واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

تحلیلی در سوی یافتن راه حل مشکلات کلی کنونی جامعه ایران

رفراندوم؛ «راه‌حل» یا «دموکراسیِ استبدادی»!
نه آشوب، انقلاب و رفراندوم که گروه معترضان مطرح می‌کنند راه‌حل است و نه سخت‌گیری، بستن فضای مجازی، ارعاب و ... که دستۀ مقابل پیش می‌کشند.راه‌حل باید از بطن جامعه و از دل گفتگوی طرفین اختلاف خلق و زاییده شود.

  وحید احسانی


*انتشار این تحلیل برای توجه به جنبه های متنوع و درنگ بر یک موضوع است و نه الزاما به منزله تایید تمام محتوا و با این نگاه طبعا از نقدهای قابل انتشار استقبال خواهد شد./عصر ایران


بسیاری از معترضان، مخالفان و منتقدانی که «انقلاب» را مفید نمی‌دانند، اصرار دارند که تنها راه‌حل «رفراندوم» است. نگارنده، در شرایط فعلی «رفراندوم» را نیز راه‌حل نمی‌دانم.

مبنا قراردادن نظر اکثریت برای تصمیم‌گیری، به‌وضوح نسبت به روش‌هایی که پیش‌ازآن برای رفع نزاع و حصول توافق مورد استفاده بوده‌اند (دوئل، جنگ، دعوا، مبارزۀ حذفی و ...) برتری دارد، امّا دموکراسی شرایط و استلزاماتی دارد که معمولاً به آنها توجه نمی‌کنیم.


دربارۀ دموکراسی

به نظرم در برخی شرایط «نظر اکثریت را به عنوان مبنای تصمیم‌گیری قراردادن» منطقی، واقع‌بینانه و عملیاتی نیست.

دو گروه را در نظر بگیرید که با هدف کشتن یکدیگر در مقابل هم صف کشیده‌اند؛ آیا می‌توان به آنها گفت که «به جای جنگیدن که بسیار پر هزینه است، بیایید رفراندوم برگزار کنید تا به سادگی مشخص شود که اعضای کدام گروه باید توسّط گروه دیگر قتل عام شوند»؟! مسلّماً نه، زیرا گروهی که می‌دانند یا احتمال می‌دهند که تعدادشان کمتر است، ترجیح می‌دهند برای جلوگیری از کُشته‌شدن با تمام توان بجنگند.

دموکراسی (رجوع به نظر اکثریت) در جایی معنا پیدا می‌کند که هیچ‌یک از گزینه‌های تصمیم به گونه‌ای نباشد که به مرگ، حذف یا سختی زیاد برای یک گروه منجر شود، درغیراینصورت، بدیهی است که آن گروه نفس «رجوع به رأی اکثریت» را نخواهد پذیرفت.

به عبارت دیگر، مبناقراردادن رأی اکثریت در جایی موضوعیت می‌یابد که طرفین اختلاف از قبل بدانند که هزینۀ گردن‌ننهادن به خواست اکثریت، برای آنان بیش‌از هزینۀ دعوا برای به‌کرسی‌نشاندن خواست خود خواهد بود؛ در شرایطی که این امکان وجود داشته باشد که تصمیم حاصل از رفراندوم به مرگ، حذف یا سختی زیاد برای یک گروه منجر شود، بدیهی و طبیعی است که آنان با دموکراسی کنار نیایند.

شرایط بالا وقتی فراهم می‌شود که فضای ارتباطی طرفینِ اختلاف از حالت «ستیزِ حذفی» خارج شده باشد، یعنی در مورد مسائل حسّاسی که روی زندگی آنها تأثیر بسیار زیادی دارد به توافق رسیده باشند و بعد در مورد تصمیمات جزئی بر اساس رأی اکثریت پیش بروند.

فرض کنید گروهی گردشگر مجبورند یک نوع غذا را سفارش دهند؛ آنها احتمالاً بعد از کمی گفتگو خیلی زود به این نتیجه می‌رسند که رأی‌گیری کنند، زیرا اوّلاً، بدترین حالت ممکن برای هیچ‌یک از اعضا (خوردن غذایی که باب‌میل نیست یا حتّی یک وعده غذا نخوردن و شکم خود را با تنقّلات سیرکردن) آن قدر سخت و تلخ نیست که نتواند با آن کنار بیاید و ثانیاً، چیستی یک وعده غذا در یک سفر اصولاً آنقدر مهم نیست که بخواهند خیلی روی آن وقت بگذارند و از برنامه‌های اصلی باز بمانند.

در همان مثال بالا، اگر گردشگران به شدّت گرسنه و در خطر مرگ باشند، تا چند روز دیگر هیچ امکانی برای خوردن هیچ‌نوع خوراکی وجود نداشته باشند، دو نوع غذا موجود باشد و در میان گردشگران، عدّه‌ای به غذای نوع اوّل حسّاسیت شدید داشته باشند و عدّه‌ای دیگر به غذای نوع دوّم، آن وقت چطور؟! آیا می‌توان گروه اقلیّت آنها را به خاطر کنار نیامدن با دموکراسی سرزنش کرد؟!

بر اساس مطالب بالا، موضوع تصمیم‌گیری و چیستی گزینه‌های ممکن بر روی منطقی و عملیاتی بودن یا نبودن دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) تأثیرگذارند، امّا علاوه بر آن، لااقل یک مشکل دیگر نیز وجود دارد؛ پرسش اینجاست که بر اساس و در چارچوب دموکراسی، با کسانی که به هر دلیل اصل دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) را قبول ندارد چگونه باید تعامل کرد؟

دموکراسی یک «ظاهر» دارد و یک «روح، باطن یا فلسفۀ وجودی». گاهی ظاهر دموکراسی (انتخابات، رفراندوم، مبناقراردادن رأی اکثریت و غیره) در راستای روح و باطن آن (مدارا، به‌رسمیت‌شناختن و لحاظ‌کردن دیگری، فاصله‌گرفتن از مطلق‌گرایی و خشونت‌ورزی، توافق مسالمت‌آمیز و غیره) قرار می‌گیرد و گاهی این دو با هم تعارض پیدا می‌کنند.

به طور مشخص، برای طرفداران دموکراسی، در مواجهه با کسانی که به هر دلیل، «مبناقراردادن نظر اکثریت» را قبول ندارند، دو گزینه و انتخاب وجود دارد؛ یا باید برای محقق کردن ظواهر دموکراسی، روح، باطن و فلسفۀ وجودی آن را زیر پا بگذارند (مخالفان دموکراسی را حذف یا ظواهر دموکراسی را با زور و خشونت بر مخالفان آن تحمیل کنند) یا برای پایبندی به روح و باطن آن، از ظواهرش کوتاه بیایند.

«استبدادِ دموکراتیک» یا «دموکراسیِ استبدادی»!

دموکراسی در جایی موضوعیت پیدا می‌کند که فضای ارتباطی انسان‌ها از حالت «ستیزِ حذفی» خارج و به حالت «هم‌زیستیِ مسالمت‌آمیز» تبدیل شده باشد. رفراندومِ تحمیلی نمی‌تواند این تحوّل بنیادین را ایجاد کند، بلکه چنانچه پیشاپیش آن تحوّل رخ داده باشد، ممکن است دموکراسی به عنوان روشی برای رفع تعارض و تصمیم‌گیری جمعی مورد توافق قرار گیرد.

جامعۀ ما در سپهر سیاسی خود هنوز نتوانسته است از تضادّ تاریخیِ «دولت-ملّت» (حکومت-مردم) خارج شود، تحوّل (دگردیسی، موتاسیون) بنیادین مورد نظر را تجربه و از «فضای تعاملاتی مبتنی بر ستیزِ حذفی» به «فضای تعاملاتی مبتنی بر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» جهش کند.

در این بستر، ازیک‌سو، گروه سنّت‌گرا و مشروعه‌خواه می‌خواهد فهم خودش را از دین بر سایرین (غیردین‌داران و دین‌دارانی که دین را به گونۀ دیگری می‌فهمند) تحمیل کند و ازسوی‌دیگر، مشروطه‌خواهانِ مدرن‌گرا نیز خواهان این هستند که دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) را بر سایرین (کسانی که به‌هردلیل، مبناقراردادن نظر اکثریت را قبول ندارند) تحمیل کنند.

در سپهر سیاسی این بستر، مجبوری یا برای حذف کامل «دیگری» (خودش یا خواست و دیدگاهش) و به‌کرسی‌نشاندن «تمام» خواست خودت بکوشی یا توسّط «دیگری» حذف می‌شوی؛ در این فضای تعاملی، برای کوتاه‌آمدن و عقب‌نشینی جایی وجود ندارد. بنابراین، در اینجا، «تمامیت‌خواهی» و «تحمیل خواست و دیدگاه خود بر دیگری» شرط لازم «بودن» (نمود، بروز و اثرگذاری داشتن) است. در اینجا یا هرج‌ومرج خانمانسوز -که بدترین شرایط ممکن است- حُکم‌فرما می‌شود یا یکی تفوّق می‌یابد، اوضاع را در دست می‌گیرد و دیگران را حذف می‌کند.

در تاریخ ما، درست از لحظه‌ای که یکی دست بالا را پیدا کرده و به هرج‌ومرج پایان داده، فرایند حذف دیگران آغاز شده است. فرایند حذف دیگران تا جایی ادامه یافته و فشار ناشی از آن به حدّی زیاد شده که بالاخره جامعه به شکل واکنشی غریزی، ناگزیر و بدون دور اندیشی، منفجر شده، نظم تحمیلی موجود را فروپاشیده و خود را دچار هرج‌ومرجی دیگر کرده است، هرج‌ومرجی که آبستن رویش استبدادی نو بوده است [۱].

در دوره‌های نظمِ تمامیت‌خواهانه، تنها جریانی که توانست در کنار «جریان حاکم» و مستقل از آن اعلام وجود و استمرار پیدا کند، جریانی بود که می‌گفت «ما نیستیم»! (ما نیست هستیم)؛ به‌جز جریان‌های درویش‌مسلکی و صوفی‌گری که شعارشان «نیستی، نبودن یا هیچ‌بودن» بود، هر شخص و گروه دیگری می‌بایست بین «نبودن» (نمود، بروز و اثرگذاری نداشتن) یا «به‌عنوان غلام، رعیت، جان‌نثار، عمله، سرباز یا ... از جریان حاکم هویت‌گرفتن» یکی را انتخاب کند.

ساختار اقتصاد رانتی -که در طول تاریخ ایران به یک شکل و از زمان پیدایش چاه‌های نفت با شدّت خیلی بیشتری وجود داشته است- نیز در این بستر فرهنگی-سیاسی-اجتماعی خوش نشسته و به تشدید سازوکارها و رویه‌های نامیمون در سطوح و ابعاد مختلف جامعه انجامیده است.

به همین ترتیب، فرهنگ ما نیز در طول تاریخ با این ویژگی‌ها سازگار شده و با آنها تعامل دوسویه داشته است. به‌عنوان مثال، در فرهنگ ما «سازش» بار معنایی بسیار منفی‌ای دارد، چیزی معادل «خفّت، ذلّت و خیانت».

با توجه به جهان‌گسترشدن دموکراسی‌خواهی، در شرایط فعلی و تا زمانی‌که تحوّل بنیادینی در جامعۀ ما (مجموعۀ حکومت، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، جامعه و ...) رخ نداده باشد، برای ما فقط دو امکان وجود دارد: یا «استبداد دموکراتیک» یا «دموکراسی استبدادی»! یعنی یا جریانی استبداد را با استفاده از قالبی به ظاهر دموکراتیک، یا جریان دیگری، دموکراسی را با روشی مستبدانه بر قطب مقابل و قشر خاکستری تحمیل کنند!

به بیانی دقیق‌تر، یا یک گروه دیدگاه، خواست و تشخیص خود را از طریق ظواهرِ از هویت اصلی خود خارج‌شدۀ دموکراسی، یا گروه دیگر ظواهرِ از هویت اصلی خود خارج‌شدۀ دموکراسی را به شکلی تمامیت‌خواهانه، استبدادی و خشونت‌آمیز، بر سایرین تحمیل کنند!

مهم است توجه داشته باشیم که «استبداد دموکراتیک» و «دموکراسی استبدادی» دو روی یک سکّه هستند و یکدیگر را بازتولید می‌کنند.

راه‌حل؛ نه رفراندوم و نه هیچ چیز دیگر!

بر اساس مطالب بالا، به نظرم، برای جامعۀ ما و در شرایط فعلی، «رفراندوم» راه‌حل نیست و البته هیچ راه‌حل و نسخۀ مشخص دیگری هم وجود ندارد.

نه آشوب، انقلاب، رفراندوم و سایر راهکارهای مشخصی که گروه مخالفان و معترضان مطرح می‌کنند راه‌حل هستند و نه سخت‌گیری، بستن فضای مجازی، ارعاب و سایر راهکارهای مشخصی که تندروان دستۀ مقابل پیش می‌کشند.

راه‌حل باید از بطن جامعه و از دل تعاملات و گفتگوهای طرفین اختلاف (یا لااقل معتدل‌ترهای گروه‌های مختلف)، خلق و زاییده شود.

پیدایش راه‌حل به موازات دگردیسی بنیادین جامعه (مجموعۀ سیاست، فرهنگ و ...) رخ می‌دهد.

البته یک گروه می‌تواند رفراندوم را پیشنهاد بدهد و خواستار شود امّا این پیشنهاد فقط وقتی می‌تواند راه‌حل باشد که گروه مقابل هم آن را بپذیرد که با توجه به مطالب بیان‌شده، اوّلاً، بعید است که گروه مقابل بپذیرد و ثانیاً، چندان هم نمی‌توان آنها را به خاطر عدم پذیرش رفراندوم سرزنش کرد.

پیدایش «پرسش» در «جامعۀ بدون پرسش»

شاید اوّلین نشانۀ نزدیک‌شدن ما به آن نقطۀ عطف سرنوشت‌ساز، پیدایش «پرسش» باشد؛ جامعۀ ما جامعۀ بدون پرسش است.

همه همه‌چیز را می‌دانیم؛ عدّه‌ای با قاطعیّت و اطمینان تمام می‌دانند که راه‌حل رفراندوم است و ازاین‌رو، مخالفان آن را به مزدوری و حق‌ستیزی متّهم می‌کنند و عدّه‌ای دیگر با قاطعیّت و اطمینان تمام می‌دانند که راه‌حل فقط بستن فضای مجازی و بگیروبنند است و لذا، مخالفان آن را خائن و حق‌ستیز معرّفی می‌کنند.

کسانی که راه‌حل را انقلاب، اعدام مخالفان یا هر چیز دیگری می‌دانند، نیز به همان اندازه دچار «خود حق پنداری» و «خود مطلق انگاری» هستند.

عموم پرسش‌هایی که میان ما مطرح می‌شوند از دو حال خارج نیستند، یا وقتی می‌پرسیم «پس تو میگی چه کار باید کرد؟» پرسش‌مان در واقع نوعی استفهام انکاری است بدین معنی که جز همان راه‌حل مورد نظر ما هیچ راه دیگری وجود ندارد یا ناظر به جزئیات راه‌حلی است که با اطمینان تمام آن را درست می‌دانیم (مثلاً جزئیات مربوط به چگونگی سرکوب مخالفان و معترضان یا چگونگی شورش و انقلاب).

چه نباید کرد؟!

به نظرم، ما هنوز در مرحلۀ «چه نباید کرد؟» هستیم؛ باید منتظر باشیم که «چه باید کرد» از بطن جامعه و در نتیجه اندیشیدن، گفتگو و تعامل طرفین اختلاف زاییده شود.

در این مرحله، باید مراقب باشیم که شرایط ملتهب جاری، به سمت هیچ یک از دو سوی بام (آشوب و انقلاب ازیک‌سو و انسداد کامل سیاسی از سوی دیگر) سوق پیدا نکند.

ازیک‌سو، نگذاریم مسائل عادی‌سازی، چالش‌ها عادت، جامعه ناامید و صورت مسئله پاک شود و ازسوی‌دیگر، مراقب باشیم که بر قطبیّت فضا و تقابل‌ها و تعارض‌ها افزوده نشود و اقتدار و امنیت‌مان در برابر سایرکشورها از دست نرود.

هیچ‌یک از ما نباید خود را «تماشاچی» فرض کنیم؛ همگی مسئولیم؛ باید هم برای شناخت و درک درست وضعیت، هم برای شناخت مسئولیت شخصی خودمان و هم برای ادای آن کوشش کنیم.

نباید «عجله» کنیم، بلکه صبوری به خرج دهیم؛ اوّلاً، دیدگاه‌های متفاوتی را که اندیشمندان مستقل و معتدل مطرح می‌کنند کنجکاوانه دنبال کنیم و ثانیاً، منتظر فرصت‌ها و بزنگاه‌های تاریخی بمانیم؛ اگر در حال حاضر راه‌حل گشایش‌گری نمی‌بینیم، به سمت شبه‌راه‌حل‌هایِ تکرارکنندۀ چرخه‌های نحس تاریخی گرایش پیدا نکنیم؛ قدر خود و ایران‌مان را بدانیم و به شبه‌راه‌حل‌های هیجانی و کوته‌نگرانه راضی نشویم؛ برای پیدایش یک راه‌حل واقعی صبوری به خرج دهیم.

شیفت‌پارادایم و نقش نخبگان میانه

ده‌ها سال است که بخش فزاینده‌ای از اندیشمندان و مردم منتظر نوعی تغییر رویکرد اساسی هستند. دکتر محسن رنانی بارها از لزوم و ضرورت «شیفت‌پارادایم» در نظام سخن گفته است.

نگارنده نیز امیدوار تحقق چنین چیزی هستم امّا به نظرم، اوّلاً، شیفت‌پارادایم مورد نظر تنها به حاکمان و نظام سیاسی مربوط نمی‌شود بلکه باید در کلّیت جامعه (فرهنگ، سیاست، اقتصاد و ...) رخ دهد و ثانیاً، انتظار می‌رود که جوانه‌زنی و شروع این شیفت‌پارادایم از مستعدترین بخش جامعه آغاز شود که همانا جایگاه نخبگان میانه (کنشگران مرزی [۲]، اندیشمندان مستقلی که به‌طعنه وسط‌باز نامیده می‌شوند، دوراندیشان معتدل) است.

از دید تاریخی، جامعۀ ما دچار چرخه‌هایی تکرارشونده بوده است و گویی طرفین دعوا از دوسوی مختلف به‌شکلی هم‌افزا این چرخه‌ها را چرخانده‌اند [۳].

در این چرخه‌های تکرارشونده که با هر بار چرخیدن، ریشه‌های معضلاتِ اصلی بیش‌ازپیش تقویت و معمولاً فقط در ظواهر تغییراتی حاصل شده است، هر بخشی از جامعه نقش و سهمی داشته است، نقش و سهمی که با تکرار چرخه‌ها سازگاری و تناسب دارد.

در تضادّ تاریخیِ میان دولت و ملّت در ایران [۴]، نه از تودۀ مردم کف جامعه و نه از دولتمردان متداول، چندان این انتظار نمی‌رود که نسبت به کسانی که در دوره‌های مشابه قبلی در جایگاه آنان قرار داشته‌اند متفاوت عمل کنند؛ بیشترین جایی که انتظار می‌رود آغازگر شیفت‌پارادایم باشد، جایگاه نخبگانِ اندیشمند، آزاده، معتدل و میانه است.

همان‌طور که دکتر رنانی توضیح می‌دهد «خوشبختانه برای اوّلین بار، نشانگان شکل‌گیری طیفی از کنشگران مرزی (همان وسط‌بازان) در ایران آشکار شده است و ما به جای تک‌چهره‌ها، با طیفی از چهره‌های کنشگرمرزی روبه‌رو هستیم» [۵].

به نظرم، علاوه بر افزایش تعداد نخبگان و مردم دارای دیدگاه معتدل و میانه، دو عامل دیگر نیز در افزایش میزان اثرگذاری این گروه در سرنوشت جامعه مؤثّر است؛ اوّلاً، ارتقاء سطح احساس مسئولیت و کنشگری آنها و ثانیاً، حرکت هماهنگ، جمعی و هم‌افزایشان.

نمی‌دانم! شاید چهره‌های میانه بتوانند از حالت «جزیره‌ای» خارج شوند و در راستای گشایش راهی جدید، به‌شکلی هماهنگ و هم‌افزا بر اصولی مشترک تأکید کنند، اصولی کلّی خطاب به بخش‌های مختلف جامعه (و نه‌فقط حاکمان و نظام سیاسی یا فقط مخالفان و معترضان) که ممکن است به‌مرور تکمیل و تدقیق شوند.

در شرایط فعلی، رسانه‌های هریک‌از دو قطب متقابل -که برای منافع بلند مدّت ایران مانند دو لبۀ قیچی عمل می‌کنند- از تندروی‌های طرف مقابل مشروعیت می‌گیرند.

آنها طرفداران‌شان را با ارجاع‌دادن به تندروی‌ها، تمامیت‌خواهی‌ها، مطلق‌گرایی‌ها و ستیزِ حذفیِ قطب مقابل، همراه خود نگه می‌دارند و جالب آنکه هر دو تقریباً به شکل یکسانی، مطالب و موضع‌گیری‌های اندیشمندان میانه را نادیده می‌گیرند، زیرا وجود گفتمان میانه مشروعیت و حتّی موضوعیت آنها را از بین می‌برد.

رسانه‌های تندروی هردوطرف، در مواقعی که ناخواسته مجبور شوند در قبال تبیین‌ها و توصیه‌های میانه و معتدل موضع‌گیری کنند، با انتشار بُرش‌هایی گزینشی از مطالب آنها، اندیشمندان میانه را «اعضای قطب تندروی مقابل با ظاهری مزوّرانه» معرّفی می‌کنند تا بتوانند با همان ادبیات و استدلال‌های رایج پیش بروند.

در پایان، خوب است یادآوری کنم که تمام مطالب بالا صرفاً فهم فعلی نگارنده و بدیهی است که ممکن است اشتباه باشند.

------------------------------

پانویس‌ها
[۱] رجوع کنید به نظریات دکتر همایون کاتوزیان در مورد چرخۀ «استبداد-آشوب-هرج‌ومرج-استبداد» یا چرخۀ «حکومت استبدادی-جامعۀ استبدادی».

[۲] رجوع کنید به نظریۀ «کنشگران مرزی» از دکتر مقصود فراستخواه در کتابی با همین عنوان از ایشان.

[۳] ببینید: «هم‌زیستی توده و استبداد»

[۴] رجوع کنید به نظریۀ «تضادّ دولت و ملّت در ایران» از دکتر همایون کاتوزیان در کتابی با همین عنوان از ایشان.

[۵] ببینید: «جادوگرِ وسط‌باز برانداز»، یادداشتی از دکتر محسن رنانی.

سازمان هواشناسی: سرعت روند افزایش دما در ایران ۲ برابر میانگین جهانی است

سازمان هواشناسی:
سرعت روند افزایش دما در ایران ۲ برابر میانگین جهانی است
در ایران، کشوری که شمال و جنوب آن به ترتیب در عرض‌های میانی و جنب حاره‌ای قرار دارد، سرعت روند افزایش دما بیش از ۲ برابر میانگین جهانی است. 

رئیس سازمان هواشناسی کشور با اشاره به تغییر اقلیم زمین گفت: روند گرمایش فعلی زمین در ۱۰ هزار سال گذشته بی‌سابقه است و میانگین افزایش دمای کشور ما با سرعتی دو برابر روند جهانی پیش می‌رود.

به گزارش ایسنا سحر تاجبخش مسلمان درباره تغییرات اقلیم در کره زمین و آثار آن برای ایران گفت: اقلیم زمین در حال تغییر است و احتمالا این تغییرات در طول قرن جاری و بعد از آن ادامه خواهد یافت اما درچند دهه آینده، میزان تغییرات اقلیمی به میزان انتشار جهانی گازهای گلخانه‌ای و عدم قطعیت حساسیت اقلیم زمین نسبت به انتشار این گازها بستگی دارد. 

ضرورت کاهش قابل توجه گازهای گلخانه‌ای برای مقابله با گرمایش زمین

رئیس سازمان هواشناسی در ادامه اظهار کرد: با کاهش قابل توجه انتشار گازهای گلخانه‌ای، دمای سالانه میانگین جهانی می‌تواند به دو درجه سانتیگراد یا کمتر محدود شود، با این حال بدون کاهش قابل توجه انتشارگازهای گلخانه‌ای، افزایش دمای سالانه میانگین جهانی نسبت به دوران قبل از صنعتی شدن (۱۸۵۰-۱۹۰۰) تا پایان این قرن می‌تواند به بیش از ۵ درجه سلسیوس برسد. 

تاجبخش افزود: نسبت به سرعت تغییرات طبیعی اقلیم که در طول تاریخ زمین اتفاق افتاده است، اقلیم جهانی با سرعت بیشتری در حال تغییر است و گرمایش فعلی با سرعتی رخ می‌دهد که در ۱۰ هزار سال گذشته زمین سابقه نداشته است. 

معاون وزیر راه و شهرسازی در ادامه گفت: طبق گزارش هیات بین‌الدول تغییر اقلیم (IPCC)، از زمانی که ارزیابی‌های علمی منظم در دهه ۱۹۷۰ آغاز شد، تأثیر فعالیت انسان بر گرمایش سامانه اقلیم از وضعیت نظری به واقعیت تبدیل شده است.

وی افزود: اطلاعات علمی کسب شده از منابع طبیعی مانند هسته‌های یخ، سنگ‌ها و حلقه‌ درختان و اطلاعات حاصل از تجهیزات جدید مانند ماهواره‌ها و ادوات سنجشی جمله‌گی حاکی از اقلیم در حال تغییر است.

تاجبخش به گزارش سازمان جهانی هواشناسی درباره وضعیت دمای میانگین آسیا براساس شش مدل مختلف و با استفاده از داده‌های باز تحلیل و دیدبانی اشاره کرد و گفت: بر اساس این گزارش، سرعت گرمایش اقلیم زمین از دهه ۷۰ به بعد افزایشی بوده است.

رئیس سازمان هواشناسی در ادامه اظهار کرد: در ایران؛ کشوری که شمال و جنوب آن به ترتیب در عرض‌های میانی و جنب حاره‌ای قرار دارد، تغییرات اقلیمی بیش از میانگین تغییرات جهانی است. 

وی افزود: دمای میانگین کشور در پنج دهه گذشته و با استفاده از درون‌یابی داده‌های دیدبانی ایستگاه‌های هواشناسی معرف افزایش دمای دهه‌ای تقریباً با شیب ۰.۴ درجه سلسیوس است که حدود دو برابر آهنگ افزایش جهانی است و بیانگر گرمایش محیط و تغییر اقلیم کشور با سرعت بیش از میانگین جهانی است.

روند کاهشی بارش‌های تجمعی در ۵ دهه گذشته

تاجبخش درباره میزان بارندگی‌های کشور در این شرایط توضیح داد: الگوهای بارش تجمعی سالانه کشور نشان از روند کاهشی در پنج دهه گذشته داشته است. میانگین بارش تجمعی سالانه در دهه‌های ۱۹۷۳-۱۹۸۲ و ۲۰۱۳-۲۰۲۲ به ترتیب حدود ۲۵۰ و ۲۰۰ میلیمتر بود، که روند کاهشی و تفاوت ۵۰ میلیمتری بین دهه اول و پنجم را نشان می‌دهند. 

به گفته معاون وزیر راه و شهرسازی، این اطلاعات با استفاده از داده‌های دیدبانی ایستگاه‌های سازمان هواشناسی کشور و داده‌های باران‌سنجی وزارت نیرو تهیه شده است.

رئیس سازمان هواشناسی ادامه داد: از سوی دیگر افزایش روند دما موجب تبخیر سریع‌تر آب و کاهش فرصت‌ ترمیم منابع آب زیرزمینی می‌شود. رشد تبخیر در پنج دهه گذشته کشور نشان دهنده افزایش توان تبخیر و تشدید تبخیر آب دریاچه‌ها و سدها است که تاثیر مخرب بر منابع آب در دسترس از جمله در حوزه نوشیدن (شرب) و کشاورزی دارد.

تاجبخش به خشک شدن دریاچه‌های کشور طی دهه‌های گذشته اشاره کرد و گفت: در دهه‌های اخیر دریاچه‌ها در سراسر کشور با روند خشک شدن مواجه و تعدادی نیز خشک شده‌اند، مانند دریاچه ارومیه در شمال غرب که بخش اعظمی از سطح آب خود را از دست داده است. 

وی افزود: افزایش توان تبخیر همراه با فعالیت‌های مخرب انسانی، سهم قابل توجهی در عواقب محیطی ناخواسته در کشور داشته است.

رئیس سازمان هواشناسی خاطرنشان کرد: شاخص استاندارد شده بارش و تبخیر (SPEI) و تغییرات آن در سه دهه گذشته (۱۹۹۳-۲۰۲۲) به عنوان یکی از شاخص‌های استاندارد برآورد خشکسالی در کشور با در نظر گرفتن هر دو عامل دما و بارش نشان می‌دهد که فراوانی و شدت خشکسالی‌ها در کشور طی دهه‌های اخیر روند صعودی داشته است. 

هزینه‌های سنگین تغییرات اقلیم برای ایران

به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی تاجبخش در پایان گفت: روند خسارت‌های وارد شده کشاورزی، نتایج حاصل از شاخص‌های خشکسالی هواشناسی مانند SPEI را تأیید می‌کند بنابراین طی ۳۰ سال گذشته روند افزایش دما، کاهش بارش، افزایش تبخیر و افزایش خشکسالی در کشور به علت تغییرات اقلیمی رخ داده که متاسفانه تبعات زیست محیطی و اقتصادی – اجتماعی جبران ناپذیری را به همراه داشته است و عدم مدیریت منابع موجود به همراه ادامه این روند در کشور، علاوه بر افزایش آسیب‌پذیری جوامع و زیرساخت‌ها در برابر بلایای جوی و اقلیمی هزینه‌های بسیار سنگینی بر کشور تحمیل می‌کند.

خطر وقوع ابرتورم در اقتصاد ایران چقدر جدی است؟

سه سناریو پیش روی اقتصاد ایران

خطر وقوع ابرتورم چقدر جدی است؟

خطر وقوع ابرتورم چقدر جدی است؟
گروه اقتصادی: ایران برای اولین بار در تاریخ بیش از چهار سال است که با تورم بالاتر از ۳۵ درصد روبروست . بحران تورم البته در همه‌ی سال‌های گذشته همراه اقتصاد ایران بوده و رفتارهای اجتماعی و اقتصادی ایرانیان را بنا بر اعلام جامعه‌شناسان دستخوش تغییر کرده است. موضوع تورم برای اغلب کشورهای جهان مساله‌ای حل شده است اما سال‌های طولانی است که تورم بالا همراه اقتصاد ایران است .
به گزارش خبرآنلاین، در دوره‌هایی خاص تورم مانند بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، همه‌گیری کرونا و جنگ روسیه علیه اوکراین، تورم در برخی کشورهای جهان افزایشی شده است اما تورم‌های بالا نیز در این مقیاس در محدوده ۱۰ درصد برآورد می‌شوند. این در حالی است که تورم ۱۰ درصدی برای اقتصاد ایران تورمی پایین و معقول محصوب می‌شود .

اکادمی دانایان گزارشی درباره متغیرهای پولی و تورم به امضای رییس اسبق سازمان بورس ، حسین عبده تبریزی تدوین کرده و این نکته که ایران بیش از همیشه در معرض وقوع ابرتورم است را تایید می‌کند .در این گزارش نیز با اشاره به اینکه این اولین بار است اقتصاد ایران طـی چهـار سـال متـوالی تـورمی بـالاتر از ۳۵ %را تجربـه می کنـد، تاکید شده است:ایـن شـواهد آماری در کنار نبود دورنمایی روشن از وضعیت اقتصادی کشور، نشان می‌دهد که تهدید خطر ابرتورم برای اقتصاد ایران جدی‌تر شده است.

ابرتورم چیست؟
شرایط ابرتـورمی، چرخـه‌ای اسـت کـه بـا افـزایش سـریع،بـیش از حـد و خـارج از کنتـرل سـطح عمـومی قیمت‌هـا شـروع شـده و هـر نـوع رفتـاری از سـوی سیاست‌گذار با افزایش قیمتها پاسخ داده می‌شود. چرخۀ ابرتورم چرخه‌ای فزاینده است و ظرف یک یا دو سال، تورم‌های بلندمدت ۲۰ درصد، ناگهان به بالای ۱۰۰ درصد افزایش می‌یابند.

خیز تازه تورم از کجا آغاز شد؟
تورم ایران در حدفاصل سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۴۰۰ نشان می‌دهد میانگین تورم بلند مدت ایران در ایـن دوره ۱۶ % اسـت. با این حال وضعیت تورمی ایران در دهه نود، وضعیتی متفاوت‌تر و شکننده‌تر نسبت به سال‌های گذشته بوده است. بر این اساس بررسی تورم نقطه به نقطه و تورم میانگین ایران، در حد فاصل سال‌های ۱۳۹۱ تا دی ماه ۱۴۰۱ داده‌های مهمی را در بر دارد. هر چند در سال‌های ابتدایی دهه نود ایران با تورم بسیار بالا روبرو بود اما درسال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ یعنی در دورۀ مسئولیت دولت یـازدهم (دولـت اعتـدال)، اقتصاد ایران کـاهش تورم و ثبات نسبی اقتصاد را تجربه کرد اما در فروردین ۱۳۹۷ نقطۀ چرخش وضعیت تورم در ایران رخ داد. این تاریخ،با خروج امریکا از برنامۀ جامع اقدام مشترک(برجام) همزمان است.از این ماه به بعد نرخ تورم نقطه به نقطه روند صعودی پیـدا کـرده اسـت. پـس از چنـد مـاه روند نزولی، تورم نقطه به نقطه مجددا از سال ۱۴۰۱ نزدیـک بـه صعودی و بالاتر از تورم میانگین قرار گرفته اسـت.

تورم کدام طبقه اقتصادی را نشانه می‌رود؟
بررسی‌ها نشان می‌دهد اقتصاد ایران در مقایسه با سایر کشورهای دنیا در مقابله با تورم بسیار ضعیف عمل کرده است. تورم مزمن و دورقمی در اقتصاد ایران همواره وجود داشته اسـت. عـلاوه بـر آثـار رفـاهی کـه مصـرف کننده بـا آن مواجـه اسـت، بـا ایجـاد نااطمینـانی گسـترده در کسب وکارها، امکان سرمایه گذاری و توسعه را از آنها سلب کرده است.

با توجه به وزن متفاوت کالاها و خدمات در سبد مصرفی خانوارهای مختلف، تأثیر پذیری گروه‌های مختلف درآمدی از تورم به یک میزان نیست. در شکل ۷ تورم دهک‌های اول و دهم در حد فاصل سال‌های ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۱ نمایش داده شده است. در ایـن بـازۀ زمـانی و تـا مهـر ۱۴۰۰، تـورم دهـک دهم (دهک ثروتمندتر) بالاتر از دهک‌هـای ضـعیف‌تر اسـت؛ امـا از مهرمـاه سـال ۱۴۰۰ و بـا روی کـار آمـدن دولـت سیزدهم در ایـران، تـورم دهک‌هـای ضعیف‌تر نسبت به دهک‌های ثروتمندتر بیشتر بوده و در حال حاضر این فاصله بیش‌تر از ۹ درصد است. ایـن شکل نشـان می‌دهـد کـه وضـعیت قشـر ضعیف در حال حاضر با سرعت بیشتری نسبت به سایر اقشار تضعیف می‌شود. باتوجه به تورم بسیار بالاتر اقلام خوراکی و سهم بیش‌تر ایـن گـروه از کالاها در سبد مصرفی خانوارهای کم درآمد، وضعیت به وجود آمده قابل پیش بینی بوده است.

با توجه به این که درحال حاضر تورم سبد مصرفی خانوارهای کم درآمد از خانوارهای پردرآمد بیشتر است،افزایش سطح قیمت‌هـا،درآمـد حقیقـی خانوارهای آسیب‌پذیر را بیشتر تحت تأثیر قرار می‌دهد ؛ این به معنی کاهش توان خانوار برای حضـور در بـازار محصـول و در نتیجـه کـاهش تقاضـا برای کالاها و خدمات از سوی این خانوارهاست.
در حـال حاضـر، هزینـه‌های مسـکن(اجـاره)، هزینه‌های خوراکی و حمل و نقل بیش از ۷۰ درصد هزینـه‌های سـبد مصـرفی خـانوار شـهری در ایـران را تشکیل داده است. همین امر دلیل بالاتر بودن فشار تورمی بر دهک‌های کم‌درآمد را به خوبی روشن می‌کند.

آیا ابرتورم در راه است؟
در گزارش تدوین شده به امضای حسین عبده تبریزی سه سناریو در این زمینه پیش‌بینی شده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد اتفاقات چند سال اخیر، سرریز تمام ناترازی‌ها و عدم تعادل‌های اقتصاد کلان ایران است که همراه با انتظارات تورمی مردم، امکان ابتکار عمل را از سیاست گذاران گرفته است. هر اصلاح اقتصادی و سیاستی در وضعیت جـاری ایـران، بـه تصـمیم گیری‌های سـخت سیاسـی گـره خـورده اسـت. از این رو خوش بینانه‌ترین و نامحتمل‌ترین سناریو، انجام اصلاحات اقتصادی است.

گذار به تورم پایین و پایدار، مستلزم نهادینه سازی سیاستگذاری و مدیریت صحیح است. اتخاذ سیاست‌های هدف‌گذاری نرخ تورم، استقلال بانک مرکزی، تصویب و اجـرای قاعـدۀ مـالی و اصـلاح سـاختار بودجـۀ دولت راه‌کارهایی است که در بیش از ۹۰ کشور دیگر اجرا شده و منجر به حصول تورم های تک رقمی شده اسـت. در صـورت ایـن رخـداد، پیش‌بینـی ِ می‌شود تورم در یک بازۀ زمانی پنج ساله کاهش یابد و به سطح تورم‌های معمول در دنیا برسد.

سناریوی دوم اما بر ماندگاری شرایط موجود دلالت دارد. این بدان معناست که تورم بین ۴۰ تا ۵۰ درصد (هرچند نامطلوب) بـه عنـوان محتمـل‌ترین سـناریو، ارزیـابی می‌شـود. در ایـن سـناریو، سطح تورم در اقتصاد ایران در سطحی معادل دو تا سه برابر روند ۵۰ سال گذشته است. ترکیه، پرو، برزیـل، بـلاروس و آنگـولا کشـورهایی هستند که شرایطی مشابه را تجربه کرده‌اند. این سناریو در بلند مدت نمی‌تواند ادامه یابد و حالت گذاری است که یا بـه انجـام اصـلاحات اقتصـادی منجر می‌شود یا به فروپاشی ریال و اقتصاد.

سومین سناریو اما بدبینانه‌ترین سناریو است. احتمال وقوع این سناریو اتفاقا در ماه‌های گذشته تقویت شده است. اگر در ماه‌های آتی تغییر روندی صورت نگیرد، تمامی شواهد حاکی از آن است که ایران با سرعت در حال حرکت به سمت ابرتورم است. پیشبینی تورم در شرایطی که چرخـۀ تـورمی فعـال شـده باشد، امری محال است. بررسی داده‌هـای تـورم سـودان در سال ۲۰۲۰، لبنان در سال ۲۰۲۱، ونزوئلا در سال ۲۰۱۵، زیمباوه در سال ۲۰۱۹، کنگو در سال ۱۹۹۱ و بلاروس در سال ۱۹۹۳ و سایر کشورهایی که ابرتورم را تجربه کرده ‎اند، نشان می‌دهد که چرخۀ ابرتورم چرخه‌ای فزاینده است و ظرف یک یا دو سال، تورم‌های بلندمـدت کمتر از ۲۰ درصد، ناگهان به بالای ۱۰۰ درصد افزایش می‌یابند.

بیل گیتس: هوش مصنوعی بزودی می‌تواند به کودکان آموزش دهد

بیل گیتس: هوش مصنوعی حداکثر تا ۱۸ ماه دیگر می‌تواند به کودکان خواندن یاد دهد
به گفته‌ی بیل گیتس، اگر فقط ۱۸ ماه آینده را درنظر بگیرید، هوش مصنوعی می‌تواند در این مدت به‌عنوان دستیاری برای آموزگاران مورد استفاده قرار گیرد و پس‌از آن توانایی ما را در ریاضیات تقویت خواهد کرد.
به‌گفته‌ی بیل گیس، هوش مصنوعی می‌تواند در آینده‌ی نزدیک مثل بهترین معلم‌های انسانی در امور آموزش مورد استفاده قرار گیرد.
 
به گزارش زومیت؛ بیل گیتس، یکی از بنیان‌گذاران مایکروسافت پیش‌بینی کرده است هوش مصنوعی طی چند سال آینده قادر خواهد بود عملکردی در سطح بهترین معلم‌های انسانی ارائه دهد.
 
گیتس در سخنرانی اخیرش که با موضوع یادگیری دیجیتال در سن‌دیگو برگزار شده بود اعلام کرد: «ما از اینکه هوش مصنوعی چگونه می‌تواند در آموزش خواندن مؤثر باشد شگفت‌زده شده‌ایم.»
 
به گفته‌ی گیتس، اگر فقط ۱۸ ماه آینده را درنظر بگیرید، هوش مصنوعی می‌تواند در این مدت به‌عنوان دستیاری برای آموزگاران مورد استفاده قرار گیرد و پس‌از آن توانایی ما را در ریاضیات تقویت خواهد کرد.
 
این اولین‌بار است که گیتس هیجان واقعی خود را در مورد فناوری هوش مصنوعی اعلام می‌کند. او ماه گذشته در وبلاگ خود نوشت: «عصر هوش مصنوعی آغاز شده و GPT شرکت OpenAI انقلاب بزرگی در مدل‌های زبان بزرگ است.» به‌نظر گیتس، همه‌ی محدودیت‌های کنونی هوش مصنوعی خیلی زود از بین خواهند رفت.
 
فیوچریسم می‌نویسد، بیل گیتس بیش‌از دودهه پیش‌ طی مصاحبه با نیویورک‌تایمز، درمورد یادگیری ماشینی صحبت کرده و دیدگاه آینده‌نگرانه‌اش را درمورد فناوری مذکور ارائه داده است. او سال ۲۰۰۴ اعلام کرده بود اگر پیشرفتی در هوش مصنوعی ابداع شود تا ماشین‌ها بتوانند موارد جدیدی را یاد بگیرند، چنین فناوری جذابی ده‌ برابر مایکروسافت ارزش خواهد داشت.
 
گیتس سال ۲۰۱۹ در استارتاپ Luminous سرمایه‌گذاری کرد؛ شرکتی که قصد دارد تراشه‌ی شتاب‌دهنده‌ی هوش مصنوعی مبتنی‌بر نور تولید کند. این نوع تراشه‌ها احتمالاً توان پردازشی ابررایانه‌های موردنیاز برای هوش مصنوعی آینده را تأمین خواهند کرد.
 
بیل گیتس باور دارد ما واقعاً به مرز جهش کوانتومی واقعی در فناوری هوش مصنوعی نزدیک شده‌ایم و چشم‌انداز کلی مثبتی نسبت‌به آینده‌ی این تکنولوژی دارد.

چند مطلب درباره آشنایی با هوش مصنوعی و آینده کاربردش

موتور جستجوی جدید گوگل/ تغییر بنیادین در دنیای اینترنت
دیجیاتو نوشت: همکاری مایکروسافت و OpenAI برای آوردن هوش مصنوعی به موتور جستجوی بینگ ظاهراً باعث شده است تا گوگل به سراغ یک موتور جستجوی جدید برود.
 
گوگل مشغول توسعه یک موتور جستجوی کاملاً جدید مبتنی بر هوش مصنوعی است. همچنین این شرکت روی ویژگی‌های هوش مصنوعی جدیدی برای موتور جستجوی فعلی‌اش کار می‌کند.
 
براساس گزارش نیویورک تایمز، گوگل در مراحل اولیه توسعه این سرویس جستجوی جدید است؛ سرویسی که می‌خواهد خواسته‌های کاربران را پیش‌بینی کند و تجربه بسیار شخصی‌سازی‌شده‌تری ارائه کند. هیچ برنامه زمانی مشخصی برای این موتور جستجوی مبتنی بر هوش مصنوعی گوگل وجود ندارد، بااین‌حال این کمپانی تحت اسم رمز «مگی» (Magi) روی مجموعه‌ای از قابلیت‌های هوش مصنوعی جدید برای موتور جستجوی فعلی‌اش کار می‌کند.
 قابلیت‌های هوش مصنوعی موتور جستجوی گوگل
 در میان ویژگی‌های مدنظر گوگل، یک چت‌بات قرار دارد که می‌تواند به سؤالات مهندسی نرم‌افزار پاسخ دهد و کد اسنیپت تولید کند. گوگل همچنین مشغول آزمایش قابلیتی است که به کاربران اجازه می‌دهد از طریق گفت‌وگو با چت‌بات، به‌دنبال موسیقی باشند. ظاهراً گوگل بیش از 160 نفر را مسئول توسعه این چت‌بات کرده است.
 
یکی دیگر از ویژگی‌های جدید که در مراحل توسعه قرار دارد، قابلیتی به نام «Searchalong» برای گوگل کروم است. این ویژگی به یک چت‌بات اجازه می‌دهد تا محتوای درون صفحه وب را بخواند و به شما اطلاعات متنی بدهد.
 
GIFI و Tivoli Tutor از دیگر قابلیت‌های جدید مدنظر گوگل هستند که به کاربران اجازه می‌دهند از Google Image Search برای ساخت تصاویر و گفت‌وگو با یک چت‌بات برای یادگیری زبان جدید استفاده کنند. بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که بسیاری از این ویژگی‌ها در گذشته توسط خود گوگل به نمایش گذاشته شده‌اند یا اینکه در پلتفرم‌های دیگری مانند دولینگو وجود دارند.
 
گفته می‌شود گوگل ماه آینده میلادی از Magi برای موتور جستجوی فعلی‌اش رونمایی می‌کند و سپس در پاییز با ویژگی‌های جدیدتری روبه‌رو می‌شویم. این احتمال وجود دارد که در جریان رویداد I/O 2023 در 20 اردیبهشت‌ماه، گوگل از پروژه مگی رونمایی کند. این ویژگی‌ها ظاهراً ابتدا در اختیار یک میلیون کاربر آمریکایی قرار می‌گیرد و تا پایان 2023، 30 میلیون کاربر به آن‌ها دسترسی پیدا می‌کنند.


گوگل در حال ساخت موتور جستجوی جدید مبتنی‌بر هوش مصنوعی است

گروه فناوری: با داغ‌تر شدن رقابت هوش مصنوعی، گوگل خطرات جدیدی احساس می‌کند و طبق گزارش‌های متعدد اکنون در حال کار روی موتور جست‌وجوی جدید مبتنی‌بر هوش مصنوعی است.
گیزموچاینا می‌گوید، غول فناوری اهل مانتین‌ویوو در حال ساخت موتور جست‌وجوی جدیدی است که بر پایه‌ی هوش مصنوعی کار می‌کند و به‌عنوان به‌روزرسانی پلتفرم جست‌وجوی کنونی آن در نظر گرفته خواهد شد.
اسناد داخلی گوگل نشان می‌دهند این شرکت پروژه‌ای به‌ نام Magi دارد که هدف آن به‌روزرسانی موتور جست‌وجوی کنونی با فناوری جدید است و درحال‌حاضر حدود ۱۶۰ کارمند روی آن کار می‌کنند.
ظاهراً گوگل قصد دارد ماه آینده از Magi رونمایی کند و انتظار داریم پاییز سال جاری ویژگی‌های دیگری به این پلتفرم اضافه شود. غول جست‌وجوی اینترنت در رویداد بعدی I/O خود جزئیات بیشتری درمورد برنامه‌هایش ارائه خواهد داد. طبق گزارش‌های اخیر، Magi ابتدا دردسترس یک میلیون کاربر ایالات‌ متحده قرار خواهد گرفت و تا پایان سال ۳۰ میلیون کاربر دیگر می‌توانند از آن بهره ببرند.

خبر توسعه‌ی موتور جست‌وجوی مبتنی‌بر هوش مصنوعی جدید گوگل در حالی منتشر می‌شود که زمزمه‌هایی درمورد جایگزینی احتمالی موتور جست‌وجوی بینگ به‌جای گوگل در محصولات سامسونگ مطرح شده است.
مایکروسافت اخیراً از هوش مصنوعی در بینگ و سایر خدمات و محصولاتش استفاده کرده است و طی ماه‌های گذشته همواره در سرتیتر خبرهای فناوری حضور دارد. این شرکت با سرمایه‌گذاری چند میلیارد دلاری در استارتاپ OpenAI از فناوری‌های هوش مصنوعی آن بهره می‌برد.


آینده بشریت و هوش مصنوعی؛ نوش دارو یا هیولای فرانکشتاین؟

آینده بشریت و هوش مصنوعی؛ نوش دارو یا هیولای فرانکشتاین؟
ساختن تسلیحات هسته‌ای برای شرکت‌های فناوری به تنهایی قانونی نیست با این وجود، غول‌های فناوری در رقابت برای توسعه سیستم‌هایی هستند که خودشان اذعان دارند احتمالا خطرناک‌تر از خود تسلیحات هسته‌ای خواهند بود. پیشرفت در هوش مصنوعی به طرز خارق العاده‌ای سریع رخ داده و تقریبا هیچ توجهی به مقررات ایمنی صورت نمی‌گیرد.
در نامه سرگشاده‌ای درخواست شده آزمایش‌های مرتبط با هوش مصنوعی ۶ ماه متوقف شود. افرادی، چون "ایلان ماسک" مدیرعامل تسلا، "استیو وزنیاک" بنیانگذار اپل و "یووال نوح هراری" نویسنده و دانشمند علوم سیاسی از امضاکنندگان این نامه هستند. هدف نامه این است که به شرکت‌های هوش مصنوعی و تدوین‌کنندگان پادمان‌ها مهلتی قانونی بدهند تا از جامعه در برابر خطرات احتمالی فناوری محافظت کنند.
 به گزارش فرارو به نقل از مدرن دیپلماسی؛ هوش مصنوعی مبتنی بر شبکه عصبی نیرو‌های رقیب را در هر زمینه دیگری از جمله ترجمه، بازی‌های ویدئویی و حتی شطرنج درهم شکسته است. سیستم‌های یادگیری ماشین بسیار توانمند شده‌اند و محققان ادعا می‌کنند که آن سیستم‌ها مقیاس پذیر هستند.
اصطلاح مقیاس‌پذیر به این واقعیت اشاره دارد که هرچه پول و داده‌های بیش‌تری وارد شبکه عصبی شما شود، بزرگ‌تر خواهد شد و زمان بیش‌تری برای آموزش و عملکرد بهتر صرف می‌شود. حتی با وجود این که شرکت‌های بزرگ فناوری اکنون عملیات‌های چند میلیون دلاری را برای سیستم‌های خود انجام می‌دهند هیچ کس به درک محدودیت‌ها و خطرات احتمالی آن نزدیک نشده است.
 "ری کورزویل" آینده پژوه، پیشگویی کرده که رایانه‌ها تا سال ۲۰۲۹ همان سطح هوش انسان‌ها را خواهند داشت. او می‌گوید: "۲۰۲۹ تاریخی است که من پیش بینی کرده ام که هوش مصنوعی آزمایش تورینگ معتبر را پشت سر بگذارد و در نتیجه به سطوح انسانی دست یابد. من تاریخ ۲۰۴۵ را برای منحصر به فرد بودن تعیین کرده ام زمانی که با ادغام با هوشی که ایجاد کرده‌ایم، هوش موثر خود را یک میلیارد برابر می‌کنیم".
 هوش مصنوعی با پیشرفت‌های بی‌سابقه‌ در فناوری باعث بهبود وضعیت مردم می‌شود همچنین بر معنای واقعی انسان بودن در قرن بیست و یکم نیز تأثیر می‌گذارد.
 بدون شک جنبه‌های روشنی در آینده هوش مصنوعی وجود دارد از جمله پزشکی دقیق که می‌تواند ژنتیک افراد را بهبود بخشد و تشخیص برای درمان بیماری را دقیق‌تر، در دسترس‌تر و مقرون به صرفه‌تر سازد.
 دستیار‌های مجازی مانند سیری، الکسا و سایر برنامه‌ها فعالیت‌های پیش پا افتاده برای انسان‌ها انجام می‌دهند که به سبک زندگی آرام‌تر کمک می‌کنند. نرم افزاری مانند چت جی پی تی با پاسخ دادن به شیوه‌ای شبیه انسان و حل پرسش‌های پیچیده به پردازش داده‌ها و زبان کمک می‌کند.
 جنبه تاریک هوش مصنوعی، خطرات اجتناب ناپذیر خاصی را القا می‌کند از جمله نظارت انبوه، سوء استفاده از داده‌ها و از بین رفتن حریم خصوصی دیجیتال.
 چنین نظارت دیجیتالی‌ای در حال حاضر در سیستم اعتبار اجتماعی چین انجام می‌شود که نظارت را به تمام بخش‌های زندگی شهروندان گسترش می‌دهد.
 نیروی جنگ مدرن با تکنیک‌های خودکار یکی دیگر از نگرانی‌های اصلی است، زیرا روش‌های برتری در جنگ توسط فناوری پیشرفته دیکته می‌شود.
 یکی از مهم‌ترین نگرانی‌های مربوط به ظهور هوش مصنوعی، توانایی آن در جایگزینی مشاغل انسانی است. کارایی و دقت مدل‌های ماشینی به راحتی می‌تواند از هوش انسانی پیشی بگیرد. پیشرفت‌های تکنولوژیکی در هوش مصنوعی از زمان اختراع نرم افزاری مانند چت جی پی تی توسط شرکت Open AI تحت حمایت مایکروسافت، بسیار زیاد شده و آن شرکت اخیرا چت جی پی تی و جی پی تی -۴ را منتشر کرده؛ دو چت بات تولید متن که باعث ایجاد جنون در بین متخصصان هوش مصنوعی می‌شوند.
 چت بات‌های به ظاهر بی ضرر به منظور  پاسخ‌های انسان‌گونه، الگوبرداری شده اند که بسیاری را غافلگیر کرده، زیرا غول‌های بزرگ فناوری در سراسر جهان در حال رقابت برای ساخت هوش مصنوعی مولد هستند.
 دانشمندان، محققان و مدیران عامل شرکت‌های فناوری متوجه این وضعیت نگران کننده شده اند و در نامه سرگشاده توقف ۶ ماهه به این موضوع اشاره شده است.
 در این نامه سرگشاده آمده است که پویایی فعلی هوش مصنوعی خطرناک می‌باشد، زیرا آزمایشگاه‌های هوش مصنوعی در یک مسابقه غیرقابل کنترل برای توسعه سیستم‌های یادگیری قرار دارند که هیچ کس حتی سازندگان نمی‌توانند آن را درک، پیش بینی یا کنترل کنند. آنان خواستار مهلت قانونی ۶ ماهه شده اند تا به شرکت‌های هوش مصنوعی زمان داده شود، اقداماتی را برای محافظت از جامعه در برابر خطرات احتمالی فناوری تدوین کنند.
 نویسندگان نامه نوشته اند اگر تعلیق ۶ ماهه امکان پذیر نباشد دولت‌ها باید وارد عمل شده و این تعلیق را اجرا نمایند. تهدید بالقوه هوش مصنوعی شامل سوء استفاده از داده‌ها و موتور‌های اطلاعات نادرست است که حریم خصوصی را نقض می‌کنند. در نتیجه مردم با دریافت اطلاعات جعلی و ساختگی گمراه خواهند شد.
 این مدل‌ها و نرم‌افزار‌های هوش مصنوعی توسط نیروی کاری پشتیبانی و ساخته می‌شوند که تحت شرایط نامناسب کار می‌کنند. طبق گزارش‌ها تحقیقات نشریه "تایم" نشان می‌دهد که Open AI از کارگران کنیایی مهاجر با درآمد کمتر از ۲ دلار در ساعت برای ساخت چت جی پی تی استفاده کرده است. برخی از فعالان عرصه فناوری در مورد تهدیدات امنیتی بیشتر هم هشدار داده اند.
 این دستیاران دیجیتالی که با وب ارتباط دارند ایمیل‌ها را می‌خوانند و می‌نویسند و می‌توانند فرصت‌های جدیدی را در اختیار هکر‌ها قرار دهند و اطلاعات شخصی و همچنین اسرار دولتی محرمانه را به خطر بیاندازند. دستکاری و بهره برداری از نرم افزار‌ها برای دسترسی به داده‌های ذخیره شده برای هکر‌ها کار آسانی می‌باشد، زیرا نرم افزار‌های هوش مصنوعی فاقد پروتکل‌های حفاظتی کافی هستند.
هیچ حد و مرزی برای نبوغ انسانی وجود ندارد. هوش مصنوعی یکی از این اختراعات است و می‌تواند و احتمالا به طور غیرقابل درکی مخرب خواهد بود. هوش مصنوعی بسیار خطرناک می‌باشد، زیرا ممکن است روزی فرا برسد که دیگر در کنترل ما نباشد، چراکه فاقد آگاهی انسانی است و این امکان وجود دارد که کاری انجام دهد که با اهداف انسانی هماهنگ نباشد یا یک تهدید وجودی باشد.
ساختن تسلیحات هسته‌ای برای شرکت‌های فناوری به تنهایی قانونی نیست با این وجود، غول‌های فناوری در  رقابت برای توسعه سیستم‌هایی هستند که خودشان اذعان دارند احتمالا خطرناک‌تر از خود تسلیحات هسته‌ای خواهند بود. پیشرفت در هوش مصنوعی به طرز خارق العاده‌ای سریع رخ داده و تقریبا هیچ توجهی به مقررات ایمنی صورت نمی‌گیرد.
 تنها زمان نشان خواهد داد که آیا پیشرفت‌های هوش مصنوعی در سالیان آینده نوشدارویی برای مشکلات جهانی خواهد بود یا هیولای فرانکشتاینی که وجود بشر را تهدید می‌کند.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
با وجود گذشت دهه‌ها از ساخت اولین سیستم‌های هوش مصنوعی، ما هنوز درک درستی از عملکرد این فناوری نداریم و احتمالاً هرگز نخواهیم داشت.

دیجیاتو نوشت*: «جک دی کوان»، ریاضی‌دان و زیست‌شناسی نظری در سال 1956 در سفری یک‌ساله به لندن به ملاقات «ویلفرد تیلور» و «دستگاه یادگیری» عجیب‌وغریب او رفت. او از دیدن دستگاه بزرگ و پیچیده‌ای که پیش رویش قرار داشت، شگفت‌زده شده بود. کوان تنها می‌توانست بایستد و عملکرد این ماشین را تماشا کند که ظاهراً داشت یک طرح حافظه را شبیه‌سازی می‌کرد؛ به‌عبارت دیگر این دستگاه می‌توانست یاد بگیرد که چگونه رابطه میان داده‌ها را بیابد و اطلاعات استخراج کند.

دستگاه تیلور شاید در ظاهر شبیه مجموعه بزرگی از مدارها بود که به هم لحیم و با مقدار زیادی سیم به یکدیگر متصل شده بودند، اما آن‌چه کوان می‌دید نمونه اولیه‌ای از یک شبکه عصبی بود؛ سیستمی که در نهایت پس از چند دهه به پیشرفته‌ترین فناوری‌های هوش مصنوعی از جمله ChatGPT تبدیل شد. فناوری زیربنایی ChatGPT همین شبکه عصبی اما پیشرفته‌تر است.

کوان و تیلور در سال 1956 می‌ایستادند و عملکرد این دستگاه را تماشا می‌کردند، اما نمی‌دانستند که این ماشین چگونه کارهای خود را انجام می‌دهد. پاسخ معمای مغز ماشینی تیلور در جایی میان «نورون‌های آنالوگ»، در رابطه میان حافظه ماشینی و از آن مهم‌تر، در این حقیقت وجود داشت که این عملکردهای خودکار را نمی‌توان به‌طور کامل توضیح داد.

عبارت شبکه عصبی دربرگیرنده دامنه وسیعی از سیستم‌هاست. به‌گفته شرکت آی‌بی‌ام، شبکه‌های عصبی‌های – که با عنوان شبکه‌های عصبی مصنوعی (ANN) یا شبکه‌های عصبی شبیه‌سازی‌شده (SNN) هم شناخته می‌شوند – زیرمجموعه‌ای از مبحث یادگیری ماشینی هستند و در دل الگوریتم‌های یادگیری عمیق قرار می‌گیرند. نکته مهم این‌جاست که این عبارت و شکل پیاده‌سازی آن با الهام از مغز انسان ساخته شده است و شیوه ارسال سیگنال توسط نورون‌های زیستی به یکدیگر را شبیه‌سازی می‌کند.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
شبکه‌های عصبی آینده هوش مصنوعی هستند
در مراحل ابتدایی شاید تردیدهایی درباره ارزش این سیستم‌ها وجود داشت، اما با گذشت سال‌ها، سیستم‌های هوش مصنوعی بیشتر و بیشتر به‌سمت شبکه‌های عصبی حرکت کردند. حالا گفته می‌شود که این شبکه‌ها آینده هوش مصنوعی را شکل خواهند داد. این فناوری پیچیدگی‌های زیادی را برای ما و آن‌چه ما را تعریف می‌کند، به‌وجود می‌آورند. اخیراً زمزمه‌هایی را در این رابطه شنیده‌ایم. گروهی از فعالان فناوری ازجمله ایلان ماسک خواستار توقف شش‌ماهه توسعه مدل‌های هوش مصنوعی شده‌اند تا درباره این پیچیدگی‌ها اطمینان بیشتری پیدا کنند.

البته ساده‌لوحانه است اگر این شبکه‌های عصبی را صرفاً به‌عنوان ابزارهای هیجان‌انگیز و داغ در نظر بگیریم. این فناوری مدت‌هاست که به زندگی ما وارد شده است. در سال 1989 گروهی از محققان آزمایشگاه AT&T Bell از روش انتشار معکوس استفاده کردند تا سیستمی را برای شناسایی کدهای پستی دست‌نویس آموزش بدهند. در همین اواخر، مایکروسافت از نسخه جدید بینگ پرده برداشت که با کمک هوش مصنوعی می‌تواند به کمک‌خلبان شما برای وبگردی تبدیل شود.

هوش مصنوعی با تکیه بر حجم عظیمی از داده‌ها برای یافتن الگوها می‌تواند برای انجام کارهایی مثل تشخیص سریع تصاویر استفاده شود. در نتیجه، برای مثال امروز سیستم‌های تشخیص چهره را داریم. همین ویژگی در تشخیص الگوها باعث به‌وجود آمدن ابزارهای دیگری مثل ابزارهای پیش‌بینی قیمت سهام شده است.

شبکه‌های عصبی شیوه درک و ارتباطات ما را هم تغییر می‌دهند. برای مثال سرویس گوگل ترنسلیت که توسط تیم گوگل Brain توسعه داده شده است، نمونه دیگری از این شبکه‌ها به‌حساب می‌آید. از طرفی، مردم دیگر نمی‌خواهند با کامپیوترها شطرنج یا شوگی بازی کنند. کامپیوترها تسلط بالایی بر قوانین دارند و با کمک شبکه‌های عصبی می‌توانند همه استراتژی‌ها و حرکات ممکن را به‌خاطر بیاورند و بسیار بهتر از انسان‌ها این بازی‌ها را انجام دهند.

ولی گستره قابلیت‌های این فناوری فقط به همین موارد محدود نمی‌شود. اگر جست‌وجوی ساده‌ای به‌دنبال پتنت‌های مربوط به شبکه‌های عصبی داشته باشید، به 135,828 نتیجه می‌رسید. با این سرعت بالای توسعه، احتمال این که ما بتوانیم یک روز اثر واقعی هوش مصنوعی را متوجه شویم، کم و کمتر می‌شود.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
لایه‌های اسرارآمیز ناشناختگی
توجه به تاریخ شبکه‌های عصبی نکته مهمی را درباره تصمیم‌گیری‌های خودکار به ما یادآوری می‌کند، تصمیم‌گیری‌هایی که حال حاضرمان را تعریف می‌کنند یا احتمالاً بر آینده‌مان اثر بزرگ‌تری خواهند گذاشت. همین تصمیم‌گیری‌های خودکار به ما نشان می‌دهد که احتمالاً با گذشت زمان درک کمتری نسبت به هوش مصنوعی و آثار آن پیدا خواهیم کرد.

هوش مصنوعی نه یک جعبه سیاه، بلکه چیزی است که ریشه آن به هدف و طراحی این سیستم‌ها برمی‌گردد. انسان همواره به‌دنبال چیزهای غیرقابل‌توضیح بوده است. هرچه یک سیستم ناشناخته‌تر باشد، تصور می‌شود که اصیل‌تر و پیشرفته‌تر است. مسئله فقط این نیست که این سیستم‌ها دارند پیچیده‌تر می‌شوند یا مالکیت‌های فکری جلوی دسترسی به سازوکارهای آن‌ها را می‌گیرد (هرچند مورد دوم بی‌تأثیر هم نیست). در عوض باید گفت کسانی که این فناوری را توسعه می‌دهد علاقه و اشتیاق خاصی نسبت به «ناشناختگی» دارند.

این رازآلودگی حتی در فرم و گفتمان شبکه‌های عصبی نهادینه شده است. این سیستم‌ها دارای لایه‌های عمیق زیادی هستند – که نام یادگیری عمیق از همین‌جا می‌آید – و در این اعماق لایه‌های مخفیانه‌ای وجود دارند که اسرارآمیزتر به‌نظر می‌رسند. اسرار این سیستم‌ها با فاصله زیادی از لایه‌های سطح در اعماق این سیستم‌ها قرار دارد.

احتمالش بالاست که هرچه اثر هوش مصنوعی در زندگی ما بیشتر شود، درک ما از چرایی و چگونگی این فناوری کمتر شود. امروزه افراد زیادی در تلاشند تا هوش مصنوعی را قابل‌درک کنند. ما می‌خواهیم بدانیم این فناوری چگونه کار می‌کند و تصمیم‌گیری‌های خود را انجام می‌دهد. اتحادیه اروپا از ریسک‌های غیرقابل‌پذیرش و کاربردهای خطرناک هوش مصنوعی نگران است. ازاین‌رو، آن‌ها مشغول کار روی قانون جدیدی برای هوش مصنوعی هستند که می‌خواهد استانداردهایی را برای توسعه ایمن، قابل‌اطمینان و اخلاقی این فناوری تدوین کند.

این قوانین جدید براساس نیاز به توضیح‌پذیری تنظیم می‌شوند، و درخواست می‌کنند که سیستم‌های هوش مصنوعیِ پرریسک مستندات مناسب، شفافیت، داده‌های قابل ردیابی، نظارت انسانی و دقت بالایی داشته باشند. این پیش‌نیازها می‌تواند ریسک خطرات این فناوری را کاهش دهد. وجود قوانین نه‌فقط برای ابزارهایی مثل سیستم‌های خودران اتومبیل‌ها بلکه برای تمام سیستم‌های آینده ضروری است، چون می‌توانند حقوق بشر را تهدید کنند.

این اقدامات بخشی از فراخوانی عمومی به‌منظور افزایش شفافیت در حوزه هوش مصنوعی است تا فعالیت‌ها در این زمینه قابل بررسی، حساب‌رسی و ارزیابی باشد. مثال دیگری که در این زمینه می‌توان زد سیاست‌های Royal Society در زمینه هوش مصنوعیِ توضیح‌پذیر است. این انجمن می‌گوید روزبه‌روز افراد بیشتری در سراسر دنیا خواستار شکلی از توضیح‌پذیری برای هوش مصنوعی هستند تا بتوان اصول اخلاقی را در طراحی و پیاده‌سازی این سیستم‌ها به کار گرفت.

بااین‌حال، داستان شبکه‌های عصبی به ما نشان می‌دهد که احتمالاً هر سال از این هدف دورتر خواهیم شد.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
الهام‌گرفته از مغز انسان
شبکه‌های عصبی شاید سیستم‌های پیچیده‌ای باشند، اما چند اصل مشخص دارند. این شبکه‌ها با الگوبرداری از مغز انسان ساخته می‌شوند، یعنی سعی می‌کنند شکل‌های بیولوژیکی و فکری مغز را کپی یا شبیه‌سازی کنند. آن‌طور که آی‌بی‌ام می‌گوید، این سیستم‌ها از نظر ساختار و طراحی از لایه‌هایی از گره‌ها (Node) ساخته شده‌اند که شامل یک لایه ورودی، یک یا چند لایه مخفی و یک لایه خروجی است.

در این ساختار هر گره یا نورون مصنوعی به نورون‌های دیگر وصل شده است. از آن‌جایی که این نورون‌ها برای تولید خروجی نیازمند ورودی و اطلاعات هستند، با اتکا بر داده‌های تمرینی آموزش می‌بینند و در طول زمان دقت خود را افزایش می‌دهند. این جزئیات فنی اهمیت دارد، اما تمایل به مدل‌سازی این سیستم‌ها با الگوبرداری از پیچیدگی مغز انسان نیز مهم است.

آگاهی از جاه‌طلبی پشت این سیستم‌ها، در درک تأثیر این جزئیات فنی بر عملکرد سیستم‌ها نقش حیاتی دارد. «تیوو کوهونن»، متخصص شبکه‌های عصبی در مصاحبه‌ای در سال 1993 نتیجه‌گیری کرده بود که رویایش ساخت یک سیستم «خود-سامان‌ده» است که بتواند شبیه سیستم عصبی ما عمل کند. به‌عنوان مثال کوهونن می‌گفت چگونه سیستمی که بر خودش نظارت دارد و خودش را مدیریت می‌کند، می‌تواند به‌عنوان دستگاهی برای نظارت بر سایر ماشین‌ها استفاده شود. او باور داشت که با این سازوکار می‌شود در یک نگاه متوجه شد که وضعیت سیستم‌های پیچیده چگونه است.

هدف کلی داشتن سیستمی بود که بتواند خود را با وضعیت محیطش انطباق بدهد. چنین سیستمی می‌تواند فوری و خودکار عمل کند و شبیه سیستم عصبی انسان باشد. رویای متخصصانی مثل کوهونن این بود که سیستم‌ها بتوانند بدون نیاز به دخالت انسان کار کنند. پیچیدگی‌ها و ناشناختگی‌های مغز، سیستم عصبی و جهان واقعی خیلی زود بر طراحی و توسعه شبکه‌های عصبی هم اثر گذاشت.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
شبیه‌سازی مغز، لایه به لایه
حتماً متوجه شده‌اید که وقتی درباره شبکه‌های عصبی حرف می‌زنیم، همیشه بخشی از این معادله به پیچیدگی مغز انسان مربوط می‌شود، چرا که منبع الهام اصلی این سیستم‌ها بوده است. مغز هنوز یکی از ناشناخته‌های بزرگ جهان است و با این وجود به‌عنوان الگوی عملکرد شبکه‌های عصبی انتخاب شده است. بنابراین طبیعی است که درک این سیستم‌ها هم کار دشواری باشد.

«کارور مید»، مهندس رایانش عصبی در همین باره مبحث جالبی را پیرامون مفهومی موسوم به «کوه یخ شناختی» مطرح می‌کند. او می‌گوید ما فقط از نوک کوه یخ خودآگاهی اطلاع داریم و فقط همان قسمت کوچک را می‌بینیم. در نتیجه، بخش بسیار بزرگ‌تری وجود دارد که در زیر سطح آب ناشناخته باقی مانده است.

«جیمز اندرسون» که در سال 1998 چند وقتی بود روی شبکه‌های عصبی کار می‌کرد، متوجه شد که در بحث تحقیقات پیرامون مغز، بزرگ‌ترین چیزی که می‌دانیم صرفاً نوعی آگاهی است، آگاهی از این که ما واقعاً نمی‌دانیم در جهان چه اتفاقاتی در جریان است.

«ریچارد واترز»، خبرنگار فناوری نشریه فایننشال تایمز در سال 2018 در یادداشتی نوشت که چگونه شبکه‌های عصبی براساس نظریه‌ای پیرامون نحوه عملکرد مغز انسان مدل‌سازی شده‌اند و داده‌ها را از طریق لایه‌هایی از نورون‌های مصنوعی عبور می‌دهند تا به یک الگوی قابل‌تشخیص برسند.

واترز می‌گفت این موضوع مشکلی را به‌وجود می‌آورد، چون برخلاف مدارهای منطقی که در برنامه‌های نرم‌افزاری سنتی به کار گرفته می‌شدند، هیچ راهی برای ردیابی این روندهای جدید وجود ندارد و نمی‌توان دقیقاً گفت که کامپیوتر چطور به این پاسخ‌ها رسیده است. واترز نتیجه گرفته بود که این خروجی‌ها را نمی‌توان معکوس کرد. استفاده از این شیوه مدل‌سازی از مغز، یعنی عبوردادن داده‌ها از میان تعداد زیادی لایه، به‌معنای این است که نمی‌توان به‌راحتی مسیر به‌دست‌آمدن پاسخ را ردیابی کرد. چندلایه‌بودن سیستم یکی از دلایل اصلی این مشکل است.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
هدف اصلی هوش مصنوعی انطباق‌پذیری است
دانشمندانی مثل مید و کوهونن می‌خواستند سیستمی بسازند که ذاتاً بتواند خود را با جهان اطرافش انطباق بدهد. چنین سیستمی می‌تواند با توجه به شرایط پاسخ‌های متفاوت ارائه کند. مید به‌روشنی باور داشت که ارزش شبکه‌های عصبی به همین توانمندی در رسیدن به انطباق‌پذیری است. او همچنین می‌گفت که دستیابی به این امکان هدف اصلی آن‌هاست. او معتقد بود که این انطباق‌پذیری به‌خاطر ماهیت جهان ما لازم است، چون همه‌چیز در آن تغییر می‌کند.

به این مسئله باید به‌طور خاص رسیدگی می‌شد، چون مید باور داشت که این موضوع مدت‌ها پیش توسط سیستم عصبی آنها انجام شده بود. این دو متخصص نه‌تنها با تصویری از مغز و ناشناخته‌های آن کار می‌کردند، بلکه آن را با بینشی از «جهان واقعی» و تردیدها، ناشناخته‌ها و تغییرات آن ترکیب می‌کردند. مید اعتقاد داشت که این سیستم‌ها باید بتوانند بدون دریافت دستورالعمل‌های جدید به شرایط گوناگون پاسخ بدهند و خود را با آن‌ها منطبق کنند.

در همان حوالی زمانی در دهه 1990، «استفن گروسبرگ»، متخصص سیستم‌های شناختی که در زمینه ریاضیات، روانشناسی و مهندسی زیست‌پزشکی کار کرده بود، هم باور داشت که انطباق‌پذیری چیزی است که در درازمدت اهمیت بسیاری پیدا می‌کند. گروسبرگ در حین مدل‌سازی شبکه‌های عصبی با خود فکر کرد که مهم‌ترین نکته این است که چطور روش‌های اندازه‌گیری بیولوژیکی و سیستم‌های کنترلی ما طراحی شده‌اند تا به‌شکلی سریع و پایدار در لحظه خود را با جهانی که به سرعت در حال تغییر است، انطباق بدهند.

همان‌طور که بالاتر درباره رویای کوهونن درباره یک سیستم «خود-سامان‌ده» گفتیم، فهم «جهان واقعی» تبدیل به زمینه اصلی برای تبیین پاسخ‌ها و انطباق‌هایی می‌شود که درون این سیستم‌ها کارگذاری خواهند شد. حال این که چگونه این جهان را درک و تصور کنیم، بدون شک بر نحوه طراحی سیستم‌هایی با قابلیت انطباق‌پذیری اثر خواهد گذاشت.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
لایه‌های مخفی هوش مصنوعی
با افزایش تعداد لایه‌ها، یادگیری عمیق به عمق‌های جدیدی رسید. «لری هاردستی»، نویسنده علوم کامپیوتر، می‌گوید شبکه‌های عصبی با اطلاعاتی آموزش داده می‌شود که به لایه پایینی آن‌ها – یعنی لایه ورودی – داده می‌شود و از لایه‌های بعدی می‌گذرد و به روش‌های پیچیده با یکدیگر ترکیب می‌شود تا در نهایت به شکلی بسیار متفاوت به لایه خروجی برسد.

هرچه تعداد لایه‌ها بیشتر باشد، تحولات عظیم‌تر می‌شود و فاصله میان ورودی و خروجی افزایش می‌یابد. توسعه پردازشگرهای گرافیکی (GPU) امکان ایجاد شبکه‌های یک‌لایه در دهه 1960 و شبکه‌های سه‌لایه در دهه 1980 را فراهم کرد. امروزه شبکه‌هایی با 10، 15 و حتی 50 لایه داریم.

شبکه‌های عصبی دارند عمیق‌تر می‌شوند. به‌گفته هاردستی، همین افزودن لایه‌هاست که کلمه «عمیق» را در «یادگیری عمیق» به‌وجود آورده است. این مسئله اهمیت دارد، چون در حال حاضر یادگیری عمیق پشت بهترین سیستم‌ها در تقریباً هر حوزه‌ای از تحقیقات پیرامون هوش مصنوعی است.

اما این معما حتی از این هم پیچیده‌تر می‌شود. با افزایش لایه‌ها در شبکه‌های عصبی، پیچیدگی آن‌ها بیشتر شده است. این مسئله همچنین به چیزی منجر شده که ما از آن با عنوان «لایه‌های مخفی» یاد می‌کنیم. بحث پیرامون بهترین تعداد لایه‌های مخفی در شبکه‌های عصبی همچنان ادامه دارد. «بئاتریس فازی»، تئوریسین رسانه‌ای می‌گوید به‌خاطر نحوه عملکرد شبکه‌های عصبی عمیق، و اتکا بر لایه‌های عصبی مخفی که میان اولین لایه نورون‌ها (لایه ورودی) و آخرین لایه آن‌ها (لایه خروجی) قرار گرفته‌اند، تکنیک‌های یادگیری عمیق اغلب حتی برای توسعه‌دهندگان آن‌ها غیرشفاف و غیرقابل‌فهم هستند.

با افزایش تعداد لایه‌ها (مشتمل بر لایه‌های مخفی) توضیح‌پذیری این سیستم‌ها کمتر می‌شود. «کاترین هیلز»، متفکر برجسته حوزه رسانه در این باره می‌گوید محدودیت‌هایی پیرامون میزان فهمی که می‌توانیم درباره این سیستم‌ها داشته باشیم، وجود دارد و این مسئله تحت‌تأثیر شبکه لایه‌های مخفی و الگوریتم‌های یادگیری عمیق است.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟

در جست‌وجوی توضیح‌ناپذیر
تمام این پیشرفت‌ها بخشی از چیزی است که «تاینا بوچر»، جامعه‌شناس فناوری از آن با عنوان «مشکل ناشناخته» نام می‌برد. «هری کالینز»، محقق هوش مصنوعی می‌گوید هدف شبکه‌های عصبی این است که احتمالاً توسط یک انسان نوشته شوند اما در ادامه به حیات مستقل خود ادامه دهند. بااین‌حال، او می‌گوید شیوه دقیق عملکرد این برنامه‌ها می‌تواند به‌شکل یک معما باقی بماند. این موضوع متأثر از همان رویای دیرینه ساخت سیستم‌های خود-سامان‌ده است.

گفتنی است که ناشناخته‌ها و ناشناختنی‌ها از همان ابتدا به‌عنوان یکی از اصول بنیادین این سیستم‌ها دنبال شده‌اند. پس این احتمال وجود دارد که هر چه اثر هوش مصنوعی در زندگی ما بیشتر شود، فهم ما از چرایی و چگونگی این سیستم‌ها کمتر شود.

بااین‌وجود، همان‌طور که گفتیم خیلی‌ها نمی‌خواهند این مسئله را بپذیرند. بشر می‌خواهد بداند هوش مصنوعی چطور کار می‌کند، چطور تصمیم‌های خود را می‌گیرد و این تصمیم‌ها چه تأثیری بر ما خواهد داشت. اما وقتی حرف از هوش مصنوعی توضیح‌پذیر و شفاف به میان می‌آید، داستان شبکه‌های عصبی به ما یادآوری می‌کند که به احتمال زیاد هر چه جلوتر برویم، فاصله ما با این هدف بیشتر خواهد شد.

*منبع: BBC