واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

معانی بابهای ثلاثی مزید در زبان عربی

معانی بابهای ثلاثی مزید

بسم الله الرحمن الرحیم

دانستن معانی که در بابهای مختلف به معنای اصلی فعل اضافه می شود کمک بسیاری به دست یافتن به مقصود اصلی آیات می کند به همین منظور با رجوع به کتاب صرف متوسطه تألیف آقای حمید محمدی خلاصه ای ازاین مبحث رابرای استفاده شیفتگان فهم آیات قرآن در ذیل می آوریم .

معانی افعال ثلاثی مزید

1-باب افعال:(أَفْعَلَ-یُفْعِلُ-إِفْعال)

1-متعدی کردن فعل لازم(تعدیة):

مثال : ضَحِکَ علیٌ     علی خندید

   أَضحَکَ علیٌ سعیداً   علی سعید را خنداند

قرآن: إنه هو أَضحَکَ و أبکی اوست که می خنداند و می گریاند

2-مفعول را دارای صفتی یافتن(وجدان الصفة):

مثال: أعظمتُ الله :  خدارابا عظمت یافتم

قرآن :فلمّا رأینه أکبَر نه : وقتی اورا دیدند بزرگ یافتند

3- فاعل دارای ماده فعل شود یا مفعول را دارای ماده فعل کنیم(واجدیت)(با توجه به ریشه فعل صاحب اسمی شود که با فعل هم ریشه است):

مثال :أورَقَ الشجرُ:              درخت دارای برگ شد

قرآن:فأَقبرَه:                      در قبرش نهاد

       أَثمَرَ:                        میوه دار شد

4-داخل شدن فاعل در زمان ،مکان یا عدد

أعرَق زیدٌ:   زید وارد عراق شد

قرآن : فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ         داخل صبح شد در حالیکه از زیانکاران بود

5-نسبت فعل به غیر فاعل:

مثال:أَکسد الکاسبون:        کاسبها بازارشان کساد شد

6-رسیدن به وقت:

مثال:أَحصَدَ الزرعُ:         وقت درو زراعت رسید

7-مبدأ فعل را از فاعل یا مفعول برطرف کردن(سلب):

مثال:أَفزعتُ سعیداً:        فزع وبیمناکی سعید را برطرف کردم

8-ضد معنای ثلاثی مجرد:

مثال :تَرَبَ زیدٌ         زید خاک نشین وتهیدست شد

       أترَبَ زیدٌ        مال در دست زید چون خاک شد یعنی ثروتمند گردید.

       الإمام علی (علیه السلام):الدنیا تُخلِقُ الأبدان:همانا جهان پیکرها را فرسایش  می دهد.

قرآن: وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَباً: و اما منحرفین برای دوزخ هیزم خواهند بود.

وَأَقْسِطُواْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ: عدالت را گسترش دهید که خدا عدالت‏گستران را دوست می‏دارد.

2-باب تفعیل:(فَعَّلَ-یُفَعِّلُ-تَفْعیل(تَفْعال-تَفْعِلة-فَعال-فِعال-فِعّال)

*مصدر باب تفعیل در وزنهای دیگری هم به کار می رود کلمات زیر هم مصدر باب تفعیلند:

تَکرار-تَجربة-سَلام-کِذاب-کِذَّاب

1--متعدی کردن فعل لازم(تعدیة):

قرآن:  نزّل علیک الکتاب: نازل کرد برتو کتاب را

2-دلالت بر زیادی فعل یا فاعل یا مفعول دارد(تکثیر)

قرآن: غَلَّقَتِ الأبواب :درهای زیادی را بست

3-مبالغه

(تفاوتش با تکثیر این است که در تکثیر بیشتر کمیت ودر مبالغه بیشتر کیفیت مد نظر است)

مثال : صرَّحتُ الحقَّ:    حق را کاملاً آشکار کردم

قرآن: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا:آنچه در رؤیا دیدی کاملاً تصدیق کردی (مأموریتت را کاملاً به انجام رساندی)

4-تدریج:

قرآن: إنّا نحن نزَّلنا الذکر: ما این قرآن را به تدریج نازل کردیم

5-نسبت دادن ماده فعل به مفعول(نسبت):

قرآن: وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ:  و هر کس حرمت‏یافتگان خدای را بزرگ بدارد

6-ضدمعنای باب افعال:

قرآن:إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا: بیم داریم در آزارمان زیاده روی کند

   هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ:آنها هرگز کوتاهی نمی کنند

3-باب مفاعله(فاعَلَ-یُفاعِلُ-مُفاعِلَة)

1-مشارکت(معنای غالب باب مفاعله)

درحالیکه هردو طرف هم فاعلند وهم مفعول بهتر است آغاز کننده به صورت فاعل ودیگری به صورت مفعول آورده شود:ضارب سعیدٌعلیّاً   علی وسعید با هم زد وخورد کردند

قرآن: فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ (صافات141)-پس قرعه انداختند و او از مغلوبین شد.

2-تکثیر

ءَاجَرکَ الله :خداوند اجر بسیار به تو دهد

3-تعدیه(متعدی کردن فعل لازم)

بَعُدَ :دورشد          بَاعَدَ :دور کرد

قرآن: وَلَـکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ: ولی بنظرشان دور آمد

رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا : پروردگار ما بین سفرهای ما فاصله زیاد قرارده !

4-همان معنی ثلاثی مجرد

*معمولاً هرگاه درباب مفاعله فعلی به خدای تعالی نسبت داده می شود در همین معنای چهارم است

قرآن :قاتَلَهُم الله        یُخَادِعون الله

4-باب تفعُّل:(تَفَعَّلَ-یَتَفَعَّلُ-تَفَعُّل)

1-مطاوعه (قبول اثر فعل)باب تفعّل برای قبول اثر باب تفعیل به کار می رود:

علّمتُ زیداً فَتَعَلَّمَ   :    به زید یاد دادم پس یاد گرفت.

قرآن : فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

(بقره37)-و آدم از پروردگار خود سخنانی فرا گرفت و خدا او را بخشید که وی بخشنده و رحیم است.

رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

(بقره127)-...این خدمت اندک را از ما بپذیر که تو شنوای دعا و دانای  به نیات  هستی.

2-تکلّف :خود را به رنج انداختن (فاعل می خواهد چیزی غیر واقعی را به زحمت به خود منسوب کند )

قرآن:...وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ

(ص86)-...و من از آنها نیستم که چیزی را که ندارند به خود می‏بندند.

3-تدریج:

قرآن:...قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ...

(نور63)-...خدا از شما کسانی را که نهانی در می‏روند می‏شناسد (تسلّل آن است که کسی خود را از میان جمعیتی کم کم وآرام آرام بیرون کشد به نحوی که نخواهد کسی متوجه شود)

قرآن: یَتَجَرَّعُهُ ...

(ابراهیم17)-به زحمت ، جرعه جرعه آن را سر می‏کشد

4-تجنُّب : (اجتناب کردن فاعل از ماده فعل)

تأثَّمَ سعیدٌ   :    سعید از گناه دوری کرد

5-تلبُّس :(فاعل چیزی را که فعل از آن مشتق شده بپوشد)

تقمَّصَ سعیدٌ  :  سعیدپیراهن پوشید

6-صیرورت(به حالتی در آمدن):

تسلَّمَ خالدٌ  :  خالد مسلمان شد

5-باب تفاعل:(تَفاعَلَ-یَتَفاعَلُ-تَفاعُل)

1-مشارکت:

قرآن: ...تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَی

(مائده2)-...یکدیگر را در کار نیک و در تقوا یاری کنید

2-تظاهر:

تمارضَ علیٌ :  علی خودش را به مریضی زد

قرآن : أثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ *

(توبه38)-...به زمین سنگینی می‏کنید (خودتان را ناتوان جلوه می دهید)

3-مطاوعه (قبول اثر فعل):

باعدتُ سعیداً فتباعد: سعید را دور کردم پس دور شد

إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ

(یونس24)-...همینکه زمین منتها درجه خرمی خود را یافت ، و آراسته شد ،

4- تدریج:

تزایَدَ المطر : باران آرام آرام زیاد شد

*هرگاه فاء الفعل در بابهای تفعّل وتفاعل یکی از12حرف (ت،ث،ج،د،ذ،ز،س،ش،ص،ض،ط،ظ)باشدجایز است حرف (ت)این دو باب را همجنس فاء الفعل کرده در آن ادغام کنیم برای پرهیز از ابتدا به ساکن از یک همزه وصل کمک می گیریم :

تَثاقَل     ثَثاقل    ثْثاقل    اثْثاقل    اثّاقلَ 

*تَتَضارَبون تَضارَبون

6-*باب افتعال:(إِفْتَعَلَ-یَفْتَعِلُ-إِفْتِعال)

1-مطاوعه(اثرپذیری)

جَمَعتُ النّاسَ فَاجتَمَوا (مردم را جمع کردم وآنان جمع شدند)

قرآن: وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ

و به مردم گفتند آیا شما جمع می شوید (شعراء39)

2-کوشش و مبالغه:

اکتسبتُ العلم:با کوشش فراوان دانش به دست آوردم

قرآن: لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ

نیکی‏های هر شخصی به سود خود او و بدیهایش نیز به زیان 

خود او است .(بقره286)

3-اتِّخاذ(فراهم آوردن ماده فعل)

اختَبَزتُ الخبزَ:نان راپختم

4-طلب:

اعتذرتُ سعیداً:ازسعید عذر خواهی کردم

قرآن: لَا تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ

عذر نیاورید ، که بعد از ایمانتان کافر شدید (توبه66)

5-معنای ثلاثی مجرد:

اجتذبتُ ثوب سعید: لباس سعیدرا کشیدم

6-مشارکت:

اختصم علیٌ وسعیدٌ: علی وسعید با هم دشمنی کردند

قرآن: هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِی رَبِّهِمْ

این دو طایفه دشمنان هم هستند که در مورد پروردگارشان با یکدیگر مخاصمه کرده‏اند (حج19)

*تفاوت حالت مشارکت درباب مفاعله با بابهای تفاعل وافتعال این است که در باب مفاعله شروع کننده اعراب فاعلی می گیرد ودیگری حالت مفعولی ولی در باب تفاعل وافتعال هردو رابه صورت فاعل می آوریم.

*در باب افتعال در حالتهای زیر حروف مبدّل می شوند:

-اگر فاءالفعل (و)یا (ی) باشد به(ت) تبدیل وسپس در (ت) باب افتعال ادغام می شوند :مثل إتِّحاد

استثنائاً در مورد أَخَذَ هم این حالت اتفاق می افتد:إتِّخاذ

-اگر فاءالفعل (ص،ض،ط،ظ)باشد (ت) باب تبدیل به (ط) می شود:اضطراب

قرآن: وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ

در کار عبادتش شکیبا باش (مریم65)

- اگر فاءالفعل (د،ذ،ز)باشد (ت) باب تبدیل به (د) می شودوجایز است که (د)و(ذ)را هم در هم ادغام کنیم:

زَجَرَ ازتَجَرَ-ازدَجَرَ             ذَکَرَ-اذتَکَرَ-اذدَکرَ-ادَّکَرَ

قرآن: وَقَالُواْ مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ

و گفتند : جن زده شده و مضرت دیده است. (قمر9)

قرآن:وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ

و پس از مدتی بخاطر آورد (یوسف45)

-هرگاه عین الفعل فعلی در این باب یکی از12حرف (ت ،ث،ج،د،ذ،ز،س،ش،ص،ض،ط،ظ)باشدجایز است حرف (ت)این دو باب را همجنس عین الفعل کرده در آن ادغام کنیم سپس فاء الفعل را مفتوح یا مکسور کنیم وچون از همزه باب بی نیاز می شویم آن را حذف می نماییم:

خَصَمَ-اختَصَمَ-اخصَصَمَ-اخَِصَّمَ-خَِصَّمَ-یَخَِصِّمُ

قرآن: وَهُمْ یَخِصِّمُونَ

در حالی که سرگرم مخاصمه باشند. (یس49)

7-باب انفِعال:(اِنْفَعَلَ-یَنْفَعِلُ-اِنْفِعال)

تنها معنای این باب مطاوعه(اثرپذیری) است:

کسرتُ القلم فانکسر :قلم را شکستم پس شکسته شد

قرآن: فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ

به موسی وحی کردیم که عصای خویش را به دریا بزن ، پس بشکافت (شعراء63)

8-باب استفعال:(استَفعَلَ-یستفعِلُ-استفعال)

1-طلب(معنای غالب این باب است)

قرآن: وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ

اگر از شما در راه دین نصرت بخواهند شما باید یاریشان کنید(انفال72)

2-مفعول را دارای صفتی یافتن:

استکرمتُ سعیداً:سعید را با کرامت یافتم

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الْأَرْضِ

و خواستیم بر آنان که در زمین ضعیف شمرده شدند منت نهیم...(قصص5)

3-قرار دادن ماده فعل برای مفعول :

استخلفتُ سعیداً:سعید را جانشین خود کردم

قرآن: وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ

پروردگارم قومی غیر شما جانشین می کند. (هود57)

4-تحول:(فاعل از حالتی به حالتی دیگر در آید که ماده فعل برآن دلالت می کند):

استحجر الطین :گل سنگ شد

قرآن: فَـاسْتَغْلَظَ فَـاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ

(آن جوانه‏ ها) کلفت وستبرمی‏شود و مستقیم بر پای خود می‏ایستد (فتح29)

5-مطاوعه (اثر پذیری):

احکمتُهُ فاستحکَمَ: آن را محکم کردم پس محکم شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد