واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

هوش مصنوعی؛ همین حالا اینجاست

هوش مصنوعی؛ همین حالا اینجاست

هوش مصنوعی؛ همین حالا اینجاست
 مترجم: پوریا جعفری چمازکتی
منبع: سایت خبری RTE
طی گذشت دو ماه پس از انتشار chatGPT در نوامبر، این سایت بیش از 100 میلیون کاربر فعال به دست آورد که سریع ترین رشد تاریخ برای یک اپلکیشن آنلاین می‌باشد.
قابلیت های این برنامه و سایر ابزار مشابه آن فوق العاده است. آن‌ها می‌توانند خلاصه سازی کتاب‌ها و تولید تصاویر را در کسری از ثانیه انجام دهند. اما چه تاثیری ممکن است بر چگونه کار کردن ما بگذارند؟ و کدام مشاغل را تحت تاثیر قرار می‌دهند؟
یک تیم علمی در ایالات متحده سعی کرده است به این سوالات پاسخ دهد.
پژوهشگرانی از دانشگاه های پرینستون، نیویورک و پنسیلوانیا اقدام به بررسی این موضوع کردند که کدام مهارت های شغلی تحت تاثیر قابلیت های سیستم های هوش مصنوعی مانند chatgpt ،که به آن‌ها مدل های زبان وسیع می‌گویند، قرار می‌گیرند.
آن‌ها در مقاله اخیر خود نتیجه گیری کردند کارمندان پردرآمدی که نیاز به تحصیلات بالایی دارند، بیشترین تاثیر را از این نوع برنامه‌ها می‌پذیرند.
پرفسور ماناو راج از دانشگاه پنسیلوانیا، یکی از نویسندگان مقاله، در گفتگو با "پرایم تایم" افزود که بخش های حقوقی و آموزشی بالاترین نمره تاثیرپذیری را داشتند. وی اظهار داشت: فکر می‌کنم این موضوع نشان می‌دهد که در این مشاغل، ارتباط و پردازش اطلاعات بسیار است. ما می‌دانیم که مدل های زبانی در این زمینه بسیار خوب هستند.
یکی از همکاران او، استاد رابرت سیمانز از دانشگاه نیویورک افزود: منظور ما از تحت تاثیر هوش مصنوعی بودن یک شغل، این است که شغل مربوطه به شکلی تغییر خواهد کرد که از قابلیت های هوش مصنوعی بتواند بهره مند شود اما به این معنی نیست که این شغل نابود می‌شود.
ChatGPT توسط شرکت OpenAI، که تحت حمایت مایکروسافت است، ایجاد شده است. قابلیت‌های آن موجب تعجب و علاقه مندی کاربران سراسر جهان به هوش مصنوعی شده است. از زمان راه‌اندازی آن در نوامبر(2023)، گوگل، متا و مجموعه‌ای از شرکت‌های دیگر مدل‌های زبانی وسیع خود را منتشر یا به‌روز رسانی کرده‌اند.
مدل های زبانی وسیع عمدتا به منظور ایجاد ارتباط بین کلمات، مجموعه داده‌ها و شبکه های دیجیتالی برنامه نویسی شده اند که این فرایند توسط فرایند یادگیری عمیق (deep learning) انجام می‌شود. سایر مدل های مشابه نیز می‌توانند روی عکس‌ها و هنر به منظور تصویرسازی ، برنامه ریزی بشوند.
آنها می‌توانند به درخواست کاربران به صورت کتبی پاسخ دهند، کدهای کامپیوتری را تولید و تصحیح و داده‌ها را تجزیه و تحلیل و بازسازی کنند، تصاویر و آثار هنری نزدیک به واقعیت را تولید و الگوها را تشخیص دهند و مجموعه متنوعی از سایر وظایف مبتنی بر کامپیوتر را انجام دهند.
از آنجا که پاسخ‌ها به طور مستقیم در جواب به هر درخواست هر کاربر ایجاد می‌شوند، مدل های تولید کننده تصاویر و متن هر دو به عنوان سیستم های هوش مصنوعی مولد (generative AI) دسته بندی می‌شوند.
پیشرفت های اخیر هوش مصنوعی مولد، منجر به بحث های فراوانی در باره پتانسیل آن‌ها در ایجاد اختلال در اقتصاد و تسخیر مشاغل کارگران شده است.
آرویند کریشنا مدیرعامل شرکت IBM در مصاحبه با شبکه بلومبرگ گفته است می‌تواند پیش بینی کند که 30 درصد کار هایی که توسط بخش های پشتیبانی سازمان‌ها ، مانند منابع انسانی انجام می‌شود ، در بازه ای پنج ساله توسط هوش مصنوعی و اتوماسیون جانشین شوند.
در ماه مارس، کارشناسانی از گلدمن سکس اذعان داشتند که دو- سوم مشاغل فعلی تا حدودی در معرض تاثیرات اتوماسیون هوش مصنوعی قرار دارند و ممکن است هوش مصنوعی مولد جانشین یک – چهارم مشاغل فعلی بشود.
علاوه بر مشاغل حوزه های آموزش و حقوق، محققان همچنین مشاغل حوزه های رسانه، بانکداری و مالی، نرم افزار و توسعه وب، مهندسی، طراحی و انتشارات را در زمره مشاغلی که تحت تاثیر هوش مصنوعی قرار می‌گیرند، دسته بندی کرده اند.
در این مقاله، دو رده بندی جداگانه منتشر شده است. مورد اول، تاثیر هوش مصنوعی مولد زبان (مانند chatgpt و مورد دوم ، تاثیر هوش مصنوعی مولد تصاویر (مانند MidJourney و Dall-E) را بر مشاغل بررسی می‌کند.
مشاغلی که بیشترین تاثیرپذیری از هوش مصنوعی مولد زبان را داشتند معلمان رشته های ادبیات، زبان انگلیسی و زبان های خارجی بودند. در سمت دیگر، طراحان داخلی، معمار‌ها و مهندسان شیمی بیشترین تاثیرپذیری را از هوش مصنوعی مولد تصاویر داشتند.
کمترین میزان تاثیر پذیری نیز مربوط به کارگران نساجی، بنّا ها، مربیان تناسب اندام و ماساژ درمانگر بود.
در مقاله آمده است: اثرات هوش مصنوعی مولد احتمالا به طور نسبتاً سریع ظاهر خواهد شد.
دکتر شان اوهیگارتی، مدیر مرکز مطالعات ریسک وجودی در دانشگاه کمبریج با این نظر موافق است. وی می‌افزاید: من فکر می‌کنم این پدیده صرفا از یک محصول نادر تکنولوژیک به چیزی تبدیل خواهد شد که میلیون‌ها انسان را بسیار سریع تحت تاثیر قرار خواهد داد. همچنین از سختی های بسیاری از کارهایی که وقت گیر هستند خواهد کاست. اما باید توجه داشت که این تحول بدون توجه به بخش بزرگی از افراد جامعه جهانی صورت می‌گیرد. به عنوان مثال، کارمندان دورکار هندی که مشغول حاشیه نویسی داده‌ها یا جواب دادن تلفن‌ها در مراکز تماس هستند ، ممکن است بسیار زود کار خود را از دست بدهند. شکی نیست که مشاغل زیادی به کمک هوش مصنوعی به وجود خواهند آمد، اما آن‌ها لزوما به افرادی که شغل خود را از دست داده اند، اختصاص نخواهد یافت.
دکتر اوهیگارتی یکی از امضا کنندگان نامه سرگشاده ای است که اخیرا توسط موسسه "آینده زندگی" دانشگاه آکسفورد منتشر شده است. در این نامه، شش ماه توقف توسعه برخی از سیستم های هوش مصنوعی خاص درخواست شده است.
وی در مصاحبه با پرایم تایم می‌افزاید: منطقی است که حرکت را آهسته تر کنیم تا زمان کافی برای شنیدن صدای افراد در سراسر جهان، صنایع و مشاغل متاثر را، داشته باشیم. مردم باید در نوع توسعه و انتشار هوش مصنوعی سهیم باشند.
پروفسور راج معتقد است که سیاست گذاران و سیاستمداران باید به اثرات احتمالی هوش مصنوعی بر اقتصاد توجه کنند.
وی معتقد است : حتی اگر این مسئله یک خیر جمعی باشد، عده از مردم در کار خود آشفتگی و دغدغه را تجربه خواهند کرد. بعضی شغل‌ها به طور کامل حذف خواهند شد و احتمالا نیاز به میزانی از بازآموزی و انطباق خواهد بود، اما من خوش بین هستم. من فکر می‌کنم به سبب یادگیری چگونگی استفاده از این تکنولوژی ها، مشاغل و وظایف جدیدی به وجود خواهد آمد.
دکتر سیمانس نیز نظر مشابهی دارد. وی می‌گوید: نگران این نباشید که هوش مصنوعی شغلتان را از شما بگیرد. احتمال آن بسیار کم است. اما به احتمال زیاد هوش مصنوعی کار شما را تغییر خواهد داد. پس جهت آمادگی داشتن برای این تغییر، خودتان شخصا شروع به استفاده از آن‌ها بکنید. بسیار از پژوهشگران و تحلیل گرانی که در چند ماه اخیر با پرایم تایم صحبت کرده اند به طور کلی هم نظرند که ابزار هوش مصنوعی ، هم اکنون ویژگی های تکنولوژی ای را به نمایش می‌گذارد که از آن به عنوان تکنولوژی های همه کاره (general purpose technologies) یاد می‌شود.
تکنولوژی های همه کاره ابزار یا سیستم هایی هستند که نه فقط صنایع ، بلکه اقتصاد‌ها و جوامع را نیز دچار تغییر می‌کنند. مثال های پیشینِ تکنولوژی های همه کاره در تاریخ بشری شامل: موتور بخار، ماشین چاپ و رایانه شخصی می‌باشند.
پرفسور پاتریشیا مگوایر از دانشگاه دوبلین می‌گوید: اتفاقی که می‌افتد این است که افرادی که از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند جایگزین افرادی می‌شوند که از آن استفاده نمی کنند. ما نمی توانیم در این مسیر کسی را جا بگذاریم. در نتیجه ، نیاز داریم که آموزش دهیم ، و به نظر من این آموزش باید از سطوح ابتدایی مدارس آغاز شود. بری اوسولیوان، پرفسور علوم کامپیوتر دانشگاه کورک نیز می‌گوید: غیرممکن است که بتوانیم حدس بزنیم چه مشاغلی به واسطه استفاده همگانی از ابزار هوش مصنوعی پدید خواهد آمد. ما صرفا می‌توانیم برخی را حدس بزنیم، اما واقعیت این است که ما حتی نمی دانیم جهان پنج سال دیگر چگونه خواهد بود.

تحلیلی در سوی یافتن راه حل مشکلات کلی کنونی جامعه ایران

رفراندوم؛ «راه‌حل» یا «دموکراسیِ استبدادی»!
نه آشوب، انقلاب و رفراندوم که گروه معترضان مطرح می‌کنند راه‌حل است و نه سخت‌گیری، بستن فضای مجازی، ارعاب و ... که دستۀ مقابل پیش می‌کشند.راه‌حل باید از بطن جامعه و از دل گفتگوی طرفین اختلاف خلق و زاییده شود.

  وحید احسانی


*انتشار این تحلیل برای توجه به جنبه های متنوع و درنگ بر یک موضوع است و نه الزاما به منزله تایید تمام محتوا و با این نگاه طبعا از نقدهای قابل انتشار استقبال خواهد شد./عصر ایران


بسیاری از معترضان، مخالفان و منتقدانی که «انقلاب» را مفید نمی‌دانند، اصرار دارند که تنها راه‌حل «رفراندوم» است. نگارنده، در شرایط فعلی «رفراندوم» را نیز راه‌حل نمی‌دانم.

مبنا قراردادن نظر اکثریت برای تصمیم‌گیری، به‌وضوح نسبت به روش‌هایی که پیش‌ازآن برای رفع نزاع و حصول توافق مورد استفاده بوده‌اند (دوئل، جنگ، دعوا، مبارزۀ حذفی و ...) برتری دارد، امّا دموکراسی شرایط و استلزاماتی دارد که معمولاً به آنها توجه نمی‌کنیم.


دربارۀ دموکراسی

به نظرم در برخی شرایط «نظر اکثریت را به عنوان مبنای تصمیم‌گیری قراردادن» منطقی، واقع‌بینانه و عملیاتی نیست.

دو گروه را در نظر بگیرید که با هدف کشتن یکدیگر در مقابل هم صف کشیده‌اند؛ آیا می‌توان به آنها گفت که «به جای جنگیدن که بسیار پر هزینه است، بیایید رفراندوم برگزار کنید تا به سادگی مشخص شود که اعضای کدام گروه باید توسّط گروه دیگر قتل عام شوند»؟! مسلّماً نه، زیرا گروهی که می‌دانند یا احتمال می‌دهند که تعدادشان کمتر است، ترجیح می‌دهند برای جلوگیری از کُشته‌شدن با تمام توان بجنگند.

دموکراسی (رجوع به نظر اکثریت) در جایی معنا پیدا می‌کند که هیچ‌یک از گزینه‌های تصمیم به گونه‌ای نباشد که به مرگ، حذف یا سختی زیاد برای یک گروه منجر شود، درغیراینصورت، بدیهی است که آن گروه نفس «رجوع به رأی اکثریت» را نخواهد پذیرفت.

به عبارت دیگر، مبناقراردادن رأی اکثریت در جایی موضوعیت می‌یابد که طرفین اختلاف از قبل بدانند که هزینۀ گردن‌ننهادن به خواست اکثریت، برای آنان بیش‌از هزینۀ دعوا برای به‌کرسی‌نشاندن خواست خود خواهد بود؛ در شرایطی که این امکان وجود داشته باشد که تصمیم حاصل از رفراندوم به مرگ، حذف یا سختی زیاد برای یک گروه منجر شود، بدیهی و طبیعی است که آنان با دموکراسی کنار نیایند.

شرایط بالا وقتی فراهم می‌شود که فضای ارتباطی طرفینِ اختلاف از حالت «ستیزِ حذفی» خارج شده باشد، یعنی در مورد مسائل حسّاسی که روی زندگی آنها تأثیر بسیار زیادی دارد به توافق رسیده باشند و بعد در مورد تصمیمات جزئی بر اساس رأی اکثریت پیش بروند.

فرض کنید گروهی گردشگر مجبورند یک نوع غذا را سفارش دهند؛ آنها احتمالاً بعد از کمی گفتگو خیلی زود به این نتیجه می‌رسند که رأی‌گیری کنند، زیرا اوّلاً، بدترین حالت ممکن برای هیچ‌یک از اعضا (خوردن غذایی که باب‌میل نیست یا حتّی یک وعده غذا نخوردن و شکم خود را با تنقّلات سیرکردن) آن قدر سخت و تلخ نیست که نتواند با آن کنار بیاید و ثانیاً، چیستی یک وعده غذا در یک سفر اصولاً آنقدر مهم نیست که بخواهند خیلی روی آن وقت بگذارند و از برنامه‌های اصلی باز بمانند.

در همان مثال بالا، اگر گردشگران به شدّت گرسنه و در خطر مرگ باشند، تا چند روز دیگر هیچ امکانی برای خوردن هیچ‌نوع خوراکی وجود نداشته باشند، دو نوع غذا موجود باشد و در میان گردشگران، عدّه‌ای به غذای نوع اوّل حسّاسیت شدید داشته باشند و عدّه‌ای دیگر به غذای نوع دوّم، آن وقت چطور؟! آیا می‌توان گروه اقلیّت آنها را به خاطر کنار نیامدن با دموکراسی سرزنش کرد؟!

بر اساس مطالب بالا، موضوع تصمیم‌گیری و چیستی گزینه‌های ممکن بر روی منطقی و عملیاتی بودن یا نبودن دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) تأثیرگذارند، امّا علاوه بر آن، لااقل یک مشکل دیگر نیز وجود دارد؛ پرسش اینجاست که بر اساس و در چارچوب دموکراسی، با کسانی که به هر دلیل اصل دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) را قبول ندارد چگونه باید تعامل کرد؟

دموکراسی یک «ظاهر» دارد و یک «روح، باطن یا فلسفۀ وجودی». گاهی ظاهر دموکراسی (انتخابات، رفراندوم، مبناقراردادن رأی اکثریت و غیره) در راستای روح و باطن آن (مدارا، به‌رسمیت‌شناختن و لحاظ‌کردن دیگری، فاصله‌گرفتن از مطلق‌گرایی و خشونت‌ورزی، توافق مسالمت‌آمیز و غیره) قرار می‌گیرد و گاهی این دو با هم تعارض پیدا می‌کنند.

به طور مشخص، برای طرفداران دموکراسی، در مواجهه با کسانی که به هر دلیل، «مبناقراردادن نظر اکثریت» را قبول ندارند، دو گزینه و انتخاب وجود دارد؛ یا باید برای محقق کردن ظواهر دموکراسی، روح، باطن و فلسفۀ وجودی آن را زیر پا بگذارند (مخالفان دموکراسی را حذف یا ظواهر دموکراسی را با زور و خشونت بر مخالفان آن تحمیل کنند) یا برای پایبندی به روح و باطن آن، از ظواهرش کوتاه بیایند.

«استبدادِ دموکراتیک» یا «دموکراسیِ استبدادی»!

دموکراسی در جایی موضوعیت پیدا می‌کند که فضای ارتباطی انسان‌ها از حالت «ستیزِ حذفی» خارج و به حالت «هم‌زیستیِ مسالمت‌آمیز» تبدیل شده باشد. رفراندومِ تحمیلی نمی‌تواند این تحوّل بنیادین را ایجاد کند، بلکه چنانچه پیشاپیش آن تحوّل رخ داده باشد، ممکن است دموکراسی به عنوان روشی برای رفع تعارض و تصمیم‌گیری جمعی مورد توافق قرار گیرد.

جامعۀ ما در سپهر سیاسی خود هنوز نتوانسته است از تضادّ تاریخیِ «دولت-ملّت» (حکومت-مردم) خارج شود، تحوّل (دگردیسی، موتاسیون) بنیادین مورد نظر را تجربه و از «فضای تعاملاتی مبتنی بر ستیزِ حذفی» به «فضای تعاملاتی مبتنی بر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» جهش کند.

در این بستر، ازیک‌سو، گروه سنّت‌گرا و مشروعه‌خواه می‌خواهد فهم خودش را از دین بر سایرین (غیردین‌داران و دین‌دارانی که دین را به گونۀ دیگری می‌فهمند) تحمیل کند و ازسوی‌دیگر، مشروطه‌خواهانِ مدرن‌گرا نیز خواهان این هستند که دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) را بر سایرین (کسانی که به‌هردلیل، مبناقراردادن نظر اکثریت را قبول ندارند) تحمیل کنند.

در سپهر سیاسی این بستر، مجبوری یا برای حذف کامل «دیگری» (خودش یا خواست و دیدگاهش) و به‌کرسی‌نشاندن «تمام» خواست خودت بکوشی یا توسّط «دیگری» حذف می‌شوی؛ در این فضای تعاملی، برای کوتاه‌آمدن و عقب‌نشینی جایی وجود ندارد. بنابراین، در اینجا، «تمامیت‌خواهی» و «تحمیل خواست و دیدگاه خود بر دیگری» شرط لازم «بودن» (نمود، بروز و اثرگذاری داشتن) است. در اینجا یا هرج‌ومرج خانمانسوز -که بدترین شرایط ممکن است- حُکم‌فرما می‌شود یا یکی تفوّق می‌یابد، اوضاع را در دست می‌گیرد و دیگران را حذف می‌کند.

در تاریخ ما، درست از لحظه‌ای که یکی دست بالا را پیدا کرده و به هرج‌ومرج پایان داده، فرایند حذف دیگران آغاز شده است. فرایند حذف دیگران تا جایی ادامه یافته و فشار ناشی از آن به حدّی زیاد شده که بالاخره جامعه به شکل واکنشی غریزی، ناگزیر و بدون دور اندیشی، منفجر شده، نظم تحمیلی موجود را فروپاشیده و خود را دچار هرج‌ومرجی دیگر کرده است، هرج‌ومرجی که آبستن رویش استبدادی نو بوده است [۱].

در دوره‌های نظمِ تمامیت‌خواهانه، تنها جریانی که توانست در کنار «جریان حاکم» و مستقل از آن اعلام وجود و استمرار پیدا کند، جریانی بود که می‌گفت «ما نیستیم»! (ما نیست هستیم)؛ به‌جز جریان‌های درویش‌مسلکی و صوفی‌گری که شعارشان «نیستی، نبودن یا هیچ‌بودن» بود، هر شخص و گروه دیگری می‌بایست بین «نبودن» (نمود، بروز و اثرگذاری نداشتن) یا «به‌عنوان غلام، رعیت، جان‌نثار، عمله، سرباز یا ... از جریان حاکم هویت‌گرفتن» یکی را انتخاب کند.

ساختار اقتصاد رانتی -که در طول تاریخ ایران به یک شکل و از زمان پیدایش چاه‌های نفت با شدّت خیلی بیشتری وجود داشته است- نیز در این بستر فرهنگی-سیاسی-اجتماعی خوش نشسته و به تشدید سازوکارها و رویه‌های نامیمون در سطوح و ابعاد مختلف جامعه انجامیده است.

به همین ترتیب، فرهنگ ما نیز در طول تاریخ با این ویژگی‌ها سازگار شده و با آنها تعامل دوسویه داشته است. به‌عنوان مثال، در فرهنگ ما «سازش» بار معنایی بسیار منفی‌ای دارد، چیزی معادل «خفّت، ذلّت و خیانت».

با توجه به جهان‌گسترشدن دموکراسی‌خواهی، در شرایط فعلی و تا زمانی‌که تحوّل بنیادینی در جامعۀ ما (مجموعۀ حکومت، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، جامعه و ...) رخ نداده باشد، برای ما فقط دو امکان وجود دارد: یا «استبداد دموکراتیک» یا «دموکراسی استبدادی»! یعنی یا جریانی استبداد را با استفاده از قالبی به ظاهر دموکراتیک، یا جریان دیگری، دموکراسی را با روشی مستبدانه بر قطب مقابل و قشر خاکستری تحمیل کنند!

به بیانی دقیق‌تر، یا یک گروه دیدگاه، خواست و تشخیص خود را از طریق ظواهرِ از هویت اصلی خود خارج‌شدۀ دموکراسی، یا گروه دیگر ظواهرِ از هویت اصلی خود خارج‌شدۀ دموکراسی را به شکلی تمامیت‌خواهانه، استبدادی و خشونت‌آمیز، بر سایرین تحمیل کنند!

مهم است توجه داشته باشیم که «استبداد دموکراتیک» و «دموکراسی استبدادی» دو روی یک سکّه هستند و یکدیگر را بازتولید می‌کنند.

راه‌حل؛ نه رفراندوم و نه هیچ چیز دیگر!

بر اساس مطالب بالا، به نظرم، برای جامعۀ ما و در شرایط فعلی، «رفراندوم» راه‌حل نیست و البته هیچ راه‌حل و نسخۀ مشخص دیگری هم وجود ندارد.

نه آشوب، انقلاب، رفراندوم و سایر راهکارهای مشخصی که گروه مخالفان و معترضان مطرح می‌کنند راه‌حل هستند و نه سخت‌گیری، بستن فضای مجازی، ارعاب و سایر راهکارهای مشخصی که تندروان دستۀ مقابل پیش می‌کشند.

راه‌حل باید از بطن جامعه و از دل تعاملات و گفتگوهای طرفین اختلاف (یا لااقل معتدل‌ترهای گروه‌های مختلف)، خلق و زاییده شود.

پیدایش راه‌حل به موازات دگردیسی بنیادین جامعه (مجموعۀ سیاست، فرهنگ و ...) رخ می‌دهد.

البته یک گروه می‌تواند رفراندوم را پیشنهاد بدهد و خواستار شود امّا این پیشنهاد فقط وقتی می‌تواند راه‌حل باشد که گروه مقابل هم آن را بپذیرد که با توجه به مطالب بیان‌شده، اوّلاً، بعید است که گروه مقابل بپذیرد و ثانیاً، چندان هم نمی‌توان آنها را به خاطر عدم پذیرش رفراندوم سرزنش کرد.

پیدایش «پرسش» در «جامعۀ بدون پرسش»

شاید اوّلین نشانۀ نزدیک‌شدن ما به آن نقطۀ عطف سرنوشت‌ساز، پیدایش «پرسش» باشد؛ جامعۀ ما جامعۀ بدون پرسش است.

همه همه‌چیز را می‌دانیم؛ عدّه‌ای با قاطعیّت و اطمینان تمام می‌دانند که راه‌حل رفراندوم است و ازاین‌رو، مخالفان آن را به مزدوری و حق‌ستیزی متّهم می‌کنند و عدّه‌ای دیگر با قاطعیّت و اطمینان تمام می‌دانند که راه‌حل فقط بستن فضای مجازی و بگیروبنند است و لذا، مخالفان آن را خائن و حق‌ستیز معرّفی می‌کنند.

کسانی که راه‌حل را انقلاب، اعدام مخالفان یا هر چیز دیگری می‌دانند، نیز به همان اندازه دچار «خود حق پنداری» و «خود مطلق انگاری» هستند.

عموم پرسش‌هایی که میان ما مطرح می‌شوند از دو حال خارج نیستند، یا وقتی می‌پرسیم «پس تو میگی چه کار باید کرد؟» پرسش‌مان در واقع نوعی استفهام انکاری است بدین معنی که جز همان راه‌حل مورد نظر ما هیچ راه دیگری وجود ندارد یا ناظر به جزئیات راه‌حلی است که با اطمینان تمام آن را درست می‌دانیم (مثلاً جزئیات مربوط به چگونگی سرکوب مخالفان و معترضان یا چگونگی شورش و انقلاب).

چه نباید کرد؟!

به نظرم، ما هنوز در مرحلۀ «چه نباید کرد؟» هستیم؛ باید منتظر باشیم که «چه باید کرد» از بطن جامعه و در نتیجه اندیشیدن، گفتگو و تعامل طرفین اختلاف زاییده شود.

در این مرحله، باید مراقب باشیم که شرایط ملتهب جاری، به سمت هیچ یک از دو سوی بام (آشوب و انقلاب ازیک‌سو و انسداد کامل سیاسی از سوی دیگر) سوق پیدا نکند.

ازیک‌سو، نگذاریم مسائل عادی‌سازی، چالش‌ها عادت، جامعه ناامید و صورت مسئله پاک شود و ازسوی‌دیگر، مراقب باشیم که بر قطبیّت فضا و تقابل‌ها و تعارض‌ها افزوده نشود و اقتدار و امنیت‌مان در برابر سایرکشورها از دست نرود.

هیچ‌یک از ما نباید خود را «تماشاچی» فرض کنیم؛ همگی مسئولیم؛ باید هم برای شناخت و درک درست وضعیت، هم برای شناخت مسئولیت شخصی خودمان و هم برای ادای آن کوشش کنیم.

نباید «عجله» کنیم، بلکه صبوری به خرج دهیم؛ اوّلاً، دیدگاه‌های متفاوتی را که اندیشمندان مستقل و معتدل مطرح می‌کنند کنجکاوانه دنبال کنیم و ثانیاً، منتظر فرصت‌ها و بزنگاه‌های تاریخی بمانیم؛ اگر در حال حاضر راه‌حل گشایش‌گری نمی‌بینیم، به سمت شبه‌راه‌حل‌هایِ تکرارکنندۀ چرخه‌های نحس تاریخی گرایش پیدا نکنیم؛ قدر خود و ایران‌مان را بدانیم و به شبه‌راه‌حل‌های هیجانی و کوته‌نگرانه راضی نشویم؛ برای پیدایش یک راه‌حل واقعی صبوری به خرج دهیم.

شیفت‌پارادایم و نقش نخبگان میانه

ده‌ها سال است که بخش فزاینده‌ای از اندیشمندان و مردم منتظر نوعی تغییر رویکرد اساسی هستند. دکتر محسن رنانی بارها از لزوم و ضرورت «شیفت‌پارادایم» در نظام سخن گفته است.

نگارنده نیز امیدوار تحقق چنین چیزی هستم امّا به نظرم، اوّلاً، شیفت‌پارادایم مورد نظر تنها به حاکمان و نظام سیاسی مربوط نمی‌شود بلکه باید در کلّیت جامعه (فرهنگ، سیاست، اقتصاد و ...) رخ دهد و ثانیاً، انتظار می‌رود که جوانه‌زنی و شروع این شیفت‌پارادایم از مستعدترین بخش جامعه آغاز شود که همانا جایگاه نخبگان میانه (کنشگران مرزی [۲]، اندیشمندان مستقلی که به‌طعنه وسط‌باز نامیده می‌شوند، دوراندیشان معتدل) است.

از دید تاریخی، جامعۀ ما دچار چرخه‌هایی تکرارشونده بوده است و گویی طرفین دعوا از دوسوی مختلف به‌شکلی هم‌افزا این چرخه‌ها را چرخانده‌اند [۳].

در این چرخه‌های تکرارشونده که با هر بار چرخیدن، ریشه‌های معضلاتِ اصلی بیش‌ازپیش تقویت و معمولاً فقط در ظواهر تغییراتی حاصل شده است، هر بخشی از جامعه نقش و سهمی داشته است، نقش و سهمی که با تکرار چرخه‌ها سازگاری و تناسب دارد.

در تضادّ تاریخیِ میان دولت و ملّت در ایران [۴]، نه از تودۀ مردم کف جامعه و نه از دولتمردان متداول، چندان این انتظار نمی‌رود که نسبت به کسانی که در دوره‌های مشابه قبلی در جایگاه آنان قرار داشته‌اند متفاوت عمل کنند؛ بیشترین جایی که انتظار می‌رود آغازگر شیفت‌پارادایم باشد، جایگاه نخبگانِ اندیشمند، آزاده، معتدل و میانه است.

همان‌طور که دکتر رنانی توضیح می‌دهد «خوشبختانه برای اوّلین بار، نشانگان شکل‌گیری طیفی از کنشگران مرزی (همان وسط‌بازان) در ایران آشکار شده است و ما به جای تک‌چهره‌ها، با طیفی از چهره‌های کنشگرمرزی روبه‌رو هستیم» [۵].

به نظرم، علاوه بر افزایش تعداد نخبگان و مردم دارای دیدگاه معتدل و میانه، دو عامل دیگر نیز در افزایش میزان اثرگذاری این گروه در سرنوشت جامعه مؤثّر است؛ اوّلاً، ارتقاء سطح احساس مسئولیت و کنشگری آنها و ثانیاً، حرکت هماهنگ، جمعی و هم‌افزایشان.

نمی‌دانم! شاید چهره‌های میانه بتوانند از حالت «جزیره‌ای» خارج شوند و در راستای گشایش راهی جدید، به‌شکلی هماهنگ و هم‌افزا بر اصولی مشترک تأکید کنند، اصولی کلّی خطاب به بخش‌های مختلف جامعه (و نه‌فقط حاکمان و نظام سیاسی یا فقط مخالفان و معترضان) که ممکن است به‌مرور تکمیل و تدقیق شوند.

در شرایط فعلی، رسانه‌های هریک‌از دو قطب متقابل -که برای منافع بلند مدّت ایران مانند دو لبۀ قیچی عمل می‌کنند- از تندروی‌های طرف مقابل مشروعیت می‌گیرند.

آنها طرفداران‌شان را با ارجاع‌دادن به تندروی‌ها، تمامیت‌خواهی‌ها، مطلق‌گرایی‌ها و ستیزِ حذفیِ قطب مقابل، همراه خود نگه می‌دارند و جالب آنکه هر دو تقریباً به شکل یکسانی، مطالب و موضع‌گیری‌های اندیشمندان میانه را نادیده می‌گیرند، زیرا وجود گفتمان میانه مشروعیت و حتّی موضوعیت آنها را از بین می‌برد.

رسانه‌های تندروی هردوطرف، در مواقعی که ناخواسته مجبور شوند در قبال تبیین‌ها و توصیه‌های میانه و معتدل موضع‌گیری کنند، با انتشار بُرش‌هایی گزینشی از مطالب آنها، اندیشمندان میانه را «اعضای قطب تندروی مقابل با ظاهری مزوّرانه» معرّفی می‌کنند تا بتوانند با همان ادبیات و استدلال‌های رایج پیش بروند.

در پایان، خوب است یادآوری کنم که تمام مطالب بالا صرفاً فهم فعلی نگارنده و بدیهی است که ممکن است اشتباه باشند.

------------------------------

پانویس‌ها
[۱] رجوع کنید به نظریات دکتر همایون کاتوزیان در مورد چرخۀ «استبداد-آشوب-هرج‌ومرج-استبداد» یا چرخۀ «حکومت استبدادی-جامعۀ استبدادی».

[۲] رجوع کنید به نظریۀ «کنشگران مرزی» از دکتر مقصود فراستخواه در کتابی با همین عنوان از ایشان.

[۳] ببینید: «هم‌زیستی توده و استبداد»

[۴] رجوع کنید به نظریۀ «تضادّ دولت و ملّت در ایران» از دکتر همایون کاتوزیان در کتابی با همین عنوان از ایشان.

[۵] ببینید: «جادوگرِ وسط‌باز برانداز»، یادداشتی از دکتر محسن رنانی.

عیسی کلانتری: درباره آب ۴۰ سال است که به بیراهه می‌رویم/ در سال ۱۴۲۰ چیزی به‌نام کشاورزی نداریم

عیسی کلانتری: درباره آب ۴۰ سال است که به بیراهه می‌رویم/ در سال ۱۴۲۰ چیزی به‌نام کشاورزی نداریم
از سال‌های ۱۳۷۰ به‌بعد برداشت ما از آب‌های سطحی و زیرزمینی به مراتب بیشتر از میزان ذخیره آب بوده است، در نتیجه ما از ذخایر خوردیم، درحالی‌که آب تمدن یک سرزمین است.
«حکومت اگر تصمیم بگیرد می‌تواند یک شبه مسائل سیاسی، اقتصادی، تورم را حل کند، یکسری تغییرات در سیاست خارجی و داخلی بدهد، آدم‌های عاقلی برسرکار بیایند، دو سه ساله مشکلات کشور حل می‌شود، اما شما اگر آب خودتان را از دست بدهید یک کشور ۷ هزار ساله را از دست داده‌اید، به‌نظرم مهم‌ترین مسئله‌ای که دولت‌ها در مورد آن اهمال و کم‌کاری کرده‌اند، مسئله آب کشور است.»

به گزارش خبرآنلاین، ۱۲ سال وزیر کشاورزی بوده، درباره دریاچه ارومیه آن‌قدر دغدغه داشته که برای رهبری و رئیس‌جمهور وقت نامه نوشته، در حوزه آب هشدارهای جدی داده، آخرین سمتش در دولت، رئیس سازمان حفاظت از محیط‌زیست بوده، او عیسی کلانتری است. منتقدان زیادی دارد، اما موافقانش بابت حرف‌های تندی که درباره حفظ آب در کشور می‌زند، تقدیرش می‌کنند. منتقدان البته این‌ها را فقط حرف می‌دانند و عمل او در حوزه دریاچه ارومیه و یا زمانی که رئیس سازمان محیط‌زیست بوده، ناموفق می‌دانند.
او دو ساعتی مهمان کافه خبر بود تا درباره این انتقادات و دغدغه‌هایش صحبت کند.
 
گفت‌وگوی ما با او را بخوانید:
 
*شما در مرند متولد شدید و همان‌جا تحصیل کردید، دوره کارشناسی در دانشگاه ارومیه گذراندید و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتید، برادر شهید شما هم همین‌طور بودند، ایشان پلی‌تکنیک درس خوانده بودند و گفته می‌شود آدم باهوش وفعالی بودند، شما خانوادگی درس‌خوان و تحصیلکرده هستید؟
 
ما آدم‌های متوسطی هستیم، ولی خوب پدر من آدم روشنفکری بود که به تحصیل اهمیت می‌داد، به ما می‌گفت تا هر زمانی‌که بخواهید ادامه تحصیل بدهید خرج‌تان را من می‌دهم اما بعدش با خودتان، ایشان مصدقی سفت و سختی بود که اواخر دهه چهل به حبس ابد محکوم شد.
 
*حکم حبس ابد درباره ایشان اجرا شد؟
 
تقریبا.
 
*یعنی زندان رفتند؟
 
بله، دو سالی زندان بودند و به‌مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله عفو شدند.
 
*برادر شما دومین وزیر راه جمهوری اسلامی بودند، درباره ایشان گفته می‌شود خیلی ساده زیست بودند.
 
البته برادر من قبل از انقلاب وضعیت مالی خیلی خوبی داشت، ایشان مرا با زور فرستادند تا رفتم آمریکا، حتی همکلاسی‌های مرا تشویق کرد و کمک اولیه کرد که آمریکا رفتیم، می‌گفت دو سال می‌خواهید بروید سربازی عمرتان را تلف کنید. وضع مالی خوبی داشت اما همه اموال خودش را بخشیده بود، ایشان وقتی شهید شد فقط یک دستگاه آپارتمان ۱۴۰ متری در میدان کلانتری یوسف‌آباد داشت، درحالی‌که قبل از انقلاب ماهی ۸۰ هزار تومان حقوق می‌گرفت، یعنی حدود ۱۱ هزار دلار.
 
*از کجا حقوق می‌گرفتند؟
 
از شرکت‌های راه‌سازی، مدیر کارگاه راه‌سازی بود، از بخش خصوصی حقوق می‌گرفت.
 
*شما رفتید آمریکا و سال ۱۳۶۰ برگشتید؟
 
بله دی ماه سال ۱۳۶۰.
 
*یعنی موقع شهادت برادر ایران نبودید؟
 
خیر ایران نبودم.
 
*پس خیلی سخت بوده.
 
زندگی همین است، پذیرش شهادت در سال‌های اوایل جمهوری اسلامی، یکی از ظرفیت‌های همه ما بود.
 
*اگر سال ۱۳۶۰ به ایران برنمی‌گشتید، فکر می‌کنید عیسی کلانتری الان در چه شرایطی قرار داشت؟
 
من وقتی به ایران برگشتم از دانشگاه مینه‌سوتا برای استادیاری پذیرش شده بودم، ولی ترجیح دادم به ایران برگردم، خانواده نیاز داشت و موسی هم شهید شده بود و هم این‌که کشور نیاز داشت.
 
*پشیمان نیستید؟
 
نه.
 
*ولی اگر آن‌جا می‌ماندید دست‌کم بعید بود این را تجربه می‌کردید که وقتی یک روز از خواب بیدار شدید، سرخط خبرها این باشد که عیسی کلانتری به‌عنوان جاسوس موساد بازداشت شده است؟
 
البته در کشور ما این چیزها بعید نیست، چون وقتی شما به هرکسی بله نمی‌گویید آن‌ها در صدد حذف شما هستند، تعاملی وجود ندارد. جاسوس معمولاً دو کار انجام می‌دهد، جاسوس‌های نیمه حرفه‌ای خبر و اطلاعات منتقل می‌کنند، جاسوس‌های حرفه‌ای نفوذ می‌کنند و منافع ملی کشور را ویران می‌کنند. من هم که از دولت جدا شده بودم، ضمن این‌که در دولت اطلاعات سری مطرح نمی‌شود، اطلاعات سری در شورای عالی امنیت مطرح می‌شود که دولتی‌ها هم از آن اطلاع ندارند، لذا شبکه‌های جاسوسی دنیا سعی می‌کنند به آن‌جاها نفوذ کنند تا منافع کشور را تهدید کنند، این گروه جاسوس‌ها خطرناک‌تر هستند. جاسوس‌هایی که انتقال اطلاعات می‌کنند یا گیر می‌افتند یا نمی‌افتند.
 
*شما جایی گفته بودید وقتی دنبال اطلاعات آب بودید، دانشگاه کالیفرنیا اطلاعات بیشتری از خودمان درباره آب ایران داشت؟
 
هم بیشتر و هم دقیق‌تر، نه فقط درباره ایران بلکه درباره همه دنیا.
 
*چطور آن‌ها اطلاعات بیشتری درباره آب ایران دارند؟
 
از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای، وقتی درجه حرارت و بارش مشخص است آن‌ها می‌توانند اطلاعات آب‌های تجدیدپذیر را دربیاورند.
 
*چرا ما این اطلاعات را نداریم؟
 
ما پیشرفته نیستیم، نیاز به سیستم‌های پیشرفته است که آن‌ها در اختیار دارند، آن‌ها حتی آب‌های عمقی را هم می‌بینند.
 
*شما همیشه دغدغه آب داشتید، دست‌کم درباره دریاچه ارومیه برای آقای خاتمی و رهبری نامه می‌نویسید، سال‌ها قبل‌تر از این‌که کسی باور داشته باشد دریاچه ارومیه قرار است خشک شود، شما درباره‌اش هشدار دادید.
 
آب مانند حساب بانکی است، شما می‌دانید به حساب بانکی خودتان چقدر واریزی و برداشت دارید، و چقدر برای‌تان باقی مانده است، آب مانند همین حساب بانکی است، وقتی می‌دانید بارش، تبخیر و نفوذ آب به منابع زیرزمین چقدر است، راحت می‌توانید پیش‌بینی کنید که چقدر می‌توانید برداشت کنید.
 
متاسفانه از سال‌های ۱۳۷۰ به‌بعد برداشت ما از آب‌های سطحی و زیرزمینی به مراتب بیشتر از میزان ذخیره آب بوده است، در نتیجه ما از ذخایر خوردیم، درحالی‌که آب تمدن یک سرزمین است، حکومت اگر تصمیم بگیرد می‌تواند یک شبه مسائل سیاسی، اقتصادی، تورم را حل کند، یکسری تغییرات در سیاست خارجی و داخلی بدهد، آدم‌های عاقلی برسرکار بیایند، دو سه ساله مشکلات کشور حل می‌شود، اما شما اگر آب خودتان را از دست بدهید یک کشور ۷ هزار ساله را از دست داده‌اید، به‌نظرم مهم‌ترین مسئله‌ای که دولت‌ها در این مورد آن اهمال و کم‌کاری کرده‌اند، مسئله آب کشور است.
 
*به تعبیر شما این کم‌کاری در حوزه آب اتفاق افتاده است، چه‌طور می‌توانید خودتان را از حاکمیت دراین‌باره جدا کنید؟
 
من هم یکی از این‌ها هستم.
 
*چه شد که این کم‌کاری را انجام دادید؟
 
مسائل سیاسی، کاهش درآمدهای خارجی ارزی، فشار بر تامین غذا از منابع داخلی، این‌ها سبب شد ما حقوق بچه‌های فردا را در راستای توسعه پایدار فراموش کنیم. وقتی ما محدودیت‌های سیاسی پیدا کردیم و به دلایل سیاسی تحریم شدیم، بدون توجه به سیاست‌های توسعه پایدار به منابع داخلی فشار آوردیم.
 
*و درباره مدیریت آب چطور؟
 
ریشه آن به قانون مصوب اسفند ۱۳۶۱ یعنی قانون توزیع عادلانه آب برمی‌گردد، جالب این‌که اختیارات آب که یک موضوع میان‌بخشی است، به یک نفر یعنی وزیر نیرو دادند که حتی رئیس جمهور هم حق دخالت ندارد. وزیر نیرو از سال ۱۳۶۱ مسئولیت دارد که آب کشور را متعادل نگه دارد، اما وزرای نیرو به علت فشارهای سیاسی اجتماعی هیچ‌گاه نتوانستند به این وظیفه عمل کنند درحالی‌که مهم‌ترین وظیفه آن‌ها است.
 
تا سال ۱۳۷۰ آب‌های تجدیدپذیر بالای ۱۲۰ میلیارد مترمکعب بود، جمعیت آن روزها حدود ۵۰ میلیون نفر بود، یعنی ۲۴۰۰ متر مکعب برای هر نفر در سال، طبق تعاریف بین‌المللی کشوری که بالای ۱۷۰۰ متر مکعب در سال برای هر نفر آب تجدیدپذیر دارد نباید در محیط زیست، شرب و صنعت مشکلی داشته باشد. آن سال‌ها ما مشکلی نداشتیم و اهمیت هم نمی‌دادیم. حالا که جمعیت زیاد شده و به حدود ۸۵ میلیون نفر رسیده، آب تجدیدپذیر کشور زیر ۹۰ میلیارد متر مکعب است، یعنی به طور متوسط ۱۰۵۰ متر مکعب آب تجدیدپذیر داریم و ۶۵ درصد جمعیت زیر ۷۰۰ متر مکعب آب دارند، این وضعیت از دیدگاه جهانی وضعیت قرمز و اوج خطر است.
 
حداکثر مجاز برداشت از منابع آبی تجدیدپذیر ۴۰ درصد تعریف شده است، به غیر از دو سه تا جزیره کوچک مانند بحرین، ما تنها کشوری هستیم که ۱۰۰ درصد و بیشتر از ۱۰۰ درصد از آب تجدید پذیر کشور را مصرف می‌کنیم، یعنی به منابع آب‌های فسیلی دست درازی کردیم و آن‌ها را هم تمام کردیم.
 
*نقش وزارت نیرو این وسط کجاست، شما همیشه از منتقدان وزرای نیرو بوده‌اید.
 
وزارت نیرو زیر فشار نماینده‌ها و حاکمیت است که به کشاورزی برای توسعه آب بدهد، درحالی‌که این وزارتخانه موظف است که استحصال آب را کنترل کند، اما چون‌که سیاست‌های تولی‌گری و تصدی‌گری در یک وزاتخانه جمع شده است این مشکل ایجاد می‌شود. وزیر نیرو باید تشخیص تخصیص بدهد، اما بدون توجه به تعادل آب این کار را کرده است، کشاورزها هم از آب تخصیص یافته استفاده کرده‌اند، وزارت نیرو هم هرچه آب بیشتری بفروشد درآمد بیشتری خواهد داشت، لذا اگرچه معتقدم خیلی دیر شده اما حفظ وضعیت موجود شدنی است.
 
*در چه ‌شرایطی وضع موجود حفظ می‌شود؟
 
اگر سیاست تخصیص آب را از وزات نیرو بگیریم و به سازمان برنامه و بودجه بدهیم، یعنی مثل تخصیص بودجه، آن‌ها تشخیص بدهند کجاها باید مصرف آب کم شود، دراین‌صورت خیلی از چاه‌ها و پمپاژ آب کنار خیلی از رودخانه‌ها باید تعطیل شود، ما توان مصرف ۹۰ میلیارد متر مکعب آب در سال را نداریم، اگر ۴۰ درصد سازمان ملل را بپذیریم سقف مصرف ما ۳۶ میلیارد متر مکعب آب می‌شود، ما باید طی پنج-شش سال ۴۰ میلیارد متر مکعب از استحصال آب از منابع سطحی و زیرزمینی کم کنیم.
 
*این حرف‌ها از زبان شما پذیرفتنی نیست، چراکه آن سال‌ها شما وزیر کشاورزی بودید و مسائل آب اگرچه با منافع وزارتخانه شما در تضاد بود اما شما هم کاری نکردید، در بهترین حالت فقط توصیه کردید.
 
اتفاقاً سال ۱۳۶۹ من وزیر بودم، وزارت نیرو ۱۰ میلیون تومان از چاه‌های غیرمجاز در استان کرمان پول می‌گرفت و پروانه بهره‌برداری می‌داد، آن روزها من و آقای زنگنه درباره این سیاست به اختلاف نظر خوردیم، من باید به عنوان وزیر کشاورزی از این سیاست حمایت می‌کردم اما می‌دانستم فردا چه اتفاقی خواهد افتاد و همه چاه‌ها خشک خواهند شد، آن روز آقای هاشمی رفسنجانی به من گفت چرا دخالت می‌کنی آب برای وزارت نیرو است، گفتم بله اما من برای کشاورزی آب دائم می‌خواهم، اگر یک درخت می‌کارم این درخت حداقل باید ۵۰ سال عمر کند نه این‌که ۵ سال دیگر خشک شود. ایشان پرسیدند که مگر آب‌های زیرزمینی هم پایانی دارد، من دو جلسه خدمت ایشان رفتم ودرباره آب‌های زیرزمینی توضیح دادم، این‌که اگر ما به‌صورت ناپایدار از آن استقاده کنیم بله پایان دارد، ایشان حرف مرا پذیرفت.
 
آقای چیت‌چیان (وزیر نیرو – دولت اول حسن روحانی) یک آماری دادند، گفتند مقدار آب‌های تزریقی به منابع زیرزمینی در سال ۱۹.۵ میلیارد مترمکعب است، همان زمان برداشت ما ۵۱.۵ میلیارد متر مکعب بود، ۴۷ میلیارد متر مکعب توسط چاه‌های مجاز و غیرمجاز، ۴.۵ میلیارد مترمکعب هم قنات‌ها، (چشمه‌ها جزو آب‌های سطحی محسوب می‌شوند.) ما سالی ۳۰ میلیارد متر مکعب آب اضافی از زمین بیرون می‌کشیم، همراه آب، نمک‌ها را بالا می‌آوریم و در سطح خاک پخش می‌کنیم، سالانه چیزی حدود ۳۵۰ میلیون تن نمک از زیر زمین وارد خاک‌های سطحی می‌کنیم، بنابراین نه‌تنها آب کشور را از دست می‌دهیم خاک کشور را شور می‌کنیم، و چون توان شست‌وشو نداریم بهره‌وری خاک پایین می‌آید. به ضرس قاطع بگویم که درباره آب ۴۰ سال است که به بیراهه می‌رویم.
 
*چقدر منابع آبی داریم؟
 
در هشت سال دولت آقای مهندس موسوی جمعاً ۲ میلیارد متر مکعب آب اضافی از منابع زیرزمینی برداشت کردیم، یعنی سالیانه ۲۵۰ میلیون متر مکعب آب. در زمان آقای هاشمی ۲ میلیارد به ۸ میلیارد رسید، یعنی سالیانه یک میلیارد مترمکعب آب برداشت کردیم.
 
در ۸ سال دولت آقای خاتمی ۳۲ میلیارد متر مکعب آب اضافی برداشت کردیم، یعنی سالیانه ۴ میلیارد مترمکعب در سال. در زمان آقای احمدی‌نژاد این میزان به ۷۶ میلیارد متر مکعب رسید، یعنی سالیانه ۹.۵ میلیارد متر مکعب از منابع زیرزمینی آب برداشت کردیم، هرچه‌قدر در دولت آقای روحانی تلاش شد این ۷۶ میلیارد، ۷۲ میلیارد متر مکعب شد، یعنی ۹ میلیارد متر مکعب در سال. به‌عبارتی ۱۸۸ میلیارد متر مکعب ما از آب‌های فسیلی و شیرین استفاده کردیم، درحالی‌که جمع منابع فسیلی شور و شیرین آب ۵۰۰ میلیارد مترمکعب است، که حدود ۲۱۰ تا ۲۱۵ میلیارد آن شیرین است و بقیه شور هستند.
 
یعنی تا پایان دولت آقای روحانی از حدود ۲۱۵ میلیارد آب فسیلی شیرین زیرزمینی، حدود ۱۹۰ میلیارد آن را استفاده کردیم، یکی از اصول توسعه پایدار این است که شما حق ندارید به حساب آیندگان منابع کشور را مصرف کنید، یعنی حقوق نسل‌های آینده را باید پاس بداریم، به‌نظرم نسل آینده از نظر آب جایگاهی در این کشور ندارند.
 
به ضرس قاطع به شما می‌گویم، این سیاست‌های موجود برای پنج شش سال آینده ادامه پیدا کند در سال ۱۴۲۰ ما از جنوب البرز تا دریاهای جنوب و از شرق زاگرس تا مرزهای شرقی کشور چیزی به عنوان کشاورزی نخواهیم داشت، یعنی کشاورزی ایران در شمال البرز خواهد بود و غرب زاگرس، اگر با روش موجود آب را مصرف کنیم نوه‌های من و بچه‌های شما باید از ایران بروند و جایی را برای زندگی پیدا کنند چراکه آبی نخواهند داشت.
 
چرا یوزپلنگ از بین رفت؟ یوزپلنگ گوشت‌خوار است، غذای یوزپلنگ که خرگوش باشد علف‌خوار است، هم ما انسان‌ها و هم طبیعت علف‌ها را خشک کردیم، برای همین یوزپلنگ غذایی نداشت که بخورد.
 
*آب شرب چطور؟
 
چون آبی نداریم سد بسازیم آب شرب و صنعت را می‌توانند از آب دریا بیاورند، یا دکان جدیدی به نام آب‌های ژرف راه بیندازند. سیاستگذاری‌ها در بخش آب وزارت نیرو عمدتاً توسط پیمانکاران و مهندسان مشاور انجام می‌شود، پرسنل وزارت نیرو چون می‌خواهند برای خودشان کار پیدا کنند اکثراً همکاری مستقیم با این پیمانکاران و مشاورین دارند، و سراغ آب‌های ژرف می‌روند.
 
*سراغ آب‌های ژرف رفتن قرار است چه بلایی سر کشور بیاورد؟
 
خوشبختانه خیلی بلا نمی‌آورد، چراکه آب استحصالی آن آنقدر گران است که همان اول متوقف خواهد شد، توجیه نمی‌تواند داشته باشد اما خب دکان جدیدی است.
 
*پروژه‌های انتقال آب چه‌طور، شما از مدافعان این پروژه‌ها بودید؟
 
پروژه‌های انتقال آب مانند سدسازی است، همه‌جا بد نیست، همه‌جا هم خوب نیست؛ وقتی تعادل سفره حفظ شود و آب اضافی وجود داشته باشد که به منطقه دیگر منتقل شود، با حفظ پایداری آب و خاک هیچ ایرادی ندارد.
 
*الان با پروژه انتقال آب از دریای عمان به فلات مرکزی موافق هستید؟
 
این پروژه‌ها صرفه اقتصادی ندارد اگر صرفه اقتصادی داشته باشد من ۱۰۰ درصد موافقم. البته برای شرب و صنعت صرفه اقتصادی دارد، برای صنعت فولاد صرفه اقتصادی دارد اما برای کشاورزی صرفه ندارد.
 
*انتقال آب از دریای خزر چه‌طور، به صرفه است؟
 
دریای خزر چیزی حدود ۳۸۶ هزار کیلومتر مربع وسعت دارد، ورودی آب آن هم عمدتاً از طرف روسیه است، طبق قوانین آبی به ما اجازه داده‌اند ۴۰ درصد از منابع آب تجدیدپذیر خودمان را استفاده کنیم، درحالی که فقط ۱۴ درصد استفاده می‌کنیم و بقیه وارد دریای خزر می‌شود. با توجه به وسعت گیلان و مازندران و میزان بارش‌ها در این دو استان چیزی حدود ۷ میلیارد متر مکعب آب داریم که فقط ۱۴ درصد آن را استفاده می‌کنیم. بنابراین ما می‌توانیم از حوضه دریای خزر آب را به سمنان ببریم.
 
انتقال آب از دریای خزر هم برای کشاورزی صرفه اقتصادی ندارد، فقط می‌شود برای شرب و صنعت آب دریا را منتقل کرد، چراکه صنعت و شرب از عهده پرداخت هزینه آب برمی‌آید اما برای کشاورزی صرفه اقتصادی ندارد. لذا ما می‌توانیم به منابع آب‌های زیرزمینی استان سمنان فشار نیاوریم و منابع آبی مورد نیاز صنعت را از پروژه‌های انتقال آب تامین کنیم، ما حق داریم از حقابه‌ گیلان و مازندران که بیشتر وارد دریای خزر می‌شود استفاده کنیم.

خطر وقوع ابرتورم در اقتصاد ایران چقدر جدی است؟

سه سناریو پیش روی اقتصاد ایران

خطر وقوع ابرتورم چقدر جدی است؟

خطر وقوع ابرتورم چقدر جدی است؟
گروه اقتصادی: ایران برای اولین بار در تاریخ بیش از چهار سال است که با تورم بالاتر از ۳۵ درصد روبروست . بحران تورم البته در همه‌ی سال‌های گذشته همراه اقتصاد ایران بوده و رفتارهای اجتماعی و اقتصادی ایرانیان را بنا بر اعلام جامعه‌شناسان دستخوش تغییر کرده است. موضوع تورم برای اغلب کشورهای جهان مساله‌ای حل شده است اما سال‌های طولانی است که تورم بالا همراه اقتصاد ایران است .
به گزارش خبرآنلاین، در دوره‌هایی خاص تورم مانند بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، همه‌گیری کرونا و جنگ روسیه علیه اوکراین، تورم در برخی کشورهای جهان افزایشی شده است اما تورم‌های بالا نیز در این مقیاس در محدوده ۱۰ درصد برآورد می‌شوند. این در حالی است که تورم ۱۰ درصدی برای اقتصاد ایران تورمی پایین و معقول محصوب می‌شود .

اکادمی دانایان گزارشی درباره متغیرهای پولی و تورم به امضای رییس اسبق سازمان بورس ، حسین عبده تبریزی تدوین کرده و این نکته که ایران بیش از همیشه در معرض وقوع ابرتورم است را تایید می‌کند .در این گزارش نیز با اشاره به اینکه این اولین بار است اقتصاد ایران طـی چهـار سـال متـوالی تـورمی بـالاتر از ۳۵ %را تجربـه می کنـد، تاکید شده است:ایـن شـواهد آماری در کنار نبود دورنمایی روشن از وضعیت اقتصادی کشور، نشان می‌دهد که تهدید خطر ابرتورم برای اقتصاد ایران جدی‌تر شده است.

ابرتورم چیست؟
شرایط ابرتـورمی، چرخـه‌ای اسـت کـه بـا افـزایش سـریع،بـیش از حـد و خـارج از کنتـرل سـطح عمـومی قیمت‌هـا شـروع شـده و هـر نـوع رفتـاری از سـوی سیاست‌گذار با افزایش قیمتها پاسخ داده می‌شود. چرخۀ ابرتورم چرخه‌ای فزاینده است و ظرف یک یا دو سال، تورم‌های بلندمدت ۲۰ درصد، ناگهان به بالای ۱۰۰ درصد افزایش می‌یابند.

خیز تازه تورم از کجا آغاز شد؟
تورم ایران در حدفاصل سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۴۰۰ نشان می‌دهد میانگین تورم بلند مدت ایران در ایـن دوره ۱۶ % اسـت. با این حال وضعیت تورمی ایران در دهه نود، وضعیتی متفاوت‌تر و شکننده‌تر نسبت به سال‌های گذشته بوده است. بر این اساس بررسی تورم نقطه به نقطه و تورم میانگین ایران، در حد فاصل سال‌های ۱۳۹۱ تا دی ماه ۱۴۰۱ داده‌های مهمی را در بر دارد. هر چند در سال‌های ابتدایی دهه نود ایران با تورم بسیار بالا روبرو بود اما درسال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ یعنی در دورۀ مسئولیت دولت یـازدهم (دولـت اعتـدال)، اقتصاد ایران کـاهش تورم و ثبات نسبی اقتصاد را تجربه کرد اما در فروردین ۱۳۹۷ نقطۀ چرخش وضعیت تورم در ایران رخ داد. این تاریخ،با خروج امریکا از برنامۀ جامع اقدام مشترک(برجام) همزمان است.از این ماه به بعد نرخ تورم نقطه به نقطه روند صعودی پیـدا کـرده اسـت. پـس از چنـد مـاه روند نزولی، تورم نقطه به نقطه مجددا از سال ۱۴۰۱ نزدیـک بـه صعودی و بالاتر از تورم میانگین قرار گرفته اسـت.

تورم کدام طبقه اقتصادی را نشانه می‌رود؟
بررسی‌ها نشان می‌دهد اقتصاد ایران در مقایسه با سایر کشورهای دنیا در مقابله با تورم بسیار ضعیف عمل کرده است. تورم مزمن و دورقمی در اقتصاد ایران همواره وجود داشته اسـت. عـلاوه بـر آثـار رفـاهی کـه مصـرف کننده بـا آن مواجـه اسـت، بـا ایجـاد نااطمینـانی گسـترده در کسب وکارها، امکان سرمایه گذاری و توسعه را از آنها سلب کرده است.

با توجه به وزن متفاوت کالاها و خدمات در سبد مصرفی خانوارهای مختلف، تأثیر پذیری گروه‌های مختلف درآمدی از تورم به یک میزان نیست. در شکل ۷ تورم دهک‌های اول و دهم در حد فاصل سال‌های ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۱ نمایش داده شده است. در ایـن بـازۀ زمـانی و تـا مهـر ۱۴۰۰، تـورم دهـک دهم (دهک ثروتمندتر) بالاتر از دهک‌هـای ضـعیف‌تر اسـت؛ امـا از مهرمـاه سـال ۱۴۰۰ و بـا روی کـار آمـدن دولـت سیزدهم در ایـران، تـورم دهک‌هـای ضعیف‌تر نسبت به دهک‌های ثروتمندتر بیشتر بوده و در حال حاضر این فاصله بیش‌تر از ۹ درصد است. ایـن شکل نشـان می‌دهـد کـه وضـعیت قشـر ضعیف در حال حاضر با سرعت بیشتری نسبت به سایر اقشار تضعیف می‌شود. باتوجه به تورم بسیار بالاتر اقلام خوراکی و سهم بیش‌تر ایـن گـروه از کالاها در سبد مصرفی خانوارهای کم درآمد، وضعیت به وجود آمده قابل پیش بینی بوده است.

با توجه به این که درحال حاضر تورم سبد مصرفی خانوارهای کم درآمد از خانوارهای پردرآمد بیشتر است،افزایش سطح قیمت‌هـا،درآمـد حقیقـی خانوارهای آسیب‌پذیر را بیشتر تحت تأثیر قرار می‌دهد ؛ این به معنی کاهش توان خانوار برای حضـور در بـازار محصـول و در نتیجـه کـاهش تقاضـا برای کالاها و خدمات از سوی این خانوارهاست.
در حـال حاضـر، هزینـه‌های مسـکن(اجـاره)، هزینه‌های خوراکی و حمل و نقل بیش از ۷۰ درصد هزینـه‌های سـبد مصـرفی خـانوار شـهری در ایـران را تشکیل داده است. همین امر دلیل بالاتر بودن فشار تورمی بر دهک‌های کم‌درآمد را به خوبی روشن می‌کند.

آیا ابرتورم در راه است؟
در گزارش تدوین شده به امضای حسین عبده تبریزی سه سناریو در این زمینه پیش‌بینی شده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد اتفاقات چند سال اخیر، سرریز تمام ناترازی‌ها و عدم تعادل‌های اقتصاد کلان ایران است که همراه با انتظارات تورمی مردم، امکان ابتکار عمل را از سیاست گذاران گرفته است. هر اصلاح اقتصادی و سیاستی در وضعیت جـاری ایـران، بـه تصـمیم گیری‌های سـخت سیاسـی گـره خـورده اسـت. از این رو خوش بینانه‌ترین و نامحتمل‌ترین سناریو، انجام اصلاحات اقتصادی است.

گذار به تورم پایین و پایدار، مستلزم نهادینه سازی سیاستگذاری و مدیریت صحیح است. اتخاذ سیاست‌های هدف‌گذاری نرخ تورم، استقلال بانک مرکزی، تصویب و اجـرای قاعـدۀ مـالی و اصـلاح سـاختار بودجـۀ دولت راه‌کارهایی است که در بیش از ۹۰ کشور دیگر اجرا شده و منجر به حصول تورم های تک رقمی شده اسـت. در صـورت ایـن رخـداد، پیش‌بینـی ِ می‌شود تورم در یک بازۀ زمانی پنج ساله کاهش یابد و به سطح تورم‌های معمول در دنیا برسد.

سناریوی دوم اما بر ماندگاری شرایط موجود دلالت دارد. این بدان معناست که تورم بین ۴۰ تا ۵۰ درصد (هرچند نامطلوب) بـه عنـوان محتمـل‌ترین سـناریو، ارزیـابی می‌شـود. در ایـن سـناریو، سطح تورم در اقتصاد ایران در سطحی معادل دو تا سه برابر روند ۵۰ سال گذشته است. ترکیه، پرو، برزیـل، بـلاروس و آنگـولا کشـورهایی هستند که شرایطی مشابه را تجربه کرده‌اند. این سناریو در بلند مدت نمی‌تواند ادامه یابد و حالت گذاری است که یا بـه انجـام اصـلاحات اقتصـادی منجر می‌شود یا به فروپاشی ریال و اقتصاد.

سومین سناریو اما بدبینانه‌ترین سناریو است. احتمال وقوع این سناریو اتفاقا در ماه‌های گذشته تقویت شده است. اگر در ماه‌های آتی تغییر روندی صورت نگیرد، تمامی شواهد حاکی از آن است که ایران با سرعت در حال حرکت به سمت ابرتورم است. پیشبینی تورم در شرایطی که چرخـۀ تـورمی فعـال شـده باشد، امری محال است. بررسی داده‌هـای تـورم سـودان در سال ۲۰۲۰، لبنان در سال ۲۰۲۱، ونزوئلا در سال ۲۰۱۵، زیمباوه در سال ۲۰۱۹، کنگو در سال ۱۹۹۱ و بلاروس در سال ۱۹۹۳ و سایر کشورهایی که ابرتورم را تجربه کرده ‎اند، نشان می‌دهد که چرخۀ ابرتورم چرخه‌ای فزاینده است و ظرف یک یا دو سال، تورم‌های بلندمـدت کمتر از ۲۰ درصد، ناگهان به بالای ۱۰۰ درصد افزایش می‌یابند.

سناتور آمریکایی: تا 5 سال دیگر همه از دلار فاصله می گیرند

سناتور آمریکایی: تا 5 سال دیگر همه از دلار فاصله می گیرند
مارکو روبیو سناتور جمهوریخواه آمریکایی گفت: تا 5 سال دیگر همه از دلار فاصله میگیرند، این یعنی دیگر نمیتوانیم کسی را تحریم کنیم.