واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

تابعیت کامل از جمع گاهی منجر به حماقت گروهی می شود

علیرضا مجیدی     

حماقت گروهی: آیا مغزهای ما واقعا برای اندیشه مستقل سیم‌کشی شده‌اند؟ تکرار آزمایش معروف «سالومون اَش» با وسایل مدرن (از سایت 1 پزشک)

2-3-2015 12-03-38 PM

گریگوری برنز، استاد روانشناسی و علوم رفتاری دانشگاه Emory در آتلانتا است. مقاله جالبی از او دیدم، که بد ندیدم در اینجا به شما به اشتراک بگذارم.

در آغاز نوشته او نمونه‌هایی از رفتارهای آشفته، پانیک و گله‌ای مردم را شاهد آورده است، مثلا آنجا که متعاقب یک بحران اقتصادی مردم برای خارج کردن پول‌های خود از بانک هجوم می‌آورند. مثال بعدی او رفتار نامتناسب مردم موقع بروز حوادث طبیعی مثلا توفان‌هاست. او نوشته است که در آتلانتا هر ۳ سال یک بار، توفان بزرگی رخ می‌دهد که چند روزی نظم معمول را به هم می‌زند، اما هر بار مردم با خالی کردن سوپرمارکت‌ها از همه مواد غذایی یا هجوم به پمپ بنزین‌ها و تهی سازی همه آنها از سوخت، بحران می‌آفرینند، در صورتی که اگر کمی دندان روی جگر بگذارند، بحران موقت به سادگی، برطرف می‌شود.

اما سؤالی که مطرح می‌شود، این است که چرا ما انسان‌ها تمایل به چنین رفتارهای نامتناسب و اصطلاحا همنوایی با جمع داریم، چرا ناهمنوا شدن ما با جمع خیلی سخت است.

«در روانشناسی، «همنوایی» به تمایل و گرایش فرد به پیروی از رفتارهای گروه اجتماعی که به آن تعلّق دارد، گفته می‌شود. در دهه ۱۹۵۰، سالومون اَش، روانشناس، چند آزمایش در این مورد انجام داد. در این آزمایش‌های از گروهی از دانشجویان خواسته شده بود که در یک آزمون تصویری شرکت کنند.

2-3-2015 12-06-20 PM

هر دانشجو در اتاقی می‌نشست، چند شرکت‌کننده دیگر که در واقع همکاران اَش بودند، نیز در اتاق حضور داشتند.

خود آزمون‌های تصویری خیلی ساده بودند، مثلا یک خط مستقیم نمایش داده می‌شد و از دانشجو خواسته می‌شد که از بین سه خط دیگر، خطی را که طول‌اش برابر با خط اول است، انتخاب کند.

2-3-2015 12-04-31 PM

همدستان پژوهشگر که خود را در قالب شرکت‌کننده‌های عادی دیگر جا زده بودند، در ابتدا به صورت درست به سؤال‌ها پاسخ می‌دادند، اما بعدا عمدا به سؤال‌های چنین ساده، اشتباه پاسخ می‌داند.

اما جالب اینجا بود که نتایج این تحقیق نشان داد که:

- سوژه‌های آزمایش تحت تأثیر پاسخ‌های نادرست گروه قرار می‌گرفتند و در یک سوم موارد، با پاسخ واضحاً نادرست گروه، همنوا می‌شدند.

- وقتی تعداد همدست‌ها زیاد می‌شد، قدرت تأثیرگذاری آنها روی ذهن شرکت‌کننده‌ها بیشتر می‌شد.

- اگر به شرکت‌کننده‌ها فرصت داده می‌شد تا به جای اعلام شفاهی پاسخ، در حضور همه، روی کاغذ پاسخ بدهند، تقریبا در همه موارد پاسخ درست می‌دادند و میزان همنوایی کاهش می‌یافت.

- اگر از بین همدست‌ها، تنها یکی پاسخ درست می‌داد، شرکت‌کننده به نوعی جرأت پیدا می‌کرد و میزان همنوایی‌اش کاهش می‌یافت.

2-3-2015 12-10-46 PM


خب، این همنوایی را چطور می‌توانیم توجیه کنیم؟

- پرهیز از تمسخر بقیه

- باور واقعی به درستی نظر جمع یا همان خرد گروهی

- شاید هم پرهیز از تعارض و برخورد با دیگران


اما چرا مغز ما چنین عمل می‌کند؟ مغزهای ما بسیار تکامل یافته هستند، ما قشر پیش‌پیشانی یا prefrontal را داریم که ظاهرا باید با کمک آن بتوانیم تفکر و استدلال کنیم. اما چرا این بخش از مغز ما گاهی از فعالیت بازمی‌ماند؟

حالا ببینیم چند سال پیش، گریگوری برنز چه کرد. او از نوعی از دستگاه MRI موسوم به fMRI استفاده کرد که می‌تواند با دقت میزان جریان خون و فعالیت هر بخش مغز را به صورت زنده نمایش بدهد.

سپس همان آزمایش اَش را تکرار کرد.

نتایج آزمایش او جالب بود:

-  وقتی که سوژه‌ها، نظر جمع را تأیید می‌کردند -حتی اگر نظر جمع واقعاً اشتباه بود- مدارهای ادراکی مغز، آشکارا تغییراتی از خود بروز می‌داند. این مسئله پیشنهاد می‌کند که گروه، واقعاً بر نحوه ادراک ما از محیط پیرامونی‌مان تأثیر می‌گذارد.

- دوم اینکه اگر سوژه آزمایش در مقابل نظر جمع ایستادگی می‌کرد، میزان فعالیت قابل توجهی در بخشی از مغز به نام آمیگدال، مشاهده می‌شد. این بخش از مغز ما، مسئول القای وحشت و هراس در ما است.

2-3-2015 12-13-21 PM

نتیجه اینکه کلا مغزهای ما (شاید در یک روند تکاملی) برای تفکر مستقل سیم‌کشی نشده‌اند، و ما هر بار مجبوریم تلاش بسیار زیادی برای غلبه بر ترس‌هایمان برای ایستادگی در مقابل عقاید دیگران، به خرچ بدهیم!

و نکته جالب آخر این است که در همین آزمایش مشخص شد که اگر اقلیت کوچکی، هر بار پیدا شوند که مخالف نظر جمع باشند، فعالیت آمیگدال محو می‌شود!

2-3-2015 12-09-32 PM

چطور می توان صداهای مغز را خاموش کرد، استرس را کاهش داد؟

چطور می توان صداهای مغز را خاموش کرد، استرس را کاهش داد؟ (از www.persianpersia.com)

 


چطور می توان صداهای مغز را خاموش کرد، استرس را کاهش داد؟

چطور می توان صداهای مغز را خاموش کرد، استرس را کاهش داد و شادتر زندگی کرد؟ در این مطلب مصاحبه ای از نویسنده کتاب «ده درصد شادتر» را برایتان آورده ایم که در آن به نکات بسیار جالبی برای زندگی شادتر اشاره می کند که کاملا کاربردی و عملی هستند و در زندگی روزمره می توان از آنها بهره گرفت. این مطلب، دقیقا کارهایی هستند که خودِ «دَن هریس» آنها را در زندگی خود انجام داده و نتیجه گرفته است.


دَن هریس، خبرنگار برنامه صبحگاهی تلویزیون آمریکا است که در سال ۲۰۰۴ میلادی، با هیجان و استرس زیادی که داشت، یک آبروریزی درست و حسابی در برنامه زنده به پا کرد. پس از آن رویداد بسیار تلخ در مقابل میلیون ها بیننده، تصمیم گرفت روی مغز و رفتار و گفتار خود کنترل بیشتری داشته باشد. نتیجه تلاش و تجربه او، همین کتابی است که نوشته است؛ «ده درصد شادتر».


در این مطلب مصاحبه ای که گروه سلامت یاهو با او داشته اند را نوشته ایم تا در میان پاسخ هایش راه های ساکت کردن مغز و کاهش استرس را یاد بگیرید.

 

۱. منظورتان از «۱۰ درصد» چیست؟ از کجا به این عدد رسیده اید؟


هنگامی که تازه مدیتیشن را آغاز کرده بودم، یکی از دوستانم پرسید چرا این کار را می کنی مگر تو مشکلی داری که این مدل خلسه و تمرکز عمیق را هر روز تکرار می کنی؟ و من در پاسخ به او گفتم: این کار من را ۱۰ درصد شادتر می کند. همین جمله و واکنش دوستم جرقه ایده این کتاب را در سر من پروراند. این تیپ تمرین ها نمی توانند همه زندگی ما را تغییر دهند. اما بدون شک بخشی از آن را بهتر خواهند کرد.


۲. شما در کتاب خود اشاره کرده اید که مدیتیشن یعنی رهایی از مشکلات ضمیر ناخودآگاه و کشف و برطرف کردن آنها. آیا تعریف دیگری هم برای آن دارید؟


به مدیتیشن به عنوان ورزشی برای مغز نگاه کنید. بسیاری از انسان ها زمان زیادی را صرف تغییر دکوراسیون خانه یا رسیدگی به وضع ظاهری خود اختصاص می دهند. اما تعداد کمی هستند که به ذهنشان هم اندازه جسمشان اهمیت دهند. بسیاری از ما هنوز نمی توانیم ذهن خود را پالایش کنیم و همه تجربیات زندگی را از یک فیلتر عبور ندهیم. این کار، ساده ترین و قابل اعتمادترین روش برای افزایش تمرکز، خونسردی و حضور در لحظه است.


۳. منظورتان از «حضور در لحظه» چیست؟


ساده ترین تعریف برای حضور در لحظه این است که بدانید در مغزتان چه می گذرد و بتوانید روی آنها تسلط داشته باشید. حضور در لحظه می تواند به انسان ها کمک کند تا بیهوده عصبانی نشوند یا افکار منفی را تا اندازه زیادی از خود دور کنند. این سیستم در بی تفاوت بودن نسبت به صداهای منفی مغز بسیار کمک کننده است و به عقیده من می توان گفت قدرت ماورایی و عالی دارد. حضور در لحظه یعنی به عمد در زمان حال زندگی کنیم و همه حقایق را باور داشته باشیم.


۴. پس به عقیده شما، «حضور در لحظه» به ساکت کردن صداهای مغز کمک می کند؟


نمی دانم که واقعا بتوانید صداهای مغز را خاموش کنید. اما می توانید به روشی متفاوت و جدید با آن ارتباط برقرار کنید. شاید نتوانید صداهای مغز خود را خاموش کنید، اما اگر جادوی «در لحظه زندگی» را بدانید، می توانید از همان ابتدا که قرار است افکار بیهوده به ذهنتان هجوم بیاورند، آنها را در نطفه خفه کنید. زیرا می دانید که این افکار، هیچ نتیجه مثبتی در بر نخواهند داشت.


۵. یکی از مواردی که شما در کتاب خود اشاره کرده اید و به شدت آن را سرزنش کرده اید، انجام چند کار همزمان است! وقتی مغز انسان می تواند به راحتی چند کار را انجام دهد، چرا فقط باید یکی را انتخاب کند و انجام دهد؟


کامپیوترها چندین پردازنده دارند و به همین دلیل به راحتی چند کار را همزمان به انجام می رسانند. اما انسان فقط یک پردازنده – مغز – دارد، به همین دلیل نباید به طور همزمان چند کار از آن خواست. درست است که توان انجام آن را دارد، اما مطمئن باشید کارهای موازی و همزمان با کیفیت پایین انجام می شوند. اما وقتی در لحظه فقط روی یک کار تمرکز می کنید، هم سرعتتان بیشتر می شود و هم با کیفیت بالاتر آن را به انجام می رسانید.


۶. در کتابتان نوشته اید: «شما با مدیتیشن می توانید ذهنتان را بتراشید و تندیس زیبایی از آن بسازید، درست همان طور که با ورزش، اندام خود را زیبا می کنید»، آیا این دو مساله واقعا شبیه هم هستند؟


مطالعات علمی متعددی ثابت کرده اند که نقاط کلیدی مغز انسان به واسطه مراقبه و مدیتیشن فعال می شود و می توانید استفاده بهینه تری از آنها داشت. به طور مثال، در سال ۲۰۱۱ میلادی، دانشگاه هاروارد گروهی از افرادی که تابه حال مدیتیشن نکرده بودند را مورد آزمایش قرار دادند. از آنها خواسته شد تا هر روز زمان کوتاهی را به مراقبه اختصاص دهند. در انتهای دوره ۸ هفته ای، در ادامه آزمایش مشخص شد که قسمت هایی از مغز که به خودآگاهی و مهربانی افراد مربوط است، رشد داشته است و بخش هایی که مربوط به استرس بودند نیز جمع شده اند. بنابراین، همچنان ادعا می کنم که مدیتیشن می تواند فرم مغز را تغییر دهد.


۷. برای مراقبه و تزکیه ذهن و دل، نخستین قدم چیست؟


فقط انجامش دهید. همین که نخستین قدم برای تزکیه را بردارید، باقی چیزها خودشان شما را یاری خواهند کرد. برای این منظور به هیچ جای خاص یا وسیله خاصی نیاز ندارید. مدیتیشن هیچ هزینه ای برای شما ندارد. فقط کافی است ۵ دقیقه در روز، به طور کامل ذهنتان را به روی همه چیز خاموش کنید. به مدت ۵ دقیقه رها باشید. فکر نکنید. ریلکس باشید.


۸. روش اجرای آن چگونه است؟


خیلی ساده، صاف و بدون قوز بنشینید. چشمان خود را ببندید. البته حتی در حالت درازکشیده یا راه رفتن هم می توانید مراقبه کنید. سپس روی دم و بازدم نفس های خود تمرکز کنید. روی نقاط مختلی که این وظیفه را انجام می دهند، تمرکز کنید: بینی، سینه، شکم. به حرکات آنها فکر کنید. سپس ذهنتان را از نفس کشیدن جدا کنید، به یک موضوع خاص فکر کنید. سپس دوباره روی تنفس خود تمرکز کنید. به همین سادگی!


۹. شما در کتاب خود نوشته اید: «مدیتیشن مانند کافئین است» ، منظورتان چیست؟


خب، من این جمله را از مجله WIRED برداشتم. در این مقاله نوشته بود مدیتیشن همچون کافئین جدیدی برای اهالی «سیلیکون ولی» (اهالی فن) است که بسیار هم مورداستقبال آنها قرار گرفته است. همان طور که کافئین به کارکرد بهتر مغز کمک می کند، مدیتیشن هم می تواند کارایی مغز را بهبود ببخشد و موجب کارکرد بهتر آن بشود.

گردآوری و تنظیم:گروه سلامت پرشین پرشیا

www.persianpersia.com/health

 

برترینها:منبع

 

 

مطالب پیشنهادی:

  - از ویتامین ضدافسردگی غافل نشوید

  - خلاقیت چیست؟

  - ۷۰ درصد افسردگی ها قابل مهارند

  - توصیه های متخصصان برای تقویت حافظه

  - زیر بار استرس زندگی نکنید!/استرس چیست؟

  - همیشه احساس گناه دارید؟/این مقاله برای شماست

نبرد بین "خود حال" و "خود آینده" به بیان دنیل گلدشتاین

نبرد بین "خود" حال و "خود" آینده (دنیل گلدشتاین) با زیرنویس پارسی (از وبلاگ فراز تماشا)

چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 14:17


 
هر روز، ما تصمیم‌هایی می‌گیریم که عواقب خوب یا بدی برای آینده‌مان دارد. (میتوانم این یک بار نخ دندون نکشم؟) دانیل گلدشتاین ابزارهایی میسازد تا به ما نشان می‌دهد که چگونه خودمان را در طول زمان تصور کنیم و در نتیجه انتخاب‌های هوشمندانه‌تری برای آینده‌مان بکنیم. 

اینجا ببینید (توجه :  در گزینه Subtitle   واقع در زیر فیلم ، زیرنویس  Persian  را انتخاب کنید )

  آیا افسانه ادیسه و پریهای دریائی را تو مدرسه راهنمایی یا دبیرستان یادتون میاد  یه قهرمان به اسم ادیسه بود که بعد از جنگ تروجان ، به خونه برمیگشت و بر روی عرشه کشتی ایستاده بود، و داشت با دستیار اولش صحبت میکرد، می گفت، فردا ما از اون صخره ها رد میشیم و روی اون صخره ها زنهای زیبایی به اسم سایرن - پری دریایی نشستن   اون زنها آوازهای فریبنده ای میخونن، آوازهایی که آدم رو جذب میکنن تمام دریانوردانی که اونو بشنون به صخره ها میخورن و میمیرن." حالا با توجه به این، شما انتظار دارین که اونا یه راه جایگزین پیدا کنن و پری ها رو دور بزنن، ولی در عوض ادیسه گفت من میخوام اون آواز رو بشنوم و بنابراین کاری که میخوام بکنم اینه که موم میکنم توی گوش تو و همه خدمه کشتی حواستون باشه که شما نمیتونید آواز رو بشنوید و من ازتون میخوام که من رو به دکل ببندین که من بتونم گوش بدم و اینجوری ما همه بدون هیچ خطری از اونجا میگذریم این یه ناخداست که جون تمام افراد روی کشتیش رو به خطر میندازه تا بتونه یه آواز رو بشنوه.

1:18و من فکر میکنم اگر موضوع این بود، اونا این کارو چند بار تمرین میکردن ادیسه میگفت: "خب بیاین یه تمرین جنگی کنیم شما من رو به دکل ببندین و من خواهش و تمنا میکنم. و مهم نیست که من چی میگم، شما نباید من رو از دکل باز کنین بسیار خوب، من رو به دکل ببندین." و دستیار اول یه طناب برمیداره و ادیسه رو با یه گره خوب به دکل میبنده و ادیسه هم یه بار بهترین جوری که میتونست فیلم بازی کرد و گفت،" منو باز کنید، منو باز کنید من میخوام اون صدا رو بشنوم. منو باز کنید" و دستیار اول هوشمندانه مقاومت کرد و طناب ادیسه رو باز نکرد. ادیسه گفت: " میبینم که منظورمو فهمیدی. باشه، حالا منو باز کن بریم شام بخوریم." و دستیار اول مردد شد. اون پیش خودش میگه، " این هنوز تمرینه، یا من باید بازش کنم؟" بعد دستیار اول با خودش فکر میکنه، "خوب، فکر کنم بالاخره یه جایی تمرین باید تموم بشه." او ادیسه رو باز میکنه، و ادیسه میپره بیرون. ادیسه گفت: "ای احمق. ای ابله اگه این کار رو فردا بکنی، من میمیرم، شما هم میمیرین، تک تک افراد میمیرن. حالا هرچی هم که بشه منو باز نمیکنی." اون دستیار اولش رو به زمین میندازه. این در طول شب تکرار میشه تمرین، گره زدن به دکل راه آزاد شدنش رو پیدا میکرد بیرحمانه دستیارشو کتک میزد. و در نتیجه اش خوشحال میشد

2:32بستن خودتون به دکل، شاید قدیمی ترین مثال نوشته شده باشه از چیزی که روانشناسا بهش میگن دستگاه تعهد. دستگاه تعهد، تصمیمی است که شما با خونسردی و آرامش میگیرید تا خودتون را مقید کنید که در هنگامی که هیجان دارید کاری را نکنید که بعدا پشیمون بشید.   وقتی درباره این فکر میکنید در وجود هر فرد دو شخصیت نهفته   محققین از قدیم به استعاره دو شخصیتی هنگامی که موضوع وسوسه پیش میآمد استناد میکردند. شخصیت اول " خود" حاضر است. مثل ادیسه وقتی آواز رو میشنوه. اون فقط میخواد که ردیف اول رو بگیره اون فقط راجع به اینجا و الآن و ارضاء فوری فکر میکنه ولی یه "خود " دیگه هم هست، "خود" آینده است. این ادیسه به عنوان یه پیرمرده چیزی را بیشتر از اینکه بازنشستگی را با زنش ، پنه لوپه در یک ویلای آفتابی خارج از ایتاکا بگذرونه نمی خواد. 

3:27خب چرا به دستگاه تعهد نیاز داریم؟ خب مقاومت در برابر وسوسه سخته، همونطور که اقتصاددان قرن نوزدهم، ناسائو ویلیام بزرگ گفته پرهیز از لذت که در قدرت ماست، یا دنبال نتایج بلند مدت بودن به جای نتیجه فوری، از دردناک ترین چالش هاست که اختیار انسانی در پی داره اگر برای خودتون هدفهایی دارین و مثل خیلیای دیگه هستین، احتمالا این موضوع را تشخیص میدهد که اگر اهدافتان از لحاظ فیزیکی غیر ممکن نباشد شما رو از دستیابی به اون باز نمیدازه بلکه این کمبود انضباط شخصی شماست که نمیذاره پایبند اهدافتون باشین از نظر فیزیکی کم کردن وزن امکان پذیره. از نظر فیزیکی ورزش کردن بیشتر امکان پذیره اما مقاومت کردن در برابر وسوسه سخته.

4:09دلیل دیگری که مقاومت در برابر وسوسه سخته اینه که این یه نبرد نابرابره بین "خود "حال و آینده منظورم اینه که ... بزارین باهاش روبرو بشیم، "خود "حال الان وجود داره اون کنترل را در دست داره . اون الآن در مسند قدرته. اون الان این بازوهای قدرتمند رو داره که میتونه دونات ها رو در دهانتون بزاره. و "خود " آینده حتی این طرفا هم پیداش نیست. اون در آینده است. اون ضعیفه. حتی یه وکیلم در حال حاضر نداره. هیچ کس نیست که برای "خود" آینده ، خودی نشون بده. و اینطوری "خود" حال تمام رویاهای خودشو به دست میاره  پس این جنگ بین دو نفس (خود) ما وجود داره و ما به دستگاههای تعهد احتیاج داریم تا زمین بازی رو برای این دو تا عادلانه آماده کنیم

4:52در واقع من یه طرفدار پر و پا قرص دستگاه های تعهد هستم بستن خودتون به دکل قدیمی ترینشونه، ولی چند تا دیگه هم هست مثل قفل کردن کارت اعتباری با رمز مثل نیاوردن هله هوله به خونه تا نخوریدش یا قطع کردن ارتباط اینترنتتون تا بتونین از کامپیوترتون استفاده کنین. من داشتم دستگاه های تعهد خودم رو میساختم خیلی قبلتر از اینکه بدونم اونا چی اند.   وقتی یه دانشجوی فقیر فوق دکترا بودم در دانشگاه کلمبیا زندگی حرفه ای من وابسته به منتشر کردن کتاب بود باید روزی پنج صفحه مینوشتم روی کاغذ یا باید بیخیال پنج دلار میشدم.

5:27و وقتی که میخواین این دستگاه های تعهد رو اجرا کنین، میفهمین که شیطون واقعا توی جزئیاته چون اونقدرا هم آسون نیست که از شر پنج دلار خلاص بشین. منظورم اینه که نمیتونین بسوزونینش که؛ این غیر قانونیه. فکر کردم، خوب میتونم بدمش به خیریه یا بدمش به زنم یا یه کاری شبیه اون. ولی فکر کردم، اوه، من دارم به خودم پیام های دوگانه ای میفرستم. چون ننوشتن بده، ولی پول دادن به خیریه کار خوبیه. پس من به نوعی ننوشتنم رو توجیه میکنم چون یه هدیه دادم بعدش کل قضیه رو برعکس کردم و فکر کردم میتونم بدمش به نئونازی ها. ولی بعد گفتم، این بدیش بیشتر از خوب بودن نوشتنه، پس اینم خوب نیست. و در نهایت، من تصمیم گرفتم که اون رو توی یه پاکت نامه توی مترو بذارم. بعضی وقتها یه آدم خوب پیداش میکنه، بعضی وقتها یه آدم بد پیداش میکنه. به طور میانگین، اون یک تبادل بی فایده پول بود که من براش متاسفم الان   در مورد دستگاه های تعهد داستان اینجوریه

6:20ولی با اینکه من دوستشون دارم، ولی دو نگرانی آزاردهنده وجود داره که من همیشه در مورد دستگاه های تعهد داشتم، و شما ممکنه احساسشون کنین اگر خودتون ازشون استفاده کنین. اولیش اینه وقتی که از یکی از این دستگاه ها استفاده کنین مثل این قرارداد که هر روز بنویسین یا پول بدین،این فقط یه یادآوری مداومه که شما روی خودتون کنترل ندارین. به خودتون میگین،" بدون دستگاه تعهد، من هیچی نیستم، من هیچ اراده ای ندارم."و هر زمانی در یک موقعیت هستین که دستگاه تعهد در اختیار نداشته باشین -- میگین، خدای من، اون شخص به من آجیل پیشنهاد میکنه و من هیچ مکانیزم دفاعی ای ندارم،"-- و اونو میخورین من این روشو که اونا قدرتو از شما بگیرن دوست ندارم. من فکر میکنم انظباط شخصی و اراده مثل یک ماهیچه است. هر چقدر بیشتر ازش استفاده کنین، قوی تر میشه

7:06مشکل دیگه ای که دستگاههای تعهد دارند اینه که بالاخره همیشه میشه یجوری دورشون زد. مثلا میگین ،" خب من امروز نمیتونم بنویسم، چون من یه تد تاک باید ارائه بدم و مصاحبه مطبوعاتی دارم، و بعدش هم که مهمونیه کوکتل و بعدشم که معلمومه دیگه مست میشم. خُب هیچ راهی امروز برای کار کردن وجود نداره" بنابراین شما مثل ادیسه و دستیار اولش میشید هر دو نفر در یک نفر. شما خودتونو میذارین ، خودتون رو میبندین ، و بعد یجوری ازش در میرین، و بعدش هی خودتونو سرزنش میکنین.

7:33من تقریبا برای یک دهه بر روی این موضوع کار کردم تا راههایی را برای اینکه مردم ارتباطشان را با "خود" آینده شان بدون استفاده از دستگاه تعهد، تغییر دهند، پیدا کنم.  به طور خاص من علاقه به رابطه با" خود "مالی آینده دارم. چون این موضوع وابسته یه زمانه.در مورد موضوع پس انداز کردن حرف میزنم. پس انداز کردن الان یه موضوع کلاسیک "خود" دوگانه است. "خود"حال اصلا نمیخواد پس انداز کنه. اون میخواد مصرف کنه. ولی "خود" آینده میخواد "خود" حال پس انداز کنه. پس این موضوع بسته یه زمانه. ما به مقدار پس انداز نگاه میکنیم ومیبینیم از سال 1950 کم شده. و این در حالیه که نمودار ریسک بازنشستگی، نشون میده که شانس نرسیدن به اونچه نیاز دارین بعد از بازنشستگی افزایش پیدا کرده. ما در شرایطی هستیم که بر اساس پیش بینی موسسه مک کینزی، در ازای هر سه نفری که در سالهای افزایش جمعیت به دنیا میان،، دو نفراز آنها در حالی که بازنشسته میشوند قادر نخواهند بود که به برآورد نیازهای خود قبل از بانشستگی برسند . 

8:32پس ما چه کاری راجع به این موضوع میتونیم انجام بدیم ؟ فیلسوفی هست به اسم درک پارفیت، که جملاتش من و همکارهامو تحت تاثیر قرار داده.او گفته، ما به خاطر ضعف در باورهایمان ممکنه که در مورد "خود" آینده مان عفلت کنیم   این بدین معناست که، ممکنه ما یجورایی باور نداشته باشیم که پیر میشیم، یا ممکنه نتونیم تصور کنیم که یه روزی بالاخره پا به سن میذاریم. از طرفی این به نظر مسخره میاد. معلومه میدونیم که ما پیر میشیم. ولی مگه چیزایی نیستن که ما هم باورشون داریم هم نداریم ؟

9:04خُب من و همکارام از رایانه استفاده کردیم، بزرگترین ابزار عصر، که به تصور مردم کمک کنیم بهشون کمک کنیم تا تصور کنن که رفتن به آینده چطور خواهد بود.   و من یه چند تا از این ابزارها رو اینجا نشونتون میدم. اولی رو بهش میگن توزیع ساز. به مردم نشون میده که آینده ممکنه چطوری باشه با نشون دادن صد پیشامد ممکن با احتمالات یکسان که ممکنه در آینده رخ بدن. هر پیشامد با یکی از این نشانه ها نشون داده شده، و هر کدوم تو یه ردیف میشینه که نشانگر میزان دارایی و بازنشستگیه. بالا بودن یه این معنیه که شما از یه در آمد بالا به هنگام بازنشستگی لذت میبرید. پایین بودن به این معنیه که به سختی میتونین تا آخر ماه سر کنین. وقتی سرمایه گذاری میکنین، چیزی که واقعا میگین اینه که ، "من قبول میکنم که هرکدوم از این صد تا ممکنه برام پیش بیاد و دارایی من رو رقم بزنه."

9:52حالا میتونین سعی کنین با این نتایج کنار بیاین. میتونین سرنوشتتونو تغییر بدین، همینطور که این فرد انجام میده، ولی این برای شما بهایی در بر خواهد داشت. یعنی مجبورید امروز بیشتر پس انداز کنید. وقتی که سرمایه گذاریی رو که دوس دارین پیدا کردین، کاری که مردم میکنن اینه که دیگه رو "انجام" کلیک میکنن و نشونه ها آروم و یکی یکی شروع به محو شدن میکنند.   این شبیه سازی میکنه که واقعا سرمایه گذاری کردن رو چیزی چطوریه و میشه دید که سرمایه گذاری نتیجه میده. در آخر فقط یه نشونه میمونه، واون دارایی ما رو در بازنشستگی تعیین رقم میکنه.

10:23بله، این فرد بازنشسته شد با 150 درصد حقوق دریافتیش به هنگام بازنشستگی. اونا وقتی بازنشسته میشن بیشتر هم از چیزی که وقتی کار میکردند پول در میاوردند. اگه مثل اکثر آدمایین، فقط دیدن همین بهتون یه حس خوب و لذتبخشی میده -- فقط فکر کردن در مورد اینکه 50 درصد بیشتر از قبل موقع بازنشستگی پول دربیارین. هرچند اگر کارتان به پایین نمودار میکشید، ممکن بود به شما حس خفیف ترس ویا دل آشوب دست بدهد وقتی به سختیهای دوران بازنشستگی فکر کنید. با استفاده مکرر از این ابزار و شبیه سازی نتایج یکی بعد از دیگری، مردم میتوانند درک کنند که سرمایه گذاریها و پس اندازهایی که امروز میکنند آینده بهتری را برایشان رقم میزند.

11:06حالا مردم از طریق احساسات دارای انگیزه شده اند، ولی آدمای مختلف با چیزای مختلف دارای انگیزه میشن. این یه شبیه سازیه که از تصویرسازی استفاده میکنه، ولی آدمای دیگه با اینکه پول چه چیزایی میتونه بخره دارای انگیزه میشن، نه فقط اعداد و ارقام. بنابراین من اینجا یه توزیع ساز درست کردم که به جای نشون دادن نتایج عددی، به مردم نشون میدم اون نتایج چی براشون در پی خواهد داشت، در آپارتمانهای خاصی که در وسع شماست اگه با 2500 ، 3000 بازنشسته میشین، 2000 دلار در ماه و از این قبیل. همینطور که از پلکان آپارتمانها پایین میرین میبینین که اونا بدتر و بدتر میشن. بعضی از اونا شبیه جاهایی هستن که من وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد بودم توش زندگی میکردم. و وقتی به انتهای انتها میرسین، شما با این واقعیت تلخ روبرو میشین که اگه چیزی برای بازنشستگی پس انداز نکنین، شما قادر به پرداخت هزینه هیچ آپارتمانی نخواهید بود. اونا عکسای واقعی از آپارتمانای واقعی هستن که به اون مقدار اجاره داده میشن همونطور که در اینترنت تبلیغ شدن.

12:03آخرین چیزی که به شما نشون خواهم داد، آخرین ماشین زمان رفتاری ، چیزیه که با "هل هرشفیلد " ساختم کسی که همکارم بیل شارپ تو یه پروژه قبلی بهم معرفی کرد،  و اون یه مکاشفه در حقیقت مجازیه. خب کاری که ما میکنیم اینه که از مردم عکس میگیریم در این مورد از مردم در سنین دانشگاه -- و ما از نرم افزار استفاده میکنیم تا سنشون رو بالا ببریم و به اونا نشون بدیم وقتی پیر بشن چه شکلی میشن وقتی 60، 70، 80 سالشون بشه. و سعی میکنیم ببینیم که کمک یه قدرت تصور شما با نگاه کردن به چهره "خود" آینده تون میتونه رفتار شما رو در مورد سرمایه گذاری تغییر بده.

12:40پس این یکی از آزمایشای ماست. اینجا چهره سوژه جوان رو در سمت چپ میبینیم. بهش این کنترل رو دادیم که مقدار پس انداز رو تنظیم کنه وقتی میزان پس انداز رو پایین میبره، به این معناست که پس انداز نمیکنه وقتی کاملا  اینجا سمت چپه میتونین میزان درآمد سالانشو ببینین -- این درصدی از حقوق دریافتیشه که میتونه به خودش به خونه ببره که خیلی بالاست، 91 درصد، ولی درآمد بازنشستگیش خیلی کمه. اون قراره بازنشست بشه با 44 درصد میزان درآمدی که وقتی کار میکرد داشت اگه حداکثر میزان قانونی رو پس انداز کنه، درآمد بازنشستگیش بالا میره، ولی اون خوشحال نیست چون اون الان در دست چپ میزان کمتری پول برای خرج امروزش داره. شرایط دیگه ای به مردم خود آیندشون رو نشون میدن. و از دید خود آینده همه چیز برعکسه. اگه خیلی کم پس انداز کنین، "خود" آینده خوشحال نیست با 44 درصد این درآمد زندگی میکنه در حالیکه اگه "خود" حال زیاد پس انداز کنه، "خود" آینده خوشحال میشه، چون درآمد یه چیزی حدود 100 درصد میشه.

13:42برای اینکه این موضوع رو به گوش مخاطبای بیشتری برسونم با "هل "و " الینز" کار میکردم که چیزی رو که بهش میگیم ماشین زمان رفتاری درست کنیم، که توش نه تنها میتونین خودتونو در آینده ببینین، بلکه میتونین واکنشهایی رو هم که انتظار میره ببینین نسبت به مقادیر مختلفی از دارایی.به عنوان مثال، اینجا یه کسی داره از این ابزار استفاده میکنه. فقط به حالات چهرش نگاه کنید وقتی نشونگر رو حرکت میدن چهره جوان خوشحال و خوشحالتر میشه، چیزی پس انداز نمیکنه. چهره پیر ناراحته. و آروم روم میاریمش به مقدار متوسط پس انداز و بعد میزان پس انداز زیاد. چهره جوان ناراحت میشه. چهره پیر کاملا خوشحال و راضیه در مورد این تصمیم. میخوایم ببینیم این تو تصمیم که مردم میگیرن تاثیری داره. و چیزی که خوبه در مورد این قضیه اینه که چیزی نیست که واقعا مردم روبه اشتباه بندازه، چون همینطور که یه چهره لبحند میزنه، چهره دیگه اخمو هست.اون به شما نمیگه کدوم طرف نشونگر رو حرکت بدید، فقط به شما یادآوری میکنه که شما با آیندتون در ارتباط و از لحاظ قانونی به آن گره خوردید.

14:43تصمیمهای شما امروز خوشبختی اون رو رقم میزنه. و این چیزیه که به آسونی از یاد میره. این کاربرد واقعیت مجازی فقط به درد پیرکردن افراد نمیخوره. برنامه هایی هستند که میتونین به دست بیارین که ببینید مردم چه شکلی میشن اگر سیگار بکشند، و یا اگر زیادی در معرض نور آفتاب قرار بگیرند  اگه اضافه وزن داشته باشن و از این قبیل. و چیزی که خوبه اینه که برخلاف آزمایشهایی که من و هل و راس اسمیت انجام دادیم، شما مجبور نیستید خودتون برنامه نویس کنید که بتونید واقعیت مجازی رو ببینید. برنامه هایی هستند که میتونین در ازای چند دلار روی گوشیهای هوشمندتون بگیرین که همینکارو میکنن. این یه عکس واقعی از هل، همکارمه. شما میتونین از نمونه نمایشی گذشته بشناسینش. و محض خنده ما از عکس اون استفاده کردیم تو برنامه های کچل کردن، پیر کردن و افزایش وزن. که ببینیم چه جوری دیده میشیم. هل خودش اینجاست پس فکر میکنیم ما اینو مدیون او و همینطور شما هستیم که شما رو در مورد اون آخرین عکس از اشتباه دربیاریم. و من همینجا دیگه تموم میکنم.

فرزند والدی

فرزند والدی (از وبلاگ تا ساحل امید)

Parental child or parentification: نوعی واژگونی نقش بین والد و کودک می‌باشد که در آن نیازهای شخصی کودک به منظور مراقبت و تأمین نیازهای والدین فدا می‌شود؛ کودک از نیاز به راحتی، توجه و حتی هدایت خود برای تطبیق با نیازهای احساسی و منطقی والدینش دست می‌کشد. در فرزند والدی، والد از وظایف خود در قبال کودک دست کشیده وظایفش را به یکی یا چند تا از فرزندان محول می‌کند. و این گونه کودک، فرزند والد می‌شود.


انواع فرزند والدی
   فرزند والدی عاطفی: در این نوع نیروی فرزند صرف پاسخ‌دهی عاطفی به نیازهای عاطفی پدر، مادر و حتی دیگر خواهر و برادرانش می‌شود. مخرب‌ترین نوع فرزند والدی می‌باشد؛ کودک را از کودکی محروم می‌سازد و او را وارد مجموعه‌ای از اختلالات می‌کند که او را در زندگی ناتوان خواهد کرد. در این نقش، وی عملاً یک سری نقش‌های غیرممکنِ عاطفی و روانی را در قبال نیازهای پدر و مادرش به عهده می‌گیرد. کودک مورد اعتماد پدر و مادر می‌شود. به خصوص زمانی که نیازهای عاطفی زن توسط همسرش پاسخ داده نمی‌شود، او تلاش می‌کند تا این نیازها را از پسرش دریافت کند. و این گونه پسر جانشینِ احساسیِ شوهر می‌شود. 
کودک بی‌گناه توسط والدینش مورد سوء استفاده‌ی عاطفی قرار می‌گیرد. این نوع رابطه را می‌توان زنایِ عاطفی با محارم برشمرد. چنین کودکی مجبور است نیازهای خود را سرکوب کند و در پیِ آن رشد طبیعی وی دچار اختلال شده باعث عدم پیوند عاطفیِ سالم در کودک می‌شود.
این کودکان در بزرگسالی در ایجاد رابطه‌ی طبیعی با بزرگسال دچار مشکل خواهند بود.
   کودک والدی ابزاری: وقتی کودک چنین نقشی را به عهده می‌گیرد وی نیازهای فیزیکی یا ابزاریِ والدین را برعهده دارد. کودک اضطرابی را که به طور معمول باید توسط والدین برطرف شود را کاهش می‌دهد، او ممکن است وظایفی همچون نگهداری از کودک، طبخ غذا و ... را به عهده بگیرد و بدین شکل قسمت اعظم مسئولیت‌های والدین را به عهده بگیرد. دقت داشته باشید که این با یادگیری مسئولیت از طریق سپردن کارها و وظایف به کودک متفاوت است. تفاوت در این است که والدین، کودکیِ کودک را از وی می‌ربایند و او را مجبور می‌کنند بزرگسالی باشد که هیچ فرصتی یا فرصت بسیار محدود برای کودکی دارد! کودک مجبور است حس کند جانشین والد در قبال خواهر/برادارن و یا والد دیگر می‌باشد.
 
مشکلات بزرگسالی کودک 
   خشم شدید: این کودکان افرادی بسیار عصبانی‌‌‌اند. آن‌ها مایل‌اند با والدین‌شان یک رابطه‌ی عشق-نفرت داشته باشند. گاهی نمی‌دانند چرا عصبانی‌اند اما در ارتباط با دیگران عصبانی می‌شوند به خصوص در رابطه با دوستان، دوستان جنس مخالف، همسر و فرزندان‌شان. آن‌ها ممکن است خشمی انفجاری یا منفعل داشته باشند، به خصوص زمانی که بزرگسالی دیگر انتظاراتی دارد که زخم‌های دوره‌ی کودکی آنان را در بهره برداری عاطفی باز می‌کند.

   مشکلات ارتباطی با بزرگسالان دیگر: کودک والد در بزرگسالی مشکلات ارتباطی با دوستان، همسر و فرزندان‌شان را تجربه می‌کنند. او نمی‌داند که چطور باید رابطه برقرار کند، از این رو آن را به حساب سختی ایجاد یک رابطه صمیمی سالم با دیگران می‌گذارد، و رابطه در برخی سطوح تحریف می شود.


منبع:
Harming Your Child by Making Him Your Parent By Samuel López De Victoria, Ph.D

 

این هم یک ترجمه مهمان من (صاحب وبلاگ تا ساحل امید)، صرفاً به خاطر فقر شدید محتوای اینترنتی!

 

استفاده از این ترجمه صرفاً با ذکر منبع (وبلاگ تا ساحل امیدمجاز است.

چند نکته برای تعامل با همکار تنبل

برترین ها: آیا با کسی کار می کنید که ناهار خوردنش دو ساعت طول می کشد و مدام با تلفن با دوستان و آشنایان خود صحبت می کند یا سرش را روی میز می گذارد و می خوابد. یا مدام دستشویی می رود و در وب سایت های مختلف می چرخد در حالی که سر شما حسابی شلوغ است و وقت سر خاراندن هم ندارید؟ این همکاران حسابی حرص آدم را در می آورند و کنار آمدن با آنها بسیار دشوار است.
خبرچینی و نق زدن کاری از پیش نمی برد. اما در عوض می توانید برای مقابله با همکار تنبل خود کارهایی انجام دهید. ما 10 راهکار خوب برایتان داریم.


1. به آنها اجازه ندهید حواس شما را پرت کنند

اگر همکاری اعصاب شما را خورد می کند در طول روز ذهن خود را روی کارهای او و اینکه مدام ایمیل یا فیس بوک چک می کند، می خوابد، چت می کند یا با تلفن حرف می زند، متمرکز نکنید. سعی کنید همه حواس خود را به کارتان بدهید. وقتی شما همه حواستان این است که همکارتان اصلا کار نمی کند و از صبح تا عصر فقط دارد وقت تلف می کند و آخر هم حقوق برابر با شما می گیرد، در واقع به نوعی به کار خود لطمه می زنید زیرا از انجام آن غافل می شوید.

2. خود را درگیر حق و ناحق شدن حقوق نکنید

زندگی به طور کلی منصفانه نیست. همه جای زندگی بی انصافی موج می زند. مسلما وقتی همکار شما بدون اینکه کوچک ترین کاری انجام دهید یا زحمتی بکشد، حقوق می گیرد، برای شما زور دارد. اما دنیا که تمام نشده است. حرص نخورید و به آن فکر نکنید. حرص خوردن شما چیزی را عوض نمی کند. در عوض، سعی کنید روی پیشرفت خود و انجام صحیح کارها تمرکز کنید.

3. تعیین کنید دوست دارید چه کسی باشید

همه این راهکارها در مورد نحوه رفتار انسان ها است اما یک سوال مهم نیز اینجا به وجود می آید: دوست دارید در زندگی چگونه انسانی باشید؟ به انسان هایی فکر کنید که از ته قلب رفتار و منش آنها را تحسین می کنید و ببینید چه خصوصیتی در آنها باعث تحسین شما می شود؟ بدون ایراد گرفتن از کارهای خود، ببینید «خود ایده آل» شما چگونه در شرایط دشوار رفتار می کند؟ گاهی اوقات اینکه چه کسی هستید بسیار مهم تر از واکنش های شمادر لحظه های زودگذر و ناپایا است.

4. اجازه ندهید روی کارهای شما تاثیر بگذارد

اگر انرژی و زمان خود را برای حرص خوردن از دست همکار تنبل خود هدر دهید، ممکن است کار خود را به خوبی و با دقت انجام ندهید و نتیجه آن برای خودتان بد است. همکار پر کینه هم به اندازه همکار تنبل بد است.

5. خبرچینی نکنید

شاید با این کار چاپلوس و متملق به نظر برسید، پس این کار را انجام ندهید. البته منظور این نیست که حرف نزنید. این گزینه کمی دشوار و مستلزم دقت زیاد است و کاملا به شرایط و مدیر بستگی دارد. برخی از مدیران از شما تشکر می کنند که او را در جریان گذاشته اید و در این مورد تحقیق می کند. اما بعضی از مدیران ممکن است به شما بگویند: «کار نکردن همکاران در حیطه وظایف و نگرانی ها شما نیست.» این کار باعث می شود تا چهره منفی و زیرآب زن برای خود بر جای بگذارید. اما شاید اگر کمی سیاست به خرج دهید و مثلا پیش مدیر بروید و بگویید: «من نمی توانم این پروژه را به موقع تمام کنم زیرا منتظر اکبری هستم تا این قسمت را تمام کند. از نظر شما ما چه کاری برای این مشکل می توانیم انجام دهیم؟» این جمله حکم خبرچینی ندارد و در عین حال، حرف خود را هم به گوش مدیر رسانده اید. اگر مدیر از شما بخواهد کارهای همکارتان را به او گزارش دهید، باید صادقانه حرف بزنید.

6. اجازه ندهید روش آنها شما را از کار بیندازد

اجازه ندهید همکار تنبل و از زیر کار دررو، شما را نیز درگیر وقت کشی های خود کند. اگر او شروع به صحبت کردن با شما کرد به او نشان دهید که کار زیادی برای انجام دارید. شاید او بخواهد شما را هم مثل خودش کند تا تنبلی هایش خیلی به چشم نیاید. به هیچ وجه فریب او را نخورید.


7. اجازه ندهید کارهای آنها به دوش شما بیفتد

اگر با فردی که همیشه از زیر کار شانه خالی می کنید هم گروه هستید، هرگز کارهایی که انجام نمی دهد را به عهده نگیرید. در عوض وظایفشان و ضرب الاجل پروژه را به او یادآوری کنید. در عین حال، به او اجازه ندهید وقت گرانبهای شما را با وقت کشی ها و بی مسوولیتی های خود از بین ببرد.

8. اجازه ندهید تنبلی او موفقیت شما را از بین ببرد

همکار بی مسوولیت می تواند مانع از موفقیت شما هم بشود. زیرا نتیجه کار به خوبی پیش نمی رود و مدیر این را از چشم همه می بیند نه آن کارمند تنبل و بی مسولیتی که هیچ ارزشی برای دیگران قائل نیست. البته همانطور که گفتیم باید باسیاست این مساله را به مدیر گزارش دهید تا همه چیز سر شما نشکند.

9. از موقعیت سرپرست شدن استفاده کنید

این کاملا به شما بستگی دارد که چگونه در شرایط دشوار رفتار و از آنها به نفع خود استفاده کنید. به طور مثال، پیش مدیر بروید و بگویید که متوجه شده اید همکارتان درست کارهایش را انجام نمی دهد و از او اجازه بگیرید تا سرپرست پروژه باشید. پس از موافقت مدیر، پیش همکار خود بروید و به او بگویید قصد کمک به او و رسیدن به هدف مشترک را دارید تا در زمان تعیین شده کار را جمع کنید.

10. پشت سر او پیش همکاران دیگر غیبت یا شکایت نکنید

این کار بسیار غیرحرفه ای است. از حرف های شما ممکن است سوبرداشتی صورت بگیرد و اوضاع شرکت را به هم بریزد.


11. ارتباط برقرار کردن با همکار تنبل

همکاری که همیشه از زیر انجام کارها شانه خالی می کند، شاید واقعا تنبل نباشد. شاید از وظایف و ضرب الاجل پروژه درک درستی ندارد. خیلی واضح و شفاف در مورد اهداف و تقسیم وظایف برای او صحبت کنید. این احتمال را بدهید که تنبل نیست و فقط روش درست و حرفه ای کار کردن را نمی داند. یا شاید گاهی مشکلات روحی یا درگیری های خانوادگی دارد و به این دلایل نمی تواند روی انجام کارها تمرکز کند.

12. پروژه هایی که باید همکار تنبل همه انرژی خود را برای انجام آن بگذارد، قبول نکنید

اگر فردی تنبل است و همیشه از زیر انجام کارها و وظایف خود شانه خالی می کند، یا مشکلات دیگر دارد و به هر صورت، کارهایش را درست و به موقع انجام نمی دهد، نه شما نه مدیر شما نمی توانید او را تغییر بدهید. به همین دلیل، نباید پروژه هایی را قبول کنید که ضرب الاجل برای تحویل دارند. به طور مثال، می توانید به مدیر خود بگویید: من می ترسم با همکاران و امکاناتی که داریم، نتوانیم پروژه را تا دی امسال به شما تحویل دهیم. و مدیر شاید در پاسخ به شما بگوید شما رضایی را دارید. و شما در پاسخ بگویید که نگرانی من همین است که او نتواند وظایف خود رابه موقع انجام دهد و پروژه تاخیر پیدا کند.