واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

چند ویژگی پیشنهادی تابناک برای موفقیت

قدرتمندان ذهنی چه ویژگی هایی دارند (از تابناک)

معمولا کسانی که قوای ذهنی قدرتمندی دارند در مسیر پیشرفت قرار دارند و به موفقیت خود مطمئن هستند. این افراد ویژگی‌های متفاوت و موثری دارند که به برخی از آنها اشاره می‌شود.


 به گزارش باشگاه خبرنگاران، معمولا کسانی که قوای ذهنی قدرتمندی دارند در مسیر پیشرفت قرار دارند و به موفقیت خود مطمئن هستند. این افراد ویژگی‌های متفاوت و موثری دارند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1ـ شکایت نمی‌کنند: افرادی که دارای قدرت ذهنی هستند هرگز از موقعیت‌شان ناراضی نیستند و کاری نمی‌کنند که دیگران با آنها بدرفتاری کنند. آنها در قبال رفتار، اعمال و عواقب تصمیم‌گیری‌هایشان احساس مسئولیت می‌کنند و ذاتا می‌دانند که زندگی گاهی اوقات ناعادلانه است و همیشه از شرایط بد زندگی‌شان درس می‌گیرند و آگاهی‌شان را افزایش می‌دهند. به همین دلیل حتی قدردان لحظه‌های بد زندگی‌شان هستند.

2ـ رفتاری حاکی از قدرت دارند: این افراد به دیگران اجازه نمی‌دهند با اعمال قدرت، در آنها احساس ضعیف بودن به وجود آورند. هرگز اجازه نمی‌دهند دیگران آنها را بی‌لیاقت فرض کنند و شرایط را آن‌گونه که می‌خواهند هدایت می‌کنند.

3ـ از تغییر فرار نمی‌کنند: آنها همیشه به‌دنبال تغییرات مثبت هستند و از هر چالشی استقبال می‌کنند. بزرگ‌ترین ترس‌شان ـ البته اگر ترسی داشته باشند ـ ناشناخته‌ها نیست، بلکه راحت‌طلبی یا رکود و بی‌حرکت ماندن است.

یک تغییر می‌تواند فرد قوی از نظر ذهنی را بسیار سرزنده کند و باعث شود بیشترین تلاش خود را برای رسیدن به بهترین‌ها به کار بندد.

4ـ روی موضوعاتی که تسلط ندارند، انرژی هدر نمی‌دهند: این افراد درباره مسائل مختلف مانند ترافیک سنگین یا اخلاق مردم شکایت نمی‌کنند، زیرا می‌دانند تمام این موارد به‌طور کلی از کنترل‌شان خارج هستند و بنابراین بهتر است انرژی شان را بی جهت تلف نکنند. در شرایط بد می‌دانند بهترین کار، انجام مسئولیت‌هایشان به شکل درست است.

5 ـ نگران راضی نگه‌داشتن دیگران نیستند: مدام راضی نگه‌داشتن دیگران یا اهمیت ندادن به رضایت آنها، هیچ‌یک خوب نیست. افراد قوی از لحاظ ذهنی تا آنجا که لازم است مهربان و منصف هستند و هر جا که باید سعی می‌کنند، دیگران را راضی نگه دارند. اما اگر احساس کنند در شرایطی قرار دارند که دیگران باعث رنجش‌شان می‌شوند از گفتن عقاید خود ابایی نداشته و به خاطر راضی نگه‌داشتن دیگران، بی‌جهت سکوت نمی‌کنند.

6 ـ قدرت ریسک دارند: آنها همیشه ریسک‌های حساب شده می‌کنند. البته این کار با این‌که خودتان را به دل خطر بیندازید، بسیار متفاوت است. یک فرد با قدرت ذهنی بالا می‌تواند شرایط خطر را سبک و سنگین کند و با در نظر گرفتن تمام شرایط احتمالی و حتی بدترین سناریو کمی خطر کند.

7ـ در گذشته نمی‌ماند: یک فرد قوی از نظر ذهنی می‌تواند از فرورفتن در خاطرات ناامیدکننده گذشته دوری کند یا مدام حسرت روزهای باشکوه گذشته را که اکنون دیگر آنها را از دست داده، نخورد. این افراد انرژی‌شان را برای حال و آینده مطلوب‌شان سرمایه‌گذاری می‌کنند.

8 ـ یک خطا را بارها تکرار نمی‌کنند: همه ما تعریف اشتباه را می‌دانیم و آن زمانی است که عملی یکسان را به امید دریافت نتیجه‌ای متفاوت بارها انجام می‌دهیم. اما یک فرد با قوای ذهنی قوی تمام مسئولیت‌های رفتارهای گذشته‌اش را می‌پذیرد و از اشتباه‌های خود درس می‌گیرد و دیگر خطاهای گذشته‌اش را تکرار نمی‌کند.

9ـ از موفقیت‌های دیگران ناراحت نمی‌شود: خوشحال شدن از موفقیت دیگران قدرت شخصیتی بالایی می‌طلبد و افرادی که از نظر ذهنی قوی هستند، این توانایی را دارند. هرگز حسادت نمی‌ورزند و از موفقیت دیگران آزرده خاطر نمی‌شوند. البته سعی می‌کنند بفهمند دلیل موفقیت آنها چیست و به جای این‌که انرژی‌شان را به‌واسطه حسادت هدر بدهند، تلاش‌شان را به کار می‌گیرند تا درزندگی شان موفق شوند.

10ـ شکست را همچون فرصتی تازه می‌دانند: هر شکست فرصتی برای رشد و تعالی است. حتی بهترین و موفق‌ترین انسان‌ها اعتراف کرده‌اند که برای رسیدن به موفقیت‌های عالی بارها شکست خورده اند. افرادی که از نظر ذهنی توانایی بارها شکست خوردن را دارند ازهرشکستی تجربه‌ای اندوخته و سرانجام به موفقیت دست پیدا می‌کنند.

11ـ تنهایی را مغتنم می‌شمارند: این افراد هرگز از تنهایی وحشت ندارند. گرچه از جمعیت گریزان نیستند، لحظات تنهایی خود را نیز همچون گنجی ارج می‌نهند. چراکه در این لحظات به برنامه‌هایشان فکر می‌کنند و میزان تولیدشان بیشتر می‌شود. آنها نه تنها در میان جمع شاد هستند، بلکه می‌دانند در تنهایی نیز چگونه از اوقاتشان لذت ببرند.

12ـ عجول نیستند: فرقی نمی‌کند چه برنامه‌ای باشد، از رژیم غذایی برای لاغر شدن گرفته تا شروع یک کار و حرفه‌ای جدید، این افراد می‌دانند باید مدتی را برای رسیدن به هدفشان صرف کنند و هر برنامه‌ای بسرعت نتیجه نمی‌دهد و برای کارهای خود برنامه‌ای دقیق ترتیب داده و عجول نیستند.

۴ روش پیشنهادی سایت تابناک برای مبارزه با احساس بالا رفتن سن

۴ روش جالب برای مبارزه با بالا رفتن سن (از تابناک)

این ۴ نکته را رعایت کنید تا خود را از تفکرات محدودکننده مربوط به سن و سال رها کنید.


به گزارش باشگاه خبرنگاران، اگر تصمیمات خود را فقط با توجه به اینکه چقدر از زندگیتان گذشته است می‌گیرید، بسیاری از تجربیات عالی را از دست خواهید داد.

از شر مقاطع سنی خود را رها کنید
همه ما اهدافی داریم که فکر می‌کنیم تا سن مشخصی باید به آن‌ها برسیم، مثلاً ازدواج کردن، بچه‌دار شدن، خریدن یک خانه. از خود بپرسید که فکر می‌کنی تا الان باید چه کارهایی انجام می‌دادم؟ شگفت‌زده می‌شوید از اینکه می‌بینید ذهن ناخودآگاه شما چقدر می‌تواند کنترل کننده باشد. حالا نگاه کنید که چه چیزهایی به دست آورده‌اید. احتمالاً بیشتر از چیزی که خودتان فکر می‌کنید، بدست آورده‌اید.

با کسانی که هم‌سن شما نیستند دوست شوید
یک نیروی کار متنوع، شبکه‌های اجتماعی، و کلاس‌های تناسب اندام همه پر از افرادی با سنین مختلف است که فرصت پیدا کردن دوست از میان کسانی که مثل ما نیستند را فراهم می‌کنند. وقتی این کار را کردید، کم کم پیش‌فرض‌های مرتبط با سن را فراموش خواهید کرد. موفقیت‌های آن‌ها می‌تواند الهام‌بخش شما شود، یا شما می‌توانید منبعی از الهام‌بخشی برای آنان باشید. 

قانون ۱۰-/۱۰+ را رعایت کنید
اگر ذهنتان به شما می‌گوید برای کاری خیلی پیر یا خیلی جوان هستید (مثلاً برای شروع کسب و کار خودتان، وقت گذاشتن برای سفر به دور دنیا، یا کسب یک مدرک تحصیلی جدید) از این فرمول ساده استفاده کنید: اگر ۱۰ سال جوان‌تر یا ۱۰ سال مسن‌تر بودید، این کار را می‌کردید؟ اگر جواب به هر یک از این‌ها مثبت بود، پس به دنبال آن کار بروید.

یک کار نامناسب برای سنتان انجام دهید 
فراموش کنید که واقعا چند سال دارید و کاری انجام دهید که فکر می‌کنید مناسب سن شما نباشد. به یک میهمانی دوستانه بروید یا درخواست ترفیع کاری کنید،  هر چیزی که بالغ بودن یا نابالغ بودن شما را به چالش بکشد. بسیاری از ما محدودیت‌هایی برای کارهای خود قرار می‌دهیم؛ می‌خواهیم نرمال باشیم و تمسخر نشویم و به راحتی پذیرفته شویم. اما تلاش خیلی زیاد برای پذیرفته شدن باعث از بین رفتن لذت‌ها شود. پس از همین حالا، مسیری را انتخاب کنید که مناسب شخصیت و آرزوهای شماست، بدون در نظر گرفتن سن و سال.

توضیح انواع تفکر به نظر استاد ملکیان

ضرورت پرداختن به «تفکر نقادانه» در نگاه دکتر مصطفی ملکیان (از وبلاگ malakeyan.blogfa.com)


جمع آوری توسط : فریدون کدخدایی


جنگل اندیشه‌ها را هرس کنیم
در بحث از تفکر نقادانه نخست بهتر است بدانیم که تفکر نقادانه یا تفکر نقدی یا سنجش گرانه اندیشی به کدام یک از حوزه‌های معرفتی در علوم انسانی ربط پیدا می‌کند. آنچه ما از آن به عنوان دیسیپلین (discipline) تعبیر می‌کنیم با تمام رشته‌هایی سروکار داریم که به سه دسته بزرگ «علمی»، «فنی» و «هنری» تقسیم می‌شوند. در برخی از این دیسیپلین‌ها نخستین کار این است که جهان هستی را به وسیع‌ترین معنی کلمه بشناسیم و بدانیم در آن چه می‌گذرد؟ اما در برخی دیگر چنین هدفی دنبال نمی‌شود و در آن‌ها هدف این است که در جهان هستی دگرگونی ایجاد کنیم.

ما در رشته‌های علمی، جهان را می‌شناسیم فقط برای این‌که شناخته باشیم اما در رشته‌های فنی و هنری جهان را می‌شناسیم برای این‌که راه دگرگون کردن آن را به دست
آوریم.
از طرفی در رشته‌های فنی و هنری هدف از دگرگون کردن جهان متفاوت است؛ به این معنا که در رشته‌های فنی می‌خواهیم جهان را برای پدیدآوردن وسایلی که ما را به اهدافمان می‌رسانند، دگرگون کنیم؛ و در رشته‌های هنری می‌خواهیم به زیبایی جهان بیفزاییم، یا به تعبیر بدبینانه، از زشتی جهان بکاهیم اما در نهایت، هم رشته‌های فنی، و هم رشته‌های هنری، جهان را دگرگون می‌کنند.

«دگرگون کردن» مفهومی است که با مفهوم «عمل» یک مصداق دارند؛ دگرگون کردن یعنی دست به عمل زدن و دست به عمل زدن یعنی دگرگون کردن. محال است عملی دگرگون‌کننده نباشد و محال است دگرگون کردنی از طریق عمل نباشد. بنابراین علوم فنی و هنری در واقع علومی هستند که غایت‌شان «عمل» است. اما علوم نظری که دسته نخست بودند، علومی هستند که غایت‌شان عمل نیست بلکه «صرف نظر» است.



ابزاری سودمند در حل مسائل یا رفع مشکلات

بر اساس قراردادی فرضی، هر سؤالی در رشته‌های علمی «مسأله ای» است که نیاز به «راه‌حل» دارد، و هر سؤالی در رشته‌های فنی و هنری، «مشکلی» است که «راه رفع» دارد؛ بنابراین در مجموعه دیسیپلین‌های بشری، ما به دنبال حل مسائل هستیم یا به دنبال رفع مشکلات. نخستین نکته‌ای که درباره «تفکر نقدی» باید گفت این است که در هر دو جا، یعنی هم در رشته‌های علمی و هم در رشته‌های فنی و هنری سودمند است. به عبارتی می‌توان گفت تفکر نقدی ابزاری است که اگر من عالم باشم یا ناقد علم، اهل فن باشم یا ناقد فن، هنرمند باشم یا ناقد هنر، در هر سه حال این ابزار برای من نه تنها سودمند است بلکه ضرورت دارد؛ در حدی که بدون آن، من نه عالم بزرگی خواهم بود، نه اهل فن بزرگی و نه هنرمند بزرگی!

انواع تفکر

نکته دوم این است که با توجه به این‌که ادبیات تفکر نقدی در کشور ما سابقه بسیار اندکی دارد، گاهی دیده شده که برخی به گونه‌ای صحبت می‌کنند که در گمان آنان تفکر یا صفت نقدی یک صفت ارزش داورانه برای تفکر است؛ و مانند این است که بگوییم تفکر نقدی یعنی تفکر خوب و اگر تفکری نقدی نباشد، تفکر خوبی نیست! حتی در متون برخی از نویسندگان ما دیده شده است که درباره کسی که تفکر نقدی دارد می‌گویند خوب تفکر می‌کند و استاد فن تفکر است! در این شرایط طبیعی است که اگر کسی تفکر نقدی نداشته باشد یعنی از تفکری ضعیف و بد برخوردار است و چنین تعبیری کاملاً نادرست است. تفکر انواعی دارد و یکی از انواع آن «تفکر نقدی» است. ما در واقع شش نوع تفکر می‌توانیم داشته باشیم که یکی از آن‌ها یا با تعبیری که توضیح خواهیم داد، حداکثر دو نوع از آن‌ها تفکر نقدی هستند.

تفکر تحقیقی
نخستین نوع تفکر که بشر از آن برخوردار است تفکر تحقیقی است؛ تفکر تحقیقی تفکری است که در حوزه تحقیق به کار می‌رود و تحقیق تنها در جایی درست استعمال می‌شود که راه حل مسأله یا راه رفع مشکلی را به هیچ وجه نمی‌دانیم؛ و تحقیق ما با ندانستن صرف آغاز می‌شود.

تفکر تحقیقی درباره تفکر کسی معنا پیدا می‌کند که فرایند تحقیق را آغاز کرده و این تعبیر متفاوت است از کسی که آگاهی دارد که راه حل مسأله یا راه رفع مشکلی را نمی‌داند و درصدد برآمده تا آن را بیابد.

تفکر استدلالی
تفکر نوع دوم، تفکر استدلالی است که در آن راه حل مسأله و رفع مشکل را می‌دانیم، اما مخاطب ما آن را قبول ندارد! در این شرایط برای مخاطب با‌استدلال نشان می‌دهیم که راه حل مسأله یا راه رفع مشکل همان است که ما می‌گوییم. به عبارتی استدلال برای نشان دادن این است که پاسخ ما به آن سؤالی که مطرح شد درست است.

تفکر نقادانه
تفکر نوع سوم تفکر نقادانه یا نقدی یا سنجش گرانه اندیشی
(critical thinking) است که در آن یک گام جلوتر می‌رویم. در این نوع تفکر، راه رفع مسأله یا راه حل مشکلی عرضه شده است، با استدلال نیز نشان داده‌ایم که آن راه به‌طور حتم جواب سؤال است، اما مخاطب ما در استدلال، یا در یکی از مقدمات استدلال، یا در یکی از گام‌های استدلال، یا در یکی از پیش فرض‌های آن، مناقشه به پا می‌کند؛ که در این شرایط، مناقشه‌گر(مخاطب) ما را نقد می‌کند و در مقام نقد، تفکر نقادانه خویش را به کار می‌گیرد. در این تفکر نقادانه، ما باید یک سلسله بایدها و نباید‌های روشی را
رعایت کنیم.

تفکر مدافعانه
درست عکس تفکر نقادانه، تفکر مدافعانه است. زمانی که مخاطب تفکر ما را نقد کرد ما نیز باید دفاع کنیم و بگوییم آن گامی که تو در آن تشکیک داشتی، تشکیک تو قابل رفع است؛ آن مقدمه‌ای که در آن مناقشه می‌کردی، مناقشه تو قابل جواب گفتن است؛ آن پیش فرضی را که تو قبول نداشتی اکنون به تو می‌قبولانم. در نتیجه از رأی خود دفاع می‌کنیم و تفکری داریم که جنبه دفاعی دارد.

تفکر مذاکره‌ای
نوع پنجم تفکر، نوعی است که تنها در علوم عملی معنا دارد؛ یعنی در رشته‌های فنی یا هنری و به ویژه فنی؛ و آن تفکر مذاکره‌ای است که ما چگونه بتوانیم با یکدیگر مذاکره (negotiation) داشته باشیم. در علوم نظری «مذاکره کردن» به معنای «کوتاه آمدن» معنایی ندارد.
به تعبیر دیگر، مذاکره برای زمانی است که من جواب سؤال را دارم، تو هم جواب سؤال را داری، اما جواب سؤال تو، من را متقاعد نمی‌کند و جواب سؤال من هم تو را متقاعد نمی‌کند؛ پس هیچ کدام دیگری را نمی‌توانیم از میدان بیرون کنیم؛ ولی به هر حال در مقام عمل باید کاری کرد؛ در نتیجه حد وسط را در نظر می‌گیریم و مثلاً می‌گوییم که تا حدی من دست از دعاوی خود بر می‌دارم؛ تا حدی هم تو، و با این روش گامی رو به جلو برداشته می‌شود. این روشی است که در عالم سیاست، تعلیم و تربیت و... بسیار کاربرد پیدا می‌کند. در سبک مذاکره تعیین شده است که تفکر ناظر به مذاکره چه نوع تفکری است، چگونه باید صلاح اندیشی کرده و با رقبای خود مصالحه کنیم.

تفکر خلاقانه
تفکر خلاقانه یا ابداع گرانه نیز نوع ششم تفکر است که در آن گویا ما تشبه به خدا پیدا می‌کنیم و با تفکر خود چیزی را ابداع می‌کنیم. تفاوت تفکر ابداع گرانه با پنج نوع تفکر قبلی در این است که در این‌که آن پنج نوع تفکر، روش‌های شناخته شده و مورد تحقیق واقع شده، دارند هیچ شکی نیست؛ اما آیا می‌توان برای تفکر خلاقانه هم روش‌هایی را پیشنهاد کرد که اگر ما به آن‌ها التزام بورزیم و آن‌ها را گام به گام طی کنیم، خلاقیت پیدا کنیم؟
در اینجا دیگر محل اجمال نیست! اکثراً گفته شده است که تفکر خلاقانه، تفکر خودآگاهانه‌ای نیست که در آن بتوان به پژوهشگران، دانشجویان و مردم گفت که اگر شما این گام‌ها را طی کنید ذهنتان خلاق می‌شود و می‌توانید نوآوری کنید. اگرچه کسانی امروزه در روانشناسی ابداع و خلاقیت گفته‌اند که ما کم کم می‌توانیم روش‌هایی را پیشنهاد کنیم که این روش‌ها اگر هم شرط کافی نباشند حداقل شرط لازم باشند برای این‌که ذهن‌های ما ذهن‌های خلاقی شود.



نقد مهم‌تر از دفاع

در این میان دیدیم که تفکر نقادانه، تفکر نوع سوم بود؛ اما امروزه برخی علاوه بر تفکر نقادانه، تفکر نوع چهارم را که مدافعانه بود نیز تفکر نقادانه می‌نامند. پیش‌تر گفته شد که ما شش نوع تفکر داریم که تفکر نقادانه یکی از این شش نوع است یا به احتمالی دو نوع از این شش نوع را در بر دارد. بنابراین در تفکر نقادانه ما یک نوع تفکر داریم و نه دو نوع خوب و بد؛ تفکر نقادانه تنها نوع تفکر را روشن می‌کند که این نوع تفکر هم مانند سایر تفکرها ضعیف و قوی دارد. هر موقع کسی را نقد می‌کنیم یا از رأی خود دفاع می‌کنیم، باید روش‌های توصیه شده از سوی صاحبنظران تفکر نقادانه را رعایت کنیم. حال در این قسمت البته که نقد مهم‌تر از دفاع است. به ویژه اگر توجه کنیم به کسانی که دم از تفکر نقادانه زده‌اند می‌بینیم که همیشه گفته‌اند که نخستین اصل تفکر نقادانه این است که تو با روش تفکر نقادانه اول از همه افکار خودت را نقد کنی و سپس افکار دیگران را. اگر این را در نظر بگیریم که من دائماً جلاد فکر خودم شوم و بخواهم از ورای ذره‌بین به خودم نگاه کنم و نقاط ضعف افکار خودم را ببینم، می‌بینیم که یک نقد به مراتب از دفاع هم مهم‌تر است و شاید برای همین هم باشد که گروهی دفاع و نقد را در هم ادغام کرده‌اند و نام آن را تفکر نقادانه گذاشته اند؛ چرا که اهمیت بیشتری دارد.



منشأ تفکر نقادانه

نکته دیگر این است که منشأ تفکر نقادانه یک حکم اخلاقی است ولی جایگاه آن خاص است. یعنی آنچه که نطفه ضرورت تفکر نقادانه را منعقد می‌کند یک حکم اخلاقی است؛ و آن به شاخه‌ای از اخلاق مربوط می‌شود که به آن «اخلاق باور» می‌گوییم. در اخلاق باور به ما گفته می‌شود که تو باید میزان دلبستگی و پایبندی خود را به یک عقیده، با میزان قوت ادله و شواهدی که آن عقیده را تأیید می‌کنند، متناسب کنی.
هرچه قرائن و شواهدی که یک عقیده را تأیید می‌کنند بیشتر و قوی‌تر شدند، میزان دلبستگی و پایبندی تو هم به آن عقیده باید بیشتر شود؛ و هرچه قرائن و شواهدی که به سود یک قضیه وجود دارند ضعیف‌تر بودند، میزان دلبستگی و پایبندی تو هم نسبت به آن عقیده باید ضعیف‌تر شود؛ و این اصل اخلاق باور است.
حال باید دید که آیا شواهد موجود به‌طور یقین در صدق و صحت یک عقیده شهادت می‌دهند یا خیر؟ آیا واقعاً این گزاره را تأیید می‌کنند یا خیر؟ و اینجاست که به تفکر نقدی روی می‌آوریم؛ بنابراین تفکر نقدی داشتن، علاوه بر این‌که ما را در جهت معرفت پیش می‌برد، به ادای وظیفه اخلاقی مان نیز هدایت می‌کند. ما باید این نکته اخلاق باور را رعایت کنیم که اخلاق باور به نفس باور کاری ندارد؛ به این‌که چه مقدار ادله به سود این باور وجود دارند یا ندارند، کار دارد و از ما می‌خواهد که میزان دلبستگی و پایبندی خود را با آن متناسب کنیم. از آن جایی که ما می‌خواهیم در حوزه تفکر، فرهنگ، علم و... اخلاقی رفتار کنیم، نیاز داریم که در حل تفکر نقادانه ماهر باشیم و به علاوه، این مهارت را در مقام عمل اعمال کنیم؛ نه این‌که تنها قواعد آن را حفظ باشیم ولی هیچ گاه آن‌ها را به مرحله اجرا نگذاریم. در نتیجه از «اخلاق باور»، نیاز ما به دانستن و به کار بستن تفکر نقادانه منبعث می‌شود.



جایگاه تفکر نقادانه در میان علوم

اما حال تفکر نقادانه چه علمی است و کجای علوم قرار می‌گیرد؟ اینجاست که از منظری می‌توان گفت تفکر نقادانه، ملتقای «منطق غیر صوری» و «معرفت شناسی» است؛ جایی که این دو التقا و ملاقات یا به تعبیری همپوشی پیدا می‌کنند. به عبارت دیگر هر مبحثی در کتاب‌های تفکر نقدی از یک جنبه مبحثی معرفت شناسانه است و از یک جنبه مبحثی است مربوط به منطق مادی(غیر صوری). بنابراین می‌توانیم بگوییم تفکر نقادانه، زیرشاخه منطق غیر صوری است و معرفت شناسی.
اما به لحاظ دیگر می‌توان گفت که تفکر نقدی در واقع شاخه‌ای از روش‌شناسی است که خود روش شناسی هم شاخه‌ای از معرفت شناسی است.



پیش فرض‌های تفکر نقدی

نکته دیگر این است که تفکر نقدی و هر کسی که به این نوع از تفکر روی می‌آورد یک سلسله پیش فرض‌ها دارد که حتی اگر یکی از این پیش فرض‌ها نباشد ضرورتی ندارد که شما به تفکر نقدی روی آورید.

نخستین پیش فرض این است که عموماً آرایی که به هر کدام از ما و در طول عمرمان عرضه می‌شوند و از ما خواسته می‌شود که به این آرا اعتقاد آوریم نه واضح الصدق هستند و نه واضح الکذب؛ از این رو برای فهم صدق یا کذب آن‌ها کندوکاو لازم است و اگر این پیش فرض نبود ضرورتی هم وجود نداشت که ما تفکر نقادانه داشته باشیم.

پیش فرض دوم شامل این نکته می‌شود که صدق و کذب بسیاری از گزاره‌هایی را که به ذهن ما عرضه می‌شوند و از ما انتظار می‌رود آن‌ها را بپذیریم، تشخیص دهیم. چرا که این تشخیص در زندگی ما فرق اساسی ایجاد می‌کند و نمی‌توانیم نسبت به صادق یا کاذب بودن آن‌ها بی‌اهمیت باشیم.

پیش فرض سوم این است که من نوعی نمی‌توانم به صرف این‌که گوینده یک نظر، آن را صدق یا کذب معرفی کند اعتماد کنم. چون ارتباط بین قول و ویژگی‌های شخصیتی و منشی قائل، منقطع است پس من راهی ندارم در این‌که صدق و کذب را بفهمم و نمی‌توانم به قائلان این قول توسل بجویم؛ حال چه قائلان این قول تمام مردم روی کره زمین باشند و چه یک نفر باشد.

در پیش فرض چهارم مطرح می‌شود که با وجود تمام این تفاسیر، من هم مانند هر انسانی اجمالاً نیروی تشخیص صدق و کذب دارم؛ چرا که در غیر این صورت گفته می‌شد ما نه تنها نمی‌توانیم بفهمیم که گوینده صدق و کذب سخن چه کسی بوده است، خودمان نیز نیروی تشخیص صدق و کذب را نداریم. بنابراین زمانی تفکر نقدی پا می‌گیرد که معتقد باشم من هم می‌توانم کمابیش درباره صدق سخن گوینده تحقیق کنم و صدق سخن یا کذب سخن او را نشان دهم.

و فرض آخر هم این است که زمانی به تفکر نقدی دست می‌زنم که خود احساس کنم اکنون به صدق و کذب مسأله‌ای که تو عرضه کرده‌ای نیاز دارم. (گویند که در سقسین/ شخصی دو کمان دارد/ زان هردو یکی گم شد/ ما را چه زیان دارد؟) این فرضی است که ما از آن تحت عنوان حکمت «به من چه» یاد می‌کنیم. باید حواسمان باشد که شبه مسأله‌ها را مسأله نگیریم و به سراغ واقعیت‌هایی که به ما ربط پیدا نمی‌کند، نرویم.

همه روزه ما در معرض بمباران اطلاعات قرار می‌گیریم و اگر بخواهیم زیر آوار این اطلاعات دفن نشویم چاره‌ای جز این نیست که جنگل اندیشه‌ها را هرس کنیم. چرا که اگر نتوانیم در این جنگل، اندیشه سالم را غرس کنیم و بنشانیم، حداقل باید بتوانیم اندیشه‌های کاذب را قطع کنیم. درباره هر نکته‌ای حداقل 150 رأی وجود دارد و ما نمی‌دانیم کدامیک از این رأی‌ها صادق است و کدام کاذب یا کاذب‌تر است.

روح ما زیر این همه آوار اطلاعاتی که راه پس و پیش خود را در آن نمی‌شناسیم می‌میرد. تفکر نقدی حداقل می‌آید و جنگل اندیشه‌هایی را که بر ما عرضه می‌شود و ذهن ما را به یک نوع سرگردانی می‌کشاند، هرس می‌کند.


جمع آوری توسط : فریدون کدخدایی

چگونه رفتار مردم با خودمان را تنظیم کنیم؟


 

اغلب مردم با نا آشنایان رفتار بهتری دارند تا با نزدیکان خویش.

مردم چگونه با شما رفتار می کنند؟آیا مدام مورد سواستفاده قرار می گیرید؟آیا حس می کنید به عنوان فردی مستقل از احترام کافی برخوردار نیستید؟آیا دوستان و اطرافیانتان در برنامه های گروهی نیازی به مشورت با شما حس نمی کنند؟آیا اغلب بر حسب میل و علاقه دیگران وظایفی که دوست ندارید به شما واگذار می شود؟

دکتر وین دایر میگوید میگوید من از سوی اغلب مراجعینم با شکوه و گله هایی از این دست روبه رو هستم و پاسخ من همواره به آنان چنین بوده است:"این شما هستید که به مردم می آموزید چگونه با شما رفتار کنند."هر وقت حس کردید که اطرافیانتان با گفتار و رفتارشان از شما سواستفاده می کنند از خود بپرسید :"چه کرده ام که به آنان اجازه سواستفاده از خود را داده ام."مادام که خود را در قبال واکنش دیگران خود را مسئول ندانید تردید نکنید که همچنان تحت سیطره و نفوذ اطرافیانتان قرار خواهید داشت.بد نیست که به گفته حکیمانه اپیکتتوس فیلسوف نامدار رومی اشاره کنیم ،وی می گوید:"فردی که شما را آلت دست قرار می دهد به ظاهر به شما اهانت نمی کند بلکه تصویر عملکردش در ذهن شما اهانت آمیز به نظر می رسد.از این رو وقتی از کسی رنجش به دل می گیرید در واقع طرز تلقی شما مسئول ناراحتی شماست." به هر حال ما میخواهیم به این نکته اشاره کنیم که ناراحتی ها،ضررها و صدماتی که از سوی دیگران تحمل می کنید نتیجه رفتار و طرز برخورد نامناسب خودتان است و برای رهایی از این مخمصه تنها باید گفتار و رفتارتان را بررسی کرده و طرز برخورد خود را با دیگران اصلاح کنید.

 

صدور مجوز: ***

چنانچه گفتیم شما بر حسب انتظار و آنچه مورد قبولتان واقع می شود واکنش دیگران را در قبال خود تعیین میکنید

اگر در برابر سواستفاده از خود مقاومتی نشان ندهید این پیام را به دیگران ارسال میکنید که برای بازیچه شدن آمادگی کامل را دارید.به عکس چنانچه به گفتار و اعمالتان به طرف مقابل القا کنید که سواستفاده برایتان قابل تحمل نیست و برخورد مناسبی با او داشته باشید فرد قربانی کننده را خلع سلاح کرده و مهماتش را از چنگش ربوده اید.هرگونه تردید و تزلزل و مخالفت سطحی و ملایم موید این نکته است که شما فردی سلطه پذیر هستید و با کمی اصرار و پافشاری میتوان شما را قربانی کرد.مثالی می زنیم:

"خانم گیل یکی از مراجعین دکتر دایر با صدایی غمبار و بغض آلود شرح زندگی نابسامان خود را به تفصیل برای دکتر تعریف کرد و گفت که شوهر مستبد سلطه جویش او را به شدت تحت کنترل داشته و برخوردهای ناهنجارش شخصیت او را در حد یک پادری کاهش داده است و فرزندانش نیز تحت تاثیر رفتار شوهرش کمترین احترامی برای او قائل نیستند.دکتر پس از شنیدن سرگذشت زندگی این بانو دریافت که او از اوان کودکی به دیگران اجازه می داده که به جایش تصمیم بگیرند و مقدراتش را تعین کنند.از قرار معلوم پدر خانم گیل فردی سلطه جو و برتری طلب بود و اغلب به جای وی تصمیم می گرفت و حتی سخن می گفت.از آن گذشته او با مردی ازدواج کرد که مانند پدرش سلطه جو بود و به وی هرگز مجال نداد که از مخمصه ای که از کودکی گریبانش را گرفته بود رهایی یابد.خانم گیل خود را فردی بد اقبال می پنداشت،کسی که در تمام عمر با افراد زورگو و سلطه طلب سر و کار داشته است. دکتر به او گفت برای اینکه خود را از زیر بار تیغ سواستفاده بیرون کشد و گریز گاهی بجوید باید بپذیرد که تاکنون از طریق تحمل و پذیرش سواستفاده از دیگران خود را بازیچه کرده است و به او تفهیم کرد که اجتناب از مقابله با دیگران و هراس از تحریک عناد و عداوت آنان و خود را کوچک و حقیر پنداشتن و تحمل هجو و دشنام ،عرصه زندگی را به میدان تاخت و تاز افراد سلطه جو تبدیل می کند.

 

***با رفتارمان به مردم بیاموزیم و نه با کلمه ها:

فرناندو رویاس ،نویسنده اسپانیایی سال ها پیش گفت:"از کلمه ها کاری ساخته نیست ،تنها به عمل و اقدام تکیه کنید." اگر بکوشید از طریق مباحثه و جدل راه سواستفاده  افراد سلطه جو را سد کنید،آنچه عایدتان می شود رد و بدل تعدادی لغت و عبارت است. به علاوه افراد قربانی کننده اغلب از طریق مباحثه های طولانی راه سواستفاده خویش را صاف و هموار می کنند .چه بسا ارتباط دوستانه ای بین شما و طرف مقابل حکمفرما باشد.با وجود این مادام که حراست از حقوق خود را نیاموزید به طعمه مناسبی برای افراد سلطه جو خواهید بود .حتی در مقام مشورت و مصلحت جویی تنها ارائه راه حل کافی نیست.شما می توانید برای رهایی از یک تنگنا ساعت ها به پند و اندرز اطرافیانتان گوش فرا دهید .اما مادام که این کسان با رفتار و عملکردشان شما را حمایت و پشتیبانی نکنند ،یک بازیچه تمام عیار خواهید بود. اقدام ،بزرگترین آموزگار روی زمین است.یک حرکت به جا و مناسب معادل میلیونها کلمه سنجیده شده ارزشمند است(دو صد گفته چون نیم کردار نیست).

بازی بچه ها مملو از صحنه های سلطه جویی و سلطه پذیری است.ببینید که بچه سلطه جو با چه برخوردها و  

 الفاظی همبازیها و همپایگانش را تحت سلطه خود درمی آورد. اما همین بچه زورگو گاهی اوقات بچه کوچکتر از خودش را حریف نمی شود و ناگزیر است در برابر نفوذ ناپذیری او به اصطلاح کوتاه بیاید و حتی حالت تدافعی در پیش گیرد.او در دل می گوید:"این یکی کسی نیست که بتوانم او را تحت سلطه و نفوذ خود در آورم .بهتر است او را به حال خود گذاشته و به دنبال کسی بروم که نرم و نفوذ پذیر است."بنابراین طرز برخورد شما تنها راهی است که می توانید با توسل به آن به دیگران بیاموزید که به اصطلاح پایشان را از گلیمشان درازتر نکنند و به حقوق شما احترام بگذارند.از یاد نبرید که بنای زندگی بر سلطه پذیری قرار ندارد. این خود ما هستیم که با ندانم کاری ،از اصول و قواعد اجتماع عدول کرده و اسباب سواستفاده از خویش را فراهم می سازیم و زندگی را به کام خود تلخ و ناگوار می کنیم.

اگر مایلید کسی را از انجام کار مثبتی باز دارید،شرایطی را فراهم کنید که او به سخن گفتن بسنده کند.زیرا انسان هرچه بیشتر سخن بگوید ،کمتر ذهن را به عمل متمرکز می کند.هرگاه تصمیم گرفتید که با توسل به کلمه ها طرز برخورد دیگران را نسبت به خود تعیین کنید از خود بپرسید که با این کار چه نتیجه ای عایدتان می شود.آیا فروشنده با شنیدن سخنان شما تغییر موضع می دهد و یا اینکه بدون توجه به نقطه نظرهایتان هدفش را دنبال می کند؟آیا آنچه می گویید مورد قبول فرزندانتان قرار گرفته و یا گفته های شما از یک گوش آنان فرو رفته و از گوش دیگر خارج می شود؟ِ همسرتان آرام و ساکت به سخنان شما گوش فرا داده و یا همچنان سرگرم کاری است که همواره با آنان مخالف بوده اید؟پس روشن است که کلمه ها و عبارت هایی تنها زمانی موثر واقع می گردند که با کار و اقدام و حمایت پشتیبانی شوند.

قاطعیت : ابزاری برای اعمال قدرت

اکثریت قریب به اتفاق مردم بر این باورند که قاطعیت با رفتار خشک و خشونت آمیز مترادف است . حال آن که جدیت یعنی دفاع از حقوق و امتیازات حقه خویش است و اطمینان از بازیچه نشدن توسط دیگران. شما می توانید بدون اینکه فردی منفی یا دردسر ساز و جنجال آفرین باشید به ابزار قاطعیت مجهز شوید و از حقوق و مزایای خود حراست کنید. کوته سخن آن که تنها در پرتوی قاطعیت و جدیت می توان از سوء استفاده شدن خلاصی یافت.

افرادی که بر زندگی خود تسلط آگاهانه دارند، اهداف خود را به رغم دشوار و غیر عملی بودنش تحقق می بخشند و بدون توجه به هر گونه تهدید و ارعاب در موضع خود پافشاری کرده و کمترین ضعفی از خود نشان نمی دهند. چه بسا این افراد شجاع و با شهامت نباشد اما هرگز حاضر نیستند از موضع به حق خود سر سوزنی پس نشینی اختیار کنند. به هر حال شما با سستی و تزلزل زمینه را برای سلطه پذیری خویش فراهم کرده و به دیگران

می آموزید که شما را بازیچه و آلت دست کنند. مثال های زیر صدق گفتار مرا نشان می دهد:

لوئیز هنگام مراجعه به بانک پسر پنج ساله اش را با خود برد، هنگامی که سرگرم گفتگو با تحویلدار بانک بود ، ناگهان پسرش محتاج رفتن به دستشویی شد. لوئیز به تحویلدار بانک گفت : " آیا می توانم از دستشویی بانک استفاده کنم . پسرم باید به توالت برود." تحویلدار بانک با ترشرویی گفت: " ما دستشویی عمومی نداریم." لوئیز به ظاهر دو راه پیش رو داشت : یا این که حرف تحویلدار را بپذیرد و به خیس شدن شلوار بچه اش رضایت دهد و یا این که در مکان دیگری درصدد یافتن توالت باشد. اما او که فرد قاطعی بود بی محابا به سراغ رییس بانک رفته و با جدیت هر چه تمامتر گفت: " پسرم باید به توالت برود و کارمند شما مرا از استفاده از دستشویی بازمی دارد . اگر شما هم چنین نظری دارید آماده ام که حساب جاری ام را در بانک ببندم ." رئیس بانک از استواری شخصیت لوئیز یکه خورد و از بی توجهی کارمندش عذر خواهی و او را به طرف دستشویی هدایت کرد. دیگر بار نتیجه می گیریم که: این شما هستید که به دیگران می آموزید چگونه با شما رفتار کنند.

 تدابیر لازم برای این که به دیگران بیاموزیم چگونه با ما رفتار کنند

·         برای اینکه مرکز و محور جهان خویش باشید ، در قبال رفتار قربانی کنند ه دیگران خود را مسئول و مقصر بدانید. در واقع این شما هستید که با شیوه رفتار و حالات  و حرکات و لحن کلام به دیگران

می آموزید که طعمه خوب و مناسبی برای سود جویی آنان هستید. پس با تغییر طرز تفکر و بالا بردن سطح آگاهی خویش رفتار و گفتاری سنجیده و قاطع در پیش گیرید و عرصه را برای تاخت و تاز و سوء استفاده کننده ها باقی نگذارید.

·         با رعایت شماری از اصول و قواعد اخلاقی برای خود یک سنگر بسازید و بدون کوچکترین اهمال و یا تعلل در برابر افراد سلطه جو از آن استفاده کنید برای مثال با خود پیمان ببندید که :

الف ) از این پس به افراد پست و لا یعقل اجازه نمی دهم که از من سوء استفاده کنند. در صورت برخورد اتفاقی با این افراد بیش از چند لحظه با آنان گفتگو نخواهم کرد. همچنین هیچ گاه در اتومبیلی که راننده اش مست باشد نخواهم نشست .

ب ) از توصیف مسائل و تنگناهای زندگیم برای کسانی که تمایلی به شنیدن آن ندارند خودداری می کنم. به مجرد این که حس کنم طرف مقابل برای شنیدن سخنانم آمادگی ندارد لب از سخن فرو می بندم  و از ادامه مطلب صرفنظر می نمایم .

این قواعد زمانی کار ساز است که به منصه عمل درآید و اهمیتش برای دیگران محسوس شود. بنابراین چنانچه قصد دارید از رفتن به دنبال دوستان همسرتان و رساندن آنان به زمین گلف خودداری کنید، تنها به گفتگو بسنده نکنید و با تحت کنترل در آوردن افکار و احساسات خویش در این موضع ثابت قدم باقی بمانید.

·         به جای استفاده از کلام  و سخن، واکنش هایی غیر منتظره و قاطع از خود نشان دهید. با تمرین و ممارست رفتاری در پیش گیرید که افراد سلطه جو به خود آیند و پایشان را از گلیم خود درازتر نکنند.

برای مثال چنانچه پیش از این در برابر سوگند فردی کوتاه می آیید ، این بار خود با استفاده از این روش او را خلع سلاح کنید و به او تفهیم کنید که چون گذشته آلت دست نخواهید شد. اگر کسی نسبت به شما بی حرمتی روا داشت بی درنگ او را ترک کنید.

·         برای این که به دیگران بیاموزید جهت گیری تازه ای در زندگی خود ایجاد کرده و دیگر مورد اعمال نفوذ قرار نخواهید گرفت، قاطعیت را سر لوحه رفتار و گفتارتان قرار داده و با حالات و حرکات مناسب راه هر گونه نفوذی را در زندگیتان سد کنید.

·         اگر فرزندانتان در قبال مسئولیتها و تعهداتشان کوتاهی می کنند به شکوه و گلایه اکتفا نکنید بلکه با اقدامی بازدارنده در برابرشان بایستید. برای مثال اگر پسرتان به رغم تقاضای مکرر شما از بردن سطل زباله به خارج از منزل امتناع می کند، برایش ضرب الاجل قایل شوید و در صورت تکرار سطل زباله را در رختخوابش خالی کنید. یک اقدام موثر و قاطع از هزاران کلمه خشک و خالی کار ساز تر است.

·         کلمه ها و عبارت های گلایه آمیز را از واژه نامه شخصی خود خط بزنید. به جای این که دیگران را به خاطر خطاهای خود به باد ملامت بگیرید و انگشت اتهام به سویشان دراز کنید  و بگویید:" این گرفتاری را تو برایم ایجاد کردی ." خود را مقصر و مسئول شناخته و در دل بگویید:" من خود به آنان مجال دادم چنین رفتاری با من در پیش گیرند." این طرز برخورد سبب می شود که الگوهای رفتاری خود را مرور و مواضع ضعیف و قربانی کننده را تصحیح کنید.

·         هرگز انتظار نداشته باشید که گذشت زمان سوء استفاده از شما را متوقف کند بلکه با اقدامی مناسب به طرف مقابل بیاموزید که نفوذ نا پذیرید و به اصطلاح بیدی نیستید که با این بادها بلرزید.

·         با خود پیمان ببندید که در صورت برخورد با افراد سوء استفاده کننده به هر گونه خطری تن در خواهید داد. جرأت برخورد قاطع با افراد سود جو را در خود تقویت کرده و دستاوردهای حاصل از آن را کانون توجه قرار دهید.

·         دست کم یکبار در برابر افراد یکدنده و سمج بایستید و در این راستا سر سوزنی از موضع خود عقب نشینی نکنید . اجازه ندهید که تصمیمات یک گروه خاص شما را با زیچه کند و یا موجب اتلاف وقت و نیروی شما شود . ایستادگی در برابر موقعیت های قربانی کننده و ترس آور در نخستین برخورد دشوار بوده و به تدریج آسان می شود. این نکته را از یاد نبرید که سفرهزار سنگی با نخستین گام آغاز می شود.

·         به عنوان تمرین ، در برخوردهای روزانه با فروشنده ها ، پیشخدمت ها ، رانندگان تاکسی و افراد فرودست ، قاطعیت را به لحن کلام ، ژست ها و حرکات خود بیامیزید. عبارت های جدی و قاطع را از پیش در ذهن خود آماده کنید. این کار را بایستی به اندازه ای ادامه دهید که در قالب وجودتان شکل بگیرید و جا بیفتد.

·         از به کار بردن کلمه ها و عبارت هایی که شما را کم رو، مفلوک و حقیر معرفی می کند سخت بپرهیزید. به بیانی دیگر با به کار گیری عبارت هایی نظیر:" من که آدم مهمی نیستم." ،  " چندان هم با هوش نیستم"،" حسابم قوی نیست ."، " هرگز مسایل حقوقی را به روشنی درک نمی کنم." مجوز بازیچه کردن خود را در اختیار طرف مقابل قرار ندهید. اگر به پیشخدمت رستوران بگویید که در محاسبه ضعیف هستید، این پیام را به او منتقل کرده اید که هر گونه خطا در صورت حساب غذا را متوجه نخواهید شد.

·             از انجام کارهایی که از آن بیزارید و وظیفه ای در قبال انجام آن به عهده ندارید بپرهیزید. اگر از کوتاه کردن چمن و یا انباشتن لباسها در ماشین لباسشویی دل خوشی ندارید برای مدتی مثلاً دو هفته از انجام آن صرفنظر کرده و به نتایج آن توجه کنید. برای این منظور می توانید در صورت استطاعت فردی را به خدمت بگیرید و یا هر یک از اعضای خانواده را درباره انجام بخشی از کار منزل مسئول و موظف بشناسید.  با این کار نه تنها به افراد خانواده می آموزید که روی پای خود بایستند بلکه بار این زحمت گران را از روی دوش خود بر می بردارید. در غیر این صورت آنان به این نتیجه می رسند که می توانند در حد یک برده از شما استفاده کنند. این استدلال در مورد شرکت ، موسسه و یا محل کارتان نیز صادق است . برای مثال اگر کارهایی از قبیل نوشتن صورتجلسه و یا انجام خدمات شخصی همکارانتان را به عهده دارید صرفاً به این خاطر است که با رفتار و گفتار خویش به آنان آموخته اید که می توانند چنین انتظاری از شما داشته باشند.

·         با برخوردهای شدید افراد سود جو نظیر حرکات خشم آلود ، صدای بلند و یا لحن تندشان از موضع خود عقب نشینی نکنید. همچنین به آنان اجازه ندهید که با تطمیع و دادن هدیه و رشوه و جز اینها رفتار قاطع و جدی شما را سست و لرزان کنند . این گونه برخوردها را یک آزمون تلقی کرده و ببینید که تا چه اندازه می توانید از آن سر بلند بیرون آیید.

·         بدون توجه به واکنش های طرف مقابل هرگز به فکر تغییر جهت در تصمیم و یا رفتارتان نباشید. یقین بدانید به مجرد این که اطرافیانتان حس کنند جهت گیری تازه ای در زندگی آغاز کرده اید و در رفتار و گفتارتان جدی و ثابت قدم هستید در واکنش های خود تجدید نظر کرده و رفتاری آمیخته با احترام با شما در پیش خواهند گرفت.

·         پس از آنکه قاطعیت را سرمشق گفتار و رفتارتان قرار دادید، افرادی که منافع آنان به خطر می افتد   ،  به اشکال مختلف نظیر دلگیر شدن ،    التماس و عجز و لابه و یا ایجاد احساس شرم و گناه در وجودتان می کوشند شما را به الگوهای رفتاری گذشته سوق دهند. در چنین شرایطی با استواری و ثبات قدم در مواضع خود به این کسان بیاموزید که به جز تجدید نظر در روابط و احترام به حقوق شما راهی دیگر ندارند.   

·         در انجام کارهای شخصی خود را از آزاد و مستقل حس کنید. برای مثال در حین انجام کار در صورت تمایل وقت کوتاهی را برای استراحت خود قایل شوید. به اوقات استراحت و تفریح خویش بها بدهید و تحت هر شرایطی آن را به مرحله اجرا گذارید. چنانچه اطرافیانتان به دفعات سخن شما را قطع می کنند، از تدابیری که پیش از این به آن اشاره شد پیروی کنید .

·         از دخالت بیجا در نزاع و مشاجره دیگران به خصوص بین بچه ها به شدت احتراز کنید. به دیگران نشان دهید که ارزشمندی شما از یک مداخله گر بیشتر است . مگر اینکه ضرورت این کار را حس کنید و به عنوان میانجی دو طرف را به مصالحه و سازش هدایت کنید.

·         دفعاتی را که به وسیله کلمات و عبارات آلت دست قرار می گیرید یادداشت کنید. برای مثال چنانچه خود را مادری بیچاره حس می کنید ببینید که بچه ها در طول روز چند بار به شما می گویند:" مامان این کار را برای من انجام بده." تعداد دفعاتی که چنین عبارتهایی بکار می رود موید این نکته است که تا چه اندازه توسط فرزندانتان مورد سوء استفاده قرار می گیرید و چقدر در اعمال و رفتارتان باید تجدید  نظر کنید.

·         در برابر افرادی که به آنان آموخته اید با عصبانی شدن آلت دست قرار می گیرید بر اعصاب و احساسات خود مسلط شوید . اجازه ندهید گفته هایتان از احساسات منفی شما رنگ بگیرد، مراقب باشید صدایتان بلند و  لحن کلامتان خشن و طعن آمیز نباشد. از ژستهای خشم آلود مانند گره کردن مشت ، اخم کردن ، گره بر ابرو انداختن و نظایر آن بپرهیزید .

·         برای این که قاطعیت خویش را در گفتار و رفتارتان ارزیابی کنید یک مشاور و محرم راز پیدا کنید و درباره تدابیر ، خط مشی و موفقیت و شکستهایی که تا کنون در این زمینه تجربه کرده اید با وی به گفتگو بنشینید . از مشاوره و همفکری او به عنوان عامل پشتیبانی کننده سود برده و توانایی روحی خود را تقویت کنید .

·         برای اینکه به دیگران بیاموزید در اندیشه بازی کردن شما نباشند، روشهای مختلفی را در بوته آزمایش قرار دهید . حتی روشها و تدابیر به ظاهر غیر ممکن را در این فهرست جای دهیم و سپس با روش آزمون و خطا بهترین شیوه را برگزیند.

 

 

                    

یادمان باشد این خود ما هستیم که به مردم می آموزیم که چطور با ما رفتار کنند
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم آذر 1389ساعت 19:28  توسط دکتر مرتضایی  |  آرشیو نظرات

نقش سلامتی به عنوان اولین و مهمترین ابزار موفقیت

سلامتی اولین و مهمترین ابزار موفقیت (از سایت یادبگیر)

 نوشته: علی یزدی مقدم

سلامتی و موفقیت

در هر مقاله و مبحثی درباره موفقیت معمولاً پر تلاش بودن و سخت کوشی مورد تاکید قرار می گیرد همیشه از کار مداوم و خستگی ناپذیر صحبت می شود و افراد زیادی را به عنوان نمونه ذکر می کنند که با کار خستگی ناپذیر و طولانی مدت توانسته اند کار های خارق العاده ای انجام دهند و طعم موفقیت را بچشند. اما در این میان یک نکته فراموش می شود همه یا غریب به اتفاق این افراد سلامتی خود را بخاطر کسب موفقیت از دست نداده اند و اگر سلامت خود را برای کسب آن هدف از دست داده اند شاید نتوانیم آنها را انسان موفقی بدانیم. ولی من امروز حرف دیگری دارم اگر بخاطر رسیدن به موفقیت سلامتی خود را به خطر بیندازید موفقیت را هم بدست نخواهید آورد یا اگر آنرا بدست بیاورید از آن لذت نخواهید برد. اما آیا می توان هم به موفقیتی بزرگ دست یافت و هم سلامتی خود را حفظ کرد؟

 ما انسان ها قدر آنچه را که داریم نمی دانیم تا زمانیکه آن را از دست بدهیم سلامتی جسمی و روحی هم یکی از این داشته هاست و بهتر است بگویم یکی از ارزشمند ترین آنها. اما گاه آنچنان سلامتی را در میان اهداف بزرگ خود گم می کنیم و از آن غافل می شویم که فقط هنگامی که درد و بیماری به سراغ ما می آید متوجه می شویم چه گوهر ارزشمندی را از دست داده ایم.

سلامتی روح، سلامتی بدن

سلامتی فقط به سلامت جسمی محدود نمی شود بلکه شامل سلامت روان هم هست. برای داشتن روان سالم به استراحت و تفریح نیاز دارید به یک رابطه عاطفی سالم نیاز دارید باید با دوستان و اطرافیان ارتباط برقرار کنید و در این میان خانواده نقش اساسی در دست یافتن به سلامت روان افراد دارد. اگر بخاطر دست یافتن به هدف والای خود خانواده خود را از دست بدهید موفقیت را لمس نخواهید کرد. حتی زمانیکه به آن هدف می رسید احساس خوبی نخواهید داشت به عبارت دیگر سلامت روحی خود را به خطر انداخته اید منظور از از دست دادن خانواده دور شدن از آنها و وقت نداشتن برای آنهاست. همه افراد پر کار همیشه با این مشکل در گیر هستند و مدام باید تلاش کنند بین کار و زندگی خانوادگی خود تعادل برقرار کنند. این حقیقتی است که باید قبول کنیم اگر موفقیت بزرگی می خواهید مجبور هستید قسمتی از وقتی را که باید برای خود و خانواده تان بگذارید صرف کار بیشتر کنید. اما نباید از خود و خانواده خودتان غافل شوید. راه رسیدن به موفقیت یک مسیر طولانی است و نیاز به زمان زیادی دارد، باید بتوانید مدت طولانی با انگیزه بمانید، باید توان جسمانی بالایی داشته باشید، باید آرامش فکری داشته باشید و در یک کلام یک مدیر قدرتمند در تمامی جنبه های زندگی خود باشید و بتوانید همه جانبه مدیریت کنید. البته ساده نیست ولی این گونه تلاش کردن ارزشمند است.

هر از چند گاهی ترمز کنید!

اگر رسیدن به موفقیت را یک سفر طولانی برای مقصدی زیبا و دلپذیر بدانیم و شما راننده خودرو باشید به عنوان راننده مسئول جان خود و سرنشینان خودرو هستید. طبیعی است که پس از مدتی رانندگی هم شما و هم سرنشینان خودرو (که همان خانواده شما هستند) به استراحت نیاز خواهند داشت و باید هر از چند گاهی خودروی خود را متوقف کنید استراحت کنید و از مناظر زیبا لذت ببرید تا توان رانندگی با تمرکز دقت و ایمنی بالا را داشته باشید. به خاطر داشته باشید سفر موفقیت سفری بسیار طولانی است و باید به خود فرصت بیشتری بدهید تا بتوانید تا تجدید قوا کنید و درست تصمیم بگیرید و توان ادامه مسیر را داشته باشید.

سلامتی را یک هدف بزرگ قرار دهید.

اگر می خواهید همیشه سلامتی خود را حفظ کنید باید تکلیف خود را با آن مشخص کنید. باید آنرا یک هدف مهم بدانید هیچگاه نگویید: «مگه من چقدر می خوام عمر کنم!» ارزشمند ترین چیزی که دارید سلامتی شما و این فرصت زندگی است فرصتی که دوباره به شما داده نمی شود باور کنید عمر بسیار کوتاه است بسیار کوتاه تر از آنی که فکرش را می کنید این فقط حرف من نیست این سخن بسیاری از بزرگان است. خاطرم هست که چند سال پیش دوره ای آموزشی را زیر نظر استادی می گذراندم که سالها تجربه کاری داشت وقتی صحبت می کردیم خاطراتی از اروپا، آفریقا، خاورمیانه، کشور های عربی، ایران عزیزمان، چین و … نقل می کرد اما جمله ای که او در 76 سالگی مرتب تکرار می کرد این بود که زندگی کوتاه است بسیار کوتاه من همیشه او را به چشم فردی موفق می دیدم که تجربیات ارزشمندی دارد اما همیشه این حرف او مرا به فکر وا می داشت در آن لحظه که این جملات را می گفت یک پیام هم در چشمانش بود گویی با چشمانش می گفت که شما هم زودتر از آن که فکر می کنید متوجه می شوید که به سن من رسیده اید! من آن موقع 30 سال سن داشتم با خود فکر می کردم چقدر زود 30 ساله شدم آیا 30 سال بعدی هم به همین زودی می گذرد؟ آیا در آن زمان می توانم مانند او سرپا باشم و به مهندسان جوان مهارت هایم را بیاموزم؟

اما وقتی که با شور و شوق مشغول کار هستیم همه این حرف ها را فراموش می کنیم و به همین دلیل است که باید برای سلامتی خود هم باید هدف داشته باشیم هدف سلامتی هر یک از ما می تواند این باشد که طولانی عمر کنیم و تا آخر عمر سلامت باشیم. خوب عمر طولانی چقدر است؟ 90 سال 100 سال 120؟ یا بیشتر این را خود می دانید اما بهتر است یک عدد در ذهن خود داشته باشید و برای مثلاً صد سال زندگی موفق و سلامت برنامه ریزی و تلاش کنید.

راهکار های حفظ سلامتی و رسیدن به موفقیت:

  • اولویت اول خود را سلامتی قرار دهید سلامتی فقط سلامتی جسمی نیست سلامتی روحی هم هست

  • برنامه زمانی داشته باشید و در این برنامه برای استراحت، ورزش و تفریح زمان کافی در نظر بگیرید.

  • برنامه ورزشی منظمی داشته باشید یک برنامه ورزشی که به سلامتی شما کمک کند نه اینکه آنرا به خطر بیندازد.

  • یک روز از هفته را به خانوداه خود اختصاص دهید با فرزندان به گردش بروید یک برنامه پیاده روی، کوه نوردی رفتن به سینما یا باغ وحش می تواند در روحیه و سلامتی شما و خانواده شما نقش بزرگی داشته باشد.

  • هر از چند گاهی به کار های خانه مانند آشپزی بپردازید و سعی کنید خوراک مورد علاقه خود را بپزید. آشپزی می تواند یک تفریح باشد و در عین حال قوه ابتکار شما را تقویت کند. سعی کنید طعم خاص خود را به غذا هایی که می پزید بدهید آن موقع خواهید دید که آشپزی لذت بخش خواهد شد!

  • به اندازه کافی استراحت کنید. برنامه خواب منظم داشته باشید خوابیدن مانند شارژ کردن باتری بدن است. افراد که خواب نامنظم دارند بیشتر بیمار می شوند و عمر کوتاه تری دارند.

  • زمانی را برای صحبت کردن و درد و دل کردن با افراد خانواده اختصاص دهید به حرف های آنها گوش دهید و با آنها صحبت کنید به این ترتیب سوء تفاهم ها برداشته می شود و همه اعضای خانواده بهتر با هم همکاری می کنند. و با آرامش فکری بیشتر می توانید

  • از خانواده خود کمک بخواهید همه افراد خانواده باید در مورد مشکلات خانواده احساس مسئولیت کنند. همانطور که به مشکلات آنها رسیدگی می کنید باید از آنها هم بخواهید در وقت آزاد خود با شما همکاری کنند. این یک رابط سالم و سودمند برای دوطرف است. به این ترتیب وقت آزاد بیشتر خواهید داشت و با همکاری خانواده خود در مسیر درستی به سمت موفقیت گام برمی دارید.

  • زمانی را برای فکر کردن اختصاص دهید یکی از دلایلی که بسیاری خود را فراموش می کنند این است که با چشمان بسته فقط تلاش می کنند بدون اینکه به اندازه کافی فکر کنند آنها بیشتر خسته می شوند و کمتر وقت آزاد دارند و نتیجه کمتری هم می گیرند. پس زمانی را برای مرور کار های خود داشته باشید از تجربه های خود استفاده کنید و فکر کنید و راندمان خود را بالا ببرید تبر خود را تیز کنید بعد ضربه بزنید!

  • برنامه غذایی سالم داشته باشید و از پر خوری بپرهیزید شما می خواهید بیش از 100 سال سالم زندگی کنید پر کار و پر تلاش باشید به دیگران کمک کنید برای آنها الگو باشید و از این همه لذت ببرید به عبارت دیگر می خواهید زندگی کنید آیا باز هم می خواهید با پر خوری این فرصت ها را به خطر بیندازید؟

  • مثبت فکر کنید ارتباطی قوی بین مثبت فکر کردن و سلامت روحی و جسمی وجود دارد همچنان که مثبت فکر کردن به با شما کمک می کند با انگیزه بیشتری تلاش کنید و موفقیت را لمس کنید به آرامش فکری و روحی شما هم کمک می کند.

البته من نمی گویم اگر کسی سلامتی خود را از دست بدهد دیگر نمی تواند انسان موفقی باشد ولی راه رسیدن به موفقیت کار کردن تا حد به خطر انداختن سلامتی خود نیست! با این هدف که کمی زودتر به هدف خود برسید ارزشمند ترین چیزی را که خداوند به شما ارزانی کرده است را به خطر نیندازید.

سلامت و موفق باشید

نوشته: علی یزدی مقدم

مطالب مرتبط: