واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

زایش یک زخم باز دیگر... سوریه

*(از سایت انسان شناسی و فرهنگ)  

آدونیس/ ترجمه ی رسول عوده‌زاده

(این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است. مطالب مطرح شده نظرات این متفکر است و الزاما همه آنها مورد قبول «واحد هوش یار تواندار» نیست ولی دانستن این نگاه مفید تشخیص داده شد خصوصا پس از 3 سال از تاریخ این سخنان و کشیده شدن جنگها به عراق)
AdonisSyria346.jpg

تصویر: آدونیس

 1
فروپاشی خلافت عثمانی، دوران قیمومیت، زمانه استقلال: دوره‌های سه‌گانه مهمی‌اند که سوریه نوین پیش از زایش آن ها را از سر گذرانده بود.  
این زایش اما به تولد یک نوزاد تمام و کمال منجر نشد بلکه عبارت بود از زایش یک زخم، زخمی که مدام خون و خاطرات تاریخی دردناک ناشی از رویدادهای فاجعه‌بار از آن سر ریز می شد؛ زخمی که تا به اینک سرِ آن ندارد که التیام یابد. تنها مخفی مانده و خود را از نظرها پنهان داشته است و طی نسل های متمادی سقفی سنگین و ستبر از توهمات ایدئولوژیک متنوع روی این زخم نهان اما تازه نهاده‌اند تا هر چه بیشتر این پنهان کاری و دگرنمایی چشم بیننده را بزند. دوره حاکمیت حزب سوسیالیست بعث چه بسا اوج این پنهان کاری و پوشش حقایق بود.  
اینک اما این زخم ریشه دار؛ زخمی که می توان آن را سوریه نامید تمام‌قد باز شده است. زخمی که  پیکره ای را می خراشد که چنان که «عروة بن الوَرْد» (2) می گفت: "تقسیم شده در پیکره هایی بسیار". شاید برای همین می شود گفت که بازشدن این زخم افقی پر از خون پیش روی ما گشود که صورت واقعی سوریه در آن نمایان است: چهره ای که چیزی نبود جز ملغمه ای از قومیت ها، اقلیت ها، مذاهب، فرقه ها، قبایل، و عشائری که هیچ بند نابریده ای آن ها را به هم نمی پیوست. پیکری پاره پاره درست از آن دست که در تاریخ دیده و خوانده بودیم. پیکری پاره پاره که قدمت و قدرتش توان از مدرنیته ربوده است. کسانی هم که بر مسند حکمرانی سوریه چیره یافته اند بیشتر در پی ثروت این سرزمین بوده اند وچندان در سودای پی افکندن چیزی نو نبوده اند و بنابراین یک سیستم قدرت پایه ریخته اند و نه یک جامعه یکپارچه و نو.
کودتای سال 1949به معنای پایان زندگی پارلمانی و به یغما رفتن اندک مرده‌ریگ زندگی سیاسی بود. اما این تمام ماجرا نبود. فاجعه بزرگ تنها در آغاز دهه شصت میلادی بود که رخ داد. آن گاه که همه سوریه با همه ی آن تاریخ و تکثرش را در یک قالب واحد ریختند تا به کمک تیزاب ایدئولوژی واحد آن را بدل به یک پیکره ی واحد و همدست کنند. این به گونه ای روشن در تعارض با واقعیت، حقیقت و طبیعت این جامعه بود.  
2
در سال 1963 حزبی که خود را یگانه حزب سوریه می دانست از راه کودتای نظامی یا از راه نوعی تجاوز به قدرت رسید. حق نمایندگی را از ملت متکثر و متنوع ستاند و آن را منحصر به خویش دید و با این گمان همه ی طرف های دیگر را مخیر نمود میان آن که سلطه ی آن حزب واحد را پذیرفته و در سایه ی آن قرار گیرند و یا از حیات سیاسی بیرون روند.
این انحصارطلبی به قاعده ای ملی بدل گشته و قانون اساسی کشور بر اساس آن نگاشته شد (ماده ی 8). یک آیین که مردمان باید به آن باور می یافتند و بر اساس آن عمل می کردند درست مانند یک «دین» دیگر؛ جزم اندیش و بسته و خشن. انگار که فقط برای ضدیت با حقوق و آزادی های اهل سوریه نبوده و فراتر از آن سودای پیکار با همه ی زندگی و قلع و قمع آدمی به گونه ای مطلق آمده بود. بر پایه ی همین آیین جدید بود که امتیازخواهی ها، سوء استفاده ها و انحصارطلبی ها قانونمند گشت و خشونت به طوری بنیان نهاده شد که همه این گزاره ها را توجیه می کرد.
حاکمیت مطلق یک حزب سبب ریشه دار تر شدن دوگانه خشونت معنوی/ فکری از یک سو و خشونت فیزیکی به عنوان شرط ضروری خشونت معنوی از سوی دیگر است.
در واقع، حزب واحد مطلق اندیش از بین برنده ی تنوع و تکثر است؛ تنوع و تکثری که از قضا جامعه ی سوریه پر از آن هاست. بهتر آن است که بگوییم حزب واحد از یک سو هویت این جامعه را از بین می برد زیرا که زمام فکر و زندگی را در دست حزب واحد و قدرت واحد قرار می دهد، و از سوی دیگر فرهنگ آن جامعه را زیر پا می نهد و می سوزاند چون که آن را با استانداردهای این حزب و سیاست های آن می سنجد. دست آخر حزب واحد بیش و پیش از همه ی این ها ضد تاریخ است. تاریخی که آغازش فراوانی و تنوع و تکثر بوده و وحدت و یگانگی در آن یک پدیده ی انتزاعی بوده است که هیچ پایه ی تاریخی ندارد؛ یک توهم محض که تجربه به سرعت وهمی بودن آن را برملا می کند.
ما باید از چارچوب اقتدار یکسان ساز فراتر رویم؛ اقتداری که جامعه را بدل به ابزاری می سازد که کارش تنها قبول دستورات است. برای همین نیز نخستین گام ما آن خواهد بود که بلافاصله اصل هشتم قانون اساسی سوریه را لغو کنیم؛ اصلی که اساس بیماری همه گیر در تمام سویه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، انسانی و تمدنی زندگی سوریان است. حذف این اصل تنها گام ما نیست. به همراه آن باید قانونی نوشته شود که اجازه ایجاد احزاب سیاسی را بدهد. تکثر و گفتگو و بیان آراء و نظرهای گوناگون پایه و اساس حیات سیاسی دوشادوش / همراه هم است. در این میان برپایی یک انتخابات پارلمانی آزاد نیز امری ضروری است تا بدین سان یک دوره جدید در سوریه تأسیس شود؛ دوره ای که در آن نیروها و احزاب اجتماعی سیاسی همه بدون استثنا در یک فضای دموکراتیک با شیوه های انسانی و خلاقانه به رقابت بپردازند و حکایت انتقال مسالمت آمیز قدرت مطابق با استانداردهای قانونی عملی شود.
تجربه بلند سوریه از سال 1963 تا هم اکنون ثابت کرده است که که سیطره ی تک حزبی بر حکومت و جامعه از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تجربه ای شکست خورده است؛ شکستی فاجعه بار. ذات جامعه بشری تفاوت و تنوع و تکثر بنیان نهاده شده و تحمیل یکجانبه گرایی بر آن به معنای از بین بردن ذات آدمی و توان او در نوآوری است.
در حال حاضر نیاز فوری و ضروری، برگزاری نشست های مشورتی و کار مشترک با اهل فکر و نظر و سازمان های حقوق بشر و گروه های سیاسی، مدنی و سکولار در راستای مشخص کردن خط مشی های اساسی و تلاش برای خروج از یکجانبه گرایی موجود و جدایی کامل دین از سیاست و حکومت است بی آن که این نکته به معنای تعرض به آزادی مذهب و عقیده باشد. به ویژه باید علیه استفاده ی ابزاری از دین در سیاست که به خودی خود یک خشونت دیگر است ایستاد.
این پازل نمی تواند کامل شود مگر آن که ترتیباتی اندیشیده شود که دستگاه های قضا، آموزش، ارتش و نیروهای امنیتی را کاملا از سیاست جدا سازد و اقداماتی فراگیر و ریشه ای در راستای اعطای تمام و کمال حقوق مدنی به زنان درست هم طراز مردان انجام گیرد. در این صورت دیگر نظام حاکم یک حزب یا یک طرف سیاسی که دست برتر را در معادله ی سیاسی دارد نخواهد بود و به داوری بدل خواهد شد که در فاصله ای برابر از همه ی اطراف دعوا ایستاده است. این همان چیزی که باید اینک آغاز شود.
این گزاره ها همگی مستحق بررسی و پژوهش اند و بایسته است رئیس کشور در چارچوب یک گفتگوی ملی عام برای نهادینه کردن روش های ضامن انتقال سوریه به زندگی دموکراتیک، متکثر، قائم بر قانون و مراعات آزادی های انسان و حقوق بشر تلاش کند.
3
اصلی که باید بر وجودش در تمام جامعه های عربی و خاصه در سوریه تاکید نمود، جلوگیری از استفاده ابزاری از دین در نزاع های سیاسی به بهانه های مختلف است. این حالت همان طور که اشاره شد، علاوه بر این که نوعی خشونت است، حافظه ی تاریخی به خون آمیخته شده از نزاع های مذهبی، فرهنگی و سیاسی و تعصب های قبیله ای، عشیره ای و نژادی را یادآوری می کند. چنین نزاعی از چارچوب مدنی- فرهنگی ملی فراتر رفته و نصوص دینی را - همان طور که تجربه ی تاریخی به ما می آموزد - به ابزارهایی برای خشونت تغییر خواهد داد. سیاستی که به اسم دین راهبری شده و ارابه ای آن را به پیش می برد که دو اسب موتور محرک آنند (بهشت و دوزخ) ضرورتاً سیاست خشونت و حذف دیگری خواهد بود.  
4
آنچه در سوریه اتفاق افتاده غیرمنتظره نبود؛ هر آدمی که خفته است یا او را خوابانده اند روزی باید بیدار شود. مردم باید روزی برای کسب آزادی، کرامت انسانی، از بین بردن ظلم، توزیع عادلانه ثروت، حذف دستگیری ها به خاطر عقیده و... به خیابان ها می‌ریختند. در این جا اقلیت عددی مهم نیست. عدد در این جا نماد است و اقلیت در حوزه ی عدد در اینجا اکثریت است در نماد.    
آری، انتظار آنچه که رخ داده می رفت. شکی نبود که آن آتشفشان زخم و سرکوب که سال ها بود روی هم انباشته شده بود باید روزی غلیان می کرد. عکس العمل دولت هم در این میان کاملا طبیعی بود. از دولتی که مبنایش زور و حذف و پشت کردن به اصول اولیه ی انسانی است چیزی جز این نمی توانستیم انتظار داشته باشیم. کودکی در حال بازی کردن یا درس خواندن مورد حمله ناوک قدرت قرار می گیرد. سری در حال اندیشه ورزیدن با شمشیر بریده می شود. بدن هایی با تبر و تیشه تکه تکه و سر راه انداخته می شوند. جامعه همچون جهنم در حال سوختن است. آتش از تن آدمی سیر نمی شود.
بیهوده ترین و مسخره ترین سخن در این میان دخالت آمریکایی ها و اروپایی هاست. می پندارند که عرب ها فاقد حافظه و قدرت ربط مسائل با هم هستند. اینان کجا دخالت کردند و بیرون رفتند یا توانستند مشکل را حل کنند؟ در فلسطین؟ در سومالی؟ در عراق؟ بی شک مردم سوریه دخالت بیگانگان در امور داخلی خود را به شدت رد می کنند. آنان بیشترین آگاهی و بیشترین توانایی را در حل مشکلات داخلی خود را دارند.
 

این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است.

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ 

 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294



 

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

عصرایران؛ محمد مهدی حیدرپور - شرکت های مطرح حوزه فناوری در میان ارزشمندترین برندهای جهان رتبه های بالایی را به خود اختصاص داده اند. با توجه به درآمدهای قابل توجه، روسای شرکت های فناوری محور نیز در میان ثروتمندترین افراد جهان قرار دارند.

به گزارش "گروه فناوری و آی تی" عصرایران، در شرایطی که برخی از این افراد با قایق های تفریحی و عمارت های گران قیمت توجهات را به سوی خود جلب می کنند اما مواردی نیز وجود دارند که در دنیای ثروتمندان سبک زندگی ساده‌تری را دنبال می کنند. به عنوان مثال، "سرگئی برین"، یکی از بنیان گذاران گوگل، به صورت عمده از فروشگاه کاستکو خرید می کند.

در ادامه این مطلب برخی از چهره های شناخته شده دنیای فناوری که به رغم درآمدهای میلیون و میلیارد دلاری زندگی فروتنانه‌تری داشته و اقدام های بشردوستانه و خیریه مختلفی انجام می دهند را معرفی می کنیم.

دیوید چریتون، استاد دانشگاه استنفورد

ثروت خالص: 3 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

"دیوید چریتون"، استاد دانشگاه استنفورد و یکی از بنیانگذاران شرکت آریستا نت‌ورکس، است. وی یکی از نخستین سرمایه گذاران در شرکت گوگل پس از مشاهده دموئی از پروژه مد نظر "لری پیج" و "سرگئی برین" در سال 1998 بوده است. به رغم ثروت قابل توجه، دیوید چریتون علاقه چندانی به سبک زندگی مجلل ندارد. چریتون از یک فولکس واگن Vanagon برای رفت و آمد استفاده می کند و مدت 30 سال است که در خانه خود در پالو آلتو زندگی می کند.

چارلی ارگن، رئیس دیش نت‌ورک

ثروت خالص: 16.3 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

" چارلی ارگن" به عنوان رهبری صرفه جو با سبک زندگی ساده و فروتنانه شناخته می شود. وی وعده ناهار خود که شامل یک ساندویچ می شود را هر روز پیش از آغاز کار آماده می کند و تا همین اواخر هنگام سفر اتاق خود را با همراهانش سهیم می شد.

پیر امیدیار، بنیانگذار و رئیس eBay

ثروت خالص: 8.1 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

"پیر امیدیار" پس از عرضه سهام eBay در بورس، میلیاردر شد اما از این ثروت تنها هزینه های شخصی را مد نظر قرار نداده و حضور پررنگی در اقدام های بشردوستانه دارد. وی طی مصاحبه ای با نشریه "فربز" به این موضوع اشاره کرد که با توجه به چنین ثروت قابل توجهی نه تنها می توانستم یک ماشین گران قیمت بلکه تمامی آنها را خریداری کنم. اما به محض آن که متوجه می شوید امکان خرید تمامی آنها را دارید هیچ یک دیگر جالب توجه و رضایت بخش نیستند.

دیوید کارپ، بنیانگذار و مدیرعامل تامبلر

ثروت خالص: 200 میلیون دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

"دیوید کارپ" هنگامی که نوجوان بود تامبلر را راه اندازی کرد. تامبلر طی معامله ای به ارزش 1.1 میلیارد دلار به یاهو فروخته شد اما کارپ همچنان ترجیح می دهد تا سبک زندگی ساده ای داشته باشد. یکی از بزرگترین ولخرجی های وی خرید خانه ای یک هزار و 700 فوت مربعی به ارزش 1.6 میلیون دلار در ویلیامزبورگ، بروکلین بوده است. با این وجود، تقریبا نصف خانه وی خالی است. کارپ شگفتی خود از این که مردم خانه خود را با وسایل مختلف پر می کنند ابراز داشته است.

عظیم پرمجی، رئیس ویپرو لیمیتد

ثروت خالص: 15.4 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

به عنوان رئیس شرکت خدمات فناوری ویپرو، "عظیم پرمجی" ثروتمندترین هندی فعال در حوزه فناوری محسوب می شود اما از پول خرج کردن متنفر است. وی با پروازهای معمولی سفر کرده و از سه چرخه هایی که "ریکشاو" نام دارند برای دسترسی به دفاتر ویپرو استفاده می کند. وی به کارکنان خود یادآوری می کند که پیش از ترک محل کار چراغ ها را خاموش کرده و بر استفاده از دستمال توالت نیز نظارت می کند!  

مارک زوکربرگ، بنیانگذار و مدیرعامل فیسبوک

ثروت خالص: 32.4 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

"مارک زوکربرگ" یکی از معدود افرادی در جهان است که میزان ثروتی بیش از سال های عمر خود دارند. اما وی سبک زندگی ساده را ترجیح می دهد. پیشتر وی از خودرو آکورا TSX استفاده می کرد و اخیرا آن را به فولکس واگن گلف GTIارتقا داده است که هر دو آنها در محدوده قیمت 30 هزار دلار قرار دارند. در سال 2011، زوکربرگ خانه ای 7 میلیون دلاری را در پالو آلتو خریداری کرد که این خانه نیز همچنان در برابر ثروت وی خرید بزرگی محسوب نمی شود. زوکربرگ لباس های غیر رسمی را ترجیح می دهد.

جان کوم، بنیانگذار واتس اپ

ثروت خالص: 6.8 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

"جان کوم"، کسب و کار خود را ساده آغاز کرد اما آن را به شرکتی چند میلیارد دلاری مبدل کرده است. جان کوم در کیف، اکراین متولد شد و در 16 سالگی با خانواده خود به آمریکا مهاجرت می کند. در آن دوران خانواده کوم از شرایط خوبی برخوردار نبودند. بر همین اساس، ویژگی های پس انداز و صرفه جویی پول در کوم نهادینه شده و زمانی که در ماه فوریه واتس اپ به مبلغ 19 میلیارد دلار خریداری شد، وی فیسبوک را تحت فشار قرار داده بود تا هرچه زودتر معامله انجام شده و وی پرواز خود به بارسلونا را از دست ندهد.

تیم کوک، مدیرعامل اپل

ثروت خالص: بنابر شایعات حدود 400 میلیون دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

از گذشته تاکنون، "تیم کوک" به عنوان یکی از پر درآمدترین مدیران سیلیکون ولی شناخته می شود اما سبک زندگی وی چندان با شرایط درآمدیش همخوانی ندارد. به گفته تیم کوک، پول برای وی به عنوان یک محرک محسوب نمی شود و دوست دارد ریشه های خود را هموراه به یاد آورد. خانه 2 هزار و 95 فوت مربعی وی در کندو، پالو آلتو ارزشی 1.9 میلیون دلاری دارد که در برابر ثروت چند صد میلیون دلاری وی ناچیز به نظر می رسد.

تونی هسیه، مدیرعامل زاپوس

ثروت خالص: نزدیک به یک میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

"تونی هسیه" شرکت خود یعنی لینک اکسچنج را در سال 1999 طی معامله ای 265 میلیون دلاری به مایکروسافت فروخت اما تصمیم گرفت تا پول خود را در مسیری سازنده‌تر از یک زندگی لوکس به کار گیرد. طی سال های گذشته وی 350 میلیون دلار را برای مبدل کردن مرکز لاس وگاس به یک هاب فناوری هزینه کرده است.

سرگئی برین، یکی از بنیانگذاران گوگل

ثروت خالص: 30.9 میلیارد دلار

ثروتمندانی در حوزه فناوری با سبک زندگی ساده!

در سال 2007، "سرگئی برین" طی مصاحبه ای گفت: "از والدینم صرفه جویی و این که بدون در اختیار داشتن چیزهای بسیار شاد زندگی کنم را آموختم. همچنان نیز ترجیح می دهم تا وعده غذایی خود را تا آخر تمام کنم و چیزی در بشقاب باقی نماند. قیمت های اجناس را نگاه می کنم. البته تلاش می کنم تا کمتر این کار را انجام دهم اما به گونه ای بزرگ شده ام که بدون در اختیار داشتن چیزهای مختلف شاد باشم." سرگئی برین در اقدام های خیریه حضور پررنگی داشته و 219 میلیون دلار را طی سال 2013 به همراه همسر خود که اکنون از وی جدا شده صرف این قبیل امور کردند. 

خشکسالی در راه است / نفوذ ریزگردها به کشور

‌رئیس سازمان هواشناسی کشور گفت: 18 استان کشور دچار کم بارشی 15 تا 20 درصد به بالا هستند و بیشترین بارش‌ها مربوط به غرب مازندران است.

به گزارش ایسنا، داوود پرهیزکار در نشست خبری اداره کل هواشناسی خراسان رضوی که در مرکز اقلیم‌شناسی مشهد برگزار شد، اظهارکرد: تعداد زیادی از استان‌های کشور ما دچار خشکسالی هستند که در سال زراعی جاری منطقه البرز، تهران، سمنان، قم، خراسان رضوی، جنوبی و شمالی و بخش‌هایی از گلستان نسبت به دوره بلند مدت آماری یعنی سالهای 70 تا 92 دچار کم بارشی هستند.

وی خاطرنشان کرد: خراسان رضوی ششمین استانی است که در مقایسه با دوره بلندمدت آماری دچار کم بارشی است، از ابتدای سال زراعی جاری تاکنون میزان بارندگی در خراسان رضوی در مقایسه با سال زراعی گذشته 19 درصد کاهش داشته و این در حالی است که کاهش بارندگی در میانگین کشوری 7 درصد بوده است.

پرهیزکار یادآور شد: براساس شاخص استاندارد شده در دنیا (SPI) در دوره 9 ماهه گذشته، شمال و شرق کشور شامل استان‌های خراسان رضوی،‌ خراسان شمالی، گلستان، تهران و البرز دچار شرایط خشکسالی بوده‌اند.

وی با بیان اینکه خشکسالی را از سه دیدگاه هواشناسی، کشاورزی و آب‌شناسی و یا هیدرولوژی بررسی می‌کنیم، تصریح کرد: وقتی شاخص SPI برای دوره کوتاه مدت نشان دهنده مقادیر منفی باشد خشکسالی هواشناسی اگر طولانی‌تر باشد خشکسالی کشاورزی و در صورتی که به 24 ماه برسد از نظر آب‌شناسی دچار مشکل شده و خشکسالی هیدرولوژیکی رخ می‌دهد که در حال حاضر بخش‌هایی از خراسان رضوی، شمالی، تهران، البرز و قزوین دچار خشکسالی هیدرولوژیکی شده‌اند.

رئیس سازمان هواشناسی کشور از استان بوشهر به عنوان استانی که بیشترین بارش در سال زراعی جاری را داشته نام برد و گفت: افزایش بارش در این استان نسبت به وضعیت متعادل آن 28 درصد بوده و استان البرز کمترین بارش را با 42 درصد کاهش نسبت به وضعیت متعادل خود داشته است.

وی با اشاره به بحث نفوذ ریزگرد‌ها به عنوان یکی از آثار خشکسالی و خشک شدن تالاب‌ها گفت: نفوذ ریزگردها منشا داخلی و خارجی داشته که عمده دلیل ریزگردهای خارجی خشک شدن تالاب‌هایی در سوریه و عراق است.

پرهیزکار ادامه داد: ریزگردهای با منشاء داخلی از خشکسالی و تالاب‌های داخلی ناشی می‌شود و با کاهش پوشش گیاهی شرایط برای شکل‌گیری گرد و خاک مهیا شده و با توجه به خشکسالی سال‌جاری استان‌ها آماده بروز این پدیده هستند.

وی گفت: بخشی از ریزگرد‌ها بر اثر طوفان‌های گرد و خاک در منطقه شرق کشور به عنوان بادهای 120 روزه که تولید وزش باد شدید می کنند و حرکت شن‌های روان و گرد و خاک را به دنبال دارد، رخ می‌دهد که از دیرزمان مردم این منطقه کشور با آن درگیر بوده‌اند.

رئیس سازمان هواشناسی کشور با بیان اینکه تکرار روزهای همراه با گرد و خاک در کشور ما افزایش یافته است، دلیل این امر را خشکسالی و تغییر کاربری زمین های کشاورزی دانست و افزود: تکرار روزهای همراه با گرد و خاک در تهران نسبت به سالهای گذشته بیشتر شده و استان‌های خوزستان، ایلام و کرمانشاه در نوار غربی ایران نیز از جمله استان‌های بسیار درگیر با پدیده ریزگردها هستند.

وی با بیان این که امکان رسیدن ریزگردهای عراق و سوریه به شرق کشور وجود دارد، تصریح کرد: گرد و غبار سوریه و عراق امکان رسیدن به خراسان و شرق کشور را دارد، زیرا در لایه‌های بالایی جو قرار گرفته و جریان هوا این ریزگردها را در کل کشور پخش می‌کند و هر کجا که جریان قوی‌تر پیش برود، ریزگردها را نیز با خود می‌برد.

پرهیزکار در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران مبنی بر اینکه ایجاد باران مصنوعی و یا باروری ابرها چقدر می‌تواند در نجات کشور از خشکسالی اثرگذار باشد، گفت: برای بارور کردن ابرها و ایجاد باران مصنوعی باید در ابتدا ابر و رطوبتی وجود داشته و جریانات هوا به حد کافی باشد تا چیزی به عنوان بذر برای هسته‌های تجمع بخار آب پاشیده شود و باید این شرایط فراهم شود تا بتوانیم به شکل‌گیری قطرات باران و خروج آن از بستر هوایی اقدام کنیم.

وی گفت: براساس آنچه در دنیا گزارش داده، باروری ابرها می‌تواند 10 تا 15 درصد موجب افزایش بارش شود، اما اینکه آیا نیاز آبی کشور با این موضوع تامین می‌شود نیازمند تحقیق و مطالعه بیشتر است.

7 Rules That Keep My Life Simple

By Leo Babauta
zenhabits.net/simple-rules

I enjoy creating a few simple rules to live by that take away some of the overwhelming decision making we need to make every day.

Pre-think these decisions, formulate them into rules, and then just follow them, freeing your brain for more important decisions.

Why should we need to give so much thought to what we’ll wear and eat, how we’ll exercise and handle email, when these are things we do every single day?

So I’ve been crafting a few rules that keep my life simple, so I don’t need to think about the little things so much.

These rules change, depending on my life circumstances — what I’m working on, where I am, what else is going on, etc.

And I don’t get mad at myself if I need to bend a rule now and then … but try to stick with them as a general principle.

So here are the rules that have been working for me lately:

  1. Clear my email inbox every Friday. I generally keep my email inbox to 5-10 emails (except when I’m traveling) or often fewer, but a handful of them stick around because I don’t want to answer them or there are too many little things I need to do in order to answer the email. So they hang around in my inbox all week, dragging on me mentally. My habit has been to clear out the inbox on Friday — answer the emails I’ve been putting off, take care of the little actions, archive ones I just know I won’t answer. It’s beautiful — a clear inbox is so nice. Then more emails come in almost immediately, and that’s OK … I don’t need a clear inbox all the time, and I purposely leave 2-3 in the inbox all week because I don’t want to obsess over having a clear inbox all the time. Just once a week.
  2. Clear my Instapaper queue every Sunday. I like to read long-form articles online, but I can waste so much of my day reading them that I’ve gotten into the habit of making myself not read them during my peak productivity hours, and instead I just save them to Instapaper for reading later (others like Readability, Pocket, Safari’s read-later feature … they’re all the same). This means I can have 10-20 articles in my queue, which I’ll read when I have spare time (waiting in line or on the train, for example). But they pile up, and I’ve learned that if I leave the articles in the queue, I’ll never read them. So I make a point, every weekend, to clear out my Instapaper queue. I read as many as possible (usually Sundays) and then clear out the ones I don’t think I’ll get to. I leave 2 articles in the queue at the end of every Sunday, so I always have something to read.
  3. Get the important stuff done before anything else. Email, online reading, social media, etc. … these can eat up your entire day if you let them. So I make sure I get to the most important stuff, which can get pushed back and back until you don’t have the time or energy to actually do them. For me, this means meditation and writing, along with some distraction-free reading, before I get to email or the rest.
  4. Wear the same thing every day. I have a handful of clothes I wear: grey or black T-shirts, with my one pair of jeans (or shorts, if I’m at home). I can throw any of the shirts on with my jeans or shorts, so I don’t think about what I wear. Side note: I also don’t worry about my hair, as I shave it weekly. This rule isn’t for everyone, obviously!
  5. Eat the same thing every day. Honestly, I’ve long been a foodie, and I really love food, but I discovered that eating out at delicious restaurants and cooking gourmet meals not only is bad for your waistline and your wallet, but takes up so much time and energy. So I reserve those things for special days, and the rest of the time I just eat the same exact meals almost every day. The specific meals change over time, but I’ll generally eat the same meal for lunch and dinner for about 6 months or longer. This isn’t for everyone, I know. Recently I’ve been eating tempeh with veggies every day, two meals a day (I eat steel-cut oats with berries and flaxseed for breakfast only on strength-training days). Before that it was tempeh. Before that, scrambled tofu, and before that three-bean chili. Lots of veggies means huge health benefits. I don’t eat lots of grains, and snack on fruits. I only eat the sweets or refined grains socially, on those special days, and honestly I don’t miss them at all. The main point isn’t in the specifics — it’s that I cook the food in big batches and eat that food for about 3-4 days.
  6. Put limits on certain things. There are things I really enjoy, but I’ve found that if I overdo them, they’re not so good for me. And because I like them so much, I tend to overdo them. So moderation through limits. Some examples: I limit my online reading to two 30-minute sessions a day, and recently I’ve limited myself to one (1) glass of red wine in the evening, half (1/2) a cup of coffee in the morning, two (2) sweets on the weekends. These might change over time, but right now they’re working brilliantly. I enjoy the things, but don’t overdo them.
  7. Treat an activity like a sacred ritual. This is the part I forget the most, but I’ve been getting better at remembering. Here’s the idea: every single thing we do can be done as an afterthought, like something you’re just getting through to get to something more important … or it can be elevated to something sacred, like performing sacred rites. Washing your hands? Take a moment to realize how much of a miracle this act is (many people don’t have water for basic hygiene), take a breath, and truly pay attention as you go through this sacred hand-washing ritual. Do your dishes the same way: every dish a miracle, every sensation elevated to a new importance, every drop of water a gem worth paying attention to. This applies to every activity: writing, responding to an email, listening to a friend, playing with your child, taking a shower, going for a walk, paying bills. Worthy of your full attention, worthy of joy and appreciation.

In actuality, I forget to follow some of these rules sometimes, but when I remember, things are much simpler. And so I endeavor to remember.

Help with Simple Living?

If you’re interested in starting to create a simpler life for yourself, as I’ve done, I’ve created a new Simple Living module in my Sea Change Program.

Join us today and start decluttering your home, workspace, calendar and more in the month of September. You’ll get a plan, articles, a live webinar, and a forum where you can join an accountability team to help you stay on track.

اسلام سیاسی و تحولات جدید خاورمیانه

(از سایت نیلوفر)

داود فیرحی: قدمای مسلمانان همیشه سعی می کردند که تکفیر را کنترل کنند،تکفیر را فقط بعنوان یک حربه ای از دور بالای سر جامعه نگاه دارند که جامعه خیلی نوسان مذهبی نداشته باشد؛ لیکن در اندیشه تکفیری ها، مسیر و شرایط تکفیر هم آسان شده است و هم هر کسی می تواند و مجاز است حکم تکفیر دیگران را صادر و احکام تکفیر را اعمال نماید.

 

اسلام سیاسی و تحولات اخیر خاورمیانه*

داود فیرحی

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت دوستان ارجمند، آقایان وخانم ها سلام عرض می کنم. خیلی خوشحالم که در میان دوستانی بنام انجمن اسلامی معلمان ایران هستم. خوب امروزها حوزه کاری ما پرمشتری است. علتش این است که َخاورمیانه منطقه شلوغ وبحرانی است وبه هر حال پیوند عمده ای که میان مسائل سیاست و مذهب در جهان اسلام است، باعث شده که اغتشاشاتی در هر دو حوزه مذهب و زندگی عمومی یا سیاست در خاورمیانه داشته باشیم.

تفکر اسلامی طوری است که تفکیک آن از سیاست کار مشکلی است و کسی نمی تواند این کار را بکند و اگر کسی و نظامی نیز چنین تفکیکی را انجام داده است، البته به زور سرنیزه بوده، باز مذهب دوباره به حوزه سیاست بر گشته است. در اکثر کشورهای اسلامی، بویژه خاورمیانه چنین اتفاقی رخ داده است.

رابطه میان مذهب و سیاست در جهان اسلام قابل تفکیک نیست و هر اتفاقی در حوزه مذهب رخ دهد در حوزه سیاست تاثیر گذاشته و هر اختلالی نیز در حوزه سیاست اتفاق بیفتد در مذهب تاثیر گذاشته است. در هر صورت، آنچه که اکنون خیلی مهم است پیوند سیاست و مذهب به شدت در خاورمیانه جهانی شده و یک جور مسئله ای است که هیچ کس نمی تواند از آن غفلت کند.

جهانی شدن یک مسئله، بدین معنا است که مسئله ای و حادثه ای در یک منطقه از جهان رخ می دهد اما به دلیل ماهیتی که دارد، حساسیت جامعه جهان را بر می انگیزد. به این مسئله جهانی شدن می گویند. ممکن است در کشورهای دیگر اتفاقاتی بیفتد که حساسیت جهانی را بر نینگیزد.

اما خاورمیانه چنین نیست؛ منطقه ای است که به دلیل جغرافیایی و مذهبی، منطقه جهانی شده است و حوادث و رویدادهای حتی روزمره آن بازتاب جهانی دارد. من با این مقدمه سعی می نمایم توضیحی دهم از تحولات اخیر خاورمیانه.

این توضیح البته کلی خواهد بود، چون از مجموع علاقه ها و انتظارات دوستان از این جلسه اطلاع تفصیلی ندارم. یک گزارش کلی بدهم از اسلام گرایی و تحولات جدید خاورمیانه، و سپس گفتگویی هم باشد. هر قسمت که علاقه دوستان بیشتر باشد سعی می نمایم آن قسمت را برجسته نمایم.

 

تأمل مفهوم شناختی

قرار بر این است، در باره "اسلام سیاسی وتحولات جدید خاورمیانه" اندکی گفتگو کنیم .در ابتدا کمی مفهوم اسلام سیاسی را توضیح میدهم، که مادر حوزه تحقیقات تخصصی از واژه "اسلام سیاسی" چه برداشتی داریم و چه می فهمیم؟ واین واژه چقدر مهم است؟

خدمت شما عرض کنم واژه اسلام سیاسی واژه ای است که از غربیان است وبحث، بحث ما مسلمانان نبود. علت آن هم این بود که تصوری که مسلمانان داشتند در ذهنشان از رابطه دین و سیاست داشتند، به طور سنتی چنین نبود که این دو حوزه را از هم جدا کنند.

این طور نبود که این دو حوزه یعنی دین وسیاست در ذهنیت مسلمانی از هم جدا باشند تا یک روزی بگوئیم مذهب سیاسی شده است.

در تحقیقات غربیان چون در مذهب مسیحیت ودیانت مسیحی فرض اولیه و اصلی تحقیقات این است که این دوحوزه از یکدیگر جدا هستند یعنی حوزه دین وسیاست یا دین ودولت از هم جدا هستند، لاجرم تلاقی این دو حوزه یک پدیده آسیب شناسانه تلقی می شد و نیاز به بررسی داشت.

اگر دین و سیاست به هم گره خورده و با هم پیوند می خورند در واقع اتفاقی غیر معمول رخ داده است، که نیاز به بررسی دارد؛ رویدادی بیمارگونه که به سیاسی شدن مذهب و یا مذهبی شدن سیاست تعبیر می شود. ولیکن فرض اول در دین شناسی و سیاست پژوهی مسیحی بر جدایی است.

مثلا واتیکان برنامه ای که از حدود دوقرن پیش پذیرفته است سکولاریسم است وپذیرفته که دین غیر سیاسی است و سیاست غیر دینی واگر اتفاقی غیر این افتاده یا می افتد باید دلیل یا البته علت آن بررسی شود.

با این دیدگاه پژوهشگران غربی در رابطه با اسلام نیز همین فکر را می کنند ومی گویند: اسلام نیز چون دین است،غیر سیاسی است واگر سیاسی شده عارضه ای پیدا کرده که قابل بررسی است. مطابق دیدگاهی که محققان غربی دارند، واژه اسلام سیاسی اصطلاح پاتولوژیک است و نگاه پاتولوژی و آسیب شناسانه همراه دارد.

به تدریج متفکران مسلمان نیز این واژه را پذیرفتند و البته تغییراتی در آن دادند. طبق اندیشه مسلمان ها، اسلام بالذات سیاسی است و به طور معمول چنین بوده و یا باید می شد، اما، عوارض و عللی موجب غیر سیاسی شدن آن شده است.

طبق این تفسیر، اسلام سیاسی معنای مثبتی دارد و به معنای بهبود وضعیت در تمدن اسلامی، احیاگری و بیداری مسلمانان، و بازگشت مجدد اسلام به حوزه سیاست و یا سیاست به کانون های مذهبی است.

واژه اسلام سیاسی را تقریبا می توان گفت از حدود یکصد و اندی سال پیش پذیرفتند ولیکن سویه و محتوای آن را کمی عوض کردند. در واقع چیزی را از اسلام سیاسی قصد کردند عبارت است از بازگشت مذهب به حوزه سیاست. این پدیده وواژه ای است که پذیرفته شده است در ادبیات مسلمانی نیز جا افتاده است.

 

سه نوع اسلام گرایی معاصر


وقتی صحبت از اسلام سیاسی است، در واقع، از دو واژه پرهیز میشود؛

اول، اسلام اجتماعی یا مدنی است؛ اسلام مدنی/اجتماعی واژه ای است که توجه اش بالذات به سیاست نیست، بلکه توجه اش اصالتاً به گروههای مدنی- اجتماعی وسازمانهای مردم نهاد است. این مذهب،مذهبی است که عمده ترین نمونه اش در ترکیه است یعنی در ترکیه متفکران مسلمان بصورت مستقیم وارد امر سیاسی نشدند بلکه شروع کردند در خصوص پیوند مذهب واجتماع. این قسمت را برجسته کردند وبه تدریج نیروهای مذهبی -اجتماعی رشد کردند ، حوزه سیاست را بدست گرفتند و دولت لائیک ترکیه را محاصره و احاطه کردند.

اسلام گرایان ترک با یک انقلاب سیاسی ومذهبی وارد قدرت نشدند بلکه با یک دگرگونی آرام اجتماعی-مذهبی توانستند قشری را آماده سازند ، به نام نسل جدید مسلمانان ثروتمند یا اصطلاحا نومحافظه کار، و از همین طریق و در قالب قواعد احزاب محافظه کار و شناخته شده دنیا به سمت سیاست رفتند. حزب "اک پارتی"یعنی همین حزب آقای اردوغان چنین راه طی شده ای را تجربه کردند. در ادبیات آنها رسماً مذهب نیست، بلکه بیشتره واژه محافظه کاری برجسته است که البته تضمنات مذهبی قوی دارد.

واژه محافظه کاری یا اصلاحات محافظه کارانه، بویژه در ترکیه امروز، الگویی است الهام گرفته از حزب دموکرات مسیحی آلمان. این حزب آلمانی هم با پذیرفتن قواعد دموکراسی، از طریق اصلاح اجتماعی و پذیرفتن قواعد بازار به قدرت رسید. یعنی ابتدا جامعه قدرتمند ساختند و آنگاه به دولت قدرتمند راه یافتند. اردو لیبرال های آلمان توانستند حزب دموکرات مسیحی را طراحی کنند واگر نگاه کنید مدل (اک پارتی)در ترکیه قرینه مدل دموکرات مسیحی در آلمان است.

بنابراین، در کنار و در تمایز با اسلام سیاسی، جریانی در اسلام شناسی در دنیای اسلام رخ داده که اینها سیاسی نیستند، جریان مدنی/اجتماعی هستند یعنی تکیه عمده شان بر اجتماع است.

البته جریانهای اجتماعی در قالب احزاب وارد سیاست شدند به تعبیر دیگر اینها هدفشان تصرف حوزه مدنی بود که از طریق حوزه مدنی،حوزه سیاسی را تصرف کردند.

این یک جریانی است که نمونه اش را در ترکیه داریم در اندونزی داریم مثل جریان بزرگ محمدی یا نهضت علما که در اندونزی فقط این جریان سی میلیون عضو دارد. از جمعیت دویست وچهل میلیونی اندونزی فقط سی مسلیون این جمعیت ها عضو دارند که می توانند دولت را در دست بگیرند یا تحت تأثیر جدی قرار دهند.

بنابراین، زمانی که از اسلام سیاسی سخن می گوئیم منظورمان آن اسلام گرایی مدنی/اجتماعی که شروع شان از حوزه مدنی است، نیست.

در واقع، منظور از اسلام سیاسی آن نوع از اسلام گرایی است که کوشش می کند که ابتدا سیاست را تصرف کند تا از طریق قدرت سیاسی ،اصلاحات اجتماعی را انجام بدهد.

در اسلام گرایی اجتماعی بر عکس است اول سعی می کند حوزه مدنی را تصرف کند واز طریق حوزه مدنی وبا تکیه بر نظامهای حزبی یا هر چیزدیگری بتواند حوزه سیاست را اصلاح کند.

در حالی که در عربستان، مصر، ایران و در بعضی از کشورهای دیگر ما شاهد جریانی هستیم بنام اسلام سیاسی که شروع می کند از طریق انقلاب سیاسی، اقدام نظامی و یا طرق دیگر، به کنترل دستگاه حکومت نایل آید و آنگاه با تغییر در ساختار و ایدئولوژی حکومت، سیاست های اجتماعی و فرهنگی خود را پیش برد. اسلام سیاسی کوشش می کند که ابتدا حوزه سیاست را به دست بگیرد تا بعدش به امر اجتماعی و فرهنگی وارد بشود.

به هر حال، این یک تفکیک مفهومی بین اسلام سیاسی و اجتماعی یا مدنی است و ما باید بتوانیم این تفکیک را خوب دریافت کنیم.

دوم، اسلام فرهنگی؛ یک برداشت دیگری از اسلام گرایی در جهان اسلام هست که به شدت فرهنگی است حتی اجتماعی هم نیست. یعنی بیشتر تکیه می کند بر مفهوم دعوت وخود سازی فردی ومسائلی اینچنین.

حتی به ساخت ها، شبکه ها و روابط اجتماعی/ مدنی نیز توجه نمی کند. تئوری هایی هستند که تئوری تعطیل نام دارند یعنی حکومت را تعطیل می کنند مثلا در اهل سنت آن مکاتب چهارگانه را داریم که حکومت را تا حدودی تعطیل کرده اند یا در ادبیات ما جریانهایی داریم مثل:انجمن حجتیه یا انجمن مهدویت که اینها جریانهای تعطیل هستند و بیشتر بر فرد تکیه می کنندو بحثشان بیشتر بر تغییرات فردی حرکت می کند.در اهل سنت مجموعه بزرگی داریم بنام نظام دعوت که این کار را انجام میدهند.

نظام پیچیده دعوت مثل جماعت تبلیغ در شرق کشورمان، در پاکستان، اینها کارشان این است. این ها جماعت هایی هستند که به خودسازی های فردی مؤمنان بیشترین توجه دارند و به دنبال شبکه های به هم بافته مدنی، اقتصادی، آموزشی و سر انجام تشکیلات حزبی نیستند.

یعنی مثل ترکیه دنبال ایجاد یک نظام مدنی که اقتصاد وبازار و حزب جدید واین جور چیزها داشته باشند نیستند وبلکه به دنبال این هستند که مثلاً به خانواده های فقیر کمک کنند و در قالب خیریه ها و غیره عمل نمایند. اغلب گرایش های اسلام گرایی فرهنگی، خصلت فردی و فرومدنی دارند وبیشتر در سطح فرد و خانواده ها عمل می کنند.

پس ما باید سه واژه را از هم تفکیک کنیم تا بحثمان کمی روان شود:

1- اسلام فرهنگی است که خیلی فردی است واصلا توجهی به امر اجتماع نمی کند ومیلی نیز ندارد

2-اسلام اجتماعی است که در واقع به اسلام مدنی از آن یاد می کنند.

3 - اسلام سیاسی که در جستجوی تصرف سیاست برای اصلاح اجتماعی است. ومن سعی می کنم این جریان سوم را کمی بیشتر اشاره و تأکید کنم.

 

جریان شناسی اسلام سیاسی


اگر اهل تصوف را موقتاً استثناء کنیم چون جریانهای صوفی،جریانهای مهمی هستند، که اصلا قابل غفلت نیستند ، در حوزه مذاهب اسلامی ما سه مذهب فعال در جهان اسلام داریم که بقیه مذاهب را تحت شعاع داده اند؛

- کمترین آنها خوارج است که در لیبی،نیجریه ودر بعضی جاهای دیگر وجود دارند الان بخشی از جریانهای بوکو حرام اینها را تشکیل می دهند. همچنین در جنوب خلیج فارس،در عمان وبرخی از شیخ نشین ها.

جریان مهم خوارج که منشعب یا بازمانده فرقه اباضیه هستند و باقی مانده اند که جریان نسبتاً منسجم ومهمی است. تقریبا،این خوارج ،آن خوارج سابق نیستند. یک تغییرات بنیادین در آنها شکل گرفته است که متفکرین مهمی هم دارند که الان در دنیا فعال اند این گروه کمترین است.

- دوم، تشیع است، بلاخص تشیع اثنی عشری. البته تشیع اسماعیلی و دیگر فرقه های شیعه هم کم و بیش فعال هستند. تمرکز جغرافیایی شیعه بر هلال شیعی که ما داریم زندگی می کنیم و از شمال پاکستان تا لبنان امتداد دارد.

- سومین جریان بسیار مهم وتاثیر گذار، اهل سنت است که این جریان را به خاطر تأثیرات و بحران هایی که دارد بیشتر مورد بررسی قرار می دهم .

جریان اهل سنت به دوقسمت به طور کلی تقسیم می شوند:

1- نخست، جریانهای کلاسیک یا همان مذاهب اربعه سنتی هستندکه اینها به تعبیر بعضی از محققان، با فروپاشی خلافت، امر سیاسی را در پرانتز گذاشته اند. امروز خیلی با قدرت ها و امر سیاسی درگیر نمی شوند. مهم این است که هر حاکمی می آید خواه رئیس جمهور باشد یا پادشاه،با کودتا آمده باشد(همچون سیسی)یا با رای(همانند مرسی)یا ترکیه اردغان یا هرکس دیگر ،برایشان آنچه مهم است که اجازه دهند که مناسک شرعی در جامعه انجام بگیرد. وخیلی به امر سیاسی وماهیت آن توجه نمی کنند.می شود گفت این جریان یا تفکر سنتی که دارند، جمعیت غالب هم هستند.

2- جریان اخوان؛ اما متفکران غیر سنتی اهل سنت خودشان دودسته اند: سلفی واخوانی.  تفاوت این دو جریان جدید اهل سنت، به رغم اشتراک های بنیادی که دارند، خیلی زیاد است. هرچند که اخوانی ها خود فرزندان سلفی ها هستند یعنی از دل جریان سلفی درآمدند.اما اخوانی ها نیروی اجتماعی یا فکری زیادی دارند،اهل تشکل اند یعنی شما هر کجا بروید آنجا بالاخره اگر چهار نفر اهل سنت باشند، کم و بیش یک تشکل اخوانی هم شکل می گیرد.

در ایران و اکثر کشورهای مهم دنیا جریان اخوانی تشکیلات منسجمی دارند و ضمن توجه به الزامات منطقه ای در پیوند یا حداقل در ارتباط با اندیشه و تشکیلات جهانی اخوان هم هستند.

به هر حال جریان اخوانی جریان بزرگی است و تشکیلات و استراتژی منسجمی دارند و از پایگاه اجتماعی و فرهنگی قابل توجهی برخوردارند. من چند بار در رابطه با اخوانی ها و اندیشه اخوان المسلمین صحبت کرده ام اما هم چنان جا دارد ،جریانی مدرن است.

3- سومین جریان که مهم است و تاثیر گذار،اندیشه های سلفی است. اندیشه های سلفی داخل خودشان در قرن 12 هجری به دوشعبه تقسیم شدند:

1-سلفی های وهابی

2-سلفی های بیرون عربستان، که در واقع غیر وهابی هستند.سلفی های وهابی رادیکال ترند،دوستانی که علاقه دارند راجع به سلفی های وهابی وامروزشان اطلاعاتی داشته باشند کتابی است بنام (عربستان سعودی وجریانهای اسلام گرایی معاصر) نوشته خانم مضاوی الرشیده که آقای دکتر رضا نجف زاده آن را تازه ترجمه کرده است و حداقل، تحولات تا پنج یا شش سال قبل را توانسته جمع کند. متاسفانه جای تحقیق در این زمینه در ایران خالی است.

اشاره کردیم که،این جریانهای سلفی دو دسته هستند؛ سلفی های بیرون عربستان، وسلفی های درون عربستان که پیروان محمد بن عبد الوهاب نجدی هستند که امروزه به سلفی های نجد معروف هستند.چون از آنجا رشد کرده،دیگر نمی خواهند اسمشان را وهابی بگذارند،می گویند شاخه نجدی سلفی ها.

سلفی ها چه غیر وهابی و بویژه وهابی، داخل خودشان، سه گرایش عمده هستند:
1- جریان بسیار مهم سلفی بنام سلفی های محافظه کار که این جریان،رهبران نجد آن را دنبال می کنند. تقریبا می شود گفت، که ابزار سیاست داخلی وخارجی عربستان هستند وخیلی قوی هستند. شناخت این جریان برای درک سیاست های مذهبی عربستان سعودی در داخل و بیرون عربستان اهمیت زیادی دارد.

2- جریان دوم که تحت عنوان مشایخ الصحوه یا رهبران بیداری از آنها یاد می کنند. این جریان از درون اولی درآمده است ویک کمی متمایل به اخوان است، منتهی نه اخوان مصر بلکه اخوان سوریه. ومی توان گفت پدر فکری آنها محمد زین العابدین سرور الدین سوری است.

مشایخ الصحوه به خصوص از سال 1991 به بعد رشد کردند،جریانی جدید هستند ومی شود گفت بخش روشنفکر سلفیه اینها هستند والبته تا حدودی تناقض هایی درون اندیشه انان هست که این جا قصد بررسی آن نیست. رهبران فکری برجسته ای دارند مثلا افرادی مثل الحوالی یا العوده یا افراد دیگری در این زمینه کار کرده اند، قوی هستند.

شخصیت هایی هستند که به رغم برخی مشکلات نظری، به خاطر موقعیتی مرزی که بین محافظه کاران مکتب نجد و سلفی جهادی دارند، اهمیت زیادی پیدا کرده اند و البته در معرض نقد های مهم هم هستند. هم از عربستان می توانند حمایت بگیرند و هم بعضاً علیه برخی سیاست های عربستان هم می باشند ، یک موقعیت مرزی دارند.

3- سومین جریان که جریان بسیار مهم تری است و امروزه در خاورمیانه نقش گسترده ای دارند، معروف به جریان سلفی جهادی هستند. این جریان جهادی جریانی است که تقریبا الان دارد در این منطقه آتش پرانی می کند ومهم است.

این جریان در واقع شاخه رادیکال تر اندیشه های سلفی است و بعضی مواقع به خاطر جاذبه ای که دارد از اخوانی ها و دیگران نیز یارگیری می کند ودر بعضی مواقع کانون سنتی مذاهب قدیم را هم به نفع خودش دارد فعال می کند.

این جریان را بعد که فرصت بود بیشتر توضیح می دهیم، این جریانها، جریانهای جدی ما خواهند بود وما مجبور خواهیم شد که با این جریانها مواجه بشویم،منظور از ما یعنی در واقع کل تفکر ایرانی یا جریانهای شیعی ایرانی.

بدین ترتیب داخل سلفی ها سه دسته فعال اند(محافظه کار-مشایخ الصحوه-جریانهای جهادی).


اما جریانهایی که جهادی هستند وبه خصوص از درون سلفیه در آمده اند،این جریانها سه تا واژه کلیدی دارند که آن واژه ها عبارت اند از(تکفیر-هجرت وجهاد) این سه تا واژه خیلی کلیدی هستند،واژه هایی هستند که می شود گفت که یک انقلاب رفتاری را درست می کند در میان مسلمانان و در ذهن یک انسان مسلمان، من در این فرصت اندکی که دارم، کمی به این مفاهیم اشاره می کنم.

- مفهوم تکفیر

ابتدا به تکفیر اشاره می کنم وبعد هجرت وبعد جهاد. چون جهاد در این اندیشه روی هجرت است وهجرت روی تکفیر است. شما بدون هجرت نمی توانید در رابطه با جهاد صحبت کنید وبدون تکفیر هم نمی توانید از هجرت صحبت کنید این واژه ها،واژه هایی کلیدی در نظریه های جهادی هستند.

قبل از اشاره به مفهوم و مکانیسم تکفیر، یک جمله ای را داخل پرانتز عرض می کنم؛ هر کدام از این جریانهای اهل سنت، فقه مخصوص خودشان را دارند؛ مثلا جهادی ها فقه تکفیر را دارند، اخوانی ها فقه مقاصد، و سلفی های نجد فقه ظاهری را دارند، وبه همین دلیل می شود تئوری و عمل هر کدام از آنها را به راحتی و کم و بیش توضیح داد.

تکفیر واژه ای است که ریشه در سنت اسلامی دارد. واژه تکفیر یعنی پدیده ای رخ می دهد که به لحاظ ذهنی فرایند خود بیگانه پنداری در بین مسلمانان رخ می دهد؛ مجموعه اتفاقاتی که موجب می شود برخی از مسلمانان برخی را از دایره مسلمانی خارج و احکام اربعه ارتداد و دیگر پیامدهای آن را بر وی بار نمایند. یعنی یک مسلمان را کافر پنداشتن و به کفر او حکم دادن؛ این را تکفیر می گویند. یعنی یک دگر دیسی در ذهن انسان مسلمان یا گروه فعال مسلمان رخ می دهد که دیگری را می گویند دیگر مسلمان نیست.

این اولین رگه هایش در مفهوم ارتداد نهفته بود. خوب می دانید که مفهوم ارتداد مفهوم کلیدی است که در جامعه ما مسلمانی بحران درست می کند، مفهوم ارتداد در واقع این است که ارتداد پدیده ای است که واسطه می شود، انسانی از عالم مسلمانی منتقل می شود به عالم غیر مسلمانی،به لحاظ ذهنی واز لحاظ حقوقی وعملی نیز تبعات دارد.

ارتداد یک واژه ای است که فقها چه سنی ها وچه شیعه، چهار حکم بر آن بار کرده اند،که به احکام اربعه اجماعی ارتداد معروف است، آنها عبارت اند از:

1- قتل یا جواز قتل

2-جدایی افتادن بین همسران

3- تعلق گرفتن عده وفات بر همسر مرتد

4- تقسیم اموال بین ورثه.

فرد مرتد در واقع از هستی و تمام حقوق ساقط می شود. این احکام ارتداد هم مخصوص مردان است و البته پیامدهای گسترده ای بر سرنوشت زنان جامعه یا گروه تکفیر شده دارد.

این را کمی توضیح می دهم تا دوستان در یابند که در چه فضایی در عراق و سوریه اینگونه مسائل رخ می دهد مثلا اینکه در یک روستایی در عراق یا رقه در قبیله ای در یک جا هفتصد مرد را می کشند ونزدیک به هزار ونهصد زن ودختر را اسیر می برند، این اتفاقی است که از داخل مفهوم ارتداد و تکفیر در می آید.

در تاریخ معاصر، سابقه حکم تکفیر را، قوی ترین سابقه را، در وهابیت داریم. وقبل ازوهابی ها اینطوری نبوده که هر مخالف سیاسی ومذهبی را حکم تکفیر بدهند.

به هر حال، تکفیر و ارتداد زمینه فقهی و ذهنی مهمی برای کشتار مسلمانان غیر همسو توسط سلفیان جهادی شده است و اکنون شاهد این فجایع هستیم.

تکفیر حکمش همین بود اما فقهای تکفیری علاوه بر این احکام چهارگانه(جواز قتل-جدایی زوجین-عده مرگ-تقسیم اموال بین وراث) احکام دیگر اضافه کرده اند مانند اینکه اینها نجس هستند، جان ومال و فرزندانشان و همسران شان حرمتی ندارند ومی شود اینها را بعنوان برده فروخت(چون مسلمان نیستند). طبق تئوریهای مذهبی اسیر مسلمان قابل فروختن نیست یعنی می گویند اسلام بردگی را؛ یعنی برده سازی مسلمان آزاد را منع کرده است.

یعنی اینکه کسی واژه شهادتین را بگوید دیگر نمی شود او را فروخت. اما واژه تکفیر می گوید علیرغم همه این شهادتین شما می توانید، کسانی که مشمول تکفیر می شوند احکام کافران را بار نمایید. مانند حادثه ای که در موصل چند روز قبل رخ داد.

بنابراین واژه تکفیر در واقع می آید آن اصل اینکه شهادتین حقوقی را به انسان میدهد ودیگر نمی تواند احکام بردگی را وخیلی چیزهای دیگر را به آن بار شود را ملغی می کند. تکفیر در اندیشه تکفیری ها یک واژه کلیدی است که با محتی با معنای سنتی ارتداد در ادبیات فقهی فاصله دارد، هر چند از آن ریشه گرفته و سیراب شده است. دوستان نمیدانم به دگردیسی مفهومی و ویرانگر آن توجه کرده اند یا نه؟

تکفیر یعنی اینکه، بر خلاف کافر، مسلمانی که بر تکفیرش حکم شده است، دیگر توبه اش پذیرفته نیست، یعنی اینکه وقتی کسی که اسیر داعش می شود حتی بگوید من به دین تو هستم وبه اعتقاد تو هم هستم؛باز هم قتلش جایز است، در واقع تکفیر واژه پذیرش توبه را قبول نمی کند،می گویند اگر توبه کنید خداوند در قیامت شما را می بخشد اما وظیفه من کشتن تو است.

فرد تکفیر شده چه بعد از تکفیر توبه کند و یا نکند، واجب یا حداقل جایز القتل واسرای تکفیر شدگان هم برده می شوند ودر واقع از تمام حقوق اجتماعی محروم می گردند. این اثرات تکفیر است یعنی کسی که تکفیر شده اگر اسیر می شود، نمی تواند بر گردد و توبه کند.

به عنوان مثال، یک مسیحی در ادبیات داعش، امکان این را دارد که اگر گرفتار این گروه شد، اقرار کند به تغییر مذهب و بتواند از کمند این تیر بارها و تیرباران ها رها بشود، اما مسلمان تکفیر شده چنین موقعیت و شانسی ندارد. بنابراین، در تفکر تکفیری کشتن شیعه و سنی هایی که مخالف جریانهای تکفیری هستند جزء اهداف عمومی وقطعی آنها هستند و قضیه بسیار استراتژیک و خطرناک است.

در این تفکر، آن چنان که برخی آثار تکفیری نشان می دهد، مسئله ویرانی سنگین؛ قتل ها، آوارگی، گرسنگی، بی نظمی و آشوب های بزرگ در منطقه و در دوره انتقال به خلافت اسلامی، امری بدیهی است و از دیدگاه فقه تکفیری اجتناب ناپذیر می نماید. تکفیری ها خودشان در کتابهایشان توضیح دقیقی داده اند و گفته اند اینکه باز گشت به اسلام صالح، ویرانی های زیادی خواهد داشت ، وما باید از اینها عبور کنیم.

 

- مفهوم هجرت


مفهوم هجرت عبارت است از انتقال جغرافیایی و یا ذهنی از دار الکفر و دار التکفیر به دار الاسلام یا دار المجاهدین. در تکفیر، توبه پذیرفته نیست و انسان مسلمان قبل از اینکه بدست دولت اسلامی داعش بیفتد دو وظیفه بیشتر ندارد؛ یا باید هجرت کند داخل این دولت، یا تکفیر می شود.

بدین ترتیب، در واقع انسان مسلمان در یک دوراهی دشوار قرار می گیرد؛ یا باید خودش بدست خودش هجرت کند داخل این خلافت و خودش تبدیل شود به تفنگ دار داعش که دیگران را بکشد یا خودش موضوع و هدف حمله است.

طبق این تئوری، همه کسانی که بیرون از خلافت اسلامی هستند و محذور شرعی برای هجرت ندارند، بالقوه مورد هجوم وهدف هستند.

اینگونه است که می بینیم، دارد شبکه گفتمانی خاصی ساخته می شود که اقتضاء دارد، هر انسانی در هر کجای جهان که هست یا باید خودش را بالفعل، داخل داعش بداند یا بالفعل، کافر است.

مفهوم هجرت در گفتمان دانش، لزوماً هجرت مکانی و جغرافیایی نیست؛ هجرت مکانی نیست، هجرت در دل است و بنابراین در هر کجای دنیا،ممکن است یک استان مجازی یا امارت مجازی و سپس واقعی برای خلافت داعش افزوده شود و شکل بگیرد.

اتفاقی که اکنون در برخی اخبار و رسانه ها در باره ظهور واژه جدید "داعشم؛ یا دولت اسلامی عراق، شام و مصر" دیده می شود. بدین سان، هر آن ممکن است در هر کجای جهان چنین اتفاقی رخ داده و حرف اول آن کشورها و مناطق به آخر داعشم اضافه گردد.یک شبکه مجازی از داعش شکل بگیرد و یک فضایی از وحشت را تولید یا باز تولید می کند. یعنی شما باید دلتان با خلیفه باشد.

نباید تصور کنید داعش در موصل، اربیل، رقه و جاهای دیگر است. این تفکر مکان ها ومرزها را می شکند.داعش با این فضا یک فشار روانی درست می کند، به گونه ای که هر کسی که شبی در خانه خود می خوابد باید خودش را هر لحظه در اضطراب مسلمانی و کفر قرار بدهد و مجبور است که زود تصمیم بگیرد بدین ترتیب تکفیر، هجرت را می سازد و هجرت مکان را می شکند و یک فضایی درست می کند که هر کسی از هر کجا دغدغه کم و بیش مسلمانی دارد آن را بیاورد به خاورمیانه، یا کپی کوچکی از ان را در منطقه خود بسازد.

در تئوری های قبلی مثل القاعده مسلمانی می رفت به دل کفار و آن جا در گیر می شد، عملیات انتحاری انجام می داد تا اینکه چند غیر مسلمان کشته بشود تا اینکه دموکراسی ها بترسند و پای خود را یک کمی از گلیم جهان اسلام جمع کنند.

در حالی که الان کسانی که در دنیای غرب هستند از آنجا به دولت اسلامی داعش هجرت می کنند وبدین ترتیب بخش بزرگی از نیروهای داعش چند ملیتی هستند، آمارهایی که الان مخفی شده اما چند مدت قبل داشت بیرون می آمد نزدیک به چهارصد نفر فقط بخش مهاجرت انگلستان اعلام کرد با ویزای بریتانیا به خاورمیانه آمده بودند وبقیه که بدون ویزا آمده اند که معلوم نیست چه تعداد است.

داعش دغدغه ای در دل جوان ایجاد می کند و بعد این مفهوم تکفیر و هجرت، انسان را مصمم به انتخاب می کند؛ یا به عنوان کافر کشته شود یا بعنوان مجاهد باید بجنگد و شهید شود.

به فرض اگر انسانی در این موقعیت قرار بگیرد چه می کند؟ به نظر می رسد که انتخاب او ناگزیر این خواهد بود که سعی می کند بعنوان مجاهد،بجنگد. وی مجبور به این گزینش است، چون از لحاظ ذهنی اندکی آرام و در آرامش است. این مغناطیسی است که تئوری جهاد تولید می کند، یعنی اینطور نیست که تئوری جهاد ساده باشد، مسئله جهاد در واقع از آن اعماق اعصاب و روان و الکترون های ذهن آدم عبور می کند و به تصمیم می رسد و سویه اعمال خشونت آمیز را تعیین می کند.

قدمای مسلمانان همیشه سعی می کردند که تکفیر را کنترل کنند،تکفیر را فقط بعنوان یک حربه ای از دور بالای سر جامعه نگاه دارند که جامعه خیلی نوسان مذهبی نداشته باشد ولی حکم به تکفیر نمیدادند ومی گفتند: کسی که سریع التکفیر است خودش بیشتر در پرتگاه کفر و کافری است. یعنی قدما، چنان موقعیت سنگینی فراهم می کردند که نه جامعه دم به ساعت دچار نوسان اعتقادی شود، و نه کسی جرئت صدور حکم تکفیر نسبت به دیگران داشته باشد.

لیکن در اندیشه تکفیری ها، مسیر و شرایط تکفیر هم آسان شده است و هم هر کسی می تواند و مجاز است حکم تکفیر دیگران را صادر و احکام تکفیر را اعمال نماید. بررسی تحولات فقه تکفیر پنجره خوبی برای فهم ادبیات و ماهیت فعالیت های جهادی در اهل سنت معاصر است. این که چه کسان و گروهها و جماعت هایی، چگونه و با چه مکانیسمی تکفیر می شوند و چگونه بر این خشونت ها ادبیات و استدلال فقهی نیز سوار می شود.

-----------------------------------------------------

* متن سخنرانی  دکتر داود فیرحی استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در جمع انجمن اسلامی معلمان ایران

منبع: سایت صدای ایران / گزارشگر: حیدر سمیر کرم