واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

داستانی از باورهای محدودکننده

مسئله ای حل نشدنی در ریاضی

دانشجوی جوانی که در دوره های تخصصی ریاضی و آمار سخت تلاش میکرد و درس میخواند شبی  تا دیر وقت بیدار ماند تا برای امتحان فردا آماده شود. به دلیل دیر خوابیدن نتوانست سر وقت به کلاس برسد و با ده دقیقه تاخیر وارد کلاس شد. در این زمان استاد سه مسئله ی آمار در تخته نوشته بود تا دانشجویان حل کنند.

بلافاصله پس از نشستن در صندلی مسئله ها را مرور کرد و متوجه شد دو مسئله ی اول بسیار ساده است ولی مسئله ی سوم پیچیده و بغرنج است. به همین دلیل ابتدا روی مسئله ی سوم تمرکز کرد و وقتی مسئله را حل کرد که دیگر وقت امتحان تمام شده بود.

فردای آن روز استاد به او زنگ زد و با داد و بیداد که چطور مسئله ی سوم را حل کردی این مسئله اصلا جزو امتحان نبود و بعنوان مثالی از مسئله هایی که تاکنون دانشمندان  ریاضی نتوانستند حل کنند به بچه ها توضیح داده بودم.

چون این دانشجو چنین پیش فرضی برای خود نداشته که این مسئله حل شدنی نیست و جزو تکلیف امتحان میدانست که باید حل کند. لذا توانسته بود در مهلت زمان امتحان مسئله ای را حل کند که دانشمندان دیگر نتوانسته بودند.

این اتفاق برای جورج برنارد دانزیگ 1939 افتاده است.

http://en.wikipedia.org/wiki/George_Dantzig

ان ال پی بر گرفته از استراتژی نبوغ اینشتین و بحث متامدل یا فرامدل پیش فرض ها را به چالش می کشد. این داستان نمونه ای از باورهای محدود کننده است که بحث جادوی بیان در ان ال پی این باورها را مو شکافی می کند

همکاری جمعی و دیگرخواهی کلید بهشت و جهنم جامعه

داستان بهشت و جهنم

زنی که در تمام عمرش کارهای نیک انجام میداد روزی آرزو کرد و دست به دعا برداشت و از خدا خواست قبل از مردن بهشت و جهنم را ببیند.

هنوز دعایش تمام نشده بود که فرشته ای از طرف خداوند آمد و گفت من مامورم بهشت و جهنم را بتو نشان دهم کدام را میخواهی اول ببینی؛ زن گفت میخواهم اول جهنم را ببینم؛ فرشته او را به کنار تپه ای زیبا برد ولی از پشت تپه صدای آه و ناله و فریاد از گشنگی بلند بود وقتی به بالای تپه رسیدند در کمال تعجب دید در وسط میزی بسیار بزرگ و پهن غذاهای بسیار لذیذی چیده شده است و افراد بدبختی دور آن جمع شده اند که از گشنگی در حال تلف شدن هستند. زن از فرشته احوال آنها را پرسید , فرشته در جواب گفت قاشق آنها را ببین؛ دسته قاشق آنها به قدری بزرگ است که نمی توانند غذا را در دهان خود بگذارند.
زن گفت مرا از اینجا ببر به بهشت و فرشته در چشم بهم زدنی او را به بهشت رسانید زن با تعجب دید همان مدل میز با همان غذا ها چیده شده ولی افرادی که دور میز هستند بسیار خندان و شاد هستند و به یکدیگر عشق می ورزند و وقتی بیشتر دقت کرد دید همان قاشق ها دست اینها هم هست فقط تفاوت این است که از قاشق ها برای غذا دادن به یکدیگر استفاده می کنند

این داستان به بحث بهره بری یا یوتیلایزیشن در ان ال پی اشاره دارد. یکی از نکات مهمی که ان ال پی به دنبال آن است استفاده بهینه از وضعیت موجود به منظور رسیدن به وضعیت مطلوب است.

از سایت sleightofmouth.ir