واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

ارتباط عوامل مختلف با استرس یا خستگی روانی

محققان دانشگاه کونکوردیا و دانشگاه مونترال در رابطه با نقش افراد در استرس و خستگی کاری، تحقیقاتی انجام دادند.

خبرگزاری فارس: چه عاملی باعث استرس کاری می‌شود؟

به گزارش گروه دانستنی‌های خبرگزاری فارس، خانواده و اجتماع نقش مهمی در خستگی کاری، استرس کاری و شرایط کاری ایفا می‌کنند.

ارتباط خوب با همکاران، دوستان و خانواده می‌تواند به سلامت روان در کار و حتی زندگی کمک کند و ارتباط ناسالم نیز اثرات فوق‌العاده منفی بر روح و روان می‌گذارد و باعث استرس کاری بیشتر می‌شود.

یک تیم تحقیقاتی از دانشگاه کونکوردیا و دانشگاه مونترال در رابطه با نقش افراد در استرس و خستگی کاری، تحقیقاتی انجام دادند و به نتایجی رسیدند.

این بررسی بر روی حدود 2 هزار کارگر در 60 شرکت انجام شد؛ محققان پارامترهای مختلف از جمله تأهل، پدر و مادر، درآمد خانوار، سلامت جسمی و سطح اعتماد به نفس این افراد را ارزیابی کردند؛ سپس آنها عوامل استرس‌زا را که مرتبط با فعالیت‌های کاری مانند خستگی عاطفی، استفاده نامناسب از مهارت‌ها، میزان محدودیت روانی، ناامنی شغلی و یا فقدان مدیریت را تلفیق کردند.

نتایج نشان داد دیگر جنبه‌های زندگی روزمره به شدت سلامت روان در محل کار و بالعکس را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ افرادی که رابطه عاطفی خوبی با دیگران دارند، به شبکه‌های اجتماعی دسترسی دارند و دوستان زیادی در زندگی و محل کار دارند، کمتر درگیر و در معرض خطر خستگی روانی هستند، زیرا این افراد از طرف دوستان خود حمایت روانی می‌شوند.

افراد برای از بین رفتن خستگی کاری و جلوگیری از عواقب آن به طور جدی باید دیدگاه خود را گسترش دهند و عواملی که باعث خستگی روان می‌شود را بررسی کنند؛ ارتباط‌های سالم از خستگی کاری و استرس در کار جلوگیری می‌کنند و بر روی سلامت روان در محیط کار تاثیر می‌گذارند.

نامناسب‌ترین افراد برای ازدواج را بشناسید


مشخصه این افراد دروغ گفتن بسیار است؛ آنها کاندیدای اول خیانت در زندگی هستند. در رابطه با این افراد طرف‌های مقابل به‌طور مکرر تصمیم می‌گیرند از رابطه خارج شوند ولی چرب‌زبانی این افراد مانع می‌شود.
از خانواده ایرانی - در شخصیت آدم‌ها به شدت باید از یک نوع شخصیت ترسید و آن آدم‌های خطرناک هستند. آدم‌های خطرناک قواعد اجتماعی را زیر پا می‌گذارند و ما به اشتباه، کار آنها را شجاعت تلقی می‌کنیم. مشخصه این افراد دروغ گفتن بسیار است؛ آنها کاندیدای اول خیانت در زندگی هستند. در رابطه با این افراد طرف‌های مقابل به‌طور مکرر تصمیم می‌گیرند از رابطه خارج شوند ولی چرب‌زبانی این افراد مانع می‌شود.

دکتر امان‌اللهی عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه شهید چمران اهواز در روزنامه شهروند نوشت: ١٥تا ٢٠‌درصد از شکست‌ها در زندگی مشترک ناشی از مشکلاتی است که به دنبال عدم شناخت زوجین از یکدیگر رخ می‌دهد.

اگر دختر و پسر حداقل اطلاعات درباره هم و ویژگی‌های شخصیتی یکدیگر را کسب کنند، بی‌شک شکست‌ها در زندگی مشترک به حداقل خواهد رسید، چرا که بسیاری از افرادی که در زندگی شکست می‌خورند، تعریف مشخصی از معیارهای مورد نظر خود ندارند.


به‌طور نمونه زمانی که از دختر یا پسری سوال می‌شود که چرا به طرف مقابل علاقه‌مند شده‌اید؟ پاسخ می‌دهد، «چون او فرد باشخصیتی است». سوال اینجاست که فرد باشخصیت چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و از واژه‌هایی چون باشخصیت و بی‌شخصیت چه تعریفی به صورت عملیاتی داریم. شخصیت یک الگوی پایدار از رفتارهای انسان است که می‌توان براساس آن رفتارهای فرد را پیش‌بینی کرد.


یکی از بحران‌های اصلی در ازدواج وجود اختلال شخصیت در فرد است. یکی از نمودهای اختلال شخصیت در فرد، شکاک بودن اوست. وقتی وارد رابطه با این افراد می‌شوید همیشه مجبورید وفاداری خود را به آنها ثابت کنید. افراد شکاک در زندگی به دنبال این هستند که خیانت فرد مقابل را به نوعی ثابت کنند و تصور می‌کنند که طرف مقابل‌شان درحال خیانت به اوست، بنابراین به دنبال شواهدی هستند که افکار خود را به اثبات برسانند. این افراد به زمین و زمان بدبین‌اند و به شدت خطرناک هستند و احتمال آسیب رساندن به طرف مقابل از سوی آنان وجود دارد.


یکی از اختلالات شخصیت، شخصیت منزوی است. افرادی وجود دارند که منزوی هستند و ارتباطات اجتماعی محدود یا به ندرت دارند. در این بحث لازم است موضوع حجب و حیا را از بحث انزوا جدا کنیم. افراد دارای حجب و حیا قادر به برقراری ارتباطات اجتماعی هستند و در زمینه‌هایی که لازم باشد حجب و حیای خود را نشان خواهند داد. اما افراد منزوی این‌گونه نیستند؛ افراد منزوی همسفران خوبی برای زندگی مشترک نخواهند بود.


در روابط عاشقانه نشانه‌ها را ببینید و جدی بگیرید، نشانه‌ها خبر از آینده می‌دهند. یکی از نشانه‌هایی که در شناخت افراد کمک می‌کند، عجیب و غریب بودن آدم‌هاست. افرادی که دارای این شخصیت هستند شمایل عجیبی برای حضور در جامعه برای خود درست می‌کنند. برخی از این افراد عقاید ماورایی و عجیب دارند و همین امر موجب می‌شود دیگران جذب آنها شوند. این آدم‌ها به گونه‌ای ماهرانه به افراد نزدیک می‌شوند. احتمال ایجاد صمیمیت در ازدواج با این گونه آدم‌ها به هیچ عنوان وجود ندارد، لذا افراد عجیب و غریب را برای ازدواج انتخاب نکنید.


در شخصیت آدم‌ها به شدت باید از یک نوع شخصیت ترسید و آن آدم‌های خطرناک هستند. آدم‌های خطرناک قواعد اجتماعی را زیر پا می‌گذارند و ما به اشتباه، کار آنها را شجاعت تلقی می‌کنیم. مشخصه این افراد دروغ گفتن بسیار است؛ آنها کاندیدای اول خیانت در زندگی هستند. در رابطه با این افراد طرف‌های مقابل به‌طور مکرر تصمیم می‌گیرند از رابطه خارج شوند ولی چرب‌زبانی این افراد مانع می‌شود.


شخصیت طوفانی به‌عنوان یکی دیگر از اختلالات شخصیتی است. یکی از ویژگی‌های افراد دارای شخصیت طوفانی، بی‌ثباتی عاطفی است. این آدم‌ها در رابطه بسیار پرشور هستند و با انرژی وارد رابطه می‌شوند ولی بی‌ثباتی عاطفی در آنها موجب آسیب رسیدن به طرف مقابل می‌شود.


شخصیت نمایشی یکی دیگر از نمودهای اختلالات شخصیتی افراد است، برای رابطه برقرار کردن با این افراد باید توجه داشت که افراد دارای شخصیت نمایشی از ظاهر خود برای جلب توجه در جامعه استفاده می‌کنند، به‌طوری که خودنمایی و تظاهر آنها را می‌توان به وضوح دید. این آدم‌ها تصور می‌کنند از همه برتر هستند و همه باید در خدمت آنها باشند. معمولا در گفت‌وگوها، این افراد از عباراتی چون من چه هستم، من چه کردم یا چه موفقیت‌هایی کسب کردم، استفاده می‌کنند چون تنها خود را می‌بینند.


شخصیت چسب نیز یکی دیگر از اختلالات شخصیتی افراد است. به این لحاظ به این نوع شخصیت چنین عنوانی داده شده چون افراد دارای این شخصیت به نوعی انگل‌وار رفتار می‌کنند و به عبارتی به طرف مقابل چنان می‌چسبند که رفتار این افراد به نوعی عشق بی‌حد تعریف می‌شود، در صورتی که در انتخاب شریک زندگی رفتار این‌گونه افراد را نباید حمل بر عشق فراوان گذاشت. این نوع شخصیت در زندگی بسیار خطرناک است و افراد دارای این شخصیت برای جلب محبت طرف مقابل دست به هر کاری می‌زنند.


ازدواج یک تصمیم بسیار پیچیده است. باید تلاش کنیم دست به انتخابی آگاهانه برای زندگی مشترک خود بزنیم. میانگین کشوری درخصوص طلاق می‌گوید حداقل ٢٠‌درصد از ازدواج‌ها به دلایل مختلف به طلاق می‌انجامد، چرا که وقتی وارد زندگی مشترک می‌شوید افرادی که دارای شخصیت‌های فوق هستند قابل تغییر به هیچ عنوان نیستند لذا باید با چشم باز انتخاب کنید.


قبل از انتخاب، در مورد انتخاب درست مطالعه کرده و با علم و آگاهی شریک زندگی خود را انتخاب کنید.
منبع : شفانیوز

شخصیت شناسی از متمم-درس ۴: کارن هورنای و تامین امنیت اجتماعی


شخصیت شناسی-درس ۴: کارن هورنای و تامین امنیت اجتماعی (از متمم)

کارن هورنای و روش‌های تامین امنیت اجتماعی

در بحث‌های مربوط به شخصیت شناسی، قبلاً بهمعرفی کارن هورنای پرداختیم و سپس در مورد نبودن امنیت و زندگی عصبی حرف زدیم. با توجه به اینکه کارن هورنای مسئله عدم احساس امنیت و اضطراب را در انسان بسیار جدی می‌بیند، قسمت عمده‌ای از نظریه کارن هورنای بر روی «استراتژی‌های انسان‌ها برای تامین امنیت» متمرکز شده است.

اولین استراتژی مورد استفاده انسانها در دستیابی به امنیت، حرکت کردن به سمت مردم است.

بسیاری از ما احساس می‌کنیم اگر به سمت مردم حرکت کنیم و خواسته‌های آنها را رعایت کنیم، آنها ما را دوست خواهند داشت و ما را تایید و تحسین خواهند کرد. مثلاً زنی که می‌بیند همسرش او را آزار می‌دهد و با او خوب برخورد نمی‌کند، احساس می‌کند شاید اگر به خواسته‌هایش توجه داشته باشم  و بیشتر مطابق میل او راه بروم، او به من و بچه‌ها بیشتر توجه کند. به عبارتی اگر بخواهیم این رفتار را در یک باور کلیدی خلاصه کنیم، باید بگوییم که:

«اگر تو را دوست داشته باشم، تو به من آسیب نمی‌رسانی».

بدیهی است که حداقلی از این رفتار، چه در محیط خانواده و چه در محیط کار یا در گروه‌های دوستان، قابل درک است. اما شکل افراطی این رفتار می‌تواند آسیب‌های جدی به همراه داشته باشد.

دومین استراتژی مورد استفاده انسانها در دستیابی به امنیت، مخالفت کردن با مردم است.

رفتارهای تهاجمی و خشونت‌آمیز و سواستفاده از دیگران نمونه‌ای از این رفتارهاست. در این حالت، مدل ذهنی غالب بر من این است که: دنیا پر از آدمهای اهل سوءاستفاده و خودخواه است که اگر فرصتی داشته باشند، حتماً در راستای خودخواهی خود از من سو استفاده می‌کنند. بهترین روش این است که من دست پیش بگیرم و زودتر این کار را بکنم تا در رابطه با دیگران نبازم.

مجرمان، دولتمردان فاسد و مدیران قدرت طلبی که همه چیز و همه کس را فقط برای منافع خود بسیج می‌کنند، نمونه‌ی این نوع رفتار هستند. باور این گروه دوم را می‌توان به این شکل خلاصه کرد که:

«اگر قدرت داشته باشم، کسی نمی‌تواند به من آسیب برساند».

این نگاه به شدت بدبینانه به دیگران، ناخودآگاه به ما اجازه‌ی رفتارهای خودخواهانه و سودجویانه را می‌دهد. به همین دلیل است که مثلاً عمده‌ی دانشجویان قرض گرفتن جزوه را قابل توجیه و منطقی می‌دانند، اما وقتی در وضعیت قرض دادن جزوه قرار می‌گیرند،‌ وارد محاسبات و تردیدهای پیچیده می‌شوند!

 سومین استراتژی مورد استفاده انسانها در دستیابی به امنیت، دور شدن از مردم است.

در این روش، فرد خودش را از دیگران به صورت فیزیکی یا ذهنی دور می‌کند و از آنها فاصله می‌گیرد. او به دنیای خودش عقب نشینی می‌کند و به تدریج به این حس می‌رسد که خودش برای خودش و زندگیش کافی است. احساس استقلال به او لذت می‌دهد و می‌بیند که در نبود دیگران، تهدیدی هم وجود ندارد.

آیا تا به حال کسانی را دیده‌اید که از شکل گیری رابطه‌ی عاطفی می‌ترسند و اگر احساس کنند رابطه در حال عمیق شدن است، از آن فرار می‌کنند؟ این شیوه شاید امنیت را برای آنها تامین کند. اما شیوه‌ی گرانقیمتی برای تامین امنیت است. آنها بهای امنیت نسبی را با تنهایی خود می‌پردازند. باور گروه سوم را می‌توان به این صورت خلاصه کرد که:

«اگر از بقیه دور باشم، نمی‌توانند به من آسیب برسانند».

بگذارید شکل ساده‌تر این گزینه را هم بگوییم: کسی که ترجیح می‌دهد در یک مهمانی در کنار پنجره بایستد و به بیرون خیره شود تا اینکه وارد گفتگو با کسی شود و آن فرد ادامه گفتگو و رابطه با او را نپذیرد.

کارن هورنای معتقد بود همه ما به هر حال، به نوعی اضطراب و ناامنی را تجربه می‌کنیم. به همین دلیل،‌ همه ما گاه و بیگاه به سراغ برخی از استراتژی‌های مذکور می‌رویم. به همین دلیل هورنای استفاده از این استراتژی‌ها را به دو دسته «استفاده سالم» و «استفاده بیمارگونه یا نوروتیک» تقسیم کرد.

انسان سالم کسی است که بسته به شرایط به سراغ هر یک از این سه استراتژی برود. در واقع استفاده از هر سه مورد آنها را بلد باشد. ممکن است در رابطه با همسر به سراغ یکی برود و در رابطه با فرزند سراغ دیگری. در رابطه با مدیر به سراغ یکی برود و در رابطه با کارمند به سراغ دیگری. ممکن است در مواقع تهدید فیزیکی به سراغ یکی برود و در مواجهه با تهدید روانی به سمت دیگری. ممکن است در محیط کسب و کار به سمت یکی برود و در محیط خانواده یا در محیط های اجتماعی به سمت دیگری.

اما کسی که به شکل بیمارگونه از این استراتژی‌ها استفاده می‌کند، یکی از آنها را برای همه شرایط و همه زمان‌ها و همه رابطه‌ها به کار می‌گیرد.

ترتیبی که گروه متمم برای خواندن مطالب سری شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند:

شخصیت شناسی از متمم-درس ۳: کارن هورنای، از نبودن امنیت تا زندگی عصبی



شخصیت شناسی -درس ۳: کارن هورنای، از نبودن امنیت تا زندگی عصبی (از متمم)

کارن هورنای و زفتارهای نوروتیک

وقتی از کارن هورنای حرف می‌زدیم گفتیم که یکی از واژه‌های کلیدی در مدل نگرش او به انسانها و شخصیت انسانها، «عصبی» بودن و نمایش رفتارهای نوروتیک است.  ما معمولاً عصبی بودن را با عصبانی بودن هم معنا می‌گیریم.  به همین دلیل شاید بد نباشد که نگاهی کوتاه و مختصر – و طبیعتاً غیردقیق – به واژه‌ی عصبانی بیندازیم.

عصبانی بودن – که از لحاظ بار معنایی می‌توان نزدیک به خشمگین بودن هم در نظر گرفت – یک احساس است. گاهی یک رویداد بیرونی ما را عصبانی می‌کند و گاهی یک تحلیل درونی. ترافیک، بی احترامی دیگران به ما یا سایر مردم، رفتارهای خشونت آمیز والدین با فرزندان در محیط‌های اجتماعی، همه و همه می‌توانند در ما احساس خشم و عصبانیت ایجاد کنند. گاهی هم فکر کردن و مرور خاطراتی که با یک همکار قدیمی داشته ایم، برای تجربه‌ی یک عصبانیت عمیق و خشم مهارنشدنی کافی است!

طبیعی است که میزان عصبانی شدن ما از هر رویداد، به نحوه تحلیل و نگرش ما نیز بازمی‌گردد:

ما ممکن است امروز از مشاهده‌ی برخوردهای خشونت آمیز در خیابان عصبانی شویم. اما وقتی شب هنگام با مشاهده‌ی تلویزیون متوجه می‌شویم که در کشورهایی مثل آمریکا، چقدر خشونت زیاد است و تقریباً همه در حال کشتن همدیگر هستند،‌ احتمالاً در برخورد با رویدادهای مشابه، کمتر عصبانی می‌شویم!

به عبارت دیگر، معیارهای مقایسه، اطلاعات قبلی، ارزش‌ها، اصول و فرهنگ و رسانه‌ها، می‌توانند مدل‌های ذهنیمتفاوتی در ما شکل دهند و هر انسانی با توجه به مدل ذهنی خود، نسبت به رویدادهای اطراف خود، به شکل متفاوتی واکنش نشان می‌دهد.

 زمانی که از هر احساسی حرف می‌زنیم، بلافاصله بحث «مدت زمان ماندگاری» آن احساس هم مطرح می‌شود.  هیچ احساسی برای همیشه باقی نمی‌ماند. احساس خشم یا ناراحتی یا خوشحالی یا هر احساس دیگری، پس از یک دقیقه یا یک ساعت یا یک روز به هر حال از بین می‌رود. اگر احساسی در ما برانگیخته شود و هرگز کاهش نیابد، بدیهی است که ما دچار یک بیماری هستیم!

اما وقتی از عصبی بودن حرف می‌زنیم از یک ویژگی شخصیتی حرف می‌زنیم. این ویژگی به صورت مقطعی به وجود نیامده که پس از مدت کوتاهی هم تغییر کند. همچنین تنها نماد شخصیت عصبی، عصبانی بودن نیست. یک نفر ممکن است بسیار آرام باشد. رفتار متین داشته باشد. اما از لحاظ شخصیتی، عصبی محسوب شود.

نمایش کامل این مطلب برای کاربران آزاد متمم انجام می‌شود. برای اطلاعات بیشتر، لطفاً به این صفحه مراجعه نمایید.

بدیهی است که موارد فوق، الزاماً نشان‌دهنده‌ی شخصیت عصبی نیستند و قرار گرفتن آنها در کنار هم و همینطور حالت شدید آنها می‌تواند نشان‌دهنده شکل‌گیری یک شخصیت عصبی باشد. با مرور فهرست فوق، شاید بیشتر بتوان احساس کرد که چقدر نگاه کارن هورنای می‌تواند برای امروز ما مفید باشد. بسیاری از دغدغه‌هایی که ما امروز به اسم مهر طلبی و کمال گرایی و استقلال مفرط و وابستگی بیش از حد و موارد مشابه می‌شناسیم، در ادبیات و مدل ذهنی هورنای، به عنوان زیرمجموعه‌ای از یک شخصیت عصبی، مورد توجه و بررسی قرار گرفته‌اند.

ترتیبی که گروه متمم برای خواندن مطالب سری شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند:


شخصیت شناسی از سایت متمم-درس ۲: کارن هورنای، مهم اما فراموش شده


شخصیت شناسی-درس ۲: کارن هورنای، مهم اما فراموش شده (از متمم)

کارن هورنای

کارن هورنای، از سال ۱۸۸۵ تا ۱۹۵۲ در آلمان زندگی را تجربه کرد. او اوائل قرن بیستم و فضای بسیار پیچیده‌ی کشور آلمان را دید. فضایی که در آن، «یکسان بودن» و «مانند دیگران اندیشیدن» توصیه و تجویز و حتی تحمیل می‌شد. رد پای شرایط محیطی او را می‌توان در نوشته‌ها و تحقیقات و زندگیش جستجو کرد.

محیط‌های اجتماعی، از خانواده گرفته تا مدرسه، از محل کار گرفته تا تمام جامعه، تلاش می‌کنند رفتارهایی را به عنوان رفتار متعارف و استاندارد تعریف کنند. استانداردهایی که به پشتوانه برخی باورها، باقی می‌مانند و تحکیم می‌شوند.

اما آیا همه‌ی این رفتارهای متعارف و استاندارد و نرمال، همان چیزی که در زبان انگلیسی «Norm» نامیده می‌شود و ادبیات دانشگاهی ما آن را «هنجار» می‌نامد، سالم و ارزشمند و مفید هستند؟

برخی اوقات، اگر محیط اجتماعی و فرهنگ مردم، ناسالم و مسموم باشد، این فرهنگ، نظام باورهای ناسالم را در فرد فرد افراد آن جامعه شکل می‌دهد و باعث می‌شود که مردم آن جامعه، حداکثر توانمندی‌های خود را تشخیص ندهند و از آنها بهره نگیرند.

شاید یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های ما این باشد که تشخیص دهیم کدامیک از باورهای ما، واقعاً از تحلیل و اندیشیدن و تصمیم و انتخاب آگاهانه‌ی ما شکل گرفته‌اند و کدامیک توسط محیط مسموم، به ذهن ما تزریق شده‌اند. گاهی محیط جامعه، در مورد برخی ارزش‌ها و باورها، چنان قطعیت دارد و آنقدر آنها را در گوش ما تکرار می‌کند که به سختی می‌توانیم متوجه شویم که آیا تحلیل شخصی و قضاوت شخصی من هم به همین ارزش‌ها و باورها منتهی می‌شود؟ یا جامعه آنها را برای من «واقعی و غیرقابل انکار» تعریف کرده است.

کارن هورنای، بر این باور است که بسیاری از «تو بایدها…» که در درون ما صدا می‌کنند و مانند والدین، هر روز باید‌ها و نبایدها را برایمان مرور میکنند، به این شیوه شکل گرفته‌اند.

تو باید لاغر باشی. تو باید دانشگاه بروی. تو باید قدرتمند باشی. تو باید در بالاترین موقعیت اجتماعی باشی. تو باید مورد توجه دیگران باشی…

کارن هورنای، زمانی که با بیماران خود حرف می‌زد، دو اصلاح را برای آنها تشریح می‌کرد: «خود واقعی» یا Real Self و «خود ایده آل» یا Ideal Self

خود واقعی را همه آن نیرو و تلاش درونی من می‌دانست که برای جستجو و کسب رضایت نیازهای واقعی من، تلاش می‌کند و خود ایده آل را، برآیند و حاصل تمام آن «تو باید»هایی که به تدریج به تزریق محیط و جامعه، در درون ما شکل گرفته‌اند. «تو باید»ها، در جوامع مسموم و بیمار، بسیاری از واقعیت‌های انسانی را انکار می‌کنند. آنها تصویری دیگر از انسان را می‌سازند که به «واقعیت انسان» شباهتی ندارد.

حالا می‌توان چنین جامعه‌ای را تصور کرد.

گروهی از مردم، «شرمسار» هستند. چون می‌‌بینند که با آنچه که باید باشند، فاصله‌ی بسیار زیاد دارند و گروه دیگر: «ناراضی»! چون تلاش کرده‌اند و به آن «خود ایده‌آل» رسیده‌اند و الان می‌فهمند که آنچه هستند، آن چیزی نیست که می‌خواستند باشند. و آنچه فکر می‌کردند که می‌خواسته‌اند باشند، خواسته‌ی جامعه‌ای بوده که با تکرار و تایید و تاکید، چنان تزریقی عمیق و تاثیرگذار در ذهن آنها انجام داده که تشخیص واقعی یا غیرواقعی بودن آن، برایشان امکان نداشته است.

چنین می‌شود که در کنار خود واقعی و خود ایده آل، خود منفور یا Despised Self هم شکل می‌گیرد!

کارن هورنای، تعبیر زیبایی در این زمینه دارد. او بر این باور است که:

 انسانها، در اینجا وارد یک معامله می‌شوند! آنها تصمیم می‌گیرند از قواعد بیرونی و ارزش‌های بیرونی تبعیت کنند، به امید آنکه بتوانند کنترل بیشتری بر دنیای اطراف خود، جامعه خود و در یک کلام، محیط بیرونی داشته باشند. اما آنچه حاصل می‌شود یک جامعه‌ی ناشاد و عصبی است. 

عصبیت از واژه‌های کلیدی در ادبیات کارن هورنای است. در بسیاری از جوامع توسعه یافته،‌ این روزها مطالعات و کارهای کارن هورنای کمتر مرور می‌شود. معمولاً اینطور توضیح داده می‌شود که دوران جمع گرایی و تحمیل جامعه بر فرد، با توسعه تمدن به سر آمده و دیگر چنین دغدغه‌هایی مانند سابق پررنگ نیستند. اما به نظر می‌رسد که هنوز، کارن هورنای می‌تواند حرف‌های بسیار زیادی برای ما داشته باشد.

کارن هورنای، کتابهای متعددی تالیف کرده که برخی از آنها به فارسی ترجمه نمی‌شوند و برخی دیگر، به دلیل ساختار قدیمی و گاهی ترجمه‌های صقیل علمی و صفحه‌‌بندی‌های نامطلوب، در حوصله خواننده‌ی امروزی ایران نیست.

امیدواریم به تدریج بتوانیم در متمم، با برخی از دیدگاه‌های این فرد اندیشمند، آشنا شویم.

ترتیبی که گروه متمم برای خواندن مطالب سری شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند: