واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

سایه شبح داعش در جنوب آسیا

(از افق)

 از زمان ظهور گروه افراط گرا و رادیکالی بنام داعش زیاد می‌گذرد ولی ماهیت ظهور داعش در منظقه در پشت پرده‌های از راز قرار داد مثلا  منابع مالی داعش در کجاست ؟، داعش چند جنگجو دارد؟ نیروهای خود را عموما از کدام کشورها تأمین می کند؟ آیا امکان ائتلاف “دولت اسلامی” و القاعده وجود دارد؟ نقش کشورهای جنوب و جنوب شرق آسیا در تأمین نیروهای این گروه تروریستی چیست؟.

 شمار دقیق جنگجویان داعش در عراق و سوریه مشخص نیست. دیده بان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن برآورد می کند که ۵۰ هزار تن برای این گروه تروریستی در سوریه می جنگند. گفته می شود ۱۵ هزار نیرو هم در عراق دست به سلاح برده اند.56401_767
به گزارش افق، بنا بر برآورد وزارت خارجه آمریکا، ۱۲ هزار جنگ جوی داعش از خارج از دو کشور بیشتر از کشورهای عربی، اروپا و به طور فزاینده ای از آسیا به جمع تروریست‌ها پیوسته اند.
افغانستان و پاکستان
به گفته گزارشگر دویچه وله در منطقه، داعش به ویژه در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان تلاش می کند با پخش کردن تراکت و بروشورهای تبلیغاتی یارگیری کند: «تراکت ها به زبان دری، پشتو و اردو پخش می شوند و در آن ها آمده که خلافتی اسلامی در منطقه تشکیل می شود و بخش هایی از ایران، افغانستان و پاکستان را هم در بر می گیرد».

بر این اساس، برخی گروه های پراکنده ی باقی مانده از طالبان افغانستان و پاکستان به فکر ائتلافی صوری با داعش افتاده اند.

مایکل کوگلمان از مرکز پژوهشی “ویسلون” در واشینگتن با وجود این که شباهت هایی بین ایدئولوژی طالبان و داعش می بیند، اما احتمال ائتلاف مؤثر این دو گروه تروریستی را بسیار کمرنگ برمی شمرد. به اعتقاد او، از آن جا که داعش رقیب سرسخت القاعده است، امکان ائتلاف آن با همراهان نزدیک القاعده – طالبان – بسیار کم است.

از سوی دیگر، حمله پهپادهای آمریکایی به مواضع طالبان و عملیات ماه های اخیر ارتش پاکستان در وزیرستان شمالی – هم مرز با افغانستان – از قدرت طالبان به طور محسوسی کاسته و تشکیلات آنان را به گروه های کوچکتر تقسیم کرده است.

افزون بر این، القاعده هم از قدرت گیری داعش احساس خطر می کند و می کوشد در برابر آن مقاومت کند. ایمن الظواهری، رهبر القاعده، هفته گذشته از پایه گذاری شاخه ای از تشکیلات متبوع خود در جنوب آسیا خبر داد که هدف آن تأسیس خلافت در میانمار، بنگلادش و بخش هایی از هند است.
تبلیغات در هند
زنگ خطر برای نیروهای امنیتی در هند هم به صدا درآمده است. به ویژه در منطقه مورد مناقشه این کشور با پاکستان – کشمیر – نفوذ داعش در حال افزایش است. از اواخر ژوئن ۲۰۱۴ در این منطقه دائم تراکت ها و برگه های تبلیغاتی برای “دولت اسلامی” پیدا می شود.

در سرینگر، پایتخت بخش هندی کشمیر، گرافیتی هایی با شعارهای داعش بر روی دیوارها نقش می بندند. اواسط ژوئیه هم نخستین ویدیو تبلیغاتی این گروه تروریستی به زیان های هندی و تامیلی خطاب به مسلمانان هند منتشر شد. این فعالیت ها تا حدودی هم موفقیت آمیز بوده اند: بنا بر آمار رسمی حدود ۳۰۰ هندی در عراق و سوریه به صف تروریست ها پیوسته اند.

البته در هند حمله تروریستی با پیش زمینه های بنیادگرایانه سابقه داشته است، اما این که تندروهای هندی در خارج از مرزهای این کشور به سود گروه تروریستی دیگری دست به سلاح ببرند، پدیده تازه ای است.

در هند از سال ۱۹۴۷ بین هندوها و مسلمانان تنش وجود دارد. حال که در این کشور نارندرا مودی، نخست وزیری هندو-ملی گرا، بر سر کار آمده، می تواند مواضع مسلمانان معترض را رادیکالتر کند. این فرصتی مناسب برای شاخه القاعده در شبه قاره هند است.
اندونزی و مالزی
بنا بر آمار حدود ۵۰ تا ۶۰ اسلامگرا از اندونزی به تروریست های داعش پیوسته اند. کارشناسان برآورد می کنند این شمار در واقعیت بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر باشد. تعداد این افراد مرتب افزایش می یابد.

با وجود این که اعداد و ارقام یادشده در مقایسه با جمعیت ۲۴۰ میلیونی این کشور مسلمان نشین چندان چشمگیر به نظر نمی رسند، اما نهادهای امنیتی دست به کار شده اند. در اوت ۲۰۱۴ ابوبکر بشیر، رهبر ۷۵ ساله گروه تروریستی “جهاد اسلامی”، به همراه ۱۴ زندانی دیگر در زندان، همراهی خود با داعش را اعلام کردند. بشیر مرد پشت صحنه ی انفجار تروریستی سال ۲۰۰۲ در یک کلوب شبانه در جزیره بالی است. در این حمله بیش از ۲۰۰ نفر از جمله چندین گردشگر خارجی کشته شدند.

گذشته از این، در ماه های اخیر یک جهادگرای اندونزیایی در پیامی ویدیویی در یوتیوب هم وطنان خود را به پیوستن به اسلامگرایان افراطی در سوریه و عراق فراخواند.

در ادامه و به پیشنهاد صدها روحانی این کشور، دولت هرگونه همراهی و پشتیبانی از “دولت اسلامی” را ممنوع و دسترسی به منابع تبلیغاتی این گروه در اینترنت را مسدود کرد.

اندونزی در سال های اخیر در مبارزه با تروریسم موفق بوده است. تشکیلات “جماعت اسلامی” عملا شکست خورده است. نهادهای امنیتی این کشور اما هشدار می دهند که نیروهای ورزیده ی بازگشته از مناطق ناآرام خاورمیانه می توانند خون تازه ای در رگ های این تشکیلات باشند. اسلامگرایان هوادار داعش تا کنون یک بار به حمله به بزرگترین معبد هندوهای اندونزی هم تهدید کرده اند.

نهادهای مالزیایی می گویند در ماه اوت حمله ای مشابه را ناکام گذاشته اند. بنا بر اعلام منابع سوری، تا کنون دست کم ۱۵ شهروند مالزیایی در جنگ در عراق و سوریه کشته شده اند؛ ۲۰ تا ۲۵ شهروند دیگر هم در حال حاضر برای “دولت اسلامی” می جنگند.

علاوه بر این، پلیس مالزی تا کنون ۲۰ جوان مسلمان این کشور را، که قصد سفر به مناطق بحران زده داشته اند، برای اطمینان بازداشت کرده است.

رای مثبت مجلس ترکیه به ورود ارتش به مناقشه داعش

مخالفان حکومت ترکیه می گویند در این لایحه اختیارات گسترده ای به ارتش ترکیه برای اقدامات نظامی در خاک عراق و سوریه داده شده است.
مجلس ترکیه پس از یک روز بحث و بررسی در نهایت با 298 رای موافق لایحه پیشنهادی دولت ترکیه برای مداخله نظامی احتمالی در عراق و سوریه علیه گروه داعش را تصویب کرد.رای مثبت مجلس ترکیه به ورود ترکیه به مناقشه داعش

به گزارش عصر ایران به نقل از خبرگزاری آناتولی ترکیه در این رای گیری 396 نماینده مجلس ترکیه شرکت کردند که در نهایت با 298 رای مثبت و 98 رای منفی این لایحه به تصویب رسید.

به موجب این مجوز قانونی، ارتش ترکیه می تواند در صورت لزوم از نیروی نظامی برای مقابله با داعش در خاک عراق و سوریه استفاده کند.

همزمان با تصویب این لایحه امشب جلسه شورای امنیت ملی ترکیه به ریاست اردوغان و با حضور نخست وزیر ، وزرای دفاع ، خارجه ، کشور و رییس سازمان اطلاعات ترکیه (میت) و فرماندهان نظامی ترکیه ، در کاخ چانکایا (مقر رییس جمهور ترکیه در آنکارا) برگزار شد.

مخالفان حزب حاکم عدالت و توسعه در پارلمان به ویژه حزب جمهوریخواه خلق به این لایحه رای منفی دادند. رهبر حزب جمهوریخواه خلق روز گذشته گفته بود این لایحه بهانه ای برای دولت اردوغان برای مداخله نظامی در سوریه است.

مخالفان حکومت ترکیه می گویند در این لایحه اختیارات گسترده ای به ارتش ترکیه برای اقدامات نظامی در خاک عراق و سوریه داده شده است. از جمله انتقادات مخالفان این است که در متن لایحه هیچ اشاره مستقیمی به نام داعش نشده و آمده است : ارتش ترکیه می تواند علیه گروه هایی که امنیت ملی ترکیه را به خطر می اندازند از جمله پ.ک.ک و دیگر گروه های تروریستی در بیرون از خاک ترکیه وارد عمل شود.

دولت ترکیه پس از آزادی 49 گروگان خود از دست داعش در دو هفته گذشته که 101 روز به طول انجامید، این لایحه را در هفته جاری تقدیم پارلمان کرد.

به موجب لایحه جدید، ارتش ترکیه می تواند در صورت لزوم نیروهای خود را برای مقابله با داعش وارد عراق و سوریه کند. همچنین خاک ترکیه در قالب ائتلاف ضد داعش می تواند پذیرای نیروهای خارجی عضو ائتلاف برای حمله نظامی به این گروه در عراق و سوریه شود.

مخالفان حزب حاکم عدالت و توسعه می گویند دولت ترکیه از این لایحه به منظور مشروعیت بخشیدن به اقدامات نظامی احتمالی علیه سوریه استفاده خواهد کرد.
دولت اردوغان در ماه های گذشته از سوی محافل مخالف داخلی و برخی رسانه های خارجی به همکاری و حمایت از گروه داعش متهم شده است؛ اتهامی که دولت ترکیه آن را رد کرده است.

دولت اردوغان می گوید خطر داعش به نزدیک ترین نقاط در مناطق مرزی این کشور با سوریه رسیده است و مقبره" شاه سلیمان" جد بنیانگذار سلسله عثمانی که در خاک سوریه واقع شده است، در خطر حمله و نابودی از سوی داعش است.

رییس ستاد مشترک ارتش ترکیه امروز هشدار داد به محض نزدیک شدن داعش به این مقبره ، نیروهای نظامی ترکیه برای مقابله وارد عمل خواهند شد.

زایش یک زخم باز دیگر... سوریه

*(از سایت انسان شناسی و فرهنگ)  

آدونیس/ ترجمه ی رسول عوده‌زاده

(این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است. مطالب مطرح شده نظرات این متفکر است و الزاما همه آنها مورد قبول «واحد هوش یار تواندار» نیست ولی دانستن این نگاه مفید تشخیص داده شد خصوصا پس از 3 سال از تاریخ این سخنان و کشیده شدن جنگها به عراق)
AdonisSyria346.jpg

تصویر: آدونیس

 1
فروپاشی خلافت عثمانی، دوران قیمومیت، زمانه استقلال: دوره‌های سه‌گانه مهمی‌اند که سوریه نوین پیش از زایش آن ها را از سر گذرانده بود.  
این زایش اما به تولد یک نوزاد تمام و کمال منجر نشد بلکه عبارت بود از زایش یک زخم، زخمی که مدام خون و خاطرات تاریخی دردناک ناشی از رویدادهای فاجعه‌بار از آن سر ریز می شد؛ زخمی که تا به اینک سرِ آن ندارد که التیام یابد. تنها مخفی مانده و خود را از نظرها پنهان داشته است و طی نسل های متمادی سقفی سنگین و ستبر از توهمات ایدئولوژیک متنوع روی این زخم نهان اما تازه نهاده‌اند تا هر چه بیشتر این پنهان کاری و دگرنمایی چشم بیننده را بزند. دوره حاکمیت حزب سوسیالیست بعث چه بسا اوج این پنهان کاری و پوشش حقایق بود.  
اینک اما این زخم ریشه دار؛ زخمی که می توان آن را سوریه نامید تمام‌قد باز شده است. زخمی که  پیکره ای را می خراشد که چنان که «عروة بن الوَرْد» (2) می گفت: "تقسیم شده در پیکره هایی بسیار". شاید برای همین می شود گفت که بازشدن این زخم افقی پر از خون پیش روی ما گشود که صورت واقعی سوریه در آن نمایان است: چهره ای که چیزی نبود جز ملغمه ای از قومیت ها، اقلیت ها، مذاهب، فرقه ها، قبایل، و عشائری که هیچ بند نابریده ای آن ها را به هم نمی پیوست. پیکری پاره پاره درست از آن دست که در تاریخ دیده و خوانده بودیم. پیکری پاره پاره که قدمت و قدرتش توان از مدرنیته ربوده است. کسانی هم که بر مسند حکمرانی سوریه چیره یافته اند بیشتر در پی ثروت این سرزمین بوده اند وچندان در سودای پی افکندن چیزی نو نبوده اند و بنابراین یک سیستم قدرت پایه ریخته اند و نه یک جامعه یکپارچه و نو.
کودتای سال 1949به معنای پایان زندگی پارلمانی و به یغما رفتن اندک مرده‌ریگ زندگی سیاسی بود. اما این تمام ماجرا نبود. فاجعه بزرگ تنها در آغاز دهه شصت میلادی بود که رخ داد. آن گاه که همه سوریه با همه ی آن تاریخ و تکثرش را در یک قالب واحد ریختند تا به کمک تیزاب ایدئولوژی واحد آن را بدل به یک پیکره ی واحد و همدست کنند. این به گونه ای روشن در تعارض با واقعیت، حقیقت و طبیعت این جامعه بود.  
2
در سال 1963 حزبی که خود را یگانه حزب سوریه می دانست از راه کودتای نظامی یا از راه نوعی تجاوز به قدرت رسید. حق نمایندگی را از ملت متکثر و متنوع ستاند و آن را منحصر به خویش دید و با این گمان همه ی طرف های دیگر را مخیر نمود میان آن که سلطه ی آن حزب واحد را پذیرفته و در سایه ی آن قرار گیرند و یا از حیات سیاسی بیرون روند.
این انحصارطلبی به قاعده ای ملی بدل گشته و قانون اساسی کشور بر اساس آن نگاشته شد (ماده ی 8). یک آیین که مردمان باید به آن باور می یافتند و بر اساس آن عمل می کردند درست مانند یک «دین» دیگر؛ جزم اندیش و بسته و خشن. انگار که فقط برای ضدیت با حقوق و آزادی های اهل سوریه نبوده و فراتر از آن سودای پیکار با همه ی زندگی و قلع و قمع آدمی به گونه ای مطلق آمده بود. بر پایه ی همین آیین جدید بود که امتیازخواهی ها، سوء استفاده ها و انحصارطلبی ها قانونمند گشت و خشونت به طوری بنیان نهاده شد که همه این گزاره ها را توجیه می کرد.
حاکمیت مطلق یک حزب سبب ریشه دار تر شدن دوگانه خشونت معنوی/ فکری از یک سو و خشونت فیزیکی به عنوان شرط ضروری خشونت معنوی از سوی دیگر است.
در واقع، حزب واحد مطلق اندیش از بین برنده ی تنوع و تکثر است؛ تنوع و تکثری که از قضا جامعه ی سوریه پر از آن هاست. بهتر آن است که بگوییم حزب واحد از یک سو هویت این جامعه را از بین می برد زیرا که زمام فکر و زندگی را در دست حزب واحد و قدرت واحد قرار می دهد، و از سوی دیگر فرهنگ آن جامعه را زیر پا می نهد و می سوزاند چون که آن را با استانداردهای این حزب و سیاست های آن می سنجد. دست آخر حزب واحد بیش و پیش از همه ی این ها ضد تاریخ است. تاریخی که آغازش فراوانی و تنوع و تکثر بوده و وحدت و یگانگی در آن یک پدیده ی انتزاعی بوده است که هیچ پایه ی تاریخی ندارد؛ یک توهم محض که تجربه به سرعت وهمی بودن آن را برملا می کند.
ما باید از چارچوب اقتدار یکسان ساز فراتر رویم؛ اقتداری که جامعه را بدل به ابزاری می سازد که کارش تنها قبول دستورات است. برای همین نیز نخستین گام ما آن خواهد بود که بلافاصله اصل هشتم قانون اساسی سوریه را لغو کنیم؛ اصلی که اساس بیماری همه گیر در تمام سویه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، انسانی و تمدنی زندگی سوریان است. حذف این اصل تنها گام ما نیست. به همراه آن باید قانونی نوشته شود که اجازه ایجاد احزاب سیاسی را بدهد. تکثر و گفتگو و بیان آراء و نظرهای گوناگون پایه و اساس حیات سیاسی دوشادوش / همراه هم است. در این میان برپایی یک انتخابات پارلمانی آزاد نیز امری ضروری است تا بدین سان یک دوره جدید در سوریه تأسیس شود؛ دوره ای که در آن نیروها و احزاب اجتماعی سیاسی همه بدون استثنا در یک فضای دموکراتیک با شیوه های انسانی و خلاقانه به رقابت بپردازند و حکایت انتقال مسالمت آمیز قدرت مطابق با استانداردهای قانونی عملی شود.
تجربه بلند سوریه از سال 1963 تا هم اکنون ثابت کرده است که که سیطره ی تک حزبی بر حکومت و جامعه از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تجربه ای شکست خورده است؛ شکستی فاجعه بار. ذات جامعه بشری تفاوت و تنوع و تکثر بنیان نهاده شده و تحمیل یکجانبه گرایی بر آن به معنای از بین بردن ذات آدمی و توان او در نوآوری است.
در حال حاضر نیاز فوری و ضروری، برگزاری نشست های مشورتی و کار مشترک با اهل فکر و نظر و سازمان های حقوق بشر و گروه های سیاسی، مدنی و سکولار در راستای مشخص کردن خط مشی های اساسی و تلاش برای خروج از یکجانبه گرایی موجود و جدایی کامل دین از سیاست و حکومت است بی آن که این نکته به معنای تعرض به آزادی مذهب و عقیده باشد. به ویژه باید علیه استفاده ی ابزاری از دین در سیاست که به خودی خود یک خشونت دیگر است ایستاد.
این پازل نمی تواند کامل شود مگر آن که ترتیباتی اندیشیده شود که دستگاه های قضا، آموزش، ارتش و نیروهای امنیتی را کاملا از سیاست جدا سازد و اقداماتی فراگیر و ریشه ای در راستای اعطای تمام و کمال حقوق مدنی به زنان درست هم طراز مردان انجام گیرد. در این صورت دیگر نظام حاکم یک حزب یا یک طرف سیاسی که دست برتر را در معادله ی سیاسی دارد نخواهد بود و به داوری بدل خواهد شد که در فاصله ای برابر از همه ی اطراف دعوا ایستاده است. این همان چیزی که باید اینک آغاز شود.
این گزاره ها همگی مستحق بررسی و پژوهش اند و بایسته است رئیس کشور در چارچوب یک گفتگوی ملی عام برای نهادینه کردن روش های ضامن انتقال سوریه به زندگی دموکراتیک، متکثر، قائم بر قانون و مراعات آزادی های انسان و حقوق بشر تلاش کند.
3
اصلی که باید بر وجودش در تمام جامعه های عربی و خاصه در سوریه تاکید نمود، جلوگیری از استفاده ابزاری از دین در نزاع های سیاسی به بهانه های مختلف است. این حالت همان طور که اشاره شد، علاوه بر این که نوعی خشونت است، حافظه ی تاریخی به خون آمیخته شده از نزاع های مذهبی، فرهنگی و سیاسی و تعصب های قبیله ای، عشیره ای و نژادی را یادآوری می کند. چنین نزاعی از چارچوب مدنی- فرهنگی ملی فراتر رفته و نصوص دینی را - همان طور که تجربه ی تاریخی به ما می آموزد - به ابزارهایی برای خشونت تغییر خواهد داد. سیاستی که به اسم دین راهبری شده و ارابه ای آن را به پیش می برد که دو اسب موتور محرک آنند (بهشت و دوزخ) ضرورتاً سیاست خشونت و حذف دیگری خواهد بود.  
4
آنچه در سوریه اتفاق افتاده غیرمنتظره نبود؛ هر آدمی که خفته است یا او را خوابانده اند روزی باید بیدار شود. مردم باید روزی برای کسب آزادی، کرامت انسانی، از بین بردن ظلم، توزیع عادلانه ثروت، حذف دستگیری ها به خاطر عقیده و... به خیابان ها می‌ریختند. در این جا اقلیت عددی مهم نیست. عدد در این جا نماد است و اقلیت در حوزه ی عدد در اینجا اکثریت است در نماد.    
آری، انتظار آنچه که رخ داده می رفت. شکی نبود که آن آتشفشان زخم و سرکوب که سال ها بود روی هم انباشته شده بود باید روزی غلیان می کرد. عکس العمل دولت هم در این میان کاملا طبیعی بود. از دولتی که مبنایش زور و حذف و پشت کردن به اصول اولیه ی انسانی است چیزی جز این نمی توانستیم انتظار داشته باشیم. کودکی در حال بازی کردن یا درس خواندن مورد حمله ناوک قدرت قرار می گیرد. سری در حال اندیشه ورزیدن با شمشیر بریده می شود. بدن هایی با تبر و تیشه تکه تکه و سر راه انداخته می شوند. جامعه همچون جهنم در حال سوختن است. آتش از تن آدمی سیر نمی شود.
بیهوده ترین و مسخره ترین سخن در این میان دخالت آمریکایی ها و اروپایی هاست. می پندارند که عرب ها فاقد حافظه و قدرت ربط مسائل با هم هستند. اینان کجا دخالت کردند و بیرون رفتند یا توانستند مشکل را حل کنند؟ در فلسطین؟ در سومالی؟ در عراق؟ بی شک مردم سوریه دخالت بیگانگان در امور داخلی خود را به شدت رد می کنند. آنان بیشترین آگاهی و بیشترین توانایی را در حل مشکلات داخلی خود را دارند.
 

این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است.

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ 

 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294



 

متنی که برای فهمیدن داعش باید خواند

(از تابناک)

تحرکات سریع گروه تکفیری داعش در عراق و سوریه، شاید بسیاری را در نقاط ‌جهان شوکه کرده باشد! خشونت عجیب این گروه و پیوستن برخی جوانان از نقاط گوناگون جهان به آنها، بسیاری را گیج و حتی ترسان کرده است. در این میان، توصیف دقیق روابط عربستان سعودی با این گروه و توضیح چرایی رفتارهای متناقض برآمده از این کشور تا اندازه بسیاری، ریشه رفتارهای خشن و نفرت‌انگیز داعشی‌ها را هم توضیح می‌دهد.

به گزارش «تابناک»، آلیستر کروک از مقامات سابق سازمان‌های اطلاعاتی انگلیس و دیپلمات‌های اروپایی ـ که مشاور مسائل خاورمیانه برخی مقامات ارشد اروپایی و از جمله خاویر سولانا بوده ـ در مطلبی مفصل به پیشینه فکری داعش پرداخته تا درک روشن‌تری از پدیده داعش ارائه کند که خلاصه آن در ادامه آمده است. 

حتی هم‌‌اکنون نیز به نظر می‌رسد که نخبگان حاکم بر عربستان سعودی در برابر پدیده داعش به دو گروه تقسیم شده‌اند؛ عده‌ای از آن‌ها که شیعیان را دشمن خود می‌دانند و داعش را در حال جنگ با دشمن می‌بینند، از شکل گرفتن یک دولت جدید سنی به نام داعش خوشحالند. 

گروهی دیگر هراسان هستند و شورش وهابی‌ها علیه عبدالعزیز را به یاد می‌آورند که باعث شد، وهابی‌ها و آل سعود در اواخر دهه ۱۹۲۰ از هم فاصله بگیرند. بسیاری از سعودی‌ها عمیقا از عقاید افراطی داعش می‌ترسند. 

اختلافات داخلی در عربستان سعودی در‌باره داعش را تنها می‌توان با فهم دوگانگی ذاتی موجود در شکل‌گیری این کشور پادشاهی و ریشه‌های تاریخی آن درک کرد. 

بخشی مهم از هویت عربستان سعودی، مستقیم به محمد بن عبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت) و استفاده ابن سعود از افکار وی بر‌می‌گردد. در آن زمان ابن سعود، چیزی جز رهبر یک قبیله کوچک از بدوی‌های فقیر سرزمین نجد نبود. 

شاخه دوم هویت سعودی‌ها به تمایل عبدالعزیز پادشاه سعودی به سوی تشکیل یک کشور در دهه ۱۹۲۰، مهار خشونت وهابی‌ها توسط وی، نهادینه کردن قدرت وهابی‌ها و استفاده از دلارهای نفتی در دهه ۱۹۷۰ برای به بیرون هدایت کردن جریان وهابی بر‌می‌گردد که با این کار آخر، یک تحول فرهنگی در بخشی‌های وسیعی از جهان اسلام به وقوع پیوست. 

ولی این «انقلاب فرهنگی» اصلا یک تحول آرام نبود. تحول ایجاد شده با دلارهای نفتی سعودی‌ها، مبتنی بر تفکرات به شدت افراطی وهابی بود که از هر چه ‌بی‌ایمانی و انحراف در دین می‌پنداشت، ایجاد تنفر می‌کرد و خواستار محو آن‌ها از جهان اسلام بود. 

محمد بن عبدالوهاب: کلید فهمیدن داعش

نویسندگان نشان داده‌اند که چگونه محمد بن عبدالوهاب به عنوان یکی از پیروان سرسخت ابن تیمیه، از نخبگان مصری و اهل عثمانی که با ظاهری مجلل به زیارت خانه خدا می‌‌آمدند و تنباکو و حشیش مصرف می‌کردند، متنفر بود. از نظر ابن عبدالوهاب، این افراد مسلمان نبودند؛ آن‌ها منافقانی بودند که لباس مسلمانی پوشیده‌اند. احترام این نخبگان مصری و عثمانی به درگذشتگان و قبور آن‌ها خشم ابن عبدالوهاب را بر‌می‌انگیخت. وی همه این رفتار‌ها را بدعت و حرام می‌دانست. 

وی مانند ابن تیمیه گمان می‌کرد که دوره حضور پیامبر اسلام در مدینه، نشان‌دهنده جامعه ایده‌آل اسلامی است و همه مسلمانان باید آن را شبیه‌سازی کنند و این یعنی سلفی‌گرایی. 

ابن تیمیه به شیعیان، صوفی‌ها و فلسفه یونانی اعلام جنگ کرده بود و علیه زیارت پیامبر و جشن گرفتن ولادت ایشان شعار می‌داد و آن را معادل رفتار مسیحیانی می‌دانست که مسیح را خدا می‌دانند. ابن عبدالوهاب همین نظریات را تکرار می‌کرد و مدعی بود که هر گونه شک و تردید یک مسلمان نسبت به این برداشت از اسلام، وی را از دایره اسلام خارج می‌کند و جان و مال وی را مباح خواهد کرد. 

یکی از جنبه‌های مهم تفکر ابن عبدالوهاب تکفیر است. بنا بر این عقیده عجیب، ابن عبدالوهاب و پیروانش بخشی از مسلمانان را کافر می‌دانند. وی از همه مسلمانانی که به درگذشتگان، بزرگان دینی و فرشتگان احترام زیادی می‌گذارند ابراز برائت می‌کرد و این رفتار‌ها را گمراهی از ایمان خالص به خدا می‌دانست؛ بنابراین، اسلام وهابی، زیارت اهل قبور، زیارت اماکن متبرکه و مساجد خاص، بزرگداشت سالگردهای اسلامی، جشن گرفتن تولد پیامبر را منع می‌کنند و حتی اجازه نمی‌دهند که برای قبور مردگان، سنگ قبری گذاشته شود. 

ابن عبدالوهاب مدعی بود که همه مسلمانان باید با یک خلیفه واحد بیعت کنند و هر کسی که با عقاید وی همراه نشود، باید کشته شود، زنان و دخترانشان مورد تجاوز قرار گیرند و اموالشان مصادره شود. از نظر وی، لیست غیرمسلمانان مستحق مرگ شامل شیعیان، صوفی‌ها و اقلیت‌های مسلمانی می‌شد که وی آن‌ها را مسلمان به حساب نمی‌‌آورد. 

از این حیث هیچ تفاوتی بین وهابیت و داعش وجود ندارد. اختلافات بعدا پیش آمد؛ وقتی که نظریه وهابی که مبتنی بر سه عنصر (یک حاکم، یک حکومت و یک مسجد) یعنی حکومت شاه سعودی، حاکمیت مطلق وهابیت دولتی و کنترل آن بر مسجد در عربستان سعودی نهادینه شد. 

مخالفت داعش با همین سه عنصر است که حساب آن را از سعودی‌ها جدا می‌کند. 

حکومت اول وهابی‌ها

تبلیغ عقاید افراطی فوق توسط ابن عبدالوهاب، باعث شد که او را از شهرش بیرون بیندازند و وی پس از مدتی سرگردانی در سال ۱۷۴۱ به ابن سعود و قبیله‌اش پناهنده شد. ابن سعود، عقاید وی را راهی برای غلبه بر سنت‌های قبیله‌ای اعراب و چنگ انداختن به قدرت یافت. 

قبیله ابن سعود پیش از این عادت داشتند که با حمله به روستاهای اطراف آن‌ها را غارت کنند. پذیرفتن حرف‌های ابن عبدالوهاب به آن‌ها امکان جدیدی می‌داد، آن‌ها می‌توانستند اسم کار قبلی خود را جهاد بگذارند!‌ هر کسی هم که در این جریان کشته می‌شد، شهیدی بود که فورا به بهشت می‌رفت. 

در آغاز آن‌ها، چند منطقه کوچک مجاور خود را فتح ‌و حاکمیت خود را بر آن‌ها تثبیت کردند. اهالی این مناطق گزینه‌های محدودی پیش روی خود داشتند، یا وهابیت را می‌پذیرفتند یا کشته می‌شدند. تا سال ۱۷۹۰ این اتحاد شکل گرفته توانست بر بیشتر شبه جزیره عربستان مسلط شود و‌ مکرر به مدینه، سوریه و عراق نیز یورش می‌برد. 

استراتژی آن‌ها مانند داعش امروزی، این بود که مردم مناطق اشغال شده را به خفت و خواری بکشند. آن‌ها سعی در ایجاد ترس و وحشت داشتند. در سال ۱۸۰۱ آن‌ها به کربلا یورش بردند و هزاران شیعه و زنان و کودکان آن‌ها را کشتند و بسیاری از اماکن مذهبی و از جمله حرم امام سوم شیعیان را تخریب کردند. 

یک انگلیسی که در آن زمان در منطقه بوده‌ نوشته: «آن‌ها همه شهر را غارت کردند، حرم (امام) حسین را غارت کردند و همه طول روز را با توحشی عجیب مشغول کشتار بودند، بیش از پنج هزار تن از اهالی...‌» عثمان ابن بشر نجدی مورخ رسمی سعودی‌ها هم با افتخار از این جنایات سخن گفته و آن را سرنوشت همه کفار دانسته است. 

در سال ۱۸۰۳، عبدالعزیز وارد مکه شد که تحت تأثیر ترس و وحشت تسلیم آن‌ها شده بود. پیروان وهابیت، بناهای تاریخی اسلامی و از جمله همه قبور و مراقد را تخریب کردند. قرن‌ها معماری اسلامی در نزدیکی مسجدالحرام نیز از بین رفت. 

ولی در سال ۱۸۰۳، یکی از شیعیان، پادشاه عبدالعزیز را به خونخواهی مردم کربلا به قتل رساند. پسرش سعود بن عبدالعزیز جانشین وی شد و به فتوحات پدر ادامه داد. سرانجام عثمانی‌ها از این وضعیت از کور‌ه در‌رفتند و در سال ۱۸۱۲ ارتش عثمانی به همراه مصری‌ها، سعودی‌ها را از مدینه، جده و مکه بیرون انداختند. در سال ۱۸۱۴، سعود مرد، پسر نگون‌بختش عبدالله را عثمانی‌ها به استانبول بردند و با خشونت تمام به قتل رساندند. 

در سال ۱۸۱۵، نیروهای وهابی از مصری‌ها که به نمایندگی از عثمانی می‌جنگیدند شکست سختی خوردند. در سال ۱۸۱۸، عثمانی‌ها شهر الدرعیه پایتخت وهابی‌ها را اشغال و تخریب کردند. اولین دولت وهابی از بین رفت و ‌باقی ‌مانده وهابی‌ها به صحرا گریختند و در همه قرن نوزدهم ساکت ماندند. 

بازگشت تاریخ با داعش

یادآوری تاریخ گفته شده با تشکیل خلافت داعشی‌ها در عراق و سوریه امروزی دور از ذهن نیست. در واقع ویژگی‌های وهابیت در صحرای نجد از بین نرفت، بلکه حیات آن پس از فروپاشی دولت عثمانی در جریان جنگ جهانی اول از تجدید شد. 

رهبری آل سعود در این تجدید حیات را عبدالعزیز بر عهده داشت که شخصیتی کم حرف و از نظر سیاسی به شدت محاسبه‌گر داشت. او قبایل پراکنده بدوی را متحد کرد و یک بار دیگر روح وهابیت را زنده کرد. 

وهابی‌ها یک بار دیگر و در فاصله سال‌های ۱۹۱۴ و ۱۹۲۶ مکه، مدینه و جده را تصرف کردند. ولی به مرور عبدالعزیز نیز از واقعیت‌های نهفته در وهابی‌های متعصب احساس خطر کرد. وهابی‌ها شورش کردند و جنگی داخلی شروع شد که تا دهه ۱۹۳۰ طول کشید یعنی تا وقتی که پادشاه به کمک مسلسل، وهابی‌ها را ساکت کرد. 

این پادشاه سعودی به تدریج تعصب خود را از دست می‌داد. در عربستان نفت پیدا شده بود و آل سعود و شریف حسین به عنوان گزینه‌های حکومت بر این سرزمین مطرح بودند. سعودی‌ها به دیپلماسی بهتری نیاز پیدا کردند؛ بنابراین، وهابیت از یک جنبش تهاجمی و تفکر تکفیری به جنبشی با مخصلت محافظه‌کاری در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، عقیدتی و دعوت مذهبی تبدیل شد و تلاش خود را صرف توجیه وفاداری به آل سعود و قدرت مطلقه پادشاه کرد. 

گسترش وهابیت با دلارهای نفتی

به تدریج عربستانی‌ها، دلارهای نفتی را ابزاری مناسب برای گسترش وهابیت یافتند تا همه مسلمانان را به‌‌ همان راه خود بکشند. میلیارد‌ها دلار صرف اقداماتی شده و می‌شود که برای آل سعود، ابزار قدرت نرم است.

سعودی‌ها ترکیب میلیارد‌ها دلار هزینه انجام شده برای گسترش وهابیت و تمایل خود برای رهبری اهل سنت را ترکیب کردند تا خود را شریکی مناسب برای منافع آمریکا جا بزنند و این وابستگی خاص آمریکا به آل سعود از دیدار عبدالعزیز و روزولت رئیس جمهور آمریکا در روی کشتی جنگی آمریکا و در مسیر برگشت روزولت از کنفرانس یالتا در جریان جنگ جهانی دوم تا کنون ادامه داشته است. 

مسأله مهم این است که نگاه وهابی‌های متعصب در دهه ۱۹۳۰ از بین نرفت. با وجود تضعیف این دیدگاه و جایگزینی آن با محافظه‌کاری ولی بخش‌هایی از سیستم حکومتی سعودی در اختیار آن‌ها باقی ماند. همین دو بخش گوناگون در سیستم حکومتی سعودی هستند که امروز باعث دو دیدگاه متفاوت نسبت به داعش شده‌اند. 

داعش از سویی وهابی است و از سوی دیگر به شدت افراطی است؛ به عبارت دیگر، داعش، بازگرداندن وهابیت محافظه‌کار سعودی به‌‌ همان مسیر خشن و افراطی قدیمی است. آن‌ها با جدیت تمام ادعای آل سعود برای حکومت را زیر سؤال می‌برند. 

با فربه شدن دولت سعودی با پول نفت، عقاید تند وهابی بار دیگر زمینه‌ای برای ظهور پیدا کرد و بسیاری از زنان و مردان پرنفوذ و شیوخ سعودی به حمایت از آن پرداختند. اسامه بن لادن نیز به یک معنا نماد شکوفایی همین جریان است. 

مخالفت داعش با حکومت آل سعود بازگشت به ریشه‌های وهابیت است. غربی‌ها هم که در دهه‌های گذشته برای مقابله با دیگران با سعودی‌ها همکاری می‌کردند، وهابیت را نادیده می‌گرفتند. 

سازمان‌های اطلاعاتی غرب، افراطی‌ترین جریانات وهابی را بهترین ابزار شکست شوروی سابق در افغانستان می‌دانستند و تعجبی ندارد که شاهزاده بندر بن سلطان عربستانی، داعش را بهترین ابزار برای اجرایی کردن طرح غربی برکنار کردن بشار اسد در سوریه بداند.

۵ شباهت مهم خوارج و وهابی‌های تکفیری/ پیش‌بینی پیامبر(ص) درباره ظهور وهابیت


پژوهشگر مباحث وهابیت گفت: با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی می‌بریم که پیامبر اعظم(ص) ظهور وهابیان در میان امّت خود را پیشگویی کرده است و علمای اهل سنت به این مطلب اذعان کرده‌اند.

خبرگزاری فارس: ۵ شباهت مهم خوارج و وهابی‌های تکفیری/ پیش‌بینی پیامبر(ص) درباره ظهور وهابیت

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحول و دگرگونی‌‌‌ها و تنوع برداشت‌‌‌ها و نظریه‌هاست. در این تاریخ پرتحول، فرقه‌ها و مذاهب گوناگون و با انگیزه‌ها و مبانی مختلفی ظهور نموده و برخی از آنان پس از چندی به فراموشی سپرده شده‌‌اند و برخی نیز با سیر تحول همچنان در جوامع اسلامی نقش‌آفرینند، اما در این میان، فرقه وهابیت را سیر و سر دیگری است؛ زیرا این فرقه با آنکه از اندیشه استواری در میان صاحب‌نظران اسلامی برخوردار نیست، اما بر آن است تا اندیشه‌های نااستوار و متحجرانه خود را به سایر مسلمانان تحمیل نموده و خود را تنها میدان‌دار اندیشه و تفکر اسلامی جا بزند.

به همین جهت گفت‌وگوی مشروحی با «علی اصغر رضوانی» استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و نویسنده کتاب‌های مختلف درباره وهابیت و سلفی‌گری مانند «وهابیت در ترازوی نقد»، «رفتار وهابیان با مسلمانان»، «خدای مجسم وهابیان»، «ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت»، «پرهیز از اندیشه‌های تکفیری»، «زیارت پیامبر و اولیاء» و «عقل از منظر وهابیان» انجام دادیم که بخش اول آن از نظر می‌گذرد.

 

 

 

وهابی‌ها از گسترش فرهنگ تشیع وحشت دارند

به عنوان نخستین سؤال بفرمایید به نظر شما انگیزه‌ تهاجم وسیع وهابیت بر مکتب اهل بیت علیهم‌السلام چیست؟

یکی از انگیزه‌‌های تهاجم وسیع وهابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت علیهم‌السلام، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن و عترت در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنّت راستین محمّدی (ص) است.

دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد «بن باز» مفتی اعظم سعودی و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء بود که از مبلّغین وهابیّت در یمن محسوب می‌شد. وی که کتابی در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان «الصلة بین الإثنی‌عشریّة و فرق الغلاة» نوشته است، با آشنایی با یکی از جوان‌‌های شیعه، با فرهنگ نورانی تشیّع آشنا شد و از فرقه وهابیّت دست ‌کشید و به مذهب شیعه مشرّف شد.

دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تألیف نموده، می‌نویسد: هر اندازه که کتاب‌‌های برادران خود از وهابیان را می‌‌خوانیم، به یقینمان اضافه می‌شود که آینده برای مذهب دوازده امامی است.

سپس از قول شیخ عبدالله الغُنیمان استاد «الجامعة الإسلامیّة» در مدینه منوّره نقل می‌کند: وهّابیان به یقین دریافته‌اند، تنها مذهبی که در آینده، اهل سنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است.

اعتراف بعضی از علمای وهابی به پیشرفت تشیع

آقای شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودی می‌نویسد: از جمله اموری که تعجبم را از این جهت زیاد کرده این است که برادرانی از ما و از آن جمله فرزندان یکی از علمای بزرگ و مشهور در مصر و همچنین طالبان علمی که مدتی طولانی با ما در حلقه‌‌های علم مجالست داشته‌اند، و نیز برخی از برادرانی که ما حسن ظنّ به آنها داشتیم، این راه و روش را دنبال کرده‌اند، و این راه جدید همان «تشیع» است. و به طبیعت حال، من از اولین لحظه درک کردم که این برادران را همانند دیگر افراد در عالم اسلام، پرتوهای چشمگیر انقلاب ایران مبهوت کرده است.

شیخ محمّد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی می‌گوید: بعد از انتشار مذهب دوازده امامی در شرق عالم اسلامی، بر جوانان در کشورهای مغرب ترسیدم...

دکتر ناصر بن عبدالله بن علی قفاری استاد دانشگاه‌‌های مدینه می‌نویسد: و به طور جزم به سبب کوشش‌هایی که بزرگان دوازده امامی انجام داده‌اند عدّه‌ای از جوانان مسلمان، شیعه شده‌اند. و هر کسی کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصرة و نجد» را مطالعه کند، این امر او را به وحشت می‌اندازد که برخی از قبایل، تماماً شیعه شدهاند.

جالب‌تر از اینها، سخن شیخ مجری محمّد علی محمّد نویسنده بزرگ وهّابی است که می‌گوید: یکی از جوان‌های اهل سنّت با حالت حیرت نزد من آمد. سبب حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست شیعه به وی رسیده است... اینکه جوان سنّی تصوّر کرده که شیعیان، ملائکه رحمت و شیر بیشه حق هستند.

امروزه مفتیان وهابی عملاً در خدمت دشمنان اسلام، قرار گرفته‌اند

امروزه، مفتیان وهابی عملاً در خدمت بیگانگان و دشمنان دین اسلام، قرار گرفته و فتوا به حرمت ازدواج با شیعه و نجاست ذبیحه آنان و حرمت پرداخت زکات به فقرای شیعه داده و راه هر‌گونه وحدت را مسدود کرده‌اند.

شیخ عبدالله بن جبرین، یکی از علمای بزرگ وهابی و عضو دارالافتای عربستان، در پاسخ به استفتایی درباره مجزی بودن پرداخت زکات و صدقات به فقرای شیعه می‌گوید: زکات نباید به کافر و بدعت‌گذار پرداخت شود و رافضیان بدون شک کافرند... لذا اگر صدقه به ایشان پرداخت شده باشد باید اعاده شود؛ زیرا این صدقه به کسی داده شده که از آن برای کفر کمک می‌گیرد و در حال جنگ با اسلام و تسنّن است؛ پرداخت زکات به این گروه حرام است.

گفته می‌شود: وی فتواهای دیگری نیز بر ضدّ شیعه صادر کرده که از جمله آن، مباح شمردن قتل شیعیان است.

هیأت دائم افتای سعودی در پاسخ به استفتایی در مورد ازدواج با شیعه می‌نویسد: ازدواج اهل سنّت با شیعه و کمونیست جایز نیست و اگر چنان ازدواجی صورت گرفته، باطل است، چون عادت شیعه ‌خواندن و طلب‌کردن و استغاثه به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام است و این بزرگ‌ترین شرک به شمار می‌رود.

با اینکه این گروه درباره ازدواج با یهودی و مسیحی پاسخ داده‌اند: ازدواج مسلمان با اهل کتاب؛ اعم از یهودی و نصرانی، در صورتی که اهل فحشا نباشد، جایز است.

یا در کتابی که در همین سال‌های اخیر به نام «مسألة التقریب» منتشر شد، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را اثبات مسلمان بودن شیعه دانسته‌اند.

نهی پیامبر(ص) از نسبت دادن شرک به مسلمانان

یکی از عقاید وهابیت تکفیر دیگران و نسبت شرک دادن به شیعیان است آیا این اعتقادات دلیل و ریشه‌ای در قرآن و سنت دارد؟

وهابیان تنها عقیده خود را صحیح می‌دانند و دیگران را نه تنها نفی می‌کنند بلکه مخالفان خود را تکفیر کرده و در صدد براندازی و نابود کردن آنان هستند، در حالی که عملکرد آنان خلاف قرآن کریم است.

خداوند متعال می‌فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ‏ءٍ وَقالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ‏ءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»

یعنی یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، ومسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می‌خوانند افراد نادان نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می‌کند.

از این آیه استفاده می‌شود کسانی که مشترکاتی دارند نباید یکدیگر را نفی کرده و درصدد نابودی یکدیگر برآیند. خصوصاً آنکه آیه، تصریح دارد بر اینکه افراد جاهل و نادانند که این‌گونه قضاوت می‌کنند.

همچنین ابن حبان و بزار و ابویعلی با اسناد خالی از اشکال که شاهدی از روایت معاذ بر آن است آن‌گونه که طبرانی در «المعجم الکبیر»، و ابن عساکر در «تبیین کذب المفتری» نقل کرده‌اند، از حذیفه نقل کرده‌اند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از اموری که بر شما خوف دارم این است که مردی قرآن بخواند و چون سرورش به او نشان داده شود در حالی که به نفع اسلام است خداوند او را به آنچه می‌خواهد تغییر دهد، و لذا اسلام از او جدا شده و آن را پشت سر خود اندازد، و با شمشیر بر همسایه‌‌اش خروج کرده و او را به شرک نسبت دهد. عرض کردم: ای رسول خدا! کدامیک از آن دو سزاوارتر به شرک‌‌اند؛ نسبت دهنده یا نسبت داده شده؟ حضرت فرمود: بلکه نسبت‌دهنده.

خداوند متعال از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان نهی کرده است

همانطور که مستحضر هستید متأسفانه شاهد هستیم که وهابی‌ها در کشورهای اسلامی اقدام به ترور و کشتن شیعیان و سایر فرق از اهل سنت می‌کنند و برای توجیه این عمل به بعضی آیات قرآن استدلال می‌کنند. آیا دین اسلام و قرآن کریم این اعمال را تأیید می‌کند؟

خیر، خداوند متعال در آیات بسیاری از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان که شهادتین را بر زبان جاری ساخته نهی کرده است: خداوند متعال می‌فرماید:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»  یعنی و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می‌‌ماند؛ و خداوند بر او غضب می‌‌کند؛ و او را از رحمتش دور می‌‌سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده می‌‌سازد.

همچنین می‌فرماید: «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» به همین جهت، بر بنی‌اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان‌‌ها را کشته است.

بخاری به سندش از عبدالله بن عمر نقل کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از جمله اموری که انسان مبتلای به آن را در گرفتاری و مصیبت می‌‌اندازد و راه خلاصی برای آن نیست، ریختن بی جهت خون فرد محترم است.

و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «هر آینه نابودی دنیا نزد خداوند از کشتن مرد مسلمان، آسان‌‌تراست»

و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «کسی که در کشتن مسلمانی با یک کلمه کمک کند خداوند را در روز قیامت ملاقات می‌‌کند درحالی ‌که بر پیشانی او نوشته‌ شده است: او از رحمت خدا مأیوس است.»

و ابو الدرداء می‌گوید: از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که می‌فرمود: هر گناهی را امید است که خداوند بیامرزد جز کسی که در حال شرک از دنیا برود یا مؤمنی را از روی عمد به قتل رساند.

پیامبراکرم(ص) ظهور وهابیان را پیش بینی کرده است/ ظهور شاخ شیطان از دیار نجد/ اذعان علمای اهل سنت

با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی می‌بریم که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از ظهور وهابیان در میان امّت خود پیشگویی کرده است.

بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن می‌خوانند، ولی از حنجره‌های آنان تجاوز نمی‌کند، آنان از دین خارج می‌شوند همان‌گونه که تیر از کمان خارج می‌گردد، نشانه آنان تراشیدن سر است.

قسطلانی می‌گوید: «من قبل المشرق أی من جهة شرق المدینة کنجد و مابعدها». یعنی مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و ما بعد آن است.

زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده می‌نویسد: احتیاجی به تألیف کتاب در ردّ وهابیان نیست، بلکه در ردّ آنها کفایت می‌‌کند گفتار رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعت‌‌گزاران، کسی به جز وهابی‌ها چنین نشانی ندارند.

احمد بن حنبل و بخاری و دیگران به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که در مورد سرزمین نجد فرمود: «بها یطلع قرن الشیطان» یعنی در آن دیار، شاخ شیطان ظهور خواهد کرد.

علوی بن احمد حداد در این‌باره می‌گوید: علما از مفهوم قول پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: از نجد، شاخ شیطان ظهور می‌کند، استنباط معجزه‌‌ای از معجزاتش کرده‌اند؛ زیرا که جمله را با (یاء) استقبال آورده است، چون که مسیلمه که خداوند او را لعنت کند در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ظهور کرده و ادعای نبوت نمود و در زمان خلافت صدّیق، هلاک شد و شاخ شیطان طلوع نکرد مگر بعد از هزار و صد و پنجاه سال، و او محمد بن عبدالوهاب که سر کرده این بدعت و اساس آن بود.

او همچنین می‌گوید: مهم‌تر از همه اینها چیزی است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از احادیث بسیار و و روشن از علامات خوارج فرمود، چیزی که روشن می‌‌کند اینکه [محمد] بن عبدالوهاب و پیروان او از وهابیان مثل نجدی‌‌ها و افرادی از شرق جزیرة العرب می‌‌باشند، و نشانه آنها تراشیدن سر است و اینکه آنان از شرق جزیرة العرب هستند.

احمد زینی دحلان، مفتی شافعیه که در عصر ظهور محمد بن عبدالوهاب بوده درباره وهابیان می‌گوید: آنان کسانی را که پیروشان می‌شدند دستور می‌دادند تا سر خود را بتراشند و بعد از پیروی نمی‌گذاشتند از مجلسشان خارج شوند تا سرشان را بتراشند. و مثل این کار از هیچ کس از فرقه‌‌های گمراه از گذشته‌‌ها نرسیده است. پس این حدیث صریح است در بیان حال آنان.

و سید عبدالرحمان اهول مفتی زبید می‌گفت: احتیاج نیست کسی تألیفی در ردّ محمد بن عبدالوهاب داشته باشد، بلکه در ردّ او کفایت می‌‌کند همین که پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است زیرا احدی از بدعت‌‌گزاران جز آنان چنین شعاری ندارند.

احمد بن محمد غماری از علمای اهل سنت مغرب درباره محمد بن عبدالوهاب می‌گوید: و چون شاخ شیطان از سرزمین نجد در اواخر قرن یازدهم طلوع کرد و فتنه او منتشر شد...

اسلاف وهابیان برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند داشتند

رفتار اسلاف وهابیان با مسلمانان چگونه بوده است آیا مثل وهابیان امروزی با خشونت با مردم برخورد می‌کردند؟

بله. اسلاف وهابیان همانند وهابیان کنونی برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند، داشتند.

در کتاب «النهج الأحمد» درباره نحوه برخورد اسلاف وهابیان با مسلمانان مخالف خود چنین آمده است: آنان به دنبال جنگ و ستیز با کسانی رفتند که در برخی از آراء به مخالفت با آنها پرداخته‌اند؛ چه در مسایل اصولی یا مسایل فرعی، مثل جنگ و ستیز آنان با اشاعره و اعلام کفر آنان و هجوم بر علمای آنها. آنان متعرض ابواسحاق شیرازی شافعی شده و او را تکفیر نمودند و نیز بر ابن جریر طبری صاحب تاریخ و تفسیر حمله کرده و هنگامی که وفات یافت از دفنش جلوگیری نمودند. لذا او را شبانه در خانه‌اش دفن کردند.

همچنین در آن کتاب آمده است: حنابله خشونت زیادی را در مواجهه با دیگر فرقه‌ها که با آنها موافق نبودند به جهت اسلوب خاصشان در دعوت از خود نشان دادند؛ چرا که خشونت و زور و تهدید از بارزترین نشانه‌های تحرکات دعوت آنان به حساب می‌آمد. اضافه بر آن از عوام و طبقات فرومایه جامعه یاری جستند که جهل و نادانی بر آنان حاکم بود، و بر هر عاقلی سخت بود تا چه رسد به متفکّر و عالم اینکه برخی از حقایق را به عقل‌های این عوام برساند، یا اینکه پلی را برای رسیدن به تفاهم با آنان و روشن ساختن امور بکشد به نحوی که عقول ساده آنان را در بر گیرد. حنابله این مطلب را به خوبی درک می‌کردند، و لذا برای رسیدن به اهداف مذهب خود از عوام مردم استفاده می‌بردند.

ابن‌اثیر در حوادث سال 317 ه‍.ق درباره درگیری حنابله با مخالفان می‌نویسد: در آن سال فتنه بزرگی در بغداد بین اصحاب ابوبکر مروزی حنبلی و بین دیگران از اهل سنت واقع شد، و بسیاری از لشکریان وارد این معرکه شدند، و منشأ آن این بود که اصحاب مروزی درباره تفسیر آیه (امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده برساند) گفتند: آن به این نحو است که خداوند پیامبرش را به همراه خود بر عرش می‌‌نشاند. ولی طایفه دیگر گفتند: مقصود از آن شفاعت است، لذا فتنه درگرفت و کشت و کشتار شد و عده بسیاری در این میان به قتل رسیدند.

شیخ محمد ابو زهره در این‌باره می‌نویسد: و در راه دعوتشان حرف‌های زشتی می‌زنند، به حدی که بیشتر مردم از آنها نفرت دارند.

با ظهور مکتب سلفی‌گری وحدت مسلمانان درهم شکست

در قرن هفتم ملّت مسلمان که با الهام از رهنمودهای حیات‌بخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو کلمه توحید و توحید کلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوت‌های ثنویان (مغول) ثابت و استوار بمانند، با کمال تأسف با ظهور مکتب سلفی‌‌گری وحدتشان درهم شکست و با اتهام نادرست بدعت و شرک به مسلمانان توسط ابن تیمیه، ضربات جبرا‌‌ن ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد شد و با کاستن از مقام انبیا و اولیا، در خدمت دشمنان دیرینه اسلام در آمد.

در قرن دوازدهم هجری  قمری نیز محمّد بن عبدالوهاب مروج اصلی افکار وهابیت به پیروی از ابن تیمیه مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد و خونشان را حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد و لذا هزاران مسلمان بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند.

اعتراض اندیشمندان اهل‌سنت به وهابی‌ها

دکتر محمد عوض خطیب می‌گوید: وهابیان نظر خاصی نسبت به اسلام داشته و بسیار از حقیقت دور بوده و به افقی محصور نظاره می‌کنند و نظری تنگ دارند. آنان به مسلمانان سوء‌‌ظن دارند تا حدی که با پیش‌‌داوری آنان را مشرک و کافر می‌دانند.

یا دکتر بوطی درباره آثار سلبی انتشار دعوت وهابیان در عالم می‌گوید: آزار گسترده و متنوعی که حیثیت مسلمانان از جانب ظهور این فتنه بدعت‌گزار به خود دیده است، این آزار نزدیک است که وحدت مسلمانان را درهم شکسته و نهایت کوشش خود را به نابودی الفت و جایگزینی مشاجره و مقابله به جای کمک به یکدیگر بدهد. تمام مردم می‌دانند که هیچ شهر و قریه‌ای در اطراف عالم اسلامی نیست جز آنکه از ناحیه این بلا گرفتاری‌ها کشیده و دچار دشمنی ها فرقه‌گرایی‌ها و دودستگی‌ها شده است... من از هر مسلمانی که درباره سیر دعوت اسلامی در آن نواحی سؤال می‌کردم یک جواب واحد می‌شنیدم که تمام آن برادران با تلخی و تأسف می‌دادند، و خلاصه آن این بود که تنها مشکل نزد ما اختلافات و خصومت‌هایی است که جماعت سلفی‌ها در بین مسلمانان بر می‌انگیزند.

حسن بن فرحان می‌گوید: شما آنان را مشاهده می‌کنید که امر به توقف نزد حدود نصوص شرعی و عدم زیاده بر آن می‌کنند، در حالی که آنان بسیاری از عقاید را زیاد کرده‌اند که در قرآن و سنت یافت نمی‌شود. شما مشاهده می‌کنی آنان را که تکفیر مسلمانان را که از عقاید خوارج است را ناپسند شمرده و جایز نمی‌دانند، ولی این ورع از تکفیر نشانه ضعف آنان است، ولی هنگامی که قوی شدند. درباره هیچ مسلمانی رعایت خویشاوندی و پیمان نمی‌کنند. از هیچ مسلمانی نمی‌گذرند و تمام مخالفان خود را نسبت به کفر می‌دهند و نیز آنان را مشاهده می‌کنی که از اشتغال بر کاری که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اصحابش اشتغال نداشته نهی می‌کنند، ولی هنگامی که خودشان فرصت پیدا کردند مردم را به اعتقادی دستور می‌دهند که به ذهن هیچ صحابی یا تابعی نیامده است، و این را با اسم‌ها و القابی همراه می‌کنند که خود و پدرانشان درآورده و هرگز بر آن دلیلی از جانب خداوند ندارند.

وهابی‌ها و خوارج بسیار به هم شبیه هستند/ 5 شباهت مهم خوارج و وهابی‌های تکفیری

به نظر شما از زمان ائمه اطهار علیهم‌السلام تا کنون فرقه و گروه دیگری بوده که از جهت افکار و رفتار، شبیه وهابیت باشد؟

بله. با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسی حالات آنان روشن می‌شود که در موارد گوناگونی این فرقه با فرقه وهابیت شبیه یکدیگرند مثلا:

1. همان‌‌گونه که خوارج، آرای شاذ و خلاف مشهور داشتند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است، وهّابیان نیز چنین‌‌اند.

2. خوارج معتقدند می‌توان دار الاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دار الحرب نامید. وهابیان نیز این‌گونه‌اند.

3. در سخت‌گیری در دین و جمود و تحجّر در فهم آن شبیه هم هستند؛ خوارج به کلمه «لا حکم إلاّ لله» تمسک کرده و امام علی علیه‌السلام را از حکم و خلافت خلع کردند، وهابیان نیز با ملاحظه برخی از آیات و عدم توجّه به بقیه، حکم به تکفیر مسلمانان نمودند.

4. در احادیث در وصف خوارج می‌‌خوانیم: «آنان اهل اسلام را می‌‌کشند و بت‌پرستان را رها می‌‌کنند» این عمل عیناً در وهابیان مشاهده می‌‌شود.

5. عبدالله بن عمر در وصف خوارج می‌گوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته می‌‌گرفتند و بر مؤمنین حمل می‌‌نمودند». این عمل در وهابیان نیز هست.

خشونت و افراطی‌گری وهابیان برگرفته از وطنشان «نجد» است

خشونت و تندروی و افراطی‌گری که وهابیان دارند از کجا نشأت می‌گیرد؟

وهابیان با افکار افراطی و تند و خشن نه تنها خود را بر حق دانسته و عقاید دیگران را باطل می‌شمارند به این حدّ اکتفا نکرده، بلکه حکم به کفر و قتل مخالفان خود داده و آن را در سطوح مختلف به اجرا می‌گذارند؛ امری که مشکلات بسیاری را در جوامع اسلامی و سطح بین‌الملل ایجاد کرده و اسلام را مظهر خشونت معرفی نموده است، البته حالت خشونت و تندروی و افراطی‌گری که در وهابیان است همگی برگرفته از وطنشان «نجد» است که مردم آن دیار در طول تاریخ خود به ارث گذاشته‌اند و حالت خشونت‌طلبی و تروریستی که هم‌ اکنون نیز در آنها مشاهده می‌شود در طول تاریخشان وجود داشته و آن را قانونمند کرده و به عالم منتشر کرده‌اند.

منطقه «نجد» منطقه‌ای است دور افتاده در صحرایی وسیع که مردم آن تنها خود را مشاهده می‌کردند و کارشان بستن راه بر قافله‌ها و قتل افراد قافله و غارت اموال آنان بود، و هرگاه فرصتی هم به دست می‌آوردند و لشکری تشکیل می‌دادند درصدد حمله به قبایل و مناطق دیگر بر می‌آمدند تا هم منطقه خود را گسترش دهند و هم بر اموال خود بیفزایند.

آنان در صدد ایجاد فرصتی مناسب بودند تا به کار آنها رنگ و بوی دینی دهد تا هم به اهداف سیاسی و مادی خود برسند و هم بتوانند با ربط کارهایشان به دین و دیانت مردم را قانع کرده و بر اعتماد و اعتقادشان در اهدافی که دارند بیفزایند؛ چرا که قبل از آن همه جنگ‌ها و حمله‌های آنان به قافله‌های حجاج و مناطق هم جوار جنبه بی دینی و عِرق عربی و قومی داشت و این نکته‌ای است که «ابن خلدون» در مقدمه تاریخش به آن اشاره کرده است.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920710000257#sthash.1xBiHBf9.ikXxJMgC.dpuf