واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

فیلم علمی تخیلی پرومتئوس

فیلم: به تماشای پرومتئوس بنشینید


این هفته در «سی دقیقه» تابناک، ‌یک فیلم علمی ـ تخیلی ببینید؛ ژانری که در بیست فیلم پیشین چندان پررنگ نبود و مورد درخواست گروهی از مخاطبان «تابناک» بود.


به گزارش «تابناک»، «پرومتئوس / Prometheus» فیلمی علمی ـ تخیلی به کارگردانی ریدلی اسکات است که در ژوئن ۲۰۱۲ در آمریکا و شماری کشورهای دیگر اکران شد. این فیلم با ۱۳۰ میلیون دلار بودجه تولید و با بازیگرانی چون نومی راپاس، شارلیز ترون و ادریس البا نقش آفرینی کرد. 

بنا به گفته اسکات، فیلم داستان اولیه (ماقبل) سری فیلم‌های بیگانه می‌تواند تلقی شود؛ هرچند داستانی کاملاً مستقل دارد. فیلمبرداری فیلم از مارس ۲۰۱۱ آغاز ‌و فیلم سه بعدی اکران شد. 

اما اگر فیلم را ‌در بستر مستند یا فیلم‌های سینمایی «بر اساس واقعیت» تشریح کرد، طبیعتاً نقدهای جدی بر آن وارد است، ولی از آن جهت که با فیلم سینمایی «علمی‌ ـ تخیلی» روبه‌رو هستیم و روایت شکل گیری جهان را که این فیلم به تصویر کشیده ـ همان گونه که گفته شده ـ به عنوان یک داستان «تخیلی» می‌توان به آن اشاره کرد.

بر پایه داستان این فیلم علمی ـ تخیلی، در سالیان سال پیش از بشر، در مکانی که به نظر می‌رسد زمین ماقبل تاریخ باشد، موجودی بشرنما در مجاورت آبشاری ایستاده. او یک ردای قربانی به تن دارد. در حالی که بالای سر او سفینه‌ای غول‌پیکر آماده ترک زمین می‌شود، موجود انسان نما جامی حاوی مایعی سیاه رنگ و جوشان را می‌نوشد. بلافاصله بدن او متلاشی شده و در رودخانه حل می‌شود. دی ان آی بدن او با آب و محیط زیر آبشار سریعاً واکنش نشان می‌دهد و چرخه تولید سلول‌های جدیدی آغاز می‌شود: سلولهای قرمز رنگی که شباهت به گلوبول‌های قرمز دارند و سریع تکثیر می‌یابند.

در نمای بعدی زمان سال ۲۰۷۹ میلادی ا‌ست. گروهی از باستان‌شناسان در اسکاتلند غاری را کشف کرده‌اند که در آن، تعدادی نقاشی ماقبل تاریخ ‌روی دیوار‌ها نقش بسته است. یکی از نقوش صحنه‌ای را نشان می‌دهد که در آن چند انسان به یک صورت فلکی در آسمان اشاره می‌کنند.


صحنه بعدی فیلم ده سال پس از کشف غار را نشان می‌دهد که در آن یک سفینه فضایی با سرعت مافوق نور در حال سفر به سوی‌‌ همان صورت فلکی است. شرکت ویلاند کورپوریشن با هزینه چندهزار میلیارد دلار سفینه‌ای را با یک گروه دانشمند تهیه کرده و قصد به دست آوردن پاسخ بزرگ‌ترین پرسش تاریخ بشر را دارد: اینکه بشر از کجا آمده و آن فضاییان ماقبل تاریخ که بودند و در ماقبل تاریخ روی زمین چه می‌کردند؟! 

کاشفین نقوش غار، دکتر هالووی و دکتر شاو، یکی از هفده سرنیشن سفینه‌اند. پس از رسیدن به سیاره مورد نظر (به نام LV-۲۲۳)، یک گروه اکتشاف ‌روی سطح عاری از سکنه آن فرود آمده و به اکتشاف و نمونه برداری از یک کوه گنبدی شکل غیرعادی می‌پردازند. در درون کوه یکسری دالان‌هایی کشف می‌کنند اما به دلیل توفان شدید جوی، مجبور به بازگشت به سفینه می‌شوند. 

در این میان، دیوید، که یک ربات شبه‌انسان است، با کمک راهنمایی‌های نوشته‌های روی دیوار که شبیه زبان میخی هستند، از یک شی کپسول‌مانندی (که شبیه پوکه یک سلاح جنگی است) نمونه‌برداری می‌کند و آن را پنهانی به سفینه باز‌می‌گرداند. آن شی حاوی مایع چرکینی است که شبیه به مایع زهرآگین اول فیلم است. او نمی‌داند که هدف یا کار این مایع چیست؛ بنابراین، آن را ‌آزمایش می‌‌کند. 

دیوید از نداشتن یک روح رنج می‌برد. فیلم‌های قدیمی را دوست دارد و الگویش پیتر اوتول در فیلم لورنس عربستان است. مدام ار او ‌تقلید و شخصیت او را شبیه سازی می‌کند. او نمی‌داند هدفش از خلق شدنش چیست و به دلیل ربات بودن (انسان نبودن) مورد تمسخر اهالی سفینه ‌قرار می‌گیرد؛ از جمله دکتر هالووی. 

از همین روست که دیوید در صحنه بعدی فیلم، دوستانه جام شرابی را به دکتر هالووی‌ تعارف می‌کند که حاوی قطره‌ای از مایع زهرآگین بیگانه‌ای است که در خارج سفینه نمونه برداری کرده است. هالووی آن را می‌نوشد و‌‌ همان شب با دکتر شاو (همکار و نامزد خود) همبستر می‌شود.


فردای آن روز گروه اکتشاف دومی راهی گنبد مرموز می‌شوند. گروه اکتشاف دوم در این میان دو تن از اعضای گروه اکتشاف اول را یافته که به طرز فجیعی روز قبل کشته شده بودند. دیوید باز ‌مخفیانه در میان دالان‌های تاریک کوه جستجوی خود را ادامه می‌دهد تا به چیزی شبیه به یک اتاق فرمان می‌رسد. 

او متوجه می‌شود که سازندگان این مکان، نه تنها زمین بلکه سیارات بسیاری را با دی ان آی خود بارور کرده و نسل پراکنی‌نژاد می‌کرد‌ه‌اند. انسان در واقع مخلوق این «مهندسین» است و این «مهندسین» بشر را به چهره خویش آفریدند. 

این مهندسین‌‌ همان موجوداتی هستند که در اول فیلم روی سیاره زمین دیده می‌شوند. دیوید سپس به چند محفظه تابوت شکل برخورد می‌کند که درون هر کدام از آن‌ها یک «مهندس» در خواب زمستانی تصنعی قرار دارد. او خالقین انسان را یافته است. در همین زمان، حال دکتر هالووی بسیار خراب می‌شود و گروه اکتشاف به سفینه باز‌می‌گردد. اما در جلوی درب ورودی سفینه با ویکارز (فرمانده مأموریت) مواجه می‌شوند که مانع ورود هالووی می‌شود. 

درگیری روی می‌دهد و ویکارز زنده زنده هالووی را آتش می‌زند و می‌کشد. تغییرات ناشی از آلودگی گروه اول، منجر به کشته شدن دو تن دیگر نیز می‌شود و سرانجام پس از خوابیدن غائله و بازگشت به ‌سفینه دکتر شاو متوجه می‌شود که با نطفه‌ای غیر انسانی که رشد بسیار سریعی دارد آبستن است. اما دیوید مانع از کمک رسانی به او می‌شود و به او داروی بیهوشی می‌زند. 

تبلیغ تمام‌صفحه‌ای از دیوید «رایانهٔ انسان نمای نسل هشتم» در روزنامه وال استریت ژورنال که تلاش داشت شخصیت دیوید را به واقعیت نزدیک کرده و نشان دهد.



دکتر شاو مدتی نامعلوم بعد، از خواب بیدار شده و از آنجایی که متوجه می‌شود تولد موجود بیگانه (و لذا مرگش) قریب‌الوقوع است، سریع‌ به کمک یک دستگاه جراحی رایانه‌ای روی خود عمل سزارین انجام می‌دهد و موجود بیگانه را که شبیه هشت پا است، ‌زنده زنده از خود بیرون می‌کشد. سپس آن را درون اتاقک ضدعفونی کننده کلینیک محبوس کرده و فرار می‌کند. 

در هنگام فرار متوجه می‌شود که نه تنها پیتر ویلاند زنده است بلکه یکی از اهالی سفینه بوده (و فقط دیوید از این موضوع خبر داشته). او می‌بیند که آن‌ها (دیوید، ویلاند، و دو دستیارش) اکنون آماده می‌شوند که به خارج سفینه و به اتاق فرمان درون گنبد رفته و خالق انسان را بیدار کرده و ببینند. او نیز همراهشان می‌رود. 

در درون اتاق فرمان، پس از بیدار کردن یکی از «مهندسین»، دیوید به زبان مهندسین سلام کرده و خود را معرفی می‌کند و صحبتهای پیتر را ترجمه می‌کند. دیوید از مهندس می‌پرسد «شما کیستید و چرا به زمین آمدید؟» مهندس دست محبت آمیزی به سر دیوید می‌کشد و دیوید احساس تعلق آرامش بخشی می‌کند چرا که مورد نوازش آفریننده واقعی خویش قرار گرفته. 

لیکن در‌‌ همان لحظه منهدس دیوید را از روی زمین بلند کرده و سر از تن او جدا می‌کند. مهندس بقیه را نیز می‌کشد. اما شاو موفق به فرار می‌شود. مهندس نیز دستگاههای اتاق فرمان را روشن می‌کند. شاو متوجه می‌شود که گنبد در واقع یک سفینه فضایی است که زیر خاک استتار شده و در واقع یک موشک یا سفینه غول‌پیکر است که حاوی سلاح‌های کشتار جمعی است. البته سلاح‌های کشتارجمعی آن‌‌ همان کپسولهای مرموزند که حاوی نطفه‌های موجودات بیگانه هستند که کارشان پاکسازی موجودات دیگر است. صد‌ها کپسول داخل سفینه [۳] هر کدام حاوی تخم یک بیگانه است. و شاو متوجه می‌شود که مهندس اکنون سفینه را به سوی زمین نشانه می‌رود. او در حال فرار با صدای گریان از خالقین خود می‌پرسد: «چه گناهی از انسان‌ها سر زده که مستحق خشم شما شده‌ایم؟».

اینک به دیدن ۴۸ دقیقه از این فیلم علیمی تخیلی بنشینید.

مطالب مرتبط:
فیلمها در تابناک:

اولین فیلم بلند لوک بسون: وقتی یک فاجعه، بشر را به آغاز تمدن باز‌‌می‌گرداند


اگر فاجعه‌ای در جهان رخ دهد که بخش اعظمی از دستاوردهای بشری نابود ‌و شرایط بدوی بر جهان حاکم شود، به گونه‌ای که توان تکلم بشر نیز ‌از او گرفته شود و انسان به ابتدای شکل‌گیری تمدن‌ها بازگردد، جنگ برای بقایای دوران توسعه جهان ـ که حیات بازماندگان را استمرار می‌بخشد ـ تا کجا و چگونه خواهد بود؟ لوک بسون، نخستین فیلم بلندش را با چنین مضمونی نوشت و کارگردانی کرد؛ فیلمی که خلاصه‌اش را در سی‌وهفتمین «سی دقیقه» ‌خواهید دید.

به گزارش «تابناک»، در سال‌های اخیر، لوک بسون، کارگردان مطرح سینمای فرانسه‌ همواره متهم بود که بیش از حد نگاه تجاری را بر فیلم‌سازی‌اش حاکم کرده و در این سال‌ها به یک کارگردان گیشه‌ای از سوی ‌منتقدانش ‌شهرت یافته است؛ نامی که بسون با آن مقابله نکرده و با پذیرش این برچسب، گفته که حتی ژان لوک گدار هم فیلم تجاری می‌سازد و ‌این نوع فیلم‌سازی یک رویداد منفی نیست.

فیلم: وقتی فاجعه آخرالزمان، بشر را از تکلم باز‌می‌دارد
پشت صحنه فیلمبرداری آخرین نبرد

بسون اما همواره در پی ساخت آثار تجاری نبوده و شاید خودش نیز گمان نمی‌کرد، در پی ساخت ترانسپور ۴، ۵ و ۶ برآید و اینچنین نگاه تجاری ‌روی چنین پروژه نه چندان سطح بالایی داشته باشد. او وقتی هفده ساله بود، سراغ ساخت آثار بسیار جدی و متفاوتی رفت که در نوع خود کم نظیر بود. «آخرین نبرد / Le Dernier Combat / The Last Battle» نخستین فیلم بلند لوک بسون جزو همین آثار تحسین شده بود که در هموار شدن مسیر فیلم‌سازی این نویسنده و کارگردان نقش بسزایی داشت. 

بسون این فیلم ۹۲ دقیقه‌ای را در سال ۱۹۸۳ ‌سیاه و سفید و صامت ساخت و به جز یک کلمه مبهم، فیلم‌ بدون دیالوگ است؛ واقعه‌ای که اتفاقاً بخشی از داستان این فیلم است و یکی از ابعاد فاجعه‌ای است که در جهان رخ داده و گریبانگیر بشریت شده است؛ 
فاجعه‌ای که در ابعاد دیگر شامل از میان رفتن بخش اعظمی از زندگی مدرن و ‌ماندن تنها نشانه‌های ناقصی از این زندگی است. آب نیز عنصری ارزشمند شده که با ‌‌داشتن آن، می‌توان صاحب قدرت و تسلط بر دیگران شد و این فاجعه بی‌شباهت به روایات‌‌ آخرالزمانی نیست که در سال‌های اخیر در این سبک فیلم‌سازی به تصویر کشیده شده است.

فیلم: وقتی فاجعه آخرالزمان، بشر را از تکلم باز‌می‌دارد

بر پایه آنچه «آخرین نبرد» روایت می‌کند‌ در چنین دوران فاجعه‌باری گروه‌های کوچک بازماندگان در حالی میان خرابه‌ها زندگی می‌کنند و مرد جوانی (ژولیوه) یک هواپیمایی ابتدایی می‌سازد که می‌تواند او را دور از دسترس سردسته گروهی خبیث محلی (وپر) قرار دهد که با در اختیار گرفتن ذخیره آب، کنترل منطقه را در دست گرفته است. 

اما او به دلیل سوخت کم‌ در محوطه ساختمان یک مجتمع سابقاً بیمارستانی سقوط می‌کند و مورد تهاجم یک شمشیر‌باز (رنو) قرار می‌گیرد که سودای ورود در بخشی از ساختمان را دارد که توسط یک دکتر پیرمرد به شکل قلعه درآمده و موقعیتی منحصر به فرد در این دوران فاجعه‌بار دارد. 

فیلم: وقتی فاجعه آخرالزمان، بشر را از تکلم باز‌می‌دارد

مرد جوان پس از زخمی شدن در رویارویی با مرد شمشیرزن‌ به درون بیمارستان فرار می‌کند و در آنجا دکتر سالخورده‌ (بوآیز) را می‌بیند که در تلاش برای به دست آوردن قدرت سخنگویی است. دکتر او را نجات می‌دهد و جوان زنده می‌ماند تا مدتی بعد در پی سلسله رخدادهایی که منجر به مرگ دکتر و مرد شمشیرزن می‌شود، جوان با سلاح گرمی که دکتر ساخته، به منطقه خودش باز‌گردد و پس از رویارویی با سردسته تبهکاران، کنترل منطقه را در دست گیرد. 

بسون در نخستین فیلمش‌ با نمادگرایی منحصر‌به‌فرد ـ که حکایت از نبوغ یک کارگردان بسیار جوان دارد ـ و با ضرباهنگی که تا پایان ادامه دارد، کادرهای جالبی را به کمک فیلمبرداری کارلو وارینی کنار هم چیده است. ژولیوه، ژان بوایز، فریتس وپر، و موریس لامی نیز ترکیب جالبی را در این فیلم شکل داده بودند و ژان رنو به طور خاص، یکی از بازی‌های متفاوتش را در نخستین همکاری‌اش با بسون به نمایش گذاشته است.

هم‌اکنون شما را به دیدن ‌‌خلاصه 52 دقیقه‌ای از این فیلم‌ دعوت‌‌‌ می‌کنیم.




مطالب مرتبط

آیزاک آسیموف

ایزاک آسیموف

Isaac.Asimov01.jpg

نام اصلی

Isaak Yudovich Ozimov

زادروز

۲ ژانویهٔ ۱۹۲۰
پتروویچی
، جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه شوروی

مرگ

۶ آوریل ۱۹۹۲ (۷۲ سال(
نیویورک سیتی
، ایالات متحده

ملیت

آمریکایی

پیشه

نویسنده و زیست‌شیمیدان

سبک نوشتاری

علمی-تخیلی سخت، نقد ادبی، کتاب درسی، علم به زبان ساده

دانشگاه

دانشگاه کلمبیا

صفحه در دادگان فیلم‌ها

امضا

Isaac Asimov signature.svg

 

آیزاک آسیموف یا اسحق عاصم‌اف (به روسیИсаак Юдович Озимов) (زاده ۲ ژانویه ۱۹۲۰ (۱۱ دی ۱۲۹۸) - درگذشته ۶ آوریل ۱۹۹۲ (۱۷ فروردین۱۳۷۱)) نویسندهٔ آمریکایی روسی تبار گونه‌های علمی، علمی-تخیلی، خیال‌پردازی، وحشت و دکتر در بیوشیمی بود. شهرت اصلی او بیشتر به خاطر سری بنیاد (در ایران سری امپراتوری کهکشانی) است. قوانین سه‌گانهٔ رباتیک وی از شهرت جهانی برخوردار است و دائرةالمعارف بریتانیکا وی را واضع واژه رباتیک در زبان انگلیسی می‌شناسد. وی بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دسته‌های اصلی رده‌بندی دیوی (به جز فلسفه) دارد و سیارک آسیموف ۵۰۲۰ به افتخار وی نامگذاری شده‌است. آسیموف، کلارک و هاین‌لاین به عنوان سه نویسندهٔ بزرگ گونهٔ علمی-تخیلی شناخته می‌شوند.

محتویات

·         ۱ زندگی

·         ۲ افتخارات

·         ۳ آثار

·         ۴ قوانین رباتیک

·         ۵ پیش‌بینی‌ها

·         ۶ گفتارها

·         ۷ پانویس

·         ۸ جستارهای وابسته

·         ۹ پیوند به بیرون

زندگی[ویرایش]


روونا موریل، آسیموف را نشسته بر تختی مزین به نقشهایی از حاصل عمرش تصویر کرده‌است.

او در استان اسمالنسک در شوروی (روسیهٔ امروزی) در یک خانواده آسیابانیهودی متولد شد. در سن پنج سالگی خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کردند. از آنجا در خانه با او به زبانهای ییدیش (زبان یهودیان اروپای شرقی) و انگلیسی صحبت می‌کردند به هر دو زبان روان سخن می‌گفت، اما روسی نیاموخت.

خواندن را از پنج سالگی آموخت و از آن هنگام در امور ادارهٔ مغازهٔ لبنیات‌فروشی به خانواده کمک می‌کرد. خود وی سحرخیزی‌اش در سالهای آینده را مرهون همین کمکها و تلاشش برای راضی کردن پدر به اینکه تنبل نیست می‌دانست. در همان مغازه مجله‌های علمی-تخیلی هم فروخته می‌شد و آیزاک کوچک آنها را می‌خواند. در حدود یازده سالگی او شروع به نوشتن داستان کرد و چند سالی بیشتر نگذشته بود که توانست داستان‌هایش را به مجله‌های عامه پسند بفروشد. در ۱۸ سالگی نخستین داستانش را به نام «گشتی در حوالی سیارک وستا» نوشت که در شماره اکتبر ۱۹۳۸ مجله داستان‌های حیرت‌آور چاپ شد. سه سال بعد، در سال ۱۹۴۱ داستان دیگری با عنوان شبانگاه به مجله داستان علمی - تخیلی حیرت‌آور فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. مجله داستان علمی - تخیلی حیرت‌آور برای هر کلمه یک سنت پرداخت می‌کرد. آسیموف در مورد این داستان چنین می‌گوید: "پس برای یک داستان ۱۲هزار کلمه‌ای ۱۲۰ دلار باید می‌گرفتم ولی وقتی چک ۱۵۰ دلاری دریافت کردم گمان کردم اشتباه شده و پس از تماس با سردبیر دریافتم که او آنقدر از داستان خوشش آمده که یک چهارم سنت برای هر کلمه فوق العاده پرداخت کرده‌است.»

او از ابتدا نبوغ خود را در آموختن نشان داد. او چند کلاس را یک مرتبه بالا رفت و در ۱۵ سالگی دیپلم گرفت. او در ۱۹۳۹ از دانشگاه کلمبیا فارغ التحصیل شد و به سال ۱۹۴۸ دکتری بیوشیمیاش را اخذ کرد. پس از اخذ مدرک عضو هیئت علمی دانشگاه بوستون شد. از سال ۱۹۵۸ تدریس را کنار گذاشت و به صورت تمام وقت به نوشتن پرداخت (درآمد نویسندگی‌اش از حقوق دانشگاه بیشتر شده بود). با داشتن حق تصدی حتی در چنین شرایطی عضو هیئت علمی باقی‌ماند (همین حق تصدی در کتاب آزمایش مرگ نقش مهمی بازی می‌کند.). در ۱۹۷۹ دانشگاه به پاس نوشته‌هایش او به‌استاد کامل ارتقا داد. وی دوبار ازدواج کرد، بار دوم با جانت ا. جپسون (که او نیز یک نویسندهٔ سبک علمی-تخیلی نیز است) و دو فرزند داشت.


تصویر روی جلد ویژه‌نامهٔ مجلهٔ اسکپتیک، در گرامی‌داشت آسیموف

زندگی عادی او چنین بود که راس ساعت ۶ صبح بیدار شود و در ساعت ۷:۳۰ پشت ماشین تحریر خود بنشیند و تا ۱۰ شب کار کند. آسیموف در جلد نخست زندگی‌نامه خود با عنوان «خاطره‌ای هنوز سرسبز» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توضیح داده که چگونه نویسنده‌ای وقت شناس شده‌است.

پدر روسی او در بروکلین چند دکان شیرینی فروشی داشت که از ساعت ۶ صبح تا ۱ نیمه شب باز بودند. آیزاک نوجوان هر صبح ساعت ۶ از خواب بر می‌خواست تا روزنامه پخش کند و هر بعد از ظهر تند از مدرسه باز می‌گشت تا به پدرش کمک کند و اگر چند دقیقه دیر می‌کرد پدرش او را سرزنش می‌کرد که بچه تنبلی است. پس از گذشت ۵۰ سال آسیموف در زندگینامه‌اش از این عادت چنین یاد می‌کند: «برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمی‌کنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار می‌شوم، من هنوز به پدرم ثابت می‌کنم که آدم تنبلی نیستم.»

آسیموف دچار ترس از فضاهای باز بود و جاهای کوچک و بسته را ترجیح می‌داد. اگر چه آسیموف درباره سفرهای فضایی در دنیاهای ناشناخته و به مدت سال‌های نوری بی‌شمار نوشت، ولی خودش از پرواز کردن با هواپیما اکراه داشت. بن بوا، ویراستار آثار او گفته‌است: «آیزاک می‌گوید دوست دارد در فضا و در پهنه آسمان‌ها پرواز کند، اما فقط در تخیلش.» جلوهٔ این ترس را می‌توان در داستان غارهای پولادی (جزو سری روبوتی آسیموف) مشاهده کرد که در آن تمام جمعیت زمین در شهرهای بسته و زیرزمینی در فضاهای کوچک زندگی می‌کنند. آسیموف دچار ترس از پرواز هم بود و در تمام عمرش تنها دو بار با هواپیما مسافرت کرد، که هر دو بار آن اجباری و غیر قابل اجتناب بود. در همان کتاب غارهای پولادی، الیجاه بیلی (قهرمان اصلی این کتاب و کتابهای خورشید عریان و روبوتهای سپیده‌دم) دچار ترس از پرواز است و آسیموف نیم صفحه‌ای را به شرح چگونگی ترس و احساس بیلی می‌پردازد.

او از ۱۹۸۵ تا پیش از مرگش رییس انجمن امانیست‌های آمریکا بود. بعد از مرگش جای او را دوست و همکار نویسنده‌اشکورت وانگات گرفت. او همچنین دوست نزدیک جین رودنبری (نویسندهٔ اصلی داستان‌های پیشتازان فضا Star Trek) هم بود و در وهلهٔ اول او علمی-تخیلی بودن ایدهٔهای رودنبری را برای مسوولان کمپانی پارامونت تایید کرد. بعدها در یکی از قسمت‌های سریال شخصیتی روبوتی معرفی شد که به یاد آسیموف مغز پوزیترونی داشت، که البته این تنها شباهت آن به روبوتهای آسیموف بود.) هم بود.

آیزاک آسیموف در ششم آوریل سال ۱۹۹۲ درگذشت. در آن هنگام، استنلی، برادر ایزاک آسیموف، علت مرگ او را نارسایی کلیه و قلب اعلام کرد. ۱۰ سال پس از مرگ آسیموف، همسرش، جنت، اعلام کرد در هنگام عمل قلب، به دلیل تزریق خون آلوده ایزاک آسیموف به بیماری ایدز مبتلا شده بود. اما در آن زمان پزشکان به دلیل نگرانی از واکنش عمومی و تنگ نظری برخی افراد نسبت به مبتلایان این بیماری، از خانواده او خواستند که از اعلام این خبر خودداری کنند. سرانجام ۱۰ سال پس از مرگ او در حالیکه بسیاری از پزشکان معالج او نیز درگذشته بودند، جنت و فرزند او، روبین تصمیم گرفتند، موضوع ابتلای او به بیماری ایدز را به اطلاع عموم برسانند.[۱]

افتخارات[ویرایش]

داستان‌های علمی - تخیلی آسیموف جایزه‌های متعددی برد: ۵ جایزه «هوگو» که با انتخاب خوانندگان اعطا می‌شود و سه جایزه «نیبولا» که از طرف نویسندگان علمی - تخیلی اعطا می‌شود. تریلوژی یا داستان‌های سه‌گانه او که داستان یک امپراتوری کهکشانی در آینده‌است و از کتاب‌های «بنیاد» (۱۹۵۱)، «بنیاد امپراتوری» (۱۹۵۲)، و «بنیاد دوم» (۱۹۵۳) تشکیل یافته‌است جایزه هوگو سال ۱۹۶۶ را به عنوان بهترین مجموعه داستان علمی - تخیلی برای او به ارمغان آورد. او همچنینجایزه‌استاد بزرگ را که انجمن نویسندگان علمی‌تخیلی آمریکا به پاس یک عمر فعالیت موفقیت‌آمیز در زمینه داستان نویسیعلمی-تخیلی اعطا می‌کرد در سال ۱۹۸۷ به دست آورد.

آثار[ویرایش]

نوشتار اصلی: آثار ایزاک آسیموف

پرکاری آسیموف حیرت‌آور است. وی نزدیک به ۵۰۰ کتاب در دامنه گسترده‌ای از موضوعات، از کتاب‌های کودکان گرفته تا کتاب‌های درسی دانشگاهی نوشته‌است. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستان‌های علمی - تخیلی بود و نقش پیشتازانه او در بالا بردن داستان‌های علمی - تخیلی از سطح مجلات بی‌ژرفا به سطح فکری مربوط به جامعه‌شناسی و تاریخ و ریاضیات و علم باشد. آسیموف همچنین داستان‌های اسرار گونه و معما گونه[۲] نیز نوشته‌است. از وی کتاب‌هایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر نیز چاپ شده‌است.

قوانین رباتیک[ویرایش]

نوشتار اصلی: قوانین رباتیک آسیموف

 

آسیموف با کمک ویراستار انتشارات دابل‌دی سه قانون برای رباتهای پوزیترونی خود تدوین کرد که به قوانین رباتیک آسیموف مشهور شدند. قوانینی که همه رباتها در آثار آسیموف (و حتی بسیاری جاهای دیگر، حتی گاهی در صنعت) ملزم به پیروی از آنها به طور غریزی هستند:

1.      یک ربات نباید با ارتکاب عملی یا خودداری از انجام عملی باعث آسیب‌دیدن یک انسان شود.

2.      یک ربات باید از فرمانهای انسان‌ها تبعیت کند مگر اینکه آن فرمانها در تعارض با قانون نخست باشد.

3.      تا هنگامی که قانون نخست یا دوم زیرپا گذاشته نشده‌است ربات باید وجود خود را حفظ کرده و در بقای خود بکوشد.

پیش‌بینی‌ها[ویرایش]

وی در مقاله‌ای در سال ۱۹۶۴ پیش‌بینی‌های خود را در مورد جهان در ۵۰ سال آینده یعنی سال ۲۰۱۴ تشریح کرده بود. او این مطالب را به مناسبت افتتاح نمایشگاه بین المللی سال ۱۹۶۴ در نیویورک نوشته بود. هر چند موضوع اصلی این نمایشگاه بین المللی که به مدت تقریبا یک سال دایر بود "صلح از طریق تفاهم متقابل" بود، ولی امروزه بیش از هر چیز دیگری آن نمایشگاه را به خاطر پیش‌بینی‌هایش از آینده فن آوری به یاد می آورند.[۳]

پیش‌بینی‌های آسیموف در سال ۱۹۶۴ برای ۵۰ سال آینده (۲۰۱۴)[ویرایش]

·         ۱- ارتباطات، صوتی - تصویری خواهد شد و با استفاده از تلفن علاوه بر صدای طرف دیگر می توان تصویر او را نیز دید.

·         ۲- برقراری تماس مستقیم تلفنی با هر نقطه ای در جهان، حتی مرکز هواشناسی در قطب جنوب، میسر خواهد شد.

·         ۳- ربات ها در سال ۲۰۱۴ نه عمومیت خواهند یافت و نه کارشان عالی خواهد بود، ولی وجود خواهند داشت.

·         ۴- صفحات قابل آویختن به دیوار جای تلویزیون های معمولی را خواهند گرفت ولی مکعب های شفاف که امکان دیدن تصویر به شکل سه بعدی را فراهم خواهد کرد به مرور عرضه خواهند شد.

·         ۵- مکالمه و تماس با کره ماه دیگر چندان دشوار نخواهد بود.

·         ۶- وسایلی برای آشپزخانه طراحی و ساخته خواهند شد که "غذاهای آماده" را مهیا خواهند کرد، آب را گرم کرده و با آن قهوه درست خواهند کرد.

·         ۷ - حداقل یک یا دو مورد گیاه آزمایشگاهی که از انرژی نهفته در ستاره ها تغذیه می کنند وجود خواهد داشت.

·         ۸- برای ساختن خودروهایی که توسط یک ربات هدایت خواهند شد، تلاش های زیادی صورت خواهد گرفت.

·         ۹- تمام جمعیت جهان به طور یکسان و کامل از تمام وسایل و تکنولوژی جدید در آینده بهره مند نخواهند شد. درصد بیشتری به نسبت امروزه از به کارگیری این وسایل محروم خواهند بود. هر چند از نظر امکانات مادی زندگی آنها ممکن است به نسبت امروز وضعیت بهتری داشته باشند ولی از تازه ترین امکانات خلق شده توسط تکنولوژی عقب خواهند ماند.[۴]

گفتارها[ویرایش]

·         من نیکبخت بوده‌ام که با ذهنی پر تکاپو و کارآمد و با قدرتی برای واضح اندیشیدن و توانایی برای ابراز چنان اندیشه‌هایی زاده شده‌ام.

·         برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمی‌کنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار می‌شوم، من هنوز به پدرم ثابت می‌کنم که آدم تنبلی نیستم.

·         اگر پزشکم به من بگوید، بیش از پنج دقیقه زنده نیستم، وقتم را تلف نخواهم کرد، سریعتر تایپ می‌کنم.


دانلود کتابهای داستان علمی-تخیلی آسیموف به فارسی