واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

مروری بر زندگی و برخی نظرات جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی عرب درباره امام علی (ع) و تشیع

بازخوانی دیدگاه‌های نویسنده عرب درباره علی (ع) و تشیع؛

جورج جرداق نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی مولف کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه / امام علی صدای عدالت انسانی» بدرود حیات گفت تا جهان عرب، یکی از اندیشمندان برجسته خود را از دست داده باشد و در عین حال این چهره برجسته در حالی به حیات وداع گفته باشد که بخش عمده اندیشه‌هایش هنوز برای عموم شیعیان شناخته شده، نبوده باشد.


به گزارش «تابناک»، «جورج سمعان جرداق / George Jordac» نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی و یکی از شیفتگان مکتب شیعه و عاشقان علی (ع) در روز چهارشنبه 14 آبان 1393 در سن 88 سالگی درگذشت. 


او در «جدیده مرجعیون» در جنوب لبنان به دنیا آمده بود؛ در منطقه ای از زیباترین مناطق زمین و پربارترین منطقه از نظر رویدادهای تاریخی و خاطرات گذشتگان و در خانواده ای با ریشه های «غسّانی» از روستای «شویر» در منطقه «متن» جبال لبنان و در محیطی شیفته علم و دارای گرایش شدید به طلب معرفت رشد کرد


پدر و مادر جرداق نیز به حضرت على (ع) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگى را نصب کرده بودند که روى آن جمله «لا فتى الا على، لا سیف الا ذوالفقار» حک شده بود و از آغاز کودکی‌اش، برادر بزرگ‌ترش «فواد جرداق» که لغت شناس و شاعر بود، تاثیر فراوانی در هدایت و راهنمایی‌اش داشت.


دروس ابتدایی را در مدرسه ای در همان منطقه فرا گرفته و [در دوره کودکی و نوجوانی] هر وقت می توانست از مدرسه فرار می کرد و با دو کتاب به گوشه ای از طبیعت زیبا پناه می برد: «دیوان متنبی» و »مجمع البحرین ناصیف الیاجزی». تا اینکه یک بار برادرش او را در این حالت دید و تشویقش کرد و سپس کتاب نهج البلاغه را برای او آورد و به او گفت: «این کتاب را به صورت ویژه بخوان و هر چه می توانی از آن حفظ کن، زیرا همه خیرات برای کسی است که این کتاب را بخواند و مطالب آن را حفظ کند.» 


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


او هنوز به 13 سالگی نرسیده بود که بخش عمده ای از این سه کتاب، مخصوصاً نهج البلاغه را حفظ کرده بود و به این ترتیب آشنایی ابتدایی او با شخصیت بزرگ امام علی (ع) آغاز شد. اضافه بر این، برادرش فواد قصاید فراوانی درباره امام علی (ع) می سرود که از نبوغ و عظمت و جایگاه والای امام علی (ع) و زندگی درخشانش سخن می گفت و او به برادرش گوش می سپرد و وقتی که این اشعار را برای مهمانان می خواند. 


جورج جرداق تقریباً 14 ساله بود که نمایشنامه ای منظوم به نام «سحر» را در پنج پرده نوشت که در چندین روستا در جنوب لبنان اجرا شد. در این زمان یکی از نزدیکان خانواده به نام منصور جرداق که از دانشمندان برجسته ریاضیات بود، خواست او را برای تحصیل علوم طبیعی و ریاضیات به اروپا بفرستد اما او به خاطر دلبستگی شدیدش به زیبایی جادویی طبیعت زادگاهش و علاقه شدیدش به شعر و ادبیات، نپذیرفت و برای ادامه تحصیل به بیروت آمد و در کالج کلیسایی به تحصیل ادبیات عرب پرداخت. 18 ساله بود که نخستین کتاب خود با نام «واگنر و زن» را نوشت و زبان و نثر این کتاب چنان بود که شیخ عبدالله علایلی درباره آن گفت: «این زبان درخشان در ادبیات معاصر نظیر ندارد.» 


او پس از پایان تحصیل در کالج کلیسایی بیروت، دو کار را با هم آغاز کرد: نوشتن مداوم برای نشریات لبنانی و عربی و نیز تدریس ادبیات عرب و فلسفه در بعضی از مدارس بیروت و آثار ادبی و فکری امام علی (ع) یکی از موضوعات موجود در برنامه های آموزشی این مدارس بود و ازآنجا که داشته ها و دانسته های کودکی و نوجوانی فرد برای تدریس کافی نیست، جورج جرداق باید برای آگاهی بیشتر سراغ مطالب و کتاب ها و آثار جدیدی درباره شخصیت ادبی و فکری و اجتماعی این شخصیت می رفت.


بدین ترتیب، شروع به مطالعه آثاری کرد که درباره امام نوشته شده بود و پس از آن برایش آشکار شد که بیشتر آنچه می خواند به مسائل ثانوی و محدودی بر می گردد که به زمان و مکانی مشخص ربط دارد که شاید در مرحله ای تاریخی برای بیشتر از مردم اهمیت دارد اما برای همه مردم در همه برهه های تاریخی مناسب نیست و بیشتر مطالب، به حق امام علی (ع) در خلافت بر می گشت و اینکه از دیدگاه مؤلفان این کتاب ها چه اندازه حق با امام علی (ع) بوده است و هر کدام هم برای ادعای خود دلایلی می آورند اما از دیدگاه امام علی (ع) نسبت به زندگی و انسان و ضرورت های جامعه بشری سخنی در میان نبود.


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


از این رو، جورج جرداق تصمیم گرفت به نهج البلاغه برگردد ودوباره آن را با توجه مطالعه کند و دریافت که امام علی (ع) عمیق تر و بزرگ تر از تمام آن چیزهایی است که گذشتگان و معاصران درباره اش نوشته اند و به این نتیجه رسید که انسانیت امام (ع) با تمام عناصر و خصایصش از اندیشه ای صاف و درکی عمیق نسبت به حقیقت وجود ناشی می شود و آنچه مردم را در زندگی خود بدان فرا خوانده فراتر از همه مرزهای زمان و مکان است.


جورج جرداق، علاوه بر حضور فعال در مطبوعات کشورهای عربی جورج جرداق که از مشهورترین آنها می توان به الصیاد، الشبکه و الکفاح العربی اشاره کرد و همکاری با رادیو و تلویزیون لبنان، استاد ادبیات و فلسفه اسلامی در دانشگاه بیروت بود.


وی 30 جلد کتاب تالیف کرده‌است که مهمترین اثر وی که به فارسی هم ترجمه شده‌است «الامام علی صوت العدالة الانسانیه » که در 5 جلد با عناوین ذیل منتشر گردیده ‌است: «علی و حقوق بشر»، «علی و انقلاب فرانسه»، «علی و سقراط»، »علی و دوران زندگانی‌اش» و «علی و قومیت عربی».


جورداق در زمان به پایان رساندن این کتاب، نامه‌ای را به همراه یک نسخه از کتاب اش برای آیت الله العظمی بروجردی(قدس سره) می فرستد و کتاب را به این مرجع تقلید تقدیم می کند. آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب «فخر دوران» که درباره سیره زندگانی، دوران زعامت و ابعاد شخصیتی آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) نوشته است به ماجرای نامه این نویسنده مسیحی اشاره کرده است.


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


جرج جرداق در این نامه نوشته است: «من در حالات و سیره و تاریخ زندگی امام علی مطالعه کرده‌ام و در آن، به اصول و مبانی و معانی بزرگی که تازه بشریت امروز و مخصوصا دنیای غرب ادعای رسیدن به آن معانی و پیشنهاد آن مبانی را دارد رسیده‌ام؛ اصولی که اساسی و جهانی است و همه اگر چه به ظاهر باشد همگان را به آن می خوانند. این اصول، همه در سیره و گفتار و کردار امام در حد اکمل وجود دارد.

اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی اگر چه کم و بیش این معانی را در زندگی آن امام عظیم درک کرده‌اند اما نخواسته‌اند قبول کنند که این افتخار برای شرق است و پیش از غربی‌ها و قرن‌ها پیش در شرق، کسانی بوده‌اند که همه این اصول و حقایق را درک کرده و بیان کرده‌اند، و از این جهت این واقعیت را کتمان کرده‌اند. 


اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی اگر چه کم و بیش این معانی را در زندگی آن امام عظیم درک کرده‌اند اما نخواسته‌اند قبول کنند که این افتخار برای شرق است و پیش از غربی‌ها و قرن‌ها پیش در شرق، کسانی بوده‌اند که همه این اصول و حقایق را درک کرده و بیان کرده‌اند، و از این جهت این واقعیت را کتمان کرده‌اند. 


اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی اگر چه کم و بیش این معانی را در زندگی آن امام عظیم درک کرده‌اند اما نخواسته‌اند قبول کنند که این افتخار برای شرق است و پیش از غربی‌ها و قرن‌ها پیش در شرق، کسانی بوده‌اند که همه این اصول و حقایق را درک کرده و بیان کرده‌اند، و از این جهت این واقعیت را کتمان کرده‌اند. 


در شرق هم دانشمندان و علما، چنان‌ که باید، این اصول را از سیره و حال و مقال آن حضرت استفاده نکرده‌اند، و من دریغ دانستم که چنین شخصیت بزرگی در شرق باشد و قدرش مخفی بماند، لذا این کتاب را نوشتم و چون مسیحی هستم کسی نمی‌تواند مرا نسبت به بیان مراتب بلند امام به تعصب نسبت دهد، و چون زبانم عربی است و اهل مطالعه هستم هم کسی نمی‌تواند به عدم اطلاع و نا آگاهی متهم سازد. 


این کتاب را نوشتم و شما (حضرت آیت الله بروجردی) بعد از مطالعه تصدیق می‌نمایید که "إنی أنصفت الإمام بعض الإنصاف"، من بعضی از حق را نسبت به این مرد بزرگ توانسته‏ ام، ادا کنم. من شما را شایسته ترین و لایق ترین شخصیتی یافتم که این کتاب را به او هدیه نمایم، لذا آن را به شما اهدا می کنم.»


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


آیت الله بروجردی کتاب رسیده را مطالعه کرده و از آن استقبال می کند. بعد از آیت الله صافی که از شاگردان برجسته ایشان بودند می خواهد که کتاب را دقیق مطالعه کند تا اگر اشتباهات و اظهارنظرهایی در آن بود که به نقد و تذکر نیاز داشته باشد، مشخص شود تا همراه با پاسخ نامه برای نویسنده مسیحی بفرستند.


سپس در جلسه ای توصیه به ترجمه این کتاب به زبان فارسی می کند که آقای بلاغی واعظ این کار را انجام داده و ترجمه کتاب را برای چاپ آماده می کند اما در نهایت این کتاب اولین بار توسط سید هادی خسروشاهی در سال 1342 به فارسی ترجمه و منتشر گردید. همچنین وی کتاب «روائع نهج البلاغه» را نیز پیرامون امام اول شیعیان منتشر ساخت.


برای نخستین بار جرج جرداق درباره راز عدم نوشتن در باره شخصیت دیگری غیر از علی (ع) چنین می گوید: «عده ای از مردم کشورهای حوزه خلیج فارس و مصر به من پیشنهاد می کردند، که مثلا در مورد دیگر خلفای اسلامی و یا دیگران بنویسم. اما من نپذیرفتم نه به این خاطر که بخواهم بگویم دیگران بد هستند، نه اصلا اینطور نبود، بلکه من پس از علی (ع) کسی را شایسته نوشتن ندیدم و تصمیم گرفتم که جز در مورد علی (ع) ننویسم


این چهره برجسته مسیحی تاکید می‌کند: «انقلاب علی (ع) انقلاب انسانی، اجتماعی، فکری و فرهنگی بود و در آن بین دو جبهه فسق و قتل و قاچاق انسان و برده و مرگ از یک طرف و جبهه دین و رحمت و عدالت و انسانیت و آزادی و حیات فاصله های زیادی بود. موظف شدم که جبهه علی (ع) را که خالص ترین جبهه ها است، مورد بررسی و تحلیل قرار دهم، این جبهه راه را برای من روشن کرد و چراغ راهم شد.»


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


او همچنین درباره مکتب شیعه گفته بود: «من بعد از سال ها تحقیق، شیعه را در یک کلمه یافتم و آن هم «اخلاق» بود. بنده شیعه هستم چرا که اخلاق پسندیده ای دارم... افراد گوناگون می توانند به مذهب شیعه برسند و از نظر من راه رسیدن به غدیر از کربلاست، راه رسیدن به مذهب شیعه، عاشوراست. کسانی که سرشت پاکی دارند یقینا با مطالعه مصیبت کربلا به غدیر می رسند.»

از آثار دیگر وی می‌توان به «قصاعد حب»، «ابدالاغانی»، «المشردون»، «قصور و اکواخ»، «صلاح الدین و قلب الاسد»، «وجوه من کرتون»، «غرام الالهه»، «اساطیر العربی»، «بومیمیه»، «شاعر و جاریه فی قصور بغداد»، «العرب و السلام فی شعذ الاروبی»، «الوالی» و «فاغنروالمرا» اشاره کرد.

13 تصویر از شخصیت امام علی(ع) به روایت جرج جرداق

جرج جرداق در وصف حضرت علی(ع) می گوید: «ای روزگار کاش می توانستی همه قدرت هایت را، و ای طبیعت، کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی». 13 نکته از سخنان جرداق در کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» را در آن به توصیف شخصیت و بزرگی حضرت علی (که درود خدا بر او باد) برای وجدان های بیدار انسانی پرداخته است، در ادامه می خوانید. 


شباهت سقراط و علی

 گرچه شرایط، مناسبت ها و روزگار، بین علی و سقراط فاصله افکنده است، اما دو افق کامل در فرزندان آدم و حوا آن دو را گرد آورده است. آنان کسانی هستند که کاری انجام نداده اند مگر آن که محصول آن کار، نمایی از انسان بزرگ و برتر در همان جهان است؛ و سخنی نگفتند، مگر آن که از آن صدای وجدان انسان متحد با عدالت هستی و ارزش های زندگی را می شنویم. 


علی و سقراط، هر دو بخش هایی از زندگی شان در شهری سپری شد که در آن اشراف، انحصار طلبان و قدرت خواهان و یاران و بهره وران بسیار بودند. روزگاری که میان حاکم و شهروندان، درگیری ها فراوان بود، معیارهای رفتار و اخلاق همگانی از راه راست خارج شده بود و دیکتاتوری همه چیز را به سود خود می خواست. هر دو پیش از آن، از راه ارتباط مستقیم با بزرگ مردان، تربیت نیکو یافته بودند. گویی سرنوشت می خواست هر دوی آنها در روزگار سرشار از جنگ های ناتمام رشد کنند. سقراط مبارزی آرام ناپذیر بود که دشمنش از او بیم داشت و از دست او به دیگران پناه می جست. علی نیز چنین بود. 


سقراط در زندگی چیزهای سخت و خشن را بر می گزید و علی نیز چنین بود. داستان زهد و پارسایی این دو مرد در همه زندگی شان، معروف تر از آن است که دوباره مطرح شود. هر دو مسئولیت خرد و وجدان را در برابر آوارگان، زیان دیدگان، مستضعفان و گمراهان احساس می کردند و همه زندگی شان را در مسیر هدایت و از بین بردن ستم از زندگی مردم گذراندند تا شهید شدند. آن دو اگر می خواستند، می توانستند چنین موضعی را نگیرند و شربت شهادت را ننوشند.


شریک بودن در سختی های روزگار و فقر مردم

مشهور است که علی برای خویش آجری بر آجری، خشتی بر خشتی، چوبی بر چوبی ننهاد و از این که در قصری که در کوفه برای او مهیا بود، زندگی کند، سرباز زد تا محل زندگی اش از مسکن نیازمندان بسیاری که در بدبختی زندگی می کردند، برتر نباشد. این سخن علی است که از روش زندگی اش سرچشمه می گیرد:« آیا خویش را به اینکه مرا امیرالمومنین می نامید، قانع کنم و در سختی های روزگار شریکتان نباشم؟»


علی تصریح می کند که از غذای خوش گوار، لباس نرم و مسکن با رفاه ناخشنود نیست. اما از آن جهت از آن دوری می گزیند که اگر چنین کند، بین مردم نیازمندانی وجود دارند که از آن چه او از آن بهره مند می شود، بهره مند نمی شوند. این تصریح دلیل بر این است که نخستین علاقه وی گسترش امکانات زندگی برای مردم است و تا زمانی که بین مردم فردی وجود داشته باشد که با سیری آشنایی ندارد و انتظار قرص نانی را ندارد، بر رهبر این جماعت لازم است آن چه را آنان تحمل می کنند، تحمل کند و رنجی را که آنان می برند، بچشند؛ تا زمانی که سایه فقر از سر آنان کنار رفت، و آن گاه از سر او هم کنار برود؛ وگرنه چه مفهومی برای رهبری و ولایت می ماند؟ دشواری های روزگار در نگاه علی با سختی های فقر مساوی است.


دشنام ندادن حتی به دشمن

 در روزهای جنگ صفین می شنید که یارانش شامیان را به خاطر نیرنگ بازی و خدعه ورزی شان دشنام می دهند. به آنان گفت:« من از این که زشت گو باشید ناخشنودم. ولی اگر کارهای آنان را بازگویی کنید و چگونگی آن ها را بیان کنید، سخنانتان راست تر و در بیان غدر رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادنشان، بگویید:« خداوندا! خون ما و آنان را حفظ کن. بین ما و آنان آشتی برقرار فرما. از گمراهی نجاتشان بده تا حق را از نادانی باز شناسند و از کسی که سخن از سر ستم و تجاوز می زند، دوری کنند.»


زمامداری و حکومت از روی لیاقت

در نگاه علی بن ابی طالب، زمامداری حقی نیست که خدا به بشری داده باشد و او و خویشان او هرگونه که می خواهند آن را به پیش ببرند؛ چنان که بعدها در حاکمیت امویان و عباسیان شد و چنان که در تاریخ قرون وسطی اروپا بود و آنان والی یا پادشاه را سایه خدا در زمین می شناختند و اراده زمامدار را همان اراده آفریننده آسمان می دانستند که در آن به شایسته ها نگاه نمی شود. بلکه زمامداری در نگاه علی از آن توده هاست، به هرکس که بخواهند می دهند و از هرکس که بخواهند می گیرند؛ به کارهای شایسته پاداش، و به ناشایست ها کیفر می دهند. 


علی می گوید:« اگر تو را از روی توانمندی و عافیت، حاکم کردند و بر تو اتفاق نظر کردند، زمام کارهایشان را به دست بگیر و اگر اختلاف کردند، به حال خودشان رها کن» و نیز می گوید:« بنگرید، اگر نپذیرفتندتان نپذیرید و اگر قبولتان داشتند، همکاری کنید. هرکدام از حق و باطل را طرفدارانی است.»



محترم شمردن حقوق انسان و احترام به آزادی عقیده

در نگاه علی، انسان بودن دلیل کافی است بر این که شخص محترم، محبوب و مورد توجه باشد و حقش محترم شمرده شود. در نامه اش به کارگزار خود در مصر می نویسد:« بر مردم چون درنده ای زیان آور نباش که خوردنشان را غنیمت بشماری، زیرا آنان دو گروه هستند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش هم نوع تو. آن گونه ای که دوست داری خداوند نظر عفو و گذشت خود را شامل تو کند، نظر عفو و گذشت خود را شامل آنان کن. از گذشت پشیمان مباش و به کیفردهی شادمان نشو.»

آزادی عقیده دینی، در قانون امام علی، حقی از حقوق انسانی است و از آن جا که آزادی تجزیه ناپذیر است، نمی شود انسان از سویی آزاد و از سوی دیگر در بند باشد. بنابراین مسلمان، برادر مسیحی است، چه بخواهد و چه نخواهد؛ زیرا انسان برادر انسان است، چه خوش و چه ناخوش داشته باشد. اگر قرب به فضیلت در قانون امام علی درباره آزادی، معیار اصلی نباشد و اگر آزادی شرافتمندانه حق مقدسی در نظر او نباشد، وی هرگز آنانی را که در راه مسیح گام می زنند، همچون کسانی که در راه محمد قدم بر می دارند، ستایش نمی کرد. بسیاری از مردم علی را دیدند که عمامه سبز خود را بر سر کرده است و در مسجد مدینه با تمام جدیت این سخنش را تکرار می کند که:« هرکس پیرو انجیل را بیازارد، مرا آزرده است.»


تنفر از جنگ و تلاش برای صلح و دوستی

 به این ناله دل علی گوش کنید:« ای انسان! چه چیز تو را با نابودی خویشتن مانوس ساخته است؟ آیا از خواب بیدار نمی شوی؟» در زندگی علی تنفر از تجاوز، جنگ افروزی و کشت و کشتار و ستایش یک رنگی، دوستی و برادری، در گفتار و کردارش دست به دست هم داده است. او به همکاری برای صلح و تلاش برای تحقق ان دستور می دهد، زیرا «در صلح، امنیت شهرها نهفته استه» و به ناخشنود داشتن جنگ فرمان می دهد و خودش نیز جنگ را ناخوش می دارد، زیرا جنگ تجاوزگری است و «تجاوزگری بر بندگان زشت است» و در هر حال زیان، نتیجه حتمی این تجاوز است:« هرکس که دشمنی کاشت، زیان درو کرد» و چون نتیجه جنگ بدبختی برای همه آدمی زادگان است؛ برای پیروز و شکست خورده.


گوش شنوا به دنیایت بسپار تا از انسانی آگاه شوی ...

چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری تا از پدیده بزرگی آگاهت سازد که دنیا از افرادی چون او در بین نسل ها به ندرت سخن می گوید؟ چرا گوش دل و خرد به دنیایت نمی دهی که در ژرفای وجودت خبر از مردی آورده که داستان دریا دلی او را در وجدان خود دارد؟ دریادلی که چنان اوج گرفت که دنیا برایش خوار شد و زندگی کم ارزش؛ و پسران، خویشان؛ مال، قدرت و دیدن طلوع و غروب خورشید در دیده اش بی اهمیت شده است. 


چرا از دنیا درباره اندیشه ای نپرسیده ای که برای انسان، روشی در حکمت به بار آورده است که از بهترین روش های روزگاران و از نتایج ارزشمند آنهاست؟ پیشینیان آن را به یادگار نهادند و فرزندان و نوادگان آن را به ارث بردند و گرد آن حلقه زدند.


آیا خرد نیرومندی را می شناسی که از ده قرن و اندی پیش، این حقیقت بزرگ اجتماعی را بنیان نهاد و بر پندارهایی که هزاران ریشه دارد، خط بطلان کشید و اعلام کرد:« هیچ نیازمندی گرسنه نمی ماند مگر به خاطر آن چه برخورداری از آن بهره مند شده است.» و برای تثبیت این حقیقت چنین افزود:« هیچ گاه نعمتی انباشته ندیدم، جز آنکه در کنارش حق از دست رفته بود


او به یکی از کارگزاران خود درباره احتکار، این بن مایه ی زیان اجتماعی چنین نوشت: «احتکار برای توده حاکمان راهی زیانمند و عملی ناشایست است؛ از احتکار پیش گیری کن.»


آیا بزرگی را می شناسی...

آیا بزرگی را می شناسی که خرد کارای او از قرن ده و اندی پیش، او را بر کشف راز درست انسانیت راهنمایی کند و با انسان ها پیوند ژرف داشته باشد؛ در حالی که حاکمان روزگار و پادشاهان زمانش جز در فضایی که انسان ها نردبان و ابزارشان باشند، برایشان ارزشی قائل نبودند؟


اگر رافائل یک زن کشاورز ایتالیایی را برای ترسیم تصویر مریم عذرا مادر مسیح برگزید تا هر آن چه را از مفهوم کرامت انسانی دوست داشت و در اراده اش بود، در آن چهره بنمایاند و تولستوی، ولتر و گوته در دستاوردهای فکری و اجتماعی خود، روح آن چه را رافائل در این چهره پردازی اش نهاده بود، به کار گرفتند. این بزرگ مرد، صدها سال پیش، از آن پیشی گرفته است؛ با همه تفاوت هایی که روزگار سخت او با شرایط مساعد اینان، و جامعه بسته او با جامعه های باز آنان داشت. او با پادشاهان، امیران، والیان و ثروتمندانی که راه ملت های ستمدیده و خوار شده را با بیهوده گرایی سد کرده بودند در ستیز بود.


با سوگند می گفت:« سوگند به خدا حق ستم دیده را از ستمگرش خواهم گرفت و ستم گر را افسار زده به جاده حق خواهم کشید، گرچه آن را خوش نداشته باشد.» آنگاه فریاد نجات بخشی را که گویای معرفت و آگاهی به حقیقت افشاگری افسار گسیخته و غرق در پوچی و نیز واقعیت ملت گرسنه و بدبخت است، بر سر امیران هوس باز می کشید و با گزیده گویی که گویا فریاد تقدیر بود، می گفت: «زیردستانتان بالا دست و بالادستانتان زیردست خواهد شد و از این سخن هدفی جز اشاره صریح به محرومیت توده های مردم از نعمت ها و شیطان های شرارت و دیو های ستم و نیرنگی که در زیر لباس تیول داران، حاکمان و احتکارگران پنهان بودند نداشت.»


آیا درباره حاکمی پرسیده ای...

آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادش را به خاطر بی تحمل رنجی در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. 

زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره، سنگین بار و ناتوان سازد.


او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»


آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی... 

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که در روزگار خود، خودش گندم را آرد کند و از آن چه آرد کرد ، نان خشکی فراهم آورد و آن را با زانویش بشکند و بخورد و یا کفش خودش را خود پینه بزند و چنان که گفتیم هرگز از مال دنیا چیزی برای خود جمع نکند؟ چون همه همت او در آن بود که حق مستضعفان، ستم دیدگان و فقیران را از بهره کشان و احتکارگران باز پس بگیرد و زندگی آنان را پاس بدارد تا با کرامت روزگار بگذرانند و در پی آن نباشد که خود شکم سیر، لباس پوشیده و خواب راحت داشته باشد؛ چرا که بین مردم « کسانی هستند که امید به قرص نانی ندارند» و «شکم هایی تهی و دل هایی انده بار وجود دارد.»


آیا در قلمرو عدالت بزرگ مردی را می شناسی...

آیا در قلمرو عدالت، بزرگ مردی را می شناسی که اگر همه ساکنان زمین علیه او باشند، او همچنان بر حق پای فشارد؟ و دشمنان او اگر کوه و دشت را انباشته کنند، باز هم بر باطل باشند؟ زیرا عدالت در وجود او مقوله اکتسابی نبود، گرچه بعدا در روش او به یک مذهب تبدیل شد، یک برنامه ریزی نبود که سیاست آن را تقریر کرده باشد، گرچه این نیز یکی از جنبه های مفهوم عدالت در نظر او بود، و یک راه نبود که او بخواهد برای دستیابی به صدارت، آگاهانه آن را بپیماید، گرچه او آن را پیمود و در نتیجه در دل خوبان جای گرفت. بلکه عدالت در ساختار وجودی او اصلی بود که با دیگر اصول وجودی اش متحد بود و سرشتی بود که نمی شد از آن در گذرد و علیه آن اقدام کند؛ گویی که این عدالت ماده ای بود که ساختار وجودی اش از آن برآمده بود و چون خونی در رگ ها و روحی در وجودش بود.


آیا فرمانروایی را می شناسی که از حرمت دشمن و دعوت به نیکی بگوید ....

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که همه ابزار ثروت و پادشاهی نزد او به گونه ای مهیا شده باشد که برای دیگران مهیا نمی شود، اما او همواره از همه آن ابزار و عوامل دوری کند و آنها را رها سازد؟ همه آرایه های شرافت نسب در او جمع باشد، اما او بگوید: «هیچ شرافتی چون فروتنی نیست» و دوستداران او، او را دوست بدارند و او بگوید: «هر کس مرا دوست می دارد برای خود از فقر لباسی بدوزد» و عده ای در دوستی او غلو کنند و او بگوید: «در مورد من دوستدار غالی، هلاک است» 


و آنگاه خویشتن را مورد خطاب قرار داده و بگوید: «پروردگارا، آن چه نمی دانیم بر ما ببخش» عده ای او را در جایگاه خدایی نشاندند، ولی او آنان را به سخت ترین شکل مجازات کرد. و عده ای او را ناخوش داشتند و او با آنان چون برادری خیرخواه برخورد کرد. آنان به وی بد گفتند و یاران او در برابر آنان به بدگویی پرداختند. اما او به یاران خود گفت: «دوست ندارم که بدگو باشید» با او به دشمنی برخواستند، بر او بد کردند و حرمت چیزی را در حق او پاس نداشتند و علیه او دست به پیکار زدند. 

امام او می گفت: «برادرت را با احسان و نیکویی سرزنش کن و با انعام به او، او را بازگردان» و «هرگز برادر تو در قطع پیوند قوی تر از تو در برقراری پیوند نباشد و در بدی کردن به تو، از تو بر نیکی کردن به او تواناتر نباشد» به او سفارش همراهی هرچند کوتاه مدت با پاره ای از گناهکاران به خاطر حفظ حاکمیت کردند. اما او گفت: «دوست تو کسی است که تو را نهی کند و دشمن تو کسی است که تو را گول بزند» و افزود: «راستگویی اگر چه بر تو زیان رساند، بر دروغگویی گرچه به تو سود دهد پیش دار»


تاریخ و حقیقت بر این صدای عدالت انسانی شهادت می دهند

کسانی که خوبی های او شامل حالشان شده بود با او جنگیدند. اما او خطاب به خویش می گفت: «تشکر نکردن کسی تو را از نیکی کردن باز ندارد.»


نزد او از نعمت های دنیایی سخن به میان آوردند. او به گوینده آن نگاهی کرد و گفت: «پسندیده ترین نعمت، خوش اخلاقی است.»

باردیگر نزد او آمدند و به او پیروزی به روش حاکمان را پیشنهاد کردند، اما او گفت:«آن کس که به وسیله گناه پیروز شده، پیروز نیست و چیره به وسیله شر، شکست خورده است.»


او از بدی های دشمنانش آن قدر که دیگران نمی دانستند آگاه بود، اما از آنها چشم می پوشید و خاطرش را از آنها تهی می کرد و با خود زمزمه می کرد که: «شریف ترین رفتارهای شخص کریم، غفلت از چیزهایی است که از آنها خبر دارد». دشمنان و دوستان نادانش روزگار را چنان علیه او تجهیز کردند که در دل هر کسی می توانست موجب بد بینی به مردم شود، اما او همواره می گفت:« سخنی که از زبان کسی بیرون می آید، تا جایی که راهی برای حمل آن به نیکی پیدا می کنی، هرگز آن را به بدی حمل نکن.»

در نگاه تاریخ و حقیقت، تفاوتی ندارد، که تو این مرد بزرگ را بشناسی یا نشناسی، چون حقیقت و تاریخ گواهی می دهند که وجدان شرف پدر شهیدان، علی بن ابی طالب، فریاد عدالت، انسانیت و شخصیت جاودان شرق است. ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتیازاتش عنایت می کردی!»

در عظمت سوگ امام حسین (ع): صاحب عزایی به عظمت خدا

امیر دبیری مهر
کد خبر: ۴۴۶۶۲۹
تاریخ انتشار:

۱۱ آبان ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۴


عشق و شوق فراگیر و عالمگیر به امام حسین (ع ) و فرزندان و اصحاب وفادار ایشان بسیار راز آلود و تامل برانگیز است . چه بسیار آزادگان و اصلاح گران و مبارزان و رهبران و حتی پیامبران در تاریخ بوده اند که نامشان به نیکی در جریده عالم ثبت شده است و آبروی بشریت محسوب می شوند و احترام انسانها را در ادوار تاریخ برانگیخته اند اما نام و یادشان اشکی بر چشم ، عشقی در دل و شوری در جان ایجاد نمی کند . بسیاری از این نام آوران در راه حقیقت وزیبایی و آزادی انسانها از طوق بندگی و خواری زجرها کشیده اند و دردها تحمل کرده اند و برخی شهد شهادت نوشیده اند اما هیچ کدام مانند حسین بن علی (ع ) بغض در گلو و شور در وجود انسانها ایجاد نمی کنند.
تکرار نقل و روایت تراژدیها و حماسه های تاریخی از جاذبه آنها می کاهد و به عبارتی همه رخدادها  کهنه و قدیمی و تکراری می شوند جز تاسوعا و عاشورای حسینی . هر سال که می گذرد این آیین و مناسک دینی و انسانی و روحانی پرشور تر و جذاب تر و دلربا تر می گردد. در این تردیدی نیست که راه حسین  و مصائب حسین منحصر به فرد است و این یکتایی و یگانگی مصائب ایشان هر روح سالم و هر وجدان بیداری را می گدازد و تاب و تحمل را از سوگواران حضرتش می ستاند  اما راز مانایی شور حسینی در پهنه تاریخ و درازنای روزگاران در چیست ؟ چگونه است که گویی روح بلند امام همام ناظر و حاضر بر این سوگواری هاست و دست عنایت و نوازش او بر سر همه سوگوارانش کشیده می شود. سفره  نعمت و رحمت و برکت و شفا و گشایش حسین نه تنها در 1400سال برچیده نشده بلکه هر سال گسترده تر و پر بارتر و جان افزا تر شده است ؟ راز این همه عزت و محبوبیت در چیست ؟ حقیقتا و بدون مجامله واژه عزت وامدار نام حسین است . حسین آبروی تاریخ است اما چرا و چگونه چنین واقعیتی در برابر دیدگان ما تجلی یافته است؟ پاسخهای گوناگونی به این پرسش ارایه شده و داده خواهد شد اما حقیر در این نوشته نگاه دیگری به امام مظلومان و آقای عزت مندان و محبوب و معشوق آزادگان جهان کرده ام و آن بیان این واقعیت است که حسین بلاشک برگزیده خدا در اعطای عزت و کرامت است  . گویی حضرت حق در میان خیل انسانهای بزرگ و جاویدان اعصار مختلف امانتی را به آنها عرضه داشت به نام عشق و پرستش و البته  بسیاری با روح بزرگشان تحمل برداشتن این بار امانت را داشته اند ولی حسین است که یکجا و به شکل اکمل امانت دار خدا گشت و یگانه قهرمان صحنه عشق بازی با خدا در عاشورا شد . العیاذبالله و بروجه تمثیل خدا نیز بر این همه محبت و عشق و بندگی و فرمانبری حسین به خدای خود اشک ریخت . حسین آبروی انسان و بشریت را در دستگاه الهی و آفرینش خرید . بزرگی حرکت او و عمق مصیبت های او پرده ای شد بر همه زشتی ها و پلیدی هایی که به نام بشر ثبت شده است . او ضامن جاویدان هدایت پذیری و رستگاری انسان شد . ملایکه را در اطاعت مشتاقانه و پارسایانه حیرت زده کرد و شیطان را  بیش از همیشه در رد دعوت به خودخواهی خجلت زده نمود. خدای مهربان و غفور و شکور نیز به مصداق ایه شریفه
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ( توبه / 111)
به عهد خود وفا نموده است و مهر و عشق حسین را در فطرت ابنای بشر قرار داده است و چه محرومیت بزرگی است برای کسی که این دانه فطرتش را با اشک بر حسین پرورش ندهد.
در واقع امر امام حسین تجلی وعده برحق الهی مبنی بر
 وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا (اسرا /81) است .
خداوند در تاریخ برگزیده ای می خواست که غلبه حق و حقیقت و درستی و پاکی و زیبایی بر باطل و دروغ و پلیدی و زشتی را در یک هماورد و در یک میدان و به بهایی بالا و والا نشان دهد و این رسالت بزرگ هزینه و بهای بالایی داشت که هیچ کس تاب و توان آن را نداشت و ندارد و نخواهد داشت جز حسین (ع ) که با مظلومیت خود درروزها و شبها و ساعات غمبار قبل از عاشورا و در نهایت با  شهادت جانگداز خود در عاشورا بهای آن را پرداخت و لی برای همیشه تاریخ فریاد زد که حق و راستی و پاکی باقی و پابرجا و باطل و دروغ و زشتی میراست و باطل فقط گهگاهی ظاهر می شود ولی در نهایت زایل شدنی است
ضرب الله الحق والباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال(رعد/17)
 اینچنین است که در واقع خداوند متعال بعنوان مظهر حق و حقیقت و منشا و خالق عالم صاحب عزای حسین است و خود ضامن زنده نگهداشتن نام و یاد حسین است و خود او سوز و گداز بر ای بنده برگزیده اش را در جانها می افشاند و شوق برپایی پرچمهای سوگواری و روضه و عزای حسین را در دلهای مومنین می تاباند . حال می توان فهمید که چرا دردانه هستی و هدف خلقت عالم یعنی رسول اعظم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله وسلم می فرماید
  إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ وَ إِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ وَ عِلْمٌ وَ ذُخْرٌ  (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 59 – 64)
"قسم به خدایى که به حقّ مرا پیامبر فرموده است، [مقام‏]حسین بن على در آسمان بالاتر از [مقام‏] او در زمین است، و در طرف راست عرش الهى در باره او چنین نوشته شده است: چراغ هدایت و کشتى نجات، امام استوار، مایه عزّت و افتخار و [دریاى‏] علم و گنجینه."
از این رو می توان گفت ایام سوگواری حسین بن علی (ع ) همچون شب قدر فرصتی است برای رهایی از شر پلیدی ها و زشتی ها و دوستی و نزدیکی به خدای رحمان و زیبنده شدن به نیکی ها و پاکی ها . و این همه از برکت وجود امام حسین (ع )است و چون بسیاری با چشم دل و سر این راز را دیده و گشوده اند در برپایی عزای حسین و پرچم هدایت او پیشگام و پیشرو می شوند و سفره شکرگزاری او هیچ گاه جمع نمی گردد . اینچنین است که کودک و جوان و زن و مرد با هر میزان شور و شعور و سعادت زیر خیمه حسین قرارمیگیرند و باران رحمت الهی بواسطه شفاعت و آبروی حسین بر دل و جسم و جان همگان می بارد و جوانه های عشق و علاقه و شیفتگی به حضرت اباعبدالله را به نهال تقوا و رستگاری مبدل می سازد و تجلیل امام از عمق جانها بر زبانها جاری می شود که

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ علیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ.... السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

10 شغل جدید و شاید عجیبِ مردم در آینده

یک پزشک: اگر یک قرن پیش کسی به شما می‌گفت کسانی پیدا خواهند شد که کارشان مثلا برنامه‌نویسی یا طراحی صفحات وب باشد، آیا کسی پیدایش این مشاغل را باور می‌کرد و شناختی نسبت به ماهیت آنها می‌داشت؟
 
به همین ترتیب پیشرفت فناوری و تکامل جوامع انسانی، باعث خواهد شد که در آینده شاهد به وجود آمدن شغل‌ها و حرفه‌های تازه باشیم.
 
در این پست ۱۰ شغلی را با هم مرور خواهیم کرد که در آینده نسبتا نزدیک مثلا در دو دهه بعد رواج پیدا خواهند کرد.
 
۱- نوستالژیست

 
آدمی است دیگر! همیشه دوست دارد که محل زندگی خود را به سبک‌های مختلف آماده کند.
 
در فیلم Midnight in Paris قهرمان‌های فیلم شاهد بودند که آدم‌های هر دوره‌ای دلتنگ زندگی ساکنان دهه‌ها پیش پاریس می‌شدند و زندگی در دهه‌ها پیش را پررنگ و لعاب‌تر و رُمانتیک‌تر می‌دانستند.
 
به شیوه مشابهی هیچ بعید نیست که آدم‌های دهه، مخصوصا تحت فشار زندگی مدرن و بسیار ماشینی و احتمالا خالی از معنویت دهه‌ها بعد، هوس کنند که جلوه‌ای از گذشته مثلا دهه ۱۹۸۰ یا اصلا دهه‌ای را که ما در آن به سر می‌بریم، بازسازی کنند و برای این کار به آدم‌های متخصصی نیاز خواهند داشت که اتاق‌ها و خانه‌هایشان را به سبک گذشته بیارایند.
 
۲- جراح از راه دور یا Telesurgeon
 

همین حالا هم جلوه‌هایی از پزشکی از راه دور را شاهد هستیم، در دهه‌های آینده اما این کار بسیار رایج‌تر خواهد شد. با پیشرفت وسایل دقیق جراحی کنترل از راه دور، احتمالا جراحی‌ها چه به صورت جراحی‌های اورژانس بیماران دچار تروما یا جراحی‌هایی مثل جراحی‌های زیبایی، از حالت کنونی به درخواهند آمد.
 
در این صورت احتمالا ما شاهد مسائل جدیدی خواهیم بود:
 
- بیماران ثروتمندی که خودپسندانه ترجیح می‌دهند در یکی از مراکز نزدیک پزشکی، توسط بهترین جراحان دنیا عمل شوند.
 
- یا جراحان چینی که با نصف قیمت، جراحی می‌کنند و کار و کسب جراحان داخلی را کساد می‌کنند.
 
- شاید هم بازار سیاه جراحی‌های غیرقانونی را شاهد باشیم!
  
۳- احیاکنندگان طبیعت

 
هیچ نمی‌دانیم که در دهه‌ها بعد اصولا طبیعتی هم باقی خواهد ماند یا نه. می‌توان حدس زد در آن زمان آنقدر مساحت نقاط بکر و دست‌نخورده طبیعت کم شود که به جای حرفه حفظ محیط زیست، شاهد رونق گرفتن حرفه احیای طبیعت باشیم.
 
احیاکنندگان طبیعت، احتمالا با داشتن دانش زیست‌شناسی و ژنتیک پیشرفته و فناوری‌های نوین تلاش خواهند کرد به صورت محدود برای آدم‌های دلتنگ، جلوه‌هایی از طبیعت را ایجاد کنند.
 
۴- طراحان زباله

 
در ادامه مشاغل کنونی مثل بازیافت زباله و با تکامل دانش‌هایی مثل مهندسی مواد، احتمالا سر و کله «طراحان زباله» پیدا خواهد شد. حجم زباله در دهه‌ها بعد بسیار بیشتر خواهد شد و انسان‌های مجبور خواهد شد که توده‌ها بزرگ زباله را به صورت‌های جدیدی بیارایند، طوری که تحمل آنها ساده‌تر شود.
 
شاید به سبک Wall E!
 
5- متخصصان تسهیل پروژه‌ها

 
پروژه‌های آینده بسیار پیچیده‌تر از پروژه‌های کنونی خواهند بود و بنابراین لازم است که کسانی پیدا شوند که کارشان تبدیل مراحل متعدد یک کار، به مراحل ساده‌تر و کمتر بشود. آنها یاوران مدیران پروژه خواهند شد.
 
۶- راهنماهای سیستم‌های بهداشتی و درمانی
 

همین حالا هم شاید به چنین حرفه‌ای نیاز داشته باشیم. در سیستم درمانی ایران که اصولا خبری از ارجاع و اجرای الگوریتم‌های از پیش‌تعریف‌شده درمانی و بهداشتی نیست، این خود بیماران هستند که انتخاب می‌کنند بیماری‌شان به کدام تخصص مربوط است، خود پزشک را انتخاب می‌کنند و پزشک مربوطه هم تنها از زاویه تنگ تخصص خود، به بررسی بیماری می‌پردازد. گذشته از آن، اگر عضوی از خانواده شما مبتلا به بیماری شود، عملا اجرای مراحل تشخیصی و درمانی بسیار گیج‌کننده خواهد بود.
 
اما صرف‌نظر از شرایط خاص ما در ایران، در آینده با پیشرفت دانش پزشکی و ایجاد زیرشاخه‌های فوق‌تخصصی، روند تشخیص و درمان بیماری‌ها پیچیده خواهد بود و بیماران و اعضای خانواده آنها نیاز به راهنماهای ویژه‌ای خواهند داشت.
 
این راهنماها ترکیبی از دانش پزشکی، مشاوران روانپزشکی و کارشناسان اقتصادی را خواهند داشت و می‌توانند به خوبی بیماران و اعضای خانواده آنها را راهنمایی کنند.
 
۷- درمانگرهای سال‌های پایانی عمر

 
با افزایش امید به زندگی، سال‌های پایانی عمر انسان‌ها، توأم با شرایط ایستایی خاصی خواهد شد. در این سال‌ها که ما علیرغم داشتن بیماری‌های متعدد، همچنان زنده خواهیم بود، کیفیت زندگی کاهش خواهد یافت. پس لازم است که علاوه بر متخصصان کنونی طب سالخوردگی، درمانگرهایی هم به مردم کمک کنند و به آنها در مورد چگونگی گذران مناسب سال‌های پایانی مشاوره بدهند.
 
۸- طراحان بازی‌وارسازی

 
در دهه‌های آینده ما نیاز خواهیم داشت که کارها پیشرفته و دشوار آن زمان را با روحیه و نشاط بهتری انجام بدهیم و در این راستا، سر و کله متخصصان بازی‌وارسازی یا Gamification پیدا خواهد شد.
 
آنها دنیا را به محیط قابل تحمل‌تری تبدیل می‌کنند و ترتیبی می‌دهند که روند آموختن مهارت‌ها یا انجام کارها، ساده‌تر شود، انگیزه انجام کارها را پیدا کنیم و تنش‌های روزانه ما کم شود.
 
۹- مشاوران ربات‌ها

 
کسانی پیدا خواهند شد که به شما در مورد مدل‌های بسیار متنوع ربات‌ها مشاوره بدهند و بتوانند در انتخاب مدل‌ مناسب ربات خانه‌دار یا مربی توصیه‌های خوبی کنند.

۱۰- سرگرم‌کننده‌های چندرسانه‌ای

 
دی جی‌ها یا خوانندگان مراسم جشن کنونی را فراموش کنید. در آینده سر و کله کسانی پیدا خواهد شد که برای برگزاری بهتر مراسم ازدواج یا کارزارهای تبلیغاتی می‌توانند به صورت چندرسانه‌ای به ما کمک کنند.
 
آنها صوت و ویدئو و عکس و واقعیت افزوده را با هم ترکیب می‌کنند و از ترکیب آنها شیوه جدیدی برای سرگرم کردن ما ایجاد خواهند کرد.

خطای تایید خود یا Self Confirmation Bias

خطای تایید خود یا Self Confirmation Bias (از سایت متمم)

خطای تایید خود

ما دوست داریم،‌ کسانی در اطرافمان باشند که شبیه ما هستند. اگر باورها و عقیده‌های کسی با ما شبیه باشد، احتمالاً به او بیشتر علاقه خواهیم داشت و میل خواهیم داشت که با او دوست شویم.

این رفتار چیز بدی نیست. همین رفتار است که باعث می‌شود زندگی برای ما شیرین‌تر و لذت‌بخش‌تر شود. اما اتفاق دیگری هم در حال روی دادن است. عملاً ما به صورت ناخودآگاه و ناخواسته، هر چیزی را که با باورهای ما یا نگرش‌های ما به جهان اطراف در تضاد باشد،‌ کنار می‌گذاریم. یا اگر بخواهیم به شکل دیگر بگوییم، ما اطرافمان را با اطلاعات و افرادی پر می‌کنیم که مدل ذهنی فعلی ما را تایید کنند.

ذهن ما، اطلاعاتی را که به نفعش باشد مورد توجه قرار می‌دهد و از اطلاعاتی که با دانسته‌ها و مفروضات فعلی‌اش در تضاد است، می‌گریزد. این یک خطای شناختی است که به آن Self Confirmation Bias یا خطای تایید خود، گفته می‌شود.

آیا تا به حال شده که یک ماشین جدید بخرید و ببینید که آن ماشین در خیابان خیلی زیاد شده است؟ این رویداد هم، یک خطای ذهنی است که ریشه آن کاملاً شبیه خطای «تایید خود» است. قبلاً همه‌ی آن ماشین‌ها در خیابان بوده‌اند اما مغز آنها را بی‌اهمیت تلقی می‌کرده و فیلتر می‌کرده. حالا که ما آن ماشین را انتخاب کرده‌ایم،‌ برایمان مهم و جذاب است که ببینیم دیگران هم، سلیقه‌ی ما را تایید و انتخاب کرده‌اند. پس دیگر آن را فیلتر نمی‌کنیم!

بعضی وقت‌ها در توصیف این خطای ذهنی می‌گویند: زنان باردار، هر روز و همه جا، به زنان باردار برخورد می‌کنند.

در سال ۱۹۷۹، در دانشگاه مینه سوتا، آزمایش جالبی ترتیب داده شد. به آزمایش شوندگان، متنی درباره‌ی زندگی دختری به نام جین داده شد. در نیمی از این متن تصویر یک فرد درونگرا از جین ساخته شده بود و در نیمی دیگر، تصویر یک فرد برونگرا. به طوری که نمی‌شد به طور مطلق جین را درونگرا یا برونگرا فرض کرد.

آزمایش شوندگان به خانه‌های خود رفتند و مدتی بعد دوباره آنها را برای آزمایش دعوت کردند. آنها را به دو گروه تقسیم کردند. به گروه اول گفتند: می‌خواهیم جین را به عنوان کارمند کتابخانه بگذاریم. آیا به نظر شما مناسب است؟ مخاطبان کمی فکر کردند و ویژگی‌های درونگرایانه جین را به خاطر آوردند. گفتند: بله! او درونگراست و به درد این کار می‌خورد. پرسیدند: آیا به نظر شما می‌تواند در یک بنگاه معاملات املاک هم کار کند؟ پاسخ شنیدند: نه! او درونگراست. نمی‌تواند.

به گروه دوم – که پرسش و پاسخ گروه اول را نشنیده بودند – گفتند: می‌خواهیم جین را به یک بنگاه معاملات املاک بفرستیم. آیا می‌تواند آنجا خوب کار کند؟ همه گفتند: بله! او برونگراست و می‌تواند. بعد پرسیدند: یک فرصت شغلی دیگر هم هست و آن کار کردن در کتابخانه است. اکثریت پاسخ دادند: نه! او برونگراست. کار کردن در کتابخانه به یک فرد درونگرا نیاز دارد.

خطای شناختی: خطای تایید خود Self Confirmation Biasبه همین دلیل است که کسی که فکر کند مردم یک شهر خاص،‌ کم هوش هستند، هر روز نمونه‌های بیشتری در تایید حرف خود پیدا می‌کند و فرد دیگری که فکر می‌کند مردم آن شهر خاص، تیزهوش هستند، هر روز نمونه‌های دیگری در تایید باورش پیدا می‌کند.

به همین دلیل است که موافقان یک عقیده و باور،‌ هر روز معتقدتر می‌شوند و منتقدان آن باور و عقیده، هر روز در مخالفت با آن باور و عقیده، مصمم‌تر می‌شوند.

دیوید مک رانی می‌گوید: ذهن انسان، بیشتر به دنبال امنیت می‌گردد تا واقعیت. و امنیت از تایید دانسته‌های قبلی حاصل می‌شود.

ذهن‌آگاهی (Mindfulness)

ذهن‌آگاهی (Mindfulness)

Download Original]" class="imagefield imagefield-lightbox2 imagefield-lightbox2-200x200 imagefield-field_picture imagecache imagecache-field_picture imagecache-200x200 imagecache-field_picture-200x200 lightbox-processed" style="margin: 0px; padding: 0px 0px 0px 3px; text-decoration: none; color: rgb(0, 100, 0); outline: none; float: right;">ذهن‌آگاهی (Mindfulness)

... خستگی، تکرار، دلزدگی، تنهایی، جدایی، روزْمرگی، روزمرِّگی، افسردگی، میل به مردن،..، واژه‌هایی آشنا در عصر جدید امکانات و فناوری و تکنولوژی‌هایی که برای رهایی انسان از تنهایی آمده‌اند، اما روز به روز او تنها‌تر و تنها‌تر گشته است. 

اگر به دانشگاه بروم زندگی بهتر می‌شود. اگر ازدواج کنم زندگی بهتر می‌شود. اگر بچەدار شوم زندگی بهتر می‌شود. اگر بچه‌ها بزرگ‌تر شوند زندگی بهتر می‌شود. اگر کار مورد علاقه‌ام را به دست آورم زندگی بهتر می‌شود. اگر پول کافی به دست آورم زندگی بهتر می‌شود و اگر...، اگرهایی که هرگز پایان نمی‌پذیرند و زندگی بهتر نمی‌شود. به راستی چرا؟ 

هر اگری که به آن می‌رسیم چالش‌های بعد از آن، لذت به دست آوردنش را از ما می‌گیرد. مثلاً وقتی وارد دانشگاه می‌شویم تازه می‌فهمیم رشتەی بهتر و مراحل بالاتری وجود دارند پس، این مرحله که در آن هستم بهتر نیست باید به مرحلەی دیگر بروم تا زندگی بهتر شود. اما این تسلسل، مرتب تکرار می‌شود و ما احساس رضایت و بهتر شدن اوضاع را نداریم! به راستی چرا؟! 

شاید ما زندگی نمی‌کنیم، فقط زنده‌ایم و شاید درگیر عناوین بهتر شدن زندگی هستیم، عناوینی که سازندەی آن خود واقعی ما نیستند، بلکه تعریف دیگران و جامعه از بهتر شدن است و... شاید... 

روان‌شناسی، روشی را برای رهایی از این چالش به ما معرفی می‌کند. روشی بسیار موثر و کارآمد جهت باز‏یابی آرامش در اوج تنش، درمان دردهای مزمن روحی و ذهنی، رفع استرس و افسردگی و افزایش خلاقیت، تقویت حافظه، انعطاف‌‏پذیری ذهن و افزایش‏ زمان واکنش و همچنین ضریب هوشی. این روش نوین را ذهن‌آگاهی یا (Mindfulness) نامیده‌اند. 

لانگر (۱۹۸۹) واژه ذهن آگاهی را برای توصیف یک رویکرد تحقیق علمی به کار برد. به نظر لانگر، ذهن‌آگاهی یک فرایند‌ شناختی خلاق و سازنده است و زمانی که یک فرد سه ویژگی کلیدی زیر را به کار می‌گیرد؛ آشکار می‌شود. 

 آن سه ویژگی عبارتند از: 

۱-خلق یک طبقەبندی جدید

۲-پذیرا بودن اطلاعات جدید

۳-آگاهی از دید و زوایای دید ژرف‌تر و بیشتر (ساین و همکاران، ۲۰۰۵). 

بر اساس نظر بایرون (۲۰۰۶)، راهبردهای سازگاری مفید ذهن‌آگاهی برای ایجاد و حفظ آگاهی عبارتند از: فقدان قضاوت ارزشیابی؛ صبر و شکیبایی؛ صبر و پایداری؛ ذهن آغازگر؛ درگیر نشدن؛ پذیرش؛ و‌‌ رها شدن. 

ذهن‌آگاهی در غرب از دهەی ۱۹۷۰ مورد توجه قرار گرفت. (۱) 

ریشەی بسیاری از بیماری‌های روحی و جسمی به افکار بر می‌گردد، افکاری که راه خود را نمی‌یابد و نمی‌داند چه چیزی را می‌خواهد و دائماً در تعارض و سرگردانی و گم کردن خویشتن خویش به جستجو می‌پردازد. (۲) 

ذهن‌آگاهی؛ یعنی حواس جمعیِ کامل نسبت به تک‌تک اتفاقاتی که همین الان و همین جا در زندگی ما دارد رخ می‌دهد. ما چه ذهن‌آگاه، باشیم و چه نباشیم این اتفاقات بالاخره رخ می‌دهند. اما وقتی در حالت ذهن‌آگاهی هستیم تک‌تک این رخداد‌ها را می‌بینیم و با تمام وجود حس می‌کنیم و درمی‌یابیم. ذهن‌آگاهی چیزی از جنس آگاهی است و یک علم و دانش نیست که آن را با حفظ کردن و به خاطر سپردن، بیاموزیم. 

 ذهن‌آگاهی از جنس بیداری و هشیاری است و هنر و مهارت نیست که آن را به یک شکلی بیاموزیم و بعد تا آخر عمر با خیال راحت به کار ببریم. ذهن‌آگاهی یک جور روش زندگی کردن تا آخر عمر است. روش هم خیلی ساده است. کافی است حواسمان را جمع لحظه‌های زندگیمان کنیم و به جای ماندن در زمان‌های گذشته و آینده، در واقعی‌ترین زمان زندگیمان یعنی همین الان قرار گیریم. 

-ذهن‌آگاهی یعنی بیداری و هشیاری صد درصد با لحظه لحظه اتفاقاتی که همین الان دارند رخ می‌دهند. ممکن است یک فرد کاملاً بی‌سواد، بتواند ذهن آگاه باشد اما یک استاد دانشگاه با سال‌ها تجربه‌ی تدریس، نتواند آن را دریابد. 

-اگر شما فکر می‌کنید اشتباه کرده‌اید و یا دیگران فکر می‌کنند شما شکست خورده‌اید، این نظر و فکر خودتان و دیگران، ربطی به واقعیت زندگی شما ندارد. فقط یک فکر و نظر است. فکر هم چیزی جز گردش ذهن در لابلای تصاویر حافظه و ایده‌ها و نظرات ذهنی نیست. همین و بس. 

 فرد ذهن‌آگاه خودش را با فکر خودش یکی نمی‌داند و بر اساس افکار و احساساتش، هویت خود را شناسایی نمی‌کند. شاید به همین دلیل است که اکثر اوقات، فرد ذهن‌آگاه بیشتر شبیه بچه‌ها به نظر می‌رسد، تا آدم بزرگ‌ها. 

فرد ذهن‌آگاه با قصد و نیت مشخص و از روی عمد، شش دانگ حواسش را حتی در سخت‌ترین شرایط حواس جمعی روی زمان حال زندگی‌اش متمرکز می‌کند. اما فرد معمولی کنترل اوضاع را به ضمیر ناخودآگاه و عادت‌ها می‌سپارد. 

 فرد ذهن‌آگاه در هر لحظه با ارادەی خود، توجه خودش را روی یک موضوع متمرکز می‌کند. اگر هم حواسش پرت شد و فکرش جای دیگر رفت بلافاصله به خاطر ذهن‌آگاه بودنش این انحراف فکر را می‌فهمد و با مهربانی و بدون اینکه خود را سرزنش یا انتقاد کند، دوباره حواسش را روی موضوع دلخواه و انتخابی خودش جمع می‌کند. فرد ذهن‌آگاه خیلی حواس جمع است. بهرەوری و کارآیی او در فعالیت‌های زندگی عالی است. چون با تمام توجه هر کدام از کارهای روزمره‌اش را انجام می‌دهد. او سرشار از انرژی است چون انرژی حیاتی‌اش را روی افکار بی‌ربط هدر نمی‌دهد. (۳) 

فرد ذهن‌آگاه در زمان حال، حضور کامل دارد در حالی که فرد معمولی در گذشته و آینده زندگی می‌کند و هیچ سهمی از حیات را برای همین الان زندگی‌اش کنار نمی‌گذارد. 

در حقیقت اگر بخواهیم تفاوت روحیەی فرد ذهن‌آگاه با فرد معمولی را مشخص کنیم باید هفت عنصر کلیدی ذهن آگاهی را از قبل بشناسیم تا بتوانیم نسبت به ذهن‌آگاه بودن یک فرد یا معمولی بودن او اظهار نظر کنیم. 

ـ هفت عنصر اساسی ذهن‌آگاهی عبارتند از: 

۱) بی‌قضاوتی: یعنی بدون پیشداوری و حذف و تأیید با زندگی برخورد کنیم و بخش نهفته‌ی درستی و نادرستی اتفاقات درون و بیرون خود را نظاره کنیم. 

۲) صبور بودن: یعنی حوصلەداشتن، شکیبا بودن و حق دادن به اتفاقات برای اینکه در زمان مناسب خودشان رخ دهند. 

۳) داشتن ذهنی باز: یعنی درک همه چیز، همانگونه که هستند. یعنی تقسیم نکردن ذهن به سیاه و سفید. یعنی آمادگی کامل درونی داشتن برای روبرو شدن با واقعیت‌های زندگی بی‌کم و کاست، همانگونه که هستند. 

۴) اطمینان داشتن: یعنی مطمئن بودن به اینکه توانایی«ذهن‏‌آگاه»شدن در وجود همەی آدم‌ها هست و هر انسانی می‌تواند این شکل متفاوت بیداری و هشیاری را در تمام لحظات زندگی‌اش حفظ کند. یعنی یقین داشتن که درست‌ترین شیوەی زندگی، ذهن‌آگاهی است. 

۵) اصالت بخشیدن به بودن به جای سرگرم کاری شدن: یعنی به جای فرار از لحظەی الان و مشغول ساختن عمدی خود به انجام یک کار (و چه بسا کارهای بی‌فایده)، بپذیریم که «بودن» و «حضور ذهن داشتن» در لحظەی «اکنون»، بسیار ارزشمند‌تر از انجام هر کار دیگری است. 

۶) پذیرفتن واقعیت‌های زندگی در هر لحظه: به این شکل که اوضاع و اتفاقات و شرایط زندگی خود را همینطوری که واقعاً هست بپذیریم و آن‌ها را انکار نکنیم. در حقیقت با دیدن واقعیت به همین شکلی که هست خود را برای تغییر و اصلاح آن به شکل درست آماده می‌کنیم. 

۷) دلبسته نبودن و‌‌ رها کردن: یعنی خود را با هیچ چیز دیگری در این عالم یکی ندانستن و اسیر و دلبسته نبودن به هیچ چیز! 

اگر این هفت عنصر کلیدی در وجود یک شخص پیدا شود، آن شخص را می‌توان یک فرد ذهن‌آگاه دانست. و به محض اینکه یکی از این عناصر از وجود شخص دور شود او از حالت ذهن‌آگاهی دور می‌شود. حال فرقی نمی‌کند که آن شخص پنجاه سال تمرین ذهن‌آگاهی کرده باشد یا پنج دقیقه. مهم این است که اگر می‌خواهیم ذهن‌آگاه باشیم باید همیشه این عناصر کلیدی را در روحیه و شخصیت خود حفظ کنیم و آن‌ها را شناسایی و تقویت نماییم. (۴) 

بعد از بررسی مختصر ذهن‌آگاهی لازم به ذکر است که قرآن به عنوان برنامه هدایت بسیار دقیق و زیبا به بیان خصوصیات مٶمنان پرداخته است و آنان را کسانی معرفی کرده است که پس از شناخت خداوند به عنوان فرمانروا و فریادرس زندگی‌اشان، دیگر نگران چیزی نیستند و بسیار هوشیارانه و دقیق در مسیر تعیین شده‌ی پروردگارشان حرکت می‌نمایند و در این راه هیچ خوف و هراسی به دل ندارند. 

آنان در زمان حال زندگی می‌کنند در آرامشی هستند که نه غصه‌ای نسبت به گذشته دارند و نه ترس و هراسی نسبت به آینده. ذهن‌آگاهی در انسان مٶمن بیش از بیش خود را نمایان می‌سازد، آنجا که خداوند متعال می‌فرماید: 

(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ) ﴿۵)

 (در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما الله است»؛ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند [و مى گویند:] غمگین مباشید و مترسید و بشارت باد شما را به بهشتی که وعده داده شده است.) 

 (إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ) (۶) 

محققاً کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد. 

 (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ) ﴿۷﴾

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و نماز بر پا داشته و زکات داده‌اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى شوند. 

خوف و حزن در این آیات و جاهای فراون دیگر در قران به معنای ترس نسبت به آینده (خوف) و غصه و حسرت نسبت به گذشته (حزن) می‌باشد. (۸) 

اشارەی آیات نسبت به مٶمنانی است که الله را پروردگار خود برگزیدند و سپس اعمال صالح انجام دادند و نماز و زکات را ادا کردند و ایشان نه ترس و خوفی نسبت به آینده دارند و نه حزن و غصه‌ای نسبت به گذشته و در آرامشی به سر می‌برند که فرشتگان آن را برایشان به ارمغان می‌آورند. و بعد از گرفتن چنین پاداشی در دنیا در آخرت هم مشمول رحمت الهی قرار گرفته و درباغ‌های بهشت استقرار می‌یابند. (۹) 

بهشت جایی است که جدایی، تنهایی، درد، رنج، خستگی، دلزدگی، دلمردگی و... وجود ندارد. 

به اختصار می‌توان گفت: انسان مٶمن، با توکل بر پروردگارش ذهن‌آگاه کامل است. (وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) و هر کس به خداوند توکل کند او برایش کافی می‌باشد. (۱۰) و‌‌ رها از غصه و ترس، در آرامش به سر می‌برد و در یک جمله در حال زندگی می‌کند و به سوی دستیابی به احسن احوال تلاش مستمر دارد. 

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق                              نیست فردا گفتن شرط طریق

منابع:

۱-گل‌پور، رضا و محمد امینی، زرار، (۱۳۹۱) اثربخشی استرس مبتنی بر ذهن‌آگاهی بر بهبود ذهن‌آگاهی و افزایش ابراز وجود در دانش‌آموزان مبتلا به اضطراب امتحان، مجلەی روان‌شناسی مدرسه، دوره‌ی ۱، شماره‌ی ۳/۱۰۰-۸۲. 

۲-پریور، علی، نابسامانیهای روانی و بیماری حاصله از آن، مٶسسەی انتشارات آسیا، ۱۳۵۰. 

۳-http://mindfulness.blogsky.com/

۴-مصفا، محمد جعفر، تفکر زائد، چاپ بیستم، نشر پریشان، ۱۳۹۲. 

۵-فصلت: ۳۰

۶-احقاف: ۱۳

۷-بقره: ۲۷۷

۸-راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین، مفردات الفاظ قرآن، غلامرضا خسروی حسینی، انتشارات مرتضوی، چاپ دوم، ج ۱، ص ۴۷۸. 

۹-الجوزیه، ابن‌قیم، تهذیب مدارج السالکین، دار المنطلق، امارات العربیة المتحدة، ج۱، ص۴۳۱. 

۱۰-طلاق: ۳