واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

هشدار استفان هاوکینگ درباره خطر هوش مصنوعی برای انسان

هاوکینگ






















استفان هاوکینگ دانشمند بزرگ معاصر در فیزیک می گوید: بدشگون ترین تهدید برای بشر درآمیختگی عمیق با محصولات آزمایشگاه های فناوری در "سیلیکون ولی" است.

به گزارش خبرگزار مهر، به گفته هاوکینگ، هوش مصنوعی که خود را در قالب کمک دیجیتالی و خودروهای بدون راننده مستتر کرده در حال آماده کردن جای پا برای خودش است و این امر می تواند روزی به پایان عصر انسان منجر شود.

وی هشدار داد بشر با آینده مبهمی مواجه است چرا که فناوری، فکر کردن برای خود را می آموزد و با محیطش سازگار می شود.

برنده جایزه نوبل فیزیک با انتشار مقاله ای در روزنامه ایندیپندنت آخرین فیلم "جانی دپ" با عنوان "برتری" را مورد بحث قرار داده است. در این فیلم شخصیت اصلی جهانی را کاوش می کند که در آن رایانه ها می تواند از توانایی های انسانی پیشی بگیرند.

پروفسور هاوکینگ می گوید تلقی این فیلم صرفا به عنوان یک روایت علمی تخیلی، بزرگ ترین اشتباه تاریخ است.

وی اظهار داشت توسعه دستاوردهای شخصی دیجیتال موسوم به Siri، Google Now و Cortana و نشانه های های رقابت ارتش IT ، در برابر آنچه که قرار است طی دهه های آینده ظهور کند، ناچیز هستند.

وی خاطر نشان کرد: البته فواید بالقوه دیگر از این فناوری می تواند چشمگیر باشد و جنگ، بیماری ها و فقر را از بین ببرد.

به گفته وی موفقیت در خلق AI می تواند بزرگترین رویداد در تاریخ بشر باشد اما متاسفانه این دستاورد می تواند آخرین نیز باشد مگر آنکه یاد بگیریم چگونه از خطرات دوری کنیم.

در دوره های کوتاه و متوسط، ارتش ها در سراسر جهان در حال کار کردن بر روی ساخت سیستم های تسلیحاتی خودکار هستند و این در حالی است که سازمان ملل نیز به طور همزمان بر روی ممنوعیت آنها کار می کند. این دانشمند اظهار داشت: اگر به آینده نگاه کنیم می بینیم هیچ محدودیت بنیادی برای آنچه که می توانیم به دست آوریم وجود ندارد.

به گفته وی هیچ قانون فیزیکی وجود ندارد که بتوان با آن مانع از تشکیل شدن ذرات به گونه ای شد که محاسبات بسیار پیشرفته تری نسبت به تنظیم ذرات در مغز انسان، انجام ندهند.

وی اظهار داشت: در حقیقت امروز IBM تراشه های هوشمندی ساخته است که می توانند راه را برای شبکه های حسی که ظرفیت مغز را در درک، عمل و تفکر تقلید می کنند، هموار سازد.

هاوکینگ معتقد است یک روز این امر می تواند به دانشمندان علوم رایانه کمک کند تا ماشینی بسازند که بسیار هوشمند تر از انسان باشد.

برنده جایزه نوبل فیزیک می گوید همانطور که "ایروینگ گود" در سال 1965 دریافت ماشین ها با هوش ابر انسانی می توانند طراحی های خود را بهتر و بهتر کنند، کارشناسان هنوز برای این سناریوها آماده نیستند. وی برای مقایسه گفت: اگر بیگانگان به ما بگویند ظرف چند دهه آینده به زمین می آیند دانشمندان بیکار نمی مانند.

وی تاکید کرد: اگرچه با بهترین یا بدترین چیزی که قرار است برای تاریخ انسان روی بدهد مواجه ایم ، تحقیقات اندک جدی در این زمینه در حال انجام است.

نخبه فیزیک معاصر گفت: همه ما باید از خود بپرسیم چه کاری می توانیم برای استفاده حداکثری از فواید و دوری از خطرات هوش مصنوعی انجام دهیم.


مرتبط:

هشدار استفان هاوکینگ: هوش مصنوعی تمدن بشری را نابود خواهد کرد

فیلم: «Elysium / بهشت (به یونانی)» فیلمی علمی، تخیلی با بهشتی طبقاتی در آینده

موج فیلم‌هایی که درباره آینده زمین پس از یک جنگ یا ‌یک آلودگی محیطی فراگیر و برگشت ناپذیر ساخته شده، پایانی نیست و بسیاری از این آثار، بیش از یک تکرار نیستند؛ اما در میان فیلم‌هایی که با این مضمون به نمایش درمی‌آیند، آثاری هستند که جای تأمل دارند.

به گزارش «تابناک»، «Elysium / بهشت (به یونانی)» فیلمی علمی، تخیلی و سراسر هیجان است و بار دیگر توانایی نیل بلومکمپ در مسحور کردن بینندگان را تأیید می‌کند. 

«جیمز برادینلی»، منتقد مشهور در نقدش درباره این فیلم ـ که پیش از اکران اثر، منتشر شده بود‌ ـ نوشته است: یکی از قوانین نقد فیلم این است که آنچه روی ‌پرده است، ‌نقد کنید، ولی می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که جا داشت به این فیلم زمان و فضای بیشتری برای نفس کشیدن داده می‌شد. دنیایی که نیل بلومکمپ به تصویر کشیده، شگفت‌انگیز و فیلم سرشار از ایده است، اما همه این ایده‌ها در زمان ۱۰۹ دقیقه‌ای فیلم و با توجه به زمان اختصاص داده شده به صحنه‌های اکشن، فرصتی برای شکوفا شدن نیافته‌اند. در نتیجه با اینکه در پایان فیلم سالن را با رضایت ترک کردم، توقع بیشتری نیز داشتم.

داستان Elysium/بهشت در اواسط قرن ۲۲ روی می‌دهد. زمین پر جمعیت و آلوده است و افراد ثروتمند آن را به مقصد «Elysium/بهشت» (بهشتی فضایی شبیه به حلقه استنفورد؛‌طراحی پیشنهاد شده برای اقامتگاهی فضایی با ظرفیت ۱۰ تا ۱۴۰ هزاری) ترک کرده‌اند.


فیلم: وقتی زمین نابود شود، بهشت چگونه خواهد بود؟


عموم مردم روی زمین باقی مانده‌اند. کارگران، مجرمان و سایر مردم روی زمین تلاش می‌کنند به نوعی گذران زندگی کنند، وقتی چشمشان به آسمان و «بهشت دوخته شده، جایی که چمن‌ها کوتاه و مرتب‌اند، مراقبت‌های پزشکی در دسترس هستند و از کمبود و جرم خبری نیست. صحنه‌های ابتدایی فیلم روی این تضاد تمرکز کرده‌اند و با نمایش صحنه‌های مجذوب کننده فاصله بین آرامش و زیبایی بهشت با فضای سرد و تاریک لس آنجلس را نمایان می‌کند. 

پس از چیدمان ابتدایی فیلم، کارگردان قهرمان داستان خود، مکس دکاستا (مت دیمون) ‌را ‌معرفی می‌کند. مکس در گذشته دزد ماشین بوده، ولی اکنون با عفو مشروط آزاد شده و شغل و زندگی عادی دارد. با ‌وجود این، دوست او، جولیو (دیگو لونا) همیشه در حال وسوسه کردنش برای بازگشت به زندگی قبلی‌اش است. 

عشق کودکی او، فری (آلیس براگا) اکنون با دختری مریض و در انتظار مرگ نزد او آمده است. بعد از حادثه‌ای که در محل کار برای او اتفاق می‌افتد، مکس هم مثل دختر فری به مرضی مرگبار دچار می‌شود. او پنج روز بیشتر زنده نیست و برای زنده ماندن باید راهی برای نفوذ به Elysium/بهشت و دسترسی به امکانات پیشرفته پزشکی آن پیدا کند.


فیلم: وقتی زمین نابود شود، بهشت چگونه خواهد بود؟


در وضعیت عادی این کار دشوار است، اما همزمان با این اتفاقات، وزیر دفاع بهشت، دلاکورت (جودی فاستر) در حال تدارک یک کودتا با همکاری جان کارلایل (ویلیام فیچنر) میلیاردر است که این اتفاق می‌تواند شرایط سیاسی بهشت را بی‌ثبات کرده، آن را در حال آماده‌باش گذارد و کار را دشوار کند. به علاوه مکس پول لازم برای سفر غیر قانونی با شاتل به بهشت را ندارد و در نتیجه مجبور می‌شود‌ به مأموریتی خطرناک، یعنی ربودن جان کارلایل رود؛ ماموریتی که با آمدن مأمور نیمه دیوانه دلاکورت، کروگر (شارلتو کوپلی) چالش برانگیز می‌شود. 

بهشت به اندازه کافی صحنه اکشن برای راضی نگاه داشتن بینندگان علاقه‌مند به این صحنه‌ها دارد. با اینکه صحنه‌های مردانه فیلم بیشتر با حضور مت دیمون اتفاق می‌افتد، به شخصه با صحنه‌های جودی فاستر به عنوان سیاست‌مداری توطئه‌گر و در صدد احراز ریاست بیشتر ارتباط برقرار کردم. متأسفانه نزاع سیاسی در‌ داستان در پس زمینه ‌مانده و از آن تنها برای جلو رفتن کلی داستان استفاده شده است. در نتیجه به شخصیت دلاکورت به خوبی پرداخته نشده است.


فیلم: وقتی زمین نابود شود، بهشت چگونه خواهد بود؟


شارلتو کوپلی همه صحنه‌هایی را که در آن‌هاست، تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، حتی صحنه‌های مربوط به مت دیمون؛ مت دیمون که با بازی در سه‌گانه جیسون بورن در زمینه اکشن برای خود اعتبار زیادی جمع کرده، در نقش مکس باور‌پذیر ظاهر شده، ولی شخصیت مکس تا حدودی کسل کننده است. درگیر شدن بیننده با شخصیت او را می‌توان بیشتر مرهون بازی شارلتو کوپلی در مقابل او دانست که به طرز جذابی شرارت‌آمیز از کار درآمده است. 

اما آیا فیلم طوری که برخی منتقدان ادعا می‌کنند، «تبلیغات لیبرالیستی در لفافه» است؟ در واقع این گونه نیست. درست است که در فیلم آینده تاریکی برای زمین ترسیم شده؛ جهنمی پر جمعیت که حتی تنفس در آن سخت است و اختلاف طبقاتی در آن بیداد می‌کند، اما این ایده در ژانر علمی تخیلی ایده تازه‌ای نیست و معمولا با لحنی کنایه آمیز به کار می‌رود. 

به علاوه می‌توان گفت، نیل بلومکمپ برای پرداختن به این ایده از ریشه‌های آفریقای جنوبی خود الهام گرفته؛ بنابراین، اگر قرار باشد ایرادی از «Elysium/بهشت» بگیریم، این ایراد نه سیاست موجود در آن که نحوه سهل‌الوصول رویدادهای آن است. تعلیق و غافل‌گیری به کار رفته در فیلم بد نیست، ولی در پایان فیلم برخی رویدادهایی که رخ دادن آن‌ها بعید می‌نماید، ظرفیت پذیرش بیننده را به چالش می‌کشند.

هم‌اکنون به دیدن خلاصه نسبتاً طولانی این فیلم سینمایی در «تابناک» بنشینید.


فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید (از تابناک)


جنگ بشریت با موجوات بیگانه و سرنوشتی که برای مردم پس از وقوع چنین جنگی رقم می‌خورد، از جمله مضامینی است که همچنان با رشد تکنولوژی و پیشرفت جلوه‌های ویژه، عرصه‌های تازه‌ای برای تولید آثار سینمایی را پیش روی خود می‌یابد و در همین راستا، شاهد تولید یکی از آثار با کیفیت تازه در ژانر اکشن و تخیلی هستیم؛ اثری که در سال ۲۰۱۳ اکران شد و اکنون «تابناک» به تماشای خلاصه‌اش می‌نشینید.


به گزارش «تابناک»، در سال‌های اخیر، فیلم‌های علمی ـ تخیلی به شدت تکنیک زده شده و بیشتر فیلم‌سازان بر استفاده از ظرفیت‌های رو به رشد تکنولوژی در ارتقای آثارشان نسبت به آثار پیشین تأکید ورزیده‌اند و از این حیث، باید از فیلمی که علاوه بر دستاوردهای بصری، بر ایده و سناریوی تازه تأکید داشته، استقبال کرد؛ هرچند این ایده تا اندازه‌ای در آثاری مورد توجه محدود قرار گرفته باشد. «فراموشی/ Oblivion» محصول سال ۲۰۱۳ سینمای آمریکا، افزون بر آنکه از حجم بالایی از صحنه‌های اکشن و وقایع جذاب تشکیل شده، داستان‌پردازی‌ چشمگیری دارد.

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

«فراموشی» هرچند بیش از حد طولانی است و زمان ۱۲۶ دقیقه‌ای این فیلم که به کمک داستان‌های فرعی و وقایع پیرامونی تلاش شده تا این حد استمرار یاید، دست‌کم پانزده دقیقه قابلیت تخفیف داشت و از این منظر، چنین تصور می‌شود خالق این اثر می‌توانست با گذر از برخی حاشیه‌ها ـ‌که تنها ریتم داستان را کند می‌کند ـ مخاطب را بیشتر با خود همراه سازد و به ویژه فلش‌بک و فلش فوروارد‌ها و بازگشت به گذشته و حال را در بستر زمانی محدود‌تر یا سریع‌تری در نظر بگیرد.

بر پایه آنچه در دیگر نقد‌ها آمده، «فراموشی» دربارهٔ ذات هویت است؛ موضوعی رایج در کارهای علمی تخیلی سطح بالا. آیا یک فرد به واسطهٔ دی ان ای/ DNA خود تعریف می‌شود؟ یا مجموعهٔ خاطرات شخص هستند که او را تعریف می‌کنند؟ چه چیزی ذات اصلی بشر بودن را تشکیل می‌دهد؟ فیلم‌های «سفرهای ستاره ای/Star Trek» (به ویژه در «نسل بعد/ The Next Generation») بارها به این پرسش اشاره می‌کند، مانند آنچه در بازسازی جدید مجموعهٔ «Battlestar Galactica» اتفاق می‌افتد. «فراموشی» علاوه بر این به دیگر موضوعات رایج در فیلم‌های علمی تخیلی نیز اشاره‌ای دارد؛ اما من در این نوشته چیزی از آن‌ها نمی‌گویم، به این دلیل که اشاره به آن‌ها می‌تواند به نوعی موجب لو رفتن داستان بشود. داستان فیلم چند نکتهٔ غافلگیری هم در خود دارد.


فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

سال ۲۰۷۷ است و زمین به یک زباله‌دانی متروک و بایر تبدیل شده که نتیجهٔ نبردی میان انسان‌ها و موجودات فضایی است که شصت سال پیش رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیارهٔ تیتان فرار کرده‌اند و آنجا یک منطقهٔ مهاجرنشین ساخته‌اند.

بقایای درخشانی که از «وطن» به جا مانده‌اند توسط تعدادی فضاپیمای بی‌سرنشین و مراقبان انسانشان محافظت می‌شوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابه‌های شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت می‌کنند و هر از گاهی به فضاپیما‌ها حمله کرده و آن‌ها را ناقص می‌کنند. ایستگاه‌های تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شده‌اند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقهٔ مهاجرنشین انرژی فراهم کنند.

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

جک (تام کروز/ Tom Cruise) و ویک (آندره آ رایزبورو/ Andrea Riseborough) یک «تیم» هستند که به پایان دورهٔ مأموریت خود به عنوان مراقبان زمین نزدیک می‌شوند. از آن جایی که حافظهٔ هر دو پیش از مأموریت پاک شده است، هیچ کدام دربارهٔ  یادآوری روزهای زندگی شان، پیش از اینکه در یک آپارتمان با معماری سبک صنعتی ـ تجاری که به منطقهٔ ساحل شرقی اشراف دارد، حرفی نمی‌زنند. آن‌ها ازدواج نکرده‌اند اما رابطه‌شان مانند یک زوج ازدواج کرده است. ویک با فرماندهٔ از راه دورش سالی (ملیسا لئو/ Melissa Leo) در ارتباط می‌ماند و جک با یک فضاپیمای پرسرعت به اطراف پرواز می‌کند و موقعیت فضاپیماهای بی‌سرنشینی را که آسیب دیده‌اند شناسایی کرده و به بازسازی آن‌ها می‌پردازد.

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

اما در حالی که ویک به گذشته علاقه‌ای ندارد و می‌خواهد هر چه زود‌تر به تیتان بازگردد، جک خواب یک زن زیبا و مرموز به نام جولیا (اولگا کریلنکو/ Olga Kurylenko) را می‌بیند و ادعا می‌کند خواب‌ها بیشتر شبیه به خاطرات هستند. علاوه بر این، او شیفتهٔ زمین شده و می‌خواهد آنجا بماند. جک حتی یک اتاقک موقتی ساخته که در یک منطقهٔ امن، جایی که گهگاهی فضاپیمای خود را فرود می‌آورد تا کمی استراحت کند، واقع شده است.

در سال‌های دههٔ ۲۰۰۰، تام کروز برای بازی در فیلم‌های علمی تخیلی آمادگی و علاقه نشان داد؛ هرچند پس از فیلم «جنگ دنیاها/War of the Worlds» محصول ۲۰۰۵، این نخستین حضور دوباره او در این گونه فیلم‌ها به شمار می‌رود. او آنچه ‌برای ایفای این نقش لازم است در خود دارد:‌‌ همان نیرومندی و قوای جسمانی که در مجموعه فیلم‌های «مأموریت غیرممکن/ Mission: Impossible» نیز به او کمک کرد. آندره آ رایزبورو شخصیتی را نشان می‌دهد که از احساسات تهی است. سطحی بودن این تصویر بیش از آن که نشانهٔ ناتوانی او باشد، عمدی و از روی قصد قبلی به نظر می‌رسد.


فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

در حالی که به هیچ وجه ارتباط گیرایی میان او و تام کروز برقرار نمی‌شود، نمی‌توان این نکته را به رابطهٔ کروز و اولگا کریلنکو با آن بازی اثیری‌اش تعمیم داد. نقش آفرینی او در این فیلم در مقایسه با آنچه در فیلم «به سوی شگفتی/To the Wonder» به نمایش گذاشت زمینی‌تر است؛ اما چهرهٔ پیام‌رسان و پرمعنی او اینجا نیز به اندازهٔ فیلم مالیک ارزشمند و کمک‌کننده است و بازی او در کنار کروز نیز گیرا و جذاب است. مورگان فریمن/ Morgan Freeman (که سیگار برگی به لب دارد) و نیکولای کاستر والدو/ Nikolaj Coster-Waldauدر نقش‌های فرعی به عنوان انسان‌های فراری که روی زمین زندگی می‌کنند، ایفای نقش کرده‌اند.

کارهای مربوط به جلوه‌های ویژه درجه یک هستند. بیشتر این جلوه‌ها شامل خلق ‌نیویورک و واشنگتن دی. سی پس از یک دورهٔ تحولات عظیم است و شامل نمادهای خاصی مانند ساختمان امپایر استیت، پنتاگون، مجسمهٔ یادبود واشنگتن، مجسمهٔ آزادی و پل بروکلین می‌شود.. 

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

بدیهی است‌، این نخستین باری نیست که ما این گونه چیز‌ها را می‌بینیم، به گونه‌ای که فیلم «سیارهٔ میمون‌ها/Planet of the Apes» از پیشروان این گونه به شمار می‌رود؛ اما در این فیلم این عمل به‌‌ همان خوبی و با کیفیتی انجام شده که در هر جای دیگر ممکن بود. افکت‌های صوتی که شامل یک موسیقی متن پرتپش و لرزاننده هم می‌شود، آنقدر کوبنده هستند که به یادماندنی باشند؛ هرچند لحظاتی است که آن‌ها توجه بیش از اندازه‌ای به خود جلب می‌کنند.

این فیلم دومین تجربه کارگردانی ژوزف کوسینسکی/ Joseph Kosinski است که با فیلم پرادعا‌تر «ترون: میراث /TRON: Legacy» پا به این عرصه گذاشت. در این فیلم، او از روی فیلمنامه‌ای کار می‌کند که خودش هم در نگارش آن مشارکت داشته و بر اساس رمان تصویری‌ای نوشته شده که آن هم اثر خودش است.

بنابراین اوست که باید بابت نقاط ضعف فیلم سرزنش شود، به ویژه نقاط ضعف داستان و مشکلات مربوط به ریتم فیلم. در عین حال او می‌تواند اعتبار ساخت فیلم از روی این داستان را به خود اختصاص دهد؛ داستانی که آنقدر کنجکاو‌ برانگیز است که تماشاگرانی را به سینما بکشد که از فیلم‌هایی که در آینده می‌گذرند، توقع چیزی بیش از چندین انفجار و نبرد فضایی دارند.

مانند فیلم «اطلس ابری/Cloud Atlas»، «فراموشی» هم فیلم نقص داری است اما برخی از این نواقص نتیجهٔ جاه طلبی بیش از اندازه است؛ افزون بر این، با وجودی که شاید بگویند ‌در کل فیلم «فراموشی» شخصیت‌ها نسبت به ایده‌ها و سیر داستان در اولویت دوم قرار دارند، من شخصاً متوجه شدم برایم مهم است که در پایان چه بلایی سر شخصیت‌ها می‌آید و آن لحظهٔ پایانی در‌ مفهوم هویت بر چه چیزی دلالت می‌کند.


فیلم: «جاذبه» برنده هفت اسکار 2014 را تماشا کنید


اگر یک فضانورد باشید و در جریان یک ماموریت با چالشی بزرگ مواجه شواید که برایتان چاره‌ای به جز تلاش برای زنده ماندن و بازگشت به زمین را نگذارد اما گزینه های پیش رویتان یک به یک از دست برود، تا چه میزان می‌توانید برای ادامه حیات‌تان - آن هم به تنهایی - هوشمندانه عمل کنید و چه میزان به ادامه حیات تان امید خواهید داشت؟ شاید این پرسش را بتوانید در یکی از واقع گرایانه ترین آثار پیرامون سفرهای فضایی بتوانید بیابید.

به گزارش «تابناک»، ‌«جاذبه / Gravity» به کارگردانی آلفونسو کوارون، جدی‌ترین فیلم سه بعدی است که تاکنون ساخته شده است. راین استون (سندرا بولک) و مت کُوالسکی (جرج کلونی) کار خود را در جهت بهبود تلسکوپ هابل در یک پیاده روی فضایی انجام می‌دهند؛ اما در همین حین انفجاری باعث سرگردانی آن‌ها در فضا شده و در ادامه تلاش برای بقا و زندگی و... خط داستانی سر راست است و به مشکلات یک زن در حال مبارزه برای بقا می‌پردازد. 


فیلم: «جاذبه» برنده هفت اسکار 2014 را تماشا کنید


اگرچه کلونی و بولک زوج خوبی را تشکیل داده‌اند، فیلم آن‌ها را از هم جدا کرده و با بولک در نبردش با این شرایط سخت همراه می‌شود. او که در فضا سرگردان شده و تمام ابزارش برای فرار از این شرایط را از دست داده، باید با چالش‌ها و خطرات جدیدی ـ آتش سوزی، اتمام اکسیژن، نبود سوخت و قطعات ماهواره‌ای معلق در فضا ـ دست و پنجه نرم کند، در حالی که هدف ظاهرا ساده‌ای پیش روی دارد: رفتن به خانه. 

این فیلم را می‌توان یکی از واقع گرایانه ترین و باورپذیرترین فیلم‌هایی خواند که درباره فضا ساخته شده و شاید همین مسئله باعث شده اعضای آکادمی اسکار، حاضر شوند به این فیلم 90 دقیقه‌ای که سناریویش قابل رقابت با برخی از رقبایش نبود، هفت اسکار مهم را به استثنای اسکار بهترین فیلم را بدهند و زمینه فروش بیشتر این فیلم را در گیشه سینماهای جهان فراهم سازند. 


فیلم: «جاذبه» برنده هفت اسکار 2014 را تماشا کنید


دوربین کوآرون بلندتر از فیلم نامه او حرف می زند؛ مسئله ای که جیمز برادینلی منتقد مشهور این گونه بر آن تاکید می کند: فیلم با یک نمای بیست دقیقه ای بدون کات (چیزی شبیه آن چه در فیلم "Children Of Men/فرزندان انسان" بود) آغاز می شود که در خلال آن دو شخصیت فیلم، فضانوردان راین استون (سندرا بولک) و مت کُوالسکی (جرج کلونی) کار خود را در جهت بهبود تلسکوپ هابل در یک پیاده روی فضایی انجام می دهند. دوربین شناور می شود، شیرجه می رود و حرکت می کند تا حس بودن در مدار را منتقل کند و زمین بزرگ و زیبا در پس زمینه تصویر می درخشد.

سپس حادثه ای غافل گیر کننده و هولناک اتفاق می افتد و راین که از کنترل خارج شده در فضا شروع به پشتک زدن می کند و دوربین به داخل کلاه فضایی او می رود و بیننده از دیدگاه اول شخص می تواند گیجی او را لمس کند. کوآرون در سراسر فیلم موفق شده بین رابطه دو شخصیت و گستردگی فضا ارتباط ایجاد کند. میزان سه بعدی بودن فیلم هیچ گاه بیش از حد نیست و در همه صحنه ها با دقت و ظرافت خاصی تنظیم شده است.

فیلم به شدت امید را به مخاطب تزریق می‌کند و برای مخاطب یک پیغام روشن را دارد: در بدترین لحظات از تلاش بازنایست، حتی وقتی در کپسول نجات سفینه‌ای چینی گرفتار می شوی که در تمام صفحه کلید مقابلت، کلیدهای چینی خودنمایی می‌کنند که شیوه رهاسازی کپسول فشردن برخی از آنها است اما کدام کلیدها را باید فشرد تا در لحظاتی که مواجهه با جو زمین می‌تواند نابودت کند، از مهلکه جان به در ببری؟ هیجان این لحظات از دست دادنی نیست، به خصوص اگر در سینمای سه بعدی به تماشای چنین فضایی بنشینیم.

حال به تماشای خلاصه ای از فیلم «جاذبه» در «تابناک» بنشینید


فیلم: «بین ستاره‌ای» اثر تحسین برانگیز کریستوفر نولان


اگر قرار باشد میان مرزهای حقیقت و تخیل، تصویری نزدیک به حقیقت درباره نابودی بشر پس از نابودی امکان حیات بر روی زمین و واپسین کوشش برای یافتن امکان حیات در نقطه‌ای دیگر از عالم به تصویر کشید، با چه پدیده‌ای روبرو خواهیم بود؟ کریستوفر نولان کارگردان برجسته و خالق «ممنتو»، «بی‌خوابی»، «حیثیت»، «شوالیه تاریکی» و «تلقین»، این بار در «بین ستاره‌ای» از واپسین تلاش‌های بشر برای ادامه حیات با چنان مختصاتی را به تصویر کشیده است.

به گزارش «تابناک»؛ اگر قرار باشد به «جاذبه / Gravity» از 100، 80 داد، قطعاً باید به «بین ستاره‌ای / Interstellar» عددی بالاتر داد، چرا که اثر آلفونسو کوارون بخش کوچکی از تصویر عظیمی است که کریستوفر نولان در اثر تازه‌اش از فضا خلق کرده و روابط تاریخی تیره و تاره نولان با آکادمی اسکار، باعث شد تا این فیلم تحسین برانگیز در جوایز اسکار 2015 به آن میزان که استحقاقش را داشت، دیده نشود و جوایزی که استحقاقش را دارد، دریافت نکند.

تصویر عجیبی در این فیلم به نمایش در‌می آید که بی‌شباهت به ایران و طوفان رخ داده در تهران نیست. طوفان‌های عظیم گرد و خاک آنچنان پیاپی و مکرر شده که کشاورزی را مختل کرده و آهسته آهسته ذرت که تنها گیاه باقی مانده ی قابل کاشت بوده نیز به عمل نمی‌آید و کشاورزان مزرعه‌های بی‌حاصل‌شان را به آتش می‌کشند و خوراکی برای ادامه حیات بشریت باقی نیست و اینگونه بحران حیات در زمین به اوج خود می‌رسد.

فیلم: «بین ستاره‌ای» اثر تحسین برانگیز کریستوفر نولان را ببینید

حال در دورانی هستیم که سال‌ها است این حقیقت در کتاب‌های درسی به نگارش درآمده که سفر آرمسترانگ به ماه با آپولو یازده یک دروغ بوده و تنها در راستای تشویق شوروی برای هزینه تمامی منابعش برای برنامه فضایی و نابودی اقتصادی‌ آن کشور طراحی شده بود و اکنون به دلیل علنی شدن این حقایق ناسا تعطیل شده و تنها یک برنامه زیرزمینی کوچک برای پرتاب آخرین فضاپیما و واپسین کوشش برای یافتن حیات باقی مانده است.

از دوازده فضانوردی که اعزام شده‌اند تا حیات را بیابند، سه تن از آن سوی کرم چاله، پیغام می‌فرستند. حال باید در یکی از سه سیاره‌ای که قبلاً انسان‌‌هایی رفته‌اند تا حیات را در آنها بیابند و از آنها سیگنال موفقیت آمده، در پی حیات قطعی بود و زمینه سفر انسان‌ها را فراهم نمود اما موضوع به این سادگی نیست و با تحلیل علمی همراه است که شاید هر تماشاچی از آنها سر در نیاورد.

کِرمچاله در فیزیک یک پل میانبر فرضی در فضا-زمان است. کرمچاله‌ها ساختارهای فضازمانی پل مانندی هستند که دو گسترهٔ جدا از یک فضازمان یا دو فضازمان جدا از هم را به یکدیگر پیوند می‌دهند. کرمچاله‌ها مسافت و زمان بایسته برای رسیدن از یک نقطه به نقطهٔ دیگر را کوتاه و آسان می کنند. یکی از جنبه‌های جالب کرمچاله‌ها، به‌کاربردن آن‌ها برای انجام سفر در فضازمان است. می‌دانیم که فاصله زمین تا نزدیک‌ترین ستاره به جز خورشید، نزدیک به ۴٫۲۸ سال نوری می‌باشد. 

فیلم: «بین ستاره‌ای» اثر تحسین برانگیز کریستوفر نولان را ببینید


پس نور با سرعت تقریباً ۳۰۰ هزار کیلومتر بر ثانیه بیش از ۴ سال طول می‌کشد تا به این ستاره برسد. اکنون ما با فناوری امروزه بیش از یک میلیون و سیصد هزار سال زمان نیاز داریم تا به این ستاره برویم که برای آدمی نشدنی است. این‌گونه برمی‌آید که با انگارهٔ بودن کرمچاله، می‌توان از یک سو به درون آن رفت و تقریباً بلافاصله پس از خروج از سوی دیگر، در جایی دوردست از جهان سردرآورد. در این چهارچوب می‌توان از جهانی دیگر نیز سردرآورد.

یک کرمچاله در صورت وجود، خود بخشی از فضازمان چهار بعدی عالم می‌باشد. همان‌گونه که می‌دانید اینشتین در سال ۱۹۰۵ ثابت کرد که جهان تنها از سه بعد فضایی تشکیل نشده و زمان صرفآ یک پارامتر در حال تغییر نیست. بلکه زمان خود نیز به عنوان بعد چهارم عالم به‌حساب می‌آید. در این فضازمان چهار بعدی، کرمچاله‌ها می‌توانند سوراخی به جهانی دیگر یا ناحیه‌ای دیگر از همین جهان باشند. پس باید در نظر داشته باشیم که این اجسام چهاربعدی هستند و ما تنها برای ساده‌سازی آن‌ها را به صورت دوبعدی نشان می‌دهیم.

به‌عنوان مثالی ساده، یک صفحه کاغذ تخت را درنظر بگیرید که از چهار سو تا فواصل بسیار دور گسترده شده باشد. هر دو طرف صفحه که آن‌ها را «رو» و «زیر» صفحه می‌نامیم، بطور مستقل یک فضای دوبعدی را تشکیل می‌دهند که می‌توانیم آن را یک جهان دوبعدی بینگاریم. ساکنان این جهانها خود موجودات دوبعدی هستند. آشکار است که این دو جهان هیچ پیوندی با هم ندارند و ساکنان آن‌ها از وجود همدیگر بی خبرند. اکنون بینگارید یک سوراخ دایره‌ای در این صفحه ایجاد شود. به این ترتیب دو جهان بطور پیوسته با هم ارتباط دارند. ما این حفره تونل مانند را یک کرمچاله می‌نامیم.

فیلم: «بین ستاره‌ای» اثر تحسین برانگیز کریستوفر نولان را ببینید


اکنون بیایید به‌ جای یک سوراخ، دو سوراخ در صفحه ایجاد کنیم. سپس لبه‌های این دو سوراخ را بکشیم تا به صورت دو لوله درآید و با ادامه دادن این کار دو لوله را به‌هم وصل کنیم. این نیز یک کرمچاله‌است. با این تفاوت که نایکسانی در ان بر خلاف حالت پیشین دو گستره از یک جهان را به هم وصل می‌کند. در حالتی که فضای ما خمیده باشد مسافرت از طریق این کرمچاله بسیار تندتر شدنی است. چون مسافت کوتاهتر است. اگر در هر یک از دو ورق تخت همراستا نیز یک سوراخ ایجاد کنیم، با کشیدن لبه‌های سوراخ و رساندن دو لولهٔ ایجادشده به هم می‌توانیم یک کرمچاله ایجاد کنیم که صفحه بالایی یکی از ورق‌ها را به صفحه پایینی ورق دیگر وصل کند.

کریستوفر نولان سراغ چنین تئوری‌های پیچیده‌ای رفته و فیلمی علمی تخیلی با مدت زمان 169 دقیقه خلق کرده که کوتاه کردن یک دقیقه از آن نیز دشوار است و به همین دلیل، خلاصه این فیلم که در «تابناک» مشاهده می‌کنید، طولانی‌ترین خلاصه فیلمی است که در این قالب تقدیم‌تان می‌شود.

کریستوفر نولان صحنه های هیجان انگیز را یکی پس از دیگری در برابر چشمان تماشاگر می آورد؛ از جمله چند فرار که به فاصله تار مویی از مهلکه صورت می گیرد و یک سکانس خیره کننده جا خالی دادن فضایی که در آن به نظر می رسد کل سالن سینما به سانتِریفیوژی بزرگ تبدیل شده است و اینها بی‌ارتباط با فیلمنامه بسیاری قوی و تکان دهنده این اثر نیست. جاناتان نولان برادر کریستوفر نولان برای خلق این اثر به مدت چهار سال روی فیلمنامه کار کرد و برای یادگیری علوم، درس نظریه نسبیت را در دانشگاه مؤسسه فناوری کالیفرنیا برای نوشتن فیلمنامه خواند!

تماشاگران گذشت زمان سه ساعته فیلم را احساس نمی کنند.هیجان انگیزتر از این،چشم انداز نهایی فیلم از جهان است که در آن زندگی فرا زمینی سیمایی بسیار آشنا دارد. پروفِسور بِرَند زمانی که اِندِرِنس سفرش را آغاز می کند، این شعر اندوه بار را از شاعر اهل وِلز،دیلِن تامِس می خواند: «به شب نیک آرام وارد نشو، از مردن نور خشمگین باش، خشمگین باش.» اما با این حال، «بین ستاره‌ای» سر انجام فیلمی است که با نور و امکانات بی شمار آمیخته است؛ امکانات موجود در خود جهان، در چشمان درخشان یک کودک و در فیلم هایی مانند «بی ستاره‌ای» که این همه را در قالب تصاویری خیره کننده به تماشا می گذارند.

به تماشای خلاصه این فیلم در «تابناک» بنشینید