهیان آشکار نمى‏ شدند. ما این گونه آنان را به خاطر تجاوز و فسقشان آزمایش مى‏ کردیم.» (اعراف، آیه ۱۶۳)
                                                                                             ***
سه نکته:
* ماجرای کلاه شرعی بوسیله حوضچه هاى ساحلى چه بود!؟

گروهى از بنى اسرائیل (مردم ایله) که در ساحل دریا زندگى مى کردند، به فرمان خدا در روزهاى شنبه صید ماهى براى آنها ممنوع بود، امّا در همان روز، ماهى‏هاى دلخواه آنان جلوه‏گرى بیشترى مى‏کردند و مردم را بیشتر وسوسه مى‏کردند! که این خود آزمایش الهى بود. این قوم، قانون الهى را مزوّرانه شکستند و با ساختن حوضچه هاى ساحلى و بستن راه فرار و خروج ماهى هایى که روزهاى شنبه به آن وارد مى شدند، روز یکشنبه به راحتى آنها را صید مى‏کردند و ادّعا مى کردند که از فرمان الهى تخلّف نکرده و روز شنبه صید نکرده اند.


** آزمایش سخت الهی
گاهى آزمایش الهى، در صحنه هایى است که تمایلات انسان به اوج مى رسد، چنان که در این آیه منع از صید و آزمایش در حالى است که ماهیان بیشتر خود را نشان مى‏دهند، «تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ» یا در آیه ۹۴ سوره‏ مائده که سخن از تحریم شکار در حالت احرام است، مى‏ خوانیم: «لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ» آنجا که شکار، در دسترس و در تیررس است، منع صید در آن حالت، یک آزمایش الهى است.

 

*** پیشبینی پیامبر (ص) از رواج رشوه خواری در جامعه ما
در نهج البلاغه مى‏خوانیم که على (ع) از پیامبر (ص) چنین نقل مى ‏کند:
"روزى فرا مى رسد که مردم به وسیله اموالشان آزمایش مى شوند، بر خدا منت مى گذارند که دیندارند، و در عین حال در انتظار رحمت اویند و از مجازات او خود را در امان مى بینند.
یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبة و الاهواء الساهیة فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیة و الربا بالبیع.
"حرام خدا را با شبهات دروغین و خیالات واهى حلال مى شمرند، شراب را تحت عنوان نبیذ و رشوه را به عنوان هدیه (و حق و حساب) و ربا را به نام بیع، براى خود حلال می پندارند"
(نهج البلاغه آخر خطبه ۱۵۶).

چرا و چگونه امام را یاری کنیم


امام را یاری کنیم

دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۱ 


اینکه نام ما «شیعه» باشد و محبت اهل بیت (علیهم السلام) را در دل داشته باشیم، برای سعادت ما کافی نیست. اگر اینگونه باشد، مانند کوفیانی می شویم که در وقت همراهی با امام خویش، مصلحت را برگزیدند و در نهایت، چیزی جز شعله ی سوزان شرم و پشیمانی در وجودشان باقی نماند. آیا تا به حال فکر کرده اید که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نیز منتظر همراهی و یاری ما هستند؟

 


به مناسبت عید ولایت، به سراغ سردبیر ماهنامه ی موعود (عج)، «اسماعیل شفیعی سروستانی» رفتیم تا از او بپرسیم، برای یاری رساندن امام چه باید بکنیم؟

*سلام استاد! عیدتان مبارک. از اینکه قبول زحمت کردید، سپاسگزاریم. «یاری رساندن» به امام که در ادعیه و زیارات ما آمده است به چه معناست و آیا ائمه (علیهم السلام) به یاری ما نیاز دارند؟

اسماعیل شفیعی سروستانی: با تبریک ایام جشن عید ولایت وامامت  عید غدیر خم به همه ی شیعیان و مستضعفان جهان عرض می کنم:

امامان معصوم و از جمله حضرت امام زمان علیهم السلام، به دلیل داشتن جایگاه و مرتبه ی خاص نزد خداوند و صفات عالیه ی کمالی، اساساً در هیچ ساحتی نیازمند خلق روزگار نیستند. ازاین رو رویکرد تام ایشان تنها به خداوند تبارک و تعالی است. امام درجایگاه و مقامی خاص از عزت و بی نیازی نسبت به همه برخوردارند.

همین رتبه ی عالی امام است که ایشان را حائز جایگاه ولایت کرده است؛ یعنی «ولی الله» هستند. ولی الله بودن در وجهی به منزله و معنی ولی و سرپرست بودن برای کل مخلوقات انسی، جنی وحتی نباتی و جمادی وحیوانی است.

امام، راهنما، بلد راه و دستگیر هستند تا کل موجودات را از مراتب مختلف پست در دنیا به مراتب کامل تر و عالی برسانند. این مردم و سایر مخلوقاتند که در این جریان، مراتب کمالی را طی می کنند.

دستگیری مردم و بالا کشیدن آنها از مراتب پائین و ارتقا آنان به مراتب بالا و نجات دادن آنها از صفات پست، از دو راه ممکن است صورت بگیرد:

راه اول: از طریق اعجاز و یا اجبار است.

این سخن یا توقع بدین معنی است: خداوند، به واسطه ی نبی مرسل، امامی مبین و یا فرشته ای، یک شبه و در یک لحظه، بی اختیار انسان ها، دگرگونی بزرگی در کل خلق عالم ایجاد کند و تمام عوامل مزاحم رشد و کمال آنان را ازسر راهشان برمی دارد. تمام شیاطین جنی و انسی را نابود می کند و هر انسانی را  با استحقاق و بی استحقاق، با آمادگی و بی آمادگی، با وجود تقاضا و طلب و بی وجود طلب متحول کند. این یک حرکت اعجازی، اجباری و یکباره است.

راه  دوم: از طریق سنتهای الهی است.

در این صورت، دستگیری، ارتقا و برکشیدن انسان ها ازمسیر تجربه ی قوانین و سنتهای الهی اتفاق می افتد و البته با آگاهی خود مردم، با آمادگی و مجاهدت خودشان؛ تحت اشراف وهدایت و ارشاد نبی مرسل یا امام مبین معصوم.


* شما فرمودید که یک راه دستگیری امام از مردم از طریق معجزه است. حالا خداوند که می تواند با یک معجزه همه را یک شبه به کمال برساند، چرا این کار را نمی کند؟!

ممکن است تحول از طریق اول، به مذاق بسیاری خوش بیاید امّا دراین روش اشکالاتی وجود دارد:

الف: اختیار انسان ازاو سلب می شود.

خداوند با اعطا اختیار به انسان او را نسبت به سایر موجودات وحتی فرشتگان شرافت بخشیده است. هیچ انسانی را برای آنکه به درجه ای عالی برسد نمی توان مجبور کرد.

دوم: این تحول اجباری برای انسان فضل نیست.

آیا وقتی انسانی را بدون اختیار و با دست های بسته با هلی کوپتر به قله کوه رسانده باشید فاتح وکوه نورد شناخته می شود؟ جواب منفی است. تمایز، تفاوت و فضیلت در هر مسابقه ای مشروط به داشتن اختیار است.در صورتی کمال و برتری خارج این مسیر معقول و پذیرفته شده اتفاق بیفتد، برای انسان فضل محسوب نمی شود. اعطای هدیه و تشویق او هم مضحک و خنده دار می شود وبرای اوشیرینی ای ندارد. به همین ترتیب هم وقتی دست  انسانی را می گیری و با اعجاز و یا اجبار او را  بدون هیچ زحمتی به مقصد و مرتبه ای عالی می رسانی، فضلی برای او محسوب نمی شود.

سوم: در این روش، یک ظلم مستتر وجود دارد.

در هرعصری در میان جامعه انسانی جماعتی شریف و پاک و صاحب حسنات و جماعتی نادرست و ناپاک زندگی می کنند. وقتی بنا باشد جمله ی ساکنان  زمین به یکباره برکشیده شوند و به مراتب عالی برسند آنکه پیشتر در کسب کمالات زحمت کشیده و با اختیار، مرارت هایی را تاب آورده چه حسی خواهد داشت؟

بی شک احساس می کند در حقش ظلمی اتفاق افتاده است. مثل آنکه معلمی بر سر کلاس درس، آخر سال بی حساب و کتاب به همه دانش اموزان نمره قبولی ثابت بدهد. ممکن است تنبل ها شاد شوند اما تکلیف آنان که در تمام سال زحمت کشیده اند چه می شود؟

در این روش کسانی که صاحب استعداد و استحقاق برای طی مراتب عالی اند، با کسانی که نه استعداد طی این مراتب را دارند و نه استحقاقش را، برابر و مساوی فرض می شوند. در صورتی که این دو گروه  با هم مساوی نیستند.

مساوی گرفتن انسانها، در دادن کیفر یا پاداش، نشان عدالت ورزی نیست. مثل این است که معلمی وارد کلاس درسی بشود و به محصلین بگویید: چون همه شما 15 ساله و پسر هستید باهم  مساوی هستید وبنابراین به همه ی شما نمره ی 15 قبولی می دهیم. در حالی که برخی از آنها  شب بیداری کشیده و درس خوانده اند. دراین شیوه او با کسی که اصلاً اهل تلاش و درس نبوده یکسان فرض شده است. ازاینجاست که عرض می کنم: دستگیری و ارتقا  مردم از طریق اعجاز و یا اجبار عادلانه نبوده و در خود نوعی ظلم را پوشیده دارد.

چهارم: جهان اساساً دار ابتلا است.

بزرگان دین دنیا را مزرعه آخرت اعلام کرده اند. انسان ها محصول این مزرعه را برداشت می کنند. یعنی محصولی را که خودشان کشت کرده اند برداشت می کنند و نه محصول دیگران را.

از مزرعه ی دنیا  انسان، در اثر کِشتن و کوشش کردن، میوه ی مراتب عالی را به دست می آورد. با امکاناتی که دارند، کشت می کنند و آخر سر محصول را برمی دارند. دراین مسیرهمه چیز هست. صدها ابتلا و امتحان وحتی بادهای گزنده و آفت های کاهنده.

جهان، دار امتحان است؛ تا کسی زحمتی نکشد، به جایی نمی رسد. حاصل دست و تلاش انسان باید برداشت شود. حال اگر بخواهد دستگیری از انسان ها و بالا کشیدن آنها صرفا از طریق اعجاز رخ دهد، موضوع دار ابتلا بودن دنیا از بین می رود و معنی خودش را ازدست می دهد. باز هم ظلمی صورت می گیرد. و کسی که تلاشی نکرده است به محصولی دست می یابند که استحقاقش را ندارد.

پنجم: در این روش، قدرشناسی هم اتفاق نمی افتد.

انسان ها وقتی کالایی را مفت و یا از سر راه بدست می آورند، قدر آن را هم نخواهند دانست. در مقابل ازحاصل دست خود حفاظت کرده و آن را پاس می دارند.

ششم: برای قبول ظرفیت و درک مراتب بالاتر، کسب آمادگی ضروری است.

اگر استکانی را سر صبح زیر شیر آب داغ سماور بگیرید، درلحظه ای می شکند و دست شما را هم می سوزاند! چون استکان آمادگی پذیرش آب جوش این سماور را ندارد. در اندازه و قدر شایسته ای قرار نگرفته است که بتواند این آب گرم را تحمل بکند.

بدن آدمی هم همینطور است. آنکه  که اهل ورزش کردن نیست، اگر یک مرتبه تصمیم بگیرد از تپه ای بالا برود، بدنش تا سه روز درد می کند. درمقابل، کسی که بدنش آمادگی دارد، در صبح سرد زمستان، در آب سرد 20درجه زیر صفر هم فرو برود، بیمارنمی شود..این موضوع درباره ی همه اشیا و موجودات صدق می کند.

جان و نفس آدمی هم لازم است برای کسب مدارج بالا آمادگی پیدا کند. وقتی روح خام و ناپخته است، اگر قرار باشد یکباره به مرتبه ی خاصی برسد، مانند همان استکان، می شکند. بنابراین اصلاً معقول هم نیست که با اعجاز و یا اجبار به کسی توانایی ویژه ای ببخشیم که تاب تحملش را ندارد.

ازاین رو و با چند دلیل دیگر عرض می کنم برکشیدن عمومی مردم از طریق اجبار و یا اعجاز (همان طریق اول) معقول ومقبول نیست. بنابراین انسان ناگزیر به مجاهدت و طی طریق به مدد اولیا الهی و مسیر تعیین شده خداوند است.


* ما در روایات خود درباره ی  یاری رساندن به امام  احادیث زیادی داریم. مثلاً امام صادق (ع) فرمودند: «به مردم امر شده است که ... و یاری خود را به ما عرضه نمایند.». شما فرمودید، این امام است که از مردم دستگیری می کند و نیازی به مردم ندارد. پس ما چگونه باید امام را یاری کنیم؟

چنان که گفتم، امام معصوم اساساً نیازی به مردم ندارد. این مردم هستند که به امام نیاز دارند. لیکن، امام برای آنکه مردم را از ظلم ها و بحران هایی که بدان مبتلا شده اند بالا بیاورد، ناگزیز به  آگاهی دادن به مردم و ایجاد ظرفیت لازم در آنها است. تا آنکه انسان ها  هم امکان رفتن پیدا کنند، هم ظرفیت اش را بیابند و هم قدرشناس این نعمت شوند. در غیر این صورت، طی این مراتب برای انسان ممکن نیست.

امام برای به اجرا درآوردن قوانین و سنتهای الهی، به ثمر رساندن جهان و انسان ها  و پیراستن آنها از کثافات دنیوی، منتظر است. ایشان منتظرند تا مردم آماده شوند. آمادگی خود به  نوعی یاری رساندن به امام است. یعنی یاری رساندن به امام برای آنکه اعمال ولایت کند. یاری به امام برای آنکه مردم را از تباهی خلاصی بخشد..

به عبارت دیگر یاری امام به معنای یاری خود است. چون وقتی به امام یاری می دهی به خودت یاری می دهی. یاری دادن امام، به معنای مبسوط الید قرار دادن امام است؛ باز گذاشتن دست امام برای آنکه بتواند با ما، همراه ما از مسیر قوانین و سنتهای الهی جهان انسانها و جهان را متحول کند و صحنه زمین را ازکثافات و پلیدی پاک گرداند.

* چگونه می توانیم در خودمان آمادگی ایجاد کنیم؟

ایجاد آمادگی در خود برای طی مراتب عالی لازم است. دراین مجال کوتاه دراین باره  به مواردی اشاره می کنم:

در این راه و درطی هر مسیری انسان اول نیازمند آن است تا موقعیت، مقصد و فضای دوردستی را که به سوی آن می رود و یا آدرسش را به او داده اند بشناسد.

شناسایی مقصد، در انسان ایجاد میل و انگیزه رفتن می کند. مثلاً دوستی به شما می گوید، جایی را می شناسد در منطقه ای کوهستانی که آبشاری بسیار زیبا دارد با چمنزارهای زیبا. مملو ازدرخت و شکوفه و گل. اگر یک شب را در آنجا بخوابید، تمام خستگی هایت را از بین می برد و....

این چشم انداز زیبا، به ما انگیزه ی رفتن می دهد. وقتی که کشش این زیبایی ها ما را ازخانه خارج کرد و براه انداخت، در مسیر رفتن سختی های راه را تاب می آوریم.

بنابراین، برای آمادگی انسان ناگزیر به شناسایی مقصد است تا میل وکشش رفتن بیابد.

دیگر آنکه، به موازات این قضیه، باید بدانیم که در چه موقعیتی قرار داریم. یعنی مبدا ومکانی را که در آن مستقریم بشناسیم.

ممکن است شخصی در یک برهوت بی آب و علف زندگی کند و از آب کثیف بنوشد و از حیوانات پست و خزنده تغذیه کند و هیچ خبری هم از فضای بیرونی آبادان نداشته باشد. حال  اگر کسی او را خبر کند  که با خروج از این برهوت وارد یک منطقه ی زیبا می شود و آب و غذایی  بهتر  از آنچه دراین برهوت می خورد می یابد، درمی یابد که این برهوت، زیبا نیست و این آبی که می نوشد هم، آب کثیفی است! یعنی با کشف موقعیت کثیف فعلی و محلی که در بیرون از این موقعیت قرار گرفته است، بیزاری از وضعیت موجود در فرد شکل می گیرد. این موقعیت شناسی و شناساندن مقصد، همچون دو بال در کنار یکدیگر هستند.

اولی برای خروج از این وضعیت فعلی ایجاد انگیزه و میل می کند و دومی بیزاری جستن از وضع موجود را سبب می شود.

نکته ی لطیف این موضوع: عشق مقدس و کینه ی مقدس است.

ما در اصطلاح دینی به این دوعنوان می گوییم: تولی جستن و تبری جستن.

کسی که می خواهد برای طی مراتب عالی و یاری رساندن به امام، آمادگی پیدا کند، باید هم دردل "عشق مقدس "را داشته باشد و هم "کینه ی مقدس" را.

عشق به زیبایی ها و لطایف مقصد و کینه ورزی درباره ی کثافات  وضع موجود. این دو، انسان را از جا می کند و به حرکت در مسیر وا می دارد.

رکن سوم این ماجرا می شود: «نحوه ی رفتن». یعنی چگونگی طی این مسیر را تا از این وضعیت نفرت بار به وضع پر کشش و زیبای مطلوب برسید.

کسانی که مردم و مخصوصا جوانان را تربیت می کنند و از طریق رسانه ها و بلندگوها متذکر رفتار و سکناتشان می شوند و دائم به آنها یادآوری می کنند که چگونه بخورد وچگونه بپوشد و...، ولی درباره  وضع موجود و وضع آینده با آنهاسخن نمی گویند و حتی اجازه پرسش و نقد وضع موجود را ازآنها سلب می کنند، آنان را خسته و دلزده می کنند.

ما باید از مقصد و همزمان  با آن از مبدأ و وضع موجود سخن بگوییم تا جذبه و انگیزه ایجاد کنیم و بعد از آن از چگونه رفتن و.... اگر ابتدا از سنگلاخ و سختی راه برای کسی سخن بگویی که اوهرگز براه نمی افتد! اول باید از زیبایی های مقصد بگویید. جذبه ی این مقصد الزاماً باید از سختی های بین راه بیشتر باشد. همیشه باید سنگینی و جذبه ی مقصد قوی تر از سختی های طی طریق باشد، وگرنه سختی های راه غالب می آید و کسی برای رفتن انگیزه پیدا نمی کند.

بنابراین، هر انسانی برای رفتن و طی مسیر، ابتدا باید تصویری زیبا، جذاب، واقعی و قابل دسترس بدست بیاورد و این جذبه چنان میلی در او ایجاد کند که مسیر سخت و سربالایی و سنگلاخ را تاب بیاود؛ این امرایجاد آمادگی می کند.


* چگونه بفهمیم که آماده هستیم یا آمادگی همراهی با امام را نداریم؟

نشانه ی آماده شدن، در خود آماده شدن است؛ این دو از هم جدا نیستند. کسی که ساعت کوک کرده و کوله پشتی اش را بسته است و دارد بند کفشش را برای کوهنوردی می بندد معلوم است که آماده است! دیگر از او نمی پرسیم که آیا آماده ای؟ و کسی که بدون هیچ تمهیداتی، در رختخوابش در حال خرناس کشیدن است معلوم است آمادگی رفتن وکوه نوردی را ندارد.

ظهورِ آمادگی در خود اعمال است. ابتدا این آمادگی در بیان و بروز احساس و نشان دادن ذوق و کشش شخص ظهور پیدا می کند. این مربی است که باید این احساس و انگیزه جوانه زده را در فرد زنده نگهدارد و تداوم ببخشد. کُند و غافل را بیدار کند و بیدار نگه دارد تا به مدد آن، به آمادگی تمام برسد.


* آیا گناه کردن، دشمنی با امام است؟

گناه مفهوم خاص ومصادیق فراوانی دارد. می توان گفت: هر عملی و اندیشه ای که مانع ازرفتن و طی طریق شود گناه به حساب می آید.

وقتی شما می خواهید به کوه بروید، پوشیدن  کفش پاشنه بلند گناه است. چون این کفش مانع رفتن می شود. درطی مسیرسخت کوه گناه کوچک و بزرگ فرقی نمی کند؛ هر عملی که مانع رفتن بشود، سرعت رفتن را کم کند و یا بدن را دچار سستی کند گناه است.

گناه، اول از همه موجب ظلم به خود شخص است و در مرتبه ی دوم، چون باعث زمین گیر شدن ما و عدم آمادگی مان می شود، مانع از اِعمال ولایت امام نیز می گردد و این ظلم در حق امام است.

امام فرماندهی است که می خواهد مردم را به یک مقصد عالی برساند. به عنوان امام و فرمانده، حق اوست که با او همراهی بشود و از او حرف شنوی شود و امرش اطاعت. اگر کسی در گوشه ای از این سپاه عظیم، عده ای را با بزن بکوب مشغول کرد و مانع آمادگی آنها گردید، معلوم است که به امام ظلم کرده است. نه تنها به امام بلکه به خودش و مردمی که آنها را مشغول نگه داشته است هم ظلم کرده است.

امام از چنان شایستگی و استحقاقی در ولایت برخوردار است که اطاعت کردن و فرمانبرداری از او، حق اوست و وقتی که با گناه، دست امام را درباره ی خود می بندیم، به حق او ستم کرده ایم. ضمن آنکه این مانع تراشی درمسیر رشد و کمال خود ما هم سنگ می اندازد.

فرض کنید شما معلمی شایسته سر کلاستان دارید و مطمئنید که می تواند شما را از سد کنکور عبور دهد. آیا حق اونیست که از او اطاعت شود؟

حال اگر میان کلاس، هر کس به نوعی  مانعی تراشید؛ برای مثال دیگران را مضحکه کرد، مانع مطالعه دیگران شد و..، او هم به خودش ظلم کرده است و هم به دیگران. چرا که خود را از رفتن در مسیر عالی کمال بازداشته است، هم حق دیگران را از بین برده است چرا که مانع رفتن آنها شده است و هم به آن معلم شایسته ستم کرده است چرا که دست او را در رشد خود و دیگران بسته است. پس گناه، ظلم به حق امام است. والسلام

 




چشم به راه خورشید

چشم به راه خورشید

چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۳:۴۱

علی اصغر شعر دوست
در انشقاق عرش، از روزنه ای گشاده به سمت فرش، رحمت خداوندی بر انسان نازل شد. عرشیان گلی از باغستان خدا هدیه فرشیان کردند. و هنوز فرشیان عطر آن گل را در مشام خود دارند و هر جا که آفتاب بر آن بتابد و باران بر آن ببارد، عطر آن گل را فرایاد می آورند. انتظار، خیرگی چشمهای زمینیان است; شاید به آن روزنه ای که عرش گشوده است. چشم دوختن به آن خورشیدی است که از روزنه در تابش است و انوار بهشتی بر زمین می افشاند، اما ...

اما انسان آنچه را که باید ، از عرش ستانده است. که انسان خواستنی ترین گلهای بهشتی را با عمیق ترین نیاز دلش چیده است و زمین بارها و بارها در گلبارانی بهشت و بهشتیان مطهر شده است.

و چنین است که خورشید زمین ، در زمین می خرامد و هوای زمین را ، ذرات زمین را ، منور می کند. و زمینیان ، شگفتا که سالهای دیر و دور را در این نورانی ترین لحظه های رب العرش زیسته اند و باز چشم به آسمان دارند.

اما...اما آسمان بار امانتهای خود را بر دوش احسن المخلوقین نهاده و سبک شده است ، آنسان سبک که پرنده در پروازش .

همه تقدیس خداوندی بر خاک نازل شده است. پیامبران همه از عرش بر زمین گام نهاده اند.

مشتی خاک را مگر خدا برنگرفت و بر وی ندمید؟ بر دمید تا خاک ، انسان شد. و مگر مشتی خاک و گل انسان را نگذاشتند که سالهای سال، در انتظار در تابش خورشید بماند؟ ... بماند ... بماند...

شاید از همان است که انتظار شیوه انسان شده است; خیره شدن به ابعاد کهکشانها، تا آن انفجار بزرگ آغاز شود و نور عظیم پدید آید ... اما... اما نور عظیم این بار نه از مشرق آسمان که از مشرق زمین پدیدار خواهد شد... زمینی که خدایش ، مهبط احسن المخلوقین اش خواست. که بهشت گنجایش حجم این انتظار را نداشت، که آسمان توان برکشیدن بار انتظار را نداشت، که سینه انسان را گشوده بودند تا انتظارش بیاموزند. و اگر زمین ، روزی مطلع خورشید خواهد بود، هم از آن روست که انسان به جستجوی خود برآید و بداند که باید... باید در همین نزدیکی ها باشد. اگر خدا از رگ گردن به او نزدیک تر است ، امام(ع) در منظر دو نگاهش است. اگر سر فرود آرد از خیرگی ، و خویش را در صیقل زمین بنگرد. امام(ع) همین نزدیکی هاست.

وقتی که عود بسوزانی تا سرایت معطر شود، وقتی که قرآن بخوانی تا روحت مطهر شود... چون نسیمی بر خانه ات می گذرد و در صمیم خلوت ملکوتی ات انباز می شود.

وای اگر بدانیم ... اگر بدانیم که غفلت ، گوش هوش ما را کر کرده است! اگر بدانیم که کور شده ایم از بس که بر پرتوهای کاذب امید بسته ایم . اگر بدانیم و بخواهیم . امام(ع) می آید، از همین روبروی ما، از همین در، از همان سمتی که باران می چکد و نسیم می وزد و گل عطر می افشاند. از همان گلدسته ای که الله اکبر می شکفد ، ما را نگاه می کند، انگار ... انگار همین حالاست که سینه فشرده شود و دیگر جایی برای قلب متورم و ملتهب انسان باقی نماند.

باشد... یا الله بگوییم و قلبهایمان را در مشتهایمان بگیریم، رو به آن سمت ره بپوییم . نترسیم از سمومی که بر ما خواهند وزید. نترسیم از تردد ماهواره هایی که راه را بر نگاه حسرتمان می بندند. نترسیم از امواجی که بر تارهای شعورمان رله می شوند... اوج بگیریم . از فراز گردنه ملکوت ، زمین را تماشا کنیم . اگر آن نقطه سبز، سبزترین سبز را دیدیم و هوایش را حس کردیم و در حافظه مان نفس کشیدیم ، بدانیم که پیدا کرده ایم آن یعسوب المتقین و عزالموحدین را .

السلام علیک یا سبیل الله السلام علیک یا نورالله الذی لایطفی میثاقی لدیک اذ انت نظام الدین،  و خداوند با ظهور آخرین خلیفه خود بر زمین، آزمون آخرین بشر را آغاز خواهد کرد.

یا رب العالمین و اظهر کلمتک التامة و مغیبک فی ارضک، باید که رجعتی به قلبهامان بکنیم . از سلامتشان بپرسیم. ست بکشیم و جنس قلبهایمان را بدانیم. که خداوند ما را با قلبهایمان به امتحان می کشد. دکتر علی اصغر شعردوست اگر قلبهامان را سکه های قلب ، نستانده باشند، اگر هنوز در شبانگاهان آدینه روز ، از پس انتظاری ، انگار که ابدی ، اندوهی چنگ بر جانمان می اندازد و هراس مرگ قبل از ظهور ، روحمان را می افسرد...

مولای فان ادرکنی الموت قبل ظهورک فانی اتوسل بک و بآبائک الطاهرین الی الله تعالی.

و چه گواراست انتظاری از این سان در رکاب ولی فقیه زمان، و چه زیباست...

گزینه های مرتبط (بر اساس برچسب)

عصر حاضر عصر انفجار اطّلاعات

نظریه پردازان، بلندگوها و همه دستگاه تبلیغاتی، با بمباران اطلاعات ، عصر امروز را عصر «انفجار اطلاعات » می خوانند. رادیوها، تلویزیونها ، ماهواره ها و صدها شبکه کامپیوتری ، هر روزه میلیونها کلمه از اطلاعات پراکنده ، سطحی و بی بنیاد را بر ذهن و روان مردمان آوار می کنند و ذهنشان را در چنبره آن اسیر می سازند.

 

بدین ترتیب دیگر، هیچ فرصتی برای اندیشیدن و هیچ رخصتی برای تفکر درباره آنچه که در جهان پیرامون می گذرد باقی نمی ماند و انسان ، در ساده اندیشی عجولانه چنان غوطه می خورد که در نمی یابد:
در کجای زمین سیر می کند؟
برای چه آمده است ؟
به کجا می رود؟
و چه عواملی در ورای پرده های رنگین شبکه های اطلاعاتی و روزنامه ها برای او برنامه ریزی می کنند؟
بی سوادی دهشتناک عصر حاضر، در هاله ای از مدرکها و اعتبارها مانده و امر را بر همگان مشتبه ساخته است تا مردمان خود را در زمره دانایان به شمار آرند و در جهل عارض شده همه نادانی را به فراموشی سپارند.
انفجار همه غفلتها ، انفجار بی خبری انسانی است که نمی داند به کجا می رود. بهتر بگویم ، نمی داند به کجا باید برود. گمان سیاه «برپای خود ایستادن » همه را از پایه های چوبین و پنهان برنامه ریزان استعمارگر غافل ساخته است. ساکنان سرزمینهای غربی، در زمره ساده اندیش ترین و عوام زده ترین مردمان کره خاکند چه ; بمباران اطلاعات فرصتهای اندیشیدن را و اشتغال غفلت زا، حضور آگاهانه در عرصه هستی را از آنان دور ساخته است.
زنجیرهای طلایی عصرحاضر، سخت ترا از هر یوغ ، پاهای این بردگان را در خود گرفته است.
بردگانی که به سیاهچال خو گرفته اند و هر زمان خود بر خفقان این زندان رنگین می افزایند.
چنان می نماید که ماندن در بند و زنجیر را افتخار خویش می دانند و سالهای اسارت را مایه مباهات همه دوران حیات خویش; که چنین در مدح زنجیر و سیاهچال به سرودن شاعرانه ها مشغول آمده اند.
هیهات که بمباران اطلاعات بی بنیاد، بر لایه های جهل می افزاید و بیشتر از پیش باطن وقایع را می پوشاند.
هیهات که جرقه های انفجار اطلاعات ، استعداد پاره کردن پرده های افتاده بر حقیقت هستی را ندارند.
هیهات که آدمی ، ماندگاری در اسارت را ارج می نهد و آن همه را در زمره سالهای نور و روشنایی به حساب می آورد.
هیهات که ...صدای هولناک انفجار اطلاعات، گوشها را بسته و برق آن چشمها را فرا گرفته، آن سان که دیگر مجالی برای بازگشت و نگریستن به همه آنچه رفته باقی نمانده است .
و تاریخ ; به خاطره دوری می ماند که اجزاء آن از هم پراکنده اند.
گذشته ای که روشنای جرقه های انفجار، بر سطح آن می تابد و حقیقت آن را مکتوم می دارد.
و آینده; تصویر مبهمی است از آنچه بشر خود را در آن مفلوک می بیند و دست بسته مانده است تا انفجاری دیگر آن را باز بنماید. بن بست کوری که آوارگان عصر اطلاعات را در درک «حال » گرفتار می سازد.
ساکن سرزمین جرقه ها، بسان خرگوشی ، در برابر فوران دهان اژدهای اطلاعات مانده است.
اژدهای بی رحمی که راه گریز را می بندد تا شکار خود را در گلوگاه گرفتار آورد.
انسان امروز، گرفتار آمده در زنجیره درخشان ، حتی قادر به شناسایی خورنده خود نیست.
او خود را ، تمامیت هستی را و همه گذشته و آینده را وا می نهد تا شاید خود را در خیل ساکنان کوی اژدهای آدمیخوار جای دهد و از رنجش برهد.
خرگوش وامانده ای است که مسحور اژدهای آدمخوار شده و راه گریزی برایش نیست. گردانندگان پنهان دستگاههای سیاسی و اطلاعاتی همه تلاش خود را مصروف آن می دارند تا به این انسان القاء کنند:
- از همه آدمهایی که در طول تاریخ بر کره خاک آمده اند خوشبخت تر است و از همه آنان نیز داناتر چه او امروز، تعداد اتمهای هسته اورانیوم را می شناسد.
گلبرگهای گلها را می شمارد و رنگیزه هایش را تجزیه می کند.
پس او داناترین و در عین حال برحق ترین انسان همه تاریخ حیات بر عرصه خاک است اما; هیچگاه نمی خواهند انفجاری در درون ، او را متوجه آن کند که با همه اطلاعاتش ، جاهل ترین انسان ساکن در زمین بلکه همه تاریخ گذشته است.
انسانی که همه بودن ، ماندن و شدن برای او بی معنی است و چشمان واقع بین و سطحی نگرش ، چشمان درون و بصیرت او را از بین برده است.
او خود را با اعتباری مضحک ، صاحب همه دانایی و اعتبار می داند.
همه وقایع و حوادث را از برابر دیدگاه آدمیان دور می سازد.
همه تاریخ را و گذشته عالم و آدم را پنهان می دارد.
همه آینده محتوم و حتی مرگ را دگرگون جلوه می دهد تا آدمی;
همه خونهای ریخته بر فرش زمین را و همه خنجرهای کین و عصیان را از یاد ببرد.
همه دشمنیهای ریشه دار را،قاتلین هابیل ، یحیی ، علی و حسین را،مصلوب کننده عیسی مسیح را،از یاد ببرد.
صدای مهیب این انفجار ، همه صدا را در گلو خفه می کند و بر گوشها پرده می کشد تا همه ناله ها و فریادها را نشنود.
همه صداهای طنین افکنده در هستی .
همه دعوتها و همه مویه های غریبانه را .
دیگر صدایی نیست.
دیگر انسان صدایی نمی شنود.
نه مویه های غریبانه علی،نه ندای هل من ناصر حسین رانه ندبه های شبانه آن مضطر را که گمشده خویش می جوید و بانگ برمی آورد:
«این الطالب بدم المقتول بکربلا...»
«این هادم ابنیة الشرک و النفاق »
گویی صدایی نیست و دعوتی .
نه صفیر تازیانه های فرود آمده بر اندامهای برهنه،نه ضجه های دردناک مانده در زنجیرنه صدای گریه های طفلان گرسنه خانه همسایه و نه پاسخ آن اجابت کننده را.
غوغای اطلاعات همه آیتهای محکم خداوندی را به سخره می گیرد.
چنین می نمایاند که یک قانون بر پهنه هستی بیش نیست:
«دو ضرب در دو مساوی است با چهار» و دیگر هیچ .
چنین می نماید که ابلیس در ساز خویش دمیده و یا دجال بر خرمراد همه پهنه هستی را در نوردیده .
آری ،انفجار اطلاعات ، رنگها را هم در چشم آدمی دگرگون ساخته است.
دیگر هیچ سرخی سرخ و هیچ سپیدی سپید نیست.

تبیین نظام سیاسی اسلام در غدیر خم

تبیین نظام سیاسی اسلام در غدیر خم

تعیین جانشینی برای رهبری امت اسلامی، از مهمترین و عمده ترین مسایلی بود که پیامبر اکرم در آخرین سال حیات هنگام بازگشت از حجة الوداع، به همراهان خویش ابلاغ کرد. *



1-ویژگیهای علی(ع) از نگاه پیامبر(ص)

اگر چه این اعلام عمومی، به فرمان خداوند صورت گرفت، ولی صرف نظر از جنبه آن، می توانست حاکی از دغدغه طبیعی معمار و بنیانگذار مکتب نسبت به آینده امت باشد، این اقدام یک ضرورت اجتماعی اجتناب ناپذیر بود، و از انتظارات عقلای عالم به شمار می آمد و آن حضرت حتی در زمان حیات خویش از آن مهم غفلت نمی ورزید. او می دانست که جامعه بی سرپرست مانند رمه بی چوپان که هر لحظه در معرض اختلاف، گسستگی و هجوم فرصت طلبان است. لذا هر وقت برای جنگ یا غزوه ای از مدینه خارج می شد، شهر را بدون امیر و خلیفه وا نمی گذاشت؛ پس هنگامی که سفری ابدی در پیش رو داشت، چگونه ممکن بود امت را به حال خود واگذارد. (1)

این بود که در زیر آفتاب سوزان بیابان تفتیده حجاز در میان جمعی از بزرگان اصحاب، کوشید تا رسالت خویش را به پایان رساند. علمای شیعه و شماری از دانشمندان اهل تسنن بر این باورند که سوره مائده، به ویژه آیه 67، آخرین کلامی بود که بر پیامبر(ص) نازل شد.

بسیاری از علمای اسلام معتقدند که آیه مزبور در روز هجدهم ذی حجه، پس از تمام شدن اعمال حجة الوداع در غدیر خم و قبل از آن که پیامبر علی(ع) را خلیفه خود معرفی کند، نازل شده است آنها شان نزول این آیه را انتصاب علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) می دانند. (2)

و باز هنگام حرکت به سوی تبوک به علی(ع) فرمود: " انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی"؛ نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است، جز این که پس از من پیامبری نخواهد بود.

پیامبر(ص) با این سخن مقام وزارت، اختصاص در دوستی، برتری بر همگان و جانشینی در زمان حیات و پس از وفاتش را برای علی(ع) ثابت کرد. زیرا قرآن کریم به تحقق همه این موارد هارون گواهی می دهد. (3)
ویژگیهای علی(ع) از نگاه پیامبر(ص)
پیامبر(ص) بارها به موقعیت معنوی علی(ع)، فضایل آن حضرت، امتیازات او بر دیگران و مقام وصایت و وراثتش تاکید کرده است. آن بزرگوار در گفتار بلندی به دخترش فاطمه(س) می فرماید:

" ای فاطمه، آیا خشنود نیستی من تو را به همسری کسی درآوردم که اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستی خدای تعالی به اهل زمین توجه فرمود، از میان ایشان پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد؛ دوباره به آنها توجه فرمود، از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصی قرار داد؛ خدای تعالی به من وحی فرمود: که تو را به ازدواج او درآورم. ای فاطمه، آیا نمی دانی که خداوند به خاطر بزرگداشت تو، تو را به همسری بزرگترین، بردبارترین و دانشمندترین مردان، کسی که پیش از دیگران اسلام اختیار کرد، درآورد؟"

فاطمه علیهاالسلام ازاین سخنان خندان و شکفته شد، پس رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به او فرمود: ای فاطمه، به راستی برای علی هشت فضیلت است که مانند آن به هیچ یک از پیشینیان و آیندگان داده نشده: او در دنیا و آخرت برادر من است و این فضیلتی است که هیچ کس دارای آن نیست؛ تو، که بانوی زنان بهشتی، همسر او هستی؛ دو نتیجه و زاده رحمت (حسن و حسین) که فرزند زادگان منند، فرزندان اویند؛ برادرش (جعفر بن ابی طالب) کسی است که با دو بال در بهشت آرایش شده و با فرشتگان هر کجا بخواهد پرواز می کند؛ علم اولین و آخرین نزد اوست؛ او نخستین کسی است که به من ایمان آورد؛ او آخرین کسی است که هنگام مرگ با من دیدار می کند و او وصی من و وارث همه اوصیاست.

و باز رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به علیعلیه السلام فرمود: یا علی، با تو مخاصمه و پیکار می کنند و تو به سبب هفت خصلت و فضیلت بر دیگران پیروز می شوی که هیچ کس دارای آن هفت خصلت نیست: 1- تو نخستین ایمان آورندگانی؛ 2- در پیکار و جهاد با دشمنان دین از همگان بزرگتر و برتری؛3- داناترین ایشان به روزهای خدا هستی؛ 4- در پیمان با خدا با وفاترین و پایدارترین آنهایی؛ 5- با مردم مهربانتر از دیگرانی؛ 6- در تقسیم بیت المال به خاطر رعایت مساوات بر دیگران برتری داری؛ 7- در فضیلتها و مزیتها در نزد خدا از همگان برتر و بزرگتری. (4)

احادیثی که درباره فضایل و مناقب علی علیه السلام از پیامبر اکرم(ص) صادر شده به اندازه ای است که موضوع کتابهای بسیاری گردیده و در این مجمل نمی گنجد، وما به قطره ای از دریا بسنده می کنیم.

به هر حال از مجموع این احادیث در مراحل مختلف چنین به دست می آید:

1 - پیامبر اکرم(ص) در نخستین روزهای بعثت، که به نص قرآن ماموریت یافت خویشان نزدیکتر خود را به دین خدا دعوت کند، صریحا به آنان فرمود: هر یک از شما که در اجابت دعوت من از دیگران پیشی گیرد، وزیر، جانشین و وصی من است.

علی(ع) از دیگران سبقت گرفت و اسلام را پذیرفت. پیامبر(ص) از او قبول فرمود و او را وزیر و جانشین خود ساخت. علی(ع) خود این رویداد را این گونه بازگو می کند:

من از همه کوچکتر بودم، عرض کردم: من وزیر تو می شوم، پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته، فرمود: این شخص برادر، وصی و جانشین من است، از او اطاعت کنید. مردم می خندیدند و به ابوطالب می گفتند: تو را امر کرد که از پسرت اطاعت کنی! (5)

2 - پیامبر اکرم(ص) مکرر تصریح فرمود: که علی(ع) در گفتار و کردار خود از خطا و گناه مصون است، هر سخنی که بگوید و هر کاری که انجام دهد با دعوت دینی مطابقت دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است.

راویان عامه و خاصه نقل کرده اند که، پیامبر(ص) فرمود: علی همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. (6)

3 - مجاهدتها و خدمات علی(ع) او را از دیگر صحابه همواره ممتاز گردانید، خوابیدن او در بستر پیامبر در شبانگاهان هجرت و فتوحات او در بدر، احد، خندق و خیبر زبانزد همگان بود.

4 - درغدیرخم پیامبر(ص) علی(ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفی کرد و او را مانند خود سرپرست مؤمنان قرار داد. (7)
2-رحلت پیامبر و منازعات سیاسی
هر چند رحلت پیامبر و منازعات دامنه دار اصحاب برای تصدی خلافت امری اسف انگیز و فاجعه آفرین است، اما پیامی مهم دارد و آن این که مساله رهبری و حکومت از روشن ترین و بدیهی ترین نیازهای جامعه اسلامی است؛ نیازی که صحابه پیامبر یک صدا برای تحقق آن قیام کردند، هیچ کس در لزوم آن تردید روا نداشت و تنها مصداق و شیوه تعیین آن مورد اختلاف واقع شد. شیعیان معتقد بودند که انتصاب علی(ع) به خلافت از سوی پیامبر، نه تنها به موجب نص صورت گرفته است، بلکه از جهت عقلی هم از پذیرش آن گریزی نیست؛ زیرا عقل نمی تواند بپذیرد که رهبری درباره کوچکترین مسایل فردی و اجتماعی با پیروان خویش سخن بگوید اما مهمترین مساله جامعه را در پرده ابهام و سکوت باقی گذارد. همچنین شیعیان ادعای تمسک به رای اکثریت و یا اجماع امت در موضوع خلافت را بی وجه می دانند، خصوصا اگر کسی بخواهد آن را به گفتار و کردار پیامبر(ص) نیز مستند سازد؛ زیرا ارجاع به رای اکثریت و یا واگذاری امر امت به اهل «حل و عقد» از سوی کسی که جز وحی سخن نمی گوید امری شایسته به نظر نمی رسد.

البته آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، نه رای اکثریت بود، نه انتخاب اهل حل و عقد، برای این که نه رای گیری عمومی در کار بود و نه آنها که خلیفه تعیین کردند همه اهل حل و عقد به شمار می آمدند، به ویژه آن که بسیاری از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند ابن عباس، زبیر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار دراین انتخاب حضور نداشتند و به شدت با آن مخالف بودند. همه می دانند حتی بیعتی که انجام شد در سطحی گسترده و عمومی نبود و تنها به تنی چند از متنفذین و سران قبایل اختصاص داشت. (8)خلیفه دوم، با آن که خود بنیانگذار این خلافت بود، می گفت:

" هر کس به چنین طریقی متوسل شود شایسته بیعت نیست و هر کس چنین بیعتی کند باطل خواهد بود». (9)

اهل سقیفه حتی به همان شیوه که خود ابداع و عمل کردند وفادار نماندند، بلکه سالیانی بعد، خلیفه اول رسما عمر را به جانشینی خود برگزید.
در پی این عمل خلیفه اول، چنین پرسشی پدید آمد: اگر تعیین جانشین امری جایز است، چرا بر پیامبر روا نبود و اگر جایز نیست، چرا خلیفه بدان دست یازید؟

3-نظام رهبری در مکتب اهل بیت علیهم السلام

بسیاری از صحابه پیامبر با استفاده از مفاد آیاتی چون:

" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا و کانوا بایاتنا یوقنون." (سجده/24)

" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا لما صبروا..." ( انبیاء/ 73)

" ... قال انی جاعلک للناس اماما." (بقره/124)

و همچنین با استناد به قول و فعل پیامبر بر این باور شدند که امام و پیشوای جامعه باید از سوی خدا و به وسیله پیامبر(ص) معرفی و معین شده، معصوم و از هرعیب و نقص خَلقی و خُلقی و سببی پیراسته باشد. و در خاندانی پاک و پاکدامن تولد یافته باشد. بنابراین درعرف خاص شیعیان: «امام » رهبری سیاسی، فکری، اخلاقی را در برمی گیرد و اداره اموراجتماعی، راهنمایی و ارشاد فکری و آموزش دینی و تصفیه و تزکیه اخلاقی ازاو انتظار می رود. (10)چنین شخصی مسلما باید از رذایل اخلاقی وارسته، به فضایل آراسته و در دانش و بینش و بردباری و سایر صفات متعالی سرآمد همگان باشد.

«الامام المطهر من الذنوب، المبراء عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم. » (11)

امام در سایه این ویژگیها ارشاد و هدایت امت را عهده دار می شود، اما روشن است که به هنجار آوردن ملت، بدون نظام و برنامه و مدیریت نیرومند، هرگز ممکن نیست. از این رو امامت را «نظام دین و دنیا» دانسته اند: هشتمین پیشوای ما حضرت رضا(ع) می فرماید:

" ان الامام نظام الدین، عزالمسلمین، غیظ المنافقین و بوارالکافرین"؛ امام سبب برپایی نظام دین، عزت مسلمین، خشم منافقین و نابودی کافرین است.

آرمان طرفداران مکتب اهل بیت پیامبراین بود که چنین کسی بر جامعه اسلامی حکومت کند. و آنها در سایه چنین آرمان بلندی همواره بر سلاطین فاسد و ستمگر شوریده اند. متفکر معروف عراقی دکتر علی الوردی در این باره می نویسد:

" شیعه ائمه خود را معصوم از گناه (پیراسته از فساد اخلاقی و سیاسی و اجتماعی) می دانند و این عقیده یعنی اصل عصمت، نتایج اجتماعی و عملی سترگی در پی داشت؛ زیرا غیر مستقیم انتقادی از ستمگری ها و تباهکاری های خلفا، سلاطین و قدرتمندان بود. شیعیان، که اعتقاد به عصمت دارند، با عصمت ائمه خود، گناهان بزرگ ستمکاران و فرمانروایان را مورد حمله قرار می دادند و ائمه خود را به عنوان نمونه تمام عیار عصمت و پاکدامنی در برابر آنان می گذاشتند. تشیع، مانند هر مسلک انقلابی، ریشه فساد و تباه روزی و سیاه روزگاری جامعه را در سازمان حکومت جستجو می کند و ناآگاهان و شناخت نایافته ها (توده غافل و ناآگاه) را مسؤول و مقصر نمی شناسد. اعتقادی که شیعیان در باره امامت دارند همیشه آنها را به قیام بر ضد حکومتها واداشته است. شیعیان تنها حکومتی را بر حق می دانند و از آن رضایت دارند که امامی معصوم از آل علی آن را اداره کند. این عقیده موجب دوام و استحکام دشمنی میان شیعیان و صاحبان قدرت شده و بر این اساس بود که شیعه را گاهی به زندقه و الحاد متهم می ساختند. رافضی بودن، معنی تلویحی و ضمنی آن، عبارت از رفض (رد و انکار) دین و دولت بود و دوره ای بر مسلمین گذشت که اگر به زندقه یا کفر یا الحاد متهم می شدند، بهتر از آن بود که به تشیع یا رفض متهم شوند و نشانه های آن تا امروز بر جای مانده است." (12)

به حقیقت اصل عصمت و همچنین اندیشه ضرورت تنصیص امامت و رهبری از جانب خدا و پیامبر و حصر این رهبری در خاندان علی، درفش فکری و پرچم مقاومت سیاسی و مبارزه معنوی گروههای مخالف و انقلابی جامعه علیه خلفا و صاحبان امتیازات سیاسی و اجتماعی بود. حتی بارتلس، محقق و مورخ روسی، نیز می پذیرد که نهضتها اغلب از آنجا آغاز می شد که داعیان از جانب مدعیان امامت به قصد متشکل ساختن پیروان در روستاها و میان قبایل و عشایر ظاهر می شدند و مخفیانه به کسانی که مورد اعتماد بودند، تلقین می کردند که قدرت و حکومت امویان و یا عباسیان از شیطان است و امیرالمؤمنین واقعی از اولاد علی علیه السلام ظهور کرده، زمین را از قسط و عدل پر خواهند کرد، چنان که از جور و ستم پر شده است. (13)

به گزارش قاضی نعمان، در طول قرن هشتم تا نهم میلادی در اصفهان، هرات، خراسان، فارس، ری و نقاط دیگر صد و نه جنبش به رهبری فرزندان علی برپا شد و همه آنها مدعی بودند که «علم حقیقی » محمد(ص) و کلید گنج اسرار رسالت نزد آنها و مسند خلافت حق آنهاست ». (14)

اما باید دانست که غیبت امام معصوم هرگز به معنای تعطیل شدن نظام دینی نیست؛ زیرا اولا اجرای بسیاری از احکام اسلامی متوقف بر وجود نظام است و ثانیا حفط کیان اسلام و مسلمین بدون برخورداری از قدرت و حاکمیت دین ممکن نیست. در عصر غیبت این مسؤولیت به عهده کسی است که از نظر علم و عدالت و دیگر ملاکها از دیگران به امام معصوم(ع) نزدیکتر باشد. در ایران اسلامی و جامعه اسلامی تحت زعامت و ولایت مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی)بسر میبریم تا این حکومت اسلامی تقدیم به یگانه منجی عالم بشریت حضرت قائم آل محمد گردد. ان شاء الله...


(( گردآوری و پژوهش :صدراله زین العبادی-کارشناسی ارشدتاریخ تشیع))


پاورقی

1- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به کتاب «ماجرای سقیفه » نوشته محمدرضا مظفر، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ص 39.

2- سوره مائده، آیه 67.

3- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به کتابهای «علی در قرآن و حدیث » و «تجلی امامت » تالیف سید علی اصغر ناظم زاده.

4- ارشاد، ج 1، ص 32.

5- طبری، ج 2، ص 63.

6- غایة المرام، ص 539.

7- برای آگاهی از منابع حدیث غدیر، رجوع شود به دو کتاب «عبقات الانوار، میرحامد حسین هندی » و «الغدیر، عبدالحسین امینی.»

8- تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 103 و106/ مروج الذهب، ج 2، صص 307 و 352.

9- کنزالعمال، ج 3، ص 2326.

10- پیشوای صادق، آیت الله خامنه ای، صص 70 و 71.

11- اصول کافی، ج 1، ص 387.

12- وعاظ السلاطین، صص 302 و303.

13- ناصرخسرو و اسماعیلیان، بارتلس، ص 76.

14- همان کتاب، و نیز بنگرید به کتاب حکومت اسلامی از دیدگاه نائینی، حمید رضا مستعان، صص 8 - 10تبیین نظام سیاسی اسلام در غدیر خم
منابع مطالعاتی پیرامون غدیر خم

کتاب ندای آسمانی غدیر، نوشته محمد باقر انصاری زنجانی                          

کتاب حماسه غدیر ،نوشته محمدرضا حکیمی